Search
Close this search box.

فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!

 خروج باب 21 قوانین شریعت برای نظارت بر داوران

شریعت در ارتباط با بردگی

 

1. آیۀ (1) این است قوانین.

«این است قوانینی که پیش ایشان می‌گذاری:

الف. این است قوانینی که: خروج فصول 21-23 دربر گیرندۀ قوانین زیادی دربارۀ مسائل گوناگون است، شامل:

·    قانون به کارگیری مرتبط با برخورد با خادمان.

·    قتل، کُشتار، و حملۀ پُر خشونت.

·    مسئولیت دربارۀ حیوانات شخص و مسئولیت در برابر حیوانات دیگران.

·    غارت، مسئولیت، و غرامت.

·    تجاوز، جهیزیه، و ارزش باکرگی زن.

·    بت‌پرستی و سحر و جادو.

·    رسیدگی به افراد آسیب‌دیده (بی­خانمان) در جامعه.

·    اجارۀ مسکن و قرض دادن پول.

·    عدالت و جایگاه مساوی در برابر شریعت.

یک) «این قوانین گوناگون به همان اندازه که از منظر عدالت و ملاحظۀ اجتماعی حائز اهمیت بود، از منظر انسانیت هم مهم بود. گرایش عظیم این قوانین، نمایان ساختنِ ارزش زندگی انسان، و ضروریت آسایش و تفاهم در هر محله است؛ و در برگیرندۀ آن ویژگی­ای هستند که همۀ مقاصد نیک و سالم باید داشته باشند جلوگیری از جرم و جنایت.» (آدام کلارک)

ب. که پیش ایشان می‌گذاری: خصوصیت همه جانبۀ این قوانین نمایان می­سازد که خدا آنها را هم برای ماهیتی که قوانین داشتند به آنها داد و هم برای اصول و سابقه‌ای که برای قاضیانی که موسی منصوب کرده بود، مقرر شده بودند.

یک) «این قوانین یا بهتر است بیان داریم احکام (mispatim)، به‌عنوان مقدمه­ای برای راهنماییِ قاضیان مَدَنیِ اسرائیل دربارۀ موارد مشاجراتِ مدنی عطا شده است.» (کایسر)

2. آیات (2-4) قانون همگانی دربارۀ غلامان عبری (غلامان قراردادی).

«چون غلام عبرانی اختیار کنی، شش سال تو را خدمت کند؛ در سال هفتم، آزاد بیرون رود بی‌آنکه بهایی بپردازد. اگر تنها آمده باشد، تنها بیرون رود؛ اما اگر هنگام آمدن زن داشت، زنش نیز همراه او بیرون رود. اگر سرورش به او زنی بدهد و آن زن برایش پسران و دختران بزاید، زن و فرزندان او از آنِ سرورش خواهند بود و آن مرد تنها بیرون خواهد رفت.

الف. چون غلام عبرانی اختیار کنی: در اسرائیل باستان، همچون کُل دنیای باستان، اشخاصی بودند که بر مبنای اصل بردگی برای دیگران کار می‌کردند. آنها به نوعی متفاوت برده بودند و لزوماً آن‌طوری که سایرین نسبت به بردگی تصور می‌کردند، مورد رفتار وحشیانه و تحقیرآمیز قرار نمی‌گرفتند.

یک) بعضی گمان می­نمایند که کتاب‌مقدس برده‌داری را تأیید می‌کند در حالی‌که این‌طور نیست؛ برده‌داری مدت زمانی بسیاری قبل از اسرائیل یا موسی بوده است. کتاب‌مقدس مسئولیت منسوخ شدن برده‌داری را بر عهده دارد، نه تأیید آن.

دو) «موسی برده‌داری را به هیچ وَجه تأسیس نکرد؛ قوانین مربوط به برده‌داری به منظور تحت فشار قرار دادن این کار، محصور ساختنِ آن با محدودیت‌های زیاد و در آخر پایان دادن به آن بود.» (اسپرجن)

سه) «تورات برده‌داری را همچون قسمتی اجتناب‌ناپذیر از جامعه باستانی قبول می­کند، همان‌گونه که پولس آن را قبول کرد، اما در آخر، رویکرد جدید و انسان‌دوستانه، ناقوس مرگ بردگی خواهد بود… در هر حال، برده‌داری در اسرائیل، محلی و در مقیاس کوچک بود.» (کول)

چهار) قابل توجه است که نخستین واژگان این قسمت از شریعت در کتاب خروج نشان می‌دهد که خدا از اسرائیل خواست برای حقوق و شأن برده‌ها احترام قائل شود. «نخستین سخنان خدا در سینا بیان داشت که او یهوه است که آنان را از بردگی رهایی بخشیده است. و در این دستورالعمل منحصربه فرد به حقوق نخستین کسانی که رسیدگی می‌شود، برده‌هاست.» (چادویک)

ب. غلام عبرانی: چهار راه اساسی وجود دارد که ممکن است یک شخص عبری به بردگیِ شخص عبریِ دیگری درآید.

·    در تنگدستیِ بسیار، امکان دارد حقِ آزادی خود را به فروش رسانند (لاویان 39:25).

·    امکان دارد پدری دختری را به‌عنوان کنیز به خانواده‌ای با این نیت که در آخر با آن خانواده وصلت کند، بفروشد. (خروج 7:21).

·    در صورت ورشکستگی، امکان دارد مردی به بردگی طلبکارانش درآید (دوم پادشاهان 1:4).

·    اگر یک دزد، چیزی در اختیار نداشت که به وسیلۀ آن غرامتِ شایسته­ای بپردازد (خروج 3:22-4).

یک) ایده‌های آدم‌ربایی و بردگی همیشگی -تصوراتی که بسیاری از برده‌داری در نظر دارند- خیلی ساده دربارۀ برده‌داری در عهدعتیق صدق نمی‌کند. به شکل عادی، برده‌داری یعنی:

·    با انتخاب شخص و یا توافق طرفین.

·    با مدت زمانی محدود.

·    از پیش تنظیم شده است.

ج. شش سال تو را خدمت کند؛ در سال هفتم، آزاد بیرون رود بی‌آنکه بهایی بپردازد: در تمامی چهار مورد اشاره شده در بالا، بردگی هیچ‌گاه ملزم به همیشگی بودن نبوده است. بردۀ عبری شش سال کار می‌کرد و سپس بیرون می‌رفت.

یک) «او به صورت صحیح­تر یک «کارگر قراردادی» بود که به مدت شش سال مُتعهد بود.» (کول)

دو) «مدت زمان خدمت این برده می­توانست در بیشترین حالت، تا شش سال افزوده شود؛ و آنکه تقریباً مانند بعضی موارد کارآموزی در میان ما بود.» (کلارک)

سه) جی. کمپل مورگان پس از مد نظر قرار دادنِ قوانین شریعت در ارتباط با برده‌داری، نوشت: «ملاحظۀ با ظرافت آنها نمایان می­سازد که آنها برده‌داری را برانداخته و قرارداد کاری را به جای آن قرار دادند.»

چهار) «از آن به بعد، شرایط بردگان در بین قوم عبری با بردگی که در میان سایر قوم­ها در جریان بود، تمایز به خصوصی ­داشت. این شروع یک جنبش اخلاقی عظیم بود.» (مورگان)

د. اگر تنها آمده باشد، تنها بیرون رود؛ اما اگر هنگام آمدن زن داشت، زنش نیز همراه او بیرون رود: در آخرِ شش سال، برده با همان چیزی که وارد شده بود، خارج می‌شد. اگر ارباب برای او زن گرفته بود (و یا اگر صاحب فرزندان شده)، زن و کودکان می­بایست تا وقتی که تعهدات خود را به سرانجام می­رساندند یا تا زمانی که بازخرید می‌شدند نزد ارباب می­ماندند.

یک) تنها: «به مفهوم لغوی با تعلقات قبلی، به طور مثال «دست خالی و بدون هیچ چیز دیگری». عبارت صریح و خاص است، اما مفهوم روشن است. شاید این قانون برای ما سخت‌گیرانه به نظر آید، اما احتمالاً آن زن بردۀ همیشگی و جزو اموالِ خود ارباب بوده است.» (کول)

3. آیات (5-6) غلام دائمی: غلامی راغب برای همۀ عمر.

اما اگر آن غلام بگوید: «من سرورم و زن و فرزندانم را دوست می‌دارم و نمی‌خواهم آزاد بیرون روم،» آنگاه سرورش وی را به حضور خدا بیاور. او را نزدِ در یا تیرِ چارچوب آن ببرد و گوشش را با درفشی سوراخ کند، و او تا پایان عمر غلام وی خواهد بود.

الف. اما اگر آن غلام بگوید: من سرورم را دوست می‌دارم: اگر پس از شش سال خدمت، برده بخواهد با ارباب خود قراردادی همیشگی داشته باشد -با توجه به برکت و نیکی ارباب و نعمت­های او به برده- وی می­تواند از راه این آیین و تشریفات، قراردادی همیشگی با اربابش داشته باشد.

یک) این تعهد به‌واسطۀ دِین و تعهد برانگیخته نمی­شد، بلکه با محبت به ارباب و چیزهای نیکویی که ارباب برای برده مهیا ساخته بود، برانگیخته می­شد.

ب. سرورش وی را به حضور خدا بیاورد: این تشریفات همگانی و مشهور به منظور به رسمیت شناختنِ برده­ای راغب را شرح داده می‌شود که تعهد خود را به انجام رسانده اما باز هم می‌خواست به‌خاطر علاقه به اربابش، به خدمت خود ادامه دهد.

یک) «داوران با برپاییِ آیینی در دربِ خانۀ ارباب، وضعیت برده را از موقتی به دائمی تغییر می‌دادند.» (کایسر)

ج. اربابش گوشش را با درفشی سوراخ کند: در این آیین گوشِ خدمتگزار با درفشی سوراخ می‌­شد. این عمل در نزد شاهدان انجام می­شد و سپس او تا پایان عمر غلام وی خواهد بود.

یک) فکر کردن به اجرای این مراسم امر قابل توجهی است. در این شرایط غلام می‌گوید: «می‌دانم تعهداتم را در قبالِ اربابم به انجام رسانده­ام، و دِین خود را ادا کرده‌ام. با این وجود، اربابم را دوست می‌دارم و برای چیزی که او به من عطا کرده است شکرگزارم و با خرسندی خود را تا آخر عمر ملزم به خدمت به او می­کنم، نه به‌خاطر بدهی یا شَرم یا ناکامی، بلکه از روی محبت.»

دو) مزمور 6:40 بعدها از اجرای این این آیین میان پدر و پسر سخن می­گوید، آنجا که نویسندۀ مزمور مطابق پیشگویی در مورد مسیح سخن می­گوید: «به قربانی و هدیه رغبت نداشتی اما گوش‌های مرا گشودی.» عیسی غلامی کامل برای پدر بود (فیلیپیان 7:2).

سه) «آن درفش نمایندۀ میخی است که مسیح را بر روی صلیب، میخکوب کرد و ما در هر کار حقیقی تقدیس باید چنین چیزی را انتظار داشته باشیم.» (مایر)

د. او تا پایان عمر غلام وی خواهد بود: عیسی این حق را به ما داد که به جای غلام، دوست خوانده شویم (یوحنا 15:15). با این وجود، نویسندگان عهدجدید جلال بسیاری تنها در آنکه صرفاً خدمتگزاران عیسی خوانده شوند، یافتند (رومیان 1:1، یعقوب 1:1، دوم پطرس 1:1، یهودا 1:1).

یک) بت‌پرستان، آیینی داشتند که برده را با اسم یا نشانِ ارباب او، نشانه‌گذاری می­نمودند. پولس در غلاطیان 17:6 خود را مانند چنین برده­ای در نظر می­گیرد: «از این پس کسی رنج بر من روا ندارد، زیرا من در بدن خود داغ‌های عیسی را دارم.» پولس غلام همیشگی برای عیسی بود.

دو) این تجسمی از خدمت گناهکار برای گناه است؛ شخص گناهکار به جایی می‌رسد که قلب خود را که سرشار از اشتیاق و عشق به گناه است، مهر و موم می‌کند تا مانند ارباب خود، گناه کند.

سه) این تجسمی از خدمت ما برای عیسی است.

·    ما این قدرت را داریم که اگر بخواهیم، آزاد گردیم.

·    ما باید مشتاق پذیرش پیامدهای خدمت انتخابی خود باشیم.

·    ما باید با محبت به ارباب خود، انگیزه بگیریم.

4. آیات (7-11) حقوق کنیزان.

«چون مردی دختر خود را به کنیزی بفروشد، آن دختر نباید مانند غلامان آزاد شود. اگر سرورش که او را برای خود نامزد کرده است از او راضی نباشد، باید اجازه دهد آن دختر را بازخرید کنند. سرورش حق ندارد او را به بیگانگان بفروشد، زیرا به او بی‌وفایی کرده است. اگر او را برای پسرش نامزد کرده باشد، باید با او همچون دختر خود عمل کند. اگر زن دیگری برای خود بگیرد، نباید زن نخستش را از خوراک، پوشاک و رابطۀ زناشویی محروم کند. اگر این سه چیز را از او دریغ بدارد، آن زن باید بی‌آنکه بهایی بپردازد آزاد شود.»

الف. چون مردی دختر خود را به کنیزی بفروشد: گویا مسئله­ای که در این بخش شرح داده شده است، فروختنِ زنی جوان به‌عنوان برده به خانواده‌ای با قصد ازدواج است. از همین رو در متن گفته شده که او را برای خود نامزد کرده است.

یک) «به دختری اشاره دارد که توسط پدرش نه به منظور بردگی، بلکه به منظور ازدواج به فروش می­رسد.» (کایسر)

دو) «احتمالاً ریشۀ این آیین در هر دو مورد یکی بوده است: پرهیز از پرداخت بهایی بیشتر برای عروس در سن­های بالاتر، و تربیت عروس آینده در خانواده، این امر سبب اطمینان از مساعد بودن او می‌شد. با چنین دیدگاهی نسبت به بردگی، چیزی جز نام، از آن باقی نمی‌ماند.» (کول)

سه) در جوامع باستانی (گاهی اوقات شامل عبرانیان نیز می‌شد)، امکان داشت فرزندی به‌خاطر بدهی خانواده فروخته شود، مخصوصاً درمورد کنیز، مهریه طوری تنظیم می‌شد که از طریق آن، بدهی پرداخت شود. این‌گونه قراردادها بیشتر مانند چیزی است که آن را به‌عنوان خدمتکار در نظر می­گیریم و نه برده. با این وجود، این موارد، شرایطِ مرتبط با این شریعت خاص نیست.

ب. باید اجازه دهد آن دختر را بازخرید کنند: اگر اربابش با او ازدواج نکرد یا نخواست او را به ازدواج پسرش درآورد، همچنان مُقید بود حقوقش را براساس قانون شریعت خدا محترم شمارد. می­بایست با وی به نیکی برخورد می­نمود و به او این فرصت را می­داد تا از اجبار بردگی آزاد شود.

یک) «اگر شرایط ازدواج محقق نشود، نقض قرارداد به حساب آمده، و خریدار می­بایست بگذارد که دختر بازخریده شود.» (کایسر)

دو) حق ندارد او را به بیگانگان بفروشد: «حتی اگر از او خسته شده بوده باشد، نمی­تواند وی را به ارباب دیگری به فروش رساند: این کار شکستن قرارداد ازدواج نسبت به او می­باشد.» (کول)

ج. نباید زن (نخستش) را از خوراک، پوشاک و رابطۀ زناشویی محروم کند: اگر دختری که به منظور ازدواج به خانواده‌ای داخل می‌شد ولی این امر محقق نمی‌گشت، نباید مورد بدرفتاری قرار می‌گرفت. آرامش و رفاه خانواده نباید از او سلب می‌‌شد؛ بلکه باید با او همچون دختر خود عمل کند -می­بایست با او همچون یک دختر برخورد شود، نه همچون یک کنیز.

یک) «واژه‌ای که در اینجا خوراک ترجمه شده شاید می­بایست گوشت ترجمه شود: منظور این است، مفسرین می‌گویند، سهم منصفانۀ زن، شریک شدن در امکانات رفاهی است نه صرفاً امرار معاش، چیزی که هر برده­ای باید از آن برخوردار می‌شد.» (کول)

د. آن زن باید بی‌آنکه بهایی بپردازد آزاد شود: اگر خانواده‌ای در بجای آوردن الزاماتشان در برابر دختری که با انتظار ازدواج در آینده، وارد خانه شده، کوتاهی نموده باشد، باید به او حق آزادی داده شود. اینها حمایت‌های قابل توجهی از کسانی بود که ممکن بود در معرض محرومیت قرار گیرند.

یک) دختری که در این وضعیت بود -از زادگاه خود و توسط خانوادۀ اصلی­اش رها شده بود- در آن جامعه، هیچ پشتیبانی نداشت. خدا داوران اسرائیل را هدایت نمود تا پشتیبان او باشند.

دو) از همان رو، «حق فروش دختر، توسط پدر، تضمینی محتاطانه برای جلوگیری از سوءاستفاده بود.» (توماس)

 قوانین مربوط به خشونت و معلولیت.

1. آیات (12-14) مجازات متناسب برای قتل و کُشتار.

«هر که انسانی را بزند و او بمیرد، البته باید کشته شود. اما اگر قصد انجام این کار را نداشت، بلکه ترتیب خدا چنین بود، آنگاه من مکانی برای تو تعیین می‌کنم تا او بدان بگریزد. اما اگر کسی علیه دیگری نقشه بکشد تا به مکر او را به قتل رساند، او را از مذبح من دور کن تا بمیرد.»

الف. هر که انسانی را بزند و او بمیرد، البته باید کشته شود: اصل مجازات اعدام به پیدایش 6:9 بازمی­گردد: «هر کسی که خون انسانی را بریزد، خون او باید به دست انسان ریخته شود؛ از آن‌رو که او انسان را به صورت خدا خلق نموده است.» حق چگونگیِ استفاده از شمشیر و مجازات اعدام نیز در عهدجدید معین شده است (رومیان 3:13-4).

ب. اگر قصد انجام این کار را نداشت… اگر کسی علیه دیگری نقشه بکشد: خدا به قاضیان اسرائیل بیان نمود که در پِی مدارکی از نقشه و مکر باشند. خدا اتفاقات، یا جرایم حاصل از احساسات یا اِهمال را با جرایم نقشه و مکر در یک دسته نگذاشته است.

ج. او را از مذبح من دور کن تا بمیرد: اصل مجازات قاتلان برای خدا به اندازه­ای دارای اهمیت است که از پناه دادن به قاتلان در مذبح خود امتناع می­ورزد. بر مبنای آیین نسبتاً همگانی در جهان باستان، یک مذبح مذهبی، جایی به منظور پناهگاه در مقابل دادگری یا انتقام بود. شخصی که به او افترا زده شده بود، اگر پیش از بازداشت شدن به مذبح فرار می­کرد، امکان داشت امنیت یابد.

یک) «تضرع کننده، شاخ‌های بیرون زدۀ مذبح را به دست می‌گرفت (اول پادشاهان 28:2). این معادل با وقف نمودن خود به یهوه بود همچون حیوان قربانی که با طناب به شاخ‌‌های محراب بسته می­شد.» (کول)

دو) با این وجود، خدا به قاضیان اسرائیل گفت که در حکم مجازات آنان که محکوم به بدترین قتل‌ها می­گردند، رحمی وجود نباشد، آنچه که ما آن را قتل درجه یک می­خوانیم. خدا فرمود: «او را از مذبح من دور کن تا بمیرد.» قاتل نباید در ایمانی که دچار سوءتعبیر و سوءاستفاده شده بود، امنیت یابد.

سه) و نیز خدا فرمود که قاتلان مجازات نشده، زمین را ناپاک می‌گرداندند: «در عوضِ جان قاتلی که محکوم به مرگ است، فدیه مپذیرید. او باید حتماً کشته شود…. سرزمینی را که در آن زندگی می‌کنید، مُلَوَّث مسازید. زیرا خونْ زمین را مُلوث می‌کند، و برای خونی که بر زمینی ریخته شده است نمی‌توان کفّاره به جا آورد مگر با ریختن خون کسی که آن خون را ریخته است. پس سرزمینی را که در آن زیست می‌کنید و من در میان آن ساکنم نجس مسازید، زیرا من که یهوه هستم در میان بنی‌اسرائیل ساکنم.» (اعداد 31:35، 33-34)

چهار) آن اصل که قتل‌های مجازات نشده، زمین را ناپاک می­سازد، در بین آمریکاییان، تفکری سطحی و پَست است، جایی که افراد بسیاری به قتل می‌رسند اما افراد اندکی به دست عدالت سپرده می‌شوند.

د. آنگاه من مکانی برای تو تعیین می‌کنم تا او بدان بگریزد: بعدها (در اعداد 35 و یوشع 20) خدا فرمان داد و اسرائیل شهرهایی به‌عنوان پناهگاه (مکانی تا او بدان بگریزد) معین ساخت. این شهرها، شهرهایی برگزیده و مُهیا بودند که اگر کسی مرتکب قتل عمد شد به آنجا بگریزد و تا وقتی که پرونده‌اش به‌خوبی رسیدگی شود، در امان باشد.

یک) «از همان زمان‌های نخستین، نزدیک‌ترین اقوام، حق گرفتنِ انتقامِ خون وابستگان خود را داشتند و از آنجایی که این حق به‌طور همگانی پذیرفته می­شد، هیچ‌گاه قانونی در آن باره تعیین نشد؛ اما از آن‌رو که ممکن است این حق مورد استفاده نادرست قرار گیرد و یا ممکن است به‌طور اتفاقی شخصی کشته شود و شخص مضنون توسط ولّی دم، که نزدیک‌ترین وابستگان خوانده می­شود، بمیرد، پس خدا شهرهایی را به‌عنوان پناه برای فرار و پناه قاتلان اتفاقی معین ساخت تا این واقعه توسط قاضی مدنی مورد رسیدگی قرار گیرد.» (کلارک)

دو) این تمایز دقیق میان درجات جرم و مجازات قتل، و حمایت از مضنون قتل در برابر انتقام و کشته شدن، پیچیدگی و اهمیت عدالت در اصول داده شده به قاضیان اسرائیلی را نمایان می­سازد.

2. آیات (15-17) قوانین دربرگیرندۀ قتل والدین.

«هر که پدر یا مادر خویش را بزند، البته باید کشته شود. «هر که انسانی را برباید، خواه او را فروخته باشد و خواه در دستش یافت شود، البته باید کشته شود. «هر که پدر یا مادر خود را ناسزا گوید، البته باید کشته شود.»

الف. هر که پدر یا مادر خویش را بزند: زدن، می­بایست در متن خروج 12:21 در نظر گرفته شود، که بیان می­دارد هر که انسانی را بزند و او بمیرد. فرزندی که بکشد یا برای قتل یکی از والدینش تلاش کند، به اعدام محکوم می‌شود.

ب. هر که انسانی را برباید، خواه او را فروخته باشد و خواه در دستش یافت شود، البته باید کشته شود: همچنین آدم‌ربایی یک جرم مستوجب اعدام در نظر گرفته می­شد. از دیدگاه خدا، به بردگی گرفتن فردی، به شیوه‌ای نامشروع، دست کمی از قتل نداشت.

یک) «آدم‌ربایی به منظور به بردگی گرفتن در جهان باستان متداول بود» (کول)، و در این قسمت به روشنی ممنوع است.

دو) این تمایزی نامحسوس و در عین حال مهم، میان برده‌داری رایج و برده‌داری در کتاب‌مقدس می‌باشد. اکثرِ برده‌داری (باستانی و مدرن) در حقیقت نوعی از آدم‌ربایی بود -ربودن و اسیر نمودن فردی مخالف میل شخصی‌شان. همان‌گونه که در کتاب‌مقدس گفته شده است (و همان‌گونه که در بعضی دیگر از فرهنگ­های باستان عمل شده است)، برده‌داری با رغبت انجام می­شد (اغلب به جای پرداخت بدهی) یا در شرایط جنگ، جایگرینی برای مرگ بود. در اسرائیل باستان، باقی فرهنگ‌ها و قوم‌ها رُبوده نمی­شدند و به اسارت در نمی­آمدند (همان‌گونه که تجارت بردۀ آفریقایی صورت می­گرفت).

سه) مفاد و ترتیب این قانون منحصربه فرد است. «آدم­ربایی از جرائم مالی نیست، از آن‌رو که هیچ‌یک از جرائم مالی، شامل مجازات اعدام نبود، و این قانون در لیست قوانین مالی قرار ندارد. بلکه سرقت زندگی یک انسان است.» (کایسر)

چهار) خواه در دستش یافت شود، «باید این‌طور ترجمه می‌شد، و با پول در دستش، دستگیر شود.، غیرمنتظره است که در دوران ما همچنان توضیح موجودی‌های بانکی کلان به ادارۀ مالیات و درآمد سخت است.» (کول)

ج. هر که پدر یا مادر خود را ناسزا گوید، البته باید کشته شود: اشاره دارد به فرزندی بالغ که پدر و مادر خود را تهدید نموده بود. با اینکه این قانون سختگیرانه بود، پایه­ای حیاتی برای جامعۀ متمدن را نگاه داشت: احترام بین نسلی.

یک) در اینجا، ذهنیت لعنت، بیشتر از چیزی است که ما همچون تهدید به مرگ به آن می­اندیشیم. «از آن‌رو که نفرین نمودن به مفهوم درخواست و دعا به منظور سقوط شخصی دیگر با تمام دل می­بود، نمایندۀ دیدگاهی بود که بر مبنای آن اقداماتی چون حمله یا قتل نشأت می­گرفت.» (کول)

دو) بر مبنای تثنیه 18:21-21، شریعت موسی نیز دربرگیرندۀ حفاظتی ذاتی برای حقوق فرزند بود. این بخش ذکر کرده است که والدین، حق اجرای این مجازات را نداشتند، اما مقید بودند فرزند مورد افترا را به حضور مشایخ و قاضیان شهر بیاورند. منظور این است که والدین -برخلاف کُل آداب معاصر- قدرت مطلق حیات و مرگ را بر فرزندان خود نداشتند.  قاضیان اسرائیل به‌ندرت در چنین مواردی، مجازات اعدام را به‌عنوان یک امر کاربردی اعمال می‌کردند، با این وجود فرزند مسئول در نظر گرفته می­شد.

سه) با این حال، شریعتِ بازدارندۀ اختلافِ بینِ نسلی دارای اهمیت است. هر نسل ارشد، همان‌طور که بزرگتر می­شوند، وابسته به نسل جوان می­گردند. اگر نسل جوان مجاز به جنگ علنی با نسل پیشین باشد، پایه و اساس جامعه می­لرزد -همان‌گونه که در چهارمین فرمان نشان داده شده است. بعضی از قوانین مدرن -شامل قوانین در حال پیشرفت در بابِ کشتن از روی ترحم انسان یا جانور برای نجات دادنش از درد– امکان دارد به قتل آسان نسل ارشد توسط نسل جوان‌تر بیانجامد.

3. آیات (18-19) در بابِ غرامت برای جراحت جسمانی.

«اگر مردمان با هم نزاع کنند و یکی دیگری را با سنگ یا مشت بزند، و او نمیرد بلکه بستری شود، اما بعد بتواند برخیزد و به کمک عصا بیرون راه رود، در آن صورت ضارب بی‌تقصیر خواهد بود؛ فقط باید برای ایام بستری شدنِ او غرامت بپردازد و خرج معالجۀ او را بدهد.»

الف. اگر مردمان با هم نزاع کنند و یکی دیگری را بزند: اگر در نزاع، مردی توسط دیگری مجروح شده و توانایی فعالیت نداشته باشد (بستری شود)، کسی که به او آسیب زده باشد، می­بایست به مرد و خانوادۀ او بهای غرامت بپردازد.

یک) این قوانین شرعی پرداختِ غرامت برای آسیب­های وارده بر شخص نمونه‌های مشابهی در دستورالعمل حمورابی و قوانین هیتی دارند.

ب. بعد بتواند برخیزد و به کمک عصا بیرون راه رود: با این وجود، اگر مرد می­توانست از صدمۀ وارده شفا یابد، شخص مجرم تنها می­بایست بهای درمان پزشکی و زمانِ به هدر رفتۀ او را پرداخت کند.

ج. و خرج معالجۀ او را بدهد: با اینکه این اصول در زمان ما توسط افراد حریص، مورد سوءاستفاده قرار می­گیرد اما خود اصول همچنان پابرجا هستند.

4. آیات (20-21) در بابِ کتک زدن و مرگ برده.

«اگر کسی غلام یا کنیز خود را با چوب بزند و او زیر دست وی بمیرد، البته باید مجازات شود. اما اگر یکی دو روز زنده بماند، نباید او را مجازات کرد زیرا زرخرید اوست.»

الف. و او زیر دست وی بمیرد، البته باید مجازات شود: این حاکی از آن است که در اسرائیل باستان، ممکن بود خادمین به قتل رسند. در بسیاری از دیگر فرهنگ‌ها، ارباب اگر خادمی را به قتل می­رساند، بی­گناه در نظر گرفته می‌شد، زیرا خادم یک شخص به حساب نمی­آمد.

یک) «این پیشرفتی عظیم در تفکر باستانی است که برده در این قسمت همچون یک شخص به حساب می­آید.» (کول)

ب. اگر یکی دو روز زنده بماند، نباید او را مجازات کرد: با این وجود، اگر خادم بلافاصله نمیرد، ارباب مجازات نمی­گردد. شاید این شیوه­ای به منظور معین کردن قصد و نیت بود. تفکر بر این بود که اگر خادم چند روز زنده می‌ماند، احتمالاً ارباب قصد به قتل رساندنِ او را نداشته است.

یک) این تفکر که اگر قربانی بلافاصله نمیرد، مبنی بر آن بود که به قصد تربیت و نه قتل مورد ضربت قرار گرفته بوده است. علاوه بر آن، اگر برده به‌خاطر این ضربتِ غیرعمد بمیرد، تباه شدنِ دارایی به‌قدر کافی برای ارباب مجازات به حساب می­آید.

دو) آدام کلارک خاطرنشان کرد که این امر، حاکی از یک اصل عمومی در شریعت موسی است: ملاحظۀ بسیار نسبت به حقوق شخصی که مورد افترا قرار گرفته، است. «و تمامیِ حقوق کیفری می­بایست تا حد امکان در جهت منافع شخص مورد افترا، تلقی گردد.» (کلارک)

سه) «مقصود از این قانون آن نبود که برده را زیر یوغ ارباب بگذارد، بلکه مقصود محدود نمودن نفوذ ارباب بر او بود.» (کایسر)

ج. البته باید مجازات شود… او زرخرید اوست: این قوانین همراه با یکدیگر، تجسمی از ذهنیت برده‌داری در اسرائیل باستان را به تصویر می­کشند. خادم، یک انسان بود (که نباید به قتل برسد) و در همان حِین تا وقتی که تعهدشان انجام می­شد، زرخرید ارباب به حساب می­آمدند.

یک) «به مفهوم حقیقی از آن‌رو که وی زرخرید اوست. مسئله آن نیست که مردان به صرف، مال و اموال هستند … بلکه آنکه مالک سرمایه­ای در این برده دارد که یا با مرگ … یا با آزادی‌اَش، آن را از دست می­دهد.» (کایسر)

دو) این اصول قیاس روحانی را تجسم می­نمایند. از دید روحانی، ما اموال کسانی هستیم که به آنان خدمت می­کنیم. ما یا بردگان شیطان هستیم یا غلامان برای عیسی‌مسیح.

5. آیات (22-25) قوانین قصاص.

«اگر کسانی در حال نزاع، زن بارداری را بزنند به‌طوری که بچۀ او پیش از موعد به دنیا بیاید، اما آسیب جدی وارد نیامده باشد، ضارب باید هر جریمه‌ای را که شوهر آن زن مطالبه کند و قضات تعیین کنند، به وی بپردازد اما اگر آسیبی جدی وارد آید، جان به عوض جان تعیین کن، و چشم به عوض چشم، دندان به عوض دندان، دست به عوض دست، پا به عوض پا، سوختگی به عوض سوختگی، زخم به عوض زخم و کبودی به عوض کبودی.»

الف. ضارب باید هر جریمه‌ای را که شوهر آن زن مطالبه کند، به وی بپردازد: این مثالی از مجازات است که در آن زن حامله در نزاع صدمه دیده و پیش از موعد زایمان نموده است. فقط در حالت آسیب ماندگار، تاوان قابل تعیین بود.

یک) اگر هیچ آسیب ماندگاری صورت نگرفته باشد، هیچ جریمه­ای هم اعمال نمی‌شد. شاید این شناسایی آن امر بود که قانون نمی­تواند به هر آسیب یا عواقبی بپردازد و تنها پیامدهای ماندگار به شکل عادلانه غرامت داده می­شوند.

ب. اما اگر آسیبی جدی وارد آید: اگر آسیب ماندگار حاصل شد -کمتر از مرگ، که به وسیلۀ قانونی دیگر در نظر گرفته شده بود مشمول غرامت یا تاوان می­شد.

یک) «برای صدمۀ اتفاقی، شخص خاطی همچنان می­بایست غرامت دهد، حتی اگر مادر و فرزند زنده ماندند… هزینه توسط شوهرِ زن مشخص و با تصمیم دادگاه تأیید می­گردد.» (کایسر)

ج. اما اگر آسیبی جدی وارد آید، جان به عوض جان تعیین کن، و چشم به عوض چشم: اگر آسیب ماندگار حاصل شد، اصلِ چشم به عوض چشم همواره قصاص را محدود می­ساخت. این قانون به منظور بازداشتنِ گرایش ذاتیِ انسان به جهت انتقام بود. به منظور جوازی به جهت انتقام گرفتن داده نشده بود.

یک) گرایش ما همواره این است که می‌خواهیم در حق طرف خاطی فراتر از کاری که بر علیه ما کرده، انجام دهیم. این اصل می­تواند در عملکرد امروزی ما در تعیین میزان جرائم کیفری بزرگ در دادخواهی به کار رود، و این قانون این اصل را بیان می­دارد که تنها خودِ خسارت می­بایست غرامت داده شود.

د. جان به عوض جان تعیین کن: این اصل باعث می‌شود برخی با تعجب بگویند که آیا در اسرائیل باستان، مردم غالباً و عمداً به‌خاطر چیزی که مرگ اتفاقی یا کُشتار عمدی میدانیم، کشته میشدند؟ حائز اهمیت است که این اصل را که جان به عوض جان تعیین کن، با اعداد 31:35 مرتبط بدانید، که برای گرفتن یک جان که قتل غیراِرادی و با قصد قبلی نبوده است، خون‌بها را مُجاز می­داند.

یک) اعداد 31:35 بیان می­دارد: علاوه بر آن، نباید برای جان قاتلی که مرتکب قتل شده است، خون‌بها بگیرید، بلکه وی می­بایست حتماً کشته شود. این ممانعت نمایانگر آن است که گرفتن خون‌بها برای مرگ غیرمنصفانه در شرایط دیگر امر رایجی بوده است.

دو) «از همان رو نتیجه می‌گیریم که اگر یکی از آنها یا هردو، مورد صدمه­ای قرار گیرند، متهم می­بایست معادل ارزش پولی رایج هریک از زندگان را به پدر یا شوهر زنِ مرحوم پرداخت کند.» (کایسر)

6. آیات (26-27) قانون قصاص در باب اربابان و غلامان.

«اگر کسی به چشم غلام یا کنیز خود ضربه زند و آن چشم کور شود، باید او را به عوض چشمش آزاد کند. و اگر به دندان غلام یا کنیزش ضربه زند که از جای کنده شود، باید به عوض دندانش، وی را آزاد کند.»

الف. اگر کسی به چشم غلام یا کنیز خود ضربه زند و آن چشم کور شود، باید او را به عوض چشمش آزاد کند: اصل چشم به عوض چشم (تلافی کردن) برای غلامان به شیوۀ متفاوتی به‌کار می­رفت. اگر غلامی توسط ارباب صدمه می‌دید، آن غلام چیزی بس ارزشمندتر از یک چشم کسب می­کرد: آزادی.

یک) این قوانین نمی­کوشند تا ارباب نسبت به برده خود حس ویژه و به‌خصوصی داشته باشد. بلکه این قوانین رفتار و منش ارباب را راهنمایی می‌کنند و موجب تشویق وی می­شوند تا از برده‌اش مراقبت نماید و او را محترم شمارد و با آنها بیشتر چون کارمند رفتار نماید تا کارگری حیوانی.

ب. و اگر به دندان غلام یا کنیزش ضربه زند که از جای کنده شود، باید به عوض دندانش، وی را آزاد کند: «اگر این امر به اربابان انسانیت نیاموخت، به آنها ملاحظه را یاد داد، از آن‌رو که امکان داشت ضربه­ای از روی بی‌احتیاطی، تمامی حق بردگی آیندۀ برده را از آنها بگیرد؛ و این نفع شخصی، ارباب را مجاب به احتیاط و ملاحظه‌کاری می­نمود.» (کلارک)

قوانین مربوط به نظارت و آسیب بر حیوانات

1. آیات (28-32) تعیین مجازات هنگام کشتن حیوان.

«اگر گاوی، مرد یا زنی را شاخ زند و او بمیرد، البته باید گاو را سنگسار کرد و از گوشتش نباید خورد. اما صاحب گاو بی‌تقصیر خواهد بود. ولی اگر آن گاو، سابقۀ شاخ‌زنی داشته باشد و از قبل صاحبش را آگاه کرده باشند، و با این حال آن را نبسته باشد، اگر مرد یا زنی را کشت باید گاو را سنگسار کرد و صاحبش را نیز کشت. اما اگر از صاحب گاو جریمه‌ای خواسته شود، می‌تواند بهای رهایی جان خود را طبق آنچه از او خواسته شده است، بپردازد. در خصوص گاوی که پسر یا دختربچه‌ای را شاخ زند نیز همین قانون را باید اجرا کرد. اگر آن گاو، غلام یا کنیزی را شاخ زند، صاحبش باید سی مثقال نقره به سَروَرِ او بپردازد و گاو باید سنگسار شود.»

الف. البته باید گاو را سنگسار کرد… اما صاحب گاو بی‌تقصیر خواهد بود: این قانون اصل قصد و اهمال را بیان می‌کند. اگر آن حیوان سابقۀ خشونت نسبت به مردم نداشته باشد، مالکِ گاوِ انسان‌کُش نمی­تواند مجرم در نظر گرفته شود. با این وجود، حیوان می­بایست بمیرد و مالک آن از نفع بردن از حیوان یا مرگش، منع بود (از گوشتش نباید خورد). هیچ‌کس نباید حتی از مرگ غیرعمد نفع برد یا به آن بپردازد.

یک) «این امر به مفهوم آسیب دیدن به وسیلۀ گاوهاست، از آن‌رو که بنی‌اسرائیل حیوان دیگری را که توانایی کشتن انسان را داشته باشد نگهداری نمی­نمودند: اسب‌ها تجملات اضافه بودند.» (کول)

دو) «این امر به منظور حفظ بیزاری لازم از قتل، چه توسط انسان و چه به وسیلۀ حیوان برقرار شد؛ و به‌صورت هم‌زمان انسان را تا جای ممکن با خسارت از دست دادن جانداران مجازات نمود.» (کلارک)

ب. ولی اگر آن گاو، سابقۀ شاخ‌زنی داشته باشد… باید گاو را سنگسار کرد و صاحبش را نیز کشت: با این وجود، اگر شخصی، دارای گاو (یا حیوانی مشابه) بود و وی در جریان تهاجم آن بوده باشد و در کنترل حیوان ناموفق عمل کرده باشد، متهم به قتل شده و مطابق آن به مجازات عملش رسیدگی می­شود.

ج. اگر از صاحب گاو جریمه‌ای خواسته شود، می‌تواند بهای رهایی جان خود را طبق آنچه از او خواسته شده است، بپردازد: به نظر می­آید کسانی که از مرگ جان سالم به در بردند، می‌توانستند در عوض مرگ مالک، غرامت مالی را بپذیرند، این توافقی منطقی بوده است.

د. در خصوص گاوی که پسر یا دختربچه‌ای را شاخ زند نیز همین قانون را باید اجرا کرد: همان اصول در باب مرگ یک خردسال نیز صدق می­کند. آنها اشخاص دارای حق تکریم و احترام و همچون بزرگسالان به‌شمار می­رفتند.

ه‍. اگر آن گاو، غلام یا کنیزی را شاخ زند، صاحبش باید سی مثقال نقره به سَروَرِ او بپردازد: اگر غلامی (یا کنیزی) در این­چنین موقعیتی هلاک می­گشت، خون‌بَهای آن سی مثقال نقره بود که بهای آن خادم در نظر گرفته می­شد.

یک) «حتی در اسرائیل، یک برده همچنان یک انسان بود: خون او همچون خون هر انسان دیگری احساس گناه (برای کشتن یک انسان) در پی داشت.» (کول)

دو) به‌طور قابل توجهی، این همان بهایی بود که یهودا عیسی را به‌خاطر سی پاره نقره تسلیم نمود، عیسی (به آن مبلغ) فروخته شد (انجیل متی 15:26).

2. آیات (33-36) قوانین بیشتر در باب اصول غفلت و غرامت.

«اگر کسی سرپوش چاهی را برگیرد، و یا چاهی بکند و آن را نپوشاند، و گاو یا الاغی در آن بیفتد، صاحب چاه باید غرامت دهد؛ او باید به صاحب گاو یا الاغ مبلغ لازم را بپردازد، و حیوان مرده از آنِ خودش خواهد بود. «اگر گاو کسی، گاو شخصی دیگر را زخمی کند و آن گاو بمیرد، صاحبان گاوها گاو زنده را بفروشند و پول آن و نیز حیوان مرده را به‌طور مساوی بین خود تقسیم کنند. اما اگر معلوم شود که آن گاو سابقۀ شاخ‌زنی داشته، و صاحبش از بستن آن غفلت کرده باشد، البته باید گاوی به عوض آن گاو بپردازد، و حیوان مرده از آنِ خودش خواهد بود.»

الف. او باید به صاحب گاو یا الاغ مبلغ لازم را بپردازد، و حیوان مرده از آنِ خودش خواهد بود: این قوانین اصل مسئولیت‌پذیری در قبال پیامدهای اقدامات یک فرد بر فردی دیگر را نشان می‌دهد. این نمونه مربوط به وقتی بود که حفر یک گودال سبب مرگ یک حیوان می­گشت.

یک) اگر کسی سرپوش چاهی را برگیرد: «بیشتر به نظر می‌رسد این متن درمورد انبار غله است تا مخرن آب. گودال­ها نیز همچون دام برای حیوانات (دوم سموئیل 20:23) یا زندان (سیاهچال) برای انسان­ها (پیدایش 24:37) مورد استفاده قرار می­گرفتند.» (کول)

ب. اگر گاو کسی، گاو شخصی دیگر را زخمی کند و آن گاو بمیرد، صاحبان گاوها گاو زنده را بفروشند و پول آن را به‌طور مساوی بین خود تقسیم کنند: این قوانین نیازمند بازجویی و بررسی توسط قاضیان بودند، به شکلی که در اِعمال قانون، انگیزه­های قصد و غفلت درنظر گرفته می‌شد. به مفهوم دیگر، اینها صرفاً کاربرد اصول عمومی عدالت و انصاف است.

یک) «برای یک کشاورز اسرائیلی، امکان دارد پرداخت منصفانه به جهت مرگ یک گاو، به مفهوم اختلاف میان مرگ و زندگی، یا حداقل اختلاف میان آزادی و بردگی به‌خاطر بدهی باشد.» (کول)