Search
Close this search box.

فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!

مرقس باب ۱۱ – عیسی به اورشلیم می‌آید

ورود مظفرانه.

 

۱. آیات (۱-۶) تدارک برای ورود.

چون به بِیت‌فاجی و بِیت‌عَنْیا رسیدند که نزدیک اورشلیم در دامنۀ کوه زیتون بود، عیسی دو تن از شاگردان خود را فرستاد و به آنان فرمود: «به دهکده‌ای که پیش روی شماست، بروید. به محض ورود، کره الاغی را بسته خواهید یافت که تا‌کنون کسی بر آن سوار نشده است. آن را باز کنید و بیاورید. اگر کسی از شما پرسید: ”چرا چنین می‌کنید؟“ بگویید: ”خداوند بدان نیاز دارد و بی‌درنگ آن را به اینجا باز خواهد فرستاد.“‌» آن دو رفتند و بیرون، در کوچه‌ای کره الاغی یافتند که مقابل دری بسته شده بود. پس آن را باز کردند. در همان هنگام، بعضی از کسانی که آنجا ایستاده بودند پرسیدند: «چرا کره الاغ را باز می‌کنید؟» آن دو همان‌گونه که عیسی بدیشان فرموده بود، پاسخ دادند؛ پس گذاشتند بروند.

الف. چون… نزدیک اورشلیم… بود: اگر تنها انجیل مرقس را در دست داشتید، ممکن بود فکر کنیم این اولین سفر عیسی به اورشلیم است. اما در انجیل یوحنا به سفرهای فراوان و پیشین اشاره شده است. عیسی، مثل هر مرد یهودی مؤمنی، تا آنجا که ممکن بود برای همۀ اعیاد مهم به اورشلیم می‌رفت.

ب. در دامنۀ کوه زیتون بود، عیسی دو تن از شاگردان خود را فرستاد: عیسی آمادهٔ ورود به اورشلیم می‌شد، اما قبل از آن با‌دقت و قصد قبلی، شاگردان خود را فرستاد تا مقدمات ورود او به شهر را مهیا کنند. از آنجا که زمان کمی به مصلوب‌شدنش باقی مانده بود، عیسی فکر همه چیز را کرد.

ج. کره الاغی را بسته خواهید یافت که تا کنون کسی بر آن سوار نشده است: عیسی با این سخن، اعلام کرد که سوار بر کرّه الاغی وارد اورشلیم خواهد شد. او عمداً کره الاغ را انتخاب کرد و با اسب یا پای پیاده وارد شهر نشد. دلیلش این است که آن موقع، سوار بر کره الاغ وارد شهر‌شدن نماد از فردی صلح‌جو بود و چنین امری در تضاد با سوار شدن بر اسبی جنگی و مهیب بود. عیسی به‌عنوان فرماندهٔ فاتح به اورشلیم وارد نشد، بلکه در مقام خادمِ رنج‌دیده (هرچند مظفر) وارد اورشلیم شد.

یک) معلمانِ شریعت زمان عیسی چندین نظریهٔ مختلف در مورد چگونگی آمدن مسیح به اورشلیم داشتند. بر اساس دانیال ۱۳:۷ برخی فکر کرده‌اند که مسیح به‌عنوان فاتحی شکوهمند خواهد آمد. بر اساس زکریا ۹:۹ بعضی نیز تصور می‌کردند که مسیح با حالتی افتاده و فروتنانه، سوار بر کره الاغ خواهد آمد.

دو) در روزگار عیسی، برخی از معلمانِ شریعت برای توجیه این مسئله می‌گفتند که مسیح فروتنانه به اسرائیلی ناشایسته می‌آید، اما قدرتمندانه به اسرائیلی شایسته می‌آید. از آنجا که اسرائیل خود را شایسته می‌دانست، فقط منتظر مسیحی پیروز و فاتح بود.

سه) که تا‌کنون کسی بر آن سوار نشده است: «برای عیسی فرقی نمی‌کرد که این کره الاغ رام نشده باشد. او خالق هستی بود که در قالب انسان وارد این صحنه شد و به این ترتیب همۀ موجودات هستی مطیع او بودند.» (آیرونساید)

د. آن دو همان‌گونه که عیسی بدیشان فرموده بود، پاسخ دادند؛ پس گذاشتند بروند: ظاهراً عیسی قبلاً با صاحب کره الاغ به توافق رسیده بود و به شاگردان دستور داده شد که اگر مورد پرسش قرار گرفتند، فقط بگویند: «کره الاغ را برای عیسی می‌خواهیم.» آنها همان‌طور که عیسی گفته بود، عمل کردند و مشکلی پیش نیامد.

۲. آیات (۷-۱۱) ستایش عیسی.

آنگاه کره الاغ را نزد عیسی آورده، رداهای خود را بر آن افکندند، و عیسی سوار شد. بسیاری از مردم نیز رداهای خود را بر سر راه گستردند و عده‌ای نیز شاخه‌هایی را که در مزارع بریده بودند، در راه می‌گستردند. کسانی که پیشاپیش او می‌رفتند و آنان که از پس او می‌آمدند، فریاد‌کنان می‌گفتند:

«هوشیعانا!»

«مبارک است آنکه به نام خداوند می‌آید!» «مبارک است پادشاهی پدر ما داوود که فرا می‌رسد!»

«هوشیعانا در عرش برین!»

پس عیسی به اورشلیم درآمد و به معبد رفت. در آنجا همه چیز را ملاحظه کرد، امّا چون دیروقت بود همراه با آن دوازده تن به بِیت‌عَنْیا رفت.

الف. بسیاری از مردم نیز رداهای خود را بر سر راه گستردند و عده‌ای نیز شاخه‌هایی را که در مزارع بریده بودند، در راه می‌گستردند: این قسمت بریده‌شده از زندگی عیسی را دوست داریم، چون حس می‌کنیم که به‌جا و درست است. عیسی در قسمت اعظم دوران خدمت خود، از سوی انسان‌ها مورد تنفر قرار می‌گرفت و طرد می‌شد. مردم غالباً فقط به‌خاطر آنچه که می‌توانستند از او بگیرند، او را دنبال می‌کردند و بیشتر مخاطبانش هر نوع تعهد شخصی نسبت به عیسی را رد می‌کردند. اما آن روز همه چیز متفاوت بود.

یک) مردم آن روز، در توجه و احترام به عیسی سنگ تمام گذاشتند. آنها لباس‌های خود را به‌عنوان فرش قرمز روی زمین پهن کردند تا عیسی سوار بر کره الاغ از روی آنها رد شود. با توجه به گران‌بودن و ارزش لباس در آن زمان، این نوعی ستایش سخاوتمندانه بود.

ب. کسانی که پیشاپیش او می‌رفتند و آنان که از پس او می‌آمدند، فریاد‌کنان می‌گفتند:  «هوشیعانا!» «مبارک است آن که به نام خداوند می‌آید!»: عیسی در قسمت اعظم دوران خدمت خود، تمام تلاش خود را کرد تا مردم را از اینکه او را در ملأعام بستاید، باز بدارد. اینجا عیسی با پذیرش ستایش و تمجید عمومی مردم از خودش به‌عنوان مسیح، از رویهٔ معمول خود خارج شد.

یک) در‌حقیقت، وقتی رهبران مذهبیِ زمان او مخالفت کردند، عیسی به آنها گفت: «به شما می‌گویم اگر اینان خاموش شوند، سنگ‌ها به فریاد خواهند آمد.»

دو) گفته‌های جمعیت از مزمور ۱۹:۱۱۸-۲۹ گرفته شده است. پس ستایش آنها کتاب‌مقدسی بود. مهم است که خدا را همان‌طور که می‌خواهد، بستاییم. بنابراین اگر خدا می‌گوید که با کلمات به حضور او برویم (هوشع ۲:۱۴)، پس باید چنین برویم. اگر خدا می‌گوید با شادی و ترنم به حضور او برویم (مزمور ۲:۱۰۰) پس باید این‌گونه برویم. اگر خدا می‌گوید دست‌ها را بر افرازیم و به حضور او برویم (مزمور ۲:۱۳۴)، پس باید این‌گونه برویم. هدف کلی عبادت این است که آنچه باعث خشنودی خداست را انجام دهیم، نه آنچه که ما را خوشنود می‌کند. و حقیقت زیبا این است که وقتی خدا را خوشنود می‌کنیم، به طرز شگفت‌انگیزی خود را خشنود می‌یابیم.

سه) این رویداد را «ورود مظفرانه، پیروزمندانه» می‌نامیم، اما نوعی پیروزی عجیب بود. اگر از ورود مظفرانهٔ عیسی با شهروند رومی صحبت می‌کردید، احتمالاً به شما می‌خندیدند. برای آنها، ورود مظفرانه افتخاری بود که به یک ژنرال رومی اِعطا می‌شد که پیروزی کامل و قاطع به دست آورده و حداقل ۵۰۰۰ نفر از سربازان دشمن را کشته است. زمانی که آن ژنرال به روم باز‌می‌گشت، رژهٔ مفصلی برگزار می‌کردند. ابتدا غنائم به دست آمده از دشمن و سپس اسرا را نمایش می‌دادند. ارتش او واحد‌به‌واحد رژه می‌رفتند و سرانجام آن ژنرال سوار بر ارابه‌ای طلایی که توسط اسب‌های باشکوه کشیده می‌شد، عبور می‌کرد. کاهنان به احترام او بخور می‌سوزاندند و جمعیت نام او را فریاد زده و او را ستایش می‌کردند. این مراسم با انداختن برخی از اسرا در مقابل حیوانات وحشی برای سرگرمی جمعیت در میدان مسابقات خاتمه پیدا می‌کرد. این ورودی مظفرانه بود، نه ورود روستایی‌‌ای جلیلی سوار بر کره الاغ.

ج. در آنجا همه چیز را ملاحظه کرد: عیسی به‌عنوان مسیح به اورشلیم آمد، نه به‌عنوان ژنرالی قدرتمند برای شکست رومیان. او آمد تا ابتدا وضعیت قوم خدا را ببیند و بازرسی کند. در مابقی مرقس ۱۱، نتایج این بازرسی را می‌بینیم.

یک) ملاکی ۱:۳-۳ آمدن مسیح به معبد برای ارزیابی دقیق را پیشگوئی می‌کند.

دو) اینجا دوباره شجاعت عیسی را می‌بینیم، چون خودش را از مقامات مخفی نکرد. یوحنا ۵۷:۱۱ روشن می‌کند که برای دستگیری عیسی جایزه تعیین کرده بودند و مأموران حکومتی به دنبال او بودند. علیرغم این تهدید، عیسی به آشکارترین شکل ممکن وارد اورشلیم شد.

درس درخت انجیر.

۱. آیات (۱۲-۱۴) عیسی درخت انجیر را لعن می‌کند.

روز بعد، به هنگام خروج از بِیت‌عَنْیا، عیسی گرسنه شد. از دور درخت انجیری دید که برگ داشت؛ پس پیش رفت تا ببیند میوه دارد یا نه. چون نزدیک شد، جز برگ چیزی بر آن نیافت، زیرا هنوز فصل انجیر نبود. پس خطاب به درخت گفت: «مباد که دیگر هرگز کسی از تو میوه خورَد!» شاگردانش این را شنیدند.

الف. از دور درخت انجیری دید که برگ داشت؛ پس پیش رفت تا ببیند میوه دارد یا نه: اساساً، این درخت تبلیغی کاذب بود، برگ داشت، اما انجیر نداشت. درخت انجیر اغلب چنین نیست، چون اگر این درخت میوه نداشته باشد، برگ هم ندارد. 

یک) زیرا هنوز فصل انجیر نبود: مسئله این نبود که آن درخت انجیر نداشت، چون قرار نبود میوه داشته باشد. مشکل این بود که برگ داشت و انجیر نداشت. برگ‌ها نشانی از وجود انجیر بودند، اما انجیری نبود.

دو) درختان زیادی بودند که فقط برگ داشتند و مورد لعن قرار نگرفتند. درختانِ زیادی بودند که نه برگ داشتند و نه میوه، آنها هم لعن نشدند. این درخت لعن شد، چون ادعا می‌کرد که میوه دارد، اما میوه‌ای نداشت.

ب. پس خطاب به درخت گفت: «مباد که دیگر هرگز کسی از تو میوه خورَد!» شاگردانش این را شنیدند: این درخت به دلیل تظاهری که برگ‌هایش به همراه داشتند، نفرین شد، نه به دلیل فقدان میوه. این درخت مثل اسرائیل دوران عیسی، شکل ظاهری داشت، اما ثمری نداشت. در این تصویر، عیسی به اسرائیل -و ما- از ناخوشنودی خدا نسبت به وقتی که ظاهراً میوه یا ثمر داریم، اما در‌حقیقت چیزی نداریم، هشدار داد. خدا خوشنود نیست وقتی قوم او همه برگ هستند و میوه‌ای ندارند.

یک) در تمام خدمت عیسی، این تنها معجزهٔ ویرانگر بود. عهد‌عتیق پر است از معجزات و داوری‌های نابود‌‌کننده، اما عیسی ذات خدا را کاملاً به ما نشان داد. اگر این تنها معجزه در نوع خود بود، باید ببینیم که درس بزرگ و مهم در آن وجود دارد. خدا اعتراف غیرواقعی و یکی نبودن حرف و عمل را تأیید نمی‌کند.

دو) «انتقادی به خداوندمان برای از بین‌بردن یک درخت به منظور تعلیم به شاگردان، وارد نیست؛ همان‌طور که وقتی درختی را به‌عنوان درخت کریسمس برای فرزندانمان می‌بریم یا گلبرگهای گل را در درس گیاه‌شناسی از آن جدا می‌کنیم، انتقادی بر ما وارد نیست.» (مورگان)

۳. آیات (۱۵-۱۹) معبد پاکسازی شد.

چون به اورشلیم رسیدند، عیسی به معبد درآمد و به بیرون راندن کسانی آغاز کرد که در آنجا داد‌و‌ستد می‌کردند. او تخت‌های صرّافان و بساط کبوترفروشان را واژگون کرد و اجازه نداد کسی برای حمل کالا از میان صحن معبد عبور کند. سپس به آنها تعلیم داد و گفت: «مگر نوشته نشده است که، «”خانۀ من خانۀ دعا برای همۀ قوم‌ها خوانده خواهد شد“ ؟ امّا شما آن را ’لانۀ راهزنان‘ ساخته‌اید. » سران کاهنان و علمای دین چون این را شنیدند، در پی راهی برای کشتن او برآمدند، زیرا از او می‌ترسیدند، چرا که همۀ جمعیت از تعالیم او در شگفت بودند. چون غروب شد، عیسی و شاگردان از شهر بیرون رفتند.

الف. عیسی به معبد درآمد و به بیرون راندن کسانی آغاز کرد که در آنجا داد و ستد می‌کردند: محوطهٔ معبد مملو از سودجویانی بود که با کاهنان تَبانی کرده بودند و زائران را مجبور می‌کردند که حیواناتِ قربانی تأیید شده بخرند و پول را با قیمتی بالا در صرافی‌ها معاوضه می‌کردند و بدین شکل از مردم دزدی می‌کردند.

یک) هر مرد یهودی باید مالیات سالانه -مبلغی معادل حقوق دو روز کارگر ‌ـ‌ به معبد پرداخت می‌کرد. این مبلغ باید به واحد پول معبد پرداخت می‌شد و صرافان پول آنها را به نرخ‌های ظالمانه‌ای به پول معبد تبدیل می‌کردند.

ب. که در آنجا داد و ستد می‌کردند: آنها این کار را در صحن بیرونی معبد انجام می‌دادند، تنها محوطه‌ای که غیریهودیان یا امت‌ها می‌توانستند در آن به عبادت و دعا بپردازند. بنابراین، این مکان دعا به بازار تبدیل شده بود، آن هم بازاری پر از تقلب و کلاهبرداری. خواست خدا این بود که معبد خانۀ دعا برای همۀ قوم‌ها خوانده شود، اما آنها آن را به لانۀ راهزنان تبدیل کرده بودند.

یک) لانۀ راهزنان جایی است که دزدان در آن گرد هم جمع شده و مخفی می‌گردند. چنین وضعیتی تأسف‌بار و شرم‌آور است که خانهٔ خدا به مکانی تبدیل می‌شود که گناهکارانِ ناتوبه‌گر می‌توانند در آن دور هم جمع شوند و مخفی گردند.

۴. آیات (۲۰-۲۴) بازگشت به درخت انجیر لعن شده.

بامدادان، در راه، درخت انجیر را دیدند که از ریشه خشک شده بود. پطرس ماجرا را به یاد آورد و به عیسی گفت: «استاد، بنگر! درخت انجیری که نفرین کردی، خشک شده است.» عیسی پاسخ داد: «به خدا ایمان داشته باشید. آمین، به شما می‌گویم، اگر کسی به این کوه بگوید، ”از جا کنده شده، به دریا افکنده شو،“ و در دل خود شک نکند، بلکه ایمان داشته باشد که آنچه می‌گوید روی خواهد داد، برای او انجام خواهد شد. پس به شما می‌گویم، هرآنچه در دعا درخواست کنید، ایمان داشته باشید که آن را یافته‌اید، و از آنِ شما خواهد بود.

الف. به خدا ایمان داشته باشید: عیسی توضیح داد که این معجزه واقعاً نتیجهٔ دعایی بود که با ایمان انجام شده بود و شاگردان حیرت‌زدهٔ خود را تشویق کرد که چنین ایمانی داشته باشند و مطمئن باشند خدا دعای آنها را نیز خواهد شنید.

ب. به خدا: عیسی روشن نمود که دعا باید با ایمان همراه باشد و ایمان باید به خدا باشد. ایمان عبارت است از اعتماد، اطمینان و توکل به کسی یا چیزی.

یک) برخی با استفاده از ترجمه‌های یونانی، گفته‌اند كه عیسی واقعاً می‌گوید كه باید «ایمانِ خدا را داشته باشیم.» اما محققان یونانی با این برداشت از عبارت «به خدا ایمان داشته باشید» مخالفند.

·      «کلمهٔ «Theou» [خدا] در غلاطیان ۲۶:۳؛ رومیان ۳: ۲۲، ۲۶ حالت مفعول غیرصریح دارد (رابرتسون). خدا در این جلمه مفعولِ کلمۀ ایمان است. 

·      «کلمۀ خدا اینجا مفعول ایمان است.» (وِست)

·      «خدا اینجا نقش مفعول غیرصریح را دارد همان‌طور که در رومیان باب ۳ آیهٔ ۲۲ و عبرانیان باب ۶ آیهٔ ۲ نیز چنین است.» (اکسپوزیتور)

دو) کلمهٔ خدا از نظر دستوری نقش مفعول غیرصریح را دارد. مفعول به چیزی اشاره می‌کند که عمل فعل ایمان‌آوردن را دریافت می‌نماید؛ اینجا حالت مالکیت وجود ندارد که به معنای داشتن «ایمانِ خدا» باشد.

ج. اگر کسی به این کوه بگوید، ”از جا کنده شده، به دریا افکنده شو: کلمهٔ کوه مثال رایجی برای اشاره به هر مشکل غیرقابل حل بود. عیسی گفت در‌حالی‌که ما ایمان داریم، خدا می‌تواند بر هر مانعی غلبه کند.

یک) «اصطلاح از میان برداشتنِ کوه، عبارتی کاملاً رایج یهودی بود. عبارتی عادی و واضح برای اشاره به رفع مشکلات بود.» (بارْکلی)

دو) این وعدۀ خدا در ارتباط با پاسخ به دعایی که با ایمان انجام شده، فقط به شاگردان داده شده است، نه به آن جمعیت. «همچنین نباید مرقس ۲۴:۱۱ را به این معنا تفسیر کنیم که اگر شما به اندازهٔ کافی سخت دعا کنید و واقعاً ایمان داشته باشید، خدا موظف است دعای شما را هر چه که باشد، اجابت کند. این نوع ایمان، ایمان به خدا نیست. بلکه چیزی جز ایمان به ایمان، یا ایمان به احساسات نیست.» (ویرزبی)

۵. آیات (۲۵-۲۶) دعا و بخشایش.

«پس هر گاه به دعا می‌ایستید، اگر نسبت به کسی چیزی به‌دل دارید، او را ببخشید تا پدر شما نیز که در آسمان است، خطاهای شما را ببخشاید. [ امّا اگر شما نبخشید، پدر شما نیز که در آسمان است، خطاهای شما را نخواهد بخشید.]»

الف. هر گاه به دعا می‌ایستید، اگر نسبت به کسی چیزی به‌دل دارید، او را ببخشید: کمبود ایمان تنها مانع دعای مؤثر نیست. امتناع از بخشیدن دیگران یا ادامه‌دادن به کینه و خشم نیز می‌تواند پاسخ دعای ما را به تأخیر بیاندازد.

یک) همچنین می‌تواند بدان اشاره داشته باشد که این حوزه‌ای از زندگی است که به ایمان عظیم نیاز داریم. گاهی اوقات دلی که سخت است و دیگران را نمی‌بخشد، از هر کوهی بزرگ‌تر است.

ب. اگر نسبت به کسی چیزی به‌دل دارید، او را ببخشید: این بدان معناست که هرگز قرار نیست وظیفه‌ یا خدمت مذهبی خود را مقدم بر داشتن رابطۀ خوب با مردم قرار دهیم. باید اول رابطه‌مان را درست کنیم و سپس به دعا ادامه دهیم. باید همان کاری را انجام دهیم که پولس در رومیان ۱۸:۱۲ دستور آن را داده است: «اگر ممکن است به قدر قوۀ خود با جمیع خلق به صلح بکوشید.»

ج. امّا اگر شما نبخشید، پدر شما نیز که در آسمان است، خطاهای شما را نخواهد بخشید: قلبی که بخشیده شده دیگران را خواهد بخشید. اگر دلی سخت داریم که اهل بخشش نیست، این سؤال پیش می‌آید که آیا اصلاً بخششی که خدا به ما پیشکش کرده را دریافت کرده‌ایم، یا قدر آن را می‌دانیم.

با چه اقتداری؟

۱. آیات (۲۷-۲۸) رهبران مذهبی از عیسی سؤال می‌کنند.

آنها بار دیگر به اورشلیم آمدند. هنگامی که عیسی در معبد گام می‌زد، سران کاهنان و علمای دین و مشایخ نزدش آمده، پرسیدند: «به چه اجازه‌ای این کارها را می‌کنی؟ چه کسی اقتدار انجام این کارها را به تو داده است؟»

الف. هنگامی که عیسی در معبد گام می‌زد، سران کاهنان و علمای دین و مشایخ نزدش آمده، پرسیدند: عیسی به دنبال مناظره با رهبران مذهبی نبود. او می‌خواست به مردم تعلیم بدهد و از خبر خوش خدا به آنها بگوید. اما پرسش‌کنندگان نزد او آمدند، و او کاملاً قادر به پاسخگوئی به آنها بود.

ب. چه کسی اقتدار انجام این کارها را به تو داده است؟ عیسی با شجاعت فراوان وارد اورشلیم شد و فروشندگان فاسد را از صحن معبد بیرون کرد. اکنون سران کاهنان و علمای دین و مشایخ می‌خواستند بدانند که او به چه حقی چنین کارهایی را انجام می‌دهد.

۲. آیات (۲۹-۳۳) عیسی پاسخ سؤالات آنها را با یک سؤال داد.

عیسی در پاسخ گفت: «من نیز از شما پرسشی دارم. به من پاسخ دهید تا من نیز به شما بگویم با چه اقتداری این کارها را می‌کنم. تعمید یحیی از آسمان بود یا از انسان؟ پاسخ دهید.» آنها بین خود بحث کرده، گفتند: «اگر بگوییم، ”از آسمان بود“، خواهد گفت: ”پس چرا به او ایمان نیاوردید؟“ اگر بگوییم: ”از انسان بود“ …» – از مردم بیم داشتند، زیرا همه یحیی را پیامبری راستین می‌دانستند. پس به عیسی پاسخ دادند: «نمی‌دانیم.» عیسی گفت: «من نیز به شما نمی‌گویم با چه اقتداری این کارها را می‌کنم.»

الف. من نیز از شما پرسشی دارم: وقتی عیسی از آنها خواست به سؤال مربوط به یحیای تعمیددهنده جواب دهند، از پاسخ به سؤال آنها طفره نمی‌رفت. اگر یحیی واقعاً از جانب خدا آمده بود، پس در مورد عیسی درست می‌گفت و عیسی حقیقتاً همان مسیح موعود بود. اگر گفتهٔ یحیی درست بود، پس عیسی دارای اقتدار کامل بود.

یک) «این طفره‌رفتن نبود، بلکه حملۀ تاکتیکی بود که ماهیت واقعی طرز نگرش آنها نسبت به یحیی و عیسی را مشخص می‌کرد. آنها یحیی را رد کردند، همان‌طور که اکنون عیسی را رد می‌کنند.» (رابرتسون)

ب. نمی‌دانیم: پاسخ آنها به سؤال عیسی این واقعیت را آشکار کرد که این افراد صادقانه در پی حقیقت نبودند. آنها بیشتر به دنبال برنده‌شدن در مناظره و خوشنودی مردم بودند تا دانستن حقیقت.

یک) «کل داستان نمونۀ بارز از اتفاقی است که برای کسانی می‌افتد که نمی‌خواهند با حقیقت روبرو شوند. آنها مجبور می‌شوند سخنان خود را پیچ‌و‌تاب دهند و نهایتاً در موقعیتی قرار می‌گیرند که آن‌چنان درمانده شده که حرفی برای گفتن ندارند.» (بارکلی) بسیار سخت‌تر است که در همان ابتدا با حقیقت روبرو شویم و اشتباهمان را بپذیریم، اما این تنها راهی است که آینده‌ای واقعی دارد و به جایی می‌رسد.