Search
Close this search box.

فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!

اول یوحنا باب ۳ – محبت به خدا و زندگی با محبت

 سرنوشت رابطۀ ما با خدا

 

۱. آیۀ (۱) جلال محبتِ خدا

ببینید پدر چه محبتی به ما ارزانی داشته است تا فرزندان خدا خوانده شویم! و چنین نیز هستیم! از همین روست که دنیا ما را نمی‌شناسد، چرا که او را نشناخت.

الف. ببینید پدر چه محبتی به ما ارزانی داشته است تا فرزندان خدا خوانده شویم! یوحنا که به مولود‌شدن از او اشاره کرده است، با شگفتی دربارۀ این نوع محبت که ما را فرزندان خدا می‌کند، صحبت می‌کند. او می‌خواهد ما آن را ببینیم. یعنی، به آن نگاه کنیم و با دقت آن را مطالعه کنیم.

یک) برای یک مسیحی بسیار سودمند است که نگاهی خوب و دقیق به محبتی که خداوند به ما ارزانی داشته است، داشته باشد.

دو) جمله به ما ارزانی داشته است حاوی معانی زیادی است. اول، از میزان محبت خدا به ما می‌گوید؛ این به معنای واقعی کلمه می‌تواند به افراط در محبت ترجمه شود. دوم، از نوع محبت‌ورزیدن خدا صحبت می‌کند؛ ارزانی‌داشتن به جای بازپرداخت برای چیزی که به دست آمده است، ایدۀ بخشش یک طرفه دارد.

سه) چه چیز باعث می‌شود که در باورِ محبتِ خدا کُند باشیم؟ بعضی اوقات غرور است، که می‌خواهد قبل از آنکه محبت خدا را دریافت کند، خود را شایستۀ محبت خدا نشان دهد. گاهی اوقات بی‌ایمانی است، که با دیدن درد و رنج زندگی نمی‌تواند به محبتِ خدا اعتماد کند و گاهی اوقات زمان می‌برد تا یک شخص به درک کامل‌تری از بزرگی محبتِ خدا برسد.

چهار) ببینید: خدا می‌خواهد که شما این محبت را ببینید و شرمسار نیست که آن را به ما نشان دهد. او می‌گوید: «شما انسان‌های فقیری که مرا دوست دارید، شما مردمِ بیمار، مردم گمشده، مبهم، بدون استعداد، من این حقیقت را پیش از آفرینش آسمان و زمین منتشر کردم و فرشتگان را از آن آگاه کردم که شما فرزندان من هستید و من از شما شرمنده نیستم. من افتخار می‌کنم که شما پسران و دخترانم هستید.» (اسپرجن)

ب. تا فرزندان خدا خوانده شویم: عظمت این محبت از آنجا آشکار می‌شود که ما فرزندان خدا خوانده می‌شویم. وقتی که خدا به انسانیت از دست‌رفته نگاه می‌کرد، شاید صرفاً یک رحمت خیرخواهانه -ترحمی به حال ما- چه در این زندگی و چه در حیات جاویدان داشت. می‌توان گفت که او صرفاً از روی ترحم، نقشه‌ای برای نجات ما در نظر گرفت که در آن از جهنم نجات یابیم. اما خدا فراتر از اینها پیش رفت، تا ما را فرزندان خود خواند.

یک) چه کسی ما را فرزندان خدا می‌نامد؟

·       پدر چنین می‌کند («من شما را پدر خواهم بود، و شما مرا پسران و دختران خواهید بود، خداوندِ قادر متعال می‌گوید»، دوم قرنتیان ۱۸:۶).

·       پسر چنین می‌کند («عیسی عار ندارد ایشان را برادر بخواند»، عبرانیان ۱۱:۲).

·       روح‌القدس چنین می‌کند («و روح، خود با روح ما شهادت می‌دهد که ما فرزندان خداییم»، رومیان ۱۶:۸).

دو) به نظر می‌رسد این برکتی کاملاً «غیرضروری» است که خداوند در راه نجات به ما می‌دهد و نمایانگر محبت واقعی و عمیق او به ما است. ما می‌توانیم شخصی را تصور کنیم که به شخصی دیگر کمک می‌کند و یا فردی را نجات می‌دهد، اما تا جایی پیش نمی‌رود که او را به عضوی از خانوادۀ خود تبدیل کند؛ اما این همان کاری است که خدا برای ما انسان‌ها انجام داده است.

سه) در این امر، ما برکتی را در عیسی مسیح به دست می‌آوریم که بزرگ‌تر از هر برکتی است که آدم به دست آورده بود. ما هرگز در کتاب‌مقدس، حتی یک‌بار هم نخوانده‌ایم که آدم، فرزند خدا نامیده شده باشد؛ به آن معنا که یوحنا در اینجا می‌نامد. آدم هرگز آن‌طور که ایمانداران، فرزند خدا هستند، به‌عنوان پسر خدا پذیرفته نشد. پس اشتباه است که فکر کنیم فدیه صرفاً ترمیم چیزی است که توسط آدم از دست رفته است؛ در عیسی به ایمانداران بیش از چیزی که آدم داشته است، عطا شده است.

چهار) اگر ما واقعاً فرزندان خدا هستیم، پس باید در شباهت به پدرمان باشیم و این حقیقت باید در محبت به «خواهران و برادرانمان» نشان داده شود.

پنج) مهم است که معنای فرزندی خدا را درک کنیم، و بدانیم براساس مفهومی که در نامۀ یوحنا به فرزندی خدا اشاره شده است، همۀ افراد فرزند خدا نیستند. محبتِ خدا به بشر در فدیۀ عیسی برای گناهان جهان آشکار شده است (یوحنا ۱۶:۳)، اما این باعث نمی‌شود که همۀ بشریت به مفهومی که یوحنا در اینجا به آن اشاره دارد فرزندان خدا باشند. در اینجا او از کسانی صحبت می‌کند که محبتِ عیسی را در رفاقت و اعتماد به او در زندگی دریافت کرده‌اند؛ «اما به همۀ کسانی که او را پذیرفتند، این حق را داد که فرزندان خدا شوند، یعنی به هر کس که به نام او ایمان آورد» (یوحنا ۱۲:۱).

ج. از همین روست که دنیا ما را نمی‌شناسد: با پدریِ منحصر به فرد خدا، ما با این دنیا غریبه هستیم (یا باید باشیم).

یک) این نشان‌دهندۀ خطر بزرگی است که مسیحیت را تهدید می‌کند که به‌سختی تلاش می‌کند تا نشان دهد چقدر می‌تواند شبیه دنیا باشد؛ نباید تعجب کنیم یا آزرده خاطر شویم که دنیا ما را نمی‌شناسد.

د. چرا که او را نشناخت: در نهایت، ما باید انتظار داشته باشیم که دنیا همان‌گونه که با عیسی رفتار کرد -او را انکار  و به صلیب کشید- پس با ما نیز به همین طریق رفتار ‌کند. در حالی که درست است که عیسی گناهکاران را دوست داشت و آنها، با درک این محبت، به سوی او رفتند، اما باید یادآوری کنیم که این دنیا بود که فریاد زد: «مصلوبش کنید!»

۲. آیۀ (۲) سرنوشت فرزندان خدا.

ای عزیزان، اینک فرزندانِ خداییم، ولی آنچه خواهیم بود هنوز آشکار نشده است. اما می‌دانیم آنگاه که او ظهور کند، مانند او خواهیم بود، چون او را چنان‌که هست خواهیم دید.

الف. اینک فرزندانِ خداییم: وضعیت فعلی ما ساده است. ما می‌توانیم بدانیم و اطمینان داشته باشیم که واقعاً جزو فرزندان خداییم. پولس در رومیان ۱۶:۸ به ما می‌گوید: «روح، خود با روح ما شهادت می‌دهد که ما فرزندان خداییم.» اگر فرزند خدا هستید، از این بابت اطمینانی درونی دارید.

ب. ولی آنچه خواهیم بود هنوز آشکار نشده است: گرچه وضعیت فعلی ما ساده است، اما سرنوشت آیندۀ ما مبهم است. ما با جزئیاتی دقیق نمی‌توانیم بدانیم در دنیای بعد چه خواهیم شد. از این نظر، ما حتی نمی‌توانیم تصور کنیم که در جلال چگونه خواهیم بود.

یک) «آنچه هستیم اکنون به دنیا پدیدار نمی‌شود؛ آنچه خواهیم بود نیز هنوز برای ما مشخص نیست.» (استات)

دو) «اگر بتوانیم از چنین عبارتی استفاده کنیم، اکنون زمان تجلیِ جلال ایمانداران مسیحی نیست. ابدیت باید دوره‌ای برای رشد کامل مسیحی و نمایش بی‌گناهی جلال خدادادی او باشد. در اینجا، او باید انتظار داشته باشد که ناشناخته باشد؛ در آخرت است که باید به‌عنوان پسر پادشاه بزرگ شناخته شود.» (اسپرجن)

ج. می‌دانیم آنگاه که او ظهور کند، مانند او خواهیم بود، چون او را چنان‌که هست خواهیم دید: ما در‌مورد وضعیت آیندۀ خود کاملاً در تاریکی رها نشده‌ایم. هنگامی که عیسی بر ما آشکار می‌شود، یا با آمدن او در ما، یا رفتن ما به سوی او، مانند او خواهیم بود.

 

یک) کتاب‌مقدس در‌مورد برنامۀ عالی خداوند برای زندگی ما این‌گونه صحبت می‌کند: «زیرا آنان را که از پیش ‌شناخت، ایشان را همچنین از پیش معین فرمود تا به شکل پسرش در آیند، تا او فرزند ارشد از برادران بسیار باشد» (رومیان ۲۹:۸). هدف نهایی خدا در زندگی ما این است که ما همانند عیسی شویم و در اینجا، یوحنا از تحقق این هدف صحبت می‌کند.

دو) این ایده بدان معنا نیست که ما دیگر همچون خود، لبریز از شخصیت و ویژگی‌های متمایزی که خداوند به ما داده است، نباشیم. بهشت مانند نیروانای عرفان شرقی نخواهد بود، جایی که تمام شخصیت همچون قطره‌ای در اقیانوس، در خدا حل می‌شود. ما هنوز خود خواهیم بود، اما شخصیت و ماهیت ما به شباهت عیسی به کمال می‌رسد. ما «کِلونی»‌های عیسی در بهشت نخواهیم بود!

سه) مسیحی باید آرزو داشته باشد که مانند عیسی باشد، اما به یاد داشته باشد که خدا هرگز شخصی را مجبور نمی‌کند بر خلاف میلش مانند عیسی شود، و جهنم برای همین وجود دارد: برای افرادی که نمی‌خواهند مانند عیسی باشند. حقیقت آگاه‌کننده و جاودانه این است، خدا آنچه را که انسان واقعاً می‌خواهد به او می‌دهد. اگر واقعاً می‌خواهید مانند عیسی باشید، این در زندگی اکنون شما خود را نشان می‌دهد و یک حقیقت در ابدیت خواهد بود. اگر واقعاً نمی‌خواهید مانند عیسی شوید، این امر در زندگی اکنون شما خود را نشان می‌دهد و این هم یک حقیقت در ابدیت خواهد بود.

چهار) مانند او خواهیم بود: این متن به ما یادآوری می‌کند که اگرچه اکنون به تصویری از عیسی تبدیل می‌شویم، اما هنوز یک راه طولانی را باید طی کنیم. هیچ‌یک از ما تا زمانی که عیسی را نبینیم به کمال نمی‌رسیم و فقط در آن زمان است که حقیقتاً مانند او خواهیم شد.

 

د. او را چنان‌که هست خواهیم دید: شاید این بزرگ‌ترین شکوه آسمان باشد، نه اینکه شخصاً جلال می‌یابیم، بلکه در حضور بدون مانع و بدون محدودیتِ خداوند باشیم.

یک) پولس دربارۀ رفتارِ فعلی ما گفت: «آنچه اکنون می‌بینیم چون تصویری محو است در آینه؛ اما زمانی خواهد ‌رسید که رو‌به‌رو خواهیم دید. اکنون شناخت من جزئی است؛ اما زمانی فرا خواهد رسید که به کمال خواهم شناخت» (اول قرنتیان ۱۲:۱۳). امروزه، وقتی در یک آینه نگاه کنیم، تصویر واضح است. اما در دنیای باستان، آینه‌ها از فلز صیقلی ساخته می‌شدند، و تصویر همیشه محو و تا حدودی از شکل‌افتاده بود. ما اکنون عیسی را فقط به‌طور مبهم و محو می‌بینیم، اما یک روز او را با وضوح کامل خواهیم دید.

دو) به دلایل بسیاری آسمان برای ما ارزشمند است. ما آرزو داریم که در کنار عزیزانی باشیم که در گذشته، فوت کرده‌اند و دلمان برای آنها بسیار زیاد تنگ شده است. ما آرزو داریم که در کنار مردان و زنان بزرگ خدا باشیم که در قرن‌های گذشته از دنیا رفته‌اند. ما می‌خواهیم در خیابان‌هایی از طلا قدم بزنیم، دروازه‌های مروارید را ببینیم و فرشتگان اطراف تخت خدا را ببینیم که او را شبانه روز عبادت می‌کنند. با این حال، هیچ‌یک از این چیزها، هرچقدر هم که ارزشمند باشند، آسمان را واقعاً «آسمان» نمی‌کند. آنچه که آسمان را، آسمان می‌کند، حضور بدون مانع و بدون محدودیت خداوندمان است و دیدن او چنان‌که هست، بزرگ‌ترین تجربۀ وجود جاودانی ما خواهد بود.

سه) با دیدن عیسی چه خواهیم دید؟ مکاشفۀ یوحنا ۱۳:۱-۱۶ تصویری از عیسی را در بهشت توصیف می‌کند: «او ردایی بلند بر تن داشت و شالی زرّین بر گرد سینه. سر و مویش چون پشم سفید بود، به سفیدی برف، و چشمانش چون آتشِ مشتعل بود.  پا‌هایش چون برنجِ تافته بود در کوره گداخته، و صدایش به غرّش سیلاب‌های خروشان می‌مانست. و در دست راستش هفت ستاره داشت و از دهانش شمشیری بُرّان و دو دَم بیرون می‌آمد، و چهره‌اش چونان خورشید بود در درخشش کاملش (ترجمۀ جی.بی.فیلیپس) این همان عیسی نیست که در این زمین قدم‌زده است و مانند یک انسان عادی به نظر می‌رسیده است؟

چهار) در عین حال، می‌دانیم که در آسمان، عیسی همچنان زخم‌های رنج خود را بر روی این زمین بر خود دارد، بعد از آنکه او در بدن پرجلال خود از مرگ برخاست، به‌طور منحصر به فردی آثار میخ در دستانش و جای زخمِ پهلویش را حفظ کرد (یوحنا ۲۴:۲۰-۲۹). در کتاب زکریا ۱۰:۱۲، عیسی در‌مورد روزی نبوت می‌کند که قوم یهود به او روی آورده و او را در جلال می‌بینند: «بر من که نیزه‌ام زدند خواهند نگریست، و برای من مانند کسی که به جهت تنها فرزندش به سوگ نشیند، سوگواری خواهند کرد و همچون کسی که به جهت نخست‌زاده‌اش بگرید، به تلخی خواهند گریست.» کتاب زکریا ۶:۱۳ این آیات را ادامه می‌دهد: «و اگر کسی از او بپرسد: این زخم‌ها بر پشت تو چیست؟ پاسخ خواهد داد: در خانۀ دوستانم این زخم‌ها را برداشته‌ام“.»

ه. مانند او خواهیم بود، چون او را چنان‌که هست خواهیم دید: یوحنا بین دیدگاه ما نسبت به عیسی چنان‌که هست و تبدیل ما به شباهت او ارتباط ایجاد کرد. می‌توان گفت که همین اصل هم‌اکنون در زندگی ما کار می‌کند. به‌طوری‌که همان‌طور که عیسی را می‌بینیم، به همان اندازه هم به شباهت او در می‌آییم.

یک) می‌توان گفت که این امر با تأمل اتفاق می‌افتد. «وقتی مردی به آینه‌ای روشن نگاه می‌کند، چهرۀ خود را نیز روشن می‌بیند، زیرا آینه نور خود را به صورت او می‌افکند؛ و به روشی بسیار شگفت‌انگیزتر، وقتی به مسیح که تماماً نور است نگاه می‌کنیم، او مقداری از نور خود را به ما می‌افکند.» (اسپرجن)

 

 

۳. آیۀ (۳) دانستن سرنوشت ما، در حال حاضر زندگی ما را تقدیس می‌کند.

هرکه چنین امیدی بر وی دارد، خود را پاک می‌سازد، چنان‌که او پاک است.

الف. هرکه چنین امیدی بر وی دارد، خود را پاک می‌سازد: دانستن سرنوشت ابدی و امید‌داشتن به این سرنوشت، به زندگی ما  تقدس می‌بخشد. وقتی می‌دانیم که پایان کارمان این است که بیشتر شبیه عیسی باشیم، این باعث می‌شود که بخواهیم هم‌اکنون بیشتر شبیه عیسی شویم.

یک) انتظارِ بودن در کنار عیسی و امید به بازگشت او می‌تواند یک اثر تقدیس‌کنندۀ حیرت‌انگیزی در زندگی ما ایجاد کند. این باعث می‌شود بخواهیم آماده باشیم هم‌اکنون به او خدمت کنیم و او را خشنود کنیم.

ب. چنین امیدی بر وی: در نهایت، امید ما به آسمان یا جلال خودمان در آسمان نیست. امید ما بر وی است. ما هرگز نباید امید خود را به چیزهای دیگر ببندیم؛ نه به رابطه، موفقیت، سرمایه‌گذاری مشترک، سلامتی، دارایی یا به‌سادگی به خودمان. تنها امید واقعی ما بر وی است.

گناه: حمله به ضد رابطه

۱. آیات (۴-۵) ماهیت گناه و نقش عیسی در رفع گناه

هرکس در گناه زندگی می‌کند برخلاف شریعت عمل می‌کند؛ گناه به‌واقع مخالفت با شریعت است. شما می‌دانید که او ظهور کرد تا گناهان را از میان بردارد. در او هیچ گناهی نیست.

الف. گناه به واقع مخالفت با شریعت است: یوحنا گناه را در اساسی‌ترین شکل آن تعریف می‌کند. گناه، بی‌اعتنایی به قانون خداست که ذاتاً بی‌اعتنایی به قانون‌گذار، یعنی خود خداست.

یک) ما اغلب در نبرد با گناه شکست می‌خوریم، زیرا آن را آنچه که هست نمی‌نامیم: مخالفت با شریعت، جرمی علیه قانون‌گذار اعظم، یعنی خدا. در عوض، ما جملاتی می‌گوییم مانند: «اگر من عمل اشتباهی انجام داده‌ام…» یا «اشتباهاتی رخ داده است …» و غیره. گناهِ خود را آنچه که هست اعلام کنید: گناه و بی‌قانونی. «اولین قدم برای زندگی مقدس شناختِ ذات واقعی و شرارت گناه است.» (استات)

ب. شما می‌دانید که او ظهور کرد تا گناهان را از میان بردارد: یوحنا در اینجا مأموریت عیسی مسیح را در اساسی‌ترین شکل خود تعریف می‌کند: تا گناهان ما را از میان بردارد. جبرئیل فرشته درمورد خدمت عیسی به یوسف وعده داد: «تو او را عیسی خواهی نامید، زیرا او قوم خود را از گناهانشان نجات خواهد بخشید.» (متی ۲۱:۱).

یک) عیسی با گرفتن مجازات گناهانمان، گناهان ما را بر خود می‌گیرد. این عمل بلافاصله هنگامی محقق می‌شود که شخص به عیسی ایمان بیاورد.

دو) عیسی با از بین‌بردن قدرتِ گناه، گناهان ما را بر خود می‌گیرد. این یک عمل مداوم در زندگی کسانی است که در مسیر عیسی گام بر می‌دارند.

سه) عیسی با از بین‌بردن تسلط گناه، گناهان ما را بر خود می‌گیرد. این عملی است که وقتی به ابدیت برسیم و با عیسی جلال بیابیم، کامل خواهد شد.

ج. او ظهور کرد تا گناهان را از میان بردارد: این نقش عیسی در زندگی ما است. این عملی است که باید به آن پاسخ دهیم، اما این کار او در وجود ماست.

یک) ما نمی‌توانیم مجازاتِ گناه خودمان را از میان برداریم. پاک‌کردن خودمان از این طریق غیرممکن است. در عوض ما باید عملِ عیسی را برای برداشتن گناهان خود دریافت کنیم.

دو) ما نمی‌توانیم قدرتِ گناه را در زندگی خود از میان برداریم. این عمل او در درون ماست و ما به آن پاسخ می‌دهیم. کسی که نزد عیسی می‌آید لازم نیست ابتدا خودش را پاک کند، اما باید مایل باشد که عیسی گناهانش را از میان بر دارد.

سه) ما نمی‌توانیم حضور گناه را در زندگی خود از میان برداریم. این عمل او در ماست و در نهایت هنگامی که با او در جلال ظاهر شویم، به انجام می‌رسد.

د. در او هیچ گناهی نیست: عیسی خود، گناهی برای از میان برداشتن نداشت؛ بنابراین، او می‌توانست گناهان ما را از میان بردارد و آن را بر خود بگیرد.

۲. آیۀ (۶) در گناه ماندن یا با خدا ماندن

آنکه در او می‌ماند گناه نمی‌کند، اما کسی که در گناه زندگی می‌کند، او را نه دیده و نه شناخته است.

الف. آنکه در او می‌ماند گناه نمی‌کند: از آنجا که گناه مخالفت با شریعت است، بی‌اعتنایی به خدا می‌باشد (اول یوحنا ۴:۳)، و از آنجا که عیسی آمد تا گناهان ما را از میان بردارد (اول یوحنا ۵:۳)، و از آنجا که در عیسی گناهی وجود ندارد (اول یوحنا ۵:۳)، پس در او ماندن، یعنی گناه نکردن.

یک) درک اینکه منظور کتاب‌مقدس از گناه چیست، بسیار مهم است. با توجه به اینکه یوحنا برای بیان این جمله از زمان حال استفاده می‌کند، پس منظور از عبارت گناه نمی‌کند، زندگی نکردنِ در گناه است. یوحنا در اول یوحنا ۸:۱ به ما گفته است: «اگر بگوییم بَری از گناهیم، خود را فریب داده‌ایم و راستی در ما نیست.» در اول یوحنا ۸:۱، دستور زبان نشان می‌دهد یوحنا دربارۀ گناهان گاه‌به‌گاه صحبت می‌کند. دستور زبانِ اول یوحنا ۶:۳ نشان می‌دهد که یوحنا در‌مورد سبک زندگی در گناه صحبت می‌کند. یوحنا در اینجا، امکان بی‌گناهی کامل را تعلیم نمی‌دهد.

دو) «زمان حال در فعل یونانی نشان‌دهندۀ عادت، تداوم و توالی قطع‌نشده» است (استات). انجیل بین‌المللی نسخۀ جدید (NIV)، ایدۀ درستی دارد وقتی این افعال را با عباراتی مانند: «تداوم گناه، ادامه‌دادن گناه، و نمی‌تواند به گناه ادامه دهد»، ترجمه می‌کند.

ب. آنکه در او می‌ماند گناه نمی‌کند: پیام یوحنا صریح و مطابق با تمام کتاب‌مقدس است. این به ما می‌گوید که سبک زندگی عادت به گناه، با زندگی در عیسی مسیح سازگار نیست. یک مسیحی واقعی فقط می‌تواند به‌طور موقت در گناه باشد.

یک) تعالیم پولس در رومیان ۶ نمونۀ بارزی از این اصل است. او به ما نشان می‌دهد که وقتی شخصی نزد عیسی می‌آید، وقتی که گناهان او بخشیده می‌شوند و فیض خدا شامل او می‌شود، شخص کاملاً تغییر می‌کند. انسان قدیم مرده است و فردی تازه متولد شده است. بنابراین برای یک خلقت جدید در مسیح، کاملاً راحت نیست که در عادت به گناه زندگی کند؛ چنین موقعیتی برای مسیحیان فقط می‌تواند موقتی باشد.

دو) به عبارتی دیگر، سؤال این نیست که: «آیا گناه می‌کنید یا نه؟» همۀ ما گناه می‌کنیم. سؤال این است که: «وقتی گناه می‌کنید چه واکنشی نشان می‌دهید؟ آیا شما به الگوی گناه تن می‌دهید و اجازه می‌دهید گناه زندگی شما را تحت سلطۀ خود درآورد؟ یا با فروتنی به گناه خود اعتراف می‌کنید و با نیرویی که عیسی می‌تواند در اختیارتان بگذارد در برابر آن می‌جنگید؟»

سه) به همین دلیل است که دیدن مسیحیانی که گناهان خود را توجیه می‌کنند و متواضعانه به آنها اعتراف نمی‌کنند، بسیار غم‌انگیز است. این گناهان تا زمانی که با آنها به‌طور کامل مقابله نشود، به الگویی از گناه تبدیل می‌شود که ممکن است به‌زودی به سبک زندگی آنها بدل شود. شاید یک سبک زندگی مخفی در گناه باشد.

چهار) آنچه مهم است این است که ما هرگز «معاهدۀ صلح» را با گناه امضا نکنیم و هرگز در گناه نمانیم و با گفتن این جمله: «هر کسی گناهان خود را دارد و من نیز گناهان خودم را دارم، عیسی این را درک می‌کند»، خود را توجیه نکنیم. این رفتار کاملاً بر ضد زندگی ما در عیسی و کار او در زندگی ما، می‌باشد.

ج. کسی که در گناه زندگی می‌کند، او را نه دیده و نه شناخته است: زندگی در گناه نشان می‌دهد که شما عیسی را ندیده‌اید (در اینجا به معنای «دیدنی» است که در اول یوحنا ۲:۳ ذکر شده است) و او را نشناخته‌اید. برخی از افراد بسیار بزرگ و فوق‌العاده‌ای هستند که دیدن آنها یا شناختن آنها زندگی شما را برای همیشه تغییر می‌دهد. عیسی از همان نوع افراد است.

۳. آیۀ (۷) عدالت در زندگی یک شخص نشان داده خواهد شد.

ای فرزندان، کسی شما را گمراه نسازد. هرکه پارسایانه عمل می‌کند، پارساست، چنان‌که او پارساست.

الف. کسی شما را گمراه نسازد: این به ما می‌گوید که یوحنا بر علیه فریبی که مسیحیانِ زمان او را تهدید می‌کرد، نوشت.

ب. هرکه پارسیانه عمل می‌کند، پارساست: یوحنا به ما اجازه نمی‌دهد که پارسایی مذهبی را از زندگی پارسایانه جدا کنیم. اگر با ایمان به عیسی مسیح پارسا شده‌ایم (رومیان۲۲:۳)، این امر توسط زندگی پارسای ما دیده خواهد شد.

یک) مهم‌ترین کاری که انسان می‌تواند انجام دهد این است که مطمئن شود در برابر خدا پارسا است. این به‌سادگی به معنای ایستادن او در موضع درست در برابر خدا است. این آیه چیزی بیش از گفتنِ «بی‌گناهم» است. بلکه بیشتر شبیه این است که بگویید: «بی‌گناه هستم و در موضع درست ایستاده‌ام.» این صحبت از وجود خِیر است، نه فقط عدم وجود شَر.

دو) یوحنا نمی‌گوید که ما با اعمال پارسای خود در برابر خدا پارسا می‌شویم -کتاب‌مقدس به‌روشنی می‌آموزد که ما با ایمان به عیسی مسیح پارسا شده‌ایم – با این وجود این نوع پارسایی در عیسی، در زندگی ما مشهود خواهد بود.

سه) ظاهراً کسانی بودند که تعلیم می‌دادند شما می‌توانید در برابر خدا بدون هیچ شواهدی از پارسایی در زندگی خود، پارسا باشید -یوحنا این ایده را سرزنش می‌کند. چارلز اسپرجن به‌خوبی گفت: «فیضی که زندگی من را تغییر ندهد، روح من را نجات نخواهد داد.»

ج. چنان‌که او پارساست: ما می‌توانیم در زندگی خود ویژگی‌های پارسایی داشته باشیم، نه ویژگی‌های گناه؛ زیرا به ما پارسایی عیسی داده شده است و او پارساست. ما منابعی را که برای درست زیستن نیاز داریم، در اختیار داریم!

۴. آیات (۸-۹) ریشۀ گناه و ریشۀ پارسایی

آنکه در گناه زندگی می‌کند از ابلیس است، زیرا ابلیس از همان آغاز گناه کرده و می‌کند. از همین‌رو پسر خدا ظهور کرد تا کارهای ابلیس را باطل سازد. آنکه از خدا مولود شده است گناه نمی‌کند، زیرا سرشت خدا در او می‌ماند؛ پس او نمی‌تواند در گناه زندگی کند، چرا که از خدا مولود شده است.

الف. آنکه در گناه زندگی می‌کند از ابلیس است: افرادی که در گناهان روزمره زندگی می‌کنند فرزندان خدا نیستند. آنها از ابلیس هستند و عیسی آمد تا فعالیت‌های ابلیس را از بین ببرد و ما را از بند ابلیس آزاد کند.

یک) «اشتباه نکنید، عزیزان. آنکه مرتکب گناه شود از ابلیس است. آوردن بهانه و عذرخواهی فایده‌ای ندارد؛ اگر عاشق گناه هستید، به جایی خواهید رفت که گناهکاران می‌روند. اگر شما که بر طبق این روش زندگی می‌کنید بگویید به خون گران‌بهای مسیح ایمان آورده‌اید، من شما را باور نمی‌کنم، عزیزم. اگر به آن خون گران‌قدر ایمان واقعی داشتید، از گناه متنفر می‌شدید. اگر جرأت دارید بگویید که به کفاره اعتماد دارید در حالی که در گناه زندگی می‌کنید، شما دروغ می‌گویید. شما به کفاره اعتماد ندارید؛ زیرا در جایی که ایمان واقعی به قربانیِ کفاره وجود داشته باشد، این ایمان انسان را پاک می‌کند و او را از گناهی که خون فدیه‌دهنده را ریخته متنفر می‌کند.» (اسپرجن)

ب. از همین‌رو پسر خدا ظهور کرد تا کارهای ابلیس را باطل سازد: یوحنا به ما یک دلیل داد که چرا عیسی در اول یوحنا ۵:۳ به زمین آمد (او برای از میان‌بردن گناهان ما ظهور کرد). اکنون، یوحنا دلیل دیگری به ما می‌دهد: اینکه او آمد تا کارهای ابلیس را باطل سازد.

یک) ما فقط می‌توانیم تصور کنیم که قلب خدا به‌خاطر ویرانی‌ای که ابلیس بر این زمین انجام داده، محزون است، و غمگین است که بشر به ابلیس اجازه داده همۀ این کارها را انجام دهد. عیسی آمد تا با غلبه بر ابلیس به‌طور کامل با زندگی، رنج، مرگ و قیام خود، مانع همۀ اینها شود.

دو) به هدف عیسی توجه کنید: برای باطل‌ساختن کارهای ابلیس. نه خنثی‌کردن، کم‌کردن یا محدود‌کردنشان. عیسی می‌خواهد کارهای ابلیس را باطل سازد!

سه) بسیاری از مردم از ترس اینکه ابلیس چه کارهایی می‌تواند علیه آنها انجام دهد، بی‌دلیل از او می‌ترسند. آنها نمی‌دانند که اگر مانند عیسی رفتار کنیم، ابلیس از ما می‌ترسد! همان‌طور که در عیسی گام بر‌می‌داریم، به او در باطل‌ساختن کارهای ابلیس کمک می‌کنیم!

ج. آنکه از خدا مولود شده است گناه نمی‌کند، زیرا سرشت خدا در او می‌ماند: تغییر انسان، از فرزند ابلیس ‌بودن به فرزند خدا‌ بودن، وقتی اتفاق می‌افتد که ما از خدا مولود شویم؛ هنگامی که این اتفاق می‌افتد، ذات قدیمی ما، که از حس سرکشی آدم نشأت می‌گیرد، می‌میرد و ذات جدیدی به ما داده می‌شود که از ذات مطیعانۀ عیسی مسیح نشأت می‌گیرد.

یک) یوحنا در اینجا، صرفاً تأکید دارد که معنای تولد دوباره چیست. تولد تازه بدان معناست که یک تغییر در زندگی ما ایجاد می‌شود. این تغییری است که در هر نقطه‌ای از زندگی ما با رشد در مسیح اِعمال خواهد شد، و این یک تغییر واقعی و قابل مشاهده است.

دو) این همان پیامی است که پولس موعظه کرد، که می‌گفت: «شما آموختید که باید به لحاظ شیوۀ زندگی پیشین خود، آن انسان قدیم را که تحت‌تأثیر امیالِ فریبنده دستخوش فساد بود، از تن به در آورید. باید طرز فکر شما نو شود، و انسان جدید را در بر کنید، که آفریده شده است تا در پارسایی و قدّوسیت حقیقی، شبیه خدا باشد.» (افسسیان ۲۲:۴-۲۴)

د. گناه نمی‌کند … او نمی‌تواند در گناه زندگی کند: گناه نمی‌کند و نمی‌‌تواند در گناه زندگی کند هر کدام دارای همان فعلی است که در اول یوحنا ۶:۳ به‌عنوان گناه نمی‌کند به کار رفته است، که به معنای یک عمل مستمر عادت به گناه است. یوحنا به ما می‌گوید وقتی که ما دوباره مولود می‌شویم، در خانوادۀ خدا متولد می‌شویم و یک تغییر واقعی در رابطۀ ما با گناه ایجاد می‌شود.

 نفرت: حمله‌ای به رابطه

۱. آیۀ (۱۰) دو مورد ضروری: رفتار پارسایانه  و محبت به برادران

فرزندان خدا و فرزندان ابلیس این‌گونه آشکار می‌شوند: آنکه پارسیانه عمل نمی‌کند، از خدا نیست، و نه آنکه برادر خود را محبت نمی‌کند.

الف. فرزندان خدا و فرزندان ابلیس: یوحنا قبلاً ایدۀ فرزند خدا بودن را معرفی کرده است (اول یوحنا ۱:۳، «تا فرزندان خدا خوانده شویم» و اول یوحنا ۹:۳، «مولود خدا») او قبلاً دربارۀ برخی که از ابلیس هستند نوشته است (اول یوحنا ۸:۳). اما در اینجا، این مسئله را صریح بیان می‌کند: برخی فرزندان خدا و برخی دیگر فرزندان ابلیس هستند.

یک) یوحنا وقت خود را صرف تلاش برای اثبات یا توضیح وجود ابلیس نمی‌کند. او می‌داند که وجود ابلیس یک حقیقت کتاب‌مقدسی است. امروزه برخی از حکمت یوحنا برخوردار نیستند و یا وجود ابلیس را انکار می‌کنند یا مدام به ابلیس فکر می‌کنند.

دو) برخی ممکن است تصور کنند که یوحنا در گفتن اینکه برخی فرزندان ابلیس هستند خیلی سخت‌گیر است، شاید تصور کنند که یوحنا مانند عیسی مردم را دوست نداشت. اما عیسی نیز در انجیل یوحنا ۴۱:۸-۴۵ برخی مردم را فرزندان ابلیس خواند. در این بخش، نکتۀ عیسی مهم بود، ایجاد این اصل که پدر  روحانی ما، ماهیت و سرنوشت ما را تعیین می‌کند. اگر ما دوباره متولد شویم و خدا را به‌عنوان پدر خود داشته باشیم، این در ماهیت و سرنوشت ما خود را نشان می‌دهد. اما چه پدر ما ابلیس باشد چه آدم، این در ماهیت و سرنوشت ما نیز نشان داده خواهد شد. درست همان‌طور که در این مخالفان عیسی نشان داده شد.

ب. آشکار می‌شوند: یوحنا روشی ساده -اما نه آسان- برای شناسایی اینکه چه کسانی فرزندان خدا و فرزندان ابلیس هستند به ما داد. آنکه پارسیانه عمل نمی‌کند، از خدا نیست، و نه آنکه برادر خود را محبت نمی‌کند.

یک) هر دو مورد ضروری است. پارسایی بدون محبت، شخص را یک فریسی مذهبی می‌کند و محبتِ بدون پارسایی شخص را شریک ابلیس می‌کند.

دو) چگونه پارسایی و محبت تعادل برقرار می‌کنند؟ آنها این کار را نمی‌کنند. ما هرگز نباید به بهای پارسایی محبت بِوَرزیم و هرگز نباید به قیمت محبت، پارسا باشیم. ما به دنبال تعادلی بین این دو نیستیم، زیرا آنها مخالف یکدیگر نیستند. محبت واقعی بزرگ‌ترین پارسایی است و پارسایی واقعی بزرگ‌ترین محبت است.

سه) محبت و پارسایی هر یک کاملاً در ذات عیسی نمایان می‌شوند. او هم پارسا و هم کاملاً دارای محبت بود.

۲. آیۀ (۱۱) نیاز به محبت‌ورزیدن به یکدیگر

همین است پیامی که از آغاز شنیدید، که باید یکدیگر را محبت کنیم.

الف. همین است پیامی که از آغاز شنیدید: یوحنا قبلاً بر حكمِ محبت‌کردن تأكيد كرده بود به‌عنوان پیامی كه از آغاز شنيديد (اول یوحنا ۷:۲). او با به یاد‌آوردن این پیام یعنی محبت‌ورزیدن به یکدیگر، دستور عیسی را در یوحنا ۳۴:۱۳ به یاد آورد.

ب. که باید یکدیگر را محبت کنیم: پیام اصلی مسیحیت تغییر نکرده است. شاید برخی تصور کرده‌اند که چون مسیحیان در‌مورد «رابطۀ شخصی با عیسی مسیح» صحبت می‌کنند، فقط ما و عیسی مهم هستیم. اما اینکه چگونه با دیگران رفتار می‌کنیم -اینکه چگونه به یکدیگر محبت می‌ورزیم- نزد خدا واقعاً مهم است.

۳. آیۀ (۱۲) نمونه‌ای از نفرت: قائن

نه چون قائن که از آن، شریر بود و برادر خود را کشت. و چرا او را کشت؟ زیرا اعمال خودش بد بود و اعمال برادرش خوب.

الف. نه چون قائن: یوحنا به‌عنوان یک نمونۀ منفی، قائن را نشان می‌دهد، که همسو با خدا نبود (اعمال خودش بد بود) و از برادرش نفرت داشت. وقتی دو فرزند خدا باشند که هر دو در پارسایی گام برمی‌دارند، محبت وجود خواهد داشت.

ب. که از آن، شریر بود: قائن مثال خوبی برای محبت‌نَوَرزیدن است.

یک) می‌توانیم فرض کنیم که قائن تربیتی خداپسندانه داشت که باید او را برای محبت‌ورزیدن آماده می‌کرد، اما او ترجیح داد که چنین کاری نکند.

دو) نافرمانی قائن ناشی از عدم ایمان بود (عبرانیان ۴:۱۱) که ابتدا منجر به نافرمانی، سپس نفرت شد.

سه) نافرمانی و نفرت قائن ریشه در غرور داشت (پیدایش ۵:۴).

چهار) نافرمانی و نفرت قائن او را نگون‌بخت کرد (پیدایش ۵:۴).

پنج) قائن هشدارى را كه خدا به او داده بود، نپذیرفت و به گناهِ نفرت تسلیم شد (پیدایش ۶:۴-۷).

شش) گناه نفرتِ قائن منجر به اقدامی علیه کسی شد که از او متنفر بود (پیدایش ۸:۴).

هفت) قائن در‌مورد گناه نفرت خود طفره می‌رفت و سعی می‌کرد آن را پنهان کند. اما این گناه نزد خدا آشکار بود (پیدایش ۹:۴-۱۰).

۴. آیۀ (۱۳-۱۵) محبت به‌عنوان شاهدی برای تولد تازه است.

ای برادران، از اینکه دنیا از شما نفرت دارد، تعجب نکنید. ما می‌دانیم که از مرگ به زندگی منتقل شده‌ایم، زیرا برادران را محبت می‌کنیم. هرکه محبت نمی‌کند، در قلمرو مرگ باقی می‌ماند. کسی که از برادر خود نفرت دارد، قاتل است و شما می‌دانید که در هیچ قاتلی حیات جاویدان سکونت ندارد.

الف. تعجب نکنید: نباید تعجب کنیم وقتی دنیا از ما متنفر می‌شود؛ اما هنگامی که در بدن مسیح (کلیسا) نفرت وجود دارد، باید تعجب کنیم.

ب. ما می‌دانیم: یوحنا اصرار دارد که شخص ایماندار می‌تواند به جایگاه اطمینان کامل برسد. «شنیده‌ام، توسط عده‌ای که فیلسوف نامیده می‌شوند، گفته شده که در شریعت باید به چیزی که نمی‌دانیم ایمان داشته باشیم. من در‌مورد تمایز بین دانش و ایمان خیلی مطمئن نیستم، و همچنین آنقدر اهمیت نمی‌دهم که تحقیق کنم؛ زیرا ادعا می‌کنم که در امور مربوط به شریعت، به اندازۀ کافی می‌دانیم؛ در مسائل خدا نیز هم ایمان داریم و هم می‌دانیم.» (اسپرجن)

ج. ما می‌دانیم که از مرگ به زندگی منتقل شده‌ایم: محبت به خلق خدا نشانۀ اساسی تولد دوباره است. اگر این محبت در زندگی ما مشهود نباشد، نجات ما می‌تواند زیر سؤال برود. ولی اگر حضور داشته باشد، به ما اطمینان نجات می‌دهد.

یک) باید بدانیم که با محبت به مسیحیانِ دیگر از مرگ به زندگی منتقل شده‌ایم. نفرت، حسادت و تلخی که خود را در آن می‌بینید، نشان از مرگ است. شما باید از مرگ به زندگی منتقل شوید.

دو) این یعنی دانستن دو چیز. اول، می‌دانیم که مرده بودیم. دوم، می‌دانیم که از مرگ به زندگی منتقل شده‌ایم. عبور از مرگ به زندگی برعکس روند طبیعی است. همۀ ما انتظار داریم که از زندگی به مرگ منتقل شویم؛ اما در عیسی، می‌توانیم این روند را برگردانیم.

سه) صحبت از پیگیری ما برای رفاقت است. اگر برادران را دوست داشته باشیم، می‌خواهیم در کنار آنها باشیم و حتی اگر مورد آزار و ضرب و شتم برادران بی‌محبتمان قرار گرفته‌ایم، باز هم چیزی در ما وجود خواهد داشت که ما را به رفاقت با برادرانی که دوستشان داریم بازگرداند.

چهار) «آیا به دیگران به‌خاطر مسیح محبت می‌وَرزید؟ آیا با خود می‌گویید: “او یکی از اعضای خانواده مسیح است؛ او کسی است که صلیب مسیح را بر دوش می‌کشد. او یکی از فرزندان خداست؛ بنابراین من او را دوست دارم و از همراهی او لذت می‌برم؟ پس، این مدرکی است بر این که شما از دنیا نیستید.» (اسپرجن)

د. کسی که از برادر خود نفرت دارد، قاتل است: نفرت‌داشتن از برادرمان مانند این است که او را در قلب خود بکشیم. گرچه ممکن است این کار را عملاً انجام ندهیم (از روی بزدلی یا ترس از مجازات)، اما آرزو می‌کنیم که آن شخص بمیرد. یا با نادیده‌گرفتن دیگران، ممکن است با آنها طوری رفتار کنیم که گویی مرده‌اند. نفرت می‌تواند منفعل یا فعال نشان داده شود.

یک) به نظر می‌رسید یوحنا تعلیم عیسی را از موعظۀ سر کوه به‌عنوان تحقق واقعی عدالت در ذهن داشته باشد (متی ۲۱:۵-۲۲).

دو) «در قلب هیچ تفاوتی وجود ندارد؛ نفرت به معنای تحقیر و قطع رابطه است، و قتل به‌سادگی تحقق این نگرش است.» (بارکِر)

سه) «هر انسانی که از دیگری متنفر باشد، زهر قتل را در رگ‌های خود دارد. او ممکن است هرگز سلاح‌های مرگبار را به دست خود نگیرد و زندگی را نابود نکند؛ اما اگر خوشحال شود که چنین شخصی وجود نداشته باشد، آنگاه در برابر عدالت خدا آن احساس با قتل برابر است.» (اسپرجن)

ه‍. می‌دانید که در هیچ قاتلی حیات جاویدان سکونت ندارد: زندگی در روند قتل -یا زندگی‌کردن در نفرت همیشگی داشتن از برادرانمان- اثبات این است که حیات جاویدان در ما نیست، یعنی اینکه ما تولد تازه نیافته‌ایم.

یک) افراد زیادی وجود دارند که مسیحی‌بودن برای آنها چیزی شبیه به «هیچ‌یک از موارد فوق» است. آنها خود را مسیحی می‌دانند، زیرا مسلمان، یا یهودی، یا بودایی یا بی‌دین نیستند. اما مسیحی‌بودن هرگز به‌نوعی«هیچ‌یک از موارد فوق» نیست.

دو) مسیحی‌بودن فراتر از گفتنِ «من مسیحی هستم» است. در واقع برخی هستند که ادعا می‌کنند مسیحی هستند در حالی که نیستند. چگونه می‌توان فهمید که ما یکی از این افراد هستیم؟ پاسخ یوحنا یکسان و ساده است. سه آزمون برای سنجش اثبات یک مسیحی اصیل وجود دارد: آزمون حقیقت، آزمون محبت و آزمون اخلاق. اگر به حقیقت تعالیم كتاب‌مقدس ایمان داشته باشیم، اگر محبتِ عیسی مسیح را به دیگران نشان دهیم و اگر رفتار ما تغییر كرده باشد و شباهت بیشتری به عیسی داشته باشد، آنگاه ادعای مسیحی‌بودن ما می‌تواند صحت داشته باشد.

 محبت چیست و چگونه باید یکدیگر را محبت کنیم.

۱. آیۀ (۱۶) واقعیت عینی محبت و اینکه چگونه در زندگی ما خود را نشان می‌دهد.

محبت را از آنجا شناخته‌ایم که او جان خود را در ما نهاد، و ما نیز باید جان خود را در راه برادران بنهیم.

الف. محبت را از آنجا شناخته‌ایم: محبت چیست؟ نحوۀ تعریف ما از محبت مهم است. اگر محبت را به روش اشتباه تعریف کنیم، آنگاه یا همه در آزمون محبت قبول می‌شوند یا کسی قبول نمی‌شود. برای درک کتاب‌مقدسی از محبت، باید با درک واژۀ محبت در یونان باستان، که زبان اصلی عهد‌جدید بود، شروع کنیم.

یک) اِروس (Eros) اولین کلمه برای محبت بود. همان‌طور که از خود کلمه حدس می‌زنیم، محبتِ (عشق) شهوانی را توصیف می‌کند. این به محبت (عشق) جنسی اشاره داشت.

دو) استورج (Storge) کلمۀ دوم برای محبت بود. این به محبت خانوادگی، نوعی محبت بین والدین و فرزندان یا به‌طور کلی بین اعضای خانواده اشاره دارد.

سه) فیلیا (Philia) سومین کلمه برای محبت است. از دوستی و محبت برادرانه صحبت می‌کند. این محبت به دوستی و رفاقت عمیق اشاره دارد. محبتِ فیلیا را می‌توان بالاترین محبتی توصیف کرد که شخص بدون کمک خداوند قادر به انجام آن است.

چهار) آگاپه (Agape) چهارمین واژه برای محبت است. محبتی را توصیف می‌کند که بدون تغییر است. آگاپه، محبتی است که شخص بدون مطالبه یا انتظار جبران، به دیگران می‌دهد. این محبت چنان عظیم است که می‌تواند حتی به افراد منفور و دوست‌نداشتنی نیز ابراز شود. آگاپه همچنین محبتی است که حتی در صورت طرد‌شدن باز هم محبت می‌ورزد. آگاپه محبت می‌کند، زیرا می‌خواهد فقط محبت کند؛ از محبتِ ارائه‌شده مطالبه یا انتظار بازپرداخت ندارد، محبت می‌کند، زیرا دوست می‌دارد (عشق می‌ورزد) و به منظور دریافت سود محبت نمی‌کند.

پنج) بسیاری از افراد چهار نوع محبت را اشتباه گرفته و در نتیجه به‌شدت صدمه می‌بینند. اغلب اوقات شخص به دیگری می‌گوید: «من تو را دوست دارم» به معنای یک نوع محبت (عشق)، اما شخص دیگر معتقد است که منظور او نوع دیگری از محبت است. اغلب اوقات مرد به زن می‌گوید: «من تو را دوست دارم»، در حالی که واقعاً محبت خودخواهانه‌ای نسبت به او دارد. مطمئناً، احساسات شدیدی در قلب او وجود داشته است، اما آنها احساساتی بودند که از طرف مقابل چیزی می‌خواستند.

شش) «درست است که شما می‌توانید به یک دختر بگویید: «من تو را دوست دارم»، اما منظور شما در واقع چیزی شبیه به این است: «من چیزی می‌خواهم. نه خود تو، بلکه طالب چیزی از تو هستم. وقت ندارم منتظر بمانم من آن را فوراً می‌خواهم.»… این برعکس محبت است، زیرا محبت می‌خواهد، ببخشد. محبت در پی شادی دیگری است و شادی خود را نمی‌جوید.» (والتر تروبیش در کتاب «من دختری را دوست داشتم»، به نقل از بویس)

ب. محبت را از آنجا شناخته‌ایم که او جان خود را در ما نهاد: محبت واقعی فقط به‌عنوان یک احساس درونی «حس» نمی‌شود، بلکه جلوه‌گر می‌شود، و در واقع نهایت نمایشِ محبت، محبتی بود که عیسی بر روی صلیب انجام داد.

یک) پولس دقیقاً همان تعریف را در رومیان ۸:۵ بیان کرد: «امّا خدا محبت خود را به ما این‌گونه ثابت کرد که وقتی ما هنوز گناهکار بودیم، مسیح در راه ما مرد.»

دو) در واقع تنها مرگ عیسی نیست که نشان از محبت نهایی دارد؛ بلکه مرگ عیسی همراه با آنچه که برای ما انجام می‌دهد، نمایانگر نهایتِ محبت (عشق) است. اگر من در یک اسکله باشم، و یک مرد در آب بپرد و غرق شود و با آخرین نفس خود فریاد بزند: «من جانم را برای تو می‌دهم!» من واقعاً نمی‌توانم که این عمل را به‌عنوان یک عمل از روی محبت درک کنم، این رفتار کمی عجیب به نظر می‌رسد. اما اگر همان انسان برای نجات من از غرق‌شدن در آب بپرد و جانِ خودش را بدهد تا بتوانم زنده بمانم، آن‌موقع کاملاً می‌‌توانم درک کنم که چگونه دادنِ زندگیش یک عمل بزرگ محبت‌آمیز بوده است.

سه) در موعظه‌ای با عنوان “مرگ مسیح برای قومش”، چارلز اسپرجن به سه نکته از این جملۀ عالی اشاره می‌کند:

·      چقدر گناهان ما بزرگ بوده است.

·      محبت او چقدر باید عالی بوده باشد.

·      ایماندار در محبتِ مسیح چقدر ایمن است.

ج. محبت را از آنجا شناخته‌ایم: ما محبت را به معنای واقعی نمی‌شناختیم اگر عمل عیسی روی صلیب نبود. ما یک توانایی ذاتی در منحرف‌ساختن معنای حقیقی محبت داریم و همه‌چیز را تَحتِ عنوانِ جستجویی برای محبت دنبال می‌کنیم.

یک) طبیعت می‌تواند چیزهای زیادی در‌مورد خدا به ما بیاموزد. می‌تواند حکمت، هوش و قدرت عظیم او را به ما نشان دهد. اما طبیعت، به‌خودی‌خود، به ما نمی‌آموزد که خدا، خدایِ محبت است. ما برای نمایش این مسئله به مرگ خدای پسر، عیسی مسیح نیاز داشتیم.

دو) دیوید اسکات کروتر (David Scott Crother) در اوایل سال ۱۹۹۳ در اثر ایدز درگذشت، اما قبل از مرگش شریک زندگی خود که نامش فاش نشده بود، را نیز آلوده کرد، او از کروتر شکایت کرد. این زن در مصاحبه‌ای گفت: «این حمله نیست. این قتل است… تنها چیزی که من می‌خواستم این بود که کسی مرا دوست داشته باشد و حالا من به‌خاطر او می‌میرم. اما نمی‌خواهم به‌خاطر او بمیرم.» همۀ ما این اشتیاق به محبت (عشق) را داریم، اما آن را از راه‌های اشتباه و در مکان‌های اشتباه جستجو می‌کنیم.

د. و ما نیز: از آنجا که ما به همان مأموریتی فراخوانده شده‌ایم که عیسی فراخوانده شده بود، باید محبت خود را با فدا‌کردن جان خود برای برادرانمان، نشان دهیم. به نظر می‌رسد سخنان عیسی «همان‌طور که پدر مرا فرستاد، من نیز شما را می‌فرستم» (یوحنا ۲۱:۲۰) در گوش یوحنا طنین‌انداز بود.

یک) استات دربارۀ نهاد و بنهیم گفت: «به نظر می‌رسد که نهادن به منظور کنار نهادن چیزی مانند لباس نباشد… در حقیقت، در یوحنا ۴:۱۳ این مسیح است که لباس بیرونی خود را در می‌آورد.»

ه. ما نیز باید جان خود را در راه برادران بنهیم: در اینجا تمرکز بر محبت‌ورزیدن به برادران است. البته، ما همچنین دعوت شده‌ایم که به دشمنان خود و کسانی که از ما متنفرند نیز  محبت کنیم (متی ۴۴:۵)، اما یوحنا ما را به یک آزمایش اساسی‌تر دعوت می‌کند. اگر ما حتی نمی‌توانیم به برادران خود محبت داشته باشیم، چه نوع مسیحی‌ای هستیم؟

و. جان خود را بنهیم: یوحنا همچنین به ما یادآوری می‌کند که محبت و ابراز محبت غالباً شامل فداکاری است، یعنی فدا‌کردن جان خود برای دیگران. آرزوی محبتِ بیشتر داشتن عملی نمی‌شود، زیرا حاضر نیستیم برای این محبت قربانی دهیم.

یک) و اگر بخواهیم از محبتی که عیسی برای ما داشت الگوبرداری کنیم، گاهی اوقات بهای این محبت باعث می‌شود احساس کنیم در حال مرگ هستیم – معنای این که زندگی خود را برای دیگران بنهید همین است. «محبت، یعنی نه گفتن به زندگی خود تا فرد دیگری زندگی کند.» (مارشال)

دو) ما غالباً خود را آماده می‌دانیم که با یک حرکت قهرمانانه، نمایشی و بزرگ، جان خود را کنار بنهیم؛ اما برای بیشتر ما، خدا ما را فرا می‌خواند که زندگی خود را قطعه قطعه، کم‌کم در راه‌های کوچک، اما مهم، هر روز کنار بنهیم.

سه) به زبان ساده، یوحنا به ما می‌گوید همان کاری را که در فیلیپیان ۳:۲-۴ می‌خوانیم، انجام دهیم: «هیچ‌کاری از سر جاه‌طلبی و خودخواهی انجام ندهید، بلکه با فروتنی دیگران را از خود بهتر بدانید. هیچ‌یک از شما تنها به فکر خود نباشد، بلکه به دیگران نیز بیندیشید.»

۲. آیات (۱۷-۱۸) محبت‌ورزیدن در زندگی واقعی به چه معناست.

اگر کسی از مال دنیا برخوردار باشد و برادر خود را محتاج ببیند، اما شفقت خود را از او دریغ کند، چگونه محبت خدا در چنین کسی ساکن است؟ ای فرزندان، بیایید محبت کنیم، نه به زبان و در گفتار، بلکه به راستی و در کردار!

الف. بیایید محبت کنیم، نه به زبان و در گفتار، بلکه به راستی و در کردار: یوحنا اجازه نمی‌دهد که ما فقط در‌مورد محبت صحبت کنیم. محبت واقعی در عمل نشان داده می‌شود (اگرچه اغلب در احساسات ما نیز مَشهود است).

ب. اما شفقت خود را از او دریغ کند، چگونه محبت خدا در چنین کسی ساکن است؟ اگر توانایی تأمین نیازهای برادر یا خواهری را دارید و برای تأمین این نیازها کاری انجام نمی‌دهید، پس چگونه می‌توانید بگویید که آن برادر را دوست دارید؟ چگونه محبت خدا در چنین کسی ساکن است؟

یک) «این آزمایش محبت است؛ اگر نان خود را با شخص گرسنه‌ تقسیم نکنیم، قطعاً جان خود را برای او نمی‌نهیم. ممکن است وانمود کنیم بسیار محبتی داریم، اما اگر خیرخواه و سخاوتمند نباشیم، ادعای ما دروغ محض است.» (کلارک)

دو) محدودیت این نوع محبت چیست؟ تنها محدودیت، محدودیتی است که خود محبت تحمیل می‌کند. هنگام ابراز محبت به یک شخص، اگر نیازی را که شخص خودش قادر به تأمین آن است، برآورده کنید، آنگاه به جای خوبی به او آسیب رسانده‌اید -پس عمل محبت این است که آنچه را که می‌خواهد به او ندهید، بلکه در عوض آنچه را که واقعاً نیاز دارد به او بدهید.

 

ج. ای فرزندان، بیایید محبت کنیم، نه به زبان و در گفتار، بلکه به راستی و در کردار: ما می‌توانیم سخن گفتن را جایگزین محبت کنیم -به جای اینکه در‌مورد تأمین نیازهای مردم صحبت کنیم، در واقع پاسخگوی نیازهای آنها باشیم.

یک) استات به نقل از لوئیس گفت: «اشتیاق به انسانیت در مفهوم خاص، آسان‌تر از ابراز محبت به دیگران به‌طور شخصی است، به‌ویژه کسانی که افراد دوست‌داشتنی‌ای نیستند، خسته‌کننده و یا فاسد هستند. دوست‌داشتن همۀ انسان‌ها به‌طور کلی ممکن است بهانه‌ای برای دوست‌نداشتن هیچ‌کسی به‌طور خاص باشد.»

۳. آیات (۱۹-۲۱) اطمینانی که این محبت به ارمغان می‌آورد.

از این خواهیم دانست که به ‌حق تعلق داریم، و خواهیم توانست دل خود را در حضور خدا مطمئن سازیم؛ زیرا هرگاه دلمان ما را محکوم کند، خدا بزرگ‌تر از دل‌های ما است و از همه‌چیز آگاه است. ای عزیزان، اگر دل ما، ما را محکوم نکند، در حضور خدا اطمینان داریم.

الف. دل خود را مطمئن سازیم: وقتی این محبت را در زندگی خود در حال عمل می‌بینیم، می‌توانیم بفهمیم که به ‌حق تعلق داریم. و این در حضور خدا دل‌های ما را مطمئن می‌سازد، که در او ایستاده‌ایم.

یک) گِیل اِروین (Gayle Erwin) داستانی شگفت‌انگیز دربارۀ مردی تعریف می‌کند که او را در زمان بچگی می‌شناخت. نام این مرد جِیک بود، او پَست‌ترین و مَست‌ترین مرد در شهر بود. او گاهی به کلیسا می آمد، اما فقط برای کتک‌زدن و اذیت مشایخ و خادمین کلیسا. یک شبِ چهارشنبه، جِیک به کلیسا آمد، اما این‌بار نه برای کتک‌زدن کسی، بلکه جِیک قلب خود را به عیسی داد. از راهروی کلیسای کوچک پایین رفت و در محراب زانو زد. شب بعد، جلسۀ دیگری در کلیسا برگزار شد و کشیش سؤال کرد آیا کسی می‌خواهد آنچه را که خدا در زندگی او انجام می‌دهد با ما در میان بگذارد. جِیک برخاست و گفت: «من چیزی برای گفتن دارم. دیشب وقتی به اینجا آمدم، از شما نفرت داشتم.» همه به اتفاق سر تکان دادند. «اما اتفاقی برای من افتاده است که آن را درک نمی‌کنم، اما من امشب شما را دوست دارم.» و با اینکه او فقط یک دندان داشت، اما لبخند زیبایی زد. این اطمینان شگفت‌انگیزی است از اینکه ما تولد دوباره داریم.

دو) اطمینان ضروری است. هیچ‌کس نمی‌خواهد منتظر بماند تا اینکه خیلی دیر بفهمد آیا واقعاً نجات یافته است یا نه؟

ب. و خواهیم توانست دل خود را در حضور خدا مطمئن سازیم: اطمینان دو جنبه  دارد. اول، خدا از قبل همه‌چیز را در‌مورد شما می‌داند و شما را دوست دارد، او به شما اهمیت می‌دهد و شما را می‌خواند؛ دوم، خدا از همه‌چیز آگاه است و می‌داند که ما واقعاً در عیسی مسیح چه کسانی هستیم. اگر دوباره متولد شویم، خود واقعی ما، همان شخصی است که به شباهت عیسی مسیح خلق شده است.

ج. زیرا هرگاه دلمان ما را محکوم کند، خدا بزرگ‌تر از دل‌های ما است و از همه‌چیز آگاه است: اما اگر از روی محبت عمل کرده باشیم، اما هنوز قلبمان ما را در برابر خدا محکوم می‌کند، چه؟ یوحنا به ما اطمینان می‌دهد که خدا بزرگ‌تر از دل‌های ما است، و بنابراین به ما یادآوری می‌کند که نمی‌توانیم رابطۀ خود را با او صرفاً بر اساس احساسی که در حضور او داریم، بنا کنیم.

یک) محکومیت می‌تواند در درون ما رخ دهد، اما هیچ ربطی به جایگاه ما در حضور خدا ندارد. این محکومیت ممکن است کار دشمن روح ما باشد (که طبق مکاشفه ۱۰:۱۲ برادران را متهم ‌می‌کند)، یا کار یک وجدان بیش از حد فعال باشد. در این مواقع، ما به آنچه کلام خدا دربارۀ وضعیتمان می‌گوید اعتماد می‌کنیم، نه به احساسی که نسبت به آن داریم.

دو) «گاهی اوقات دلمان ما را محکوم می‌کند، اما با این کار، یک حکم اشتباه می‌دهد، اما مایۀ خشنودی ما است که می‌توانیم این محکومیت را به دادگاه بالاتری ارجاع دهیم، زیرا “خدا بزرگ‌تر از دل‌های ما است و از همه‌چیز آگاه است.» (اسپرجن)

د. ای عزیزان، اگر دل ما، ما را محکوم نکند، در حضور خدا اطمینان داریم: با این حال وقتی در رفاقت با خدا هستیم و دل ما، ما را محکوم نکند، می‌دانیم که می‌توانیم نسبت به خدا اطمینان داشته باشیم و در کنار او قرار بگیریم.

یک) اگر کسی در رفاقت واقعی با خدا باشد -خود را فریب ندهد- همان‌طور که در اول یوحنا ۶:۱ ذکر شده است، آن‌وقت اطمینان خاطری که هنگام رفاقت با خدا به دِلِ او می‌رسد، چیز ارزشمندی است. این همان چیزی است که پولس در رومیان ۱۶:۸ دربارۀ آن صحبت کرده است: «روح، خود با روح ما شهادت می‌دهد که ما فرزندان خداییم.»

ه. در حضور خدا اطمینان داریم: اطمینانی که می‌توانیم به عیسی مسیح داشته باشیم چقدر ارزشمند است! چیزی به نام اعتماد‌به‌نفس کاذب یا توهم وجود دارد. اما یک اطمینان باشکوه نیز وجود دارد که می‌توانیم در عیسی داشته باشیم.

یک) «كلمه‌ای که در اینجا اطمینان ترجمه شده است در یونان باستان به مفهوم ارزشمندترین حق شهروند آزاد، یعنی حق “بیان عقاید” بود… که با ترس یا شرم اعلام نمی‌شد.» (بارکر به نقل از دود (Dodd))

۴. آیۀ (۲۲) رفاقت در محبتِ خدا به معنای اطمینان از مستجاب‌شدن دعاها است.

و هر آنچه از او درخواست کنیم، خواهیم یافت، زیرا از احکام او اطاعت می‌کنیم و آنچه موجب خوشنودی اوست، انجام می‌دهیم.

الف. هر آنچه از او درخواست کنیم: کسی که در این نوع از اطاعت و محبتی که یوحنا از آن صحبت می‌کند قدم بگذارد، استجابت دعا را نیز تجربه خواهد کرد. نه به این دلیل که محبت و اطاعت آنها آنچه که می‌خواهد را به دست می‌آورد، بلکه چون این محبت و اطاعت از رفاقت می‌آید، رفاقت و مشارکتی که کلید استجابت دعا است.

یک) به نظر می‌رسد یوحنا ایدۀ عیسی را از یوحنا ۷:۱۵ نقل می‌کند: «اگر در من بمانید و کلام من در شما بماند، هر آنچه می‌خواهید درخواست کنید که برآورده خواهد شد.»

ب. زیرا از احکام او اطاعت می‌کنیم: اطاعت از احکام خداوند برای استجابت دعا مهم است. اما باید بین دعای مرد عادل و فریاد دِل در طلبِ رحمتِ خدا در عیسی تفاوت قائل شویم. زیرا گناهکاری که با دعا و طلبِ رحمت به نزد عیسی می‌آید، تنها نیازمندِ خلوص نیت است. خدا قبل از اینکه ما را نجات دهد، اطاعتِ ما را طلب نمی‌کند.

یک) کلید دعا در مشارکت نزدیک با خداست به‌طوری که ما چیزهایی را که در دل اوست درخواست می‌کنیم؛ ما با درخواست و شفاعت خود ارادۀ او را دنبال می‌کنیم.

دو) دعای واقعی این است که ارادۀ تو انجام شود، نه اینکه ارادۀ من انجام شود، ما به دعا متوسل می‌شویم تا آنچه که خدا می‌خواهد را عملی کنیم؛ با اینکه می‌دانیم برخی از مواردی که خدا می‌خواهد مستقیماً و شخصاً به سود ما خواهد بود.

ج. آنچه موجب خوشنودی اوست، انجام می‌دهیم: شخصی که با خدا رفاقت دارد می‌خواهد آنچه موجب خوشنودی اوست، انجام دهد. ما باید دلی داشته باشیم که فقط بخواهیم جلب رضایت خداوند را در هر کاری که انجام می‌دهیم، دنبال کنیم.

یک) اینکه به زندگی خود نگاه کنیم و ببینیم چه کارهایی برای جلب رضایت خود انجام می‌دهیم و چه مقدار برای رضایت خداوند، امری آگاه‌کننده است. نباید تصور کنیم که این دو با هم مخالف هستند؛ هنگامی که ما از نیکویی و لطف خداوند بهره‌مند شویم، خداوند جلال می‌یابد. با این حال، زندگی خداپسندانه بر آنچه که باعث خشنودی خدا است تمرکز می‌کند، حتی اگر در آن لحظه، ما را به‌طور خاص خشنود نمی‌کند.

۵. آیۀ (۲۳-۲۴) حُکـم عیسی.

و این است حکم او که به نام پسرش عیسی مسیح ایمان بیاوریم و یکدیگر را محبت کنیم، چنان‌که به ما امر فرمود، هرکه از احکام او اطاعت می‌کند، در او ساکن است و او در وی. از این جا می‌دانیم او در ما ساکن است که روح خود را به ما بخشیده است.

الف. و این است حکم او: ایدۀ حفظ احکام او در آیۀ قبل، یوحنا را بر آن داشت تا به‌طور خاص در‌مورد اینکه حکم او چیست، صحبت کند. او در اینجا ذکر می‌کند که حکم عیسی این است که به‌سادگی، باید به نام… عیسی مسیح ایمان بیاوریم و یکدیگر را محبت کنیم.

یک) در اینجا، یوحنا به این دو جنبۀ اطاعت به‌عنوان دو حکم اشاره نمی‌کند، بلکه به‌عنوان یک حکم یاد می‌کند. این دو از نظر روحانی یکی هستند. وقتی عیسی از بزرگ‌ترین حکم گفت: «خداوند خدای خود را با تمامی دل و با تمامی جان و با تمامی فکر خود محبت نما»، جملۀ دیگری اضافه کرد: و جملۀ دوم این است: «همسایه‌ات را همچون خویشتن محبت نما» (متی۳۷:۲۲-۳۹). دو حکم وجود دارد، اما آنها کاملاً شبیه یکدیگرند.

ب. باید به نام پسرش عیسی مسیح ایمان بیاوریم: دوباره به نظر می‌رسد یوحنا کلام عیسی را از  یوحنا ۲۹:۶ نقل کرده است: «کار پسندیدۀ خدا آن است که به فرستادۀ او ایمان آورید.» اولین حکم و بزرگ‌ترین کاری که می‌توانیم انجام دهیم، ایمان به عیسی است.

یک) این صرفاً اعتقاد به این نیست که عیسی مسیح وجود دارد یا حتی باورِ اینکه که او کارهای خاصی، مانند مرگ بر روی صلیب را انجام داده است. ایمان به نام عیسی به معنای ایمان‌داشتن به عیسی به مفهوم اعتماد به او، تکیه بر او و چسبیدن به عیسی است. این مربوط به دانش یا درک فکری نیست، بلکه موضوعِ اعتماد است.

ج. و یکدیگر را محبت کنیم: حکم دوم نیز نقل‌قولی از عیسی از انجیل یوحنا ۱۲:۱۵ است: «حکم من این است که یکدیگر را محبت کنید، چنان‌که من شما را محبت کرده‌ام.» محبت به برادران گزینه‌ای برای برخی از مسیحیان نیست. این حکمی برای همه است.

د. در او ساکن است: کسانی که در عیسی ساکن هستند، می‌دانند که به دلیل حضور و اطمینان روح‌القدس، در عیسی سکونت دارند. یوحنا دوباره همان نقل‌قول پولس به رومیان ۱۶:۸ را می‌دهد: «روح، خود با روحِ ما شهادت می‌دهد که ما فرزندان خداییم.»

یک) رومیان ۹:۸ به ما می‌گوید هر کسی که به عیسی تعلق داشته باشد، روح‌القدس را  در خود دارد؛ و این سکونتِ روح‌القدس به ما اطمینان می‌دهد. شما نمی‌توانید در عیسی سکونت داشته باشید و از آن آگاهی نداشته باشید، گرچه ممکن است هر از  چند گاهی مورد تردید قرار بگیرید.

دو) کسی که احکام خدا را رعایت نمی‌کند، اطمینان لازم را ندارد که در عیسی مانده باشد. همچنین، او واقعاً اطمینانی از حضور روح‌القدس در زندگی خود ندارد.

سه) برای دانستن اینکه آیا واقعاً این اطمینان را دارید ممکن است نیاز به تشخیصی روحانی داشته باشید، و این همان چیزی است که یوحنا در آیۀ بعدی با آن سروکار دارد. اما خدا قبلاً مبنای دیگری برای اطمینان به ما داده است: اینکه ببینیم آیا یکدیگر را دوست داریم یا نه (اول یوحنا ۱۹:۳).