فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!
اعمال باب ۱۲ – شهادت یعقوب، آزادی پطرس
یعقوب رسول شهید میشود.
۱. آیۀ (۱) هیرودیس پادشاه، شروع به آزار کلیسا میکند.
در آن زمان، هیرودیسِ پادشاه دست ستم بر برخی از افراد کلیسا دراز کرد.
الف. هیرودیسِ پادشاه: او هیرودیس آگریپاس اول، نوۀ هیرودیس کبیر که در زمان تولد عیسی حکومت میکرد، بود (متی ۱:۲-۱۶). هیرودیس آگریپاس اول، خواهرزاده (برادرزادۀ) هیرودیس آنتیپاس بود که در محاکمۀ عیسی نقش مهمی داشت (لوقا ۷:۲۳-۱۲).
ب. دست ستم بر برخی از افراد کلیسا دراز کرد: از آنجایی که هیرودیس از نظر سیاسی به خشونت شهرت داشت، پس بدون شک این اتفاق هم به این دلیل رخ داد. این کار بسیاری از شهروندان که از مسیحیان نفرت داشتند را خشنود ساخت. بسیاری از شخصیتهای سیاسی حاضر بودند برای محبوبیت خود، مسیحیان را مورد آزار و اذیت قرار دهند.
۲. آیۀ (۲) مرگ یعقوب رسول
به دستور او یعقوب برادر یوحنا را به شمشیر کشتند.
الف. یعقوب برادر یوحنا را به شمشیر کشتند: این یک پیشرفت جدید در تاریخ کلیسا بود. از میان دوازده رسول عیسی، یعقوب، اولین رسولی بود که شهید شد.
یک) تا اعمال ۱۲، کلیسا موفقیتهای بسیاری کسب و نجاتهای شگفتانگیز بسیاری را یکی پس ازدیگری تجربه کرد. نجات سولس تارسوسی اولین نجات شگفتانگیز بود، بعدی، کرنلیوس، افسر رومی بود و سپس کار موفقیتآمیز و عظیم در میان غیریهودیان (و یهودیان) در انطاکیه. اما در اعمال ۱۲، تضادی ناخوشایند که شیطان الهامبخش آن بود، بار دیگر برخاست.
دو) قطعاً یعقوب اولین مسیحی نبود که در وفاداری به عیسی جان خودش را از دست داد. استیفان (اعمال ۵۸:۷-۶۰) قبل از او شهید شد و حتماً افراد بسیار دیگری نیز بودهاند، اما شهادت یعقوب این توهم اشتباه را از بین برد که دوازده رسول از محافظت الهی خاص برخوردار بودند.
ب. یعقوب برادر یوحنا: بهطور خاص تصور میشد یعقوب تحت حفاظت است. او یکی از یاران نزدیک و خاص عیسی بود که اغلب نام او و برادرش یوحنا و پطرس، ذکر میشد (متی ۱:۱۷، ۳۷:۲۶، مرقس ۳۷:۵، ۲:۹، ۳۳:۱۴، لوقا ۳۷:۵، ۲:۹ و ۳۳:۱۴).
یک) عیسی وعدۀ هیچگونه حفاظت خاصی را حتی به نزدیکترین شاگردان خود نداد، بلکه به آنان هشدار داد خود را برای شکنجهها و آزارها آماده کنند (متی ۱۶:۱۰-۲۶).
دو) در مرقس ۳۵:۱۰-۴۰ یوحنا و برادرش یعقوب نزد عیسی آمدند و از او خواستند در جلال خودش دو جایگاه خاص به آنها بدهد و عیسی پاسخ داد: «شما نمیدانید چه میخواهید. آیا میتوانید از جامی که من مینوشم، بنوشید و تعمیدی را که من میگیرم، بگیرید؟» گفتند: «آری، میتوانیم.» عیسی فرمود: «شکی نیست که از جامی که من مینوشم، خواهید نوشید و تعمیدی را که من میگیرم، خواهید گرفت. امّا بدانید که نشستن بر جانب راست و چپ من، در اختیار من نیست تا آن را به کسی ببخشم. این جایگاه از آنِ کسانی است که برایشان فراهم شده است.» این شهادت، تحقق وعدۀ عیسی به او بود. یوحنا، علیرغم تلاشهایی که برای به قتل رساندن او انجام شد، به شهادت نرسید؛ اما همۀ زندگی خود را وقف خدمت به خدا کرد.
ج. به شمشیر: بهطور معمول، منظور این است که سر یعقوب را بریدند. یوسیبوس (Eusebius) مورخ تاریخ کلیسا، این داستان را به کلمنت اسکندر ربط میدهد، او همچنین گفت سربازی که قبل از دادگاه از یعقوب محافظت میکرد، چنان تحت تأثیر شهادت او قرار گرفت که ایمان خود به مسیح را اعلام کرد و حاضر بود همراه یعقوب برای عیسی اعدام شود (یوسیبوس، تاریخ کلیسا ۲، ۹، ۲-۳).
یک) بعد از شهادت یعقوب، سایر رسولان هیچگونه تلاشی نکردند شخصی را جایگزین یعقوب کنند. در حالی که بعد از مرگ یهودا برای او جانشینی منصوب کردند (اعمال ۱). زیرا یعقوب در وفاداری به شهادت رسید، اما یهودا بیایمانی خود را در خیانت به عیسی آشکار ساخت. هیچ نیازی نبود شخص دیگری جایگاه خدمتی یعقوب را بگیرد.
آزادی پطرس از زندان
۱. آیاتِ (۳-۴) دستگیری پطرس توسط هیرودیس
و چون دید این کار یهودیان را خشنود ساخت، گامی فراتر برداشت و پطرس را نیز گرفتار کرد. این در ایام عید فَطیر رخ داد. هیرودیس پس از گرفتار کردن پطرس، او را به زندان انداخت و چهار دستۀ چهار نفری را به نگهبانی او برگماشت. و بر آن بود که پس از عید پِسَخ، او را در برابر همگان محاکمه کند.
الف. و چون دید این کار یهودیان را خشنود ساخت: هیرودیس وقتی دید قتل یعقوب باعث افزایش محبوبیت او در میان یهودیان شد، فشارهای خود به مسیحیان را افزایش داد تا جایی که پطرس را نیز زندانی کرد.
یک) بین شکنجههای سولس تارسوسی بر مسیحیان (اعمال ۱:۸-۳) و هیرودیس یک تفاوت قابل ملاحظه وجود دارد. سولس به دلیل اعتقادات مذهبی (هرچند اشتباه) مسیحیان را مورد آزار و اذیت قرار میداد، اما هیرودیس با انگیزههای سیاسی این کار را انجام میداد.
ب. و بر آن بود که پس از عید پِسَخ، او را در برابر همگان محاکمه کند: در زمان عید فصح، اورشلیم پراز زائرینی میشد که برای اجرای مراسم مذهبی به آن شهر میآمدند و هیرودیس از ترس واکنش غیرقابل پیشبینی مردم در هنگام تجمعات عید پسخ (فصح)، تصمیم گرفت با پطرس در یک فرصت سیاسی مناسب برخورد کند.
یک) هورتون میگوید سه دلیل برای تأخیر در اعدام پطرس وجود داشت: (۱) هیرودیس میخواست نشان دهد محتاطانه فصح را حفظ میکند. (۲) او از ترس شورش، میخواست تا زمانی که زائرین به خانههایشان بازمیگردند، منتظر باشد. (۳) او می خواست منتظر بماند تا اینکه توجه کامل یهودیان را جلب کند.
ج. او را به زندان انداخت و چهار دستۀ چهار نفری را به نگهبانی او برگماشت: هیرودیس میدانست پطرس (با سایر رسولان) دفعۀ قبل از زندان گریخته بود (اعمال ۱۷:۵-۲۱)، به همین دلیل حفاظت بسیار بالایی برای او ترتیب داد.
یک) «بهطور معمول یک دستبند و یک سرباز برای یک زندانی کافی بود؛ اما پطرس تحت حفاظت شدیدی بود، به همین دلیل به او دو دستبند زدند و چهار سرباز همراه او بود. بدین ترتیب که هر دست او را با یک دستبند به به یک سرباز که در کنار او بود بسته بودند و در پشت سر و پیش روی او نیز یک سرباز قرار داده شد.» (استات)
دو) «بنابراین دائماً چهار سرباز مراقب او بودند. تدابیر امنیتی شدیدی نسبت به او اعمال میشد، بهطوریکه بهجای اینکه به یک سرباز زنجیر شود به دو سرباز به زنجیر کشیده شده بود (Compare Seneca, Epistulae, 5:7). دو سرباز دیگر بیرون سلولِ او نگهبانی میدادند.» (هیوز)
۲. آیۀ (۵) دعای کلیسا برای پطرس
پس پطرس را در زندان نگاه داشتند، امّا کلیسا با جدیّتِ تمام نزد خدا برای او دعا میکرد.
الف. امّا کلیسا با جدیّتِ تمام نزد خدا برای او دعا میکرد: در این مجادله، هیرودیس، سربازان و زندانبانان خود را داشت؛ اما کلیسا قدرت دعا را داشت. نتیجۀ هریک از این روشها بهزودی آشکار میشود و آنگاه بهراحتی میتوان تصمیم گرفت.
یک) پطرس را در زندان نگاه داشتند، اما کلیسا برای دعا، آزاد بود. حتی اگر همۀ درها بسته شوند، درهای آسمان باز هستند و ما میتوانیم از طریق دعا از این درهای باز سود ببریم.
ب. با جدیّتِ تمام نزد خدا برای او دعا میکرد: عبارت جدیّتِ تمام، مفهوم اشتیاق را دربردارد؛ بهطور لغوی این عبارت کسی را به تصویر میکشد که با دستهایی باز برای خواستهاش با همۀ وجود دعا میکند. فعل «ektenos» از ریشۀ «ektenes» میباشد و یک اصطلاح علمی است به مفهوم کشش ماهیچهها تا جایی که امکان دارد.» (مک آرتور)
یک) لوقا برای توصیف دعای عیسی در باغ جتسیمانی از همین فعل «ektenos» استفاده کرد. (لوقا ۴۴:۲۲)
دو) بیشتر دعاهای ما به این دلیل قدرت کافی ندارد که اشتیاق و جدّیت کمی در آنها وجود دارد. اغلب اوقات با این دیدگاه دعا میکنیم که میخواهیم خدا به چیزهایی اهمیت دهد که خودمان نمیخواهیم حقیقتاً به آنها اهمیت دهیم.
سه) دعاهای مشتاقانه و با جدّیت قدرت بسیار دارد؛ اما نه به این دلیل که خدا را ترغیب میکند کاری که اکراه دارد را انجام دهد, بلکه به این دلیل که قلبهای ما نیز با همان اشتیاق به چیزهایی اهیمت میدهد که خدا به آنها اهمیت میدهد و وعدۀ عیسی تحقق مییابد «اگر در من بمانید و کلام من در شما بماند، هرآنچه میخواهید، درخواست کنید که برآورده خواهد شد.» (یوحنا ۷:۱۵)
ج. با جدیّتِ تمام نزد خدا برای او دعا میکرد: بسیار مهم است که بدانیم کلیسا نزد خدا برای او دعا میکرد. ممکن است این امر واضح باشد، ولی باید توجه داشته باشیم که بیشتر دعاهای ما از آن جهات دارای قدرت کمی است که همواره با جدّیت به حضور خدایی که عظیم و قدوس است، آورده نمیشود.
۳. آیاتِ (۶-۱۱) خدا فرشتۀ خود را فرستاد تا پطرس را از زندان آزاد کند.
شبِ قبل از روزی که هیرودیس قصد داشت پطرس را به محاکمه بکِشد، او به دو زنجیر بسته و میان دو سرباز خفته بود، و نگهبانان نیز مقابل درِ زندان پاس میدادند. ناگاه فرشتۀ خداوند ظاهر شد و نوری در درون زندان درخشید. فرشته به پهلوی پطرس زد و او را بیدار کرده، گفت: «زود برخیز!» در دم زنجیرها از دستهایش فرو افتاد. فرشته به او گفت: «کمرت را ببند و کفش به پا کن.» پطرس چنین کرد. سپس فرشته به او گفت: «ردایت را بر خود بپیچ و از پی من بیا.» پس پطرس از پی او از زندان بیرون رفت. امّا باور نمیکرد که آنچه فرشته انجام میدهد، واقعی است، بلکه گمان میکرد رؤیا میبیند. آنها از نگهبانان اوّل و دوّم گذشتند و به دروازۀ آهنینی رسیدند که رو به شهر باز میشد. دروازه خود به خود مقابل ایشان گشوده شد. پس بیرون رفتند و چون به انتهای کوچه رسیدند، ناگاه فرشته ناپدید شد. آنگاه پطرس به خود آمد و گفت: «اکنون دیگر یقین دارم که خداوند فرشتۀ خود را فرستاده و مرا از چنگ هیرودیس و آنچه قوم یهود در انتظارش بودند، رهانیده است.»
الف. او … خفته بود: در پطرس هیچ نشانهای از نگرانی وجود نداشت. به نظر میرسد او شب قبل از اعدامش بهراحتی توانسته بود بخوابد. به یاد داشته باشید: «او محبوبان خویش را خواب میبخشد.» (مزمور ۲:۱۲۷)
ب. او به دو زنجیر بسته و میان دو سرباز خفته بود، و نگهبانان نیز مقابل درِ زندان پاس میدادند: این زنجیرها، نگهبانان، درهای زندان، برای خدا و فرزندانش هیچ مفهومی ندارد، با وجود همۀ این تدابیر امنیتی، پطرس آزاد شد.
ج. امّا باور نمیکرد که آنچه فرشته انجام میدهد، واقعی است، بلکه گمان میکرد رؤیا میبیند: پطرس بدون اینکه بداند چه اتفاقی در حال رخ دادن است، اطاعت کرد. او فقط میدانست خدا در حال انجام کاری است و بعداً توضیح آن را درک خواهد کرد.
د. به دروازۀ آهنینی رسیدند که رو به شهر باز میشد. دروازه خود به خود مقابل ایشان گشوده شد: وقتی خدا با پطرس باشد و دعاهای کلیسا پشت او باشد، آنگاه این سربازان، زنجیرها، نگهبانان، دروازۀ آهنین هیچ مفهومی نخواهد داشت.
یک) خیلی از ما نگران دروازۀ آهنینی هستیم که سر راهمان قرار دارد و حتی ممکن است ماهها قبل از اینکه به آن دروازه برسیم، نگران آن باشیم! اما وقتی مقابل آن دروازه برسیم، خدا کار خود را انجام خواهد داد. برای پطرس آن دروازه خود به خود مقابل ایشان گشوده شد. در این جمله، در متن یونانی کلمۀ «automate» به کار رفته است. پس با توجه به مفهوم این کلمه، میتوان گفت دروازه بهطور اتوماتیک بر روی پطرس باز شد.
دو) اف.اف بروس، این داستان را مشابه داستان ساندر سینگSundar) Singh) که یک ایماندار تبتی بود، میداند. او نیز بهطور معجزهآسا از زندان رهایی یافت. او را به جرم موعظۀ انجیل دستگیر کردند و درون یک چاه انداختند و در چاه را پوشاندند و چندین قفل بر در آن زدند. او را در آن چاه انداختند تا در آنجا بمیرد. درون چاه استخوانها و اجساد پوسیدۀ کسانی وجود داشت که قبل از او به درون آن چاه افکنده شده بودند. در شب سوم، او صدای کسی را شنید که قفل در چاه را باز میکند و در را از روی چاه برمیدارد. آن صدا به او گفت طنابی که به پایین میفرستم را بگیر. ساندر وقتی طناب را دید بسیار خوشحال شد، زیرا در انتهای طناب یک حلقه وجود داشت که او میتوانست پای خود را درون آن بیندازد، زیرا وقتی او را به درون چاه انداخته بودند، دستش به شدّت آسیب دیده بود. سپس او به بالا کشیده شد و دوباره در چاه بسته و قفل شد، اما وقتی او به اطرافش نگاه کرد تا از ناجی خود تشکر کند، کسی را ندید. صبح روز بعد او به همان جایی که دستگیر شده بود بازگشت و دوباره شروع به موعظه کرد. خبر موعظۀ او، به افسری که او را دستگیر و زندانی کرده بود، رسید و بار دیگر ساندر به حضور او برده شد. افسر گفت حتماً یک نفر کلید را برداشته و او را آزاد کرده است، سربازان به دنبال کلید گشتند، اما آن را در کمربند همان افسر یافتند. بله، خداوند همچنان به نوشتن رسالۀ اعمال رسولان ادامه میدهد!
ه. مرا از چنگ هیرودیس و آنچه قوم یهود در انتظارش بودند، رهانیده است: یعقوب به شهادت رسید (اعمال ۱:۱۲-۲) و پطرس نجات یافت. دلیل اینکه خدا اینگونه عمل میکند، اغلب اوقات فقط بر خود آشکار است. میدانیم که یعقوب، شهادت را افتخار و جلال میدانست و هرگز خود را بازنده نمیدانست.
یک) بهسادگی میتوان گفت هنوز زمان آن نرسیده بود که پطرس به خانۀ آسمانی خود برود و تا آن زمان در امان بود و کسی نمیتوانست به او آسیبی بزند. اکنون زمان یعقوب رسیده بود و نه پطرس.
۴. آیاتِ (۱۲-۱۷) پطرس نزد ایماندارانی که برای او دعا کرده بودند، رفت.
چون این را دریافت، به خانۀ مریم مادر یوحنای معروف به مَرقُس رفت. در آنجا بسیاری گرد آمده بودند و دعا میکردند. چون پطرس درِ خانه را کوبید، خادمهای به نام رودا آمد تا در را بگشاید. امّا چون صدای پطرس را شناخت، از فرط شادی، بدون گشودن در، به درون شتافت و اعلام داشت: «پطرس بر در ایستاده است!» به او گفتند: «مگر دیوانه شدهای؟» امّا چون اصرار او را دیدند، گفتند: «لابد فرشتۀ اوست.» در این حین، پطرس همچنان در میزد. سرانجام، چون در را گشودند، با دیدن او غرق در شگفتی شدند. پطرس با اشارۀ دست، آنان را خاموش ساخت و شرح داد که چگونه خداوند او را از زندان رهانیده است. سپس گفت: «یعقوب و دیگر برادران را از این امر آگاه سازید.» آنگاه به جایی دیگر رفت.
الف. به خانۀ مریم مادر یوحنای معروف به مَرقُس رفت: پطرس به همان جایی رفت که میدانست ایمانداران جمع شده و برای او دعا میکردند. آنها باید میدانستند دعاهایشان پاسخ داده شده است.
ب. از فرط شادی، بدون گشودن در، به درون شتافت و اعلام داشت: «پطرس بر در ایستاده است!»: رودآ از شنیدن صدای پطرس چنان هیجانزده شد که در را به روی او نگشود! ذکر احساسات و واکنشهای طبیعی افراد، نشاندهندۀ شخصیت تاریخی قابل اعتماد کتاب اعمال رسولان است.
ج. به او گفتند: «مگر دیوانه شدهای؟»: از طریق ایمان کم این ایمانداران، آرامی و تسلی میگیریم. حتی با وجود اینکه برای آزادی پطرس دعا میکردند، اما بهسختی میتوانستند باور کنند خدا به دعاهای آنها پاسخ داده باشد.
یک) دعاهای آنان مشتاقانه و با جدّیت بود (اعمال ۵:۱۲)، اما ایمان آنها غافلگیر شد. حتی یک ایمان کم میتواند کارهای بزرگ انجام دهد، البته اگر این ایمان بر خداوند عظیم باشد.
د. لابد فرشتۀ اوست: یهودیان به ایدۀ فرشتگان نگهبان باور داشتند و به نظر میرسد در میان ایمانداران برخی افراد بودند که اعتقاد داشتند فرشتگان نگهبان به نوعی به خود شخص شباهت دارند.
ه. یعقوب و دیگر برادران را از این امر آگاه سازید: پطرس در اینجا به یعقوب اشاره میکند، اما این همان یعقوبی نیست که شهید شده بود. احتمال دارد یعقوب، برادر عیسی، باشد که چهره برجستهای در کلیسای اورشلیم بود.
و. آنگاه به جایی دیگر رفت: غیر از اشارۀ خلاصهای که در اعمال ۱۵ به پطرس شده است، اینجا آخرین اشارهای است که لوقا درمورد پطرس دارد. میدانیم پطرس بعدها در انطاکیه پولس را ملاقات میکند (غلاطیان ۱۱:۲-۱۴).
۵. آیاتِ (۱۸-۱۹) اعدام سرباز نگهبان پطرس
صبح روز بعد، در میان سپاهیان غوغایی بر پا شد، زیرا نمیدانستند چه بر سر پطرس آمده است. هیرودیس دستور داد همه جا پطرس را جستجو کنند؛ و چون او را نیافتند از نگهبانان بازخواست کرد و حکم به قتل آنها داد. سپس از یهودیه به قیصریه رفت و چندی در آنجا ماند.
الف. غوغایی بر پا شد: این یکی از بزرگترین ادعاهای کتابمقدس است. هیرودیس از اینکه زندانی ارزشمند او فرار کرده بود، بسیار خشمگین بود.
ب. از نگهبانان بازخواست کرد و حکم به قتل آنها داد: در آن زمان، اعدام نگهبانان امری رایج بود. اگر یک زندانی فرار میکرد، آنگاه نگهبانی که مسئول پاسبانی او بوده، مجازات و کشته میشد.
خدا کفرگویی هیرودیس را مجازات و اطاعت کلیسا را مبارک ساخت
۱. آیاتِ (۲۰-۲۱) نطق هیرودیس در میان اهالی صور و صیدون
هیرودیس بر مردمِ صور و صیدون خشم گرفته بود. از این رو به یکدل نزد او رفتند و اجازۀ شرفیابی خواستند. آنان بْلاستوس، پیشکار خاص شاه را با خود متحد کرده، در طلب آشتی برآمدند، زیرا خوراک و معاش آنها از سرزمین هیرودیس فراهم میشد. در روز مقرر، هیرودیس ردای شاهی به تن کرده، بر تخت نشست و نُطقی برای جماعت ایراد کرد.
الف. در طلب آشتی برآمدند: مردم صور و صیدون میخواستند با هیرودیس (هیرودیس آگریپاس اول)، نوۀ هیرودیس کبیر آشتی کنند. زیرا که هیرودیس بر آنان خشم گرفته بود و از آنجایی که آنان نیاز خوراک خود را از سرزمین هیرودیس تأمین میکردند، به همین دلیل این جمعیت بر آن شدند که رضایت هیرودیس را بهدست آوردند.
ب. در روز مقرر، هیرودیس ردای شاهی به تن کرده، بر تخت نشست و نُطقی برای جماعت ایراد کرد: هیرودیس لباس فاخر خود را پوشید و در برابر کسانی که میخواستند او را خشنود کنند، شروع به صحبت کرد.
۲. آیاتِ (۲۲-۲۳) هیرودیس ستایش و تمجید مردم صور و صیدون را پذیرفت و در نتیجه قضاوت خداوند بر او نازل شد.
مردم فریاد برآوردند: «این صدای یکی از خدایان است، نه صدای آدمی!» در دَم، فرشتۀ خداوند او را زد، از آن رو که خدا را تجلیل نکرده بود. آنگاه کرمها بدنش را خوردند و مرد.
الف. این صدای یکی از خدایان است، نه صدای آدمی!: این ذات بشر است که به دنبال مسیحها و منجیهای سیاسی باشد. مردم صور و صیدون در پی این گرایش نفسانی، هیرودیس را بهعنوان یک خدا ستایش کردند و هیرودیس نیز از این ستایش خشنود شده و آن را پذیرفت (خدا را تجلیل نکرده بود).
ب. آنگاه کرمها بدنش را خوردند و مرد: چگونگی مرگ هیرودیس، وضعیت روحانی او را آشکار ساخت. او از درون فاسد شد و پوسید. در نوشتههای جهان روم، یوسفوس، تاریخنگار یهودی، مرگ هیرودیس را به همراه جزئیات توصیف میکند.
یک) «او آن روز صبح لباسی سراسر پوشیده از نقره و شگفتانگیزی بر تن کرد و وارد صحنۀ نمایش شد؛ نقرههای روی لباس او نور خورشید را بهطرز خیرهکنندهای منعکس میکرد، او در آن لباس بهقدری میدرخشید که تماشاچیان خود را به وحشت میانداخت و در همان حین چاپلوسان او یکی پس از دیگری شروع به ستایش او کردند (نه به دلیل نیکویی او) … ناگهان دردی عظیم در شکم او شروع شد و این درد همچنان شدّت مییافت … تا اینکه بعد از پنج روز جان داد (Antiquities, XIX.8.2).»
۳. آیاتِ (۲۴-۲۵) کار خدا بدون هیچ مانعی پیش میرود.
امّا کلام خدا هر چه بیشتر پیش میرفت و منتشر میشد. چون برنابا و سولُس مأموریت خود را به انجام رسانیدند، از اورشلیم بازگشتند و یوحنای معروف به مَرقُس را نیز همراه خود آوردند.
الف. امّا کلام خدا هر چه بیشتر پیش میرفت و منتشر میشد: تضاد بین هیرودیس و کلیسا بسیار آشکار بود. هیرودیس باور داشت که دست او بر ضد قوم خدا عمل میکند، اما خدا نشان داد چه کسی در حقیقت در حال کنترل اوضاع است -هیرودیس مجازات شد و کلیسا برکت یافت.
یک) هیرودیس بر ضد خدا میجنگید. او یعقوب را کُشت، اما نتوانست نقشۀ خدا را شکست دهد. او پطرس را دستگیر کرد، اما دعاهای کلیسا، پاسخ داده شد و پطرس رهایی یافت و کلیسا مبارک شد.
دو) تاریخ پُر ازداستانهای افرادی است که توانستند با خدا بجنگند و حتی پیروز شوند؛ اما سرانجام آنها جانهای خود را باختند و همین امر نشانۀ این است که هرگز در جنگ با خدا پیروز نشدند. فردریک نیچه فیلسوفی بود که باور داشت خدا وجود ندارد و مسیحیت یک دین تحقیرآمیز و ضعیف است. این جنگ با خدا در او ادامه داشت تا جایی که باعث جنون او شد و چند سال آخر زندگی خود را در این شرایط سپری کرد. سینکلر لوییسSinclair) Lewis) در کتاب خود (Elmer Gantry) به جنگ با خدا پرداخت، و جایزۀ نوبل ادبیات را گرفت. این کتاب درمورد مبشری است که معتاد به مشروبات الکلی بود که با هر زنی که میتوانست میخوابید. سینکلر به دلیل اعتیاد به الکل در ناامیدی در یک کلینیک نزدیک روم چشم از جهان گشود. ارنست همینگوی نیز که یک نویسندۀ برجسته بود، تمام زندگی خود را در گناه و جنگ با خدا سپری کرد که ظاهراً در نتیجۀ این سبک زندگی، با اسلحه به مغز خود شلیک کرد. جنگ علیه خدا، هرگز به پیروزی نمیرسد.
ب. چون برنابا و سولُس مأموریت خود را به انجام رسانیدند، از اورشلیم بازگشتند: آنها پس از انجام خدمات و تلاشهای خود به اورشلیم بازگشتند (اعمال ۳۰:۱۱)؛ برنابا و سولس، مرقس را نیز همراه خود به کلیسای انطاکیه بردند.