فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!

خروج باب 32 – گوسالۀ طلایی

بت‌پرستی اسرائیل.

 

1. آیۀ (1) تقاضای قوم.

چون قوم دیدند فرود آمدن موسی از کوه به درازا کشید، گِرد هارون جمع شده گفتند: «بیا برای ما خدایان بساز تا پیش روی ما بروند. زیرا نمی‌دانیم بر سر این مرد، موسی، که ما را از سرزمین مصر بیرون آورد، چه آمده است.»

الف. فرود آمدن موسی از کوه به درازا کشید: این امر نگرانی مردم اسرائیل را سبب شد. درست است که بازگشت موسی به درازا کشید، اما خدا مقصود خارق‌العاده­ای از این تأخیر داشت و زود واقع شد. با این وجود از آن‌رو که مردم نمی‌توانستند علت تأخیر را ببینند، اجازه دادند به لغزش بیفتند.

یک) چهل روز از رفتن موسی گذشته بود (خروج 18:24). گویا این امر برای قوم مدت زمان بسیاری به نظر می­آمد، اما برای موسی مدت کمی بود. به یقین با توجه به فرآیند شکل‌گیری نقشۀ خدا برای اسرائیل، مدت زمان اندکی بود.

دو) شیوۀ برخورد ما با تأخیر­های مقدر شدۀ خدا، مقیاس نیکویی از بلوغ روحانی ما است. اگر بگذاریم این‌گونه تأخیر­ها ما را کم‌کم به سوی گناه بکشاند یا به پذیرشِ سرنوشت دچار گردیم، پس نسبت به این تأخیرهای مقدر شدۀ خدا، با عملکردی نامطلوب واکنش نشان داده­ایم. اگر اجازه دهیم این زمان‌ها، پایداری ما را در خداوند عمیق‌تر گرداند، آنگاه از این موقعیت‌ها در زندگی ما مؤثر واقع گشته‌اند.

ب. قوم گِرد هارون جمع شده گفتند: این تمایل گناه‌آلود نخست از سوی قوم نشأت گرفت، نه از سوی هارون. واقعۀ گناهی که در این فصل توصیف شده است با برانگیختگی افکار عمومی شروع شد. این نمونه­ای از آن است که خواست قوم همواره خواست خدا نیست.

یک) این امر در جامعه به صورت عمومی صحت دارد، اما در میان قوم خدا نیز صحت دارد. هنگامی که مسئله، نمایندگیِ خدا در دنیا و خدمت به انسان باشد، شروع با خواست‌های مردم و یا چیزهایی که آنها احساس می‌کنند، نیاز دارند، امر خطرناکی است.

ج. بیا برای ما خدایان بساز تا پیش روی ما بروند: مردم خدایانی می‌خواستند تا پیش روی آن­ها بروند و آنان را به سوی سرزمین وعده، راهنمایی نمایند. آن­ها می­دانستند که خداوند آنان را از مصر خارج ساخته است و می­فهمیدند که یهوه خدا خود را در کوه سینا آشکار نموده است. با این وجود می‌خواستند به خدایی اطمینان کنند که می­توانستند بسازند، تا عملی را که خداوند شروع نموده بود، به سرانجام برساند.

یک) «همان‌طور که بعداً اسرائیل پادشاهی انسانی را خواستار بود، نه پادشاهی آسمانی و نادیدنی (اول سموئیل 4:8-8)، پس حال آنها یک خدا با یک صورت را می‌خواستند، مانند سایر مردم.» (کول)

دو) قرن­ها پس از آن، پولسِ رسول با غلاطیان با همین لغزش سروکار داشت: «آیا تا این حد نادانید که با روح آغاز کردید و اکنون می‌خواهید با تلاش انسانی به مقصد برسید؟» (غلاطیان ۳:۳) ممکن است که زندگی مسیحی را با اطمینان به عیسی شروع نمود و سپس در دوره­ای، به نفس یا روحانیت خود اطمینان کرد. اطاعت از خدایان خودمان برای ما بهتر از چیزی که برای اسرائیل بوده است، نیست.

د. نمی‌دانیم بر سر این مرد چه آمده است: ناآگاهی، اسرائیل را به سوی گناه هدایت کرد و به‌خاطر بی‌ایمانی، اسرائیلِ مأیوس، به بُت‌پرستی و گناه روی آورد.

یک) «احتمال دارد آنها گمان کرده باشند موسی در آتشی که دیدند، بر فراز کوهی که به سوی آن رفته بود، هلاک شده باشد.» (کلارک)

دو) «عبارتِ این مرد که ما را از مصر خارج ساخت از روی قصد با بیانی نامأنوس گفته شده است، و از آن‌رو به بینشِ قوم که اعمال خدا را صرفاً به انسانی فانی محول کرده بودند، اشاره می‌کند.» (کایسر)

2. آیات (2-4) هارون درخواست قوم را پاسخ می­دهد.

هارون در پاسخ گفت: «گوشواره‌های طلا را که در گوش زنان و پسران و دخترانتان است، به در آورده، نزد من آورید.» پس همۀ قوم گوشواره‌های طلا را از گوش‌هایشان به در آورده، نزد هارون بردند. هارون آن را از دست ایشان گرفته، با قلم شکل داد و به صورت گوساله‌ای ریخته‌شده درآورد. آنگاه ایشان گفتند: «ای اسرائیل، اینها هستند خدایان تو که تو را از سرزمین مصر بیرون آوردند.»

الف. گوشواره‌های طلا را به در آورده… نزد من آورید: خدا به موسی فرمود که برای گردآوری مواد برای برپاییِ خیمه، هدایای­ اختیاری از قوم دریافت کند (خروج 1:25-7). پیش از آنکه موسی از کوه سینا نزول نماید و این هدایا را که خدا فرمان داده بود دریافت نماید، هارون این هدایای طلا را برای ساخت یک بُت دریافت نمود.

یک) قوم در این واکنش، سخاوتمند بودند. همۀ قوم گوشواره‌های طلا را از گوش‌هایشان به در آورده… نزد هارون بردند. ذاتاً، مردم در چیزی که به بت‌های خود ارائه می­دارند، سخاوتمند هستند. ما باید در چیزی که به خدای زنده ارائه می­داریم، بخشنده‌تر باشیم.

دو) «هارون مردم را رهنمود داد که گوشواره‌های طلای خود را «در آورند» (paraq) مرتبط با، کَندَن؛ در تضاد با واژۀ laqah [گرفتن] گوشواره­­های طلایشان در 5:35).» (کایسر)

ب. آن را با قلم شکل داد: این کار هنری الهامی بِصَلئیل و آهولیاب نبود که در خروج ۶-۱:۳۱ به آن اشاره شد. این امر عملی برگرفته از گناه هارون بود. او فکر کرد، طلا را ذوب کرده، شِکل دهد و آن را به دقت با قلم شکل داد.

یک) گوساله‌ای ریخته‌شده: «گوساله ترجمه درستی از واژۀ عبریِ egel نیست. مقصود، گاو نر جوانی است که در ابتدای جوانی‌اش می‌باشد: برای نمونه، این واژه می­تواند حیوانی سه ساله را شرح دهد (پیدایش 9:15).»

ج. آنگاه ایشان گفتند: «اینها هستند خدایان تو»: هارون این سازه را به‌عنوان خدای آنها مسح ننمود و همان‌طور که ایشان آن را خدای خود می‌خواند، هارون نیز با آنها همراه شد. احتمالاً او از اینکه صنعت دستش مورد تمجید قرار گرفته شده بود، به خود قـرّه شد.

یک) رهبر حقیقی فریاد بر می­آورد: «این امر بُت‌پرستی است! ما باید این گوساله طلایی را از میان ببریم. ای قوم شما در اشتباهید که این آفریدۀ انسان را خدای خود می­خوانید.» اما هارون رهبری حقیقی نبود. او مثالی از کسی بود که با پیروی از افکار رایج، رهبری می­نمود.

دو) «یربعام از این عمل تقلید کرد و در سال 931 قبل از میلاد هنگام تقسیم پادشاهی، دو گوسالۀ طلایی برپا کرد. (اول پادشاهان 28:12).» (کایسر)

د. که تو را از سرزمین مصر بیرون آوردند: این نادانیِ بت‌پرستی را نمایان می­سازد. این مجسمۀ گوساله قبل از این هرگز وجود نداشت، با این وجود آن را همچون خدایی که آن­ها را از مصر خارج ساخته است، می­پرستیدند.

3. آیات (5-6) پرستش شریرانه و غیراخلاقی با گوساله طلایی.

هارون چون این را دید، مذبحی در برابر آن گوساله بنا کرد و اعلام نمود: «فردا جشنی برای خداوند خواهد بود.» پس قوم سحرگاهان برخاستند و قربانی‌های تمام‌سوز و قربانی‌های رفاقت تقدیم کردند. سپس به خوردن و نوشیدن نشستند و به جهت لَهو و لَعِب به پا خاستند.

الف. هارون چون این را دید: هارون با واکنش مشتاقانۀ مردم خشنود گشت. زمانی که وی اشتیاق آنان را به این بُت مشاهده کرد، مذبحی در برابر آن گوساله بنا کرد. او آغاز به ساماندهی پرستش آن بُت که خود آفریده بود، کرد.

یک) وجود گوساله­ای طلایی که مردم به دلیل عزیمتشان از مصر آن را می‌پرستیدند، به‌قدر کافی بد بود. این گام دوم هارون بدتر بود. او بُت را به وسیلۀ قربانی حیوانی تکریم نموده و تقدیس کرد. او گوساله ساخت و سپس مذبح را برای ستایش آن بَنا نمود.

ب. فردا جشنی برای خداوند خواهد بود: این امر نمایان می­سازد که خلق و ستایش گوسالۀ طلایی، انکار آگاهانه خداوند نبوده است. هارون و سایر اسرائیل احتمالاً گمان می­نمودند که می­توانند به وسیلۀ گوسالۀ طلایی خداوند را تکریم نمایند.

یک) هارون آن‌قدر بی­ملاحظه نبود که بگوید، «بیایید خداوند خدا را کنار بگذاریم.» همان‌گونه که اسرائیل دید، هارون خدا را کنار نگذاشت، بلکه خیلی ساده، گوساله را هم اضافه کرد.

ج. سحرگاهان برخاستند: با شوق، انرژی و قربانی شخصی، بُت خود را خدمت نمودند. مردم اغلب راهی می­یابند تا برای آنچه که به‌راستی برایشان مهم است، خیلی زود به پا خیزند. این نمایان می­سازد که اسرائیل مایل بود زمان، خواب و ثروتش را در خدمت این بُت بگذارد.

یک) قربانی‌های تمام‌سوز و قربانی‌های رفاقت تقدیم کردند: «شاید هارون گوساله­ای را ساخته بود، اما قوم با ستایش و پرستشِ آن، گوساله را خدا در نظر گرفتند.» (ترپ)

د. به جهت لَهو و لَعِب به پا خاستند: این توصیف مناسبی از بی­اخلاقی جمعی در میان قوم اسرائیل است. پرستش آنها مشمول خوردن و آشامیدن (در مفهوم مستی) و فساد جنسی بود.

یک) «فعل ترجمه شدۀ لعب بیانگر مفهوم بازی جنسی در زبان عبری است… و از آن‌رو احتمالاً باید بی‌بندوباری در وضعیت مستی را فرض نماییم.» (کول)

دو) «فعلsahaq  نشان‌دهندۀ مفهوم بی‌بندوباری در مستی، و بازی جنسی است». (کایسر) یک فرهنگ لغت عبری عبارت «نوازش‌های زناشویی» را به‌کار می­برد، همان‌طور که در پیدایش 8:26، 14:39 و 17:39 یافت می­شود.

سه) کمتر از دو ماه پیش از این واقعه، اسرائیل صدای رعدآسای خدا را از سوی آسمان شنید که ده فرمان را به صورت شیوا برای قوم بیان می­نمود. آن تجربۀ دیدنی، به خودیِ خود، دل آنها را دگرگون نساخت. آن واقعه سبب شد بسیاری از آنان، خدایی کوچکتر را خواهان شوند.

چهار) «گویا ناممکن به نظر می‌آید که خیلی زود پس از دریافت مکاشفه‌ای چنین ارزشمند، اسرائیل تا این درجه سقوط نماید: اما تجربه مسیحیت امروزه نیز اغلب همان است.» (کول)

نتیجه وساطت موسی

1. آیات (7-8) خدا به موسی خبر می‌دهد در اردوگاه اسرائیل چه چیز در حال وقوع است.

آنگاه خداوند به موسی گفت: «بی‌درنگ فرود آ، زیرا قوم تو که از سرزمین مصر به در آوردی، فساد کرده‌اند. آنها به همین زودی از راهی که بدیشان امر فرمودم انحراف ورزیده، برای خود گوسالۀ ریخته‌شده ساخته‌اند و در برابر آن سَجده کرده و قربانی نموده، گفته‌اند: «ای اسرائیل، اینها هستند خدایانی که تو را از سرزمین مصر بیرون آوردند!»»

الف. زیرا قوم تو که از سرزمین مصر به در آوردی: خدا اسرائیل را قوم تو خواند، به آن مفهوم که آنها از آنِ موسی بودند، نه از آنِ خدا. در این باب، خدا به موسی فهماند که او مالکیت اسرائیل را نپذیرفته است یا در شرف رَد آن است.

ب. به همین زودی انحراف ورزیده­اند: این مسئله کمابیش کمتر از سطح واقعی در نظر گرفته شده است. آنها برای انحراف به مسیر گناه‌آلودشان زیاد تأخیر نکردند.

ج. برای خود گوسالۀ ریخته‌شده ساخته‌اند و در برابر آن سَجده کرده و قربانی نموده‌اند: خدا تمام چیزی را که رُخ داده بود برای موسی شرح داد و حتی سخنان مردم را در بت‌پرستی‌شان نقل‌قول نمود. خدا کاملاً می‌دانست چه چیزی رخ داده است، قوم از خدا رویگردان شدند، اما او از آنان رویگردان نشد.

2. آیات (9-10) پیشنهاد خارق‌العادۀ خدا به موسی.

پس خداوند به موسی گفت: «من این قوم را دیده‌ام که همانا قومی گردنکشند. اکنون مرا واگذار تا خشمم بر آنها شعله‌ور شده، ایشان را بسوزانم. آنگاه از تو قومی عظیم به وجود خواهم آورد.»

الف. من این قوم را دیده‌ام که همانا قومی گردنکشند: خدا به شیوه­ای سخن گفت گویا به مقدار کافی مشاهده کرده بود و پیشنهادی چشمگیر به موسی داد. اگر تنها موسی موافقت می‌کرد، خدا اسرائیل را می­سوزاند، و دوباره (از ابتدا) با موسی آغاز می­نمود (از تو قومی عظیم به وجود خواهم آورد).

یک) می‌توان مطمئن بود که قادر بود این کار را به انجام رساند و بازهم هر وعده‌ای را که به ابراهیم، اسحاق و یعقوب داده بود، برآورده نماید. این امر به شکل کامل جایگاه موسی را دگرگون می­ساخت، و وی را به «ابراهیم» جدید در نقشه خدا برای اسرائیل مبدل می­کرد. موسی این فرصت را داشت که به همان میزان که ابراهیم مورد تکریم بود، مورد تکریم واقع گردد، و توسط تمامیِ نسل‌های آینده مورد احترام واقع شود.

دو) گردنکش: «این عبارت، که در کتاب‌مقدس متداول است، استعارۀ یک کشاورز از گاو یا اسبی است که در حالتِ کشیدن افسار، به طناب واکنش نشان نمی­دهد.» (کول)

ب. مرا واگذار تا خشمم بر آنها شعله‌ور شده: خدا در باب این موضوع، دیدگاه و همکاری موسی را خواستار نشد. وی خیلی ساده به موسی گفت: «مرا واگذار تا بتوانم این کار را بکنم.» روشن است که اگر موسی هیچ کاری نمی­کرد، برنامه خدا به پیش می­رفت.

3. آیات (11-13) موسی برای اسرائیل شفاعت می­نماید.

اما موسی دست التماس به سوی یهوه خدای خود دراز کرده، گفت: «ای خداوند، چرا باید خشم تو بر قومت که با قدرتی عظیم و دستی توانمند از سرزمین مصر به در آوردی، شعله‌ور گردد؟ چرا مصریان بگویند: «ایشان را به قصد بد بیرون برد، تا آنها را در کوه‌ها بکشد و از روی زمین محو سازد؟» پس، از خشم شدید خود بازگرد و منصرف شده، بر قوم خویش بلایی نازل منما. خادمانت ابراهیم، اسحاق و اسرائیل را یاد آور، که برای ایشان به ذات خود سوگند یاد کرده گفتی: ‘نسل شما را همچون ستارگان آسمان، بی‌شمار می‌سازم، و تمامی این سرزمین را که دربارۀ آن سخن گفتم به نسل شما خواهم بخشید تا میراث همیشگی ایشان باشد.’»

الف. موسی دست التماس به سوی یهوه خدای خود دراز کرده: موسی از دست روی دست گذاشتن اجتناب نمود. او با خود فکر نکرد: «خُب، خدا هر کاری که در نظر دارد را به انجام خواهد رساند.» وی با در نظر داشتن چیزی که باور داشت در دِلِ خداست، دست التماس به سوی یهوه خدا دراز کرد.

یک) دعای موسی به درازا نکشید، اما قدرتمند بود. «این در ازای دعا نیست، بلکه قدرت دعاست که به آسمان می‌رسد.» (مایر)

دو) «بنابراین یَهُوَه خادم خود را در مشارکت با عمیق‌ترین خواسته دِلِ خود هدایت کرد. از آن‌رو شفاعت او غالب شد.» (مورگان)

ب. قومت که از سرزمین مصر به در آوردی: موسی در دعایش نخست قوم را به خدا برگرداند. «خداوندا، آنها متعلق به تو هستند و از آنِ من نیستند. من نمی­خواهم در جای خدای این قوم باشم؛ تنها تو توانایی انجام آن را داری.»

ج. قومت که از سرزمین مصر به در آوردی: موسی پس از آن بر مبنای فیض به خدا التماس کرد. «خداوندا، ما از همان نخست شایستۀ این نبودیم که از مصر بیرون آییم. تو این عمل را با فیض خود انجام دادی، نه به آن خاطر که ما شایستۀ آن بودیم. خواهش می‌کنم از رفتار با ما از راه فیض دست نکش.»

د. چرا مصریان بگویند: موسی سپس بر مبنای جلال به خدا التماس کرد. «خداوندا، این مسئله برای تو در دید قوم‌ها بی‌اعتباری به ارمغان می­آورد. مصریان تو را خدای بی­رحمی در نظر می­گیرند که قومش را برای هلاکت به صحرا کشاند. ای خدا، مَگذار هیچ فردی دربارۀ تو این‌گونه تفکر نماید.»

یک) «بی‌تردید موسی سرشار از همدردی نسبت به قوم بود، اما نگرانی مهم او، جلال نام خدا بود». (مورگان)

ه‍. خادمانت ابراهیم، اسحاق و اسرائیل را یاد آور، که برای ایشان به ذات خود سوگند یاد کرده: بالاخره موسی بر مبنای نیکویی به خدا التماس کرد. «خداوندا، وعده‌ات را حفظ کن. تو خدای نیکویی هستی که همواره متعهد بوده­ای. وعدۀ خود به ابراهیم و اسحاق و اسرائیل را نشکن.»

یک) «در کثرت سخنوری‌های دیگر، بگذارید مسیحیان در دعاهایشان تأکید نمایند. خداوندا، تو وعده داده­ای، وعده داده­ای. وعده‌ها را جامۀ عمل بپوشان، و هر چیزی خواهد شد. خدا نمی­تواند خود را انکار نماید.» (ترپ)

4. آیۀ (14) خدا از خشم خود منصرف می­گردد.

پس خداوند از بلایی که گفته بود بر سر قوم خویش خواهد آورد، منصرف شد.

الف. پس خداوند منصرف شد: خدا دعای موسی را پاسخ داد. خدا در نظر داشت قوم را از میان ببرد تمام عملی که موسی می­بایست انجام دهد آن بود که خدا را تنها گذاشته و بگذارد این اقدام را عملی سازد. اما موسی خدا را تنها نگذاشت؛ او بر مبنای چیزی که از دِلِ خدا می­دانست، با شفاعت تقلا نمود.

ب. پس خداوند منصرف شد: در نسخه کینگ‌جیمز این عبارت این‌گونه ترجمه شده است: خدا از بلایی که در نظر داشت بر سر قوم خویش آورد، منصرف شد. بر مبنای این، برخی باور دارند که خدا بعضی مواقع نیاز دارد از قصد خود منصرف شود یا آنکه گاهی ذهنیت خود را عوض می‌کند.

یک) خواندن دیگر ترجمه­های این بخش سودمند است.

·    سپس خدا منصرف شد (NIV).

·    پس خدا دیدگاه خویش را مبنی بر آن بلایی که فرمود بر قوم خود نازل می­کند تغییر داد. (NASB)

·    خدا از شرارتی که در نظر داشت انجام دهد منصرف گشت (Amplified).

·    خدا برای نجات قومش به‌واسطۀ ترحم دگرگون گشت. (Septuagint Bible).

دو) اعداد 19:23 بیان می­دارد، خدا انسان نیست که دروغ گوید، و نه بنی‌آدم که تغییر عقیده دهد. «آیا او سخنی گفته که بدان عمل نکرده باشد؟ یا کلامی بر زبان آورده که به انجام نرسانده باشد؟» بعضی می­گویند که این دو بخش یکدیگر را نقض می­کنند و خروج 32 نمایان می­سازد که خدا توبه می­کند و دگرگون می­شود در حالی که اعداد 23 بیان می­دارد خدا هیچ‌گاه دگرگون نمی‌شود یا توبه نمی­کند. ما می‌توانیم این بخش­ها را با فهم آنکه موسی با زبانی که ما شِبه انسان یا «انسان محور» در نظر می­داریم، نگاشته است. او اقدامات خدا را همان‌طور که بر او آشکار می­شدند، شرح نمود. دعای موسی خدا را دگرگون نساخت، اما جایگاه قوم را از دید خدا دگرگون ساخت. حال قوم در جایگاه رحمت بودند، در صورتی که پیشتر در جایگاه داوری بودند.

سه) همچنین می­توانیم بیان داریم که خدا از قول خود به موسی و اسرائیل عقب‌نشینی ننمود. ما این اصل را می­فهمیم که وعده‌های خدا دربارۀ داوری اساساً برای دعوت مردم به توبه و دعا و از آن‌رو برگرداندن قضاوت است (حزقیال 13:33-16).

چهار) بعضی افراد مأیوس هستند زیرا کتاب‌مقدس اعمال خدا را با عبارات انسانی شرح می­دهد، اما به‌راستی نمی­توان آنها را به صورت دیگری شرح نمود. «تصور می‌کنم احتیاج نیست بیان بدارم که این آیه بر مبنای منش قوم سخن می­گوید. نمی­دانم با چه شیوۀ دیگری می­توانیم سخن بگوییم. سخن گفتن از خدا به شیوۀ خدا، تنها برای خودِ خداست؛ و انسان­های فانی نمی­توانند این‌گونه گفتار را بفهمند. در این مفهوم، خدا اغلب نه بر مبنای واقعیت به معنای واقعی کلمه، بلکه بر مبنای نمود چیزها برای ما سخن می­گوید تا بتوانیم تا جایی که انسان قادر به درک الهی است، درک داشته باشیم.» (اسپرجن)

ج. خداوند از بلایی که گفته بود خواهد آورد، منصرف شد: خدا اسرائیل را از میان نبرد و او می­دانست که وی اسرائیل را از میان نخواهد برد. با این وجود، از روی قصد، موسی را در این جایگاه مهم شفاعت گذاشت تا موسی دِل خدا را برای مردم نشان دهد، دلی مملو از محبت و دلسوزی. موسی دقیقاً همان‌گونه که خدا در نظر داشت دعا نمود. گویی که آسمان و زمین، نجات یا نابودی، به دعای او وابسته بود. این‌گونه است که خدا برای ما در انتظار می­ماند تا دعا نماییم.

یک) ما نباید گمان کنیم که موسی با این دعا مقصود خدا از اسرائیل را دگرگون می­سازد، بلکه آن را عملی می­سازد: موسی هیچ‌گاه بیشتر از این لحظات با خدا یکدل نبود، زیرا او در ذهن و مقصود پر از محبت خدا، مشترک بود.» (کول)

دو) با زندگی در عهدجدید، ما در دعا از امتیاز کمتری نسبت به موسی برخوردار نیستیم. ما کمتر از موسی به خدا دسترسی نداریم. تنها چیزی که شاید کمتر داشته باشیم، دِل موسی برای مردم است.

موسی با هارون روبرو می­شود.

1. آیات (15-18) موسی و یوشع صدای قوم در اردوگاه را می­شنوند.

آنگاه موسی برگشت و در حالی که دو لوح شهادت را در دست داشت، از کوه به زیر آمد. بر هر دو طرف لوح‌ها، یعنی پشت و روی آنها، نوشته شده بود. لوح‌ها کارِ دست خدا بود و نوشته، نوشتۀ خدا بود که بر لوح‌ها حک شده بود. چون یوشَع آواز قوم را شنید که فریاد برمی‌آوردند، به موسی گفت: «آواز جنگ از اردوگاه به گوش می‌رسد.» موسی گفت:

«این نه آواز پیروزی است

نه آواز شکست؛

بلکه آواز سرایندگان است

که به گوش من می‌رسد.»

الف. موسی برگشت، از کوه به زیر آمد: در بحبوحۀ این بُت­پرستی عظیم، موسی و یوشع پس از مدت طولانی از کوه سینا به پایین آمدند. وی دو لوح شهادت را در دست داشت که به دست خدا نوشته شده بود.

ب. لوح‌ها کارِ دست خدا بود و نوشته، نوشتۀ خدا بود: واضح است که لوح‌ها مستقیماً به دست خدا نوشته شده بودند. تمامِ شریعت و اخلاق باید از معیار و شخصیت خدا نشأت گیرد و نه بر مبنای نظر یا معیارهای در حال تغییر انسان باشد.

یک) «زیرا همان‌گونه که او تنها نویسندۀ شریعت و عدالت است، بنابراین فقط او می­تواند آنها را بر دل انسان بنگارد.» (کلارک)

دو) بر مبنای عهدجدید، نیز خدا وعده داد که شریعت خود را بنویسد: «شریعت خود را در باطن ایشان خواهم نهاد و بر دلشان خواهم نگاشت؛ و من خدای ایشان خواهم بود، و ایشان قوم من خواهند بود» (ارمیا 33:31).

ج. آواز جنگ از اردوگاه به گوش می‌رسد: شاید یوشع زمانی که این را بیان کرد، درست می­گفت. با این وجود، سروصدا یک جنگ روحانی را به جای جنگی مادی نشان می­داد.

2. آیات (19-21) موسی بی­شرمی را خاتمه داده و با هارون برخورد می­کند.

چون موسی به اردوگاه نزدیک شد و آن گوساله و رقص مردم را دید، خشمش شعله‌ور گشت و لوح‌ها را از دستان خود به زیر افکنده، آنها را پای کوه شکست. او گوساله‌ای را که ایشان ساخته بودند گرفته، در آتش سوزانید و آن را خرد کرده به صورت گَرد درآورد و بر آب پاشید و به بنی‌اسرائیل نوشانید. موسی رو به هارون کرد و گفت: «این قوم به تو چه کرده بودند که چنین گناه عظیمی بر ایشان آوردی؟»

الف. موسی خشمش شعله‌ور گشت و لوح‌ها را از دستان خود به زیر افکنده، آنها را شکست: اسرائیل با بُت­پرستی و بی‌­بندوباری خویش نسبت به گوساله طلایی، عهد را شکست. موسی با شکستن لوح‌های سنگی، کاری که شایستۀ اسرائیل در آن زمان بود را انجام داد.

یک) کول (Cole) شکستن لوح‌ها را «اقدام تشریفاتی حائز اهمیت، نه صرفاً ظهور خشم» خواند. موسی بر مبنای شریعت و عهد نقض شده عمل کرد.

دو) با این همه، موسی وادار شد در طول حیاتش با خشمش کنار بیاید. در حالت خشم، فردی مصری را کشت (خروج 11:2-12). وی در حالت خشم، لوح‌های نوشته شده به وسیلۀ انگشت خدا را شکست. وی در حالت خشم بر صخره­ای ضربه زد که خدا به او فرمان داده بود آن را لمس کند (اعداد 10:۲۰-11). این آخرین خشم موسی را از سرزمین موعود به دور نگاه داشت.

ب. او گوساله‌ای را که ایشان ساخته بودند گرفته، در آتش سوزانید و آن را خرد کرده به صورت گَرد درآورد: این بُت، شیء مورد پرستش و مراسم بی‌بندوباری بود؛ با این وجود، به نظر می­آید که هیچ فردی در زمانی که موسی این کار را انجام داد، او را به چالش نکشید. موسی مرد خدا بود که با اقتدار و قوت از کوه سینا پایین آمد و تمام اسرائیل آن را می‌دانستند.

ج. به بنی‌اسرائیل نوشانید: موسی گوساله را درهم شکست و پودر کرد سپس قوم را بنا به چند دلیل مجبور به نوشیدن آن ساخت.

·    تا نمایان سازد، آن شیء موسوم به خدا، قدرتی نداشت و می­توان به آسانی نابودش کرد.

·    تا این بُت را به‌طور کامل نابود کند.

·    تا مردم را وادار سازد، بلافاصله پیامد گناه خود را بپردازند.

·    تا طلای بُت را مطلقاً بِلااستفاده کند، از آنجا که با مواد زائد جسمانی آغشته شده بود.

یک) «غبار طلایی افشانده شده بر روی آب رود، که از کوهستان به پایین در جریان بود، آبی که اسرائیل می­بایست بنوشد، ما را به یادِ آب تلخ می­اندازد که زنِ مظنون به خیانت باید بنوشد (اعداد 18:5-22).» (کول)

د. این قوم به تو چه کرده بودند که چنین گناه عظیمی بر ایشان آوردی: این پرسشی تأمل برانگیز بود. موسی دریافت که این برنامه از هارون نشأت نگرفته بوده است، بلکه او آن را مجاز دانسته و اجرا کرده است.

3. آیات (22-24) بهانۀ هارون.

هارون در پاسخ گفت: «سرور من، خشمگین مباش. تو خود این قوم را می‌شناسی و می‌دانی که به بدی گرایش دارند. آنها به من گفتند: «برای ما خدایان بساز تا پیش روی ما بروند، زیرا نمی‌دانیم بر سر این مرد، موسی، که ما را از سرزمین مصر بیرون آورد، چه آمده است.» پس بدیشان گفتم: «هر کس زیوری از طلا دارد، به در آورد.» پس ایشان طلای خود را به من دادند و من آن را در آتش انداختم، و این گوساله بیرون آمد.»

الف. سرور من، خشمگین مباش: در اصل هارون از موسی تقاضا نمود که آرام گردد و اینقدر خشمگین نباشد. هارون نسبت به بزرگی گناهش هوشیار نبود. او هیچ درکِ برجسته­ای از ترسِ از خدا نداشت.

ب. تو خود این قوم را می‌شناسی و می‌دانی که به بدی گرایش دارند: موسی این را به‌خوبی هارون می­فهمید. با این وجود، احتیاج به کنترل شرارت قوم داشت، اگرچه در این مورد هارون در حقیقت مردم را به گناه ترغیب نموده و پشتیبانی کرد.

ج. برای ما خدایان بساز تا پیش روی ما بروند: هارون دقیقاً سخنان مردم را نقل قول نمود. اما زمانی که اعمال خودش را شرح نمود، دروغ گفت (من آن را در آتش انداختم، و این گوساله بیرون آمد).

یک) بی تردید مقصود هارون آن بود که این گوساله به وسیلۀ یک معجزه پدید آمده است -این ناگه رُخ داده است- اما موسی و هر فرد دیگر می‌توانست آثار کنده‌کاریِ انسان را بر روی آن ببیند ( خروج 4:32). هارون مدعی شُد که این عملی اعجاب­آور بوده است، اما مدارک طرز کار او در همه جای آن باقی بود.

دو) هارون بهانۀ پیش پا افتادۀ «به ناگه رُخ داد» را آورد. اما این واقعه به ناگه رُخ نداد. هارون به آن فکر نموده، طلا را ذوب کرده، شکل داده و با ابزار کنده‌کاری، آن را با دقت شکل داده بود (خروج 4:32).

سه) هارون این عمل شیطانی را انجام داد و بهانه آورد زیرا در آن لحظه ایستادگی برای خدا سخت­تر از همراهی با مردم به نظر می­آمد، و هارون راه آسان را در نظر گرفت. او ضعیف بود. «اشخاص ضعیف همواره تقصیر را بر گردن دیگری می­اندازند و آنان که قصد انجام کاری ندارند همواره بهانه­ای می‌یابند؛ و سپس ضعف خویش را با دیدن خواب‌های روحانی جبران می­کنند. قوم به ظاهر مسیحی خواب و رویا می­بینند و گمان می­کنند که به این شکل کار خدا را انجام می دهند. آنها تنها با قرار دادن رویا به جای خدمت حقیقی اعمالشان را با  فریب انجام می­دهند.» (اسپرجن)

چهار) «چه بهانۀ مضحک و نابخردانه­ای!… درست همانند افسانۀ کاتولیکی سقوط معبد بانوی ما لورتا از بهشت! این افسانه­ها از خواستگاهی یکسان برگرفته می­شوند. شیطان زمانی که چیزی برای هدفش نیاز داشته باشد، می‌تواند بیشتر از آن را مهیا سازد.» (کلارک)

پنج) گناه هارون به اندازه­ای عظیم بود که تنها شفاعت موسی جان او را نجات داد. «و خداوند بر هارون نیز چنان خشمگین شد که نزدیک بود او را از میان بردارد، اما من در همان وقت برای هارون نیز دعا کردم.» (تثنیه 20:9)

دعوت به بودن در کنار خدا و یا بت‌پرستی

1. آیات (25-26) موسی قوم را به چالش دعوت می‌کند.

چون موسی دید که قوم افسارگسیخته شده‌اند زیرا هارون آنها را واگذاشته بود تا افسار بگسلند و مضحکه دشمنان شوند، پس در مدخل اردوگاه ایستاد و گفت: «هر که طرف خداوند است نزد من آید.» پس تمام لاویان نزد او گرد آمدند.

الف. قوم افسارگسیخته شده‌اند: این امر نمایان می­سازد که مشکل به چه اندازه عظیم بوده است. هیچ خطری عظیم­تر از آن نیست که مردم تمام محدودیت­ها را کنار گذارند و هر کاری که از نظر خودشان درست است، انجام دهند. تاریک­ترین دوران تاریخ قوم اسرائیل با این عبارت توصیف می‌گردد: «هرکس هرآنچه در نظرش پسند می‌آمد می‌کرد.» (داوران 6:17)

یک) «ایدۀ فعل تا افسار بگسلند به مفهوم شُل نمودن یا پرده برداشتن است. گویا گونه­ای از فاحشگی­ مذهبی در رابطه با پرستش گوسالۀ طلایی به وسیلۀ مردم رواج یافته بود.» (کایسر)

دو) در فرهنگ مدرن امروزی، نبودِ محدودیت را بهشت بر روی زمین در نظر می­گیریم. اما کتاب‌مقدس و عقل و حکمت بر ما بیان می­دارند که این‌گونه اغتشاش اخلاقی، روحانی و اجتماعی چیزی غیر از نابودی به ارمغان نمی­آورد.

سه) پیش روی انسان راهی هست که به نظرش راست می‌آید، اما در آخر به مرگ می‌انجامد. (امثال سلیمان 12:14) زمانی که انسان از غرایز و گرایشات خویش پیروی نماید، رو به تباهی می­رود. ما نیاز داریم از مسیر خدا پیروی نماییم، نه از مسیر خود.

چهار) افسارگسیخته… واگذاشته: «واژۀ دقیق که دو مرتبه در این آیه استفاده شده است در اخطار امثال سلیمان 18:29 آمده است: «آنجا که رویا نباشد [یعنی توجه به کلام خدا و دربافت پیام از آن]، مردم افسارگسیخته می‌شوند [سرکش]؛ اما مبارک است آنکه شریعت را نگاه می‌دارد.» (کایسر)

پنج) خدا محدودیت­های بسیاری به ما عطا کرده است: افسار ترس از خدا، خانواده، فرهنگ، وجدان، شریعت، حتی از ضرورت. اما این محدودیت­ها می‌توانند نقض گردند و در حال از بین رفتن هستند.

ب. هر که طرف خداوند است نزد من آید: موسی به قوم اسرائیل این فرصت را داد تا از خداوند به‌طور علنی دفاع کنند. لاویان با افتخار به جهت خداوند و موسی موضع گرفتند. متأسفانه، آنان تنها گروه برجسته­ای بودند که در واقعۀ گوساله طلایی، به‌روشنی برای هدف خدا ایستادند.

یک) برای ما معقول است که در طرف خداوند باشیم. او آفرینندۀ ما، منجیِ ما، حافظ ما و بهترین رفیق ما است. با این وجود، در طرف خداوند بودن به چیزی نیازمند است.

·    بودن در طرف خداوند نیازمند عزم است.

·    بودن در طرف خداوند نیازمند عمل است.

·    بودن در طرف خداوند نیازمند رهایی است.

2. آیات (27-29) کشته شدن سه هزار نفر.

آنگاه موسی خطاب بدیشان گفت: «یهوه خدای اسرائیل چنین می‌فرماید: «هر کس شمشیرش را به پهلوی خود ببندد و در میان اردوگاه از یک سر تا سر دیگر حرکت کند و هر کس برادر، دوست و همسایۀ خود را بکشد.»» لاویان طبق گفتۀ موسی عمل کردند، و در آن روز نزدیک سه هزار تن از قوم کشته شدند. آنگاه موسی گفت: «امروز خویشتن را وقف خداوند کنید تا او امروز شما را برکت دهد، زیرا هر یک از شما بر ضد پسر و برادر خود به پا خاستید.»

الف. هر کس برادر، دوست و همسایۀ خود را بکشد: در این مورد، طرفداری از خداوند به مفهوم موضع‌گیری بر علیه بعضی افراد بود. آنان که بیشتر تمایل داشتند طرفدار تمامیِ قوم باشند، هیچ‌گاه نمی­توانستند عملی را که لاویان انجام دادند، انجام دهند.

یک) «این جدایی برای من جالب است، جدایی میان آنانی که در طرف خدا هستند و آنانی که خدایان خود، تفکرات و نظرات خود را می‌پرستند.» (لوید جونز)

ب. در آن روز نزدیک سه هزار تن از قوم کشته شدند: گویا گناه اسرائیل در واقعۀ گوساله طلایی بیش از این 3000 تَن را در بر می­گیرد. با این وجود، اینها بی‌تردید افرادی بودند که در بُت‌پرستی و بی‌بندوباری وقیح­ترین بودند، یا اینان رهبران آن نقشه گناه‌آمیز بودند.

شفاعت دوم موسی.

1. آیۀ (30) موسی به جهت شفاعت برای قوم بر می­گردد.

روز بعد موسی خطاب به قوم گفت: «شما مرتکب گناهی عظیم شده‌اید. اما اکنون من نزد خداوند برمی‌آیم، شاید بتوانم گناهتان را کفّاره کنم.»

الف. اکنون من نزد خداوند برمی‌آیم، شاید بتوانم گناهتان را کفّاره کنم: موسی پیشتر در خروج 11:32-14 برای مردم شفاعت نموده بود. اما وی دِگَربار برای آنها دعا کرد زیرا حال، گناه را با چشمان خود مشاهده کرد و از شدّت عمق گناه قوم شوکه شد.

ب. شاید بتوانم گناهتان را کفّاره کنم: نیز موسی در کوه سینا دریافت که جریمه خدا برای بُت‌پرستی مرگ است. «هر که برای خدایی جز یهوه و بس قربانی کند، به نابودی کامل سپرده شود.» (خروج 20:22). او بیشتر از هر دورۀ دیگری، نسبت به فاصلۀ میان مردم و خدا هوشیار بود، و ضرورت شفاعت را حس می­نمود.

2. آیات (31-32) تقاضای شجاعانه موسی از طرف قوم.

پس موسی نزد خداوند بازگشت و گفت: «آه که این مردمان چه گناه عظیمی کرده‌اند! آنان خدایانی از طلا برای خود ساخته‌اند. حال اگر ممکن باشد گناه ایشان را ببخش، وگرنه مرا از دفتری که نگاشته‌ای محو ساز.»

الف. آه که این مردمان چه گناه عظیمی کرده‌اند: موسی گناه مردم را اندک نشمرد، یا آنکه از شدت آن بکاهد. آنها به دلیل پرستش خدایانی از طلا مقصر شناخته شده بودند.

یک) مردم همچنان خدایانی از طلا را می­پرستند. در ماه آگوست سال 1990 یک مرد تلوتلو خوران به سوی پله­های دفترش در لس‌آنجلس قدم برداشت. پیش از آنکه بر اثر برخورد گلوله به سینه‌اش هلاک گردد، اسامی سه فرزندش را بلند گفت. اما وی همچنان به ساعت 10000 دُلاری رولکس خویش چنگ انداخته بود. او جانش را برای خدایی از طلا فدا کرد.

ب. حال اگر ممکن باشد گناه ایشان را ببخش: موسی وقاحت گناه قوم را می­فهمید، نیز با این وجود طلب آمرزش می­نمود. این التماسی به درگاه رحمت و فیض خدا بود.

ج. وگرنه مرا از دفتری که نگاشته‌ای محو ساز: موسی از خدا تقاضا نمود که براساس هویت قربانی او با اسرائیل برخورد نماید و قوم گنهکار را ببخشد. اگر خدا آنها را نمی‌بخشید، موسی درخواست می‌کرد او به‌عنوان قربانی برای قوم گناهکارش، مورد لعنت قرار گیرد.

یک) موسی حس می­کرد اسرائیل به‌قدری گناه کرده است که خون بز یا گاو نر نمی­توانست برای آن پوشش مناسبی باشد؛ او می­بایست شخصی باشد که به جای آنان عذاب بکشد. از آن‌رو، اعلام نمود که اگر خدا نتواند به شیوه­ای قوم را نجات دهد، نام او از دفتر حیات محو گردد. خدا به تقاضای موسی پاسخ منفی داد؛ با این وجود، می­توان بیان داشت که خدا قربانیِ عظیم­تر از موسی که خود را برای مردم قربانی می­نمود و کفارۀ تمام و کامل را ارائه می­داشت را پیش‌بینی کرده بود.

دو) «او میان مردم و خشم خدا قرار گرفت و درخواست کرد مرا مجازات کن البته او نمی­توانست آن را تحمل نماید، زیرا مجازات بسیار بزرگ بود. و با این وجود قلب بزرگ موسی در این واقعۀ عظیم به روشنی می­درخشد.» (لوید جونز)

سه) البته، این دِلِ شفاعتگر، همان دلی بود که عیسی در هنگام مرگ به‌خاطر گناهان ما، داشت (اول پطرس 18:3 و دوم قرنتیان 21:5). همچنین پولسِ رسول قسمتی از همین دِلِ عیسی را داشت (رومیان 3:9).

3. آیات (33-35) واکنش خداوند به التماسِ موسی.

خداوند در جواب موسی گفت: «هر که را که به من گناه ورزیده است از دفتر خود محو خواهم ساخت. حال برو و قوم را به مکانی که گفتم هدایت کن، و فرشتۀ من پیش روی تو خواهد رفت. اما زمانی که برای مجازاتشان بیایم، ایشان را به سبب گناهشان جزا خواهم داد.» و خداوند به سبب گوساله‌ای که قوم به دست هارون ساخته بودند، بلایی بر آنان فرستاد.

الف. هر که را که به من گناه ورزیده است از دفتر خود محو خواهم ساخت: خدا موافقت کرد که قوم را به تمامی بیامرزد، اما وی مسلماً اختیار داوری گناهکاران را برای خود حفظ نمود.

ب. حال برو و قوم را به مکانی که گفتم هدایت کن: این وعدۀ خدا به جهت وفادار ماندن نسبت به اسرائیل و همراهی کردن با آنان، بود (فرشتۀ من پیش روی تو خواهد رفت).

ج. ایشان را به سبب گناهشان جزا خواهم داد: کُل آن نسل از اسرائیلیان بزرگسال هیچ‌گاه پا به سرزمین موعود نخواهند گذاشت. آن داوری هنوز قطعی نشده بود، اما خدا می­دانست که این واقعه روی خواهد داد.

د. و خداوند بلایی بر آنان فرستاد: این امر یحتمل مرگ 3000 تَنی که پیشتر در خروج 28:32 به آن اشاره شد را شرح می­دهد.