فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!
اعمال باب ۹- نجات سولس تارسوسی
سولس در راه دمشق
۱. آیاتِ (۱-۲) هدف شائول در سفر به دمشق
و امّا سولُس که همچنان به دمیدنِ تهدید و قتل بر شاگردان خداوند ادامه میداد، نزد کاهن اعظم رفت و از او نامههایی خطاب به کنیسههای دمشق خواست تا چنانچه کسی را از اهل طریقت بیابد، از زن و مرد، در بند نهاده، به اورشلیم بیاورد.
الف. و امّا سولُس: در اعمال ۳:۸ دیدیم که: «امّا سولُس سخت بر کلیسا میتاخت و خانه به خانه گشته، زنان و مردان را بیرون میکشید و به زندان میافکند.» در اینجا او را میبینیم که همچنان این کار را تا شهر دمشق ادامه داد (حدود ۱۳۰ مایل یا ۲۱۰ کیلومتری شمال شرقی اورشلیم. که روی هم رفته یک سفر شش روزه بود.)
یک) همچنان به دمیدنِ تهدید و قتل بر شاگردان خداوند ادامه میداد: این آیه مردی خشمگین و متعصب را به تصویر میکشد که کاملاً به پارسایی خود اطمینان داشت. سولس از شاگردان خداوند نفرت داشت. عیسی او را در حالی میجوید که او به دنبال عیسی نبود. ممکن است بگوییم سولس تصمیم گرفته بود بر علیه عیسی باشد در حالیکه عیسی تصمیم گرفته بود با سولس باشد.
دو) البته، نمیدانیم سولس از نظر ظاهری چطور بود. در یک کتاب آپوکریفای قدیمی که قدمت آن به اواخر قرن اول برمیگردد، سولس را اینطور توصیف میکند: «مردی با قامت متوسط، موهایی صاف، پاهای کج، چشمان آبی، ابروهای پهن و گره خورده و بینی کشیده، گاهی شبیه یک انسان به نظر میرسد و گاهی شبیه یک فرشته» (به نقل از گابلین).
ب. نزد کاهن اعظم رفت: سولس اعمالی همچون آزار و شکنجۀ مسیحیان را با تأیید مستقیم بالاترین مقامات مذهبی انجام میداد. او از کاهن اعظم درخواست کرد تا به او نامههایی بهعنوان مجوز خدمت بدهد.
یک) کاهن اعظمی که در اینجا به او اشاره شده است، قیافا بود. در دسامبر ۱۹۹۰، در اورشلیم صندوقچهای از استخوان کشف شد. دراین صندوقچه نام قیافا حک شده بود و قدمت آن به همین دوران مربوط میشد. درون این صندوقچه، استخوانهایی متعلق به مردی ۶۰ ساله وجود داشت که محققین معتقدند این استخوانها متعلق به همین قیافاست. در صورت صحت، این اولین بقایای فیزیکی (مانند استخوان یا خاکستر) شخص خاصی است که از عهدجدید بهجای مانده است.
ج. همچنان به دمیدنِ تهدید و قتل: سولس حتی بعد از اینکه مسیحی شد، این روزهای خود را بهعنوان یک شکنجهگر به یاد میآورد. در فیلیپیان ۳ او به این پیشینۀ خود اشاره میکند و میگوید:«ختنه شده در روز هشتم، از قوم اسرائیل، از قبیلۀ بِنیامین، فرزند عبرانی از والدین عبرانی؛ بهلحاظ اجرای شریعت، فَریسی؛ به لحاظ غیرت، آزاردهندۀ کلیسا؛ به لحاظ پارساییِ شریعتی، بیعیب.»
یک) در غلاطیان ۱۳:۱-۱۴ کمی بیشتر درمورد پیشینۀ خود میگوید: «شما وصف زندگی گذشتۀ مرا در دین یهود شنیدهاید، که چه بسیار کلیسای خدا را آزار میرسانیدم و آن را ویران میکردم. و در یهودیگری از بسیاری از هَمسالانِ قوم خود پیشی گرفته، در اجرای سنّتهای پدران خویش بینهایت غیور بودم.»
دو) سولس تارسوسی -که مردی بود با تحصیلات عالی- تصور میکرد، مسیحیت هم فریبنده است و هم دروغین. شاید او فینحاس در عهدعتیق را الگوی خود ساخته بود. فینحاس زن و مردی که فساد اخلاقی داشتند را با نیزه کشت و خدا با برداشتن بلا از اسرائیل، این عمل او را تکریم کرد. شاید سولس فکر میکرد با این اعمال، باعث برداشته شدن بلای مذهب دروغین میشود.
د. چنانچه کسی را از اهل طریقت بیابد: در اینجا به مسیحیت بهعنوان یک راه و طریق اشاره میشود. به نظر میرسد این اولین نام مناسب برای جنبش مسیحیت بود -در کتاب اعمال پنج بار به کار رفته است.
یک) نام طریقت و یا راه به این معنی است که مسیحیت چیزی بیش از یک باور و یا عقاید یا آموزههاست. پیروی عیسی همانطور که یک باور است، طریق زندگی نیز میباشد.
دو) لازم به ذکر است که در دمشق، یک اجتماع بزرگ مسیحی وجود داشت که پولس را نگران کرده بود. مسیحیت –طریقت– در همه جا انتشار یافته بود.
۲. آیاتِ (۳-۶) ملاقات خدا با پولس در راه دمشق
طی سفر، چون به دمشق نزدیک میشد، ناگاه نوری از آسمان بر گِردش درخشید و او بر زمین افتاده، صدایی شنید که خطاب به وی میگفت: «شائول، شائول، چرا مرا آزار میرسانی؟» وی پاسخ داد: «خداوندا، تو کیستی؟»پاسخ آمد: «من آن عیسی هستم که تو بدو آزار میرسانی. حال، برخیز و به شهر برو. در آنجا به تو گفته خواهد شد که چه باید کنی.»
الف. ناگاه نوری از آسمان بر گِردش درخشید و او بر زمین افتاده، صدایی شنید: این اتفاق ناگاه در جایی، بیرون دمشق رخ داد. این یک اتفاق نادر و خاص بود. خداوند معمولاً با گناهکاران با نوری آسمانی و صدایی از آسمان سخن نمیگوید.
یک) در اعمال ۶:۲۲ پولس میگوید این مکاشفه در میان روز، وقتی که نور خورشید در شدیدترین تابش خود است، انجام شد. با این وجود او گفت این نور «درخشانتر از نور خورشید بود» (اعمال ۱۳:۲۶).
ب. بر زمین افتاده: واکنش شائول در برابر مکاشفه این بود که بر زمین افتاد. این کار او برای ادای احترام نبود، بلکه واکنشی برای حفظ جانش بود -او از این برق آسمانی به شدت ترسیده بود.
یک) بسیاری افراد فکر میکنند که شائول از روی اسب به زمین افتاد. اما نه این روایت دراعمال ۸ و نه روایت اعمال ۳:۲۲-۱۱ و نه اعمال ۱۲:۲۶-۲۰ هیچ یک ذکر نمیکند که شائول بر روی اسب بوده و اصلاً نه به اسب و نه هیچ حیوان دیگری اشاره نمیکند. شاید او در حال اسب سواری بود، اما در این متون به این موضوع اشارهای نشده است.
دو) «اشخاص بسیاری تصور میکنند او سوار بر اسب بود و بسیاری از نقاشان این موضوع را به تصویر کشیدهاند. اما این تصور، اساس کتابمقدسی ندارد. نقاشان تقریباً در همۀ موارد، نوعی مفسر هستند.» (کلارک)
سه) «لازم به ذکر است که این کتاب سعی دارد گسترش مسیحیت را از کوچکترین آغازها در اورشلیم تا تمام امپراتوری پوشش دهد و در این میان، باید به داستان نجات یک مرد بسیار تأکید شود.» (بویس)
ج. صدایی شنید که خطاب به وی میگفت: مطابق گفتۀ اف. اف بروس رابیها در زمان شائول اعتقاد داشتند خدا دیگر مانند زمان انبیا با انسان بهطور مستقیم سخن نمیگوید. اگرچه آنها باور داشتند ممکن است شخصی «انعکاس» صدای خدا را بشنود چیزی که آنها، آن را «فرزند صدای خدا» مینامیدند. در اینجا شائول دریافت که انسان میتواند بهطور مستقیم صدای خدا را بشنود.
د. شائول، شائول: وقتی خدا اسمی رو دوبار صدا میکند، نشاندهندۀ احساس و عواطف عمیقی است و البته لزوماً به معنی خشم نمیباشد (همانطور در لوقا ۴۱:۱۰ میگوید: مرتا، مرتا و یا در متی ۳۷:۲۳ میگوید: اورشلیم، اورشلیم).
ه. چرا مرا آزار میرسانی؟: همچنان که شائول تحت تأثیر آن نور آسمانی بود، ناگاه با ماهیت واقعی گناهش روبرو شد: او خدا را آزار میرساند و نه انسان را.
یک) شائول فکر میکرد با آزار رساندن به مسیحیان، خدا را خدمت میکند، اما دریافت که او در حال جنگ با خدا بود.
دو) متأسفانه در تاریخ چنین نمونههایی وجود دارد. اغلب اوقات آنانی که تصور میکنند رحمت خدا را بهجای میآورند، سختترین آزارها و شکنجهها را انجام میدهند.
سه) نباید در این جملۀ «چرا مرا آزار میرسانی؟» فقط بر کلمۀ «مرا» تأکید کنیم. زیرا باید بر کلمۀ «چرا» نیز توجه کنیم و ببینیم که عیسی میپرسد: «چرا مرا آزار میرسانی؟»؛ یعنی «ای شائول چرا چنین کارهای باطل و بیهودهای انجام میدهی؟»
و. من آن عیسی هستم: اگرچه نام «عیسی» در آن زمان یک نام بسیار رایج بود، اما عیسای ناصری برای شناخته شدن نیازی به معرفی بیشتر نداشت. وقتی او گفت: «من آن عیسی هستم»، شائول میدانست دقیقاً کدام عیسی با او سخن میگوید. مطمئناً شائول قبلاً تعالیم عیسی در اورشلیم را شنیده بود و بهعنوان یکی از اعضای شورای سنهدرین، در جلسۀ محاکمۀ عیسی و سپس اعدام او حضور داشت.
یک) حتی اگر شائول تصور میکرد دچار توهم شده است، حضور عیسی ثابت کرد که عیسی زنده است و او خداست.» (بویس)
ز. خداوندا، تو کیستی … به تو گفته خواهد شد که چه باید کنی: شائول دو پرسش مهم که هرکسی باید بپرسد را از خداوند پرسید. (تو کیستی و من چه باید بکنم؟)
یک) بیشتر افراد تمایل دارند از خداوند بپرسند که چه کاری انجام دهند. مطابق نظرسنجی گالوپ که در سال ۱۹۹۰ انجام شد و از مردم پرسیده شد سه سؤال که دوست دارند از خدا بپرسند را انتخاب کنند. پنج پاسخی که بیشتر تکرار شد به ترتیب اینها هستند:
· «آیا صلح جهانی برقرار خواهد شد؟»
· «من چطور میتوانم شخص بهتری باشم؟»
· «آیندۀ من و خانوادهام چه میشود؟»
· «آیا علاجی برای همۀ بیماریها وجود خواهد داشت؟»
· «چرا در این جهان رنج و درد وجود دارد؟»
بسیار عجیب است باوجود اینکه پاسخ همۀ این پرسشها در کتابمقدس داده شده است، اما باز هم افراد تمایل دارند آنها را از خداوند بپرسند، همچنین این پرسشها، مهمترین پرسشها در زندگی نیستند. شائول در اینجا پرسشهای درست را پرسید.
دو) خداوندا، تو کیستی: ما باید این سؤال را با قلبی فروتن از خداوند بپرسیم. عیسی به ما نشان داد خدا دقیقاً کیست و او میتواند به این پرسش پاسخ دهد. پولس باقی عمر خود را صرف بیشتر دانستنِ پاسخ این پرسش خود کرد (فیلیپیان ۱۰:۳).
سه) میخواهی من چه کنم؟ افراد کمی شهامت پرسیدن این سؤال را دارند، اما وقتی این سؤال را میپرسیم باید آن را با قلبی مطیع و فرمانبردار بپرسیم.
چهار) پرسش شائول یک پرسش شخصی بود. او این سؤال را درمورد خودش پرسید: «میخواهی من چه کنم؟» در حالیکه ما اغلب دوست داریم بدانیم خدا میخواهد دیگران چه کاری انجام دهند.
ح. تو بدو آزار میرسانی: این سخن عیسی درحقیقت قسمتی از شائول و زندگی او را آشکار میسازد.
یک) در برخی از ترجمهها در این آیه، دو جمله اضافه شده است: «بهسختی به تو سُـک میزنم» و همچنین «خداوندا من چه کاری باید انجام دهم؟» این ترجمهها در اعمال ۵:۹-۶ این جملات را میگنجانند، اما در متن اصلی که توسط لوقا نوشته شده است این جملات وجود ندارد. کاتبان این جملات را براساس اعمال ۱۰:۲۲ و ۱۴:۲۶ در این قسمت قرار دادهاند، زیرا آنان تصور میکردند با قرار دادن این جملات، رحمت خدا را بهجای میآورند.
دو) سُـک، وسیلهای چوبی و بلند و بسیار تیز بود که با آن به گاو ضربه میزدند تا آن را در مسیر شخم زدن هدایت کنند. با این وسیله آنقدر به پای عقب گاو میزنند تا بالاخره گاو همکاری کند.
سه) در اصل، پولس مانند یک گاو بود و عیسی یک کشاورز. شائول احمق و سرسخت -و در عین حال با ارزش بود. او این پتانسیل را داشت که برای خدمت به ارباب خود بسیار مفید واقع شود. عیسی به شائول سُک میزند تا به مسیر درست هدایت شود و البته این سُک باعث میشود شائول احساس درد کند و اگر از عیسی اطاعت نکند، بیشتر به او سُک زده میشود و در نتیجه بیشتر درد میکشد.
چهار) البته نمیتوان گفت اگر ما نیز این دو پرسش مهم را نپرسیم و مطیعانه به پاسخ خدا گوش ندهیم، آنگاه با ما نیز مانند گاو رفتار میشود.
پنج) ممکن است از اینکه خدا ما را با گاو مقایسه میکند ناراحت شویم، در حقیقت این یک مقایسۀ ناعادلانه است. از این گذشته گاو چه سرکشی نسبت به خدا کرده است که ما نیز دچار آن سرکشی شدهایم؟ البته خدا باید از گاوها عذرخواهی کند!
شش) خدا به وجدان پولس سُک زد. علیرغم همۀ اعتماد به نفس ظاهریاش، چیزی از درون او را آزار میداد. به او سُک زده شد تا اطمینان حاصل شود به مسیر درست میرود اما او هنوز آنجا ایستاده بود. امکان دارد این رفتار سرسختانۀ خدا با پولس با دعای استیفان شروع شده باشد (اعمال ۵۷:۷-۶۰).
ط. تو بدو آزار میرسانی: برخورد سرسختانۀ خدا با شائول نشاندهندۀ محبت عیسی است. او مورد جفا و شکنجه قرار گرفت، با این وجود هنوز نگران شائول بود. عیسی چه قلب مهربان و دلسوزی دارد!
ی. بر زمین افتاده: شائول به شدت ترسیده بود و این امر نشان میدهد همیشه روبرو شدن با آسمان امری خوشایند نیست. این ملاقات، شائول را بسیار وحشتزده کرده بود.
یک) در اعمال ۹، گزارشی خلاصه از اتفاقی که رخ داده، روایت شده است. در اعمال ۳:۲۲-۱۱ و اعمال ۱۲:۲۶-۱۸، اول قرنتیان ۱:۹ و ۸:۱۵ میتوانیم بیشتر درمورد تجربیات پولس بدانیم. همینطور میتوانیم از گفتههای برنابا در اعمال ۲۷:۹ و حنانیا در اعمال ۱۷:۹ درمورد جزئیات این تجربه بیشتر بدانیم. از این روایات درمییابیم که عیسی بهطور شخصی در دیدگان نابینای شائول بر او ظاهر شد.
دو) بدون شک شائول در واکنش به این نور درخشان، تا جایی که میتوانست چشمان خود را بر هم فشرد؛ با این وجود عیسی همچنان بر او ظاهر شد. به همین طریق اغلب اوقات عیسی خودش را بر ما ظاهر میکند آن هم در حالیکه ما چشمانمان را میبندیم.
سه) شائول در این ملاقات با عیسی، انجیلی را آموخت که در تمام حیات خود آن را موعظه کرد. او در غلاطیان ۱۱:۱-۱۲ تأکید میکند که: «ای برادران، میخواهم بدانید انجیلی که من بدان بشارت دادم، انجیلی بشری نیست، زیرا من آن را از انسان نیافتم، و کسی نیز آن را به من نیاموخت؛ بلکه آن را از طریق مکاشفۀ عیسی مسیح دریافت کردم.»
ک. چه باید کنی: وقتی شائول از خدا پرسید چه باید کند، عیسی فقط کاری که باید در همان لحظه انجام دهد را به او گفت.
یک) اغلب اوقات هدایت خدا در زندگیهای ما وجود دارد. او ما را قدم به قدم هدایت میکند و هرگز جزئیات نقشۀ عظیم خود را یکباره نمایان نمیسازد.
۳. آیاتِ (۷-۹) شائول، بلافاصله بعد از مسیر دمشق
همسفران سولُس خاموش ایستاده بودند؛ آنها صدا را میشنیدند، ولی کسی را نمیدیدند. سولُس از زمین برخاست، امّا چون چشمانش را گشود نتوانست چیزی ببیند؛ پس دستش را گرفتند و او را به دمشق بردند. او سه روز نابینا بود و چیزی نمیخورد و نمیآشامید.
الف. همسفران سولُس خاموش ایستاده بودند: این تجربه برای همسفران شائول، غیرقابل درک بود. شائول نیز وقتی چشمان خود را گشود (زیرا او در واکنش به آن نور درخشان چشمان خود را محکم بسته بود)، متوجه شد باز هم نمیتواند ببیند (چون چشمانش را گشود نتوانست چیزی ببیند).
یک) همۀ ما تقریباً میتوانیم بشنویم خدا به شائول گفت: «تو چشمانت را به روی نور من و نجات دهندۀ من بستی. بسیار خب! اکنون همانطور که در کوری روحانی بودی چند روز را نیز در کوری جسمانی به سر ببر!»
ب. او سه روز نابینا بود و چیزی نمیخورد و نمیآشامید: به نظر میرسد شائول بهقدری از این تجربه شوک شده بود که سه روز نمیتوانست چیزی بخورد و بیاشامد. او در نابینایی و سکوت فقط نشسته بود. این تجربه او را فروتن ساخت و در تمام مدت با باورهای قبلی خود درمورد اینکه خدا کیست و چه کاری باید برای او انجام دهد، چالش داشت.
یک) شائول در این سه روز نابینایی و افسردگی، داشت در نفس خودش میمرد. او بعد از این سه روز مُردن، در حیات و در مسیح قیام میکند.
خدمات خدا به شائول از طریق حَنانیا
۱. آیاتِ (۱۰-۱۲) پیغام خدا به حنانیا
در دمشق شاگردی حَنانیا نام میزیست. خداوند در رؤیا بر او ظاهر شد و گفت: «ای حَنانیا!» پاسخ داد: «بله خداوندا.» خداوند به او گفت: «برخیز و به کوچهای که راست نام دارد، برو و در خانۀ یهودا سراغ سولُس تارسوسی را بگیر. او به دعا مشغول است و در رؤیا مردی را دیده، حَنانیا نام، که میآید و بر او دست میگذارد تا بینا شود.»
الف. در دمشق شاگردی حَنانیا نام میزیست: درمورد حنانیا چیز زیادی نمیدانیم و قبل و بعد از ملاقات با شائول چیزی درمورد او در کتابمقدس نمیخوانیم. نمیدانیم او چطور به دمشق رفته بود و نمیدانیم بعد از ملاقات با شائول چه اتفاقی برایش رخ داد. میدانیم او یکی از پیروان معمولی عیسی بود، یک شاگرد بود.
یک) حنانیا یک مرد معمولی بود -نه یک رسول و نه یک نبی یا مبشر و نه یک شیخ یا شبان و یا شماس. اما خدا از او استفاده کرد، زیرا یک انسان معمولی بود. اگر یک رسول یا شخص برجستهای شائول را خدمت میکرد، آنگاه ممکن بود مردم تصور کنند شائول انجیل را از یک انسان دریافت کرده است و نه از خدا. به همین طریق خدا از یک انسان معمولی استفاده کرد -خدا از انسانهای معمولی برای کاری خاص استفاده میکند.
دو) میتوان گفت بهطور مطلق لازم نبود که خدا از شخصی مانند حنانیا برای انجام این کار در زندگی شائول استفاده کند. او فقط یک شاگرد ساده بود که خدا بهطور خاص از او استفاده کرد، زیرا خدا دوست دارد از انسانها استفاده کند و حنانیا یک خادم مشتاق بود. حنانیا نیز سؤال شائول را پرسید: «خداوندا از من میخواهی چه کاری انجام دهم؟» (اعمال ۶:۹) و طریق زندگی حنانیا اینگونه بود که این سؤال را همواره از خداوند میپرسید.
ب. در رؤیا مردی را دیده: شیوۀ صحبت خدا با حنانیا بسیار متفاوتتر از شیوۀ صحبت با شائول بود. خدا بهطور جدی و حتی خشن با شائول روبرو شد، اما حنانیا صدای خدا را بهطور دلپذیری در رویا دید، خدا در رویا حنانیا را فراخواند و او نیز مطیعانه پاسخ داد. او گفت: «بله، خداوندا» و این یک پاسخ کامل به خدا بود.
یک) نباید از این موضوع تعجب کنیم که ممکن است افرادی همچون شائول کلام خدا را با مقاومت و تردید دریافت کنند. با این وجود باید انتظار داشته باشیم شاگردان عیسی کلام خدا را مانند حنانیا دریافت کردند.
دو) رویایی که خدا به حنانیا داد بسیار خاص بود. در این رویا خدا به او گفت:
· نام یک خیابان خاص را به او گفت. (کوچهای که «راست» نام دارد)
· نام یک خانۀ خاص را به او گفت. (خانۀ یهودا)
· نام یک شخص خاص را به او گفت. (سولس تارسوسی)
· به او گفت آن شخص خاص در حال انجام چه کاری است. (او به دعا مشغول است)
· به او گفت آن شخص خاص رویای خاصی دیده است . (در رؤیا مردی را دیده، حَنانیا نام)
این خاص بودن، بسیار لازم و مهم بود، زیرا خدا از حنانیا خواست در ملاقات شائول -شکنجهگر اعظم- کاری شجاعانه و خطرناک انجام دهد. او در راهی که خدا او را هدایت میکرد نیاز به تأیید داشت و به همین دلیل خدا روشهای بسیاری برای تأیید داد.
ج. برخیز و … برو: دستور خدا به حنانیا بسیار واضح و دقیق بود، خدا به حنانیا در رویا درمورد رویای شائول سخن گفت.
د. او به دعا مشغول است: این امر نشاندهندۀ یک تغییر قلبی حقیقی بود در این شخصی که در شکنجۀ شاگردان شهرت داشت. ممکن است گفته شود شائول هرگز قبلاً بهطور حقیقی دعا نکرده بود، بلکه فقط دعاهای رسمی و ظاهری را تکرار میکرد. قبل از این:
· دعاهای اوبیشتر حالت جسمانی و مکانیکی داشت و نه روحانی.
· او هر گز به عیسی بهعنوان شفیع دعا نکرده بود.
· او هرگز در نام عیسی دعا نکرده بود.
· او هرگز با قلبی فروتن و نزدیک به خدا دعا نکرده بود.
· شائول قبلاً بسیار دعا کرده بود، اما دعاهای او حقیقی نبود.
۲. آیاتِ (۱۳-۱۶) خدا نگرانیها و اعتراضات حنانیا را مغلوب میسازد.
حَنانیا پاسخ داد: «خداوندا، از بسیاری دربارۀ این مرد شنیدهام که بر مقدسین تو در اورشلیم آزارها روا داشته است. و در اینجا نیز از جانب سران کاهنان اختیار دارد تا هر که را که نام تو را میخواند، در بند نهد.» ولی خداوند به حَنانیا گفت: «برو، زیرا که این مرد ظرف برگزیدۀ من است تا نام مرا نزد غیریهودیان و پادشاهانشان و قوم اسرائیل ببرد. من به او نشان خواهم داد که بهخاطر نام من چه مشقتها باید بر خود هموار کند.»
الف. خداوندا، از بسیاری دربارۀ این مرد شنیدهام: قطعاً حنانیا درمورد این شکنجهگرِ ظالم و خشمگین به نام سولس تارسوسی چیزهای بسیاری شنیده بود و همچنین شنیده بود که در مسیر اورشلیم به سوی دمشق است. شاگردان در دمشق با نگرانی خود را برای ورود او آماده میکردند.
ب. خداوندا، از بسیاری دربارۀ این مرد شنیدهام که بر مقدسین تو در اورشلیم آزارها روا داشته است: نگرانیهای حنانیا بسیار منطقی بود. باوجود اینکه خدا همه چیز را مهیا کرده بود و شرایط را برای حنانیا توضیح داد، اما حنانیا باز هم پرسید: «خدایا، آیا تو میدانی شائول چگونه شخصی است؟»
یک) در حقیقت، حنانیا از مأموریت عظیم شائول خبر داشت (که بر مقدسین تو در اورشلیم آزارها روا داشته است. و در اینجا نیز از جانب سران کاهنان اختیار دارد تا هر که را که نام تو را میخواند، در بند نهد). این امر نشان میدهد که او کاملاً آگاهی داشت.
ج. که این مرد ظرف برگزیدۀ من است تا نام مرا نزد غیریهودیان و پادشاهانشان و قوم اسرائیل ببرد: خدا برای زندگی شائول، یک خواندگی در نظر داشت، اما در این زمان آن خواندگی را هنوز بر شائول آشکار نساخته بود. به نظر میرسد خدا ابتدا آن را به حنانیا گفت.
یک) خدا شائول را بهعنوان ظرف برگزیدۀ خود انتخاب کرده بود، حتی قبل از اینکه شائول کاری شایسته انجام دهد. خدا میدانست از شائول چه شخصی میتواند بسازد، حتی قبل از اینکه حنانیا یا شائول این را بدانند.
د. تا نام مرا نزد غیریهودیان و پادشاهانشان و قوم اسرائیل ببرد: این آیه نشاندهندۀ کار آینده و خواندگی عظیم این مرد نابینا و شکسته در خارج از مرزها میباشد. خدا شائول را خواند تا نام و کار عظیم او را در میان غیریهودیان، پادشاهان و قوم اسرائیل ببرد.
یک) ما نمیتوانیم حنانیا را برای این ناباوری، سرزنش کنیم -چنین خواندگی عظیم و برجستهای برای چنین مردِ منفوری.
ه. من به او نشان خواهم داد که بهخاطر نام من چه مشقتها باید بر خود هموار کند: این یک جملۀ تکاندهنده درمورد خواندگی عظیمی بود که خدا برای زندگی شائول در نظر گرفته بود. شائول برای دربرگرفتن این خواندگی، بسیاری از امتیازات زندگی خود را کنار گذاشت، اما این خواندگی رنج زیادی به همراه داشت.
۳. آیاتِ (۱۷-۱۹) حنانیا دعا کرد و شائول شفا یافت و روحالقدس را دریافت کرد.
پس حَنانیا رفت و به آن خانه درآمد و دستهای خود را بر او گذاشته، گفت: «ای برادر، شائول، خداوند یعنی همان عیسی که چون بدینجا میآمدی در راه بر تو ظاهر شد، مرا فرستاده است تا بینایی خود را بازیابی و از روحالقدس پر شوی.» همان دم چیزی مانند فَلس از چشمان سولُس افتاد و او بینایی خود را بازیافت و برخاسته، تعمید گرفت. سپس غذا خورد و قوّت خویش بازیافت. سولُس روزهایی چند با شاگردان در دمشق به سر برد.
الف. پس حَنانیا رفت و به آن خانه درآمد: انجام این کار، شهامت و دلیری بسیاری میطلبید. در طی قرنهای گذشته، مسیحیان با افراد بسیاری برخورد داشتند که وانمود میکردند نجات یافتهاند تا به جماعت ایماندار ان عیسی نفوذ کنند. حنانیا براین ترس و شک غلبه کرد.
ب. دستهای خود را بر او گذاشته، گفت: ای برادر، شائول: عمل دستگذاری و عبارت «ای برادر، شائول» بر محبت خدا تأکید میکند. شائولِ نابینا نمیتوانست محبت را در چهرۀ حنانیا ببیند، بنابراین از طریق لمس کردن و گوش دادن به صدایش با او ارتباط برقرار کرد.
ج. از روحالقدس پر شوی: به نظر میرسد شائول در این زمان تولد تازه یافت. او در اینجا روحالقدس را دریافت کرد و از نابینایی خود شفا گرفت او همچنین از نابینایی روحانی خود بیش از نابینایی جسمانی شفا گرفت.
یک) پر شوی: خدا برای شکستن شائول کاری مؤثر انجام داد، اما قصد او این نبود که شائول را در همان وضعیت شکستگی رها کند. خدا میخواست شائول را بشکند تا بتواند او را پر کند.
دو) «اغلب گفته شده است که شائول در مسیر دمشق تبدیل شد. این سخن، بهطور کامل حقیقت ندارد. تبدیل او در روبرویی با شریعت شروع شد، اما زمانی که انجیل از طریق ایمان به قلب او وارد شد، این تبدیل نیز در او به انجام رسید و این تبدیل در مسیر دمشق رخ نداد، بلکه در دمشق انجام شد.» (لنسکی)
د. او بینایی خود را بازیافت و برخاسته، تعمید گرفت: وقتی شائول توانست ببیند -هم دید روحانی و هم دید جسمانی خود را بازیافت- فوراً خواست از طریق تعمید با مسیح و شاگردان مسیح شناخته شود.
یک) نمیدانیم حنانیا در مورد تعمید با شائول سخن گفته بود. شاید در این مورد صحبت کرده بود؛ اما اینطور به نظر میرسد که شائول تعمید مسیحیان را دیده بود (مانند روز پنتیکاست، اعمال ۴۱:۲). البته او در زمانی که منتظر حنانیا بود خدا در مورد بسیاری چیزها بهطور مستقیم در رویا با او صحبت کرده بود، از جمله نام شخصی که خواهد آمد و برای او دعا خواهد کرد تا بینایی خود را بازیابد (اعمال ۱۲:۹).
ه. سپس غذا خورد و قوّت خویش بازیافت: شائول شروع به بازیافتن خود نمود -هم قوت روحانی و هم قوت جسمانی. خدا هر دو نیاز او را فراهم کرد.
و. سولُس روزهایی چند با شاگردان در دمشق به سر برد: اکنون شائول یکی از شاگردان عیسی و یکی از یاران کسانی محسوب میشود که تا پیش از این سعی داشت آنان را به قتل برساند یا به زندان بیفکند. این امر نشاندهندۀ ماهیت برجسته و بنیادیِ تبدیل او بود.
یک) پولس از تجربۀ نجات خود بهعنوان یک الگو برای همۀ ایمانداران سخن میگوید: «با آنکه در گذشته، کفرگو و ستمگر و زورگو بودم، بر من رحم شد، زیرا از ناآگاهی و بیایمانی چنین میکردم… از همین رو، بر من رحم شد تا مسیحْ عیسی صبر بیپایان خود را نسبت به من که بزرگترینِ گناهکاران بودم، نشان دهد، تا نمونهای باشم برای جملۀ آنان که از این پس به او ایمان آورده، حیات جاویدان خواهند یافت.» (اول تیموتائوس ۱۳:۱، ۱۶)
دو) اگر نجات پولس یک الگو باشد، پس ما نیز میتوانیم تجربیاتی مشابه او داشته باشیم. اول، عیسی باید ما را با خودش، گناهان و سرکشی خودمان بر ضد خدا روبرو سازد، حتی با گناهانی که در ناآگاهی انجام شدهاند. سپس وقتی به او ایمان آوردیم، باید با فروتنی منتظر کار او در خود باشیم، کاری که فقط او میتواند به انجام برساند.
سه) نجات شائول به ما یادآوری میکند که نجات، چیزی است که خدا در ما به انجام میرساند و ما فقط باید به این کار او پاسخ دهیم.
چهار) نجات شائول به ما یادآوری میکند که خدا حتی آنانی را مییابد که ممکن است در ظاهر اینطور به نظر برسد که آنان هرگز به دنبال خدا نیستند. مشاهدۀ چگونگی نجات شائول این دلگرمی را به ما میدهد که باور داشته باشیم، خدا میتواند افرادی که فکر میکنیم بسیار از او دور هستند را نیز ملاقات کند. اغلب اوقات ما نسبت به برخی افراد ناامید میشویم و فکر میکنیم آنان هرگز نزد عیسی نخواهند آمد، اما این نمونۀ شائول نشان میدهد که خداوند میتواند هر کسی را نجات دهد.
پنج) تبدیل شائول به ما یادآوری میکند خدا میخواهد از افراد در نجات دیگران استفاده کند، حتی وقتی این کار کاملاً غیرضروری به نظر میرسد، خدا برای اثبات اهمیت خانوادۀ الهی این کار را انجام میدهد.
شش) تبدیل شائول به ما یادآوری میکند که فقط کافی نیست در حضور خدا شکسته باشیم، البته این موضوع بسیار مهم است، اما خدا میخواهد از این شکستگی بهعنوان مقدمهای برای پُـری استفاده کند.
خدمت اولیۀ شائول در دمشق و اورشلیم
۱. آیاتِ (۲۰-۲۲) موعظۀ قدرتمند شائول در دمشق
او بیدرنگ در کنیسهها به اعلام این پیام آغاز کرد که عیسی پسر خداست. هر که پیام او را میشنید در شگفت میشد و میگفت: «مگر این همان نیست که در اورشلیم در میان آنان که این نام را میخوانند آشوب به پا میکرد و به اینجا نیز آمده تا در بندشان نهد و نزد سران کاهنان بَرَد؟» ولی سولُس هر روز قویتر میشد و با دلایل انکارناپذیر یهودیان دمشق را به زانو درآورده، ثابت میکرد که عیسی، همان مسیح است.
الف. او بیدرنگ در کنیسهها به اعلام این پیام آغاز کرد که عیسی پسر خداست: از آنجایی که شائول، شاگرد بااستعداد یک رابی بزرگ، یعنی گامالائیل بود، از این رسم کنیسه بهخوبی آگاه بود که هر مرد یهودی میتواند در جلسات کنیسه درمورد کتب مقدس سخن بگوید، او بیدرنگ از این فرصت سود جست.
ب. به اعلام این پیام آغاز کرد که عیسی پسر خداست: پیغام شائول، به تمامی درمورد مسیح بود. او میدانست آنها نیاز دارند عیسی را بشناسند و این حقیقت را بدانند که عیسی پسر خداست.
یک) بسیاری از افراد تصور میکنند وقتی عیسی پسر خدا خوانده میشود، منظور این است که او خدا نیست و یا در مرتبهای پایین تر از خدا قرار دارد -فقط پسر خداست. اما در زمان عیسی، هر کسی مفهوم این عنوان را میدانست. «پسر» خوانده شدن به این معنی است که آن شخص بهطور کامل هویت پدر را دارد و هویت پدر، هویت پسر است. وقتی عیسی خودش را پسر خدا معرفی میکند و وقتی دیگران او را به این نام میخوانند، بهطور آشکار الوهیت او اعلام میشود.
دو) در حقیقت، در دو موقعیت بود وقتی عیسی خود را پسر خدا خواند، او را به کفرگویی و به اینکه خودش را خدا میداند متهم کردند (یوحنا ۱۷:۵-۱۸؛ متی ۶۳:۲۶-۶۵). هر کسی میدانست منظور عیسی از اینکه خودش را پسر خدا میداند، چیست و هرکسی میدانست منظور شائول از اینکه عیسی را بهعنوان پسر خدا موعظه میکند، چیست.
سه) اعلام اینکه عیسی پسر خداست، اعلام کاملیت زندگی او، مخصوصاً کار او بر روی صلیب برای ما میباشد؛ و درحقیقت موعظۀ این حقیقت است که خدا چطور ما را از طریق کار عیسی نجات میدهد.
ج. مگر این همان نیست که در اورشلیم در میان آنان که این نام را میخوانند آشوب به پا میکرد: مردم از تبدیل شائول بسیار حیرت زده بودند؛ باور اینکه عیسی چقدر قدرتمندانه توانست زندگی او را تغییر دهد، بسیار سخت بود. سالها بعد پولس مینویسد: «پس اگر کسی در مسیح باشد، خلقتی تازه است. چیزهای کهنه درگذشت؛ هان، همه چیز تازه شده است!» (دوم قرنتیان ۱۷:۵) پولس سالها قبل از اینکه این آیه را بنویسد، آن را زندگی کرد.
د. ولی سولُس هر روز قویتر میشد: کار اخیر شائول برای خدا بلافاصله بعد از نجات و تبدیلش نباید باعث حیرت ما شود. در بیشتر مواقع، این بهترین زمان برای خدمت خداوند و مخصوصاً اعلام مسیح به دیگران است. وقتی ما بهتازگی ایمان میآوریم، همچنان میتوانیم طرز فکر افرادی که عیسی را نمیشناسند درک کنیم.
یک) درست است که نوایمانان مسیحی نباید بهطور شتابزده در جایگاه اقتدار در کلیسا قرار داده بشوند (اول تیموتائوس ۶:۳)، اما برای خدمت خدا و بشارت به دیگران نیازی نیست که شخص در جایگاه اقتدار کلیسا باشد.
دو) اشتیاق شائول برای خدمت خدا، عامل افزایش قوّت او بود. همانطور که میخواهیم دیگران را خدمت کنیم، خدا نیز قوّتی بیشتر به ما عطا میکند.
ه. ثابت میکرد که عیسی، همان مسیح است: شائول یک متخصص عهدعتیق بود و توانست بهسادگی درک کند که چطور عیسی همان مسیح موعود در کتب مقدس عبری است.
۲. آیاتِ (۲۳-۲۵) فرار شائول از دمشق
پس از گذشت روزهای بسیار، یهودیان توطئۀ قتل او را چیدند. امّا سولُس از قصدشان آگاه شد. آنها شب و روز بر دروازههای شهر مراقبت میکردند تا او را بکشند. ولی شاگردانش شبانه او را در زنبیلی نهاده، از شکافی در دیوار شهر پایین فرستادند.
الف. پس از گذشت روزهای بسیار: در غلاطیان ۱۳:۱-۱۸، در مورد اتفاقاتی که در این روزهای بسیار رخ داده است، بیشتر توضیح میدهد. او توصیف میکند که چطور برای مدتی به عربستان رفت و سپس به دمشق بازگشت. بعد از بازگشت او به دمشق، او به اورشلیم رفت. پولس سه سال را در دمشق و عربستان سپری کرد (غلاطیان ۱۸:۱) و حقیقتاً این سه سال، روزهای بسیاری بودند.
یک) در دوم قرنتیان ۳۲:۱۱-۳۳ پولس به این واقعه اشاره میکند و میگوید این اتفاقات در پادشاهی حارِث رخ داده است. پس فرار او از دمشق بین سالهای ۳۷ تا ۳۹ میلادی انجام شده است و مطابق غلاطیان ۱۸:۱ سه سال به طول انجامیده است و این اتفاق در پایان آن سه سال رخ داده است. میتوانیم تخمین بزنیم پولس بین سالهای ۳۴ تا ۳۶ میلادی ایمان آورد.
ب. یهودیان توطئۀ قتل او را چیدند: این اتفاقات از آن جهت بر او واقع شد که او برای خدا «مشقتها باید بر خود هموار کند» و خدا در اعمال ۱۶:۹ گفته بود که بر این شکنجهگر، شکنجههایی انجام خواهد شد.
ج. امّا سولُس از قصدشان آگاه شد: پولس همانطور که میدانست در مسیر ایمان او شکنجههای بسیاری وجود دارد، به همین ترتیب نیز قوّت نجات خدا را میشناخت. شائول میدانست حفاظت الهی با او خواهد ماند تا زمانی که خدمت خود را بر روی زمین به پایان رساند و به حضور خدا برود، او از این حفاظت لذت میبرد.
د. ولی شاگردانش شبانه او را در زنبیلی نهاده، از شکافی در دیوار شهر پایین فرستادند: شائول حقیقتاً حفاظت الهی را در میان جفاها میشناخت و آموخته بود که اغلب، نجات خدا در روشهایی فروتنانه میآید. فرار شبانه از دیوار شهر، آن هم در زنبیل هرگز پیروزمندانه به نظر نمیرسد.
یک) «این شروع فرارهای بسیار پولس بود و گاهی اوقات این فرارها موفقیتآمیز نبود. گاهی اوقات او را دستگیر میکردند، به زندان میانداختند، تازیانه میزدند. در حقیقت او برای مسیح رنجهای بسیاری کشید.» (بویس)
۳. آیاتِ (۲۶-۳۰) شائول همراه مسیحیان اورشلیم
چون سولُس به اورشلیم رسید، خواست به شاگردان ملحق شود، امّا همه از او میترسیدند، زیرا باور نمیکردند بهراستی شاگرد شده باشد. امّا برنابا او را برگرفت و نزد رسولان آورده، گفت که چگونه در راه دمشق خداوند را دیده و خداوند چهسان با وی سخن گفته و او چگونه در دمشق دلیرانه به نام عیسی موعظه کرده است. پس سولُس نزد ایشان ماند و آزادانه در اورشلیم آمد و رفت میکرد و با شهامت به نام خداوند موعظه مینمود. او با یهودیانِ یونانیزبان گفتگو و مباحثه میکرد، ولی آنها در صدد کشتنش برآمدند. چون برادران از این امر آگاه شدند، او را به قیصریه بردند و از آنجا روانۀ تارسوس کردند.
الف. خواست به شاگردان ملحق شود، امّا همه از او میترسیدند: به نظر عجیب میرسد که مسیحیان اورشلیم حتی سه سال بعد از ایمان آوردن پولس باز هم به او مشکوک بودند. شاید فکر میکردند جزئی از یک نقشه و توطئۀ دقیق است و شاید هم از این تعجب میکردند که او به تنهایی مدتی در عربستان به سر برد. آنها احتمالاً چون چنین تغییر چشمگیری را با چشمان خود ندیده بودند، از پذیرفتن آن اکراه داشتند. بهسادگی میتوان گفت که آنها باور نمیکردند بهراستی شاگرد شده باشد.
یک) شاید اگر شخصی دیگر جای پولس بود از عیسی روی گردان میشد و چنین میگفت: «من به مدت سه سال، خداوند را خدمت کردم، عیسی را موعظه کردم، تحت فشارها و حتی خطر مرگ قرار گرفتم. اکنون شما نمیخواهید مرا بهعنوان مسیحی بپذیرید؟ آیا محبت مسیح این است؟ فراموش کردهاید!»
دو) اما شائول برای مسیح و پیروان او قلبی پر از محبت داشت. بدون شک این موضوع باعث رنجش و آسیب او نشد، بلکه بهخوبی درک کرد که شاگردان دراورشلیم، به یاد میآورند که شائول چطور مسیحیان را شکنجه میکرد و به قتل میرساند. اگر این شاگردان عدم محبت داشتند، آنگاه شائول با محبت بیشتر، صلح را برقرار میکرد.
ب. امّا برنابا او را برگرفت و نزد رسولان آورده: خدا را شکر برای افرادی همچون حنانیا و برنابا که با دوستی ساده، ورود افراد به خانوادۀ الهی را خوشامد میگویند.
یک) برنابا بهسادگی محبت مسیح را با شائول ابراز کرد. پولس بعدها در رسالۀ خود مینویسد: «محبت همه چیز را باور دارد» (اول قرنتیان ۷:۱۳).
ج. پس سولُس نزد ایشان ماند و آزادانه در اورشلیم آمد و رفت میکرد: در غلاطیان ۱۸:۱، پولس نوشت در سفر اول خود به اورشلیم، برای پانزده روز نزد پطرس ماند. او همچنین نوشت در میان رسولان غیر از پطرس و یعقوب، برادر عیسی، کسی دیگر را ندید.
یک) این زمانی را که پولس با رسولان در اورشلیم سپری کرد، بسیار اهمیت داشت، زیرا سرانجام ورود او را به خانوادۀ الهی خوشامد گفتند. اما او به ماهیت زمان محدود خود با رسولان در اورشلیم، آشکارا اشاره میکند تا نشان دهد انجیل خود را از رسولان دیگر دریافت نکرده است. اگرچه بدون شک او در زمانی که با شاگردان سپری کرده بود بسیار بهرهمند شده و برکت یافته بود، اما او پیغام خود را بهطور مستقیم از عیسی در مسیر دمشق دریافت کرده بود. لوقا به این موضوع میپردازد و مینویسد که شائول با رسولان صحبت کرد و گفت که چگونه در راه دمشق خداوند را دیده و خداوند چه سان با وی سخن گفته است. بدون شک رسولان خوشحال بودند که شائول را در کنار خود و با یک پیغامی مشترک از عیسی دارند.
د. با شهامت به نام خداوند موعظه مینمود … ولی آنها در صدد کشتنش برآمدند: شائول یکبار دیگر با شکنجهها و تهدیدها روبرو شد. روبرو شدن با این جفاها، بخشی از زندگی او شده بود.
یک) داستان نجات و تبدیل شائول با عزیمت او از اورشلیم به منظور آزار و شکنجۀ شاگردان عیسی آغاز شد و با عزیمت او از اورشلیم بهعنوان شاگرد شکنجه شدۀ مسیح به پایان رسید.
ه. او را به قیصریه بردند و از آنجا روانۀ تارسوس کردند: مسیحیان در اورشلیم برای اینکه از او محافظت کنند، او را روانۀ تارسوس کردند. او حدود هشت تا دوازده سال از زندگی خود را در آنجا سپری کرد و بعد از این مدت زمان او وارد خدمت برجستۀ خود شد و بهعنوان رسول از طرف کلیسای انطاکیه فرستاده شد. در آن زمان، برنابا با او در ارتباط بود و او را به یاد داشت و به او محبت میکرد.
یک) او سولس تارسوسی بود، رابی با انگیزه، موفق و جوان سپس سولس شکنجهگر شد و بعد از آن سولس نابینا. او بعد از آن، سولس نجاتیافته و بعد سولس واعظ شد و قبل از اینکه پولس رسول شود، حدود هشت تا دوازده سال در جایی بهعنوان سولس گمنام زندگی خود را سپری کرد. این سالها برای او بیهوده نبود، بلکه بسیار نیکو و حتی لازم بود.
دو) تارسوس یکی از شهرهای بزرگ جهان باستان با یک بندر عالی و موقعیت استراتژیک در مسیرهای تجاری بود. این شهر بهویژه بهعنوان یک شهر دانشگاهی شناخته میشد، یکی از سه شهر بزرگ آموزشی جهان مدیترانه است. «استرابو (Strabo) میگوید دانشگاه تارسوس حتی در برخی جهات از دانشگاه آتن و اسکندریه پیشی گرفته است (Geography 14.5.13) و بهعنوان مرکز فلسفۀ رواقیون بسیار حائز اهمیت است.» (ویلیامز)
۴. آیۀ (۳۱) سلامت کلیسا در تمام منطقه
بدینگونه کلیسا در سرتاسر یهودیه و جلیل و سامِرِه آرامش یافته، استوار میشد و در ترس خداوند به سر میبرد و به تشویق روحالقدس بر شمار آن افزوده میگشت.
الف. کلیسا در سرتاسر یهودیه و جلیل و سامِرِه: اعمال ۹ با مردی آغاز شد که به دمیدن تهدید و قتل شاگردان ادامه میداد (اعمال ۱:۹). اما خداوند قادر بود این تهدیدها را به برکتی عظیم تبدیل کند. اکنون لوقا نشان میدهد کار خداوند نه تنها ادامه مییابد، بلکه علیرغم مخالفتها و تهدیدهای بسیار، با قوّت بیشتری پیش میرود.
ب. جلیل: کتاب اعمال درمورد تأسیس کلیساهای جلیل چیزی نمیگوید. ما نمیدانیم چه کسی و چطور این کلیساها را شروع کرد و یا درمورد اعمال عظیم خداوند در این کلیساهای جدید چیزی نمیدانیم. این موضوع به ما یادآوری میکند که کتاب اعمال رسولان، بخشی از (و نه همۀ) تاریخ کار خداوند در این دوره را بیان میکند.
ج. کلیسا … آرامش یافته: منظور این نیست که همۀ تهدیدها و جفاها پایان یافته بود، بلکه منظور این است که آنها در میان جفاها و شکنجهها آرامش داشتند.
یک) در پایان آیۀ اعمال ۳۱:۹ به یک تقاطع تاریخی مهم در اعمال و وقایع امپراتوری روم میرسیم. در سال ۳۷ میلادی، قیافا بهعنوان کاهن اعظم ابتدا توسط یوناتان و بعد توسط تئوفیلوس جایگزین شد. در همان سال، کالیگولا جانشین تیبریوس بهعنوان امپراطور روم شد. کالیگولا به شدت با یهودیان دشمنی داشت و چهار سال بعد ترور شد.
د. کلیسا … افزوده میگشت: عبارت افزوده گشت، مفهوم رشد کردن را دربردارد. این کلیساها در شمار و در قوّت رشد میکردند.
ه. در ترس خداوند به سر میبرد و به تشویق روحالقدس بر شمار آن افزوده میگشت: هرجایی که قوم خدا در ترس خداوند به سر میبرد و به تشویق روحالقدس پیش میرود، آنگاه میتوان انتظار زیاد شدن شمار ایمانداران در آن کلیسا را داشت.
یک) ترس خداوند به سر میبرد و به تشویق روحالقدس:در زندگی مسیحی هریک از اینها بسیار مهم است. شاگردان مسیحی در هر لحظه از زندگی خود نیازمند ترس خداوند و یا تشویق روحالقدس هستند. خدا میخواهد آنانی که آسوده هستند را بیدار کند ( با ترس خداوند) و آنانی که در سختی هستند را آسوده کند (با تشویق روحالقدس).
دو) به تشویق روحالقدس: پیرسون اشاره میکند کلمهای که در اینجا تشویق ترجمه شده است در متن اصلی همان کلمهای است که برای «یاریدهنده» یا «تسلیدهنده» در یوحنا ۱۶:۱۴ به کار رفته است.
معجزات خدا از طریق پولس
۱. آیاتِ (۳۲-۳۵) پطرس اینیاس را در لُدّه شفا میدهد.
و امّا پطرس که در همۀ نواحی میگشت، به دیدار مقدسین ساکن لُدَّه نیز رفت. در آنجا شخصی را دید اینیاس نام، که هشت سال مفلوج و زمینگیر بود. به او گفت: «ای اینیاس، عیسی مسیح تو را شفا میبخشد. برخیز و بستر خود را جمع کن!» او بیدرنگ برخاست، و با دیدن او همۀ اهل لُدَّه و شارون به خداوند روی آوردند.
الف. پطرس که در همۀ نواحی میگشت: الگوی قبلی برای رسولان این بود که در اورشلیم بمانند و کسانی که به خدمت آنان نیاز داشتند از جاهای دور، به اورشلیم میآمدند (همانطور که در اعمال ۱۶:۵ آشکار شده است)، اکنون این الگو تغییر یافته بود. پطرس برای خدمت در همۀ نواحی میگشت. او از اورشلیم تا لُدّه حدود ۳۵ مایل (۵۵ کیلومتر) سفر کرده بود.
یک) لدّه در نزدیکی لود امروزی، سایت فرودگاه بن قارون در تل آویو میباشد.
ب. در آنجا شخصی را دید: پطرس مردی محتاج را دید که خدا میخواست بهطور معجزهآسا او را نجات دهد و وقتی پطرس او را دید دریافت که باید در نام عیسی او را خدمت کند. اگر ما همچون پطرس باشیم که در همۀ نواحی میگشت، آنگاه فرصتهایی برای قدرت معجزهآسای خدا خواهیم یافت.
ج. ای اینیاس، عیسی مسیح تو را شفا میبخشد: پطرس بهطور واضح بیان میکند که عیسی مسیح او را شفا داد و او فقط یک وسیله بود. عیسی با قدرت عیسی شفا میداد؛ اما پطرس با قدرت پطرس شفا نمیداد، بلکه با قدرت عیسی شفا را جاری میکرد.
یک) کلام پطرس -«برخیز و بستر خود را جمع کن!»- آگاهانه تقلید از کلام عیسی در شفای مرد فلج در مرقس ۱۰:۲-۱۲ بود.
د. او بیدرنگ برخاست، و با دیدن او همۀ اهل لُدَّه و شارون به خداوند روی آوردند: شفای معجزهآسای اینیاس باعث شد عدۀ بسیاری به خداوند روی آورند -و این اتفاق در ادامۀ موعظۀ پطرس به آنها به انجام رسید.
۲. آیاتِ (۳۶-۳۸) مرگ غزالِ (دورکاس) یافا.
در یافا شاگردی میزیست طابیتا نام، که معنی آن غزال است. این زن خود را وقف کارهای نیک و دستگیری از مستمندان کرده بود. طابیتا در همان روزها بیمار شد و درگذشت. پس جسدش را شستند و در بالاخانهای نهادند. چون لُدَّه نزدیک یافا بود، وقتی شاگردان آگاه شدند که پطرس در لُدَّه است، دو نفر را نزد او فرستادند و خواهش کردند که «لطفاً بیدرنگ نزد ما بیا.»
الف. طابیتا نام، که معنی آن غزال است: هم دورکاس و هم طابیتا به معنی غزال است. این زن یک عضو عزیز از جامعۀ مسیحیان در یافا بود، زیرا خود را وقف کارهای نیک و دستگیری از مستمندان کرده بود.
یک) لوقا اشاره میکند که طابیتا خود را وقف کارهای نیک و دستگیری از مستمندان کرده بود. برخی افراد تنها به فکر انجام کارهای نیک در دل خود هستند و بهطور واقعی به دستگیری از مستمندان نمیپردازند، اما طابیتا خود را وقف این کار کرده بود.
ب. خواهش کردند که «لطفاً بیدرنگ نزد ما بیا.»: وقتی طابیتا مُرد، پطرس در یافا نبود؛ اما از آنجا دور هم نبود. مسیحیان یافا شنیده بودند که خدا از طریق پطرس در لدّه اعمال معجزهآسایی به انجام رسانده است. شاید وقتی آنها از پطرس تقاضا کردند نزد آنها بیاید، غزال همچنان زنده بود و یا شاید همان دم مُرده بود.
۳.آیاتِ (۳۹-۴۲) غزال (دورکاس) از مردگان برخاست.
پطرس همراه آنان رفت و چون بدانجا رسید، او را به بالاخانه بردند. بیوهزنان همگی گرد او را گرفته، گریان جامههایی را که دورکاس در زمان حیاتش دوخته بود، به وی نشان میدادند. پطرس همه را از اتاق بیرون کرد و زانو زده، دعا نمود. سپس رو به جسد کرد و گفت: «ای طابیتا، برخیز!» طابیتا چشمان خود را گشود و با دیدن پطرس نشست. پطرس دست وی را گرفت و او را به پا داشت. آنگاه مقدسین و بیوهزنان را فرا خواند و او را زنده به ایشان سپرد. این خبر در سرتاسر یافا پیچید و بسیاری به خداوند ایمان آوردند.
الف. پطرس همراه آنان رفت: وقتی شاگردان در یافا نزد پطرس در لدّه آمدند، با این امید آمده بودند که پطرس به آن زن کمک کند و یا حداقل به اجتماع مسیحی آن منطقه تسلی دهد.
یک) در کتاب اعمال هیچ نشانهای وجود ندارد مبنی بر این که زنده شدن مسیحیان مُرده، مرسوم و یا قابل انتظار بوده باشد. این معجزه (و معجزات مشابه کمی که در کتاب اعمال وجود دارد) به این دلیل ثبت شده است که غیرمعمول و قابل توجه بودند.
ب. بیوهزنان همگی گرد او را گرفته، گریان …: حتی ممکن بود فقط این انتظار وجود داشته که پطرس این بیوهزنان مسیحی و سایرین را در اندوه از دست دادن دورکاس تسلی دهد. با این وجود پطرس احساس کرد هدایت خاصی دارد برای طابیتا همان کاری را انجام دهد که مسیح در مرقس ۵: ۴۳-۳۸ انجام داده بود، یعنی همه را از اتاق بیرون کرد و سپس دختر رئیس کنیسه را شفا داد.
ج. ای طابیتا، برخیز!: به نظر میرسد پطرس کاملاً به یاد داشت عیسی در مرقس ۳۸:۵-۴۳ (و یا لوقا ۵۰:۸-۵۶) دقیقاً چه کاری انجام داده بود. در آن شفا، عیسی (در زیان اصلی) گفت: «Talitha cumi.» و پطرس نیز در اینجا گفت: «Tabitha cumi.» پطرس در زمان انجام این خدمت میتوانست کلمات عیسی را در فکر خود بشنود.
یک) پطرس بهسادگی سعی کرد همان کاری را انجام دهد که عیسی انجام داده بود. عیسی رهبر او بود. او سعی نکرد عیسی را رهبری کند، مانند زمانی که در متی ۲۲:۱۶ به عیسی گفت از طریق صلیب دوری کند. اکنون پطرس اجازه داد عیسی او را هدایت کند.
د. طابیتا چشمان خود را گشود و با دیدن پطرس نشست: با همۀ این ظواهر، طابیتا از مردگان برخاست. او مُرده بود، اما اکنون به زندگی بازگشت. این معجزات، غیرمعمول و قابل توجه بودند -با این وجود این معجزات همچنان به انجام میرسند (اگرچه شخص حکیم هر گزارش اغراقآمیزی را نمیپذیرد).
یک) باید به یاد داشته باشیم که دورکاس قیام نکرد، بلکه فقط به زندگی گذشتۀ خود بازگشت، جایی که دوباره در آن مرگ را تجربه میکند.
دو) درحقیقت خداوند دورکاس را از مردگان زنده کرد، در حالیکه استیفان (و بعدها یعقوب در اعمال ۲:۱۲) مُرده باقی ماندند، این امر طریقهای ناشناختۀ خدا را آشکار میسازد. بعد از همۀ اینها قطعاً به نظر میرسد استیفان و یعقوب برای کلیسا مهمتر از دورکاس بودند. با این وجود، ما همیشه باید در همۀ این مسائل به دانش و حکمت عظیم خداوند اطمینان کنیم.
سه) دورکاس بهخاطر خودش از مردگان زنده نشد، زیرا قطعاً او در بهشت بیشتر لذت میبرد! او بهخاطر خدمتش به دیگران از مردگان برخیزانیده شد و این همان دلیلی است که ما را از موت به حیات میآورد (یوحنا ۲۴:۵).
ه. آنگاه مقدسین و بیوهزنان را فرا خواند: اعمال ۳۲:۹ و ۴۱ به مقدسین در لدّه و یافا اشاره میکند. این اولین بار در کتابمقدس است که مسیحیان بهعنوان مقدسین خوانده میشوند و منظور این نیست که آنان کامل و بینقص هستند، بلکه منظور این است که مسیحیان، افرادی متفاوت هستند. مقدسین خود را از سایر دنیا جدا کردهاند.
۴. آیۀ (۴۳) پطرس به همراه شمعون دَباغ ماند.
پطرس مدتی در یافا نزد دَبّاغی شَمعون نام توقف کرد.
الف. مدتی در یافا نزد دَبّاغی شَمعون نام توقف کرد: این جمله برای یک یهودی در آن زمان بسیار تعجبآور بود، زیرا شریعت، یهودیان را از ارتباط با شخصی که همواره با اجساد حیوانات کار میکنند، بهطور اکید منع کرده بود.
یک) مطابق شریعت آن زمان، شخص دباغ باید حدود ۷۵ فوت (25 متر) دورتر از روستا زندگی میکرد، زیرا از نظر شرعی دائماً نجس بود.
دو) «کار دباغی بهقدری تحقیرآمیز بود که اگر دختری بدون آنکه بداند با یک دباغ نامزد کند، آنگاه آن نامزدی به خودی خود باطل میشد.» (مورگان)
ب. مدتی در یافا نزد دَبّاغی شَمعون نام توقف کرد: در اینجا میبینیم که پطرس دیگر مانند گذشته نگران سنّتهای یهود و مراسم ملّی نبود. کار خدا در قلب پطرس، زمینِ وجود او را برای کاری که در فصل بعد خواهیم دید، آماده کرده بود.