فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!
باب ۴: پایداری در خدا و عشق او
پاسخ: روح حقیقت و حفاظت در برابر روح خطا.
۱. آیۀ (۱) حقیقت پیامبران دروغین و نیاز به آزمایش روحها.
ای عزیزان، هر روحی را باور مکنید، بلکه آنها را بیازمایید که آیا از خدا هستند یا نه. زیرا انبیای دروغینِ بسیار به دنیا بیرون رفتهاند.
الف. هر روحی را باور مکنید: یوحنا در برابر باور به هر روحی هشدار داد، یعنی ما هرگز نباید تصور کنیم که هر تجربۀ روحانی یا هر نمایش قدرت روحانی از سوی خداوند است. ما باید تجربیات روحانی و پدیدههای روحانی را آزمایش کنیم تا ببینیم آیا آنها در حقیقت از سوی خدا هستند یا خیر.
یک) بسیاری از افراد وقتی برای اولینبار با حقیقت دنیای روحانی مواجه میشوند، بیش از حد تحت تأثیر قرار میگیرند و از خود میپرسند که آیا آنها همه از خدا هستند یا نه. این تجربیات روحانی ممکن است بهراحتی باعث فریبخوردن افراد شود.
ب. آنها را بیازمایید: این موضوع مهم است ،چون در دنیا انبیای دروغین بسیاری وجود داشته و همچنان دارد، حتی باوجود اینکه کلیسای اولیه زندگی خداپسندانه و تقدس زیادی داشت، اما یوحنا هنوز خطر انبیای دروغین را جدی میدانست.
ج. آنها را بیازمایید که آیا از خدا هستند یا نه: این مسئولیت هر فرد مسیحی است، بهخصوص شبانان. بر اساس اول قرنتیان ۲۹:۱۴ (دیگران گفتار آنها را بسنجند) و اول تسالونیکیان ۲۱:۵ (همهچیز را بیازمایید؛ به آنچه نیکوست، محکم بچسبید)، آزمایش روحها کار بدن مسیح است. این کار باید با استفاده از عطایای قدرت تشخیص که خداوند بهطور کلی به مسیحیان داده است، بهویژه توسط رهبران کلیسا انجام شود.
یک) همۀ نبوتها باید بر اساس کتابمقدس مورد قضاوت قرار گیرند. هرگز نباید آن را فقط به این دلیل که مهیج است یا یک فرد خاص آن را اعلام میکند، دریافت کرد. ما به این اصل اعتماد داریم که خداوند هرگز با کلام خود مخالفت نخواهد کرد، و میدانیم که او قبلًا در کلام خود چه گفته است.
دو) دوم پطرس ۲۰:۱-۲۱ به ما میگوید که نبوت واقعی هرگز تعبیر خصوصی ندارد. این بدان معنی است که موافقت و تأییدیه از جانب بدن مسیح وجود خواهد داشت، هر چند شاید (یا احتمالاً) همه آن را تأیید نکنند.
۲. آیات (۲-۳) چگونه بدانیم که چه زمانی یک نبی دروغین صحبت میکند.
روح خدا را اینگونه تشخیص میدهیم: هر روحی که بر آمدن عیسی مسیح در جسم بشرى اقرار میکند، از خداست. و هر روحی که بر عیسی اقرار نمیکند، از خدا نیست، بلکه همان روح «ضدمسیح» است که شنیدهاید میآید و هماکنون نیز در دنیاست.
الف. هر روحی که بر آمدن عیسی مسیح در جسم بشرى اقرار میکند، از خداست: نبوت حقیقی و تعلیم درست، مسیح حقیقی را نمایان خواهد کرد. در زمان یوحنا، مسئله این بود که آیا عیسی واقعاً در جسم بشری به زمین آمده است؟ بسیاری از معلمان تحت تأثیر آموزۀ ناستیکی گفتند که عیسی، بهعنوان خدا، واقعاً نمیتوانست به یک انسان جسمانی تبدیل شود، زیرا خدا نمیتوانست هیچ مشارکتی با چیزهای مادی «ناپاک» داشته باشد.
یک) «این گفته بهطور مستقیم برضد آموزۀ دوستیزم (Docetism) است، یعنی این دیدگاه که مسیح روحی است که تنها به نظر میرسد یک انسان واقعی است.»(بویس)
دو) امروزه، برخی گروهها انکار میکنند که مسیح واقعاً خدا است (مانند شاهدان یهوه، مورمونها و مسلمانان). اما با بازگشت به زمان یوحنا، در این زمان که به زندگی واقعی و خدمت عیسی در این دنیا نزدیکتر بود، مردم آن زمان مشکلی برای باور اینکه عیسی خدا است، نداشتند؛ اما بهسختی میتوانستند باور کنند که او یک انسان واقعی است. این آموزۀ غلط میگفت که عیسی واقعاً خدا بود (که درست است)، اما یک انسان «واقعی» نیست.
سه) امروزه ما مشتاق این هستیم که بگوییم «مسیح خداست» و باید هم اینگونه باشیم. اما اینکه بگوییم: «مسیح یک انسان است» بیاهمیت نیست، زیرا هم اولوهیت و هم انسانیتِ عیسی برای رستگاری ما ضروری هستند.
ب. هر روحی که بر آمدن عیسی مسیح در جسم بشرى اقرار میکند، از خداست: برخی بر این باورند که این تنها آزمایش تعالیم نادرست است. این تنها آزمون نیست، بلکه مسئلۀ مهمی بود که کلیسا را در زمان یوحنا به چالش میکشید. امروزه ممکن است شخصی اعتراف کند که مسیح در جسم بشری آمده است، اما انکار میکند که طبق تعلیم کتابمقدس، او همان خدا است. آنها چنین تعالیم نادرستی ارائه میدهند، زیرا یک مسیح واقعی را ارائه نمیکنند.
یک) اعتراف به حقیقت عیسی برای آزمایش روحها ضروری است. کسی که عیسای دروغین و ناهماهنگ با کتابمقدس را ارائه میکند، نمیتواند بهعنوان یک نبی حقیقی در نظر گرفته شود.
دو) امروزه، کنجکاوی زیادی درمورد «مسیح حقیقی» وجود دارد. بسیاری از الهیدانان مدرن میگویند که میخواهند «مسیح حقیقی» را کشف کنند و وقتی این را میگویند اغلب به این معنی است که «مسیح واقعی، مسیح انجیل نیست. مسیح انجیل ساختگی است. ما نباید مسیح واقعی را در پس افسانههای انجیل پیدا کنیم.»
سه) این موضع نه تنها نادانی است (نادیدهگرفتن اعتبار تاریخی تأییدشدۀ عهدجدید)، بلکه متکبرانه نیز هست. هنگامی که هر دانشمندی شواهد تاریخی عهدجدید و دیگر دستنوشتههای قدیمیِ قابل اعتماد را نادیده میگیرد، تنها میتواند درک خود از عیسی بر پایۀ عقاید شخصی بنا کند. این دانشمندان نظرات بیپایۀ خود را طوری ارائه میدهند که گویی حقایق علمی هستند.
ج. همان روح ضدمسیح است: انکار عیسی مسیح حقیقی اساس روح ضدمسیح است، که یوحنا قبلاً در اول یوحنا ۱۸:۲-۲۳ به آن اشاره کرده است. این روحی است که هم با عیسی مسیح واقعی مخالف است و هم یک عیسای جایگزین ارائه میدهد.
یک) تا زمانی که شما به یک عیسای دروغین و ساختگی ایمان دارید، برای شیطان مهم نیست که چقدر عیسای خود را میشناسید و چقدر دوستش دارید یا در نام عیسی دعا میکنید، زیرا او عیسایی نیست که بتواند شما را نجات دهد.
د. و هماکنون در دنیاست: اگرچه این روح ضدمسیح در یک حاکمیت سیاسی و اقتصادی که زمانی پایان مییابد، کمال نهایی خود را خواهد داشت، امروز با ما حضور دارد. این روح در همهجا یافت میشود و یک عیسای دروغین به جای عیسی مسیح واقعی انجیل ترویج میشود.
۳. آیۀ (۴) محافظت از فرزند خدا.
شما، ای فرزندان، از خدا هستید و بر آنها غلبه یافتهاید، زیرا آنکه در شماست بزرگتر است از آنکه در دنیاست.
الف. شما ای فرزندان از خدا هستید و بر آنها غلبه یافتهاید: فرزندان خدا نباید از روح ضدمسیح بترسند، حتی اگر درمورد آن هشدار داده شود، زیرا آنها روح خدا را دارند (اول یوحنا ۲۴:۳). آن روح که در شما سکونت دارد، بزرگتر است از آنکه در دنیا حکومت میکند -از شیطان و همۀ هم پیمانانش.
ب. زیرا آنکه در شماست بزرگتر است از آنکه در دنیاست: شخص ایماندار منبعی برای پیروزی دارد، حضور حیاتی عیسی، پیروزی را همیشه ممکن میسازد، البته اگر به آنکه در شما است تکیه کنیم، به جای اینکه به خودمان تکیه کنیم.
یک) درک این موضوع اعتمادبهنفس و قدرت روحانی زیادی به ما میدهد. برای کسانی که در این حقیقت راه میروند، اطمینان حاصل میشود که بر آنها غلبه یافتهاند. این یک اعلان حقیقی است، نه یک امید واهی.
ج. زیرا آنکه در شماست بزرگتر است از آنکه در دنیاست: این بدان معنی است که مسیحیان جایی برای ترس ندارند. ما دشمنان روحانی زیادی داریم، اما هیچیک از آنها بزرگتر از عیسایی نیست که در ما زندگی میکند.
یک) پیش از این در این نامه، یوحنا موضوع جهان و تهدید آن برای زندگی مسیحی را مطرح کرده بود (اول یوحنا ۱۵:۲-۱۷). او دنیا را نه بهعنوان کرۀ زمین و نه بهعنوان تودۀ بشریت، بلکه بهعنوان مخلوقی که خدا آن را دوست دارد، معرفی کرد (یوحنا ۳: ۱۶). در عوض، جامعۀ بشری گناهآلود است که در سرکشی علیه خداوند متحد شده است. در اینجا یوحنا اعلام میکند که نیروهای تاریکی روحانی وجود دارند که دنیا را هدایت میکنند و تحتتأثیر قرار میدهند.
۴. آیات (۶-۵) تضاد بین آنهایی که از دنیا و آنهایی که از خدا هستند.
آنها از دنیا هستند و از همینرو آنچه میگویند از دنیاست و دنیا به آنها گوش میسپارد. ما از خدا هستیم و کسی که خدا را میشناسد، به ما گوش میسپارد؛ ولی آنکه از خدا نیست، به ما گوش نمیسپارد. روح حق و روح گمراهی را اینگونه از هم باز میشناسیم.
الف. آنهایی که از دنیا هستند: کسانی که از دنیا هستند را اینطور میتوان تشخیص داد که آنچه میگویند از دنیاست و تأثیر دنیا در سخنان آنها مشهود است. همانطور که عیسی گفت: «زبان از زیادتی دل میگوید» (متی ۳۴:۱۲).
ب. دنیا به آنها گوش میسپارد: آنهایی که از دنیا هستند اینگونه شناخته میشوند که دنیا به آنها گوش میسپارد. آنها با هیچکدام از مسائلی که فرزندان خدا در این جهان با آن مواجه خواهند شد، مواجه نخواهند شد (اول یوحنا ۱:۳)، زیرا آنها با دنیا دوست هستند.
یک) دنیا گوش میسپارد: شخص مسیحی همیشه میخواهد با دنیا صحبت کند و انجیل عیسیمسیح را به دنیا بشارت دهد. زمانی که دنیا به انجیل گوش میدهد، هیجانانگیز است، اما باید مراقب باشیم که آنها ما را نمیشنوند، چون ما آنچه میگوییم از دنیا نیست. فقط به این دلیل که دنیا پیامی را میشنود ثابت نمیکند که آن پیام، پیام خدا است.
ج. کسی که خدا را میشناسد، به ما گوش میسپارد: کسانی که به خدا ایمان دارند از معاشرت با دیگر مؤمنان لذت میبرند. آنها به زبان مشترک دوستی با خدا، با یکدیگر سخن میگویند، زیرا خداوند در هر دو ساکن است (اول یوحنا ۳:۱).
یک) این زبان دوستی از زبان، فرهنگ، طبقه، نژاد و یا هر مانع دیگری فراتر میرود. این یک عطای واقعی از جانب خداوند است.
دو) کلیسای کاتولیک در اصول رسمی خود مدعی است که منظور از «ما» در جملۀ به ما گوش میسپارد، آنان (کلیسای کاتولیک) است؛ ولی آنکه از خدا نیست به ما گوش نمیسپارد. اما یوحنا هنگامی که میگوید «ما» تنها میتواند دربارۀ رسولان و مکاشفههای معتبر آنها در کتابمقدس سخن بگوید. وقتی خدا را میشناسیم و از خدا هستیم، میشنویم که انجیل چه میگوید.
سه) او گفت: «اگر این یک صحبت فردی محض باشد، این ادعا گستاخانه خواهد بود. ولی اینطور نیست. او یکی از شاگردان است که شهادت جمعی تمام رسولان را نقل میکند و آن را گواهی بر معیار حقیقت و اصول درست میسازد.» (بویس)
د. آنکه از خدا نیست صدای ما را نمیشنود: درک اینکه خدا چه چیزی را از طریق شاگردان به ما آموخته است، همانطور که در عهدجدید ثبت شده است، به ما کمک میکند تا روح حق و روح گمراهی را بشناسیم. اگر کسی چیزی را که خدا در انجیل گفته است بشنود، درمییابیم که او روح حق را داراست. اگر او آن را نمیشنود، روح گمراهی را دارد.
یک) یوحنا روشن میسازد که گمراهی یک ریشۀ روحانی دارد؛ این حقیقت درمورد افراد تحصیلکرده و یا باهوش نیست. برخی افراد تحصیلکرده و بسیار باهوش هنوز هم میتوانند تحتتأثیر روح گمراهی قرار بگیرند. از آنجا که گمراهی یک ریشۀ روحانی دارد، حفظ روح حق یک مسئلۀ روحانی است.
دو) ما با نزدیکشدن به عیسی، روح حق را حفظ میکنیم، کسی که گفت: «من راستی هستم» (یوحنا ۶:۱۴).
محبت در میان ما تکمیل شد.
۱. آیات (۸-۷) دعوت به محبت
ای عزیزان، یکدیگر را محبت کنیم، زیرا محبت از خداست و هرکه محبت میکند، از خدا مولود شده است و خدا را میشناسد. آنکه محبت نمیکند، خدا را نشناخته است، زیرا خدا محبت است.
الف. ای عزیزان محبت کنید: جملۀ یونان باستان به نحوی جالب آغاز میشود agapetoi agapomen، یعنی «کسانی که محبت شدهاند، محبت میکنند.» به ما دستور داده نمیشود که یکدیگر را محبت کنیم تا به محبت خدا دست یابیم یا شایستگی آن را داشته باشیم. ما یکدیگر را محبت میکنیم، زیرا خدا ما را دوست دارد و آن محبت را دریافت کردهایم و در پرتو آن زندگی میکنیم.
ب. محبت کنیم، زیرا محبت از خداست: تأکید یوحنا بر محبت در میان قوم خدا (که در بخشهایی مانند اول یوحنا ۹:۲-۱۱ و ۱۰:۳-۱۸ نشان داده میشود) قدرتمند است. اینجا، او نشان میدهد که چرا این موضوع بسیار حائز اهمیت است. اگر محبت از خدا باشد، آنگاه کسانی که مدعی هستند، مولود خدا میباشند و ادعا میکنند که خدا را میشناسند، باید بتوانند یکدیگر را در جسم مسیح محبت کنند.
یک) دوباره یوحنا اصرار دارد که شخص ایماندار وقتی مولود خدا شود، عطایی از سوی خدا دریافت میکند و در زندگی خود محبتی را دریافت میکند که قبلاً آن را تجربه نکرده بود. مسیحیان فقط «بخشیده نمیشوند»، بلکه توسط روح خدا دوباره متولد میشوند.
ج. خدا را میشناسد: کلمات مختلفی در زبان یونان باستان وجود دارند که در انگلیسی «شناختن» ترجمه شده است. یکی از این کلمات خاص شناختن (ginosko) کلمهای برای دانشِ با تجربه است. یوحنا میگوید وقتی ما واقعاً خدا را تجربه کنیم، این شناخت توسط محبت ما به یکدیگر نشان داده میشود.
یک) البته این محبت در زندگی یک مسیحی در این سوی ابدیت کامل نیست. هر چند که ممکن است بینقص نباشد، باید ماندگار و در حال گسترش و رشد باشد. شما نمیتوانید بدون افزایش محبت به یکدیگر، واقعاً در تجربۀ خود از خدا رشد کنید. یوحنا میتواند شجاعانه بگوید: آنکه محبت نمیکند، خدا را نشناخته است. اگر محبت واقعی به قوم خدا در زندگی شما وجود ندارد، پس ادعای شما برای شناخت خدا و تجربهکردن خدا درست نیست.
د. خدا محبت است: محبتی که یوحنا از آن صحبت میکند، از کلمۀ یونان باستان آگاپه (agape)، به معنای محبت به خود است که بدون مطالبه یا انتظار بازپرداخت است. نوعی محبت الهی است.
یک) از آنجا که این محبت الهی است، از طریق رابطۀ ما با خداوند به زندگی ما وارد میشود. اگر بخواهیم یکدیگر را محبت کنیم، باید به خدا نزدیکتر شویم.
دو) هر رابطۀ انسانی مثل یک مثلث است. دو نفر در رابطه در پایۀ مثلث هستند و خدا در بالا و رأس آن است. با نزدیکشدن دو نفر به بالای مثلث و نزدیکترشدن به خدا، آنها نیز به یکدیگر نزدیکتر خواهند شد. روابط ضعیف زمانی قوی میشوند که هر دو نفر به خدا نزدیک شوند!
ه. هرکه محبت میکند، از خدا مولود شده است… آنکه محبت نمیکند، خدا را نشناخته است: این بدان معنا نیست که هر نمایش محبت در دنیا تنها میتواند از جانب یک مسیحی باشد. آنهایی که مسیحی نیستند هم میتوانند اعمال محبت را به نمایش بگذارند.
یک) «علت آن است که بشر به شباهت خداوند آفریده شده است، شباهتی که با سقوط رو به انحطاط گذاشته، اما نابود نشده است و هنوز هم ظرفیت دوستداشتن و محبت را دارد… محبت انسانی، هر قدر هم که اصیل و باانگیزه باشد، در صورتی که پدر و پسر را بهعنوان محور اصلی محبت خود در نظر نگیرد، با شکست مواجه میشود.» (مارشال)
و. زیرا خدا محبت است: این حقیقتی بزرگ است. محبت، شخصیت و قلب خدا را توصیف میکند. او چنان سرشار از محبت و شفقت است که میتوان از آن برای توصیف وجود خود استفاده کرد.
یک) وقتی میگوییم خدا محبت است، همهچیز را دربارۀ خدا نمیگوییم. محبت جنبۀ اساسی شخصیت اوست و هر جنبه از ذات او را در پرتو خود قرار میدهد، اما تقدس، درستی، یا عدالت کامل او را از میان نمیبرد. در عوض، میدانیم که تقدس خداوند محبت است و حقانیت خداوند محبت است و عدالت خداوند محبت است. هر کاری که خداوند به طریقی انجام میدهد، محبت او را بیان میکند.
دو) «او از هیچیک از آفریدههای خود نفرت ندارد. او نمیتواند نفرت داشته باشد، زیرا او محبت است. او باعث میشود خورشید بر بدان و نیکان بتابد و باران بر عادلان و ناعادلان ببارد. او هیچ انسانی را برای مرگ و نابودی نساخته و هرگز این کار را غیر ممکن نکرده است، او برای هر جان در رحم مادر بهایی پرداخت کرده است. او به بهترین شکل محبت خود را نسبت به تمامی قومها در تجسم پسر آشکار کرد و برای همۀ بشر جان خود را داد. چگونه حکم محکومیت مطلق و بیقیدوشرطِ بخش اعظم یا هر بخشی از نسل بشر، میتواند در برابر چنین متنی بایستد؟» (کلارک)
سه) «هرگز نباید تصور کرد که هر گناهکار تا زمانی که در جهان باشد، خارج از دسترس رحمت الهی است. من اینجا ایستادهام تا محبت بیپایان و فیض نامحدود را به پستترین افراد فرومایه موعظه کنم، به کسانی که در آنها چیزی وجود ندارد که سزاوار توجه خداوند باشد، به کسانی که باید فوراً به اعماق جهنم رانده شوند اگر عدالت بر آنها تحمیل شود.» (اسپرجن)
چهار) وقتی سعی میکنیم بگوییم خدا محبت است، مشکلات بزرگی پیش میآید. به این دلیل که محبت همهچیز را در شخصیت خدا تعریف نمیکند و چون بیشتر مردم از واژۀ محبت استفاده میکنند، به محبت حقیقی و الهی فکر نمیکنند. در عوض، آنها به یک عشق کثیف و بیتکلف فکر میکنند که بیشتر بر خوب جلوهکردن ارزش میگذارد تا اینکه چیزی را بخواهد که واقعاً برای دیگران بهتر است.
پنج) در مقابل، انجیل همچنین به ما میگوید که خدا روح است (یوحنا ۲۴:۴)، خدا نور است (اول یوحنا ۵:۱)، و اینکه خدا آتش سوزاننده است (عبرانیان ۲۹:۱۲).
ز. خدا محبت است: افراد کمی هستند که واقعاً میدانند و واقعاً باور دارند که خدا محبت است. به هر دلیلی، آنها محبت او را نخواهند پذیرفت و اجازه نخواهند داد که این محبت زندگی آنها را تغییر دهد. محبت او زندگی ما را تغییر میدهد تا محبت خدا را اینگونه بشناسیم.
یک) «در بسیاری از مکانها محبت وجود دارد، مانند پرتوهای سرگردان نور؛ اما درمورد خورشید، آن در یک قسمت از آسمان است و ما به آن نگاه میکنیم و میگوییم: «اینجا نور است.»… او به کلیسای خداوند نگاه نکرد تا دربارۀ هزاران هزار نفری که زندگی خود را گرامی نمیشمردند، بگوید: «اینجا محبت است»، زیرا محبتِ آنها تنها انعکاس نور خورشید بزرگ محبت بود.» (اسپرجن)
۲. آیات (۱۱-۹) معنای محبت و کاربرد آن
محبت خدا این چنین در میان ما آشکار شد که خدا تنها پسر یگانۀ خود را به جهان فرستاد تا بهواسطۀ او حیات داشته باشیم. محبت همین است، نه آنکه ما خدا را محبت کردیم، بلکه او ما را محبت کرد و پسر خود را فرستاد تا کفارۀ گناهان ما باشد. ای عزیزان، اگر خدا ما را این چنین محبت کرد، ما نیز باید یکدیگر را محبت کنیم.
الف. محبت خدا این چنین در میان ما آشکار شد که خدا پسر یگانۀ خود را به جهان فرستاد: این آیه به ما نشان میدهد که محبت چیست و معنی آن چیست. محبت تنها با قربانیکردن عیسی تعریف نمیشود (همانطور که در اول یوحنا ۱۶:۳ گفته شد)؛ بلکه به معنی بخشش پدر نیز هست. این قربانی پدر بود که شخص دوم تثلیث را برای ما بفرستد و مجازات ما را بر او قرار دهد و درعوض شایستگی او بر ما قرار گیرد.
یک) ما باید این را بهطور کامل گرامی بداریم و محبت پدری را که خداوند به ما ارزانی میدارد، دریافت کنیم. بعضی از ما، به هر دلیلی، خدا را بهعنوان فردی عصبانی و خشن تصور میکنیم، شاید بهخاطر اصطلاح «خدای خشمگینِ» عهدعتیق است. در این طرز فکر اشتباه، بسیاری افراد عیسای مهربان و دوستداشتنی را ترجیح میدهند. اما پدر نیز ما را دوست دارد و محبتی که عیسی در خدمت خود نشان داد همان محبتی بود که خدای پدر نسبت به ما دارد. ما میتوانیم قدرت شفابخش را در محبت پدر دریافت کنیم.
ب. خدا تنها پسر یگانۀ خود را به جهان فرستاد: یوحنا با احتیاط عیسی را پسر یگانه مینامد. این اصطلاح خاص به این معنی است که عیسی یک رابطۀ فرزندی منحصربهفرد دارد (تنها) و یگانه به این معنی است که عیسی و پدر از یک ذات هستند، که همان هستی ضروری است.
یک) ما از عبارت «ایجاد» برای توصیف چیزی استفاده میکنیم که ممکن است از یک فرد ناشی شود، اما ماهیت یا وجود اساسی یکسانی ندارد. شخصی میتواند مجسمهای بسازد که شبیه او باشد، اما هرگز انسان نخواهد بود. با این حال، ما از اصطلاح «به وجود آوردن» برای توصیف چیزی استفاده میکنیم که دقیقاً همانند ما در طبیعت و ذات وجود دارد. ما پسران و دختران به فرزندی خدا پذیرفته شدیم، اما از همان طبیعت و ذات الهی همچون خدا برخوردار نیستیم. ما انسان هستیم. اما عیسی تنها پسر یگانه است، به این معنی که فرزندی او با فرزندی ما تفاوت دارد؛ او همذات با خداست. ما انسان هستیم؛ او یک «خدا» است که انسانیت را به اولوهیت خود افزود.
ج. تا بهواسطۀ او حیات داشته باشیم: محبتِ پدر نه تنها در فرستادن پسر، بلکه در آنچه برای ما انجام داده است، نیز هست. عیسی برای همۀ کسانی که به او و کار او برای خود اعتماد دارند، حیات به ارمغان میآورد، زیرا او کفارۀ گناهان ما شد.
یک( کفاره، اندیشهای از فداکاری را دارد که خشم خدا را دور میکند. زیرا که ما، جدا از خدا، سزاوار داوری خداوند هستیم. ما عصیانگر و دشمن او بودیم، حتی اگر این را نمیدانستیم. اما عیسی بهخاطر گناهانی که مرتکب شده بودیم بر صلیب کشیده شد. فداکاری او ما را از محاکمهای که در انتظارمان بود دور ساخت. ما فقط به این فکر میکنیم که چطور این کار، محبت مسیح را نشان میدهد، اما یوحنا از ما میخواهد که این را درک کنیم که محبت خدای پدر را نیز نشان میدهد: او ما را محبت کرد و پسر خود را فرستاد تا کفارۀ گناهان ما باشد.
دو( تا بهواسطۀ او حیات داشته باشیم: تجلی عظمت محبت خدا نه فقط در نجات ما از مجازاتی که مستحق آن بودیم آشکار میشود، بلکه میخواهد تا بهواسطۀ او حیات داشته باشیم. آیا بهواسطۀ او حیات داریم؟ این راهی عالی برای تعریف زندگی مسیحی و حیات بهواسطۀ اوست.
د. خدا تنها پسر یگانۀ خود را به جهان فرستاد: این محبت خدا را نشان میدهد، زیرا محبت بهترین تلاش خود را میکند. هیچچیز بهتر از این نبود که خداوند برای انسانِ گمشده، پسر خود را فدا کند. همانطور که پولس آن را در دوم قرنتیان ۱۵:۹ توصیف میکند، عیسی «عطای وصفناپذیرِ» پدر بود.
یک( «اگر قرار بود بین انسان و خدا آشتی برقرار شود، انسان باید به حضور خداوند فرستاده شود؛ متخلف باید اولین نفری باشد که درخواست بخشش میکند؛ ضعیفان باید برای کمک به بزرگان متوسل شوند؛ فقیر باید از کسی که صدقه میدهد، درخواست کند؛ اما در اینجا صحبت از محبتی است که خداوند اعمال کرده، او کسی بود که پیشقدم شده و سفیر صلح را فرستاد.» (اسپرجن)
ه. بلکه او ما را محبت کرد و پسر خود را فرستاد تا کفارۀ گناهان ما باشد: این محبت خدا را نشان میدهد. خدا به اندازۀ کافی محبت خود را با فرستادن پسر نشان داد. او فرشتهای را به زمین نفرستاد، بلکه پسر خود را فرستاد. و نه بهخاطر مأموریت حقیقی و یا صرفاً بهخاطر دلسوزی، بلکه او پسر را به نزد ما فرستاد تا بهخاطر گناهان ما بمیرد.
یک( «اگر خدا فقط عیسی را فرستاده بود تا درمورد خودش به ما تعلیم بدهد، این به اندازۀ کافی عالی میبود و خیلی بیشتر از چیزی بود که لیاقتش را داشتیم. اگر خدا عیسی را فقط برای الگو قراردادن ما فرستاده بود، این هم خوب بود و ارزش داشت… اما نکتۀ شگفتانگیز این است که خداوند به این اکتفا نکرد و پسر خود را نه تنها برای تعلیم یا سرمشق قراردادن ما، بلکه برای مرگ در راه گناهکاران فرستاد تا ما را از گناه نجات دهد.» (بویس)
و. برای گناهان ما: این محبت خدا را نشان میدهد. خدا به پسرش فرمان داد که برای گناهکاران بمیرد. ممکن است که فکر کنیم خدا برای نجاتدادن یک فرد شایسته، یک فرد خوب، یک انسان شریف و کسی که برای او کارهای زیادی کرده باشد، پسرش را فرستاد، اما خداوند همۀ این کارها را برای سرکشان، گناهکاران، برای کسانی که او را انکار کرده بودند، انجام داد.
یک( اما چه کسی در میان ما به این فکر کرد که پسرش را رها کند تا برای دشمن خود بمیرد، برای کسی که هرگز به او خدمت نکرده بود و با او تقریباً با ناسپاسی رفتار میکرد، هزاران پیشنهاد مهربانی را رد کرد؟ هیچکس نمیتوانست این کار را انجام دهد.» (اسپرجن)
ز. محبت همین است: محبت حقیقی، محبت آگاپه، به معنی محبت ما به خدا نیست، بلکه به معنی محبت او به ما است. محبت او به ما، رابطۀ ما را با او آغاز میکند، محبت ما تنها به عشق او برای ما پاسخ میدهد. نمیتوانیم خدا را آنطور که باید دوست داشته باشیم، مگر اینکه در محبت او زندگی کنیم.
یک( محبت ما به خدا واقعاً چیز خوبی درمورد ما نمیگوید. این تنها پاسخ عقل سلیم به دانستن و دریافت محبت به خدا است.
ح. اگر خدا ما را این چنین محبت کرد: پس از آنکه محبت خداوند را دریافت کردیم، به ما حکم داده میشود که یکدیگر را محبت کنیم. این الگوی دریافت از خدا و سپس بخشش به دیگران برای یوحنا آشنا بود (انجیل یوحنا ۱۴:۱۳).
یک( عیسی پاهای شاگردان را شست و چنین محبت و خدمت بزرگی را به آنان نشان داد، اما شاید ما انتظار داشتیم که عیسی با اشاره به پاهای خود از شاگردانش بپرسد چه کسی در میان آنان حاضر است پاهای او را بشوید؟ ولی در عوض، عیسی گفت: «پس اگر من سرور و استاد شمایم پاهای شما را شستم، شما نیز باید پاهای یکدیگر را بشویید» (انجیل یوحنا ۱۴:۱۳). راه درستِ دوستداشتن خداوند در پاسخ به محبت او به ما این است که بیرون برویم و یکدیگر را محبت کنیم.
دو) این محبت منجر به عمل خواهد شد. «کسی تو را رنجانده؟ به دنبال آشتی باش. “اما من طرف رنجدیده هستم.” خداوند هم همینطور بود، اما او بلافاصله رفت و آشتی را خواستار شد. برادر، همین کار را بکن. “ولی به من توهینشده است.” برای خداوند همین اتفاق افتاد: به او هم توهین شد، با این حال پسرش را فرستاد. “اما این قوم بسیار ناشایسته هستند.” تو هم همینطور؛ اما “خداوند تو را دوست داشت و پسرش را فرستاد.” برو و طبق آن نسخه عمل کن.» (اسپرجن)
سه) اگر یکدیگر را محبت نکنیم، چگونه میتوانیم بگوییم که محبت خدا را دریافت کردهایم و از او مولود شدهایم؟ محبت دلیلی است که تعلیم گرفتهایم به دنبال آن بگردیم. اگر نیای توخالی داشتی که مسدود شده بود -آب وارد آن میشد، ولی هیچوقت خارج نمیشد- در این صورت آن نی هیچ فایدهای نداشت. شما آن را تعویض میکنید. به همین جهت خدا محبتش را به زندگی ما پیوند میزند تا جاری شود. ما از خداوند میخواهیم که ما را تقدیس کند و ما را پر کند تا محبت او بتواند در ما جاری شود.
طبیعت رابطۀ محبتآمیز با خدا
۱. آیۀ (۱۲) دیدن خدا از طریق شواهد محبت
هیچکس هرگز خدا را ندیده است؛ اما اگر یکدیگر را محبت کنیم، خدا در ما ساکن است و محبت او در ما به کمال رسیده است.
الف. هیچکس هرگز خدا را ندیده است: یوحنا یک اصل اساسی را دربارۀ خدا بیان میکند که هیچکس، هیچکس هرگز خدا را ندیده است؛ هرکس ادعا میکند خدا را دیده است، در بهترین حالت، از تصور خود با ما سخن میگوید، زیرا همانطور که یوحنا آشکارا میگوید، هیچکس هرگز خدا را ندیده است.
یک) در وصف سخنگفتن از خدا، پولس در اول تیموتائوس ۱۷:۱ نوشت: «آن پادشاه سرمدی، نامیرا و نادیدنی تا ابدالاباد حرمت و جلال باد.» عیسی، خدای پدر را آشکار میکند: «خدا روح است.» (انجیل یوحنا ۲۴:۴) به این معنی که خدای پدر هیچ جسم ملموسی ندارد که دیده شود.
دو) دانستن این حقیقت که خدای پدر نادیدنی است باید ما را در رابطۀ با او فروتن سازد. خدای پدر برای ما بهطور کامل قابل شناختن نیست؛ ما نمیتوانیم خدا را بهطور کامل بفهمیم یا تمام اسرار او را بدانیم. او فراتر از ما است.
سه) البته، هیچکس در هیچ زمانی خداوند را ندیده است، اگرچه او خود را به شیوههای مختلف نشان داده است. و بهطور قطع در خدای پسر، عیسی مسیح، مجسم شد که یوحنا در اول یوحنا ۱:۱-۳ به او شهادت داد. اما درمورد خدای پدر میتوان بهدرستی گفت: هیچکس هرگز خدا را ندیده است.
ب. اما اگر یکدیگر را محبت کنیم، خدا در ما ساکن است: این بزرگترین گواه حضور و عمل خداوند در میان ماست، محبت. از آنجا که هیچکس هرگز خدا را ندیده است، این امر شواهدی را برای حضور خدا فراهم میکند.
یک) برخی مردم فکر میکنند که بزرگترین گواه حضور یا عمل خداوند، قدرت است. برخی افراد فکر میکنند که بزرگترین شواهد حضور یا عمل خداوند، محبوبیت است. برخی افراد فکر میکنند که بزرگترین گواه حضور یا عمل خداوند، احساسات پرشور است. اما بزرگترین دلیل حضور و عمل خداوند محبت است. هر جا خدا حاضر باشد و عمل کند، محبت وجود خواهد داشت.
دو) گاهی عیسی ضعیف و فاقد قدرت به نظر میرسید، اما همیشه سرشار از محبت بود. گاهی اوقات عیسی اصلاً محبوب نبود، اما همیشه سرشار از عشق بود. گاهی اوقات عیسی بههیچوجه الهامبخشِ احساسات پرشور مردم نبود، اما همیشه سرشار از محبت بود. محبت، بزرگترین مدرک حضور و کار خداوند در عیسیمسیح بود.
ج. و محبت او در ما به کمال رسیده است: کمال، از کلمۀ یونانی «teleioo» استفاده میکند، که به معنای «کامل» و «بالغ» است. اگر ما یکدیگر را دوست داشته باشیم، محبت خداوند در ما «کامل» است.
یک) یوحنا به این اندیشۀ آشنا برمیگردد: اگر ما واقعاً در محبت خدا نسبت به خودمان رشد کنیم، این امر در محبت به یکدیگر آشکار خواهد بود.
دو) بلوغ مسیحی با محبت مشخص خواهد شد. باز هم، معیار واقعی بلوغ، تصویر قدرت، محبوبیت، یا احساسات پرشور نیست، بلکه حضور مداوم محبت خدا در زندگی ما است که از ما بر دیگران جاری میشود.
۲. آیات (۱۵-۱۳) تضمین عمل خدای محبت در ما
از این جا میدانیم که در او میمانیم و او در ما، زیرا که از روح خود به ما داده است و ما دیدهایم و شهادت میدهیم که پدر، پسر خود را فرستاده است تا نجاتدهندۀ جهان باشد. آنکه اقرار میکند عیسی پسر خداست، خدا در وی ساکن است و او در خدا.
الف. ما میدانیم که در او میمانیم: با شروع با این کلمات (از این جا)، یوحنا این آیه را مستقیماً به آیۀ قبلی ربط داده است. ما به تجربه میتوانیم بدانیم که در خدا زندگی میکنیم، اگر محبت او در ما کمال یافته باشد. و ما میدانیم که اگر یکدیگر را دوست داشته باشیم، آنوقت محبت او در ما کامل شده است.
یک( مسیحیان میتوانند بهسادگی بگویند، ما «میدانیم». ما نباید تنها امیدوار باشیم که نجات داریم و امید داشته باشیم که میتوانیم به بهشت برویم، بنابراین قبل از اینکه از این دنیا به دنیای دیگر برویم، هیچ تضمینی برای نجات نداریم. بلکه میدانیم و هماکنون میدانیم، حتی در این سوی ابدیت.
ب. که در او میمانیم و او در ما: زندگی ما در عیسی، یک رابطۀ یک طرفه نیست، یعنی با اینکه ما در تلاش هستیم که در او بمانیم، عیسی سعی میکند از ما فرار کند. حقیقتاً که ما باید در او بمانیم، زیرا که او به ما وفادار است.
یک( عیسی در یوحنا ۴:۱۵ گفت: «در من بمانید، و من نیز در شما میمانم.» و در یوحنا ۷:۱۵ او گفت: «اگر در من بمانید و کلام من در شما بماند.» یکی از راههایی که عیسی در ما زندگی میکند از طریق کلام اوست.
ج. زیرا که از روح خود به ما داده است: یوحنا کار روحالقدس را برای دو ارتباط مهم در ما شرح میدهد. اول اینکه روح خدا در ما است، یعنی حضور پایدار عیسی -حضور روح او بدین قرار است که او در ما میماند. دوم، این شهادت روحالقدس در درون ماست که به ما این امکان را میدهد که بدانیم ما در او میمانیم. همانطور که پولس آن را در رومیان ۱۶:۸ ذکر میکند: «روح، خود با روح ما شهادت میدهد که ما فرزندان خداییم.» روحالقدس است که این اطمینان را به ما میدهد.
د. ما دیدهایم و شهادت دادهایم: کسانی که در این آیه شهادت دادهاند در اصل کسانی هستند که عیسی را دیدهاند و شاهدان عینی حضور او هستند. پدر، پسر خود را فرستاده است تا نجاتدهندۀ جهان باشد.
ه. ما دیدهایم و شهادت میدهیم: یوحنا بهعنوان کسی که روح خدا را دارد (خدا به ما روح خود را داده است)، سه حقیقت اساسی را درمورد اینکه خدا کیست و چگونه ما را نجات میدهد، بیان میکند.
· پدر، پسر خود را فرستاده است.
· او (عیسی) بهعنوان نجاتدهندۀ جهان فرستاده شد.
· شناخت و درک عیسی مسیح، اساس اطاعت از او است (آنکه اقرار میکند عیسی پسر خداست، خدا در وی ساکن است و او در خدا).
و. آنکه اقرار میکند عیسی پسر خداست، خدا در وی ساکن است و او در خدا: دانستن حقایق دربارۀ اینکه عیسی کیست، کافی نیست؛ ما باید حقیقت را اعتراف کنیم. تعریف کلمۀ «اعتراف» این است که «با خدا موافق باشیم.» ما باید با خدا درمورد اینکه عیسی کیست موافق باشیم و از طریق کلام خدا بفهمیم که خدا دربارۀ عیسی چه میگوید. ممکن است چیزی را بدون توافق با آن بدانید؛ خداوند موافقت واقعی ما را طلب میکند.
یک( اگر چه یوحنا درمورد محبت مطالب زیادی مینویسد، اما مسئلۀ حقیقت را نادیده نمیگیرد. یوحنا فکر نمیکند که «کافی» باشد که کسی در زندگی خود تا اندازهای محبت داشته باشد، اما اقرار نکند که عیسی پسر خدا است. مسئلۀ تصمیمگیری بین محبت و حقیقت نیست؛ ما باید هر دو را داشته باشیم.
دو( «تصدیق اینکه عیسی پسر خدا است، نه تنها بیان وضعیت متافیزیکی او، بلکه بیان اعتماد مطیعانه به کسی است که چنین جایگاهی دارد.» (مارشال)
سه( «ایمان به مسیح و محبت به برادران شرایطی نیست که با آن میتوانیم در خداوند زندگی کنیم، بلکه شواهدی از این حقیقت است که خداوند زندگی ما را در اختیار گرفته است تا این امر را ممکن سازد.» (بویس)
۳. آیۀ (۱۶) پاسخ مسیحیان به خدا و محبت او
پس ما محبتی را که خدا به ما دارد شناختهایم و به آن اعتماد داریم. خدا محبت است و کسی که در محبت ساکن است، در خدا ساکن است و خدا در او.
الف. پس ما محبتی را که خدا به ما دارد شناختهایم و به آن اعتماد داریم: پاسخ مناسب مسیحیان به این است که خدا کیست و چگونه ما را دوست دارد. ما خوانده شدهایم لطف و محبتی را که خداوند به ما عطا میدارد قبول کنیم، آن را با تجربه بشناسیم و باور کنیم. این همان دوستی با خداوند است.
یک( انسانها بهطور متفاوت به محبت خدا واکنش نشان میدهند.
· برخی با حس خودبرتربینی واکنش نشان میدهند («من خیلی خوب هستم، حتی خدا هم مرا دوست دارد!») .
· برخی با تردید پاسخ میدهند («آیا خداوند واقعاً میتواند من را دوست داشته باشد؟»).
· برخی با شرارت پاسخ میدهند («خدا مرا دوست دارد، بنابراین میتوانم هر کاری را که میخواهم انجام دهم»).
· خداوند از ما میخواهد که با شناخت (براساس تجربه) و باور به محبتی که خداوند به ما دارد، پاسخ دهیم.
دو( شخص مسیحی باید محبت خداوند را بشناسد و باور کند. ما باید در نظر بگیریم که چه چیزی باعث میشود دیگر باور نکنیم خدا ما را دوست دارد. پولس میدانست که هیچچیز نمیتواند او را از محبت به خدایی که در عیسیمسیح بود جدا کند (رومیان ۳۵:۸-۳۹)، و هر مسیحی باید همان اعتماد را داشته باشد.
سه( «احساس محبت خدا بسیار ارزشمند است، اما باورکردن این محبت، زمانی که آن را احساس نمیکنید، ارزشمندتر است.» (اسپرجن)
ب. خدا محبت است و کسی که در محبت ساکن است، در خدا ساکن است و خدا در او: شخص مسیحی که این نوع رابطه را با خدا دارد، درحقیقت در محبت خداوند غرق خواهد بود و محبت خدا به پیرامون زندگی او و به مکان اطاعت او تبدیل میشود.
۴. آیات (۱۸-۱۷) کمال محبت، هماکنون و هم در ابدیت
محبت این چنین در میان ما به کمال رسیده است تا در روز داوری شهامت داشته باشیم، زیرا ما در این دنیا همان گونهایم که او هست. در محبت ترس نیست، بلکه محبتِ کامل ترس را بیرون میراند؛ زیرا ترس از مکافات سرچشمه میگیرد و کسی که میترسد، در محبت به کمال نرسیده است.
الف. محبت این چنین به کمال رسیده است: یوحنا برای بیان «به کمال رسیدن»، تنها از کلمۀ یونانی «teleioo» (که معنی «بالغ» و «کاملبودن» را دارد) استفاده نمیکند؛ او این کلمه را دوبار مینویسد. در اینجا منظور سخنگفتن از محبتی است که «کاملاً به کمال رسیده» یا «تکمیل شده» است.
ب. در روز داوری: این زمانی است که کمال کار محبت در ما نشان داده خواهد شد. تا آنجا که ما اکنون میتوانیم کمال محبت خداوند را بدانیم، در روز داوری، همهچیز را خواهیم دانست.
· شاید اکنون بدانید که شما اکنون گناهکار هستید؛ اما در روز داوری بهطور کامل آن را درک خواهید کرد.
· شاید اکنون بدانید که از کسانی که به جهنم میروند انسان بهتری نیستید؛ اما در روز داوری بهطور کامل آن را درک خواهید کرد.
· شاید اکنون از واقعیت جهنم در اطلاع باشید؛ اما در روز داوری بهطور کامل آن را درک خواهید کرد.
· شاید اکنون بتوانید عظمت رستاخیز عیسی را بدانید؛ اما در روز داوری بهطور کامل آن را درک خواهید کرد.
ج. در روز داوری شهامت داشته باشیم: این عبارت نشاندهندۀ عظمت عمل خداوند در ما است. ما میتوانیم به جانبهدربردن از روز داوری راضی باشیم، اما خداوند میخواهد زندگی ما را با محبت و حقیقت خود پر کند که ما در روز داوری شهامت داشته باشیم.
یک( کتابمقدس میگوید که یک روز تمام بشریت در برابر تخت سفید بزرگ خداوند جمع خواهد شد و با داوری رودررو خواهد شد. آن روز نزدیک است! «روز داوری مانند هر روز دیگری در تاریخ جهان در جدول زمانی ابدیتِ خداوند ثابت است.» (بویس)
دو( برخی فکر میکنند که به آنجا خواهند رفت و خدا را محاکمه خواهند کرد («وقتی خدا را ببینم، چند سؤال از او دارم!»)، اما این غیرمنطقی است. تنها راه برای داشتن شهامت در روز داوری و ایستادن در برابر تخت داوری این است که محبت روزافزون خدا را بپذیرید و به آن وارد شوید.
د. شهامت در روز داوری: چطور کسی میتواند این دلیری را داشته باشد؟ ما میتوانیم تصور کنیم عیسی در حضور تخت خدا شهامت دارد، اما ما چطور؟ با این حال، اگر در او بمانیم و او در ما بماند (اول یوحنا ۱۳:۴)، هویت ما به عیسی گره میخورد: زیرا ما در این دنیا همان گونهایم که او هست.
یک( حال، عیسی مسیح چگونه است؟ او برای همیشه مقدس و پاک است و در دست راست خدا قرار دارد. از نظر روحانی، ما نیز هماکنون میتوانیم همان جایگاه را داشته باشیم، زمانی که در این جهان هستیم، زیرا ما در این دنیا همان گونهایم که او هست.
دو( مسلماً، این موهبت اکنون به شکل «دانه» در ما وجود دارد؛ هنوز بهطور کامل در آنچه که خواهد بود، رشد نکرده است. اما در ما وجود دارد و حضور آن با محبت ما به یکدیگر و مشارکت ما با حقیقت خدا نشان داده میشود و اینها همه به ما شهامت میدهند.
ه. در محبت ترس نیست: کمالِ محبت به این معنی است که ما در برابر خداوند از ترس داوری او نمیگریزیم، چه اکنون و چه در روز قیامت، ترسی نداریم. میدانیم که در گذشته سزاوار داوری بودیم، اما اکنون و برای آینده، فیض مسیح را داریم که بر روی صلیب جاری شد.
یک( بسیاری از بخشهای کتابمقدس، عهدعتیق و جدید (مانند کتاب جامعه ۱۳:۱۲ و اول پطرس ۱۷:۲) که به ما میگویند باید از خدا بترسیم، از چه نوع ترسی سخن میگویند؟ ترسی که یوحنا در اینجا مینویسد احترام مناسبی نیست که همۀ ما باید نسبت به خدا داشته باشیم، بلکه نوعی ترس است که شامل ترس از مکافات است که روح ما را از تمام شادی و اطمینان در برابر خداوند میرباید. این ترسی است که مخالف دلیری در روز داوری است.
و. کسی که میترسد، در محبت به کمال نرسیده است: اگر در رابطۀ ما با خدا این ترس عذابآور وجود داشته باشد، نشان میدهد که ما در محبت او به کمال نرسیدهایم و به معنای واقعی در محبت او کامل و بالغ نشدهایم.
۵. آیۀ (۱۹) دلیل محبت ما به عیسی
ما محبت میکنیم، زیرا او نخست ما را محبت کرد.
چارلز اسپرجن مردی بود که تمام اندرزهای کلام خدا را موعظه میکرد و مراقب بود که در هیچ مسئلهای بیش از حد موضوعی را تکرار نکند. با این حال، تنها درمورد این عبارت، پنج سخنرانی جالب توجه ارائه کرد.
الف. ما محبت میکنیم: در این بیانیۀ عظیم، یوحنا با اعلان قلب هر شاگرد واقعی عیسیمسیح آغاز میکند. خیلی ساده و شجاعانه، ما او را محبت میکنیم.
یک) این یک حقیقت برای هر شاگرد واقعی عیسی است. «هیچ استثنایی در این قانون وجود ندارد؛ اگر کسی خدا را دوست نداشته باشد، او از خدا مولود نشده است. اگر توانستید آتشی بدون حرارت به من نشان دهید، آنگاه میتوانید ایمانداری نشان دهید که محبت خدا را ارائه نمیکند.» (اسپرجن)
دو) این چیزی است که هر مسیحی نباید از اعلام آن بترسد: «من او را دوست دارم؛ من مسیح را دوست دارم.» میتوانی این را بگویی؟ از گفتنش خجالت نمیکشی؟ میتوانی بگویی: «من مسیح را دوست دارم؟»
سه) «من نمیتوانم شخصی را تصور کنم که بگوید: “مسیح را دوست دارم، ولی نمیخواهم دیگران بدانند که او را دوست دارم، مبادا به من بخندند.” این دلیلی است برای خندیدن، یا بهتر بگوییم گریهکردن. از اینکه به شما بخندند میترسید؟ آه، این ترس درحقیقت، بزدلی است!» (اسپرجن)
چهار) «سراسر صفحات تاریخ را نگاه کنید و به شریفترین مردان و زنان، که هنوز به نظر میرسد زنده هستند، بنگرید آنگاه این سؤال را مطرح کنید که “چه کسی مسیح را دوست دارد؟ و ناگهان از اعماق دخمههای تاریک و دلهرهآور اقرارکنندگان فریاد زدند: “ما او را دوست میداریم.“ و از آن آتش سوزان، جایی که آنها در حالی که در آتش میسوختند، همان جواب را میدادند: “ما او را دوست میداریم.“ اگر میتوانستید کیلومترها در روم راه بروید، و مردگان مقدس را، که گرد و خاک در آنجا است، ناگهان بیدار کنید، همه فریاد میزدند: “ما او را دوست داریم.” بهترین و شجاعترین مردان، بدنامترین و پاکترین زنان، همگی در این جمع باشکوه بودهاند؛ بنابراین، مطمئناً، شما خجالت نمیکشید که جلو بیایید و بگویید: “نام مرا در میان آنها بنویسید.» (اسپرجن)
پنج) «حقایق را فریاد بزنید و هرگز آنها را پنهان نکنید، بلکه آنها را بلند اعلام کنید و به همۀ آنان که قدیسین را مسخره میکنند، بگویید: “اگر حرف بدی برای پیروان مسیح دارید، بر سر من خالی کنید… اما این را بدانید -که چه بخواهید و چه نخواهید- خواهید شنید: “من مسیح را دوست دارم.”» (اسپرجن)
ب. او نخست ما را محبت کرد: این آیه نه تنها محبت ما را به عیسی اعلام میکند، بلکه به ما میگوید که او ما را دوست داشت. برخی مردم تصور میکنند که عیسی ما را دوست دارد، زیرا میدانست که ما او را دوست خواهیم داشت و به او ایمان خواهیم آورد. اما قبل از همۀ اینها او ما را دوست داشت، و حتی قبل از اینکه دنیا خلق شود، وقتی که تنها هستیِ ما در ذهن و قلب خدا بود، عیسی ما را دوست داشت.
یک) وقتی ما همچنان گناهکار بودیم، او ما را دوست داشت: «هر انسانی که تا به حال نجات پیدا کرده، نه بهعنوان یک دوستدار خدا، بلکه بهعنوان یک گناهکار، نجات یافته است و سپس به محبت خداوند به او، بهعنوان یک گناهکار اعتماد کرده است.» (اسپرجن)
دو) «عیسی زمانی که شما هنوز گمشده بودید شما را محبت میکرد، هنگامی که سخنان او را نادیده میگرفتید، هنگامی که زانوهایتان در دعا خم نشده بود، شما را دوست میداشت. آه! وقتی در سالن رقص بودید، عاشق بعضی از شما بود، وقتی در قمارخانه و یا فاحشهخانه بودید هم شما را دوست میداشت. شما را دوست داشت وقتی در دروازۀ جهنم بودید، و هر جرعه از آن عذاب الهی را مینوشیدید. او شما را دوست داشت وقتی که شما آنقدر بد بودید که دیگر نمیتوانستید بدتر باشید. ای مسیح، چه عجیب است این محبت!» (اسپرجن)
ج. ما محبت میکنیم، زیرا او نخست ما را محبت کرد: این آیه به ما میگوید که محبت ما به عیسی از کجا میآید. از سوی او میآید. محبت ما به خدا همیشه در پاسخ محبت اوست. او شروع میکند و ما پاسخ میدهیم. ما هرگز مجبور نیستیم خدا را به سوی خودمان بکشیم؛ در عوض، او ما را به سوی خودش میکشد.
یک) ۱- ما او را دوست داریم، زیرا میبینیم که او ما را دوست داشته است. ۲- ما او را از روی احساس تعهد و سپاسگزاری دوست داریم. ۳- ما او را از تأثیر عشق او دوست داریم؛ از محبت او در دلهای ما که ادامهدار است. این دانهای است که محبت ما از آن سرچشمه میگیرد.» (کلارک)
دو) «او سرچشمۀ محبت است و محبت ما از این چشمه جاری میشود: محبت او، انگیزه، الگو و دلیل محبت ما است. نخستین کسی است که عاشق میشود، آزادانه دوست میدارد؛ از اینرو دیگری به تعهد خود عشق میورزد.» (پول)
سه) من گاهی متوجه شدهام، در صحبت با کودکان کانون شادی، معمولاً به آنها میگوییم راه نجات شما، محبت به عیسی است، که این کار درست نیست. راه نجاتیافتن برای مردان، زنان یا کودکان ایمان به عیسی برای عفو گناه است، و سپس محبت بهعنوان میوۀ ایمان به عیسی، حاصل میشود. محبت به هیچوجه ریشه نیست. ایمان بهتنهایی جایگاه ریشه را اشغال کرده است.» (اسپرجن)
د. ما محبت میکنیم، زیرا او نخست ما را محبت کرد: این آیه به ما میگوید که چرا مسیح را دوست داریم و چگونه میتوانیم او را بیشتر دوست داشته باشیم.
یک) «محبتی که منعکس میکنیم، زاییدۀ ایمانی است که داریم.» (اسپرجن)
دو) «با این حال، ما نباید سعی کنیم که خودمان را وادار به دوستداشتن خدای خود کنیم، بلکه باید ابتدا به محبت مسیح نگاه کنیم، زیرا محبت او به ما باعث میشود که ما او را دوست داشته باشیم. من میدانم که بعضی از شما خیلی ناراحت هستید، چون شما نمیتوانید مسیح را به اندازهای که دوست دارید، دوست داشته باشید و از این جهت ناراحت میشوید. حال، محبت خود را به او فراموش کن و به محبت بزرگی که او به تو میدهد فکر کن. و سپس، بلافاصله، محبت شما به چیزی شبیه به آنچه که میخواهید باشد، تبدیل خواهد شد.» (اسپرجن)
سه) «اکنون به یاد داشته باشید، ما هرگز خود را با تحت فشار گذاشتن بهخاطر اینکه او را بیشتر دوست نداریم، بیشتر دوست نخواهیم داشت. محبت ما نسبت به کسانی که دوستشان داریم زمانی افزایش مییابد که آنها را بیشتر بشناسیم… اگر میخواهید مسیح را بیشتر دوست بدارید، بیشتر به او فکر کنید و بیشتر به آنچه از او دریافت کردهاید، بیندیشید.» (اسپرجن)
ه. اول نخست ما را محبت کرد: این بدان معنی است که او اکنون ما را دوست دارد. باور میکنید؟ «اگر واقعاً باور دارید که او شما را اینقدر دوست داشته است، بنشینید و موضوع را در ذهن خود مرور کنید و به خودتان بگویید: “مسیح مرا دوست دارد؛ عیسی مرا انتخاب کرد. عیسی مرا نجات داد. عیسی مرا فراخواند. مسیح مرا عفو کرده است. عیسی مرا با خودش متحد کرده است.”» (اسپرجن)
۶. آیات (۲۱-۲۰) حکمِ محبت
اگر کسی ادعا کند که خدا را محبت می نماید، اما از برادر خود نفرت داشته باشد، دروغگوست. زیرا کسی که برادر خود را، که میبیند، محبت نکند، نمیتواند خدایی را که ندیده است، محبت نماید. و ما این حکم را از او یافتهایم که هرکه خدا را محبت میکند، باید برادر خود را نیز محبت کند.
الف. اگر کسی ادعا کند که خدا را محبت مینماید: اغلب برای کسی راحتتر است که محبت خود را به خدا اعلام کند، زیرا رابطۀ خصوصی با خدایی نامرئی را در نظر میگیرد. اما یوحنا بهدرستی اصرار دارد که ادعای ما درمورد دوستداشتن خدا اشتباه است اگر برادر خود را که میبینیم، دوست نداشته باشیم.
یک) انسانی که فاقد محبت است، ممکن است از نظر روحانی یک کوتوله باشد. ممکن است کسی کلام را بهخوبی بداند، هرگز جلسۀ کلیسایی را از دست ندهد، با حرارت دعا کند و ممکن است عطایای روح را به نمایش بگذارد. با این حال، در همۀ این احوال، ممکن است مثل قائن باشد که ثمرۀ دستهایش را به خداوند عرضه میکند، نه ثمرۀ روح.
ب. اگر کسی ادعا کند که خدا را محبت مینماید، اما از برادر خود نفرت داشته باشد، دروغگوست: با این معیار حیاتی، عیسی گفت که دنیا میتواند موقعیت ما را بهعنوان شاگردان با میزان محبت ما به یکدیگر اندازهگیری کند. «از همین محبت شما به یکدیگر، همه پی خواهند برد که شاگرد من هستید» (یوحنا ۳۵:۱۳).
یک) بین محبت انسان و محبت الهی تفاوت وجود دارد. «این آیات معادل این است که بگوییم یک فرد نمیتواند به تمرین محبت آگاپه بپردازد مگر اینکه اولینبار بتواند به تمرین محبت فیلیا (philia) بپردازد.» (بویس)
ج. و ما این حکم را از او یافتهایم: ما حکمی برای محبتکردن داریم. اگرچه محبت از مشارکت ما با خدا سرچشمه میگیرد و از متولدشدن ما از او ناشی میشود، اما یک جنبۀ اساسی از ارادۀ ما نیز وجود دارد. به همین جهت به ما حکم شده که برادرانمان را دوست داشته باشیم.
یک) متولدشدن از خدا و اطاعت از او به ما این توانایی را میدهد که محبت کنیم؛ اما انتخاب ارادۀ ما این است که از این منبع استفاده کنیم و آن را به دیگران بدهیم. بنابراین به ما حکم شده که دوست داشته باشیم، هرکه خدا را محبت میکند، باید برادر خود را نیز محبت کند.
دو) به همین دلیل، بهانۀ “من نمیتوانم آن فرد را دوست داشته باشم” (یا چنین بهانههای دیگری) نامعتبر است. اگر ما از او مولود شدهایم و در او ماندهایم، در این صورت منابع محبت در ما وجود دارد. و این به ما بستگی دارد که با تمام وجود و ارادۀ خود به حکم او پاسخ دهیم.
د. هرکه خدا را محبت میکند، باید برادر خود را نیز محبت کند: ما همچنین میتوانیم یاد بگیریم که چگونه خدا را با محبتکردن مردم دوست داشته باشیم. ممکن است کسی بگوید: «من میخواهم خدا را بیشتر دوست داشته باشم؛ من میخواهم در محبت او رشد کنم. اما چگونه میتوانم خدایی را دوست داشته باشم که نادیدنی است؟ خداوند به ما خواهد گفت: «با دوست داشتن فرزندانم که میبینید، یاد بگیرید مرا دوست بدارید.»
یک) عیسی در انجیل متی ۲۳:۵-۲۴ گفت: «پس اگر هنگام تقدیم هدیهات بر مذبح، به یاد آوردی که برادرت از تو چیزی به دل دارد، هدیهات را بر مذبح واگذار و نخست برو و با برادر خود آشتی کن و سپس بیا و هدیهات را تقدیم نما.» وقتی با برادرت درست رفتار میکنی، خدا بسیار خشنود میشود، حتی بیشتر از زمانی که برای او قربانیهای پرستش، به جای میآوری.