فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!
اول سموئیل باب ۱۴ – غلبه بر فلسطینیها
اقدام جسورانۀ یوناتان در اعتماد به خدا
۱. آیات (۱-۳) پیشنهاد یوناتان
روزی یوناتان، پسر شائول، به جوانی که سلاحش را حمل میکرد گفت: «بیا تا به قراول فلسطینیان که در آن طرف است بگذریم.» ولی به پدرش چیزی نگفت. شائول در حومۀ جِبعَه زیر درخت اناری میماند که در مِغرون است، و حدود ششصد مرد نیز همراهش بودند. یکی از آنان اَخیّا، پسر اَخیطوب برادر ایخابود، پسر فینِحاس، پسر عیلی، کاهنِ خداوند در شیلوه بود که ایفود میپوشید. همراهان شائول نیز از رفتن یوناتان بیخبر بودند.
الف. روزی یوناتان: در ابتدا، یک روز معمولی به نظر میرسید. اما در این روز خدا از طریق اعتماد جسورانه یوناتان پیروزی بزرگ به دست میآورد.
یک) «خدا همیشه به دنبال جانهای باایمان است، که از یک سو قدرت و فیض او را دریافت کنند و از سوی دیگر آن را انتقال دهند. او آنها را انتخاب میکند، تا توسط آنها قدرت بیانتهای خود را نشان دهد.» (مایر)
ب. به جوانی که سلاحش را حمل میکرد گفت: هر «افسر» در ارتش اسرائیل یک «دستیار» داشت که بهعنوان کسی که سلاح را حمل میکرد شناخته میشد. حامل سلاح در نبرد و در اداره لشکر به افسر کمک کرد. آنها اغلب زره و سلاح افسر را حمل میکردند، بنابراین بهعنوان حامل زره شناخته میشدند.
یک) «حاملان زره در دوران باستان باید بسیار شجاع و وفادار میبودند، چرا که زندگی اربابانشان اغلب به آنها بستگی داشت.» (یانگبلاد)
ج. بیا تا به قراول فلسطینیان که در آن طرف است بگذریم: اسرائیلیها در یک درگیری نظامی بودند که پیروزی در آن غیرممکن به نظر میرسید. تعداد حریف آنها بسیار بود و در فناوری نظامی تا حد زیادی پیشی گرفته بودند. با این حال یوناتان بهقدر کافی جسور بود که به قراول فلسطینیان برود تا ببیند خدا برایش چه در نظر گرفته است.
یک) یوناتان شاید به شمجر فکر میکرد و اینکه چگونه داوران ۳۱:۳ پیروزی شمجر بر ۶۰۰ فلسطینی را تنها با چوب گاورانی توصیف کرد. یوناتان شاید فکر میکرد: «اگر خدا این کار را از طریق شمجر انجام داد، میتواند از طریق من هم این کار را انجام دهد!»
دو) یوناتان میتوانست خود را با وعدههایی مانند لاویان ۸:۲۶ تقویت کند: «پنج نفر از شما میتوانند صد نفر را مغلوب سازند و ، صد نفر شما هزار نفر را شکست میدهند.بر دشمنان غالب میشوید و با شمشیر شما هلاک میگردند.»
د. به پدرش چیزی نگفت: شاید این فقط غفلتی ساده بود، یا چیزی که بهراحتی قابل توضیح بود. یا شاید یوناتان عمداً به پدرش نگفت زیرا میدانست پدرش حتماً میگفت «نه».
ه. شائول در حومۀ جِبعَه زیر درخت اناری میماند که در مِغرون است: این تضاد بزرگی با یوناتان بود. پادشاه جسور و شجاع بهراحتی نشسته بود… در زیر درخت انار، در حالی که پسرش جسورانه به پادگان فلسطینیها رفت. شائول و کاهن ایفودپوش عقب نشستند در حالی که یوناتان شجاعانه به خدا اعتماد کرد.
و. اَخیّا، پسر اَخیطوب برادر ایخابود: ذکر ایخابود تقریباً غیرضروری به نظر میرسد. چرا باید بدانیم که کاهن همراه با شائول، اخیا، برادرزادۀ ایخابود است؟ احتمالاً خدا از ما میخواهد که معنای نام ایخابود را با جایی که شائول از نظر روحانی در آن قرار دارد مرتبط کنیم. جلال سلطنتی شائول تقریباً از بین رفته است و مناسب است که او با یکی از بستگان مردی به نام « جلال رفت» مرتبط شود.
ز. همراهان شائول نیز از رفتن یوناتان بیخبر بودن: این جمله نشان میدهد که یوناتان از روی میل به جلال دادن خود به پادگان فلسطینیها نرفته بود. اگر این انگیزه او بود، حداقل به چند نفر میگفت که میرود.
۲. آیات (۴-۵) یوناتان موقعیت استراتژیکی خاصی مییابد.
در گذرگاهی که یوناتان میخواست برای رسیدن به قراول فلسطینیان از آن بگذرد، دو صخرۀ تیز یکی بدین طرف و دیگری بدان طرف قرار داشت، به نامهای بوصیص و سِنِه. یکی از این صخرهها در شمال گذرگاه، مقابل مِکماش بود و دیگری در جنوب، مقابل جِبَع.
الف. در گذرگاهی که یوناتان میخواست برای رسیدن به قراول فلسطینیان از آن بگذرد، دو صخرۀ تیز یکی بدین طرف و دیگری بدان طرف قرار داشت: یوناتان در راه پادگان فلسطینیها موقعیت استراتژیکی خاصی را دید، مسیری باریک از طریق گذرگاه که سنگهای بزرگ و تیز در دو طرف داشت. تعداد کمی بهراحتی میتوانستند در این مکان استراتژیک علیه تعداد بسیار بیشتری بجنگند.
ب. یوناتان میخواست برای رسیدن به قراول فلسطینیان از آن بگذرد: اگر یوناتان هرگز تصمیم نمیگرفت که بیاید و به پادگان فلسطینیها در طرف دیگر برود (اول سموئیل ۱:۱۴) او هرگز این مکان استراتژیک را پیدا نمیکرد. خدا یوناتان را در حالی هدایت کرد که با جسارت به خدا اعتماد کرد و براساس آن اعتماد جسورانه اقدام کرد.
۳. آیات (۷-۶) پیشنهاد شجاعانۀ یوناتان
یوناتان به جوانی که سلاحش را حمل میکرد، گفت: «بیا تا به قراول این ختنهناشدگان برآییم. شاید که خداوند برای ما عمل کند، زیرا هیچچیز نمیتواند خداوند را از نجات بخشیدن به دستِ افراد کثیر یا قلیل بازدارد.» سلاحدارش به او گفت: «هر چه در دلت هست، انجام بده. پیش برو! اینک من در هرآنچه بخواهی با تو هستم.»
الف. شاید که خداوند برای ما عمل کند: برای یوناتان، این بیش از یک سفر اکتشافی بود. او میخواست ببیند خدا چه کاری ممکن است از طریق دو مرد انجام دهد که به او اعتماد کردند و جسورانه اقدام کردند.
یک( یوناتان وخامت وضعیت را درک کرد. اسرائیل ناامیدانه تعداد و روحیه را از دست داده بود.
دو( یوناتان میدانست که خدا میخواهد از کسی استفاده کند. پادشاه شائول فقط ميخواست زير يک درخت انار بنشيند. کاری باید انجام میشد و یوناتان مشتاقانه حاضر بود اجازه دهد خدا از او استفاده کند.
سه( یوناتان میدانست که خدا میخواهد از طریق کسی کار کند. یوناتان میتوانست فقط دعا کند که خدا از آسمان باران آتش بر سر فلسیطینیها نازل کند. اما یوناتان میدانست که خدا از عمل جسورانه و روح مبارزهگر قومش استفاده میکند. «این یوناتان نبود که میخواست با کمک خدا کاری کند، این خداوند بود که کارش را توسط یوناتان انجام داد.» (بلیکی)
ب. هیچچیز نمیتواند خداوند را از نجات بخشیدن به دستِ افراد کثیر یا قلیل بازدارد: این نشاندهندۀ اعتماد شجاعانه به حکمت خداست. در حالی که بسیاری در اسرائیل احتمالاً این را بهعنوان یک حقیقت الهیاتی تصدیق میکردند، تنها تعداد کمی از آنها اعتقاد داشتند که بر اساس آن عمل کنند. ایمان یوناتان فقط یک باور نبود، بلکه در اعمال او مشهود بود.
یک( هیچچیز نمیتواند خداوند را بازدارد: تنها چیزی که میتوان گفت خداوند را باز میدارد بیایمانی ماست (متی ۵۸:۱۳). قدرت خدا هرگز محدود نمیشود، اما ممکن است ارادۀ او با بیایمانی ما متوقف شود. ممکن است انتخاب کند که کاری نکند تا زمانی که به او اعتماد کنیم. یوناتان همچون همکاری قابل اعتماد به خداوند خدمت کرد.
دو( افراد کثیر یا قلیل: اسرائیل با موقعیت چالشبرانگیزی مواجه بود. آیا مهم بود که یک میلیون به یک یا هزار به یک باشد؟ اعداد یا احتمالات خدا را محدود نمیکند، اما بیایمانی میتواند. یوناتان هرگز عهدجدید را نخوانده بود، اما او دل رومیان ۳۱:۸ را داشت: «اگر خدا با ماست، کیست که بتواند بر ضد ما باشد؟»
سه( یوناتان ایمان چندانی به خودش نداشت، اما ایمان زیادی به خدا داشت. او اینگونه فکر نمیکرد، «من میتوانم با کمک خدا پیروزی بزرگی به دست بیاورم» نبود. بلکه میگفت، «خدا میتواند پیروزی بزرگی حتی از طریق من به فراهم کند.»
ج. انجام بده. پیش برو! اینک من در هرآنچه بخواهی با تو هستم: این سخنان از حامل زره باید یوناتان را بهشدت تشویق کرده باشد. وقتی قدم ایمان برمیداریم، وجود تشویق میتواند تأثیر قابل ملاحظهای بر تلاشهای ما برای خیر بگذارد، در حالیکه دلسردی میتواند تأثیر مخربی ایجاد کند.
یک (خدا قرار بود از یوناتان استفاده کند، اما قرار نبود فقط از یوناتان استفاده کند. هنگامی که خدا از فردی استفاده میکند اغلب اطرافیان او را برای حمایت و کمک به او فرا میخواند. آنها به همان اندازه مرد خدا در انجام کار خدا مهم هستند.
۴. آیات (10-8) یوناتان آزمایشی انجام میدهد.
پس یوناتان گفت: «اینک به آن سو نزد این مردان برویم و خود را بر ایشان بنمایانیم. اگر به ما گفتند: ”بازایستید تا ما نزد شما آییم“، همان جا میایستیم و نزد ایشان نمیرویم. اما اگر گفتند: ”نزد ما برآیید“، خواهیم رفت، چون این برای ما نشانه خواهد بود که خداوند آنان را به دست ما تسلیم کرده است.»
الف. پس یوناتان گفت: این نشان میدهد که یوناتان حمایت حامل زره خود را بهعنوان تأیید گرفته است.
ب. این برای ما نشانه خواهد بود: یوناتان در قدم ایمان خود میخواست بداند که آیا خدا واقعاً رهبری میکند. او آزمایشی را بر اساس پاسخ نگهبانان فلسطینی پیشنهاد کرد.
یک( یوناتان حکمت نشان داد و نه بیایمانی. تا به این مرحله، او براساس کلمهای خاص و تأیید شده از سوی خدا عمل نمیکند. در عوض، امید جسورانه و اعتقاد درونیاش را دنبال کرد. او به اندازه کافی فروتن بود تا بداند قلبش ممکن است در این روز اشتباه کند، بنابراین یوناتان از خدا خواست تا او را هدایت کند.
دو( این هماند کار جدعون با پشم گوسفندان نبود (داوران ۳۶:۶-۴۰). جدعون کلام تأیید شده خدا را داشت، اما به کلام خدا شک کرد. یوناتان به کلمهای از جانب خدا شک نکرد؛ بلکه به قلب و ذهن خودش شک کرد.
سه( یوناتان با ایمان عمل کرد. مهمتر اینکه او خواستار دانستن تمام طرح نبرد خدا از قبل نبود. او حاضر بود هر بار یک قدم آن را بردارد و اجازه دهد خدا آن را برنامهریزی کند. ایمان حاضر است تمام برنامه را خدا بداند، و راضی به درک نقش خود قدم به قدم است.
۵. آیات (۱۴-۱۱) یوناتان و همراهش به فلسطینیها حمله میکنند.
پس هر دو خود را بر قراول فلسطینیان نمایان ساختند. و فلسطینیان گفتند: «بنگرید! عبرانیان از سوراخهایی که خود را در آن پنهان کرده بودند، بیرون میآیند!» پس قراولان به آواز بلند به یوناتان و سلاحدارش گفتند: «نزد ما برآیید تا درسی به شما بدهیم.» یوناتان به سلاحدار خود گفت: «از پی من بیا، زیرا خداوند آنان را به دست اسرائیل تسلیم کرده است.» آنگاه یوناتان به دست و پای خود بالا رفت، و سلاحدارش نیز از پی او. فلسطینیان در برابر یوناتان نقش زمین میشدند، و سلاحدارش از پی او ایشان را میکُشت. بدینسان، یوناتان و سلاحدارش در نخستین کشتار خود نزدیک به بیست تن را در زمینی حدود نیم جریب کشتند.
الف. عبرانیان از سوراخهایی که خود را در آن پنهان کرده بودند، بیرون میآیند: در این زمان بحرانی بنیاسرائیل در هر جایی که میشد پنهان میشدند (اول سموئیل ۶:۱۳). معقول بود که فلسطینیها فکر کنند اینها فراریهای عبری هستند که میخواهند تسلیم فلسطینیها شوند زیرا فکر میکردند بهتر از پنهان شدن در سوراخ است.
ب .از پی من بیا، زیرا خداوند آنان را به دست اسرائیل تسلیم کرده است: در این لحظه هیجانانگیز خدا اعتماد جسورانه یوناتان را با این نشانه تأیید کرد و او میدانست که خدا کار بزرگی انجام میدهد.
ج. یوناتان به دست و پای خود بالا رفت، و سلاحدارش نیز از پی او: این صعود سختی بود. یوناتان از آن نوع افراد نبود که بگوید: «انجام دادن این کار خوب است. اما صخرهها شیب تندی دارند هستند و فلسطینیهای زیادی آن طرف هستند. بیا به جای این کار فقط دعا کنیم.» اگر فقط به دنبال پیروزی باشیم یا فقط بخواهیم وقتی کار آسان است خدا از ما استفاده کند، پیروزی چندانی عایدمان نمیشود و خدا استفاده زیادی از ما نمیکند.
د. فلسطینیان در برابر یوناتان نقش زمین میشدند: یوناتان میدانست که این جنگ برای خداوند است، با این حال او میدانست که خدا از او برای مبارزه استفاده میکند. وقتی یوناتان نشانه تأیید خدا را دید، شمشیرش را بیرون نیاورد و شروع به دعا کرد که خدا همه آنها را نابود کند. او دعا کرد، و مطمئن شد که شمشیرش تیز است و به خدا اعتماد کرد که از او برای از بین بردن همه آنها استفاده میکند.
۶. آیه (۱۵) خدا به فلسطینیها حمله میکند.
آنگاه وحشت و لرز بر اردوگاه، در صحرا و بر تمامی لشکر مستولی شد؛ قراولان و حتی مهاجمان بر خود لرزیدند. زمین نیز به لرزه درآمد و وحشت و لرزی عظیم واقع شد.
الف. آنگاه وحشت و لرز بر اردوگاه، در صحرا و بر تمامی لشکر مستولی شد: به نظر میرسد که فلسیطینیها دچار سردرگمی الهی بودند و وقتی آن روز صبح بیدار شدند با خود فکر کردند، «ما در میان خودمان مورد حمله دشمنان قرار گرفتیم!» آنها با عجله فکر کردند همنوعان فلسطینی خودشان ممکن است دشمن باشند و شروع به مبارزه و کشتن یکدیگر کردند.
یک) مهم نبود که فلسطینیها چقدر بیشتر از بنیاسرائیل بودند و سلاحهای به مراتب بهتری داشتند. خدا قادر بود که بهراحتی فلسطینیها را علیه یکدیگر قرار دهد. اگر بنیاسرائیل شمشیر نداشتند، خداوند از شمشیرهای فلسطینیها علیه خودشان استفاده کرد.
ب. زمین نیز به لرزه درآمد و وحشت و لرزی عظیم واقع شد: یوناتان از قلب و شمشیر خود استفاده کرد، اما خدا کاری که یوناتان نمیتوانست انجام دهد را انجام داد -زلزله بزرگی برای وحشت فلسطینیها فرستاد. اغلب، ما منتظر هستیم تا خدا کار ما را انجام دهد. اما خدا اغلب معجزه میکند -کاری که فقط او میتواند انجام دهد- اگر ما آنچه را که میتوانیم انجام دهیم.
۷. آیات (۱۶-۱۹) شائول از جنگ درس میگیرد.
دیدبانان شائول در جِبعَۀ بِنیامین نگریسته، دیدند که انبوه لشکریان به هر سو پراکنده میشوند. پس شائول به مردانی که همراهش بودند گفت: «اکنون شمارش کنید و ببینید چه کسی از میان ما رفته است.» آنان شمارش کرده، دیدند یوناتان و سلاحدارش غایبند. آنگاه شائول به اَخیّا گفت: «صندوق خدا را بدینجا بیاور!» زیرا صندوق خدا در آن هنگام همراه بنیاسرائیل بود. اما در همان حال که شائول با کاهن سخن میگفت، آشوب در اردوی فلسطینیان هر دم بیشتر میشد. پس شائول به کاهن گفت: «دست نگاه دار.»
الف. انبوه لشکریان به هر سو پراکنده میشوند: در حالی که دیدبانان اسرائیل مراقب ارتش عظیم فلسطینیها بودند، در حالی که ارتش را تماشا میکردند، دیدند لشکریان به هر سو پراکنده میشوند.
ب. اکنون شمارش کنید و ببینید چه کسی از میان ما رفته است: این کار در حال حاضر بیفایده بود. شائول باید برود و در این لحظه مهم با فلسطینیها بجنگد. در عوض، او احتمالاً نگران این بود که چه کسی رهبری نبرد را بر عهده دارد و چه کسی اعتبار پیروزی را دریافت خواهد کرد.
ج. صندوق خدا را بدینجا بیاور: این کار نیز در حال حاضر بیفایده بود. شائول احتمالاً دارد سعي ميکند که اينجا روحاني به نظر برسد، ولي چيزي براي جستجوی خدا وجود نداشت. زمانی باید به کناری بروی و دعا کنی و زماني هم باید شمشيرت رو بيرون بياوري و بجنگی. شائول نميدانست در اين ساعت چه کاری درست است.
د. در همان حال که شائول با کاهن سخن میگفت، آشوب در اردوی فلسطینیان هر دم بیشتر میشد. پس شائول به کاهن گفت: «دست نگاه دار.»: سرانجام سر و صدای خدا و یوناتان که علیه فلسطینیها میجنگیند به حدی بلند شد که شائول فهمید که او نیز باید بجنگد. پس، او به کاهن گفت دست نگاه دار، این جمله بدان معنی بود: «دست از دریافت پاسخ خدا با اوریم و تُمّیم بردار،» که در کیسهای بر پیشسینه کاهن نگهداری میشد.
۸. آیات (۲۳-۲۰) شائول در جنگ شرکت میکند و پیروزی بزرگی حاصل میشود.
آنگاه شائول و تمامی افرادی که همراهش بودند، گرد آمده، به جنگ رفتند. و دیدند آشوبی عظیم برپاست و شمشیر هر فلسطینی بر ضد همرزمش بلند است. حتی عبرانیانی که پیشتر با فلسطینیان بودند و همراهشان به اردوگاه آنان درآمده بودند، برگشته به اسرائیلیانی پیوستند که با شائول و یوناتان بودند. به همینسان، تمامی مردان اسرائیل نیز که خود را در کوهستانهای اِفرایِم پنهان کرده بودند، با شنیدن خبر گریز فلسطینیان، به جنگ درآمده، ایشان را سخت تعقیب کردند. بدین ترتیب خداوند در آن روز اسرائیل را نجات داد، و دامنۀ جنگ از بِیتآوِن نیز فراتر رفت.
الف. به جنگ رفتند: شائول رهبر اسرائیل بود، اما شروع رهبری او زمان زیادی طول کشید. حالا او بعد از خدا و یوناتان به صحنه نبرد رسید.
ب. عبرانیانی که پیشتر با فلسطینیان بودند و همراهشان به اردوگاه آنان درآمده بودند، برگشته به اسرائیلیانی پیوستند: به نظر میرسد بسیاری در اسرائیل همانند شائول قلبی نامطمئن داشتند. این خادمان عبری از اربابان فلسطینی خود احتمالاً متنفر بودند، اما از اینکه آزادانه برای خداوند بایستند میترسیدند. آنها تنها زمانی برای اسرائیل قیام کردند که از پیروزی مطمئن شدند.
ج. خداوند در آن روز اسرائیل را نجات داد: خدا واقعاً از یوناتان استفاده کرد، اما این پیروزی یوناتان نبود. این پیروزی خداوند بود. خدا فقط منتظر کسی بود که اعتماد جسورانه یوناتان را داشته باشد.
سوگند احمقانه شائول و نتایج آن.
۱. آیه (۲۴) شائول ارتش اسرائیل را مجبور به سوگندی میکند.
اما مردان اسرائیل آن روز سخت در فشار بودند، زیرا شائول آنان را قسم داده و گفته بود: «ملعون باد کسی که تا آفتاب غروب نکرده و من از دشمنان خویش انتقام نگرفتهام، طعام خورَد!» پس هیچیک از آنان لب به طعام نزده بود.
الف. شائول آنان را قسم داده: یوناتان با اعتماد جسورانهاش به خداوند، ضربهای سنگین به فلسطینیها وارد کرده بود. حالا این کار ارتش اسرائیل، با رهبری پادشاه شائول، بود که کار را با حمله سنگین به ارتش فراری فلسطینی به پایان برساند. در این روز نبرد علیه فلسطینیها شائول سوگندی یاد کرد: «ملعون باد کسی که تا آفتاب غروب نکرده و من از دشمنان خویش انتقام نگرفتهام، طعام خورَد.»
یک( در ظاهر، این کار بسیار روحانی به نظر میرسد. «بیایید امروز را با روزه برای خداوند یک روز خاص کنیم. ما میخواهیم خدا کار عظیمش را انجام دهد، بنابراین امروز باید روزه بگیریم. من این امر را در تمام ارتش با یک قسم اجرایی میکنم.»
ب. من از دشمنان خویش انتقام نگرفتهام: این جمله نشان میدهد که تمرکز شائول بر موضوع اشتباهی بوده است. شائول ارتش اسرائیل را قسم داد چرا که او میخواست از دشمنانش انتقام بگیرد. اگر آن نبرد را شخصی میدانست تنها باید خودش روزه میگرفت. شائول نشان داد که حتی در انجام کاری روحانی مانند روزه تمرکز او بر روی خودش است، نه خداوند.
یک( در این قسم، تمرکز شائول دوباره روی خودش بود. در آن روز هیچیک به یوناتان فکر نميکرد چون گرسنگي آنها را مدام به یاد قسم شائول میانداخت.
ج. ملعون باد کسی: این جمله نشان میدهد که درک شائول از اقتدار و رهبریِ روحانی اشتباه بود. او اختیار اعلام چنین نفرینی را نداشت چون رهبر روحانی قوم نبود. اگر قرار بود چنین روزهای اعلام شود و نفرینی همراه خود داشته باشد، سموئیل اقتدار روحانی انجام آن را داشت، نه شائول.
یک( این جمله همچنین نشان میدهد که مجازات وعده داده شده شائول اشتباه بوده است. مطمئناً حرف سنگینی بود که بگوییم «ملعون باد کسی.» اگر شائول ميخواست داوطلبانه برای خدا روزه بگیرند، اين حرف دیگری بود. شاید باید میگفت: «من امروز در حضور خداوند روزه میگیرم. اگر کسی بخواهد به من بپیوندد، استقبال میکنم.» اما او به جای اینکه با الگو قرار دادن خود رهبری کند و ارتش اسرائیل را به پیروی دعوت کند، آنان را قسم داده بود.
د. مردان اسرائیل آن روز سخت در فشار بودند: این جمله نشان میدهد که نتیجه این کار در میان ارتش اسرائیل خوب نبوده است. مهم نيست انگيزه شائول چه بود، اما اين کاری احمقانه بود. وقتی روحیه و انرژی فیزیکی اسرائیل میبایست در بالاترین حد ممکن باشد، ارتش ضعیف و دلسرد شده بود.
یک( خود روزه گرفتن اشکالی ندارد، اما در آن روز درست نبود. روزه آن روز برای شائول بود، نه برای خدا.
۲. آیات (۳۰-۲۵) یوناتان ناخواسته قسم را میشکند.
وقتی مردان اسرائیل جملگی به جنگل رسیدند، عسل بر زمین بود. چون به جنگل درآمدند، اینک عسل میچکید، اما هیچکس دست به دهان نبرد، زیرا از سوگندشان میترسیدند. اما یوناتان نشنیده بود که پدرش لشکر اسرائیل را سوگند داده است، پس عصایی را که در دست داشت دراز کرد و نوک آن را در شانۀ عسل فرو برده، دست به دهان بُرد و چشمانش روشن گردید. آنگاه یکی از مردان به او گفت: «پدرت لشکریان را سخت قسم داده و گفته است: ”ملعون باد کسی که امروز طعام خورَد!“» و مردان اسرائیل را دیگر رمقی نمانده بود. یوناتان گفت: «پدرم همۀ ما را در عذاب افکنده است ببینید با چشیدن اندکی از این عسل چشمانم چه روشن شده است! چقدر بهتر بود اگر امروز لشکریان از غنایمی که از دشمن ستاندهاند، آزادانه میخوردند. آیا شمار کشتگان فلسطینی بیشتر نمیشد؟»
الف. عسل بر زمین بود: این تدارکی از طرف خدا بود. ارتش اسرائیل مشتاقانه در تعقیب فلسطینیهای فراری بود. همه آنها خسته و گرسنه بودند. آنها برای ادامه تعقیب و پایان نبرد به انرژی نیاز داشتند. و عسل بر زمین بود.
یک( «عملیات پاکسازی پس از یک نبرد مهیب برای به حداکثر رساندن مزایای پیروزی بسیار مهم بود، اما تعقیب بر روی تپههای پر شیب برای ساعتها کاری خستهکننده بود.» (بالدوین)
ب. اما هیچکس دست به دهان نبرد، زیرا از سوگندشان میترسیدند: این گروه از سربازان عسل را دیدند که درست جلوی چشمانشان میچکید. با این حال سوگند احمقانه شائول مانع میشد که آنها از آنچه خداوند درست در مقابل آنها قرار داده بود، بهره ببرند.
ج. به این دلیل یوناتان مقداری از آن عسل را خورد و بلافاصله جان سرباز خسته قوت گرفت: چشمانم چه روشن شد. او به انرژي براي مبارزه احتياج داشت و عسل اينجا بود، که خدا فراهم کرده بود.
د. پدرم همۀ ما را در عذاب افکنده است: شايد یوناتان نبايد اين را ميگفت. گویا با این حرف او اقتدار پدرش را در برابر سربازان کم کرد. اگر حرفی برای گفتن بود، بهتر بود مستقیماً به پدرش بگوید. با وجود همه اینها، حق کاملاً با یوناتان بود!
یک) پادشاه شائول در واقع همه را با فرمان شبه روحانی خود برای روزه گرفتن دچار مشکل کرده بود. بهخاطر فرمان او ارتش اسرائیل در روزی که باید قوی میبودند، احساس ضعف میکردند. آنها ضعیف و پریشان بودند و پیروزی کمرنگ شد.
۳. آیات (۳۵-۳۱) سربازان اسرائیل بهخاطر دستور احمقانه شائول گناه میکنند.
آنان در آن روز فلسطینیان را از مِکماش تا اَیَلون تار و مار کرده بودند، و لشکریان را دیگر هیچ رمقی نمانده بود. پس به غنایم هجوم برده، گوسفندان و گاوان و گوسالهها گرفتند و بر زمین کشته، آنها را با خونشان خوردند. پس به شائول خبر داده، گفتند: «اینک لشکریان به خداوند گناه ورزیده، گوشت را با خون میخورند.» شائول گفت: «شما خیانت کردهاید. هماکنون سنگی بزرگ نزد من بغلتانید.» سپس افزود: «به میان لشکریان بروید و به ایشان بگویید: ”هر کس گاو خود و گوسفند خود را نزد من بیاورد و در همین جا ذبح کرده، بخورد. با خوردن گوشت با خونش به خداوند گناه مورزید.“» پس آن شب لشکریان همگی گاوهای خود را به همراه آورده، در آنجا ذبح کردند. و شائول برای خداوند مذبحی ساخت؛ این نخستین مذبحی بود که او برای خداوند ساخت.
الف. به غنایم هجوم برده، گوسفندان و گاوان و گوسالهها گرفتند و بر زمین کشته، آنها را با خونشان خوردند: خدا بهطور خاص به اسرائیل فرمان داد که همیشه باید خون را بهطور کامل از بدن حیوان ذبح شده تخلیه کنند تا آن را برای خوردن آماده بکنند (تثنیه ۲۳:۱۲-۲۵). در این روز نبرد، بهخاطر فرمان احمقانه شائول، سربازان آنقدر گرسنه بودند که این فرمان را شکستند. اطاعت آنها از فرمان احمقانه شائول باعث شد تا از دستور آشکار خدا سرپیچی کنند. این همیشه نتیجه شریعتگرایی است.
یک( ما اغلب فکر میکنیم که قوانین شریعت مردم را از گناه باز میدارد. در واقع عکس آن اتفاق میافتد. قوانین شریعت ما را به سمت گناه هدایت میکنند زیرا یا ما را تحریک به شورش میکنند یا ما را به تکبر ناشی از شریعت هدایت میکنند.
ب. شما خیانت کردهاید: شائول قوم را بهخاطر چيزي که واقعاً تقصير خودش بود تنبیه کرد او هرگز نباید چنین فرمان احمقانهای میداد و فرمان او قوم را به انجام گناه واداشت.
ج. هر کس گاو خود و گوسفند خود را نزد من بیاورد و در همین جا ذبح کرده، بخورد. با خوردن گوشت با خونش به خداوند گناه مورزید: شائول سنگی برای ذبح صحیح حیوانات قرار داد و همچنین مذبحی برای خداوند ساخت. حداقل شائول بعد از کار اشتباه، کار صحیحی انجام داد.
۴. آیات (۳۹-۳۶) در پاسخ به سکوت خداوند، شائول قسم احمقانه دیگری میخورد.
آنگاه شائول گفت: «بیایید شبانه به تعقیب فلسطینیان برویم و ایشان را تا روشنایی صبح غارت کرده، هیچیک را زنده نگذاریم.» گفتند: «هر چه در نظرت پسند آید، بکن.» اما کاهن گفت: «بیایید در این مکان به خدا نزدیک شویم.» پس شائول از خدا سؤال کرد: «آیا به تعقیب فلسطینیان بروم؟ آیا آنان را به دست اسرائیل تسلیم خواهی کرد؟» اما خدا در آن روز پاسخی بدو نداد. بنابراین شائول گفت: «ای سرداران لشکر، همگی بدینجا نزدیک آیید تا دریابید و ببینید این چه گناهی است که امروز واقع شده است. قسم به حیات خداوند، نجاتدهندۀ اسرائیل، که حتی اگر پسرم یوناتان گناه کرده باشد، بهیقین خواهد مرد.» اما از تمامی مردان احدی به او پاسخ نداد.
الف. شائول از خدا سؤال کرد: اين کار خوبی بود. شائول بايد از خدا سؤال میکرد. ما نبايد فکر کنيم که هر کاري که شائول در حضور خداوند کرد، بد بوده است.
ب. خدا در آن روز پاسخی بدو نداد: شائول از طریق کاهن از خداوند سؤال کرد. این احتمال وجود دارد که کاهن از اوریم و تُمیم برای سؤال از خداوند استفاده کرده باشد.
یک) استفاده از ابزارهای تشخیص ارداه خدا اوریم و تُمیم در چند مورد توصیف شده است (خروج ۳۰:۲۸، اعداد ۲۱:۲۷، اول سموئیل ۶:۲۸; عزرا ۶۳:۲، نحمیا ۶۵:۷) و استفاده از آنها ممکن است در متنهای دیگری که اسرائیل به دنبال خدا بود تلویحاً ذکر شده باشد (داوران ۱:۱ و داوران ۱۸:۲۰، ۲۳).
دو) نامهای اوریم و تُمیم به معنای «نورها و کمالات» است. ما مطمئن نیستیم که آنها چه بودند و یا چگونه آنها مورد استفاده قرار میگرفتند. بسیاری از نویسندگان فکر میکنند که آنها یک جفت سنگ، یکی نماد نور و دیگری تاریکی بودند و هر سنگ نشاندهندهٔ یک «بله» یا «خیر» از طرف خدا بود. کاهن اعظم از خدا سؤالی میپرسید، دست خود را به سمت پیشسینه میبرد، و جواب «بله» یا «خیر» بیرون کشیده میشد.
سه) در این موقعیت، کاهن احتمالاً با این پرسش از خداوند سؤال کرد: «ای خداوند، آیا میخواهی امروز با ما صحبت کنی؟» چون به ما گفته شد که خداوند آن روز پاسخی به او نداد، سنگی که نشانه «نه» بود مدام بیرون کشیده میشد.
ج. قسم به حیات خداوند، نجاتدهندۀ اسرائیل، که حتی اگر پسرم یوناتان گناه کرده باشد، بهیقین خواهد مرد: اين جمله نشان ميدهد که شائول چقدر مطمئن بوده که حق با او است. او آنقدر مطمئن بود که قسم دیگری خورد.
یک) البته اگر شائول میدانست که این یوناتان بود که سوگند او را نقض کرده بود، هرگز این حرف را نمیزد. اما او آنقدر گرفتار «حق» بودن خودش بود که این قسم احمقانه را به فرمان احمقانه قبلیاش اضافه کرد.
دو) شائول در ادای سوگندهای مذهبی و وعدهها بسیار خوب بود. اما این ارزش چندانی نداشت چون قلبی طالب خدا نداشت و در حفظ سوگندهایش ناتوان بود.
سه) «چه تناقض عجیبی! کسی که با در امان گذاشتن اَجاج شریر در فصل 15 نرمی نشان داد، اکنون با محکوم کردن پسر ارزشمند خود، سختی نشان میدهد.» (پول)
د. از تمامی مردان احدی به او پاسخ نداد: قوم میدانست که یوناتان عسل را خورده است، و حکم اعدام شائول برای کسی که این کار را کرده بود، لرزه به اندام آنها انداخته بود. تمامی قوم یوناتان را دوست داشتند و به او احترام میگذاشتند و میدانستند که شائول در اشتباه است.
۵. آیات (۴۰-۴۴) یوناتان بر اساس قرعه گناهکار میشود.
آنگاه شائول به تمامی اسرائیل گفت: «شما به یک سو بایستید، و من و پسرم یوناتان به سوی دیگر خواهیم ایستاد.» مردان اسرائیل گفتند: «هر چه در نظرت پسند آید، بکن.» آنگاه شائول گفت: «ای یهوه، خدای اسرائیل، چرا امروز به خدمتگزارت پاسخ ندادی؟ اگر من یا پسرم یوناتان تقصیرکاریم، ای یهوه خدای اسرائیل، با اوریم پاسخ ده، اما اگر قوم تو اسرائیل تقصیرکارند، با تُمّیم پاسخ ده.» پس یوناتان و شائول گرفته شدند و مردان اسرائیل رها گشتند. آنگاه شائول گفت: «بین من و پسرم یوناتان قرعه افکنید.» و یوناتان گرفته شد. شائول به یوناتان گفت: «به من بگو چه کردهای؟» یوناتان گفت: «با نوک عصایی که در دست داشتم اندکی عسل چشیدم. آیا حال باید بمیرم؟» شائول گفت: «ای یوناتان، خدا مرا سخت مجازات کند، اگر بهیقین تو نمیری!»
الف. یوناتان و شائول گرفته شدند و مردان اسرائیل رها گشتند: شائول ميخواست با قرعه انداختن شخص خطاکار را پيدا کند. آنها قوم را به دو گروه تقسیم کردند، و سپس یک گروه را با شماره «کم» یا «زیاد» چیزی شبیه تاس انتخاب کردند. آنها به محدود کردن گروه انتخاب شده ادامه دادند تا اینکه هدف خود را پیدا کردند. شائول میخواست همه بدانند که او و پسرش یوناتان بیگناه هستند، به همین دلیل آن دو در گروه اول بودند. شوکه شدن شائول را میتوان تصور کرد زمانی که قرعه نشان داد که او و یوناتان گناهکار هستند!
یک( «با تُمّیم پاسخ ده» در عبری این عبارت بسیار نزدیک به کلمه برای تُمیم است. آنها احتمالاً از اوریم و تُمیم بهعنوان روشی برای قرعه استفاده میکردند.
ب. یوناتان گرفته شد: شائول آشفته شد. او حکم اعدام صادر کرده بود برای هرکسی که برخلاف عهد تزلزلناپذیر او غذا خورده بود. شائول به جای اینکه اعتراف کند که فرمان و حکم اعدام او احمقانه بود، حماقت خود را بیشتر کرد و اعلام کرد، «ای یوناتان، خدا مرا سخت مجازات کند، اگر بهیقین تو نمیری.»
یک) شائول حاضر بود پسرش را بکشد تا اینکه فروتنانه اعتراف کند که واقعاً مقصر است. شائول سلطنتش را با فروتنی (اول سموئیل ۲۱:۱۰) شروع کرد، اما حالا فروتنی چشمگیر او با غرور جایگزین شد.
۶. آیات (۴۵-۴۶) قوم یوناتان را از اعدام نجات میدهند.
اما لشکریان به شائول گفتند: «آیا یوناتان که چنین نجات عظیمی در اسرائیل به عمل آورده است، باید بمیرد؟ حاشا! به حیات خداوند قسم که مویی از سر او بر زمین نخواهد افتاد زیرا امروز با خدا عمل کرده است.» پس مردان اسرائیل یوناتان را رهانیدند و او نمرد. و شائول از تعقیب فلسطینیان بازگشت و فلسطینیان به سرزمین خود رفتند.
الف. حاشا! به حیات خداوند قسم که مویی از سر او بر زمین نخواهد افتاد زیرا امروز با خدا عمل کرده است: خوشبختانه، قوم بالاخره در برابر حماقت شائول ایستادند. آنها اجازه ندادند که یوناتان اعدام شود. آنها میدانستند که یوناتان در آن روز با خدا عمل کرده است، نه علیه خداوند.
یک( حداقل سه دلیل وجود داشت که چرا نجات جان یوناتان با اینکه او قسم را شکست کار درستی بود. اول، خود قسم و مجازات شکستن قسم بهوضوح احمقانه بود و نباید اجرا میشد. دوم اینکه یوناتان ناآگاهانه قسم را شکست. سرانجام، خدا با برکت عظیمی که به یوناتان داده بود آشکارا او را تأیید کرد (او امروز با خدا عمل کرده است).
دو( ایمان جسورانه یوناتان به خدا بسیار بیشتر از قسم احمقانه شائول باعث پیروزی در آن روز شد.
د. فلسطینیان به سرزمین خود رفتند: مفهوم این عبارت این است که پیروزی ممکن بود بزرگتر باشد اگر قسم احمقانه شائول نبود.
۷. آیات (۵۲-۴۷) جنگهای متعدد شائول و خانواده او
چون شائول سلطنت را در اسرائیل به دست گرفت، با همۀ دشمنان خود در هر سو جنگید، یعنی با موآب و عَمّونیان و اَدوم و پادشاهان صوبَه و فلسطینیان. او به هر سو که روی مینمود، غلبه مییافت. شائول با دلیری عَمالیقیان را شکست داد و اسرائیل را از دست تاراجکنندگان ایشان رهانید. پسران شائول، یوناتان و یِشْوی و مَلکیشوع بودند. نامهای دو دخترش نیز چنین بود: نخستزادۀ او مِیرَب نام داشت و دختر کوچکش، میکال. نام همسر شائول اَخینوعَم بود، دختر اَخیمَعَص. فرماندۀ لشکر شائول اَبنیر نام داشت، پسر نیر عموی شائول. قِیس پدر شائول بود، و نیر پدر اَبنیر، پسر اَبیئیل بود. در همۀ روزهای سلطنت شائول جنگی سخت بر ضد فلسطینیان بر پا بود، و هرگاه شائول مردی نیرومند یا دلاور میدید، او را نزد خود میآورد.
الف. این قسمت آخر در این باب کاملاً در مورد قدرت شائول است و شائول واقعاً قوی بود. او سلطنت را در اسرائیل به دست گرفت. او جنگهای موفق زیادی انجام داد. او خانوادهای بزرگ و تأثیرگذار داشت. قدرت سپاه شائول فزونی یافت (هرگاه شائول مردی نیرومند یا دلاور میدید، او را نزد خود میآورد). قدرت شائول بر مناطق وسیعی گسترش یافته بود.
یک) «یِشْوی، پسر دیگر شائول، در اینجا حذف شده است، چرا که او قصد داشت تنها نام پسرانی را ذکر کند که با او به این جنگ آمده بودند، و آنهایی که پس از آن با او کشته شدند ذکر شده است.» (پول)
ب. او به هر سو که روی مینمود، غلبه مییافت: قدرت شائول وسیع، اما سطحی بود. چون شائول بعد از خودخواهی خود دیگر مردی موافق دل خدا نبود و چون رابطه او با خدا بیشتر ظاهری بود تا اصیل و واقعی، پادشاهی او نمیتوانست ادامه پیدا کند. فصل بعد ضعف شائول را بهطور کامل آشکار خواهد کرد.