فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!
مرقس باب ۹ – تبدیل هیئت
تبدیل هیئت عیسی (دگرگونشدن سیما).
۱. آیات (۲-۳) سیمای عیسی در پیش چشم شاگردانش دگرگون میشود.
شش روز بعد، عیسی پطرس و یعقوب و یوحنا را برگرفت و آنها را تنها با خود بر فراز کوهی بلند برد تا خلوت کنند. در آنجا، در حضور ایشان، سیمای او دگرگون گشت. جامهاش درخشان و بسیار سفید شد، آنگونه که در جهان هیچ مادّهای نمیتواند جامهای را چنان سفید گرداند.
الف. پطرس و یعقوب و یوحنا: بسیاری میپندارند که عیسی این سه نفر را به این دلیل در این موقعیت و دیگر موقعیتها همراه خود میبُرد که آنها از افراد مورد علاقهٔ خداوند بودند. شاید هم این احتمال وجود داشت که آنها بیش از دیگران به دردسر بیافتند، از اینرو آنها را پیش خود باقی میگذاشت تا مراقب آنها باشد.
ب. آنها را تنها با خود بر فراز کوهی بلند برد تا خلوت کنند: داستان با خلوتکردن در کوه شروع میشود، ولی هنگامی که جلال عیسی تابانده میشود، همهچیز به سرعت جلوی چشم شاگردانْ تغییر میکند (سیمای او دگرگون گشت).
یک) متی دربارۀ عیسی چنین نوشته است: چهرهاش چون خورشید میدرخشید (متی ۲:۱۷) و متی و مرقس برای توضیح آنچه برای عیسی پیش آمد، واژهای چون تبدیل هیئت یا دگرگونشدن سیما استفاده کردهاند تا آنچه برای عیسی رخ داد را توصیف کنند. برای این بازهٔ زمانی کوتاه، عیسی ظاهری مناسبِ پادشاه جلال را بر خود گرفت تا مردی فروتن.
ج. در حضور ایشان، سیمای او دگرگون گشت: بیشک مرقس همۀ تلاش خود را کرد تا چگونگی ظاهر عیسی را از نگاه پطرس تشریح کند. درحقیقت، همۀ هیبت عیسی در جلال در برابر ایشان بهروشنی میدرخشید. جامهاش درخشان و سفیدتر از هر چه شد که تا به حال بر زمین دیده شده بود.
یک) اگر دربارهٔ تبدیل هیئت بیدقتی کنیم، میپنداریم که نوری بر عیسی تابیده است. اما این نوری نبود که از بیرون بر عیسی تابیده شده باشد. «واژۀ تبدیل هیئت شرحِ تغییری بیرونی است که منشائی درونی دارد. این واژه متضاد عبارت“ تغییر قیافهدادن“ است که تغییری بیرونی است و از درون حاصل نمیشود.» (ویِرزبی)
دو) این معجزهٔ تازهای نبود، اما درنگی زودگذر بر معجزهای جاری است. معجزۀ واقعی این بود که عیسی بیشتر وقتها از نشاندادن جلال خویش خودداری میکرد. «پرجلالبودن برای مسیح کماهمیتتر از آن بود که بخواهد جلال خود را پنهان کند یا از ابراز آن جلوگیری نماید. تا ابد جلال از آن اوست که جلال خود را پنهان کرد و از همینرو اگرچه غنی بود، بهخاطر ما فقیر گردید.» (اسپرجن)
د. در حضور ایشان، سیمای او دگرگون گشت: عیسی این کار را انجام داد، چون پیش از آن به شاگردانش گفته بود که راه صلیب را در پیش گرفته است (مرقس ۳۱:۸) و اینکه از نظر روحانی آنها نیز باید در این راهِ صلیب او را پیروی کنند (مرقس آنها ۳۴:۸-۳۸). پس از شنیدن چنین گفتۀ منفیای میتوانستند بهراحتی اعتمادشان را به عیسی از دست بدهند.
یک) اما حال که عیسی جلال خود را بهعنوان پادشاهِ تمامی فرمانروایی خدا نشان داده است، شاگردان دریافتند که عیسی میداند چه چیزی پیش روی اوست. اگرچه قرار بود که رنج ببیند و طرد و کشته شود، اما همچنان همه چیز در کنترل او است.
دو) همچنین عیسی بهطرز چشمگیری نشان داد که حاملان صلیب، گیرندگانِ جلال خواهند بود. صلیب هدف نیست. صلیب دری است بهسوی هدف و این هدف جلال خداست.
۲. آیهٔ (۴) الیاس و موسی بر عیسی ظاهر میشوند.
در آن هنگام، ایلیا و موسی در برابر چشمان ایشان ظاهر شدند و با عیسی به گفتگو پرداختند.
الف. ایلیا و موسی در برابر چشمان ایشان ظاهر شدند: هم ایلیا و هم موسی نمایندۀ کسانی هستند که به خدا رسیدهاند (یهودا آیۀ ۹ و دوم پادشاهان ۱۱:۲). موسی نمایندۀ افرادی است که میمیرند و به جلال میرسند و ایلیا نمایندۀ کسانی است که بدون مرگ نزد خدا میروند (همانگونه که در اول تسالونیکیان ۱۳:۴-۱۸ گفته شده است.)
یک) این دو همچنین بیانگرِ شریعت (موسی) و انبیا (ایلیا) هستند. حاصل مکاشفۀ عهدعتیق در کوه تبدیل هیئت به ملاقات عیسی میآیند.
دو) این دو در تحقق پیشگویی آینده نیز با یکدیگر ظاهر میشوند. احتمالاً ایلیا و موسی شاهدان مکاشفه ۳:۱۱-۱۳ هستند.
سه) شاگردان درست در پیش روی خود مدرک حیات ورای این زندگی را دیدند. آنها وقتی موسی و ایلیا را دیدند، آگاه بودند که موسی ۱۴۰۰ سال پیش و ایلیا حدود ۹۰۰ سال پیش از دنیا رفته بودند، ولی بااینحال در کمال شکوه زنده و پیش روی آنها حاضر بودند. این موضوع باعث میشد تا به ادعای عیسی درمورد رستاخیز اعتماد داشته باشند.
چهار) به نظر میآید که شاگردان فهمیدند که آن دو ایلیا و موسی هستند. این به ما نشان میدهد که وقتی به آسمان برویم، همدیگر را خواهیم شناخت. آنچه در آسمان خواهیم دانست از آنچه بر زمین میدانیم کمتر نیست.
ب. با عیسی به گفتگو پرداختند: ایلیا و موسی به تحقق نقشۀ خدا توسط عیسی علاقهمند بودند. آنها دربارۀ آنچه که قرار بود عیسی بهزودی در اورشلیم تحقق بخشد سخن میگفتند.
۳. آیات (۵-۱۰) پیشنهاد غیرحکیمانۀ پطرس برای ساختن سه سایبان برای احترامگذاشتن به عیسی، موسی و ایلیا و پاسخ پدر.
پطرس به عیسی گفت: «استاد، بودن ما در اینجا نیکوست. پس بگذار سه سرپناه بسازیم، یکی برای تو، یکی برای موسی و یکی هم برای ایلیا.» پطرس نمیدانست چه بگوید، زیرا سخت ترسیده بودند. آنگاه ابری آنها را در بر گرفت و ندایی از ابر در رسید که، «این است پسر محبوبم، به او گوش فرا دهید.» بهناگاه، چون به اطراف نگریستند، هیچکس دیگر را نزد خود ندیدند، جز عیسی و بس. هنگامی که از کوه فرود میآمدند، عیسی به ایشان فرمان داد که آنچه دیدهاند برای کسی بازگو نکنند تا زمانی که پسر انسان از مردگان برخیزد. آنان این ماجرا را بین خود نگاه داشتند، امّا از یکدیگر میپرسیدند که “برخاستن از مردگان” چیست.
الف. پس بگذار سه سرپناه بسازیم، یکی برای تو، یکی برای موسی و یکی هم برای ایلیا: وقتی پطرس عیسی را در جلالش دید، باید به خود گفته باشد: «چه نیکو! باید اینگونه باشد. رنج و طردشدگی و مصلوبشدن را از خاطر خود پاک کن. چند سایبان بسازیم تا بتوانیم همیشه به این شکل با عیسای جلالیافته زندگی کنیم.»
ب. پطرس نمیدانست چه بگوید: اغلب هنگامی که مانند پطرس نمیدانیم چه بگوییم به دردسر میافتیم. همچنین میبینیم که پطرس از روی ترس صحبت میکند (زیرا سخت ترسیده بودند). ما نیز ممکن است بدون فکر و از روی ترس حرفهای ابلهانهٔ بسیاری بزنیم.
یک) پطرس، مهربان، دلیر و پرشور بود. به نظر من، خصلتی بسیار دوستداشتنی دربارهٔ پطرس است؛ به نظرم امروزه در کلیسا بیش از پیش به افرادی مانند پطرس نیاز داریم. اگرچه اینگونه افراد شتابزده و نسنجیده رفتار میکنند، ولی با این وجود شعلهای گدازان و قوتی در آنها هست که سبب میشود ما به کار خود ادامه بدهیم.» (اسپرجن)
دو) لوقا میگوید که پطرس، یعقوب و یوحنا همگی خواب بودند و هنگامی که بیدار شدند، عیسای تبدیلشده را همراه ایلیا و موسی دیدند. «پطرس ناگهان بهموقع از خواب پرید و جلالی که کمرنگ میشد را دید. او از ترس به پرحرفی افتاد، همانطور که برخی از انسانها هنگام ترس دچار چنین حالتی میشوند.» (کول)
سه) آنچه که پطرس گفت، از آن جهت ابلهانه بود که او عیسی را با ایلیا و موسی در یک سطح قرار داد. برای هر کدام یک سایبان! اما عیسی موسی و ایلیایی دیگر یا نبیای بزرگتر نیست. عیسی پسر خداست.
چهار) زیرا سخت ترسیده بودند: بودن در حضور جلال خدا لزوماً تجربهای خوشایند نیست. بهویژه هنگامی که مانند پطرس باشیم و بهراستی خدا را جلال ندهیم. گاهی جلال خدا در فرآیندی که ما را تأدیب میکند، نمایان میشود.
ج. آنگاه ابری آنها را در بر گرفت: این ابری آشنا است، ابرِ جلال خدا که بهطور سنتی به «شکینا» معروف است.
· آن ستون ابر که در صحرا پیش روی قوم میرفت (خروج ۲۱:۱۳-۲۲)
· آن ابر جلالی که خدا از طریق آن با بنیاسرائیل سخن گفت (خروج ۱۰:۱۶).
· آن ابر جلال که خدا در آن با موسی و دیگران ملاقات کرد (خروج ۹:۱۹، ۱۵:۲۴-۱۸، اعداد ۲۵:۱۱، ۵:۱۲، ۴۲:۱۶).
· آن ابر جلالی که بر در خیمه ایستاده بود (خروج ۹:۳۳-۱۰).
· در این ابر بود که خدا در قدس، درون حجاب خود را بر کاهن اعظم آشکار کرد (لاویان ۲:۱۶).
· در این ابر بود که هنگامی که معبد وقف میشد، خدا خود را بر سلیمان آشکار کرد و آنقدر معبد پر شده بود که کاهنان نتوانستند به خدمتشان ادامه دهند (اول پادشاهان ۱۰:۸-۱۱، دوم تواریخ ۱۳-۱۴:۵).
· آن ابری بود که در رویای حزقیال معبد را با فروغ جلالش پر کرد (حزقیال ۴:۱۰).
· ابری بود که جلالش بر مریم سایه افکند هنگامی که او به قدرت روحالقدس آبستن شد (لوقا ۳۵:۱).
· ابری بود که جلالش عیسی را در زمان صعودش به آسمان در ربود (اعمال ۱:۹).
· ابری بود که هنگام بازگشت پیروزمندانهٔ عیسی مسیح به زمین جلال او را نمایان خواهد کرد (لوقا ۲۷:۲۱).
د. این است پسر محبوبم، به او گوش فرا دهید: آوازی که از ابرِ جلال آمد، موضوع را روشن کرد که عیسی همسطح ایلیا و موسی نبود. او آن پسر محبوب است، پس به او گوش فرا دهید.
یک) این کلام از آسمان، به شک شاگردان که در پی مکاشفۀ رنج مسیح موعود پیش آمده بود، پاسخ داد. به آنها اطمینان بخشید که نقشۀ پدر آسمانی نیز همین است.
ه. عیسی به ایشان فرمان داد که آنچه دیدهاند برای کسی بازگو نکنند تا زمانی که پسر انسان از مردگان برخیزد: پس از اینکه همه چیز تمام شد، پطرس، یعقوب و یوحنا بر حذر شدند تا آنچه دیدهاند برای کسی بازگو نکنند -البته کسی حرف آنها را باور هم نمیکرد.
یک) اما این واقعه تأثیری ماندگار بر این مردان گذاشت. پطرس در دوم پطرس ۱۶:۱-۱۸ در باب آنچه پیش آمد مینویسد که چگونه آوازی از طرف خدا که میگفت: «این است پسر محبوبم» همچنان در گوش او طنینافکن است و تأیید میکند که عیسی که بود.
دو) تجربهای تأثیرگذار بود، اما بهتنهایی نتوانست به آن اندازهای که تولد تازه، زندگی شاگردان را تغییر داد، تأثیرگذار باشد. تولدِ تازهیافتن توسط روح خدا بزرگترین معجزه و تابهحال بزرگترین نمایش جلال خدا بوده است.
سه) «برای انسان بهتر آن است که نزدیک مسیح باشد و از حضور او لذت ببرد تا اینکه ابری درخشان بر او سایه افکند و آواز پدر آسمانی را با گوش خود از خلال آن بشنود.» (اسپرجن)
۴. آیات (۱۱-۱۳) ابتدا مسئلۀ ایلیا مطرح میشود: پرسشی بر اساس ملاکی ۵:۴-۶.
آنگاه از عیسی پرسیدند: «چرا علمای دین میگویند نخست باید ایلیا بیاید؟» عیسی پاسخ داد: «البته که نخست ایلیا میآید تا همه چیز را اصلاح کند. امّا چرا در مورد پسر انسان نوشته شده است که باید رنج بسیار کشد و تحقیر شود؟ بهعلاوه، من به شما میگویم که ایلیا، همانگونه که دربارۀ او نوشته شده است، آمد و آنان هرآنچه خواستند با وی کردند.»
الف. چرا علمای دین میگویند: آمدن ایلیا پیش از مسیح موعود در ملاکی ۵:۴-۶ بهروشنی نبوت شده بود، بنابراین شاگردان در این فکر بودند که «اگر عیسی همان مسیح موعود است، پس ایلیا کجاست؟»
ب. البته که نخست ایلیا میآید: عیسی به آنها گفت که پیشگویی دربارۀ ایلیا در ملاکی باید تحقق یابد. اگرچه در اینجا عیسی این را نمیگوید که نبوت آمدنِ ایلیا پیش از آمدنِ عیسی مربوط به بازگشت دوبارۀ عیسی میشود و احتمالاً ایلیا یکی از آن دو شاهد مکاشفه ۲:۱۱-۱۳ است.
یک) در مورد پسر انسان نوشته شده است که باید رنج بسیار کشد و تحقیر شود: عیسی اینجا توجه آنها را به تفاوت بین نخستینبار که بر روی زمین میآید و بازگشت دوبارهاش جلب میکند. همۀ شاگردان بهخوبی از پیشگوییهای مربوط به جلال مسیح موعود آگاه هستند. عیسی از ایشان خواست تا نبوتهایی که دربارۀ رنج و زحمتهای او هستند را در نظر داشته باشند، نبوتهایی که میگفتند او باید تحقیر شود.
ج. بهعلاوه، من به شما میگویم که ایلیا… آمد: اگرچه حقیقت داشت که در رابطه با بازگشت دوبارۀ عیسی ایلیا باید میآمد، اما به یک مفهوم نیز ایلیا، در شخص یحیی تعمیددهنده آمده است.
یک) یحیی صورت تناسخیافتۀ ایلیا نیست، اما او در همان نقش و در همان روح ایلیا خدمت کرد. یحیای تعمیددهنده از همان نوع یا تصویری از ایلیا بود.
عیسی روح پلیدی را که قدرت زیادی داشت از یک پسر اخراج میکند.
۱. آیات (۱۴-۱۸) شاگردان توانایی بیرونکردن دیو را ندارند.
چون نزد دیگر شاگردان رسیدند، دیدند گروهی بیشمار گردشان ایستادهاند و علمای دین نیز با ایشان مباحثه میکنند. جماعت تا عیسی را دیدند، همگی غرق در حیرت شدند و دواندوان آمده، او را سلام دادند. عیسی پرسید: «دربارۀ چه چیز با آنها بحث میکنید؟» مردی از میان جمعیت پاسخ داد: «استاد، پسرم را نزدت آوردهام. او گرفتار روحی است که قدرت سخنگفتن را از وی بازگرفته است. چون او را میگیرد، به زمینش میافکند، به گونهای که دهانش کف میکند و دندانهایش به هم فشرده شده، بدنش خشک میشود. از شاگردانت خواستم آن روح را بیرون کنند، امّا نتوانستند.»
الف. علمای دین نیز با ایشان مباحثه میکنند: از متن میتوان منطقاً برداشت کرد که کاتبان شاگردان را بهخاطر عدم تواناییشان در کمککردن به پسر دیو زده، به باد انتقاد گرفته بودند. «ممکن است این سؤال پیش آید که چرا همین کاتبان به جای اینکه شاگردان مغلوب و مأیوس را بیش از این پیش روی جماعت شرمنده کنند، خودشان اقدام به اخراج آن دیو نکردند تا شاهدی بر راستدینی آنها باشد.» (کول)
یک) این نوع درگیری دقیقاً همانی بود که پطرس میخواست با ماندن بالای کوه از آن پرهیز کند (مرقس ۵:۹)، اما این راهش نبود. آنها باید از کوه پایین میآمدند و با آنچه برایشان پیش میآمد، روبهرو میشدند.
دو) «او با کاتبانی که جر و بحث میکردند، پدری آشفته حال، پسری دیوزده و شاگردانی شکستخورده روبرو شد… او جروبحث را ساکت کرد، آن پدر را آرامی بخشید، پسر را شفا داد و شاگردان را تعلیم داد.» (مورگان)
ب. گرفتار روحی است که قدرت سخنگفتن را از وی بازگرفته است: یهودیانی که آن موقع در کار اخراج ارواح پلید بودند، چنین کاری را بسیار سخت یا شاید غیرممکن، میدانستند. چرا که باور داشتند که برای اخراجِ دیو، باید نامش را بدانید و اگر دیو، لال باشد، بههیچوجه نمیتوان از نامش مطلع شد.
ج. چون او را میگیرد، به زمینش میافکند، بهگونهای که دهانش کف میکند و دندانهایش به هم فشرده شده، بدنش خشک میشود: این پسر نشانههایی را بروز میداد که امروز بسیاری آن را نشانهٔ صرع میدانند، اما عیسی به این پی برد که این علائم همه بر اثر دیوزدگی به وجود آمدهاند. قطعاً برخی از کسانی که امروزه آنها را بیماران جسمانی یا روانی میدانیم، درحقیقت دیوزده هستند.
یک) عیسی آن دیو را موجودی جدا از پسر خطاب قرار میدهد، چنانکه اغلب چنین میکند. سخت میتوان باور کرد که عیسی صرفاً خرافات و باورهای عمومی را به خود جلب میکند. در این مورد، او آشکارا دیو را علتِ شوربختیِ آن پسر میداند.» (روبرتسون)
د. از شاگردانت خواستم آن روح را بیرون کنند، امّا نتوانستند: اگرچه عیسی به شاگردان در برابر روحهای ناپاک اقتدار بخشیده بود، اما این رویارویی با روح پلید، برای آنها بسیار دشوار بود (مرقس ۷:۶).
یک) ظاهراً بعضی از دیوها قویتر هستند، به این معنا که لجبازتر یا وحشتناکتر هستند. به نظر میرسد که افسسیان ۱۲:۶ انواع متفاوتی از دیوها را تشریح میکند و این تصور که بعضی از گونهها را از بقیه قدرتمندتر بدانیم، دشوار نیست.
۲. آیات (۱۹-۲۷) عیسی پسر را آزاد میکند.
عیسی در پاسخ گفت: «ای نسل بیایمان، تا به کی با شما باشم و تحملتان کنم؟ او را نزد من بیاورید.» پس او را آوردند. روح چون عیسی را دید، در دم پسر را به تشنج افکند بهگونهای که بر زمین افتاد و در همان حال که کف بر دهان آورده بود، بر خاک غلتان شد. عیسی از پدر او پرسید: «چند وقت است که به این وضع دچار است؟» پاسخ داد: «از کودکی. این روح بارها او را در آب و آتش افکنده تا هلاکش کند. اگر میتوانی بر ما شفقت فرما و یاریمان ده.» عیسی گفت: «اگر میتوانی؟ برای کسی که ایمان دارد همه چیز ممکن است.» پدرِ آن پسر بیدرنگ با صدای بلند گفت: «ایمان دارم؛ یاریام ده تا بر بیایمانی خود غالب آیم!» چون عیسی دید که گروهی دواندوان به آن سو میآیند، بر روح پلید نهیب زده، گفت: «ای روح کر و لال، به تو دستور میدهم از او بیرون آیی و دیگر هرگز به او داخل نشوی!» روح نعرهای برکشید و پسر را سخت تکان داده، از وی بیرون آمد. پسر همچون پیکری بیجان شد، بهگونهای که بسیاری گفتند: «مرده است.» امّا عیسی دستِ پسر را گرفته، او را برخیزانید، و پسر بر پا ایستاد.
الف. ای نسل بیایمان، تا به کی با شما باشم و تحملتان کنم؟ هنگامی که عیسی نسلی بیایمان را توصیف میکند، شاید به علمای دینِ مناقشهگر، یا آن پدر ناامید، یا شاگردان مغلوب اشاره میکند.
ب. روح چون عیسی را دید، در دم پسر را به تشنج افکند بهگونهای که بر زمین افتاد: هنگامی که عیسی نزدیک آمد، آن روحِ پلید در درون پسر میدانست که فرصت کوتاهی دارد. میخواست پیش از آنکه برود تا آنجا که میتواند آسیب برساند.
ج. اگر میتوانی: بهنظر میرسید که آن مرد مطمئن نیست که عیسی بتواند کاری انجام دهد. ولی کلمهٔ «اگر» مربوط به آنچه از عیسی برمیآمد، نمیشد. «اگر» متوجۀ ایمان آن مرد است. بنابراین، عیسی به او گفت که برای کسی که ایمان دارد همه چیز ممکن است. هنگامی که به خدا اعتماد میکنیم که حقیقت دارد و همۀ وعدههایش نیز حقیقت دارد، همهچیز که او وعده میدهد ممکن است.
د. ایمان دارم؛ یاریام ده تا بر بیایمانی خود غالب آیم: در این شرح ماجرا پدرِ درمانده از طرف عیسی در زمینهٔ ایمان مورد چالش قرار میگیرد. او به قدرت عیسی برای آزادی پسرش ایمان داشت، اگر غیر از این بود، اصلاً چرا شخصی باید نزد عیسی میآمد؟ اما عیسی شکهای او را تشخیص داد. بنابراین او با اشک به عیسی التماس کرد: یاریام ده تا بر بیایمانی خود غالب آیم
یک) در این مورد، بیایمانی آن مرد به معنای گردنکشی یا رد کردن وعدۀ خدا نبود. او وعدۀ خدا را انکار نکرد؛ بلکه در پی آن وعده بود. اگرچه این وعده آنقدر خوب بود که بهنظر میآمد حقیقت نداشته باشد. از این رو گفت: «یاریام ده تا بر بیایمانی خود غالب آیم!»
دو) انسان تنها از روی ایمان میتواند بگوید: یاریام ده تا بر بیایمانی خود غالب آیم، هنگامی که انسانها ایمان ندارند، نسبت به بیایمانی خود آگاهی ندارند، اما به محض آنکه کمی ایمان پیدا میکنند، شروع میکنند به آگاهی پیداکردن از عظمت بیایمانی خود.» (اِسْپِرجن)
ه. نعرهای برکشید و پسر را سخت تکان داده، از وی بیرون آمد: اگرچه آن دیو در پایان نمایشی از قدرت خود بر پا کرد، اما عیسی هیچ مشکلی در رویارویی با او نداشت. از آنجایی که آن دیو میدانست باید برود، بزرگترین آسیبی که میتوانست را پیش از رفتن وارد کرد. اما آسیبی پردوام نبود.
۳. آیات (۲۸-۲۹) چرا شاگردان ناموفق بودند؟
چون عیسی به خانه رفت، شاگردانش در خلوت از او پرسیدند: «چرا ما نتوانستیم آن روح را بیرون کنیم؟» پاسخ داد: «این جنس جز به دعا بیرون نمیآید.»
الف. چرا ما نتوانستیم آن روح را بیرون کنیم؟ عیسی پاسخ میدهد که به دلیل ضعف آنها است: به دلیل فقدان دعا [و روزه] بیرون نمیآید.
ب. این جنس جز به دعا بیرون نمیآید: این بدان معنا نیست که دعا و در برخی از ترجمهها روزه ما را بیش از پیش لایقِ بیرونکردن دیوها میکند. به این معناست که دعا و روزه ما را به قلب خدا نزدیکتر میسازد و با قدرت او همسوتر میشویم. این دو بیانی از وابستگی مطلق ما بر او هستند.
یک) عیسی پیشتر به شاگردان اقتدار بر دیوها را بخشیده بود (مرقس ۱۴:۳-۱۵) با این وجود، «اقتداری که عیسی به آنها بخشیده بود تنها زمانی مؤثر واقع میشد که با ایمان به کار گرفته شود، اما ایمان باید از راه انظباط روحانی و عبادت، پرورش پیدا کند.» (ویرزبی)
دو) این وابستگی مطلق به خدا چارۀ بسیاری از مشکلات روحانی است. هنگامی از خود ناامید میشوید که بر خود اتکا میکنید.
بهسوی اورشلیم.
۱. آیات (۳۰-۳۲) عیسی مأموریت خود را به شاگردانش یادآوری میکند.
آنها آن مکان را ترک کردند و از میان جلیل گذشتند. عیسی نمیخواست کسی بداند او کجاست، زیرا شاگردان خود را تعلیم میداد و در اینباره بدیشان سخن میگفت که: «پسر انسان به دست مردم تسلیم خواهد شد و او را خواهند کشت. امّا سه روز پس از کشتهشدن، بر خواهد خاست.» ولی منظور او را درنیافتند و میترسیدند از او سؤال کنند.
الف. عیسی نمیخواست کسی بداند او کجاست: احتمالاً به این دلیل بود که عیسی نمیخواست جمعیت زیادی از جلیلیها او را دوره کنند و مانع این سفر مهم به اورشلیم بشوند.
ب. پسر انسان به دست مردم تسلیم خواهد شد و او را خواهند کشت: عیسی در مرقس ۸:۳۱ بهروشنی دربارۀ سرنوشت خود به شاگردانش گفت. اینک که از جلیل به سوی اورشلیم به راه افتادهاند، به سوی آن سرنوشتی روانه شدهاند که عیسی از آن گفته بود.
ج. ولی منظور او را درنیافتند: عیسی در مورد خود گفت که میمیرد و از میان مردگان بر میخیزد، ولی شاگردان نتوانستند شنیدهٔ خود از عیسی را هضم کنند. متأسفانه میترسیدند از او سؤال کنند.
۲. آیات (۳۳-۳۴) مباحثۀ بین راه.
سپس به کَفَرناحوم آمدند. هنگامی که در خانه بودند، عیسی از شاگردان پرسید: «بین راه دربارۀ چه چیز بحث میکردید؟» ایشان خاموش ماندند، زیرا در راه در این باره بحث میکردند که کدامیک از آنها بزرگتر است.
الف. ایشان خاموش ماندند: این سکوت از روی شرمساری بود. نشان میداد که آنها از اینکه نگران بزرگی خود بودند، شرمگین بودند. این حس شرم، حسی حقیقی بود و ثابت کرد که بعضی از پیامهای عیسی در حال نفوذ در قلبشان بود.
ب. بین راه دربارۀ چه چیز بحث میکردید؟ به نظر میآید که این موضوع مورد علاقۀ بحث در بین شاگردان بود. همۀ آنها روی عیسی حساب میکردند که بهعنوان مسیح موعود و پادشاه بر دنیا پیروز شود و بحث بر سر این بود که چه کسی بیشتر از بقیه لیاقت دارد تا همکار ارشد عیسی شود.
۳. آیات (۳۵-۳۷) بزرگی حقیقی در پادشاهی خدا.
عیسی بنشست و آن دوازده تن را فرا خواند و گفت: «هر که میخواهد نخستین باشد، باید آخرین و خادم همه باشد.» سپس کودکی را برگرفته، در میان ایشان قرار داد و در آغوشش کشیده، به آنها گفت: «هر که چنین کودکی را به نام من بپذیرد، مرا پذیرفته است؛ و هر که مرا بپذیرد، نه مرا، بلکه فرستنده مرا پذیرفته است.»
الف. بنشست: نکتهای مهم بود، چون عیسی با نشستن، نشان داد که میخواهد به آنها تعلیمی بدهد. «وقتی خاخام میخواست امری مهم را تعلیم دهد، در نقش خود مثل استادی که به شاگردان و دانشپژوهان خود تعلیم میدهد، بر جای مینشست. عیسی پیش از آنکه صحبت کند، عمداً در موضعی قرار گرفت که خاخام پیش از تعلیم به شاگردانش بر خود میگرفت.» (بارکلی)
ب. هر که میخواهد نخستین باشد، باید آخرین و خادم همه باشد: پرسش، این بود که «چه کسی بزرگترین است؟» عیسی میتوانست چنین پاسخ بدهد: «ای نادانها- من از همه بزرگتر هستم.» اما عیسی متمرکز بر خود نبود. برای نمونهآوردن از بزرگی، عیسی آخرین و خادم را انتخاب میکند.
یک) البته که در پادشاهی خدا عیسی بزرگترین است. بنابراین هنگامی که گفت آخرین و خادم درحقیقت خودش را توصیف کرد و بهدرستی ذات خود را بیان نمود. او حقیقتاً نخستین بود، ولی با این وجود بهخاطر ما خود را آخرین و خادم همه کرد.
دو) عیسی ما را به چالش میکشد که آخرینِ همه باشیم. تمایل جهت ستایششدن و مورد تأیید قرار گرفتن باید برای کسی که پیرو عیسی است بیگانه باشد. عیسی از ما میخواهد که آخرین بودن را انتخاب خود بدانیم و بگذاریم تا دیگران بر ما ارجح باشند، نه اینکه مجبور به آخرینبودن باشیم.
سه) عیسی ما را به چالش میکشد تا خادمِ همه باشیم. در نگرش دنیوی نسبت به قدرت، بزرگیِ فرد به این است که چند تن از مردم او را خدمت میکنند. در چین باستان، میان مردم ثروتمند رایج بود که ناخن انگشتان خود را آنقدر بلند کنند که دستانشان برای انجام کارهای روزمره کارایی نداشته باشد. این نشان میداد که آنها نیاز ندارند کاری انجام دهند؛ همیشه خدمتکاری کنارشان منتظر بود. شاید دنیا این را بزرگی بداند، اما خدا اینچنین فکر نمیکند. عیسی اعلام کرد که بزرگی حقیقی این نیست که چند تن شما را خدمت کنند، بلکه در این است که شما چند تن را خدمت کنید.
پنج) «اینطور نبود که عیسی بر جاهطلبی خط بطلان بکشد. بلکه آن را از نو آفرید و جاهطلبی را ارتقاء بخشید. چون جاهطلبیای که قصد فرمانروایی داشت را جایگزینِ جاهطلبیای کرد که میخواست خدمت کند. آن جاهطلبی که به دنبال خدمت به خود بود را جایگزین جاهطلبیِ خدمت به دیگری کرد.» (بارکلی)
ج. سپس کودکی را برگرفته، در میان ایشان قرار داد: عیسی با نشاندادن کودکی بهعنوان نمونه، توجه آنها را به طبیعت و ذات خود جلب میکند. در آن روزگار به کودکان بیشتر به چشم دارایی نگاه میشد تا یک فرد. از مضمون چنین بر میآید که کودکان فقط دیده میشدند، ولی کسی به حرف آنها گوش نمیداد. عیسی گفت نحوهای که کودکان را میپذیریم نشان میدهد که او را چگونه میپذیریم. (هر که چنین کودکی را به نام من بپذیرد، مرا پذیرفته است)
یک) کودکان مایهٔ تهدید محسوب نمیشوند. اگر کودکی ۵ ساله را در کوچهای تاریک ببینیم، نمیترسیم. وقتی حضوری خشن و دلهرهآور داشته باشیم، مثل عیسی رفتار نکردهایم.
دو) کودکان نمیتوانند کسی را فریب بدهند. نمیتوانند والدینشان را گول بزنند. هنگامی که بهخوبی خود را پنهان و دیگران را فریب میدهیم، شبیه عیسی نیستیم.
د. هر که چنین کودکی را به نام من بپذیرد، مرا پذیرفته است: عیسی آخرینِ همه و خادم همه بود و هنگامی که کودکی را حرمت میکنیم و او یا کسی که همچون عیسی خادم است را میپذیریم، درحقیقت خود عیسی را حرمت نهاده و پذیرفتهایم.
۴. آیات (۳۸-۴۲) بزرگی حقیقی اهل طرفداری از این دسته و آن دسته نیست، بلکه طبیعتی فراگیر دارد.
یوحنا گفت: «استاد، شخصی را دیدیم که به نام تو دیو اخراج میکرد، امّا چون از ما نبود، او را بازداشتیم.» عیسی گفت: «بازش مدارید، زیرا کسی نمیتواند به نام من معجزه کند و دمی بعد، در حق من بد بگوید. زیرا هر که بر ضد ما نیست، با ماست. آمین، به شما میگویم، هر که از آن سبب که به مسیح تعلّق دارید حتی جامی آب به نام من به شما بدهد، بیگمان بیپاداش نخواهد ماند. «و هر که سبب شود یکی از این کوچکان که به من ایمان دارند لغزش خورَد، او را بهتر آن میبود که سنگ آسیابی بزرگ به گردنش بیاویزند و به دریا افکنند!»
الف. استاد، شخصی را دیدیم: شاگردان عیسی باید ناامید شده باشند که دیگر پیروان عیسی با موفقیت دیوها را بیرون میکنند، درحالیکه آنها بهتازگی در این کار شکست خورده بودند (مرقس ۱۸:۹). جای تعجبی ندارد که یوحنا خواست مانع آنها شود.
یک) بنابراین میتوانیم با اطمینان تصور کنیم که او یکی از شاگردان یحیای تعمیددهنده بود که به فرمان استاد خود به عیسی ایمان آورده بود، یا یکی از هفتاد تنی بود که مسیح او را فرستاده بود (لوقا ۱:۱۰-۷). کسی که پس از پایان مأموریتش از همراهی شاگردان دیگر سرْ باز زده بود؛ اما از آنجایی که ایمان خود به مسیح را محکم چسبیده بود و با وجدانی پاک پیش میرفت، استادش همچنان بر او تأثیر میگذاشت تا اینکه بتواند مانند شاگردان دیگر دیوها را بیرون کند.» (کلارک)
ب. زیرا هر که بر ضد ما نیست، با ماست: بسیاری هستند که شاید در بعضی از جنبههای تعلیم و سخن خود اشتباه بکنند، اما با این وجود همچنان بهنوعی توجهات را جلب عیسی میکنند. آنهایی که بر ضد عیسایِ کتابمقدسی نیستند، حداقل بهگونهای، همچنان با او هستند.
یک) پولس بسیاری را دید که با انگیزههای گوناگون و فراوان عیسی را موعظه میکنند، انگیزهٔ برخی شرورانه بود، ولی پولس در این بین میتوانست از بشارت دادهشدن و موعظهشدن عیسی شادمان گردد. (فیلیپیان ۱۵:۱-۱۸).
ج. هر که… جامی آب به نام من به شما بدهد: اصل اتحادِ بایسته میداند که در نام عیسی به دیگران مهربانی نشان دهیم. حتی اگر مطابق با فطرت و خوی عیسی، جامی آب به دیگری دهیم، قطعاً بیپاداش نخواهد ماند.
یکی) شاید دادنِ جامی آب به کسی پیشپاافتادهتر از هر چیز دیگر به نظر آید. اما خدا دل فرد را به یاد میآورد، نه پیشکشی او را.
د. هر که سبب شود یکی از این کوچکان که به من ایمان دارند لغزش خورَد: اگر عمل کوچکی که از روی مهربانی به نام عیسی برای دیگران میکنیم، تا ابد به یاد آورده خواهد شد، پس هر کاری که سبب لغزش میشود نیز به یاد آورده خواهد شد. مجازات چنین عملی جدی است: او را بهتر آن میبود که سنگ آسیابی بزرگ به گردنش بیاویزند و به دریا افکنند.
یک) در آن روزگار، سنگهای آسیاب دو سایزِ متفاوت داشتند. زنان از سنگ کوچکتر برای آسیابکردن غلات در مقادیر پایین استفاده میکردند. سنگ آسیاب بزرگتر توسط الاغی چرخانده میشد تا مقادیر زیادی از غلات را آسیاب کند. عیسی در این قسمت به سنگ آسیاب بزرگ اشاره کرده است.
دو) بعضی از مسیحیان نسبت به دخالتدادن مسیحیان جوان و ضعیف در مناقشات و نفاقهای خود بیتوجه هستند. آنها خود بدون اینکه آسیب زیادی ببینند، از آن واقعه عبور میکنند، اما کار اغلب آن کوچکانی که با خود به آن مناقشه کشاندهاند، ختم به نابودی میشود.
۵. آیات (۴۳-۴۸) اضطرار ورود به ملکوت خدا.
اگر دستت تو را میلغزاند، آن را قطع کن. زیرا تو را بهتر آن است که علیل به حیات راه یابی تا آنکه با دو دست به دوزخ روی، به آتشی که هرگز خاموش نمیشود.
[جایی که کرم آنها نمیمیرد
و آتش خاموشی نمیپذیرد.]
و اگر پایت تو را میلغزاند، آن را قطع کن. زیرا تو را بهتر آن است که لنگ به حیات راه یابی، تا آنکه با دو پا به دوزخ افکنده شوی. [جایی که کِرم آنها نمیمیرد و آتش خاموشی نمیپذیرد.] و اگر چشمت تو را میلغزاند، آن را به در آر، زیرا تو را بهتر آن است که با یک چشم به پادشاهی خدا راه یابی، تا آنکه با دو چشم به دوزخ افکنده شوی.
الف. اگر دستت تو را میلغزاند، آن را قطع کن: با کمال تأسف، بعضی افراد این سخنان عیسی را به نحوی برداشت کردهاند که عیناً منظور عیسی چنین بوده است. این افراد دستان خود را قطع کرده یا زبان خود را بریدهاند و به اشتباه فکر کردهاند که با این روش با گناه مبارزه کردهاند.
یک) مشکل در این قسمت این است که با برداشت عینی از سخنان عیسی، میفهمیم که بریدن دست و پا برای کنترل گناه کافی نیست. گناه بیشتر موضوعی مربوط به قلب است تا اعضا و جوارح و اگر دست راستم را ببرم، دست چپم همچنان آمادهٔ گناهکردن است. اگر تمامی اعضای بدن خود را هم قطع کنم، هنوز هم میتوانم در فکر و دل خود گناه کنم.
دو) «این سخن دستوری برای بریدن اعضای بدنمان نبود، بلکه عیسی به قویترین شکل ممکن از پرداخت سنگینترین بها سخن میگوید.» (لِین)
ب. زیرا تو را بهتر آن است که علیل به حیات راه یابی تا آنکه با دو دست به دوزخ روی: عیسی با این توصیه تلاش کرد تا برداشت نادرستی که برای شاگردان پیش آمده بود، تصحیح کند. آنها فکر میکردند که ملکوت یا پادشاهی بیش از هر چیز به معنای پاداش است و وجه قربانی را مد نظر نداشتند.
یک) عیسی اساساً آنچه که در مرقس ۳۴:۸-۳۵ ثبت شده را دوباره تکرار میکند: اگر سعی داریم که زندگی خود را نجات بدهیم، آن را از دست خواهیم داد و پیروی از عیسی بدین معناست که صلیب خود را برداریم و از پی او برویم.
ج. به دوزخ روی، به آتشی که هرگز خاموش نمیشود: واژۀ دوزخ ترجمۀ یونانی باستان از واژۀ عبری «وادی هینوم» است. مکانی خارج از دیوارهای اورشلیم بود که با پرستش مولِک و قربانیکردن انسان از آن هتک حرمت شده بود، بدین ترتیب به جایی برای سوزاندنِ زباله و پسماندها بدل شد. آتشِ شعلهور و کرمهای مشمئزکننده تصویری ملموس و مؤثر از سرنوشتی لعنشده ایجاد میکنند.
یک) این مکان در مکاشفه ۱۳:۲-۱۵ «دریاچۀ آتش» نیز نامیده شده است. جایی که برای شیطان و فرشتههایش آماده شده است (متی ۴۱:۲۵).
دو) که هرگز خاموش نمیشود: «کودکی قاشق به دست زودتر از شخصی ملعون میتواند آب دریا را خالی کند. رودخانهای که از گوگرد باشد با سوختن تمام نمیشود.» (تْرَپ)
د. جایی که کرم آنها نمیمیرد: «گویی کلمهٔ “کرم“ برای هر کس معنایی خاص دارد، میتواند پشیمانیِ ناشی از شرارتی که مرتکب آن شده و فیضی که آن را رد نموده باشد؛ درحالیکه آتش، موقعیتی است که به زجری جانکاه دچار میشوید و معنای آن بین همه مشترک است. ای خواننده! باشد که خدایِ حی تو را از این کرم و آتش برهاند!» (کلارک)
یک) «این کرم (که آن را ماورایی فرض میگیریم) پشیمانی و تأمل غضبناک جان بر خطای عمدی خود و اکنون بینوایی محزونکننده است. قطعاً قبل از اینکه دوستانتان بر مایملکِ باقیمانده پس از شما مناقشه کنند، و کرمها برای رسیدن به تن بیجانتان تقلا کنند و ارواح پلید بکوشند تا به شما برسند، به آنچه گفتم بیاندیشید.» (تْرَپ)
دو) پیام عیسی روشن بود: بدانید که جهنم چه جای وحشتناکی است، برای اجتناب از آن، هر کاری که میتوانید بکنید. بنابراین، نمیتوانیم تنها در چهارچوب پاداش به پادشاهی خدا بیاندیشیم؛ باید قربانیگذراندن را نیز در نظر داشته باشیم.
۶. آیات (۴۹-۵۰) عیسی از نمک و آتش سخن میگوید.
«زیرا همه با آتش نمکین خواهند شد. نمک نیکوست، امّا اگر خاصیتش را از دست بدهد، چگونه میتوان آن را نمکین ساخت؟ شما نیز در خود نمک داشته باشید و با یکدیگر در صلح و صفا به سر برید.»
الف. زیرا همه با آتش نمکین خواهند شد: عیسی اعلام کرد که شاگردانش و همهٔ قربانیها با آتش نمکین خواهند شد. نمک باید خاصیتش را حفظ کند و همین امر در میان ما صلح برقرار میکند.
ب. زیرا همه با آتش نمکین خواهند شد: این متن سبب تفسیرهای گوناگون شد.
یک) نخستین تفسیر اصلی این است که آتش به محنت و رنج اشاره دارد؛ این دو توأم با «قربانیهای زندۀ» (رومیان ۱:۱۲) شاگردان هستند. از آنجایی که قربانیهای عهدعتیق همیشه شامل نمک نیز میشده است (لاویان ۱۳:۲)، عیسی میگوید: «همانطور که شریعت قربانیگذراندن را لازم میداند، بنابراین قربانیِ زندهٔ پیروانِ من نیز باید با رنج و محنت نمکین شود.»
دو) تفسیر اصلی دیگر این است که آتش به روحالقدس اشاره دارد. چون حضور او در زندگیمان به ما طعم میبخشد، زندگی ما را تصفیه و حفظ میکند و به آن چاشنی میافزاید، پس «قربانیهای زندۀ» ما را مقبول خدا میسازد.