فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!
مرقس باب ۱۰ – عیسی دربارۀ ازدواج، ثروت و خدمت تعلیم میدهد
ازدواج و طلاق.
۱. آیات (۱-۲) آزمایشی از طرف فریسیها: آیا جایز است که مرد زن خود را طلاق دهد؟
عیسی آن مکان را ترک کرد و به نواحی یهودیه و آن سوی رود اردن رفت. دیگر بار جماعتها نزد او گرد آمدند، و او بنا به روال همیشۀ خود، به آنها تعلیم میداد. فَریسیان نزدش آمدند و برای آزمایش از او پرسیدند: «آیا جایز است که مرد زن خود را طلاق دهد؟»
الف. آیا جایز است که مرد زن خود را طلاق دهد؟ در روزگار عیسی طلاق موضوعی بحثبرانگیز بود و دربارۀ این موضوع دو مکتب اصلی فکری وجود داشت که هر دو طرفدارانِ زیادی داشتند. نخستین مکتب متعلق به خاخام هیلِّل بود (که دیدگاهی سهلگیر و مردمی داشت) و مکتب خاخام شمّای (دیدگاهی سختگیرانه و نامحبوب داشت).
ب. آیا جایز است که مرد زن خود را طلاق دهد؟ نکتۀ واقعی دربارۀ پرسش فریسیان در روایت متی روشن میشود: «آیا جایز است مرد، زن خود را به هر علتی طلاق دهد؟» (متی ۳:۱۹) چنانچه پرسش «چنین جایز است؟» باشد پس میتوان هر دلیلی را برای جایزشمردنِ امری قائل شد.
دو) این بحث بر شریعت موسی در تثنیه ۱:۲۴ بنا گشته است: «چون کسی زنی اختیار کرده، با وی ازدواج کند، و سپس در نظرش پسند نیاید از آنرو که چیزی قبیح در او بیابد، و طلاقنامهای نوشته به دستش دهد و او را از خانۀ خویش براند» خاخامها در بحثی که با هم داشتند، تلاش میکردند به این پرسش پاسخ بدهند که «چه چیزی قبیح به شمار میآید؟»
دو) برداشت خاخام شمّای از قبیح، بیعفتی بود و گفت که این تنها دلیل معتبر برای طلاق است. اما خاخام هیلّل قبیح را آنچه مردم صلاح بدانند و تشخیص دهند تعریف کرده است. تا جایی که اگر زنْ صبحانه را میسوزاند، دلیلی معتبر برای طلاق محسوب میشد.
سه) ویلیام بارْکْلِی تعلیم خاخام هیلّل را دربارۀ طلاق و واژۀ قبیح در تثنیه ۱:۲۴ چنین توضیح میدهد: «آنها گفتند که میتواند بدان معنا باشد که اگر زنی وعده غذایی را خراب کرده باشد، یا در خیابان گشت زده باشد یا با مرد غریبهای صحبت کرده باشد یا شوهرش بشنود که با یکی از بستگانِ او نامحترمانه سخن گفته یا اگر زنی اهل جاروجنجال باشد (که بهعنوان زنی شناخته میشد که صدایش در خانهٔ کناری شنیده میشد). خاخام آکیبا حتی تا این جا پیش رفت که گفت به این معناست که مردی، زنی دیگر را زیباتر از همسر خود بداند.»
ج. برای آزمایش از او: فریسیان تلاش کردند عیسی را وادار کنند که علیه موسی یا علیه افکار عمومی صحبت کند؛ آنها امیدوار بودند که او را در دام بیاندازند.
۲. آیات (۳-۹) عیسی بر ازدواج و نقشۀ خدا در ازدواج تأکید میکند.
عیسی در پاسخ گفت: «موسی چه حکمی به شما داده است؟» گفتند: «موسی اجازه داده که مرد طلاقنامهای بنویسد و زن خود را رها کند.» عیسی به آنها فرمود: «موسی به سبب سختدلی شما این حکم را برایتان نوشت. امّا از آغازِ آفرینش، خدا ”ایشان را مرد و زن آفرید.“ و ”از همینرو، مرد پدر و مادر خود را ترک کرده، به زن خویش خواهد پیوست، و آن دو یک تن خواهند شد.“ بنابراین، از آن پس دیگر دو نیستند، بلکه یک تن میباشند. پس آنچه را خدا پیوست، انسان جدا نسازد.»
الف. موسی چه حکمی به شما داده است؟ عیسی بر مرکزیت موضوعی که در تثنیه ۲۴:۱ آمده، تأکید کرد. موسی حکم طلاق نداد؛ بلکه اجازهٔ آن را صادر نمود. این گفته خلاف تعلیم خاخام هیلِّل بود که فکر میکرد اگر به هر دلیل زن شما خوشایندتان نباشد، وظیفهای پارسایانه بر دوش شماست که همسرتان را طلاق دهید.
یک) خاخامهای آن عصر میگفتند: «اگر مردی زن بدی داشته باشد، وظیفۀ مذهبی اوست که آن زن را طلاق دهد.» عیسی خلاف چنین باوری را تعلیم داد.
ب. به سبب سختدلی شما این حکم را برایتان نوشت: اعطاشدن حکم طلاق در شریعت موسی همسو با سختدلی قوم بود. خدا به هیچوجه حکمِ طلاق را صادر نکرد، بلکه بهخاطر سختدلی گروهی تعدیگر مجاز دانسته شد (گروهی که در بیوفاییکردن به همسرانشان سنگدل بودند). به علاوه چنین حکمی بهخاطر سختدلی گروهی تَمردجو جایز دانسته شد (کسانی که توانایی بخشش کامل را نداشتند و قادر به احیای روابط آسیب دیدهٔ خود نبودند.)
یک) شریعتی که در تثنیه ۱:۲۴ آمده، در اصل جهت محافظت از زنِ مطلقه بیان شد. «موسی طلاق را مجاز شمرد تا برای زنی که طلاق داده شده بود گواهی طلاق صادر شود…کاربرد اصلی آن این بود که زنی که توسط شوهرش طرد شده بود تا اندازهای از حمایت برخوردار شود.» (لِین)
ج. امّا از آغازِ آفرینش: اینک عیسی از صحبت دربارۀ طلاق به صحبت دربارۀ ازدواج گذار میکند. مشکل این نبود که آنها قانون طلاق را نفهمیده بودند، مشکل این بود که آنها متوجه نشده بودند که خدا دربارۀ ازدواج چه گفته است.
یک) این تأکید بر ازدواج به جای طلاق، برای هرکس که به حفظ ازدواج علاقه داشته باشد، رویکردی حکیمانه است. هنگامی که همه چیز در ازدواج سخت شده است، طلاق نمیتواند بهعنوان گزینه مطرح شود. ازدواج مانند آینه است؛ هرچه که در مقابلش بگذاریم، آن را بازتاب میدهد. اگر کسی در ذهن خود بهراحتی طلاق را گزینهای مناسب بداند، احتمال طلاق بسیار بیشتر خواهد بود.
دو) از آغاز: درخور توجه است که عیسی ما را به ابتدای [آفرینش] میبرد تا دربارۀ ازدواج بیاموزیم. امروزه بسیاری دوست دارند بگویند: «ما در دوران متفاوتی زندگی میکنیم» یا «امروزه قوانین فرق دارند» یا «ما نیازمند درکی مدرن از این موضوع هستیم»، ولی با همهٔ این اوصاف، عیسی میدانست که پاسخها در بازگشت به ابتدا یافت میشوند.
د. از آغازِ آفرینش، خدا ”ایشان را مرد و زن آفرید.”: هدف واقعی خدا برای ازدواج در طلاق به انجام نمیرسد، بلکه در دریافت نقشۀ اصیل خدا برای ازدواج تحقق مییابد. با گفتن «خدا ایشان را… آفرید»، عیسی بر مالکیت خدا بر ازدواج تأکید میکند، که بنیان آن بر خداست و نه بر انسان، پس در ازدواج قوانین او باید اعمال شوند.
ه. از آن پس دیگر دو نیستند، بلکه یک تن میباشند: عیسی با کشاندن موضوع به مسائل بنیادی در ازدواج، باصراحت اعلام کرد که زوجها باید دوران مجردی خود را ترک کنند (مرد پدر و مادر خود را ترک کرده) و در رابطهای قرار بگیرند که یک تن شوند که هم واقعیت است از آن نظر که دو نیستند و هم یک هدف بدان معنا که یک تن خواهند شد.
یک) عبارتِ به زن خویش خواهد پیوست، «چسبیدن دو چیز با چسب به یکدیگر» را میرساند. «با چسب به زنت بچسب… شوهر باید به نحوی محکم به همسرش بچسبد که گویی قسمتی از خود اوست.» (تِرَپ)
دو) واژهای که عیسی برای بیان پیوستن در زبان اصلی به کار برد، درحقیقت به معنای «با یوغ به هم متصلشدن است.» زوجها نیز مانند دو حیوان که با یوغ به هم بسته میشوند، باید با هم کار کنند تا در راهی پیش بروند که واقعاً به هم بپیوندند، همانطوری که خدا از آنها میخواهد به هم بپیوندند.
سه) اینجا اتحادی تازه و مهمتر دیده میشود. پیوندی که بین شوهر و زن وجود دارد، باید حتی از پیوند بین پدر و مادر و فرزند قویتر باشد. پیوندِ ازدواج باید از پیوند خونی قویتر باشد. «و شریعت خدا این نبود که مرد هر وقت که خواست، همسرش را ترک کند، بلکه باید پدر و مادر خود را به هدف پیوستن به همسرش ترک کند؛ و همسرش را مانند بدن خویش محبت کند.» (پول)
چهار) «نه تنها بدان معناست که باید «یک تن» درنظر گرفته شوند، بلکه بهواسطهٔ اتحادی کامل در منافع و شراکتی ناگسستنی در زندگی، ثروت، آسایش و پشتیبانی، خواستهها، تمایلات، شادیها و غمها، دو روح در یک تن میباشند.» (کلارک)
و. آنچه را خدا پیوست، انسان جدا نسازد: سپس، عیسی به فریسیان یادآوری میکند که ازدواج پیوندی روحانی در پیشگاه خداست. ازدواج تنها قراردادی اجتماعی نیست و همانطور که خدا پیوسته است، خود نیز آنها را کنار یکدیگر نگاه خواهد داشت.
یک) عیسی با بهکاربردن واژههای پیوست و جدا نکند، به ما یادآوری میکند که طلاق واقعاً مانند قطع عضو است. گاهی در شرایط بسیار حاد، شاید قطع عضو کار درستی باشد. اما بیمار باید نخست تشخیصی درخور چنین راه حلی حداکثری داشته باشد.
۳. آیات (۱۰-۱۲) عیسی موضوع را برای شاگردان خود روشن میکند.
چون در خانه بودند، شاگردان دیگر بار دربارۀ این موضوع از عیسی سؤال کردند. عیسی فرمود: «هر که زن خود را طلاق دهد و زنی دیگر اختیار کند، نسبت به زن خود مرتکب زنا شده است. و اگر زنی از شوهر خود طلاق گیرد و شوهری دیگر اختیار کند، مرتکب زنا شده است.»
الف. شاگردان دیگر بار دربارۀ این موضوع از عیسی سؤال کردند: این قسمت، تعلیمی نیست که در قالبِ یک آیه همه چیز را دربارۀ طلاق و ازدواج بیان کرده باشد. عیسی بهروشنی پیرو آنچه که در آیات قبلی این باب گفته بود سخن میگوید، در آن آیات اشاره کرد که خدا طلاق را در صورت بیعفتی جنسی مجاز دانسته، ولی حکمی در این مورد صادر نفرموده است. عیسی درحقیقت به این سؤال پاسخ میدهد: «پس تکلیف طلاقی که بهخاطر موضوعات دیگر رخ میدهد، چه میشود؟»
ب. هر که زن خود را طلاق دهد و زنی دیگر اختیار کند، نسبت به زن خود مرتکب زنا شده است: این متن را تنها با در نظر گرفتن اراده و مشورت کامل خدا قادر به درکنمودن هستیم (اعمال ۲۷:۲۰). در متی این تعلیم به شکل کاملتری ثبت شده است. متی نوشته است که عیسی گفت: «به شما میگویم، هر که زن خود را به علتی غیر از خیانت در زناشویی طلاق دهد و زنی دیگر اختیار کند، زنا کرده است.» (متی ۹:۱۹). عیسی با این پاسخ مفهوم واژۀ قبیح را در تثنیه ۱:۲۴ تفسیر میکند که نشان میدهد طلاق (و آزادی برای ازدواج مجدد) تنها در مورد بیعفتی جنسی مجاز شمرده شده است.
یک) واژۀ یونانی باستان برای بیعفتی، «پورنِیا» است. این واژه طیف معنایی گسترده و طیف وسیعی از رفتارهای نامناسب جنسی را در میگیرد. ممکن است شخص، بدون اینکه زنای کامل کرده باشد نیز به پورنِیا گناهکار باشد.
دو) پولس در موردی که همسر بیایمان فردی بخواهد او را ترک کند نیز اجازۀ طلاق میدهد (اول قرنتیان ۱۵:۷).
سه) توجه کنید که عدم تفاهم، دوستنداشتن یکدیگر، خشونت و تهیدستی معیاری مناسب برای طلاق نیستند، اما میتوانند ملاکی برای جدایی و امتناع از رابطهٔ زناشویی در بستر ازدواج باشند.
ج. نسبت به زن خود مرتکب زنا شده است: دلیل آنکه فردی که طلاقی مشروع نگرفته باشد با ازدواج دوباره مرتکب زنا میشود (همینطور همسران تازۀ آنها) این است که چنین اشخاصی از نظر خدا طلاق نگرفتهاند. از آنجایی که ازدواج پیشین آنها همچنان معتبر است، درحقیقت آنها مرتکب گناه دوهمسری و زنا شدهاند.
یک) باید با این واقعیت کنار آییم که ازدواج، بهعنوان قولی که به خدا، همسرمان و دنیا داده میشود، قولی الزامآور است و نمیتوان آن را به صلاحدید خود زیر پا گذاریم. موارد معینی هست که خدا اجازه میدهد این قول باطل گردد، اما این به خدا مربوط میشود، نه ما.
د. و اگر زنی از شوهر خود طلاق گیرد و شوهری دیگر اختیار کند، مرتکب زنا شده است: این سخنِ عیسی نشان میدهد که چرا در نظر داشتن اراده و مشورت کامل خدا در هر امری، حائز اهمیت است. اگر این تنها جایی در کتابمقدس بود که دربارۀ طلاق و ازدواج دوباره صحبت میشد، آنگاه باید میگفتیم که اگر هر کس، به هر دلیلی طلاق بگیرد، زنا کرده است و بنابراین خدا در مورد هر طلاقی هرگز اجازۀ ازدواج دوباره را نمیدهد. اما اگر اراده و مشورت کامل خدا را در این زمینه بپذیریم، امکان ندارد چنین چیزی بگوییم.
یک) برخی اراده و مشورت کامل خدا را نادیده میگیرند و میگویند که پس از طلاق، خدا هرگز اجازۀ ازدواج دوباره را نمیدهد. اما هنگامی که آنچه را که کل کتابمقدس دربارۀ این موضوع میگوید در نظر میگیریم، درمییابیم که اگر طلاق بر اساس ملاکهای کتابمقدسی باشد (زنا یا رهاشدن توسط همسری بیایمان)، حق ازدواج مجدد وجود دارد.
دو) اگر طلاقی بر اساس ملاکهای کتابمقدسی نباشد، یعنی آن طلاقی نباشد که عیسی اینجا به آن اشاره میکند، پس هیچ حقی برای ازدواج دوباره وجود ندارد. این بدان علت است که تا آنجایی که به خدا مربوط میشود، ازدواج همچنان پابرجاست و ازدواجی دیگر زنا خواهد بود.
سه) این بدان معناست که هنگامی که خدا از آسمان به پایین نگاه میکند، سه گروه نمیبیند: مجرد، متأهل و مطلقه. او دو دسته را مد نظر دارد: مجرد و متأهل. یا شما مقید به ازدواج هستید یا نیستید. اگر مقید هستید، نمیتوانید با فرد دیگری ازدواج کنید. اگر مقید نیستید، آزادید تا در خداوند ازدواج کنید. درک ارادهٔ کامل خدا در رابطه با این موضوع افراد را در کلیسا از لکۀ ننگِ «مطلقهبودن» آزاد میکند.
۴. آیات (۱۳-۱۶) عیسی کودکان را برکت داد و آنها را بهعنوان نمونهای از اینکه چگونه باید پادشاهی خدا را دریافت کنیم مثال زد.
مردم کودکان را نزد عیسی آوردند تا بر آنها دست بگذارد. امّا شاگردان مردم را برای این کار سرزنش کردند. عیسی چون این را دید، خشمگین شد و به شاگردان خود گفت: «بگذارید کودکان نزد من آیند؛ آنان را بازمدارید، زیرا پادشاهی خدا از آن چنینکسان است. آمین، به شما میگویم، هر که پادشاهی خدا را همچون کودکی نپذیرد، هرگز بدان راه نخواهد یافت.» آنگاه کودکان را در آغوش کشیده، بر آنان دست نهاد و ایشان را برکت داد.
الف. مردم کودکان را نزد عیسی آوردند: واژۀ یونانی باستان « prosphora»که برای آوردند به کار رفته، بیانگر آن است که مردم بچههای خود را برای تقدیمکردن نزد عیسی آوردند. واژهای که معمولاً برای اشاره به قربانیها به کار میرفت، اینجا انگارهٔ تقدیم را میرساند.» (بروس)
ب. بگذارید کودکان نزد من آیند: بچهها عاشق این بودند که نزد عیسی بیایند و چیزی که اینجا گفته شده این است که بچهها او را دوست داشتند و او بچهها را دوست داشت. کودکان بدجنسها و بداخلاقها را دوست ندارند
ج. امّا شاگردان مردم را برای این کار سرزنش کردند: از آنجایی که کودکان بسیار دوست دارند نزد عیسی بیایند، ما نباید هرگز مانع راه آنها باشیم یا از عهدۀ مهیاکردن راهی برایشان برنیاییم. ما امروزه بیشتر از آنچه زنان یهودیه دربارۀ عیسی میدانستند، میدانیم. آیا دلیل موجهی هست که کودکان خود را نزد عیسی نیاوریم؟
یک) این کار وظیفهای بر دوش خادمان کودکان و بهویژه پدر و مادرها میگذارد. دعا و کلام پدر و مادر میتواند تأثیر زیادی بر نجات کودک داشته باشد. چارلز اِسپِرجن هنگامی که مدتها از زمان ورودش به بزرگسالی میگذرد، دعاهایی که مادرش برای او میکرد را چنین به یاد دارد: «سپس دعای مادر به یادم آمد و بعضی از کلمات دعای مادر را هرگز فراموش نخواهم کرد، حتی زمانی که مویمان سفید شود. در مورد خاصی دعای او را به یاد دارم: “خداوندا، حال اگر فرزندانم با گناه پیش روند، از غفلت نیست که هلاک میشوند و در روز داوری اگر به مسیح آویزان نشوند، چیزی نمیگذرد که جان بر ضد آنها شهادت میدهد.“ این فکر که مادری علیه من شهادت بدهد، به افکار و احساسات من نفوذ کرد و دلم را شوراند.»
دو) هنگامی که به یاد بیاوریم که کودکان زندگی طولانیای را برای خدمت به خدا پیش روی دارند، آوردنِ آنها نزد عیسی اهمیت ویژهای مییابد. «خشمگین میشوید اگر بگویم که نجات پسربچهای بیش از نجات مردی بالغ، ارزش دارد؟ این رحمت بیکران خداست که بعضی را در هفتادسالگی، نجات میدهد؛ چون چه کار خوبی در سالهای سوختهٔ آخر عمرشان از آنها بر میآید؟ هنگامی که به پنجاه یا شصت سالگی میرسیم، تقریباً فرسوده شده و اگر همۀ جوانی خود را با شرارت گذرانده باشیم، دیگر چه چیزی برای خدا باقی میماند؟ اما از این پسران و دختران عزیز میتوان چیزی بنا نمود. اگر اکنون خود را به مسیح تسلیم کنند، ممکن است روزهایی بلند، شاد و مقدس پیش روی خود داشته باشند که با آن میتوانند با تمام قلبشان خدا را خدمت کنند. چه کسی میداند که ممکن است چقدر خدا از آنها جلال بیابد؟ باشد که باعث برکت سرزمینهای بتپرست باشند و باشد که همۀ ملتها از آنها تعلیم بیابند.» (اسپرجن)
د. آنگاه کودکان را در آغوش کشیده، بر آنان دست نهاد و ایشان را برکت داد: عیسی بهسادگی و در عین حال با قدرت آنها را برکت داد. فعل یونانی که اینجا به کار رفته، تأکیدی و معنای تحتاللفظی آن «مشتاقانه برکتدادن» است.
یک) آیا کودکان میتوانستند چنین برکتی را از عیسی دریافت کنند؟ چرا که کودکان بدون اینکه تلاش کنند خود را سزاوار این برکت بسازند یا وانمود کنند که به آن نیازی ندارند، برکت عیسی را دریافت میکنند. ما نیز باید به همانسان برکت خدا را دریافت کنیم.
ه. زیرا پادشاهی خدا از آن چنینکسان است: کودکان تنها برای این نیستند که برکت داده شوند؛ آنها مثالی هستند از اینکه ما چگونه باید با ایمانی همچون ایمانِ کودکان و نه با ایمانی کودکانه وارد پادشاهی خدا شویم. باید با ایمانی نزد خدا بیاییم که درست مانند کودکی خردسال که به پدر خود اعتماد میکند، به خدا اعتماد کنیم و همۀ مشکلات خود را به بابای خود بسپاریم.
یک) تأکید بر این نیست که کودکان فروتن و بیگناه هستند، چون گاهی چنین نیستند. بلکه تأکید بر این حقیقت است که کودکان میپذیرند و احساس نمیکنند که باید برای هر چیزی که میگیرند شایسته باشند. کودکان اغلب تنها کاری که میتوانند بکنند، قبولکردن است. آنها از روی غرور و خودکافیبینی هدیه را رد نمیکنند. بنابراین باید ملکوت خدا را همچون کودکان بپذیریم، چون مطمئناً بهخاطر آنچه انجام میدهیم یا آنچه شایستگیاش را داریم بدان داخل نمیشویم.
عیسی دربارۀ ثروت تعلیم میدهد.
۱. آیات (۱۷-۱۸) مردی مشتاق از عیسی سؤال میپرسد.
چون عیسی بهراه افتاد، مردی دواندوان آمده، در برابرش زانو زد و پرسید: «استادِ نیکو، چه کنم تا وارث حیات جاویدان شوم؟» عیسی پاسخ داد: «چرا مرا نیکو میخوانی؟ هیچکس نیکو نیست جز خدا فقط.
الف. استادِ نیکو: این عنوان هرگز برای هیچ خاخامِ دیگری در دوران عیسی به کار نرفت، چون بر بیگناهبودن و نیکویی کامل دلالت دارد. عیسی و دیگران تشخیص دادند که تنها او با چنین عنوانی نامیده شده است.
یک) «در کلِ تلمود هیچ نمونۀ دیگری وجود ندارد که خاخامی “استاد نیکو“ خطاب گردد.» (پِلُمِر، نقلشده در گِلْدِنْهایْس) تنها خدا توسط خاخامهای دوران باستان «نیکو» خوانده میشد.
ب. چرا مرا نیکو میخوانی؟ عیسی الوهیت خود را انکار نمیکرد. در عوض، او از مرد جوان خواست تا به این موضوع بیاندیشد. گویی که عیسی گفته باشد: «آیا واقعاً میدانی چه میگویی وقتی مرا نیکو خواندی؟»
ج. چه کنم تا وارث حیات جاویدان شوم؟ پرسش آن مرد متمرکز بر این بود که چه باید بکند. او میپنداشت که حیات جاویدان اکتسابی است و باید سزاوار آن شود و ارتباطی به رابطه ندارد. همانطور که در مقابل عیسی به زانو درآمده بود، صِرْفِ نزدیکی به عیسی، او را بیش از هر چه از دستش بر میآمد، به نجات نزدیکتر ساخت. او نمیخواست که عیسی نجاتدهندهاش باشد؛ بلکه از عیسی میخواست که به او نشان دهد، چگونه نجاتدهندۀ خود باشد.
یک) بهعلاوه آن مرد واقعاً نمیدانست که عیسی کیست. او فکر میکرد که پارسا است و واقعاً نمیخواست بداند که چگونه آدمی است. هنگامی که نمیدانید عیسی واقعاً کیست، احتمالاً نمیدانید خودتان هم که هستید. شناخت عیسی ارجحیت دارد.
۲. آیات (۱۹-۲۲) مشورت عیسی به مرد جوان.
«احکام را میدانی: ”قتل مکن، زنا مکن، دزدی مکن، شهادت دروغ مده، فریبکاری مکن، پدر و مادر خود را گرامی دار.“ » آن مرد در پاسخ گفت: «استاد، همۀ اینها را از کودکی به جا آوردهام.» عیسی به او نگریسته، محبتش کرد و گفت: «تو را یک چیز کم است؛ برو آنچه داری بفروش و بهایش را به تنگدستان بده که در آسمان گنج خواهی داشت. آنگاه بیا و از من پیروی کن.» مرد از این سخن نومید شد و اندوهگین از آنجا رفت، زیرا ثروت بسیار داشت.
الف. احکام را میدانی: چون این مرد یهودی بود، پس احکام را میدانست. عیسی با احتیاط تنها آن فرامینی را به او نقل کرد که اغلب دستهٔ دوم احکام نامیده میشوند و به چگونگی رفتار ما با دیگران پرداختهاند.
یک) هر یک از این فرامین ناب، عادلانه و نیکو هستند. اگر همه بر اساس این پنج قانون که عیسی اینجا بدانها اشاره میکند زندگی میکردند، دنیا جای بسیار بهتری میبود.
ب. استاد، همۀ اینها را از کودکی به جا آوردهام: این مردِ توانگر در پاسخ به عیسی، از خود تعریف کرد که همۀ این احکام را نگاه داشته و اینکه از دوران کودکی خود اینچنین زندگی کرده است. انجام این احکام آنگونه که معمولاً تفسیر میشدند ممکن بود، اما مطابق با آن مفهوم حقیقی که خدا برای این احکام در نظر داشت، به جا آوردنشان غیر ممکن بود.
یک) در فیلیپیان ۶:۳ پولس گفت که گمان میبرده، همۀ احکام را بهعنوان یهودیای دیندار نگاه داشته است. او دربارۀ طرز فکرش در آن زمان نوشته است که به لحاظ «پارساییِ شریعتی، بیعیب» بود.
دو) با این وجود عیسی با موعظۀ سر کوه، مفهوم واقعی شریعت را به ما آموخت که به دل برمیگردد، نه اعمال. ممکن است هرگز زنا نکرده باشید، ولی دل شما آکنده از زنا باشد؛ یا دلی داشته باشید که پر از حس کشتن است، اگرچه هرگز قتلی مرتکب نشدهاید؛ یا شاید دلی داشته باشید که دزدی میکند، حتی اگر هرگز دزدی نکنید. خدا همانطور که به اعمال نگاه میکند، به دل ما نیز مینگرد.
سه) آن مرد باید اینگونه پاسخ میداد: «امکان ندارد شریعت را نگاه داشته باشم یا اینکه بتوانم شریعت خدا را کاملاً نگاه دارم. من به نجاتدهنده محتاجم.»
ج. عیسی به او نگریسته، محبتش کرد و گفت: دل عیسی برای این مرد آکنده از محبت بود، چون زندگی او بسیار توخالی بود. او از نردبان ترقی تا به انتها بالا رفته و سپس متوجه شده که نردبان او بر دیواری اشتباه تکیه داده شده است.
د. تو را یک چیز کم است: عیسی به جای آنکه انجام شریعت توسط آن مرد را به چالش بکشد (که حق چنین کاری را هم داشت)، موضوع بحث آن جوان را بسط داد و در همان زمینه سخن گفت: «پس میخواهی با به جا آوردن کاری برای خدا، احساس رضایت و نجات بکنی؟ بسیار خُب، پس همۀ این کارها را انجام بده.» عیسی میخواست که آن مرد بیهودگی حس رضایت یا نجاتی که با انجامدادن کاری به دست میآید را درک کند، اما چنین نشد.
یک) اگرچه عیسی بهطور خاص وعدۀ گنج آسمان را به او داد، او بین محبتنمودن به خدا و ثروتش، خدا را برنگزید. آن مرد بیشتر به گنجهای انسانی علاقهمند بود تا گنجهای آسمانیِ خدا. اساساً بتپرست بود. به جای خدای حقیقیِ کتابمقدس، ثروتْ خدای او بود. در زندگی او پول جای نخست را داشت.
ه. آنگاه بیا و از من پیروی کن: این مرد هم مثل ذات اکثر نوع بشر، گرایش به پارساییِ عمل-محور داشت؛ او پرسید: «چه کنم» اگر واقعاً بخواهیم که کاری برای خدا انجام دهیم، باید با باور داشتن به عیسی شروع کنیم که پدر او را فرستاد (یوحنا ۲۹:۶).
یک) هدف عیسی این نبود که آن مرد را غمگین بسازد؛ با این وجود او تنها با انجام آنچه که عیسی بدو گفت میتوانست خوشحال شود. بنابراین، او از این سخن نومید شد و اندوهگین از آنجا رفت. بسیاری از مردم تقریباً همه چیز دارند، اما همچنان محزون هستند.
۳. آیات (۲۳-۲۷) دشواری ثروتمندان.
عیسی به اطراف نگریسته، به شاگردان خود گفت: «چه دشوار است راهیابی ثروتمندان به پادشاهی خدا!» شاگردان از سخنان او در شگفت شدند. امّا عیسی بار دیگر به آنها گفت: «ای فرزندان، راهیافتن به پادشاهی خدا چه دشوار است! گذشتنِ شتر از سوراخ سوزن آسانتر است از راهیابی شخص ثروتمند به پادشاهی خدا.» شاگردان که بسیار شگفتزده بودند، به یکدیگر میگفتند: «پس چه کسی میتواند نجات یابد؟» عیسی بدیشان چشم دوخت و گفت: «برای انسان ناممکن است، امّا برای خدا چنین نیست؛ زیرا همه چیز برای خدا ممکن است.»
الف. «چه دشوار است راهیابی ثروتمندان به پادشاهی خدا!» شاگردان از سخنان او در شگفت شدند: ما هم مانند شاگردان، بهسختی میبینیم که چگونه ثروت میتواند مانع ما برای ورود به پادشاهی خدا شود. مایلیم فکر کنیم که تنها ثروت میتواند برای ما برکت و نیکویی به بار بیاورد.
یک) کلام عیسی شاگردان را حیرتزده کرد، زیرا برداشت آنها این بود که ثروت همیشه نشانهای از برکت و لطف خداست. آنها فکر میکردند که فرد ثروتمند بهطور خاص نجات یافته است.
ب. ثروتمندان: اغلب در مورد سخن عیسی در این قسمت، عذر خود را موجه میدانیم، چرا که خودمان را ثروتمند به حساب نمیآوریم. بااینحال، در قیاس با این توانگر جوان و ثروتمند، هر یک از ما از رفاه و تجملات بیشتری بهره میبریم.
ج. ای فرزندان، راهیافتن به پادشاهی خدا چه دشوار است: مال و اموال به نوعی سختی اشاره دارند، چون ما را در این دنیا خشنود میسازند و باعث میشوند به فکر آینده نباشیم. همچنین این حقیقت دارد که اغلب اوقات ثروت به قیمت از دستدادن خدا به دست میآید.
یک) شاید بین وابستهبودن کودک و استقلال مردی ثروتمند تضادی قائل باشیم. عیسی به این اشاره کرد که احتمالش زیاد است که کودک پادشاهی خدا را به ارث ببرد تا مرد ثروتمند.
دو) مهمتر اینکه، مردی که ثروتمند است، اغلب فردی است با عملکردی موفق. او کارش را درست انجام داده، بنابراین ثروتمند است. ساده است که در مورد نجات و رابطهاش با خدا نیز چنین بپندارد که همه به عملکرد موفق او مربوط میشوند، درحالیکه درحقیقت به پذیرش فروتنانه ربط دارند.
د. گذشتنِ شتر از سوراخ سوزن آسانتر است از راهیابی شخص ثروتمند به پادشاهی خدا: نجات برای انسان و با دیدگاه او مانند عبورکردن شتر از سوراخ سوزن است. اما برای خدا، امری ممکن است.
یک) «شتر بزرگترین حیوانی بود که در سرزمین فلسطینیان یافت میشد. تضاد فاحشی که بین بزرگترین حیوان و کوچکترین شکاف وجود دارد بیانگر آن است که سخن انسانی یا غیر ممکن است و یا پوچ.» (لِین)
دو) «کوششهایی شده است تا کلام عیسی دربارۀ شتر و سوراخ سوزن به نحوی توضیح داده شود که شتر بخواهد از دربی کوچک عبور کند یا اینکه واژۀ «Kamilon» به معنای «طنابی قطور» درحقیقت به جای «Kamelon» و به معنای «شتر» برداشت شود. چنین توضیحاتی گمراهکنندهاند. آنها این نکته را در نظر نگرفتهاند که عیسی با این کار تصویری جذاب رسم میکند.» (موریس)
ه. همه چیز برای خدا ممکن است: با این وجود، فیض خدا برای نجات مرد ثروتمند کافی است. اگر بخواهیم از کتابمقدس نمونه بیاوریم، افرادی چون زکی، یوسف اهل رامّه و برنابا را میتوان نام برد و در طول تاریخ مثالهای بسیار زیادی هست.
۴. آیات (۲۸-۳۱) پاداش ما و راه حل مشکل ثروتمندان.
آنگاه پطرس سخن آغاز کرد و گفت: «اینک ما همه چیز را ترک گفتهایم و از تو پیروی میکنیم.» عیسی فرمود: «آمین، به شما میگویم، کسی نیست که بهخاطر من و بهخاطر انجیل، خانه یا برادران یا خواهران یا مادر یا پدر یا فرزندان یا املاک خود را ترک کرده باشد، و در این عصر صد برابر بیشتر خانهها و برادران و خواهران و مادران و فرزندان و املاک -و همراه آن، آزارها- به دست نیاورد، و در عصر آینده نیز از حیات جاویدان بهرهمند نگردد. امّا بسیاری که اوّلین هستند آخرین خواهند شد، و آخرینها اوّلین!»
الف. اینک ما همه چیز را ترک گفتهایم و از تو پیروی میکنیم: برخلاف آن جوان ثروتمند و توانمند، شاگردان همه چیز را ترک گفته بودند تا عیسی را پیروی کنند؛ پاداش آنها چه خواهد بود؟ بهنظر میآید که این پرسش بهطور خاص از سوی پطرس مطرح میشد.
یک) قطعاً برای شاگردان افتخار ویژهای وجود داشت. احتمالاً در زمینهٔ پادشاهی، در حکومت هزاره، در داوری جایگاه خاصی خواهند داشت. رسولان نیز افتخار کمک به بنای بنیانی واحد برای کلیسا را داشتند (افسسیان ۲۰:۲) و در اورشلیمِ جدید نیز نشانهای بارز از آنها وجود خواهد داشت (مکاشفه ۱۴:۲۱).
ب. کسی نیست که بهخاطر من و بهخاطر انجیل، خانه یا برادران یا خواهران… را ترک کرده باشد، و در این عصر صد برابر بیشتر… به دست نیاورد: برای آنهایی که در راه عیسی فداکاری میکنند، افتخاری جهانشمول وجود خواهد داشت. هر آنچه که برای او ترک کرده باشند، چندین برابر بیشتر بهعلاوۀ حیات جاویدان را خواهند یافت.
یک) مسلماً مقصود از صد برابر معنای عینی آن نیست، چون اگر چنین بود، عیسی وعدهٔ صدها مادر و صدها همسر را داده بود.
ج. امّا بسیاری که اوّلین هستند آخرین خواهند شد، و آخرینها اوّلین: این جمله کیفیت پاداش شاگردان را مشخص میکرد. همۀ کسانی که برای خداوند فداکاری میکنند، پاداش خواهند یافت، اما شاید راه خدا و زمانبندی او با روش انسان و زمانبندی او برای دریافت پاداش یکی نباشند. هنگامی که خدا پاداش میدهد باید انتظار چیزهایی را داشت که دور از انتظار بودند.
یک) همانطور که در متی ۱:۲۰-۱۶ آمده است، عیسی مَثَل صاحب باغ و کارگران را تعلیم داد که به نحوی قدرتمند حق و توانایی خدا را در پاداشدادن به روشی غیرمعمول (اگرچه به هیچ وجه غیرمنصفانه نیست) تصویر میکند.
دو) «در روایت پایانی در مییابیم که اگر کسی چیزی را برای خداوند عیسی مسیح ترک گفته باشد، بیاجر نمانده است. اگرچه او برای تعیین اینکه چه کسی قرار است نخست باشد و چه کسی آخر، روش خود را دارد.» (اِسپِرجن)
۵. آیات (۳۲-۳۴) عیسی دوباره سرنوشت پیش روی خود در اورشلیم را اعلام میکند.
آنان در راه اورشلیم بودند و عیسی پیشاپیش ایشان راه میپیمود. شاگردان در شگفت بودند و کسانی که از پی آنها میرفتند، هراسان. عیسی دیگر بار آن دوازده تن را به کناری برد و آنچه را میبایست بر او بگذرد، برایشان بیان کرد. فرمود: «اینک به اورشلیم میرویم. در آنجا پسر انسان را به سران کاهنان و علمای دین تسلیم خواهند کرد. آنان او را به مرگ محکوم خواهند نمود و به اقوام بیگانه خواهند سپرد. ایشان استهزایش کرده، آبِ دهان بر وی خواهند انداخت و تازیانهاش زده، خواهند کشت. امّا پس از سه روز بر خواهد خاست.»
الف. شاگردان در شگفت بودند و کسانی که از پی آنها میرفتند، هراسان: همانطور که به اورشلیم نزدیک میشدند، شاگردان خطرِ مأموریت خود را احساس کردند. عدهای در پی به دام انداختن عیسی بودند و با این وجود، عیسی پیشاپیش ایشان راه میپیمود. بنابراین شاگردان از شجاعت عیسی در شگفت بودند و به دلیل سرنوشتی که در اورشلیم در انتظارشان بود، هراسان شدند.
یک) گاه ما به اندازۀ کافی دربارۀ شجاعت عیسی نمیاندیشیم. شجاعت زیادی میطلبد که او با پای خود مستقیم و جلوی چشم شاگردان به سوی سرنوشتش در جُلجتا برود. از طرف دیگر، شجاعت او با توجه به بزدلی ما مسیحیان هنگام ایستادگیکردن برای عیسی، خیرهکنندهتر میشود. او از اینکه برای ما بایستد، نترسید.
دو) کسانی که از پی آنها میرفتند، هراسان: در عینِحال شاگردان نیز برای پیروی از عیسی ستوده شدهاند. درست است که هراسان شدند، اما از عقب او نیز روان شدند.
ب. آنان او را به مرگ محکوم خواهند نمود و به اقوام بیگانه خواهند سپرد: عیسی پیشتر به شاگردانش گفته بود که به صلیب کشیده خواهد شد و در روز سوم برخواهد خواست (مرقس ۳۱:۸). در انجیل مرقس، این نخستینبار است که عیسی بر آنها آشکار میکند که او را به اقوام بیگانه خواهند سپرد. این اهانت و خیانت، افزوده بر کارهای دیگرشان بود.
یک) سپردهشدن به دست امتها پرده از این برمیدارد که عیسی توسط هموطنان خود تحقیر خواهد شد، چون غیریهودیان باید آخرین کسانی میبودند که مسیحِ قوم خدا باید به دست آنها سپرده میشد.» (لین)
ج. ایشان استهزایش کرده، آبِ دهان بر وی خواهند انداخت و تازیانهاش زده، خواهند کشت: مشخصاً، عیسی به شرم ناشی از رنج خود اشاره کرد. عیسی از نظر احساسی به وحشتناکترین شکل در مرگ خود رنج کشید و این بهخاطر محبت او نسبت به ما بود.
یک) اینکه عیسی شرم خود را با شاگردانش در میان گذاشت، بر کلیسای نخستین اثری برجاگذاشت که دلیلی برای تعهد و قوت آنها شد. اعمال ۴۱:۵ میگوید: «رسولان شادیکنان از حضور اهل شورا بیرون رفتند، زیرا شایسته شمرده شده بودند که بهخاطر آن نام اهانت ببینند.» این بدین معنا نیست که شاگردان بهخاطر خودِ آن رسوایی شادی کردند، چون عیسی بهخاطر خودِ آن بیحرمتی شادی نکرد (عبرانیان ۲:۱۲). در عوض آنها شاد بودند که همراه عیسی دانسته میشدند و با شادی و در صورت الزام شرمی که باید را به جان میخریدند.
بزرگی حقیقی در پادشاهی خدا.
۱. آیات (۳۵-۳۷) یعقوب و یوحنا مقام و منزلت را درخواست میکنند.
یعقوب و یوحنا پسران زِبِدی نزد او آمدند و گفتند: «استاد، تقاضا داریم آنچه از تو میخواهیم، برایمان به جای آوری!» بدیشان گفت: «چه میخواهید برایتان بکنم؟» گفتند: «عطا فرما که در جلال تو، یکی بر جانب راست و دیگری بر جانب چپ تو بنشینیم.»
الف. عطا فرما که در جلال تو، یکی بر جانب راست و دیگری بر جانب چپ تو بنشینیم: شاگردان بهرغم اشارهٔ مستمر به رنجی که در پیش رو بود، همچنان در این اندیشه بودند که هنگامی که عیسی به اورشلیم برسد، پادشاهیای سیاسی را برقرار میکند. اینجا یعقوب و یوحنا از عیسی خواستند که در حکومتِ خود که پیشبینی میکردند بزودی برقرار شود، مقامهای بالایی به آنها ببخشد.
یک) کرسیِ دست راست مقامی افتخاری بود. جایگاه افتخاری دوم کرسی سمت چپ بود (اول پادشاهان ۱۹:۲، مزمور ۱:۱۱۰). آنها خواستار معتبرترین مناصب در حکومت عیسی بودند.
ب. استاد، تقاضا داریم آنچه از تو میخواهیم، برایمان به جای آوری: جای شکی نیست که این سخن نتیجۀ موضوع گفتگوی مستمری بود که در میان شاگردان صورت میگرفت. آنها اغلب دربارۀ اینکه چه کسی میان آنها از همه بزرگتر است، صحبت میکردند (مرقس ۳۳:۹-۳۴). یعقوب و یوحنا این حس اعتمادبهنفس را داشتند که بزرگترین خواهند بود، بنابراین از عیسی خواستند که در همان لحظه با انتصاب آنها به مناصب عالی، نظرشان را تأیید کند.
۲. آیات (۳۸-۴۱) پاسخ عیسی: هنگام اندیشیدن به این موضوع باید فداکاریکردن را مد نظر داشته باشید، نه جلال خود.
عیسی به آنها فرمود: «شما نمیدانید چه میخواهید. آیا میتوانید از جامی که من مینوشم، بنوشید و تعمیدی را که من میگیرم، بگیرید؟» گفتند: «آری، میتوانیم.» عیسی فرمود: «شکی نیست که از جامی که من مینوشم، خواهید نوشید و تعمیدی را که من میگیرم، خواهید گرفت. امّا بدانید که نشستن بر جانب راست و چپ من، در اختیار من نیست تا آن را به کسی ببخشم. این جایگاه از آنِ کسانی است که برایشان فراهم شده است.» چون ده شاگرد دیگر از این امر آگاه شدند، بر یعقوب و یوحنا خشم گرفتند.
الف. شما نمیدانید چه میخواهید: چون یعقوب و یوحنا همچنان دربارۀ پادشاهی خدا نگرشی جسمانی داشتند، واقعاً نمیدانستند که برای بزرگبودن در ملکوت باید چه بهایی پرداخت کرد. اما به این دلیل نبود که عیسی به ایشان نگفته بود.
ب. آیا میتوانید از جامی که من مینوشم، بنوشید: تا آنجایی که میدانیم هم یعقوب و هم یوحنا جام را نوشیدند و در رنج تعمید گرفتند، اما آنها هرکدام به روشی متفاوت این رنج را تجربه کردند.
یک) یعقوب نخستین رسولی بود که شهید شد (اعمال ۱:۱۲-۲). بنا بر روایات، یوحنا هرگز به شهادت نرسید، اگرچه (بنا بر تاریخ قابل استناد کلیسا) از سوءِقصدِ فرو رفتن در دیگی پر از روغنِ در حالِ جوشیدن، نجات پیدا کرد.
دو) «در زبان یونانی رایج، واژۀ تعمید زمانی به کار میرفت که صحبتِ از پا درآمدن توسط بلا یا خطری در میان بود و کاربرد استعارهای مشابهی از “غرقشدن“ نیز در کتابمقدس وجود دارد» (لِین) آیاتی چون مزمور ۷:۴۲، مزمور ۳:۹۳ و مزمور ۲:۶۹ بازتابی از این دیدگاه هستند.
ج. شکی نیست که از جامی که من مینوشم، خواهید نوشید: شاید هنگامی که عیسی این را گفت، لبخند بزرگی، چهرۀ یعقوب و یوحنا را در پوشانده باشد. آنها فکر کردند که چیزی به دست آورده بودند و بقیه شاگردان هم چنین میپنداشتند (چون ده شاگرد دیگر از این امر آگاه شدند، بر یعقوب و یوحنا خشم گرفتند). اگرچه جای شک دارد که عیسی هم لبخند زده باشد، چون میدانست که آنها چه تعمیدی را درخواست میکنند. او میدانست که این تعمید درد و رنج بود.
۲. آیات (۴۲-۴۵) عیسی عظمتِ حقیقی را توصیف میکند.
عیسی ایشان را فرا خواند و گفت: «شما میدانید آنان که حاکمانِ دیگر قومها شمرده میشوند بر ایشان سروری میکنند و بزرگانشان بر ایشان فرمان میرانند. امّا در میان شما چنین نباشد. هرکه میخواهد در میان شما بزرگ باشد، باید خادم شما شود. و هرکه میخواهد در میان شما اوّل باشد، باید غلام همه گردد. چنانکه پسر انسان نیز نیامد تا خدمتش کنند، بلکه آمد تا خدمت کند و جانش را چون بهای رهایی در راه بسیاری بنهد.»
الف. آنان که حاکمانِ دیگر قومها شمرده میشوند بر ایشان سروری میکنند: خواستۀ آنها مبنی بر مقام و منزلت نشان داد که آنها هنوز ذات عیسی را در زمینهٔ رهبری و قدرت نمیشناسند. امروز آنهایی که در کلیسا در پی قدرت و اقتدار هستند تا بر دیگران «سروری کنند» هنوز عیسی و نحوۀ رهبری و زندگی او را درک نکردهاند.
یک) امّا در میان شما چنین نباشد: سرزنشی نیشدار به شیوهای است که کلیسای مدرن به دنبال اقتباس محتوا و سبک از جهان است. واضح است که کلیسا نباید روشهای دنیا را دنبال کند.
ب. هرکه میخواهد در میان شما بزرگ باشد، باید خادم شما شود: در ملکوت خدا، موقعیت، پول و شهرت پیشنیاز رهبری نیستند. خدمت فروتنانه، بزرگترین (و تنها) پیشنیاز این کار است، همانطور که عیسی نیز در خدمت خود چنین نشان داد.
ج. چنانکه پسر انسان نیز نیامد تا خدمتش کنند، بلکه آمد تا خدمت کند: خدمت واقعی به نفع کسانی است که خدمت میشوند، نه به نفع خادم. بسیاری به جای اینکه در اندیشۀ دادن آنچه دارند باشند، برای آنچه که میتوانند از مردم به دست آورند، خدمت میکنند (چه از نظر مادی و چه از نظر احساسی).
د. جانش را چون بهای رهایی در راه بسیاری بنهد: این یکی از بزرگترین ادعاهای عیسی است که دربارۀ خود و خدمتش بیان کرد. او کسی است که به جای گناهکاران میایستد و خود را بهعنوان جایگزینی برای ایشان پیشکش میکند.
یک) «بها استعارهای از هدفی است که عیسی بهخاطر آن زندگیاش را داد و کل مفهوم خدمتش را تعریف میکند. مفهوم غالب در پشت این استعاره، رهایی توسط بازخریدشدن است و چه این رهایی به مفهوم آزادشدنِ زندانیِ جنگی یا برده و یا رهایی از زندگی تباهشده باشد، موضوع همان رهایی است. از آنجایی که ایدۀ همسانسازی یا جایگزینی منطبق با مفهوم فداشدن بود، در عهدعتیق و در محاوره این واژه به عنصر مکمل برای فداشدن بدل گشت. این واژه دربارۀ آزادشدنی سخن میگوید که به بردگی یا زندانیبودن اشاره دارد که انسان نمیتواند خود را از آن برهاند.» (لین)
۴. آیات (۴۶-۵۲) مردی نابینا در راه اورشلیم شفا مییابد.
آنگاه به اَریحا آمدند. و چون عیسی با شاگردان خود و جمعیتی انبوه اَریحا را ترک میگفت، گدایی کور به نام بارتیمائوس، پسر تیمائوس، در کنار راه نشسته بود. چون شنید که عیسای ناصری است، فریاد برکشید که: «ای عیسی، پسر داوود، بر من رحم کن!» بسیاری از مردم بر او عتاب کردند که خاموش شود، امّا او بیشتر فریاد میزد: «ای پسر داوود، بر من رحم کن!» عیسی ایستاد و فرمود: «او را فرا خوانید.» پس آن مرد کور را فرا خوانده، به وی گفتند: «دل قوی دار! برخیز که تو را میخواند.» او بیدرنگ عبای خود را به کناری انداخته، از جای برجست و نزد عیسی آمد. عیسی از او پرسید: «چه میخواهی برایت بکنم؟» پاسخ داد: «استاد، میخواهم بینا شوم.» عیسی به او فرمود: «برو که ایمانت تو را شفا داده است.» آن مرد، در دم بینایی خود را بازیافت و از پی عیسی در راه روانه شد.
الف. ای عیسی، پسر داوود، بر من رحم کن: بارتیمائوسِ نابینا شخصی آنچنان باملاحظه نبود، اما پافشاری میکرد و مصمم بود. مردم تلاش کردند تا او را خاموش کنند، اما نتوانستند، چون او واقعاً میخواست که عیسی را لمس کند.
یک) پافشاری و ماهیت دعای سرسختانهٔ بارتیمائوس مثال خوبی برای دعا است. هیچکس او را سمت عیسی هدایت نکرد، ولی چنین امری او را مأیوس نکرد. کسانی که به او گفتند از عیسی دور بماند، او را ناامید نساختند.
دو) «دروازههای آسمان را بگیرید و آنها را خروشان به لرزه در آورید، به نحوی که گویی میخواهید چارچوب درب را از پاشنه بکنید. بر درب رحمت بایستید و هیچ عدم پذیرشی را نپذیرید. در بزنید و بازهم در بزنید، طوری که فلک به لرزه افتد و بالاخره پاسخ گریههای خود را خواهید شنید. “پادشاهی آسمان به ستیز دچار میشود و ستیز آن را به زور تصاحب میکند. “ دعاهای سرد و بیتفاوت، گوش خدا را به خود جذب نمیکند. با همۀ توان کمان خود را بکشید، تا تیرتان آنقدر بالا برود که به آسمان برسد.» (اسپرجن)
ب. بر من رحم کن: مرد نابینا میدانست که به ترحم عیسی نیاز دارد. او فکر نمیکرد که خدا به او بدهکار است. تنها چیزی که میخواست ترحم عیسی بود.
ج. چه میخواهی برایت بکنم؟ شاید به نظر برسد که نیاز بارتیمائوس آشکار بوده است. اما با این وجود، عیسی پرسشی سنجیده را بیان کرد. هم در پرسش و هم در پاسخِ عیسی قدرتی واقعی وجود داشت. شاید خدا از ما نیز همان سؤال را بپرسد و ما باید بتوانیم پاسخی رسا بدهیم که او را جلال بدهد.
د. استاد، میخواهم بینا شوم: «عنوان استاد نسخهٔ تقویتشدهٔ “رَبای“ یا خاخام است و به معنای “سرور من“ و “استاد من“ است.» (لِین) هنگامی که بارتیمائوس این را گفت، تسلیمشدن فروتنانهٔ خود به عیسی را ابراز نمود.
یک) ماهیت ویژۀ درخواست بارتیمائوس نمونۀ خوبی برای دعاهای ماست. «بر من رحم کن» خواستهای کلی است، اما این دعا او را از درخواستی کلی به درخواستی ویژه رسانید: «میخواهم بینا شوم.»
دو) مطمئن باشید که آن دعاهایی که با احترام کامل بیان میکنید، اگر صادقانه و از صمیم قلب باشند مستقیماً به هدف میزنند. میدانید که روش دعاکردن در پستوی خانه و دعاکردن در خانواده وجود دارد که در این روش شما چیزی درخواست نمیکنید. ممکن است چیزهای بسیار خوبی بگویید و بسیاری از تجربیات خود را عنوان کنید، تعالیمی را که دربارۀ فیض هستند با دقت مرور کنید، اما هیچچیز خاصی درخواست نکنید. چنین دعایی همیشه برای شنونده خستهکننده است و فکر میکنم که برای خود کسانی که چنین دعایی میکنند، نیز ملالآور باشد.» (اِسپِرْجن)
ه. برو که ایمانت تو را شفا داده است: ایمان مردِ کور او را نجات داد، چون ایمانی خاص داشت.
· این ایمان مصصم بود به عیسی برسد (او بیشتر فریاد میزد).
· ایمانی که میدانست عیسی کیست (ای پسر داوود).
· ایمانی که با فروتنی نزد عیسی آمد (بر من رحم کن).
· ایمانی که با فروتنی خود را به عیسی تسلیم کرد (استاد).
· ایمانی که توانست به عیسی بگوید چه میخواهد (میخواهم بینا شوم).
و. در دم بینایی خود را بازیافت و از پی عیسی در راه روانه شد: اینک بارتیمائوسِ کور شفا و نجات یافت. سپس از پی عیسی در راه روانه شد. این موضوع بهطور خاص حائز اهمیت است، چون باید درنظر داشت که عیسی آن موقع در راه رسیدن به اورشلیم بود، جایی که صلیب انتظارش را میکشید.
یک) نخست عیسی به بارتیمائوس گفت که روانه شو. سپس بارتیمائوس از پی عیسی در راه روانه شد. او راه عیسی را راه خود ساخت و پیرو عیسی گردید. بارتیمائوس باید چنین فکر کرده باشد: «اکنون که بیناییام را یافتهام، میخواهم همیشه چشم به عیسی داشته باشم.»
دو) به پسر داوود متوسل شو؛ یک لحظه هم درنگ نکن؛ او در حال گذر است و تو نیز در حال ورود به ابدیت و احتمالاً هرگز فرصتی بهتر از این نصیبت نخواهد شد.» (کلارک)