فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!
خروج باب 3 – موسی و بوته سوزان
دعوت خداوند از موسی از طریق بوته سوزان
1. آیات (1-3) موسی و بوته سوزان در کوه حوریب.
موسی گلۀ پدرزنش یِترون، کاهن مِدیان را شبانی میکرد. روزی گله را به آن سوی صحرا برد و به حوریب که کوه خداوند باشد، رسید. در آنجا، فرشتۀ خداوند از درون بوتهای در شعلۀ آتش بر او ظاهر شد. موسی دید که بوته شعلهور است، ولی نمیسوزد. پس با خود اندیشید: «بدان سو میشوم تا این امر شگفت را بنگرم و ببینم بوته چرا نمیسوزد.»
الف. موسی گلۀ پدرزنش یِترون، را شبانی میکرد: برای 40 سال، موسی همچون یک شبان بینام و نشان در صحرای مدیان زندگی کرد. در این دوره از زندگی خود به قدری حقیر بود که حتی یک گله گوسفند نیز از خود نداشت -گوسفندان از آنِ پدرزنش بودند.
یک) شبانی میکرد: «زبان عبری بیان میدارد که این پیشۀ معمول وی بوده است.» (کول)
ب. به آن سوی صحرا و به حوریب که کوه خداوند باشد، رسید: موسی گوسفندان را به این کوه آورد، که بعدها کوه سینا نیز خوانده شد. حوریب احتمالاً به مفهوم «صحرا» یا «ویرانه» است و این اسم ذهنیتی از منطقه به ما میدهد.
ج. بوته شعلهور است، ولی نمیسوزد: فقط این طور نبود که موسی یک بوتۀ شعلهور را مشاهده نماید؛ ظاهراً این غیرعادی نبوده است که گیاهی همچون آن، خود به خود در صحرا آتش بگیرد. با این حال، دو چیز دربارۀ آن بوته بهخصوص بودند:
· فرشتۀ خداوند ظاهر شد… از درون بوته.
· اگرچه بوته آتش گرفت، ولی نمیسوخت.
یک) «با اینکه بوته در آتش شعلهور گشت، اما صدای جرقه نداد و یا تقلیل نیافت، نه برگی پیچیده گشت و نه شاخهای مبدل به ذغال شد. در آتش مشتعل بود، اما نمیسوخت.» (مایر)
دو) اینکه بوته در آتش بود، اما نمیسوخت، پدیدهای مجذوبکننده برای موسی بود -این امر وی را برای بازرسی نزدیکتر بُرد. بعضی گُمان مینمایند که بوتۀ سوزان مظهر اسرائیل، یا به شکل جامعتر قوم خداوند است -رنج کشیده اما هلاک نگشته است، از آنرو خداوند در بین آنهاست.
سه) با این وجود، میتوان گفت که بوتۀ سوزان تصویری از صلیب بود. واژۀ عبریِ مورد استفاده برای شرح این بوته از واژۀ «سوراخ نِمودن یا خار کوچک» بَرگرفته شده است که دارای مفهوم بوتۀ خاردار یا خاربُن است. میتوانیم به صلیب بیاندیشیم -آنجا که عیسی، با خار تاجگذاری شد، شعلههای آتش قضاوت را متحمل گشت، اما با این وجود، به وسیلۀ آنها هلاک نگشت- و زمانی که بوتهای سوزان را در نظر میگیریم، واقعۀ صلیب را به خاطر میآوریم.
چهار) بدان سو میشوم تا این امر شگفت را بنگرم: هر چیزی که موسی بهراستی مشاهده نمود، چیز عادیای نبود. «برای شرحِ آنچه که در اینجا اتفاق افتاده است بهعنوان سرابی موقتی از انعکاس نور خورشید بر روی بعضی از برگهای قرمز یا آتش مشتعلِ بعضی بادیهنشینان یا حتی پدیده آتش سنت اِلمو، باید خود را به جای موسی و تجربه چهل سال زندگی در آن ناحیه بگذاریم و بدون شک از نظر او این امر بهراستی غیرعادی بود.» (کایسر)
پنج) کلارک دربارۀ فرشتۀ خداوند میفرماید: «قطعاً یک فرشتۀ مخلوق نیست زیرا که یَهُوه خوانده میشود، خروج 4:3 و رَساترین ویژگیهای الوهیت دربارۀ او اِعمال شده است… با این وجود او یک فرشته، قاصد، یک پیامرسان است. که نام خداوند در وی بود… و او چه کسی است به غیر از عیسی، پیشوا، رهاییبخش، و ناجی تمام بشریت؟»
2. آیات (4-6) خداوند از بوته سوزان، موسی را فرا میخواند.
چون خداوند دید موسی بدان سو میآید تا بنگرد، خداوند از درون بوته ندا در داد: «ای موسی! ای موسی!» موسی گفت: «لبیک.» خداوند گفت: «نزدیکتر میا! کفش از پا به در آر، زیرا جایی که بر آن ایستادهای زمین مقدس است.» و افزود: «من هستم خدای پدرت، خدای ابراهیم، خدای اسحاق و خدای یعقوب.» موسی روی خود را پوشانید، زیرا ترسید به خداوند بنگرد.
الف. چون خداوند دید موسی بدان سو میآید تا بنگرد: خداوند تا زمانی که توجه موسی را دریافت ننمود با وی سخن نگفت. اغلب سخن خداوند آنگونه که باید، دلِ ما را تحت تأثیر قرار نمیدهد از آنرو که ما توجهمان را به آن معطوف نمیکنیم.
یک) بوتۀ سوزان، پدیدهای تماشایی بود که توجه موسی را معطوف ساخت؛ اما این امر چیزی را تغییر نداد تا اینکه موسی سخن خداوند که در آنجا به سوی او آمد، را دریافت نمود.
ب. خداوند از درون بوته ندا در داد: موسی هیچ شخصی را درون بوته سوزان مشاهده ننمود؛ با این وجود خدا، در حضور فرشتۀ خدا، آنجا بود (خروج 2:3) و از درون بوته سوزان به سوی موسی ندا در میداد.
یک) بیتردید، این رویداد دیگری است که عیسی پیش از ظهورش در عهدعتیق بهعنوان فرشتۀ خداوند پدیدار گشته است، همانگونه که وی بارها چنین کرده بود (پیدایش 7:16-13، داوران 1:2-5، داوران 11:6-24، داوران ۱۳: ۲۲-۳).
دو) ما میگوییم این خداوند است، در شخص عیسیمسیح، زیرا که درمورد خدای پدر اینطور بیان شده است که «هیچکسی هرگز خدا را ندیده است. اما آن پسر یگانه، که در آغوش پدر است، همان او را شناسانید» (یوحنا 18:1)، و هیچکس هیچگاه خداوند را در شخصیت پدر مشاهده نکرده است (اول تیموتائوس 16:6).
ج. ای موسی! ای موسی: خداوند در اولین سخنان خود با موسی، وی را به نامش صدا زد. این امر نمایان میسازد که حتی با اینکه موسی حالا شبانی گمنام و به فراموشی سپرده شده در آن سوی صحرا بود اما خدا میدانست که او چه کسی است؛ موسی برای خداوند اهمیت داشت.
یک) دوبار صدا زدن (ای موسی! ای موسی!) نشان از اهمیت و ضرورت داشت، همچون هنگامی که خداوند ابراهیم را، ابراهیم صدا زد! (پیدایش 11:22)، سموئیل، سموئیل! (اول سموئیل 10:3)، شمعون، شمعون (لوقا 31:22)، مرتا، مرتا (لوقا 4۱:10)، و شائول، شائول (اعمال رسولان 4:9).
د. و افزود: خداوند از موسی خواست دو کار انجام دهد تا به خاطر حضور بیواسطۀ خدا در آنجا، احترام خود را به آن مکان نشان دهد.
· او به موسی گفت فاصلهاش را حفظ کند (نزدیکتر میا).
· او به موسی فرمان داد به حضور خداوند، احترام بگذارد (کفش از پا به در آر).
یک) نزدیکتر میا به مفهوم واقعی دارای معنایِ «جلوتر نیا» است. موسی بر آن بود تا بوتۀ سوزان را از نزدیک بازرسی نماید، که خداوند بلافاصله وی را متوقف ساخت.
دو) آنجا مکانی مقدس بود؛ و از آنرو که خداوند مقدس است، همواره میان خداوند و انسان فاصله وجود خواهد داشت. حتی با بینقصی نیز انسان هیچگاه با خداوند مساوی نخواهد بود، اگرچه میتوانیم با او رابطهای صمیمانهتر از قبل برقرار سازیم.
سه) کفش از پا به در آر: از پا درآوردن کفشها، نشان دهندۀ تواضع و فروتنی متناسب بود، زیرا فقیرترین و نیازمندترینِ مردم، کفشی ندارند، و خدمتگزاران معمولاً پابرهنه بودند. این امر همچنین حضور پرجلال خداوند را نمایان ساخت. در بسیاری از فرهنگها، زمانی که به خانه کسی قدم میگذارید، کفشهای خود را از پا در میآورید، و حال موسی در «خانۀ» خداوند بود، مکانی از حضور پرجلال او.
چهار) «صندلهایی که آنها میپوشیدند، کفیای داشت که در زمان راه رفتن، گرد و خاک، شن و ماسه در اطراف پا جمع میشد و ایجاد ناراحتی میکرد، در مناطقی که این کفشها را میپوشیدند، شُستن دائم پاها رسم بود. به همین خاطر، از پا به درآوردن کفشها نشان از کِنار گذاشتن آلودگیهای ناشی از قدم برداشتن در مسیر گناه بود.» (کلارک)
ه) خدای ابراهیم، خدای اسحاق و خدای یعقوب: خداوند با بیان رابطۀ خود با پدران قوم اسرائیل، خود را بر موسی نمایان ساخت. این به موسی متذکر شد که خداوند، خداوند عهد است، و عهدش با اسرائیل همچنین دارای اعتبار و اهمیت بود. این «خداوندی جدید» نبود که با موسی دیدار مینمود، بلکه همان خداوندی بود که با ابراهیم، اسحاق و یعقوب ملاقات کرد.
یک) خداوند خود را به موسی صمیمانهتر از چیزی که به هر یک از پدران آشکار کرده بود، نمایان ساخت؛ با این وجود، تمامی امر از آنجا آغاز گشت که خداوند به موسی پُلی که عهد را بر روی آن بستند، متذکر شُد.
دو) امکان دارد بعضی در دوران موسی گمان نمایند که خداوند عهد خود را در دوران 400 سال بردگیِ اسرائیل در مصر، از دوران پدران، چشمپوشی نموده یا از یاد برده است. با این حال، خداوند در آن دوران در حال کار بود، و قوم را حفظ نمود و چندین برابر کرد.
و. موسی روی خود را پوشانید، زیرا ترسید به خداوند بنگرد: خداوند به موسی فرمود تا چیزی را که برای مخلوق شایسته است در مقابل خالقش به انجام رساند -تا احترام بگذارد و تقدس او را بشناسد. موسی همچون شخصی واکنش نشان داد که میفهمید نه فقط مخلوق است، بلکه مخلوقی گناهکار است -وی روی خود را پوشانید.
یک) موسی در سالیان حضورش در صحرای مدیان، اکثراً باید به خاطر آورده باشد که چگونه شخصی مصری را به قتل رساند، و چقدر به این میاندیشید که میتواند به تنهایی شخصاً اسرائیل را رهایی بخشد. امکان دارد موسی هزاران گناه را به خاطر آورده باشد، هم حقیقی و هم خیالی -حال، هنگامی خداوند بر او ظاهر گشت، وی به شیوهای به کُل متفاوت از چیزی که 40 سال پیش ممکن بود روی دهد، واکنش نشان داد.
مأموریت مقدر شده برای موسی از سوی خداوند.
1. آیات (7-10) خداوند نقشۀ جامع خود را برای موسی شرح مینماید و نقش موسی را در نقشه توصیف میکند.
خداوند گفت: «من تیرهروزی قوم خود را در مصر دیدهام و فریاد آنها را از دست کارفرمایان ایشان شنیدهام، و از رنجشان نیک آگاهم. پس اکنون نزول کردهام تا آنان را از چنگ مصریان برهانم و از آن سرزمین به سرزمینی خوب و پهناور برآورم، به سرزمینی که شیر و شَهد در آن جاری است؛ یعنی سرزمین کنعانیان، حیتّیان، اَموریان، فِرِزّیان، حِویان و یِبوسیان. آری، حال فریاد بنیاسرائیل به درگاه من رسیده است و ستمی را که مصریان بر ایشان روا میدارند، دیدهام. اکنون بیا تا تو را نزد فرعون بفرستم تا قوم من بنیاسرائیل را از مصر بیرون آوری.»
الف. پس اکنون نزول کردهام تا آنان را از چنگ مصریان برهانم و از آن سرزمین به سرزمینی خوب و پهناور برآورم: خدا در آن هنگام بر آن نشد که زمین کنعان را به اسرائیل ببخشد. بلکه همان زمینی که نزدیک به 400 سال پبش به پدران قوم اسرائیل وعده داده بود.
ب. من تیرهروزی قوم خود را در مصر دیدهام و فریاد آنها را شنیدهام: خداوند از موسی و اسرائیل میخواست تا توجه ترحمآمیز او را نسبت به خودشان بفهمند.
یک) تا این لحظه، تجربۀ موسی، بر جداییِ میان خودش و خداوند تأکید مینمود. موسی هیچگاه نمیتوانست بیآنکه هلاک گردد، در آتش بسوزد. موسی قادر نبود از میان آتش سخن بگوید. موسی نمیتوانست کفشهای خود را در نزد خداوند به پا داشته باشد. موسی خداوند ابدی پدران قوم اسرائیل نبود. جدایی میان خداوند و موسی واقعی بود؛ با این وجود، خداوند زود توجه و ترحم خود را به موسی و قوم اسرائیل نمایان میسازد. خداوند جداست، اما لزوماً در دوردست نیست. خداوند جداست؛ با این وجود، به نیازهای ما توجه دارد و خود را به نیازهای ما پیوند میزند.
ج. تو را نزد فرعون بفرستم تا قوم من بنیاسرائیل را از مصر بیرون آوری: در خروج ۸:۳ خداوند فرمود، «پس نزول کردهام تا آنان را از چنگ مصریان برهانم». سپس در خروج ۱۰:۳ خداوند فرمود، اکنون بیا تا تو را… بفرستم. اگر خداوند بیان داشت که آنها را میرهاند، اصلاً چرا از موسی استفاده نمود یا به وی محتاج بود؟ این نمایان میسازد که خداوند اغلب از وسیلههای انسانی استفاده میکند و بر آنها اِتِکا دارد.
یک) خدا میتوانست تمامی اینها را به تنهایی به سرانجام برساند، اما اغلب نقشۀ خداوند این است که با انسان و بهواسطۀ انسان کار کند، «همانطور که ما با او همکار هستیم.» (دوم قرنتیان 1:6)
2. آیات (11-12) واکنش موسی و پاسخ خداوند به آن واکنش.
ولی موسی به خداوند گفت: «من کیستم که نزد فرعون روم و بنیاسرائیل را از مصر بیرون آورم؟» خداوند گفت: «به یقین من با تو خواهم بود. و نشانِ اینکه تو را من فرستادهام این است که چون قوم را از مصر بیرون آوری، خداوند را بر این کوه عبادت خواهید کرد.»
الف. من کیستم: 40 سال پیش، موسی گمان نمود که میداند چه کسی است: او شاهزادهای از مصر و شخصی عبری بود، وسیلۀ منتخب خداوند برای نجات اسرائیل. موسی پس از چهل سال شبانی گوسفندان در صحرا، دیگر آن اعتماد به نفس و خود استواریِ پیشین را نداشت.
ب. به یقین من با تو خواهم بود: پاسخ خداوند به این منظور است که توجه موسی را از خودش بازدارد و به آنچه که باید باشد -بر خداوند- تمرکز نماید. از آنرو، خداوند هیچگاه به آن پرسش پاسخ نداد که «من کیستم؟» به جای آن، وی به موسی متذکر شُد: «به یقین من با تو خواهم بود.»
یک) این موقعیتی برتر برای برخورد با مشکل «اعتماد به نفس» موسی بود، اما خداوند به راههایی که معمولاً در رابطه با این «مشکل» به کار میبریم، اعتنا نمیکند. موسی فقط هنگامی با مشکل اعتماد به نفس مواجه میشد که به شایستگیاش برای نجات اسرائیل بس بیپروا بود.
دو) من کیستم: بهراستی این پرسش مناسبی نبود؛ بلکه «خداوند کیست؟» پرسش مناسب بود. کیستیِ خداوند از کیستیِ موسی دارای اهمیت بیشتری بود. هنگامی که خداوندی را که همراه با ما است بشناسیم، میتوانیم با اطمینان برای انجام خواست او به جلو گام برداریم.
سه) به یقین من با تو خواهم بود: در پِی این امر، موسی حق شکایتِ بیشتری نداشت. از این مرحله، مخالفتهای وی از عدم خوداتکایی خداپسندانه به کم ایمانی مبدل میگردد.
ج. چون قوم را از مصر بیرون آوری، خداوند را بر این کوه عبادت خواهید کرد: هنگامی که موسی از گلهاش در صحرا شبانی مینمود، بسیار غیرممکن به نظر میرسید که او تمام سه میلیون نفر قوم خود را به سوی همین کوه هدایت کند -اما خداوند وعده داده بود که اینگونه خواهد بود.
یک) آن نشان که خداوند برای موسی فرستاده بود، امکان دارد رفتن به سوی کوه سینا نبوده باشد (که برای چندین ماه رُخ نداد). احتمالاً این نشان به گذشته اشاره دارد، نشانِ بوتۀ سوزان و دیدارِ نزدِ خداوند در آن محل مورد نظر.
3. آیات (13-14) مکاشفه نامِ خدا بر موسی.
موسی به خداوند گفت: «اگر نزد بنیاسرائیل روم و بدیشان گویم، «خداوند پدرانتان مرا نزد شما فرستاده است،» و از من بپرسند، «نام او چیست؟» آنها را چه پاسخ دهم؟» خداوند به موسی گفت: «هستم آن که هستم» به آنان بگو: ««هستم» مرا نزد شما فرستاده است.»
الف. و از من بپرسند، «نام او چیست؟» آنها را چه پاسخ دهم: موسی بهدرستی حس کرد که در مقابل مردم اسرائیل به اعتبارنامه نیاز دارد. پیشتر، او گمان داشت از آنرو که شاهزادهای از مصر بود، صاحب اعتبار است. 40 سال شبانی کردن گوسفندان، حس عزت نفس او را از میان برده بود.
یک) در دوران پدران کلیسا هروقت که خداوند خود را بر انسان نمایان میساخت، اغلب با نامی جدید مکاشفه شده یا با صفتی برای خدا آشکار میشد.
· ابراهیم در ملاقات با ملکیصدق خداوند را متعال خواند (پیدایش 22:14).
· ابراهیم بعدها با خداوند قادر مطلق روبرو گشت (پیدایش 1:17).
· ابراهیم خداوند را بهعنوان خدای سرمدی شناخت (پیدایش 33:21)، و خداوند (مهیا کننده) مُهیا خواهد ساخت ( پیدایش 14:22).
· هاجر با خداوندی که نظاره میکند، روبرو گشت (پیدایش 13:16).
· یعقوب با ال الوهی اسرائیل (پیدایش 20:33) و ایل بیتئیل (پیدایش 7:35) را دیدار نمود.
دو) از آنرو، اگر موسی بهعنوان نمایندۀ خداوند به حضور بزرگان اسرائیل میرفت، برای آنها معقول خواهد بود که بپرسند، «خداوند با چه نامی خود را بر تو آشکار کرد؟»
ب. خداوند به موسی گفت: «هستم آن که هستم»: شاید بیمعنی به نظر آید که فردی با این عبارت، خود را معرفی کند: «هستم آن که هستم». با این وجود، امری مهم را دربارۀ خداوند اظهار میکند -هیچکس مانند او نیست.
یک) «هیچ همانندی برای خداوند مگر خود خداوند وجود ندارد. اگر خداوند را در یک سوی نماد معادلهتان (=) بگذارید، چیزی جز خودش برای قرار دادن در سوی دیگر معادله باقی نخواهد بود.» (مایر)
دو) نزدیکترین برداشتی که میتوانیم داشته باشیم آن است که بیان کنیم «خدا محبت است» (اول یوحنا 8:4، 16:4). با این وجود، معادل دقیقی نیست، زیرا نمیتوانید جای آن را عوض کنید و بگویید: «محبت، همان خداوند است.» خداوند محبت است، اما همچنین از محبت نیز فراتر است.
سه) این نام هستم آن که هستم با نام یَهُوه در ارتباط است. «این عبارت مختصر، به روشنی اشاره به نام یَهُوه است. احتمالاً «یَهُوه» همچون کلمهای برای کوتاه کردن تمام عبارت، و دَرهم نهادن تمام عبارت در یک کلمه، اختصاص داده شده است.» (کول)
چهار) یَهُوه نامی جدید و یا گُمنام نبود -این نام بیشتر از 160 مرتبه در کتاب پیدایش ذکر شده است. نام مادر موسی «یوکابد» بوده است به مفهوم یَهُوه شکوه من است. موسی و اسرائیل نام یهوه را میشناختند. خداوند نامی که پیشتر گُمنام بوده باشد به موسی معرفی نکرد، بلکه نامی را که پیشتر میشناختند، معرفی نمود. خداوند آنها را به ایمان پدرانشان دعوت نمود، نه به چیزی «تازه».
پنج) در جهان انگلیسیزبانان، دورانی بود که مردم یَهُوه را Jehovah تلفظ میکردند. یهودیان پارسا سالیان پس از آن، نمیخواستند که نام خداوند را به خاطر احترام اَدا نمایند، از آنرو، حروف صدادار را از نام وی برداشتند و در عوض، تنها کلمه خداوند (adonai) را بیان کردند. اگر حروف صدادارِ واژۀ adonai در کنار حروف صامتِ یَهُوه گذاشته شوند، نام Jehovah به دست میآید. تمامی این اُمور بعدها شکل گرفت؛ در دوران کتابمقدس، نام خدا، یَهُوه یا یَهْوِه اَدا میشد.
ج. «هستم» مرا نزد شما فرستاده است: خداوند به موسی فرمود نامش هستم است، زیرا خداوند همان است؛ هیچ زمانی نبوده است که او وجود نداشته باشد، یا زمانی که او از وجود داشتن بازایستد.
یک) نام هستم این ذهنیت را به همراه دارد که خداوند به شکل کامل، مطلق است؛ که او برای حیات یا وجود داشتن بر چیزی اِتِکا ندارد (اشعیا 28:40-29؛ یوحنا 26:5). الهیدانان برخی اوقات این ویژگی را واجبالوجود مینامند. این کلمه دارای این مفهوم است که خداوند به هیچکس یا هیچچیزی محتاج نیست -حیات در خود او جاری است.
دو) و نیز با این تفکر که خداوند جاویدان و تغییرناپذیر است، پیوسته میباشد. «به توصیف بهتر، در دایره لغات اِلهی زمان گذشته یا آینده وجود ندارد. زمانی که خداوند ظاهر میگردد تا از آنها استفاده کند، از جانب سازگاری با بینشِ محدود ما است.» (مایر)
سه) نیز در پَسِ (در درون) تفکر نام هستم، آن مفهوم که خداوند «همان میشود» است را دارد؛ خداوند در لحظۀ احتیاج ما به آن چیزی که کمبود داریم، مبدل میگردد. نام هستم، ما را میخواند تا برای برطرف سازیِ احتیاج خود جای خالی را پر بنماییم -هنگامی که در تاریکی هستیم، عیسی میفرماید من نور هستم؛ هنگامی که گرسنه هستیم میفرماید من نان حیات هستم، هنگامی که بیدفاع هستیم میفرماید من شبان نیکو هستم. خداوند همان میشود، است، مبدل به آنچه که ما نیاز داریم میگردد.
چهار) در این امر، نام خداوند هم خبری و هم مقدمه است. حضور خداوند را اطلاع میدهد، و هر علاقهمندی را فرا میخواند تا وی را از طریق تجربه دریابد، تا بچشد و دریابد که خداوند نیکوست.
د. هستم: این لقبی الهی است که عیسی اکثراً به خود میگرفت، و به روشنی خود را با نِدایی که از سوی بوتۀ سوزان بود، معرفی میکند.
یک) «به شما گفتم که در گناهان خویش خواهید مرد. اگر ایمان نیاورید که من هستم، در گناهان خود هلاک خواهید گشت.» (یوحنا 24:8)
دو) پس عیسی بدیشان گفت: «آنگاه که پسر انسان را برافراشتید، در خواهید یافت که من هستم، و از خود کاری نمیکنم؛ بلکه فقط آن را میگویم که پدر به من گفته است.» (یوحنا 28:8)
سه) عیسی بدیشان گفت: «امین، آمین، به شما میگویم، پیش از آنکه ابراهیم باشد، من هستم.» (یوحنا 58:8)
چهار) «پس اکنون پیش از وقوع، به شما میگویم تا هنگامی که واقع شد، ایمان آورید که من هستم.» (یوحنا 19:13)
پنج) عیسی، با آنکه میدانست چه بر وی خواهد گذشت، پیش رفت و به ایشان گفت: «که را میجویید؟» پاسخ دادند: «عیسای ناصری را.» گفت: «من هستم.» یهودا، تسلیمکنندۀ او نیز با آنها ایستاده بود. چون عیسی گفت، «من هستم،» آنان پس رفته بر زمین افتادند. (یوحنا 4:18-6)
4. آیات (15-18) خداوند به موسی میفرماید به مشایخ اسرائیل چه بگوید.
و باز خداوند به موسی گفت: «به بنیاسرائیل بگو: «یهوه، خداوندی پدرانتان، خداوندی ابراهیم، خداوندی اسحاق و خداوندی یعقوب مرا نزد شما فرستاده است.» «نام من تا به ابد همین است، و همۀ نسلها مرا به این نام یاد خواهند کرد.» «حال برو و مشایخ اسرائیل را گرد آورده، به آنان بگو: «یهوه، خدای پدرانتان، خدای ابراهیم، اسحاق و یعقوب، بر من ظاهر شد و گفت: شما و هر آنچه در مصر با شما میشود، در نظرم بودهاید. گفتم شما را از تیرهروزی مصر به در خواهم آورد و به سرزمین کنعانیان، حیتّیان، اَموریان، فِرِزّیان، حِویان و یِبوسیان خواهم آورد، به سرزمینی که شیر و شَهد در آن جاری است.» مشایخ اسرائیل به سخنانت گوش فرا خواهند داد. آنگاه همراه آنان نزد پادشاه مصر بروید و به او بگویید: «یهوه خدای عبرانیان ما را ملاقات کرده است. حال رخصت دِه تا سه روز در صحرا راه بپیماییم و به یهوه خدایمان قربانی تقدیم کنیم.»
الف. به بنیاسرائیل بگو: پس از چهارصد سال حضور بنیاسرائیل در مصر، موسی وظیفه داشت به آنها اطلاع دهد حال زمان آن است که به سوی کنعان بازگردند و زمینی را که خداوند به پدرانشان وعده داده بود، از آنِ خود سازند.
یک) این احتمالاً بر خلاف میل مشایخ و قوم اسرائیل بود. در طول چهارصد سال، شما از خود ریشه بر جای میگذارید. آنها احتمالاً علاقهای به بازگشت به سرزمین موعود نداشتند؛ تنها چیزی که میخواستند، این بود که در مصر در آسایش بیشتری باشند.
دو) نخست کلام باید به قوم خداوند میرسید (خروج 16:3) و سپس به دنیا میرسید (خروج 18:3). اغلب خداوند تا موقعی که با قوم خود سخن نگوید و توجهشان را معطوف نسازد، با دنیای وسیعتر سخن نمیگوید.
ب. نام من تا به ابد همین است: خداوند در اینجا به نامی که پیشتر در همان آیه اشاره شده بود، یهوه خداوند (یهوه الوهیم) خوانده شد. عبارت «تا به ابد» امانت ابدی خداوند به عهدش را مورد تأکید قرار میدهد.
ج. به سخنانت گوش فرا خواهند داد: این وعدهای ارزشمند به موسی بود. چهل سال پیش، زمانی که به نظر میآمد همهچیز برای او بهخوبی پیش میرود، قوم اسرائیل او را بهعنوان منجی قوم رَد کردند. یقیناً وی باید شک داشته باشد که اکنون آنها به او گوش بسپارند، زیرا به نظر میرسید اوضاع برای او بهدرستی به پیش نمیرود.
یک) اما موسی خداوند را در کنار خود داشت؛ آنها یقیناً پیام موسی را میپذیرفتند.
د. نزد پادشاه مصر بروید و به او بگویید… رخصت دِه تا سه روز در صحرا راه بپیماییم: خداوند نخست تقاضای کوچکتر را به فرعون اعلام نمود تا جایی که امکان داشت خوشایند و پذیرش آن بیزحمت باشد. او این اقدام را انجام داد تا فرعون هیچ بهانهای برای نپذیرقتنِ خداوند و سخت گرداندن دِلش نداشته باشد.
5. آیات (19-22) خداوند به موسی میگوید که این امر چگونه با همراهیِ مصریان واقع خواهد شد.
ولی میدانم پادشاه مصر نخواهد گذاشت، مگر آن که دستی نیرومند او را مجبور سازد. پس دست خود را دراز خواهم کرد و مصر را با همۀ عجایب خود که در میان آنها به عمل میآورم، خواهم زد. پس از آن شما را رها خواهد کرد. من کاری خواهم کرد که مصریان بر این قوم با نظر لطف بنگرند، تا از مصر با دست خالی بیرون نروید. هر زنی از همسایۀ خود و از بانوی میهمان در خانۀ خویش، اجناس از نقره و طلا و لباس بخواهد. آنها را بر پسران و دخترانتان بپوشانید. بدینگونه مصریان را غارت خواهید کرد.»
الف. میدانم پادشاه مصر نخواهد گذاشت: خداوند از زمان شروع این را میدانست. او میدانست که برای متأثر ساختن دِلِ فرعون چه کاری نیاز است، و بلاها و طاعونها با مقصود خاصی مهندسی شده بودند، و به شکل اتفاقی جزئی از برنامه نبودند.
یک) موسی از خداوند پرسید که دیگر هممیهنان اسرائیلی چگونه خبر نجات از مصر را درمییابند، اما ترغیب کردن قوم اسرائیل به پیروی از موسی تنها قسمت کوچکی از چالش پیش رو بود – مصریان چه میشوند؟ آیا آنها اصلاً موافقت میکنند که این نیروی کار رایگان، از کشور بیرون رود؟ بیآنکه موسی پُرسِش کند، خداوند جواب او را داد.
دو) کلارک اصرار میورزد که مفهومِ میدانم پادشاه مصر نخواهد گذاشت، مگر آن که دستی نیرومند او را مجبور سازد، با یقین دارم که پادشاه مصر شما را آزاد نمیکند، مگر با کمک دستی نیرومند، بهتر درک میشود. منظور به قدر کافی روشن است -فرعون به آسانی دست از آنها نمیکشد، از اینرو خداوند برای وادار ساختن وی مجازاتی عظیم بر ضد مصر اِعمال کرد.
ب. من کاری خواهم کرد که مصریان بر این قوم با نظر لطف بنگرند، تا از مصر با دست خالی بیرون نروید: خداوند وعده داد که اوضاع را به نحوی ترتیب دهد که نه تنها دِلِ فرعون را متأثر سازد، بلکه دِلِ مردمان مصر را نیز متأثر سازد تا زمان عزیمتِ قوم اسرائیل، آنها با نقره و طلا و لباس مورد رحمت قرار گیرند. این دزدی یا اخاذی نبود، این اجر متناسب برای سالیان بیگاری بود.
یک) در تثنیه 12:15-14 خداوند میفرماید که اگر یک برده دارید و دورۀ خادمیِ وی تمام شده است، «او را آزاد کرده، بگذارید از نزد شما برود. و چون آزادش میکنید تا از نزدتان برود، تهیدست روانهاش مکنید.» خداوند نمیخواست اسرائیل بهخاطر بردگی در مصر، آنجا را دست خالی وداع گوید. به جای آن، آنها مصری ها را غارت خواهند کرد