فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!
غلاطیان باب ۴ – وارثان و بردگان، فیض و شریعت
دیگر غلام اصول ابتدایی نیستیم، بلکه فرزندان خدا هستیم.
۱. آیات (۱-۳) تصویر و کاربرد مقایسۀ کودک و غلام.
باری سخن من این است: تا زمانی که وارث صغیر است، با غلام فرقی ندارد، هر چند مالک همه چیز باشد. او تا زمانی که پدرش تعیین کرده است زیر دست قيمان و وکلاست. در مورد ما نیز به همین گونه است: تا زمانی که ما صغير بودیم، در غلامی اصول ابتدایی دنیا به سر میبردیم.
الف. تا زمانی که وارث صغیر است: کلمه «صغیر» به مفهوم کوچک بودن است. این امر سن خاصی را نشان نمیدهد، بلکه فردی است که هنوز از نظر قانونی بهعنوان یک شخص بالغ شناخته نشده است.
یک) در هر دو فرهنگ یهودی و یونانی، مراسم «سن قانونی» مشخصی وجود داشت که در آن پسربچه دیگر کودک نبود بلکه شروع به بالغ شدن میکرد و بهعنوان وارث از حقوق قانونی برخوردار میشد.
دو) در سنت رومی، سن خاصی برای بالغ شدن فرزند پسر وجود نداشت. این اتفاق وقتی میافتاد که پدر فکر میکرد پسر آماده است. هنگامیکه پولس عبارت او تا زمانی که پدرش تعیین کرده است را به کار برد، نشان میدهد که رسوم «سن تکلیف» رومی را بیش از رسوم یهودی در ذهن داشت.
سه) «یک کودک رومی در جشن خانوادگی مقدسی موسوم به Liberalia که هر ساله در هفدهم مارس برگزار میشد، بهعنوان شخص بالغ معرفی میشد. در این زمان فرزند توسط پدر بهعنوان پسر و وارث قطعی پذیرفته میشد و جایگاه toga virilis را به جای toga praetexta که قبل در آن قرار داشت، دریافت میکرد.» (بویس)
چهار) «طبق رسم رومی، روزی که پسر یا دختری بالغ میشد، پسر، توپ و دختر، عروسک خود را به آپولو تقدیم میکرد تا نشان دهد که وسایل کودکانه را کنار گذاشتهاند.» (بارکلی)
ب. تا زمانی که وارث صغیر است، با غلام فرقی ندارد، هر چند مالک همه چیز باشد: یک خانواده ثروتمند و باستانی را درنظر بگیرید که پسر جوانی دارند و قرار است هرآنچه را که پدر دارد به ارث ببرد. وقتی که پسر فقط یک کودک است، در واقع آزادی و اقتدار کمتری نسبت به یک غلام ردهبالا در خانه دارد. با این حال، سرنوشت او این است که همه چیز را به ارث ببرد در حالیکه این میراث شامل غلام نمیشود.
یک) در واقع، وارث تا زمانی که پدرش تعیین کرده زیر دست قيمان و وکلا است.
ج. تا زمانی که: حالا به سراغ مقایسه وضعیت روحانی خود میرویم. ما از طریق ایمان به عیسیمسیح، فرزندان خدا هستیم (غلاطیان۲۶:۳) و براساس وعده، وارثان هستیم (غلاطیان ۲۹:۳). شریعت نگهبان ما بود (غلاطیان ۲۴:۳-۲۵) تا ما را هنگامی که هنوز کودک بودیم زیر نظر داشته باشد. تأثیر شریعت بر طبیعت فاسد ما این بود که در غلامی اصول ابتدایی دنیا به سر میبردیم.
د. اصول ابتدایی دنیا: پولس از عبارت جالبی در اینجا استفاده میکند. «برای توصیف آن، پولس از کلمه stoicheia استفاده میکند. یک stoicheia در حقیقت ترتیبی از چیزها بود؛ برای مثال، میتواند به معنای یک صف از سربازان باشد. اما اینجا به معنای الفبا و هر گونه دانش ابتدایی است.» (بارکلی)
یک) کول (Cole) این ایده را اینطور تفسیر میکند: «به هر حال، ما هم، زمانی که «کودکانی کوچک» بودیم، در بردگی اصول ابتدایی دنیا به سر میبردیم.»
دو) ایده «اصول ابتدایی دنیا» مهم است. اگر در «الفبای دنیا» (اصول ابتدایی) چیزی وجود دارد که باید از آن جدا و آزاد شویم، در باور بتپرستی به همان اندازه شریعت یهود تأکید شده است، این اصل همان اصل علت و معلول است. شاید بتوان آن را کارما (karma) یا «آنچه را که شایسته آن هستید به دست میآورید» و یا همچین چیزی نامید؛ با این حال این اصل بر طبیعت و ذهن انسان حکومت میکند. ما با این اندیشه زندگی میکنیم که آنچه را که سزاوار آن هستیم به دست میآوریم؛ وقتی خوب باشیم سزاوار آن هستیم که نیکویی دریافت کنیم و وقتی بد باشیم سزاوار آن هستیم که بدی دریافت کنیم.
سه) پولس به غلاطیان گفت که از این «الفبای دنیا» (اصول ابتدایی) فراتر رفته و به درک فیض خداوند بپردازند. فیض با این «الفبای دنیا» در تضاد است، زیرا تحت فیض خداوند با ما براساس آنچه سزاوار آن هستیم رفتار نمیشود. نیکویی ما نمیتواند ما را تحت فیض پارسا سازد؛ دیگر لازم نیست به خاطر شرارتمان مجازات شویم. رحمت و برکت خداوند بر اصولی جدا از «الفبای دنیا» (اصول ابتدایی) استوار است. رحمت و برکت خدا به دلایلی که به طور کامل در او وجود دارد و در ما نیست، داده میشود.
چهار) «الفبای دنیا» (اصول ابتدایی جهان) به خودی خود بد نیست. ما باید در زندگی از آن استفاده کنیم و خدا جایگاه مناسبی برای آن قرار داده است. اما نباید رابطه خود با خدا را براساس این اصل بنا کنیم. از آنجا که ما اکنون تحت فیض خدا هستیم، او با ما براساس اصل «لیاقت و دریافت» رفتار نمیکند. چون این یک اصل ابتدایی است، برای ما خیلی سخت است که این نوع تفکر را درک کنیم. اما اگر با فیض زندگی کنیم، درک آن ضروری است. هنگامیکه ما براساس اصل «لیاقت و دریافت» در حضور خداوند زندگی کنیم، در غلامی اصول ابتدایی دنیا به سر می بریم.
پنج) تعلیم غلط براساس این اصول ابتدایی است و نه براساس عیسیمسیح (کولسیان ۸:۲). در عیسیمسیح، ما نسبت به اصول ابتدایی این دنیا میمیریم (کولسیان ۲۰:۲).
۲. آیات (۴-۵) آزادی وارثان از اسارت.
اما چون زمان مقرر به کمال فرا رسید، خدا پسر خود را فرستاد که از زنی زاده شد و زیر شریعت به دنیا آمد، تا آنان را که زیر شریعت بودند باز خرید کند، و بدین گونه ما مقام پسرخواندگی را به دست آوریم.
الف. اما چون زمان مقرر به کمال فرارسید: ایده پشت عبارت زمان مقرر این است که «زمانی که مناسب بود». عیسی درست در زمان مناسب در طرح نجات خدا آمد، زمانی که جهان کاملاً برای کار خدا آماده بود.
یک) «در اینجا یک تضاد معرفی میشود. کنترل اصول ابتدایی تنها برای مدت محدودی بود.» (موریس) برای کسانی که تابع شریعت بودند، ممکن است به نظر برسد که برای آمدن عیسی دیر شده است. پولس به ما اطمینان داد که در زمان مناسبی انجام شده است.
دو) «زمانی بود که صلح و آرامش رومی بر روی بیشتر سرزمینهای متمدن گسترش یافته بود و به این ترتیب سفر و تجارت به طریقی امکانپذیر شد که قبل از آن غیرممکن بود. جادههای بزرگ، امپراتوری قیصرها را به هم پیوند میدادند و مناطق مختلف به وسیله زبان فراگیر یونانیان ارتباط بسیار بیشتری با یکدیگر داشتند. این حقیقت را نیز بدان بیفزایید که جهان در منجلاب اخلاقی چنان فرو رفته بود که حتی بیایمانان نیز علیه آن فریاد میزدند و گرسنگی روحانی در همهجا مشهود بود و زمان مناسبی برای آمدن مسیح و گسترش سریع انجیل مسیحی بود.» (بویس)
سه) این زمان درستی بود زیرا به ۴۸۳ سالی که دانیال نبی پیشبینی کرده بود نزدیک بود (دانیال ۲۴:۹-۲۶).
ب. خدا پسر خود را فرستاد که از زنی زاده شد: عیسی نه تنها بهعنوان پسر خدا، بلکه از زنی زاده شد و زیر شریعت به دنیا آمد. پسر ابدی خداوند در ملکوت، انسانیت را به خداوندی خود افزود و انسان شد که از زنی زاده شد و زیر شریعت به دنیا آمد.
یک) جملۀ از زنی زاده شد به طور نامحسوس به مریم باکره اشاره دارد، زیرا پولس هرگز نمیگوید که عیسی از یک مرد به دنیا آمده است. «اصطلاح کلیتر “زن“ نشان میدهد که مسیح بهعنوان یک انسان واقعی به دنیا آمد. پولس نمیگوید که مسیح از مرد و زن به دنیا آمد، بلکه فقط از یک زن. واضح است که او مریم باکره را در ذهن داشت.» (لوتر)
ج. تا آنان را که زیر شریعت بودند باز خرید کند: چون عیسی خداوند است، قدرت و منابع لازم برای بازخرید ما را دارد. چون عیسی انسان است، حق و توانایی بازخرید ما را دارد. او آمده بود تا ما را از بازار بردهفروشان، از بردگی گناه و اصول ابتدایی دنیا بخرد.
یک) جان نیوتن (John Newton)، مردی که محبوبترین و مشهورترین سرود در آمریکا یعنی فیض عظیم را نوشت، میدانست چگونه این را برای خود یادآوری کند. او در کودکی زمانی که هفت ساله بود مادرش را از دست داد. جان در یازده سالگی ملوان شد و به دریا رفت. وقتی بزرگ شد، فرمانده یک کشتی تجارت برده شد و به شخصی فعال در تجارت پست و نفرتانگیز بردهها تبدیل شد. اما وقتی بیستوسه سال داشت، در ماه مارس ۱۷۴۸، هنگامیکه کشتی او در خطر قریبالوقوع غرق شدن در ساحل نیوفاندلند بود، به درگاه خداوند فریاد برآورد و تقاضای فیض نمود و آن را یافت. جان هرگز فراموش نکرد که خدا چقدر شگفتانگیز او را در همان جایی که بود، ملاقات کرد. او برای آنکه این واقعه همیشه در ذهنش تازه باشد، آیات تثنیه ۱۵:۱۵ را بر دیوار بالای شومینهاش نصب کرد: «به یاد داشته باشید که شما نیز خود در سرزمین مصر غلام بودید و یهوه خدایتان شما را فدیه کرد.» ما نیز اگر به یاد داشته باشیم در گذشته چه بودیم و حالا در مسیح چه کسی هستیم، به نیکویی عمل خواهیم کرد.
د. و بدینگونه ما مقام پسرخواندگی را به دست آوردیم: همین که ما را از بازار برده خریداری کنند، کافی خواهد بود. اما کار خدا برای ما به آنجا ختم نمیشود؛ بلکه ما با فرزندخواندگی به جایگاه پسران و دختران خدا ارتقا پیدا میکنیم.
یک) همه انسانها فرزند خدا به معنای نسل او هستند (اعمال ۲۸:۱۷-۲۹). با این حال، همه انسانها از نظر این رابطه نزدیک و انتخابی که پولس در اینجا درباره آن نوشت، فرزند خدا نیستند. در این مفهوم، هم فرزندان خدا و هم فرزندان شیطان وجود دارند (یوحنا ۴۴:۸).
دو) به احتمال زیاد، پولس آداب و رسوم رومی را، که در آن به فرزندخوانده امتیازات برابر در خانواده و مقام برابر بهعنوان وارث اعطا میشد، در نظر داشته است.
سه) دیدگاهی وجود دارد که در آن این یک برکت به طور کامل غیرضروری است که خداوند در مسیر نجات به ما ارزانی داشته و محبت حقیقی و عمیق خود را با آن به ما نشان میدهد. ما میتوانیم کسی را تصور کنیم که به شخصی دیگر کمک میکند یا او را نجات میدهد، اما نه تا جایی که آن شخص را به بخشی از خانواده خود تبدیل کند، اما این کاری است که خدا برای ما انجام داد.
چهار) ما عنوان فرزندخواندگی را به دست آوردیم، ما آن را بازسازی نکردیم. به این معنا، چیزی را که در عیسیمسیح به دست میآوریم، بزرگتر از چیزی است که حضرت آدم داشته است. آدم هرگز بهعنوان پسر خدا به شیوهای که ایمانداران هستند، پذیرفته نشد. بنابراین نباید به نجات بهعنوان بازیابی چیزی که بهخاطر آدم از دست رفته است فکر کنیم. به ما در عیسی بیشتر از آنچه آدم تا به حال داشته، عطا شده است.
۳. آیات (۶-۷) تجلیل از پسرخواندگی ما.
پس چون پسرانید، خدا روح پسر خود را در دلهای ما فرستاده است که ندا در میدهد «اَبا! پدر!» بدین سان، دیگر غلام نیستی، بلکه پسری؛ و چون پسری، خدا تو را وارث نیز گردانیده است.
الف. پس چون پسرانید… «اَبا! پدر!»: شایسته است که کسانی که در واقع پسرها هستند روح پسر را در دلهایشان داشته باشند. این باعث میشود که به ما هم حق و هم توانایی بدهد که نزد خداوند، پدرمان ندا بدهیم «بابـا!» همانطور که مسیح پدر خود را صدا زد.
یک) برخی بر این باورند که ترجمه مفهوم اَبا بهعنوان «بابـا» بسیار خودمانی و حتی نامناسب است. کول (Cole) مورد اَبا مینویسد: «در حالی که این کلمه معمولاً به طور غیررسمی توسط کودک به پدرش در خانه اطلاق میشد، بیش از حد احساسبرانگیز است که آن را بهعنوان “بابـا“ ترجمه کنیم.»
دو) اما همانطور که بویس اشاره میکند، «پدران کلیسای اولیه، کریسوستوم (Chrysostom)، تئودور مپسوستیا (Theodor of Mopsuestia) و تئودورت قبرس (Theodoret of Cyprus) که از انطاکیه آمده بودند (جایی که به زبان آرامی صحبت میکردند و به احتمال زیاد پرستارهای آرامی زبان در دوران کودکی داشتند) به اتفاق آرا شهادت دادند که ابا نامی بود که یک کودک خردسال پدرش را با آن نام صدا میکرد.»
سه) «اَبا یک کلمه مختصر و محبتآمیز آرامی برای “پدر” است که نشان از صمیمیت در خانواده دارد؛ این کلمه بدون تغییر در واژگان دایرۀ لغات مسیحیان یونانی زبان اضافه شد.» (فانگ)
چهار) ما به همان صمیمیتی که مسیح با خدای پدر داشت، دسترسی داریم. عیسی زمانی که دعا میکرد خدا را بهعنوان «پدر» خطاب میکرد همانطور که در انجیل مرقس ۳۶:۱۴ آمدهاست: «ابا، پدر».
ب. که ندا در میدهد «اَبا!” پدر!»: ما زمزمه نمیکنیم بابا، گویی نسبت به این صمیمیت مُردد هستیم بلکه این نام را فریاد میزنیم.
یک) نظر کالوین در مورد «ندا میدهد» این بود: «من فکر میکنم که این صفت مفعولی برای بیان جسارت زیاد استفاده شده است. بیاعتمادی به ما اجازه نمیدهد بلند صحبت کنیم، و دهان ما را نیمه بسته نگه میدارد، به طوری که کلمات فروخورده شده به سختی میتواند از زبان لرزان ما خارج شود در حالی که فریاد زدن، نشانهای از اطمینان و اعتماد راسخ است.»
دو) بگذار شریعت و گناه و شیطان در مقابل ما فریاد بکشند تا اینکه فریادهای آنها آسمان و زمین را پر کند. روح خدا فریادهای آنان را خاموش میکند. نالههای ضعیف ما، “پدر، اَبا”، زودتر از هیاهوی جهنم، گناه و شریعت به گوش خداوند خواهد رسید.» (لوتر).
ج. خدا روح پسر خود را در دلهای ما فرستاده است: میدانیم که ما پسران و دختران خدا توسط شهادت روحالقدس در درون خود هستیم. همانطور که پولس در رومیان ۱۶:۸نوشت: «و روح او با روح ما شهادت میدهد که ما فرزندان خداییم.»
یک) بنابراین، هدف خداوند تنها این نبود که عهد خود را توسط پسرش حفظ کند، بلکه این بود که ما را از روح خود مطمئن سازد. او پسر خود را فرستاد تا ما بتوانیم مقام فرزندخواندگی را داشته باشیم، و روح خود را فرستاد تا آن را تجربه کنیم.» (استات)
دو) ما همچنین نمیتوانیم حقیقت تثلیث که در این متن موج میزند را نادیده بگیریم: خدای پدر، خدای روحالقدس را که روح خدای پسر است به قلب ما میفرستد تا به ما اطمینان دهد که ما پسران و دختران خداوند هستیم.
د. روح پسر خود: روحالقدس را میتوان روح خداوند، روح مسیح و یا مرتبط با خدای پدر نامید. علت آن این است که ذات خداوند در میان اشخاص تثلیث ثابت است. در اینجا، روحالقدس روح پسر خود نامیده میشود چون اندیشه پسرخواندگی ما بر پایه پسرخواندگی مسیح است.
یک) فرزندخواندگی ما براساس این است که در عیسیمسیح چه کسی هستیم، با این حال تمایزهای مهمی بین پسرخواندگی ما و پسرخواندگی عیسی وجود دارد. او تنها پسر خداوند میباشد (یوحنا ۱۶:۳) که به طور ذاتی «پسر» است. ما توسط حکم الهی، بهعنوان پسران و دختران خدا به فرزندی پذیرفته شدیم.
هـ. بدین سان، دیگر غلام نیستی، بلکه پسری: پسران هرگز غلام نیستند و غلامان هرگز در خانه پدرشان، پسر نیستند. عیسی این را در داستان پسر گمشده نشان داد، که در آن پسر مصمم بود که بهعنوان غلام نزد پدرش برگردد اما پدر امتناع کرد و او را فقط بهعنوان پسر پذیرفت.
و. و چون پسری، خدا تو را وارث نیز گردانیده است: اینجا یک پیشرفت زیبا وجود دارد. ابتدا ما از بردگی آزاد میشویم. سپس فرزندخوانده شده و در خانواده خدا پذیرفته میشویم. بعد، بهعنوان فرزندان، وارث میشویم.
یک) وارث چیزی را به ارث میبرد و پولس آنچه را که ما به ارث میبریم مشخص ساخت: وارث خداوند از طریق مسیح. ما خود خدا را به ارث میبریم.
دو) برای برخی، به نظر یک ارثیه کوچک میباشد. با این وصف، برای کسانی که واقعاً در مسیح هستند و واقعاً خدا را دوست دارند، وارث خداوند بودن بزرگترین میراث است.
ز. بهواسطه مسیح: آزادی ما از غلامی، فرزندخواندگی ما، حضور روح عیسی در قلبمان و موقعیت ما بهعنوان وارثان خدا همه نتیجه تولد ما در عیسیمسیح هستند. ما آنها را بهواسطه مسیح دریافت میکنیم. اینها چیزهایی هستند که باید در آنها زندگی کنیم و هر روز از زندگی مسیحی خود لذت ببریم.
۴. آیات (۸-۱۱) تصمیمگیری: انتخاب بین زندگی تحت اصول دنیا یا بهعنوان پسر خدا.
پیش از این، زمانی که خدا را نمیشناختید، چیزهایی را بندگی میکردید که در حقیقت خدا نیستند. اما اکنون که خدا را میشناسید، یا بهتر بگویم، خدا شما را میشناسد، چگونه است که دیگر بار به سوی آن اصول سست و بیارزش باز میگردید؟ آیا میخواهید آنها را از سر نو بندگی کنید؟ روزها و ماهها و فصلها و سالها را نگاه میدارید! میترسم زحماتی که برایتان کشیدم به هدر رفته باشد.
الف. اما اکنون که خدا را میشناسید، یا بهتر بگویم، خدا شما را میشناسد، چگونه است که دیگر بار به سوی آن اصول سست و بیارزش باز میگردید؟ اسارت زمانی طبیعی است که ما خدا را نشناسیم و در زمانی که به چیزهایی خدمت میکردیم که خدا نبودند (در واقع، پیش از این خدا را نمیشناختیم). غلاطیان خدا را میشناختند و با این حال خود را تحت بندگی قرار داده بودند. این چیزی بود که پولس را متعجب کرد.
یک) یا بهتر بگویم، خدا شما را میشناسد: پولس نکته مهمی را در زمان نوشتن یا بهتر بگوییم شناخته شدن توسط خدا بیان کرد. این خیلی مهمتر است که خدا ما را بشناسد (به مفهوم رابطه صمیمی و پذیرش) تا اینکه ما خدا را بشناسیم. متی ۲۱:۷-۲۳ «هرگز تو را نشناختم.»
ب. چگونه است که دیگر بار به سوی آن اصول سست و بیارزش باز میگردید؟ پس ازبازگشت به شریعت، غلاطیان مرتکب یک اشتباه تازه نشده بودند، بلکه به فکر یک رابطه قدیمی با خدا بودند.
یک) اصول سست و بیارزش: پولس همان کلمه را برای اصول مورد استفاده درغلاطیان ۳:۴ به کار برد. ما بهعنوان مسیحیان میتوانیم خود را زیر اسارت یک رابطه «علت و معلول» با خدا قرار دهیم، اما این حرکت رو به عقب است نه رو به جلو. پولس نشان داد که غلاطیان اشتباهی تازه مرتکب نشده بودند، بلکه به خانه قدیمی برگشته بودند؛ دیدگاه یک رابطه براساس اعمال با خدا.
ج. اصول سست و بیارزش: اصول دنیا سست هستند، زیرا قدرتی ندارند؛ به این خاطر بیارزشاند که هیچ منفعتی ندارند. تنها کاری که میتوانند بکنند این است که دوباره ما را به بردگی بکشانند.
یک) استات در این مورد معتقد است که: «اگر تو غلام بودی و حالا پسر هستی، اگر خدا را نمیشناختی و حالا او را میشناسی، چطور میتوانی دوباره به بردگی گذشته برگردی؟ چگونه میتوانی به خودت اجازه دهی که توسط همان ارواحی که مسیح تو را از آنها نجات داده است دوباره به بردگی کشیده شوی؟»
د. روزها و ماهها و فصلها و سالها را نگاه میدارید: معلمان دروغین در میان غلاطیان خواستار بهجای آوردن روزها، ماهها، فصلها و سالها و دیگر مسائل شریعت بودند و طوری عمل میکردند که گویی این امر آنها را به سطح بالاتری از روحانیت میرساند. با این وصف، همه این اصول سست و نادرست شریعت آنها را به بردگی سوق میداد.
یک) پولس متحیر بود از این که یک نفر چگونه از آزادی عیسی به این نوع اسارت کشیده میشود. با این حال شریعتگرایی با تمرکز بر آنچه ما برای خدا انجام میدهیم و نه آنچه عیسی برای ما انجام داد، نفْس ما را تغذیه میکند و به رسمیت میشناسد. آزادی عیسی به ما مقام فرزندخواندگی و ارثیه سرشاری میدهد، اما نفس ما را تغذیه نمیکند.
دو) «توجه داشته باشید که این آیه چگونه با هر نظریه سَبت مسیحی در تضاد است و بهجای آوردن اجباری همۀ مراسم و زمانها را لازم نمیداند.» (آلفورد)
سه) «هنگامی که روزهای معینی بهعنوان روزهای مقدس در نظر گرفته میشوند، هنگامی که یک روز به دلایل مذهبی از روز دیگر متمایز میشود، هنگامی که روزهای مقدس بخشی از عبادت الهی به شمار میروند، روزها به غلط پر اهمیت می شوند.» (کالوین)
هـ. می ترسم زحماتی که برایتان کشیدم به هدر رفته باشد: ترس پولس از این بود که این کشش به شریعت به این معنا باشد که زحمات او در میان غلاطیان در نهایت بیهوده بوده است.
یک) زحمات به معنای «کار کردن تا حد خستگی» بود. پولس مانند همیشه در میان غلاطیان سخت کار میکرد (اول قرنتیان ۱۰:۱۵). او هرگز تصور نمیکرد که فیض رایگان انجیل به معنی تنبلی در خدمت به خداوند باشد.
و. هدر رفتن: در پایان این بخش، پولس انتخابی را در مقابل غلاطیان و در مقابل ما قرار داد. ما میتوانیم رابطه آزاد و فعال با خدا بهعنوان پدری عاشق داشته باشیم براساس کاری که عیسی برای ما انجام داد و جایگاهی که ما در او داریم، یا میتوانیم بکوشیم که خداوند را با بهترین تلاش خود برای حفظ شریعت و زندگی در اسارت بهعنوان برده راضی کنیم، نه بهعنوان فرزند. زندگی در این راه، کل انجیل را هدر میدهد.
یک) جان وسلی پیش از آن که به مسیح ایمان بیاورد، مثال خوبی برای این مورد است:
· او پسر یک روحانی و خودش نیز یک روحانی بود.
· او در ایمانش راستین، در اخلاقیات وفادار و سرشار از اعمال نیک بود.
· او در زندانها، محل بیگاری کارگران و محله زاغهنشینها خدمت میکرد.
· او به کودکان زاغهنشین، غذا، لباس و آموزش میداد.
· او شنبه و یکشنبه را بهعنوان روز سبت رعایت میکرد.
· او از انگلستان بهعنوان مبلّغ مذهبی به مستعمرات آمریکا سفر کرد.
· کتابمقدس را مطالعه میکرد، دعا میکرد، روزه میگرفت و مرتب صدقه میداد.
دو) با این حال، در تمام این مدت در زنجیرهای تلاش خود اسیر بود، زیرا به کارهایی که انجام میداد بیش از کاری که مسیح انجام داده بود ایمان داشت. بعدها «به مسیح ایمان آورد، به مسیح فقط برای رستگاری.» و به این اطمینان درونی رسید که اکنون بخشیده شده، نجات یافته و فرزند خدا شده است. او وقتی که به تمام فعالیتهای مذهبی خود قبل از اینکه واقعاً نجات پیدا کند، نگاه میکرد، گفت: «من در آن زمان ایمان یک برده را داشتم، نه ایمان یک پسر (فرزند).»
تقاضای شخصی از طرف پولس رسول.
۱. آیه (۱۲) پولس تمنا میکند: «همچو من شوید.»
ای برادران، از شما تمنا دارم که همچون من بشوید، زیرا من نیز همانند شما شدهام. در حقّم هیچ بدی نکردید.
الف. از شما تمنا دارم که همچون من بشوید: امروز برای بسیاری از ما اینها کلمات عجیبی از سوی پولس است. چگونه ممکن است او به غلاطیان تمنا کند که همچون او شوند؟ مگر او نباید آنها را تنها به سوی عیسی راهنمایی کند؟ به چه طریق مسیحیان غلاطیه باید همچون پولس شوند؟
یک) پولس خوب میدانست که کاملاً بیگناه نیست. او در مقابل مسیحیان غلاطیه نایستاده بود تا بگوید، «ببینید چقدر کامل هستم. نگران پیروی از عیسی نباشید، تنها مرا دنبال کنید.» بلکه به وضوح میخواست همانطور که او عیسی را پیروی میکرد آنها نیز او را پیروی کنند.
دو) درعوض، پولس میدانست که مسیحیان غلاطیه باید از ایستادگی او تقلید کنند. غلاطیان کار خود را با درک صحیح انجیل آغاز کردند، زیرا پولس آنها را به درک صحیح هدایت کرده بود. اما برخی از آنها مانند پولس نبودند و بر آن درک صحیح نماندند و از این طریق، باید همچون پولس شوند.
سه) پولس میدانست که مسیحیان غلاطیه باید از آزادی او تقلید کنند. پولس در عیسی آزاد بود و میخواست که آنها همان آزادی را داشته باشند. به همین دلیل، آنها باید همچون پولس شوند. «همچون من شوید توصیهای به غلاطیان است که به همان شکلی که پولس مسیحی بود، آنها نیز مسیحی باشند، او به قوانین یهودیت متعهد نبود.» (موریس)
چهار) از یک جنبه هر مسیحی باید بتواند به دیگران بگوید، «همچون من شوید». «همه مسیحیان باید بتوانند چیزی مانند این را بگویند، به ویژه به افراد بیایمان، یعنی اینکه ما آنقدر از عیسی مسیح، از آزادی، شادی و نجات او برخوردار هستیم که میخواهیم افراد دیگر مانند ما شوند.» (استات)
ب. زیرا من نیز همانند شما شدهام: پولس میتوانست به مسیحیان غلاطیه بگوید، «وقتی صحبت از شریعتگرایی میشود، میدانم شما در چه موقعیتی هستید. من قبل از این تمام زندگی خود را وقف تلاش برای انجام کارهایی کردم تا مورد قبول خدا قرار بگیرم. از آن نظر، من نیز همانند شما شدهام و دیدم این راه بُنبَست است. این را از کسی بپذیرید که جایی که شما از آن میآیید را به خوبی میشناسد.»
یک) یا، ممکن است پولس این منظور را در ذهن داشت که طبق فلسفه بیان شده در اول قرنتیان ۱۹:۹-۲۳ هنگامیکه او در میان آنها بود مانند یک غیریهودی شد. در این دیدگاه، او به «کسی که بدون محدودیتهای اِعمال شده توسط شریعت زندگی میکند» تبدیل شد. این بدان معنی است که او بندهای یهودیت را دور انداخت و شبیه یک غیریهودی شده بود؛ او به نو ایمانها التماس کرد تا مانند یهودیان نشوند.» (موریس)
ج. در حقّم هیچ بدی نکردید: پولس کلمات بسیار تندی برای غلاطیان استفاده کرد. برای آنها آسان بود که فکر کنند او فقط بهخاطر احساس صدمه دیده شخصی این چنین صحبت کرده بود. پولس به آنها اطمینان داد که به هیچ وجه اینطور نیست. پولس میخواست این موضوع را درست درک کنند، اما بهخاطر خودشان و نه بهخاطر او.
یک) میتوانیم احساس قلبی پولس را در این آیات احساس کنیم. همانطور که استات مشاهده کرد، «در غلاطیان ۱-۳ به پولس رسول، پولس خداشناس، پولس مدافع ایمان گوش فرا دادیم؛ اما اکنون از پولس انسان، پولس شبان، پولسِ عاشقِ شوریده جانها میشنویم.»
۲. آیه (۱۳-۱۶) پولس تمنا میکند: «به یاد آورید كه قبلاً چگونه به من پاسخ میدادید.»
چنانکه میدانید، نخستین بار، بیماری جسمیام سبب شد که بشارت انجیل را به شما برسانم. اما هرچند وضع جسمی من برای شما آزمایشی بود، لیکن به من به دیده تحقیر یا با کراهت نگاه نکردید. بلکه مرا همچون فرشتهای از جانب خدا و یا خود مسیح عیسی پذیرا شدید. پس کجاست آن شور و شعف شما؟ زیرا میتوانم شهادت دهم که اگر میتوانستید، حتی چشمان خود را بیرون آورده و به من میدادید، آیا اکنون چون حقیقت را به شما میگویم دشمنتان شدهام؟
الف. چنانکه میدانید، نخستین بار، بیماری جسمیام سبب شد که بشارت انجیل را به شما برسانم: گویا پولس به دلیل ابتلا به نوعی بیماری جسمی كه هنگام اولین مأموریت بشارتی خود از آن رنج میبرد، مجبور شد به منطقه غلاطیه سفر كند. کتاب اعمال رسولان در مورد این موضوع به آن اندازه که دوست داریم بدانیم به ما نمیگوید، اما میتوانیم تکههای واقعیت را کنار هم بگذاریم.
یک) میدانیم که وقتی پولس در منطقه جنوب غلاطیه بود، شکنجهگران سعی کردند او را از طریق سنگسار در شهر لستره اعدام کنند (اعمال ۱۹:۱۴-۲۰). مهاجمان او را به قصد مُردن رها کردند، با این حال او به طرز معجزهآسایی زنده ماند. برخی فکر میکنند که این اتفاق علتِ بیماریِ جسمی است که او اشاره میکند. اما وقتی این اتفاق افتاد، پولس در منطقه غلاطیه بود؛ گفتههای او در غلاطیان ۴ نشان میدهد که او به دلیل یک بیماری جسمی به این منطقه آمده بود.
دو) «حالت تأكیدی این عبارت نشان میدهد كه برنامه اصلی پولس رفتن به جای دیگری (شاید به سمت غرب به سمت افسس) بوده است و سفر مأموریتی وی به غلاطیان صرفاً به دلیل بیماری و نیاز به بهبودی بوده است.» (فانگ)
سه) بیماریِ جسمی پولس دقیقاً چه بود؟ برخی معتقدند که مشکل او افسردگی، صرع یا یک بیماری مرتبط با «خارِ در جسم» ذکر شده در نامه دوم قرنتیان ۱۲ بود. هیچ یک از این موارد با قطعیت قابل اثبات نیست.
چهار) بر طبق اعمال ۱۳، پولس از شهر پِرجه در منطقه پامفیلیه به منطقه غلاطیه به طور خاص، شهر انطاکیه رفت. ما چند چیز درباره پِرجه میدانیم؛ اول، این مکانی بود که در آنجا یوحنا، پولس و برنابا را تنها گذاشت (اعمال ۱۳:۱۳) و آزمایش الهی مربوط به بیماری جسمی ممکن است ارتباطی با آن داشته باشد. دوم، پِرجه در منطقه باتلاقی و جُلگهای قرار داشت. شهر انطاکیه پیسیدیه در غلاطیان حدود یک کیلومتر مرتفعتر از پرجه بود. گفته شده است که بیماری جسمی پولس نوعی مالاریا بود که در مناطق پَستِ پرجه شایع شده بود. ویلیام بارکلی این مالاریا را بهعنوان دردی وحشتناک توصیف کرد که شبیه «یک میله داغ قرمز در پیشانی بود.»
پنج) با اینحال، باید به آنچه که موریس از استام (Stamm) نقل کرده بود را مدنظر داشته باشیم: «دشواری تشخیصِ بیماری یک بیمارِ زنده باید به ما از بیهوده بودنِ تلاش برای تشخیص بیماری کسی که در حدود هزار و نهصد سال پیش از دنیا رفته است، آگاه کند.»
ب. وضع جسمی من برای شما آزمایشی بود، لیکن به من به دیده تحقیر یا با کراهت نگاه نکردید: حتی اگر پولس به دلیل بیماری جسمی خود نمونه خوبی از قدرت و نیرو نبود، باز هم غلاطیان او را پذیرفتند و او را با افتخار هم پذیرفتند. آنها چنان سخاوتمندانه پولس را در آغوش گرفتند که اگر لازم بود برای رفع نیاز او، حاضر بودند، چشمان خود را بیرون آورده و آنها را به او بدهند.
یک) «بدیهی است، که یک چشم درآورده شده هدیهای است که هیچکس نمیتواند استفاده کند، اما منظور پولس این بود که نوکیشهایِ او در همان روزهای اولیه آماده بودند تا برای او هر کاری کنند.» (موریس)
دو) این باعث میشود که برخی فکر کنند که بیماری جسمی پولس ارتباطی با چشمهای او داشت. محققان یونانیِ مهمی مانند وست(Wuest)، رندال (Rendall) و رابرتسون (Robertson) معتقدند که تفاوتهای ظریف در متن یونانی نشان میدهد که بیماری جسمی پولس یک مشکل چشمی بوده است. غلاطیان ۱۱:۶ ،جایی که پولس به نامههایی که با دستخط درشت نوشته شده بود اشاره میکند، نیز ممکن است این ایده را تأیید کند.
سه) اما كول به درستي متذكر ميشود: «آنهایی كه در اينجا شواهدی میبینند كه پولس از التهاب چشم، يا بيماري چشميِ مشابهي رنج ميبرد، میتوانند درست بگویند. چراکه با آتشهای پردود، بدون دودکش و نبود چراغهای نفتی، انتظار میرود که در دنیای مدیترانهای قرن اول، شیوع بیماریهای چشم زیاد بوده باشد. برای کسی که سالهای خود را به سر و کله زدن با کتابهای عِبریِ ناخوانا گذرانده بود، خطر ممکن است بیشتر هم باشد. اما باز هم هیچ مدرکی نداریم.»
چهار) اما نکته اصلی در اینجا این است، علیرغم اینکه ناتوانی پولس هرچه که بود، غلاطیان او را به دیده تحقیر یا با کراهت نگاه نکردند. “از آنجا که بیماری جسمی و مریضی توسط یهودیان و غیریهودیان به طور یکسان نمادی از نارضایتی یا مجازات الهی در نظر گرفته میشد، این یک وسوسه طبیعی برای غلاطیان بود که پولس را تحقیر کنند و پیام او را رد کنند.» (فانگ) این همان کاری است که غلاطیان انجام ندادند. حتی اگر پولس ضعیف و دردمند به نظر میرسید، آنها او را در آغوش گرفتند و به پیام فیض و محبتِ خدا پاسخ دادند.
ج. آیا اکنون چون حقیقت را به شما میگویم دشمنتان شدهام؟: با توجه به محبت و عزت فراوانی که غلاطیان نسبت به پولس از خود نشان داده بودند و با توجه به برکت بزرگی که از طرف خدا دریافت کردند اما وقتی چنین رفتاری بروز دادند، نباید تصور کنند که چون پولس با حقیقت با آنها برخورد کرد پس اکنون دشمن آنها شده است. آنها بیش از آن که نیاز داشتند نسبت به جایگاه خود احساس خوبی داشته باشند چرا که به حقیقت احتیاج داشتند.
یک) «احترام به کشیشها به تنهایی کافی نیست، اگر آنها مورد محبت قرار نگیرند. احترام و محبت هر دو لازم هستند؛ در غیر این صورت، تعالیم آنها طعم شیرینی نخواهد داشت. پولس اعلام میکند که او در میان غلاطیان از احترام و محبت برخوردار بوده است. او قبل از این از احترام آنها گفته بود و حالا از محبت آنها صحبت میکند.» (کالوین)
دو) «معلمان و خادمینی که کلام خدا را تعلیم میدهند همانطور باید پذیرفته شوند که پولس نزد غلاطیان پذیرفته شد. خادمان را نباید بر اساس ظاهر شخصی، دستاوردهای فکری یا شیوه موفقیتشان ارزیابی کنیم بلکه باید پذیرفت، آنها به واقع پیامآورانی هستند که کلام مسیح را ارائه میکنند.» (بویس)
۳. آیه (۱۷-۱۸) پولس تمنا میکند: «مراقبِ حیلۀ شریعتگرایان باشید.»
آن اشخاص برای شما غیرت دارند، اما نه با قصد نیکو، آنان میخواهند شما را از ما جدا کنند تا برای خودشان غیرت داشته باشید. غیرت داشتن نیکوست، به شرطی که با قصد نیکو باشد و همیشگی، نه فقط زمانی که من با شما هستم.
الف. آن اشخاص برای شما غیرت دارند، اما نه با قصد نیکو: پولس اذعان میکند که شریعتگرایان برای غلاطیان غیرت دارند و شریعتگرایی اکثر مواقع در پوشش «محبت» پیچیده میشود. اما نتیجه نهایی با قصد نیکو نیست.
یک) بسیاری از فرقهها از تکنیکی استفاده میکنند که به طور غیررسمی با عنوان «بمب پوشیده شده با محبت» شناخته میشود. آنها یک عضو احتمالی را با توجه، حمایت و علاقه غرق میکنند. با این حال، محبت صادقانهای به آن شخص نمیکنند، این فقط یک تکنیک برای به دست آوردن یک عضو دیگر است. مسیحیان میتوانند از روش مشابه به طریق دیگری استفاده کنند.
ب. آنان میخواهند شما را از ما جدا کنند تا برای خودشان غیرت داشته باشید: مخالفان شریعتگرای پولس میخواستند مسیحیان غلاطیه را به سمت گروه تفرقهافکن خود بکشانند. آنها در واقع میخواستند که غلاطیان را از سایر مسیحیان جدا کنند و آنها را وارد گروه «فرا روحانی» شریعتگرایان کنند.
یک) غیرتی که شریعتگرایی پرورش داده است در اکثر مواقع غیرتی برای خود این گروه است، نه غیرتی برای عیسی مسیح. اگرچه آنها نام عیسی را حمل میکنند، اما در عمل گروه خود را بهعنوان کانون اصلی جلال میدانند و به طور معمول به شکلی جلال میدهند که بهعنوان آخرین پناهگاه حقیقت «اَبَر مسیحیان» باشند.
ج. جدا کنند: این به معنای واقعی کلمه «زندانی کردن شما» است. در حال حاضر، شریعتگرایان نسبت به غلاطیان غیرت دارند، اما هنگامیکه آنها را از عیسی و پولس جدا کنند، شریعتگرایان خواستار خدمت غلاطیان به آنها خواهند شد. شریعتگرایی در اکثر مواقع با نوعی اسارت مذهبی همراه است.
یک) «یهودیان آیین و رسومات را دنبال میکردند و فقط بخشی از الزامات شریعت را به غیریهودیان ارائه میدادند، آن قسمتهایی که ممکن است برای آنها بهعنوان غیریهودیان کمترین تنفر را داشته باشد. یهودیان، آنان را مجبور به پذیرش اعیاد و شاید ایام روزه کرده بودند و اکنون از آنها میخواستند که ختنه را بپذیرند.» (وست)
د. غیرت داشتن نیکوست، به شرطی که با قصد نیکو باشد و همیشگی: پولس به طور قطع مخالف غیرت نبود. او میخواست مسیحیان همیشه به شرطی که با قصد نیکو باشد، همواره غیرت داشته باشند. اما مهم است که اطمینان حاصل کنیم که غیرت ما با قصد نیکو باشد زیرا غیرت درباره چیز بد، خطرناک است.
یک) مسیحیان غلاطیه بدون شک تحت تأثیر غیرت شریعتگرایان قرار گرفته بودند. شریعتگرایان بسیار صادق بودند، در مورد اعتقادات خود بسیار مشتاق بودند. پولس موافق بود که غیرت داشتن نیکوست، اما فقط به شرطی که با قصد نیکو باشد و همیشگی. غیرت در خدمت دروغ امری خطرناک است.
دو) پولس این را خوب میدانست، زیرا قبل از مسیحی شدن، غیرت زیادی داشت؛ حتی با انجام شکنجه اعضای کلیسا (اعمال ۵۸:۷ و ۴:۸). بعدها، پولس به آن دوران غیرت زیاد برای خدمت دروغین نگاه میکرد و به شدت از آن کار پشیمان شد (نامه اول قرنتیان ۹:۱۵، اول تیموتائوس ۱۵:۱).
ه. نه فقط زمانی که من با شما هستم: پولس میخواست که غلاطیان در نبود او نسبت به آنچه خوب است غیرت داشته باشند، نه فقط وقتی که پولس با آنها بود.
۴. آیه (۱۹-۲۰) پولس تمنا میکند: «من شما را مانند یک پدر دوست دارم، لطفاً به من گوش کنید.»
فرزندان عزیزم، که برایتان باز دردِ زایمان دارم تا مسیح در شما شکل بگیرد، کاش هم اکنون نزدتان بودم تا لحن خود را تغییر میدادم، زیرا از شما در شگفتم.
الف. فرزندان عزیزم: پولس خود را پدری بهحق برای غلاطیان میداند. با این حال این چالش باعث شده است او احساس کند که باید آنها را دوباره به نزد عیسی بیاورد (که برایتان باز دردِ زایمان دارم تا مسیح در شما شکل بگیرد). پولس میدانست که کار او در شکلگیری مسیح در آنها کامل نشده بود تا زمانی که آنها در وضعیت اعتماد به عیسی بمانند.
یک) ایده مسیح در شما شکل بگیرد مانند ایده رومیان ۲۹:۸ است: «زیرا آنان را که از پیش شناخت، ایشان را همچنین از پیش معین فرمود تا به شکل پسرش درآیند، تا او فرزند ارشد از برادران بسیار باشد.»
دو) اشتباه است که پولس بخواهد غلاطیان را در خودش شکل دهد. این هرگز نباید هدف یک کشیش باشد. او به درستی به دنبال شکلگیری مسیح در آنها بود.
ب. فرزندان عزیزم: از طریق این بخش، پولس استادانه از استعاره استفاده کرد و تصویری قدرتمند ارائه داد.
یک) پولس خود را به «مادری» تشبیه میکند که به غلاطیان «تولدی» روحانی میبخشد (فرزندان عزیزم).
دو) اتفاقی غیرطبیعی افتاده بود، غلاطیان از عیسی دور و به شریعت نزدیک میشدند. بنابراین پولس مجبور بود باز دردِ زایمان داشته باشد و این طبیعی نبود که برای بار دوم درد زایمان داشته باشد.
سه) پولس درد زایمان داشت، اما مسیح در آنها شکل گرفته بود. پولس درد زایمان را ادامه میدهد و تحمل میکند تا زمان تولد مسیح برای غلاطیان برسد و عیسی در آنها شکل بگیرد.
چهار) این الگویی است که در همه خدمات کتابمقدس یافت میشود. «کلام خدا که از لبهای رسول یا خادم بیرون میآید به قلب شنونده وارد میشود. روحالقدس کلام را بارور میکند به طوری که میوه ایمان را شکل میدهد. به این ترتیب هر کشیش مسیحی پدری روحانی است که مسیح را در قلب شنوندگان خود شکل میدهد.» (لوتر)
پنج) «او درد خود را به درد زایمان تشبیه میکند. او قبل از این در هنگام ایمان آوردن، هنگامیکه آنها به دنیا آمدند، برای آنها کار کرد؛ اکنون عقبماندگی آنها باعث زایمانِ مجدد وی شده است. او دوباره در حال زایمان است. اولین بار سقط جنین اتفاق افتاده بود؛ این بار او آرزو دارد که مسیح به طور حقیقی در آنها شکل بگیرد.» (استات)
ج. کاش هم اکنون نزدتان بودم تا لحن خود را تغییر میدادم: پولس دو چیز آرزو کرد. اول اینکه او میتوانست نزد غلاطیان حضور داشته باشد. اما او همچنین آرزو داشت که نیازی به صحبت کردن با آنها با چنین سخنان محکمی نداشته باشد، تا بتواند لحن خود را تغییر دهد. با این حال خطر جدایی آنها از انجیل واقعی، چنین سخنان تندی را ضروری کرده بود.
یک) این بخش، غلاطیان ۱۲:۴-۲۰، اصول مربوط به نگرش مردم در کلیسا نسبت به کشیش خود را به ما نشان میدهد.
· نگرش آنها نباید براساس شکل ظاهری و شخصیت وی تعیین شود.
· نگرش آنها نباید توسط توهمات خداگونه خودشان تعیین شود.
· نگرش آنها باید توسط وفاداری او به پیام رسولان در کتابمقدس تعیین شود.
دو) این بخش، غلاطیان ۱۲:۴-۲۰، اصول مربوط به نگرش کشیش نسبت به مردم در کلیسای خود را به ما نشان میدهد.
· او باید مایل به خدمت و فداکاری برای مردم خود باشد.
· او باید حقیقت را به آنها بگوید.
· او باید مردم خود را بسیار دوست بدارد و هرگز به دنبال یک انگیزه خودخواهانه نباشد.
· او باید آرزوی دیدن چیزی بیش از هیجان محض داشته باشد، اما برای چیزهای خوب غیرت داشته باشد.
· او باید آرزو کند که عیسی را در آنها شکل دهد، نه خودش را در آنها.
پولس با استفاده از عهدعتیق نشان میدهد که نظامهای فیض و شریعت نمیتوانند بهعنوان اصول در زندگی ما همزمان وجود داشته باشند.
۱. آیه (۲۱) پولس به کسانی که درخواست شریعت میکنند، تمنا میکند.
شما که میخواهید زیر شریعت باشید، مرا بگویید، آیا از آنچه شریعت میگوید آگاه نیستید؟
الف. شما که میخواهید زیر شریعت باشید، مرا بگویید: اکنون پولس مستقیماً مینویسد، هم خطاب به کسانی که شریعتگرایی را ترویج میکنند و هم به کسانی که تسلیم شریعتگرایی میشوند. او به کسانی که میخواهند زیر شریعت باشند و زیر شریعت زندگی کردن را اساس روابط خود با خدا میدانند، مینویسد.
یک) زیر شریعت بودن بهعنوان یک اصل در ارتباط با خدا، مزایای بسیاری دارد. اول، شما همیشه اطمینانی ظاهری از لیستی از قوانین را دارید که باید رعایت کنید. دوم، میتوانید از خود تعریف کنید زیرا قوانین را بهتر از دیگران رعایت میکنید. در آخر، میتوانید برای نجات خود، اعتبار کسب کنید زیرا با رعایت کردن مجموعه دستورات آن را به دست میآورید.
دو) زیر شریعت بودن کاری است که شما برای خدا انجام میدهید تا شما را در برابر او پارسا سازد. تحت فیض خدا، همان کاری است که خداوند در عیسی مسیح برای ما انجام داده است که ما را در برابر او پارسا کند. تحت شریعت بودن تمرکز بر «عملکرد خود» است. تحت فیض خدا، تمرکز بر روی این است که عیسی کیست و چه کاری انجام داده است. با تحت شریعت بودن، برگهای درخت انجیر را مییابیم تا برهنگی خود را بپوشانیم. اما تحت فیض خداوند از طریق قربانی که خداوند فراهم کرد پوششی به دست میآوریم.
سه) شخص مسیحی هیچ الزامی ندارد که تحت شریعت زندگی کند. «اکنون شریعت خدا چیست؟ شریعت مافوق یک مسیحی نیست، بلکه زیردست یک مسیحی است. بعضی از مردان شریعت خدا را مانند چوبی بالای سَرِ مسیحیان نگه میدارند و میگویند، «اگر گناه کنی، با آن مجازات خواهی شد.» اینطور نیست. شریعت زیرپای یک مسیحی است که بر روی آن گام بردارد، تا راهنمای او، شریعت او و الگوی او باشد… شریعت راهی است که ما را راهنمایی میکند، نه چوبی که ما را میراند، و نه روحی است که ما را محکوم میکند. (اسپرجن)
ب. آیا از آنچه شریعت میگوید آگاه نیستید؟ پولس احساس کرد که هنوز منظور خود را واضح بیان نکرده است، بنابراین اکنون با نمای دیگری از عهدعتیق به این موضوع پرداخت. در واقع پولس گفت: «بیایید بخشی از کتابمقدس را مطالعه کنیم. کتابمقدس، پیدایش فصل ۱۶ را باز کنید.»
یک) پولس این گونه فرض کرد که خوانندگانش کتابمقدس را میدانند. او سخنان خود را از داستان ابراهیم، هاجر و سارا در پیدایش ۱۶ بدون جزئیات زیادی از داستان توضیح داد. او فرض کرد که آنها داستان را میدانند.
دو) مهم بود که پولس بارها و بارها به کتابمقدس مراجعه کند. شریعتگرایانی که در میان غلاطیان بودند، خود را بهعنوان گروه «بازگشت به کتابمقدس» معرفی کردند. با این حال پولس نشان خواهد داد که آنها به طور صحیح از کتابمقدس عهدعتیق استفاده نمیکردند و او نشان خواهد داد که درک درست شریعت موسی، از انجیل راستینی که او موعظه میکند پشتیبانی خواهد کرد.
۲. آیات (۲۲-۲۳) عهدعتیق تضاد، دو پسر ابراهیم، اسحاق و اسماعیل را نشان میدهد.
زیرا نوشته شده که ابراهیم دو پسر داشت، یکی از کنیز و دیگری از زنی آزاد. پسر کنیز به شیوه معمولِ بشری تولد یافت؛ اما تولد پسرِ زنِ آزاد، حاصل وعده او بود.
الف. زیرا نوشته شده که ابراهیم دو پسر داشت: شریعتگرایانی که غلاطیان را به دردسر انداخته بودند، اعتراض داشتند که آنها فرزندان ابراهیم هستند و بنابراین برکتیافته هستند. پولس تأیید کرد که آنها فرزندان ابراهیم هستند، اما آنها فراموش کردند که ابراهیم دو پسر داشت.
ب. یکی از کنیز و دیگری از زنی آزاد: پسر اول ابراهیم اسماعیل نام داشت. او نه از زنش، بلکه از خادم زنش (کنیز)، از طریق طرحی غلط درباره مادر جایگزین برای «کمک به خدا» متولد شد زیرا که تصور میکردند همسر ابراهیم «سارا» نمیتوانست باردار شود.
یک) اولین تضاد پولس بین مسیحیت واقعی و شریعتگرایی، تضاد آزادی و بردگی است. یک پسر ابراهیم از زنی آزاد متولد شد و پسر دیگر نیز از کنیزی تولد یافت. زندگی واقعی مسیحی با آزادی مشخص شده است.
ج. به شیوه معمولِ بشری تولد یافت: اسماعیل پسر ابراهیم بود، اما به شیوه معمولِ بشری و بیایمانی متولد شد و سعی داشت راه خودش را در محضر خدا بر اساس شریعت پیش ببرد.
یک) اغلب اینگونه به نظر نمیرسد، اما شریعتگرایی، شیوه معمولِ زندگی بشری است. این وعده خدا را انکار میکند و سعی میکند انسان را از طریق شریعت به خدا برساند. این شیوه زندگی شبیه نواده ابراهیم هست، اما شبیه اسماعیل.
دو) «شریعتگرایی به معنای تنظیم معیارهای روحانی نیست؛ بدین معناست که این معیارها را بپرستیم و فکر کنیم روحانی هستیم زیرا از آنها پیروی میکنیم. همچنین به معنای قضاوت درباره سایر ایمانداران بر اساس این معیارها است.» (ویِرزبِی)
سه) «هرچه انسان شریعتگرای بهتری باشد، با قطعیت بیشتری مورد لعنت قرار میگیرد؛ هرچه مقدسنماتر باشد و به کارهایش بیشتر اطمینان کند، بیشتر امکان دارد لعنت نهایی و همراهی ابدی با فریسیان نصیبش شود.» (اسپرجن)
د. تولد پسرِ زنِ آزاد، حاصل وعده او بود: پسر دوم ابراهیم اسحاق نام داشت. او بهطور معجزهآسایی، از طریق همسر ابراهیم، سارا (زن آزاد) متولد شد. اسحاق پسر ابراهیم بود، او پسر وعده، ایمان و معجزه خدا برای ابراهیم بود.
یک) دومین تضادی که پولس بین مسیحیت و شریعتگرایی ترسیم میکند، تضاد بین کاری است که توسط معجزۀ وعده داده شدۀ خدا به انجام رسیده و کاری که به شیوه معمول انجام شده است. زندگی واقعی مسیحی به معجزه وعده داده شده خدا و نه به شیوه معمول مرتبط است.
۳. آیات (۲۴-۲۷) عهدعتیق تضاد بین کوه سینا و کوه صهیون را نشان میدهد.
این را میتوان تمثیلوار تلقی کرد: این دو زن، به دو عهد اشاره دارند. یکی از کوه سیناست، که فرزندانی برای بندگی میزاید: او هاجَر است. هاجَر کوه سیناست، در عربستان، و بر شهر اورشلیم کنونی انطباق دارد، زیرا با فرزندانش در بندگی به سَر می برد. اما اورشلیمِ بالا آزاد است، که مادر همه ماست. چرا که نوشته شده است:
«ای نازا که نزادهای،
شادمانه بسرا!
ای که درد زا نکشیدهای،
بانگ شادی سر دِه و فریاد بلند بر آور!
از فرزندان زن شوهردار زیادتر خواهند بود.»
الف. این را میتوان تمثیلوار تلقی کرد: پولس میخواست بفهمند که او از تصاویر عهدعتیق استفاده کرده است. اشاره او به هاجر و اسماعیل تصاویری بود که به منظور نشان دادن مقصود او بود. حالا او تصویر دیگری را توصیف میکند.
یک) پولس در اینجا به وضوح توسط روحالقدس هدایت میشد. ما باید مراقب خواندن موارد تمثیلی یا نمادین در کتابمقدس باشیم. آنها میگویند:«كتاب مقدس پربار است و از اینرو معانی متعددی دارد. من تصدیق میکنم که کتابمقدس غنیترین و پایانناپذیرترین گنج حکمتها است. اما من انکار میکنم که باروری آن در معانی مختلف به این صورت است که هرکس از روی علاقه خود از آن برداشتی بکند. پس بدانید که معنای واقعی کتابمقدس معنای معمول و ساده آن است و بگذارید آن را قاطعانه در آغوش بگیریم و حفاظت کنیم.» (کالوین)
ب. این دو زن، به دو عهد اشاره دارند: در کتابمقدس، عهد «قراردادی» است که قوانینی را برای رابطه ما با خدا تنظیم میکند. پولس آن را درمورد مسائلی که مسیحیان غلاطیه با آن روبرو بودند، تنظیم میکند. شریعتگرایان میخواستند آنها تحت مجموعه قوانین شریعت با خدا ارتباط برقرار کنند، اما پولس از آنها میخواست که تحت «قوانینی» که توسط انجیل ارائه شده است با خدا ارتباط برقرار کنند.
ج. یکی از کوه سیناست: یک عهد با کوه سینا، جایی که موسی شریعت را دریافت کرد، مرتبط است (خروج ۱۹-۲۰).
یک) این عهد، بندگی را به دنیا آورد. از آنجا که همهچیز مربوط به اعمالی است که باید انجام دهیم تا مورد قبول خداوند واقع شویم، ما را آزاد نمیکند، بلکه ما را بر روی تردمیلی ثابت قرار میدهد که باید به طور مداوم خود را اثبات کنیم و راه خود را در مقابل خدا پیدا کنیم.
دو) این عهد با هاجر، «مادر جایگزین» که اسماعیل را به دنیا آورد، مرتبط است. بنابراین (اگر به اشتباه استفاده شود) عهدی به شیوه انسانی است (غلاطیان ۲۳:۴).
سه) این عهد بر شهر اورشلیم کنونی انطباق دارد، اورشلیم زمینی، که پایتخت مذهب یهود بود. این روشی بود که اکثر مردم یهود زمان پولس سعی میکردند از طریق آن در حضور خدا پارسا شمرده شوند، با اعتماد به توانایی خود در جلب رضایت خدا توسط اجرای شریعت.
د. اما اورشلیمِ بالا: عهد دیگر مربوط به اورشلیم یا کوه صهیون است، اما نه کوه صهیون این دنیا. بلکه با اورشلیم بالا مرتبط است، اورشلیم جدید خدا در آسمان.
یک) سومین تضاد پولس بین مسیحیت و شریعتگرایی تضاد آسمان و زمین است. مسیحیت واقعی از آسمان ناشی میشود، نه از زمین.
هـ. اورشلیمِ بالا آزاد است: پولس اکنون درباره عهد ارائه شده توسط اورشلیم آسمانی به ما بیشتر میگوید. این عهدی که آزادی را به ارمغان میآورد، آزاد است. این عهد آزاد است زیرا عیسی هزینه آن را پرداخت کرده است و ما مجبور نیستیم خودمان هزینه آن را بپردازیم.
و. که مادر همه ماست: این پیمان فرزندان بسیاری دارد؛ این عهد مادر همه ماست. در طول قرنها هر مسیحی متعلق به عهدجدید یعنی عهد اورشلیم آسمانی است و هر تولد زیر این عهد یک معجزه است، مانند تحقق پیشگویی از کتاب اشعیا ۱:۵۴، بانگ شادی سر دِه، فریاد بلند بر آور، ای که درد زا نکشیدهای! همه بهخاطر معجزهای از سوی خدا به دنیا آمدهاند.
ز. زیرا فرزندان زن بیکس… زیادتر خواهند بود: نقل قول از کتاب اشعیا ۱:۵۴ همچنین نشان میدهد که بهزودی تعداد مسیحیان بیشتر از یهودیان خواهد شد، وعدهای که تحقق یافت.
یک) چهارمین تضادی که پولس بین مسیحیت و شریعتگرایی ترسیم میکند تضاد بین بسیاری و بسیار بیشتر است. وفور و جلال عهدجدید با این واقعیت نشان داده میشود که بهزودی پیروان بسیار بیشتری از عهدعتیق خواهد داشت.
“اسحاقیها” – مسیحیت واقعی | “اسماعیلیها” – شریعتگرایی |
آزادی | بردگی و بندگی |
اسحاق: توسط معجزه وعده داده شده خدا به دنیا آمد. | اسماعیل: به شیوه معمول به دنیا آمده است. |
از اورشلیم آسمانی میآید. | از اورشلیم زمینی میآید. |
فرزندان بسیار بیشتر | فرزندان بسیار |
مورد آزار قرار گرفته | آزاردهنده |
همه چیز را به ارث میبرند. | چیزی به ارث نمیبرند. |
رابطه بر اساس اعتماد به خدا | رابطه بر اساس حفظ شریعت |
۴. آیات (۲۸-۳۱) پولس تضادهای بین این دو نظام را اعلام میکند.
اما شما ای برادران، همچون اسحاق فرزندان وعدهاید. در آن زمان، پسری که به شیوه معمولِ بشری زاده شد، او را که به مدد روح به دنیا آمد آزار میداد. امروز نیز چنین است. اما کتاب چه میگوید؟ «کنیز و پسرش را بیرون کن، زیرا پسر کنیز هرگز با پسر زن آزاد میراث نخواهد برد.» پس ای برادران، ما فرزندان کنیز نیستیم، بلکه از زن آزادیم.
الف. اما شما ای برادران، همچون اسحاق فرزندان وعدهاید: ما بهعنوان مسیحیان، با اسماعیل شناخته نمیشویم بلکه با اسحاق شناخته میشویم، بهعنوان فرزندان وعدهای که با ایمان دریافت شده است.
ب. پسری که به شیوه معمولِ بشری زاده شد، او را که به مدد روح به دنیا آمد آزار میداد. امروز نیز چنین است: اسماعیل و فرزندانش، اسحاق و فرزندان او را مورد آزار و اذیت قرار میدادند. بنابراین ما نباید تعجب کنیم که انسانهای امروزی که به ظاهر خدا را پیروی میکنند، به کسانی که با ایمان از طریق وعده به دنبال خدا میآیند، جفا میرسانند.
یک) پنجمین تضادی که پولس بین مسیحیت و شریعتگرایی ترسیم میکند تضاد بین جفادیده و جفاگر است. شریعتگرایان -به نمایندگی اسماعیل- همیشه مسیحیان واقعی را -که اسحاق نماینده آنان است- مورد آزار و اذیت قرار دادهاند. همانطور که در جلال، آزادی و در قدرت معجزهآسای این عهدجدید قدم برمیداریم، باید انتظار داشته باشیم کسانی که مانند ما نیستند با ما بدرفتاری کنند.
دو) در مورد آزار و شکنجه اسماعیل به اسحاق اشاره خاصی نشده است، اگرچه درپیدایش ۹:۲۱ آمده است که اسماعیل، اسحاق را مورد تمسخر قرار داده بود. پولس ممکن است به این تمسخر اشاره داشته باشد، ممکن است او یک سنت یهودی را به یاد داشت، یا ممکن است با الهام از روحالقدس چیزی اضافه کرد که قبل از این نمیدانستیم.
سه) آزار و شکنجه مسیحیان «همیشه از طرف مردم دنیا نخواهد بود، بلکه بیشتر اوقات برادران ناتنی آنها، مردم بیایمان اما مذهبی در کلیساهای به ظاهر روحانی عامل شکنجه هستند. این درس تاریخ است… امروز بزرگترین دشمنان کلیسای ایمانداران در میان اعضای کلیسای بیایمان یافت میشوند، بزرگترین مخالفت ناشی از مَنبَرها و سلسله مراتب کلیسا است.» (بویس)
ج. اما کتاب چه میگوید؟ «کنیز و پسرش را بیرون کن”: پاسخ به این مشکل روشن است، هرچند آسان نیست. ما باید کنیز و پسرش را بیرون کنیم. شریعت و فیض نمیتوانند بهعنوان اصول زندگی مسیحی ما در کنار هم زندگی کنند.
یک) هاجر و سارا نمیتوانستند در یک خانه با هم زندگی کنند (پیدایش ۸:۲۱-۱۴). ما میتوانیم روزها بحث کنیم که تقصیر چه کسی بود، اما نکته این نیست. نکته این است که خداوند به ابراهیم گفت که هاجر را دور کند. بنابراین هر مسیحی باید ایده ارتباط با خدا را براساس شریعت و کاری که ما برای او انجام میدهیم به جای آنچه که عیسی مسیح برای ما انجام داده است را از خود دور کند.
دو) جالب اینکه سارا توانست با هاجر و اسماعیل زندگی کند تا اینکه پسر وعده داده شده به دنیا آمد. به محض اینکه اسحاق متولد شد، هاجر و اسماعیل مجبور شدند که بروند. به همان ترتیب، فرد میتواند قبل از اینکه وعدۀ انجیل در عیسیمسیح روشن شود، به شیوهای با شریعت ارتباط برقرار کند. اما اکنون که این موضوع روشن شده است، هیچ کاری به غیر از بیرون کردن کنیز و پسرش نمانده است.
د. زیرا پسر کنیز هرگز با پسر زن آزاد میراث نخواهد برد: اسماعیل به طور قطع شخص بد یا ملعونی نبود. اما او با وعده میراث عهد پرجلال خدا که به ابراهیم و فرزندانش داده شده بود، برکت نیافت. این میراث یک پسر بود، اسحاق، پسر زنِ آزاد.
یک) ششمین تضادی که پولس بین مسیحیت و شریعتگرایی ترسیم میکند تضاد بین همه را به اِرث بردن و چیزی به اِرث نبردن است. گرچه «اسحاقهای» این جهان ممکن است مورد آزار و اذیت قرار بگیرند، اما آنها ارثی باشکوه نیز دارند که «اسماعیلهای» این جهان هرگز نخواهند داشت. ما از طریق اصل فیض، نه اعمال، وارث خدا هستیم.
هـ. پس ای برادران، ما فرزندان کنیز نیستیم، بلکه از زن آزادیم: از نظر پولس، یکی از موضوعات مهم در این زمینه، آزادی بود. او با اسارت تلاش برای پیداکردن راه خود در برابر خدا آشنا بود، زیرا دههها به همین روش زندگی کرده بود. اکنون او آزادی زندگی بهعنوان فرزند خدا و آزاد در عیسی مسیح را میشناخت.
یک) «باركلي اين نكته را مطرح ميكند كه هرکس شریعت را محور قرار دهد، در جايگاه برده قرار میگیرد؛ او در تمام زندگی خود به دنبال جلب رضایت ارباب خود، شریعت است. اما وقتی فیض محور باشد، آن شخص محبت را اصل غالب خود قرار داده است… این قدرت محبت است و نه محدودیت شریعت که ما را در جایگاهِ پارسایی نگه میدارد و محبت همیشه قدرتمندتر از شریعت است.» (موریس)