فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!
رومیان باب ۵ – مزایای پارسایی بهوسیلۀ ایمان
«در کل کتابمقدس بهسختی فصل (باب) دیگری وجود دارد که بتواند با این متن فوقالعاده برابری کند» (مارتین لوتر).
مزایای ایمان
۱. آیات (۱-۲) صلح و همراهی فیض
پس چون از راه ایمانْ پارسا شمرده شدهایم، بهواسطۀ خداوندمان عیسی مسیح از صلح با خدا برخورداریم. ما توسط او، و از راه ایمان، به فیضی دسترسی یافتهایم که اکنون در آن استواریم، و به امید سهیمشدن در جلال خدا فخر میکنیم.
الف. پس چون از راه ایمانْ پارسا شمرده شدهایم: تا این مرحله در کتاب رومیان، پولس همۀ ما را متقاعد کرده است که تنها راه نجات این است که با کمک فیض از طریق ایمان پارسا شویم. حالا او به ما خواهد گفت که مزایای عملی این موضوع چه هستند و توضیح میدهد که چیزی بیش از یک ایدۀ جالب است.
یک) از راه ایمانْ پارسا شمرده شدهایم: از یک فرمان قانونی سخن میگوید. رومیان ۲۰:۳-۱۸:۱ ما را در برابر دادگاه عدل الهی و وجدان خودمان گناهکار میداند. سپس پولس توضیح داد که چگونه بهخاطر کاری که عیسی انجام داد، پارسایی از خدا به همۀ کسانی که ایمان دارند، عطا میشود. حکم گناهکار به حکم پارسایی تبدیل میشود، و آنهم با ایمان پارسا شمرده میشود.
ب. بهواسطۀ خداوندمان عیسی مسیح از صلح با خدا برخورداریم: این اولین منفعت است. از آنجا که بهای آن بهطور کامل توسط کار عیسی بر روی صلیب پرداخت شد، عدالت خدا نسبت به ما تا ابد باقی و کافی است.
یک) مقصودِ این قسمت آرامش خدا نیست که در آیات دیگر کتابمقدس (مثل فیلیپیان ۷:۴)، ذکر شدهاند. این صلح با خدا است؛ نبرد بین خدا و ما به آخر رسیده است و او پیروز نبرد شد و ما پاداش او بودیم. بسیاری نمیدانستند که در صلحِ با خدا نیستند، بلکه مثل رانندگانی بودند که چراغ قرمز آژیر پلیس در آینهٔ بغل را نادیده میگیرند، آنها به دردسر افتادهاند، حتی اگر ندانند و بهزودی گربیانگیرِ آنها میشود.
دو) این صلح فقط میتواند بهواسطۀ خداوندمان عیسی مسیح ظهور یابد. او و کارش زمینهساز صلح ماست، در واقع، عیسی صلح ماست (افسسیان ۱۴:۲).
سه) به یاد داشته باشید که کتابمقدس نمیگوید ما صلح با شیطان، صلح با جهان، صلح با جسم، و یا صلح با گناه داریم. زندگی هنوز نبردی برای مسیحیان است؛ اما دیگر نبردی علیه خدا نیست، بلکه نبردی است برای خدا. برخی از مسیحیان وسوسه میشوند که باور کنند نبرد علیه خدا تقریباً جای بهتری برای بودن است، و این دروغی خطرناک و بد است.
چهار) «خوشحالم که گناه شما را آزرده میکند و شما از آن نفرت دارید. هر چه نفرت از گناه بیشتر باشد، بهتر است. روح متنفر از گناه یک روح خدادوست است. اگر گناه باعث پریشانی شما نمیشود، پس خدا هرگز به شما لطف نکرده است.» (اسپرجن)
ج. به فیضی دسترسی یافتهایم که اکنون در آن استواریم: این منفعت دوم است -به لطف بیحساب خداوند- ما در فیض استواریم. این فیض از طریق عیسی مسیح، بخشیده میشود و با ایمان به دست میآید.
یک) فیض (لطف بیاندازۀ خداوند به ما) نه تنها راه نجات ماست، بلکه توضیحی از وضعیت فعلی ما در برابر خدا است. فیض، نه تنها اصل اولیۀ زندگی مسیحی است، بلکه اصل ادامۀ زندگی مسیحی نیز میباشد. «در آن استواریم، یک فعل مطلق را نشان میدهد، که در زمان حال است و تداوم دارد.» (موریس)
دو) بسیاری از مسیحیان با فیض شروع میکنند، اما پس از آن فکر میکنند که باید برای کمال و بلوغ بر اساس اصول شریعت با خدا برخورد کنند -بر اساس ایدۀ کسب شایستگی. پولس بر ضد این باور در غلاطیان ۳-۲:۳ و غلاطیان ۱:۵-۴ بسیار صحبت کرده است.
سه) استواری در فیض به ما اطمینان میدهد: نگرش کنونی خدا نسبت به ایمانداران، یعنی نگریستن به آنها از لِنزِ لطف، زیبایی و لذت، نشان از لطف اوست. او تنها ما را دوست ندارد، بلکه چون در مسیح هستیم، خوشایندِ اوییم.
چهار) استواری در فیض به این معنی است که:
· لازم نیست ثابت کنم که شایستۀ عشق خدا هستم.
· خدا دوست من است.
· درب دسترسی به او برای همیشه باز است.
· من دفتر حساب و کتاب ندارم ، همۀ هزینهها را عیسی حساب کرده است.
· زمان بیشتری را صرف تمجید از خدا میکنم و وقت کمتری را صرف نفرت از خودم میکنم.
پنج) «ما طغیانگران سابق صرفاً با بخشش مجازات، آمرزیده نمیشویم؛ بلکه با لطف خدا به جایگاه بالاتری دست مییابیم، این فیضی است که در آن ما استوار شدیم.» (بروس)
شش) نگرش درست انسانِ تحت فیض (ویلیام نیوول):
· ایمانداشتن و رضایت از دوستداشتهشدن در حالیکه نالایق است، راز بزرگی است.
· خودداری از تعیین «نیتها» و «قول»دادن؛ چون این توکل به جسم است.
· انتظار برکت یافتن، هر چند میداند که ارزش آن را ندارد.
· شهادت دادن به خوبی خدا، در همۀ زمانها.
· یقین به لطف خدا در آینده؛ در حالیکه وجدان خود را نسبت به او حساس باقی گذاریم.
· اتکا بر دست تنبیهکنندهٔ خدا بهعنوان نشانهای از مهربانی او.
· شخص تحت فیض، اگر مانند پولس، بار مسئولیتی در مورد خود نداشته باشد؛ اما نسبت به دیگران مسئول است.
د. ما توسط او، و از راه ایمان، به فیضی دسترسی یافتهایم: دسترسی ما به استواری در فیض تنها با ایمان و از طریق عیسی مسیح است؛ ما نمیتوانيم خودمان را در ایمان استوار کنيم. دسترسی یافتن فقط با ماندن در فیض نیست، بلکه باید در صحنهای آسمان بمانیم. این برکتی فراتر از صلح با خداست. «ممکن است شخص با شاهزادهٔ خود آشتی داده شود، ولی باز به حضور او آورده نشود.» (پول)
یک) لئون موریس در مورد کلمهٔ دسترسی چنین گفته است: «این امر مثل اتاق مدعوین پادشاهان است. تنها «دسترسی»داشتن کفایت نمیکند، چون به این طریق فراموش نمیکنیم که به قدرت خود به حضور او در نمیآییم؛ بلکه به وساطت معرف، یعنی عیسی مسیح، نیاز داریم.
دو) وست به نقل از تایر (Thayer) در مورد دسترسی میگوید: «آن رابطۀ دوستانه با خدا که به دلیل آن ما برای او قابل قبول هستیم و اطمینان داریم که او به نفع ما کارها را حل وفصل میکند.»
ه. به فیضی دسترسی یافتهایم: استفاده از فعل کاملِ به فیضی دسترسی یافتهایم نیز نشان میدهد که این یک تملک استوار و دائمی است. از آنجا که استواری ما بر اساس فیض است، میتوانیم واقعاً بایستیم و صلح داشته باشیم، چرا که میدانیم دسترسی ما یک تملک دائمی است و بعدها از بین نمیرود.
یک) «و این دسترسی به خدا، یا مقدمهٔ حضور الهی، مزیتی باقی است. ما به هدف مصاحبه به حضور خدا آورده نشدهایم، بلکه باید با او بمانیم و منزلگاهِ او باشیم و به ایمان روی او را ببینیم و در نورِ سیمایش گام برداریم.» (کلارک)
و. به امید سهیمشدن در جلال خدا فخر میکنیم: این پایانی منطقی برای چنین صلح و استواریای در فیض است. وقتی بنا بر اعمال با او ارتباط ایجاد میکنیم، هر شادمانی محتاطانه و هر شکوه خیالی صرف ما میشود، نه خدا.
یک) فخر: کلمهای است که بهطور معمول «مباهات» ترجمه میشود. یعنی «اطمینانی پیروزمندانه و شاد.» (موریس)
دو) برای پولس، امید هرگز دلالت بر عدم قطعیت نمیکرد. جی بی فیلیپس، امید را بهعنوان شادی قطعی ترجمه میکند.
ز. از راه ایمانْ پارسا شمرده شدهایم: باز هم، همۀ اینها فقط وقتی منطقی است که از راه ایمان پارسا شمرده شده باشیم. اگر ما با فیض و از طریق ایمان پارسا شمرده نشدهایم، پس ما هیچ صلحی با خدا و هیچ استواری در فیض نداریم.
یک) «افسوس که تعداد اندکی از مؤمنین، شجاعت ایمان را دارند! هنگامی که قدیسی در گوشه و کناری حقایق را باور میکند و در آزادیای جسورانه گام بر میدارد، (شاید در خفا) میگوییم: “حتماً فردی مقدس و تقدیس شده است.“ نه، تنها گناهکاری بیچاره چون من و شماست که به فراوانی فیض ایمان دارد!» (نیوول)
۲. آیات (۳-۴) وعدۀ جلال برای زمان حال نیز میباشد.
نه تنها این، بلکه در سختیها نیز فخر میکنیم، زیرا میدانیم که سختیها بردباری به بار میآورد و بردباری، شخصیت را میسازد، و شخصیت سبب امید میگردد؛
الف. نه تنها این، بلکه در سختیها نیز فخر میکنیم: پولس این اتهام را پیشبینی میکند که او بیش از حد «رویا پرداز» است، اینکه جلال برای مسیحیان تنها در آیندهای دور صدق میکند. پولس پاسخ میدهد: «میدانم که ما در حال حاضر سختیهای زیادی داری، اما ما به آن نیز فخر میکنیم.»
یک) پولس در حال گسترش ابتذال معنوی نیست. ابتدا از کلمات تندی استفاده میکند. «سختی» واژهای تند است و به مشق های جزئی اشاره ندارد، بلکه به زحمات حقیقی اشاره میکند.» (موریس) دوم اینکه زندگی پولس پر از سختی بود. پس پولس بهتر از بسیاری دیگر، این حقیقت را با پوست و گوشت خود لمس کرده بود.
ب. سختیها بردباری به بار میآورد: ما میتوانیم در سختیها نیز فخر کنیم (در حقیقت، در فشارها)، چرا که آنها موقعیتهایی هستند که بردباری به بار میآورد (استقامت).
یک) یک دونده باید برای به دست آوردن استقامت سختی بکشد. ملوانان باید به دریا بروند. سربازان به جنگ بروند. برای ما مسیحیان، سختیها فقط بخشی از زندگی مسیحی هستند. ما نباید آرزو یا امید یک زندگی مسیحی بدون مشکل را داشته باشیم، بهخصوص به این دلیل که:
· خدا از سختیها بهطرز فوقالعادهای در زندگی ما استفاده میکند.
· خدا میداند که چقدر تحمل سختی داریم، و او بادقت مقدار سختی را که با آن روبرو هستیم اندازهگیری میکند.
· کسانی که مسیحی نیستند نیز با مشکلات روبرو میشوند.
دو) «یک فرد مسیحی باید حاضر باشد مورد آزمایش قرار بگیرد؛ او باید خوشحال باشد که ایمانش به امتحان گذاشته میشود. او اینجا میگوید:” اگر میخواهی باید عرق بریزی.“ نکند میخواهی روی تشک پَر قو به آسمان برده شوی؟» (اسپرجن)
سه) «من شنیدهام مردم به دیگران توصیه میکنند تا برای صبر دعا نکنند، چرا که خدا پس از آن سختی میفرستد. اگر صبر و شکیبایی اینطور به دست میآید، “خدا، سختیها را بفرست.“ من به صبر و شکیبایی نیاز دارم!» (اسمیت)
چهار) «هر فضیلتی که در سختیها مییابیم، تکامل بیشتری مییابد. اگر شخص جسمانی، ضعیف، کور، شرور، پرخاشگر، پرافاده و غیره باشد، سختی او را جسمانی، ضعیف، کور، شرور و تحریکپذیر مینماید. از سوی دیگر، اگر شخص روحانی، قوی، حکیم، پرهیزگار، آرام و فروتن باشد، در سختیها روحانیتر، قویتر، حکیمتر، فروتنتر و آرامتر میشود.» (مارتین لوتر)
پنج) پولس رسول میگوید: «سختیها بردباری به بار میآورد.» قاعدتاً اینطور نیست. سختی، کمتحملی به بار میآورد، کم تحملی، میوۀ تجربه را از دست میدهد و به ناامیدی تبدیل میشود. اگر از افرادی که فرزندی عزیز را دفن کردهاند، یا ثروت خود را از دست دادهاند یا دردی را در بدن خود تحمل میکنند، سؤال کنید به شما میگویند که نتیجۀ طبیعی مصیبت، خشم نسبت به خواست خدا، طغیان علیه خدا، بیایمانی، بیاعتمادی و همۀ انواع شرارتهاست. اما هنگامی که قلب توسط روحالقدس احیا میشود، چه تغییر فوق العادهای اتفاق میافتد!» (اسپرجن)
ج. بردباری، شخصیت را میسازد، و شخصیت سبب امید میگردد: این زنجیرۀ طلایی رشد و بلوغ یک مسیحی است. میشود در حالیکه در الگوی عیسی رشد میکنیم، فضیلتی بر روی فضیلتی دیگر ساخت.
یک) هر مسیحی بیشتر میخواهد شخصیت را توسعه دهد و امید بیشتری داشته باشد. این ویژگیها از بردباری حاصل میشوند، که از طریق سختی به دست میآید. ممکن است بخواهیم شخصیت بهتر و امید بیشتری داشته باشیم بدون اینکه با سختی روبرو شویم، اما این طرح و برنامۀ خدا نیست.
دو) من ترجیح میدهم خدا در هنگام خواب بردباری، شخصیت و امید به من عطا کند و وقتی بیدار میشوم یک مسیحی بهتری باشم. اما این برنامۀ خدا برای من یا برای هیچ مسیحی دیگری نیست.
سه) بنابراین در کمال هوشیاری و احترام دربارهٔ سختی میگوییم: «خداوندا! منتظریم! میدانم که دوستم داری و هر آزمایش را به دقت اندازهگیری میکنی و از هر سختی هدف محبانهای را دنبال میکنی. خداوندا، به دنبال سختی و آزمایش تو نیستم، ولی از آنها متنفر هم نیستم یا هنگام سختی امیدم را از دست نمیدهم. در هر چیزی که روا میداری، به محبت تو دستآویز میشوم.»
۳. آیۀ (۵) شواهدی برای امید: محبت خدا هماکنون در قلب ماست، که با حضور روحالقدس در زندگی ما تأیید میشود.
و این امید به سرافکندگی ما نمیانجامد، زیرا محبت خدا توسط روحالقدس که به ما بخشیده شد، در دلهای ما ریخته شده است.
الف. این امید به سرافکندگی ما نمیانجامد: امیدی که سختیها در ما میسازد، امیدی نیست که به سرافکندگی برسد. ما از این موضوع مطمئن هستیم، چون خدا قصد خود را برای تکمیل کارش در ما ثابت کرده است: زیرا محبت خدا توسط روحالقدس که به ما بخشیده شد، در دلهای ما ریخته شده است.
ب. زیرا محبت خدا توسط روحالقدس که به ما بخشیده شد، در دلهای ما ریخته شده است: هر مسیحی باید تجربهای از این موضوع داشته باشد، داشتن آگاهی درونی عمیق از محبت خدا به ما.
یک) استدلالهای منطقی پولس رسول در کتاب رومیان ویرانگر است، اما کتاب رومیان فاقد احساسات یا تجربههای پرشور با خدا نیست. پولس از ما میخواهد که دیدگاه درستی دربارۀ خدا داشته باشیم، اما او همچنین میخواهد ما تجربۀ درستی با خدا داشته باشیم، زیرا محبت خدا توسط روحالقدس که به ما بخشیده شد، در دلهای ما ریخته شده است.
دو) عشق خدا در قطره چکانی به ما داده نمیشود، در دلهای ما ریخته میشود. برخی از مسیحیان بهگونهای زندگی میکنند که انگار محبت خدا فقط یک قطره بود، اما خدا میخواهد محبتش در دلهای ما ریخته شود.
ج. محبت خدا توسط روحالقدس که به ما بخشیده شد: اینگونه است که محبت خدا ابلاغ میشود -از طریق روحالقدس. ناآگاهی از محبت خدا اغلب میتواند به عدم ارتباط با روحالقدس و همراهی با او ختم بشود.
یک) «محبت خدا مثل تابانیدن نور به یک چشم کور است تا زمانی که روحالقدس آن چشم را باز کند… دعا میکنم روحالقدس در حال حاضر در هر یک از ما باشد و محبت خدا را از درون ما به بیرون پخش کند.» (اسپرجن)
دو) هر کسی که مسیحی است روحالقدس را دارد (رومیان ۹:۸). اما هر مسیحی در پُری روح زندگی نمیکند (افسسیان ۱۸:۵)، و هر مسیحی بر طبق روح رفتار نمیکند (رومیان ۴:۸-۵).
۴. آیات (۶-۸) شرحی از محبت خدا نسبت به ما.
هنگامی که ما هنوز ناتوان بودیم، مسیح در زمان مناسب بهخاطر بیدینان جان داد. حال آنکه بهندرت ممکن است کسی بهخاطر انسانی پارسا از جان خود بگذرد، هرچند ممکن است کسی را این شهامت باشد که جان خود را برای انسانی نیک بدهد. امّا خدا محبت خود را به ما اینگونه ثابت کرد که وقتی ما هنوز گناهکار بودیم، مسیح در راه ما مُرد.
الف. هنگامی که ما هنوز ناتوان بودیم: پولس عظمت محبت خدا را توصیف میکند. این محبت به افراد نالایق داده میشود، به افراد ناتوان، بیدینان و گناهکاران. این موضوع بر این واقعیت تأکید دارد که دلایل محبت خدا در او یافت میشود، نه در ما.
یک) این مردم چه کسانی هستند؟ افراد شرور و بیخدایی که عیسی جان خود را برای آنها داد، کیستند؟ پولس دو فصل و نیمِ اول از کتاب رومیان را به معرفی این افراد اختصاص داد.
ب. مسیح در زمان مناسب بهخاطر بیدینان جان داد: خدا پسرش را در زمان مناسب فرستاد. ممکن است برای برخی دیر به نظر میرسید، اما کار عیسی در بهترین زمان مناسب در طرح خدا انجام شد: «چون زمان مقرر به کمال فرارسید، خدا پسر خود را فرستاد» (غلاطیان ۴:۴).
یک) جهان از نظر معنوی، اقتصادی، زبانی، سیاسی، فلسفی و جغرافیایی برای آمدن عیسی و گسترش انجیل آماده شده بود.
دو) در زمان مناسب همچنین به این معنی است که عیسی مسیح در زمان مقرر برای ما جان داد. او وقتی که ما گناهکار بوديم و به نجاتدهنده احتياج داشتيم، جان داد. زمانبندی او برای ما مناسب بود.
ج. بهخاطر بیدینان جان داد: پولس ایدۀ قربانی جایگزین را با کلمۀ «کفاره» در رومیان ۲۵:۳ ذکر کرده است. در اینجا، او دوباره این نکته را با گفتن اینکه مسیح بهخاطر بیدینان جان داد، مطرح میکند. «huper»، کلمۀ یونانی باستان بهجای «برای» است که به معنی «بهخاطر، از طرف، به جای» میباشد.
یک) مکانهای دیگری که در آن «huper» در عهدجدید استفاده میشود به ما کمک میکند تا معنی آن را بفهمیم. در یوحنا ۵۰:۱۱ میخوانیم: «نمیاندیشید که صلاحتان در این است که یک تن [برای] قوم بمیرد.» تا ملت ما به کلی نابود نشود. غلاطیان ۱۳:۳ میگوید: «مسیح [به جای] ما لعن شد و اینگونه ما را از لعنت شریعت بازخرید کرد.»
دو) اگر خالصانه بگویید: «عیسی برای من جان داد»، این را نیز باید بگویید: «من هیچ قدرتی برای نجات خود ندارم. من بیخدا هستم. من گناهکارم.» عیسی برای نجات و تغییر این موارد جان داد.
سه) «ممکن است بگویید: “خب، من یکی از بدترینها در دنیا هستم.” مسیح برای بدترینها در دنیا جان داد. “ولی من هيچ قدرتی برای بهترشدن ندارم.” مسیح برای کسانی که ناتوان بودند، جان داد. “ولی پروندۀ من خودم را محکوم میکند.” مسیح برای کسانی که از نظر شریعت محکوم هستند، جان داد. “ولی پروندۀ من افتضاح است.” مسیح برای ناامیدان جان داد. او امید ناامیدان است. او نجاتدهندۀ کسانی است که کاملاً از دست رفتهاند، نه فقط کسانی که تا حدی از دست رفتهاند.» (اسپرجن)
چهار) «اگر مسیح بهخاطر بیخدایان جان داد، این حقیقت برای بیخدایان جای بهانه باقی نمیگذارد تا به سمت او نیایند و باایمان به او نجات نیابند. اگر چه ممکن است چنین بگویند: “ما مناسبِ آمدن نزد او نیستیم.” اما شما بیخدا هستید و مسیح بهخاطر بیخدایان مرد، چرا برای شما نباشد؟» (اسپرجن)
د. بهندرت ممکن است کسی بهخاطر انسانی پارسا از جان خود بگذرد: محبت خدا از محبت بین انسانها بسیار فراتر است. یک انسان خوب ممکن است برای یک انسان پارسا خود را فدا کند. اما عیسی برای کسانی که نه درستکار بودند و نه پارسا جان داد.
یک) آیا در دیدگاه پولس بین یک انسان پارسا و یک انسان درستکار (نیک) تفاوتی وجود دارد؟ تفاوت در رومیان ۷:۵ توضیح داده میشود که انسان پارسا تنها این پارسایی را در زندگی شخصی خود دارد، و نه برای دیگران؛ اما انسان نیک (درستکار) نسبت به دیگران مهربان و خیرخواه است.
ه. خدا محبت خود را به ما اینگونه ثابت کرد: مرگ پسر چگونه عشق و محبت پدر را نشان میدهد؟ زیرا فرستادن تنها پسرش برای پدر سختتر بود و چون «خدا [پدر] در مسیح بود، جهان را با خود آشتی میداد» (دوم قرنتیان ۱۹:۵).
یک) «آسان است فکر کنیم صلیب نشانۀ بیتفاوتی خدا به فرزندش است، خدایی که اجازه داد عیسای بیگناه توسط انسانهای شرور دستگیر، شکنجه و مصلوب شود در حالیکه او هیچ کاری نکرده بود… اگر پدر و مسیح را یک نپنداریم، صلیب بیانگرِ محبت خدا نیست.» (موریس)
دو) کار عیسی بر روی صلیب برای ما اثبات نهایی محبت خدا به ما بود. او میتوانست مدارک دیگری ارائه کند، اما نیازی ندید مدرک دیگری ارائه دهد. اگر صلیب غایت محبت خدا باشد، همچنین نهایت نفرت انسان نیز هست. همچنین ثابت میکند که اوج نفرت انسان نمیتواند اوج محبت خدا را شکست دهد.
سه) نمایش محبت خدا آنقدر در مرگ عیسی نشان داده نمیشود که در کسانی که عیسی بهخاطر آنها مُرد، دیده میشود، گناهکاران و طغیانگران علیه او.
۵. آیات (۹-۱۱) نجات از خشم خدا
پس چقدر بیشتر، اکنون که توسط خون او پارسا شمرده شدهایم، بهواسطۀ او از غضب نجات خواهیم یافت. زیرا اگر هنگامی که دشمن بودیم، بهواسطۀ مرگ پسرش با خدا آشتی داده شدیم، چقدر بیشتر اکنون که در آشتی هستیم، بهوسیلۀ حیات او نجات خواهیم یافت. نه تنها این، بلکه ما بهواسطۀ خداوندمان عیسی مسیح که توسط او از آشتی برخورداریم، در خدا نیز فخر میکنیم.
الف. پس چقدر بیشتر، اکنون که توسط خون او پارسا شمرده شدهایم، بهواسطۀ او از غضب نجات خواهیم یافت: اگر با کار عیسی پارسا شدهایم، میتوانیم مطمئن باشیم که از طریق او نیز از خشم نجات مییابیم. خشم خداوندی که از آسمان بر علیه تمام بیدینی و شرارت انسان آشکار شد (رومیان ۱۸:۱)، بر عیسی بهعنوان جایگزین ما قرار گرفت.
یک) طبیعتاً برخی گرایش دارند که این وعدههای خدا را در مورد خود «چقدر کمتر» بدانند. ولی خدا میخواهد صاف و روشن ببینند: پس چقدر بیشتر محبت و نیکویی خدا چنین چیزی را به ما میدهد و به این شکل چقدر بیشتر میتوانیم به او اعتماد کنیم.
دو) از غضب نجات خواهیم یافت: غضب چه کسی؟ غضب عادلانۀ خدا. درست است که ما باید از دنیا، جسم خاکی و شیطان نجات پیدا کنیم، اما بیش از همه باید از خشم عادلانۀ خدا نجات پیدا کنیم.
سه) جان ترپ بر چقدر بیشتر تأکید میکند: «کار عظیمتر خدا این است که انسان را به فیض برساند، نه اینکه در فیض باشد، میخواهد انسان را به جلال برساند، چون گناه از فیض دورتر است تا فیض نسبت به جلال.»
ب. هنگامی که دشمن بودیم، بهواسطۀ مرگ پسرش با خدا آشتی داده شدیم: اگر خدا وقتی دشمن بودیم، چنین محبت چشمگیری به ما نشان داد، به نعمتهایی فکر کنید که در آشتی با خدا خواهیم داشت! اگر خدا این کار را برای دشمنانش انجام میدهد، چقدر بیشتر برای دوستانش انجام خواهد داد!
یک) وست به نقل از آلفورد گفت: «نه تنها فرد آشتیکرده با خدا اطمینان دارد که از خشم خدا نجات یافته است، بلکه اطمینان پیروزمندانه و امید شادیبخشی به لطف خدا دارد.
ج. چقدر بیشتر اکنون که در آشتی هستیم، به وسیلۀ حیات او نجات خواهیم یافت: این آشتی تنها برای زمان مرگ ما مفید نیست؛ بلکه در زندگی حاضر ما نیز مؤثر است. خداوند دیگر بر اساس غضب خود با مؤمنین برخورد نمیکند. او ممکن است آنها را بهعنوان یک پدر دوستداشتنی ادب کند، اما نه بهخاطر مجازات یا پرداخت بهای گناهانشان. خدا با ادبکردن قصد اصلاح و هدایت پیروانش را دارد.
د. بهواسطۀ او از غضب نجات خواهیم یافت…. آشتی داده شدیم: نکتهای که اینجا مورد تأکید قرار می گیرد و اهمیت دارد این است که چه چيزی ما بهواسطۀ عيسی داريم. آنچه که بهواسطۀ اعمالمان داریم مهم نیست و نمیتواند به ما کمک کند. همه چیز بهواسطۀ عیسی است.
آن دو انسان
۱. آیۀ (۱۲) گسترش گناه در میان نسل بشر
پس، همانگونه که گناه بهواسطۀ یک انسان وارد جهان شد، و بهواسطۀ گناه، مرگ آمد، و بدینسان مرگ دامنگیر همۀ آدمیان گردید، از آنجا که همه گناه کردند.
الف. پس، همانگونه که گناه بهواسطۀ یک انسان وارد جهان شد: پولس رسول، پیدایش ۳ را از نظر تاریخی، کاملاً درست تلقی میکرد. به گفتۀ پولس (و به گفتۀ عیسی، همانطور که در متی ۴:۱۹-۶ میگوید)، آدم و حوا انسانهای واقعی بودند و کاری که انجام دادند تا به امروز تأثیری پابرجا دارد.
یک) مهم این است که بفهمیم داستان آدم و حوا یک مطلب اختیاری نیست که پذیرفته یا رد شود، یا آن را تمثیلی دانست. با توجه به دیدگاه پولس در اینجا در رومیان ۵، شما نمیتوانید حقیقت پیدایش ۳ را رد کنید مگر اینکه اصول و اساس نجات را رد کرده باشید.
دو) «از نظر پولس، آدم بیش از یک فرد تاریخی بود، اولین انسان بود؛ او همچنین تجلی معنای نام خود در زبان عبری بود: “بشریت“. کل بشریت اینگونه دیده میشود که در ابتدا در آدم متبلور شده است.» (بروس)
ب. گناه بهواسطۀ یک انسان وارد جهان شد: پولس این حرف را اثبات نمیکند، بلکه او بهسادگی آن را از پیدایش ۳ قبول میکند، گناه بهواسطۀ آدم وارد جهان شد. بهطور قابل توجهی آدم مسئول سقوط نژاد بشر است، نه حوا. حوا هنگامی که گناه کرد فریب خورده بود، اما آدم با آگاهی کامل گناه کرد (اول تیموتائوس ۱۴:۲).
ج. بهواسطۀ گناه، مرگ آمد: مرگ وارد دنیا شد و بر اثر گناه آدم، دامنگیر همۀ آدمیان گردید. خدا به آدم اطمینان داده بود: «روزی که از آن بخوری بهیقین خواهی مرد» (پیدایش ۲:۱۷). اصل مرگ زمانی به دنیا وارد شد که آدم گناه کرد و از آن زمان بر روی زمین سلطنت کرد. هر قبری شاهدی بیصدا از گسترش و سلطنت گناه از زمان آدم است.
د. مرگ دامنگیر همۀ آدمیان گردید، از آنجا که همه گناه کردند: از آنجا که مرگ و گناه به هم متصل هستند، میتوانیم بدانیم که همۀ انسانها گناهکار هستند، چون همه مشمول مرگ هستند. یک فرد بیگناه مشمول مرگ نمیشود، اما از آنجا که هر فردی مشمول مرگ میباشد -حتی کوچکترین نوزاد- ثابت میشود که همه [بشر] در آدم گناه کردهاند.
یک) این حرفها به گوش فردگرای ما عجیب به نظر میرسد، اما پولس بهوضوح میآموزد که همۀ ما «در» آدم گناه کردیم. آدم پدر مشترک هر فرد روی زمین است؛ هر انسانی که تا به حال زندگی کرده است «در» ترکیب ژنتیکی آدم بوده است. بنابراین همۀ بشر در واقع در آدم گناه کردند.
دو) «“همه گناه کردند“، در این مورد به معنای “همه در آدم گناه کردند“ است، گناه آدم، گناه همه است.» (موریس)
سه( انسانها فانی هستند -محکوم به مرگ- قبل از اینکه خودشان مرتکب گناهی شوند. از آنجا که مرگ و میر، ناشی از گناه است، نشان میدهد که ما با گناه آدم گناهکار شدیم، نه با گناه شخصی خودمان.
چهار) ممکن است این واقعیت را که ما بهواسطۀ کار فرد دیگری گناهکار شدیم، دوست نداشته باشیم. ممکن است اعتراض کنیم و بگوییم: «من میخواهم مسئول کار خودم باشم و نمیخواهم بهخاطر کار فرد دیگری گناهکار باشم.» حال که از طریق کار انسان دیگری گناهکار شدیم، تنها در صورتی منصفانه است که توسط کار فرد دیگری پارسا شمرده شویم. اگر ما توسط آدم، گناهکار نیستیم، پس منصفانه نیست که ما توسط عیسی پارسا شمرده شویم.
ه. همۀ آدمیان: این حقیقت ممکن است ما را ناراحت کند، اما با این حال حقیقت است. کوچکترین نوزاد گناهکار است، محکوم به مرگ. داوود این را میدانست وقتی نوشت، «بهراستی که تقصیرکار زاده شدهام، و گناهکار، از زمانی که مادرم به من آبستن شد» (مزامیر ۵:۵۱).
یک) همچنین میدانیم که به دلیل کار فردی دیگر، گناهکار به دنیا میآییم. اول، به این فکر کنید که این نوزاد کوچک چقدر میتواند ناراحت و عصبانی باشد. دوم، اینکه ما هرگز نیاز نداریم به فرزندانمان بدی را آموزش دهیم، زیرا آنها از آدم قبلاً این درس را آموختهاند.
دو) اگر بچهها گناهکار باشند، آیا این بدان معناست که به جهنم میروند؟ نه لزوماً. اول، میدانیم که فرزندان ایمانداران بهواسطۀ والدین ایماندار تقدیس میشوند (اول قرنتیان ۱۴:۷). دوم اینکه داوود اطمینان داشت که نوزادش او را در آسمان ملاقات خواهد کرد (دوم سموئیل ۲۳:۱۲). در نهایت، میدانیم که در پایان دنیا، خدا، داور کل جهان، عدالت را برقرار خواهد کرد (پیدایش ۲۵:۱۸).
سه) اگر فرزندان پدر و مادر بیدین در آسمان (بهشت) باشند، مهم است بدانیم به این دلیل نیست که بیگناه هستند. هر کدام از ما بهعنوان پسران و دختران آدم گناهکار، گناهکار به دنیا میآییم. اگر چنین کودکانی به بهشت بروند، به این دلیل نیست که آنها بیگناه هستند و سزاوار بهشت میباشند، بلکه به این دلیل است که رحمت فراوان خداوند شامل حال آنها شده است.
۲. آیات (۱۳-۱۴) پاسخ به اعتراض: من فکر میکردم ما گناهکاریم، زیرا شریعت را زیر پا گذاشتیم.
زیرا پیش از آنکه شریعت داده شود، گناه در جهان وجود داشت، امّا هر گاه شریعتی نباشد، گناه به حساب نمیآید. با این حال، از آدم تا موسی، مرگ بر همگان حاکم بود، حتی بر کسانی که گناهشان بهگونۀ سرپیچی آدم نبود. آدم، نمونۀ کسی بود که میبایست بیاید.
الف. زیرا پیش از آنکه شریعت داده شود، گناه در جهان وجود داشت، امّا هر گاه شریعتی نباشد، گناه به حساب نمیآید: میدانیم که در اصل همۀ ما بهخاطر آدم، گناهکار شناخته میشویم و نه به این دلیل که خودمان شریعت را زیر پا گذاشتیم. ما این را میدانیم، زیرا گناه و مرگ قبل از اینکه شریعت داده شود در جهان بود.
یک) شریعت برای جلوگیری از گناه و مرگ خیلی دیر بود و برای نجات از گناه و مرگ بیش از حد ضعیف بود.
ب. با این حال، از آدم تا موسی، مرگ بر همگان حاکم بود: سلطنت کامل و بیرحم مرگ، حتی قبل از اینکه شریعت در زمان موسی داده شود، ثابت میکند که انسان قبل از شریعت نیز تحت سلطۀ گناه بوده است. مرگ بر همگان حاکم بود… حتی بر کسانی که گناهشان بهگونۀ سرپیچی آدم نبود و نشان داد که اصل گناه در هر انسانی وجود دارد.
ج. آدم، نمونۀ کسی بود که میبایست بیاید: پولس آدم را بهعنوان یک نمونه -یک تصویر، یک بازنمایی- از عیسی مسیح نشان میدهد. آدم و عیسی هر دو از ابتدا انسانهایی کاملاً بیگناه بودند و هر دوی آنها کارهایی انجام دادند که پیامدهایی برای تمام بشریت داشت.
۳. آیات (۱۵-۱۷) تفاوت بین کار آدم با کار عیسی
امّا عطا همانند نافرمانی نیست. زیرا اگر بهواسطۀ نافرمانی یک انسان بسیاری مردند، چقدر بیشتر فیض خدا و عطایی که بهواسطۀ فیض یک انسان، یعنی عیسی مسیح فراهم آمد، بهفراوانی شامل حال بسیاری گردید. بهراستی که این عطا همانند پیامد گناهِ آن یک تن نیست. زیرا مکافات از پی یک نافرمانی نازل شد و به محکومیت انجامید؛ امّا عطا از پی نافرمانیهای بسیار آمد و پارساشمردگی را به ارمغان آورد. زیرا اگر بهواسطۀ نافرمانی یک انسان، مرگ از طریق او حکمرانی کرد، چقدر بیشتر آنان که فیض بیکران خدا و عطای پارسایی را دریافت کردهاند، توسط آن انسان دیگر، یعنی عیسی مسیح، در حیاتْ حکم خواهند راند.
الف. امّا عطا همانند نافرمانی نیست: آدم یک نافرمانی انجام داد که عواقبش برای کل نژاد بشر است -در نتیجۀ نافرمانی آدم، بسیاری مردند. عیسی عطایی میدهد که پیامدهایی برای کل نژاد بشر دارد، اما به شیوهای دیگر. از طریق عطای عیسی، فیض خدا… شامل حال بسیاری شد. کار آدم مرگ را به ارمغان آورد، اما کار عیسی فیض به ارمغان آورد.
ب. بسیاری مردند: این نتیجۀ نافرمانی آدم است: مکافات و در نتیجه محکومیت، و مرگ بر انسانها نازل شد. اما نتایج عطای عیسی نیز مشخص است: فیض فراوان برای همه، پارسایی (چرا که بسیاری از جرمها را عیسی بر عهده گرفت)، فیض فراوان، عطای پارسایی و حکمرانی در حیات است.
یک) «پولس نمیگوید که مرگ بر همۀ ما حاکم شد، زیرا همۀ ما گناه کردیم؛ بلکه میگوید که مرگ بر همۀ ما حاکم شد، زیرا آدم گناه کرد.» (موریس)
ج. مرگ از طریق او حکمرانی کرد… پارسایی حکمرانی خواهد کرد: ما میتوانیم بگوییم که هر دو آدم و عیسی پادشاه هستند و هر کدام یک حکمرانی را تشکیل میدهند. در زمان آدم، مرگ حکمرانی میکرد. تحت حاکمیت عیسی، ما میتوانیم توسط آن انسان دیگر، یعنی عیسی مسیح، در حیاتْ حکمرانی کنیم.
یک) این گیجکننده است که چگونه بهطور کامل مرگ تحت حاکمیت آدم حکمرانی میکند. هر کس که متولد میشود، حتماً میمیرد. هیچکس زنده نخواهد ماند، هنگامی که یک کودک متولد میشود، مسئله این نیست که آیا کودک زنده میماند یا میمیرد -قطعاً خواهد مرد؛ تنها سؤال این است، چه زمان؟ در نظر ما، این دنیا سرزمین زندگی است، اما این دنیا واقعاً سرزمین مرگ است و میلیاردها بدن انسان که در طول قرنها در زمین فرو رفتهاند، تأیید این حرف است. اما پولس میگوید که حکمرانی زندگی از طریق عیسی حتمی است. حکمرانی ایماندار در زندگی از طریق عیسی، حتمیتر از مرگ یا مالیات است!
۴. آیۀ (۱۸) خلاصه: این دو انسان
پس همانگونه که یک نافرمانی به محکومیت همۀ انسانها انجامید، یک عمل پارسایانه نیز به پارسا شمردهشدن و حیات همۀ انسانها منتهی میگردد.
الف. یک نافرمانی، یک عمل پارسایانه: بر اساس این متن، آدم و عیسی گاهی بهعنوان دو انسان شناخته میشوند. این دو بیانگر کل بشریت هستند و همه بهواسطهٔ آدم یا عیسی شناخته میشوند، از آنرو که همه به دنیا آمدهایم و از این طریق جزئی از آدم به حساب میآییم و ممکن است تولد تازه بیابیم که به این طریق جزئی از عیسی به حساب خواهیم آمد.
یک) ایدهٔ آدم و عیسی به مثابهٔ دو نمایندهٔ نژاد بشر را گاهی الاهیات ائتلافی نامیدهاند یا آدم و عیسی گاهی اقنوم ائتلافی نیز نامیده شدهاند. این بدان خاطر است که تحت نظام حکومتی ائتلافی، نمایندگان انتخاب میشوند و نماینده از طرف مردمی که او را انتخاب کردهاند حرف میزند. آدم از طرف کسانی سخن میگوید که نمایندگی آنها را بر عهده دارد و عیسی از طرف قوم خود سخن میگوید.
دو) باز هم ممکن است کسی اعتراض کند: «اما من هرگز انتخاب نکردم که آدم نمایندۀ من باشد.» مسلماً چنین کردی! با ارتکاب اولین گناه، خود را به آدم مربوط کردی. قطعاً درست است که مرتبط با آدم به دنیا آمدهایم، ولی با اعمال خود نیز این ارتباط را انتخاب میکنیم.
ب. به محکومیت… به پارسایی: نتیجۀ این انتخاب -انتخاب آدم یا عیسی- به معنای همه چیز است. اگر آدم را انتخاب کنیم داوری و محکومیت دریافت میکنیم. اگر عیسی را انتخاب کنیم، عطایی از فیض و پارسایی خدا دریافت میکنیم.
ج. به پارسا شمردهشدن و حیات همۀ انسانها: آیا این بدان معنی است که همۀ انسانها توسط عطای خدا پارسا میشوند؟ بدون حق انتخاب، هر فرد، لعنتی از نافرمانی آدم را دریافت کرد. بنابراین آیا درست است که هر فرد، جدا از حق انتخاب شخصی، مزایای اطاعت عیسی را دریافت خواهد کرد؟ به هیچوجه. اول، پولس روشن میکند که عطا مانند نافرمانی نیست -آنها در نتیجه یا کاربرد یکسان نیستند. دوم، پولس در سه آیۀ مکرر کار عیسی را عطا مینامد و هرگز از این کلمات برای کار آدم استفاده نمیکند. این بهسادگی ماهیت یک عطا است که باید از طریق ایمان به دست آید. در نهایت، پولس بهوضوح در سراسر عهدجدید تعلیم میدهد که همه نجات نیافتهاند.
یک) پس عطا چگونه به همۀ انسانها داده شد؟ این حرف به این معنی است که عطا ارائه میشود، اما لزوماً دریافت نمیشود.
دو) این ایده که همۀ انسانها توسط کار عیسی نجات مییابند، چه آگاه باشند یا نباشند به جهانگرایی (Universalism) شناخته میشود. «اگر اعتقاد جهانگرایی در اینجا بحث شود، پولس در تضاد با خود خواهد بود، چرا که او تاکنون انسانها را به دلیل گناه، از بین رفته تصور کرده است.» (هریسون)
۵. آیۀ (۱۹) خلاصۀ تضادها
زیرا همانگونه که بهواسطۀ نافرمانی یک انسان، بسیاری گناهکار شدند، بهواسطۀ اطاعت یک انسان نیز بسیاری پارسا خواهند گردید.
الف. بهواسطۀ نافرمانی یک انسان: نافرمانی آدم، انسانها را گناهکار میکند. اطاعت عیسی، بسیاری را پارسا میکند. هر نماینده اثر کار خود را به «پیروان» خود منتقل میکند.
ب. بسیاری گناهکار شدند: پولس دوباره بر این نکته تأکید میکند که در اصل ما با کار آدم گناهکار شدیم. البته آدم را زمانی انتخاب کردیم که شخصاً گناه کردیم. اما این اصل باقی مانده است که از آنجا که انسان دیگری ما را گناهکار کرده است، میتوانیم با کار انسان دیگری پارسا شویم.
یک) این تنها راه برای کار عیسی است که به هر طریقی به نفع ما باشد. اگر هر فردی به فکر خودش باشد، بدون نمایندگی آدم یا عیسی، همۀ ما از بین خواهیم رفت. هیچکدام نجات نمییابد، زیرا هر یک از ما گناه میکنیم و از جلال خدا دور میمانیم. فقط یک فرد بیگناه که از طرف ما عمل میکند، میتواند ما را نجات دهد و منصفانه است که او از طرف ما عمل کند، زیرا آن فرد دیگر اگر به جای ما عمل کند، ما را به دردسر میاندازد.
دو) اگر از یک بانک دزدی میکردم و مجرم شناخته میشدم، یکی از دوستان نمیتوانست به قاضی بگوید: «عالیجناب، به دوستم محبت دارم و میخواهم به جای او زندان بروم. من به جای او میایستم و مجازاتی را که سزاوارش است دریافت میکنم.» قاضی پاسخ میداد: «حرفت بیمعنی است. ما تو را بهخاطر جنايت او مجازات نمیکنيم، منصفانه نیست. او خطا کرده است، بنابراین باید مجازات شود.» این منصفانه نیست که کسی دیگری جریمه را بپردازد اگر من بهخاطر نافرمانی کسی دیگر گناهکار شوم.
سه) کسی که میگوید: «نمیخواهم آدم یا عیسی نمایندۀ من باشد؛ میخواهم نمایندۀ خودم باشم» دو چیز را نمیفهمد. اول اینکه نمیفهمد که واقعاً به ما مربوط نیست. ما قوانين را درست نکرديم، خدا اين کار را کرده است. دوم اینکه نمیفهمد که پارسایی شخصی ما در برابر خدا مثل پارچههای کثیف است (اشعیا ۶:۶۴). در نظر خدا، پارسایی شخصی ما يک تقلب توهينآميز است؛ پس نمایندۀ خودبودن، لعنت خدا را تضمین میکند.
۶. آیۀ (۲۰ قسمت اول) هدف از شریعت
حال، شریعت آمد تا نافرمانی افزون شود؛
الف. شریعت آمد تا نافرمانی افزون شود: پولس به ما نشان داده است که شریعت ما را پارسا نمیکند. حالا او نشان میدهد که بهخودیِخود شریعت حتی ما را گناهکار نمیکند، بلکه آدم این کار را کرد. پس شریعت چه کاربردی دارد؟ یک هدف روشن برای شریعت وجود دارد و بخشی از آن این است که نافرمانی افزون شود. شریعت، گناه انسان را در تقابل آشکار با استاندارد مقدس خدا روشنتر و بیشتر میکند.
یک) نقص در یک سنگ گرانبها زمانی آشکار میشود که با یک سنگ بینقص مقایسه گردد و یا زمانی که در برابر یک پس زمینۀ متضاد قرار داده شود. شریعت کامل خدا عیبهای ما را آشکار و گناه ما را افزون میکند.
ب. افزون شود: راه دیگری هم هست که شریعت گناه را افزون کند. بهخاطر گناهآلودبودن قلبم، وقتی خطی را میبینم، میخواهم از آن عبور کنم. به این شکل شریعت، گناه را افزون میکند، زیرا خطوط روشنی بین حق و باطل ترسیم میکند که قلب گناهکارم میخواهد از آن عبور کند. بنابراین شریعت، گناه من را بیشتر میکند؛ اما نه به این دلیل که در شریعت مشکلی وجود دارد، بلکه به این دلیل که چیزی در شرایط انسان عمیقاً اشتباه است.
۷. آیات (۲۰ قسمت دوم-۲۱) حکمرانی فیض
امّا جایی که گناه افزون شد، فیض بینهایت افزونتر گردید. تا همانگونه که گناه در مرگ حکمرانی کرد، فیض نیز در پارسایی حکم براند و بهواسطۀ خداوند ما عیسی مسیح، به حیات جاویدان رهنمون شود.
الف. جایی که گناه افزون شد، فیض بینهایت افزونتر گردید: اگر گناه، تحت شریعت فراوان شد، پس فیض بسیار بیشتر بهواسطۀ عیسی افزون شد. در حقیقت عبارت افزونتر گردید، به معنی «فوقالعاده فراوان» است. خدا لطفش را بهخاطر گناه فراوان، فوقالعاده فراوان میکند!
یک) ممکن است انتظار داشته باشیم که در جایی که گناه افزون شد، خشم یا داوری خدا افزونتر گردد. اما محبت خدا آنقدر شگفتانگیز است که فیض بینهایت افزونتر میشود در جایی که میبایست انتظار خشم فراوان داشته باشیم.
دو) اگر فیض از گناه به فراوانی پیشی میگیرد، پس میفهمیم که نمیتوانیم با گناه بر فیض خدا غالب آییم. نمیتوانیم بیش از آن گناه کنیم که خدا قادر به بخشیدن نباشد، اما میتوانیم فیض و بخشش او را رد کنیم.
ب. فیض نیز در پارسایی حکم براند: همانطور که پولس پیش از این اعلام کرد، گناه در مرگ حکمرانی کرد. اما فیض نیز حکمرانی میکند. حکمرانی فیض با پارسایی و حیات جاویدان و از طريق عيسی مشخص شده است.
یک) فیض بهوسیلۀ پارسایی حکمرانی میکند. بسیاری از مردم این ایده را دارند که وقتی فیض حکمرانی میکند، توجه به پارسایی و نگرش مرسوم به گناه نادیده گرفته میشود. اما این حکمرانی فیض نیست. پولس در نامۀ دیگری نوشت که فیض به ما میآموزد: «زیرا فیض خدا به ظهور رسیده است، فیضی که همگان را نجاتبخش است و به ما میآموزد که بیدینی و امیال دنیوی را ترک گفته، با خویشتنداری و پارسایی و دینداری در این عصر زیست کنیم» (تیتوس۱۱:۲-۱۲). فیض از طریق پارسایی حکمرانی میکند و فیض پارسایی را تعلیم میدهد.
دو) فیض تا حیات جاودان حکمرانی میکند. فیض خدا چیزی به ما میبخشد و ما را به جایی میبرد. او به ما بیش از زندگی بیپایان میدهد. حیات جاودان، ایدۀ کیفیت فعلی زندگی را دارد، کیفیت زندگی خدا، به ما اکنون داده شده، نه وقتی که بمیرم.
سه) فیض بهواسطۀ عیسی حکمرانی میکند. در این قلمرو پادشاهی که فیض در آن حکمرانی میکند، پادشاهی وجود دارد -و آن پادشاه، عیسی است. زندگی پرفیض تماماً در مورد عیسی و دیگران است، و نه در مورد من. زندگی پرفیض به خود نگاه نمیکند، زیرا میداند که این لطف بیدریغ خدا بدون دلیل به او داده شده است. همۀ دلایل در عیسی است؛ هیچکدام از دلایل در من نیست. فیض از طریق خود حکمرانی نمیکند، بلکه بهواسطۀ عیسی است.
ج. فیض نیز در پارسایی حکم براند: هر جا که فیض حکم براند، پارسایی استاندارد خدا مورد احترام قرار خواهد گرفت. ترس فرد قانونگرا این است که حکمرانی فیض، مجوز گناه را برای قلبهای شرور فراهم خواهد کرد، اما کتابمقدس آن ترس را به اشتراک نمیگذارد. فیض گناه را در خود جای نمیدهد، محکم با آن برخورد میکند و آن را شکست میدهد. فیض، شرارت را تأیید نمیکند، بهوسیلۀ کفاره با گناه در بالای صلیب روبهرو میشود و در مقبرۀ باز بر آن پیروز میشود.
یک) فیض، دوست گناه نيست؛ بلکه دشمن قسم خوردهاش است. «همانطور که گرما برخلافِ سرما است، و نور برخلافِ تاریکی، بنابراین فیض برخلافِ گناه است. اگر توانستید آتش و آب را در یک ظرف جا دهید، فیض و گناه را هم میتوانید» (توماس بنتون بروکس).
دو) در کتاب «سیر و سلوک زائر» نوشتۀ جان بانیان (John Bunyan)، شخصیت جالبی به نام «آقای صادق» وجود دارد. «او به مانند زائران سفر کرد و در راه همسفران زائر فراوانی را دید -برخی که جسورانه و باقوت سفر آغاز کرده، ولی کمی بعد عقب نشستند. دیگرانی را هم دید که به لغزش آغاز نموده، اما پایانی شایسته را رقم زدند. برخی به ایمانی استوار سفر آغاز کرده و به شکست سفر را به پایان رساندند و برخی دیگر در مسیر سلوک خود به اطمینان رسیدند. صداقت، نام شخصیت داستان، چیزهای بسیاری از سلوک زندگی مسیحی میدانست، پس معرفت خود را در آخرین کلماتش خلاصه نمود:
«صداقت، دوستان خود را فراخواند و به آنها گفت: “میمیرم و وصیتی ندارم. صداقتم با من از این دنیا میرود“… چون روز درگذشتش فرا رسید، بر آن داشت که به سمت رودخانه برود. کرانهٔ رودخانه در آن موقع از سال طغیان کرده بود, ولی صداقت با کسی به نام وجدانِ بیدار قرار گذاشته بود تا او را آنجا ببیند و این گونه نیز شد و وجدان بیدار به صداقت در گذشتن، کمک کرد. و آخرین سخن صداقت چنین بود: “فیض حاکم است!“ و اینچنین دنیا را ترک گفت.»