Search
Close this search box.

فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!

مرقس باب ۸ عیسی کیست؟

خوراک‌دادن به چهار هزارنفر

 

۱. آیات (۱-۴) عیسی به شاگردان فرصتی برای ایمان می‌دهد.

در آن روزها، باز جمعیتی انبوه گرد آمدند و چون چیزی برای خوردن نداشتند، عیسی شاگردان خود را فرا خواند و به ایشان فرمود: «دلم بر حال این مردم می‌سوزد، زیرا اکنون سه روز است که با مَنَند و چیزی برای خوردن ندارند. اگر آنها را گرسنه روانه کنم تا به خانه‌های خود بروند، در راه از پا در خواهند افتاد، زیرا برخی از ایشان از راهِ دور آمده‌اند.» شاگردان در پاسخ گفتند: «در این بیابان از کجا کسی می‌تواند برای سیر‌کردن آنها نان فراهم آورد؟»

الف. دلم بر حال این مردم می‌سوزد: آن وضعیت، شبیه خوراک‌دادن به پنج هزار نفری بود که اخیراً اتفاق افتاد. اینجا هم عیسی که دلش به حال آنها می‌سوزد را می‌بینید و هم جماعت گرسنه را، پس عیسی این معضل را این‌گونه به شاگردان خود تفهیم کرد: چه کنیم؟

ب. در این بیابان از کجا کسی می‌تواند برای سیر‌کردن آنها نان فراهم آورد؟ می‌توانیم عیسی را تصور کنیم که امید دارد شاید یکی از شاگردان بگوید: «عیسی، قبلاً چنین کردی. باز هم می‌توانی!» عیسی امیدوار بود که آنها وفاداری گذشته او را امیدی جهت برآورده‌کردن نیاز فعلی خود بدانند.

۲. آیات (۵-۱۰) عیسی و شاگردان جماعت را خوراک می‌دهند.

عیسی پرسید: «چند نان دارید؟» گفتند: «هفت نان.» آنگاه جماعت را فرمود تا بر زمین بنشینند. سپس هفت نان را گرفت و پس از شکرگزاری، پاره کرده، به شاگردانِ خود داد تا پیش مردم بگذارند؛ و شاگردان نیز چنین کردند. چند ماهی کوچک نیز داشتند. پس عیسی آنها را برکت داده، فرمود تا پیش مردم بگذارند. همه خوردند و سیر شدند و هفت زنبیل نیز پر از خرده‌های باقی‌مانده برگرفتند. در آنجا حدود چهار هزار تن بودند. سپس عیسی جماعت را مرخص کرد و بی‌درنگ با شاگردان سوار قایق شد و به ناحیۀ دَلمانوتَه رفت.

الف. چند نان دارید؟ عیسی از آنها خواست که این‌بار غذای خود را کنار بگذارند. پیش از این، آنها از غذای پسر کوچکی استفاده کردند، اما این‌بار عیسی شاگردان را وا داشت تا از غذای خود بدهند.

ب. پس جماعت را فرمود تا بر زمین بنشینند: «او برای آنها ضیافتی برپا کرد و پذیراییِ تمام عیار و خاصی از آنها به عمل آورد، از این‌رو به آنها گفت، بنشینند و بخورند تا سیر شوند.» (تِرَپ)

ج. پاره کرده، به شاگردانِ خود داد تا پیش مردم بگذارند: عیسی همان کاری را انجام داد که فقط می‌توانست انجام دهد، معجزه‌ای خلاقه. اما آن را به شاگردان سپرد تا آنچه را که می‌توانستند انجام دهند، یعنی توزیع نان.

د. چند ماهی کوچک نیز داشتند: به نظر می‌رسد که شاگردان ماهی را به عیسی ندادند تا زمانی که دیدند، می‌تواند نان را فراوان سازد. آنها باید می‌دیدند که می‌توانیم با خیال راحت همه چیز را به عیسی بسپاریم.

یک) «چرا قبلاً به اینها اشاره نشده بود؟ ممکن است شاگردان شکاک آنها را دریغ داشتند تا اینکه فراوان شدنِ نان را دیدند؟ ظاهراً ماهیان جداگانه برکت داده شدند و سپس مانند نان توزیع گشتند.» (آیرونساید)

ه. همه خوردند و سیر شدند و هفت زنبیل نیز پر از خرده‌های باقی‌مانده برگرفتند: در پایان صرف خوراک، آنها نان بیشتری از ابتدا جمع‌آوری کردند. این تدارکی معجزه‌آسا بود. هفت زنبیل نشان داد كه خدا از فزونی و فراوانی خود فراهم كرده است.

یک) بعضی از پژوهشگران و محققان معتقدند این معجزهٔ خاص هرگز اتفاق نیفتاده است. آنها ادعا می‌کنند که این صرفاً بازگو‌کردن خوراک‌دادن به ۵۰۰۰ نفر بوده است. بحث اصلی آنها این است: «چگونه شاگردان می‌توانند کارهای قبلی عیسی را اینقدر زود فراموش کنند؟» با‌این‌حال، حتی مسیحیان بالغ نیز که قدرت و مهیاگریِ خدا را تجربه کرده‌اند، گاهی با ناباوری پیش می‌روند. چون بعد از این همه ماجرا، فراوان ساختن نان و ماهی آنقدرها تعجب‌آور نبود.

خمیرمایهٔ فریسیان

۱. آیات (۱۱-۱۲) فریسیان نشانه‌ای آسمانی طلب می‌کنند.

فَریسیان نزد عیسی آمدند و با او به مباحثه نشستند. آنها برای آزمایش، آیتی آسمانی از او خواستند. امّا عیسی آهی از دل برآورد و گفت: «چرا این نسل خواستار آیت است؟ آمین، به شما می‌گویم، هیچ آیتی به آنها داده نخواهد شد.»

الف. آیتی آسمانی از او خواستند: فریسیان فکر نمی‌کردند که این درخواست معجزه‌ای دیگر از عیسی باشد، از نوعی که قبلاً انجام داده بود. آنها آیتی دگرگون‌کننده از آسمان خواستند، چیزی شبیه به آتش ایلیا از آسمان (اول پادشاهان ۳۸:۱۸).

یک) برای آزمایش: این برخوردی دوستانه‌ نبود. کلمهٔ آزمایش شده را می‌توان وسوسهشده ترجمه کرد. فریسیان عیسی را وسوسه کردند تا نشانه‌ای معجزه‌آسا به ظهور آورد، همان‌طور که شیطان او را در بیابان وسوسه کرد.

ب. عیسی آهی از دل برآورد: این تعرض و ناباوری که از خود نشان دادند، عیسی را آزرده کرد. او از بی‌ایمانی و گستاخی این رهبران مذهبی متعجب شد. «آهی جسمانی که سببش روحانی بود، از روی عنادی آشتی‌ناپذیر و بی‌ایمانی بی‌تزلزل و مصیبتی در راه.» (بروس)

یک) این تقاضا برای آیتی «خاص» نمونه‌ای افراطی از کبر و غرور فریسیان نسبت به عیسی بود. در اصل، آنها گفتند: «معجزه‌های بسیار کوچک انجام داده‌ای. بر صحنه‌ٔ نبرد بیا و چیزی رو کن.»

ج. هیچ آیتی به آنها داده نخواهد شد: عیسی امتناع ورزید چون معجزات او با هدف متقاعد‌کردن بی‌ایمانان سخت‌گیر و متعصب انجام نمی‌شد. در عوض، عیسی معجزه کرد تا قدرت خدا را در بخشش و رحمت نشان دهد. آنهایی که فکر می‌کنند اگر مردم به اندازهٔ کافی شاهد آیات باشند، ایمان می‌آورند؛ در‌حقیقت با خود فکر می‌کنند که بیشتر از آنچه عیسی می‌داند، آگاهی دارند. او نسلی که به دنبال آیت و نشانه بود را محکوم کرد.

۲. آیات (۱۳-۱۵) عیسی نسبت به خمیرمایهٔ فریسیان و هیرودیس هشدار می‌دهد.

سپس ایشان را ترک گفت و باز سوار قایق شده، به آن سوی دریا رفت. امّا شاگردان فراموش کرده بودند با خود نان بردارند، و در قایق بیش از یک نان نداشتند. عیسی به آنان هشدار داد و فرمود: «آگاه باشید و از خمیرمایۀ فَریسیان و خمیرمایۀ هیرودیس دوری کنید.»

الف. آگاه باشید و از خمیرمایۀ فَریسیان: این خمیرمایه صرفاً مخمر نبود، بلکه مانند نانِ ترش امروزی، باقی‌ماندهٔ خمیر قبلی را استفاده می‌کردند. در دنیای باستان به این شکل به خمیر، مخمر اضافه می‌کردند و استفاده‌کردن کمی خمیر از چانهٔ خمیر قدیمی می‌توانست باعث شود که خمیر تازه جا بیفتد و «پُف» کند. بنابراین، کار خمیرمایه تصویری از اثر گناه و غرور محسوب می‌شد که مقدار کمی از آن می‌تواند مقدار زیادی را خراب کند.

یک) «بعضی اوقات یهودیان کلمهٔ خمیرمایه را همان‌طور به کار می‌گیرند که ما واژگان گناه اصلی یا شر ذاتی در انسان را به کار می‌گیریم.» (بارکلی)

ب. آگاه باشید… دوری کنید: عیسی در اصل گفت: «مواظب طرز تفکر شرورانهٔ فریسیان و هیرودیس دربارۀ پادشاهیِ مسیح موعود باشید، چون در مدت کوتاهی حقیقت مربوط به آن را برای شما آشکار خواهم ساخت.» هیرودیس و فریسیان پادشاهی را به‌عنوان قدرت و اقتدار سلطه‌گرانه و ایده‌آل می‌دانستند. هیرودیس بیشتر آن را قدرت و اقتدار سیاسی می‌دانست و فریسیان نیز آن را اغلب قدرت و اقتدار روحانی می‌دانستند، اما هنوز هم نگاهی بلندپروازانه به پادشاهی داشتند.

۳. آیات (۱۶-۲۱) عیسی شاگردان را به‌خاطر فقدان درک، زیر سؤال می‌برد.

پس شاگردان در این باره که نان ندارند شروع به بحث با یکدیگر کردند. عیسی که این را دریافته بود، به آنها گفت: «چرا دربارۀ اینکه نان ندارید با هم بحث می‌کنید؟ آیا هنوز نمی‌دانید و درک نمی‌کنید؟ آیا دل شما هنوز سخت است؟ آیا چشم دارید و نمی‌بینید و گوش دارید و نمی‌شنوید؟ و آیا به یاد ندارید؟ هنگامی که پنج نان را برای پنج هزار تن پاره کردم، چند سبد پر از تکه نان‌های باقی‌مانده برگرفتید؟» گفتند: «دوازده سبد.» «و چون هفت نان را برای چهار هزار تن، چند زنبیل پر از تکه نان‌های باقی‌مانده برگرفتید؟» گفتند: «هفت زنبیل.» آنگاه عیسی بدیشان فرمود: «آیا هنوز درک نمی‌کنید؟»

الف. در این باره که نان ندارند: وقتی عیسی از «خمیرمایهٔ فریسیان» و «خمیرمایهٔ هیرودیس» سخن گفت، شاگردان این موضوع را اصلاً به مسائل روحانی ارتباط ندادند. تنها به نانِ خوراکی که به شکم می‌رفت فکر کردند نه نان و خوراکی که به روح داده می‌شود.

ب. آیا هنوز نمی‌دانید و درک نمی‌کنید؟ عیسی با فقدانِ درک شاگردان خود روبرو شد. از این‌رو می‌دانیم که آنها می‌توانستند عملکردی بهتر از این داشته باشند. اگر خودشان بیشتر تلاش می‌کردند، می‌توانستند بهتر درک کنند.

ج. و آیا به یاد ندارید؟ درک آنها باید مبتنی بر دیدن کاری که عیسی قبلاً انجام داده بود، باشد. همیشه می‌توانیم وفاداریِ گذشتهٔ خدا را وعده‌ای برای ادامهٔ محبت و مراقبتِ دائمِ او بدانیم.

یک) این یکی از موقعیت‌هایی است که آرزو می‌کنیم ای کاش کپیِ ضبط‌شدهٔ سخنان عیسی را داشتیم تا بشنویم با چه لحنی صحبت کرده است. آیا این همان لحنی بود که خشم، نگرانی یا ناامیدی را بیان می‌کرد؟ می‌دانیم که حتی وقتی عیسی با شاگردان خود روبرو شد، این کار را در محبت انجام داد.

۴. آیات (۲۲-۲۶) گشوده‌شدن چشم‌های نابینایان.

و چون به بِیت‌صِیْدا رسیدند، عده‌ای مردی نابینا را نزد عیسی آورده، تمنا کردند بر او دست بگذارد. عیسی دست آن مرد را گرفت و او را از دهکده بیرون برد. سپس آبِ دهان بر چشمان او انداخت و دست‌های خود را بر او نهاد و پرسید: «چیزی می‌بینی؟» آن مرد سر بلند کرد و گفت: «مردم را همچون درختانی در حرکت می‌بینم.» پس عیسی دیگر بار دست‌های خود را بر چشمان او نهاد. آنگاه چشمانش باز شده، بینایی خود را بازیافت، و همه چیز را به‌خوبی می‌دید. عیسی او را روانۀ خانه کرد و فرمود: «به دهکده بازنگرد.»

الف. سپس آبِ دهان بر چشمان او انداخت و دست‌های خود را بر او نهاد: آدام کلارک دیدگاهِ جالبی در این باره داشت: «همان‌طور که می‌دانید در موارد خاصِ نابینایی، پلک‌ها همیشه بهم چسبیده هستند و احتمالاً عیسی این کار را فقط برای جداکردن پلک‌ها انجام داد. برای بازگرداندن بینایی نیاز به معجزه بود که حاصلِ دست‌گذاشتن مسیح بر آن مرد نابینا بود: برای جدا کردن پلک‌ها هیچ معجزه‌ای لازم نبود، بنابراین، فقط با به کارگیریِ روش‌های طبیعی، یعنی با مالش آنها و آب دهان این کار را انجام داد.»  

ب. پس عیسی دیگر بار دست‌های خود را بر چشمان او نهاد: این تنها توصیف از شفای «تدریجی» یا «پیش‌رونده» در خدمت عیسی بود. این نمونهٔ دیگری از انواع روش‌های درمانی است که عیسی از آن استفاده کرد.

یک) عیسی احتمالاً این روش را در این زمان برای شاگردان خود انتخاب کرد و اینچنین به آنها نشان می‌دهد تا متوجه شوند کوریِ روحانیِ آنها -که در قسمت قبلی به آن اشاره شد- فقط به‌تدریج شفا می‌یابد.

عیسی رسالت خود را آشکار می‌کند.

۱. آیات (۲۷-۳۰) اعتراف پطرس به مسیح‌بودن عیسی.

عیسی با شاگردان خود به روستاهای اطراف قیصریۀ فیلیپی رفت. در راه، از شاگردان خود پرسید: «به گفتۀ مردم من کِه هستم؟» پاسخ دادند: «بعضی می‌گویند یحیای تعمیددهنده هستی، عده‌ای می‌گویند ایلیایی و عده‌ای دیگر نیز می‌گویند یکی از پیامبران هستی.» از آنان پرسید: «شما چه می‌گویید؟ به نظر شما من که هستم؟» پطرس پاسخ داد: «تو مسیح هستی.» امّا عیسی ایشان را منع کرد که دربارۀ او به کسی چیزی نگویند.

الف. به گفتۀ مردم من کِه هستم؟ مقصود عیسی از مطرح‌کردن این سؤال این نبود که از هویت خود آگاه شود یا به‌خاطر نوعی اتکای منحرف به نظر دیگران، چنین پرسشی را مطرح نکرد. وی این سؤال را به‌عنوان مقدمه‌ای برای سؤالی مهم‌تر مطرح نمود.

ب. بعضی می‌گویند یحیای تعمیددهنده هستی، عده‌ای می‌گویند ایلیایی: افرادی که فکر می‌کردند عیسی، یحیای تعمیددهنده است، اطلاعِ زیادی در مورد او نداشتند و نمی‌دانستند که عیسی و یحیی همزمان خدمت کرده‌اند. اما یحیی و ایلیا اصلاح‌طلبان ملی بودند که در برابر حاکمان فاسد زمان خود ایستادند.

یک) شاید با دیدن عیسی به‌عنوان یحیی تعمیددهنده یا ایلیا، مردم به مسیحی سیاسی امید بسته بودند که قدرت‌های فاسد و سرکوبگرِ اسرائیل را سرنگون کند.

ج. شما چه می‌گویید؟ به نظر شما من که هستم؟ برای شاگردان خوب بود که بدانند دیگران دربارهٔ عیسی چه نظری دارند. اما عیسی مجبور بود شخصاً بپرسد که در مورد او چه باوری دارند.

د. تو مسیح هستی: گرچه جمعیت از عیسی تعریف می‌کردند، ولی پطرس می‌دانست که چنین سخنانی در مورد عیسی، صحت ندارند. چون عیسی فرای یحیای تعمید‌دهنده، یا ایلیا، یا هر نبیِ دیگر بود. او فراتر از اصلاحگرِ ملی، بیش از معجزه‌گر و بزرگ‌تر از انبیا بود. عیسی، همان مسیح، مسیح موعود و ماشیح است.

یک) عیسی را مسیح نامیدن درست بود، اما به‌راحتی قابل فهم نبود. در تفکر اکثر مردمِ زمان عیسی، مسیح اَبرمَردی سیاسی و ملی بود. «در اواخر دورانِ عهد‌عتیق، کلمهٔ «مسح‌شده» معنای خاصی پیدا کرد. این کلمه بیانگر شاهی ایده‌آل و مسح‌شده و قدرت یافته به دست خدا بود که هدف از آن نجاتِ قوم آن شاه و برقرار‌نمودن قلمرویی مبنی بر عدل و راستی بود.» (وِسِل)

۲. آیات (۳۱-۳۲قسمت‌اول) عیسی مأموریت خود را به‌صراحت آشکار می‌کند: آمدن، مردن و سپس برخاستن از میان مردگان.

آنگاه عیسی به تعلیم‌دادن آنها آغاز کرد که لازم است پسر انسان زحمتِ بسیار بیند و از سوی مشایخ و سران کاهنان و علمای دین رد شده، کشته شود و پس از سه روز برخیزد. چون عیسی این را آشکارا اعلام کرد،

الف. پسر انسان زحمتِ بسیار بیند: این کار ضروری مسیح بود و در قسمت‌هایی از کتاب اشعیا ۳:۵۳-۱۲ پیش‌بینی شده بود. او باید کشته شود و پس از مرگ باید برخیزد.

یک) رنج و مرگ عیسی بنا بر دو امر مهم، یعنی گناه انسان و محبت خدا امری ضروری بود. در‌حالی‌که مرگ او نمونهٔ نهاییِ گناه انسان به ضد خدا محسوب می‌شود، اما این عالی‌ترین ابراز محبت خدا نسبت به انسان است.

ب. چون عیسی این را آشکارا اعلام کرد: این شوکی باورنکردنی برای کسی بود که انتظار داشت یا امیدوار بود، عیسی همان مسیح موعود ملی و سیاسی باشد. گویی نامزد انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در پایان مبارزات انتخاباتی خود اعلام کند که برای طرد‌شدن و اعدام به واشنگتن می‌رود.

یک) «مسیحِ رنج‌کِش! غیرقابل تصور است! مسیح که مظهر و نمادی از قدرت بود، نه ضعف.» (وسل)

دو) «گاهی اوقات مسیح را امتداد دودمان داوود می‌پنداشتند، اما اغلب او را شخصیتی بزرگ و فوق انسانی تصور می‌کردند که برای بازسازیِ جهان و در پایان برای دفاع از قوم خدا وارد سیر تاریخ می‌شود… مسیح خانمان براندازترین فاتح تاریخ خواهد بود که دشمنان خود را به انقراض کامل می‌کشاند.» (بارکلی)

۳. آیات (۳۲قسمت دوم‌ـ‌۳۳) پطرس عیسی را منع می‌کند؛ عیسی پطرس را نهیب می‌زند.

پطرس او را به کناری برد و شروع به سرزنش او کرد. امّا عیسی روی برگردانیده، به شاگردان خود نگریست و پطرس را سرزنش کرد و گفت: «دور شو از من، ای شیطان! زیرا افکار تو انسانی است، نه الهی.»

الف. پطرس او را به کناری برد و شروع به سرزنش او کرد: قصد پطرس محبت به عیسی بود، اما ناخواسته مورد استفادهٔ شیطان قرار گرفت. لازم نیست توسط شیطان تسخیر شده باشید تا از شما استفاده کند، همچنین باید مراقب باشیم مبادا ناخواسته به کار گرفته شویم.

یک) متی ۱۷:۱۶-۱۹ بینش و دیدگاهِ بیشتری در مورد این قسمت در اختیارمان قرار می‌دهد. آنجا می‌خوانیم پس از آنکه پطرس اعتراف به ایمانی که در مرقس ۲۹:۸ ثبت شده بود (تو مسیح هستی) را به زبان آورد، عیسی پاسخ داد و به او گفت: «خوشا به حال تو، ای شَمعون، پسر یونا! زیرا این حقیقت را جسم و خون بر تو آشکار نکرد، بلکه پدر من که در آسمان است.» عیسی پس از شنیدن چنین تمجیدی، قدمی دیگر برای بنای پطرس برداشت. تصور مراحلی که پطرس طی کرد، کار سختی نیست:

·      پطرس به مسیح‌بودنِ عیسی اعتراف کرد.

·      عیسی از پطرس تعریف کرد، به او گفت که خدا این را بر او آشکار نموده است.

·      عیسی از رنج، مرگ و قیام قریب‌الوقوع خود گفت.

·      پطرس احساس کرد که این درست نیست و باور داشت از خدا چیزی شنیده است.

·      پطرس عیسی را منع کرد.

دو) می‌توانیم استنباط کنیم که اگر پطرس آنقدر جسور بود که می‌توانست عیسی را سرزنش کند، همانقدر هم اطمینان داشت که خدا به او گفته چه چیزی درست است و عیسی در اشتباه است. جایی همه چیز خراب شد که پطرس بیش از حدْ به توانایی خود برای شنیدن از خدا اطمینان کرد.

·      آنچه پطرس گفت در راستای کتاب‌مقدس نیست.

·      آنچه پطرس گفت در تضاد با اقتدار روحانی حاکم بر او بود.

ب. دور شو از من، ای شیطان! این توبیخی شدید، اما کاملاً مناسب از جانب عیسی بود. اگرچه لحظهٔ قبل پطرس به‌عنوان پیغام‌آورِ خدا سخن گفت، ولی بعد به‌عنوان پیغام‌آورِ شیطان زبان گشود. عیسی می‌دانست که به دنبال دلسرد‌کردن او از خدمت بر صلیب است ولی اجازهٔ تحقق چنین هدفی را نداد.

یک) می‌توانیم مطمئن باشیم که پطرس نمی‌دانست از طرف شیطان سخن می‌گوید، همان‌طور که دقیقاً لحظه‌ای قبل از جانب خدا سخن گفت و آگاه نبود. به‌راحتی می‌توان ابزاری برای خدا و یا آلت دستی برای شیطان بود، اما آن‌چنان مایل به باور‌کردن این حقیقت نیستیم.

ج.  زیرا افکار تو انسانی است، نه الهی: عیسی چگونگی ورودِ پطرس به این طرز تفکر شیطانی را آشکار نمود. او برای رد‌نمودنِ خدا و در آغوش‌کشیدنِ شیطان انتخابی عمدی و آزادانه نکرد. او به‌سادگی اجازه داد، ذهنش به جای امور الهی به چیزهایِ انسان بسنده کند و شیطان از این موقعیت استفاده کرد.

یک) پطرس نمونهٔ کاملی است از اینکه چگونه قلبی پاک با تفکر انسانی یکی می‌شود و اغلب می‌تواند منجر به فاجعه گردد.

دو) سرزنش‌کردن عیسی توسط پطرس شاهدی بر خمیرمایهٔ ذکر شده در مرقس ۱۵:۸ بود. پطرس با فکر‌کردن به افکار انسانی، مسیح را فقط به‌عنوان مظهر قدرت و نیرو می‌دید، نه غلامی رنج‌کِش. از آنجا که پطرس از عهدهٔ تحمل مسیحی رنج‌کِش بر نمی‌آمد، عیسی را سرزنش نمود.

۴. آیهٔ (۳۴) با توجه به مأموریتش، عیسی به کسانی که می‌خواهند از او پیروی کنند هشدار می‌دهد.

آنگاه جماعت را با شاگردان خود فرا‌خواند و به آنان گفت: «اگر کسی بخواهد مرا پیروی کند، باید خود را انکار کرده، صلیب خویش برگیرد و از پی من بیاید.»

الف. باید خود را انکار کرده، صلیب خویش برگیرد: برای شاگردان به اندازهٔ کافی ناخوشایند بود که بشنوند عیسی رنج می‌برد، طرد می‌شود و بر صلیب می‌میرد. عیسی به آنها گفت که باید همان کار را انجام دهند.

ب. خود را انکار کرده، صلیب خویش برگیرد: همه می‌دانستند مقصود عیسی از چنین سخنی چه بود. همه می‌دانستند که صلیب ابزار بی‌رحمانه‌ای برای مرگ است. صلیب هدف دیگری نداشت.

یک) صلیب مخصوص مراسمِ مذهبی نبود. به سنت‌ها و احساسات مذهبی ربطی نداشت. صلیب راهی برای اعدام مجرمین بود. در طی این ۲۰ قرن پس از تولد عیسی، صلیب را پاک و روحانی نموده‌ایم. چگونه می‌توانیم این جمله از عیسی را بپذیریم؟ «هر روز مانند اعدامیان گام بر دارید و از من پیروی کنید.» برداشتنِ صلیب سفری سیاحتی نبود، بلکه سفری یک‌طرفه و بی‌بازگشت بود.

دو) «تحمل صلیب به برخی از ناراحتی و آزردگی‌های زندگی اشاره نمی‌کند. بلکه راه صلیب را در بردارد. تصویر مردی است که از او خواسته شد تا پای محل اعدام خویش صلیبش را حمل کند، همان‌طور که از عیسی خواسته شد.»  (وِسِل)

سه) لوتر گفت: «هر ایماندار مسیحی خود باید اهل صلیب باشد و بیش از کاری که راهبه‌ها انجام می‌دادند، بکند. آنها صلیب‌های چوبی بزرگی می‌ساختند و آن را بر پشت خود حمل می‌كردند. کاری که باعثِ خندهٔ دنیا به آنها شد.» (تْرَپ)

ج. عیسی انکار خود را با برداشتن صلیب مساوی می‌داند. دو اصطلاح که ایدهٔ یکسانی را بیان می‌دارند. صلیب در مورد ارتقاءِ خود یا تأیید خود نبود. شخصی که صلیب حمل می‌کند، می‌داند که قادر به نجات‌دادن خود نیست.

یک) «انکار خود همان انکار نفس نیست. وقتی برای هدفی نیکو، گاهی از کارها یا فعالیت‌های خود دست می‌کشیم، انکار نفس را تمرین می‌کنیم. اما وقتِ انکار  خود، در‌حقیقت خود را تسلیم مسیح می‌نماییم و تصمیم می‌گیریم که ارادهٔ او را اطاعت کنیم.» (ویِزْربی)

دو) انکار خود به معنای زندگی به‌عنوان شخصی دگر-فرد محور است. عیسی تنها کسی بود که این کار را تمام و کمال انجام داد، باید بر اثر قدم‌های او گام برداریم (مرا پیروی کند). ساده‌ترین شکل برای پیروی از عیسی: او صلیبی را حمل کرد و در راهِ مرگ گام برداشت؛ کسانی که از او پیروی می‌کنند نیز باید چنین باشند.

۵. آیات (۳۵:۸-۳۸؛ ۱:۹) چرا باید صلیب خود را بر دوش گیریم و از عیسی پیروی کنیم. 

زیرا هر که بخواهد جان خود را نجات دهد، آن را از دست خواهد داد؛ امّا هر که به‌خاطر من و به‌خاطر انجیل جان خود را از دست بدهد، آن را نجات خواهد داد. انسان را چه سود که تمامی دنیا را ببَرد، امّا جان خود را ببازد؟ انسان برای بازیافتن جان خود چه می‌تواند بدهد؟ زیرا هر که در میان این نسلِ زناکار و گناهکار از من و سخنانم عار داشته باشد، پسر انسان نیز آنگاه که در جلال پدر خود همراه با فرشتگان مقدّس آید، از او عار خواهد داشت.» نیز ایشان را فرمود: «آمین، به شما می‌گویم، برخی اینجا ایستاده‌اند که تا آمدن نیرومندانۀ پادشاهی خدا را نبینند، طعم مرگ را نخواهند چشید.»

الف. هر که بخواهد جان خود را نجات دهد، آن را از دست خواهد داد: باید به این شکل پیرو عیسی باشیم، چون این تنها راهی است که می‌توانیم زندگی را بیابیم. شاید برایتان عجیب به نظر برسد اگر بشنوید: «تا وقتی که با عیسی در صف مرگ گام برنداری، زندگی نکرده‌ای»، اما حقیقتاً مقصود همین است. بدون اینکه ابتدا جان بدهید، نمی‌توانید قیام پس از مرگ را تجربه کنید.

یک) وقتی شما دانه‌ای را می‌کارید آن را از دست نمی‌دهید، اگرچه مرده و مدفون شده به نظر می‌رسد. در عوض، بذر را رها می‌کنید تا همان چیزی باشد که همیشه به آن منظور در نظر گرفته شده است.

ب. انسان را چه سود که تمامی دنیا را ببَرد، امّا جان خود را ببازد؟ اجتناب از گام‌برداشتن در صفِ مرگ با عیسی به معنای این است که شاید تمامی دنیا را به دست آوریم، ولی در پایان همه‌چیز را از دست بدهیم.

یک) عیسی خود نیز فرصت یافت که با پرستش شیطان، صاحبِ دنیا شود (لوقا ۵:۴)، ولی در اطاعت، حیات و پیروزی یافت.

دو) در کمال شگفتی، افرادی که در حضور عیسی به این شکل زندگی می‌کنند، حقیقتاً بسیار خوشحالند. به‌عنوان فردی «دگر‌ـ‌محور» سپردنِ زندگی‌مان به عیسی، چیزی از آن نمی‌کاهد، بلکه بر آن می‌افزاید.

ج. زیرا هر که در میان این نسلِ زناکار و گناهکار از من و سخنانم عار داشته باشد، پسر انسان نیز… از او عار خواهد داشت: همراه با عیسی گام ‌رداشتن در صف مرگ آسان نیست. این بدان معناست که باید خود را با کسی که مورد تحقیر قرار گرفت و اعدام شد، همراه کنیم. اما اگر او مایهٔ شرم ما باشد، ما هم مایهٔ شرمندگی او خواهیم بود.

یک) «اگر عیسی مسیح به‌عنوان مردی مقتدر و با‌اُبهت، با شکوه و افتخارات زمینی، به دنیا پا گذاشته بود، پیروانی متعصب و اغلب ریاکار می‌یافت.» (کلارک)

دو) عیسی در جلال بار دیگر می‌آید و اگر ما ضد جهان، جسم و شیطان قیام کنیم، در این جلال و شکوه شریک خواهیم شد.

سه) اکثر مردم فکر می‌کنند که پیروی از عیسی به معنای اطاعت از مقرارت یک مؤسسه است. در‌حقیقت، عیسی ما را به مقابله در برابر نظم حاکم بر این جهان فراخوانده است. ما فراخوانده شده‌ایم که در برابر فشارهای جسمی، ترس، همرنگ دنیا‌شدن و سنت‌های انسانی قیام کنیم. عیسی بردگان، یعنی بردگان گناه و شیطان و دنیا را به طغیان بر ضد اربابان خویش بر می‌انگیزد.

د. ایستاده‌اند که تا آمدن نیرومندانۀ پادشاهی خدا را نبینند، طعم مرگ را نخواهند چشید: سلوک با عیسی فقط به معنای داستان مرگ و مصلوب‌شدن نیست. بلکه به معنای زندگی با قدرت و جلال در پادشاهی خداست. عیسی به برخی از شاگردان خود وعده‌هایی اجمالی از آن قدرت و شکوه و جلال را داد.

یک) آشکار‌گشتن جلال عیسی در حضور سه شاگرد این اطمینان را می‌دهد که برخی آن را خواهند دید (لین)