فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!

اول سموئیل باب ۲۲- داوود در غار عَدُلّام، شائول کاهن‌ها را می‌کشد.

داوود در غار عَدُلّام.

 

۱. آیه (۱ قسمت اول) سختی داوود در عَدُلّام.

پس داوود از جَت رفته، به غار عَدُلّام گریخت. چون برادران داوود و تمامی خاندان پدرش این را شنیدند، نزد او به آنجا رفتند.

الف. پس داوود از جَت رفته: داوود خيلي مسائل را پشت سر گذاشت.  شهرت بالایی داشت، اخیرا ازدواج کرده بود، خطرات از سوی فلسطینی‌ها، سوء‌قصدهای متعدد و وداع دردناک از زندگی معمول به زندگی یک فراری که زمان پایانش نامعلوم بود. سپس داوود یک دوره کوتاه اما شدید از زوال را داشت سپس یک چرخش چشمگیر به سمت خداوند و رهایی از یک وضعیت تهدید کننده حیات.

داوود یک سری تجربیات مهم را تجربه کرد، از اوج شهرت ناگهانی، ازدواج اخیر، و تهدیدهای مداوم فلسطینی‌ها، تلاش‌های مکرر برای حفظ جان خود، و وداع دلخراش با زندگی عادی خود تا همچون یک فراری با آینده‌ای نامشخص. سپس داوود با یک دوره کوتاه، اما شدید از انحطاط روحانی روبرو شد، و به دنبال آن بازگشتی چشمگیر به سوی خداوند، که منجر به رهایی او از یک موقعیت تهدید‌کننده زندگی شد.

ب. به غار عَدُلّام گریخت: اينجا پناهگاه داوود بود. او نمی‌توانست به خانه‌اش یا به قصر برود، حتی نمی‌توانست به نزد سموئیل یا یوناتان برود، خانه خداوند نیز برای او قابل دسترس نبود، و نمی‌توانست به نزد بی‌خدایان برود. اما می‌توانست به غاری حقیرانه برود و پناه بگیرد.

یک) نام عَدُلّام به معنای پناهگاه است، اما غار قرار نبود پناهگاه داوود باشد. خدا می‌خواست در این زمان یأس‌آور پناه داوود باشد.

دو) اکثر باستان‌شناسان بر این باورند که غار عَدُلّام نسبتاً نزدیک جایی است که داوود بر جلیات در تپه‌های یهودا پیروز شد. داوود نمی‌توانست به این موضوع فکر نکند که چه تضاد فاحشی وجود داشت بین یک پیروزی بزرگ و مخفی شدن در غاری همچون یک فراری.

ج. غار عَدُلّام: در عنوان مزمور ۱۴۲ آمده است: «قصیدۀ داوود، آنگاه که در غار بود. دعا. به آوای خود نزد خداوند فریاد برمی‌آورم؛ به آوای خود از خداوند التماس می‌کنم.  گلایۀ خود را به حضور او می‌ریزم و تنگی‌های خود را نزد او بیان می‌کنم. آنگاه که روح من در اندرونم مدهوش می‌شود، تویی که راه مرا می‌دانی. در راهی که در آن گام می‌زنم،  برایم دامی نهفته‌اند. به جانب راست من بنگر و ببین که کسی مرا در نظر نمی‌آورد؛  پناهگاهی برایم باقی نمانده، و کسی در فکر جان من نیست.» (مزمور ۱:۱۴۲-۴)

د. غار عَدُلّام: عنوان مزمور ۵۷ چنین است، «مزمور داوود. غزل. آنگاه که داوود از چنگ شائول به غار گریخت.» مزمور ۵۷ توصیف می‌کند که خداوند چگونه داوود را در غار تقویت و آماده کرد تا با اتفاقات آتی روبرو شود.

یک) مزمور ۵۷ داوود را با قلبی فروتن نشان می‌دهد: «مرا فیض عطا فرما، خدایا، مرا فیض عطا فرما!» (مزمور ۱:۵۷)

دو) مزمور ۵۷ داوود را با قلبی دعاگو نشان می‌دهد: «نزد خدای متعال فریاد برمی‌آورم، نزد خدایی که مقصودش را برای من به انجام می‌رساند.» (مزمور ۲:۵۷)

سه) مزمور ۵۷ داوود را با قلبی واقع‌بین نشان می‌دهد: «جانم در میان شیران است… در برابر پاهایم داو گستردند.» (مزمور ۴:۵۷، ۶)

چهار) مزمور ۵۷ قلبی پر از اعتماد به خداوند و ستایش او را نشان می‌دهد: «خداوندگارا، تو را در میان ملت‌ها خواهم ستود، خدایا، بر آسمان‌ها متعال شو، خدایا، بر آسمانها متعال شو و جلالت بر همه زمین باشد.» (مزمور ۹:۵۷. ۵، ۱۱)

پنج)  خداوند داوود را در حالی‌که هنوز در غار عَدُلّام بود به این مرحله رساند. اغلب فکر می‌کنیم باید از غار خارج شویم تا بتوانیم قلب  که داوود در مزمور ۵۷ دارد را به دست بیاوریم. اما اکنون نیز مي‌توانيم بدون توجه به شرایطمان چنین قلبی داشته باشیم.

۲. آیات (۱ قسمت دوم-۲) دیگران هم به غار عَدُلّام می‌آیند.

چون برادران داوود و تمامی خاندان پدرش این را شنیدند، نزد او به آنجا رفتند. و هر که در تنگی بود، و هر بدهکار و تلخ‌جان، نزد داوود گرد آمدند، و او فرماندۀ آنان گشت. حدود چهارصد تن با او بودند.

الف. برادران داوود و تمامی خاندان پدرش این را شنیدند، نزد او به آنجا رفتند: ابتدا، خانواده داوود به نزد او رفتند. این هدیه‌ای گرانبها از سوی خداست زیرا پیش از این داوود چیزی جز مشکل و آزار و اذیت از جانب پدر و برادرانش نداشت (اول سموئیل ۱۱:۱۶ و اول سموئیل ۲۸:۱۷). اکنون در غار عَدُلّام به او پیوستند.

ب. هر که در تنگی بود، و هر بدهکار و تلخ‌جان، نزد داوود گرد آمدند: در غار عَدُلّام، خداوند گروهی غیرمنتظره و متمایز را برای پیوستن به داوود فراخواند. اینها افرادی نبودند که داوود شخصاً آنها را انتخاب می‌کرد، بلکه آنها کسانی بودند که خدا آنها را دعوت کرد تا با او باشند.

یک) این مردان در تنگی بودند. زندگی آنها آسان یا منسجم نبود. آنها مشکلات خودشان را داشتند، با این حال خدا آنها را در غار عَدُلّام به نزد داوود فراخواند.

دو) اين مردان بدهکار بودند. آنها در گذشته موفقیت زیادی نداشتند و از شکست‌های گذشته خود آسیب دیده بودند. آنها مشکلات خود را داشتند، با این حال خدا آنها را در غار عَدُلّام به نزد داوود فراخواند.

سه) اين مردان تلخ جان بودند. کلمه عبری ترجمه شده به معنی تلخی روح و جان است. آنها تلخی زندگی را می‌شناختند، و از زندگی خود یا از پادشاه شائول راضی نبودند. آنها چیزی متفاوت می‌خواستند، و چیزی بهتر، و خدا آنها را به نزد داوود در غار عَدُلّام فراخواند.

چهار) این افراد همگی وقتی به نزد داوود آمدند که او در شرایط سختی بود، تحت تعقیب بود و تحقیر شده بود. هنگامی که داوود به تاج و تخت رسید، مردم زیادی می‌خواستند در کنار او باشند. اهمیت این ۴۰۰ نفر در این بود که در غار کنار داوود ایستادند.

پنج) «افرادی که به نزد داوود آمدند افرادی بودند که در سختی، ورشکستگی مالی و نارضایتی بودند. اینها همان افرادی هستند که به نزد مسیح می‌آیند، و تنها این افراد هستند که به نزد او می‌آیند، چرا که سختی، بدهی و ورشکستگی خود را تشخیص داده‌اند و از ناخشنودی خود کاملاً آگاه هستند. اینها تنها مردمی هستند که به‌خاطر سنگینی ناامیدی خود به مسیح روی می‌آورند و به خون مسیح که برای آنها ریخته شد پناه می‌برند.» (ردپث)

ج. نزد داوود گرد آمدند: اين گروه از اوباش نبودند. بلکه تیمی بود که به رهبر نیاز داشت و داوود فرمانده آنها شد. خدا از طریق اوباش کار نمی‌کند. او از طریق مردان و زنان فراخوانده شده کارش را انجام می‌دهد، اما او همچنین دیگران را به همراهی و حمایت از آن مردان و زنان فرا می‌خواند.

یک) چهارصد تن، و همه مردانی ناامید بودند. اگر داوود می‌خواست، این می‌توانست شروع محکمی برای یک ارتش شورشی باشد. یک رهبر بی‌وجدان ممکن است این ۴۰۰ نفر را به گروهی شورشی یا آدم‌کش تبدیل کند، اما داوود اجازه نداد این گروه به یک ارتش شورشی علیه شاه شائول تبدیل شود.

دو) این مردان در تنگی، بدهکاری و نارضایتی به نزد داوود رفتند، اما این‌طور باقی نماندند. داوود آنها را به مردانی تبدیل کرد که در اول تواریخ ۸:۱۲ توصیف می‌شود: «آنان جنگاورانی توانا و آزموده بودند، مجرّب در به‌کارگیری سپر و نیزه. روی ایشان همچون روی شیر بود، و بسان غزالان بر کوهساران چابک بودند.»

د. حدود چهارصد تن با او بودند: داوود کسی بود که توسط خدا مسح شد تا پادشاه بعدی اسرائیل باشد، و او بزرگ‌ترین پادشاه زمینی اسرائیل شد. اما به همان اندازه که خدا داوود را فراخواند، خدا این چهارصد را فراخواند تا در کنار داوود باشند.

یک) هر اصل دارای اهمیت است، و این ایده که خدا از طریق فردی دعوت شده و مسح شده رهبری می‌کند، بسیار مهم است. وقتی کارهایی مانند ساختن یک کشتی یا رهایی اسرائیل از مصر انجام می‌شد، خدا گروهی متشکل از 400 نفر را احضار نکرد یا کمیته‌ای را تشکیل نداد. در سرتاسر کتاب‌مقدس، این الگو ظاهر می‌شود که کار خدا اغلب توسط یک فرد خوانده و مسح شده هدایت می‌شود.

دو) در عین حال، این اصل نیز مهم است که خدا به‌ندرت انسان خونده شده را به به تنهایی به کار دعوت می‌کند. داوود به این ۴۰۰ مرد نیاز داشت، حتی اگر قبلاً آن را متوجه نشده بود. آنها به همان اندازه داوود فراخوانده و مسح شده بودند، هرچند دعوت و مسح آنها برای پیروی و حمایت از داوود بود، در حالی‌که داوود  برای رهبری آنها خوانده و مسح شده بود.

سه) داوود پیروان خود را داشت و پسر داوود، عیسی مسیح، نیز همین‌طور. «آیا می‌توانید حقیقت عمیقی که در این روایت عهد‌عتیق به تصویر کشیده شده است را تشخیص دهید؟ همانند زمان داوود، پادشاهی بود در تبعید که در اطراف او گروهی از مردم در پریشانی، بدهکاری و تلخ جانی جمع شده بودند. او آنها را برای روزی که به سلطنت می‌رسید آموزش می‌داد و آماده می‌کرد.» (ردپث)

۳. آیات (۳-۴) داوود از پدر و مادر خود مراقبت می‌کند.

داوود از آنجا به مِصفِه در موآب رفت و به پادشاه موآب گفت: «تمنا دارم اجازه دهید پدر و مادرم نزد شما بمانند تا آن زمان که دریابم خدا برایم چه خواهد کرد.» پس ایشان را نزد پادشاه موآب گذاشت، و آنها تا زمانی که داوود در آن مخفیگاه بود، نزد پادشاه موآب ماندند.

الف. به پادشاه موآب گفت: «تمنا دارم اجازه دهید پدر و مادرم نزد شما بمانند: داوود پدر و مادرش را به موآب برد زیرا مادر مادربزرگش روت یک موآبی بود (روت ۴: ۲۲-۱۸، ۴:۱). او می‌خواست پدر و مادرش از هر نبردی که ممکن است در آینده با آن مواجه شود در امان باشند.

ب. تا آن زمان که دریابم خدا برایم چه خواهد کرد: داوود کل داستان را نمي‌دانست. او می‌دانست که او خوانده شده و مسح شده است تا پادشاه بعدی اسرائیل باشد، اما نمی‌دانست که خدا چگونه او را به این جایگاه می‌رساند. داوود چون نمی‌دانست  خدا برایش چه می‌خواهد بايد اعتماد مي‌کرد و اطاعت مي‌نمود.

۴. آیه (۵) داوود حرف جاد نبی را گوش می‌کند.

اما جادِ نبی به داوود گفت: «در این مخفیگاه نمان بلکه روانه شده، به سرزمین یهودا برو.» پس داوود آنجا را ترک کرد و به جنگل حارِث رفت.

الف. اما جادِ نبی به داوود گفت: داوود از حمایت و کمک انبیا استفاده می‌کرد. برخورد شائول با انبیا (مانند سموئیل) تقریباً همیشه منفی بود زیرا شائول در برابر کلام خدا مقاومت می‌کرد. داوود کلام خدا را می‌پذیرفت.

ب. به سرزمین یهودا برو: جاد به داوود مشورت داد تا مخفیگاه خود را ترک کند و به قلعه شائول باز گردد. احتمالاً اين خبری نبود که داوود واقعاً مي‌خواست بشنود، ولي به هر حال از آن پیروی کرد. داوود باید یاد می‌گرفت که در میانه خطر به خدا اعتماد کند، نه بعد از خطر.

یک( «از این طریق، خدا ایمان، حکمت و شجاعت داوود را نیز محک زد و او را برای پادشاهی آماده کرد، و شهرت او را در میان مردم حفظ و افزایش داد.» (پول)

 شائول دست به قتل کاهن‌ها می‌زند.

۱. آیات (۸-۶) شائول برای خودش تأسف می‌خورد و خدمتگزارانش را به خیانت متهم می‌کند.

اما به شائول خبر رسید که داوود و مردانی که با او بودند، پیدا شده‌اند. شائول بر بلندایی در جِبعَه، زیر درخت گزی، نیزه به دست نشسته بود و تمامی خدمتگزارانش اطراف او ایستاده بودند. شائول به خدمتگزاران خود که در اطرافش ایستاده بودند، گفت: «ای مردان بِنیامین گوش فرا دهید! آیا پسر یَسا به همگی شما کشتزارها و تاکستان‌ها خواهد داد و شما را سردارانِ هزارها و سردارانِ صده‌ها خواهد کرد که جملگی بر ضد من دسیسه چیده‌اید؟ وقتی پسر من با پسر یَسا پیمان می‌بندد، هیچ‌کس مرا مطلع نمی‌سازد. هیچ‌یک از شما دلسوز من نیست و مرا خبر نمی‌دهد که پسرم خدمتگزار مرا بر ضد من برانگیخته تا برایم به کمین بنشیند، چنانکه امروز شده است.»

الف. به شائول خبر رسید که داوود و مردانی که با او بودند، پیدا شده‌اند: اگر فقط داوود از دست شائول مخفي شده بود، مي‌توانست براي مدت طولاني پنهان بماند. ولي نمی‌شود ۴۰۰ نفر را مخفی کرد. هنگامی که داوود دوباره به یهودا آمد، شبکه خبرچینان شائول به سرعت آنها را شناسایی کردند.

ب. نیزه به دست نشسته بود و تمامی خدمتگزارانش اطراف او ایستاده بودند: وقتی شائول نیزه‌ای در دست داشت، معمولاً به این معنی بود که می‌خواست به کسی صدمه بزند.

ج. آیا پسر یَسا به همگی شما کشتزارها و تاکستان‌ها خواهد داد: شائول واقعاً دست روی پست‌ترین غرایز این مردان گذاشت و از آنها پرسید که آیا مردی از یهودا می‌تواند به مردان قبیله بنیامین ثروت و جایگاه بدهد.

یک) همچنین توجه کنید که شائول چگونه به داوود اشاره کرد: «پسر یسا». او نگفت: «مردی که جلیات را کشت» یا «مردی که ۲۰۰ فلسطینی را کشت» یا «مردی که از سوی خدا مسح شده است». شائول می‌دانست که داوود از خانواده‌ای کشاورز و ساده می‌آید، بنابراین او را با حقیرانه‌ترین نامی که فکر می‌کرد، پسر یسا، صدا زد.

د. جملگی بر ضد من دسیسه چیده‌اید؟ وقتی پسر من با پسر یَسا پیمان می‌بندد، هیچ‌کس مرا مطلع نمی‌سازد. هیچ‌یک از شما دلسوز من نیست: در دنیای جسمانی و خود‌خواهانه شائول، همه چیز حول محور او می‌چرخید. او بدگمان شده بود و شکایت می‌کرد، و کارش را از طریق مقصر دانستن افراد و اتهام زدن پیش می‌برد.

ه. پسرم خدمتگزار مرا بر ضد من برانگیخته تا برایم به کمین بنشیند: یوناتان هرگز چنین کاری نکرد، اما شائول نمی‌توانست این حقیقت را بپذیرد که حق با داوود و یوناتان است و او در جایگاه اشتباهی بود. پس شائول توطئه‌های استادانه‌ای علیه او آماده کرد.

۲. آیات (۹-۱۰) دوآغ گزارش داوود و اخیلمک را به شائول می‌دهد.

آنگاه دوآغِ اَدومی که کنار خدمتگزاران شائول ایستاده بود، گفت: «من پسر یَسا را دیدم که به نوب نزد اَخیمِلِک پسر اَخیطوب می‌رفت. اَخیمِلِک برای او نزد خداوند مسئلت کرد و به او توشۀ سفر داد، و شمشیر جُلیاتِ فلسطینی را در اختیارش گذاشت.»

الف. دوآغِ اَدومی: این مرد آخرین بار در اول سموئیل ۷:۲۱ در نوب ظاهر شد، همان وقتی که داوود به خیمه رفته بود.

ب. اَخیمِلِک برای او نزد خداوند مسئلت کرد و به او توشۀ سفر داد، و شمشیر جُلیاتِ فلسطینی را در اختیارش گذاشت: دوآغ اخیملکِ کاهن را به‌عنوان همدست داوود معرفی کرد. «به تمام کمک‌هايي که اخیلمک به داوود کرد، نگاه کن. مطمئناً آنها علیه تو ای پادشاه شائول همدست هستند و اخیلمک احتمالاً  می‌داند که داوود دقیقاً کجاست و چه کار می‌کند.»

یک( دوآغ صرفاً فردی جاه‌طلب نبود که به دنبال پیشرفت شخصی باشد. او همچنین دارای توانایی حیله‌گری بود تا خشم و سوء‌ظن شائول را از سمت خدمتگزارنش به سوی کاهنان هدایت کند.

۳. آیات (۱۵-۱۱) شائول اَخیملک را به توطئه‌چینی با داوود متهم می‌کند.

آنگاه پادشاه فرستاده، اَخیمِلِکِ کاهن، پسر اَخیطوب، و همۀ خاندان پدری او را که در نوب کاهن بودند، احضار کرد، و همگی آنها نزد پادشاه آمدند. شائول گفت: «ای پسر اَخیطوب، گوش فرا ده.» او گفت: «امر بفرما، سرورم.» شائول به او گفت: «چرا تو و پسر یَسا بر ضد من دسیسه چیده‌اید؟ چرا به او نان و شمشیر دادی و از خدا برایش مسئلت کردی تا به ضد من برخاسته، برایم به کمین بنشیند، چنانکه امروز شده است؟» اَخیمِلِک پاسخ داد: «در میان همۀ خدمتگزاران پادشاه چه کسی وفادارتر از داوود است که داماد و فرماندۀ محافظان اوست و مُکَرَّم در خانه‌اش؟ آیا امروز اوّلین بار است که برای او از خدا مسئلت می‌کنم؟ به‌یقین خیر! مباد که پادشاه به خدمتگزار خود و به تمامی خاندان پدرم اتهامی وارد کند، زیرا که خدمتگزارت دربارۀ تمامی این امور ابداً چیزی نمی‌دانسته است.»

الف. امر بفرما، سرورم: اَخیملک با صداقت مردی با وجدان پاک به شائول پاسخ داد. او به سادگی و صادقانه گفت: «مباد که پادشاه به خدمتگزار خود و به تمامی خاندان پدرم اتهامی وارد کند

یک) شائول به بدگمانی‌های نسنجیده خود ادامه داد. اَخیملک و داوود را به توطئه علیه خود متهم کرد (چرا تو و پسر یَسا بر ضد من دسیسه چیده‌اید). همچنین فکر می‌کرد که داوود آماده است تا او را بکشد (برایم به کمین بنشیند، چنانکه امروز شده است). شائول به خود به چشم یک قربانی می‌نگریست، که داوود و اخیملک برای او دسیسه چیده‌اند.

ب. خدمتگزارت دربارۀ تمامی این امور ابداً چیزی نمی‌دانسته است: اَخیلمک حقیقت محض را گفت. هنگامی که داوود به نزد اخیلمک رفت، این کاهن به دقت از او سؤال کرد (چرا تنها هستی و هیچ‌کس با تو نیست، اول سموئیل ۱:۲۱). داوود به جای اینکه حقیقت را به اخیملک بگوید به او دروغ گفت. این امر اخیملک را در موقعیت بسیار خطرنکی قرار داد.

یک) اَخیملک آنقدر از نفرت شائول نسبت به داوود بی‌اطلاع بود که داوود را در برابر این پادشاه حسود ستود: «در میان همۀ خدمتگزاران پادشاه چه کسی وفادارتر از داوود است.» این اتفاق به این دلیل افتاد زیرا داوود به اخیملک گفته بود که در خدمت شائول است در حالی‌که برای حفظ جان خود فرار می‌کرد (اول سموئیل ۲:۲۱).

۴. آیات (۱۶-۱۹) شائول دستور اعدام کاهنان و خانواده‌هایشان را می‌دهد و دوآغ آن را اجرا می‌کند.

اما پادشاه گفت: «ای اَخیمِلِک! به‌یقین تو و تمامی خاندان پدرت باید بمیرید.» آنگاه به محافظانی که در اطرافش ایستاده بودند، گفت: «پیش آیید و کاهنان خداوند را بکشید، زیرا آنان نیز با داوود همدست شده‌اند و با اینکه از فرار او آگاه بودند، مرا مطلع نساختند.» اما خدمتگزاران پادشاه نخواستند دست خود را برای زدن کاهنان خداوند دراز کنند. پس پادشاه به دوآغ گفت: «تو پیش آی و کاهنان را بزن.» پس دوآغِ اَدومی پیش آمده، کاهنان را زد، و در آن روز هشتاد و پنج تن را که به ایفود کتان ملبس بودند، کشت. شائول، همچنین نوب، یعنی شهر کاهنان را با مردان و زنان، کودکان و نوزادان، و گاوان، الاغان و گوسفندانِ آن از دم تیغ گذرانید.

الف. ای اَخیمِلِک! به‌یقین تو و تمامی خاندان پدرت باید بمیرید: در وضعیت گناه و طغیانی که شائول قرار داشت، نمی‌توانست تحمل کند که مردی بی‌گناه و صادق مانند اخیملک با او مخالفت کند. پس، دستور داد او را بکشند.

یک) شائول هنگامی که به او فرمان داده شد تا دشمنان خداوند را بکشد، مایل به اجرای دستور نبود (اول سموئیل ۹:۱۵). اما او نسبت به کشتن کاهن‌های خداوند در کمال خونسردی بی‌میل نبود. واضح است که شائول از کنترل خارج شده بود. «خشم او بر ضد خود خداوند برافرخته شده بود، زیرا پادشاهی را از او گرفته و به دیگری داده بود: و چون نمی‌توانست مستقیم با خداوند مقابله کند، بنابراین خشم خود را بر سر کاهنانش خالی کرد.» (ترپ)

دو) «این یکی از بدترین اعمال شائول در طول حیاتش بود؛ کینه‌توزی او بی‌دلیل و خشم او ظالمانه بود و هیچ انگیزه‌ای از عدالت یا سیاست‌ در آن وجود نداشت که به کمک آن بتوان چنین عمل وحشیانه‌ای را توجیه کرد.» (کلارک) «حکم خونین به تندی اعلام شد و با خشونت اجرا گردید، بدون هیچ‌گونه مکث و بررسی بیشتر، بدون هیچ‌گونه ندامت و پشیمانی. این بدترین کاری بود که شائول انجام داد.» (ترپ)

ب. خدمتگزاران پادشاه نخواستند دست خود را برای زدن کاهنان خداوند دراز کنند:  به‌ نحو تحسین‌برانگیزی، خدمتگزاران شائول، بیش از شائول از خدا می‌ترسیدند و آنها از قتل کاهن‌ها خودداری کردند.

ج. پس دوآغِ اَدومی پیش آمده، کاهنان را زد: دوآغ، که یهودی نبود، بلکه اَدومی بود، در کشتن کاهن‌ها و خانواده‌هایشان تردیدی از خود نشان نداد. دوآغ مکلف به ماندن در حضور خداوند در خیمه (اول سموئیل ۷:۲۱) شده بود، اما اصلاً قلب او تغییری نکرد.

۵. آیات (۲۰-۲۳) داوود از تنها بازمانده خاندان اَخیملک، یعنی ابیّاتار، محافظت می‌کند.

اما از پسران اَخیمِلِک پسر اَخیطوب، یکی به نام اَبیّاتار جان به در بُرد و نزد داوود گریخت. اَبیّاتار به داوود خبر داد که شائول کاهنان خداوند را کشته است .داوود به اَبیّاتار گفت: «آن روز که دوآغِ اَدومی آنجا بود، می‌دانستم که به‌طور حتم به شائول خبر خواهد داد. آری، من باعث کشته شدن تمامی خاندان پدرت شده‌ام .نزد من بمان و مترس؛ زیرا آن که قصد جان من کرده، قصد کشتن تو نیز دارد. نزد من در امان خواهی بود.»

الف. آن روز که دوآغِ اَدومی آنجا بود، می‌دانستم که به‌طور حتم به شائول خبر خواهد داد: داوود احساسش در این مورد را در مزمور ۵۲ نشان داد، که عنوان آن چنین است: «قصیدۀ داوود، آنگاه که دوآغِ اَدومی نزد شائول رفت و او را خبر داد که: داوود به خانۀ اَخیمِلِک رفته است.»

یک) در مزمور ۵۲، داوود خشم خود را نسبت به دوآغ نشان می‌دهد: «ای جنگاور، چرا به بدی فخر می‌کنی؟ محبت خدا همیشه پابرجا است. زبانت نابودی را تدبیر می‌کند، همچون تیغی بُرنده، ای حیله‌گر! بدی را بیش از نیکویی دوست می‌داری، و دروغ را بیش از راستگویی. سِلاه همۀ سخنان مرگبار را دوست می‌داری، ای زبان دغل‌باز!» (مزمور ۱:۵۲ قست اول، ۲-۴)

دو) در مزمور ۵۲، داوود اعتماد خود را به داوری خدا نشان می‌دهد: «پس خدا نیز تو را برای همیشه سرنگون خواهد کرد؛ تو را خواهد ربود و از خیمه‌ات بر خواهد کند، و تو را از زمین زندگان ریشه‌کن خواهد کرد. سِلاه» (مزمور ۵:۵۲)

سه) در مزمور ۵۲، داوود توکل خود را بر خداوند نشان می‌دهد: «اما من همچون درخت زیتونی هستم که در خانۀ خدا می‌شکفد؛ من بر محبت خدا توکل دارم، تا ابدالآباد. به سبب آنچه کرده‌ای تو را جاودانه سپاس خواهم گفت؛ و در حضور سرسپردگانت انتظار نام تو را خواهم کشید، زیرا که نیکوست.» (مزمور ۸:۵۲-۹)

ب. من باعث کشته شدن تمامی خاندان پدرت شده‌ام: داوود از این حرف دو منظور داشت. در معنی وسیع‌تر، صرف حضور داوود همراه اَخیملک او را در برابر شائول گناهکار کرد و در این باره کسی کاری نمی‌توانست بکند. در معنی جزئی‌تر، دروغ داوود به اَخیملک، این کاهن را در برابر شائول آسیب‌پذیر کرد.

یک) دروغ‌های داوود به‌طور مستقیم موجب مرگ اَخیملک و دیگر کاهن‌ها نشد. اما حداقل، او اَخیملک را از مرگ با افتخارِ بیشتر باز داشت. اگر اخیملک از درگیری بین داوود و شائول خبر می‌داشت، می‌توانست انتخاب کند که در کنار داوود بایستد و با افتخار بیشتری بمیرد.

دو) از اول سموئیل و مزمور درمی‌یابیم که داوود قلب خود را به سمت خداوند متمایل کرد و از خداوند به‌خاطر دروغ‌هایش به اَخیملک طلب بخشش کرد. داوود احیا می‌شود، اما عواقب آن دروغ‌ها همچنان ثمره تلخی داشت، و اکنون داوود ثمره بد ناشی از اعمال خود را می‌بیند و می‌چشد.

ج. نزد من در امان خواهی بود: داوود نمی‌توانست کاری در مورد کاهن‌هایی که کشته شدند، انجام دهد. او به گناه خود در این رابطه اعتراف کرد و از خداوند طلب بخشش کرد. اکنون، تنها کاري که مي‌توانست بکند اين است که به کاهن نجات‌یافته، ابیّاتار، که مقابل او حضور داشت، خدمت کند.