فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!
خروج باب 2 – تولد موسی و پیشۀ اولیه
تولد و دوران کودکی موسی
1. آیات (1-2) موسی متولد میشود -کودکی زیبا، از قبیله لاوی.
و اما مردی از خاندان لاوی رفته، یکی از دختران لاوی را به زنی گرفت. آن زن باردار شده پسری بزاد. چون دید کودکی نیکوست، او را سه ماه پنهان داشت.
الف. آن زن باردار شده پسری بزاد: موسایِ نوزاد چشمانش را به دنیایی نامهربان گشود. او در قومی قدرتمند متولد گشت، اما از نژادی بیگانه و سرکوب شده در زمانی بود که تمام نوزادانِ همچون خودش تحت فرمان اعدام پادشاهی بودند. با این وجود، موسی از برکت خاصی برخوردار بود: او فرزند والدینی با ایمان بود.
یک) موسی در خانوادهاش نخستزاده نبود. او حداقل یک برادر بزرگتر (هارون) و یک خواهر بزرگتر (مریم) داشت.
ب. اما مردی از خاندان لاوی رفته، یکی از دختران لاوی را به زنی گرفت: خروج 20:6 اسامی والدین موسی را بیان میکند: «عَمرام» و «یوکابِد». افسانههای یهودی بیان میدارند که تولد موسی برای مادرش بیدرد بود، که در زمان به دنیا آمدن، صورتش به قدری زیبا بود که اتاق مملو از نوری گشت که معادل با نور توأمان خورشید و ماه بود، او زمانی که یک روزه بود راه میرفت و سخن میگفت. و اینکه از شیر خوردن ممانعت نمود، و از هنگام تولد غذای جامد میخورْد.
ج. او را سه ماه پنهان داشت: والدین موسی این کار را تنها از روی غریزه طبیعی پدر و مادر بودن نکردند بلکه علاوه بر آن، بهخاطر ایمان به خداوند انجام دادند. عبرانیان 23:11 ایمان پدر و مادر موسی را توصیف میکند: «به ایمان بود که والدین موسی او را پس از تولّد به مدت سه ماه پنهان کردند، زیرا دیدند کودکی است بینظیر؛ و از حکم پادشاه نهراسیدند.»
2. آیات (3-6) دختر فرعون موسی را پیدا میکند.
اما چون نتوانست بیش از آن پنهانش کند، سبدی از نی برگرفت و آن را به قیر و زِفت اندود؛ سپس کودک را در سبد نهاد و آن را در نیزارِ کنارۀ رود نیل گذاشت. خواهر آن کودک از دور ایستاد تا ببیند بر سر کودک چه خواهد آمد. باری، دختر فرعون برای شستشو به رود نیل فرود آمد، و ندیمههایش در کنارۀ رود میگشتند. او سبد را میان نیزارها دید و کنیزش را فرستاد تا آن را بیاورد. چون سبد را گشود چشمش به کودک افتاد، و اینک پسری گریان بود. دل دختر فرعون بر وی بسوخت و گفت: «این یکی از کودکان عبرانیان است.»
الف. آن را در نیزارِ کنارۀ رود نیل گذاشت: به مفهوم واقعی، مادر موسی دقیقاً همان کاری را کرد که فرعون فرمان داد: پسرش را درون رودخانه نهاد (خروج 22:1). با این وجود، دقت نمود که او را در سبدی ضد آب بگذارد و به طور حکیمانه او را بر روی سطح رودخانه شناور ساخت.
یک) «عبارت ‘سبدی از نی‘ تنها در اینجا و همچنین برای کشتی نوح استفاده شده است.» (کایسر) «در زبان عبری بهتر است به «سبدی از نی» ترجمه شود. این واژه در جای دیگر تنها برای کشتی نوح مورد استفاده قرار گرفته است.» (کول)
دو) علاوه بر اینها، نمونهای عالی از اعتماد به خداوند در رفاه و آینده این کودک بود. زمانی که مادر موسی قایق ساخته شده از نِی را رها کرد، از چیزی گرانبها دست کشید و به خداوند اعتماد کرد که از آن حفاظت میکند و شاید راهی پیدا شود که کودک به او بازگردانده شود.
ب. اینک پسری گریان بود. دل دختر فرعون بر وی بسوخت: با هدایت خداوند، دختر فرعون موسایِ نوزاد را یافت. او به دلیل فرهنگ و تعلیمی که گرفته بود، نمیخواست عبرانیان را بپذیرد، اما گریه موسایِ نوزاد، دلِ او را به رحم آورد.
یک) خدا به زیبایی این اتفاق را برای نجات موسی و در نهایت برای قوم اسرائیل برنامهریزی نموده بود. او به شکل هنرمندانه والدین موسی، جریان آب رودخانۀ نیل و دلِ دختر فرعون را برای پیشرفت برنامه و مقصودش هدایت کرد.
3. آیات (7-10) دختر فرعون به موسی توجه میکند و او را از آب بیرون میآورد.
آنگاه خواهر کودک از دختر فرعون پرسید: «میخواهی بروم و از زنان عبرانی یکی را نزدت آورم تا طفل را برایت شیر دهد؟» دختر فرعون پاسخ داد: «برو.» پس دخترک رفت و مادر کودک را آورد. دختر فرعون به آن زن گفت: «این طفل را ببر و او را برای من شیر بده و من اُجرت این کار را به تو خواهم داد.» پس آن زن کودک را با خود برده، به او شیر میداد. چون کودک بزرگتر شد، مادرش او را نزد دختر فرعون برد و او پسر وی شد. دختر فرعون کودک را موسی نام نهاد زیرا گفت: «او را از آب برکشیدم.»
الف. این طفل را ببر و او را برای من شیر بده و من اُجرت این کار را به تو خواهم داد: خدا با استفاده از نوآوری زیرکانۀ خانواده موسی و نیاز دختر فرعون، مسیری برای مادر موسی مُهیا نِمود تا او را در سالهای ابتدایی بزرگ کند و برای آن، پاداش نیز دریافت کند.
یک) خدا ایمان مادر موسی را پاداش داد، هم از این رو که به او اعتماد داشت تا موسی را برای مدت زمانِ سه ماه پنهان کند و هم از این رو که با گذاشتنِ موسی در رودخانه به خدا اعتماد نمود.
دو) «بیتردید در همان سالهای ابتدایی بود که موسی از ‘خدای پدران‘ آگاه گشت (خروج 15:3) و دریافت که عبرانیان یارانِ هممیهنِ او هستند (خروج 11:2).» (کول)
ب. و او پسر وی شد: از آنجایی که موسی فرزندخواندۀ دختر فرعون گشت، وارد خانوادۀ سلطنتی شد. یوسفوس تاریخدانِ یهودیِ باستانی نِگاشت که موسی وارث تخت پادشاهیِ مصر بود و در سِنین جوانی ارتش مصر را در نبردی فاتحانه بر ضد اِتیوپیها هدایت مینمود.
یک) به یقین، او هم با دانش و هم با فرهنگ مصر پرورانده شده بود. اعمال رسولان 22:7 بیان میدارد، «بدینسان موسی به جمیع حکمت مصریان فَرهیخته گشت و در گفتار و کردار توانا شد.» مصر یکی از با دانشترین و حکیمترین جوامع بین فرهنگهای باستانی بود. معقول است که گُمان کنیم موسی در جغرافیا، تاریخ، دستور زبان، نوشتن، ادبیات، فلسفه و موسیقی تعلیم دیده بود.
دو) از آنرو که موسی از خاندان پادشاهی بود، توقع داریم هرکجا پا میگذاشت، با ارابه شاهزادهای میرفت و نگهبانانش فریاد بر میآوردند: «زانو بزنید!» اگر وی بر روی رودخانۀ نیل شناور میبود، در یک کشتی پُرشکوه به همراه موسیقی بوده است؛ او زندگیای شاهانه داشت. ما همچنین میدانیم که مادرِ عبریِ موسی در زندگی وی نفوذ داشته است، از آنرو به یقین او تحت تأثیر فرهنگ عبریِ مادرش پرورانده شد.
سه) نویسنده مسیحیِ باستانی به نام اوریجن (Origen) شیوه تمثیلی تفسیر کتابمقدس داشت و چیزی که وی با این حکایت از موسی و دختر فرعون انجام میدهد، مثالی خوب از به مخاطره انداختنِ استفاده از تمثیل بیش از حد در کتابمقدس است. در شرح اوریجن از این عبارت:
· فرعون نماینده شیطان است.
· کودکان مذکر و مونثِ عبری نمایندۀ جنبههای حیوانی و عقلانی روح هستند.
· شیطان قصد دارد خوی عقلانی انسان را از بین ببرد، اما خوی حیوانی او را زنده بگذارد.
· دو قابلهها، عهدعتیق و عهدجدید هستند.
· فرعون قصد دارد قابلهها را فاسد بنماید تا خوی عقلانی انسان از میان برود.
· از آنجا که قابلهها امین بودند، خداوند در سراسر زمین عبادتگاه بر پا میدارد.
· دختر فرعون نمایندۀ کلیساست و به موسی -که نمایندۀ شریعت است- پناه میدهد.
· جریانهای آبِ رودِ نیل نمایندۀ آبهای غسل تعمید است.
· زمانی که به سوی آبهای غُسل تَعمید میرویم، و شریعت را در دلِ خود میپذیریم -قصرهای پادشاهی- در نتیجه، شریعت به بلوغ روحانی میرسد.
چهار) کلارک بهدرستی دربارۀ این نوع تفسیر میگوید: «از این رو، هر عبارت و حقیقتی میتواند بیانگر یک چیز، هر چیز، همه چیز، یا هیچ چیز، مطابق با تصورات، آیین بهخصوص و یا خط فکری مفسر باشد.»
فرار موسی از مصر
1. آیۀ (11) موسی بزرگ میشود و به حس دلسوزی نسبت به هممیهنهای اِسرائیلی خود دست مییابد.
چون موسی بزرگ شد، روزی به دیدار برادران خویش رفت و بر کار طاقتفرسای ایشان نظر افکند. آنجا مردی مصری را دید که یکی از برادران عبرانی او را میزد.
الف. چون موسی بزرگ شد: اعمال رسولان 23:7 بیان میدارد این واقعه هنگامی رُخ داد که موسی چهل سال داشت. تا آن هنگام، وی برای تبدیل شدن به فرعون آیندۀ مصر (به نقل از یوسفوس) تعلیم دیده، و آماده گشته بود و در همان حین توسط مادرش از ریشۀ حقیقی خود نیز مطلع بود.
یک) بر کار طاقتفرسای ایشان نظر افکند: «این جمله به مفهوم چیزی فراتر از ‘مشاهده کردن‘ است. به مفهوم ‘دیدن به همراه احساس‘ است، یا به همراه حس خشنودی (پیدایش 16:9) یا، همچون اینجا، به همراه حس اضطراب (پیدایش 16:21). موسی همان کسی است که دل خداوند را دارد.» (کول)
دو) عبرانیان 24:11-26 بعضی چیزهایی را بیان میکند که بر دل و ذهن موسی هنگامی که بر کار طاقتفرسای ایشان نظر افکند، خطور کرد. این متن بیان میدارد که به وسیلۀ ایمان، موسی از روی قصد بر آن شد که در عوض نفوذ و مقامِ مصریِ خود، با قوم اسرائیل همذات پنداری نماید:
«به ایمان بود که موسی هنگامی که بزرگ شد، نخواست پسر دختر فرعون خوانده شود. او آزار دیدن با قوم خدا را بر لذتِ زودگذرِ گناه ترجیح داد. و رسوایی بهخاطر مسیح را باارزشتر از گنجهای مصر شمرد، زیرا از پیش به پاداش چشم دوخته بود.» (عبرانیان 24:11-26)
سه) موسی درک درستی از هویت خود داشت. به همان میزانی که یک مصری در دوران زندگی خود گیرایی و آسودگی داشت، میفهمید که «این من، نیستم». ایمان موسی به خداوند به او کمک کرد تا دریابد کیست.
ب. مردی مصری را دید که یکی از برادران عبرانی او را میزد: از آنرو که موسی در قبال قومش دِلی سرشار از دلسوزی و برادری (برادران عبرانی او) داشت، نمیتوانست حینی که یکی از هممیهنان اِسرائیلی متحمل کُتَک میشد، بیتفاوت بماند.
2. آیۀ (12) موسی فردی مصری را به قتل میرساند.
نگاهی به این سو و آن سو افکند و چون کسی را ندید، مرد مصری را کشت و او را زیر شنها پنهان کرد.
الف. نگاهی به این سو و آن سو افکند: اینها کارهای مردی است که میفهمید در شرف ارتکاب جُرمی است. موسی برای اقدامی که کرد چندین دلیل داشت، اما دلواپسی برای پنهان ساختن اقدامش، از وجدان آشفته او خبر میداد.
ب. مرد مصری را کشت: کتابمقدس خود بعضی از ذهنیات موسی در پس این اقدام را شرح مینماید. اعمال رسولان 23:7-25 بیان میدارد که موسی این اقدام را برای دفاع و انتقامِ شخصِ اسرائیلی کتک خورده انجام داد، اما انتظار داشت هممیهنان اسرائیلیاش وی را همچون ناجیِ خود در نظر گیرند.
یک) «چون چهل ساله شد، چنین اندیشید که به وضع برادران اسرائیلی خود رسیدگی کند. وقتی دید مردی مصری به یکی از آنان ظلم میکند، به حمایتش برخاست و با کشتن آن مصری، دادِ آن مظلوم را ستانْد. موسی گمان میکرد برادرانش در خواهند یافت که خدا میخواهد به دست او ایشان را نجات بخشد، امّا درنیافتند.» (رسولان 23:7 -25)
دو) موسی نیز دقیقاً همچون عیسی، هنگامی که در قصرهای با شکوه زندگی مینمود، نمیتوانست رهایی بخشد. وی باید از تخت پادشاهی نزول میکرد، به دور از قصر و در جایگاهی محقر قرار میگرفت، پیش از آنکه بتواند قومش را نجات دهد.
3. آیات (13-14) موسی توسط قوم خود مطرود میگردد.
روز بعد باز بیرون رفت و دو عبرانی را دید که با هم نزاع میکنند. از آن که مقصر بود پرسید: «چرا برادر خود را میزنی؟» آن مرد گفت: «چه کسی تو را بر ما حاکم و داور ساخته است؟ آیا میخواهی مرا نیز بکشی، همانگونه که آن مصری را کشتی؟» موسی ترسید و با خود اندیشید: «بیگمان کار من برملا شده است.»
الف. چرا برادر خود را میزنی: موسی با دلایلی بر آن بود تا بپندارد تحصیلات، سوابق شاهانه، موفقیت، و دلسوزی بسیار نسبت به قوم اسرائیل به او در میان آنها اعتبار میدهد. او در اینجا کوشید در یک نزاع پُر خشونت میان دو عبرانی پا در میانی کند.
یک) میتوانیم بگوییم موسی اول یک قاتل و سپس یک میانجی بود.
ب. چه کسی تو را بر ما حاکم و داور ساخته است: به نظر میآمد موسی با در نظر داشتن سوابق شاهانه همچون یک حاکم اقدام مینماید. او همچون یک داور عمل نمود و تعیین کرد یکی از این افراد مقصر بوده است. به نظر میآمد که او حاکم و داور بینقص برای اسرائیل است، اما آنها او را نمیخواستند.
یک) یک حاکم حق حکومت و توقع وفاداری از سوی شما دارد. داور این حق را دارد که به شما بگوید چه کار کنید و اگر آن کار را انجام ندهید شما را تنبیه نماید. قوم در نپذیرفتن موسی به او بیان کردند: «ما نمیخواهیم تو بر ما حکومت نمایی یا به ما بگویی که چه اقدامی در پیش گیریم.» مردم با همان ذهنیت عیسی را نمیپذیرند و دقیقاً همچون موسی، عیسی در ظهور نخستین خود پذیرفته نشد.
دو) هم موسی و هم عیسی:
· از زمان تولد توسط خداوند مورد برکت قرار گرفتند.
· به شکلی معجزهوار در دوران کودکی حفظ شدند.
· در سخن و عمل مقتدر بودند.
· به اسرائیل پیشنهاد رهایی دادند.
· به همراه کینه طرد شدند.
· برای حاکم و داور بودن بر اسرائیل پذیرفته نشدند.
سه) موسی نیز درست همچون عیسی نمیتوانست هنگامی که در قصرهای باشکوه زندگی میکرد، نجات دهد (رهایی بخشد). او باید از تخت پادشاهی نزول میکرد، به دور از قصر و به جایگاهی محقر، پیش از آنکه بتواند مردمش را نجات دهد.
چهار) موسی نجات مردم اسرائیل را آنطور که هر انسانی که در جای وی میبود، برنامهریزی کرد، و با استدلالْ خود را مردی مهم میدید -از روی پیشینۀ شاهانه، تحصیلات، موفقیت، و دلسوزی نسبت به مردمانش.
پنج) موسی برنامههای خود را داشت که از دیدگاه خودش پر مفهوم بودند. با این وجود، برنامۀ خداوند اساساً متفاوت بود. 40 سال پس از آن، خداوند موسی و برادرش هارون را با عصای خاصی که تبدیل به مار شد، نزد فرعون فرستاد. موسی از فرعون درخواست نمود که بُگذارد اسرائیل به کنعان بازگردند؛ فرعون گفت خیر، از اینرو خداوند بلاهای خون، وزغ، پشه، مگس، بلا بر دامها، دُمل، تگرگ، ملخ، و تاریکی را پیش آورد. در نهایت، خداوند فرعونِ سرسخت و مصر را با بلا بر نخستزادگان مصر داوری نمود، اسرائیل به سوی دریای سرخ گُریخت. امواج دریای سرخ بازگشت و سپاه مصر را کشت، و بنیاسرائیل از صحرا عبور نمودند و به کنعان آمدند. این نقشۀ باورنکردنی هیچگاه از سوی انسان به وجود نیامده است.
4. آیات (15-19) موسی به سوی مِدیان فرار میکند.
چون ماجرا به گوش فرعون رسید، بر آن شد که موسی را بکشد. ولی موسی از نزد فرعون گریخت و به سرزمین مِدیان رفته، کنار چاهی نشست. و اما کاهن مِدیان را هفت دختر بود. آن دختران آمدند تا از چاه آب برکِشند و آبشخورها را از آب پر کرده، گلۀ پدر را سیراب کنند. اما چوپانی چند آمدند و دختران را از آنجا راندند. موسی برخاست و ایشان را رهانیده، به گلۀ آنها آب داد. چون دختران به خانه بازگشتند، پدرشان رِعوئیل از آنها پرسید: «چگونه امروز به این زودی بازگشتید؟» دختران پاسخ دادند: «مردی مصری ما را از دست چوپانان رهانید. او حتی برای ما آب برکشید و گله را نیز آب داد.»
الف. موسی از نزد فرعون گریخت: موسی که برای نجات جانش میگریخت، احتمالاً حس میکرد برنامۀ خدا برای زندگی او کاملاً شکست خورده است. او احتمالاً باور داشت هر فرصتی که تا به آن زمان برای رهایی مردمش داشت به پایان رسیده است و هیچ کاری نبود که بتواند انجام دهد. در آن لحظه، موسی دقیقاً در همان جایگاهی بود که خداوند میخواست.
یک) شاید موسی در آن زمان هیچ نظری درمورد شرایطش نداشت اما هنوز آماده نبود که خداوند از او استفاده کند. موسی کوشید عمل خداوند را به وسیلۀ حکمت و قدرت انسانی به انجام برساند ولی کارساز نشد. پس از 40 سال آمادگی به ظاهر بینقص، خداوند دورانی دیگر برای آماده سازیِ موسی و قوم اسرائیل درنظر داشت تا آنها را برای قبول موسی، آماده کند.
ب. به سرزمین مِدیان رفته: اگر موسی به ناحیۀ کنعان و سوریه رفته بود، سرپناهی نمییافت -پیمانی میان رامسس دوم و پادشاه هیتیها برقرار بود که به سبب آن فراریان در جادۀ شمال به سوریه دستگیر و باز پَس فرستاده میشدند. پس موسی به سوی جنوب شرقی و به مِدیان رفت.
یک) در آن دوران، مِدیان ناحیهای را در دو سوی غرب و شرق دریای سرخ شامل میشد، سرزمینی که امروزه هم شامل عربستان سعودی (در سوی شرقی دریای سرخ) و هم شامل مصر در شبه جزیره سینا (در سوی غربی دریای سرخ) است.
ج. کاهن مِدیان را هفت دختر بود: در نهایت، با قدم گذاشتن به مدیان، موسی با دختران کاهن مِدیان -احتمالاً نوادهای از یکی دیگر از فرزندان ابراهیم از جانب قطوره به نام مدیان (پیدایش 1:25-2) دیدار نمود.
یک) به خاطر همین ارتباطی که با ابراهیم داشت میتوانیم دلیل خوبی داشته باشیم که وی کاهنی راستین بوده و خداوند حقیقی را میپرستید. خدا موسی را در این بُرهه بهخصوص به سوی این خانواده بهخصوص هدایت نمود.
دو) ترَپ (Trapp) دربارۀ آمدند تا از چاه آب برکِشند و آبشخورها را از آب پر کرده، گلۀ پدر را سیراب کنند میگوید: «آنها همچون بانوان امروزی ما با حساسیت و ظرافت پرورش داده نشدند، بلکه برای امرار معاش کار میکردند.»
د. موسی برخاست و ایشان را رهانیده، به گلۀ آنها آب داد: در مصر موسی همچون یکی از اعضای خاندان سلطنتی از زندگی لذت میبرد و دیگران به تمامی در خدمت او بودند اما در صحرای دورافتادۀ مدیان بالاخره فرصتی پیدا کرد تا یک خادم باشد و شغل خوبی یافت؛ او به سختی کوشید تا به گَلههای دختران رئوئیل آب بدهد.
یک) «به آن دلیل که موسی همچنان جامِۀ مصری خود را پوشیده بود، آنها تابعیت وی را مصری، تشخیص دادند.» (کایسر)
5. آیات (20-22) موسی در قبیلۀ کاهن مدیان مورد استقبال قرار گرفت.
پدر از دخترانش پرسید: «او کجاست؟ چرا آن مرد را ترک گفتید؟ دعوتش کنید تا چیزی بخورد.» موسی راضی شد و نزد آن مرد ماند، و او دخترش صِفّورَه را به موسی داد. صِفّورَه برای موسی پسری بزاد، و موسی او را جِرشوم نام نهاد، زیرا گفت: «در سرزمین بیگانه غریبم.»
الف. موسی راضی شد و نزد آن مرد ماند: به نظر میآید که موسی با ازدواج و سپس تولد فرزند پسرش، از مصر و اُمیدش برای رهایی اسرائیل دست برداشته است. موسی از مکانی که خداوند او را در آن گذاشته بود، راضی بود، اگرچه مدیان با مصر بسیار تفاوت داشت.
یک) صِفّورَه: «نام پرندهای کوچک است و میتوانیم آن را ‘مرغ آواز خوان‘ یا، با اِرفاقی کمتر، «جیک جیک کُن» معنا کنیم.» (کول)
ب. او را جِرشوم نام نهاد: این نام -به مفهوم «بیگانه»- به نوعی گواهی از غریبی بود، که هم از مصریها و هم از عبرانیها، جدا زندگی میکرد.
یک) اشتباه است گمان کنیم سالهای سپری شده در مدیان، دورۀ «انتظار» موسی بود. در حالیکه، آنها سالهای تلاش و کوشش بودهاند؛ وی هیچگاه در طول زندگی به این سختی تلاش نکرده بود! خداوند او را تعلیم داد و برای خواندگی آیندهاش آماده کرد، اما او هرگز «کنار گذاشته» نشده بود.
دو) «در مصر موسی یاد گرفت چگونه شخص مهمی باشد و در مدیان یاد گرفت کسی نباشد. وی در مصر آموزههای بسیاری فرا گرفته بود، اما فراتر از آن را در مدیان آموخت.» (ترپ)
6. آیات (23-25) خداوند اسرائیل را به خاطر میآورد و به آنها توجه میکند.
پس از روزهای بسیار، پادشاه مصر مرد. بنیاسرائیل زیر بندگی ناله سر داده، فریاد برآوردند و فریاد التماس ایشان به سبب بندگی به درگاه خداوند رسید. خداوند نالۀ ایشان را شنید و خداوند عهد خود را با ابراهیم، اسحاق و یعقوب به یاد آورد. و خداوند بر بنیاسرائیل نظر کرد و خداوند دانست.
الف. خداوند نالۀ ایشان را شنید و خداوند به یاد آورد: اگر که موسی اسرائیل را در مصر «از یاد برده بود» (به آن مفهوم که توجه مورد نظر خود را از آنها گرداند)، خداوند چنین نکرد. خداوند اسرائیل و سختی و محنت آنها را به یاد آورد (بار دیگر به مفهوم گرداندن توجه مورد نظرش به سوی آنها).
یک) زمانی که بنیاسرائیل زیر بندگی ناله سر داده، میتوان گفت: «بیچارگی در نهایت صدایی یافت.» (کایسر)
ب. خداوند عهد خود را با ابراهیم، اسحاق و یعقوب به یاد آورد: خداوند به این خاطر که آنها مردمان نیکویی بودند، به آنها توجه ننمود بلکه بهخاطر عهدی که با آنها بسته بود. او بر همان مبنا، محبت و توجهش را به ما میدهد -رابطۀ عهدی که ما از طریق عیسی با خداوند داریم.