فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!

اول سموئیل باب ۱۷ – داوود و جلیات

جلیات اسرائیل را به چالش می‌کشد.

 

۱. آیات (۱-۱۰) جلیات فلسطینی، اسرائیل را به چالش می‌کشد.

و اما فلسطینیان لشکریان خود را برای نبرد گرد آورده، در سوکویِ یهودا جمع شدند، و در اِفِس‌دَمیم، جایی میان سوکو و عَزیقَه، اردو زدند. شائول و مردان اسرائیل نیز گرد آمده، در وادی اِیلاه اردو زدند و در برابر فلسطینیان صف آراستند. فلسطینیان در یک طرف بر کوهی ایستادند و اسرائیلیان در طرف دیگر بر کوهی، و دره‌ای در میانشان بود. از اردوی فلسطینیان پهلوانی بیرون آمد جُلیات نام، اهل جَت، که قامتش شش ذِراع و یک وجب بود. کلاهخودی برنجین بر سر داشت و به تن‌پوشی از زره به وزن پنج هزار مثقال برنج ملبس بود. بر پاهایش ساق‌بندهایی برنجین داشت و زوبینی برنجین میان دو کتفش آویخته بود. چوب نیزه‌اش همچون نَوَردِ بافندگان و سر نیزه‌اش ششصد مثقال آهن بود. سپردارش نیز پیشاپیش او می‌رفت. جُلیات ایستاده، به بانگ بلند صفوف اسرائیل را خطاب کرد و گفت: «چرا بیرون آمده، برای نبرد صف‌آرایی کرده‌اید؟ آیا من فلسطینی نیستم و شما خادمان شائول؟ پس حال مردی برای خود برگزینید تا نزد من آید. اگر توانست با من بجنگد و مرا بکُشد، ما بندگان شما خواهیم شد. اما اگر من بر او غالب آمدم و او را کشتم، شما بندۀ ما خواهید بود و ما را خدمت خواهید کرد.» آن فلسطینی افزود: «من امروز صفوف اسرائیل را به چالش می‌کشم! کسی به من بدهید تا با هم بجنگیم.»

الف. شائول و مردان اسرائیل نیز گرد آمده، در وادی اِیلاه اردو زدند: تپه‌های سرسبز اطراف دره ایلاه امروز نیز پابرجا هستند و شاهد یکی از پر اهمیت‌ترین نبردها در تمام کتاب‌مقدس بودند. این اتفاق از زمانی آغاز شد که فلسطینی‌ها، دشمنان ثابت اسرائیل در این دوره، ارتش خود را بر روی کوهی جمع کردند و بر روی کوه مقابل، ارتش اسرائیل اردو زده بود.

ب. از اردوی فلسطینیان پهلوانی بیرون آمد جُلیات نام، اهل جَت، که قامتش شش ذِراع و یک وجب بود: او مردی بلند‌قامت بود (شش ذراع و یک وجب عددی مابین ۲۵۶ تا ۲۸۰ سانتی‌متر است)، و او زره و سلاحی متناسب با جثه خود داشت.

یک) جلیات قد بلندی داشت، اما قد او در تاریخ ذکر نشده است. پول (Poole) در مورد قد جلیات می‌گوید: «در کنار غول‌های ذکر شده در کتاب‌مقدس، هرودوت، دیودوروس سیکولوس و پلینی و افراد دیگر، اشاره‌ به افرادی با هفت ذراع قد شده است، که نزدیک به دو برابر قد یک مرد معمولی است.» یانگ‌بلاد (Youngblood) به مورد ثبت‌شده رابرت پرشینگ وادلو (Robert Pershing Wadlow) اشاره می‌کند که در زمان مرگش در ۱۵ جولای ۱۹۴۰ در بیست و دو سالگی هشت فوت و یازده اینچ (حدود دو متر و ۴۷ سانتی‌متر) قد داشت.

دو) جلیات اهل جَت بود و یوشع ۲۲:۱۱ می‌گوید که قومی معروف به عَناقیان هنوز در روزگار یوشع در آنجا بودند. این گفته که حدود ۴۰۰ سال قبل از این موضوع بود نشان می‌دهد که چگونه ممکن است همچنان مردان با جثه بسیار بزرگ از شهر جت وجود داشته باشند.

سه) منابع مختلف برآوردهای متفاوتی ارائه می‌دهند، اما زره و سلاح جلیات با هم احتمالاً حدود ۱۵۰ تا ۲۰۰ پوند (۶۸ تا ۹۰ کیلوگرم) وزن داشتند. او مردی بزرگ و به‌قدر کافی قوی بود که این سلاح‌های عظیم را حمل و استفاده کند.

ج. پس حال مردی برای خود برگزینید تا نزد من آید… «من امروز صفوف اسرائیل را به چالش می‌کشم! کسی به من بدهید تا با هم بجنگیم: جلیات چالش جسورانه‌ای برای ارتش اسرائیل مطرح کرد. آدام کلارک می‌گوید که کلمه پهلوان در حقیقت از کلمه‌ای عبری می‌آید، «مردی در میان، مردی بین دو نفر» ایده این است که او مردی بود که بین دو ارتش ایستاد و به‌عنوان نماینده ارتش خود جنگید.

۲. آیه (۱۱) ترس شائول و تمام اسرائیل.

شائول و همۀ اسرائیلیان با شنیدن سخنان آن فلسطینی به وحشت افتادند و بسیار ترسیدند.

الف. با شنیدن سخنان آن فلسطینی به وحشت افتادند و بسیار ترسیدند: قصد  جلیات از اعلام این چالش دقیقاً همین بود. دلیل اینکه او با تجهیزات کامل جنگی ظاهر شد و در مقابل ارتش اسرائیل رژه رفت این بود که می‌خواست آنها را به وحشت بیندازد و بسیار  بترساند. جلیات تنها با ترس بنی‌اسرائیل را شکست داد.

یک) در هر مسابقه‌ای همیشه بهتر است که روحیه حریف خود را تضعیف کنید و ترس را در قلبش وارد کنید. اول اینکه ممکن است وارد نبرد نشوید چرا که ترس می‌تواند او را از نبرد پشیمان کند. دوم اینکه اگر او وارد نبرد شود با ترس، هراس و حرف‌های شما می‌جنگد، شما بخش بزرگی از مسیر برد را حتی قبل از آغاز نبرد طی کرده‌اید. این استراتژی اصلی شیطان در برابر ایمانداران است.

ب. شائول و همۀ اسرائیلیان با شنیدن سخنان آن فلسطینی به وحشت افتادند:  شائول دلیل خاصی برای ترس داشت. جلیات غول‌پیکر در میان فلسطینیان بود و شائول از دیگر مردان اسرائیلی، سر و گردن بلندتری داشت (اول سموئیل ۲:۹). او انتخاب منطقی برای نبرد در برابر جلیات بود، و می‌دانیم که می‌دانست دیگران انتظار دارند که او با جلیات بجنگد.

ج. به وحشت افتادند و بسیار ترسیدند: با نزدیک‌شدن به نبرد قریب‌الوقوع، این وضعیت شائول بود. او در دوره‌ای به‌عنوان رهبر نظامی سخت‌کوش و موفق شناخته می‌شد (اول سموئیل ۵۲:۱۴). اما این پیش از آن بود که روح خداوند از شائول خارج شود (اول سموئیل ۱۴:۱۶). وقتي روح خداوند شائول را ترک کرد، شجاعت هم از او دور شد.

داوود به اردوگاه اسرائیل می‌آید.

۱. آیات (۱۲-۱۵) داوود، که جوان‌ترین پسر در میان هفت برادر است، زمانش را بین کاخ و چوپانی تقسیم می‌کند.

و اما داوود پسر مردی بود یَسا نام اهل اِفراتَه، از بِیت‌لِحِمِ یهودا. یَسا هشت پسر داشت و در زمان سلطنت شائول، پیر و سالخورده بود. سه پسر بزرگ‌تر یَسا از پی شائول به جنگ رفته بودند. نام‌های سه پسر او که به جنگ رفته بودند چنین بود: نخست‌زادۀ او اِلیاب، پسر دوّم اَبیناداب، و پسر سوّم شَمَّه. داوود کوچک‌ترین بود. سه پسر بزرگ‌تر از پی شائول رفتند، اما داوود از نزد شائول آمد و شد می‌کرد تا گوسفندان پدرش را در بِیت‌لِحِم بچراند.

الف. داوود از نزد شائول آمد و شد می‌کرد تا گوسفندان پدرش را در بِیت‌لِحِم بچراند:

 به نظر می‌رسد داوود تنها در زمان نیاز به کاخ فراخوانده می‌شد، زمانی که روح پلید شائول را آزار می‌داد.

ب. داوود کوچک‌ترین بود: گفته می‌شد داوود کوچک‌ترین پسر از هشت پسر یسا بود. با این حال مزمور ۲۷:۸۹ داوود را نخست‌زادۀ خدا می‌نامد، که نشان می‌دهد اصطلاح «نخست‌زاده» در این زمینه به ترتیب تولد داوود در خانواده‌اش اشاره نمی‌کند، بلکه جایگاه والای او را در برنامه و هدف خداوند برجسته می‌کند. بنابراین، هنگامی که پولس رسول، عیسی را نخست‌زاده قبل از تمام خلقت در کولُسیان ۱۵:۱ می‌نامد، او نمی‌خواهد بگوید که عیسی مخلوقی است که آغازی داشته است. او به‌سادگی به برتری و جایگاه والای عیسی اشاره می‌کند.

۲. آیات (۱۶-۲۱) داوود هدایایی از خانه برمی‌دارد و به اردوگاه اسرائیل می‌رود.

آن فلسطینی چهل روز، صبح و شام بیرون می‌آمد و خود را نشان می‌داد. روزی یَسا به پسرش داوود گفت: «یک ایفَه از این غَلۀ برشته و این ده قرص نان را گرفته، بی‌تأمل برای برادرانت به اردوگاه ببر. این ده تکه پنیر را نیز برای فرماندۀ هزارۀ ایشان ببر و از سلامتی برادرانت جویا شو و از ایشان خبری بیاور.» شائول و برادران داوود همراه با همۀ مردان اسرائیل در وادی ایلاه در حال نبرد با فلسطینیان بودند. داوود بامدادان برخاسته، گله را به چوپانی سپرد و طبق فرمان یَسا آذوقه برگرفته، روانه شد. چون به اردوگاه رسید، لشکریان نعره‌کشان به سوی میدان جنگ بیرون می‌رفتند. اسرائیلیان و فلسطینیان لشکر در برابر لشکر، صف آراسته بودند.

الف. آن فلسطینی چهل روز، صبح و شام بیرون می‌آمد و خود را نشان می‌داد: هرروز جلیات طعنه می‌زد و ارتش اسرائیل را به سخره می‌گرفت و همه آنها (و به ویژه شائول) را بزدل خطاب می‌کرد.

ب. گله را به چوپانی سپرد: این کار کوچک قلب داوود چوپان را نشان می‌دهد. اگر گوسفندان را ترک می‌کرد تا برای پدرش کار کند مطمئن می‌شد که از گوسفندان به‌خوبی مراقبت می‌شود.

ج. چون به اردوگاه رسید، لشکریان نعره‌کشان به سوی میدان جنگ بیرون می‌رفتند: این درگیری باید حدود چهل روز طول کشیده باشد. هر دو ارتش بر دامنه تپه‌ها جمع می‌شدند و بر سر یکدیگر نعره و فریاد می‌زدند. جلیات رژه خود را انجام داد و با صدای بلند توهین‌‌ می‌کرد و پس از مدتی بنی‌اسرائیل با شرمساری پراکنده می‌شدند.

۳. آیات (۲۴-۲۲) داوود ترس سربازان اسرائیلی و چالش جلیات را می‌بیند.

داوود آنچه داشت به دست نگاهبان اسباب سپرد و به سوی صفوف دویده، رفت و جویای احوال برادران خود شد. در همان حال که با ایشان سخن می‌گفت، اینک آن پهلوان فلسطینیِ جَتی، جُلیات نام، از میان صفوف فلسطینیان بیرون آمده، همان سخنان را تکرار کرد، و داوود شنید. مردان اسرائیل جملگی با دیدن او بسیار ترسان شده، از برابرش گریختند.

الف. بسیار ترسان شده: ارتش اسرائیل همگی بسیار ترسان شده بودند. در میان آنها مردی نبود که با جلیات بجنگد. هر یک از آنها هنگامی که جلیات بیرون آمد از برابرش گریختند.

۴. آیات (۲۵-۲۷) داوود از جایزه شائول برای شکست جلیات خبردار می‌شود، اما فخر او جلال خداوند است.

آنان می‌گفتند: «آیا این مرد را که بیرون می‌آید، می‌بینید؟ به‌یقین بیرون می‌آید تا اسرائیل را به چالش کشد. پادشاه به مردی که او را بکشد، ثروتی عظیم خواهد بخشید و دختر خود را به او به زنی خواهد داد. خاندان پدرش را نیز در اسرائیل از پرداخت مالیات معاف خواهد کرد.» داوود از مردانی که کنارش ایستاده بودند، پرسید: «برای مردی که این فلسطینی را بکشد و این رسوایی را از اسرائیل برگیرد، چه خواهد شد؟ زیرا این فلسطینی نامختون کیست که لشکریان خدای زنده را به چالش کشد؟» پس آنان همان سخنان را برای داوود بازگفتند که: «برای کسی که او را بکشد، چنین و چنان خواهد شد.»

الف. پادشاه به مردی که او را بکشد، ثروتی عظیم خواهد بخشید: وضعیت آنقدر ناامید‌کننده بود که شائول نیاز دید جایزه‌ای سه قسمتی شامل جایزه نقدی، یک شاهزاده خانم، و معافیت مالیاتی پیشنهاد دهد، تا کسی را ترغیب کند تا برای مبارزه و شکست جلیات پا پیش بگذارد.

ب. برای مردی که این فلسطینی را بکشد و این رسوایی را از اسرائیل برگیرد، چه خواهد شد؟ زیرا این فلسطینی نامختون کیست که لشکریان خدای زنده را به چالش کشد: تمرکز سربازان دیگر بر خطر نبرد یا گرفتن پاداش‌های مادی بود. به نظر می‌رسد که تنها داوود بر شهرت اسرائیل و افتخار خدای زنده تمرکز کرده بود.

یک) این حرف نشان می‌دهد که داوود واقعاً مردی موافق دل خدا است. او به چيزهايي که برای خدا مهم بود، اهميت مي‌داد. او مشکل را از نظر روحانی می‌دید، نه مادی یا جسمانی.

·       هنگامی که مردان اسرائیل گفتند، «این مرد» داوود گفت، «این فلسطینی نامختون».

·       وقتی مردان اسرائیل گفتند: «به یقین بیرون می‌آید تا اسرائیل را به چالش بکشد،» داوود گفت، «این فلسطینی کیست که لشکریان خدای زنده را به چالش کشد

·       هنگامی که مردان اسرائیل گفتند، «مردی که او را بکشد،» داوود گفت، «مردی که این فلسطینی را بکشد و این رسوایی را از اسرائیل برگیرد

·       داوود همه چیز را از دیدگاه خداوند می‌دید، اما مردان اسرائیل همه چیز را تنها از دید انسان می‌دیدند.

۵. آیات (۲۸-۳۰) سخنان داوود اشتباه برداشت می‌شود و برادرش او را توبیخ می‌کند.

اما اِلیاب، برادر بزرگ داوود شنید که او با آن مردان سخن می‌گوید. پس بر او خشم گرفته، پرسید: «برای چه به اینجا آمدی؟ آن گوسفندان کم‌شمار را در بیابان نزد که نهادی؟ من از گستاخی و شرارتِ دل تو آگاهم؛ تو تنها به تماشای جنگ آمده‌ای!» داوود گفت: «حال دیگر چه کرده‌ام؟ آیا تنها سخنی نگفتم؟» پس از اِلیاب روی به جانب دیگری گردانید و همان سخن را گفت، و لشکریان نیز او را چون پیشتر پاسخ دادند.

الف. پس بر او خشم گرفته: شايد فکر کنید که دیدار داوود، الياب را خوشحال کرد مخصوصاً با توجه به تمام چيزهایي که از خانه آورده بود، اما سخنان داوود، الیاب را خشمگین کرد و دلایل زیادی برای آن وجود داشت.

یک) اول اینکه او عصبانی بود چون احساس می‌کرد داوود بی‌اهمیت و بی‌ارزشی است که حق حرف زدن ندارد، به‌خصوص با چنان سخنان جسورانه‌ای (برای چه به اینجا آمدی؟ آن گوسفندان کم‌شمار را در بیابان نزد که نهادی؟).

دو) دوم اینکه او عصبانی بود چون احساس می‌کرد انگیزه داوود را می‌داند (من از گستاخی و شرارتِ دل تو آگاهم)، اما او واقعاً قلب داوود را نمی‌شناخت. «در اینجا او با نقشی را بر عهده می گیرد که فقط به خدا تعلق دارد (ارمیا ۱۰:۱۷)، و قلب داوود را بر اساس معیارهای خودش قضاوت می کند.» (ترپ)

سه) سوم اینکه او عصبانی بود زیرا او فکر می‌کرد داوود سعی دارد شخص دیگری را تحریک به مبارزه با جلیات کند تا او بتواند بیننده نبردی باشد (تو تنها به تماشای جنگ آمده‌ای). الیاب خود مردی بلند قد با ظاهری خوب بود (اول سموئیل ۷:۱۶)، و ممکن است احساس کرده باشد که داوود در تلاش است تا او را به نبرد سوق دهد.

چهار) بالاخره او عصبانی بود چون حق با داوود بود! هنگامی که شما بسیار ترسان شده‌اید و از چیزی به‌خاطر ترس فرار می‌کنید، تنها چیزی که نمی‌خواهید بشنوید، این است که کسی به شما بگوید شجاع باشید.

ب. حال دیگر چه کرده‌ام؟ آیا تنها سخنی نگفتم: داوود روی حرفش ماند، شکی نیست که آنچه برادرش الیاب گفت او را ناراحت کرد، اما نگذاشت مانعش شود. داوود قبل از همه چيز به فکر کار خدا بود. قبل از امنیت شخصی خود، قبل از شکوه شخصی خود، قبل از افتخار شخصی خودش، نگرانی زیادی برای خدا داشت.

یک) داوود بیشتر نگران خدا بود (آیا تنها سخنی نگفتم) تا احساسات خودش. هنگامی که سخنان داوود اشتباه فهمیده شد و علناً توسط برادرش سرزنش شد، احتمالاً در میان خنده‌های دیگر سربازان، می‌توانست همه چیز را رها کند. اما او قدرت حفاظت خدا را در زندگی خود نشان داد و به‌درستی پاسخ داد. او به جلال و موفقیت خود اهمیتی نمی‌داد، بلکه تنها برای جلال و موفقیت خداوند تلاش می‌کرد. در آن لحظه جلیات اساساً شکست خورد. این نقطه محوری نبرد بود. اگر سخنان آزاردهنده الیاب بتواند داوود را به واکنش دنیوی و غیر روحانی برانگیزد، آنگاه قدرت داوود از بین خواهد رفت. اما هنگامی که داوود بر روح خود حاکم بود و به نرمی پاسخ داد، او بیش از هر زمان دیگری با روح خداوند هم‌قدم بود. جلیات درست همان لحظه شکست خورد.

دو) «بلافاصله قبل از نبرد با فلسطینی‌ها، او نبردی داشت که به‌مراتب فکر، تدبیر، صبر و شکیبایی بیشتری می‌طلبید. نبردی کلامی که در آن مجبور بود با برادرانش و با پادشاه شائول درگیر شود، پرچالش‌تر بود نسبت به پیش رفتن با قدرت خداوند برای درهم کوبیدن لاف‌زنی ختنه‌نشده. اغلب، افراد به جای دشمنان خود، با مشکلات بیشتری از جانب کسانی مواجه می‌شوند که آنها را دوست می‌دانند. هنگامی که فرد یاد می‌گیرد بر تأثیر ناامیدکننده دوستان خوش‌نیت غلبه کند، بر چالش‌های ناشی از دشمنان آشکار مؤثرتر غلبه می‌کند.» (اسپرجن)

داوود برای جنگ با جلیات آماده می‌شود.

۱. آیات (۳۱-۳۲) سخنان اطمینان‌بخش داوود به شائول.

چون سخن داوود به گوش‌ها رسید، آن را نزد شائول بازگفتند. پس شائول از پی داوود فرستاد. داوود به شائول گفت: «هیچ‌کس به سبب این فلسطینی خود را نبازد. خدمتگزارت می‌رود و با او می‌جنگد.»

الف. چون سخن داوود به گوش‌ها رسید، آن را نزد شائول بازگفتند: البته این‌گونه نبود که تمام حرف‌های داوود جسورانه باشد. او هرگز نگفت: «اگر برای مبارزه با آن فلسطینی بروم، او را به خاک می‌زنم. او برای من حریفی نیست.» داوود این‌گونه حرف نزد، اما حداقل در مقابل جلیات ایستاد. داوود استواری زیادی از خود نشان نداد، اما بیش از هر فرد دیگری در اسرائیل شجاعت نشان داد، بنابراین ارزش گزارش دادن به شائول را داشت.

ب. خدمتگزارت می‌رود و با او می‌جنگد: شائول مدت زیادی صبر کرد -حداقل ۴۰ روز- و منتظر شنیدن این سخنان بود. اما شنیدن این حرف اکنون، از دهان این پسر، بیشتر شبیه یک شوخی احمقانه بود. «خبر خوب این است که بالاخره کسی می‌خواهد با جلیات بجنگد. خبر بد این است که او پسربچه‌ای چوپان است.»

یک) حرف‌های داوود به شائول تقریباً موضوع را بدتر کرد. هیچ‌کس به سبب این فلسطینی خود را نبازد از این حرف برداشت می‌شد، «همگی آرام باشید، من وضعیت را کاملاً تحت کنترل دارم.» چنین حرفی از طرف این نوجوان مسخره به نظر مي‌رسید. انگار که اینها حرف‌های جوانی مغرور و با اعتماد به نفسی بیش از حد باشد، هرچند این‌گونه نبود.

ج. خدمتگزارت می‌رود و با او می‌جنگد: اینها سخنان جسورانه‌ای هستند. این اولین باری است که داوود به‌طور خاص داوطلب نبرد با جلیات می‌شود. اینکه بگوییم: «کسی باید برای مقابله با این دشمن کاری انجام دهد»، با اینکه بگوییم: «من برای مقابله با این دشمن دست به کار می‌شوم» بسیار متفاوت است.

۲. آیات (۳۳-۳۷) تمرینات داوود به‌عنوان چوپان او را آماده می‌کند.

شائول در جواب گفت: «تو را یارای رویارویی و نبرد با این فلسطینی نیست، زیرا که جوانی بیش نیستی، حال آنکه او از جوانی مرد جنگ بوده است.» اما داوود به شائول گفت: «کار خدمتگزارت چوپانی گلۀ پدرش بوده است. هرگاه شیر یا خرسی آمده و بره‌ای را از گله ربوده، من از پی‌اش رفته‌ام و ضربتی بر آن وارد آورده، بره را از دهانش رهانیده‌ام. و اگر بر ضد من برخاسته، ریشش را گرفته و آن را زده و کشته‌ام. خدمتگزارت هم شیر کشته است، هم خرس. این فلسطینی نامختون نیز همچون یکی از آنها خواهد بود، زیرا که لشکریان خدای زنده را به چالش می‌کشد.» داوود سپس افزود: «همان خداوندی که مرا از چنگال شیر و خرس رهانید، مرا از دست این فلسطینی نیز خواهد رهانید.» پس شائول به داوود گفت: «برو، خداوند با تو باشد!»

الف. تو را یارای رویارویی و نبرد با این فلسطینی نیست، زیرا که جوانی بیش نیستی: شائول فکر می‌کرد داوود به دلیل سن، جثه و بی‌تجربگی مناسب نیست. این نشان می‌دهد که شائول صرفاً به صورت معمول و ظاهری به نبرد نگاه می‌کرد. ظاهر داستان نشان می‌داد که هیچ راهی برای پیروزی داوود وجود نداشت. اما از دیدگاه خدا غیرممکن بود داوود شکست بخورد.

ب. جوانی بیش نیستی، حال آنکه او از جوانی مرد جنگ بوده است: شائول در اصل به داوود گفت: «او بیشتر از تمام عمر تو سرباز بوده است. چطور ميتواني او را شکست دهي؟» باز هم این نشان می‌دهد که شائول فقط به ظاهر توجه می‌کرد، نه ابعاد روحانی این نبرد.

ج. خدمتگزارت هم شیر کشته است، هم خرس: خدا داوود را دقیقاً برای این نبرد زمانی که داوود چوپانی ساده بیش نبود، آماده کرد. شیری به گله حمله کرد و داوود با شیر جنگید. خرسی به گله هجوم آورد و داوود با خرس جنگید. در تمام این مدت، خدا داوود را برای مبارزه با جلیات آماده کرد. داوود چه مدت براي مبارزه با جلیات آماده می‌شد؟ تمام عمرش، تا آن روز.

یک) به‌طور کلی، الگوی خدا برای آماده‌سازی این‌گونه است. او ما را فرا می‌خواند تا درست در جایگاهی که هستیم به او وفادار باشیم و سپس از وفاداری‌مان برای به انجام رساندن کارهای بزرگتر استفاده می‌کند. اگر داوود از شیر یا خرس می‌ترسید، اکنون هرگز آماده مبارزه با جلیات نبود. اما او در آن موقع وفادار بود پس اکنون نیز وفادار هست.

د. خدمتگزارت هم شیر کشته است، هم خرس. این فلسطینی نامختون نیز همچون یکی از آنها خواهد بود: داوود با پیشرفت داستان جسارت بیشتری نشان داد. در ابتدا گفت کسی باید برای برقراری عدالت با جلیات بجنگد (اول سموئیل ۲۶:۱۷، ۲۹). سپس گفت که با جلیات می‌جنگد (اول سموئیل ۳۲:۱۷). اکنون او مي‌گوید جلیات را خواهد کشت.

ه. همان خداوندی که مرا از چنگال شیر و خرس رهانید، مرا از دست این فلسطینی نیز خواهد رهانید: داوود به‌عنوان چوپان با شیرها و خرس‌ها روبرو شده بود، اما به فکرش خطور نمی‌کرد که برای مبارزه با یک غول در حال آموزش دیدن است. در میان دوره آماده‌سازی ما به‌ندرت می‌فهمیم که خدا چگونه از آن استفاده خواهد کرد. با این حال، اکنون داوود می‌تواند به عقب نگاه کند و بداند خدایی که قبلاً او را رهانیده بود اکنون نیز او را می‌رهاند. داوود می‌دانست که کمک خدا در زمان‌های گذشته نشان‌دهنده کمک او در آینده است.

۳. آیات (۳۸-۴۰) داوود برای جنگ با جلیات آماده می‌شود.

آنگاه شائول جامۀ خویش را بر داوود پوشانید و کلاهخودی برنجین بر سرش نهاد، و او را به تن‌پوشی از زره ملبس ساخت، و داوود شمشیر شائول را بر جامۀ خویش به کمر بست. آنگاه کوشید با آنها راه برود زیرا که بدانها عادت نداشت. پس به شائول گفت: «با اینها نمی‌توانم بروم، زیرا به آنها عادت ندارم.» بنابراین آنها را از تن به در آورد. سپس چوب‌دستی خود را به دست گرفت و پنج سنگ صاف از نهر برگزیده، در کیسۀ چوپانی خود نهاد. و فلاخُنش را به دست گرفته، به آن فلسطینی نزدیک شد.

الف. شائول جامۀ خویش را بر داوود پوشانید و کلاهخودی برنجین بر سرش نهاد:  شائول هنوز به فکر امور جسمانی و معمولی بود، او به فکر چیزهایی بود که صرفاً ظاهری هستند. او فکر می‌کرد که اگر قرار باشد این پسر جلیات را شکست دهد، به بهترین زره در اسرائیل -زره پادشاه- نیاز دارد.

ب. کوشید با آنها راه برود زیرا که بدانها عادت نداشت. پس به شائول گفت: «با اینها نمی‌توانم بروم، زیرا به آنها عادت ندارم: شائول سعی کرد زره خود را تن داوود کند، اما فایده نداشت. فایده نداشت چون زره شائول با جثه داوود تناسب نداشت. همه چیز بیش از حد بزرگ بود و داوود نمی‌توانست با زره شائول به‌خوبی حرکت کند. فایده نداشت زیرا زره شائول از نظر روحانی مناسب داوود نبود. زره، تکنولوژی نظامی، یا خرد انسانی در این نبرد پیروز نمی‌شد، بلکه یهوه خدای اسرائیل پیروز این نبرد بود.

یک) انسان‌ها اغلب سعی می‌کنند با زره فرد دیگری به جنگ بروند. آنها می‌بینند خدا کاری فوق‌العاده از طریق شخص دیگری انجام می‌دهد و سعی می‌کنند آن را تقلید کنند بدون اینکه آن را واقعاً مال خود کنند. کار خدا هرگز این‌گونه انجام نمی‌شود.

دو) متأسفانه، بسیاری از مردم در مورد زره خدا هم همین را می‌گویند: «با اینها نمی‌توانم بروم، زیرا به آنها عادت ندارم.» آیا شما بیشتر با سلاح‌ها و زره‌های جسمانی آشنا هستید یا سلاح‌ها و زره‌های روحانی؟ «هنگامی که برخی از افراد را  برای دعا کردن، و یا هر جنبه دیگری از زره روحانی خداوند، تحت فشار می‌گذارید، ممکن است پاسخ دهند، البته اگر حقیقت را بگویند، من نمی‌توانم این کار را بکنم، زیرا به آن عادت نکرده‌ام.» (ترپ)

ج. آنها را از تن به در آورد: داوود مجبور بود از زره شائول دست بکشد. او باید عهد می‌کرد: «من با زره انسانی نمی‌جنگم. در عوض، من به خداوند و زره او اعتماد دارم.» اغلب، ما می‌خواهیم مسیر امن «میانه» را پیش بگیریم که بتوانیم هر دو نوع زره را بپوشیم. خدا می‌خواهد ما فقط به او اعتماد کنیم.

د. چوب‌دستی خود را به دست گرفت و پنج سنگ صاف از نهر برگزیده، در کیسۀ چوپانی خود نهاد. و فلاخُنش را به دست گرفته، به آن فلسطینی نزدیک شد: داوود از همان ابزارهایی که قبلاً به‌عنوان چوپان برای کشتن شیر و خرس استفاده کرده بود، بهره برد. چيزي که خدا قبلاً استفاده کرده بود، دوباره از آن استفاده خواهد کرد.

یک) طبق حکایت یهودی جالب -اما صرفاً افسانه‌ای- این پنج سنگ خاص از نهر، داوود را فراخواندند و گفتند: «توسط ما تو بر این غول غلبه می‌کنی!»

دو) چرا داوود پنج عدد سنگ انتخاب کرد؟ در حالی‌که او فقط به يک سنگ احتياج داشت تا جلیات را بکشد. برخی می‌گویند -به طنز- چون جلیات چهار خویشاوند غول‌پیکر دیگر نیز داشت که داوود و هم‌رزمانش بعدها آنها را کشتند (دوم سموئیل ۱۸:۲۱-۲۲).

ه. به آن فلسطینی نزدیک شد: اين مسئله اهميت داشت. داوود می‌توانست حرف‌های جسورانه بزند، از زره شائول دست بکشد، به زره خدا اعتماد کند و لوازم چوپانی را همراه بردارد. اما اگر او هرگز وارد نبرد نمی‌شد، این اقدامات چه اهمیتی داشت؟ در پایان، داوود ایمان خود را نه فقط در کلام، نه فقط برای چشم‌پوشی، نه فقط برای آماده‌سازی، بلکه در واقع برای نزدیک شدن به فلسطینی نشان داد. این ایمان واقعی است.

داوود جلیات را شکست می‌دهد.

۱. آیات (۴۱-۴۴) جلیات داوود و خدایش را نفرین می‌کند.

آن فلسطینی پیش آمد و به داوود نزدیک شد، و سپردارش نیز پیشاپیش او می‌آمد. چون نظر کرده، داوود را بدید، او را خوار شمرد زیرا نوجوانی بیش نبود، سرخ‌رو و خوش‌سیما. پس به داوود گفت: «آیا من سگم که با چوب نزد من می‌آیی؟» و به نام خدایان خود، داوود را لعن کرد و بدو گفت: «نزد من بیا تا گوشت تَنَت را به مرغان هوا و جانوران صحرا بدهم.»

الف. آن فلسطینی پیش آمد و به داوود نزدیک شد، و سپردارش نیز پیشاپیش او می‌آمد: بدیهی است که به دلیل جثه و تجربه جلیات این مبارزه «عادلانه» نبود. علاوه بر آن این نبرد دو در برابر یک بود چرا که جلیات همراه سپردارش بود.

ب. چون نظر کرده، داوود را بدید، او را خوار شمرد: ایده پشت نظر کرده از آنجا می‌آید که جلیات به اطراف نگریست تا داوود را ببیند. داوود در مقایسه با این مرد آنقدر کوچک بود که جلیات به سختی او را دید. اما وقتي او را دید او را خوار شمرد. داوود هیچ‌چیز، مطلقاً هیچ‌چیز، نداشت که باعث ترس یا احترام در قلب جلیات شود. جلیات حس کرد به او توهین کرده‌اند که داوود را فرستاده‌اند (آیا من سگم که با چوب نزد من می‌آیی؟).

یک) وقتی جلیات پرسید: «آیا من سگم؟» بدتر از آن چیزی بود که به نظر می‌رسد. کلمه عبری برای سگ (kaleb) در متونی مانند تثنیه ۱۸:۲۳ برای بدکاره‌های هم‌جنس‌گرای مرد به کار می‌رفت. جلیات احساس کرد که فرستادن داوود توهینی به مردانگی اوست.

ج. به نام خدایان خود، داوود را لعن کرد: اگر قبلاً شبهاتی وجود داشت، بدون شک اکنون معلوم شده بود که این یک مبارزه عادلانه نیست. جلیات و سپردارش فقط در برابر داوود نبودند، بلکه در برابر داوود و یهوه خدای اسرائیل بودند. نتیجه نبرد روشن است. هر کسی که بینش روحانی داشته باشد می‌تواند به‌راحتی روایت را از این نقطه به بعد نتیجه بگیرد.

د. نزد من بیا: «بيا جلو، ای بچه!» داوود بیش از حد مایل است تا درخواست جلیات را برآورده کند.

۲. آیات (۴۵-۴۷) داوود، مملو از ایمان، به او پاسخ می‌دهد.

آنگاه داوود به آن فلسطینی گفت: «تو با شمشیر و نیزه و زوبین نزد من می‌آیی، اما من به نام خداوند لشکرها، خدای سپاهیان اسرائیل که او را به چالش کشیده‌ای، نزدت می‌آیم. امروز خداوند تو را به دست من تسلیم خواهد کرد، و من تو را زده، سرت را از تن جدا خواهم کرد و لاشه‌های لشکر فلسطینیان را امروز به مرغان هوا و وحوش زمین خواهم داد، تا تمامی جهان بدانند که در اسرائیل خدایی هست. و تمامی این جماعت خواهند دانست که خداوند به شمشیر و نیزه نجات نمی‌دهد. زیرا نبرد از آنِ خداوند است و او شما را به دست ما خواهد داد.»

الف. آنگاه داوود به آن فلسطینی گفت: می‌توان صدای بم پرطنین جلیات را تصور کرد که در تپه‌های بلند اطراف دره ایلاه طنین‌انداز می‌شود. این صدا ترس را به قلب هر سرباز اسرائیلی و شاید حتی برخی از سربازان فلسطینی لرزه می‌انداخت! سپس داوود با صدای نوجوان خود، شايد حتي با صدایی گرفته، پاسخ داد. فلسطینی‌ها وقتی شنیدند داوود عملاً با صدایی گرفته فریاد می‌زند، می‌خندیدند و بنی‌اسرائیل وحشت‌زده و خجالت‌زده بودند.

ب. تو با شمشیر و نیزه و زوبین نزد من می‌آیی، اما من به نام خداوند لشکرها، خدای سپاهیان اسرائیل که او را به چالش کشیده‌ای، نزدت می‌آیم: داوود بدون اعتبار بخشید به خود جلیات، بین خود و او تضاد ایجاد کرد. «ای آقا، تو فقط چند سلاح زیبا و تجملی با خود داری. اما من چیزی به‌مراتب بهتر از سلاح‌های تو دارم.»

یک( وقتی می‌گوییم، «من به نام خداوند لشکرها نزدت می‌آیم» مثل این است که بگوییم، «من به‌عنوان نماینده خداوند لشکرها، خدایی که ارتش‌های آسمانی به فرمان او هستند، می‌آیم. من فرستاده هستم، مردی در مأموریت از سوی خدا.»

ج. امروز خداوند تو را به دست من تسلیم خواهد کرد: داوود جسورتر و جسورتر شد. اینکه به شائول بگوید که جلیات را خواهد کشت (اول سموئیل ۳۶:۱۷) بسیار متفاوت است از اینکه به جلیات بگوید که او را خواهد کشت، و خداوند امروز این کار را انجام خواهد داد. اضافه کردن من تو را زده، سرت را از تن جدا خواهم کرد جزئیات خوب و  دقیقی است.

یک( داوود با دقت گفت: خداوند تو را به دست من تسلیم خواهد کرد. داوود جسور بود، اما این جسارت از خدا بود نه از خودش. او می‌دانست که این جنگ متعلق به خداوند است.

د. تمامی جهان بدانند که در اسرائیل خدایی هست: خود این حادثه داوود را مشهور کرد. اما به این دلیل نبود که او این کار را انجام داد. او این کار را برای شهرت و جلال خداوند انجام داد، نه برای خودش. او می‌خواست تمامی جهان بدانند که در اسرائیل خدایی هست.

ه. تمامی این جماعت خواهند دانست: در این مرحله کافی نبود که تمامی جهان بدانند که در اسرائیل خدایی هست. اسرائیل باید می‌دانست که خدایی در اسرائیل وجود دارد! شائول و بقیه سربازان اسرائیل فکر می‌کردند که خداوند تنها با شمشیر و نیزه می‌تواند نجات دهد. آنها واقعاً باور نداشتند که نبرد از آنِ خداوند است، اما داوود به آنها اثبات خواهد داد.

و. او شما را به دست ما خواهد داد: باز هم متوجه فروتنی داوود می‌شویم. او شما را به دست من نخواهد داد. داوود می‌دانست که این نبرد «ما» بود، که او به نمایندگی از همه اسرائیل جنگید. اگر به خداوند اعتماد نداشتند، داوود به جای آنها اعتماد داشت.

۳. آیه (۴۸-۴۹) داوود جلیات را می‌کشد.

چون آن فلسطینی برخاسته، پیش آمد و به جهت رویارویی با داوود نزدیک شد، داوود نیز به‌شتاب به سوی میدان نبرد دوید تا با او رویاروی شود. آنگاه دست به کیسه‌اش برد و سنگی از آن گرفته، با فلاخُن پرتاب کرد و به پیشانی آن فلسطینی زد. سنگ در پیشانی او فرو رفت و او به روی بر زمین افتاد.

الف. چون آن فلسطینی برخاسته، پیش آمد و به جهت رویارویی با داوود نزدیک شد، داوود نیز به‌شتاب به سوی میدان نبرد دوید تا با او رویاروی شود: عجب صحنه‌ای! جلیات که از جسارت داوود خشمگین شده بود، پیش آمد تا به سرعت داوود را بکشد. داوود فرار نکرد، او مخفي نشد. او وحشت نکرد. به زانو در نیامد و دعا نکرد. در عوض، داوود نیز به‌شتاب به سوی میدان نبرد دوید تا با او رویاروی شود.

یک) بسیاری از مسیحیان با این موضوع در کشمکش هستند. آیا خدا قرار است این کار را انجام دهد یا من قرار است این کار را انجام دهم؟ پاسخ این است: «بله!» خدا این کار را می‌کند و ما این کار را می‌کنیم. به خدا اعتماد کن،  بر او تکیه کن و سپس دست به کار شو و تا جایی که ‌می‌شود تلاش کن، مستقیم به سوی دشمن برو. اين‌گونه کار خدا انجام مي‌شود.

دو) «اعضای بی‌حال کلیساهای ارتدکس ما اغلب اعلام می‌کنند، «خدا کار خود را انجام خواهد داد»، در حالی که در جستجوی نرم‌ترین بالش برای تکیه دادن سر خود هستند، تأکید می‌کنند: «اهداف ابدی محقق خواهند شد، خدا جلال خواهد یافت.» در حالی که این لفاظی ممکن است چشمگیر به نظر برسد، اما می‌توان از آن با اهداف مضر استفاده کرد. می‌توان آن را به یک ماده افیونی تبدیل کرد که باعث خواب عمیق و مضر می‌شود و افراد را کاملاً بی‌فایده می‌کند.» (اسپرجن)

ب. دست به کیسه‌اش برد و سنگی از آن گرفته، با فلاخُن پرتاب کرد و به پیشانی آن فلسطینی زد. سنگ در پیشانی او فرو رفت و او به روی بر زمین افتاد.: داوود دست ثابت و هدف‌گیری دقیق کسی را داشت که واقعاً به خدا اعتماد دارد. او با استفاده از فلاخن-بندی چرمی با یک کیسه در وسط برای پرتاب سنگ- جلیات را کشت.

یک. پیروزی در این نبرد در خلوت با گوسفندان رقم خورد. در آن لحظات تنهایی با بره‌ها، داوود با خدا صحبت می‌کرد و مهارت خود را در استفاده از فلاخن با تمرین هدف‌گیری گسترده تقویت کرد. اکنون، ارتباط او با خداوند و مهارت او در استفاده از فلاخن، هر دو توسط خدا استفاده شد. همان‌طور که گفته می‌شود، «در استفاده از فلاخن، ضربه زدن به نشانه نیاز به تمرین زیادی دارد؛ اما هنگامی که این مهارت به دست می‌آید، فلاخن تقریباً به اندازه تفنگ یا کمان کشنده است.» (کلارک)

دو) هر کس دیگری بود فکر می‌کرد، «جلیات خیلی بزرگ است و من نمی‌توانم او را شکست دهم.» داوود فکر می‌کرد، «جلیات خیلی بزرگ است، تیرم به خطا نمی‌رود.» مردي با ايمان کمتر ممکن بود به‌قدری دستپاچه شود که نتواند با دقت هدف‌گیری کند.» (بلیکی)

ج. او به روی بر زمین افتاد: همان‌طور که داجون خدای فلسطینی‌ها در برابر خداوند به روی بر زمین افتاد (اول سموئیل ۲:۵-۵)، حالا پرستنده داجون نیز به روی بر زمین می‌افتد.

۴. آیات (۵۰-۵۴) داوود سر جلیات را می‌برد و بنی‌اسرائیل به فلسطینی‌ها یورش می‌برند.

بدین‌سان داوود با فلاخُن و سنگ بر آن فلسطینی چیره شد، و بی‌آنکه شمشیری به دست داشته باشد، او را زد و کشت. سپس دوید و بالای سر آن فلسطینی ایستاد، و شمشیرش را گرفته، از غلاف برکشید و او را کشت، و سرش را با آن از تن جدا کرد. فلسطینیان چون پهلوان خود را مرده دیدند، گریختند. آنگاه مردان اسرائیل و یهودا نعره‌زنان برخاسته، فلسطینیان را تا جَت و تا دروازه‌های عِقرون تعقیب کردند، به گونه‌ای که مجروحان فلسطینی از شَعَرایِم تا به جَت و عِقرون بر راه افتادند.  و بنی‌اسرائیل از تعقیب فلسطینیان بازگشتند و اردوگاه آنان را غارت کردند. داوود سر آن فلسطینی را برگرفته، به اورشلیم برد، اما زرۀ او را در خیمۀ خویش نهاد.

الف. دوید و بالای سر آن فلسطینی ایستاد، و شمشیرش را گرفته، از غلاف برکشید و او را کشت، و سرش را با آن از تن جدا کرد:  ابتدا، داوود مطمئن شد که دشمن مُرده است. شما نمی توانید نسبت به گناه و یا دشمنان روحانی خود کوتاه بیایید؛ بلکه باید آنها را قاطعانه از بین ببرید. دوم اینکه داوود از شمشیر خود جلیات برای بریدن سرش استفاده کرد.

یک) بعدها داوود در مزمور ۶:۵۷ نوشت: «در برابر پاهایم دام گستردند، و جانم خم گردید! بر سر راهم چاه کندند، اما خود بدان فرو افتادند خداوند دوست دارد از سلاح شیطان بر علیه خودش استفاده کند.

ب. فلسطینیان چون پهلوان خود را مرده دیدند، گریختند: آنها پذیرفته بودند که در صورت باخت پهلوانشان تسلیم اسرائیل شوند (اول سموئیل ۹:۱۷). ما هيچ‌وقت نبايد انتظار داشته باشيم که شيطان به وعده‌هایش عمل کند، اما سربازان اسرائیل فلسطینی‌ها را تعقیب کردند و شکست دادند. کار داوود به آنها شجاعت و ایمان زیادی به خداوند داد.

یک) داوود هرگز اول تیموتائوس ۱۲:۴ را نخواند، اما آن را زندگی کرد: «مگذار هیچ‌کس تو را به سبب جوانی‌ات حقیر شمارد، بلکه در گفتار و کردار و محبت و ایمان و پاکی، همۀ مؤمنان را سرمشق باش داوود مانند یک الگو رهبری کرد و اسرائیل را به پیروزی بزرگی رساند.

ج. سر آن فلسطینی را برگرفته، به اورشلیم برد، اما زرۀ او را در خیمۀ خویش نهاد: از آنجا که سال‌ها بعد اورشلیم فتح شد (دوم سموئیل ۶:۵-۱۰) این جمله به احتمال زیاد به این معنی است که داوود سرانجام سر جلیات را به اورشلیم برد. اما داوود بعداها از شمشیر جلیات استفاده می‌کند (اول سموئیل ۹:۲۱). داوود یادگاری‌های ماندگاری از کار عظیم خدا برداشت.

یک) «احتمالاً داوود سر را در محلول نمک و سرکه قرار داد و آن را در سالن ضیافت خود پس از تصرف اورشلیم آویزان کرد.» (الیسون)

۵. آیات (۵۵-۵۸) شائول با داوود قهرمان دیدار می‌کند.

چون شائول دید که داوود به رویاروییِ آن فلسطینی می‌رود، از اَبنیر، فرماندۀ لشکر پرسید: «ای اَبنیر، این نوجوان پسر کیست؟» اَبنیر پاسخ داد: «ای پادشاه، به جانت سوگند، نمی‌دانم.» پادشاه گفت: «پرس و جو کن و ببین این نوجوان پسر کیست.» و چون داوود از کشتن آن فلسطینی بازگشت، اَبنیر او را گرفته، به حضور شائول برد و سر آن فلسطینی در دستش بود. شائول از او پرسید: «ای جوان، پسر کیستی؟» داوود پاسخ داد: «پسر خدمتگزارت یَسای بِیت‌لِحِمی.»

الف. اين جمله به اين معني نيست که شائول داوود را نشناخته است. شاید شائول داوود را شناخت و او تنها می‌خواست در مورد پیشینه خانوادگی داوود بداند (پرس و جو کن و ببین این نوجوان پسر کیست). شائول دخترش را به مردی که جلیات را بکشد، وعده داده بود و شائول می‌خواست بیشتر در مورد داماد آینده‌اش بداند.

یک) امکان دارد که واقعاً شائول داوود را نشناخته باشد. برخی فکر می‌کنند که داوود پشت یک دیوار یا پرده برای شائول می‌نواخت. بنابراین شائول هرگز چهره‌اش را ندیده بود. برخی دیگر فکر می‌کنند که به دلیل روح پلید، ذهن شائول درست کار نمی‌کرد. همچنین می‌دانیم که داوود تمام وقت خود را در کاخ صرف نمی‌کرد بلکه برای چوپانی گوسفندان به خانه می‌رفت (اول سموئیل ۱۵:۱۷). این احتمال وجود دارد که ظاهر داوود در طول زمانی که او از شائول دور بود، تغییر کرده باشد، بنابراین شائول بلافاصله او را نشناخت. هنگامی که شائول داوود را «مرد جوان» نامید، این کلمه به معنای کسی است که کامل رشد کرده، بالغ و آماده ازدواج است.

ب. داوود از کشتن آن فلسطینی بازگشت: داوود یک پیروزی بزرگ به دست آورد، اما پیروزی او بزرگ‌تر از پیروزی عیسی مسیح بر صلیب نبود. پیروزی داوود بر جلیات «تصویر نمادینِ» پیروزی‌ِ عیسی برای قومش است.

·      داوود و عيسي، هر دو نماينده قوم خود بودند. براساس اول سموئيل ۸:۱۷-۹، هر اتفاقی که برای نماینده قوم رخ می‌داد، برای قوم نیز اتفاق می‌افتاد.

·      داوود و عیسی، هر دو برای زمینی که به‌حق متعلق به قوم خدا بود جنگیدند، زمینی که از دست داده بودند.

·      داوود و عیسی، هر دو به تنهایی با دشمن جنگیدند وقتی که دشمن با تهدید و ارعاب قادر بود بر قوم خدا مسلط شود.

·      داوود و عیسی، هر دو توسط پدرشان به میدان جنگ فرستاده شدند (اول سموئیل ۱۷:۱۷).

·      داوود و عیسی، هر دو مورد تمسخر برادران خود قرار گرفتند و رد شدند.

·      داوود و عیسی، هر دو بدون توجه به استراتژی‌های بشری و یا خرد متعارف مبارزه کردند.

·      داوود و عیسی، هر دو در نبرد برنده شدند، اما دیدند که دشمنان آنها پس از شکست با میل و رغبت تسلیم نشدند.

·      داوود و عیسی، هر دو در نبردی شرکت کردند که حتی قبل از شروع پیروزی آنها حتمی بود.