Search
Close this search box.

فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!

مرقس باب ۱۵ – مصلوب‌شدن عیسی.

محاکمه در برابر پیلاتُس.

 

۱. آیات (۱-۵) اولین جلسهٔ گفت و شنود با پیلاتُس.

بامدادان، بی‌درنگ، سران کاهنان همراه با مشایخ و علمای دین و تمامی اعضای شورای یهود به مشورت نشستند و عیسی را دست‌بسته بردند و به پیلاتُس تحویل دادند. پیلاتُس از او پرسید: «آیا تو پادشاه یهودی؟» عیسی پاسخ داد: «تو خود چنین می‌گویی!» سران کاهنان اتهامات بسیار بر او می‌زدند. پس پیلاتُس باز از او پرسید: «آیا هیچ پاسخی نداری؟ ببین چقدر بر تو اتهام می‌زنند!» ولی عیسی باز هیچ پاسخ نداد، چندان که پیلاتُس در شگفت شد.

الف. سران کاهنان همراه با مشایخ و علمای دین و تمامی اعضای شورای یهود به مشورت نشستند: این محاکمهٔ رسمی در طول روز برگزار شد، و عیسی در برابر سنهِدْرین قرار گرفت که در لوقا ۶۶:۲۲-۷۱ شرح داده شده است.

یک) این محاکمه بنا به دلیل خوبی بامدادان، بی‌درنگ برگزار شد. «جزئیاتِ اینکه عیسی صبح زود به دیوانخانهٔ پیلاتُس تحویل داده شد، شاخص مهمی از صحت تاریخی این رسم است. سَنْهدرین حتماً باید بلافاصله بعد از سحر، در اولین فرصت ممکن نزد پیلاتُس می‌رفتند، چون روزِ کاری مقامات رومی از اولین ساعات صبح آغاز می‌شد. محاکمات قانونی به‌طور معمول اندکی پس از طلوع آفتاب در دیوانخانهٔ رومی برگزار می‌شدند.» (لِین)

ب. به پیلاتُس تحویل دادند: رهبرانِ یهودی عیسی را نزد پیلاتُس بردند، چون از نظر قانونی حقِ اعدام مُجرمان خود را نداشتند.

یک) اوقاتی بود که یهودیان این منع قانونیِ رومیان را نادیده گرفته و کسانی را که جنایتکار می‌دانستند، اعدام می‌کردند، مانند قضیهٔ سنگسار استیفان (اعمال ۵۷:۷-۶۰). با‌این‌حال، آنها در مورد عیسی دست به‌عمل نزدند، چون می‌دانستند كه مردم نظر مساعدی دربارهٔ عیسی داشتند و اگر پیلاتُس او را اعدام می‌كرد، می‌توانستند از عواقب سیاسی آن بدور باشند.

ج.  به پیلاتُس تحویل دادند: وقتی رهبران یهود عیسی را نزد پیلاتُس فرستادند، دلیل داشتند که نتیجۀ مطلوبی را انتظار بکشند. تاریخ سِکولار به ما نشان می‌دهد که او مردی ظالم، بی‌رحم و نسبت به احساسات اخلاقی دیگران، کاملاً بی‌عاطفه بود‌ ـ‌آنها حتماً فکر می‌کردند که پیلاتُس این عیسی را به مرگ محکوم می‌کند.

یک) عاملی بر‌خلاف این انتظار عمل می‌کرد. تاریخ به ما می‌گوید که پیلاتُس از یهودیان خوشش نمی‌آمد و معتقد بود که آنها مردمی لجوج و سرکش هستند. از آنجا که او دائماً به یهودیان مشکوک بود، وقتی که آنها زندانی را برای اعدام نزدش آوردند، بلافاصله مشکوک شد که کاسه‌ای زیر نیم کاسه است.

دو) با‌این‌حال، پیلاتُس قبل از اینکه تصمیمی بگیرد، باید مراحل عادی محاکمه را دنبال کند. درست مثل هر کاری که رومیان انجام می‌دادند، رویهٔ مشخصی برای محاکمه جنایی وجود داشت‌، محاکماتی که اصولاً عَلَنی بودند.

·      شاکی اتهامی را علیه متهم وارد می‌کرد.

·      دادرس -قاضی- هم اتهام و هم متهم را بررسی می‌كرد.

·      دو منبع اصلی شواهد و مدارک عبارت بودند از اظهارات متهم و مدارکی که توسط شاهدان اعم از موافق یا مخالفِ متهم ارائه می‌شد.

·      وقتی همهٔ مدارک دریافت می‌شد، مقام رسمیِ دادگاه اعلام می‌کرد که تمام مدارک موجود است.

·      سپس دادرس آزاد بود که با مشاوران مشورت کند و حکم خود را از کرسی قضاوت اعلام نماید. آن حکم بلافاصله اجرا می‌شد.

سه) مرقس محاکمهٔ‌ عیسی را از مرحلهٔ دوم توضیح می‌دهد -اتهامات نزد پیلاتس مطرح می‌شوند («جرم این مرد خیانت است، چون در مقابل قیصر خود را پادشاه یهود می‌داند»). بنابراین، پیلاتُس متهم را بررسی می‌کند: آیا تو پادشاه یهودی؟

د. آیا تو پادشاه یهودی؟ حاکمان یهود می‌دانستند اگر عیسی را به اتهام اینکه ادعای خدایی دارد نزد پیلاتُس ببرند، به حرف آنها توجهی نمی‌کند. پیلاتُس احتمالاً می‌گفت: «ما رومی‌ها صدها خدا داریم. چه ضرری دارد که خدایی دیگر اضافه شود؟» با‌این‌حال، اگر عیسی را به‌عنوان پادشاه یهودی نزد پیلاتُس می‌آوردند، حتماً عیسی را به‌عنوان تهدیدِ بالقوهٔ سیاسی جدی می‌گرفت، چون هیچ پادشاهی به‌جز قیصر نمی‌تواند وجود داشته باشد و پیلاتس نمایندهٔ قیصر بود.

یک) مایهٔ کنایه است که عیسی متهم شد دقیقاً همان کاری را انجام داده که از انجام آن امتناع ورزیده بود: موضع‌گیریِ سیاسی علیه روم.

دو) عیسی حقیقتاً پادشاه یهود بود، اما نه به معنای سیاسی یا نظامی آن. به همین دلیل است که او به سؤال پیلاتس با «بله» جواب داد، اما «بله» با قید‌و‌بند بود (تو خود چنین می‌گویی) و به همین دلیل در مورد اتهامات بعدی علیه خودش چیزی نگفت (سران کاهنان اتهامات بسیار بر او می‌زدند… ولی عیسی هیچ پاسخی نداد). اگر عیسی به سؤال پیلاتس با «بله» ساده پاسخ می‌داد، پیلاتس فوراً عیسی را به جرم خیانت به روم گناهکار اعلام می‌کرد. از آنجا که عیسی با بله‌ای مشروط پاسخ داد، بررسی بیشتر مسئله الزامی شد.

سه) لوقا ۲:۲۳ می‌گوید که این اتهامات از چه قرار بود. آنها گفتند كه عیسی مردم را به شورش تحریک كرده و به آنها گفته كه مالیات خود را نپردازند و خود را از نظر سیاسی پادشاه روم پنداشته است. پیلاتس قانع نشد، به همین دلیل، متهم‌کنندگان اتهام سوم خود را با شدت تكرار كردند: «او در سرتاسر یهودیه مردم را با تعالیم خود تحریک می‌کند. از جلیل آغاز کرده و حال بدین‌جا نیز رسیده است.» (لوقا ۵:۲۳)

ه. سران کاهنان اتهامات بسیار بر او می‌زدند: «اعضای سنهدرین حتماً از طرز رفتار پیلاتس، شاید از لبخندی که بر چهره داشت، متوجه شدند که اعتراف عیسی را جدی نگرفته است.» (بروس)

و. پیلاتُس در شگفت شد: بدونِ شک، پیلاتُس افراد بسیاری را دیده بود که برای نجات جان خود در مقابلش التماس‌کنان به خاک افتاده بودند. وی همچنین به‌عنوان فرماندار استان رومی بسیاری را قضاوت کرده بود. اما مسئلهٔ متفاوتی در مورد عیسی وجود داشت که پیلاتس از آن شگفت‌زده شد.

یک) «چنین سکوتی در دیوانخانه کاملاً غیرمعمول بود و حضور و کرامتی را نشان داد که آن فرمانده را متحیر نمود.» (لِین)

 

دو) اگر متهم از خود دفاع نمی‌کرد، قانون به نفع متهم‌کنندگان بود. دادرس‌های روم دوست نداشتند افراد بی‌دفاع را گناهکار اعلام نمایند، اما اغلب احساس می‌کردند که چارهٔ دیگری ندارند.

۲. آیات (۶-۱۵) گفت‌و‌شنود دوم با پیلاتس.

پیلاتُس را رسم بر این بود که هنگام عید، یک زندانی را به تقاضای مردم آزاد کند. در میان شورشیانی که به جرم قتل در یک بلوا به زندان افتاده بودند، مردی بود باراباس نام. مردم نزد پیلاتُس آمدند و از او خواستند که رسم معمول را برایشان به جای آورد. پیلاتُس از آنها پرسید: «آیا می‌خواهید پادشاه یهود را برایتان آزاد کنم؟» این را از آن‌رو گفت که دریافته بود سران کاهنان عیسی را از سَرِ رشک به او تسلیم کرده‌اند. امّا سران کاهنان جمعیت را برانگیختند تا از پیلاتُس بخواهند به جای عیسی، باراباس را برایشان آزاد کند. آنگاه پیلاتُس بار دیگر از آنها پرسید: «پس با مردی که شما او را پادشاه یهود می‌خوانید، چه کنم؟» دیگر بار فریاد برآوردند که: «بر صلیبش کن!» پیلاتُس از آنها پرسید: «چرا؟ چه بدی کرده است؟» امّا آنها بلندتر فریاد زدند: «بر صلیبش کن!» پس پیلاتُس که می‌خواست مردم را خشنود سازد، باراباس را برایشان آزاد کرد و عیسی را تازیانه زده، سپرد تا بر صلیبش کِشند.

الف. پیلاتُس را رسم بر این بود که… یک زندانی را… آزاد کند: پیلاتس می‌دانست که عیسی بی‌گناه است (لوقا ۱۴:۲۳ سخنان او را چنین ثبت کرده است: هیچ دلیلی بر صحت تهمت‌های شما نیافتم). با این وجود پیلاتس در وضعیت سیاسی بغرنجی قرار داشت. او باید میان انجام کار درست (آزاد‌کردن یک فرد بی‌گناه) و مصلحت سیاسی (اعدام فردی که یهودیان به جرم خیانت پیش او آورده بودند) یکی را انتخاب می‌کرد.

یک) علاوه بر این، پیلاتس دوست یهودیان نبود. او می‌توانست فریبکاری آنها را ببیند و می‌دانست که سران کاهنان عیسی را از سَرِ رشک به او تسلیم کرده‌اند. این باعث شد که پیلاتس بیشتر به‌دنبال راهی برای آزاد‌کردن عیسی باشد.

ب. مردم نزد پیلاتُس آمدند و از او خواستند: این یهودیان عمدتاً یهودیان اورشلیم بودند، چون بیشتر مسافرینِ زائر در جاهای دور‌افتاده می‌ماندند (مرقس ۲۱:۱۵) و صبح به آن زودی در شهر نبودند، ‌اصلاً از پیلاتس خوششان نمی‌آمد و به او اعتماد نداشتند. هنگامی که وی پیشنهادِ آزادی یکی از دو زندانی را داد، آنها بلافاصله آن زندانی دیگر را انتخاب کردند و دلیل عمده‌اش این بود که فقط «مخالف» آن دادرس رومی باشند. تا آنجا که به جمعیت مربوط می‌شد، مسئله ساده بود. سنهدرینشان گفته بود كه عیسی باید بمیرد، اما در مورد باراباس چیزی نگفته بود. دادرس رومی گفت كه عیسی باید آزاد گردد و باراباس اعدام شود. آنها همیشه در مخالفت با دادرس روم طرف سنهدرینِ خود را می‌گرفتند.

یک) «اگر کسی تعجب کند که این مردم چرا بی‌وفا بودند، شاید بهتر است که به‌خاطر بیاورد اینها همان افرادی نبودند که در ورود مظفرانه عیسی به شهر و در معبد او را دنبال می‌کردند. این نقشهٔ یهودا بود که قبل از بیدار شدن هواداران جلیلی، کار را به پایان برساند.» (رابرتسون)

ج. آیا می‌خواهید پادشاه یهود را برایتان آزاد کنم؟ در این میان، پیلاتس اعتقاد داشت راهی برای انجام کار درست پیدا کرده است، بدون اینکه بهایی برای آن بپردازد. پیلاتس فکر کرد عیسی می‌تواند از مرگ رهائی پیدا کند اگر طبق رسم آزاد کردن یک زندانی در هر عید پسخ، آزاد شود.

یک) پیلاتس فكر كرد: «اگر این مرد ادعا كرده كه پادشاه است و حتی كوچكترین دشمنی با روم داشته، پس مردم او را دوست خواهند داشت. رهبران یهودی نمی‌خواهند عیسی آزاد شود، اما مردم با او همدردی خواهند کرد.»

دو) صحنهٔ عجیبی بود: فرماندار ظالم و بی‌رحم رومی سعی می‌کرد جان یهودی معجزهگر را بر‌خلاف تلاش‌هایِ شدید رهبران یهودی و مردم نجات دهد.

د. دیگر بار فریاد برآوردند که: «بر صلیبش کن!»: پیلاتُس متقاعد شده بود كه آن جمعیت عیسی را آزاد خواهند كرد، اما در عوض آنها باراباس که با شورشیان دیگر در بند بود را انتخاب كردند. کلمهٔ «شورشی» اساساً همان «تروریست» است. باراباس دشمنِ سیاسی واقعی روم بود، نه مثل عیسی که به دروغ چنین اتهامی به او زده بودند.

یک) پس با مردی که شما او را پادشاه یهود می‌خوانید، چه کنم؟ پیلاتس احتمالاً امیدوار بود كه مردم به مجازات كمتری راضی شوند كه در آن صورت می‌توانستند عیسی را كتک بزنند و سپس آزاد کنند. احتمالاً پیلاتس متعجب و وحشت‌زده شد كه آنها بلندتر فریاد زدند: «بر صلیبش کن!»

 

دو) جمعیت در همان حالی که عیسی را رد کرد، باراباس را پذیرفت که نام او به معنی «پسرِ پدر» است، و تروریست و قاتل بود. آنها پسر دروغین پدر را پذیرفتند.

سه) در‌عین‌حال، تنها کسی که قادر بود بگوید: «عیسی برای من جان داد»، همین باراباس بود. او عیناً می‌دانست مردنِ عیسای بی‌گناه به‌جای او که مجرم بود، چه معنایی دارد.

ه. آنها بلندتر فریاد زدند: «بر صلیبش کن!» پیلاتس حالا در موقعیت خطرناکی بود. آن جمعیت تقریباً داشت به شورش کشیده می‌شد. تنها مسئله‌ای که می‌توانست او را با مافوق رومی‌اش دچار مشکل کند، شورش بود. در‌حالی‌که مردم و رهبران یهود خواهان مرگ عیسی بودند، پیلاتس تمایل نداشت با هر دو گروه مخالفت نماید، پس دستور داد که با تازیانهزدن عیسی، روند اعدام آغاز شود.

یک) حتی قبل از اینکه عیسی تازیانه بخورد، در وضعیت جسمی ضعیفی قرار داشت. می‌توانیم فرض کنیم که عیسی تا شب دستگیری‌اش از نظر جسمانی شرایط خوبی داشت. «سختی خدمت عیسی (یعنی سفر با پای پیاده در سراسر فلسطین) احتمال وجود هرگونه بیماری جسمیِ عمده یا ضعف عمومی را رد می‌کند.» (دکتر ویلیام ادواردز [همراه با دیگران] مجلهٔ انجمن پزشکی آمریکا، ۲۱ مارچ ۱۹۸۶)

دو) وحشت تازیانهخوردن را به شرایط عیسی اضافه کنید. هدف از تازیانه‌زدن تضعیف قربانیان به حالتی نزدیک غش‌کردن و مرگ بود. «در‌حالی‌که سرباز رومی بارها‌و‌بارها با تمام قدرت به پشت قربانی ضربه می‌زد، گلوله‌های آهن باعث کوفتگی عمیق می‌شدند و زبانه‌های چرمی و خرده استخوان‌های گوسفند پوست و بافت‌های زیرپوست را می‌شکافتند. سپس، با ادامه‌یافتن ضرباتِ تازیانه، زخم‌ها عمیق‌تر شده به عضلات اسکلتی زیرین می‌رسیدند و تکه‌هایِ خون‌آلودِ گوشت از بدن شخص آویزان می‌شد. درد و از دست‌دادن خون به‌طور کلی زمینهٔ شوک فشار خون را ایجاد می‌کرد. میزان از دست‌دادن خون به‌خوبی مشخص می‌کرد که قربانی چه مدت بر روی صلیب زنده می‌ماند.» (ادواردز)

سه) «احتمالاً تازیانهٔ شدید، با درد زیاد و از دست‌دادن مقدار محسوس خون، عیسی را در حالت قبل از شوک قرار داد. به‌علاوه، تعریق خونی (هماتیدروزیس) پوست او را به‌طور خاص حساس کرده بود. آزار و اذیت جسمی و روحی توسط یهودیان و رومیان و همچنین فقدان غذا، آب و خواب نیز به ضعف عمومیِ او اضافه نمود. بنابراین وضعیت جسمی عیسی، حتی قبل از مصلوب‌شدن، حداقل جدی و احتمالاً وخیم بود.» (اِدْواردز)

و. تا بر صلیبش کِشند: در اعلام حکم، «نحوهٔ مرگ باید طبق قانون روم مشخص می‌شد و می‌توان فرض کرد كه پیلاتس از فُرم متعارف آن استفاده کرده است: «باید بر صلیب شوی» (به لاتین: ibis in crucem)  یا «تو را به صلیب می‌سپارم» ((abi in crucem. (لِیْن)

تحقیر‌شدن و مرگ عیسی.

۱. آیات (۱۶-۲۰) عیسی مورد ضرب و شتم و تمسخر قرار می‌گیرد.

آنگاه سربازان، عیسی را به صحن کاخ، یعنی کاخ والی، بردند و همۀ گروه سربازان را نیز گرد هم فرا خواندند. سپس خرقه‌ای ارغوانی بر او پوشانیدند و تاجی از خار بافتند و بر سرش نهادند. آنگاه شروع به تعظیم کرده، می‌گفتند: «درود بر پادشاه یهود!» و با چوب بر سرش می‌زدند و آبِ دهان بر او انداخته، در برابرش زانو می‌زدند و ادای احترام می‌کردند. پس از آنکه استهزایش کردند، خرقۀ ارغوانی را از تنش به در آورده، جامۀ خودش را بر او پوشاندند. سپس وی را بیرون بردند تا بر صلیبش کشند.

الف. خرقه‌ای ارغوانی بر او پوشانیدند… تاجی از خار بافتند: پادشاهِ آن روزگار غالباً خرقهٔ ارغوانی و تاجی از گلبرگ‌های طلاکاری‌شده می‌پوشید. هدف از جامهٔ ارغوانی و تاج خار استهزای این رسم معمول بود.

یک) «این احتمالاً جامهٔ ارغوانی نظامی بود، کهنه و رنگ‌و‌رو رفته، اما آنقدر رنگ بر خود داشت که ارغوانیِ شاهانهٔ آن به چشم آید.» (وِسِل)

ب. آنگاه شروع به تعظیم کرده، می‌گفتند: «درود بر پادشاه یهود!» معمولاً از امپراتور روم با فریاد «درود بر قیصر!» (Ave Caesar) استقبال می‌شد. این استهزاگران آن را به درود بر پادشاه یهود تغییر دادند.

ج. با چوب بر سرش می‌زدند: از متی ۲۹:۲۷ به نظر می‌رسد که سربازان ابتدا چوب را به عیسی دادند تا مانند عصای سلطنتی آن را نگه دارد. سپس آن را از دست او گرفتند و با همان بر سر او زدند و به تمام جراحاتی که به عیسی وارد کرده بودند، این اهانت عظیم را نیز اضافه نمودند.

یک) ما باید انتظار داشته باشیم که سربازان رومی در موسم عید پسخ عصبی و هیجان‌زده بودند، زیرا پسخ زمانی بود که یهودیان در انتظار مسیح موعود بودند و احتمال شورش نیز وجود داشت. تَمسخر و ضرب و جرح مردی خسته و کوفته که خونریزی داشت، برای لحظاتی آنها را سرگرم کرده و از  اضطرابشان کاست.

دو) زانو زده: زانو‌زدن عملی استاندارد برای احترام به هر پادشاهی بود. آنها به جای بوسهٔ عادی که نشانهٔ احترامی صمیمی بود، آبِ دهان بر او انداختند. «مدام بر او آب دهان انداختند.» ترجمه‌ٔ بهتری از آبِ دهان بر او اندخته است.

سه) «آن ردای ارغوانی را ببینید؛ این تقلیدی حقارت‌انگیز از رنگ ارغوانی سلطنتی است که پادشاه می‌پوشد… و بیش از همه، تاجی که بر سرش گذاشتیم را نگاه کنید. یاقوت بر خود دارد، اما یاقوت‌هایش آغشته به خون اوست که خارهای بی‌مُروتش تکیه بر پیشانی گیجگاه او زده‌اند، همه و همه به او ادای احترام می‌کنند؛ اما ادای احترامشان، آب دهان مشمئزگری است که از گونه‌های او پائین می‌لغزد. آنها در برابر او زانو می‌زنند؛ اما فقط برای تمسخر‌کردن. آنها با فریادهای درود ای پادشاه یهودیان! به او سلام می‌کنند، اما جهت تحقیر او این عمل را به جا می‌آورند. آیا کسی تا به آن هنگام، اندوهی اینچنین دیده بود؟» (اِسْپِرجن)

د. وی را بیرون بردند تا بر صلیبش کشند: کسی که باید مصلوب می‌شد، پس از تازیانه خوردن، مجبور بود در راهپیمایی شرکت کند که به‌وسیلهٔ افسری رومی و سوار بر اسب رهبری می‌شد، در‌حالی‌که جارچی نیز جرم شخص محکوم را فریاد می‌زد. این روش روم برای تبلیغ عمل مصلوب‌کردن و ترساندن مردم از شکستن قوانین روم بود.

یک) عیسی هنگامی که به دیگران گفت: «صلیب خویش برگیرد و از پی من بیاید»، چنین عملی مقصودش بود.

۲. آیات (۲۱-۲۳) عیسی را به جُلجتا می‌برند.

آنها رهگذری شَمعون نام از مردم قیرَوان را که پدر اسکندر و روفُس بود و از مزارع می‌آمد، واداشتند تا صلیب عیسی را حمل کند. پس عیسی را به مکانی بردند به نام جُلجُتا، که به معنی مکان جمجمه است. آنگاه به او شرابِ آمیخته به مُر دادند، امّا نپذیرفت.

الف. تا صلیب عیسی را حمل کند: در‌حالی‌که عیسی را برای مصلوب‌شدن می‌بردند، او نیز مانند هر قربانی دیگر مجبور شد تیره چوبی که قرار بود بر آن مصلوب شود را حمل کند.

یک) وزن کل صلیب معمولاً ۱۵۰ کیلوگرم بود. به‌طور معمول، قربانی فقط تیرچهٔ افقی را حمل می‌کرد که وزن آن بین ۳۵ تا ۶۰ کیلوگرم بود. هنگامی که قربانی تیرچهٔ چوبی را حمل می‌کرد، معمولاً برهنه بود و دستانش اغلب به آن چوب بسته شده بود.

دو) تیرچه‌های عمودی اغلب در مکانی قابل رؤیت در خارج از محدوده‌ٔ شهر، کنار جادهٔ اصلی به‌طور دائم کار گذاشته می‌شدند. احتمالاً عیسی چندین‌بار، قبل از این روز از کنار همان تیری که قرار بود بر آن مصلوب شود، عبور کرده بود.

ب. آنها رهگذری… واداشتند: رسم رومیان این بود که مجرم محکوم را وادار به حمل صلیبش می‌کردند، اما در این مورد، عیسی آنقدر ضعیف بود که قادر به حملش نبود. آنها ترجیح دادند قربانی را تا زمان مصلوب‌شدن زنده نگهدارند، چون مصلوب‌شدن در ملاءعام تبلیغات خوبی برای روم بود. وقتی عیسی زیر سنگینی صلیب بر زمین افتاد، هیچ رومی در حمل آن به او کمک نمی‌کرد. افسر رومی حق داشت یهودیِ محلی را مجبور به حمل آن کند، اما چنین بی‌حرمتی ممکن بود منجر به هیاهو یا شورش شود. بهترین راه حل این بود که غریبه‌ای را مجبور به حمل صلیب نماید، پس خارجی‌ای (شَمعون اهل قیروان در آفریقای شمالی) را پیدا کردند تا به او کمک کند.

یک) شمعون احتمالاً از سرزمین مادری خود (حدود ۱۳۰۰ کیلومتر دورتر، در آن طرف دریای مدیترانه) آمده بود تا به‌عنوان زائرِ عید پسخ از اورشلیم دیدن کند. او چیزی دربارهٔ عیسی نمی‌دانست یا شاید اطلاعات کمی در مورد او داشت و تمایل نداشت با مردی که به‌عنوان مجرم به مرگ محکوم شده بود، ارتباطی داشته باشد.

دو) با‌این‌حال قدرت در دست رومیان بود و شمعون چاره‌ای نداشت‌ ـ‌او را واداشتند تا صلیب عیسی را حمل کند. غالباً از کارهایی که مجبور به انجام آنها هستیم، برکت می‌یابیم. شمعون نمی‌خواست این صلیب را حمل کند و احتمالاً وقتی از او خواستند، به‌شدت ناراحت شد. با‌این‌وجود، این لحظه احتمالاً خاص‌ترین و به یادماندنی‌ترین لحظهٔ زندگی او شد.

سه) پدر… روفُس: ظاهراً روفُس در کلیسای اولیه شناخته شده بود و خودش هم مسیحی بود. اگر این روفُس همان شخصی باشد که در رومیان ۱۳:۱۶ به آن اشاره شده، می‌توان حدس زد که شمعون فهمید که معنای واقعی برداشتن صلیب و پیروی از عیسی چیست. شاید پسران او از رهبران مسیحیان اولیه شدند.

چهار) «اسم او شمعون بود: و آن شمعون دیگر كجا بود؟ چه شماتت خاموش، اما پرقوتی برای او خواهد بود. ای شمعون پطرس، شمعون پسر یونا، کجا بودی؟ شمعون دیگری جای تو را گرفته است. گاهی اوقات خادمان خداوند جایی که انتظار می‌رود جلوتر باشند، عقب می‌افتند و او فعلاً خادمان دیگری می‌یابد. اگر چنین اتفاقی برای ما افتاده است، باید تا زمانی که زنده هستیم، ما را به نرمی سرزنش کند. خواهران و برادران، جایگاه خود را حفظ کنید و اجازه ندهید شمعون دیگری جای شما را اشغال کند.» (اسپرجن)

ج. به مکانی بردند: مرقس ۲۰:۱۵ می‌گوید: «سپس وی را بیرون بردند تا بر صلیبش کشند.» در مرقس ۲۲:۱۵ شرایط تغییر کرده بود: پس عیسی را به مکانی بردند به نام جُلجُتا. هنگامی که عیسی جلسهٔ محاکمهٔ خود در برابر پیلاتس را ترک کرد، می‌توانست راه برود، اما قبل از رسیدن به جلجتا به‌سختی می‌توانست راه برود ‌ـ‌آنها باید او را می‌بردند.

یک) «به نظر می‌رسد که عیسی به‌خاطر فشار چند روز گذشته و تازیانه‌هایی که خورده بود، چنان ضعیف شده بود که نمی‌توانست راه برود، حمل صلیب هم به جای خود بماند. در این شرایط باید متحمل او می‌شدند در‌حالی‌که، قبلاً او متحمل بیماران می‌شد (مرقس ۳۲:۱).» (بروس)

 

دو) «این دو عبارت دریچه‌ای به خستگی شدید فیزیکیِ منجی ما در مهم‌ترین ساعات رنج و درد اوست. همین‌طور که متوجه شده‌اید، هنگام خروج از دیوانخانه، آنها او را هدایت می‌کردند؛ هنگامی که به طرف جلجتا آمدند او را متحمل می‌شدند.» (موریسون)

د. به مکانی بردند به نام جُلجُتا: درست در بیرون دیوارهای شهر اورشلیم، مکانی مشخص وجود داشت که مردم را به صلیب می‌کشیدند، عیسی در همان مکان به‌خاطر گناهان ما جان داد، جایی که نجات ما محقق شد. معنای این مکان، مکان جمجمه بود. مکانی بود که مجرمان را به صلیب می‌کشیدند.

یک) دربارۀ محل تاریخی دقیق جُلجُتا اختلاف‌نظرهایی وجود دارد. ولی می‌دانیم که خارج از دیوارهای شهر قرار داشت و با مکانِ جمجمه ارتباط داشت. کلیسای فعلی مقبرهٔ مقدس (کلیسای رستاخیز) در قرن چهارم در محلی که گمان می‌رفت جلجتا باشد، ساخته شد، اما برخی از محققان معتقدند که مکانی به‌نام «جلجتای گوردُن» که در بالای تپه‌ای قرار دارد بسیار شبیه جمجمه است و نزدیک باغ مقبره‌های باستانی است. اکثر محققان، محل کلیسای مقبرهٔ مقدس (کلیسای رستاخیز) را محتمل‌تر می‌دانند، اما بسیاری می‌گویند که جُلجتای گوردُن بیشتر حال‌و‌هوای جلجتای حقیقی را دارد.

دو) مکان جمجمه: برخی تصور می‌کنند این محل جلجتا نامیده می‌شد، چون مملو از جمجمهٔ کسانی بود که قبلاً اعدام شده بودند. برخی فکر می‌کنند این محل جلجتا نامیده می‌شد، چون روی تپه‌ای قرار داشت که شبیه جمجمه بود و سایه‌های جمجمه‌مانند بر دامنهٔ تپه می‌افتاد. برخی نیز فکر می‌کنند این محل جلجتا نامیده می‌شد، چون بر آن تپه چیزی نمی‌رویید و شکلی صاف و گرد مثل بالای جمجمه داشت.

ه. امّا نپذیرفت: عیسی هیچ دارویی را برای رفع دردش نپذیرفت. او تصمیم گرفت با هوشیاری کامل و بدون دارو با عذابِ صلیب روبرو شود.

یک) «طبق سنتی قدیمی، زنان محترم اورشلیم، برای محکومین به اعدام نوشیدنی‌‌‌ای آغشته به مخدر تهیه می‌کردند تا حساسیت آنها به درد طاقت‌فرسای صلیب را کاهش دهند… این عمل انسان‌دوستانه در راستای دستور کتاب‌مقدس در امثال ۶:۳۱-۷ آغاز شده بود: مُسکِرات را به آنان ده که هلاک می‌شوند و شراب را به تلخ‌کامان؛ تا بنوشند و فقر خویش فراموش کنند و تیره‌روزی خویش دیگر به یاد نیاورند.» (لِین)

دو) «شراب ترش محلی به مُر آغشته می‌شد؛ با این عمل طعم آن تلخ می‌شد، ولی اثر خواب‌آور می‌یافت. پس به این شکل دلیل اشاره به مسکر  مشخص می‌شود… او هیچ مادهٔ بی‌حس کننده‌ای را قبول نخواهد کرد؛ همه‌ٔ قدرت جسمی و ذهنی طبیعی او بایستی برای آنچه پیش رویش قرار داشت، دست نخورده می‌ماند.» (کول)

سه) «آیا از سر شیفتگی به درد و رنج بود که او به این ترتیب جام شراب را رد کرد؟ نه؛ مسیح شیفتهٔ درد و رنج نبود. او شیفتهٔ جان‌ها بود، اما مثل ما از درد و رنج دوری می‌کرد، هرگز آن را دوست نداشت… پس چرا رنج کشید؟ به دو دلیل: چون این رنجِ بی‌نهایت برای کامل شدنِ کفاره لازم بود، که بی‌نهایت نجات می‌بخشد. و چون این رنج بی‌نهایت لازم بود تا شخصیت او را به‌عنوان کاهن اعظم بخشنده و رحیم کامل نماید، کاهن اعظمی که مجبور است برای جانهایی دلسوزی کند که به فلاکت رسیده‌اند تا به این واسطه بداند آنهایی که وسوسه شده‌اند را چگونه یاری برساند.» (اسپرجن)

۳. آیات (۲۴-۲۶) مصلوب‌شدن عیسی.

سپس بر صلیبش کشیدند و جامه‌هایش را بین خود تقسیم کرده، برای تعیین سهم هر یک قرعه انداختند. ساعت سوّم از روز بود که او را بر صلیب کردند. بر تقصیرنامۀ او نوشته شد: «پادشاه یهود.»

الف. جامه‌هایش را بین خود تقسیم کرده: این تحقق نبوت مزمور ۲ بود: جامه‌هایم را میان خود تقسیم کرده‌اند و بر تن‌پوش من قرعه افکنده‌اند.        

یک) «مردان معمولاً برهنه مصلوب می‌شدند (آرتمیدوروس قسمت دوم. ۶۱). با‌این‌حال، حساسیت‌های یهودیان حکم می‌کرد که مردها نباید در ملاء‌عام کاملاً برهنه اعدام شوند و مردانی که به سنگسار محکوم می‌شدند، ناحیه شرمگاهی‌شان با پارچه‌ای پوشانده می‌شدر(میشنا سنهدرین فصل ششم. ۳) اینکه آیا رومی‌ها در این مورد به احساسات یهودیان توجهی داشتند یا نه، مشخص نیست.» (لِین)

ب. سپس بر صلیبش کشیدند: در روزگاری که عهد‌جدید نوشته شده، عمل مصلوب‌شدن نیازی به توضیح نداشت. قرن‌ها گذشته و خوب است بدانیم که وقتی شخصی بر صلیب می‌شد، چه اتفاقی می‌افتاد.

یک) «گرچه رومی‌ها مبتکرِ مصلوب‌کردنِ مجرمین نبودند، اما آن را به‌عنوان نوعی شکنجه و مجازات اعدام که به منظور مرگی آهسته با حداکثر درد و رنج طراحی شده بود، تکمیل نمودند.» (ادواردز)

دو) پشت قربانی ابتدا به تازیانه شکافته می‌شد، سپس وقتی لباس‌های قربانی را پاره می‌کردند، خون لخته‌شده دوباره تازه می‌شد. هنگامی که او را به زمین می‌انداختند تا دستانش را به تیرچهٔ افقی صلیب ثابت کنند، زخم‌ها دوباره باز شده و آلوده به خاک می‌شدند. سپس، هنگامی که قربانی بر روی صلیب آویزان بود، هر نفسی که می‌کشید باعث می‌شد زخم‌های دردناک پشتش به تیرچهٔ افقی صلیب ساییده شود.

سه) وقتی میخ‌ها وارد مچ قربانی می‌شدند، عصب بزرگ حرکت دستش را قطع می‌کرد. این عصب تحریک‌شده دردهای طاقت‌فرسای شدیدی را در هر دو بازو ایجاد می‌کرد و می‌توانست سبب شود که دستان قربانی شکل پنجه به خود بگیرند.

چهار) فراتر از درد طاقت‌فرسا، فرم بدنِ قربانی بر روی صلیب  باعث می‌شد که نفس کشیدن دردناک باشد. وزن بدن که روی بازوها و شانه‌ها بود باعث می‌شد که قربانی حس کند می‌تواند دمی بیرون دهد، اما قادر به بازدم نباشد. کمبود اکسیژن منجر به گرفتگی عضلانی شدیدی می‌شود که تنفس را دشوارتر می‌کرد. برای تنفس‌کردن بهتر، شخص باید به پاها فشار آورده و شانه‌ها را بکشد تا آرنج‌ها خم شوند. قرار‌دادن وزن بدن روی پاهای سوراخ‌شده با میخ، دردی سوزان ایجاد می‌کرد و خم‌کردن آرنج‌ها سبب پیچیدن دست‌های آویزان از میخ‌ها می‌شد. همچنین بلند‌کردن بدن برای یک تنفس، زخم‌های باز پشت را به تیر عمودی زبر می‌سایید. هر تلاشی برای تنفس مناسب، آزاردهنده و طاقت‌فرسا بود و منجر به مرگ سریع‌تر می‌شد.

پنج) «غیرمعمول نبود که حشرات بر روی زخم‌های باز نشسته یا وارد چشم، گوش و بینی قربانیِ درمانده و در حال مرگ شوند و پرندگانِ شکاری قسمت‌های مذکور از بدن قربانی را پاره کنند. علاوه بر این، رسم بود که جسد را روی صلیب می‌گذاشتند تا توسط حیواناتِ درنده حریصانه خورده شود.» (ادواردز)

شش) مصلوب‌شدن به طرق مختلف می‌توانست سبب مرگ شود:

·      شوک حاد به سبب از دست‌دادن خون.

·      خفگی ناشی از خستگیِ مفرط برای نفس‌کشیدن.

·      کمبود آب بدن.

·      حملهٔ قلبی ناشی از استرس.

·      پارگی قلب در اثر نارسایی احتقانی قلب.

با‌این‌حال، اگر قربانی به اندازهٔ کافی سریع نمی‌مرد، پاهایش شکسته می‌شد و به‌زودی دیگر قادر به تنفس نبود.

هفت) مصلوب‌شدن چقدر بد بود؟ کلمهٔ انگلیسی «زجرآور» (excruciating) از واژه‌ٔ رومی «از صلیب» (out of cross)  گرفته‌ایم. «تصور کنید گناه نزد خدا چقدر فجیع باید باشد که چنین قربانی‌‌‌ای را لازم بداند!» (کلارک)

ج. او را بر صلیب کردند: در زمان خود عیسی، مصلوب‌شدن به‌عنوان عملی وحشتناک شناخته می‌شد، با‌این‌حال، رومی‌ها بسیاری از جنایتکاران را که شهروند روم نبودند، اعدام می‌کردند. هیچ شهروند رومی مصلوب نمی‌شد مگر با دستور مستقیم قیصر. به صلیب کشیده‌شدن مختص بدترین جنایتکاران و پایین‌ترین طبقات جامعه بود.

یک) دولتمرد رومی به نام سیسِرو گفته است: «اسیر‌کردن شهروند رومی جرم است؛ تازیانه‌زدن به او عملی شرورانه و اعدام‌کردن او تقریباً قتل محسوب می‌شود: مصلوب‌کردنش که به جای خود! عملی چنان مکروه است که غیرممکن است بتوانم به کلام خود آن را به‌‌نحوی شایسته بیان دارم.» تاسیتوس مورخ رومی مصلوب‌شدن را به‌عنوان «شکنجه‌ای فقط مناسب بردگان» توصیف کرده است.

د. و ساعت سوّم بود: این موضوعی دشوار است چون یوحنا ۱۴:۱۹ می‌گوید که در ساعتِ ششم (حدود ظهر) بود که پیلاتِس حکم خود را صادر کرد. برخی فکر می‌کنند یوحنا و مرقس زمان را به‌نحوی متفاوت حساب کرده‌اند؛ برخی فکر می‌کنند این اختلاف به دلیل خطای نسخه‌‌برداری است؛ دیگران فکر می‌کنند که «ساعت ششم» قید شده در یوحنا، تأویل بوده است (یکی از نسخه‌برداران اولیه از روی خوش‌نیتی آن را اضافه کرده است).

ه. بر تقصیرنامۀ او نوشته شد: «پادشاه یهود»: «این متن برای این طراحی شد که زیرکانه به ادعاهای یهودیان اهانت کند و تمام تلاش‌های آنان برای دفاع از حاكمیت آن سرزمین تحت کنترل را به سخره بگیرد.» (لِین)

یک) «امکان دارد پیام این نوشته در ابتدا امیدواری آن دزد توبه‌کار را برانگیزد. شاید چنین استدلال کرده باشد: اگر نام او عیسی است، پس منجی است. اگر او از ناصره باشد، پس یکی از مطرودان محسوب می‌شود. اگر صاحب پادشاهی است، پس شاید برای من جایی داشته باشد!»

۴. آیات (۲۷-۳۲) عیسی بر روی صلیب مسخره می‌شود.

دو راهزن را نیز با وی بر صلیب کشیدند، یکی در سمت راست و دیگری در سمت چپ او. [بدین‌گونه آن نوشتۀ کتب مقدّس تحقق یافت که می‌گوید: «او از خطاکاران محسوب شد.»] رهگذران سرهای خود را تکان داده، ناسزاگویان می‌گفتند: «ای تو که می‌خواستی معبد را ویران کنی و سه روزه آن را بازبسازی، خود را نجات ده و از صلیب فرود آ!» سران کاهنان و علمای دین نیز در میان خود استهزایش می‌کردند و می‌گفتند: «دیگران را نجات داد امّا خود را نمی‌تواند نجات دهد! بگذار مسیح، پادشاه اسرائیل، اکنون از صلیب فرود آید تا ببینیم و ایمان بیاوریم.» آن دو تن که با او بر صلیب شده بودند نیز به او اهانت می‌کردند.

الف. آن دو تن که با او بر صلیب شده بودند نیز به او اهانت می‌کردند: عیسی توسط کسانی که با او مصلوب شده بودند مسخره شد، ولی یکی از آن مجرمان به عیسی ایمان آورد و نجات یافت (لوقا ۳۹:۲۳-۴۳).

ب. رهگذران سرهای خود را تکان داده، ناسزاگویان می‌گفتند: عیسی نه تنها از سوی سربازان بت‌پرست رومی، بلکه از سمت رهبران مذهبی نیز مورد تمسخر و تحقیر قرار گرفت. آنها سرهای خود را تکان داده و به او ناسزا می‌گفتند… استهزایش می‌کردند و می‌گفتند: «دیگران را نجات داد، امّا خود را نمی‌تواند نجات دهد.»

یک) طبق نظر پژوهشگرِ زبان یونانی به اسم آرتور توماس رابینسون، کلمهٔ استهزا در مرقس ۳۱:۱۵ توصیفِ رفتار بچگانهٔ کودکانی است که دوست دارند یکدیگر را مسخره کنند. به اندازهٔ کافی بد بود که پسر خدا به زمین آمد و انسان او را به زجرآورترین شکل ممکن کشت. بدتر از همه اینکه، انسان‌های گناهکار از انجام آن لذت بردند.

دو) بگذار مسیح… اکنون از صلیب فرود آید تا ببینیم و ایمان بیاوریم: دقیقاً به دلیل اینکه از صلیب پائین نمی‌آمد، به او ایمان داریم. عیسی کاری بزرگ‌تر از پایین‌آمدن از صلیب انجام داد ‌‌ـ‌او از مردگان برخاست. با‌این‌وجود، آنها حتی آن زمان هم ایمان نیاوردند. اما در نهایت بسیاری از کاهنان ایمان آوردند: «جمعی کثیر از کاهنان نیز مطیع ایمان شدند.» (اعمال ۷:۶)

ج. دیگران را نجات داد: «این واقعیتی بود که حتی آنها نیز نمی‌توانستند انکارش کنند. همه‌جا، در اورشلیم، در همهٔ شهرها و روستاها و دِه کوره‌ها، کسانی بودند که عیسی آنها را نجات داده بود.» (مورگان)

۵. آیات (۳۳-۳۷) آخرین سخنان عیسی از روی صلیب.

از ساعت ششم تا نهم، تاریکی تمامی آن سرزمین را فرا گرفت. در ساعت نهم، عیسی با صدای بلند فریاد برآورد: «ایلویی، ایلویی، لَمّا سَبَقْتَنی؟» یعنی «ای خدای من، ای خدای من، چرا مرا واگذاشتی؟» برخی از حاضران چون این را شنیدند، گفتند: «گوش دهید، ایلیا را می‌خواند.» پس شخصی پیش دوید و اسفنجی را از شراب ترشیده پر کرد و بر سر چوبی نهاده، پیش دهان عیسی برد تا بنوشد، و گفت: «او را به حال خود واگذارید تا ببینیم آیا ایلیا می‌آید او را از صلیب پایین آورد؟» پس عیسی به بانگ بلند فریادی برآورد و دمِ آخر برکشید.

الف. تاریکی تمامی آن سرزمین را فرا گرفت: آن تاریکیِ چشم‌گیر، درد و عذاب خود خلقت در رنج‌کشیدن خالق را نشان داد. «اوریجِن («علیه سلسوس»، کتاب دوم، ۳۳) و یوسبیوس (در تواریخ) از نوشته‌های فلیگون (مورخ رومی) نقل‌ قول می‌کنند که در آن از خورشید‌‌گرفتگی فوق‌العاده و همچنین زمین‌لرزه در زمان مصلوب‌شدن سخن گفته شده است.» (گِلْدِنْهویس)

یک) لوقا به ما می‌گوید: «خورشید از درخشیدن بازایستاده بود.» (لوقا ۴۵:۲۳)، اما مرقس روشن می‌کند که تاریکی به‌مدت سه ساعت باقی ماند (تا [ساعت] نهم، تاریکی تمامی آن سرزمین را فرا گرفت).

دو) فلیگون، مورخ رومی: «در سال چهارم المپیاد دویست‌و‌دوم، خورشید‌گرفتگیِ فوق‌العاده‌ای رخ داد: در ساعت ششم، روز به شبی تاریک تبدیل شد، به‌نحوی که ستارگان در آسمان دیده می‌شدند؛ و زمین‌لرزه‌ای رخ داد.» (نقل قول شده در کلارک)

سه) این موضوع مخصوصاً قابل توجه است، چون در ماه کامل‌ ـ‌که عید پسخ همیشه در آن برگزار می‌شد‌ـ‌ کسوف طبیعی خورشید غیرممکن است. این امر معجزه‌ای خارق‌العاده در آسمان‌ها بود.

ب. ای خدای من، ای خدای من: عیسی با نقل‌قول‌کردن از مزمور ۲۲ اعلام کرد که آن قسمت از کلام را نیز تحقق بخشید؛ هم رنج و عذاب و هم پیروزی که در آن مزمور ذکر شده است.

ج. ای خدای من، ای خدای من، چرا مرا واگذاشتی؟ عیسی درد و رنج شدید (جسمی و عاطفی) را در زندگی خودش می‌شناخت، اما جدایی از پدر خود را هرگز نشناخته بود. اما اکنون با آن نیز آشنا شد. حس قابل توجهی بود که عیسی به‌درستی حس کرد خدای پدر او را در آن لحظه وا گذاشته است.

یک) این اتفاق از آن جهت افتاد که خدا «او کسی را که گناه را نشناخت، در راه ما گناه ساخت، تا ما در وی پارساییِ خدا شویم.» (دوم قرنتیان ۲۱:۵). عیسی نه تنها دوری از مشارکتِ پدر را تحمل كرد، بلكه غضبِ واقعی پدر بر او به‌عنوان جایگزینی برای بشر گناهكار نیز جاری شد.

دو) این امر همچنان که وحشتناک بود، اما نقشهٔ نیکو و محبت‌آمیز احیای خدا را به انجام رسانید. بنابراین، اشعیا می‌توانست بگوید: «اما خواست خداوند این بود که او را لِه کرد.» (اشعیا ۱۰:۵۳)

سه) در‌عین‌حال، نمی‌توانیم بگوییم که جدایی بین پدر و پسر در صلیب کامل بود، چون چنانکه دوم قرنتیان ۱۹:۵ می‌گوید: «خدا در مسیح جهان را با خود آشتی می‌داد، بر صلیب.»

بخشی از سرود «بر چوب‌پارهٔ کریه به سلطنت رسید» (اثر جان الِرْتون، ۱۸۷۵)

بر چوب‌پاره‌ای کریه به سلطنت رسید،

شاه غم و اندوه را با تو تماشا می‌کنم.

تاریکی چهرهٔ رنجور تو را می‌پوشاند:

هیچ‌یک از خطوط غم و غصه آن را نتوان تعقیب نمود:

هیچ‌کس نمی‌تواند از آن درد و رنج‌های ناشناخته بگوید

تنها و ساکت بمان

سکوت در آن سه ساعت وحشتناک،

کشتی گرفتن با قدرت‌های شیطانی،

با گناه انسان واگذاشته شده،

تاریکی در اطراف و درون تو،

تا زمان تعیین‌شده نزدیک است،

تا برهٔ خدا بمیرد.

د. اسفنجی را از شراب ترشیده: «در برخی از ترجمه‌ها از کلمهٔ سرکه به جای شرابِ ترش استفاده شده که مقصود نه تنها شراب ترش جیرهٔ غذایی سربازان است، بلکه به شرابی که دیگران مصرف می‌کردند هم اشاره دارد…ظاهراً داده‌شدن شراب در این موقعیت با شراب آغشته به مخدر در آیهٔ ۲۳ کاملاً متفاوت است.» (کول)

یک) «در عهد‌عتیق به شراب ترش به‌عنوان نوشیدنی گوارا (اعداد ۳:۶؛ روت ۱۴:۲) اشاره شده و همچنین در ادبیات یونان و روم نوشیدنیِ رایج است که مورد علاقهٔ کارگران و سربازان بود، زیرا تشنگی را بهتر از آب رفع می‌نمود و ارزان بود.» (لِین)

ه. تا ببینیم آیا ایلیا می‌آید: متأسفانه، عیسی را تا آخر درک نکردند و مورد تمسخر قرار دادند. این تماشاگران پای صلیب به اندازهٔ کافی از کتاب‌مقدس اطلاع داشتند که آن را اشتباه متوجه نشوند،  آنها گمان کردند که ممکن است ایلیا بیاید و عیسی را نجات دهد.

یک) هنگامی که عیسی بر صلیب بود، شنوندگان فقط قسمتی از سخنان او را شنیدند و دچار سوءِ‌تفاهم شدند. عیسی گفت: ایلی، ایلی، لما سبقتنی؟ (ای خدای من، ای خدای من، چرا مرا واگذاشتی؟) آنها نه تنها اشتباه شنیدند (عیسی گفت: «ایلی» نه «ایلیا»)، بلکه تنها یک کلمه از حرف عیسی را شنیدند. در مورد پیرو واقعی عیسی چنین نخواهد بود؛ ما تنها یک کلمه از سخن عیسی را نمی‌شنویم، بلکه به هر کلمه‌ای که از دهان خدا جاری شود، گوش می‌سپاریم.

دو) یکی از اولین چیزهایی که دربارۀ عیسی می‌دانیم این بود که او مورد سوءِ‌تفاهم قرار گرفت. وقتی یوسف و مریم او را در اورشلیم جا گذاشتند، نمی‌فهمیدند که او باید در امور پدرش مشغول باشد. اکنون در پایان خدمت زمینی‌اش نیز بر روی صلیب مورد سوء‌تفاهم قرار گرفت.

و. پس عیسی به بانگ بلند فریادی برآورد و دمِ آخر برکشید: اکثر قربانیان صلیب آخرین ساعات خود را در خستگی کامل یا بیهوشی قبل از مرگ سپری می‌کردند. عیسی این‌گونه نبود؛ اگرچه بسیار درد کشید و ضعیف شده بود، ولی هوشیار بود و تا لحظهٔ مرگ می‌توانست صحبت کند.

یک) یوحنا ۳۰:۱۹ می‌گوید که وقتی به بانگ بلند، گفت: «به انجام رسید»، که در زبان یونانی قدیمی یک کلمه است، کلمهٔ «تِتِلِسْتای»، کلمه‌ای باستانی و به معنای «پرداخت کامل» است. این فریاد شخصی برنده است، چون عیسی بدهی گناه که ما بدهکار بودیم را «کامل پرداخت» و هدف ابدی صلیب را به پایان رسانده بود.

دو) در مقطعی قبل از اینکه عیسی بمیرد، قبل از اینکه پردهٔ معبد دو نیم شود، قبل از اینکه فریاد بزند «تمام شد»، تراکنش عالی روحانی روی داد. خدای پدر همهٔ حس گناه و غضبی که گناهانمان سزاوار آن بود را بر عیسی قرار داد و عیسی آن را کاملاً بر خود تحمل نمود و خشم و غضب خدا نسبت به ما را راضی نمود.

سه) درد و رنج فیزیکی عیسی هرچقدر وحشتناک بود، ولی این عذاب روحانی، یعنی به‌جای ما داوری‌شدن برای گناه بود که مسبب وحشت واقعی عیسی از صلیب شد. جام غضبِ پارسایانهٔ خدا که عیسی هنگام نوشیدنش لرزید (لوقا ۳۹:۲۲-۴۶، مزمور ۸:۷۵، اشعیا ۵۱:۱۷ و ارمیا ۱۵:۲۵) عیسی بر روی صلیب، گویی دشمن خدا شد که مورد قضاوت قرار گرفت و مجبور شد جام غضب پدر را بنوشد. او این کار را کرد تا مجبور نشویم آن جام را بنوشیم.

چهار) «خوانندهٔ عزیز! یک قطره از این جامْ جانِ شما را به ویرانیِ بی‌حد می‌کشاند؛ و چنین درد و  رنجی جهانِ هستی را نابود می‌کند. او به تنهایی رنج کشید: كسی با او نبود؛ چون رنج‌هایش برای این بود تا کفاره‌ای جهت گناهان جهان فراهم نماید: و در کار بازخرید هیچ یاوری نداشت.» (کلارک)

پنج) مرگ عیسی بر روی صلیب آخرین تبلور محبت خدا به نوع بشر بود و هست (رومیان ۸:۵) مرگ عیسی قدرت خدا برای نجات است، اگرچه برای کسانی که آن را رد می‌کنند احمقانه به نظر می‌آید (اول قرنتیان ۱۸:۱). عیسی بر صلیب، سابقهٔ گناه و عصیان ما برضد خدا را محو کرد و آن را بر صلیب میخکوب کرد (کولسیان ۱۴:۲). اگر عیسی متحمل صلیب نمی‌شد، می‌شد گفت که محبت خدا محدودیت دارد، می‌شد گفت که خدا می‌توانست برای نشان‌دادن محبتش به انسان کاری کند، اما مایل نبود در آن راستا اقدامی انجام دهد.  

۶. آیات (۳۸-۴۱) نتایج فوری و قابل رؤیت مرگ مسیح.

آنگاه پردۀ معبد از بالا تا پایین دو پاره شد. چون فرماندۀ سربازان که در برابر عیسی ایستاده بود، دید او چگونه جان سپرد، گفت: «به‌راستی این مرد پسر خدا بود.» شماری از زنان نیز از دور نظاره می‌کردند. در میان آنان مریم مَجدَلیّه، مریم مادر یعقوب کوچک و یوشا، و سالومه بودند. این زنان هنگامی که عیسی در جلیل بود، او را پیروی و خدمت می‌کردند. بسیاری از زنان دیگر نیز که همراه او به اورشلیم آمده بودند، در آنجا بودند.

الف. آنگاه پردۀ معبد از بالا تا پایین دو پاره شد: پاره‌شدنِ پردهٔ معبد بیانگر این بود که اکنون انسان به‌واسطهٔ صلیب، رایگان به تخت فیض دسترسی یافته است و هیچ‌کس دیگری نباید فکر کند که خدا در معابد ساخته شده به دست انسان ساکن است.

یک) چنانکه دیوار جدایی میان خدا و انسان برداشته شد، مخصوصاً پردهٔ معبد از بالا تا پایین  پاره شد. خداوند آن را از آسمان پاره کرد، به جای اینکه انسان آن را از زمین پاره کند.

ب. به‌راستی این مرد پسر خدا بود: آن سرباز رومی متوجه شد که عیسی حقیقتاً کیست و این سرباز تصویری از همهٔ کسانی است كه به‌واسطهٔ صلیب نزد عیسی می‌آیند. حاضران، پای صلیب دیدند که عیسی پسر خدا بود و این سبب تحقق‌یافتن وعدهٔ عیسی شد: «و من چون از زمین برافراشته شوم، همه را به سوی خود خواهم کشید.»

یک) این سرباز قبلاً افراد مصلوب‌شدهٔ بسیاری را دیده بود، اما نکته‌ای قابل توجه درمورد عیسی وجود داشت که باعث شد حرفی بزند که در مورد هیچ‌کس دیگری نمی‌توانست بگوید.

ج. شماری از زنان نیز از دور نظاره می‌کردند: در میان آنان بودند: سرانجام، وفادارترین شاگردان عیسی معلوم می‌شوند. آنها زنان پیرو او بودند: مریم مَجدَلیّه، مریم مادر یعقوب کوچک و یوشا و سالومه و بسیاری از زنان دیگر نیز… بودند.

۷. آیات (۴۲-۴۷) تدفین عیسی.

آن روز، روز ’تهیه‘، یعنی روز پیش از شَبّات بود. پس هنگام غروب یوسف نامی از مردم رامَه، که عضوی محترم از شورای یهود بود و انتظار پادشاهی خدا را می‌کشید، شجاعانه نزد پیلاتُس رفت و جسد عیسی را طلب کرد. پیلاتُس که باور نمی‌کرد عیسی بدین زودی درگذشته باشد، فرماندۀ سربازان را فرا خواند تا ببیند عیسی جان سپرده است یا نه. چون از او دریافت که چنین است، جسد عیسی را به یوسف سپرد. یوسف نیز پارچه‌ای کتانی خرید و جسد را از صلیب پایین آورده، در کتان پیچید و در مقبره‌ای که در صخره تراشیده شده بود، نهاد. سپس سنگی جلوی دهانۀ مقبره غلتانید. مریم مَجدَلیّه و مریم، مادر یوشا، دیدند که عیسی کجا گذاشته شد.

الف. یوسف نامی از مردم رامَه، که عضوی محترم از شورای یهود بود: این یوسف ظاهراً هنگامی كه شورا عیسی را به اعدام محكوم كرد، ساكت بود (مرقس ۱:۱۵). او آن‌موقع عقب نشست، اما شرمسار نبود که مردم او را با مرگ عیسی بشناسند.

یک) «در زمان‌های بحرانی، اغلب پطرس‌هایی که سوگند وفاداری به عیسی خورده‌اند با ژست مخصوص و اعتماد‌به‌نفس کامل، همچنان مایهٔ یأس و ناامیدی می‌شوند و این پیروان مخفی و آرام استاد (مانند یوسف، نیقودیموس و این زنان) هستند که درنگ نکرده و هر بهایی که داشته باشد در محبت او را خدمت می‌کنند»  (گِلْدِنْهویس)

دو) یوسف از بسیاری جهات به عیسی خدمت نکرد، اما به طریقی او را خدمت نمود که شخص دیگری نکرد و نمی‌توانست. برای پطرس، یعقوب، یوحنا و حتی بسیاری از زنانی که به عیسی خدمت کردند، غیرممکن بود که مقبره‌ای فراهم نمایند، اما یوسف می‌توانست و این کار را کرد. ما باید خدا را به هر طریقی که می‌توانیم خدمت کنیم.

ب. نزد پیلاتُس رفت و جسد عیسی را طلب کرد: جسد مجرمان معمولاً بر روی صلیب‌ باقی می‌ماند تا بپوسد یا توسط حیوانات وحشی خورده شوند. با‌این‌حال، یهودیان نمی‌خواستند چنین منظرهٔ وحشتناکی در ایام عید پسخ در معرض دید قرار گیرد و رومی‌ها معروف به این بودند که به دوستان یا اقوام شخص متوفی اجازهٔ تدفین شایستهٔ جسد را می‌دادند.

یک) «در دوران باستان اعدامِ محکوم آخرین لحظهٔ تحقیر او نبود. طبق قانون روم همهٔ افتخارات او باید از بین می‌رفت و حتی حق دفن او نیز به حکم دادگاه مشخص می‌شد… فساد‌یافتن جسد بر صلیب یا خورده‌شدن آن توسط پرندگان یا حیوانات شکاری، امری غیرمعمول نبود.» (لِیْن) واگذاریِ جسد به یکی از دوستان یا بستگان برای تدفین، اتفاقی غیرمعمول نبود؛ اما نکته این است که آنها مجبور بودند این را از یک دادرس رومی تقاضا نمایند. حتی سرنوشت جسد اعدام‌شده نیز در دستان او بود.

دو) البته یوسف با این تقاضا خود را به خطر انداخت. ممکن بود از جانب پیلاتس مورد دشمنی یا تمسخر قرار بگیرد، اما برای یوسف اهمیت چندانی نداشت. «آیا جوانمردی‌‌ای مقدس در تو هست؟ آیا ممکن است این‌گونه باشد که چون خداوند بسیار عالی با تو رفتار کرده و بسیار سخاوتمندانه به تو اعتماد کرده، با انکار پسرش تلافی ‌کنی و پا روی وجدانت بگذاری و از حقیقت روی بر‌گردانی؟ و همهٔ اینها فقط به‌خاطر اینکه بسیاری از مردم این‌طور می‌کنند؟ می‌دانم که ممکن است طرد‌شدن و نامهربانی دیدن یا مسخره‌شدن توسط مردم بسیار سخت باشد؛ اما سر خم‌نمودن در برابر این ترسِ خودخواهانه شایستهٔ هیچ انسانی نیست و برای یک مسیحی بسیار ننگ‌آور است.» (اسپرجن)

ج. پیلاتُس که باور نمی‌کرد عیسی بدین زودی درگذشته باشد: مصلوب‌شدن به‌طور معمول مرگی طاقت‌فرسا و طولانی بود، اما عیسی طی چند ساعت مرد. با‌این‌حال، می‌توانیم مطمئن باشیم که او مرده بود، چون مرگ او به‌وسیلهٔ تحقیق دقیق از شاهدان عینی تأیید شد (یوحنا ۳۱:۱۹-۳۶).

یک) چون از او (فرمانده سربازان) دریافت که چنین است: پیلاتس شخصاً دربارهٔ موضوع مرگ عیسی تحقیق كرد و شهادت قابل‌اعتمادی از فرماندهٔ سربازان دریافت نمود كه شاید صدها مورد مصلوب‌شدن را به چشم دیده بود و مرده یا زنده‌بودن شخص را به‌خوبی تشخیص می‌داد. «گروهبان رومی آنقدر مرگ به چشم دیده بود که در مورد چنین واقعیتی تردید نکند.» (کول)

د. در کتان پیچید: به دلیل فرا رسیدن روز شبّات، آنها نتوانستند بدن عیسی را به‌شکلی مناسب برای دفن آماده کنند. بنابراین، عجولانه تدارکات را فراهم آوردند و جسدِ عیسی را در مقبره‌ای قرضی قرار دادند.

ه. در مقبره‌ای که در صخره تراشیده شده بود، نهاد: مقبره‌هایی این چنینی بسیار گران بودند و فداکاری بزرگی از طرف یوسف رامه‌ای بود که از مقبره خودش بگذرد. اما عیسی فقط چند روز به آن مقبره نیاز داشت.