فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!
اول یوحنا باب ۲ – موانع رفاقت با خدا
رفاقت و مشکل گناه
۱. آیۀ (۱ قسمت اول) هدف یوحنا از نوشتن این نامه: تا گناه نکنید.
ای فرزندانم، این را به شما مینویسم تا گناه نکنید.
الف. این را به شما مینویسم تا گناه نکنید: اول یوحنا ۸:۱ روشن کرد که گناه یک واقعیت (حداقل یک واقعیت موقتی) در زندگی مسیحی است. اول یوحنا ۹:۱ روشن میکند که همیشه برای گناه اعترافشده بخشش وجود دارد. با این حال، یوحنا میخواهد همچنین روشن شود که مسیحی باید نگران گناه باشد. یکی از دلایل نوشتن این نامه همین حقیقت است: تا گناه نکنید.
یک) یوحنا قبلاً این ایده را سرزنش كرد كه میتوانیم کاملاً عاری از گناه شویم (اول یوحنا ۸:۱). در عینحال، او میخواهد روشن کند که ما مجبور به گناهکردن نیستیم. خداوند ایماندار را مجبور به گناه نمیکند.
ب. تا گناه نکنید: این خواستۀ خداوند برای ایمانداران است. اگر گناه برای ما اجتنابناپذیر است، به این دلیل نیست که خدا حکم کرده باید گناه کنیم. همۀ منابع برای پیروزی روحانی در عیسی مسیح به ما تعلق دارد و این منابع هرگز پس گرفته نمیشود.
یک) یوحنا به این دلیل که مسئلۀ گناه در رابطه با خداست (اول یوحنا ۳:۱) و این واقعیت که گناه میتواند رفاقت ما با خدا را بشکند، به این مسئله میپردازد (اول یوحنا ۶:۱). او میخواهد روشن کند که خداوند نظامی را ایجاد نکرده که ما مجبور باشیم از راه گناه، رفاقت با او را بشکنیم.
دو) ضعفی در جسم و خون ما وجود دارد، که دائماً مایل نیست برای پیروزی بر گناه به عیسی اعتماد کند. خداوند وعده میدهد که روزی جسم و خون با رستاخیز کامل میشود.
۲. آیات (۱ قسمت دوم-۲) کمک به گناهکار و احیای رفاقت
اما اگر کسی گناهی کرد، شفیعی نزد پدر داریم، یعنی عیسی مسیح پارسا. او خود کفارۀ گناهان ما است، و نه گناهان ما فقط، بلکه گناهان تمامی جهان نیز.
الف. شفیعی نزد پدر داریم: اشتیاق خدا این است که گناه نکنید. با این حال، اگر این کار را بکنیم، تمهیداتی در نظر گرفته شده است، یک شفیع، یک وکیل مدافع برای ما. شفیع ما، خود عیسی مسیح است.
یک) لِنسکی درمورد کلمۀ قدیمی شفیع میگوید: «دِموستین (خطیب نامدار یونانی) از آن برای اشاره به دوستانِ متهم استفاده میکند که داوطلبانه وارد عمل میشوند و شخصاً از قاضی میخواهند که به نفع او تصمیم بگیرد.»
ب. شفیعی داریم: عیسی مدافع ما است، حتی وقتی که اکنون گناه میکنیم. خداوند از رفتار انسان شوکه نشده است. او همه را از قبل دیده است. او یکبار ما را نبخشید تا بعداً بگوید: «ببینید، باز چه کردند! اگر میدانستم که آنها میروند و این کار را میکنند، هرگز آنها را نمیبخشیدم.» بخششِ او اکنون در دسترس ماست.
یک) گویی ما بهعنوان متهم در دادگاه آسمانی، در برابر قاضی عادل خود، خدای پدر، ایستادهایم. شفیع ما برای پاسخ به اتهامات برمیخیزد: «او كاملاً گناهکار است، جناب قاضی. در واقع، او حتی از آنچه به آن متهم شده است، بدتر عمل کرده، و اکنون در برابر شما کامل و جامع اقرار میکند.» چکش چوبی کوبیده میشود و قاضی میپرسد: «حکم او چه باید باشد؟» شفیع ما پاسخ میدهد: «حكم او مرگ باید باشد؛ او سزاوار خشم کامل این دادگاه عادل است.» در تمام مدت، متهمکنندۀ ما ابلیس، از کل این اتفاق بسیار سرگرم است. ما گناهکاریم! ما گناه خود را اقرار میکنیم! ما مجازات خود را میبینیم! اما بعد، شفیع ما میخواهد كه به جایگاه نزدیک شود. همانطور که به قاضی نزدیک میشود، بهراحتی میگوید: «پدر، این یکی متعلق به من است. من بهای او را پرداخت کردم. من خشم و مجازات این دادگاه را که شایستۀ اوست، گرفتم.» چکش چوبی دوباره به صدا در میآید، و قاضی با صدای بلند میگوید:«متهم گناهکار است! مجازات اِعمال شد!» متهمکنندۀ ما به خشم میآید: «حتی نمیخواهی به او آزادی مشروط دهی؟» «نه!» قاضی فریاد میزند: «جریمه توسط پسر من کاملاً پرداخت شده است. لازم نیست که او را مورد آزمایش قرار دهیم.» سپس قاضی به شفیع ما رو میكند و میگوید: «پسر، تو گفتی این یکی متعلق به توست. من او را به شفاعت تو رها میکنم. پرونده بسته شد!»
ج. شفیعی نزد پدر داریم، یعنی عیسی مسیح پارسا: ممکن است فکر کنیم که گناه ما خدا را علیه ما قرار میدهد. اما محبت خدا آنقدر زیاد است که در محبت، او نهایت تلاش را کرد تا ما را قادر به ایستادگی در برابر عدالت مقدس خود کند. از طریق عیسی، خدا میتواند طرف ما باشد، حتی وقتی که گناهکارِ مقصر هستیم.
یک) یک وکیل مدافع بشری درمورد بیگناهی موکِل خود بحث میکند. اما شفیع ما، عیسی مسیح، گناه ما را اقرار میکند. و سپس از طرف ما بهعنوان كسی كه برای اقدام گناهکارانۀ ما فداكاری كرده است، از قاضی دادخواست میكند.
دو) عیسی مسیحِ پارسا به معنای این است که عیسی صلاحیت کامل را دارد که بهعنوان شفیع ما خدمت کند، زیرا او خودش کاملاً بیگناه است. وی آزمون وکالت در آسمان را گذرانده و صلاحیت نمایندگی موکِل در دادگستری قانونی آسمان را دارد.
سه) ما به عیسی بهعنوان شفیع خود نیاز داریم، زیرا ابلیس ما را در برابر خدا متهم میكند (مکاشفه ۱۰:۱۲). ما باید بین اتهام محکومکنندۀ ابلیس و محکومیت محبتآمیز روحالقدس تمایز قائل شویم.
د. او خود کفارۀ گناهان ما است: این بدان معناست که عیسی کسی است که کفارۀ گناهان ما را میدهد و گناهان ما را از بین میبرد و نه فقط گناهان ما، بلکه گناهان تمامی جهان نیز.
یک) کفاره ایدۀ ارائۀ هدیه به خدایان را دارد، تا بدین ترتیب نارضایتی خدایان را برطرف کند. یونانیان اینگونه فکر میکردند به این معنی که انسان اساساً به خدایان رشوه میدهد تا از این طریق به انسان لطف کنند. اما در مسیحیت، ایدۀ کفاره به این معنا است که خدا خود را (در عیسی مسیح) بهعنوان آنچه که خشم عادلانۀ او را در برابر گناهان ما دور میکند، نشان میدهد.
دو) آلفورد درمورد کفاره چنین میگوید: «این کلمه نشان میدهد که مسیح، بهعنوان قربانی گناه ما، با مرگ داوطلبانۀ خود بهعنوان یک قربانی، خدا و ما را آشتی داده است: با این کار خشم خدا را از ما دور کرده است.»
ه. و نه گناهان ما فقط، بلکه گناهان تمامی جهان نیز: اگرچه عیسی برای تمامی جهان کفاره داد، اما تمامی جهان نجات پیدا نکرده و با خدا رفاقت نمیکند. این بدان دلیل است که کفاره با بخشش برابر نیست. روز کفارۀ عهدعتیق (لاویان ۳۴:۱۶) این را نشان میدهد، وقتی که هر سال در روز کفاره، گناه همۀ اسرائیل کفاره میشد، با این حال همۀ اسرائیل نجات پیدا نکردند.
یک) عبارت «بلکه تمامی جهان نیز» به جهانیان اعلام میکند که خداوند با کفارۀ عیسی مسیح مشکل گناه را حل کرده است. اگر انسان کفارهای را كه خدا در عیسی فراهم كرده است، دریافت کند، گناه مانعی بین خدا و انسان نخواهد بود.
دو) «دلیل ذکر این مطلب در اینجا، بهخوبی توسط لوتر آورده شده است:”این یک واقعیت آشکار است که شما نیز بخشی از کل جهان هستید: بنابراین قلب شما نمیتواند خود را فریب دهد و فکر کند، خداوند بهخاطر پطرس و پولس مُـرد، اما نه برای من.» (آلفورد)
۳. آیات (۳-۶) ثمرۀ رفاقت
از اینجا میدانیم او را میشناسیم که از احکامش اطاعت میکنیم. آنکه میگوید او را میشناسد، اما از احکامش اطاعت نمیکند، دروغگوست و راستی در او جایی ندارد. اما آنکه از کلام او اطاعت میکند، محبت به خدا بهراستی در او به کمال رسیده است. از اینجا میدانیم که در او هستیم: آنکه میگوید در او میماند، باید همانگونه رفتار کند که عیسی رفتار میکرد.
الف. از این جا میدانیم او را میشناسیم: شواهد کسی که خدا را میشناسد، و با او رفاقت دارد این است که او از احکامش اطاعت میکند. یک اطاعت ساده و عاشقانه نتیجۀ طبیعی رفاقت با خداست.
یک) ما یک شفیع مهربان در آسمان داریم. ما یک دعوتنامۀ باز برای احیا از طریق اعتراف داریم. با این حال، این موارد باعث نمیشود که انسان تبدیلشده نسبت به احکام بیتوجه باشد. خداوند قلب را هنگام ایمانآوردن تغییر میدهد و شریعت خود را بر قلب ما مینویسد.
دو) «آن کسانی که فکر میکنند فیض خدا، وقتی کامل، منصفانه و بهصراحت موعظه شود، انسان را به گناه سوق خواهد داد، نمیدانند چه میگویند و نمیدانند چه چیز را تأیید میکنند… آیا من باید از خدا متنفر باشم، زیرا او با من مهربان است؟ آیا او را نفرین میکنم، زیرا او به من برکت میدهد؟ من باجرأت تأیید میکنم که تعداد کمی از مردم اینگونه استدلال میکنند.» (اسپرجن)
ب. دروغگوست و راستی در او جایی ندارد: حقیقت این امر آنچنان مسلم است که اگر کسی زندگی مطیعانه نداشته باشد، ادعای او برای رفاقت (شناخت تجربی) با خدا میتواند کاملاً به چالش کشیده شود.
یک) آنکه میگوید او را میشناسد: «با این حال، بین دانستن درمورد مسیح و شناخت مسیح تفاوت قائل شوید. ما ممکن است درمورد بسیاری از بزرگان خود اطلاعات زیادی داشته باشیم، گرچه آنها را نمیشناسیم. حال، شناختن مسیح هرگز کسی را نجات نخواهد داد. تنها دانش نجاتدهنده این است که، خود او را بشناسیم و به او، منجی زنده، که اکنون در دست راست خدا است اعتماد کنیم.» (اسپرجن)
ج. اما آنکه از کلام او اطاعت میکند، محبت به خدا بهراستی در او به کمال رسیده است: یوحنا همچنین ارتباط بین اطاعت و محبت به خدا را ایجاد میکند. محبتِ بهکمال رسیده به خدا، خود را در اطاعت نشان میدهد و وجود این اطاعت و محبت به ما اطمینان میدهد که در عیسی هستیم (از اینجا میدانیم که در او هستیم).
یک) لازم به ذکر است که وقتی شخصی مسیحی میشود، در رابطۀ او با گناه تغییری ایجاد میشود. گناه تا زمانی که ایماندار به جلال نرسد، در وی از بین نمیرود، اما وقتی او واقعاً مسیحی میشود، رابطۀ او با گناه تغییر میکند.
· یک مسیحی، دیگر مانند گذشته عاشق گناه نیست.
· یک مسیحی، دیگر مانند گذشته به گناه خود فخر نمیکند.
· یک مسیحی، دیگر مانند گذشته برنامهای برای انجام گناه ندارد.
· یک مسیحی، دیگر مثل گذشته گناهان خود را با عشق یاد نمیکند.
· یک مسیحی هرگز مانند گذشته از گناه خود کاملاً لذت نمیبرد.
· یک مسیحی، دیگر مانند گذشته با عادت گناه خود راحت نیست.
دو) «مسیحی، دیگر گناه را دوست ندارد؛ این موضوع تلخترین نگرانی اوست: او دیگر آن را بهعنوان یک چیز ساده قلمداد نمیکند، با آن بازی نمیکند یا با بیاعتنایی دربارۀ آن صحبت نمیکند… گناه در قلب مسیحی فرو خورده شده است، گرچه از بین نمیرود. گناه ممکن است وارد قلب شود و برای سلطه بجنگد، اما نمیتواند بر تخت سلطنت بنشیند.» (اسپرجن)
د. آنکه میگوید در او میماند، باید همانگونه رفتار کند که عیسی رفتار میکرد: این فکر حول یک حلقۀ کامل میچرخد. هنگامی که به عیسی وفادار هستیم، همانگونه رفتار میکنیم که او رفتار میکرد. بااطاعت و محبت زندگی میکنیم. وقتی میخواهیم همانگونه رفتار کنیم که او رفتار میکرد، باید با وفادارماندن به او شروع کنیم.
یک) همانگونه رفتار کنیم که عیسی رفتار میکرد: ما فراخوانده نشدهایم که از گام برداشتن عیسی روی آب تقلید کنیم، بلکه گامبرداشتن هر روزۀ او با خدایِ پدر موردِنظر است. قدرت روحانی مشهود در زندگی عیسی از زندگی وفادارانه، منظم و منضبطِ همراه با رفاقت و اطاعت سرچشمه میگرفت.
دو) «نکته در اینجا، این است کسی که خدا را بشناسد بهطور فزایندهای زندگیِ عادلانهای را پیش خواهد برد، زیرا خدا عادل است. این بدان معنی نیست که او بیگناه خواهد بود؛ یوحنا قبلاً نشان داده است كه هركس این ادعا را كند، دروغ میگوید. بهسادگی منظور این است که او در جهتی حرکت خواهد کرد که توسط نیکویی خدا مشخص شده است. اگر او این کار را انجام ندهد، اگر از گناه بهطور فزایندهای ناراضی و ناراحت نباشد، فرزند خدا نیست.» (بویس)
۴. آیات (۷-۱۱) ضرورت مطلق محبت
ای عزیزان، حکمی تازه به شما نمینویسم، بلکه حکمی دیرین که از آغاز داشتهاید. این حکم دیرین همان پیام است که شنیدید. در عینحال، حکمی که به شما مینویسم حکمی تازه است که حقیقت آن در او و نیز در شما نمایان است، زیرا تاریکی سپری میشود و نور حقیقی هماکنون درخشیدن آغاز کرده است. آنکه میگوید در نور است، اما از برادر خود نفرت دارد، هنوز در تاریکی به سر میبرد. اما آنکه برادر خود را محبت میکند، در نور ساکن است و در او هیچ سبب لغزش نیست. اما آنکه از برادر خود نفرت دارد، در تاریکی است و در تاریکی گام بر میدارد. او نمیداند کجا میرود، زیرا تاریکی چشمانش را کور کرده است.
الف. ای عزیزان، حکمی تازه به شما نمینویسم… در عینحال، حکمی که به شما مینویسم حکمی تازه است: حکمی که یوحنا نوشت، در عینحال هم دیرینه بود (به این معنا که به برادران در تمام طول زندگی مسیحیشان موعظه شده بود) و هم تازه (به این معنا که در انجیل یوحنا ۳۴:۱۳ توسط مسیح حکمِ تازه نامیده شد).
یک) حکم تازه به «محبتورزیدن» که عیسی در انجیل یوحنا ۳۴:۱۳ از آن صحبت کرد به چند دلیل واقعاً جدید بود. یکی از مهمترین دلایل این بود که عیسی نوعی محبت را نشان داد که قبلاً هرگز دیده نشده بود، محبتی که باید از آن تقلید کنیم.
دو) صلیب چهار جهت را نشان میدهد تا محبتِ عیسی مسیح را نشان دهد:
· به اندازۀ کافی عریض است که شامل هر انسانی شود.
· آنقدر طولانی است که بتواند تا ابد ادامه یابد.
· آنقدر عمیق است که بتواند به مقصرترین گناهکار برسد.
· آنقدر بلند است که ما را به آسمان برساند.
این محبتی جدید است، محبتی که دنیا هرگز قبل از کار عیسی روی صلیب ندیده بود.
ب. زیرا تاریکی سپری میشود و نور حقیقی هماکنون درخشیدن آغاز کرده است: حکم جدیدِ محبت به دلیل تاریکیای که بشریت، بهویژه غیریهودیان، را نشانه گرفته بود، ضروری است. این امر قبل از آن بود که نور حقیقی، کار تمامشدۀ عیسی را روشن کند.
ج. آنکه میگوید در نور است، اما از برادر خود نفرت دارد، هنوز در تاریکی به سر میبرد: در آیات قبل در این فصل، یوحنا، ما را با توجه به معیار اخلاقی رفتارمان با خدا بررسی کرد. کمی بعد او ما را طبق تعلیمی بهعنوان معیار سنجشی برای رفتارمان با خدا بررسی خواهد کرد. اکنون او ما را با توجه به محبتمان به دیگر مسیحیان بهعنوان معیاری برای رفتارمان با خدا بررسی میکند.
یک) همانطور که رابطۀ ما با گناه و اطاعت ما، معیار رفاقتِ ما با خداست، محبت ما به قوم خدا نیز چنین است. اگر بگوییم که در نور هستیم، اما از برادر خود متنفر باشیم، پس ادعای ما برای رفاقت با خدایی که نور است (اول یوحنا ۵:۱) پوچ است. اما کسی که برادرش را دوست داشته باشد، نشان میدهد که در نور ساکن است و هلاک نمیشود.
دو) «به نظر میرسد واضح است که اصطلاح در اینجا همان”همسایۀ او” نیست، با توجه به اینکه نامۀ یوحنا خطاب به مسیحیان است و از ترمیم رفاقت آنها با یکدیگر مینویسد.» (آلفورد)
سه) گاهی اینگونه فکرکردن آسان است، «اگر بهخاطر همۀ مسیحیان نبود، پیروی از عیسی آسان بود.» و بسیاری از مسیحیان مانند مجروحانِ در حال راهرفتن زندگی میکنند، که از اثر زخمی که مسیحیان دیگر بر آنها وارد کردهاند، فلج شدهاند. با این حال، این معیار همچنان پابرجاست. اگر ما نتوانیم یکدیگر را دوست داشته باشیم، پس راهی برای ادعای محبت واقعی به خدا نداریم. رابطۀ ما با خدا را میتوان با محبت ما به دیگر مسیحیان سنجید.
چهار) از طرفی، این متن نشان میدهد که او خدایی پر از فیض است، زیرا ما با چگونگی محبتمان به سایر مسیحیان ارزیابی میشویم، نه کسانی که مسیحی نیستند. از طرف دیگر، خداوند معیاری بهویژه دشوار به ما میدهد، زیرا ما اغلب – شاید بهدرستی- انتظار بیشتری از دوستان و همکاران مسیحی خود داریم.
د. اما آنکه از برادر خود نفرت دارد، در تاریکی است و در تاریکی گام بر میدارد: موضوع صریح است. اگر محبت خود را از دست بدهیم، همهچیز را از دست دادهایم و چیزی باقی نمانده است. شما میتوانید تمام اعمال درست را انجام دهید، همۀ حقایق درست را باور داشته باشید، اما اگر نسبت به مسیحیان دیگر محبت ندارید، همهچیز از دست میرود. این سه آزمایش -اخلاقی، اعتقادی و محبت- در کنار هم قرار میگیرند، مانند پایههای یک سه پایه.
یک) برای مردم بسیار آسان است که «خدمت» یا «نیکوکاربودن» را بالاتر از محبت در بدن مسیح قرار دهند. ما باید خدمت کنیم، و باید نیکوکار هم باشیم، اما همۀ این کارها را باید از روی محبت انجام دهیم -اما نه با اعمالی کامل، بلکه با توبهای بجا.
ه. او نمیداند کجا میرود، زیرا تاریکی چشمانش را کور کرده است: یوحنا با دانستن اهمیتی که عیسی برای محبت ما به یکدیگر قائل بود، تا جایی پیش میرود که میگوید اگر از برادر خود نفرت داشته باشیم، در تاریکی قدم برمیداریم و قادر به دیدن نیستیم و کور شدهایم.
یک) به یاد داشته باشید که نفرت را میتوان با بیتفاوتی نیز بیان کرد؛ محبت واقعی، خود را به دیگران نشان میدهد.
دو) میتوانیم مطمئن باشیم که خود یوحنا هم این زندگی عاشقانه را سپری کرده است، اما همیشه اینگونه نبوده است. خود یوحنا در این مرحله محبت را آموخت، زیرا در اوایل زندگی خود بهعنوان یکی از «فرزندان رعد» شناخته میشد. او یکبار میخواست آتش را از آسمان بر کسانی که عیسی را رد میکردند، فراخواند (لوقا ۵۴:۹).
نامۀ یوحنا با توجه به میزان بلوغ روحانی، خوانندگان خود را مورد خطاب قرار میدهد.
۱. آیۀ (۱۲) ای فرزندان، كه گناهانتان آمرزيده شده است.
ای فرزندان، به شما مینویسم، زیرا گناهانتان بهخاطر نام او آمرزیده شده است.
الف. ای فرزندان، به شما مینویسم: هر كدام از ما زندگی كلیسایی را از فرزندی (کودکی) آغاز میكنیم. وقتی از نظر روحانی در این حالت هستیم، کافی است که دربارۀ آمرزش گناهان خود بدانیم و از تمام آنچه که خدا از روی عدالت خود انجام داد تا ما را در عیسی مسیح ببخشد، شگفتزده شویم.
ب. زیرا گناهانتان بهخاطر نام او آمرزیده شده است: این همان چیزی است که باید از آن خوشحال شویم. اگر ما از آمرزش گناهان خوشحال نشویم، مشکلی پیش آمده است. احتمالاً نمیتوانیم بدی گناهان خود و بزرگی بخشش او را ببینیم. وقتی میبینیم که گناه ما چقدر بزرگ است و بهای بخشش آنها چقدر زیاد است، نسبت به اینکه مورد بخشش قرار میگیریم، حساس میشویم.
ج. ای فرزندان: این بخشش، لذت خاص فرزندان کوچک خداست، زیرا بخشش خدا درجهبندی ندارد. حتی جوانترین مسیحی نیز کاملاً بخشیده شده است. آنها هرگز «بخشیدهتر» نمیشوند. بخشش هدیۀ خداوند است، نه دستاورد انسان.
یک) توجه کنید: بهخاطر نام او آمرزیده شدهاید. دلایل آمرزش در ما یافت نمیشود، بلکه در خداوند است.
۲. آیۀ (۱۳ قسمت اول) پدرانی که دانش تجربی از عیسی مسیح دارند.
ای پدران، به شما مینویسم، زیرا او را که از آغاز است، شناختهاید.
الف. ای پدران، به شما مینویسم: همانطور که مطمئناً فرزندان کوچک وجود دارند، پدران نیز وجود دارند. اینها زنان و مردانی هستند که از جایگاه روحانیِ عمیق و طولانیای برخوردار هستند. آنها نوعی مشارکت با خدا دارند که یک شبه به وجود نمیآید. اینها مانند درختان بزرگ بلوط در خداوند هستند که در طول سالها بزرگ و قوی شدهاند.
ب. او را شناختهاید: این همان چیزی است که بلوغ روحانی در آن ریشه دارد. این امر نه در یک دانش فکری (هرچند که بخشی از آن است)، بلکه بیشتر در عمق رفاقت و رابطهای است که با عیسی داریم. برای سالیانِ سال رابطۀ تجربی با عیسی جایگزینی وجود ندارد.
۳. آیۀ (۱۳ قسمت دوم) ای جوانان، که پیروزی روحانی را شناختهاید.
ای جوانان، به شما مینویسم، زیرا بر آن شریر غلبه یافتهاید.
الف. ای جوانان، به شما مینویسم: همانطور که فرزندان کوچک و پدران وجود دارند، جوانان نیز وجود دارند. اینها مردها و زنانی هستند که دیگر فرزند کوچکی نیستند، اما هنوز پدر هم نیستند. آنها «خط مقدمِ» عمل خدا در میان قومش هستند.
یک) «ویژگی مناسب جوانی، ادامۀ بخشهای فعال زندگی است. اگر سرباز باشند، باید در همۀ خدماتِ فعال مشغول باشند.» (آلفورد)
ب. زیرا بر آن شریر غلبه یافتهاید: آنها درگیر نبرد با آن شریر هستند. ما فرزندان کوچک خود را به جنگ نمیفرستیم و پیرمردهای خود را به خط مقدم نمیفرستیم. بیشترین تلاش، بیشترین هزینه و بیشترین قدرت از جوانان انتظار میرود.
یک) به همین دلیل، بسیاری تلاش کردهاند تا آنجا که ممکن است در دوران کودکی روحانی بمانند. این اشتباه است. مثل این است که یک فراری یا آدم ولگردی باشید. ما انتظار داریم که کودکان در جنگها نجنگند و توسط دیگران حمایت شوند، اما از بزرگسالان این انتظار را نداریم.
ج. بر آن شریر غلبه یافتهاید: این جوانان بر دشمنان روحانی که میخواهند زندگی روحانی آنها را نابود کنند، غلبه کردهاند. آنها میدانند بهعنوان شریک خدا، نبرد با ابلیس و فرستادگانش به چه معنی است.
۴. آیۀ (۱۳ قسمت سوم) ای بچهها، که پدر را میشناسید.
ای بچهها، به شما مینویسم، زیرا پدر را شناختهاید.
الف. زیرا پدر را شناختهاید: در اولین مرحله از رشد روحانی، ما ریشۀ خود را در محبت و عنایت پدرانۀ خدا فرو میبریم. ما او را بهعنوان پدری که به فکر ما است، میشناسیم، و خود را بهعنوان فرزندان وابستۀ او میبینیم.
یک) «و آیا در او شکوه نمیبینید؟ بچههای کوچک وقتی شروع به صحبت میکنند، و به مدرسه میروند، چقدر به پدرشان افتخار میکنند! پدر آنها بزرگترین مردی است که تاکنون زندگی کرده است: هیچوقت کسی مانند او نبوده است. ممکن است با آنها دربارۀ دولتمردان بزرگ، یا جنگجویان بزرگ، یا شاهزادگان بزرگی صحبت کنید، اما درحقیقت آنها هیچ به حساب میآیند: پدرشان تمام افق وجودشان را پر میکند. مطمئناً این مسئله درمورد ما و پدرِ ما خدا نیز صدق میکند.» (اسپرجن)
ب. ای بچهها: یوحنا در آیات ۱۲ و ۱۳ برای ای فرزندان کلمات مختلفی به کار میبرد (به ترتیب، تکنیا (teknia) و پدیا (paidia)). «تکنیا» بیشتر بر رابطۀ وابستگی کودک به والدین تأکید دارد، در حالی که «پدیا» تأکید بیشتری بر عدم بلوغ کودک و نیاز به آموزش، دارد.
۵. آیۀ (۱۴ قسمت اول) پدرانی که دانش تجربی از عیسی مسیح دارند.
ای پدران، به شما مینویسم، زیرا او را که از آغاز است، شناختهاید.
الف. زیرا او را که از آغاز است، شناختهاید: تکرار همان ایده از اول یوحنا ۱۳:۲ قسمت اول نشان میدهد که باید بر آن تأکید کرد. رابطهای که افراد در این مرحله از رشد روحانی با عیسی مسیح دارند هم واقعی است و هم عمیق.
ب. به شما مینویسم: گاهی ممکن است فکر کنیم: «چیز بیشتری نیست؟ خوب است که این پدران عیسی را بشناسند، اما آیا آنها نباید فراتر از آن بروند؟» این تکرار به ما یادآوری میکند که فراتر از آن نیست.
یک) پولس، در نامۀ خود به فیلیپیان، میتوانست بگوید که او تمام دستاوردهای روحانی قبلی خود را، در مقایسه با عظمت برتر شناخت عیسی، فضله حساب کرد. «میخواهم او را بشناسم»، شیوۀ قدرتمندی است که پولس آن را در فیلیپیان ۱۰:۳ بیان کرد.
۶. آیۀ (۱۴ قسمت دوم) جوانان، که قوی هستند و پیروزی روحانی را میشناسند.
ای جوانان، به شما مینویسم، زیرا توانایید و کلام خدا در شما ساکن است، و بر آن شریر غلبه یافتهاید.
الف. ای جوانان، به شما مینویسم: باز هم تکرار ایده، بیانگر تأکید است. نه تنها جوانان … بر آن شریر غلبه یافتهاند، بلكه آنها این كار را از طریق نیرویی كه از طریق كلام خدا دریافت کردهاند، انجام دادهاند. کلام خدا منبع قدرت روحانی ماست.
یک) آیا از نظر روحانی خود را یکی از جوانان میدانید؟ پس آیا شما توانا هستید؟ آیا شما از توانایی خود برای کارهای روحانی استفاده میکنید؟ آیا از اینكه قدرت شما توسط خدا آزمایش شده و رشد كرده است، ناراحت هستید؟
ب. کلام خدا در شما ساکن است: این جوانان که مقداری بلوغ روحانی کسب کرده بودند، با این واقعیت شناخته میشدند که کلام خدا در آنها زندگی میکند. کلام خدا در قلب آنها خانهای برای خود ساخته است.
حملهای به رابطۀ ما با خدا: دنیویبودن
۱. آیۀ (۱۵) مسئلۀ دنیادوستی
دنیا و آنچه را در آن است، دوست مدارید. اگر کسی دنیا را دوست بدارد، محبتِ پدر در او نیست.
الف. دنیا را دوست مدارید: یوحنا به ما گفته است که اگر در تاریکی گناه گام برداریم و ادعا کنیم با خدا رفاقت داریم، دروغ میگوییم (اول یوحنا ۶:۱). اکنون یوحنا به منطقۀ خاصی از گناه اشاره میکند که بهویژه رفاقت ما با خدا را تهدید میکند: دنیویبودن، یعنی دوستداشتن دنیا.
ب. دنیا و آنچه را در آن است، دوست مدارید: دنیا، به معنایی که نامۀ یوحنا در اینجا اشاره دارد، کرۀ زمین نیست. و همچنین انسانهایی که خدا آنها را دوست دارد، نیست (انجیل یوحنا ۱۶:۳)، بلکه بشریتِ گناهکار است که در شورش علیه خدا متحد شده است.
یک) یکی از اولین نمونههای این ایده از دنیا در کتابمقدس به ما کمک میکند تا این نکته را درک کنیم. پیدایش ۱۱ از شورش متحدانۀ جامعۀ بشری علیه خدا در برج بابِل صحبت میکند. در ساخت برج بابِل، یک رهبر بشری ضد خدا وجود داشت (نام او نَمرود بود). شورشی سازمانیافته علیه خدا (در نافرمانی از فرمان پراکندهشدن در کل زمین) صورت گرفت. نسبت به کلام و وعدۀ خداوند، یک بیاعتمادیای مستقیم بود (در ساخت بُرجی که احتمالاً یک بُرج بهعنوان پناهگاه برای محافظت در برابر سیل آینده از آسمان بود).
دو) تمام داستان بُرج بابِل همچنین یک واقعیت اساسی دیگر درمورد نظام جهانی را به ما نشان میدهد. پیشرفت، فناوری، دولت و سازمان جهانی میتواند شرایط انسان را بهتر کند، اما نه برتر. از آنجا که انسان دوست دارد وضعیت بهتری داشته باشد، پس بهآسانی عاشق دنیا میشود.
سه) سرانجام، داستان بُرج بابِل به ما نشان میدهد که نظام جهانی -به همان اندازه که به نظر میرسد چشمگیر و برنده باشد- هرگز بر خدا پیروز نخواهد شد. خداوند بهراحتی شورش در برج بابل را شکست داد. نظام جهانی هرگز بر خداوند پیروز نخواهد شد.
ج. دنیا را دوست مدارید: به این معنی است که ما نباید عاشق نظام جهانی یا شیوۀ کار آن باشیم. یک روش دنیوی، ضدِ خدا یا نادیدهگرفتن خدا برای انجام اعمالی وجود دارد که توصیفکنندۀ جامعۀ بشری است، و دوستداشتن دنیا در این مفهوم آسان است.
یک) توجه کنید که دنیا از ما چه میخواهد: محبت. این محبت در زمان، توجه، و هزینه بیان میشود. ما تشویق و ترغیب میشویم که وقت، توجه و پول خود را به جای خدا به چیزهای این دنیا اختصاص دهیم.
دو) اگر دنیا را دوست دارید، پاداشهایی نیز کسب میکنید. شما ممکن است جایگاهی از اعتبار، مقام، افتخار، آسایش پیدا کنید. نظام دنیا میداند که چگونه به دوستداران خود پاداش دهد.
سه) با این وجود، حتی در بهترین حالت پاداشهایی که از این دنیا به دست میآیند فقط تا زمانی که ما زنده هستیم وجود دارند. مشکل این است که اگرچه اعتبار و منزلت، عزت و آسایش این جهان را به دست میآوریم، اما اعتبار، منزلت، عزت و آسایش ملکوت خدا را از دست میدهیم.
د. و آنچه در آن است: این هشداری درمورد عشق به زیباییِ جهانی نیست که خداوند خلق کرده است (گرچه ما همیشه باید خالق را به جای مخلوق دوست داشته باشیم). در عوض، این آیه بیشتر هشداری است درمورد دوستداشتن چیزهای مادی که مشخصۀ نظام جهانی است.
یک) دنیا با چیزهای بزرگی که برای ارائه به ما دارد محبت ما را میخرد. اتومبیل، خانه، اسباب و وضعیتی که با همۀ آنها مطابقت دارد، واقعاً میتواند خانۀ قلب ما را در جهان بسازد.
ه. اگر کسی دنیا را دوست بدارد، محبتِ پدر در او نیست: بهسادگی، محبت به دنیا با محبت به پدر ناسازگار است. بنابراین اگر کسی ادعا میکند که خدا را دوست دارد و در عین حال دنیا را دوست دارد، ادعای او برای دوستداشتن خدا اشتباه است.
یک) طی قرنها، مسیحیان به روشهای مختلفی با گرایش طبیعی جهان مقابله کردهاند. زمانی تصور میشد که اگر شما یک مسیحی واقعاً متعهد هستید و واقعاً میخواهید خدا را به جای دنیا دوست داشته باشید، باید جامعۀ بشری را ترک کنید و بهعنوان یک راهب یا راهبه در یک صومعۀ متروک زندگی کنید.
دو) این رویکرد و رویکردهای مشابه دیگر که میخواهند ما را از دنیا خارج کنند، دو مشکل دارند. اولین مشکل این است که ما دنیا را با خود به صومعه میآوریم. مشکل دیگر این است که عیسی قصد داشت ما در دنیا باشیم، اما دنیوی نباشیم. این حقیقت را در دعای او در انجیل یوحنا ۱۴:۱۷-۱۸ میبینیم.
۲. آیۀ (۱۶) مشخصۀ دنیا
زیرا هرچه در دنیاست، یعنی هوای نَفًس، هوسهای چشم و غرورِ مال و مقام، نه از پدر، بلکه از دنیاست.
الف. زیرا هرچه در دنیاست: شخصیت جهان از طریق هوایِ نفس، هوسهای چشم و غرورِ مال و مقام نمایان میشود. این شهوتها میخواهند ما را به گناه و دنیاپرستی بکشند.
یک) ایدۀ غرورِ مال و مقام، در کسی است که برای برتری نسبت به دیگران زندگی میکند، عمدتاً با تحت تأثیر قراردادن دیگران از طریق ظاهر، حتی اگر لازم باشد با فریب.
دو) برای دریافت دیدی از چگونگی کار دنیا، به تبلیغاتی که معمولاً به یاد میآورید، فکر کنید. آنها احتمالاً در هوایِ نفس، هوسهای چشم یا غرورِ مال و مقام، جذابیت زیادی دارند. در بسیاری از تبلیغاتِ موفق هر سه موضوع مورد توجه قرار میگیرد.
ب. هَوایِ نَفس، هوسهای چشم و غرورِ مال و مقام: در فهرست این جنبههای دنیا، ممکن است یوحنا اولین جستجوگر دنیاپرستی، یعنی حوا در باغ عدن را در ذهن داشته باشد (پیدایش۶:۳).
یک) درمورد حوا در باغ عدن گفته میشود، که او وقتی میوۀ درخت ممنوعه را دید که برای خوردن خوب است، از آن استفاده کرد. او به این فکر کرد که میوه میتواند چقدر خوشمزه باشد و او را راضی میکند. او به دنبال هوایِ نفس رفت.
دو) درمورد حوا در باغ عدن گفته میشود، که او وقتی میوۀ درخت ممنوعه را دید که به نظر خوشایند میآید، از آن استفاده کرد. او دید که آن چقدر زیبا و پسندیده است، و حس هنری او را خشنود کرد. او به دنبال هوسهای چشم رفت.
سه) درمورد حوا در باغ عدن گفته میشود، كه او وقتی فکر کرد آن میوه میتواند شخص را عالِم کند، از میوۀ ممنوعه استفاده کرد. میوه چقدر او را دانا میکند! چقدر شوهرش او را تحسین میکند! او به دنبال غرورِ مال و مقام رفت.
ج. نه از پدر، بلکه از دنیاست: این متن توضیح میدهد که چرا هوای نفس، هوسهای چشم و غرور مال و مقام گناه هستند، حتی اگر حس خوبی داشته باشند و چیزی را در ما ارضا کنند. خدا میداند که ما ذاتاً نفسانی هستیم و نیازهای فیزیکی داریم که در صورت ارضا حس خوبی دارند. اما این در ذات خداوند نیست که از طریق هوای نفس بر ما تأثیر بگذارد.
یک) خدا میداند که ما چشم داریم و ظاهر برای ما بسیار مهم است. او دنیای زیبایی درست کرد تا ما را راضی کند! اما خداوند همیشه فراتر از شکل ظاهری نگاه میکند، و این در ذات خدا نیست که از طریق هوسهای چشم بر ما تأثیر بگذارد.
دو) خدا میداند که ما نیازهای عاطفی و روانی برای خواستن و انجامدادن کارهایی داریم. او ما را اینگونه ساخته است! اما این در ذات خدا نیست که از طریق غرور مال و مقام بر ما تأثیر بگذارد.
د. نه از پدر، بلکه از دنیاست: ما غالباً بهندرت درک میکنیم که چقدر جهان بر تفکر ما تسلط دارد و اغلب افکار ما، نه از پدر، بلکه از دنیاست.
یک) ما معمولاً معتقدیم خیلی بیشتر از آنچه که تصور میکنیم، کتابمقدسی فکر میکنیم. ما باید عادتهای تفکر خود را دقیق بسنجیم و ببینیم که آیا آنها بیشتر از دنیا پیروی میکنند یا از خدای پدر.
· به استاندارد خود برای موفقیت فکر کنید: آیا دنیوی است یا خداپسندانه؟ آیا پولسِ رسول را شخصی شکستخورده میدانید یا موفق؟
· به استاندارد خود فکر کنید که چه چیزی باعث جذابیت فرد در جنس مخالف میشود. آیا این یک معیار دنیوی است یا یک معیار خدایی؟
· به استاندارد خود برای روحانیت فکر کنید: آیا دنیوی است یا خداپسندانه؟ یک روحانیت دنیوی در دنیا وجود دارد، و بسیاری از مردم آن را میپذیرند.
دو) این نشان میدهد که ما چه نیاز عظیمی داریم که همشکل این عصر نشویم، بلکه با نوشدن ذهن خود دگرگون شویم (رومیان۲:۱۲).
۳. آیۀ (۱۷) حماقت دنیادوستی
دنیا و هوسهای آن گذراست، اما آنکه ارادۀ خدا را به جا میآورد، تا ابد باقی میماند.
الف. دنیا گذراست: این حماقت دنیادوستی را آشکار میکند. درحقیقت سرمایهگذاری در دنیا، سرمایهگذاری در چیزی بیدوام و فانی است، زیرا دنیا گذراست. همانطور که در مثال برج بابِل دیدیم، دنیا هرگز در برابر خدا پیروز نمیشود، اگرچه در ظاهر چنین است.
یک) دنیا گذراست: این یک دعا، یک اشتیاق و یک تمایل روحانی نیست، بلکه یک واقعیت است. دنیا گذراست و ما باید زندگی خود را ادامه دهیم و افکار خود را از این واقعیت آگاه کنیم.
ب. دنیا گذراست: این امر باقدرت در زندگی لوط در بابهای ۱۳، ۱۴، و ۱۹ پیدایش بهخوبی نشان داده شده است. لوط به مردی روحانی و پارسا به نام ابرام مرتبط بود. با این وجود او خودخواه بود و بدون در نظر گرفتن پیامدهای روحانی اعمالی را انجام میداد که منفعت بیشتری برایش به ارمغان میآورد. او از نظر اقتصادی سعادتمند شد، اما چادر خود را به سمت شهری شریر و دنیوی، (به نام) سُدوم برافراشت. پس از مدتی، بهعنوان یکی از رهبران مدنی سُدوم در دروازههای شهر نشسته بود. او دارای مقام، نفوذ، ثروت و آسایش دنیوی بود. با این حال، در یک لحظه که قضاوت خدا بر سُدوم و عموره رسید، همۀ اینها برداشته شد. لوط تمام تخممرغهای خود را در سبدِ اشتباه قرار داد، و با این واقعیت که دنیا گذراست، سوزانده شد.
یک) فراعنۀ باستان با انواع و اقسام ثروت در اهرام به خاک سپرده شدند، زیرا تصور میشد که در دنیای آینده برای آنها کاربردی دارد. در پایان، آنها فقط مورد استفادۀ دزدان قبر قرار گرفتند. فراعنه نتوانستند هیچیک از وسایل دنیوی خود را با خود به دنیای پس از آن ببرند. هیچکس با یک مینیبوس پر از وسایلِ این دنیا از دروازههای بهشت عبور نمیکند. درست است: دنیا گذراست.
ج. آنکه ارادۀ خدا را به جا می آورد، تا ابد باقی میماند: این کاملاً در تضاد با دنیای گذراست. از آنجا که بعضی چیزها برای همیشه ماندگار هستند، سرمایهگذاری در زندگی، برای آنچه که از دست نمیرود بسیار عاقلانهتر است: انجام ارادۀ خدا.
یک) ما بهطور منظم با سه چیز جاودانه در ارتباط هستیم: روحِ قدوسِ خدا، افراد پیرامونمان، و کلمات جاودانۀ ثبتشده در کتابی که در دست دارید. وقت، توجه و هزینهای که برای اینها صرف شود، پاداشهای جاویدان دارند.
حمله به رابطۀ ما با خدا: دینِ باطل
۱. آیات (۱۸-۱۹) خطر دینِ باطل: روحِ ضدِمسیح
بچهها، این ساعتِ آخر است و چنانکه شنیدهاید «ضدمسیح» میآید، هماکنون نیز ضدمسیحانِ بسیار ظهور کردهاند، و از همین در مییابیم که ساعت آخر است. آنها از میان ما بیرون رفتند، اما از ما نبودند؛ چه اگر از ما بودند، با ما میماندند. ولی رفتنشان نشان داد که هیچیک از ایشان از ما نبودند.
الف. بچهها، این ساعتِ آخر است: یوحنا با توجه به زمان خود بهعنوان ساعت آخر، در انتظار دائمی بازگشت عیسی زندگی میکرد. این انتظاری است که ما نیز باید داشته باشیم، بدانیم که بازگشت خداوند در هر زمان ممکن است.
یک) با دیدن ماهیت زمان خود و آنچه که کتابمقدس درمورد زمانهای آخر میگوید، باید خود را در چند دقیقۀ آخر بدانیم.
ب. «ضدمسیح» میآید: یوحنا در اینجا، به فردی اشاره میکند که خیل گستردهای از افراد را به خود جلب کرده است، از جمله کسانی که حتی کتابمقدس را نمیدانند. خیلیها نسبت به این شخص که ضدمسیح نامیده میشود، بیتوجه هستند، مگر آنچه از فیلمهایی مانند «طالع نحس» آموختهاند.
یک) نام ضدمسیح برای درک ما مهم است. پیشوند «ضِد» میتواند به معنای «مخالف» یا «به جایِ» باشد. ضدمسیح «مخالف عیسی» است؛ او «به جایِ» عیسی است.
دو) بیشتر مردم بر ایدۀ «مخالف عیسی» تمرکز کردهاند. این باعث شده است آنها فکر کنند که ضدمسیح بهعنوان یک شخص فوقالعاده شرور ظاهر خواهد شد. آنها فکر میکنند همانطور که عیسی اعمال خوب انجام داد، ضدمسیح نیز اعمال بد خواهد کرد. همانطور که شخصیت و مشخصۀ عیسی زیبا و جذاب بود، شخصیت و مشخصۀ ضدمسیح زشت و دافعهآور خواهد بود. همانطور که عیسی فقط حقیقت را گفت، ضدمسیح نیز فقط دروغ خواهد گفت. این موضوع بیش از حد بر ایدۀ «مخالف عیسی» تأکید میکند. در حالی که ضدمسیح بیشتر «به جای عیسی» خواهد بود، یعنی درحقیقت او فوقالعاده به نظر میرسد، جذاب و موفق خواهد بود. او برندۀ نهایی خواهد بود و بهعنوان یک فرشتۀ نور ظاهر خواهد شد.
سه) برخی نمیدانند که آیا این ضدمسیح یک شخص خواهد بود یا یک نظام سیاسی؟ این واقعاً یک تمایز کوچک است، زیرا به تعبیری هم شخص و هم نظام سیاسی خواهد بود. در مقیاس بزرگتر، او نمایندۀ کل دولت یا نظام است؛ وقتی به آلمان در دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ فکر میکنیم، چهرۀ هیتلر بهعنوان یک فرد و چهرۀ آلمانِ نازی بهعنوان یک کشور، تقریباً یکسان هستند. ضدمسیح یک شخص است، اما با یک دولت قدرتمند نیز در ارتباط خواهد بود.
ج. ضدمسیح میآید، هماکنون نیز ضدمسیحانِ بسیار ظهور کردهاند: تمایزی بین ضدمسیح و ضدمسیحان وجود دارد. یک «روحِ» ضدمسیح وجود دارد، و این «روحِ» ضدمسیح روزی نهایتِ تحقق خود را در ضدمسیحی، که بشریت را در شورش آخرالزمان علیه خدا هدایت میکند، پیدا میکند.
یک) به عبارت دیگر، اگرچه دنیا هنوز منتظر است تا نبرد نهایی ضدمسیح را ببیند، «پیشنمایش»های کمی از این مرد و مأموریت او برای آینده وجود دارد.
د. از همین در مییابیم که ساعت آخر است: این جمله نشان میدهد که یوحنا بر این باور است که حضور بسیاری از ضدمسیحان -بسیاری از افرادی که مسیح دروغین و جایگزین را ارائه میدهند- شاهدی بر تأخیر در ساعت قبل از آمدن عیسی مسیح است. یوحنا مینویسد که این در زمان او به حقیقت پیوست؛ ما میتوانیم بگوییم که این در زمان خودمان، حتی واقعیتر است.
یک) «عبارت ضدمسیح در کتابمقدس فقط در نامههای یوحنا وجود دارد و تنها پنجبار در چهار آیه (اول یوحنا ۱۸:۲، ۲۲، ۳:۴، دوم یوحنا ۷) به کار رفته است. اما گرچه این کلمه نادر است، اما ایدۀ ضدمسیح رایج و مهم است.» (بویس)
دو) ضدمسیح عناوین زیادی دارد:
· او «شاخ کوچک» در کتاب دانیال ۸:۷ است.
· او در کتاب دانیال ۲۳:۸ «پادشاه سختروی و مُعمادان» است.
· او شاهزادهای است که در کتاب دانیال ۲۶:۹ خواهد آمد.
· او در کتاب دانیال ۳۶:۱۱-۴۵ پادشاه بااِراده است.
· او کسی است که در انجیل یوحنا ۴۳:۵ به نام خودش میآید.
· او فرزند هلاکت، مرد گُناه و مرد بیدین در دوم تسالونیکیان ۳:۲ و ۸:۲ است.
سه) اساساً، ضدمسیح یک دیکتاتور جهانی است که بشریت را در دورهای طلایی هدایت میکند، تا زمانی که شخصیت واقعی خود را نشان دهد و قضاوت خدا بلافاصله قبل از بازگشت عیسی بر او و پادشاهی او ریخته میشود.
چهار) باید توجه داشته باشیم، از آنجایی که صحنۀ جهانی برای ظهور یک «ابرمردِ» سیاسی و اقتصادی آماده شده است، یک رهبر سیاسی واحد باید کنفدراسیون ملتهای سلطهگر جهانی را سازماندهی کند. رهبران کشورها از نظم نوین جهانی صحبت میکنند، اما هیچکس نتوانسته است آن را تعریف کند و چه برسد رهبری آن را انجام دهد. با این حال، این رهبر میآید.
پنج) این ضدمسیح نوعی فرقۀ شخصیتی را که امروز مشروط به پذیرش آن هستیم، به همراه خود خواهد داشت. ما نه تنها در آمریکا پرستش بیمارگونۀ افراد مشهور را انجام میدهیم، بلکه در سراسر جهان ملتِ صد میلیون نفری به پرستش یک شخص -مانند لِنین، اِستالین یا مائو- ترغیب شدهاند. این به ما نشان میدهد که فرقۀ شخصیتی زمانی میتواند قوی باشد که دولت با تمام وجود از آن حمایت کند. همۀ این تحولات باید به ما بفهمانند که ضدمسیح آماده است تا در لحظۀ مناسب آشکار شود.
ه. آنها از میان ما بیرون رفتند: این جمله نشان میدهد که بسیاری از این ضدمسیحان در یک بازۀ زمانی خود را با جوامع مسیحی شناساندهاند. این واقعیت که آنها از کلیسای مسیح خارج شدند، نشان داد که آنها از ابتدا از ما نبودند.
یک) یوحنا درمورد کسی صحبت نمیکرد که یک کلیسا را ترک میکند تا در یک کلیسای خوب دیگر حضور پیدا کند. منظور وی کسانی بودند که همۀ کلیساهای خدا را یکباره ترک میکنند. این نشان میدهد که آنها از ابتدا هرگز بخشی از قوم خدا نبودند.
دو) میتوانیم این صحنه را تصور کنیم. در یک کلیسا در بین مردم اختلاف نظر وجود دارد و کسی در پاسخ میگوید: «من از همۀ اینها خسته شدهام. این کلیسا و همۀ کلیساها، فقط گروهی ریاکار هستند. من به هیچیک از اینها احتیاج ندارم و میتوانم خدا را به روش خودم دنبال کنم!» آنها میروند؛ نه فقط از یک کلیسا، بلکه همۀ کلیساها را ترک میکنند. انصافاً میتوان گفت که به نظر نمیرسد این فرد مسیحی باشد و ظاهر آنها نشان میدهد که آنها هرگز در واقع مسیحی نبودهاند. فقط خدا قلب (نیت) را بهطور قطعی میداند، اما ظاهر این است که آنها به کلیسا اعتماد کردند، یا به خود اعتماد کردند، اما آنها در واقع به عیسی مسیح اعتماد نکرده بودند. اگر اعتماد میکردند، پس زمینۀ مشترک اعتماد به عیسی قویتر میبود نسبت به هر مشکلی که ممکن بود با مسیحیان دیگر داشته باشند.
سه) باید مراقب کسانی بود که به نظر میرسد چنان «روحانی» هستند که نمیتوانند با هیچ کلیسایی کنار بیایند. هر از گاهی این افراد را میبینید: افرادی که به نظر میرسد بسیار با استعداد، پر از نبوت و پیغام، یا آنقدر روحانی هستند که به هر کلیسایی که میروند از آنجا بیرون رانده میشوند و یا با هیاهو بیرون میروند. سرانجام، آنها فقط به حال خود رها میشوند، و به نظر میرسد از این امر به اندازۀ کافی خوشحال هستند. همنشینی با خود، حداقل، رفاقت با کسی است که به اندازۀ خودشان روحانی است! البته در چنین بهاصطلاح روحانیتی چیزی به واقع نادرست وجود دارد.
چهار) «شاید بیشتر اعضای کلیسای دیدنی، اعضای کلیسای نادیدنی -بدن روحانی مسیح باشند- اما برخی از آنها چنین نیستند. آنها با ما هستند، اما هنوز واقعاً به ما تعلق ندارند. آنها در زمین با ما شریک هستند، اما تولد آسمانی ما را ندارند.» (استات)
پنج) واقعیت تلخ این است که بسیاری از کسانی که مخالف عیسی یا ایماندار دروغین از آب درآمدند، از بدن واقعی مسیح (کلیسا) بودهاند.
و. آنها از میان ما بیرون رفتند، اما از ما نبودند؛ ولی رفتنشان نشان داد که هیچیک از ایشان از ما نبودند: یک کلیسای سالم میتواند خود را از سموم پاک کند؛ مسیحی سازشگر و گناهکار، احساس راحتی نمیکند که در یک کلیسای سالم ریشه دواند -او یا باید نسبت به خدا صادق باشد یا کلیسا را ترک کند.
۲. آیات (۲۰-۲۳) شناسایی روح ضدمسیح
اما شما مسحی از آن قدوس یافتهاید و همگی دارای معرفت هستید. من اینها را به شما مینویسم، نه از آنرو که حقیقت را نمیدانید، بلکه از آنرو که آن را میدانید، و نیز میدانید که هیچ دروغی از حقیقت پدید نمیآید. دروغگو کیست، جز آن که مسیحبودنِ عیسی را انکار میکند. چنین کسی همان «ضدمسیح» است که هم پدر و هم پسر را انکار میکند. هرکه پسر را انکار کند، پدر را هم ندارد و هرکه پسر را اقرار کند، پدر را نیز دارد.
الف. شما مسح یافتهاید: در اینجا یوحنا به یک مسحِ مشترک در همۀ مؤمنان اشاره کرد. این مسح است که تشخیص را برای کسانی که آن را در خداوند جستجو میکنند امکانپذیر میکند (و همگی دارای معرفت هستید).
یک) هنگامی که عهدجدید از مسح صحبت میکند، از آن بهعنوان دارایی مشترک همۀ مؤمنان صحبت میکند، اما ممکن است همۀ ایمانداران در مسحی که خدا به آنها عطا کرده، قدم برندارند. در عهدجدید از مسح «خاصی» که به افراد خاص داده شده، صحبت نمیشود.
دو) امروزه در میان برخی از مسیحیان، رویکردی جادویی یا خرافی نسبت به مسح وجود دارد. از نظر آنها، مسح مانند ویروس یا میکروب است که میتواند در اثر تماس معمولی گسترش یابد یا یک گروه کامل را آلوده کند. معمولاً این افراد فکر میکنند وقتی کسی مسح «میشود»، مسح او اینگونه آشکار میشود که شروع به انجام رفتارها و اعمال عجیب میکند. این ایدۀ انجیل برای مسح نیست.
سه) مسح، ایدۀ پرشدن و فیضیافتن از روحالقدس را دارد. این چیزی است که دارایی مشترک همۀ مسیحیان است، اما چیزی است که باید تسلیم و پاسخگوی آن باشیم. «از آنجا که برای انتصاب اشخاص در خدمات مهم از روغن استفاده میشد، و این روغن بهعنوان نشان عطایا و فیض روحالقدس شناخته شد، که بدون آنها انجام خدمات امکانپذیر نبود؛ پس این کار انجام میشد تا روح در کلیسا ریاست کند، او که همۀ مواهب و فیض از آن سرچشمه می گیرد.» (کلارک)
چهار) گفته میشود که روغن مسح -بهطور لغوی به مفهوم مبارکشدن توسط روغن است- دلیلِ یکی از مجازاتهایی بود که برای یوحنا در آزار و شکنجه صادر شد. امپراتور رومی، دومیتیان، یوحنا را در یک خمرۀ روغن جوشان انداخت، گویا میگفت: «مسح واقعی این است.» یوحنا از مخزن روغن جوشان صدمهای ندید، زیرا او واقعاً مسحشده بود.
ب. و همگی دارای معرفت هستید: به دلیل مسح روحالقدس که به همۀ مؤمنان داده شده است، آنها منابع لازم برای شناخت حقیقت را دارند. این بدان معنا نیست که معلمان غیرضروری هستند، زیرا یکی از منابع شناخت حقیقت، تعالیم معلمانی مانند یوحنا است.
یک) در آیۀ ۲۰، یوحنا کلمۀ متفاوتی برای معرفت، نسبت به آنچه قبلاً استفاده میکرد، به کار میبرد. قبلاً یوحنا از كلمهای به معنای «دانش بهواسطۀ تجربه» استفاده میكرد. در اینجا او از کلمهای به معنای «دانش بهواسطۀ شهود» استفاده میکند. ما با مسح روحالقدس بهطور شهودی، برخی حقایق را میدانیم.
ج. دروغگو کیست، جز آن که مسیحبودنِ عیسی را انکار میکند؟ متن روشن میکند که تأیید اینکه عیسی همان مسیح است، باید چیزی بیش از گفتن «او مسیح» است باشد. این مسئله باید به درک رابطۀ بین عیسی و خدایِ پدر مربوط باشد: «چنین کسی همان “ضدمسیح” است که هم پدر و هم پسر را انکار میکند.» به عبارت دیگر، کسی میتواند بگوید: «من باور دارم عیسی مسیح است… همانطور که من “مسیح” را تعریف میکنم.» اما باید اعتقاد داشته باشیم که عیسی، مسیح است، همانطور که کتابمقدس مسیح را تعریف میکند. مسیح، کاملاً خدا و کاملاً انسان است؛ که کاملاً پدر را بر ما آشکار کرد.
د. چنین کسی همان «ضدمسیح» است که هم پدر و هم پسر را انکار میکند: روح ضدمسیح با انکار عیسی و انکار پدر، خود را نشان میدهد و این امر به ما یادآوری میکند که عیسی و پدر، حتی توسط کسانی که به نظر میرسد در ظاهر آنها را تأیید میکنند، میتوانند انکار شوند.
یک) میتوانیم عیسی را در حالی که با کلمات خود ستایش میکنیم، انکار کنیم؛ میتوانیم او را با پیشنهاد عیسایِ جایگزین یا خدمت به شیوهای که شخصیت عیسی را انکار کند، انکار کنیم.
ه. هرکه پسر را انکار کند، پدر را هم ندارد: یوحنا در اینجا ایدهای را که عیسی اغلب بیان میکرد، همانطور که در انجیل یوحنا ثبت شده است، تکرار کرد. عیسی گفت: «هرکه به من ایمان آورد، نه به من، بلکه به فرستندۀ من ایمان آورده است. هرکه مرا مرا دید، فرستندۀ مرا دیده است (انجیل یوحنا ۴۴:۱۲-۴۵). «هرکه مرا پذیرفت، فرستندۀ مرا پذیرفته است (انجیل یوحنا ۲۰:۱۳).
یک) اغلب اوقات گفته میشود: «همۀ ما یک خدا را میپرستیم. شما یک اسم برای او دارید و من با نامی دیگر او را صدا میکنم. همۀ ما یک خدا داریم و ما فقط درمورد راههای مختلف رسیدن به یک خدای واحد صحبت میکنیم.» این سؤالی است که باید در پاسخ پرسید: «آیا خدای شما کاملاً در عیسی مسیح آشکار شده است؟» اگر خدای شما در مسیح آشکار شده است، پس شما همان خدا را دارید. اگر خدای شما در عیسی کاملاً آشکار نشده است، پس شما همان خدا را که در کتابمقدس بدان اشاره شده است، ندارید.
دو) افراد بسیاری وجود دارند که به نظر میرسد روحانی یا مذهبی هستند، اما عیسی مسیح را رد میکنند. در حالی که شریعت یا روحانیت آنها ممکن است در زندگی بسیار به آنها کمک کند -پایه و اساسی برای اخلاق و رفتار خوب آنها باشد- اما در مقابلِ خدا هیچکاری برای آنها نمیکند، زیرا آنها با ردکردنِ عیسی، خدا را رد میکنند.
پایبندبودن: حفظ رابطه
۱. آیۀ (۲۴) حفظ رابطه در برابر تهدید روح ضدمسیح: پایبندی به پیام واقعی مسیح و پایبندی به خدا.
بگذارید آنچه از آغاز شنیدهاید در شما بماند؛ اگر آنچه از آغاز شنیدهاید در شما بماند، شما نیز در پسر و در پدر خواهید ماند.
الف. بگذارید: با توجه به خطر روح ضدمسیح، با حفظ پیام اصلی و ریشهای مسیحیت (آنچه از آغاز شنیدهاید) از خود در برابر روح ضدمسیح محافظت میکنیم. همانطور که در سادگی و قدرت آن پیام قدم میگذاریم، گمراه نخواهیم شد.
یک) انسانها، بهطور ذاتی، تقریباً همیشه به دلیل جدیدبودن چیزی جذب آن میشوند. ما تقریباً همیشه فکر میکنیم جدیدتر، بهتر است. اما وقتی صحبت از حقیقت میشود، چیز جدید بهتر نیست. آنچه که از آغاز شنیدهاید بهتر است.
دو) پولسِ رسول همان ایده را در غلاطیان ۶:۱-۹ بیان کرد، جایی که از دنبالکردن انجیل جدید، بر حذر میدارد و بر اهمیت ادامه در انجیل اصلی که پولس تعلیم میداد، تأکید میکند.
سه) این دشوار است، زیرا ما وسوسه میشویم «تا در اثر امواج به هر سو پرتاب شویم و باد تعالیم گوناگون و مکر و حیلۀ آدمیان در نقشههایی که برای گمراهی میکشند، ما را به این سو و آن سو براند»(افسسیان ۱۴:۴). ما اغلب برای چیزی «جدید» و «هیجانانگیز» ولع داریم، حتی اگر از آنچه از آغاز شنیدهایم به دور باشد.
ب. آنچه از آغاز شنیدهاید: منظور تعلیمی نیست که نوایمانان ممکن است وقتی تازه به مسیح ایمان میآورند، دریافت کنند. آغاز، برای ایمانداران، زمانی را توصیف میکند که کلیسا تحت تعلیم رسولان بود، که اکنون این تعلیم برای ما در عهدجدید ثبت شده است.
یک) به بیان ساده، ما زمانی از آغاز پایبند میمانیم که به کتابمقدس خود نزدیک بمانیم. اگر این محدودۀ شما هنگامی که نوایمان بودید، بوده است، بسیار عالی. اما اگر اینگونه نبود، اکنون خود را در محدودۀ کتابمقدس خود قرار دهید.
ج. بگذارید در شما بماند: این آیه به معنای فقط دانستن کلام حقیقت نیست، بلکه زندگیکردن در آن است. وقتی در سادگی حقیقت عیسی مسیح زندگی میکنیم، پس در پسر و پدر خواهیم ماند.
یک) دنیای ما مملو از افرادی است که در جستجوی خدا هستند، برخی صادقانه و برخی غیرصادقانه. اما اگر کسی میخواهد واقعاً در خدا زندگی کند، یوحنا به ما میگوید که چگونه آن را انجام دهیم، بگذارید پیام رسولان (آنچه از آغاز شنیدهاید) درون شما زندگی کند.
دو) انجیل یوحنا نگفت: «اگر كلام خدا را میدانید، خدا را میشناسید»، زیرا شخص میتواند از كلام خدا شناخت روشنفكرانه و آشکاری داشته باشد. اما او گفت: «اگر کلام خدا در شما زندگی میکند، خدا در شما زندگی میکند.» ما میتوانیم از طریق کلام او به یک رابطۀ زنده و در حال رشد با خدا برسیم.
د. شما نیز در پسر و در پدر خواهید ماند: این امر برای زندگی مسیحی کاملاً ضروری است. یوحنا در این چند آیه ششبار از كلمۀ ماندن استفاده كرد و این ایده در سرتاسر عهدجدید تکرار میشود.
یک) ماندن در عیسی (زندگیکردن در عیسی) کاری منفعلانه نیست؛ بلکه یک فرایند فعال است. ما باید از نظر فکری و روحانی خود را به زندگی در عیسی وقف کنیم. «باید در او بمانیم، اما نه بهوسیلۀ قوانین فیزیکی مانند جذبشدن فلزات به آهنربا، بلکه از طریق قوانین فکری و روحانی، از طریق عظمت محبت و نیکویی الهی که ما را به خداوند عیسی نزدیک میکند.» (اسپرجن)
دو) با این حال، نه تنها دعوت شدهایم که در او بمانیم، بلکه میدانیم که او در ما میماند. این یک رابطۀ دو طرفه است. «باید مراقب باشید که در مسیح بمانید تا جایی که اگر همهچیز به خودتان بستگی داشته باشد؛ با این وجود بتوانید به وعدۀ عهد نگاه کنید و ببینید که دلیل اصلی ماندن شما در مسیح در محبت و فیض تغییرناپذیر او نهفته است.» (اسپرجن)
۲. آیۀ (۲۵) برکتِ ماندن در حقیقت و ماندن در خدا: زندگی جاویدان.
و این است آنچه او به ما وعده داده است، یعنی زندگی جاویدان.
الف. این است آنچه وعده داده است: وقتی حقیقتِ او (آنچه از آغاز شنیدهایم) در ما زندگی میکند، پس خدا در ما زندگی میکند. وقتی خدا در ما زندگی میکند، پس ما یک وعده داریم. در این نوع زندگی، وعدۀ زندگی جاویدان واقعی است.
ب. زندگی جاویدان: این صرفاً جاودانگی نیست. هر انسانی که به صورت خدا ساخته شده است، جاودانه است، به این معنا که روح ما برای همیشه زنده خواهد ماند، چه در بهشت و چه در جهنم. بنابراین، زندگی جاویدان فقط به معنای یک زندگی نیست که تا ابد ادامه یابد. بلکه نوعی زندگی را توصیف میکند که خداوند، آن وجود جاویدان، در خود دارد.
یک) بنابراین، در حالی که ایدۀ زندگی جاویدان به زندگی فراتر از این دنیای کنونی اشاره دارد، اما با مرگ ما شروع نمیشود. اگر اکنون زندگی جاویدان نداشته باشیم، هنگام مرگ به آن دست نخواهیم یافت.
دو) به همین دلیل است که اکنون داشتن وعدۀ زندگی جاویدان بسیار مهم است. اگر حقیقت خدا در شما بماند و ما در پسر و پدر بمانیم، این وعده را داریم.
سه) بنابراین، پایبندی (ماندن)، دلیل اطمینان ما به خداست. همانطور که پایبندی داریم، وعدۀ زندگی جاویدان را داریم. «شما باید در یک اتحاد زنده، دوستداشتنی و پایدار با پسر خدا باشید، وگرنه دارای نجات نیستید.» (اسپرجن)
۳. آیات (۲۶-۲۷) حفاظت در برابر فریب: مسح.
من اینها را به شما دربارۀ کسانی نوشتم که گمراهتان میکنند. اما دربارۀ شما باید بگویم آن مسح که از او یافتهاید، در شما میماند و نیازی ندارید کسی به شما تعلیم دهد، بلکه مسحِ او دربارۀ همهچیز به شما تعلیم میدهد. آن مسح، حقیقی است، نه دروغین. پس همانگونه که به شما تعلیم داده است، در او بمانید.
الف. من اینها را نوشتم: یوحنا میدانست که در میان مسیحیان اولیه فریب وجود دارد و این موضوع او را نگران کرده بود. او علاقه داشت آنها را با پیام حقیقت خدا استوار نگه دارد.
ب. آن مسح که از او یافتهاید، در شما میماند: ماندن در مسح چیزی است که مسیحیان را قادر میسازد تا در حقیقت ادامه دهند.
یک) یوحنا در نامۀ اول یوحنا ۲۰:۲ به مسح اشاره کرد. مسح جزو مالکیت خصوصی چند مسیحی خاص نیست. همۀ مسیحیان حضورِ روح خدا را در خود دارند.
ج. نیازی ندارید کسی به شما تعلیم دهد: دقیقاً همانطور که در اول یوحنا ۲۰:۲ (همگی دارای معرفت هستید) اظهار داشت، یوحنا مجدداً به ما میگوید که مسحی که از جانب خدا دریافت میکنیم، ما را به حقیقت هدایت میکند. ما قدمبهقدم به سوی حقیقت هدایت میشویم، در حالی که خدا آن را در قلب ما تأیید میکند.
یک) باز هم، پیام انجیل یوحنا ساده است. به دلیل مسح روحالقدس که به همۀ مؤمنان داده شده است، آنها منابع لازم برای دانستن حقیقت را دارند. این بدان معنا نیست که معلمان غیرضروری هستند، زیرا یکی از منابع دانستن حقیقت، معلمانی مانند یوحنا است.
د. در او بمانید: این مسح که ما را به سوی حقیقت رهنمون میکند، همچنین ما را به عیسی نزدیکتر خواهد کرد.
۴. آیات (۲۸-۲۹) زندگی در عیسی به چه معناست.
پس حال، ای فرزندان، در او بمانید تا آنگاه که او ظهور کند اطمینان داشته باشیم و هنگام آمدنش از وی شرمنده نشویم، اگر دریافتهاید که او پارساست، پس میدانید آن که پارسایی را به عمل میآورد، از او مولود شده است.
الف. در او بمانید تا آنگاه که او ظهور کند اطمینان داشته باشیم و هنگام آمدنش از وی شرمنده نشویم: ماندن در عیسی مسیح بدان معناست که هنگام بازگشت عیسی نیازی به ترس و شرمندگی نداریم. چرا که او را بهخوبی میشناسیم، بنابراین میتوانیم به آمدن او اطمینان داشته باشیم.
یک) یوحنا تصویری چالشبرانگیز ارائه میدهد. وقتی عیسی بازگردد، بعضی از مردم خواهند ترسید، زیرا آنها هرگز عیسی را نمیشناختند. اما در میان کسانی هم که او را میشناسند، برخی نخواهند ترسید، اما هنگام آمدنش از وی شرمنده خواهند شد. آنها خواهند فهمید که زندگی دنیوی و بیثمری داشتهاند. در یک لحظه، این درک بر آنها غلبه خواهد کرد که چیزهای دیگری در زندگی به دست آوردهاند، اما آنطور که میتوانستند در او نماندند.
دو) پولسِ رسول درمورد کسانی که «بهسختی نجات یافتهاند» صحبت میکند: «او زیان خواهد دید؛ اما همچون کسی خواهد بود که از میان آتش نجات خواهد یافت» (اول قرنتیان ۱۵:۳). آنها کسانی هستند که حداقل برای لحظهای، آمدن عیسی برایشان به جای جلال، لحظهای ناامیدکننده خواهد بود.
سه) برای ما مهم است که بهدقت این موارد را بررسی کنیم، زیرا تمایز قائلشدن بین «بهسختی نجاتیافته» و «تقریباً نجاتیافته» دشوار است. در نظر گرفتن سؤالاتی از قبیل: «چقدر دیگر باید پیش بروم تا به بهشت برسم؟” یا “چقدر میتوانم از شبان دور شوم و هنوز بخشی از گله باشم؟” خطرناک است. درعوض ما باید بکوشیم تا هنگام آمدنش از وی شرمنده نباشیم.
چهار) «راه آمادهشدن برای آمدن مسیح چیست؟ مطالعۀ پیشگوییها؟ بله، اگر به شما آموزش کافی داده باشند تا بتوانید آنها را درک کنید. برخی از مشتاقان ممکن است بگویند: «برای آمادگی بازگشت خداوند، آیا بهتر نبود یک ماه را در بازنشستگی بگذرانم و از این دنیای شریر خارج شوم؟» اگر دوست دارید، میتوانید؛ بهخصوص اگر تنبل باشید، این کار را میکنید. اما تنها نسخۀ كتابمقدس برای آمادگی برای آمدن او این است: «در او بمانید.» اگر به ایمان او پایبند باشید، حقیقت او را حفظ كنید، از او الگو بگیرید و در او بمانید، خداوند شما ممكن است هر ساعتی ظهور کند و شما میتوانید از او استقبال کنید.» (اسپرجن)
ب. آنگاه که او ظهور کند اطمینان داشته باشیم و هنگام آمدنش از وی شرمنده نشویم: ما هرگز فراتر از نیاز خود برای ماندن و پیداکردن خود در عیسی پیشرفت نمیکنیم. از آنجا که یوحنا به جای «شما» از «ما» استفاده میکند، میدانیم که او نیز به این اطمینان احتیاج داشت.
ج. در او بمانید: این تنها راه اطمینانداشتن، هنگام آمدن عیسی است. هنگامی که در او میمانید، برای آمدن عیسی در هر زمانی آماده هستید.
یک) ایدۀ زندگی در عیسی در کتابمقدس بسیار مهم است. عیسی در انجیل یوحنا ۲۳:۱۴ وعده داد: «اگر کسی مرا دوست بدارد، کلام مرا نگاه خواهد داشت؛ و پدرم او را دوست خواهد داشت، و ما نزد او خواهیم آمد و با او مسکن خواهیم گزید.»
دو) پولس این ایده را در دعای خود برای افسسیان در افسسیان ۱۷:۳ بیان کرد: «تا مسیح بهواسطۀ ایمان در دلهای شما ساکن شود.» دو کلمۀ یونانی برای انتقال ایدۀ «زندگی در درون» وجود دارد. یکی ایدۀ زندگی در یک مکان بهعنوان یک غریبه را دارد و دیگری ایدۀ استقرار در مکانی برای تبدیلکردنِ آن به خانۀ دائمی. در افسسیان ۱۷:۳ از کلمۀ یونانی باستانی برای یک خانۀ دائمی استفاده میشد (ساکن)، این نشان میدهد که عیسی میخواهد در قلب شما ساکن شود، نه اینکه فقط بهعنوان یک غریبه به ملاقات بیاید.
سه) آیا در او میمانید؟ یا هر چند وقت یکبار فقط به ملاقات عیسی میروید؟ ماندن در عیسی به ما اطمینان میدهد، زیرا میدانیم که اگر به شکلی آگاه شویم عیسی هفتۀ آینده برمیگردد، زندگیمان را اساسی تغییر نمیدهیم، چون قبلاً در او اقامت گزیدهایم.
د. پس میدانید آنکه پارسایی را به عمل میآورد، از او مولود شده است: ماندن در عیسی مسیح بدان معناست که ما در زندگی خود در پارسایی عمل خواهیم کرد، زیرا از او مولود شدهایم. تولد دوباره زندگی ما را از حالت گناه به حالت پارسایی تبدیل کرده است.
یک) این یک آزمایش برای ماندگاری ما در اوست، همان نوع آزمایشی که یوحنا در اول یوحنا ۶:۱، ۴:۲ و ۹:۲ ذکر کرده است. اگر کسی ادعا کند از او مولود شده است و پارسایی را به عمل نمیآورد، مشکلی وجود دارد.
دو) وقتی کسی از شخص دیگری متولد میشود، تقریباً همیشه یک شباهت خانوادگی وجود دارد. شما میگویید: «ببین، چشمان او به مادرش رفته است.» یا «او بینی پدرش را دارد.» پس، فرزندان خدا نیز شباهت خانوادگی به پدرشان در آسمان دارند. او پارسا است، بنابراین کسانی که از او متولد میشوند نیز پارسا هستند. «خدا هیچ فرزندی را بینصیب از چهرۀ خود نمیگذارد و یا که شبیه او نباشد.» (پول)
سه) ما تا زمانی که با عیسی جلال نیابیم، پارسایی را به کمال نمیرسانیم؛ اما همانطور که از او مولود شدهایم، میتوانیم پارسایی را تمرین کنیم.
چهار) در این فصل سه ادعای گرانبها برای هر مسیحی وجود دارد. من او را میشناسم (اول یوحنا ۴:۲) ، در او میمانم (اول یوحنا ۶:۲) و در نور هستم (اول یوحنا ۹:۲). یوحنا میخواهد ما بدانیم که اگر این گفتهها درست باشند، در زندگی ما خود را نشان خواهند داد، بهویژه در محبت ما نسبت به خواهران و برادرانِ در عیسی مسیح.