فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!
خروج باب 20 – ده فرمان
چهار فرمان دربارۀ رفتار ما در نزد خداوند.
1. آیۀ (1) مقدمۀ ده فرمان
آنگاه خدا همۀ این سخنان را فرمود:
الف. آنگاه خدا فرمود: درست است که در نظر داشته باشیم وقتی قوم در دامنۀ کوه سینا جمع شدند خدا این سخنان را به اسرائیل بهعنوان یک قوم فرمود. در آنجا خدا -با صدای خود- موسی را پاسخ داد (خروج 19:19)، در حینی که موسی در بین مردم در دامنۀ کوه سینا ایستاده بود.
یک) «هرچه باشد، این احکام خطاب به اسرائیلیان عادی بود، نه برگزیدگان مذهبی آن دوران: آن سخنان با عبارات ساده و محکم ابراز میگردند، تا برای همگان قابل فهم و با وسوسههای مردمان عادی برخورد نمایند، نه الهیدانان.» (کول)
دو) در پِی این امر، مردم از خدا درخواست نمودند که به طور مستقیم با آنها سخن نگوید، و موسی پیامرسان باشد (خروج ۱۸:۲۰-۱۹). پس از آن واقعه، موسی دگربار از کوه بالا رفت تا مکاشفۀ بیشتری از سوی خدا برای قوم دریابد (خروج 21:20).
سه) در خواندن و اندیشیدن به این احکام، همواره باید در ذهن داشت که اسرائیل نخستین مرتبه این احکام را که توسط خدا ایراد شده بود، با صدایی قابل شنیدن از آسمان شنید. این شدیدترین و محکمترین اثر را بر قوم گذاشت.
ب. خدا همۀ این سخنان را فرمود: شریعت در کوه سینا ابداع نشد. فقط چند وجه از شریعت موسی، مکاشفۀ تازهای را نشان میدهد، اما در بیشتر موارد خیلی ساده است و به یقین شریعت خدا را آنگونه که از زمان آدم در دل انسان نوشته شده است، ابراز مینماید.
یک) «دزدی، قتل، طمع داشتن، خطا است، نه اصولاً به این خاطر که در درجه اول این گناهان توسط احکام دهگانۀ موسی گناه شمره شدهاند. آنها توسط احکام دهگانه گناه محسوب شدهاند، زيرا پیشتر توسط وجدان گناه شده بودند؛ و آنها توسط وجدان ممنوع شدهاند، زیرا ذاتِ تمامیِ اُمور آنها را ممنوع ساخته است؛ و ذات (تمامی) اُمور خداست.» (مایر)
دو) «به نیکویی بیان شده است که احکام، ذات خدا است که در چارچوب فرامین اخلاقی نمایان شدهاند.» (کول)
سه) سی.اس. لوئیس در کتابش با عنوان «برانگیختگی انسان» شرح داده است که چگونه اخلاقی جامع در میان انسانها وجود دارد. او نمونههای واقعی از آنکه چگونه تمامیِ فرهنگها در گذشته توانستند دربارۀ پایههای اخلاق همسو گردند، ارائه نمود، زیرا این اصول در دِل و ذهن بشر قرار داده شده است.
چهار) تمامیِ فرهنگها بیان کردهاند که قتل خطا است و مهربانی نیکوست. همه متفق هستند که ما وظایف خاصی نسبت به خانواده خود داریم. تمامی بیان میدارند راستی و درستی نیکوست و یک مرد نمیتواند هر زنی را که میخواهد در اختیار گیرد. آنها در توافق هستند که دزدی خطا است و عدالت نیکوست. هیچ فرهنگی وجود ندارد که در آن بزدلی نیکو و دلیری بد باشد.
ج. خدا همۀ این سخنان را فرمود: این کُد اخلاقی تنظیم شده توسط خدا، خدای اسرائیل -خدای ابراهیم، اسحاق، و یعقوب- را از خدایان مورد پرستشِ متداولِ جهان بتپرستان در آن دوران، مجزا نمود. آنها اغلب به همان مقدار گمراه یا گمراهتر از پیروان انسانی خود بودند.
یک) کُد شریعت اخلاقی خدا همچنین معین نمود که این قوم، یعنی قوم اسرائیل، از آنِ خدا هستند نه از آنِ موسی. این شریعت موسی نبود (با اینکه ما اغلب سهوی اینطور به آن اشاره میکنیم). به جای آن، خدا همۀ این سخنان را فرمود، و موسی یا هیچ انسان دیگری هیچگاه مجاز نبود تا خود و یا دیگران را بالاتر از شریعت در نظر گیرد. خدا بالاتر از همگان بود، و شریعتش بیانگرِ ارادۀ او بوده و هست.
دو) «قانون حمورابی» مجموعه دیگری از شریعتها و اصولی است که به نیکویی شناخته شده و حدوداً مربوط به همان دوران است. مطابقتهایی میان دهفرمان/شریعت موسی و قانون حمورابی وجود دارد، اما تمایزها ژرفتر است. در حالیکه حمورابی به خدایان بابل اشاره دارد، به روشنی تأکید بر او بهعنوان پادشاه و مقنّـن (البته با صلاحیت الهی) است. قانون حمورابی، صفحه به صفحه با شگفتانگیز بودنِ حمورابی آغاز میگردد و نمایان میسازد که به چه میزان به موفقیت دست یافته است. به روشنی حمورابی بالاتر از شریعتش است، زیرا او خود تجسم شریعت بود. دربارۀ موسی اینگونه نیست؛ تأکید روشن است: خدا همۀ این سخنان را فرمود و هیچ انسانی بالاتر از شریعت نیست.
د. خدا همۀ این سخنان را فرمود: ما نیاز داریم که خدا ما را از دید اخلاقی راهنمایی و هدایت نماید. با اینکه این اصول با وجدان انسان (هم فردی و هم جمعی) تشدید میگردند، آنها به یقین تنها نفوذ بر ذهنیت و رفتار ما نیستند. ما نیازمندیم بدانیم یک خدا در آسمان است که انتظار رفتار اخلاقی بهخصوصی دارد و فرمانبرداری یا نافرمانی از این احکام، پیامدهایی را در پِی دارد.
یک) ده فرمان (و کُل شریعت موسی که در پِی آن است) کُد شریعت اخلاقی خدا است و تنها بیان نمیدارد که برخورد بهخصوصی احمقانه یا بیثمر است بلکه بیان میدارد که خدا ما را به انجام دادن یا انجام ندادن بعضی امور، فرمان میدهد و یا میفرماید:
· خدا فرمانبرداری یا نافرمانی ما را مشاهده مینماید.
· خدا فرمانبرداری یا نافرمانی ما را ارزیابی مینماید.
· خدا به شکلی فرمانبرداریِ ما را اجر میدهد، و نافرمانی ما را تنبیه مینماید.
دو) بدون یک دستورالعمل اخلاقی از سوی خدا، جواب دادن به سوالِ «چرا؟» در واکنش به هر خواستۀ اخلاقی سخت یا ناممکن است.
سه) گویا ذهنیت یک دستورالعمل اخلاقی مبتنی بر خدا، کمتر مورد توجه قرار میگیرد. ذهنیت یک دستورالعمل اخلاقی در حالی قدرتمند باقی میماند که این گرایش را رشد دهد که دستورالعمل اخلاقی باید براساس احساس درونی خوب یا بد -درست یا غلط- باشد و نه براساس معیاری که خدا قرار میدهد.
چهار) اشتیاق مداومی برای ایجاد دستورالعمل اخلاقی خود، به دور از خدا یا مکاشفۀ او وجود دارد. در اواخر دهه 1980، شخص مشهور رسانهای تد ترنر (Ted Turner) توصیه نمود که دَه فرمان را با «10 ابتکار داوطلبانۀ خود» جایگزین کند. فهرست آقای ترنر در عدم اشاره به خدا یا دین، مشهود است. موارد ابتکارات داوطلبانۀ آقای ترنر به شرح زیر است:
1. من وعده میدهم که نسبت سیاره زمین و موجودات زندۀ روی آن، علیالخصوص همنوعانم -انسانها، محبت و احترام داشته باشم.
2. من وعده میدهم با تمامی اشخاص در تمامی اماکن با متانت، احترام و صمیمیت برخورد نمایم.
3. من وعده میدهم که بیشتر از دو فرزند نداشته باشم، یا بیشتر از چیزی که کشورم توصیه مینماید.
4. من وعده میدهم همۀ تلاش خود را برای حفظ و نجات چیزی که از جهان طبیعی ما در حالت دست نخورده باقی مانده است به کار گیرم و نواحی صدمه دیده یا ویران شده را در صورت امکان ترمیم نمایم.
5. من متعهد میشوم تا حد امکان از منابع تجدیدناپذیر کمتر استفاده کنم.
6. من وعده میدهم تا جایی که میتوانم از مواد شیمیایی سمی، آفتکشها و باقیِ سموم کمتر استفاده نمایم و برای کاهش استفادۀ آنها توسط دیگران بکوشم.
7. من وعده میدهم به آنان که از خودم کم بضاعتترند یاری رسانم، و به آنها کمک کنم تا تا به خودکفایی برسند و از منافع زندگیای درخور شامل هوا و آب پاکیزه، خوراک و خدمات درمانی مناسب، مسکن، تحصیلات، و حقوق فردی برخوردار شوند.
8. استفاده از زور، بهخصوص زور نظامی را نمیپذیرم و از حاکمیت سازمان ملل دربارۀ مجادلات بینالمللی پشتیبانی مینمایم.
9. از نابودیِ کامل تمامی سلاحهای کشتار جمعی هستهای، شیمیایی، و بیولوژیکی پشتیبانی مینمایم.
10.از سازمان ملل متحد و کوششهایش در جهت بهبود کُلی شرایط کره زمین پشتیبانی مینمایم.
ه. خدا همۀ این سخنان را فرمود: کتابمقدس به ما میگوید که شریعت، مقدس، عادلانه و نیکو است (رومیان 12:7). و بر ما بیان میدارد که هر عطایِ نیکو و کامل از سوی خدا نازل میگردد (یعقوب 17:1). این احکام عطایای نیکویی است که در کوه سینا بر اسرائیل و بشریت نازل گشت. ده فرمان نیکو هستند زیرا:
· هدایت اخلاقی حکیمانه و سلطۀ خدا را آشکار میسازند.
· احتیاج بشریت به هدایت اخلاقی و سلطه را پاسخ میدهند.
· شیوهای برای تعلیم اخلاقیات به ما میدهند.
· اگر اطاعت شوند، دنیا را جای بهتر میکنند.
· برای تمام بشریت نیکو هستند. بعضی از قوانین موسی ویژۀ اسرائیل است، اما ده فرمان همگانی است.
· هنگامی که مورد احترام واقع شوند و همچون آرمان در نظر گرفته شوند، نیکو هستند، حتی هنگامی که کاملاً از آنها فرمانبرداری نشود.
یک) «‘ده فرمان‘ به تمامی شروع و مکاشفه موسی است.» (کول)
و. خدا همۀ این سخنان را فرمود: حائز اهمیت است که ما تمامیِ این احکام را از منظری کاملاً مبتنی بر کتابمقدس بشناسیم، درک و دریافت کنیم، و از آنها اطاعت کنیم و همچنین سایر بخشهای کتاب خروج و عهدجدید را در نظر بگیریم که درمورد شریعت خدا چه چیزی به ما میگوید.
یک) ده فرمان هیچگاه با این ذهنیت ارائه نشدهاند که میتوان با فرمانبرداری بینقص یا مناسب از تمامی آنها، شایستگیِ بهشت را کسب نمود. عهدی که خدا در کوه سینا با اسرائیل بست، بس عظیمتر از شریعت بود، اگرچه این، نخستین و احتمالاً پرشورترین جنبۀ آن بود. جنبۀ دیگر عهد، قربانی کردن بود و از این رو به آنها داده شد که هم خدا و هم اسرائیل میدانستند که انجام بینقصِ این شریعت برای آنان ناممکن است، و آنان به یک قربانیِ بیگناه نیاز داشتند که بهعنوان جانشینی برای گناه شکستن شریعت به شمار آید. از این دیدگاه، ده فرمان همچون یک آینه بود که احتیاج اسرائیل به قربانی دادن را نمایان میساخت.
دو) این ده فرمان را نیز میتوان همچون عملی که عیسی در انجیل متی 35:22 -40 انجام داد، جمعبندی نمود: «یکی از آنها که فقیه بود، با این قصد که عیسی را به دام اندازد، از او پرسید: ‘استاد، بزرگترین حکم شریعت کدام است؟‘ عیسی پاسخ داد: ‘خداوندْ خدای خود را با تمامی دل و با تمامی جان و با تمامی فکر خود محبت نما.‘ این نخستین و بزرگترین حکم است. دوّمین حکم نیز همچون حکم نخستین است: ‘همسایهات را همچون خویشتن محبت نما.‘ تمامی شریعت موسی و نوشتههای پیامبران بر این دو حکم استوار است.» این سخنان در خلاصهسازی، هیچیک از ده فرمان را از قلم نمیاندازد، بلکه آنها را به تمامی محقق ساخته و قلب و اشتیاق خدا را برای قومش بر ما نمایان میسازد. مشکل این است که ما حتی این دو فرمان را نیز انجام ندادهایم، چه برسد به ده فرمان.
سه) مهمتر آنکه، ما میدانیم تنها کسی که تا به حال شریعت را بینقص رعایت کرده، خود عیسی بوده است -چه ده فرمان چه دو فرمان. او هیچگاه محتاج قربانی دادن برای گناهش نبود، از همان رو میتوانست قربانی بینقصی برای گناه ما باشد. قسمت خارقالعادۀ ماجرا آن است که اطاعت او به آنانی که محبت و ایمان خود را بر او مینهند، اعتبار میبخشد. رومیان ۸: ۳-۲ این حقیقت را چنین بیان میکند: «زیرا در مسیحْ عیسی، قانونِ روحِ حیاتْ مرا از قانون گناه و مرگ آزاد کرد؛ چون آنچه شریعت قادر به انجامش نبود، از آنرو که بهسبب انسان نفسانیْ ناتوان بود، خدا به انجام رسانید. او پسر خود را به شباهت انسان گناهکار فرستاد تا ‘قربانی گناه‘ باشد، و بدینسان در پیکری بشری، حکم محکومیت گناه را اجرا کرد.»
چهار) شریعت برای ما همچون معلم است (غلاطیان 22:3-25). پیش از آنکه نقشۀ نجات خدا در عیسیمسیح بهطور کامل آشکار گردد، ما تحت حفاظت شریعت بودیم –به مفهوم ملزم بودن به شریعت و در عین حال تحت نیروی بازدارندگی آن نیز بودیم. شریعت، ازطریق آشکار نمودن شخصیت خدا و فاشسازی گناه، ما را برای رفتن نزد عیسی حاضر مینماید -اما پس از آنکه به حضور عیسی آمدیم، دیگر مجبور نیستیم تحت نظر مربی خود زندگی نماییم (اگرچه همچنان طریقی را که او به ما تعلیم داده است، به یاد داریم).
پنج) از دیدگاه تمام کتابمقدس میتوان گفت که شریعت خدا سه مقصود و کاربرد برتر دارد:
· نردهای محافظتی است که انسانیت را در مسیر اخلاقیات نگاه میدارد.
· آینهای است که سقوط اخلاقیات و احتیاج ما به یک منجی را بر ما آشکار میسازد.
· راهنمایی است که قلب و اشتیاق خدا را نسبت به قومش بر ما آشکار میسازد.
شش) «از آنرو، پیغام عظیم ایمان مسیحی آن است که ما از محکومیت شریعت آزاد شدیم تا شاید بتوانیم با قدرت [عیسی] که در ماست، ملزومات شریعت را تحقق بخشیم.» (رِدپَث)
هفت) «از آنرو، اطاعتِ من مشروع نیست، بلکه ناشی از محبت و نیرو گرفته از روحالقدس است. آیا فیض عهدجدید معیاری ضعیفتر از شریعت عهدعتیق را مجازمیداند؟ معیار تحت فیض بالاتر است.» (رِدپَس)
هشت) ده فرمان اغلب به دو گروه دستهبندی میگردند. چهار فرمان نخست بر رفتار ما نسبت به خدا و شش فرمان بعدی بر رفتار ما با یکدیگر تمرکز دارد.
2. آیات (2-3) فرمان اول: خدایانِ غیر جز من مباشد.
«مَنَم یهوه خدای تو، که تو را از سرزمین مصر، از خانۀ بندگی، بیرون آوردم. «تو را خدایانِ غیر جز من مباشد.
الف. مَنَم یهوه خدای تو: در جهان باستان (شامل مصر) انسانها خدایان زیادی را میپرستیدند. در اینجا یهوه، خدای عهد اسرائیل، خود را از هرکدام از سایر خدایان مفروض، مجزا نمود.
یک) در این چند واژۀ نخست، خدا واقعیات و اصول حیاتی را دربارۀ آنکه او چه کسی است، دربارۀ ذاتش، بر اسرائیل متذکر شد و آنان را تعلیم داد.
· خدا والاتر از طبیعت است؛ وی صرفاً تجسمِ آتش، یا باد، یا خورشید، یا آسمان، یا هر کدام از سایر مخلوقات نیست.
· خدا شخص، است؛ او نیرویی ضابطهمند و قانونی نیست؛ او به صورتی قابل درک با انسان رابطه و گفتگو مینماید و با او ارتباط برقرار میکند. خدا فکر، اِراده، صدا و سایر چیزها را دارد.
· خدا نیکوست؛ او اسرائیل را به کامیابی رسانده بود، و حال نیز با مقرر ساختن این احکام آنها را به کامیابی میرساند، که حفظ آنها نه تنها او را خرسند میسازد، بلکه بهراستی برای بشریت بهترین کار است.
· خدا قدوس است؛ او از خدایان مفروض کافران متفاوت است، و از آنرو انتظار دارد که قومش نیز متفاوت باشند.
دو) گویا ساختار این احکام و عهدها در دنیای باستان شناخته شده بوده است. «بیشتر پژوهشگران به شباهت میان این مقدمۀ تاریخی (به دنبال شروط، شاهدان و تدارکات جانشینی آن) و اَقسام مهم معاهدۀ سلطنتی و رعیتیِ خاورِ نزدیک باستان اشاره میکنند.» (کایسر)
ب. که تو را از سرزمین مصر، از خانۀ بندگی، بیرون آوردم: پیش از آنکه خدا به اسرائیل فرمان دهد، کاری که برای آنان کرده بود را یادآور شد. این مبنایی واضح بود: به آن خاطر که خدا کیست، و چه اعمالی برایمان کرده است، او این حق را دارد که به ما بگوید چه کنیم -و ما متعهد هستیم از او فرمانبرداری کنیم.
یک) «خداوند برای بنیاسرائیل در زمانی که در اسارت بودند، قوانینی صادر نکرد و به آنها گفت که اگر از آن اطاعت کنند، آنها را نجات خواهد داد. او آنان را از سرزمین مصر، از سرزمین اسارت بیرون آورد و سپس شریعت خود را به آنها داد.» (مورگان)
دو) «برکات خدا پیونددهنده هستند؛ هر نجاتی پیوندی با اطاعت دارد.» (ترپ)
ج. تو را خدایانِ غیر جز من مباشد: فرمان نخست بهطور منطقی از درک این امر که خدا کیست و برای اسرائیل چه عملی انجام داده است، ناشی میشود. از همان رو، او تنها خداست و غیر از او چیز دیگری را نباید پرستید و خدمت کرد.
یک) در دوران اسرائیل باستان، وسوسۀ عظیمی برای ستایش خدایان مادی (همچون بَعل، خدای آب و هوا و کامیابی اقتصادی) و رابطۀ جنسی (همچون اشتورت، الهه رابطۀ جنسی، عشقبازی و باروری) یا هر تعداد دیگری از خدایان محلی وجود داشت. ما نیز در معرض همین وسوسه هستیم که خدایان یکسانی را بستاییم، اما بدون اسامی و تصاویر سنتی.
دو) گفته شده است (شاید نخستین بار توسط جان کالوین) که ذات انسان مانند یک کارخانۀ بتسازی است که دائماً در حال فعالیت است. ما همواره با این وسوسه روبرو میشویم که همه چیز را در برابر خدا قرار دهیم یا با خدا و جایگاه برتر او در زندگی رقابت کنیم.
د. خدایانِ غیر جز من مباشد: منظور این نیست که وجود خدایان دیگر تا هنگامی که پشت سر خدای حقیقی قرار گیرند، امر مجازی است. بلکه ایده این است که هیچ خدای دیگری غیر از خدای حقیقی در زندگی ما نباشد. به نقل از کول، جز من به مفهوم حقیقی، در برابر من است.
یک) به این معنی است که خدا نمیخواهد به زندگی ما اضافه شود، بلکه چیزی بیشتر از آن را میخواهد. ما فقط عیسی را به زندگیای که داریم اضافه نمیکنیم، بلکه باید تمام زندگی خود را به او بدهیم.
دو) قصور در اطاعت از این حکم بتپرستی نامیده میشود. ما میبایست از بتپرستی بگریزیم (اول قرنتیان 14:10). آن حیاتی که با بتپرستی عجین شده، پادشاهیِ خدا را به ارث نخواهند برد (اول قرنتیان 9:6-10، افسسیان 5:5، مکاشفه یوحنا 8:21، 15:22). بتپرستی عمل نفس است (غلاطیان ۵: ۲۰-۱۹)، که به جای زندگی تازۀ، زندگی کهنه ما را نشان میدهد (اول پطرس 3:4)، و ما نباید با آنانی که خود را مسیحی میدانند اما بتپرست هستند، مشارکت داشته باشیم (اول قرنتیان 11:5).
3. آیات (4-6) فرمان دوم: هیچ تمثالِ تراشیدهای برای خود مساز… در برابر آنها سَجده مکن.
«هیچ تمثالِ تراشیدهای برای خود مساز، خواه به شکل هرآنچه بالا در آسمان باشد و یا پایین بر زمین و یا در آبهای زیر زمین. در برابر آنها سَجده مکن و آنها را عبادت منما؛ زیرا من، یهوه خدای تو، خدایی غیورم که جزای تقصیرات پدران را به فرزندان و پشت سوّم و چهارمِ آنان که مرا نفرت کنند میرسانم. اما کسانی را که مرا دوست بدارند و فرمانهایم را حفظ کنند، تا هزار پشت محبت میکنم.
الف. هیچ تمثالِ تراشیدهای برای خود مساز: فرمان دوم نه تنها بتپرستی را دربارۀ خدایان ساختگی (مشترک با اولین فرمان) منع مینماید، بلکه تراشیدن تمثیلی از هر مخلوقی که بتوانیم آن را بپرستیم نیز ممنوع اعلام میدارد (در برابر آنها سَجده مکن و آنها را عبادت منما).
یک) بعضی این فرمان را ممانعت از در نظر گرفتنِ هر نوع تجسمی برای خدا میبینند، مانند تصویری از عیسی یا تصویری از یک کبوتر به نمایندگیِ روحالقدس، یا هر تمثیل دیگری. با این وجود، برخی دیگر تأکید میدارند که این ممنوعیت در واقع در ساختن تصویری است که پرستیده میشود و یا شاید پرستیده شود (در برابر آنها سَجده مکن و آنها را عبادت منما).
دو) موسی پیشتر دربارۀ تجربه اسرائیل در سینا نوشت: «آنگاه خداوند با شما از میان آتش سخن گفت. شما آوای کلام را میشنیدید، ولی صورتی نمیدیدید؛ تنها آوا را میشنیدید» (تثنیه 12:4). این اصلی را بنا نهاد که پرستش خدا مبتنی بر کلام باشد و نه مبتنی بر تمثیل.
ب. هیچ تمثال خواه به شکل هرآنچه بالا در آسمان باشد و یا پایین بر زمین: در آن دوران همچون دوران خود ما، پرستش با تمثال پیوستگی داشت –تمثیلهای (تصاویر) بیعیب و نقص، یا حتی تماثیل در ذهن انسان. خدا ما را مجاز نمیداند که او را با چنین تمثیلهایی تجسم نماییم و همینطور تمثیل دیگری را به جای او قرار دهیم.
یک) دومین فرمان، ساخت تمثال برای مقاصد هنری را منع نمیکند؛ خدا خود به اسرائیل فرمان داد که تماثیل کروبیان را بسازند (خروج 18:25، 31:26). در حقیقت این حکم، ساخت تماثیل بهعنوان کمک برای پرستش را ممنوع میکند. «از آنجایی که ساخت کروبیان جایز است، پس ممنوعیت ساخت ‘تمثال‘ فقط به ساخت ابزار مستقیم پرستش اشاره دارد.» (کول)
دو) «کلیسای کاتولیک روم برای توجیه تمثال پرستش خود، تمامی فرمان دوم را از احکام دهگانۀ موسی حذف نموده است، و از آنرو یک فرمان کامل از ده فرمان را از دست داده است؛ اما برای حفظ تعداد، فرمان دهم را به دو قسمت (دو فرمان) تقسیم کردهاند.» (کلارک)
سه) در انجیل یوحنا 24:4 عیسی استدلالی که در پَسِ دومین فرمان وجود دارد را شرح نمود: «خدا روح است، و پرستندگانش باید او را در روح و راستی بپرستند.» بهکارگیریِ تمثال و دیگر چیزهای مادی در مرکز کانون یا یاریرساننده در امر پرستش، کیستی خدا (روح) و چگونگی پرستش او را (در روح و راستی) انکار مینماید.
چهار) پولس خطرات و بیهودگی تلاش برای اینکه خدا را به صورت خود بسازیم را به ما متذکر شد: «اگرچه ادعای حکمت میکردند، امّا احمق گردیدند و جلال خدای غیرفانی را با تمثالهایی شبیه انسان فانی و پرندگان و حیوانات و خزندگان معاوضه کردند.» (رومیان 22:1- 23)
ج. زیرا من، یهوه خدای تو، خدایی غیورم: خدا غیور است به این مفهوم که صرفاً این امر که به زندگی ما افزوده گردد را نمیپذیرد. او تأکید دارد که برتر باشد و این از محبت او ناشی میشود.
یک) «غیوریِ خدا همان محبتِ در عمل است. او از شریک شدن قلب انسان با هر مُدعیای سر باز میزند، نه به این خاطر که خودخواه است و تمامیِ ما را برای خود در نظر دارد، بلکه به آن خاطر که میداند حیات اخلاقی ما به وفاداریمان به او وابسته است… خدا به ما حسد نمیبرد بلکه برای ما غیور است.» (رِدپَث)
دو) «شاید ‘غیور‘ ترجمه مناسبتری در انگلیسی مدرن باشد، از آنرو که ‘حسادت‘ مفهوم نسبتاً بدی در ذهن ایجاد میکند.» (کول)
د. جزای تقصیرات پدران را به فرزندان و پشت سوّم و چهارمِ آنان که مرا نفرت کنند میرسانم: به این مفهوم نیست خدا بهطور مستقیم، قوم را برای گناهان اجدادشان مجازات میکند. کلام مهم آنان که مرا نفرت کنند است. اگر نوادگان نسبت به خدا محبت داشته باشند، تقصیرات (شرارت) پدران بر آنان محسوب نمیشود.
یک) «ناگزیر به این دلیل روی میدهد -که اگر فرزندان در جای پای پدرانشان گام بردارند؛ زیرا هیچ شخصی بهخاطر جُرمی که مرتکب نشده است، توسط عدالت الهی محکوم نمیگردد.» (کلارک)
دو) «فرزندانی که گناهان پدرانشان را تکرار میکنند، بهطور شخصی نفرت خود را از خدا به اثبات میرسانند. به همین خاطر آنها نیز همچون پدرانشان مورد مجازات واقع میگردند.» (کایسر)
سه) با این وجود، کانون توجه در این قسمت، بر بُتپرستی است و این امر به داوری در مقیاس قوم اشاره دارد –قومهایی که خدا را رها کردهاند، تحت داوری قرار خواهند گرفت، و این داوری در طول نسلها اثر خواهد گذاشت.
ه. اما کسانی را که مرا دوست بدارند و فرمانهایم را حفظ کنند، تا هزار پشت محبت میکنم: هر شخصی میتواند محبت خدا را دریافت کند، اگر تنها با دوست داشتن و اطاعت به سوی او آید.
4. آیۀ (7) فرمان سوم: نام یهوه خدایت را به ناشایستگی مبر.
«نام یهوه خدایت را به ناشایستگی مبر، زیرا خداوند کسی را که نام او را به ناشایستگی بَرَد بیسزا نخواهد گذاشت.
الف. نام یهوه خدایت را به ناشایستگی مبر: حداقل سه روش است که از روی عادت، این فرمان نقض میشود.
· کفرگویی: به کار بردن نام خدا برای توهین و ناسزاگویی.
· بیهودگی: استفاده کردن از نام خدا به شیوهای سرسری و سبکسرانه.
· دورویی: قسم خوردن به نام خدا، ولى به شیوهای رفتار کردن که او را بدنام نماید.
یک) عیسی ایدۀ این حکم را هنگامی که طرز دعا را به شاگردان تعلیم میداد، بیان کرد، او در آنجا به ما نیز یاد داد که به قدوسیت نام خدا توجه کنیم (نام تو مقدس باد، انجیل متی 9:6).
ب. زیرا خداوند کسی را که نام او را به ناشایستگی بَرَد بیسزا نخواهد گذاشت: اهمیت این فرمان موجب شکلگیریِ سنتهای نامعمولی در بین قوم یهود شده است. بعضی به منظور خودداری از نافرمانی از این فرمان، زیادهروی میکنند و از ترس آنکه مبادا کاغذ اتلاف گردد و نام خدا به ناشایستگی نوشته شود، حتی از نوشتن واژۀ خدا پرهیز مینمایند.
5. آیات (8-11) چهارمین فرمان: روز شَبّات را به یاد داشته باش.
«روز شَبّات را به یاد داشته باش و آن را مقدس شمار .شش روز کار کن و همۀ کارهایت را انجام بده، اما روز هفتم، شَبّاتِ یهوه خدای توست. در آن هیچ کار مکن، نه تو، نه پسر یا دخترت، نه غلام یا کنیزت، نه چارپایانت، و نه غریبی که درون دروازههای توست. زیرا خداوند در شش روز آسمان و زمین و دریا را با هرآنچه در آنهاست بساخت، اما روز هفتم فراغت یافت. از همین رو، خداوند روز شَبّات را برکت داده، آن را تقدیس فرمود.»
الف. روز شَبّات را به یاد داشته باش و آن را مقدس شمار: فرمان آن است که روز هفتم (شنبه) را بهعنوان روز استراحت در نظر گیرید (هیچ کار مکن). این استراحت برای تمامِ اسرائیل -برای پسر و غلام و غریب– حتی شامل چارپایان بود.
یک) این اصلی مهم است که امکان دارد به آسانی از آن رَد شد. در این قسمت، خدا انسانیت و شأن حیاتی زنان، بردگان، و غریبها را اعلام میدارد و همچنین فرمود که آنان همچون یک اسرائیلی آزاد، مستحق یک روز استراحت هستند. این امر به یقین مفهومی هنجارشکنانه در جهان باستان بوده است.
دو) «اشخاص فقیرتر همواره در سوئد شبات را نقض مینماند و بیان میدارند که آن روز برای ثروتمندان است.» (ترپ)
ب. آن را مقدس شمار: خدا به اسرائیل -و تمامیِ بشر– فرمان داد تا یقین حاصل نمایند که در زندگی خود، زمانی مقدس و جدا شده برای استراحت داشته باشند.
یک) قوم یهودی در سنتهای خود، با دقت برآورد کردند که چه اقدامی و اعمالی را میتوان و نمیتوان در روز شبات انجام داد تا آن را مقدس بشمارند. برای نمونه، در انجیل لوقا 1:6 -2، در ذهن پیشوایان یهودی، رسولان هر مرتبه که خوشۀ جو را از زمین خارج میکردند، مرتکب چهار نقض در روز شبات میشدند، زیرا محصول را درو میکردند، از پوست جدا میکردند، غربال میکردند، و غذا حاضر میکردند.
دو) رابیهای باستانی آموزش میدادند که در روز شبات، انسان نمیتواند هیچ چیز را در دست راست یا دست چپش، بر روی سینه یا بر روی شانهاش حمل نماید. اما میتواند چیزی را با پشت دست، پا، آرنج، یا در گوش، موهایش، یا در لبۀ پیراهن، یا در کفش یا صَندلش حمل نماید. یا در روز شبات، بنیاسرائیل از گره زدن منع شده بودند -فقط زنان میتوانستند کمربند خود را گره بزنند. از همان رو، اگر سطل آبی از چاه میکشیدند آن اسرائیلی نمیتوانست طناب را به سطل گره زند، اما یک زن میتوانست کمربند خود را به سطل گره زده و آن را از چاه آب بالا کشد.
سه) در خانههای یهودیان امروزه، شخص در روز شبات نمیتواند چراغ، اجاق یا کلید را روشن نماید. رانندگی برای مسافتی مقرر شده یا انجام تماس تلفنی قدغن است -تمامی این امور به دقت توسط سنتهایی مقرر شدند که در پی اعمال دقیق کلمه به کلمۀ شریعت هستند.
ج. زیرا خداوند در شش روز بساخت: خدا طرح روز شبات را در هنگام آفرینش مقرر کرد. زمانی که او از کارهایش در روز هفتم استراحت نمود، خدا روز هفتم را روز استراحت از تمامیِ کارهایمان قرار داد )پیدایش 3:2). گویا خدا فرموده باشد که کارهای باقی ماندۀ زیاد، بهانهای برای استراحت نکردن نیست – من جهان را خلق نمودم و باز هم مدتی برای استراحت از کارهایم یافتم.
یک) زمانی که خدا به آنان گفت روز شَبّات را به یاد داشته باش، به آنها فرمود که استراحت را به یاد داشته باشند. «اصطلاح ‘شبات‘ از فعل عبری ‘استراحت کردن یا دست کشیدن از کار‘ گرفته شده است.» (کایسر) مهمترین هدف شبات آن بود که بهعنوان تصویر پیشنمایشی از استراحتی که در عیسی داریم به کار رود.
دو) ما این مفهوم را نیز مانند سایر مفاهیم در کتابمقدس، با دیدگاهِ تمامی کتابمقدس درک میکنیم و نباید به تنهایی در نظر گرفته و درک شود. با توجه به این درک درمییابیم که عیسی از تحقق هدف و برنامۀ شبات برای ما و در ما (عبرانیان 9:4-11) چه منظوری داشته است -او استراحت ماست، وقتی کار تمام شدۀ او را به یاد میآوریم، روز شبات را به یاد می آوریم، استراحت را به یاد میآوریم.
سه) از آنرو، تمامی کتابمقدس بهوضوح بیان میدارد که بر مبنای عهدجدید، کسی مکلف به رعایت شریعت روز شبات نیست (کولسیان 16:2-17 و غلاطیان 9:4-11). غلاطیان 10:4 بیان میکند که مسیحیان مقید به ملاحظۀ روزها و ماهها و فصلها و سالها نیستند. استراحتی که ما بهعنوان یک مسیحی به آن داخل میشویم امری است که باید هر روزه آن را تجربه کنیم، نه تنها یک روز در هفته -استراحت به آن جهت که ما مجبور نیستیم برای نجاتمان بکوشیم، بلکه رستگاری ما توسط عیسی به انجام رسیده است (عبرانیان 9:4-10).
چهار) شباتی که در این قسمت فرمان داده شده است و اسرائیل باید آن را حفظ میکرد، «اینها تنها سایۀ امور آینده بود، اما اصل آن در مسیح یافت میشود» (کولسیان 16:2-17). در عهدجدید ذهنیت آن نیست که شباتی وجود ندارد، بلکه هر روز یک روز استراحت شبات در کار تمام شدۀ خداست. از آنرو که سایۀ شبات در عیسی به انجام رسیده است، ما آزاد هستیم که هر روز بهخصوصی -یا هیچ روزی- را بهعنوان یک روز شبات در پی سنت اسرائیل باستان حفظ کنیم.
پنج) با این وجود، نمیتوان جسارت کرد و اهمیت روز استراحت را نادیده گرفت -خدا ما را به گونهای خلق نموده است که به یک روز برای استراحت محتاجیم. همچون ماشینی که محتاج رسیدگی مداوم است، ما استراحت مداوم را احتیاج داریم –وگرنه نمیتوانیم بهخوبی کار کنیم. بعضی افراد مانند اتومبیلهایی هستند که مسافت بسیار زیادی را طی کرده ولی بهخوبی سرویس نشدهاند، و این امر در آنها بسیار مشهود است.
شش) بعضی از مسیحیان نیز دربارۀ اجرای شبات در روز شنبه به جای یکشنبه، تعصب دارند. اما از آن جهت که همۀ ما آزادیم که همۀ روزها را بهعنوان قسمتی از عطایای خدا ببینیم، فرقی ندارد. االبته به جهاتی، یکشنبه پسندیدهتر است زیرا روزی است که عیسی از مرگ برخاست (مرقس 9:16)، و نخستین مرتبه با شاگردانش دیدار نمود (یوحنا 19:20)، و روزی است که مسیحیان برای مشارکت گِرد هم آمدند (اعمال رسولان 7:20 و اول قرنتیان 2:16). طبق شریعت، افراد به جهت آسایش خدا میکوشیدند؛ اما پس از کار تمام شدۀ عیسی بر روی صلیب، شخص ایماندار وارد استراحت شده و از آن استراحت به سوی کار میرود.
هفت) اما همینطور به ما فرمان داده شده است که شش روز کار کنیم. «کسی که در شش روز بیکار باشد، در حضور خدا به اندازۀ همان شخص گناهکار است که روز هفتم را کار کرده باشد.» (کلارک) بسیاری از مسیحیان میبایست «اوقات فراغت» بیشتری به کار خداوند اختصاص دهند. هر مسیحی میبایست روشی معین برای خدمت به خدا و پیشبرد پادشاهی عیسی مسیح داشته باشد.
شش فرمان دربارۀ رفتار ما در نزد خدا و انسانها.
1. آیۀ (12) فرمان پنجم: پدر و مادر خود را گرامی دار.
«پدر و مادر خود را گرامی دار تا در سرزمینی که یهوه خدایت به تو میبخشد، روزهایت دراز شود.
الف. پدر و مادر خود را گرامی دار: این فرمان حکیمانه و نیکوست، به آن خاطر که گرامی داشتنِ والدین، مبنای پایهایِ پایداری و سلامتی تمام جامعه است. اگر نسل جوان همواره با نسل پیشین در نزاع باشد، اساس جامعه نابود میگردد.
یک) گرامی داشتنِ والدین مشمول عزیز دانستنِ آنها، توجه داشتن به آنها و احترام یا تکریم آنها است. این فرمان به فرزندان داده شده است، اما نه تنها برای مدتی که در کودکی به سر میبرند. «این یک آموزۀ متداول در جهان مدرن ما نیست، جایی که جوانی مورد ستایش است و پیری دلهرهآور یا منفور است. نتیجۀ نابخردی است که مردان یا زنان میکوشند تا همواره جوان باقی بمانند، در حالیکه همواره درمییابند چنین چیزی ناممکن است.» (کول)
دو) عیسی شیوهای که فریسیان این فرمان را برداشت میکردند را بهعنوان این مثال به کار گرفت که چگونه میتوان شریعت را با یک تفسیر محدود در نظر گرفت و در عین حال نسبت به روح آن حکم تخطی کرد (متی 3:15-6).
ب. تا روزهایت دراز شود: در افسسیان 2:6 پولس این فرمان را تکرار نمود و وعدهای که در اینجا بیان شده است را نیز بیان کرد تا روزهایت در زمین دراز شود. عصیان هزینهبر است و تعداد افراد زیادی شخصاً هزینۀ بسیاری را بهخاطر عصیانشان بر ضد والدین خود پرداختهاند.
یک) «یک فرزند نیکو، روزهای (عمر) پدرش را دراز میکند؛ از آنرو، خدا وعده میدهد که روزهای (عمر) او را دراز شود.» (ترپ)
2. آیۀ (13) فرمان ششم: قتل مَکُن.
«قتل مَکُن.»
الف. قتل مکن: در زبان عبری و نیز در زبان انگلیسی، میان کُشتن و به قتل رساندن تفاوتی باقی است. برخلاف کشتن، قتل به معنای گرفتن جان بدون توجیه قانونی یا مشروع (اعدام پس از طی مراحل قانونی) یا توجیه اخلاقی (قتل در حین دفاع).
یک) «در عبری فقط دو کلمه برای فرمان قتل مکن، به کار میرود که به همان صراحت در زبان انگلیسی است.» (کول)
دو) کایسر درباره rasah میگوید: «در زبان عبری هفت واژه برای مفهوم کشتن وجود دارد… اگر هرکدام از هفت واژه به «قتل» اشاره داشته باشد، فعلی که در اینجا به کار رفته است، آن کلمهای است که در آن موارد تعمد و اِرادی بودن مشهود باشد.» (کایسر)
سه) این تمایز مهم شرح میدهد که چطور یک شخص میتواند به شکل مستمر برای اصل مجازات اعدام و منع قتل دلیل آوَرَد. وقتی این عمل بهطور صحیح انجام شود، مجازات اعدام همان قتل با توجیه شرعی است.
ب. قتل مَکُن: عیسی به ظرافت جوهرۀ این فرمان را شرح داد. او نمایان ساخت که این فرمان ما را از تنفر از شخص دیگر نیز باز میدارد (متی 21:5-26)، زیرا میتوانیم در دلمان آرزوی مرگ کسی را داشته باشیم، اما هیچگاه توانایی انجام آن عمل را نداشته باشیم. امکان دارد شخصی بهخاطر عدم شهامت یا پیشگامی دست به کشتار نزند، اما دلش لبریز از تنفر باشد.
3. آیۀ (14) فرمان هفتم: زنا مَکُن.
«زنا مَکُن.»
الف. زنا مکن: به روشنی، عمل زنا محکوم است. خدا هیچ بهانهای را به جهت شیوههایی که بسیاری از افراد اغلب در پِی توجیه رابطه جنسی خارج از ازدواج هستند، نمیپذیرد. این عمل نباید انجام شود و اگر انجام شود، گناه است و مخرب است.
یک) «این امر که مردی با زنِ مرد دیگری رابطۀ جنسی داشته باشد، مدتها پیش از دوران شریعت، در زمان پدران اسرائیل، گناهی فجیع بر ضد خدا و همچنین بر ضد انسان در نظر گرفته میشد» (پیدایش 9:39). (کول)
دو) به آن خاطر که مجازات متفاوتی برای زِنا (تثنیه 22:22) و فریب یک زن باکره وجود دارد (خروج 16:22-17)، زِنا (بیعفتی) در عهدعتیق از رابطه جنسی پیش از ازدواج، متمایز در نظر گرفته شده است. هر یک از آنها خطاست، اما گاهی اوقات به شیوههای متفاوت خطا است.
سه) چندین سال قبل، خوانندهای در صنعت موسیقی مسیحی به نام مایکل اِنگلیش بود. او قرارداد خوانندگی و ازدواجش را بهخاطر زِنا با خواننده مسیحیِ دیگری تباه نمود. وی سپس درمورد زِنای خود و پیامدهای آن بیان داشت: «شاید خدا اجازه داد این اتفاق بیفتد تا چشمان من باز شود و ببینم که چقدر آزادی نیاز داشتم.» نه!
ب. زنا مکن: عهدجدید به روشنی زِنا را محکوم مینماید: «اعمال نَفْس روشن است: بیعفتی، ناپاکی، و هرزگی« (غلاطیان 19:5). این عمل محکوم است، اما نه آنکه فقط خود عمل محکوم باشد.
یک) عیسی به ظرافت اصل این فرمان را، فراتر از خود عمل شرح نمود و از همین روی ما را از نگریستن به زنی به منظور شهوت منع مینماید، ممکن است در دل یا ذهن خود مرتکب بیعفتی شویم، اما با این حال امکان دارد جرأت یا فرصت اقدام به آن عمل را نداشته باشیم (متی 27:5-30). ما تنها از آنرو که فرصت آن را نداشتهایم به شکلی که میخواهیم گناه کنیم، بیگناه نیستیم.
دو) «دربارۀ واژۀ زِنا، adulterium، احتمالاً از ریشۀ واژگان ad alterius torum مشتق شده است؛ زیرا به مفهوم رفتن به بستر مردی دیگر است که اقدام و جنایت را پایهریزی مینماید.» (کلارک)
4. آیۀ (15) فرمان هشتم: دزدی مَکُن..
«دزدی مَکُن.»
الف. دزدی مکن: این حکم، اساس مهم دیگری برای جامعۀ بشری، یعنی بنا نهادن حق مالکیت شخصی است. خدا به روشنی اموال ویژهای را به اشخاص بهخصوصی سپرده است، و سایر اشخاص یا حکومتها اجازه ندارند بدون طی کردن فرآیند قانونی به مالکیت آن اموال درآیند.
ب. دزدی مکن: ما همچنین میتوانیم از خدا دزدی کنیم. اجتناب از این گناه، مستلزم آن است که ما با اموال و دارایی خود خدا را مورد تکریم قرار دهیم و بدین ترتیب محکوم به دزدی از خدا نیستیم (ملاکی 8:3-10). اما همچنین میتوانیم با اجتناب از سپردن خود به خدا در اطاعت و خدمت به او، از خدا دزدی کنیم، زیرا او ما را خریده است و مالکیت ما را در اختیار دارد: «زیرا میدانید… بازخرید شدهاید، نه به چیزهای فانی چون سیم و زر، بلکه به خون گرانبهای مسیح، آن برۀ بیعیب و بینقص.» (اول پطرس 18:1-19)
یک) اول قرنتیان 20:6 این ذهنیت را بیان میدارد: «به بهایی خریده شدهاید، پس خدا را در بدن خود تجلیل کنید.»
ج. دزدی مکن: افسسیان 28:4 چارۀ دزدی را ارائه میدارد. «دزد دیگر دزدی نکند، بلکه به کار مشغول شود، و با دستهای خود کاری سودمند انجام دهد، تا بتواند نیازمندان را نیز چیزی دهد.»
5. آیۀ (16) فرمان نهم: شهادت دروغ مده.
«بر همنوع خود شهادت دروغ مده.»
الف. بر همنوع خود شهادت دروغ مده: مفهوم اصلیِ این فرمان به فرآیند قانونی (شرعی) باز میگردد. با این وجود سخن گفتن در دادگاه خصوصی متداول است، جایی که چیزی میگوییم، جدی گرفته میشود و صحت یا نادرستی سخن ما برای خودمان و دیگران حائز اهمیت است.
یک) به مفهوم گستردهتر، میتوانیم فرمان نهم را از راه افترا زدن، سخنچینی، خلق تصورات دروغین، به وسیلۀ سکوت، یا به وسیلۀ زیر سؤال بردن انگیزههای در پَسِ اقدامات و اعمال دیگران، یا حتی چاپلوسی نقض کنیم.
دو) «افترا زدن… دروغی است که به منظور صدمه زدن خلق و پخش میشود و بدترین نوع صدمهای است که فردی میتواند به دیگری بزند. در مقایسه با کسی که این کار را انجام میدهد، یک اراذل و اوباش همچون شخصی محترم است، و یک قاتل، مهربان به نظر میآید، زیرا قاتل در یک لحظه با یک ضربه و با دردی کَم به زندگی مقتول خاتمه میدهد. اما کسی که متهم به افترازنی است، آبرویی را که شخص شاید هیچگاه دیگر نتواند کسب کند، نابود کرده و موجب عذابی همیشگی میشود.» (رِدپَث)
سه) «سخنچینی … بازگویی شایعهای درمورد فردی بدون تحقیق محتاطانه است. بارها و بارها این را تجربه کردم و میدانم چه عذابی است. بازگو کردن روایتی -بدون اطمینان از صِحَت آن- که سبب بدنامی و بیآبرویی شخص دیگری میشود، نقض نمودن این فرمان است… چه افراد زیادی، بهخصوص مسیحیان، از آن لذت میبرند و با سخنچینی دربارۀ دیگران، از داستانسرایی لذت میبرند. این کار با بهانه آوردن و گفتن این که باور دارند این سخن حقیقت است و یا از گفتن این روایتها هیچ قصد بدی ندارند، توجیه نمیشود.» (رِدپَس)
چهار) سکوت ناشایست، هم امکان دارد این فرمان را نقض نماید. «زمانی که شخصی دربارۀ دیگری دروغ میگوید و شخص سومی است که میفهمد این سخن صحت ندارد، اما از روی هراس یا تنفر، سکوت میکند، شخص سوم به همان مقدار در زیرپا گذاشتن این فرمان گنهکار است، گویی که دروغ گفته باشد.» (رِدپَس)
پنج) «نه شهادت دروغ دهید و نه آن را بشنوید؛ نه روایتهای نادرست درمورد دیگران بگویید و نه بشنوید؛ دروغ مگویید و زمانی که گفته شد، به آن اشتیاق نشان ندهید.» (ترپ)
ب. بر همنوع خود شهادت دروغ مده: عهدجدید بهسادگی بیان میدارد «به یکدیگر دروغ مگویید، زیرا آن انسانِ قدیم را با کارهایش از تن به درآوردهاید» (کولسیان 9:3). دروغ و بازگوییهای ناصحیح از آنِ انسان قدیم است، نه حیات جدیدی که در عیسی داریم.
یک) «چه عجیب است که ما تا بهحال گمان میکردیم که بلوغ مسیحی با قابلیت بیان افکارمان نمایان میشود، در حینی که بهراستی با کنترل زبانمان نشان داده میشود.» (رِدپَس)
دو) «چه مکاشفه تکاندهندهای میبود اگر فایلی صوتی از سخنان اعضای کلیسا که در طول یک هفته درمورد یکدیگر گفتهاند، ضبط و پخش شود!» (رِدپَث)
سه) شیطان همیشه حاضر است تا دروغ را ترغیب نماید (یوحنا 44:8؛ اعمال رسولان 3:5)؛ و عیسی خود قربانی شهادت دروغ شد (مرقس 57:14). به طریقی، میتوان گفت، این گناهی بود که عیسی را روی صلیب فرستاد.
6. آیۀ (17) فرمان دهم: طمع مَوَرز.
«به خانۀ همسایهات طمع مورز. به زن همسایهات، یا غلام و کنیزش، یا گاو و الاغش، یا هیچ چیز دیگر او، طمع مدار.»
الف. طمع مَوَرز: کُل نُه فرمان نخست بیشتر بر روی اعمالی که میکنیم متمرکز است. دَهمین حکم بهطور مستقیم بر دل و اشتیاقهای آن اشاره دارد.
یک) «به مفهوم واقعی، واژۀ طمع در این قسمت به مفهوم نفس نفس زدن پی در پِی است. «واژۀ عبریِ hamad، ‘اشتیاق‘ خود واژهای خنثی است. تنها هنگامی که در جهت چیزی که از آنِ دیگری است در نظر گرفته شود، چنین ‘اشتیاقی‘ خطا است.» (کول)
دو) طمع به این طریق انجام میشود: چشمان به چیزی نگاه کرده، ذهن آن را ستایش کرده، اِراده به سوی آن رفته، و بدن برای داشتن آن، کاری انجام میدهد. تنها به این خاطر که قدم پایانی را برنداشتهاید به این مفهوم نیست که در حال طمع نیستید.
ب. خانۀ همسایهات… زن.. گاو… الاغش: طمع میتواند نسبت به هر چیزی مطرح شود؛ این یک خواهش است که برای در اختیار گرفتن چیزی که از آنِ دیگری است، میکوشد. این امر از ناخرسندی از چیزی که در اختیار داریم، و حسادتی نسبت به آنانی که چیز برتری دارند، سخن میگوید.
یک) عبرانیان 5:13 به نیکویی بیان میدارد: زندگی شما بَری از پولدوستی باشد و به آنچه دارید قناعت کنید، زیرا خدا فرموده است: «تو را هرگز وا نخواهم گذاشت، و هرگز ترک نخواهم کرد.»
دو) آخرین فرمان ارتباط تنگاتنگی با نخستین فرمان برضد بُتپرستی دارد: «زیرا یقین بدانید که هیچ بیعفت یا ناپاک یا شهوتپرست که همان بتپرست باشد، در پادشاهی مسیح و خدا نصیبی ندارد» (افسسیان 5:5).
سه) عیسی هشدار بهخصوصی دربارۀ طمع داد، که فلسفه اصلی دِلِ طماع را شرح داده است: پس به مردم گفت: «بهوش باشید و از هر گونه حرص و آز بپرهیزید، زیرا زندگی انسان بهفزونی داراییاش نیست.» (لوقا 15:12)
هراس عظیم قوم از حضور خدا.
1. آیۀ (18) قوم دور میایستند.
چون قوم رعد و برق را دیدند، و آواز کَرِنا را شنیدند، و کوه را که پر از دود بود مشاهده کردند، جملگی به خود لرزیدند. آنها دور ایستادند و…
الف. قوم رعد و برق را دیدند: منظرهها و صداهای خارقالعادهای که از کوه سینا میآمد، با هم از شریعت خدا سخن میگفتند. تمامیِ این پدیدهها همراه با یکدیگر، منظرهای مبهوتکننده را شکل دادند.
یک) برق: «واژۀ استفاده شده در این قسمت نامعمول است و امکان دارد به «مشعل» به مفهوم «تلألو» یا «توپهای آتش» ترجمه گردد. این همان واژهای است که برای سَمبُل حضور خدا هنگام عهد خدا با ابراهیم، به کار رفته است (پیدایش 15).» (کول)
دو) کوه را که پر از دود بود: تثنیه 23:5 شرح مینماید که چرا کوه دود کرد و میگوید که کوه در آتش سوزان قرار داشت.
ب. جملگی به خود لرزیدند. آنها دور ایستادند: هیبت تمامی این پدیدهها موجب نزدیک آمدن قوم به خدا نشد؛ تنها موجب گشت تا آنان دور بایستند.
2. آیۀ (19) تقاضای قوم.
به موسی گفتند: «تو خود با ما سخن بگو و ما خواهیم شنید، اما خدا با ما سخن نگوید، مبادا بمیریم.»
الف. خدا با ما سخن نگوید: شاید گمان شود که اسرائیل تجربه نمایشیِ کوه سینا، و بهخصوص افتخار شنیدن صدای خدا را همچون بلندگویی از آسمان دوست داشت. اما در عوض، بهخاطر خوف و هراس بسیار زیادی که حس نمودند، از خدا تقاضا کردند که به صورت مستقیم با آنان سخن نگوید.
یک) از دیدگاه کتابمقدس، یک رویارویی از فاصلۀ نزدیک با خدا به همان اندازه که میتواند آرامشبخش باشد، ممکن است نگرانکننده هم باشد. اسرائیل نمیتوانست اینقدر نزدیک خدا را ببیند، حس نماید، و بشنود و در عین حال به کُلی آگاه نباشد که خدا کامل و قدوس است ولی خودشان کامل و قدوس نیستند.
دو) این واکنش عادی کسانی است که به حضور خدا رفتند، مانند اشعیا که نزد خدا احساس ناپاکی کرد (اشعیا 1:6-5) و یوحنا که همچون مردی مُرده در نزد خدا بر زمین افتاد (مکاشفه 17:1).
سه) «چیزی که اسرائیل از آن میترسید، موسی به آن اشتیاق داشت (خروج 18:33).» (کول)
ب. تو خود با ما سخن بگو و ما خواهیم شنید: قوم وعده دادند که سخن خدا را که از طریق موسی به آنها میرسید شنیده و از آن اطاعت کنند اما در عمل در تحقق این وعده ناموفق بودند، هم در مدت کوتاهی پس از این سخن و هم در طولانی مدت.
یک) اسرائیل در نسلهای آینده، شریعت را به گونهای تفسیر کرد که بتواند آسانتر از آن اطاعت کند، درحالی که قلب و هدف شریعت را حذف مینمود. عیسی این فهم سطحی از شریعت را در موعظه بالای کوه اِفشا نمود (متی ۴۸-۱۷:۵). این ماجرا تا جایی ادامه یافت که سولس تارسوسی میتوانست با توجه به پارسایی موجود در شریعت، دربارۀ خود بگوید «به لحاظ پارساییِ شریعتی، بیعیب» (فیلیپیان 6:3).
ج. خدا با ما سخن نگوید، مبادا بمیریم: اسرائیل در عقبنشینی از ارتباط مستقیم با خدا، از موسی خواست که میانجیِ آنها باشد، و اگر میانجیای نمیداشتند، از مُردن میترسیدند.
یک) اشتیاق انسان برای داشتن میانجی -کسی که بهعنوان میانجی برای ارتباط ما با خدا اقدام نماید- تنها در حالی نیکوست که در عیسیمسیح محقق شود، «زیرا تنها یک خدا هست و بین خدا و آدمیان نیز تنها یک واسطه وجود دارد، یعنی آن انسان که مسیحْ عیسی است.» (اول تیموتائوس 5:2).
3. آیۀ (20) مقصودِ این هراس.
موسی به قوم گفت: «مترسید. خدا آمده است تا شما را بیازماید تا ترس او را به دل داشته باشید و گناه نکنید.»
الف. مترسید. خدا آمده است تا شما را بیازماید: قوم بنیاسرائیل در نظر داشتند خودشان را از حضور مجسم خدا مجزا سازند، اما مقصود خدا آن بود که آنها را بیازماید.
· آزمایش بر آنها نمایان ساخت که برای چه خدایی خدمت مینمایند: خدایی شخصی، والاتر از طبیعت، نیکو و قدوس.
· آزمایش بر آنها نمایان ساخت که انتظارات خدا چه بودهاند، آنکه خدا خدایی روحانی است که از قومش توقع رفتاری روحانی دارد.
· آزمایش ناتوانی آنان و احتیاجشان به فیض، یاری، و رهاییِ خدا را نمایان ساخت.
ب. تا ترس او را به دل داشته باشید: این امر تفاوت میان دو گونۀ ترس را نشان میدهد. مترسید از هراس زجرآوری صحبت میکند که از عذاب وجدان و خطر ناشی میشود. تا ترس او را به دل داشته باشید، از دیدگاهِ حرمت و خویشتنداری صحبت میکند که سبب احترام و فرمانبرداری میگردد.
یک) «مترسید و در عین حال هراس داشته باشید.» (ترپ)
دو) با اینکه اطاعت از خدا بهواسطۀ ترس بهتر از عدم اطاعت از اوست اما انگیزۀ نهایی خدا برای اطاعت، محبت است. این امر در اول یوحنا 18:4-19 مبرهن است: «در محبتْ ترس نیست، بلکه محبتِ کامل ترس را بیرون میراند؛ زیرا ترس از مکافات سرچشمه میگیرد و کسی که میترسد، در محبت به کمال نرسیده است. ما محبت میکنیم زیرا او نخست ما را محبت کرد.»
ج. تا گناه نکنید: اسرائیل بهخوبی این درس را یاد نگرفت. در زمانی نزدیک به 40 روز پس از آن، آنان به دور یک گوسالۀ طلایی با بُتپرستی و فِساد میرقصیدند (خروج 32).
4. آیۀ (21) موسی نزدیک میگردد.
پس قوم از دور ایستادند و موسی به تاریکیِ غلیظ که خدا در آن بود نزدیک شد.
الف. پس قوم از دور ایستادند و موسی نزدیک شد: اسرائیل از حضور نیرومند خدا در هراس بود، اما موسی مشتاق آن بود. بعدها موسی این اشتیاق را به صورت مستقیم و رساتر افشا کرد (خروج 33).
یک) موسی با خدا رابطهای داشت که افراد معمولی در اسرائیل آن رابطه را نداشتند. موسی از راه موقعیتهای زندگی خود و مکاشفۀ مستقیم از خدا، از نیروی مقدس خدا و فیض پُرجلال او آگاه بود.
ب. موسی به تاریکیِ غلیظ که خدا در آن بود نزدیک شد: آنگونه نبود که موسی شخص یک قدیس بینقص باشد. موسی یک قاتل بود که توسط خدا عفو و بخشیده شده بود. موسی درک میکرد که رابطه به خدا بر مبنای فیض چه مفهومیدارد، نه برمبنای لیاقت آن شخص.
شریعت در بابِ پرستش و مذبحها.
1. آیات (22-23) خلوص پرستش.
آنگاه خداوند به موسی گفت: «بنیاسرائیل را چنین بگو: «شما خود دیدید که از آسمان با شما سخن گفتم. خدایان نقره در کنار من مسازید؛ خدایان طلا برای خود مسازید.»
الف. شما خود دیدید که از آسمان با شما سخن گفتم: این جمله نشان میدهد که خدا از آسمان با اسرائیل سخن گفت و ده فرمان را به آنها داد. این امر در کوه سینا واقع شد، اما خدا از آسمان سخن گفت.
ب. خدایان نقره در کنار من مسازید؛ خدایان طلا برای خود مسازید: به آن خاطر که خدا خود را به هیچ هیبت و صورتی بر اسرائیل نمایان نساخت، آنها نمیبایست خدای دیگری از جنس نقره یا طلا میساختند تا در کنار خدا (در کنار من) بگذارند.
2. آیات (24-26) قوانین درمورد مذبحها و پرستش.
«مذبحی از خاک برایم بساز و بر آن قربانیهای تمامسوز و قربانیهای رفاقت از گله و رمۀ خویش تقدیم کن. هر جا که گرامیداشتِ نام خویش را سبب گردم، نزد تو خواهم آمد و تو را برکت خواهم داد. اگر مذبحی از سنگ برایم میسازی، آن را از سنگهای تراشیده مساز، زیرا اگر افزارت را بر آن به کار بری آن را نجس میسازی. و بر مذبح من از پلهها بالا مرو، مبادا عریانی تو بر آن دیده شود.»
الف. مذبحی از خاک برایم بساز: همانطور که خدا شروع به گسترش این قسمت از شریعت خود برای اسرائیل نمود، نخستین شریعت بیان شده در ارتباط با قربانی و کفاره بود و با در نظر گرفتن این امر بود که اسرائیل شریعتی را که خدا بر آنها عطا داشته بود، نقض نموده و میبایست گُناهانشان را با قربانی کردن کفاره دهند. تمامیِ این موارد دیدگاهی دربارۀ قربانیِ نهایی که خدا در پایان مهیا میسازد، ارائه میکند.
یک) واژۀ مذبح از واژۀ لاتین altus به مفهوم «بالا» یا «مرتفع» گرفته شده است – زیرا مذبحها برای تکریم و برتری بخشیدن، بنا شدهاند. با این وجود، واژۀ عبری برای مذبح (mizach) مفهوم جایگاهی برای قربانی کردن یا کشتن را دارد که از واژۀ عبریِ «کُشتن» گرفته شده است.
دو) مذبحی از خاک: «برعکس معابد پرزرق و برق و خدمات گِران خدایان ناپاک.» (ترپ) خدا محتاج به یک مذبح پر زرق و برق یا پرجزئیات نبود، مذبحی از خاک بسنده میکرد. برای مذبح اصلیِ خدا، چندین تیرچۀ چوبی کفایت میکرد.
ب. بر آن قربانیهای تمامسوز و قربانیهای رفاقت از گله و رمۀ خویش تقدیم کن: تفاوت میان قربانیهای تمامسوز و قربانیهای رفاقت کمی بعد با جزئیات بیشتری توضیح داده شد. با این وجود، صرفاً اشاره به آنها در آغاز شریعت، نمایان میسازد که انسان نمیتواند شریعت را نگاه دارد و میبایست برای چارۀ این درماندگی، قربانی کند.
ج. نزد تو خواهم آمد و تو را برکت خواهم داد: این وعدۀ خارقالعاده در زمینۀ قربانی و کفاره انجام شد. حتی در شریعت موسی، خدا اغلب میان ایمان به قربانی به جهت کفاره و حضور و برکت خدا ارتباط برقرار کرد.
یک) با اینکه حفظ شریعت، سبب برکت میشد، اما در نهایت ما تنها زمانی توسط شریعت مبارک میشویم که کل شریعت را حفظ کنیم –از همان رو بر مبنای قربانیِ و کفاره درپِی برکت هستیم و از خدا برکت مییابیم.
د. آن را از سنگهای تراشیده مساز: اگر مذبحی از سنگ بنا میشد، ممکن بود توجهات را به خود جلب کند و سنگتراش آن جلال مییافت. خدا، در مذبح خود، در نظر نداشت با هیچ انسانی در جلال شریک باشد –جلال و شکوه تنها در تدارکات خدا یافت میشود، نه در هیچ نمایش دنیوی.
یک) اگر افزارت را بر آن به کار بری آن را نجس میسازی: «آن را تراشیده مساز. همانطور که در موعظه آمده (اول قرنتیان 4:2-5). برخی با زیادهروی همه چیز را ضایع میکنند.» (ترپ)
ه. و بر مذبح من از پلهها بالا مرو: خدا نمیخواست در محل قربانی، هیچ نمایشی از جسم انسانی باشد. ممکن بود پلهها موجب گردد که پایِ کاهن در معرض دید قرار گیرد. خدا نمیخواهد بدن ما را در زمان پرستش ببیند.
یک) چیزی که خدا در هنگام پرستش از ما میخواهد، در سخن عیسی در یوحنا 24:4 دیده میشود: «خدا روح است و پرستندگانش باید او را در روح و راستی بپرستند.» خدا پرستشی را میخواهد که با روح (و نه جسم) و راستی (و نه تزویر یا صرفاً احساسات) مشخص شود.
دو) «بعدها، زمانی که اجازۀ ساخت مذبحهای دارای پلکان داده شد (لاویان 22:9؛ حزقیال ۱۳:۴۳-۱۷)، به کاهنان حکم شد که لباس زیری از جنس کتان بپوشند (خروج 40:28-42؛ حزقیال 18:44).» (کایسر)