فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!
اول سموئیل باب ۱۵ – خدا شائول را رد میکند.
جنگ با عمالیقیان
۱. آیات (۱-۳) دستوری واضح و بنیادی، عمالیقیان را نابود کن.
و اما سموئیل به شائول گفت: «مَنَم آن که خداوند فرستاد تا تو را به پادشاهیِ قومش اسرائیل مسح کنم؛ پس اکنون به پیام خداوند گوش فرا ده. خداوندِ لشکرها چنین میفرماید: ”من بر آنم که عَمالیقیان را به سبب آنچه بر اسرائیل روا داشتند، مجازات کنم، زیرا آنگاه که قوم از مصر بیرون میآمدند، در راه با ایشان به ضدیت برخاستند. پس اکنون برو و عَمالیقیان را شکست داده، تمامی اموالشان را به نابودی کامل بسپار. بر ایشان رحم مکن، بلکه مرد و زن و کودک و نوزاد، گاو و گوسفند و شتر و الاغ، همه را بِکُش.“»
الف. و اما سموئیل به شائول گفت: این پیام رهبر روحانی اسرائیل به رهبر سیاسی و نظامی اسرائیل بود. پیام روشن بود: بر آنم که عَمالیقیان را به سبب آنچه بر اسرائیل روا داشتند، مجازات کنم... بر ایشان رحم مکن… همه را بِکُش. خدا بهطور واضح به سموئیل گفت تا به شائول بگوید حکمی شدید را علیه عمالیقیان اجرا کند.
یک( به نابودی کامل بسپار: این فعل عبری (heherim) هفت بار در این مورد به کار رفته است. در اینجا، بر ایده داوری شدید و قطعی تأکید شده است.
ب. آنگاه که قوم از مصر بیرون میآمدند، در راه با ایشان به ضدیت برخاستند: این جمله توضیح میدهد که چرا عمالیقیان باید اینقدر شدید مجازات شوند. قرنها پیش از این عمالیقیان اولین افرادی بودند که پس از فرار بنیاسرائیل از مصر به آنها حمله کردند (خروج ۱۷).
یک( صدها سال قبل، خداوند گفت که او این حکم را علیه عمالیقیان اجرا خواهد کرد: «آنگاه خداوند به موسی گفت: ‘این را به یادگار در کتاب بنویس و آن را به گوش یوشَع بخوان، زیرا من یاد عَمالیق را بهکل از زیر آسمان محو خواهم کرد.‘ سپس موسی مذبحی ساخت و آن را خداوند بیرق من است، نامید و گفت: ‘زیرا دستی بر ضد تخت خداوند است! خداوند نسل اندر نسل با عَمالیق در جنگ خواهد بود.‘» (خروج ۱۴:۱۷-۱۶) تثنیه ۱۷:۲۵-۱۹ این ایده را تکرار کرد.
دو( عمالیقیان مرتکب گناه وحشتناکی علیه اسرائیل شدند. هنگامی که بنیاسرائیل، ملت ضعیف و آسیبپذیری بودند عمالیقیان به ضعیفترین و آسیبپذیرترین قوم حمله کردند (تثنیه ۱۸:۲۵). این کار را بدون هیچ دلیلی جز وحشیگری و حرص و آز انجام دادند. خدا از اینکه قویترها بر ضعیفان ستم کنند بسیار نفرت دارد، بهویژه وقتی که ضعیفترها قوم او باشند.
سه) اگرچه این اتفاق بیش از ۴۰۰ سال قبل از آن زمان رخ داده بود، اما خدا هنوز هم این حکم را علیه عمالیقیان میخواست اجرا بکند چرا که گذر زمان گناه را در چشم خداوند محو نمیکند. در میان انسانها، گذر زمان باعث فراموشی گناه میگردد و مرور زمان باعث میشود ما نسبت به یکدیگر بخشندهتر شویم. اما در برابر خدا، زمان نمیتواند کفارهای برای گناه باشد. فقط خون عیسی مسیح میتواند گناه را پاک کند، نه گذر زمان. در واقع به عمالیقیان از سر لطف فرصت توبه داده شد و آنها توبه نکردند. قلبهای سخت و ناتوبهکار آنها با گذشت صدها سال، آنها را گناهکارتر میکرد، نه بیگناهتر.
ج. اکنون برو و عَمالیقیان را شکست داده :خدا میتوانست مانند شهرهای سدوم و عموره مستقیماً عمالیقیان را داوری کند. اما خدا در این امر هدف ویژهای برای قوم خاص خود، یعنی اسرائیل داشت. او میخواست که آزمون اطاعت از شائول و بنیاسرائیل بگیرد. بهعلاوه، از آنجا که گناه عمالیقیان علیه اسرائیل حمله نظامی بود، خدا میخواست داوری متناسب با گناه باشد.
یک( آیا خدا امروز هم قومش را برای چنین جنگی جهت داوری فرا میخواند؟ خدا دعوتی کاملاً متفاوت برای مسیحیان تحت عهد جدید دارد در مقایسه با آنچه برای اسرائیل تحت عهد قدیم داشت (یوحَنا ۳۶:۱۸).
دو( اگرچه خدا دیگر قومش را فرا نمیخواند تا از سلاح جهت ابزاری برای داوری خود استفاده کند، اما به این معنا نیست که خدا داوری در مورد قومها را متوقف کرده است. «اما ما نمیتوانیم فرض کنیم، حتی برای یک لحظه، که داوری ملتها تماماً به روز آخر موکول شده است. در طول تاریخ جهان ملتها در برابر محکمه مسیح ایستادهاند. نينوا، بابل، يونان و روم، اسپانيا و فرانسه و بريتانياي کبیر همه در آنجا ايستادهاند. یکی پس از دیگری حکم مرگ را دریافت کردهاند، رفته و به نابودی مطلق و ویرانگر روانه شدند.» (مایر)
۲. آیات (۴-۶) شائول برای حمله به عمالیقیان آماده میشود.
پس شائول لشکریان را فرا خوانده، آنان را در طِلایِم شمرد. دویست هزار سرباز پیاده و ده هزار سرباز از یهودا بودند. سپس به شهر عَمالیقیان رفت و در وادی کمین نهاد. شائول به قینیان گفت: «از اینجا بروید و از میان عَمالیقیان دور شوید، مبادا شما را با ایشان نابود سازم. زیرا آنگاه که قوم اسرائیل از مصر بیرون میآمدند، شما به همگی ایشان احسان کردید.» پس قینیان از میان عَمالیقیان رفتند.
الف. پس شائول لشکریان را فرا خوانده، آنان را در طِلایِم شمرد: شائول قطعاً رهبر نظامی توانایی بود. او میتوانست ارتش بزرگی جمع و سازماندهی نماید. او همچنین زمان درست حمله را میدانست، و او در وادی کمین نهاد.
ب. به قینیان گفت: «از اینجا بروید»: در اینجا، شائول با درایت و رحمت رفتار کرد و و به قینیان اجازه رفتن داد. داوری خدا برای آنها نبود، بنابراین نمیخواست آنها را با عمالیقیان نابود کند.
۳. آیات (۹-۷) شائول به عمالیقیان حمله میکند.
آنگاه شائول عَمالیقیان را از حَویلَه تا شور، که در شرق مصر است، شکست داد. و پادشاهشان اَجاج را زنده گرفتار کرد و قومِ او را یکسره از دم شمشیر گذرانیده، به نابودی کامل سپرد. اما شائول و لشکریان، اَجاج را با بهترین گوسفندان و گاوان و گوسالههای پرواری و برهها و هر چیز خوب نگاه داشتند و نخواستند آنها را به تمامی نابود کنند، بلکه فقط هرآنچه را خوار و بیارزش بود، به نابودی کامل سپردند.
الف. این کاری خوب و در اطاعت از خداوند بود. اما این یک اطاعت انتخابی و ناقص بود. اول اینکه شائول اَجاج را زنده گرفتار کرد و قومِ او را یکسره از دم شمشیر گذرانیده، به نابودی کامل سپرد. خداوند به شائول فرمان داد تا داوری او را در مورد همه مردم، از جمله پادشاه، اجرا کند.
یک( چرا شائول اَجاج پادشاه عمالیقیان را زنده گرفتار کرد؟ «شائول اَجاج را زنده گذاشت، یا بهخاطر ترحم احمقانهاش نسبت به خوب بودن این فرد، که یوسیفوس به آن اشاره کرده بود؛ یا بهخاطر احترام به شکوه سلطنتی اجاج که معتقد بود این کار به نفع خودش است؛ یا بهخاطر شکوه پیروزی خودش.» (پول)
دو) «اگر شائول از اجاج بگذرد، مردم آزاد خواهند بود تا بهترين غنايم را نگهدارند… گناه صاحبان قدرت اغلب مورد تقلید مردم قرار میگیرد.» (ترپ)
ب. اَجاج را با بهترین گوسفندان و گاوان و گوسالههای پرواری و برهها و هر چیز خوب نگاه داشتند: خدا بهوضوح در اول سموئیل ۳:۱۵ فرمان داد که هر گاو نر و گوسفند، شتر و خر باید نابود شود، ولی شائول این کار را نکرد.
یک) در یک جنگ عادی در جهان باستان، سربازان آزادانه مجاز به غارت دشمنان مغلوب خود بودند. این روشی برای پرداخت به آنها بود. اما این اشتباه بود اسرائیل از جنگ علیه عمالیق بهرهمند شود زیرا این داوری تعیینشده از سوی خدا بود. این کار به همان اندازه اشتباه بود که جلاد جیب مردی را که تازه به جرم قتل اعدام کرده بود خالی کند.
ج. فقط هرآنچه را خوار و بیارزش بود، به نابودی کامل سپردند: آنها مراقب بودند که بهترینها را برای خودشان نگه دارند. ميتوانيم تصور کنيم که همه آنها از چيزي که بعد از نبرد به دست آورده بودند، خوشحال بودند.
یک) این اتفاق بسیار بد و غمانگیز بود چون اسرائیل قلب خدا را در اجرای این داوری نشان نداد. وقتی آنها به دلیل غنایمی که از جنگ به دست آوردند، شاد و هیجانزده به خانه بازگشتند، پیام اشتباهی را منتقل کردند. شادی آنها حاکی از ارتباط نامناسب شادی با داوری خدا بود. این نگرش خداوند را که قضاوت را با اکراه انجام میدهد و توبه را بر اقدامات تنبیهی ترجیح میدهد، بیحرمت کرد.
دو) «اجرای ناقص دستور، نافرمانی کامل است. شائول و افرادش تا آنجا که به نفعشان بود، اطاعت کردند؛ به عبارتی، آنها به هیچوجه از خدا اطاعت نکردند، بلکه در پی تمایلات خودشان بودند، چه در حفظ چیزهای ارزشمند و چه در از بین بردن چیزهای بیارزش. آن چیزی که ارزش نداشت را از بین بردند، نه بهخاطر فرمان خدا بلکه برای جلوگیری از دردسر .» (مکلارن)
سه) «حفظ کردن بهترین چیزهای عمالیقیان قطعاً معادل حفظ ریشههای شرارت، زیادهرویهای ظاهرفریب، یا گناهی مورد پسند است. برای ما، اَجاج میتواند نشاندهنده آن تمایل ذاتی به ارضای خود باشد که در همه ما وجود دارد؛ با حفظ جان اَجاج انگار به خودمان لطف میکنیم، تلاشی برای توجیه و تبرئه کاستیهایمان، و نوعی چشمپوشی از گناهان پرتکرارمان است.» (مایر)
۴. آیات (۱۰-۱۱) سخنان خدا به سموئیل
آنگاه کلام خداوند بر سموئیل نازل شده، گفت: «از اینکه شائول را پادشاه ساختم متأسفم، زیرا از پیروی من بازگشته و فرمانهای مرا به جا نیاورده است.» و سموئیل برآشفت و تمامی شب نزد خداوند فریاد برآورد.
الف. اینکه شائول را پادشاه ساختم متأسفم: قلب خدا بهخاطر نافرمانی شائول شکسته شد. مردی که خدمتش را با فروتنی شروع کرد و تسلیم خدا شد، در انتها با نافرمانی راه خودش را رفت.
یک) متأسفم: این استفاده از انسانگرایی است، زمانی که خدا خود را با واژههای انسانی توضیح میدهد، تا انسان بتواند بخشی از قلب خدا را درک کند. خدا از ابتدا قلب، مسیر و سرنوشت شائول را میدانست. خدا از قبل مردی موافق دل خود جسته بود (اول سموئیل ۱۴:۱۳). اما با اینکه همه اینها آشکار شد، قلب خدا بیاحساس نبود. او در آسمان ننشسته بود و تخته به دست موارد را چک کند و با بیتفاوتی بگوید: «همه چیز طبق برنامه» نافرمانی شائول قلب خدا را شکست، و از آنجا که نمیتوانیم تمام آنچه در قلب خدا اتفاق میافتد را درک کنیم، نزدیکترین چیزی که میتوانیم بفهمیم این است که خدا آن را از منظر انسانی بیان کند و بگوید: «اینکه شائول را پادشاه ساختم متأسفم.»
ب. سموئیل برآشفت و تمامی شب نزد خداوند فریاد برآورد: سموئیل قلب خدا را داشت. رد کردن شائول قلب خدا را به درد آورد و دیدن رد شدن او نبی خدا را آزرده کرد. ما به قلب خدا نزدیک هستیم وقتی از آنچه که او را غمگین میکند، ما نیز غمگین شویم و آنچه که خدا را خشنود میکند، ما را نیز خشنود کند.
۵. آیات (۱۲-۱۳) شائول، به سموئیل ادای احترام میکند.
بامدادان برخاست تا به دیدار شائول برود. به او گفتند: «شائول به کَرمِل رفته و در آنجا ستونی به افتخار خویش بر پا داشته است؛ سپس بازگشته و به جِلجال فرود آمده است.» چون سموئیل نزد شائول رسید، شائول به او گفت: «برکت خداوند بر تو باد! فرمان خداوند را به جا آوردهام.»
الف. بامدادان برخاست تا به دیدار شائول برود: سموئیل (که سالها پیش شائول را بهعنوان پادشاه مسح کرد) اکنون ازروی بیمیلی برای تأدیب پادشاه نافرمان آمد.
ب. شائول به کَرمِل رفته و در آنجا ستونی به افتخار خویش بر پا داشته است: شائول بهخاطر گناهش ناراحت نبود، شائول بسیار از خودش راضی بود! کوچکترین ذرهای از شرم یا پشیمانی در شائول وجود نداشت، اگرچه او مستقیماً از دستور خداوند سرپیچی کرده بود.
یک) در فصلهای آینده، خدا مرد دیگری را بلند میکند تا بهعنوان پادشاه جایگزین شائول شود. داوود برخلاف شائول بهعنوان مردی موافق دل خدا شناخته میشد (اول سموئیل ۱۴:۱۳). با اینکه داوود نیز از خدا سرپیچی میکند، اما تفاوت بین او و شائول بسیار زیاد بود. داوود احساس گناه و شرمساري کرد همانطور که یک فرد گناهکار باید داشته باشد، ولی شائول چنین حسی نداشت. وجدانش نسبت به شرم و دلش نسبت به خدا مرده بود. قلب شائول آنقدر از خدا دور بود که میتوانست مستقیماً از دستور خدا سرپیچی کند و حتی به این مناسبت ستونی به افتخار خویش بنا کند.
ج. ستونی به افتخار خویش بر پا داشته است: این جمله همچنین نشان میدهد که شائول همان مرد فروتنی نبود که زمانی دیدگاه فروتنانهای نسبت به خود داشت (اول سموئیل ۲۱:۹) و زمانی از روی خجالت در میان وسایل پنهان شده بود (اول سموئیل ۲۲:۱۰). سالها بعد، پیروزیهای نظامی و شهرت تاج و تخت اسرائیل همگی کبر و غرور را در قلب شائول نمایان کرد.
یک) «اما حقیقت این است که او مشتاق افتخار و سود خودش بود، اما در مورد امور خداوند بیاشتیاق بود.» (پول)
د. شائول به او گفت: «برکت خداوند بر تو باد! فرمان خداوند را به جا آوردهام»: شائول میتواند با چنین جسارتی نزد نبی خدا بیاید و از روی غرور به اطاعت خود از فرمان خدا مباهات کند. شائول خود را فریب میداد. احتمالاً چيزي که به سموئیل گفته را حقیقتا باور داشته است. او احتمالاً معتقد بود: «فرمان خداوند را به جا آوردهام.» غرور همیشه ما را به فریب دادن خودمان سوق میدهد.
یک) مکلارن در مورد جمله شائول، «فرمان خداوند را به جا آوردهام»، نظر خردمندانهای دارد،: «اطاعت واقعی به این سرعت بیان نمیشود. اگر شائول واقعاً اطاعت کرده بود، در مورد آن کمتر فخر میکرد.»
۶. آیات (۱۴-۱۶) شائول گناهش را به سموئیل شرح میدهد.
اما سموئیل پاسخ داد: «پس این بَع بَع گوسفندان در گوشم و ماغ ماغِ گاوان که میشنوم، چیست؟» شائول گفت: «سربازان آنها را از عَمالیقیان ستاندهاند و بهترین گوسفندان و گاوان را زنده نگاه داشتهاند تا برای یهوه خدایت قربانی کنند، ولی مابقی را به نابودی کامل سپردهایم.» سموئیل به شائول گفت: «تأمل کن تا آنچه را خداوند دیشب به من فرموده است، برایت بازگویم.» شائول گفت: «بفرما.»
الف. پس این بَع بَع گوسفندان در گوشم و ماغ ماغِ گاوان که میشنوم، چیست؟ صدای دامهایی که خداوند بهوضوح فرمان کشته شدن آنها را داده بود، شنیده میشد، دیده میشدند و بویشان حس میشد حتی هنگامی که شائول گفت: «فرمان خداوند را به جا آوردهام.»
یک) غرور و نافرمانی ما را نسبت به گناهمان نابینا یا ناشنوا میکند. آنچه برای سموئیل کاملاً آشکار بود برای شائول قابلدیدن نبود. همه ما در زندگیمان نسبت به گناه نقاط کوری داریم، و باید مدام از خدا بخواهیم که آنها را به ما نشان دهد. دعای مزمور ۲۳:۱۳۹-۲۴ باید دعای صادقانه ما باشد، «خدایا مرا بیازما و دلم را بشناس؛ مرا امتحان کن و دغدغههایم را بدان. ببین که آیا در من راه اندوهبار هست، و به راه جاودانی هدایتم فرما.»
ب. سربازان آنها را از عَمالیقیان ستاندهاند و بهترین گوسفندان و گاوان را زنده نگاه داشتهاند: این اولین بهانه از سری بهانههای شائول است، او مردم را مقصر میداند، نه خودش. دوم اینکه او خودش را در مطیع میداند (مابقی را به نابودی کامل سپردهایم). سوم، او آنچه را که به دلیل کیفیت خوب نگه داشته بود (بهترین گوسفندان و گاوان) توجیه کرد. چهارم، او ادعا کرد که این کار را به دلیلی روحانی (برای یهوه خدایت قربانی کنند) کرده است.
یک) در دنیای غرور و خودفریبی او، همه این کارها برای شائول کاملاً منطقی بود، اما برای خدا و سموئیل ارزشی نداشت. در واقع بدتر از هیچ بود، بلکه نشان داد که شائول بهشدت در تلاش بود تا بهانهای برای گناه خود با بازی کلمات و حقایق ناقص درست کند.
دو) اما حتی در بهانههایش شائول مشکل واقعی را فاش کرد: او رابطه ضعیفی با خدا داشت. توجه کنید که چگونه او درباره خدا با سموئیل صحبت کرد: «برای یهوه خدایت قربانی کنند.» یهوه خداي شائول نبود. شائول خداي شائول بود. یهوه خدای سموئیل بود، نه شائول. شائول با غرورش یهوه خدا را از پادشاهی بر قلبش کنار گذاشت.
سه) «ای گناهکاران، وقتی چنین توضیحات دروغینی از گناهانتان به خادمین خدا میدهید، عواقب اشتباهتان جدی و ترسناک است!» (بلیکی)
ج. ولی مابقی را به نابودی کامل سپردهایم: همانطور که بعداً معلوم شد حتي اين حرف هم درست نبود. هنوز عمالیقیها زنده مانده بودند. داوود بعدها مجبور به مقابله با عمالیقیها شد (اول سموئیل ۸:۲۷، ۱:۳۰، دوم سموئیل ۱۲:۸). هامان، مرد شروری که در روزگار اِستر سعی در نابودی تمام قوم یهود داشت، از نوادگان اَجاج بود (استر ۱:۳). کنایهآمیزتر از همه، هنگامی که شائول در میدان نبرد کشته شد، یک عمالیقی ادعا کرد که او ضربه آخر شمشیر را زده است (دوم سموئیل ۸:۱-۱۰). هنگامی که ما بهطور کامل از خدا اطاعت نمیکنیم، آنچه «باقیمانده» مطمئناً بر میگردد و ما را به دردسر میاندازد، اگر ما را نکشد.
د. سموئیل به شائول گفت: «تأمل کن»: سموئیل به اندازه کافی شنید. او ديگر نمیخواست به شائول گوش کند. بهانه کاملاً مشخص بود -آن هم یک بهانه ناموجه. حالا وقت آن رسیده است که شائول ساکت باشد و از طریق سموئیل به کلام خداوند گوش دهد.
یک) اما حتي در اين شرایط، شائول نميتواند دهانش را ببندد. او نشان میدهد غرورش میخواهد کنترل پاسخ دادن را نیز در دست بگیرد، «بفرما» انگار نبی خدا به اجازه شائول نیاز دارد. او حرف ميزند، ولي نه بهخاطر اينکه شائول به او اجازه داده است، بلکه چون نبی خدا بود حرف ميزند.
رد شدن پادشاهی شائول
۱. آیات (۲۱-۱۷) اتهامات شائول و دفاع ضعیف او.
سموئیل گفت: «اگرچه در نظر خویش حقیر هستی، آیا رئیس قبایل اسرائیل نشدی؟ خداوند تو را به پادشاهی بر اسرائیل مسح کرد، و تو را به مأموریتی فرستاده، فرمود: ”برو و آن گناهکاران، یعنی عَمالیقیان را به نابودی کامل بسپار و با ایشان بجنگ تا محو و نابود شوند!” پس چرا آواز خداوند را نشنیدی، بلکه بر غنایم هجوم برده، آنچه را که در نظر خداوند بد است، به جا آوردی؟» شائول به سموئیل گفت: «آواز خداوند را شنیدم و به مأموریتی که مرا فرستاد، رفتم. اَجاج، پادشاه عَمالیق را با خود آوردم و عَمالیقیان را به نابودی کامل سپردم. اما سربازان از غنایم، گوسفندان و گاوان، یعنی بهترینِ آنچه را حرام شده بود، گرفتند تا برای یهوه خدایت در جِلجال قربانی کنند.
الف. تو را به مأموریتی فرستاده، .. چرا آواز خداوند را نشنیدی: این آشکارترین گناه شائول بود. خدا به او فرمان خاصی داد و او از دستور مستقیم او سرپیچی کرد.
یک) اگرچه این نافرمانی آشکارترین گناه او بود، اما ریشه نافرمانی شائول به مراتب بدتر بود: کبر و غرور. سموئیل به زمانی اشاره میکند که اوضاع شائول متفاوت بود: در نظر خویش حقیر هستی، آیا رئیس قبایل اسرائیل نشدی؟ دیگر نمیتوان درباره شائول گفت: «تو در نظر خویش حقیر هستی.» او در نظر خودش بزرگ بود و این باعث میشد که خدا در نظرش کوچک باشد.
ب. آواز خداوند را شنیدم: شائول در ابتدا اصرار دارد که بیگناه است. اگرچه او آنقدر خود را فریب داده است که میتواند بگوید، آواز خداوند را شنیدم و سپس بلافاصله بگوید که چگونه از آواز خداوند اطاعت نکرد و گفت که اَجاج، پادشاه عَمالیق را با خود آوردم.
یک( ادعای شائول مبنی بر اینکه «عَمالیقیان را به نابودی کامل سپردم» شواهد واضحی از شدت و عمق خودفریبی اوست. يک عمالیقی درست جلوي او بود که به نابودی کامل سپرده نشده بود.
ج. سربازان از غنایم، گوسفندان و گاوان، یعنی بهترینِ آنچه را حرام شده بود، گرفتند: شائول پس از اصرار بر بیگناهی خود، قوم را بهخاطر گناه مقصر دانست. سخن او حقیقت کامل نبود بلکه در واقع یک دروغ کامل بود. این درست بود که مردم غنایم خوب را گرفتند، اما آنها این کار را با پیروی از کار شائول (او اجاج پادشاه عمالیق را با خود آورد) و با اجازه شائول (چون جلوی آنها را نگرفت) انجام دادند.
یک( شائول مطمئناً در فرماندهی ارتش خود وقتی برایش نفعی داشت بسیار پیگیر بود. او در فصل قبل حکم اعدام را بر هر کسی که در روز نبرد چیزی بخورد، اعلام کرد. او حاضر بود پسر خود را بهخاطر تعصب اعدام کند تا فرمان او اجرا شده باشد. شائول پر از شور و اشتیاق بود وقتی پای میل او در کار بود، اما در مورد اراده خدا چنین نبود.
۲. آیات (۲۳-۲۲) سموئیل داوری خدا را علیه پادشاه شائول نبوت میکند.
سموئیل پاسخ داد: «آیا هدایای تمامسوز و قربانیها خداوند را بیشتر خشنود میسازد یا اطاعت از فرمان خداوند؟ اینک اطاعت از قربانیها نیکوتر است، و گوش سپردن از چربی قوچها بهتر. زیرا تمرد همچون گناه غیبگویی است، و گردنکِشی همچون شرارتِ بتپرستی. از آنجا که تو کلام خداوند را رد کردی، خداوند نیز تو را از پادشاهی رد کرده است.»
الف. هدایای تمامسوز و قربانیها خداوند را بیشتر خشنود میسازد یا اطاعت از فرمان خداوند؟: رعایت امور دینی بدون اطاعت از خدا بیارزش است. بهترین قربانی که میتوانیم به خدا تقدیم کنیم دلی توبهکار است (مزمور ۱۶:۵۱-۱۷) و بدنهای خود را در اطاعت تسلیم خدمت به او کنیم (رومیان ۱:۱۲).
یک( میتوان هزار قربانی به خدا تقدیم کرد، هزاران ساعت برای خدمت به خدا کار کرد یا میلیونها دلار برای کار او خرج کرد. اما همه این کارها ارزش اندکی دارد اگر با قلبی تسلیمشده به خدا همراه نباشد که آن با اطاعت محض مشخص میشود.
دو( در قربانی کردن ما گوشت موجود دیگری را تقدیم میکنیم؛ در اطاعت ما خود را به خدا تقدیم میکنیم. لوتر گفت: «من ترجیح میدهم مطیع باشم، تا اینکه قادر باشم معجزه کنم.» (به نقل از ترپ)
ب. تمرد همچون گناه غیبگویی است، و گردنکِشی همچون شرارتِ بتپرستی: قلب سرکش و سرسخت خدا را رد میکند همانطور که کسی که غیبگویی و بتپرستی میکند خدا را رد میکند.
یک( مشکل شائول فقط این نبود که او رسمی را نادیده گرفت. برداشت شائول از اطاعت خداوند به گونهای دیگر بود. در دنیای امروز او ممکن بود بگوید: «چه؟ خدا ميخواهد بيشتر به کلیسا بروم؟ بسیار خب، ميروم.» اما رعایت امور مذهبی مشکل شائول نبود. مشکل این بود که قلبش در برابر خدا سرکش و سرسخت شد. اگر رعایت امور مذهبی به حل این مشکل کمکی نمیکرد، پس فایدهای نداشت.
دو( مسلماً آسان است که شائول انگشت اتهام خود را به سمت عمالیقیها و یا فلسطینیها بگیرد و بگوید: «به آن بتپرستهای بیخدا نگاه کنید. آنها خدای واقعی را مثل من نمی پرستند.» اما شائول خدای واقعی را نیز نپرستید زیرا پرستش واقعی خدا با تسلیم آغاز میشود.
سه( «تمام نافرمانیهای آگاهانه در واقع بتپرستی است، چرا که منتهی به خودخواهی میشود، از من انسان خدا میسازد.» (کیل و دلیتزش)
ج. از آنجا که تو کلام خداوند را رد کردی، خداوند نیز تو را از پادشاهی رد کرده است: شائول با اعمال مذهبی پوچش، شورش، و سرسختی علیه خدا، کلام خدا را رد کرد. پس خدا بهدرستی او را از پادشاهی اسرائیل رد کرد.
یک( ممکن است این سؤال پیش آید: «شائول بهعنوان پادشاه رد میشود فقط به این دلیل که از یک پادشاه و چند گوسفند و گاو چشمپوشی کرد؟ پادشاهان بعدی اسرائیل بهمراتب بدتر عمل کردند و پادشاهیشان رد نشد. چرا خدا اینقدر به شائول سختگیری میکند؟» اما خدا قلب شائول را دید و دید که چقدر سرکش و سرسخت است. وضعیت شائول مانند کوه یخ بود: آنچه روی سطح قابل مشاهده بود، بهطور کامل گستردگی مشکل را نشان نمیداد، اما مقدار بسیار بیشتر زیر سطح آب قرار داشت که دیده نمیشد. اما خدا ميتوانست آن را ببيند.
دو( پس شائول از پادشاهی رد شد. با این حال این اتفاق تقریباً ۲۵ سال قبل از این بود که پادشاه دیگری در اسرائیل بر تخت بنشیند. رد شدن شائول حتمی بود اما فوری نبود. خدا تقریباً ۲۵ سال برای تعلیم جایگزینی مناسب برای شائول وقت گذاشت.
۳. آیات (۲۵-۲۴) تلاش نافرجام شائول برای توبه
آنگاه شائول به سموئیل گفت: «گناه کردم، زیرا فرمان خداوند و سخنان تو را زیر پا نهادم، چونکه از مردم ترسیدم و سخن ایشان را شنیدم. پس اکنون تمنا دارم گناهم را عفو فرمایی و با من بازگردی تا خداوند را پرستش کنم.»
الف. گناه کردم، زیرا فرمان خداوند و سخنان تو را زیر پا نهادم: صحبت شائول مانند یک اعتراف واقعی آغاز میشود، اما در ادامه تغییر میکند و میگوید: «چونکه از مردم ترسیدم و سخن ایشان را شنیدم.» شائول از پذیرش گناه خود خودداری کرد و در عوض افرادی را که «مسببش بودند» سرزنش کرد.
یک) «وقتی دیگر نمیتواند آن را انکار کند، در نهایت اعترافی اجباری و جعلی میکند؛ این اعتراف بیشتر ناشی از تهدید و آسیب ناشی از گناه او است تا احساس پشیمانی واقعی؛ او کار اشتباه خود را کم اهمیت جلوه میدهد و سعی میکند به بهترین شکل ممکن رفتارهای نادرست خود را نشان دهد.» (ترپ)
دو) با گفتن «چون که از مردم ترسیدم» سعی کرد گناهی را با گناه دیگر توجیه کند. «اگر بیشتر از خدا میترسید، لزومی نداشت از مردم بترسید.» (کلارک)
ب. اکنون تمنا دارم گناهم را عفو فرمایی و با من بازگردی تا خداوند را پرستش کنم: شائول به جای روبرو شدن با مسئله مهم، قلب شورشی و سرسختش در برابر خدا، فکر میکرد که سموئیل با یک کلمه میتواند همه چیز را درست کند. اما هیچ کلامی از جانب سموئیل نمیتوانست ماهیت تثبیتشده قلب شائول را تغییر دهد.
یک) خدا میدانست که قلب شائول پر از شورش و سرسختی است و این وضعیت تغییر نخواهد کرد. این موضوعی است که هیچ انسانی نمیتوانست به طور قطعی با نگاه از بیرون درک کند. اما خدا آن را میدانست و آن را به سموئیل گفت. «تمنا دارم گناهم را عفو فرمایی» زمانی که قلب در شورش و گناه علیه خداوند استوار شده است فایدهای ندارد.
۴. آیات (۲۶-۳۱) رد شائول بهعنوان پادشاه اسرائیل قطعی است.
اما سموئیل پاسخ داد: «با تو باز نخواهم گشت، زیرا کلام خداوند را رد کردی و خداوند نیز تو را از پادشاهی بر اسرائیل رد کرده است!» چون سموئیل برگشت تا برود، شائول دامن ردای او را گرفت، که پاره شد. سموئیل وی را گفت: «امروز خداوند پادشاهی اسرائیل را از تو پاره کرده و آن را به همسایهات که بهتر از توست، بخشیده است. بهعلاوه، جلال اسرائیل دروغ نمیگوید و از تصمیم خود منصرف نمیشود؛ زیرا او انسان نیست که از تصمیم خود منصرف شود.» شائول گفت: «گناه کردهام؛ اما حال تمنا دارم حرمت مرا در حضور مشایخ قومم و در حضور اسرائیل نگاه داری و همراه من بازگردی تا یهوه خدایت را پرستش کنم.» پس سموئیل از پی شائول بازگشت و شائول خداوند را پرستش کرد.
الف. با تو باز نخواهم گشت، زیرا کلام خداوند را رد کردی و خداوند نیز تو را از پادشاهی بر اسرائیل رد کرده است: سموئیل چیزی بیش از آنچه خداوند قبلاً به او گفته بود در این باره ندارد که بگوید (اول سموئیل ۲۳:۱۵). دلیلی براي صحبت کردن بیشتر نبود.
یک) چرا سموئیل باید بگوید: «من با تو باز نخواهم گشت» وقتی شائول فقط میخواست همراه با او عبادت کند؟ زیرا آن پرستش بدون شک شامل قربانی کردن و تقدیم حیواناتی بود که شائول بهطور شرورانهای از عمالیقیها گرفته و زنده نگه داشته بود.
ب. شائول دامن ردای او را گرفت، که پاره شد. سموئیل وی را گفت: «امروز خداوند پادشاهی اسرائیل را از تو پاره کرده»: اقدام ناامیدانه شائول درس واضحی بود از چگونگی پاره شدن پادشاهی او.
یک) به همان اندازه که تکه ردای پاره شده در دست او بیفایده بود، اکنون رهبری او بر قوم نیز بیهوده بود. حالا او علیه خدا حکومت کرد، نه برای او. همانطور که ردا پاره شد چون شائول آن را بسیار محکم گرفته بود، پادشاهی نیز از او گرفته شد چون شائول محکم به غرور و سرسختی خود چسبیده بود. از این لحاظ، شائول برعکس عیسی بود که گفته میشود، «او که همذات با خدا بود، از برابری با خدا به نفع خود بهره نجست، بلکه خود را خالی کرد و ذات غلام پذیرفته، به شباهت آدمیان درآمد.» (فیلیپیان ۶:۲-۷) عیسی حاضر بود رها کند، اما شائول اصرار داشت که به آن بچسبد. شائول همه چیز را از دست داد، در حالی که عیسی همه چیز را به دست آورد.
ج. جلال اسرائیل دروغ نمیگوید و از تصمیم خود منصرف نمیشود: شايد شائول با خودش فکر ميکرد راهي براي خروج از اين مخمصه وجود دارد. با خود فکر میکرد چه کاری میتواند برای حل این مشکل بکند. سموئیل به او خبر داد که کاري از دستش بر نميآید زیرا این تصمیم قطعی بود.
یک) سموئیل از عنوانی برای خداوند استفاده کرد که در کل کتابمقدس تنها در اینجا پیدا میشود: جلال اسرائیل. این واژه به شائول یادآوری میکند که خداوند هدفش را مشخص کرده است و اراده محکمی دارد. هیچ تغییری در حکم وجود نخواهد داشت.
دو) عنوان جلال اسرائیل نیز مهم بود زیرا در آن زمان شائول احتمالاً خود را بهعنوان جلال اسرائیل تصور میکرد. اما یهوه خدا جلال اسرائیل بود و لازم بود شائول این را بشنود.
د. گناه کردهام؛ اما حال تمنا دارم حرمت مرا در حضور مشایخ قومم و در حضور اسرائیل نگاه داری و همراه من بازگردی تا یهوه خدایت را پرستش کنم: درخواست ناامیدانه شائول عمق غرور او را نشان میدهد. او بیشتر از آنکه نگران روحش باشد به فکر تصویرش در مقابل مردم است.
یک) «در اینجا او آشکارا نفاق خود را آشکار کرد و انگیزه واقعی از این حرف و اعتراف قبلی خود را معلوم کرد، نه به فکر خدا، بلکه دلواپس جایگاه و قدرت خود بر اسرائیل بود.» (پول)
ه. سموئیل از پی شائول بازگشت: سموئیل شورشی فوری علیه شائول را رهبری نکرد زیرا خدا هنوز جایگزین شائول را بلند نکرده بود و وجود شائول بهتر از ایجاد هرج و مرج به دلیل نداشتن پادشاه بود.
و. سموئیل از پی شائول بازگشت و شائول خداوند را پرستش کرد : آیا اين کار فایدهای داشت؟ در حفظ پادشاهی برای شائول «فایدهای» نداشت. این تصمیمی بود که خدا گرفته بود و قطعی بود. اما میتوانست حرکت خوبی برای نزدیک کردن قلب مغرور و سرسخت شائول به سمت خدا باشد. حداقل این فرصت را داشت، بنابراین سموئیل به شائول اجازه داد که با او بیاید و خداوند را پرستش کند.
۵. آیات (۳۲-۳۳) سموئیل اراده خدا را اجرا میکند.
آنگاه سموئیل گفت: «اَجاج، پادشاه عَمالیقیان را اینجا نزد من آورید.» اَجاج به خُرمی نزد او آمد و گفت: «بهیقین تلخی مرگ گذشته است.» اما سموئیل گفت: «همانگونه که شمشیر تو زنان را بیاولاد کرد، مادرت در میان زنان بیاولاد خواهد شد.» و سموئیل اَجاج را در حضور خداوند در جِلجال قطعه قطعه کرد.
الف. اَجاج، پادشاه عَمالیقیان را اینجا نزد من آورید: این موضوع هنوز برای سموئیل حل نشده بود و هنوز موضوع اطاعت ناقص شائول وجود داشت. فرمان خدا برای نابودی کامل تمام عمالیقیان هنوز پابرجا بود، حتی اگر شائول از اجرای آن سر باز میزد.
ب. اَجاج به خُرمی نزد او آمد و گفت: «بهیقین تلخی مرگ گذشته است: همانطور که اجاج به نزد نبی سالخورده می آمد با خود فکر میکرد، «گذشتهها گذشته است. فکر میکنم این نبی سالخورده اکنون اجازه میدهد به خانه خود برگردم.» در ترجمههای دیگر (Living Bible) این فکر را بهخوبی بیان میکند: «اَجاج با صورتی خندان وارد شد، چرا که او فکر میکرد، «مطمئناً که خطر رفع شده و من بخشیده شدهام.»
یک) «من که در جنگی سهمگین از دستان شاهزادهای جنگجو نجات یافتهام، قطعاً هرگز در زمان صلح به دست یک نبی سالخورده کشته نخواهم شد.» (پول)
ج. همانگونه که شمشیر تو زنان را بیاولاد کرد، مادرت در میان زنان بیاولاد خواهد شد: سموئیل مشخص کرد که اجاج ناظری بیگناه نبود وقتی عمالیقیان فجایع عظیمی بر اسرائیل وارد کردند. اجاج رهبری شرور و خشن برای مردمی شرور و خشن بود. حکم خدا علیه او و عمالیقیان عادلانه بود.
د. سموئیل اَجاج را در حضور خداوند در جِلجال قطعه قطعه کرد: سموئیل کاهن بود و صدها حیوان را قربانی کرده بود. او میدانست که وقتی تیغ گوشت را میبرد چه احساسی دارد، اما هرگز انسانی را نکشته بود. حالا، بدون هیچ تردیدی، این نبی سالخورده شمشیر و یا احتمالاً چاقو بزرگی که برای قربانی استفاده میکرد را بالا برد و آن را بر این پادشاه مغرور و خشن پایین آورد. سموئیل اجاج را قطعه قطعه کرد.
یک) بهطور خاص، سموئیل این کار را در حضور خداوند انجام داد. این کار در مقابل شائول نبود، تا به او نشان دهد که چقدر ضعیف و مغرور است. این در برابر اسرائیل نبود، تا به آنها نشان دهد سموئیل چقدر قوی و سرسخت است. این در حضور خداوند بود، برای نشان دادن اطاعت سرسختانه از یهوه خداوند. این صحنه باید بسیار خشونتآمیز بوده باشد؛ حال کسانی که تماشا میکردند باید بد شده باشد. با این حال سموئیل همه این کارها را در حضورخداوند انجام داد.
دو) «اما این امر توجیه نمیکند که هر شخصی شمشیر عدالت به دست بگیرد؛ چرا که ما باید با قوانین خدا زندگی کنیم و نه با موارد خاص.» (پول)
۶. آیات (۳۴-۳۵) جدایی غمانگیز شائول و سموئیل.
آنگاه سموئیل به رامَه رفت و شائول نیز به خانۀ خود در جِبعَۀ شائول بازگشت. و سموئیل تا روزی که چشم از جهان فرو بست، دیگر شائول را ندید، اما برای شائول ماتم میگرفت. و خداوند از اینکه شائول را بر اسرائیل پادشاه ساخته بود، متأسف بود.
الف. سموئیل تا روزی که چشم از جهان فرو بست، دیگر شائول را ندید: سموئیل میدانست که او دیگر برای دیدن شائول نباید برود. این شائول بود که با توبه فروتنانه در حضور خداوند باید به نزد او میآمد. این کار احتمالاً پادشاهی را به شائول بازنمیگرداند، اما میتوانست قلب او را در حضور خدا احیا کند. متأسفانه شائول هيچوقت به ديدن سموئیل نرفت. رامَه و جِبعَه کمتر از ده مایل از هم فاصله داشتند، اما دیگر هرگز یکدیگر را ندیدند.
یک) «ولي ما در فصل ۱۹ آیات 22-24 میخوانیم که شائول به دیدن سموئیل در نایوت رفت، اما این حادثه روایت ارائه شده در اینجا را تغییر نمیدهد. از این زمان سموئیل هیچ ارتباطی با شائول نداشت؛ دیگر هرگز او را بهعنوان پادشاه تصدیق نکرد؛ برای شائول ماتم گرفت و برایش دعا کرد.» (کلارک)
ب. سموئیل پیامآور بیاحساس و بیروح کلام خدا نبود. او برای شائول متأسف بود: «برای سختی قلبش، و در خطر بودن روحش.» (ترپ)