فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!

خروج باب 33 – مشارکت احیا شدۀ اسرائیل

توبه و احیای اسرائیل.

 

1. آیات (1-3) قوم از دل خدا نسبت به گناهشان آگاهی می­یابند.

آنگاه خداوند به موسی گفت: «این مکان را ترک کن، تو و این قوم که از سرزمین مصر برآوردی، و به سرزمینی برآ که برای ابراهیم، اسحاق و یعقوب سوگند یاد کردم و گفتم: «آن را به نسل تو خواهم بخشید.» من فرشته‌ای پیش روی تو خواهم فرستاد و کنعانیان، اَموریان، حیتّیان، فِرِزّیان، حِویان و یِبوسیان را بیرون خواهم راند. به سرزمینی برآ که شیر و شهد در آن جاری است. اما من در میان تو نخواهم آمد، زیرا قومی گردنکشی، مبادا تو را در بین راه هلاک سازم.»

الف. این مکان را ترک کن… به سرزمین… آن را به نسل تو خواهم بخشید: پس از واقعۀ گوسالۀ طلایی، خدا سرزمین موعود را بر بنی‌اسرائیل دریغ ننمود. او فرمود که آنها می­توانستند برای دستیابی به چیزی که به آنان و به ابراهیم، اسحاق و یعقوب وعده داده شده بود، تلاش کنند.

ب. من فرشته‌ای پیش روی تو خواهم فرستاد و کنعانیان را بیرون خواهم راند: پس از گناهِ گوسالۀ طلایی، خدا از پشتیبانی نسبت به اسرائیل چشم‌پوشی ننمود. وی وعده داد که به طریقی با آنان باشد (فرشته‌ام را خواهم فرستاد) و برای آنها در سرزمین موعود بجنگد.

یک) کتاب اشعیا 9:63 به خروج باز می­گردد و بیان می­دارد: در همۀ رنج‌های ایشان، او نیز رنج کشید، و فرشتۀ حضور وی ایشان را نجات داد. فرشتۀ حضور، حضور خدا را همراه با اسرائیل در خروج 20:23-23 شرح می­دهد، فرشته­ای که نام خدا را در خود داشت. فرشته­ای که در این قسمت در خروج 2:33 شرح داده شده است، صرفاً وجودی از یک فرشته­ بود، نه شخص خداوند.

ج. من در میان تو نخواهم آمد: خداوند فرمود که اسرائیل را از حضور خود محروم خواهد ساخت، یا حداقل از مفهومی نزدیک به حضورش. شاید بیان داریم که خدا فرموده است: «من به آن اندازه نزدیک شما نمی­مانم، زیرا امکان دارد در طول این مسیر شما را داوری کنم، اما به پیش برو و سرزمین موعود را به دست بیاور.»

یک) این چالشی برای موسی و تمامِ قوم بود. خدا به آنها فرمود که می­توانند سرزمین موعود را در مالکیت خود داشته باشند، اما او به شکلی صمیمانه و شخصی همراه آنان نمی­ماند. اگر آنها به این شرایط راضی بودند، اثبات می‌کردند که تنها برکات خدا را دوست داشتند، و نه خدا را. اگر خدا را به چالش می­کشیدند -او را برای حضورش، نه تنها برکاتش، التماس می­نمودندآن‌وقت، دِلی خالص نسبت به خودِ خدا را نمایان می­ساختند. این امر نخستین گام به سوی تجدید و احیای روحانی در قوم اسرائیل بود.

دو) «اگر خدا همراه با شما نباشد، هر برکت دیگری که به شما عطا شود، بی‌ارزش است. کنعان چه ارزشی دارد؟ شیر و عسل چه ارزشی دارند؟ ارزش داشتن مال چه بود اگر خدا همراه آنان نبود؟ آنها درک کردند که تحقق حضور خدا، با وجود این یاری و همراهی، از هر چیز دیگری، اهمیت بیشتری دارد.» (لوید جونز)

2. آیات (4-6) قوم توبه کرده و سوگواری می­نمایند.

چون قوم این سخنان مصیبت‌بار را شنیدند، ماتم گرفتند و هیچ‌کس بر خود زیور نیاویخت. زیرا خداوند به موسی گفته بود: «به بنی‌اسرائیل بگو: ‘شما قومی گردنکشید. اگر حتی لحظه‌ای در میان تو آیم، ممکن است نابودت کنم. حال زیور خود را به در آر تا ببینم با تو چه کنم.’» پس بنی‌اسرائیل زیورهای خود را از کوه حوریب از خود به در کردند.

الف. ماتم گرفتند و هیچ‌کس بر خود زیور نیاویخت: این واکنشی نیکو از سوی اسرائیل بود. برای آنها این امر خبر مصیبت‌بار بود. آنها احتمال فقدان حضور صمیمانۀ خدا را سوگواری کردند. آنها برای رابطه‌شان با خدا اهمیت قائل بودند، نه تنها به چیزی که او می­توانست به آنها عطا کند.

یک) «روشن است که قوم حس می‌کردند که وعدۀ یک فرشته‌ که به نزد آنها فرستاده شده است، کم کردنِ مزیّت است». (مورگان)

دو) این امر مسئلۀ برجسته­ای برای اسرائیل بود، زیرا آنها می‌توانستند حضور خداوند را در ستون ابر در هنگام روز و در آتش در هنگام شب مشاهده نمایند. اگر خدا حضور خود را دریغ می‌کرد، به‌روشنی قابل مشاهده می­بود.

سه) آنها در این قسمت ماتم گرفتند زیرا بُت طلایی‌ آنها را از اطاعت مسئولانه باز داشت. اینکه زمانی را محزون باشند، برایشان نیکو بود.

ب. شما قومی گردنکشید: این عبارت دگربار تکرار شده است. ذهنیت فقط آن نیست که آنها لجباز بودند، بلکه آن بود که آنها لجبازانه در برابر خدا مقاومت می­کردند. این اصطلاح گاو یا اُلاغی است که در برابر کشاورز مقاومت کرده، و گردنش را می­کشد.

ج. پس بنی‌اسرائیل زیورهای خود را از کوه حوریب از خود به در کردند: قوم با بر تن نکردنِ زیورهایشان، توبه و سوگواری خود را نمایان ساختند. آنها درک می­کردند که این دوره­ای برای زینت بیرونی نیست، بلکه زمان آن است که دِل خود را به سوی خدا جهت دهند. این دومین قدم به سوی تجدید و احیای روحانی در اسرائیل بود.

یک) «قومی که به مفهوم حقیقی دربارۀ احیا و توبه دلواپس هستند، تنها از روی اندکی هیجان، یا گاهی خشنودی یا آمدن با این بینش که چیزی خارق‌العاده در شرف وقوع است، می‌خواهیم اوقات خوشی داشته باشیم، به سمت توبه نمی‌آیند. و اگر شما دوستان گرامی، به صرف جلسات و هیجانات و چیزهای خارق‌العاده، به دنبال احیا هستید، این موضوع را درنیافته­اید.» (لوید جونز)

دو) خروج 22:35 شرح می­نماید که این زیورآلات به چه صورت به داخل ساختمان خیمه رفتند. «همان زیورآلاتی که در گذشته می‌توانست بُتی طلایی بیافریند، حال می­توانست برای استفاده در قُدس به خدا ارائه گردد.» (کول)

3. آیۀ (7) موسی خیمۀ خویش را خیمۀ ملاقات می­سازد.

باری، موسی را عادت بر این بود که خیمه‌ای برگیرد و آن را بیرون از اردوگاه، کمی دور از آن، بر پا کند. او این خیمه را خیمۀ ملاقات می‌خواند. هر که طالب خداوند بود به آن خیمه که بیرون از اردوگاه بود، می‌رفت.

الف. موسی خیمه‌ای برگیرد و آن را بیرون از اردوگاه، کمی دور از آن، بر پا کند. او این خیمه را خیمۀ ملاقات می‌خواند: در پِی آنکه دِلِ اسرائیل به سوی خدا برگشت و پس از آن با گذشتن از زیورآلات خود، فروتن شدند، موسی قدم بعدی را به سوی تجدید و احیای رابطه برداشت. او اقدامی قاطعانه در جهت طلبیدن خدا شروع نمود و خیمه خویش را خیمۀ ملاقات گرداند.

یک) زمانی که موسی در کوه سینا بود، خدا به او فرمود که خیمه‌ای برای ملاقات برپا دارد (خروج 25-28). اما خیمه هنوز برپا نشده بود. این مسئله موسی را از اقدامات شگفت‌آور که در طلبیدن خداست، باز نداشت. او بر آن شُد تا خیمۀ خویش را خیمۀ ملاقات گرداند.

دو) این چیزی نبود که موسی برنامه­ریزی کند، یا طرح­ریزی نماید، و یا برای آن تدبیر بیندیشد. او به صورت بنیادی و بی­مقدمه در پِی خدا بود. زمانی که موسی این اقدام را انجام داد، خدا دِلِ مردم را متأثر ساخت.

سه) کمی دور از آن: «پناهگاه‌ها اغلب در فاصله اندکی از شهرها در جهان باستان برپا می‌شدند: از آن‌رو اسرائیل خاص بودن خود را از جایگاه قومی که خدا در بین آنان سکونت دارد، از دست داده بود.» (کول)

ب. هر که طالب خداوند بود به آن خیمه که بیرون از اردوگاه بود، می‌رفت: موسی با بَنا نهادن جایگاه عبادت خارج از اردوگاه، کاری کرد تا ببیند چه کسی به‌راستی می‌خواهد به خدا نزدیک گردد.

یک) زمانی که موسی خیمۀ ملاقات موقتی را بیرون از اردوگاه برپا کرد، به آن مفهوم بود که هر فردی که در پِی خداوند بود می­بایست از سایرین مجزا گردد. می­توانیم تصور کنیم که همه افراد نمی‌خواستند این عمل را انجام دهد.

دو) «زمانی که روح‌القدس خدا شروع به کار در یکی از ما می­کند، این مجزا شدن شروع می‌شود. هیچ فخری نیست، بینش فریسی‌گرایانه «من از تو روحانی‌تر هستم» باقی نخواهد بود. نه، بلافاصله پس از آنکه شخصی برای جلال خدا و موقعیت کلیسا به خدمت خوانده می‌شود، همان‌گونه که «جدا می‌گردد، بلافاصله تخصیص را حس می­نماید.» (لوید جونز)

4. آیات (8-10) حضور خدا در خیمۀ موسی نمایان می­شود.

هرگاه موسی به سوی آن خیمه بیرون می‌رفت، قوم جملگی برخاسته، هر یک به در خیمۀ خود می‌ایستادند، و موسی را تا هنگامی که داخل آن خیمه می‌شد، نظاره می‌کردند. وقتی موسی به خیمه داخل می‌شد، ستون ابر فرود می‌آمد و به دَرِ خیمه می‌ایستاد و خدا با موسی سخن می‌گفت. هنگامی که همۀ قوم ستون ابر را ایستاده به در خیمه می‌دیدند، همگی برخاسته، هر یک به در خیمۀ خود پرستش می‌کردند.

الف. هرگاه موسی به سوی آن خیمه بیرون می‌رفت، قوم جملگی برخاسته: قوم دیدند و متوجه شدند موسی چه زمانی پرستش می‌کند. زمانی که موسی پرستش می‌کرد، آنان نیز پرستش می‌کردند. موسی با الگو قرار دادن خویش، قوم را ترغیب نمود که به خدا نزدیک گردند.

ب. ستون ابر فرود می‌آمد و به دَرِ خیمه می‌ایستاد: خیمۀ موسی به‌سادگی از آن‌رو که وی آن را این‌گونه نام‌گذاری کرد، مبدل به خیمۀ ملاقات نگشت. بلکه به این خاطر بود که خدا در حقیقت برای دیدار با موسی به آنجا می‌آمد، و این حضور توسط ستون ابر نمایان می‌گشت.

یک) ستون ابر همچون پرچمی از خانوادۀ سلطنتی یا یک دریاسالار که نمایندۀ این بود که آنها حاضر هستند، از آن‌رو ستون ابر (که کول آن را به مفهوم حقیقی، «چیزی برافراشته» شرح می­دهد) حضور خدا را نمایان می‌ساخت.

دو) همه دیدند که این ستون ابر به سوی خیمۀ موسی می‌رفت و می­دانستند که موسی در آنجا خدا را پرستش و دیدار می­نماید. این برای مردم آسایش خاطر مهمی بود که بدانند رهبرشان به‌راستی با خدا دیدار داشته و کلام او را شخصاً شنیده است.

ج. و خدا با موسی سخن می‌گفت: ما دربارۀ سخن گفتنِ خدا با موسی زیاد خوانده‌ایم، اما دربارۀ چیزهایی که خدا به موسی فرموده است، چیز زیادی نمی­دانیم. احتمالاً بسیار بیشتر از چیزی است که در خروج 33 بیان شده است و به احتمال زیاد، بسیاری از آن سخنان برای موسی حکمت شخصی و نیروبخش داشته است.

د. همگی برخاسته، پرستش می‌کردند: این واکنش ذاتی آنها بود. رفتار موسی و رابطه‌ او با خدا سبب گشت دیگران نیز بخواهند خدا را پرستش نمایند.

5. آیۀ (11) خدا با موسی در خیمه‌اش، سخن می­گوید.

خداوند با موسی رو در رو سخن می‌گفت، چنانکه کسی با دوست خود سخن بگوید. سپس موسی به اردوگاه بازمی‌گشت، ولی خادم جوانش یوشَع، پسر نون، خیمه را ترک نمی‌کرد.

الف. خداوند با موسی رو در رو سخن می‌گفت، چنانکه کسی با دوست خود سخن بگوید: اعداد 8:12 مفهوم این جمله را شفاف می­سازد. در این قسمت خدا شیوۀ سخن گفتن با موسی را با سایر انبیا متفاوت دانست؛ موسی به‌روشنی و صراحت شنید، و سایر انبیا در خواب و الهام شنیدند.

یک) نیز امکان دارد این به آن مفهوم باشد که خدا در هیبت انسان بر موسی پدیدار گشت، همان‌گونه که در پیدایش 18 بر ابراهیم پدیدار شُد. احتمالاً عبارت رو در رو صرفاً تجلی­ استعاری است، به مفهوم مشارکت آزاد و صریح.

دو) موسی نمی­توانست صورت واقعی خدایِ پدر را در جلال وی ببیند. هیچ فردی صورت خدایِ پدر را در جلالش ندیده است، و از این‌رو است که یوحنا نوشت: هیچ‌کس هرگز خدا را ندیده است (اول یوحنا 12:4).

ب. یوشَع، پسر نون، خیمه را ترک نمی‌کرد: احیای دوباره در رابطه موسی با خدا اُلگویی برای تمام قوم بود، اما مثالی به‌خصوص برای خادمش یوشع بود. زمانی که موسی به خدا نزدیک گردید، این امر یوشع را نیز به خدا نزدیک گرداند، به اندازه­ای که یوشع خیمه را ترک نمی‌کرد.

موسی دعا می­کند و به خدا نزدیک می­گردد.

1. آیات (12-13) موسی برای قوم دعا می­کند.

موسی به خداوند گفت: «تو به من می‌گویی: «این قوم را بِبَر،» ولی نمی‌گویی چه کسی را همراه من می‌فرستی. می‌گویی: «تو را به نام می‌شناسم و در نظرم فیض یافته‌ای.» اگر در نظرت فیض یافته‌ام، تمنا دارم راه‌های خود را به من بیاموزی تا تو را بشناسم و همچنان در نظرت فیض یابم. و در نظر داشته باش که این مردم قوم تو‌اَند.»

الف. ولی نمی‌گویی چه کسی را همراه من می‌فرستی: برای موسی، آگاهی از آنکه او و اسرائیل به سرزمین موعود می­رسند، کفایت نمی­کرد. برای او، سرزمین موعود بدون حضور خداوند، مکان ویژه­ای نبود. خدا پیشتر وعده داده بود که فرشته‌ای را همراه با اسرائیل بفرستد (خروج 2:33). موسی در این‌باره به خدا اصرار نکرد، در نظر داشت بداند خدا دقیقاً چه شخصی را خواهد فرستاد.

یک) «حال موسی می‌خواست ضمانتی برای حضور خدا در میان قومش کسب نماید، و نیز از تجربۀ نزدیک‌تری از آن حضور برخوردار شود.» (کول)

دو) این امر بی­باکانه تا حدی گستاخانه بود، نزدیک گشتن به خدا. موسی قاطعانه بر آن بود که حضور خدا را تا اندازۀ ممکن برای اسرائیل داشته باشد. این قدم بعدی برای تجدید و اِحیای رابطۀ اسرائیل با خدا بود.

ب. اگر در نظرت فیض یافته‌ام: موسی در نزدیک گشتن به خدا بی­باک بود، اما او بی­باکی را براساس فیضی داشت که خدا پیشتر نسبت به او نشان داده بود. این مبنای نیکویی برای نزدیک گشتن به خدا بود.

ج. در نظر داشته باش… راه‌های خود، تا تو را بشناسم… در نظرت فیض یابم… قوم تو‌اَند: موسی تقریباً به خدا بسیار نزدیک شده بود. وی هنوز بر روی زمین بود، اما تمام امور را به خدا در آسمان ارتباط می­داد.

یک) یک مضمون دیگر در این قسمت، شناخت است. این واژه همواره در این آیات استفاده شده است. در مفهوم رابطه، خدا اسرائیل و موسی را می­شناخت و موسی می‌خواست خدا را بشناسد.

2. آیات (14-17) خدا دعای موسی را پاسخ می­دهد، وعدۀ حضور خود را می­دهد.

خداوند پاسخ داد: «روی من خواهد آمد، و تو را آرامی خواهم بخشید.» آنگاه موسی به خداوند گفت: «اگر روی تو با ما نیاید، ما را از اینجا مبر. زیرا از کجا معلوم می‌شود که من و قوم تو در نظرت فیض یافته‌ایم، اگر نه از آمدن تو با ما؟ چه چیز دیگر من و قوم تو را از همۀ اقوام دیگرِ روی زمین متمایز می‌سازد؟» خداوند به موسی گفت: «این کار را نیز که گفته‌ای خواهم کرد، زیرا در نظرم فیض یافته‌ای و تو را به نام می‌شناسم.»

الف. روی من خواهد آمد: گویا خدا دعای موسی را پاسخ داد، اما موسی آسودگی نیافت. وی هنوز به خدا اصرار ورزید تا وعدۀ خود را تصدیق کند. این نمایان می­سازد که موسی با چه میزان بی­باکی­ محض به‌خاطر رابطه‌اش با خدا و برای منفعت قوم در پِی خدا بود.

یک) روی من خواهد آمد به مفهوم حقیقی، «روی من همراه با تو خواهد آمد» است. این جمله ما را در درک مفهوم جملۀ موسی با خدا رو در رو دیدار نمود، یاری می­رساند (خروج 11:32). این امر مفهوم «حضور کامل خدا» را دارد.

دو) «به آن مفهوم است که پیام‌آور آسمانی که همراهِ آنان فرستاده شد، حال فرشتۀ حضور او خواهد بود (اشعیا 9:63)، یعنی ظهور کامل خدا همان‌گونه که در خروج 20:23 آورده شده است.» (کول)

سه) و تو را آرامی خواهم بخشید: حضور خدا به مفهوم آرامش و آسایش در حیات است. این عَطایی مهم و لازم از سوی خدا به موسی و اسرائیل بود.

ب. اگر روی تو با ما نیاید، ما را مبر: موسی شیوۀ بی­باکانۀ خود را در سخن گفتن با خدا ادامه داد. خدا به‌تازگی وعدۀ حضور خود را داده بود؛ موسی با هشدار به خدا دربارۀ حفظ نکردنِ وعدۀ خود واکنش نشان داد.

ج. زیرا از کجا معلوم می‌شود که من و قوم تو در نظرت فیض یافته‌ایم، اگر نه از آمدن تو با ما: موسی می‌دانست که خداوند هیچ‌چیزی نمی‌تواند به آنها عطا کند، که آنها را به‌راستی از قوم‌ها متمایز ­سازد. تنها حضور نیرومند خداوند می­توانست این کار را بکند.

یک) موسی چیزی را برای اسرائیل خواستار بود که نمایان سازد آنها همچون دیگر قوم­ها نیستند، و آن تنها می‌توانست حضور بی‌همتا و نیرومند خدایشان باشد. رابطۀ اسرائیل با یَهُوه؛ مثالی بی‌نظیر از وحدانیت اخلاقی در جهان باستان، آنان را از باقیِ مردمان باستان مجزا ساخت. خدا در بین آنها، آنان را متفاوت نمود. آگاهی از این امر برای اسرائیل دارای اهمیت بود؛ آگاهی از این مسئله برای باقیِ اُمت­ها نیز باید اهمیت بالایی داشته باشد.

دو) «موسی به خدا گفت: حال، من تقاضای چیزی بیشتر را دارم، زیرا نگران هستم. ما قوم تو هستیم. چگونه تمامی قوم­های دیگر بفهمند که ما به‌راستی قوم تو هستیم؟ آنها به ما می­نگرند، به ما می­خندند، ما را تمسخر کرده و به ما ریشخند می­زنند، آنها حاضرند ما را درهم بشکنند. موسی گفت: حال من درخواست چیزی را دارم که مطلقاً آشکار می­سازد که ما همانند دیگر قوم­های جهان نیستیم، بلکه ما قوم تو هستیم، که مجزا، خاص و متمایز هستیم.» (لوید جونز)

د. این کار را نیز که گفته‌ای خواهم کرد، زیرا در نظرم فیض یافته‌ای و تو را به نام می‌شناسم: خدا شفاعت بی­باکانۀ موسی را تکریم نمود، و قول داد که رابطۀ خود را با اسرائیل تجدید نماید.

3. آیۀ (18) اشتیاق موسی به نزدیک آمدن.

آنگاه موسی گفت: «تمنا اینکه جلال خود را بر من بنمایی.»

الف. تمنا اینکه جلال خود را بر من بنمایی: موسی زمانی که از خدا درخواست کرد که حضور خاصِ خدا را برای همراه ماندن با اسرائیل در مسیر سرزمین موعود داشته باشند پاسخ «بله» را دریافت کرد (خروج 12:33-17). وی همچنین تأییدیه قول خدا و تصدیق رابطۀ نزدیک را کسب کرد. با این وجود، وی همچنان خُرسند نبود. او در رابطۀ شخصی‌اش با خدا چیزی بیشتر می‌خواست.

یک) اسپرجن گمان نمود که شاید موسی، زمانی که این درخواست را کرده بود، تا حدی همچون پطرس زمانی که از مسیح درخواستی داشت، بوده است و حقیقتاً نمی‌دانست چه می‌گوید. این تقاضایی بس بی­باکانه و جسورانه بود که شاید تجربۀ واقعی آن فراتر از موسی بود؛ با این وجود، خدا همچنان از موسی و عطش او برای شناخت خداوند به روش­های برتر و عمیق­تر خرسند بود.

دو) این عطش برای چیز بیشتری از خدا -برای تجربه­ای بیشتر با خدا- علامتِ تجدید حقیقی و احیای رابطه است. موسی هر آنچه که با خدا تجربه کرده بود، حال بیشتر می­خواست. «هر چه انسان آگاهی بیشتری از خدا داشته باشد، اشتیاق بیشتری برای شناخت او دارد.» (ترپ)

سه) «ممکن است ما سال‌ها مسیحی بوده باشیم، اما آیا به‌راستی تاکنون اشتیاقی برای شخص، حکمت و دانش و تجربۀ مستقیم از خدا را داشته‌ایم؟ اوه، من می­دانم، ما برای اهداف دعا می­نماییم، ما برای کلیسا دعا می­نماییم، ما برای مبشرین دعا می­نماییم، ما برای خدمت خودمان که ساماندهی می‌کنیم دعا می­نماییم، آری، اما اینها چیزی نیست که من نگران آن هستم. تمامیِ ما خواستار برکات شخصی هستیم، اما چقدر اشتیاق به خودِ خدا داریم؟ این مسئله آن چیزی است که موسی درخواست نمود: «جلال خود را بر من بنمای. مرا یک قدم نزدیک‌تر آور.» (لوید جونز)

ب. جلال خود را بر من بنمای: این درخواست شایان توجه بود. موسی پیشتر چیزی از جلال خدا را مشاهده کرده بود (خروج 10:16 و 16:24-17)، با این وجود چیز بیشتری می­خواست. او حس کرد که هنوز چیزی ندیده است.

یک) «حال دعای موسی دیدنِ kabod ، تجلی جلال یَهُوه است.» (کول)

دو) «به عبارت دیگر، منظور ما از احیا آن نیست که کلیسا توسط خدا برکت داده شود و آگاه از حضور او، و توانمند در انجام کار خدا باشد. موسی، در یک مفهوم، از پیش از تمامی آنها آگاهی داشت. اما خرسند نبود. و تکرار می‌کنم احیا، آن نیست که کلیسا برکت داشته باشد و نسبت به حضور خدا آگاهی داشته باشد، و توانمند در انجام کار خدا باشد. احیا فراتر از تمامی این اُمور عمل خواهد کرد» (لوید جونز)

4. آیات (19-20) خدا به موسی می‌گوید چه چیزی را نمایان خواهد ساخت.

گفت: «من تمامی نیکویی خود را از برابر تو می‌گذرانم، و در برابر تو نام خود، یهوه را ندا می‌کنم. فیض خواهم بخشید به هر که نسبت به او فیاض هستم و رحم خواهم کرد بر هر که نسبت به او رحیم هستم.» و گفت: «اما روی مرا نمی‌توانی دید، زیرا انسان نمی‌تواند مرا ببیند و زنده بماند.»

الف. من تمامی نیکویی خود را از برابر تو می‌گذرانم: موسی درخواست نمود که جلال خدا را مشاهده کند (خروج 18:33)، و خدا وعده داد که نیکویی خود را بر موسی نمایان سازد. جلال خدا در نیکویی اوست. زمانی که موسی جلال خدا را مشاهده نمود، نخستین برداشتش آن بود که خدا نیکوست. اگر ندانیم که خدا نیکوست، در حقیقت زیاد دربارۀ او نمی­دانیم.

یک) خدا عدالت خود را برای موسی آشکار نکرد و نه قدرت و نه خشمش بر علیه گناه. تمامی اینها به‌راستی جنبه‌های ماهیتِ خدا هستند، اما زمانی که او خود را بر موسی نمایان ساخت، نیکوییاش را آشکار ساخت.

دو) بعضی اوقات مردم گمان می­کنند که باید خدا را «متعادل» سازند. با این تصور که چیزی شبیه یین و یانگ در کیهان به مفهوم روشنایی و تاریکی، خوبی و بدی، شریعت و فیض وجود دارد. اما خود خدا در این مفهوم «نامتعادل» است. او به تمامی نیکوست. حتی عدالت و قدرت و خشمش می­بایست از وجهه­های نیکویی او در نظر گرفته شود.

ب. در برابر تو نام خود، یهوه را ندا می‌کنم: در ذهنیت اسرائیلیان (و نیز در باقیِ فرهنگ­های باستانی)، نام نمایندۀ شخصیت و ذاتِ یک شخص است. خدا وعده داد که شخصیت خود را برای موسی مکاشفه نماید، نه آنکه صرفاً صفت خود را مکاشفه نماید.

یک) لوید جونز این ذهنیت را بیان می­دارد که خدا به موسی فرمود: «ناتوانیِ تو برای من ارزشمند است. من می‌گذارم چیزی را بنگری. اما، بس مهم‌تر از آن، تمام نیکویی‌ام را در برابر تو می­گذرانم. من به تو بصیرت و فهم عمیق­تری از خودم، شخصیتم و چیزی که هستم می­دهم. این آن چیزی است که تو به‌راستی نیاز داری بدانی.»

ج. اما روی مرا نمی‌توانی دید، زیرا انسان نمی‌تواند مرا ببیند و زنده بماند: خدا نمی­توانست -و در نظر نداشت- به مفهوم حقیقی چهرۀ خود را بر موسی آشکار کند. این ما را یاری می­دهد تا درک کنیم که مقصود در خروج 11:33 چیست که بیان می­دارد: خدا با موسی رو در رو سخن گفت، همان‌گونه که مردی با دوستش سخن می­گوید.

یک) «اما در همان حین به او یقین می‌دهد که وی نمی­توانست صورت خدا را مشاهده کند، کمالات بی­نقص و اُبهت تدابیرش را بنگرد، و زنده بماند زیرا هیچ انسانی در وضعیت حال، نمی­تواند این شکوه عظمت را تاب آورد. اما او اضافه می­کند، تو پُشت مرا خواهی دید.» (کلارک)

5. آیات (21-23) خداوند در حالی که از برابر موسی عبور می­کند از او حفاظت مینماید.

و خداوند ادامه داد: «اینک نزدیک من مکانی هست که آنجا می‌توانی بر صخره بایستی. چون جلال من بگذرد، تو را در شکافی در آن صخره می‌نهم و با دست خود تو را می‌پوشانم تا آنگاه که بگذرم. سپس دست خود را بر خواهم داشت و پشت مرا خواهی دید؛ اما روی من دیده نخواهد شد.»

الف. اینک نزدیک من مکانی هست که آنجا می‌توانی بر صخره بایستی: خدا بر آن بود که خود را به‌صورتی خاص بر موسی آشکار نماید. خدا این ملاقات را با دقت مهیا نمود و به موسی جایگاه ویژه­ای داد.

یک) بعدها، ایلیا با خدا در جایی که ممکن است همان مکان بوده باشد، ملاقات نمود (اول پادشاهان 8:19-18).

ب. چون جلال من بگذرد، تو را در شکافی در آن صخره می‌نهم: جلال خدا نمی‌توانست در برابر موسی بماند، می­بایست از او عبور می­کرد. حتی با در نظر گرفتن آن، موسی می­بایست به وسیلۀ دستِ خدا و شکافی در صخره وقتی که جلال خدا از وی عبور می­کرد، مورد حفاظت قرار می­گرفت.

یک) این تصویری شفاف و مهربانانه است: هم توسط دستِ خدا مورد حفاظت واقع می­شود و هم در شکافی در صخرۀ پناهگاه که او مهیا می­سازد، پناه گرفته است. سَرپناه در شکافِ صخره این تجسم را برای آگوستوس توپَلدی در مناجات مشهورش Rock of Ages الهام کرده است:

صخرۀ اعصار، برای من بگشای (شکافته شو)؛

بگذار در درونت پناه گیرم.

دو) با محافظت خدا، موسی می­توانست جلال خدا را که در برابرش عبور می‌کرد، تاب آورد. اشعیا نگاهی گُذرا به جلال خدا داشت و این امر سبب شُد وی بر آن گردد تا برای گناه و ناشایستگیِ خود سوگواری نماید (اشعیا 6). یوحنا حدی از جلال خدا را تجربه نمود و همچون یک مُرده به پای عیسی افتاد (مکاشفه 17:1). پولس جلال خدا را در مسیرِ دمشق تجربه نمود و نیز در تجربه­ای که در نامه دوم قرنتیان 12 تعریف شده است. چنان تجربۀ خارق‌العاده­ای بود که غیرممکن است بتواند آن را شرح دهد.

سه) دیگران نیز، پس از دوران کتاب‌مقدس، لحظه­ای زودگذر از این جلال را تجربه نموده­اند. لوید جونز چند مورد را ذکر کرده است:

·    جاناتان ادواردز (Jonathan Edward) دورانی را شرح داد که در جنگل، به حالت زانو زده به اندازۀ یک ساعت دعا کرده بود که به نظر می­آمد به‌خاطر حس نیرومندِ جلال و حضور خدا تنها در چند لحظه گذشته است.

·    دیوید برینرد (David Brainerd)، مُبلّـغ برجستۀ زمانِ استعمار برای بومیان آمریکا، در برف زانو زده و ساعت­ها دعا نمود. به مفهوم حقیقی بدنش به‌شدت عرق کرده بود، با اینکه هوا به‌شدّت سرد بود. تعریق، واکنش فیزیکی در پاسخ به شدّت تجربۀ روحانی بود.

·    دی.ال. مودی (D.L. Moody) چنین تجربه‌ای را از خدا خواست و زمانی که خدا آن را بر او عَطا کرد، مجبور شد از خدا تقاضا کند که دستش را عقب ببرد، زیرا حس می­کرد که در حال مُردن است.

چهار) چیزی که امروزه تعداد زیادی از مردمان از آن در جایگاه حضور و جلال خدا سخن می­گویند، در قیاس با چیزی که موسی و سایرین تجربه نمودند، بسی بی­اهمیت به چشم می­آید. هیچ برجستگی برای تجربۀ جلال آنها دیده نمی‌شود.

پنج) ما همچنین می­بایست تمایلی مشتاقانه داشته باشیم که خدا را به صورت عمیق تجربه نماییم. پولس به‌صراحت روشن نمود که ما نمی‌توانیم جلال خدا را به شکل کامل ببینیم. آنچه را اکنون می‌بینیم مثل تصویر تیره و تار آیینه است (اول قرنتیان 12:13) اما می‌توانیم چیزی از آن را بنگریم. پولس نگفت که ما چیزی از جلال خدا را مشاهده نمی­کنیم، بلکه منظورش این بود که نمی‌توانیم به‌طور کامل آن را ببینیم یا درک کنیم.

ج. دست خود را بر خواهم داشت و پشت مرا خواهی دید؛ اما روی من دیده نخواهد شد: موسی تنها می‌توانست پشت خدا را مشاهده نماید ذهنیت آن است که موسی تنها می­توانست از عقب خداوند را مشاهده کند و نه تمام هیبت خداوند را.

یک) «این واژه… می‌تواند به همان خوبی و دقیق­تر «تأثیرات بعدی» جلال درخشان او که اخیراً از آنجا عبور کرده است، ترجمه گردد.» (کایسر)

دو) پول (Poole) این موضوع را این‌طور بیان می‌کند: «شما سایه­ای یا تصویری تیره و تار از جلال من را خواهید نگریست، تا جایی که قادر به تحمل آن هستید، نه به‌قدری که اشتیاقش را دارید.»

سه) «هر وقت خدا به قومش نزدیک‌ میشود این چهار چیز همزمان رُخ می‌دهند: آشکارکننده و نهان­کننده، برکت­دهنده و محافظت‌کننده، است و اینها به تمامی همراه با یکدیگر در یک زمان رُخ می­دهند. شما نمی‌توانید اینها را از هم تفکیک نمایید.» (لوید جونز)

چهار) با این حفاظت­های به‌خصوص، خدا اشتیاق موسی را به جهت مشاهدۀ جلالش تا جایی که از نظر انسانی امکان داشت، پاداش داد. این نمایان می‌سازد که خدا دِل مشتاق را پاداش می­دهد. و به همان میزان که این تجربه برای موسی معجزه‌آسا بود، همچنان نمی­تواند با روح خدا که در عیسی‌مسیح بر ما عَطا شده است، مورد مقایسه قرار گیرد.

·    و کلام، انسان خاکی شد و در میان ما مسکن گزید. و ما بر جلال او نگریستیم، جلالی درخور آن پسر یگانه که از جانب پدر آمد، پر از فیض و راستی. (انجیل یوحنا 14:1)

·    و همۀ ما که با چهرۀ بی‌حجاب، جلال خداوند را، چنان که در آینه‌ای، می‌نگریم، به‌صورت همان تصویر، از جلال به جلالی فزون‌تر دگرگون می‌شویم؛ و این از خداوند سرچشمه می‌گیرد که روح است. (دوم قرنتیان 18:3)