فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!

عبرانیان باب ۵: عیسی، کاهنی جاودانی.

 

کاهن اعظم شفیق ما.

 

۱. آیات (۱-۴) اصول کهانت تحت شریعت موسی.

هر کاهن اعظم از میان آدمیان انتخاب می‌شود و به نمایندگیِ آدمیان در امور الهی منصوب می‌گردد تا هدایا و قربانی‌ها به جهت گناهان تقدیم کند .او می‌تواند با آنان که ناآگاهانه به راه خطا می‌روند، به‌نرمی رفتار کند، زیرا خود نیز دارای ضعف است. از همین‌رو، باید نه تنها برای گناهان مردم، بلکه برای گناهان خود نیز قربانی تقدیم کند. هیچ‌کس خودْ این افتخار را از آنِ خویش نمی‌سازد، بلکه این افتخار زمانی نصیب شخص می‌شود که خدا او را همانند هارون فراخواند.

الف. هر کاهن اعظم از میان آدمیان انتخاب می‌شود: همانطور که در خروج ۲۸ و بعد از آن شرح داده شده است، خدا در روزگار موسی هم اصل کهانت و هم منصب کاهن اعظم را مقرر نمود. نویسندهٔ رسالهٔ عبرانیان کار کاهن اعظم را با دقت خلاصه می‌کند و می‌گوید: «تا هدایا و قربانی‌ها به جهت گناهان تقدیم کند.» وظیفهٔ اصلی کاهن اعظم این بود که به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم از طریق کاهنان رده پایین­تر، قربانی‌هایی برای خدا انجام دهد.

یک) عبارت «هدایا و قربانی‌ها به جهت گناهان» یادآوری می­کند که هر قربانی کفارهٔ خون را برای گناه تقدیم نمی­کند. بسیاری از آداب گذراندن قربانی، هدیه‌ای ساده به خدا بود، که سپاس و میل به مشارکت را نشان می‌داد.

ب.او می‌تواند با آنان که ناآگاهانه به راه خطا می‌روند، به‌نرمی رفتار کند: در حالت ایده‌آل، کاهن اعظم چیزی بیش از یک بُرندهٔ گوشت بود که حیواناتی را برای قربانی تقدیم می­کرد. او همچنین با آنان که ناآگاهانه به راه خطا می‌روند، به‌نرمی رفتار می­کرد و قربانی‌های کفاره را با قلبی پرمحبت برای مردم می‌گذراند. کاهن اعظم طبق این طرز فکر، به‌نرمی رفتار می‌کرد، چون متوجه بود که خود نیز دارای ضعف است.

یک) خدا فرامین خاصی جهت کمک به کاهن اعظم برای خدمت با شفقت و دلسوزی (نرمی) صادر نمود. بر پیش‌سینهٔ کاهن اعظم دوازده سنگ حک شده با نام قبایل اسرائیل و بر روی تسمه­های سرشانه، سنگ­هایی بود که نام قبایل بر آنها حک شده بود. بدین ترتیب، قوم اسرائیل همواره بر قلب و بر شانه­های کاهن اعظم بودند (خروج ۴:۲۸-۳۰). مقصود برانگیختن و تحریک نرمی و دلسوزی کاهن اعظم بود.

ج .از همین‌رو، باید نه تنها برای گناهان مردم، بلکه برای گناهان خود نیز قربانی تقدیم کند: خدا همچنین فرامین ویژه­ای برای کمک به کاهن اعظم جهت خدمت صادر فرمود، زیرا می­دانست، که او خود نیز دارای ضعف است. در روزِ کفاره، کاهن اعظم، ابتدا می‌بایست برای خود قربانی می‌کرد تا به او و ملت یادآوری کند که، او باید درست مانند بقیه قوم اسرائیل، برای گناهانش کفاره بدهد (لاویان1:16-6).

د. هیچ‌کس خودْ این افتخار را از آنِ خویش نمی‌سازد، بلکه این افتخار زمانی نصیب شخص می‌شود که خدا او را همانند هارون فراخواند: کاهن اعظم از اجتماع قوم خدا گرفته شد، اما توسط قوم خدا انتخاب نشده بود. او را خدا برای قومش منصوب نمود. اصل این است که هیچ‌کس خودْ این افتخار را از آنِ خویش نمی‌سازد، منصب کاهن اعظم چیزی برای آرزو داشتن یا لشکرکشی نبود. این حق تولد داده شده و بنابراین توسط خدا انتخاب شده بود. این افتخاری بود که هیچ‌کس نمی­توانست خود به آن دست یابد.

یک) کهانت واقعی و کاهن اعظم از تبار خاصی می­آمدند. همهٔ کاهنان از تبار یعقوب، نوهٔ ابراهیم، که نام او به اسرائیل تغییر یافت، آمدند. هر کاهن از لاویان، یکی از دوازده پسر اسرائیل می­آمد. خدا لاویان را به‌عنوان قبیله­ای جدا کرد تا به او خدمت کنند و نمایندهٔ او نزد کل قوم اسرائیل باشند (خروج ۲:۱۳ و اعداد ۴۰:۳-۴۱). لاوی سه پسر داشت: جِرشون، قُهات و مِراری. هر کدام از این خانواده­ها وظایف خاص خود را داشتند. خانوادﮤ جِرشون مراقب حجاب (پرده)، حصار و پرده­های خیمه بودند (اعداد ۲۵:۳-۲۶) خاندان قُهات مراقب اثاثیه خیمه مانند چراغدان، مذبح بخور و صندوق عهد بودند (اعداد ۳۱:۳-۳۲). خانوادﮤ مِراری از تخته­ها و ستون­های خیمه و حصار مراقبت می‌کردند (اعداد ۳۶:۳-۳۷). این خانواده­ها به‌درستی کاهن نبودند، اگرچه آنها لاوی بودند. خود کهانت از هارون، برادر موسی و از خاندان قهات می­آمد. خاندان هارون و نسلش، کاهنان و کاهن اعظم بودند که می‌توانستند در خود خیمه خدمت کنند و برای خدا قربانی بگذرانند. کاهن اعظم عموماً پسر ارشد هارون بود، مگر اینکه به دلیل گناه (مانند ناداب و ابیهو در لاویان ۱:۱۰-۳) یا طبق مقررات لاویان ۲۱ رد صلاحیت شوند. به این شکل، کهانت منتخب مردم نبود، بلکه توسط خدا انتخاب می­شد. انسان، کاهن اعظم را منصوب نمی‌کرد.

دو) موارد وحشتناکی وجود دارد که احتمال داده می­شود، مردانی که کاهن نبوده (اما) به‌عنوان کاهن عمل می‌کردند. (موارد زیر) شامل این (می­شود):

                                           ·         قورح که در زلزله الهی بلعیده شد (اعداد ۱۶).

                                           ·         شائول، که از جایگاه خود به‌عنوان پادشاه طرد شد (اول سموئیل ۱۳).

                                           ·         عزیا که در خود معبد به‌عنوان تنبیه به جذام مبتلا شد (دوم تواریخ ۲۶:۱۶).

سه) امروزه ما نیز از اینکه کاهن خودمان باشیم منع شده­ایم. تکبر است که فکر کنیم می‌توانیم به تنهایی و بدون کاهن به خدا نزدیک شویم. اما این نیز خرافهٔ بزرگی است که فکر کنیم به کاهنی غیر از خودِ عیسی مسیح نیاز داریم. خدا عیسی را به‌عنوان میانجی و کاهن مهیا می­کند و ما باید از کاهنی که خدا ارائه می­کند، استفاده کنیم.

چهار) «گناهکار نمی‌تواند مستقیماً یا با اتکا بر خود، در قبال خدا، حکم مباشر را داشته باشد، ولی به‌واسطهٔ کاهن، که ذهن خدا را می‌شناسد و آن را به اجرا در می‌آورد قادر به این امر می‌شود… منطقِ بشری از زمان سقوط چنین گواهی می‌دهد؛ هیچ ملتی را نمی‌بینید که بی‌دین، بی‌‌معبد یا بی‌عبادتگاه و کاهن باشد.» (پوول)

۲. آیات (۵-۶) عیسی واجد شرایط است که کاهن اعظم ما باشد.

مسیح نیز خودْ جلال کهانتِ اعظم را از آنِ خویش نساخت، بلکه آن را از همان کسی دریافت کرد که به او گفت:

 «تو پسر من هستی؛ امروز، من تو را مولود ساخته‌ام.»

و در جای دیگر می‌گوید:

«تو جاودانه کاهن هستی، از مرتبۀ مِلْکیصِدِق.»

الف.مسیح نیز خودْ جلال کهانتِ اعظم را از آنِ خویش نساخت: عیسی خود را کاهن اعظم نساخت. بلکه در عوض، همانطور که عیسی به‌عنوان پسر اعلام گردید (در مزمور ۲:۷). همچنین اعلام شد که او برای همیشه کاهن است (در مزمور ۴:۱۱۰).

یک) به‌راحتی می‌توان فهمید که چرا درک کهانت عیسی برای مسیحیان یهودی اولیه دشوار بود. عیسی از تبار هارون نبود. عیسی در معبد ادعای خدمت یا خدمتی خاص نداشت. او به جای پیوستن به ساختار دینی به مقابله با آن پرداخت. در روزگار عیسی، کهانت به نهادی فاسد تبدیل شد. این منصب از طریق دسیسه و فعالیت سیاسی در میان رهبران فاسد به دست می‌آمد.

ب. امروز، من تو را مولود ساخته‌ام: این قسمت به رستاخیز عیسی از مردگان اشاره دارد. در آن زمان بود که او به‌طور کامل نقش خود را به‌عنوان کاهن اعظم ما که به کمال رسیده بود به عهده گرفت (عبرانیان ۹:۵).

یک) رستاخیز عیسی نشان داد که او کاهنی همچون هارون نیست که می‌بایست ابتدا به کفاره گناه خویش بپردازد. رستاخیز عیسی را به‌عنوان یگانه قدوس پدر اثبات نمود (اعمال رسولان ۲۴:۲، اعمال رسولان ۲۷:۲)، او بدون اینکه خودش گناهکار شود، آن غضبی را که گناهکاران سزاوار و شایسته­اش بودند، تحمل نمود.

ج. تو جاودانه کاهن هستی: این یک تضاد مهم است. کهانت عیسی (مانند مِلْکیصِدِق) بی‌پایان و جاودانه است، اما هرگز هیچ کاهن اعظمی که از نسل هارون باشد، کهانتی جاودانه نداشته است.

یک)  باب ۷ عبرانیان  عیسی به‌عنوان کاهنی اعظم و به‌طور کل این موضوع را مطابق مرتبهٔ مِلْکیصِدِق به‌طور کامل­تری بسط می­دهد.

۳. آیات (۷-۸) شفقت و دلسوزی عیسی، کاهن اعظم ما.

او در ایام زندگی خود بر زمین، با فریادهای بلند و اشک‌ها به درگاه او که قادر به رهانیدنش از مرگ بود، دعا و استغاثه کرد و به‌خاطر تسلیمش به خدا مستجاب شد. هر چند پسر بود، با رنجی که کشید اطاعت را آموخت.

الف. او در ایام زندگی خود بر زمین، با فریادهای بلند و اشک‌ها به درگاه او که قادر به رهانیدنش از مرگ بود، دعا و استغاثه کرد: عذاب عیسی در باغ جتسیمانی (متی ۳۶:۲۶-۳۹، لوقا ۲۲:۴۴) ثابت کرد که او با دشواریِ اطاعت در جدال است، با این حال کاملاً اطاعت کرد.

یک) این دعا چنین است: «سوزناک­ترین درخواست‌ها، با بر زبان آوردن آه و ناله‌های عمیق، دست‌های افراشته شده، و زاری و استغاثهٔ متعدد، با خشوعی مطلق.» (ترپ)

دو) این بخش به این سؤال پاسخ می­دهد: «این عیسی پرجلال و بر تخت سلطنت نشسته چگونه می­تواند بداند که من قصد دارم چطور از اینجا بگذرم؟» او می­داند؛ اطاعتْ همیشه برای عیسی آسان نبود.

ب. او…دعا و استغاثه کرد: کلمهٔ یونانی باستان برای استغاثه، هایکِتِریا ((hiketeria است. این کلمه مطابق آنچه که کِلارک می‌گوید به معنای «شاخه زیتون پیچیده شده در پشم» است. چون این همان چیزی است که عبادت­کننده یونان باستان در دست داشت و برای اظهار نمودن دعا و آرزوی بی­امید خویش آن را تکان می­داد. به طور قابل توجهی، این تضرع و استغاثهٔ عیسی در باغی از زیتون انجام شد -و او «پشم» را چون بره خدا بود، مهیا نمود.

ج. و به‌خاطر تسلیمش به خدا مستجاب شد: عیسی درخواست کرد که جام از او گرفته شود (لوقا ۴۲:۲۲)، اما جام برداشته نشد. با این وجود، دعای او مستجاب شد، زیرا دعای او برای فرار از ارادهٔ پدرش نبود، بلکه برای پذیرش آن بود، و آن دعا عیناً شنیده شد.

د. با رنجی که کشید اطاعت را آموخت: اگرچه عیسی خدا بود و خداست، با این حال اطاعت را آموخت. خدایی که در جلالِ آسمان بر تخت نشسته است، تنها با کنار گذاشتن جلالِ تخت و با تواضع خود، همچون عیسی می­تواند اطاعت را تجربه کند.

یک) عیسی از حالتِ نافرمانی به اطاعت عبور نکرد. او اطاعت را با اطاعت کردن واقعی آموخت. عیسی یاد نگرفت که چگونه اطاعت کند، بلکه آموخت که اطاعت چه چیزی را شامل می­شود. عیسی تجربۀ اطاعت را آموخت و بخشی از تعلیمِ او تحمل رنج بود.

 

دو) چیزی که خدای جلوس کرده بر تخت آسمان نمی‌شناسد تجربهٔ اطاعت است. خدایی که در آسمان بر تختِ سلطنت نشسته از هیچ‌کس اطاعت نمی­کند، بلکه همه او را اطاعت می‌کنند. فرشتگان باید از دیدن خدای پسر که انسانیت را به الوهیت خود اضافه نمود و در واقع با اطاعت زندگی می­کند، حیرت­زده شده باشند.

                                           ·         او در چالش‌های تماشایی اطاعت کرد.

                                           ·         او در زندگی معمولی اطاعت کرد.

                                           ·         او در کودکی، نوجوانی، جوانی اطاعت کرد.

                                           ·         او در خلوت و در خفا اطاعت کرد.

                                           ·         او از خدا، پدرش اطاعت کرد، و از صاحب‌منصبان بشری مشروع اطاعت کرد.

                                           ·         عیسی در همه چیز مطیع بود، تا به آخر.

سه) «اطاعتْ حرفه‌ای است که انسان باید در آن شاگرد گردد تا آن را فرا گیرد، چرا که به طریق دیگر آموخته نمی‌شود. حتی خداوند متبارک ما نیز نمی‌توانست اطاعت را با مشاهدهٔ چنان اطاعتی در دیگران بیاموزد، او باید شخصاً تسلیم می‌شد، چرا که کسی وجود نداشت که خداوند بتواند چنان اطاعتی را از او بیاموزد.» (اسپرجن)

ه. با رنجی که کشید اطاعت را آموخت: رنج جهت تعلیم عیسی استفاده می­شد. اگر رنج به اندازهٔ کافی برای تعلیم پسر خدا خوب بود، هرگز نباید آن را به‌عنوان دستورالعملی برای تعلیم در زندگی خود خوار بشمریم.

یک) برخی می­گویند که شاید ما از طریق رنج بیاموزیم. اما چنین درسی تنها دومین درس برتر خدا است و خدا واقعاً قصد دارد که ما فقط با کلامش تعلیم بینیم، و هرگز برنامهٔ واقعی‌اش این نیست که از طریق رنج و آزمایش به ما تعلیم دهید. اما عیسی هرگز در بهترین‌های پدر، دومین نبود.

دو) کتاب‌مقدس هرگز تعلیم نمی­دهد که ایمان قوی یک مسیحی، او را از همهٔ رنج­ها باز می­دارد. مصیبت و مشقت بر سر مسیحیان نیز می‌آید. از طریق مصیبت‌های بسیار است که ما وارد پادشاهی خدا می­شویم (اعمال رسولان ۲۲:۱۴) رنج حال حاضر ما پیش‌درآمد جلال است (رومیان ۱۷:۸).

۴. آیات (۹-۱۱ قسمت اول) عیسی، نجات‌دهندﮤ بی‌نقص ما.

و چون کامل شد، همۀ آنان را که از او اطاعت می‌کنند، منشأ نجات ابدی گشت. و از جانب خدا تعیین شد تا کاهن اعظم باشد، از مرتبۀ مِلْکیصِدِق. در این باره، مطالب بسیار برای گفتن داریم،

الف. و چون کامل شد، همۀ آنان را که از او اطاعت می‌کنند، منشأ نجات ابدی گشت: تجربهٔ عیسی از رنج -و متعاقباً قیام‌- او را کاملاً مناسب کرد تا منشأ (منبع، علت) نجات ما باشد.

یک) گاهی میراث،‌ پس از مرگ صاحب اصلی‌اش، به آنکه باید نمی‌رسد. عیسی درگذشت و میراثی به جا گذاشت، و او همیشه زنده می­ماند تا مطمئن شود که قومش آن را دریافت می­کنند. «او درگذشت و میراث را نیکو ساخت؛ او دوباره برخاست و زنده گشت تا خود ببیند که کسی چیزی از سهم عزیزانش را سرقت نکرده باشد.» (اسپرجن)

دو) برخی نمی­خواهند عیسی منشأ نجات آنها باشد. آنها می‌خواهند کتاب نجات خودشان را بنویسند -اما خدا آن را نمی­خواند. فقط عیسی می‌تواند منشأ (نگارنده) نجات ابدی شما باشد.

ب. همۀ آنان را که از او اطاعت می‌کنند، منشأ نجات ابدی گشت: این نجات به همهٔ کسانی که از او اطاعت می­کنند، قابل تعمیم است. بدین شکل، همۀ آنان را که از او اطاعت می‌کنند، برای توصیف کسانی استفاده شده که به او ایمان دارند و فرض را بر این می‌گیرد که ایمانداران اطاعت خواهند کرد.

ج. و از جانب خدا تعیین شد تا کاهن اعظم باشد، از مرتبۀ مِلْکیصِدِق: عیسی کاهن اعظم است که توسط خدا خوانده ­شد (نه با جاه‌طلبی شخصی). چیزهای زیادی برای گفتن در عبرانیان باب ۷ آمده است.

تشویقی برای بلوغ و کمال.

 

۱. آیۀ (۱۱قسمت دوم) کسالت شنوایی آنها آشکار می‌شود.

امّا شرح آنها دشوار است، چرا که گوش‌های شما سنگین شده است.

الف. چرا که گوش‌های شما سنگین شده است: این قسمت توضیح می­دهد که چرا نویسنده یک­ مرتبه، عمیق­تر به مبحث مِلْکیصِدِق نمی‌پردازد. او می‌خواست قبل از پرداختن به مباحث پیچیده‌تر به برخی از اصول اساسی بپردازد، اما شرایط روحانی آنها، شرح آنها را دشوار می‌کرد.

یک) او می­ترسید که مبحث هارون و مِلْکیصِدِق و عیسی برای خوانندگانش بسیار آکادمیک و نظری به نظر برسد. در عین حال، او دریافت که این گفته بیشتر دربارﮤ گوش‌های سنگین شده است، تا در مورد پیام. این به‌خاطر پیچیده بودن کلام نبود، بلکه به‌علت این بود که گوش شنوندگان در شنیدن سنگین بود.

دو) مقصود از عبارت گوش‌های سنگین، گوشی معیوب نیست بلکه به مشکل دل اشاره دارد. شنونده واقعاً به آنچه خدا می­گوید، علاقه­ای ندارد. عدم تمایل به شنیدن کلام خدا در واقع به یک مشکل روحانی واقعی اشاره دارد. بر اساس امثال ۹:۲۸ می‌تواند دلیلی برای دعای پاسخ داده نشده باشد: کسی که گوش خود را از شنیدن شریعت برمی‌گرداند، حتی دعایش نیز مکروه است.

سه) مسیحیانی که می­خواستند از عیسی دست بردارند گوش‌هایشان سنگین شده بود. معمولاً سنگینی اول می‌آید و سپس میل به تسلیم شدن ظاهر می‌گردد. وقتی کلام خدا ملال­آور و ثقیل به نظر می­رسد، می‌بایست آن را هشداری جدی در نظر بگیریم. ‌

ب. گوش‌های شما سنگین شده است: کلمهٔ «شدن» مهم است چرا که نشان می‌دهد با گوشی آنچنان سنگین مسیر خود را آغاز نکردند، بلکه این چنین شدند. لذا نویسندهٔ عبرانیان دوباره به آنها هشدار می­دهد.

یک) عبرانیان کتابی پر از هشدار است. این مسیحیانِ دلسرد، به تشویق و تسلی و تعلیم نیاز دارند، همچنین نیاز به هشدار دارند، می‌بایست عواقب رخت بربستن از عیسی را به آنها یادآور شد.

 

۲. آیۀ (۱۲ قسمت اول) عدم بلوغ آنها آشکار است.

براستی که پس از گذشت این همه وقت، خود می‌بایست معلّم باشید. و با این حال نیاز دارید کسی اصول ابتدایی کلام خدا را دیگر بار از آغاز به شما بیاموزاند.

الف. پس از گذشت این همه وقت: با توجه به مدت زمانی که از پیروی آنها از عیسی می‌گذشت، می‌بایست بسیار بالغ‌تر می‌بودند.

ب. خود می‌بایست معلّم باشید: آنطور نبود که اینها افراد منحصر‌به‌فردی بودند که می‌بایست نقشِ منحصر‌به‌فردی در تعلیم داشته باشند. بلکه آنها خود می‌بایست معلّم باشند که به این معناست که هر مسیحی باید معلم باشد.

یک) مفهومی مهم هست که در آن هر مسیحی باید معلم باشد، زیرا همهٔ ما می­توانیم به شاگرد دیگران کمک کنیم. واقعاً فقط زمانی استاد چیزی می­شویم که به طور مؤثر آن را به شخص دیگری آموزش دهیم. آموزش آخرین مرحلۀ یادگیری است.

ج. و با این حال نیاز دارید کسی اصول ابتدایی کلام خدا را دیگر بار از آغاز به شما بیاموزاند: هدف از این جمله، تحسین آنها نیست. این بدان معنا نیست که اصول ابتدایی برای مسیحیان بالغ کسر شأن محسوب می‌شود. بلکه، شخص باید قادر باشد که به خود بیاموزد، و اصول ابتدایی کلام خدا را به خود یادآوری کند.

۳. آیات (۱۲قسمت دوم-۱۴) تضاد مابین شیر و غذای سنگین.

شما محتاج شیرید، نه غذای سنگین! هر که شیرخوار است، با تعالیم پارسایی چندان آشنا نیست، زیرا هنوز کودک است. امّا غذای سنگین از آنِ بالغان است که با تمرین مداوم، خود را تربیت کرده‌اند که خوب را از بد تشخیص دهند.

الف.شما محتاج شیرید: شیر با اصول ابتدایی عبرانیان ۱۲:۶ مطابقت دارد. غذای سنگین ماده‌ای «گوشتی‌تر» است، مانند درک ارتباط بین عیسی و مِلکیصدق. این نیست که شیر بد است؛ اما این مسیحیان باید غذای سنگین را به رژیم غذایی خود اضافه می‌کردند. پطرس به همهٔ ما به‌عنوان نوزادان یادآوری می‌کند که مشتاق شیر خالصِ روحانی باشید تا به مدد آن برای نجات نمو کنید (اول پطرس ۲:۲).

ب. هر که شیرخوار است: در یونان باستان، مفهوم این عبارت بدان معناست که او نو-زاد شده است (نیووِل). چیزی دلپذیرتر از یک شیرخوار واقعی در عیسی وجود ندارد. اما چیزی رنج­آور‌تر و افسرده‌کننده‌تر از این نیست که کسی باید بالغ باشد ولی شیرخوار شده است.

یک) آیا شیرخوار شده‌ای؟ شاید زندگی مسیحی شما هم بی‌ثبات باشد. نوزادان از بغل یکی به بغل دیگری می‌روند و شیرخوارگان روحانی نیز با باد تعالیم گوناگون به هر سو پرتاب می‌شوند (افسسیان ۱۴:۴-۱۶).

دو) آیا شیرخوار شده‌ای؟ شاید شما در زندگی مسیحی خود تفرقه‌انداز هستید. شیرخواراگان هر کدام تخت­خواب بچه­گانهٔ مخصوص به خود را دارند که به آن می‌چسبند و شیرخواران روحانی فرقه یا کلیسای خاص خود را دارند که آن را کلیسای خود می‌دانند.

سه) آیا شیرخوار شده‌ای؟ شاید شما هم به نحوی مجذوب مسیحیان معروف شده باشید. شیرخواران بر یک شخصِ خاص (مادر خود) متمرکز می­شوند و نوزادان روحانی به انسان فخرکرده و می­بالند (من به پولس تعلق دارم، من متعلق به آپولُس هستم، مانند اول قرنتیان ۱۲:۱).

چهار) آیا شیرخوار شده‌ای؟ شاید از نظر روحانی خواب هستید. شیرخواران به خواب زیادی نیاز دارند و شیرخواران روحانی زمان زیادی را از نظر روحانی در خواب می­گذرانند.

پنج) آیا شیرخوار شده‌ای؟ شاید شما نسبت به دیگران ایرادگیر و بدخلق هستید. شیرخواران می‌توانند بدخلق باشند، و شیرخواران روحانی سر هر چیز کوچکی، هیاهو خواهند­کرد.

ج. با تعالیم پارسایی چندان آشنا نیست: کسانی که شیرخوار شده­اند خود را آشکار می­کنند، چون با تعالیم پارسایی چندان آشنا نیستند. ما از نوایمانان مسیحی انتظار نداریم که با تعالیم پارسایی چندان آشنا باشند، اما کسانی که برای مدتی مسیحی بوده­اند، می‌بایست آشنا باشند.

 

د. با تمرین مداوم، خود را تربیت کرده‌اند که خوب را از بد تشخیص دهند: حواس ما برای آنکه خوب را از بد تشخیص دهند، تمرین (عمدتاً بیشتر از نظر تعلیمی تا اخلاقی) داده می‌شوند (با تمرین و عادت آموزش داده می­شوند). حواس ما، هنگامی که از آنها استفاده می­کنیم (به دلیل استفاده و تمرین مداوم) تمرین داده می­شوند. وقتی که ما تصمیم می­گیریم از قوه تشخیص استفاده کنیم، بالغ می­شویم.

یک) «شاید بتوانیم با استفاده، حواس خود را تقویت کنیم. وقتی در تجارت چای بودم، حس لامسه، چشایی و بویایی­ام برای تشخیص تفاوت‌های کاملاً جزئی تیز و حساس شد. ما در تشخیص خوب و بد به دقت مشابهی نیاز داریم.» (مِیِر)

دو) این مسیحیان، نابالغی را هم با عدم تشخیص خوب و بد و هم در تأمل و تفکر جهت دست برداشتن از عیسی نشان دادند. اما مسیحیان بالغ با قدرت تشخیص و تعهد تزلزل ناپذیرشان به عیسی مسیح مشخص می­شوند.

سه) وینسنت در مورد خوب و بد می‌گوید: «نه خیر و شر اخلاقی، بلکه تعالیم یکپارچه و فاسد. مقصود این است که شرایط خوانندگان به گونه­ای است که آنها را از چنین تمایزی باز دارد.»

چهار) توانایی تشخیص مقیاسی مهم برای بلوغ روحانی است. نوزادان هر چیزی را در دهان خود می­گذارند. شیرخوران روحانی در تشخیص دادن ضعیف هستند و هر نوع غذای روحانی را می­پذیرند.

ه. بالغان … با تمرین مداوم، خود را تربیت کرده‌اند (حواس خود را تمرین داده­اند): می­توان گفت که هر پنج حواس انسان همتای روحانی خود را دارند.

یک) ما حس چشایی روحانی داریم: اگر براستی چشیده‌اید که خداوند مهربان است (اول پطرس ۳:۲) بچشید و ببینید که خداوند نیکوست! (مزمور ۸:۳۴)

دو) ما حس شنوایی روحانی داریم: از من بشنوید، تا جان‌های‌تان زنده گردد (اشعیا ۳:۵۵) آن که گوش دارد بشنود که روح به کلیساها چه می‌گوید (مکاشفه ۷:۲).

 

سه) ما حس بینایی روحانی داریم: چشمانم را بگشا تا از شریعت تو شگفتی‌ها‌ ببینم (مزمور ۱۸:۱۱۹). تا چشمان دلتان روشن شود (افسسیان ۱۸:۱).

چهار) ما حس بویایی روحانی داریم: لذت او در ترس خداوند خواهد بود (اشعیا ۳:۱۱) هدیۀ شما عطر خوشبو و قربانی مقبولی است که خدا را خشنود می‌سازد (فیلیپیان ۱۸:۴).

پنج) ما حس لامسه یا حس روحانی داریم: از آنجا که دلی توبه‌کار داشتی… خویشتن را در حضور خداوند فروتن ساختی (دوم پادشاهان ۱۹:۲۲). آنان چون هر حساسیتی را از دست داده‌اند، خویشتن را یکسره در هرزگی رها کرده‌اند (افسسیان ۱۸:۴-۱۹).