فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!
اول سموئیل باب ۱۸ – اختلاف شائول با داوود
داوود، یوناتان و شائول
۱. آیات (۱-۴) دوستی بین داوود و یوناتان.
چون داوود از سخن گفتن با شائول فارغ شد، دل یوناتان به دل داوود چسبید، و یوناتان داوود را همچون جان خویش دوست میداشت. آن روز، شائول داوود را گرفته، نگذاشت به خانۀ پدر خود بازگردد. و یوناتان با داوود پیمان بست، زیرا او را همچون جان خویش دوست میداشت. یوناتان ردایی را که بر تن داشت به در آورد و همراه با زره، و حتی شمشیر و کمان و کمربند خود، به داوود بخشید.
الف. چون داوود از سخن گفتن با شائول فارغ شد: هنگامی که داوود گفتگوی «پس از کشتن جلیات» با شائول را به پایان رساند، شهرت او در اسرائیل مسلم شد. او عمل قهرمانانه چشمگیری انجام داده بود و در ابتدا مورد استقبال رهبر اسرائیل قرار گرفت.
ب. دل یوناتان به دل داوود چسبید، و یوناتان داوود را همچون جان خویش دوست میداشت: یوناتان، پسر شائول، پیش از این در اول سموئیل ۱۴ ظاهر شد. او مردی شجاع و با ایمان بود که یکتنه جنگ با فلسطینیها را آغاز کرد.
یک) یوناتان خيلي شبيه داوود بود آنها تقریباً هم سن بودند، هر چند یوناتان احتمالاً حداقل پنج سال بزرگتر بود. هر دو جسور بودند، هر دو مردانی بودند که به خدا اعتماد زیادی داشتند و هر دو مرد عمل بودند. مهمتر از همه هر دو با خدا رابطه واقعی داشتند.
دو) در عین حال یوناتان و داوود متفاوت بودند. یوناتان نخستزاده پسر یک پادشاه بود (اول تواریخ ۳۹:۹) و داوود آخرین فرزند پسر یک کشاورز بود. این مسئله باعث میشد که یوناتان نه تنها شاهزاده، بلکه ولیعهد نیز باشد. انتظار همه این بود که یوناتان پادشاه بعدی اسرائیل خواهد بود.
ج. دل یوناتان به دل داوود چسبید: این اتفاق بعد از اینکه داوود از سخن گفتن با شائول فارغ شد، رخ داد. یوناتان شنید که داوود توضیح کاملی در مورد قلب و ایمانش به خدای زنده میدهد و یوناتان میدانست که او و داوود یک قلب دارند. آنها نمیتوانستند دوستان نزدیکی باشند تا وقتی که یوناتان اين را در مورد داوود فهمید.
یک) از نظر اکثر مردم، یوناتان کسی بود که باید بیشترین ترس را از موفقیت داوود داشته باشد. با این حال او داوود را دوست داشت، زیرا آنچه که در آنها مشترک بود، رابطه واقعی با یهوه خدا، بسیار فراتر از هر تفاوتی بود.
د. شائول داوود را گرفته: داوود دیگر فقط یک چوپان نبود. هرچند داوود همواره قلب شبانی داشت، اما او بیش از یک چوپان خواهد بود.
ه. یوناتان با داوود پیمان بست: دو مرد، هر کدام در مسیر یک تاج و تخت بودند، با این حال آنها یک پیمان دوستی بستند که ثابت شد قویتر از حسادت و جاهطلبی است.
و. ردایی را که بر تن داشت به در آورد و همراه با زره، و حتی شمشیر و کمان و کمربند خود، به داوود بخشید: وقتی یوناتان ردا و زره خود را به داوود داد، با این عمل گفت: «تو پادشاه بعدی اسرائیل خواهی بود. تو بايد بهعنوان ولیعهد لباس بپوشيد و مسلح باشي. دست خدا همراهت است و اینها بهحق متعلق به تو است.» چون یوناتان تسلیم خدا بود او میتوانست دست خداوند را بر داوود ببیند. او سرنوشت داوود را میدانست و خود مایل بود که جاهطلبی خود را برای ارج نهادن به انتخاب خداوند کنار بگذارد.
ز. به داوود بخشید :داوود ردا و زره یوناتان را پذیرفت. اما بعد از آن نگفت یا فکر نکرد: «یوناتان، همه میدانیم که چه کسی الان رئیس است. حالا از سر راهم کنار برو چون بهزودی جای پدرت را میگيرم.» حدود ۲۰ سال طول میکشید تا اینکه داوود تاج و تخت اسرائیل را به دست بگیرد و جایگزین شائول شود. اگرچه یوناتان آماده بود تا داوود را همچون انتخاب خدا برای پادشاه بعدی بپذیرد، داوود میخواست خدا او را بر تخت سلطنت بنشاند و این کار در زمانبندی خدا انجام گیرد. هر دوی این افراد کاملاً به خداوند تسلیم شده بودند.
یک) داوود نمیتوانست زره شائول را بپذیرد، اما داوود زره یوناتان را پذیرفت، نه تنها به این دلیل که از نظر اندازه بیشتر شبیه بودند. مهمتر از آن، آنها روح مشترکی داشتند. هر دو خدا را دوست داشتند و بیشتر از خود، برای او و دیگران زندگی میکردند. داوود و یوناتان هر دو میدانستند که اگر شرایط برعکس شود، داوود دقیقاً همین کار را برای یوناتان انجام خواهد داد، چون روح یکسانی دارند.
دو) اگر مسئله «پادشاه بعدی چه کسی خواهد بود؟» در قلب یوناتان و داوود حل نشده بود، هرگز نمیتوانستند این نوع محبت و دوستی نزدیک را داشته باشند. آنها یکدیگر را بیشتر از تاج و تخت اسرائیل دوست داشتند زیرا خداوند را بیشتر از تاج و تخت اسرائیل دوست داشتند.
سه) برخی از مردم رابطه محبتآمیز بین داوود و یوناتان را همجنسگرایی میدانند. آنها معتقدند که ابراز عشق دو مرد به یکدیگر، بر اساس تفسیر آنها از برخی از بخشهای کتابمقدس، غیراخلاقی تلقی میشود. اما رابطه داوود و یوناتان نشان میدهد که کتابمقدس محبت واقعی بین مردان را محکوم نمیکند، تنها رابطه جنسی بین مردان محکوم است.
۲. آیات (۹-۵) حسادت شائول به داوود.
داوود روانه شده، در هر جایی که شائول او را میفرستاد، کامیاب میبود، پس شائول او را بر مردان جنگی خود برگماشت. و این هم در نظر تمامی قوم و هم در نظر خدمتگزاران شائول پسندیده بود. هنگامی که ایشان پس از کشته شدن آن فلسطینی به دست داوود به خانههای خود بازمیگشتند، زنان، آوازخوانان و رقصکنان، با دف و سرودهای شادمانی و با سه تار، از تمام شهرهای اسرائیل به پیشباز شائول پادشاه بیرون آمدند و خرّم و خندان چنین میسراییدند:
«شائول هزارانِ خود را کشته است،
و داوود ده هزارانِ خود را.»
اما شائول بسیار خشمگین شد و این کلمات در نظرش ناپسند آمد و با خود گفت: «ده هزاران را به داوود نسبت میدهند و هزاران را به من. بهجز سلطنت چه باقی مانده که تصاحب کند؟» پس شائول از آن روز بر داوود با سوءظن مینگریست.
الف. داوود روانه شده، در هر جایی که شائول او را میفرستاد، کامیاب میبود: داوود کاملاً از شائول پیروی میکرد و پیوسته هدفش این بود که در همه جنبهها حکیمانه به او خدمت کند. او میدانست که مسیر دریافت برکت مستلزم تلاش مجدانه است تا منشأ برکت برای مافوق خود باشد. داوود مراقب بود که موقعیت یا اقتدار شائول را به هیچ وجه تضعیف نکند.
یک( شائول داوود را کجا فرستاد؟ شائول او را بر مردان جنگی خود برگماشت. این ترفیع قابل توجهی بود، مردی شاید در دهه بیست زندگی اکنون یک «ژنرال» در ارتش اسرائیل بود.
ب. هم در نظر تمامی قوم و هم در نظر خدمتگزاران شائول پسندیده بود: داوود به سرعت هم در میان قوم و هم در میان رهبران (خدمتگزاران شائول) محبوب شد. اين به این خاطر نبود که داوود آدمی بله قربانگو، مردم راضیکن و چاپلوس بود. داوود به دنبال این نوع محبوبیت نبود و برای به دست آوردن آن به هیچیک از ابزارهای دنیوی متوسل نشد. داوود محبوب شد زیرا او مردی موافق دل خدا بود و مردم میتوانستند محبت، حکمت و آرامش خدا را در او ببینند.
یک( میتوان تصور کرد واکنش اوليه شائول مثبت بوده است. او با خود فکر میکرد، «دستیار جدیدم با استقبال خوبی مواجه شد. همه فکر ميکنند من در استخدام او تصمیم فوقالعادهاي گرفتم. همه چیز بهخوبی پیش میرود.»
ج. شائول هزارانِ خود را کشته است، و داوود ده هزارانِ خود را: داوود بهطور غیرمنتظرهای محبوب شد. هنگامی که مردم اسرائیل شروع به سرود خواندن کردند، همه میدانستند که داوود محبوبتر از شائول است.
یک( وقتی زنان به افتخار شما میرقصند و میخوانند، یعنی شما محبوب هستید. وقتی این اتفاق در تمام شهرهای اسرائیل رخ میدهد، یعنی شما محبوب هستید. این آهنگ شماره یک در اسرائیل بود! داوود با درایت این محبوبیت را پذیرفت زیرا اول سموئیل ۱۴:۱۸ از این دوره در زندگی داوود میگوید، «داوود در همه کارهایش کامیاب میشد، زیرا خدامند با او بود.» در این محیط ستایش و محبوبیت، داوود در همه کارهایش با درایت رفتار میکرد.
دو( هنگامی که شما مورد ستایش قرار میگیرید و محبوب هستید, عاقلانه نیست که اجازه دهید غرور شما را فرا بگیرد. داوود از شنیدن این کلمات انگیزهدهنده خوشحال بود، اما اجازه نداد بر فکر او تسلط پیدا کند یا نظرش را نسبت به خودش تغییر دهد. او قلب و ذهن یک چوپان را حتی در دوره موفقیتهای بزرگ نگه داشت.
سه( این کار سادهای نبود. اين يک آزمايش بود، از یک سو شيطان ميخواست از آن براي پايين کشیدن داوود استفاده کند و از سوی دیگر خداوند ميخواست از آن براي بنا کردن داوود استفاده کند. داوود هرگز این نوع تأیید را هنگامی که چوپان بود، دریافت نکرده بود. گوسفندان هرگز نمیرقصیند و سرودی نمیخواندند در مدح او نمیخواندند. حالا داوود با چالش موفقیت مواجه است. بسیاری از افراد که در مقابل ناملایمات بهخوبی عمل کردهاند در مقابل چالش موفقیت سقوط میکنند.
چهار( اما رضایت و شادمانی داوود در حضور خداوند هنگام مراقبت از گوسفندان، حتی بدون ستایش یا محبوبیت، قلب او را بهخوبی در موقعیتی قرار داد که در هنگام تحسین و ستایش نیز توانست عاقلانه احساساتش را مدیریت کند. در حالیکه در مزرعه شبان بود، دل داوود بر این نیت استوار بود، «من این کار را برای خداوند انجام میدهم. من خداوند را دوست دارم و پاداش من از اوست.» چون در کار چوپانی راست دل بود، داوود در همه کارهایش کامیاب میشد، حتی در مواجه با ستایش و محبوبیت.
پنج( ما همچنین این نکته را در واکنش داوود به تمسخر و انتقاد برادرش الیاب (اول سموئیل ۲۸:۱۷-۳۰) میبینیم. وقتی الیاب او را تمسخر کرد و از داوود انتقاد کرد، داوود از این رفتار خوشش نیامد اما او را خرد نکرد. او را باز نداشت. اکثر مردم با ستایش و محبوبیت به همان میزانی منحرف میشوند که با تمسخر و انتقاد خرد میشوند. بهخاطر کاری که خدا در دوران چوپانی با او کرد، داوود میتوانست بیشتر برای خداوند زندگی کند تا برای مردم. اینطور نبود که داوود به مردم و تفکرات آنها اهمیتی نمیداد، بلکه او میتوانست دیدگاه انسان را از زاویهای درست ببیند زیرا بیشتر به نظر خدا اهمیت میداد.
د. شائول بسیار خشمگین شد: با شناخت شخصیت او، از واکنش شائول تعجب نمیکنیم. شائول رابطه درست و نزدیکی با خداوند نداشت. تنها چيزي که قلب او میپذیرفت تمجید و ستايش انسان بود پس وقتي داوود بيشتر مورد تمجید و ستايش قرار گرفت شائول بسیار ناراحت شد.
یک( این نشانه بدی در یک رهبر است هنگامی که از موفقیت زیردست خود متنفر باشد یا احساس خطر کند. این نشانه حتمی ضعف یک رهبر است.
دو( بهجز سلطنت چه باقی مانده که تصاحب کند؟ این واکنش شدید رفتاری معمول از روی غرور و حس ناامنی است. شائول میتوانست فکر کند: «داوود خوب عمل کرد و امروز افتخار خود را دارد. من نیز به خدمت خداوند ادامه میدهم و روزی دیگر اینگونه مورد تمجید و ستایش قرار میگیرم.» در عوض واکنش افراطی از خود نشان داد و گفت: «بهجز سلطنت چه باقی مانده که تصاحب کند؟»
سه( با این حال، دگرگونی دیگری درون شائول در کار بود: وجدانی گناهکار. او به یاد داشت که سموئیل نبی به او گفته بود: «خداوند تو را از پادشاهی بر اسرائیل رد کرده است.» شائول میدانست که گناهش او را از پادشاهی رد صلاحیت کرده است و با تلاش جسمانی به تاج و تخت چسبیده است. یک انسان شرافتمند کنارهگیری می کرد، اما اگر شائول شرافتمندانه رفتار میکرد، در این وضعیت آشفته نبود. در عوض، شائول مدام نگران بود: «خدا چه زمانی مرا از تاج و تخت کنار خواهد زد؟ چه کسی بلند میکند تا جایگزین من شود؟» این ناامنی، که ناشی از گناه بود، نیز باعث شد که شائول نسبت به ستایش و محبوبیتی که به داوود داده میشد، واکنش بیش از حد نشان دهد.
چهار( با این حال جمعیت شائول را نیز تمجید و ستایش کردند. آنها گفتند: «شائول هزاران خود را کشته است.» اما برای شائول کافی نبود که هزاران نفر را بکشد تا زمانی که شخص دیگری ده هزاران خود را کشته بود.
ه. شائول از آن روز بر داوود با سوءظن مینگریست: اکنون ذهن شائول مملو از سوءظن نسبت به داوود است. او بیشتر حرفهای داوود را با سوءظن گوش میداد. او با شکاکی به اعمال داوود نگاه میکرد. افکارش با سوءظن به هم گره خورده بود.
یک( «شائول در برابر نیروی ویرانگر حسادت تسلیم شد، که او را مانند آتشی بیامان و کرمی پایدار میبلعید و در درون او آشفتگی ایجاد کند. او با نیت بدی به داوود مینگریست، تمام اعمالش را موشکافی میکرد و همه چیز را به نامطلوبترین شکل تفسیر میکرد.» (ترپ)
اولین تلاش شائول برای قتل داوود.
۱. آیه )۱۰( اتفاقی در بارگاه شائول.
فردای آن روز، هنگامی که داوود طبق روال روزانه چنگ مینواخت، روحی پلید از جانب خدا بر شائول وزیدن گرفت و او در میان خانۀ خویش، شوریدهاحوال گردید. و نیزهای در دست شائول بود.
الف. روحی پلید از جانب خدا بر شائول وزیدن گرفت: این روح پلید برای اولین بار در اول سموئیل ۱۴:۱۶ ذکر شده است. پس از اینکه روح خداوند شائول را (اول سموئیل ۱۴:۱۶) ترک کرد، این روح، با اجازه خداوند، بر شائول میوزید. داوود برای نواختن چنگ به دربار سلطنتی شائول آورده میشد تا وقتی روح پلید بر شائول میوزید با نواختن خنثی شود.
ب. او در میان خانۀ خویش، شوریدهاحوال گردید: در ترجمه انگلیسی واژه «prophesy» به معنای «نبوت» به کار رفته است که در اینجا ترجمه اشتباهی است. چرا روح پلید باعث میشود شائول نبوت کند؟ شائول اصلاً از خداوند صحبت نمیکرد، با توجه به دستور زبان عبری در اینجا میتوان هم به معنی شوریدهاحوالی و همچنین نبوت از سوی خداوند ترجمه شود. شائول بهوضوح حرفهای بیهوده میزد همچون فردی که مغزش بهدرستی کار نمیکند.
یک) «او غیرعادی بود؛ دعا و تضرع میکرد و سخنان بیربط میگفت، «خدایا جان من را حفظ کن،» «دشمنانم را نابود کن» یا حرفهایی از این قبیل احتمالاً از دهانش خارج میشد که منعکسکننده وضعیت پریشان او بود.» (کلارک)
ج. داوود طبق روال روزانه چنگ مینواخت: همان دستهایی که جلیات را کشته بود و سر بریدهاش را حمل میکرد، اکنون موسیقی دلنشینی برای خداوند مینواخت و به پادشاهی شوریدهحال خدمت میکرد.
یک) واضح است که داوود هم در جنگیدن و هم در نواختن موسیقی مهارت زیادی داشت. از آن مهمتر قلب فروتن او بود. اکثر افراد، با چنین شهرتی که به داوود رسید، این نوع خدمت را «کسر شأن» خود میدانند. داوود ژنرال ارتش بود، که در تمام اسرائیل شهرت داشت، و زنان رقصنده و خواننده او را تمجید میکردند. با این حال او وفادارانه با نواختن موسیقی به شائول شخصاً خدمت میکرد.
د. نیزهای در دست شائول بود: داوود چنگی در دست داشت و با دستش موسیقی مینواخت. اما در دست شائول ابزار خشونت بود.
۲. آیه (۱۱) شائول نیزه را به سمت داوود پرتاب میکند.
شائول نیزه را به سوی داوود پرتاب کرده، با خود گفت: «داوود را به دیوار خواهم دوخت.» اما داوود دو بار خود را کنار کشید.
الف. شائول نیزه را به سوی داوود پرتاب کرده: اگر نیزهای در دست شما باشد، احتمالاً از آن استفاده میکنید. در حالی که شائول نیزه در دست داشت روح پلید بر او وزیدن گرفت، و به جای دریافت آرامش از موسیقی داوود، روح پلید، شائول را بر آن داشت تا به داوود حمله کند.
یک) باید بگوییم که روح پلید، شائول را «مجبور» به انجام این کار نکرد. اما روح پلید عامل تحریک بود. شائول حق انتخاب داشت، «آیا این کار را بکنم یا نه؟» و او انتخاب کرد که نیزه را پرتاب کند.
دو) این همان نواختن موسیقی است که یکبار شائول را تسکین داد، و حال او نیکو گشت و روح پلید او را ترک کرد (اول سموئیل ۲۳:۱۶). اکنون، هيچ تأثيري ندارد، و شائول حتي با تلاش برای قتل داوود به نواختن موسیقی او پاسخ داد. نواختن موسیقی داوود یا قلب او تغییری نکرده بود، بلکه شائول تغییر کرده بود و بدتر شد. شائول از دریافت خدمت داوود خودداری کرد و این امتناع صحنه را برای این نوع خشونتها مهیا کرد.
ب. با خود گفت، «داوود را به دیوار خواهم دوخت!»: اين يک تصادف نبود. شايد شائول ميخواست تا شبیه يک تصادف به نظر برسد. اگر چه او نمی پذ، قلب او مایل بود که داوود را بکشد. او نميخواست فقط داوود را بترساند يا زخمي کند. او ميخواست که نيزه ضربه مهلکی به بدن داوود وارد کند.
ج. اما داوود دو بار خود را کنار کشید: شائول نیزه را پرتاب کرد، و داوود خود را کنار کشید. شاید هدف شائول بد بود که تحت تأثیر وضعیت بد ذهنی و عاطفی او قرار داشت. شايد داوود نيزه را ديد و جاخالی داد. شاید خدا بهطور خارقالعادهای نیزه را هدایت کرد تا به خطا برود. با این حال این اتفاق افتاد، نیزه به خطا رفت و روی زمین افتاد، و داوود خود را کنار کشید.
یک) از نظر بسیاری از ما میتوانست اینگونه نوشته شود، «و او نیزه را از زمین برداشت و به شائول گفت: ‘اگر جلیات نتوانست من را بترساند، تو هم نمیتوانی. اگر جلیات نتوانست من را بکشد، مطمئنا تو هم نمیتوانی.‘ و با پرتاب نیزه، شائول را به دیوار دوخت.»
دو) اما داوود نيزه را برنداشت و به سمت او پرت نکرد. او تنها خود را کنار کشید. هیچکس نمیتوانست داوود را سرزنش کند اگر در پاسخ نیزهای پرتاب میکرد؛ بهراحتی میتوان گفت که دفاع از خود بوده است. اما داوود قلبی متفاوت داشت. موضوع این نبود که او چگونه میتواند از این موضوع خلاص شود، بلکه موضوع این بود که قلب خدا چه میخواهد. داوود مصمم بود تا کنترل وضعیت را به دست خدا بسپارد و خود تاج و تخت را تصاحب نکند. خدا خود به مسأله شائول رسیدگی کرد چون داوود چنین نکرد.
سه) داوود گفت: «ای خداوند، شائول را تو بر تخت سلطنت نشاندی. و ميدانم که قرار است من پادشاه بعدي باشم چون تو به من وعده دادي و مرا مسح کردی اما کنار زدن شائول از سر راه کار تو است. من چنین کاری نمیکنم چون او مقامی دارد که به دست تو منصوب شده است، تو سلطنتش را آغاز کردي، پس تو بايد آن را به پایان برسانی.»
د. داوود دو بار خود را کنار کشید: شاید چشمگیرترین کلمه در این فصل دو بار باشد. یعنی شائول دو بار نیزه را پرتاب کرد. اين یعنی اينکه شائول دو بار خطا کرد. یعنی بعد از اولین پرتاب، داوود برگشت، و دوباره شروع به نواختن کرد.
یک) در اينجا، بسیاری حدومرزی برای خودشان تعیین میکنند، «ببين، من يکبار با قراردادن صفحه نشانهگیری بر روی سینهام مینشینم و از برخورد نیزه جان سالم به در میبرم. حتي نيزه را از روي زمين برنمیدارم و در برابر وسوسه پاسخ دادن به این پرتاب مقاومت ميکنم. اما همین یک نیزه که از کنار سرم رد شد، کافی است. يکبار نشانه تسلیم به خداست. بار دوم، حماقت است.»
دو) میتوان گفت تسلیم واقعی داوود زمانی شروع شد که او دوباره به نواختن برای شائول برگشت، کسی که بار اول تلاش کرد جانش را بگیرد. اکنون او خطر را میدانست، اکنون قلب شائول را میشناخت، و حالا باید به خدا اعتماد میکرد.
سه) اگر داوود پس از مقاومت در برابر وسوسه بار اول تلافی میکرد، ما همواره قلب داوود را بهخاطر تلافی نکردن بار اول تحسین میکردیم، و تصمیم او برای تلافی در بار دوم را درک میکردیم. انتظار میرفت که داوود پادشاه شود. با این حال، اگر داوود چنین میکرد به معنای تسلیم سرنوشت خود برای تبدیل شدن به بزرگترین پادشاه اسرائیل بود. او هنوز هم پادشاه خواهد بود، اما با سرنوشت خاصی که خداوند برای او در نظر گرفته بود، همسو نمیشد.
چهار) «ممکن است با انجام این عمل تلافیجویانه، یعنی پاسخ به نیزه پرتابشده، ویژگیهای زیادی را از خود نشان دهید. اینکه شجاع هستید. برای حق ايستادهايد. جسورانه در برابر اشتباه ايستادگي ميکنيد. سرسخت هستید و نمیشود شما را از سر راه برداشت. در برابر بیعدالتی یا رفتار ناعادلانه سکوت نمیکنید. مدافع ایمان، نگهدارنده نور و آشکارکننده بدعت هستید. دچار خطا نمیشوید. همه این ویژگیها سپس با هم جمع میشوند تا اثبات کنند که فردی مناسب برای پادشاهی هستید. بله، شايد مسحشده خداوند باشيد، مانند شائول» (جین ادواردز، حکایت سه پادشاه)
۳. آیات (۱۲-۱۶) داوود از کاخ به لشکر منتقل میشود.
شائول از داوود میترسید، زیرا خداوند با داوود بود اما شائول را ترک کرده بود. پس داوود را از حضور خود مرخص کرده، او را به فرماندهی هزار سرباز برگماشت، و داوود ایشان را در جنگ رهبری میکرد. داوود در همۀ کارهایش کامیاب میشد، زیرا خداوند با او بود. و شائول با دیدن کامیابی فراوان داوود، بیشتر از او میترسید. اما تمامی اسرائیل و یهودا داوود را دوست میداشتند، زیرا او ایشان را در جنگ رهبری میکرد.
الف. شائول از داوود میترسید، زیرا خداوند با داوود بود: بر اساس شواهد ظاهری، کنترل امور در دست شائول بود. شائول تاج و تخت را در دست داشت، شائول ارتش را کنترل میکرد، شائول نیزه به دست بود، با این حال شائول از داوود میترسید، زیرا خداوند با داوود بود.
ب. اما شائول را ترک کرده بود: این امر باعث شد شائول با حضور داوود اذیت شود و برای او سخت باشد که داوود را اطراف خود ببیند (داوود را از حضور خود مرخص کرد).
ج. به فرماندهی هزار سرباز برگماشت: شائول نمیخواست به داوود برکت دهد، بلکه میخواست به او آسیب بزند. حسادت شائول باعث شده بود که او نسبت به داوود فریبکار و مخفیکار شود.
یک) «این کار را به بهانه احترام به او انجام داد، در حالی که در حقیقت برای خلاص شدن از شر حسادت خودش بود.» (کلارک)
د. داوود در همۀ کارهایش کامیاب میشد، زیرا خداوند با او بود: وقتی نیزهها به سمت شما پرتاب میشوند، عاقلانه رفتارکردن کار سادهای نیست. وقتي از قصر بیرون فرستاده میشوید، عاقلانه رفتار کردن کار سادهاي نيست. وقتی دشمنان قدرتمند و مصممی دارید، عاقلانه رفتار کردن کار سادهاي نيست. حتی در میان تمام آن شرایط وحشتناک، میتوانید در همۀ کارهای خود عاقلانه رفتار کنید زیرا خداوند با شما است.
ه. تمامی اسرائیل و یهودا داوود را دوست میداشتند: محبوبیت داوود حتی بیشتر نیز شد زیرا خدا با او بود. داوود وسوسه شد که از این محبوبیت همچون سلاحی علیه شائول استفاده کند، اما در برابر آن مقاومت کرد.
و. او ایشان را در جنگ رهبری میکرد: این استعارهای عبری به این معنی است، «داوود عملیات نظامی موفقی انجام داد.» دست خدا همراه داوود بود با اینکه شائول بر علیه او بود. شائول ممکن بود به شکلهای مختلف به داوود حمله کند و برای او دردسر ایجاد کند، اما خدا اجازه نمیداد تا شائول پیروز شود.
یک) داوود هيچوقت قرباني نبود. اگرچه به نظر میرسید قربانی باشد، زیرا مورد حمله قرار گرفته بود. اما داوود در همۀ کارهایش کامیاب میشد، بنابراین ذهنیت قربانی نداشت که فکر کند سرنوشتش در دستان کسی است که به او حمله کرد. داوود میدانست که سرنوشت او در دستان خداست، و توانست در این شرایط آرامش داشته باشد.
شائول برای داوود تله دیگری گذاشت، اما او رهایی مییابد و برکت داده میشود.
۱. آیات (۱۷-۱۹) شائول میخواهد داوود را بکشد.
شائول به داوود گفت: «اینک دختر بزرگ من مِیرَب اینجاست. او را به تو به زنی خواهم داد؛ تنها برای من دلیر باش و در جنگهای خداوند پیکار کن.» زیرا شائول با خود میگفت: «نمیخواهم دست من بر ضد داوود دراز شود؛ بگذار فلسطینیان چنین کنند!» اما داوود پاسخ داد: «من کیستم و خویشان و خاندان پدریام در اسرائیل چیستند که داماد پادشاه شوم؟» اما آنگاه که بنا بود مِیرَب، دختر شائول به داوود داده شود، او را به عَدریئیل مِحولاتی به زنی دادند.
الف. دختر بزرگ من مِیرَب اینجاست: شائول قول داده بود که دخترش را به مردی که جلیات را کشت، بدهد (اول سموئیل ۲۵:۱۷). حالا شائول میخواست به قول خودش عمل کند و دختر بزرگترش میرب را به داوود پيشنهاد کرد.
ب. نمیخواهم دست من بر ضد داوود دراز شود؛ بگذار فلسطینیان چنین کنند: پیشنهاد ازدواج از طرف شائول ژست مهربانی و لطف به نظر میرسید. داوود قرار بود اینگونه باور کند: «شائول فراموش کرده است. دانسته که گذشتهها، گذشته است. پیش از این دو نیزه به سمت من پرتاب کرد، اما همه اینها اکنون تمام شده است.» اما شائول اصلاً اینطور فکر نمیکرد. در قلبش انگیزه دیگری بود.
یک) این تله بهخاطر مهریهای بود که شائول میخواست. در آن روزگار، هر وقت مردی ازدواج میکرد، مهریه لازم بود. مهریه به پدر عروس پرداخت میشد و هر چه عروس و خانوادهاش مهمتر و معتبرتر بودند، بهای مهریه بیشتر میشد. از آنجا که داوود از خانوادهای فقیر بود، هیچ راهی وجود نداشت که بتواند مهریه دختر یک پادشاه را بپردازد. شائول این را میدانست و درخواست میکند که داوود صد فلسطینی را بهعنوان مهریه بکشد. شائول میدانست که این کار برای داوود بیش از حد بزرگ و خطرناک است، و او ممکن بود برای تهیه مهریه دختر پادشاه کشته شود.
دو) شائول همچنان ميخواست داوود از بین برود، اما اکنون به جای اینکه خود نیزه پرتاب کند، از فریبکاری زیرکانه برای کشته شدن داوود استفاده کرد. او فکر کرد: «نیزهها و شمشیرهای فلسطینیها به همان اندازه نیزه من تیز هستند. میتوانم اجازه دهم آنها کار را برایم انجام دهند.» از نقطه نظر جسمانی، نقشه بسیار هوشمندانهای از طرف شائول بود.
سه) از لحاظ جسمانی هوشمندانه بود، اما خدا اجازه نداد فریبکاری شائول به نتیجه برسد. فریبکاری از طرحریزیهای مخفی و انگیزههای پنهانی استفاده میکند. این کار آب زیرکاهی و مخفیانه است. فریبکاری تلاش میکند از افراد و رویدادها استفاده کند تا یک دستور کار پنهانی را به سرانجام برساند. این کار میتواند از لحاظ جسمانی هوشمندانه باشد، اما هرگز خدا آن را برکت نخواهد داد.
ج. تنها برای من دلیر باش و در جنگهای خداوند پیکار کن: شائول بهعنوان فریبکاری هوشمندانه عمل کرد. او از وفاداری و میهنپرستی داوود سوء استفاده کرد (تنها برای من دلیر باش). او از شجاعت و قلب داوود برای خداوند (جنگهای خداوند) نیز سوء استفاده کرد.
د. من کیستم و خویشان و خاندان پدریام در اسرائیل چیستند که داماد پادشاه شوم: داوود از شائول در این مورد سبقت نگرفت. داوود نميدانست در قلب شائول چه میگذرد. داوود بهوضوح قلب فروتنانهای در حضور خداوند داشت و خدا او را در برابر فریبکاری شائول محافظت کرد.
یک) سؤال «من کیستم؟» قلب فروتن داوود را نشان میدهد. او در سراسر اسرائیل مشهور بود. تمام اسرائیل او را دوست داشتند. همه خدمتکاران شائول او را دوست داشتند. یوناتان ولیعهد او را دوست داشت. در سراسر اسرائیل زنان به افتخار او آواز میخواندند و میرقصیند. با این حال هنگامی که میرب به داوود پیشنهاد شد او با خود نگفت، «بالاخره، وقتش رسید. خوشحالم که متوجه شدند.»
ه. آنگاه که بنا بود مِیرَب، دختر شائول به داوود داده شود، او را به عَدریئیل مِحولاتی به زنی دادند: هنگامی که داوود برای ازدواج با میرب مردد بود، شائول استراتژی دیگری را امتحان کرد. او ناگهان او را به مرد دیگری داد، تا باعث عصبانیت و حسادت داوود شود.
یک) شائول «خیانتکارانه این پیشنهاد را با نزدیک شدن به زمان عروسی پس گرفت و قصدش این بود که او را به تلافی تحریک کند و در نتیجه به او اتهام خیانت بزند. اما تمام تلاشهای او نتوانست حتی اندکی انتقام را در داوود تحریک کند.» (مایر)
۲. آیات (۲۰-۲۵) توافق داوود برای ازدواج با میکال.
اما میکال، دختر شائول عاشق داوود بود. چون شائول این را شنید، در نظرش پسند آمد و با خود اندیشید: «دختر خود را به داوود خواهم داد تا برایش دامی شود و فلسطینیان دست خود را بر او دراز کنند.» پس شائول به داوود گفت: «امروز فرصتی دیگر داری که داماد من شوی.» و به خدمتگزاران خود فرمان داد: «در خلوت به داوود بگویید: ”اینک پادشاه از تو خشنود است و خدمتگزارانش نیز جملگی تو را دوست میدارند؛ پس حال داماد پادشاه شو“.» خدمتگزاران شائول این سخنان را به گوش داوود رساندند، اما داوود پاسخ داد: «آیا داماد پادشاه شدن در نظر شما امر کوچکی است؟ من مرد فقیر و ناچیزی بیش نیستم.» خدمتگزاران شائول، سخنان داوود را به وی بازگفتند. شائول در جواب گفت: «به داوود چنین بگویید: ”پادشاه مهریهای نمیخواهد جز قُلَفَۀ یکصد مرد فلسطینی، تا بدینگونه از دشمنان خویش انتقام کشد“.» اما قصد شائول این بود که داوود را به دست فلسطینیان به قتل رساند.
الف. میکال، دختر شائول عاشق داوود بود: شائول از شنیدن این موضوع خوشحال شد (شائول این را شنید، در نظرش پسند آمد). از اینکه میکال بهخاطر شخصیت، خصایص و شهرت داوود جذبش شده باشد، تعجب نمیکنیم. اما همانطور که بعدها در ازدواج داوود با میکال مشخص میشود، او واقعاً جذب قلب داوود برای خداوند نشد.
ب. دختر خود را به داوود خواهم داد تا برایش دامی شود: این جمله ممکن است به دو شیوه معنی شود. نخست، بدیهی است که شائول میخواست داوود را بهوسیله مهریه به دام بیندازد. اما همچنین ممکن است که شائول شخصیت و قلب میکال را میشناخت و میدانست که او بهعنوان یک همسر برای داوود دامی خواهد شد، همانطور که معلوم شد از برخی جهات همینطور بود (دوم سموئیل ۱۶:۶-۲۳).
ج. پادشاه مهریهای نمیخواهد جز قُلَفَۀ یکصد مرد فلسطینی: اکنون، شائول نقشه هوشمندانهاش را اجرا میکند. «داوود با ميکال ازدواج نميکند چون مهریه زیاد و کافی ندارد، او آنقدر فروتن است که خود شرایطی را درخواست نمیکند، بنابراین من به او پیشنهاد میدهم.» حتی شیوهای که او بیان میکند نیز هوشمندانه است: «پادشاه مهریهای نمیخواهد.» اين جمله باعث ميشود به نظر برسد که شائول چيزي از داوود نميخواهد. «جز قُلَفَۀ یکصد مرد فلسطینی.» اين جمله باعث ميشود به نظر برسد که شائول چيز زيادي نميخواهد در حالی که او چیزی بیش از پول میخواست و از داوود میخواست جانش را در معرض خطر بزرگی قرار دهد، زیرا شائول میخواست که او بمیرد.
یک) حتی این درخواست خاص –جز قُلَفَۀ یکصد مرد فلسطینی– نیز فریبکاری بود. این برنامه طراحی شده بود تا داوود را تحریک کند («برو سراغ آن فلسطینیهای ختنهنشده»). این برنامه طراحی شده بود تا سخت باشد، چرا که مشخصاً فلسطینیها میبایست کشته میشدند. و این برنامه طراحی شده بود تا فلسطینیها بهشدت از داوود خشمگین شوند، زیرا از دید آنها، نه تنها افرادشان کشته میشدند، بلکه اجساد آنها هتک حرمت میشد. «اينجا دستکشی زیبا بر دستی ناپاک پوشیده شده است.» (ترَپ)
۳. آیات (۲۶-۲۷) داوود درخواست شائول را به انجام میرساند و با میکال ازدواج میکند.
چون خدمتگزاران پادشاه این سخن را به داوود بازگفتند، او از اینکه داماد پادشاه شود خشنود شد. پس پیش از پایان موعد مقرر، داوود برخاسته، به همراه مردانش رفت و دویست تن از فلسطینیان را کشته، قُلَفَههای ایشان را آورد، و آنها را به تعداد کامل تقدیمِ پادشاه کردند تا داوود داماد وی گردد. پس شائول دختر خود میکال را به داوود به زنی داد.
الف. او از اینکه داماد پادشاه شود خشنود شد: داوود آنقدر قلب پاک و فروتنی داشت که به نظر میرسید نسبت به فریبکاری و حیلهگری شائول ناآگاه است. مرد سادهدل میتواند در میان چنین خیانتی زنده بماند وقتی که خدا با اوست.
یک) داوود قلبی فروتن داشت. خیلیها میگفتند، «مهریه؟ مهريه ميخواهي؟ تو قول دادي دخترت را به مردي که جلیات را کشت، بدهي اگر میخواهی مهریه من را ببینی، به قبر ده فوتی در دره اِیلاه نگاه کن. این مهریه کافی نیست؟ من حقم را میخواهم!» اما داوود با فروتنی با تقاضای شائول برای مهریه موافقت کرد.
ب. داوود برخاسته، به همراه مردانش رفت و دویست تن از فلسطینیان را کشته، قُلَفَههای ایشان را آورد: داوود پاسخ فریبکاری شائول را با در دست گرفتن کنترل اوضاع و خدمتی فروتنانه، و انجام بیش از آنچه مورد درخواست بود، داد.
ج. دویست تن از فلسطینیان را کشته، قُلَفَههای ایشان را آورد، و آنها را به تعداد کامل تقدیمِ پادشاه کردند: بارها آرزو میکنیم که کاش یک کتابمقدس تصویری داشتیم و یا میتوانستیم حوادث کتابمقدس را دقیقاً همانطور که اتفاق میافتاد، ببینیم. در این مورد خاص خوشحال هستیم که کتابمقدس تصویری نیست.
۴. آیات (۲۸-۳۰) محبوبیت داوود همچنان در حال افزایش است.
اما چون شائول دید و دانست که خداوند با داوود است و دخترش میکال نیز دلباختۀ اوست، بیش از پیش از داوود هراسان گشت؛ پس شائول پیوسته با داوود دشمنی میورزید. چنین بود که امیران فلسطینی به اسرائیل لشکرکشی میکردند و هر بار، داوود در نبرد بیش از همۀ دیگر خدمتگزاران شائول کامیاب میشد، به گونهای که نامش بسیار شهرت یافت.
الف. اما چون شائول دید و دانست که خداوند با داوود است: شائول با دانستن این حقیقت از تلاش برای کشتن داوود دست نکشید. او در قلبش احترامی برای داوود قائل نبود و شرایطی را فراهم نکرد که منتخب خدا بیدردسر به پادشاهی برسد. در عوض، هر چه داوود به خداوند نزدیکتر میشد، شائول از خدا دورتر میشد و بیش از پیش از داوود هراسان گشت.
ب. امیران فلسطینی به اسرائیل لشکرکشی میکردند: نقشه حیلهگرانه شائول علیه داوود ادامه داشت. بدون شک، فلسطینیها به تلافی آنچه که داوود با مردم فلسطین کرده بود و حتک حرمت مردان به اسرائیل لشکرکشی میکردند. شائول میخواست داوود عامل این کار شناخته شود و موفق شد.
ج. داوود در نبرد بیش از همۀ دیگر خدمتگزاران شائول کامیاب میشد، به گونهای که نامش بسیار شهرت یافت: نقشه شائول کاملاً خنثی شد. داوود نه تنها زنده ماند، بلکه محبوبتر و نزدی تر از همیشه به خداوند بود. کار شائول تمام نشده بود و از فریبکاری، حيلهگري و خشونت آشکارتری براي حمله به داوود استفاده میکند.
یک( رفتار حکیمانه و شهرت زیاد داوود هر دو ارتباط نزدیکی با قلب فروتن او داشت. همین موضوع درباره (به معنای بسیار وسیعتر) پسر داوود، عیسی مسیح، صحیح است. فیلیپیان ۹:۲ در مورد عیسی چنین میگوید، «پس خدا نیز او را بهغایت سرافراز کرد و نامی برتر از همۀ نامها بدو بخشید.» چرا نام عیسی بسیار شهرت یافت؟ «همان طرز فکر را داشته باشید که مسیحْ عیسی داشت: «او که همذات با خدا بود، از برابری با خدا به نفع خود بهره نجست، بلکه خود را خالی کرد و ذات غلام پذیرفته، به شباهت آدمیان درآمد. چون در سیمای بشری یافت شد خود را خوار ساخت و تا به مرگ، حتی به مرگ با صلیب مطیع گردید.» (فیلیپیان ۸-۵:۲) اين ذهن و اين قلب، در داوود بود. این ذهن و این قلب، در عیسی است. خدا میخواهد این ذهن و این قلب، در هر یک از ما باشد.