فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!

اول سموئیل باب ۶ – صندوق عهد به اسرائیل برمی‌گردد.

 فلسطینی‌ها چگونه صندوق را برمی‌گردانند؟

 

۱. آیات (۱-۶) کاهن‌های فلسطینی راهی برای خلاصی از دردسر صندوق پیشنهاد می‌دهند.

صندوق خداوند هفت ماه در سرزمین فلسطینیان ماند. آنگاه فلسطینیان کاهنان و طالع‌بینان را فرا خواندند و گفتند: «با صندوق خداوند چه کنیم؟ بگویید آن را با چه چیز به جای خود بازفرستیم؟» پاسخ دادند: «اگر صندوق خدای اسرائیل را بازمی‌فرستید، آن را خالی مفرستید بلکه حتماً برای او هدیۀ جبران نیز بفرستید. آنگاه شفا خواهید یافت و خواهید دانست از چه سبب دست او از شما برداشته نشده است.» فلسطینیان پرسیدند: «چه هدیۀ جبرانی برای او بفرستیم؟» گفتند: «به شمار حاکمان فلسطینی، پنج تمثال زرینِ دُمَل و پنج تمثال زرینِ موش بسازید، زیرا بر سر تمامی شما و حاکمانتان بلایی یکسان آمده است. پس تمثال‌های دمل‌های خود و تمثال‌های موش‌های خود را که سرزمینتان را ویران می‌کنند، بسازید و خدای اسرائیل را جلال دهید، شاید که دست او بر شما و بر خدایان و سرزمینتان سبک گردد. چرا دل‌های خود را سخت سازید چنانکه مصریان و فرعون سخت ساختند؟ آیا پس از آنکه با ایشان به سختی عمل کرد، قوم را روانه نکردند تا بروند؟

الف. با صندوق خداوند چه کنیم: هنگامی که فلسطینی‌ها برای اولین بار صندوق عهد را تصرف کردند، فکر می‌کردند که این یک پیروزی بزرگ است، اما با گذر زمان برای فلسطینی‌ها روشن شد این یک دردسر برای آنهاست، نه یک موهبت.

یک) چرا هفت ماه آن را نگه داشتند؟ زیرا آنها تمایلی برای از دست دادن چنین غنیمت بزرگی نداشتند و در ابتدا احساس پیروزی بزرگ بر خدای اسرائیل داشتند. مدت زمان زیادی طول کشید تا به بیهوگی مقاومت در برابر خدا پی بردند.

ب. چه هدیۀ جبرانی برای او بفرستیم: کاهن‌های فلسطینی به اندازه کافی درک داشتند که بدانند به خداوند یهوه توهین کرده‌اند. بنابراین، آنها می‌دانستند که باید کاری انجام دهند تا شرمساری و توبه خود را در برابر خداوند بیان کنند.

ج. پنج تمثال زرینِ دُمَل و پنج تمثال زرینِ موش: این پیشکش خاص مشخص کرد، این خداوند بود که طاعون را بر فلسطینی‌ها نازل کرد. آنها گفتند: «می‌دانیم که این بلا تصادفی نبود. می‌دانیم که خداوند اسرائیل باعث آنها بوده است. ما از خداوند معذرت خواهی می‌کنیم و از او می ‌واهیم که خشم خود را از ما دور کند.»

یک) می‌دانیم که طاعون با دمل همراه است (اول سموئیل ۶:۵، ۹، ۱۲). در اول سموئیل باب ۵  به ما گفته نشد که طاعون در ارتباط یا موش‌ها بوده است. برخی فکر می‌کنند دمل‌ها نتیجه طاعون خیارکی بودند که توسط موش‌ها منتقل می‌شدند. برخی دیگر فکر می‌کنند موش‌ها بخشی از طاعون یا مصیبت دیگری بودند که در اول سموئیل ۱۱:۵ به آن اشاره شد: «سراسر شهر را هراسی مرگبار در بر گرفته بود و دست خدا بر آنجا بسیار سنگین بود

د. خدای اسرائیل را جلال دهید: اذعان به داوری خدا یکی از راه‌های جلال دادن به خدای اسرائیل بود. ما اغلب قادر به جلال دادن خدا  نیستیم زیرا داوری او را نادید می‌گیریم، یا آن را به حساب بدشانسی یا سرنوشت بد می‌گذاریم.

ه. شاید که دست او بر شما و بر خدایان و سرزمینتان سبک گردد: فلسطینی‌ها اعتراف کردند که خدای اسرائیل خدایان آنها را داوری کرد و بر سرزمین‌های آنها حاکمیت دارد. آنها اعتراف کردند که او خدای متعال است، با این حال، به جای خدایان خود او را پرستش نکردند.

و. چرا د‌ل‌های خود را سخت سازید چنانکه مصریان و فرعون سخت ساختند؟ آیا پس از آنکه با ایشان به سختی عمل کرد: با آگاهی از کتاب خروج، فلسطینی‌ها به‌درستی به یاد داشتند که هیچ خیریتی در کار نیست برای کسانی که دل خود را در برابر خداوند سخت می‌کنند. حتی از نظر منفعت‌طلبانه که نگاه کنیم، هوشمندانه نیست که دل خود را در برابر خداوند سخت کنیم.

۲. آیات (۷-۹) فلسطینی‌ها در مورد چگونگی بازگرداندن صندوق عهد بحث می‌کنند، همچنین آزمایشی انجام می‌دهند تا ببینند آیا داوری از جانب خدا بود یا تصادفی.

پس حال ارابه‌ای نو بسازید و دو گاو شیرده بگیرید که تا به حال بر آنها یوغ ننهاده باشند. گاوها را به ارابه ببندید، ولی گوساله‌هایشان را از آنها جدا کرده، به خانه بازگردانید. آنگاه صندوق خداوند را برگیرید و آن را بر ارابه بنهید و اشیای طلا را که به‌عنوان هدیۀ جبران برای او می‌فرستید، در صندوقچه‌ای کنار آن بگذارید. سپس صندوق را روانه کنید تا برود، و آن را بنگرید. اگر به راه قلمرو خود، به بِیت‌شمس رفت، بدانید اوست که این بلای عظیم را بر ما آورده است، و اگر نه، خواهیم دانست که دست او ما را نزده، بلکه آنچه بر ما واقع شده، تصادفی است.»

الف. دو گاو شیرده بگیرید که تا به حال بر آنها یوغ ننهاده باشند: در اینجا فلسطینی‌ها آزمایشی ترتیب دادند. آنها فکر می‌کردند که تمام مصیبت‌های طاعون از جانب خداوند اسرائیل است، اما صد در صد مطمئن نبودند. بنابراین، آزمایشی دیگر ترتیب دادند. انسان‌ها تقریباً همیشه تمایلی به توبه ندارد و بی‌جهت در برابر توبه جبهه می‌گیرند.

یک) آزمون ساده بود و در برابر خدا طراحی شده بود. طبیعتاً دو گاو شیرده که هرگز یوغ نداشته‌اند نباید به هیچ عنوان رابه‌ای را بکشند، در عوض باید در برابر یوغ‌ها مقاومت می‌کردند. علاوه بر این، آنها تصمیم گرفتند گوساله‌هایشان را از گاوها دور کنند. «غریزه مادری» گاوها آنها را نه به سمت سرزمین اسرائیل، بلکه به آغل گوساله‌های خودشان برمی‌گرداند. فلسطینی‌ها آزمونی را ابداع کردند که خدای اسرائیل را مجبور به انجام کاری معجزه‌آسا کند تا نشان دهد او واقعاً عامل بلا بوده است.

ب. صندوق خداوند را برگیرید و آن را بر ارابه بنهید: خدا هيچ‌وقت نمي‌خواست صندوق به وسیله ارابه حمل شود او می‌خواست آن توسط حلقه‌های تعیین شده در کنار صندوق حمل شود (اعداد ۱۴:۴-۱۵).

یک) صندوق «دسته» نداشت و قرار نبود یک نفر مستقیم آن را در دست‌هایش حمل بکند. در عوض قرار بود با قراردادن دیرک‌های چوبی داخل  حلقه‌های طلا در هر گوشه از صندوق حمل شود. دیرک‌ها قرار بود درون حلقه‌ها قرار بگیرند و محل تماس با صندوق باشند. به غیر از دست‌زدن به دیرک‌ها، دست زدن به بقیه صندوق ممنوع بود (خروج ۱۲:۲۵-۱۵).

دو) اگرچه این راه انتقال صندوق طبق شریعت ممنوع بود، اما خدا آنها را به دلیل ناآگاهی از شریعت خود بخشید. «خدا اینجا از آنها چشم‌پوشی کرد به این دلیل که از شریعت بی‌اطلاع بودند و چون لاوی نداشتند که صندوق را بر دوش خود حمل کند.» (پول)

ج. اشیای طلا را که به‌عنوان هدیۀ جبران برای او می‌فرستید، در صندوقچه‌ای کنار آن بگذارید: فلسطینی‌ها به حد کافی عاقل بودند که صندوق عهد را باز نکنند و اشیای طلا را درون آن قرار ندهند. قطعاً در مورد محتویات درون صندوق کنجکاو بودند، اما اجازه ندادند کنجکاوی آنها را به سمت گناه هدایت کند.

د. اگر نه، خواهیم دانست که دست او ما را نزده، بلکه آنچه بر ما واقع شده، تصادفی است: آیا ممکن است دمل‌ها و دیگر داوری‌ها تصادفی به وجود آمده باشند؟

یک) برخی افراد باهوش اغلب در این توهم گرفتار می‌شوند که تصادف دارای نوعی قدرت است. ژاک مونود، بیوشیمی‌دان می‌نویسد: «تصادف به تنهایی منبع هر نوآوری، از جمله تمام خلقت در حیات کره زمین است. تصادف محض، کاملاً آزاد اما کور، ریشه شگفت‌انگیز تکامل است.»

دو) واگذاری چنین قدرتی به «تصادف» احمقانه است، زیرا تصادف هیچ قدرتی ندارد. به‌عنوان مثال، هنگامی که یک سکه به هوا پرتاب می‌شود، شانس «شیر» آمدن ۵۰٪ است. با این حال ، «شانس» باعث نمی‌شود «شیر» بیاد. اینکه شیر یا خط بیاید به دلیل قدرت پرتاب‌کننده، نیروی جریان‌های هوا و فشار هوا است در حالی که حرکت در هوا زاویه فرود و محل فرود نیز مهم است. تصادف چیزی غیر از توصیف یک احتمال نیست.

سه) هنگامی که کارل ساگان به دولت فدرال درخواست کمک هزینه‌ای برای جستجوی حیات هوشمند در فضا را داد، امیدوار بود با استفاده از ابزاری فوق‌العاده حساس برای جمع‌آوری سیگنال‌های رادیویی از فضاهای دور شواهدی از حیات پیدا کند. هنگامی که او سیگنال‌های رادیویی را دریافت کرد، به دنبال نظم و الگو بود که نشان می‌داد سیگنال‌ها توسط حیاتی هوشمند منتقل می‌شوند. به همین ترتیب، نظم و الگوی کل جهان نشان می‌دهد که توسط حیاتی هوشمند شکل گرفته است، نه  «تصادفی». دانشمندان به طور مداوم «تصادف» را در سیگنال‌های رادیویی (به شکل موج ایستا بدون الگو) بررسی می‌کندد، اما چیزی عایدشان نمی‌شود.

چهار) درک این که هیچ موردی تصادفی اتفاق نمی‌افتد نباید باعث شود که ما فکر کنیم هر رویدادی پر از معنای مهم از سوی خداست. بعضی چیزها فقط اتفاق می‌افتند و هیچ هدف ابدی بزرگی ندارند که ما بتوانیم تشخیص دهیم. مسیحیان می‌توانند با تلاش برای دیدن پیامی از سوی خدا در همه بخش‌های زندگی از مسیر درست خارج شوند. اما هیچ‌چیز بر اساس تصادف اتفاق نمی‌افتد. ما در یک دنیای علت و معلول زندگی می‌کنیم. «اما مردم شرور زودتر نامشخص ترین و مسخره ترین چیزها را باور می کنند در مقایسه با نمایش قدرت و مشیت الهی .» (پول)

۳. آیات (۱۰-۱۲) برخلاف انتظارها، گاوها به سمت اسرائیل می‌روند.

پس آن مردان چنین کردند و دو گاو شیرده گرفته، به ارابه بستند و گوساله‌هایشان را در خانه حبس کردند. و صندوق خداوند و صندوقچۀ حاوی موش‌های طلا و تمثال‌های دمل‌های خود را بر ارابه نهادند. گاوان یکراست به جانب بِیت‌شمس رفتند و ماغ‌کشان در جاده راه می‌پیمودند بی‌آنکه به چپ یا راست متمایل شوند. و حاکمان فلسطینی از پی آنها تا سرحد بِیت‌شمس رفتند.

الف. گاوان یکراست به جانب بِیت‌شمس رفتند: آن گاوها نبايد اينکار را مي‌کردند. گاوها باید در برابر یوغ مقاومت می‌کردند زیرا تا به حال هرگز مهار نشده بودند. آنها بايد از نگراني گوساله‌هایشان به خانه فلسطینی‌ها بر می‌گشتند اما آنها یکراست به جانب بیت‌شمس رفتند. خدا این بخش را به تصادف واگذار نکرد.

یک) نه تنها یکراست به جانب بیت‌شمس می‌رفتند به چپ و راست نیز متمایل نشدند. آنها در راه پرسه نزدند و مستقیم به جایی که قرار بود بروند، رفتند.

دو) این معجزه قابل توجهی بود. دو گاو که تا به حال ارابه نکشیده بودند، چه تنها و چه با هم. هیچ  ارابه‌رانی آنها را رهبری نکرده بود، با این حال خانه را ترک کردند و ده مایل (۱۶ کیلومتر ) یا بیشتر را به سمت شهری که هرگز به آنجا نرفته بودند، طی کردند. آنها گوساله‌های خود را پشت سر گذاشتند و مستقیم در جاده‌‌ای خاص می‌رفتند، بدون یک مسیر اشتباه، بدون توقف، حتی به مزارع کنار جاده نرفتند تا غذا بخورند و برای شیردادن گوساله‌های خود برنگشتند.

سه) در حالی که گاوها در مسیر بازگشت به اسرائیل بودند، می‌توانیم تصور کنیم که اسرائیلی‌ها به‌خاطر از دست دادن صندوق سوگواری می‌کردند. شاید در همان لحظه زاری می‌کردند و غمگین بودند چون فکر می‌کردند جلال خدا از آنجا خارج شده است. جلال خدا جایی نرفته بود! بنی‌اسرائیل و فلسطینی‌ها هر دو در مقابل او ایستادند، بنابراین خداوند چند گاو پیدا کرد تا شکوه و جلال خود را به وسیله آنها نشان دهد.

ب. ماغ‌کشان در جاده راه می‌پیمودند:  این جمله بدان معنی است که گاوها خوشحال نبودند. آنها در انتظار دیدن گوساله‌ها خود در خانه بودند، با این حال آنها همچنان خواست خداوند را اجرا کردند.

یک) کتاب لغت‌شناسی عهد‌عتیق کلمه عبری باستانی ga-ah، را ماغ‌کشان ترجمه کرده است: «این ریشه نشان‌دهنده بیزاری شدید است که اغلب در عملی تنیهی یا نامطلوب بیان می‌شود.»

دو (وقتی مردم باور نمی‌کنند یک خدای مهربان وجود دارد که در آسمان‌ها بر تخت نشسته و برنامه خوبی برای زندگی ما دارد، نمی‌توانید آنها را به‌خاطر ترس، تکبر و  بدبخت بودن سرزنش کنید. اما برای کسانی که به خدای کتاب‌مقدس اعتقاد دارند، هیچ دلیلی برای ترس، تکبر یا بدبختی وجود ندارد. خدا هنوز بر تخت خودش است! «همان‌طور که ما در دنیا جلو می‌رویم، بیایید باور کنیم که حرکت همه‌چیز به سمت تحقق اهداف خداوند است.» (مایر)

 صندوق در بیت‌شمس

۱. آیات (۱۵-۱۳) مردمان بیت‌شمس با افتخار و خوشحالی صندوق را دریافت می‌کنند.

مردمان بِیت‌شمس در وادی به دروِ گندم مشغول بودند. چون چشمان خود را برافراشتند و صندوق را دیدند، از دیدن آن شادمان شدند. ارابه به مزرعۀ یوشَعِ بِیت‌شَمسی درآمد و آنجا ایستاد. سنگی بزرگ در آنجا بود. ایشان چوب‌های ارابه را شکستند و گاوان را به‌عنوان قربانی تمام‌سوز به خداوند تقدیم کردند. لاویان صندوق خداوند و صندوقچۀ حاوی اشیای طلا را که کنار آن بود، پایین آوردند و بر آن سنگ بزرگ نهادند. در آن روز، مردان بِیت‌شمس قربانی‌های تمام‌سوز به خداوند تقدیم کردند و برای او قربانی‌ها ذبح نمودند.

الف. از دیدن آن شادمان شدند: آنها حسی شبیه به شاگردان در هنگام دیدن عیسای قیام‌کرده را داشتند، زیرا بازگشت خدا به خود را شبیه به زنده‌شدن از مردگان می‌دانستند. در این روز در حالی که به دروِ گندم مشغول بودند (بین ماه‌های اردیبهشت تا خرداد)، فهمیدند که خدای اسرائیل زنده است.

یک( البته که خدا هرگز نمرده بود و هرگز آنها را ترک نکرده بود. اما بنی‌اسرائیل فکر می‌کردند که خدا مرده است و آنها به اندازه‌ای بیچاره، دلسرد و ناامید بودند که انگار واقعاً خدا مرده است. با توجه به احساسی که داشتند، انگار خدای اسرائیل از مردگان برخاسته است.

ب. ارابه به مزرعۀ یوشَعِ بِیت‌شَمسی درآمد و آنجا ایستاد: پس از طی ده مایل از شهر فلسطینی‌ها، بدون توقف یا به چپ و راست رفتن، صندوق در سرزمین اسرائیل، در زمین مردی انتخاب شده متوقف شد.

ج. چوب‌های ارابه را شکستند و گاوان را به‌عنوان قربانی تمام‌سوز به خداوند تقدیم کردند: آنها می‌دانستند که کار درستی به حرمت خدا انجام می‌دهند، با این حال واقعاً برای آنها هزینه داشت. گاوها و ارابه‌ها اموال گران قیمتی بودند.

یک( با دیدگاهی سخت‌گیرانه شیشکش آنها بر خلاف شریعت موسی بود. اول اینکه حیوانات ماده را به خداوند پیشکش کردند که ممنوع بود (لاویان ۳:۱؛ ۱۹:۲۲). دوم اینکه آنها قربانی تمام‌سوز دور از خیمه به خداوند تقدیم کردند، که نقض فرمان در تثنیه ۵:۱۲-۶ بود. با این حال، خدا هم به قلب آنها و هم شرایط خاص آنها توجه داشت، و بدون شک جلال یافت.

د. لاویان صندوق خداوند و صندوقچۀ حاوی اشیای طلا را که کنار آن بود، پایین آوردند: بنی‌اسرائیل مواظب بودند که لاوی‌ها صندوق را جابجا کنند، همان‌طور که شریعت دستور داده بود (اعداد ۱:۴-۶، ۱۵). بیت‌شمس شهری کاهن‌نشین بود (یوشع ۱۶:۲۱)، بنابراین کاهن‌ها در دسترس بودند.

۲. آیات (۱۸-۱۶) هدیۀ جبران فلسطینی‌ها همراه صندوق.

چون آن پنج حاکم فلسطینی این را دیدند، همان روز به عِقرون بازگشتند. اینها بودند دمل‌های طلا که فلسطینیان به‌عنوان هدیۀ جبران برای خداوند فرستادند: یک دُمَل برای اَشدود، یکی برای غزه، یکی برای اَشقِلون، یکی برای جَت و یکی نیز برای عِقرون. موش‌های طلا نیز به شمار تمامی شهرهای فلسطینی بود که به آن پنج حاکم تعلق داشت، از شهرهای حصاردار گرفته تا روستاهای بدون دیوار. آن سنگ بزرگ که صندوق خداوند را بر آن نهادند، تا به امروز همچون شاهدی در مزرعۀ یوشَعِ بِیت‌شَمسی برجا‌ست.

الف. چون آن پنج حاکم فلسطینی این را دیدند: آنها نمی‌دانستند که آیا تمام اتفاقی که برای آنها افتاده بود در حالی که صندوق نزد آنها بود یک تصادف بود. پس آزمونی استادانه و دشوار برای آزمایش خدا ترتیب دادند و شخصاً مشاهده کردند که آیا خدا واقعاً از امتحان سربلند بیرون خواهد آمد یا خیر. واکنش آنها ثبت نشده است، اما باید متقاعد شده باشند.

۳. آیه (۱۹) تعدادی از مردم بیت‌شمس به خدا بی‌حرمتی می‌کنند.

اما خدا برخی از مردان بِیت‌شمس را زد، زیرا به درون صندوق خداوند نگریستند. او هفتاد تن از ایشان را زد، و مردم بِیت‌شمس سوگواری کردند زیرا خداوند قوم را به کشتاری عظیم زده بود.

الف. اما خدا برخی از مردان بِیت‌شمس را زد، زیرا به درون صندوق خداوند نگریستند: صندوق عهد می‌بایست تنها توسط لاویان خاصی از خانواده قُهات لمس و جابجا شود، و حتی به آنها نیز دستور داده شده بود که خود صندوق را لمس نکنند (اعداد ۱۵:۴). مردان بیت‌شمس نه تنها به صندوق دست زدند، بلکه درون صندوق را نیز نگریستند که گناه بود.

یک) ما دوباره متوجه می‌شویم که خدا با بنی‌اسرائیل سخت‌گیرانه‌تر از  فلسطینی‌ها برخورد کرد، که فقط صندوق را با ارابه‌ای حمل کردند. خدا این کار را کرد، زیرا بنی‌اسرائیل که شریعت او را می‌دانست باید بهتر و درست‌تر عمل می‌کرد. بسیار غم‌انگیز است که ببینید فلسطینی‌ها بیش از بنی‌اسرائیل به تقدس خداوند احترام می‌گذاشتند.

ب. زیرا به درون صندوق خداوند نگریستند: زیرا احترام و جلال خداوند چیزهایی هستند که او انتخاب کرده تا مخفی باشند، و این اشتباه است که مردم به این اسرار خدا دست درازی کنند.

یک) اشعیا ۸:۵۵-۹ این دیدگاه را نشان می‌دهد: «افکار من افکار شما نیست و نه راه‌های من، راه‌های شما.» خداوند می‌گوید، «زیرا چنانکه آسمان از زمین بلندتر است، راه‌های من نیز  از راه‌های شما و افکار من از افکار شما بلندتر است.» ما باید به این واقعیت احترام بگذاریم که خدا خداست و ما خدا نیستیم و بعضی چیزها هست که ما نباید و نخواهیم فهمید.

ج. هفتاد تن از ایشان را زد: شواهد نسخه خطی کاملاً روشن است که تعداد ثبت شده در متن هفتاد بود، نه پنجاه هزار و هفتاد. هفتاد مرد در چنين حادثه‌ای جان خود را از دست دادند که همچنان کشتاری عظیم است.

یک) اساساً بر اساس دستور زبان عبری می‌تواند به این معنی باشد که از میان پنجاه هزار مرد، خدا هفتاد نفر از آنها را زده است. «ما نمی‌توانیم به نتیجه دیگری برسیم، جز اینکه عدد پنجاه هزار،  نه درست است و نه واقعی، بلکه یک برگه ضمیمه [یادداشت حاشیه‌ای] است که از طریق برخی افراد به متن وارد شده است.» (کیل و دلیتزش)

۴. آیات (۲۰-۲۱) مردم بیت‌شمس از مردم قریه‌یِعاریم می‌خواهند تا صندوق را ببرند.

مردان بِیت‌شمس گفتند: «کیست که بتواند در حضور یهوه، این خدای قدوس، بایستد؟ و او از پیش ما نزد که خواهد رفت؟» پس فرستادگانی نزد اهالی قَریه‌یِعاریم گسیل داشته، گفتند: «فلسطینیان صندوق خداوند را بازگردانیده‌اند. بیایید آن را نزد خود ببرید.»

الف. کیست که بتواند در حضور یهوه، این خدای قدوس، بایستد؟ در بی‌احترامی‌شان به خدا، مردان بیت‌شمس به تقدس خداوند توهین کردند. حالا آنها می‌دانستند که یهوه قدوس است، اما این موضوع باعث نشد که بخواهند به خدا نزدیک‌تر شوند، بلکه باعث شد که از خدا فاصله بگيرند.

یک) مفهوم اصلی زیربنای تقدس، صرفاً پاکی اخلاقی نیست (اگرچه پاکی اخلاقی در درون ایده گنجانده شده است). در عوض، بر مفهوم «جدا بودن»، و بر جدا شدن متمرکز است. بیانگر این است که خداوند هم در ذات و هم در کمال صفاتش متمایز و جدا از مخلوقاتش است.

دو) وقتی مردم با تقدس خدا روبرو می شوند، لزوماً جذب آن نمی‌شوند. وقتی پطرس قدرت مقدس عیسی را دید گفت: «ای خداوند، از من دور شو، زیرا مردی گناهکارم!»  (لوقا ۸:۵). هنگامی که شاگردان در مناسبتی دیگر عیسای مقدس را دیدند که در  هنگام دگرگونی سیمای خود می‌درخشید، تا حد زیادی ترسیدند (متی ۶:۱۷). وقتی با خدای مقدس ملاقات می‌کنیم، همه ما همزمان هیجان‌زده و ترسان می‌شویم. مثل بالا رفتن در ترن هوایی است، شما می‌خواهید سوار آن باشید، اما در عین‌حال نمی‌خواهید آنجا باشید. بسیاری از لذت‌های هیجان‌انگیز جهان مدرن ما به‌سادگی تلاش‌های ضعیفی است برای ایجاد حس کمالی که فقط در ملاقات با خدای قدوس می‌یابیم.

ب. کیست که بتواند در حضور یهوه، این خدای قدوس، بایستد؟ به عبارتی، مردان بیت‌شمش با پرسیدن این سؤال بد‌ذاتی خود را نشان دادند. سؤال آنها باعث شد که خدا برای نشان دادن نااطاعتی آنها بسیار سخت‌گیرانه عمل کند.

یک) «در اینجا به نظر می‌رسد با عصبانیت خداوند را به‌خاطر رنج‌های خود سرزنش کردند چرا که بیش از حد مقدس و سختگیر است، در حالی‌که از گناهان خود، علت واقعی رنجشان، چیزی نمی‌گویند؛ اما مراقب هستند تا دست‌هایشان به صندوق عهد نخورد و با احترام آن را حفظ می‌کنند.» (ترپ)

ج. کیست که بتواند در حضور یهوه، این خدای قدوس، بایستد؟ به عبارتی دیگر، مردم بیت‌شمش سؤال خوبی پرسیدند. خدا واقعاً قدوس است و به‌راستی کیست که بتواند در حضورش بایستد؟

یک) تقدس از طریق تلاش‌های ما محقق نمی‌شود، اما چنانچه که خلقت جدیدی در عیسی باشیم به آن دست می‌یابیم. تقدس بخشی از این انسان جدیدی می‌شود که در عیسی هستیم (افسسیان ۲۴:۴) و دعوت شده‌ایم تا در قدوسیت عیسی سهیم باشیم (عبرانیان ۱۰:۱۲).

دو) با اینکه خدا قدوس است، هر چند او جدا از ما است، به جای ساخت دیوار  جدایی در اطراف خود، ما را به نزد خویش فرا می‌خواند و می‌خواهد در قدوسیت او شریک باشیم. همان‌طور که در اول پطرس ۱۶:۱ می‌گوید، خدا ما را به مقدس بودن فرا می‌خواند، چرا که او قدوس است. تقدس صرفاً خصوصیتی نیست که ما داریم، بلکه فرآیندی است که ما را تحت کنترل خود می‌آورد.

د. و او از پیش ما نزد که خواهد رفت؟ برای مردم بیت‌شمس، تقدس خدا یک مشکل بود، مشکلی که فکر می‌کردند با ایجاد فاصله بین خود و خدا قابل حل است. سؤال آنها این نبود که «چگونه می‌توانیم در حضور خدای قدوس به عدالت رفتار کنیم؟»، بلکه این بود که «به چه کسی می‌توانیم این مشکل را بدهیم تا دیگر قدوسیت خدا باری بر دوش ما نباشد؟»

ه. فرستادگانی نزد اهالی قَریه‌یِعاریم گسیل داشته: نمي‌دانيم چرا آنها اين مکان را انتخاب کردند. شاید روابط خوبی با این مردم داشتند و فکر می‌کردند از صندوق به خوبی مراقبت خواهند کرد. شاید روابط بدی با آنها داشته‌اند و می‌خواستند خداوند آنها را نفرین کند. دلیل هر چه باشد، مردم قَریه‌یِعاریم صندوق را پذیرفتند و صندوق سال‌ها در آنجا ماند تا اینکه پادشاه داوود آن را به شهر اورشلیم آورد (دوم سموئیل ۶).