فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!

 خروج باب 4 – مأموریت موسی از جانب خداوند

خداوند به موسی نشانه­هایی برای تأیید خدمتش می­دهد.

 

1. آیۀ (1) موسی سوال می­‌کند: «چگونه مرا باور می­کنند؟»

موسی پاسخ داد: «شاید مرا باور نکنند و به سخنانم گوش فرا ندهند، بلکه بگویند: “خداوند بر تو ظاهر نشده است.”»

الف. شاید مرا باور نکنند: تقصیر موسی نبود که نخست پرسید «من چه کسی هستم که باید به سوی فرعون روم؟» (خروج 11:3)؛ این پرسش با در نظر گرفتنِ آنکه این عمل چقدر مهم بود، معقول بود. با این وجود، خداوند در خروج 12:3 به این پرسش بیش از حد کفایت پاسخ داد: به‌ یقین من با تو خواهم بود. پس از آن مرحله و در این بخش، پرسش­های موسی، بیش از آنکه سرسپردگی را نشان دهد، بی‌ایمانی را نمایان می­سازد.

ب. شاید مرا باور نکنند و به سخنانم گوش فرا ندهند: در خروج 18:3، خداوند وعده داد که مشایخ اسرائیل به موسی گوش فرا می­دهند. او فرمود: «مشایخ اسرائیل به سخنانت گوش فرا خواهند داد.» هنگامی که موسی این شکایت را کرد، گویی که گفته بود: «اما اگر تو در اشتباه باشی چه، خداوند؟»

یک) زمانی که موسی به خود اطمینانی نداشت نیکو بود؛ اما اینکه به خداوند اطمینان نداشت، بد بود. با در نظر گرفتنِ بوتۀ سوزان، نِدای خداوند و ملاقات الهی، دلیلی برای موسی نمانده بود که بگوید: «شاید».

دو) «هنگامی که خداوند ما را به خدمتی برتر دعوت می‌نماید، همواره تمایل داریم بگوییم، «شاید» و از آن برای نشان دادن سختی­هایی که می‌بینیم استفاده می‌کنیم.» (مورگان)

2. آیات (2-5) نخستین نشان: عصای موسی به مار مبدل گشته و سپس (به حالت قبل) بازمی­گردد.

خداوند گفت: «آن چیست که در دست توست؟» پاسخ داد: «عصا.» خداوند گفت: «آن را بر زمین بیفکن.» چون آن را بر زمین افکند ماری شد، و موسی از آن گریخت. آنگاه خداوند به او گفت: «دست خود را دراز کن و دُمَش را بگیر.» پس دستش را دراز کرده، مار را گرفت، و مار در دستش به عصا بدل شد. خداوند گفت: «این برای آن است که باور کنند یهوه، خداوندی پدرانشان، خداوندی ابراهیم، خداوندی اسحاق و خداوندی یعقوب، بر تو ظاهر شده است.»

الف. آن چیست که در دست توست: این امر بازتابِ اصلی ارزشمند دربارۀ شیوۀ به کارگیریِ انسان‌ها توسط خداوند است -خداوند از چیزی که موسی در دست داشت، استفاده کرد. سالیان شبانی موسی از گوسفندان، بی‌‌ثمر نبود. آن سال­ها چیزهایی در موسی نهاده بود که وی می­توانست آنها را برای جلال خداوند به کار گیرد. خداوند از عصا در دستان موسی هنگامی که مانند شاهان در مصر زندگی می­نمود، استفاده نکرد، اما چوب‌دستیِ سادۀ شبان را به کار گرفت.

یک) خداوند علاقه دارد چیزی را که در دست ماست به کار گیرد.

·    خداوند آنچه را که در دست شمجر بود به کار گرفت (داوران 31:3).

·    خداوند آنچه را که در دست داوود بود به کار گرفت (اول سموئیل 49:17).

·    خداوند استخوان آرواره اُلاغی را که در دست سامسون بود، به کار گرفت (داوران 15:15).

·    خداوند پنج قُرص نان و دو ماهی را که در دست پسر کوچکی بود، به کار گرفت (یوحنا 9:6).

ب. پاسخ داد: «عصا.»: آن عصا که از آنِ موسی است، دریای سرخ را دو نیم خواهد نمود. به صخره‌ای ضربه می­زند و آب از آن جاری می‌شود. در جنگ تا لحظه­ای که اسرائیل پیروز گردد، بالا افراشته می‌شود. این «عصای خدا» نام دارد (خروج 20:4 و 9:17).

ج. ماری شد: نه تنها عصای موسی همچون مار شد؛ بلکه مبدل به ماری حقیقی گشت که به‌قدری برای موسی هولناک بود، که از آن گریخت.

د. دست خود را دراز کن و دُمَش را بگیر: ما ایمان موسی را می‌بینیم، زمانی که خداوند به او فرمود تا دستش را برای گرفتن مار دراز کند. دُم خطرناک‌ترین قسمت برای گرفتن مار است؛ با این وجود، موسی صدمه­ای ندید.

یک) در این رُخداد کوچک، موسی آموخت که چطور کاری را انجام دهد که خدا می‌خواهد، حتی با وجود اینکه راحت نبود.

ه. که باور کنند یهوه، خداوند پدرانشان… بر تو ظاهر شده است: این معجزه باعث می­گردد بنی‌اسرائیل دریابند که خداوند ابراهیم، خداوند اسحاق و خداوند یعقوب همراه آنها بوده است و اینکه خدای عهد آنها را رها نکرده است.

3. آیات (6-9) دومین و سومین نشان: موسی جذامی گشته و سپس سالم می­گردد؛ آب به خون مبدل می­گردد و سپس به حالت اول باز می­گردد.

و باز خداوند گفت: «دست در گریبانت ببر.» موسی دستش را در گریبان ردایش برد و چون آن را به در آورد، همانا جذامین بود، به سفیدی برف. گفت: «حال دوباره دست در گریبان ببر.» موسی چنین کرد و چون دست به در آورد، اینک همچون بقیۀ بدنش سالم شده بود. خداوند گفت: «اگر سخنان تو را باور نکنند و به آیت نخست توجه ننمایند، با دیدن آیت دوّم باور خواهند کرد. ولی اگر این دو آیت را باور نکنند و به سخنانت گوش فرا ندهند، قدری آب از رود نیل برگیر و آن را بر خشکی بریز. آبی که از رودخانه برگیری، بر خشکی به خون بدل خواهد شد.»

الف. همچون بقیۀ بدنش سالم شده بود: هر کدام از دو نشانِ نخست در ارتباط با دگرگونی بود. چیزی نیکو و با‌ثَمَر (یک عصا یا یک دست) به چیزی مضر (مار یا دستی جذامی) مبدل گشت و به شکل شایان توجهی، آنها دوباره به حالت پیشین تبدیل شدند.

یک) به‌راستی در دو نشان نخست، پیامی باقی بود. پیام اول بیان داشت: «ای موسی، اگر از من پیروی نمایی، دشمنانت عاجز می­گردند.» دومین پیام بیان داشت: «ای موسی، اگر از من پیروی نمایی، آلودگی‌ات، پاک می­گردد.» احتمالاً شک و تردید در هر کدام از این دو مورد، سد راه موسی می­شُد و پیش از آنکه آن نشان­ها با دیگران سخن بگویند، با موسی سخن داشتند. این ویژگی تمامیِ انبیای خداوند است.

دو) «واژۀ عبری برای جُذام چندین بیماری‌ِ متفاوت را در بر می­گیرد، همان‌گونه که واژۀ «سرطان» در زبان ما در حال حاضر، همین‌طور عمل می‌کند.» (کایسر)

ب. آبی که از رودخانه برگیری، بر خشکی به خون بدل خواهد شد: سومین نشان، به‌سادگی نشانی از داوری بود. آب‌های پاک و نیکو بر اثر عمل خداوند، گندیده و خون­آلود گشت و دیگر همچون قبل نشد. این نشان می‌داد که اگر معجزه­های دگرگونی دلِ مردمان را بازنمی‌گردانْد، پس شاید نشان قضاوت این کار را می­کرد. اگر این دو آیت را باور نکنند و به سخنانت گوش فرا ندهند، نمایانگر آن است که نشان داوری تنها وقتی نمایان می­شد که آنها معجزه­های دگرگونی که درست مقابل آنها به وقوع پیوست را باور نکردند.

4. آیۀ (10) موسی بهانه می‌آورد: «من نمی‌توانم به نیکویی سخن بگویم.»

موسی به خداوند گفت: «خداوندا، من هیچ‌گاه سخنوری ندانسته‌ام؛ نه در گذشته، و نه حتی از آن وقت که با خادمت سخن گفتی. گفتار و زبانم کُند است.»

الف. خداوندا، من سخنوری ندانسته‌ام: پس از این نشان‌های بس قانع‌کننده، موسی همچنان نسبت به دعوت خداوند شکایت داشت. موسی آشکار ساخت که به استعدادش در سخن گفتن اعتماد نداشت –زبانم کند است به مفهوم واقعی «دارای لکنت زبان» است.

ب. گفتار و زبانم کُند است: به نظر می­آید که عذر موسی توجیه نداشت. روشن است که 40 سال پیش از آن، موسی در گفتار و زبان کند نبود. اعمال رسولان 22:7 می­فرماید که «موسی به جمیع حکمت مصریان فرهیخته گشت و در گفتار و کردار توانا شد.»

یک) آن سالیان بلاغت در مصر 40 سال پیش از این خاتمه یافت. موسی 40 سال تنها با گوسفندان سخن می­گفت. اعتماد به نفسش از بین رفته بود؛ اما به جای آن به اطمینانِ خداوند محتاج بود.

دو) «از آن‌رو شکایت موسی از نقص گفتاری (لکنت زبان) نبود، بلکه از درماندگیِ او در تسلط به زبان عبری و مصری بود (ر.ک. کتاب حزقیال 5:3، جایی که مفهوم «لکنت زبان» = دشواری با زبان بیگانه…).» (کایسر)

5. آیات (11-12) واکنش خداوند به بهانه موسی.

خداوند گفت: «چه کسی زبان به انسان داد؟ کیست که آدمی را گنگ یا ناشنوا می‌سازد؟ کیست که او را بینا یا نابینا می‌کند؟ آیا نه من که خداوندم؟ پس حال برو و من با زبانت خواهم بود و آنچه باید بگویی به تو خواهم آموخت.»

الف. چه کسی زبان به انسان داد: اینکه موسی اعتقاد داشت سخنور نیست ارتباطی به موضوع نداشت. خداوندی که سُخنورترین دهان­ها را خلق کرده، طرف او بود.

ب. چه کسی زبان به انسان داد؟ کیست که آدمی را گنگ یا ناشنوا می‌سازد؟ کیست که او را بینا یا نابینا می‌کند؟ آیا نه من که خداوندم: این اعلامی پُرشور است و از حاکمیت خدا پرده برمی­دارد و خدا آن را در قالب دعوت به اطمینان به او و همکاری کردن با او نمایان ساخت.

یک) در این اعلام حاکمیت خداوند هیچ‌گونه مفهومِ اعتقاد به جبر وجود ندارد. هرگز به این معنا نیست که «خداوند به‌قدری توانمند است که ما نمی‌توانیم هیچ کاری کنیم»، بلکه همواره این‌گونه است که «خداوند بس مقتدر است، اگر ما خود را در اختیار او بگذاریم، او می­تواند از طریق ما عمل کند.»

ج. آدمی را گنگ یا ناشنوا می‌سازد… نابینا: بعضی گمان می­نمایند که این از بی­رحمیِ خداوند است. با این حال، مقصود در اینجا بررسی خاستگاه شرارت نبود، بلکه نمایان ساختن آن بود که خدا به اندازه­ای مقتدر است که حتی می‌تواند گنگ، ناشنوا و نابینا را برای تکمیل هدف خود به کار گیرد. نقص‌های عنوان‌شدۀ موسی اصلاً شایان توجه نبود.

یک) اگر موسی سُخنوری درمانده بود، آیا این امر برای خداوند خبری جدید بود؟ آیا خداوند برای درک اینکه چه کس ناشنوا، چه کس نابینا، و چه کس گنگ است، مشکلی دارد؟ آیا موسی به‌راستی گمان می­نماید که خداوند در اینجا خطایی مرتکب شده است؟

دو) اینکه موسی سخنوری درمانده بود، اهمیتی نداشت -خدای مقتدر فرمود: «من با زبانت خواهم بود و آنچه باید بگویی به تو خواهم آموخت.» در مفهوم وسیع‌تر، خداوند برای ما کافی است، جدا از آنکه چه کمبودهای حقیقی یا خیالی داشته باشیم.

6. آیات (13-17) بی‌میلیِ موسی و واکنش خداوند.

ولی موسی گفت: «خداوندا، تمنا دارم دیگری را برای این کار بفرستی.» آنگاه خداوند بر موسی خشم گرفت و گفت: «آیا هارونِ لاوی برادر تو نیست؟ می‌دانم که او نیکو سخن می‌گوید. اکنون در راه است تا تو را ملاقات کند، و دل او از دیدنت شادمان خواهد شد. با او سخن بگو و کلام را در دهانش بگذار؛ من با زبان هر دوی شما خواهم بود، و آنچه باید بکنید به شما خواهم آموخت. او از جانب تو با مردم سخن خواهد گفت؛ او تو را همچون زبان خواهد بود و تو او را همچون خداوند. این عصا را در دست بگیر تا آیات به ظهور آوری.»

الف. تمنا دارم دیگری را برای این کار بفرستی: سرانجام، بهانه‌گیری موسی به پایان رسید و وضعیت واقعی دلش را نمایان ساخت. خیلی ساده، وی ترجیح می­داد که خداوند شخص دیگری را بفرستد. در حقیقت، مشکل وی عدم توانایی نبود؛ بلکه عدم اشتیاق بود.

یک) «این امری عادی است که انسان به جای ذکر دلیلی حقیقی، بهانه‌های ساختگی بیاورد.» (بنجامین فرانکلین)

ب. آنگاه خداوند بر موسی خشم گرفت: خداوند زمانی که موسی پرسید، «من کیستم؟» خشمگین نشد (خروج 11:3). زمانی که موسی سوال کرد: «بگویم چه کسی مرا فرستاده است؟» خشمگین نشد (خروج 13:3). زمانی که موسی به سخنان خداوند بی­ایمان شد و گفت: «شاید مرا باور نکنند و به سخنانم گوش فرا ندهند.» (خروج 1:4)، خشمگین نشد. او حتی هنگامی که موسی به نادرستی بیان داشت که سخنور نبوده و هیچ‌گاه بلاغت نداشته است (خروج ۱۰:۴)، خشمگین نشد -اما زمانی که موسی به‌وضوح بی‌تمایل بود، خشمگین شد.

یک) امکان دارد صد دلیل قابل فهم برای میل نداشتنِ موسی وجود داشته باشد که بعضی از آنها بس معقول هستند. شاید موسی به‌راستی قصد داشت خدمت نماید، اما به‌خاطر رَد شدن در گذشته، میلی به خدمتگزاری نداشت. با این حال، پایه و اساس واقعیت آن بود که موسی تمایل نداشت، نه آنکه عاجز باشد.

ج. آیا هارونِ لاوی برادر تو نیست؟ می‌دانم که او نیکو سخن می‌گوید: زمانی که خداوند هارون را احضار نمود تا به موسی در امر رهبری کمک کند، نشانه‌ای از تنبیه او بر موسی بود، نه تأیید او یا تسلیم شدن به او. هارون برای موسی بیشتر دردسرساز بود تا یاری‌دهنده.

یک) معلوم شد که هارون سرچشمۀ دردسرهایی برای موسی بود. هارون پرستش گوسالۀ طلایی را تشویق کرد و خودش گوساله را ساخت و قربانگاه را بنا نمود (خروج 1:32-6). پسران هارون با قربانی‌های ناپاک به خداوند کفر ورزیدند (لاویان 1:10-7). در بُرهه­ای، هارون علناً عصیانی برضد موسی را هدایت نمود (اعداد 1:12-8).

دو) همان‌گونه که این قضایا رُخ داد، موسی به یقین به گذشته نگریست که چرا خداوند هارون را همچون همکاری در اختیار موسی قرار داد -زیرا خداوند از بی‌تمایلیِ موسی خشمگین بود.

د. می‌دانم که او نیکو سخن می‌گوید: هارون شخصی خوش مشرب بود، اما از درون ناتوان بود. موسی ناگزیر شده بود تا سخن خداوند را در دهان هارون قرار دهد (با او سخن بگو و کلام را در دهانش بگذار). از این دیدگاه هارون همچون خبرخوانی مدرن بود، که کاری به غیر از خواندن چیزی که دیگران برای او نوشته‌اند، نمی­کند.

یک) هارون سخنورِ خدا نبود؛ او سخنورِ موسی بود. خدا به این‌گونه رهبران احتیاج ندارد. این شیوۀ خداوند نیست که خادمی سخنور داشته، اما شایستگیِ رهبری نداشته باشد. خداوند می‌خواهد مقام­های «سخنور» و «رهبر» را با یکدیگر بیامیزد.

 موسی مدیان را وداع می­گوید و به سوی مصر می­رود.

1. آیۀ (18) موسی از پدرزنش یترون رخصت می­خواهد تا به سوی مصر رود.

آنگاه موسی نزد پدرزنش یِترون بازگشت و به او گفت: «رخصت ده تا به مصر بازگردم و ببینم آیا برادرانم هنوز زنده‌اند.» یِترون گفت: «برو، به سلامت.»

الف. آنگاه موسی بازگشت: آنگاه که آتش از بوته سوزان محو گشت و نِدای خداوند در صحرا بی‌صدا گشت، حال نوبت موسی بود تا فرمانبرداری کند، و آنچه را که خدا به او گفته است را انجام دهد. او تنها شخصی بود که تجربۀ تماشایی­ بوتۀ سوزان را داشته‌ است و سپس به زندگی خود بازگشت­ انگار که چیزی رخ نداده است.

یک) آیا موسی زمانی که قبول کرد دعوت خداوند را پاسخ دهد، اصلاً درک می­کرد که وارد چه ماجرایی شده است؟ آیا می­توانست نزدیک شدنِ ارتش مصر را ببیند و اینکه خداوند دریای سرخ را به دست او تقسیم می­نماید؟ آیا می‌توانست سرود پیروزی، جاری گشتنِ آب از سنگ، منای آسمانی، نبردهایی که با دعا، پیروز شدند را ببیند؟ آیا می‌توانست رویای خدا را در کوه سینا، نِدای خدا از آسمان، لوح سنگی، گوساله طلایی را ببیند؟ آیا می‌توانست برپا شدنِ خیمه را ببیند، که کاهنان در آن وقف شده‌اند؟ آیا می‌توانست جاسوسانی را که به سوی کنعان فرستاده شده­اند، واکنشی از روی بی‌ایمانی، و حُکمی سی و هشت ساله برای سرگردانی در صحرا را ببیند؟ آیا می‌توانست به تنهایی بالا رفتن بر فرازِ قلۀ پیسگاه را ببیند، آنجا که او با نگریستن به سرزمین موعود وفات می‌یابد؟ آیا می‌توانست افتخار نشستن نزد خداوند در کوه تبدیل هیئت را ببیند؟ آیا موسی درک می­کرد که وارد چه ماجرایی شده است؟

ب. رخصت ده تا بازگردم: موسی مثال نیکویی از این واقعیت بود که خدمتگزاری برای خداوند به مفهوم چشم‌پوشی از وظایفش نیست. موسی اطمینان حاصل کرد که رفتنش مشخص است.

یک) «حتی دعوت خداوند هم احتیاج به تکریم و احترام پدرزن را منسوخ نساخت.» (کایسر)

ج. رخصت ده تا به مصر بازگردم و ببینم آیا برادرانم هنوز زنده‌اند: به‌علاوه، موسی به‌راستی ماجرایی که در پسِ تمایلش به بازگشت به سوی مصر بود را بر پدرزنش بیان ننمود. شاید وی تنها حس می­کرد که این امر به‌قدری شگفت‌انگیز است که ترجیح می‌داد خدا کلامش را از طریق عملی ساختن آن نمایان سازد.

یک) از این‌رو برای دیگران بسی مهم‌تر -و مبارک‌تر- است که ثمره هدایت خداوند را در زندگی شما مشاهده کنند تا اینکه تمامیِ آنچه که خداوند بر شما بیان کرده و آن را با ایمان دریافت کرده‌اید را از زبان شما بشنوند.

2. آیات (19-23) خداوند به موسی می­فرماید که چگونه حوادث پیش رو در مصر روی می­دهند.

خداوند در مِدیان به موسی گفت: «روانه شده، به مصر بازگرد، زیرا آنان که قصد جان تو داشتند، همگی مرده‌اند.» پس موسی همسر و پسران خود را برگرفت و آنان را بر الاغی نشانده، به سوی سرزمین مصر روانه شد. و او عصای خداوند را به دست گرفت. خداوند به موسی گفت: «چون به مصر بازگشتی، آگاه باش که همۀ علاماتی را که من قدرت انجامشان را به تو بخشیدم، در حضور فرعون به ظهور آوری. با این حال، من دل او را سخت خواهم کرد تا قوم را رها نکند. آنگاه به فرعون بگو: «خداوند چنین می‌فرماید: اسرائیل پسر من و نخست‌زادۀ من است، و به تو گفتم پسرم را رها کن تا مرا عبادت کند. ولی تو از رها کردنش ابا کردی؛ پس من نیز پسر تو، یعنی نخست‌زاده‌ات را خواهم کشت.»

الف. آنان که قصد جان تو داشتند، همگی مرده‌اند… من دل او را سخت خواهم کرد: خداوند می‌دانست که موسی در مصر از خطر محفوظ است، بنابراین ذهن او را از این دلواپسی آسوده خاطر ساخت؛ اما خداوند همچنین می‌دانست که دلِ فرعون را سخت خواهد کرد، و پیش از آنکه فرعون با آزادسازیِ بنی‌اسرائیل موافقت کند، مرگ نخست‌زاده اِلزامی می­شود.

یک) گاهی بیان شده است که خداوند دلِ فرعون را سخت کرد (خروج 21:4). گاهی هم بیان شده است که فرعون دل خود را سخت کرد (خروج 15:8). گاهی به‌سادگی بیان شده است که دل فرعون سخت شده بود، بی آنکه ذکر شود چه کسی این کار را کرده است (خروج 13:7).

دو) به‌راستی چه کسی دل فرعون را سخت کرد؟ ممکن است بگوییم که این اقدام هم از جانب خداوند بود و هم از جانب فرعون؛ اما هرگاه خداوند دل فرعون را سخت کرد، هیچ‌گاه مخالف میل فرعون این عمل را انجام نداد. فرعون هیچ‌گاه نگفت: «آه، من می‌خواهم عمل صحیح و نیکو را انجام دهم، و قصد دارم به قوم اسرائیل برکت بخشم» و خداوند پاسخ داد: «خیر، زیرا من دل تو را بر علیه آنها سخت خواهم کرد!» زمانی که خداوند (دل فرعون را) سخت کرد، به دل فرعون اجازه داد تا آنچه را که فرعون میل داشت، انجام دهد -خداوند فرعون را در گناهش رها کرد (رومیان 18:1-32).

سه) «خداوند با شرارت نهادن در انسان­ها، آنها را سخت‌دل نمی‌نماید، بلکه با ترحم نداشتن نسبت به آ­نها این کار را می­کند». (آگوستین)

ب. اسرائیل پسر من و نخست‌زادۀ من است: اینطور نمایان شد که خداوند اسرائیل را همچون نخست‌زاده می­دید و می­دانست که تبادلی میان نخست‌زادۀ او (اسرائیل) و نخست­زادۀ مصر در جریان خواهد بود.

3. آیات (24-26) در راه از گرفته شدنِ جان موسی چشم‌پوشی می­شود.

و در راه، در استراحتگاهی، خداوند موسی را ملاقات کرد و خواست او را بکشد. ولی صِفّورَه سنگی تیز برگرفت و پوست ختنه‌گاه پسرش را بریده، پای موسی را با آن لمس کرد و گفت: «تو مرا داماد خون هستی.» پس خداوند او را رها کرد. (آنگاه بود که صِفورَه گفت: «دامادِ خون،» که به ختنه اشاره داشت).

الف. خداوند موسی را ملاقات کرد و خواست او را بکشد: این واقعه­ای اسرارآمیز است؛ اما گویا خداوند با موسی -با شدیدترین حالت ممکن- برخورد می­نماید، زیرا موسی پسرش را ختنه ننموده بود. خداوند فرمان می­دهد که این امر پیش از آنکه موسی به مصر پا بگذارد، و شروع به انجام دعوت نماید، انجام شود.

یک) اکثراً در زندگی رهبر، مرحلۀ تقابلی­ باقی است که خداوند به آنها فرمان می­دهد که بعضی از تغییرات را انجام دهد، و تا هنگامی که این اقدام را نکرده باشند به آنها اجازه ترقی و پیشروی فراتر را نمی‌دهد.

دو) «تردیدی نیست که موسی بنا به برخی دلایل حکایت نشده، در اجرای دستورات الهی دربارۀ ختنه، ناموفق عمل کرده است… زمانی‌ که به طور کامل اطاعت برقرار گشت، همه چیز به پیش رفت.» (مورگان)

ب. تو مرا داماد خون هستی: شاید صِفّورَه با مراسم ختنه مخالف بود. وی شخصی اسرائیلی نبود و شاید این مراسم را بدوی و بیرحمانه در نظر می­گرفت. شاید از همین رو بود که خداوند موسی را مسئول می­دانست (به دلیل انجام ندادن چیزی که درست بود، حتی با اینکه همسرش آن را نمی­پسندید)، اما موسی را ناتوان ساخت، بنابراین صِفّورَه ناچار بود خودش عمل ختنه را انجام دهد.

یک) بعضی در عجبند که چرا زنِ موسی در اینجا به این شدّت مهربان و دلسوز به نظر می­آید. شاید برای نخستین مرتبه بود که وی ذاتِ حقیقیِ دعوت همسرش را شناخت، و اینکه تا چه اندازه برای کُل خانوادۀ آنها حائز اهمیت بود که در مسیر خداوند گام بردارند.

دو) «وسایل سنگی همچون [چاقوی چخماقی] زمان بسیاری پس از ابداع وسایل فلزی برای اهداف آیینی حفظ شدند.» (کایسر)

4. آیات (27-31) موسی و هارون خود را به قوم بنی‌اسرائیل می­شناسانند.

و اما خداوند به هارون گفت: «برای دیدار موسی به صحرا برو.» پس روانه شد و در کوهِ خداوند با موسی دیدار کرد و او را بوسید. آنگاه موسی هرآنچه خداوند به او گفته بود به هارون بازگفت، و او را از همۀ آیاتی که به فرمان خداوند می‌بایست به ظهور آورد، آگاهانید. پس موسی و هارون رفتند و همۀ مشایخ بنی‌اسرائیل را گرد آوردند، و هارون هرآنچه را که خداوند به موسی گفته بود به آنان بازگفت و آیات را در نظر قوم ظاهر کرد، و قوم ایمان آوردند. ایشان چون شنیدند خداوند به بنی‌اسرائیل روی نموده و تیره‌روزی ایشان را دیده است، خم شده، سَجده کردند.

الف. پس روانه شد و در کوهِ خداوند با موسی دیدار کرد: خداوند به موسی فرمود که هارون را به نزد او می­فرستد (خروج 14:4)، و حال این امر رخ می­دهد. خداوند بر موسی نمایان می­سازد که به وعده­های خود وفادار است.

یک) «هارون که برای دیدار با موسی آمده بود، می‌توانست به نیکویی سخن بگوید؛ اما وی مردی درمانده بود که پیمانش با موسی دلواپسی و درد بسیاری برای برادر نجیب جوان‌ترش به بار آورد.» (مایر)

ب. و قوم ایمان آوردند: این امر همان‌گونه که خداوند فرمود واقع شد، خداوند وعده داده بود که به سخنانت گوش فرا خواهند داد (خروج 18:3)، و قوم اسرائیل هم چنین کردند -و شور و شوق آنها حقیقی بود، چون در انتظار نجات قوم بودند.

ج. سال­ها پیش که موسی خود را به‌عنوان منجیِ اسرائیل به آنها نمایان ساخت، آنها او را نپذیرفتند. حال زمان و شرایط مهیا بود و نتیجه مورد نظر خداوند برای زندگی موسی در شرف تحقق بود.