فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!

عبرانیان باب ۴: ورود به آسایش او

 

نحوه ورود به آسایش خدا.

 

۱. آیات (۱-۲) هشدار تکرار می‌شود: آسایش خدا را از دست ندهید.

پس بهوش باشیم مبادا با اینکه وعدۀ راه یافتن به آسایش او هنوز به‌قوّت خود باقی است، آشکار شود که احدی از شما، از دست یافتن به آن باز‌مانده است. زیرا به ما نیز چون ایشان بشارت داده شد. امّا پیامی که شنیدند، سودی برایشان نداشت، زیرا با آنان که گوش فرا‌دادند به ایمان متحد نشدند.

الف. پس: این ایده بدون ایجاد وقفه از آنچه در عبرانیان باب ۳ گفته شد، ادامه می­یابد و به بی­ایمانی نسلی که از مصر گریخته بود، می‌پردازد. وعدۀ راه یافتن به آسایش او هنوز به‌قوّت خود باقی است و ما می­توانیم با ایمان وارد آن آسایش شویم. بی‌ایمانی باعث می­شود از بقیهٔ چیزهایی که خدا برای ما در نظر گرفته قاصر آییم.

یک) مفسر قدیمی پیوریتن جان اُوِن پنج جنبه این آسایش را برای ایمانداران شرح داده است:

                                           ·         آسایش یعنی صلح (آشتی) با خدا.

                                           ·         آسایش یعنی رهایی از روح بندگی و اسارت در عبادت و خدمت خدا.

                                           ·         آسایش یعنی رهایی از رعایت آداب شریعتِ موسی.

                                           ·         آسایش یعنی آزادی در پرستش مطابق انجیل

                                           ·         آسایش یعنی آسایشی که خود خدا از آن لذت می­برد.

ب. آشکار شود که احدی از شما، از دست یافتن به آن باز‌مانده است: این مکان آسایش آنچنان شگفت­انگیز است که وقتی دیگران یا ما از آن باز می­مانیم، می‌بایست سبب دلواپسی ما باشد. تقریباً وارد شدن به آسایش او کافی نیست. ما نمی­خواهیم از دست یافتن به آن باز‌بمانیم.

یک) آدام کلارک در مورد باز‌مانده است چنین می‌گوید: «این تلمیح است و نمونه‌های مشابه آن در این رساله بسیارند از جمله در رقابت‌های ورزشی یونان باستان: باز‌مانده به کسی اشاره دارد که در فاصله­ای هر قدر کم و ناچیز، پشتِ شخصِ برنده باشد.»

 

ج. زیرا به ما نیز چون ایشان بشارت داده شد: شنیدن کلام خدا کافی نیست. اسرائیل باستان این کلام را شنید، اما سودی برایشان نداشت، زیرا که آنها، آن را با ایمان دریافت نکردند. شنیدن به آنها فرصت داد، اما این فرصت تنها در صورتی سود می­رساند که آمیخته به ایمان (به ایمان متحد شدن) باشد.

د. به ایمان متحد نشدند: ممکن است شخصی کلام خدا را بشنود و تجربیات روحانی داشته باشد، اما جز آنکه در کار خدا با ایمان متحد (آمیخته) نشود، فایده و سودی ندارد. این امر شرح می­دهد که چرا دو نفر می­توانند پیام یکسانی را بشنوند و یکی سود می­برد در حالی که دیگری نمی­تواند. همچنین نشان می­دهد که وقتی ایمان بیشتر باشد -انتظار برکت و رحمت خدا بیشتر است- به‌راستی برکت بیشتر است.

یک) کلارک در مورد متحد شدن (آمیختن) می‌گوید: «این استعاره­ای است که از نحوهٔ تغذیهٔ بدن انسان اتخاذ شده است، در این روند خوراک در معده با بزاق و مایع درون معده در هم می‌آمیزد…و به این شکل، اگر به‌درستی اجرا شود، (تحت لوای خدا) قوت، سلامتی و حیات حاصل می‌شود.»  

دو) به شادی که اسرائیل با خروج از مصر و نزدیک شدن به سرزمین موعود داشت، فکر کنید  -و سپس به تمام قبرهایی که در بیابان حفر شدند، فکر کنید. وعده­ای شگفت­انگیز در دسترس بود اما از دست یافتن به آن باز‌ماندند، زیرا با اینکه به کلام خدا گوش فرا دادند، اما با ایمان متحد (آمیخته) نشدند.

۲. آیات (۳-۵) مابقی برای قومِ خدا مانند آسایشِ خودِ خدا است.

ولی ما که ایمان آورده‌ایم، به آن آسایش راه می‌یابیم. چنانکه خدا فرموده است:

 «پس در خشم خود سوگند خوردم

که هرگز به آسایش من راه نخواهند یافت،»

و با این همه، کارهای او از زمان آفرینش جهان به پایان رسیده بود؛ زیرا در جایی راجع به روز هفتم بیان می‌کند که: «در روز هفتم، خدا از همۀ کارهای خود برآسود،» و باز در قسمتی که در بالا نقل شد، می‌گوید: «هرگز به آسایش من راه نخواهند یافت.»

الف. ما که ایمان آورده‌ایم، به آن آسایش راه می‌یابیم: این متضاد با کسانی است که قبلاً به آنها اشاره شد و گفته شد که به آسایش خدا وارد نخواهد شد. بی­ایمانی بسیاری را از آسایش خدا دور می­کند. ایمان (ما که ایمان آورده ایم) قوم خدا را به این آسایش هدایت می­کند.

ب. آسایشِ من: این نقل قول از مزمور ۱۱:۹۵ اثبات می­کند که این آسایش از آنِ خداست. این آسایشِ اوست. خدا کارِ خلقت خود را مدت‌ها قبل از ورود اسرائیل به مصر یا قبل از اینکه داوود مزمور ۹۵ را بنویسد، به‌پایان رساند (پیدایش ۲:۲) با این همه، کارهای او از زمان آفرینش جهان به پایان رسیده بود، او همچنان از «آسایشِ من» سخن گفت، که اثبات می­کند خدا هنوز این آسایش را دارد.

یک) این آسایش بر اساس الگوی برآسودن (فارغ شدن) خدا در روز هفتم، از همۀ کارهای خود است، همانطور که در نقل قول از پیدایش ۲:۲ توضیح داده شد.

دو) در قسمتی که در بالا نقل شد، به ما یادآوری می‌کند که طومارهای باستانی به نوعی سنگین و پر محتوا بودند و آیات خاص از آنها دقیقاً مطابق ابزار و باب‌بندی و آ‌یه‌بندی مدرن ما نقل قول نمی‌شد.

۳. آیات (۶-۹) آنچه که برای قومِ خدا باقی می­ماند.

بنابراین، از آنجا که این حقیقت به‌قوّت خود باقی است که برخی می‌باید به آن آسایش راه یابند، و آنان که پیشتر بشارت یافتند، به‌سبب نافرمانی راه نیافتند، پس خدا دیگربار روزی خاص را مقرر فرمود، و پس از گذشت سال‌های بسیار، در مزامیر داوود، از «امروز» سخن گفت و آن‌گونه که پیشتر بیان شد، فرمود:

«امروز، اگر صدای او را می‌شنوید،

دل خود را سخت مسازید.»

 زیرا اگر یوشع به آنها آسایش بخشیده بود، مدت‌ها بعد، خدا از روزی دیگر سخن نمی‌گفت.پس قوم خدا هنوز باید از آسایش شَبّات برخوردار شوند.

 

الف. از آنجا که این حقیقت به‌قوّت خود باقی است که برخی می‌باید به آن آسایش راه یابند: خدا این مکان را بیهوده نیافریده است. اگر اسرائیل (آنان که پیشتر بشارت یافتند) موفق به ورود نشده و به‌سبب نافرمانی راه نیافتند، پس شخص دیگری وارد آن آسایش شود.

ب. امروز، اگر صدای او را می‌شنوید: درخواست ذکر شده در مزمور ۷:۹۵-۸ ثابت می‌کند که فراتر از دست یافتن به آسایش توسط یوشع، آسایشی برای ورودِ قوم خدا باقی مانده است. اگر یوشع به‌طور کامل به وعدﮤ آسایش عمل می­کرد، درخواست خدا از طریق داوود با گفتن «امروز» معنایی ندارد.

ج. پس قوم خدا هنوز باید از آسایش شَبّات برخوردار شوند: همه اینها با هم این نکته را ثابت می­کند که قوم خدا هنوز باید از آسایش برخوردار شوند. این آسایشی روحانی است، ولی الگوی آن از آسایشی گرفته شده است که به‌واسطهٔ یوشع، اول برای اسرائیل فراهم آمد.

یک) اشاره به یوشع به ما یادآوری می‌کند که نام «عیسی» همان «یوشع» است. یوشعِ دوم کاری را که یوشع اول ناتمام گذاشت به پایان خواهد رساند. عیسی هم از موسی و هم از یوشعِ اول بزرگ‌تر است.

دو) این آسایش در یک شخص است -در عیسی مسیح، و بیش از آموزه­ها و تفکرهاست. اگر کودکی آشفته و گریان را ببینید و سعی کنید با استفاده از نظریات و منطق مایهٔ تسلی‌اش شوید و به او آرامش و آسایش دهید، فایده چندانی نخواهد داشت. اما وقتی مادر می­آید، بچه دوباره خوشحال می­شود.

سه) کسانی که این آسایش را موعظه می­کنند باید خودشان آن را داشته باشند. «چندی پیش، یکی از خادمان ما در مورد نجات و کار روح در دل، موعظه می­کرد که یکی از جماعت برخاست و با احترام از او پرسید: قربان، شما این حرف‌ها را از تجارب دیگران برداشت کرده‌اید یا خود تجربه کرده و چشیده‌اید؟ واعظ به هیچ وجه تحت تأثیر این سؤال قرار نگرفت، بلکه بیشتر از آن خوشحال شد. زیرا چون صادقانه پاسخ داد: من به مسیح اعتماد کرده‌ام. نجات یافته‌ام و آسایشی که از او منشاء می‌گیرد را تجربه می‌کنم، می‌شناسم و حس می‌کنم.اگر قادر نبود که با چنین جدیتی سخن گوید، احتمالاً تاثیری بر شخصی که این سؤال را پرسیده بود، نمی‌گذاشت.»  (اسپرجن)

۴. آیهٔ (۱۰) آسایش یعنی ادامه ندادن کارها.

زیرا هر کس که به آسایش خدا داخل می‌شود، او نیز از کارهای خود آسودگی می‌یابد، همان‌گونه که خدا از کارهای خود برآسود.

الف. هر کس که به آسایش خدا داخل می‌شود، او نیز از کارهای خود آسودگی می‌یابد: وارد شدن به این آسایش یعنی دیگر نیازی به کار یا عمل کردن نیست. طرز تفکر این نیست که دیگر جایی برای انجام کارهای خوب وجود ندارد. بلکه حاکی از آن است که دیگر جایی برای اعمال به‌عنوان اساسی برای پارسایی ما وجود ندارد.

یک) «حس می‌شود که ورود به نجات مسیحی به معنای دست کشیدن از کارهای خود و آسایشی ایمن بر آنچه است که مسیح انجام داد.» (موریس)

ب. او نیز از کارهای خود آسودگی می‌یابد، همان‌گونه که خدا از کارهای خود برآسود:  این متارکهٔ کار به‌عنوان اساسی جهت پارسایی، «آسایشِ شبات» ما را برآورده می‌کند. خدا در سرچشمه شبات در پیدایش ۲:۲ از کارهای خود فارغ (آسوده) شد، زیرا کار به پایان رسیده بود. ما نیز از اعمالی که ما را عادل به حساب می‌آورند، آسوده می‌شویم چون عیسی کار را بر صلیب تمام کرد.

۵. آیهٔ (۱۱) به کار بستن طرز فکر و دعوت برای ورود به آسایشِ خدا از طریق ایمان.

 پس بیایید به‌جدّ بکوشیم تا به آن آسایش راه یابیم، مبادا کسی از نافرمانی آنان سرمشق گیرد و در‌لغزد.

الف. پس بیایید: این عبارت، یا این طرزفکر، مکرراً در کتاب عبرانیان دیده شده است. حقیقتی تعلیمی ارائه می‌شود و در این مورد، حقیقت، آسایشی باقی‌ است در دسترسِ ایمان قرار می‌گیرد، سپس حقیقت اِعمال می‌شود.

ب. به‌جدّ بکوشیم تا به آن آسایش راه یابیم: آسایش آنجاست، اما خدا آن را بر ما تحمیل نمی­کند. ما باید به آن آسایش راه یابیم. روشن است که آسایش به ایمان آمده است؛ اما ایمانی کوشا نیاز دارد. این به ما نشان می­دهد که ایمانْ منفعل نیست. برای توکل کردن، اتکا و چسبیدن به عیسی، ایمان لازمهٔ کار است.

ج. مبادا کسی از نافرمانی آنان سرمشق گیرد و در‌لغزد: اگر در راه یابی، به آن آسایش به‌جدّ نکوشیم، نتیجه می‌تواند فاجعه‌بار باشد. ممکن است از نافرمانی آنان سرمشق گیریم و در‌لغزیم. ممکن است مانند بنی‌اسرائیل در بیابان در‌لغزیم.

۶. آیات (۱۲-۱۳) آشکار شده توسط کلام خدا.

زیرا کلام خدا زنده و مؤثر است و بُرنده‌تر از هر شمشیر دو دم، و چنان نافذ که نفس و روح، و مفاصل و مغزِ استخوان را نیز جدا می‌کند، و سنجشگر افکار و نیّت‌های دل است. هیچ چیز در تمام آفرینش از نظر خدا پنهان نیست، بلکه همه چیز در برابر چشمان او که حساب ما با اوست، عریان و آشکار است.

الف. زیرا کلام خدا: کلام خدا وضعیت انسان را با دقت و صراحت یک جراح تشخیص می­دهد و قلب را باز کرده و سلامت روحانی را به دقت تمیز می­دهد. در مورد کسانی که نویسندهٔ عبرانیان ابتدا آنها را خطاب قرار داد، آنها بیش از حد لزوم آماده بودند که از شکست بنی­اسرائیل پیروی کرده و از ایمانِ قوی و زنده دست بکشند.

ب. زنده و مؤثر: وقتی کلام خدا ضعف و بی‌ایمانی ما را این‌گونه آشکار می­کند، قدرت، هشیاری و دقت ذاتی خود را جلوه می‌بخشد. لازم به ذکر است که وقتی خود را تسلیم کلام خدا می­کنیم، برای امری ورای دانش ذهنی یا یادگیری حقایق کتاب‌مقدس این کار را انجام می­دهیم. این کار را برای خدمت کلام انجام می­دهیم، چون خدا ما را در کلام خود ملاقات کرده و روح­القدس از طریق کلام خدا با قدرت عمل می­نماید. این عملِ روحانی کلام خدا ورای ارزش یادگیری صِرف کتاب‌مقدس می‌رود.

یک) کلام خدا، موجبِ سلامتی واقعی، ثمربخشی، کامیابی و موفقیت را برای کاری می‌شود که انجام می‌دهیم. (مزمور ۳:۱)

دو) کلام خدا دارای قدرت شفا و رها ساختن از ظلم است. (مزمور ۲۰:۱۰۷، متی ۸:۸، متی ۱۶:۸)

سه) کلام خدا ما را پاک می‌کند. اگر مطابق کلام خدا پیش رویم، راه ما پاک می‌شود. (مزمور ۹:۱۱۹، یوحنا ۳:۱۵، افسسیان ۲۶:۵)

چهار) کلام خدا که در دل‌مان پنهان است ما را از گناه باز می­دارد (مزمور ۱۱:۱۱۹)

پنج) کلام خدا یک مشاور است. هنگامی که ما از کلام خدا لذت می‌بریم، آن کلام، برایمان تبدیل به منبعی غنی از مشورت و هدایت می­شود. (مزمور ۲۴:۱۱۹)

شش) کلام خدا منبع قدرت است. (مزمور ۲۸:۱۱۹)

هفت) کلام خدا زندگی می­بخشد و این منبع مستمر زندگی است. (مزمور ۹۳:۱۱۹، متی ۴:۴)

هشت) کلام خدا منبع روشنگری و هدایت است. وقتی کلام خدا وارد می‌شود، نور می‌آید. ساده‌لوحان را عاقل و فهمیم می‌کند. (مزمور ۱۰۵:۱۱۹، ۱۳۰:۱۱۹)

نه) کلام خدا به کسانی که آن را دوست دارند آرامش می­دهد. آنها ایمن هستند و در یک مکان امن ایستاده­اند. (مزمور ۱۶۵:۱۱۹)

ده) وقتی کلام خدا شنیده و فهمیده شود، ثمر می­دهد. (متی ۲۳:۱۳)

یازده) کلام خدا در برابر قوای اهریمنی دارای اقتدار و اختیار ذاتی است. (لوقا ۳۶:۴)

دوازده) خودِ عیسی -شخص ابدی او- به‌عنوان کلمه توصیف می­شود. هنگامی که در کلام خدا هستیم، یعنی در عیسی هستیم. (یوحنا ۱:۱)

سیزده) شنیدن کلام خدا برای زندگی ابدی ضروری است. کسی نمی­تواند از مرگ گذشته و به زندگی برود، مگر اینکه کلام خدا را بشنود. (یوحنا ۵:۲۴، یعقوب ۲۱:۱، اول پطرس ۲۳:۱)

چهارده) پایداری کردن -زندگی در- کلام خدا گواهی بر شاگردی واقعی است. (یوحنا ۳۱:۸)

پانزده) کلام خدا وسیله‌ای برای تقدیس است. (یوحنا ۱۷:۱۷)

شانزده) روح‌القدس می­تواند با قدرت فراوان، همچنانکه کلام خدا موعظه می­شود، عمل کند. (اعمال رسولان ۴۴:۱۰)

هفده) شنیدن کلام خدا ایمان می­سازد. (رومیان ۱۷:۱۰)

هجده) چنگ زدن به کلام خدا، تضمینِ نجات ماست. (اول قرنتیان ۲:۱۵)

نوزده) با ایمان و وفادارانه اجرا کردن کلام خدا به خادمینِ کلام، وجدانی پاک می­دهد. می­دانند که در پیشگاه خدا هر چه می‌توانستند را کرده‌اند. (دوم قرنتیان ۲:۴، فیلیپیان ۱۶:۲)

بیست) کلام خدا شمشیر روح است. ابزاری برای نبرد روحانی است، به‌ویژه زمانی که سلاحی تهاجمی نیاز است. (افسسیان ۱۷:۶)

بیست و یک) کلام خدا با قدرت روح‌القدس و با «اطمینان کامل» می‌آید. (اول تسالونیکیان ۵:۱)

بیست و دو) کلام خدا در آنانی که ایمان دارند مؤثر است. (اول تسالونیکیان ۱۳:۲)

بیست و سه) کلام خدا همان غذایی را که می­خوریم نیز تقدیس می‌کند! (اول تیموتائوس ۵:۴)

بیست و چهار) کلام خدا نمرده است؛ زنده و فعال و تیزتر از هر شمشیر دو دم است. کلام خدا می­تواند مانند چاقوی کالبد شکافی جراح متخصص ما را تفحص نماید، آنچه که باید را مقطوع می‌سازد و آنچه باید حفظ گردد را محفوظ می‌‌دارد. (عبرانیان ۱۲:۴)

بیست و پنج) کلام خدا منبع رشدِ روحانی مسیحیان است. (اول پطرس ۲:۲، اول قرنتیان ۱:۲-۵)

ج. زنده و مؤثر است: با درک این ماهیتِ روحانی کتاب‌مقدس، نویسندهٔ عبرانیان می­تواند با اطمینان این را بنویسد. کتاب‌مقدس مجموعه­ای از داستان­ها و افسانه‌های قدیمی نیست، بلکه حیات و قدرت ذاتی دارد. واعظ کتاب‌مقدس را زنده نمی­کند. کتاب‌مقدس زنده است و به واعظ و هر کس دیگری که آن را با ایمان می‌پذیرد، زندگی می­بخشد.

یک) واژهٔ مؤثر به ما یادآوری می‌کند که ممکن است چیزی زنده و در عین حال راکد باشد. اما کلام خدا هم زنده است و هم مؤثر (در برخی ترجمه‌ها نیرومند برگردانده شده است)، که به معنای فعال بودن است.

 

د. بُرنده‌تر از هر شمشیر دو دم، و چنان نافذ که نفس و روح، و مفاصل و مغزِ استخوان را نیز جدا می‌کند: کلام خدا با دقت شگفت‌انگیزی به ما می‌رسد و روح‌القدس خدمت کلام را تقویت می‌کند تا عمیقاً در دل ما کار کند.

یک) اغلب مردم تعجب می‌کنند که چگونه پیام یک واعظ می‌تواند تا این حد به زندگی آنها مرتبط باشد. آنها گاهی صادقانه از خود می­پرسند که آیا واعظ اطلاعات محرمانه­ای در مورد زندگی‌شان دارد یا خیر. اما درهرصورت این لزوماً واعظ نیست، بلکه نفوذ کلام خداست که پیام را دقیقاً در مکان مناسب ارائه می­دهد.

دو) «شمشیری با دو دم، طرف بی‌خطری ندارد: هر دو طرفش برنده‌اند. مکاشفهٔ خدا که در کتاب‌مقدس به ما داده شده است، سرتاسر لبهٔ شمشمیر است. در هر قسمت زنده و در هر بخش مشتاق بریدن وجدان و جریحه‌دار ساختن دل است. وابستهٔ آن باشید، در این کلام، آیه‌‌ای زائد یا بی‌استفاده وجود ندارد.» (اسپرجن)

سه) «در حالی که لبه‌ای مانند شمشیر دارد، نوکی مانند خنجر نیز دارد، چنان نافذ که نفس و روح را نیز جدا می‌کند در برخی، سختی دل رسیدن به آنهاست. در واقع در دل هیچ انسانی، روحانیت نفوذ نمی‌کند، مگر اینکه با ابزار بُرنده خدا اقدامی در این مورد شود. اما خنجر مکاشفه به هر چیز نفوذ می‌کند.» (اسپرجن)

ه. چنان نافذ که نفس و روح…را نیز جدا می‌کند: نویسنده عبرانیان بین روح و نفس تمایز قائل می­شود و نشان می­دهد که می‌توان آنها را جدا کرد.

یک) مطمئناً بین روح و نفس برخی از تمایزات وجود دارد. استفاده از کلمهٔ پِنوما (Pneuma) در عهد‌جدید برای روح انسان بر جنبه روحانی انسان، به‌عنوان مثال زندگی­اش در ارتباط با خدا تمرکز می‌کند، در حالی که روان به زندگی انسان صرف نظر از تجربه روحانی­اش، یعنی زندگی او در رابطه با خود و عواطف و افکارش اطلاق می‌شود. در الهیات پولس تضاد قوی بین این دو وجود دارد.» (گوتری)

دو) اما تأکید این متن بر جزئیات الهیاتی تفاوت بین روح و نفس نیست. «تلاش برای توضیح این واژگان بر مبنای روانشناسی بیهوده است. شکل گفتمان شاعرانه است و دلالت بدان دارد که این کلمه به اعماق وجود روحانی ما نفوذ می­کند، همانطور که شمشیر مفاصل و مغز استخوان را از بدن جدا می‌سازد.» (وینسنت)

سه) با این حال، مهم است که بدانیم معنای واژگان روح و نفس در کتاب‌مقدس چیست. کتاب‌مقدس می­گوید که مردم سرشتِ «باطنی» و «ظاهری» دارند (پیدایش ۷:۲ دوم قرنتیان ۱۶:۴). انسان باطنی هم با واژهٔ روح توصیف می­شود (اعمال رسولان ۵۹:۷، متی ۴۱:۲۶، یوحنا ۲۳:۴-۲۴) و هم با نفس (اول پطرس ۱۱:۲، عبرانیان ۱۹:۶، عبرانیان ۳۹:۱۰) این دو واژه اغلب به یک شکل استفاده و به انسان باطنی اشاره دارند. اما این امر همیشه صدق نمی­کند. گاهی بین روح و نفس تمایز قائل می­شود. می­توانیم بگوییم که به نظر می­رسد نفس در رابطه با فردیت بر حیات باطنی تمرکز می‌کند (اغلب به‌عنوان ذهن، اراده و احساسات تعریف می­شود) و بیشتر بر فردیت تمرکز می­کند. به نظر می­رسد روح بیشتر بر تماس و قدرت ماوراءالطبیعه در زندگی درونی تمرکز دارد.

چهار) این که بین جان و روح مقداری تمایز وجود دارد، در آیاتی مانند این (عبرانیان ۱۲:۴) و اول تسالونیکیان ۲۳:۵ مشهود است. عباراتی مانند ایوب ۱۱:۷ و اشعیا ۹:۲۶ نشان می­دهد که این واژگان هر دو گاهی اوقات به‌طور کلی برای اشاره به انسان باطنی استفاده می­شوند.

پنج) چون جان (نفس) و روح هر دو به «انسان باطنی» اشاره دارند، به‌سادگی با یکدیگر اشتباه می‌شوند. اغلب تجربه­ای که برای بنای روح در نظر گرفته شده است، فقط جان را «برکت» می‌دهد. هیجان و برکت «نفسانی» ایرادی ندارد، اما چیزی در آن نیست که ما را از نظر روحانی بنا کند. به همین دلیل است که بسیاری از مسیحیان از تجربه‌ای هیجان‌انگیز به تجربه‌ای دیگر می‌پرند، اما هرگز از نظر روحانی رشد نمی‌کنند -خدمتی که دریافت می‌کنند «نفسانی» است. به همین دلیل است که کلام خدا بسیار قدرتمند و دقیق است. نافذ است و حتی می‌تواند جان و نفس را از هم جدا سازد که کار ساده‌ای نیست.

شش) «وقتی نفس از روح بدین شکل متمایز می‌شود، مقصود از اول وجهی نازل است که با آن می‌اندیشیم و هوس می‌کنیم و بدان طریق نگران اکنون و رفاه خود هستیم. مقصود از روح قوایی والاتر است که بدان واسطه امور آینده را به حال ترجیح می‌دهیم.» (کلارک)

هفت) واژهٔ جسم (تن) (کولسیان ۵:۲، متی ۴۱:۲۶، غلاطیان ۱۶:۵-۱۷) و بدن (رومیان ۶:۶، رومیان ۱۳:۸، اول قرنتیان ۱۳:۶، ۱۹:۶-۲۰) انسان ظاهری را توصیف می­کنند. به نظر می­رسد که واژگان جسم و بدن شامل جنبه­های شخصی ما مانند حواس و عادات ما می‌شوند. وقتی به جسم خود اجازه می­دهیم افکار و اعمال­مان را هدایت نماید، سبب تباهی روحانی می‌شویم. خدا می­خواهد که توسط روح هدایت شویم، نه توسط جسم، یا حتی نفس.

و. هیچ چیز در تمام آفرینش از نظر خدا پنهان نیست، بلکه همه چیز در برابر چشمان او که حساب ما با اوست، عریان و آشکار است: هیچ کس در پیشگاه خدا پنهان نیست. او دل ما را می­بیند و می­داند که چگونه آن را لمس نماید و ما باید به واکنش و پاسخ خود به لمس او پاسخگو باشیم.

یک) عریان، طریقی را به ما یادآوری می‌کند که خدا، پنهان شدن آدم از روی ضعف را دید. خدا پنهان شدن ما را به همین طریق می­بیند.

دو) آشکار  ترجمه کلمهٔ یونانی باستان تراکلیزو (trachelizo) است که تنها اینجا در عهد‌جدید استفاده شده است. آن واژه برای کشتی‌گیرانی استفاده می­شد که هنگام نبرد گردن حریف خود را می‌گرفتند و آنقدر با قوت چنین کاری را می‌کردند که سبب پیروزی‌شان می‌شد. پس این کلمه می‌تواند به معنای «به خاک افکندن» یا «سرنگون کردن» باشد. اما بسیاری از محققان معنای ساده «باز کردن و آشکار بودن» را به مفهوم باز گذاشتن و غلبه بر حریف ترجیح می‌دهند.

سه) مضمون را به خاطر داشته باشید. نویسندهٔ عبرانیان اطمینان دارد که او به دل مخاطبان خویش نفوذ کرده است، مخاطبانی که به «تسلیم شدن» به عیسی می‌اندیشیدند. در این قسمت، نویسنده روشن می­کند که آنها نمی‌توانند از عیسی دست بکشند و آن را از خدا «پنهان» نگاه دارند. کلام خدا وضعیت آنان را مکشوف و افشا می­کند.

عیسی کاهن اعظم ما.

۱. آیۀ (۱۴) دیدن عیسی، کاهن اعظم ما.

پس چون کاهن اعظمی والامقام داریم که از آسمان‌ها درگذشته است، یعنی عیسی پسر خدا، بیایید اعتراف خود را استوار نگاه داریم.

الف. پس چون کاهن اعظمی والامقام داریم: این طرز فکر که عیسی کاهن اعظم ما است قبلاً ذکر شده بود (عبرانیان ۱۷:۲، عبرانیان ۱:۳). اما اکنون این ایده به صورت گسترده­تری توسعه خواهد یافت.

ب. پس چون: نویسندهٔ عبرانیان، توجه را به شخصیت خاص و منحصر‌به‌فرد عیسی به‌عنوان کاهن اعظم جلب می­کند.

                         ·         هیچ کاهن اعظم دیگری والامقام خوانده نشده بود.

                         ·         هیچ کاهن اعظم دیگری… از آسمان‌ها درنگذشته است.

                         ·         هیچ کاهن اعظم دیگری پسر خدا نیست.

ج. بیایید اعتراف خود را استوار نگاه داریم: این شگفت‌انگیز است که می­دانیم کاهن اعظم داریم و او چقدر منحصر‌به‌فرد و پرجلال است. حتی عظیم‌تر است که بدانیم او از آسمان‌ها درگذشته است، یعنی به آسمان صعود کرده و اکنون به‌خاطر ما در آنجا خدمت می­کند. هر دوی این حقایق می‌بایست ما را تشویق کنند که اعتراف خود را استوار نگاه داریم.

۲. آیۀ (۱۵) کاهن اعظم ما می‌تواند با ما همدردی کند.

زیرا کاهن اعظم ما چنان نیست که نتواند با ضعف‌های ما همدردی کند، بلکه کسی است که از هر حیث همچون ما وسوسه شده است، بدون اینکه گناه کند.

الف. زیرا کاهن اعظم ما چنان نیست که نتواند با ضعف‌های ما همدردی کند: نویسندهٔ عبرانیان مراقب بود که به الوهیت عیسی سندیت بخشد (عبرانیان ۴:۱-۱۴) و در عین حال مراقب بود تا انسانیت شفیق او را نیز به یاد داشت (عبرانیان ۵:۲-۱۸). این بدان معناست که عیسی، خدای پسر، کاهن اعظم ما، که در بهشت بر تخت سلطنت نشسته است، می­تواند با ضعف­های ما همدردی کند.

یک) از نظر یونانیان باستان، صفت اولیه خدا، بی‌انفعالی apatheia)) بود، یعنی ناتوانی اساسی در احساس هر چیز. در حالی که عیسی این‌طور نیست او می­داند و احساس می­کند که ما چه می­کنیم و چگونه می­گذرانیم. کلمه یونانی باستان که همدردی ترجمه شده است، عیناً به معنای «همراه [دیگری] رنج کشیدن» است.

دو) آنچه تفاوت ایجاد می­کند این است که عیسی انسانیت را به الوهیت خود اضافه کرد و بین ما زیست. اگر خودتان آنجا باشید، همه چیز برایتان فرق می‌کند. ممکن است در دبیرستان، قدری تراژدی بشنویم و اندوهی حس کنیم. اما این چیزی شبیه دردی نیست که اگر دبیرستانی بود که در آن حضور می­یافتیم، آن را احساس می‌کردیم.

ب. بلکه کسی است که از هر حیث همچون ما وسوسه شده است، بدون اینکه گناه کند: عیسی می‌داند که وسوسه شدن و مبارزه دربرابر گناه چگونه است، اگرچه او هرگز توسط گناه لکه­دار نشد. «بی‌گناه بودن او حداقل تا حدی بی­گناهیِ اکتسابی بود، چون او در نبرد دائمی با وسوسه‌ای که زندگی در این دنیا توأم با آن است، پیروز می‌شد و راه خود را ادامه می‌داد.» (موریس)

یک) گاهی اوقات فکر می­کنیم که چون عیسی خداست، هرگز نمی‌تواند وسوسه را آنگونه که ما درک می­کنیم، بشناسد. این دیدگاه، تا حدی درست است: اما عیسی با وسوسه­ای بسیار شدیدتر از آنچه ما تا به حال داشته یا خواهیم داشت، روبرو شد. فرد بی­گناه وسوسه را به گونه­ای می­شناسد که ما درک نمی­کنیم، زیرا تنها کسی که هرگز تسلیم وسوسه نمی­شود، قدرت کامل وسوسه را می‌داند. درست است که عیسی هرگز مانند ما با وسوسه‌های درونی باطنی مواجه نشد، چون طبیعت گناه‌آلود، هیچ‌گاه او را از درون، به سوی گناه نمی‌کشاند. اما او قدرت و خشم وسوسه بیرونی را به گونه­ای و در حد و اندازه­ای می­دانست که ما هرگز قادر به درکش نیستیم. او می­داند که چه بر سر ما می‌آید و او با بدتر از آن روبرو شده­ است.

دو) «با این حال، او هر نوع آزمایشی را که انسان می­توانست تحمل نماید، پیروزمندانه تحمل کرد، بدون هیچ ضعفی در ایمانش به خدا و بدون هیچ تخفیفی در اطاعتش نسبت به او. چنین استقامتی بیش از رنج­های معمولی انسان و نه کمتر از آن را شامل می­شود.» (بروس)

ج. چنان نیست که نتواند با ضعف‌های ما همدردی کند، بلکه کسی است که از هر حیث همچون ما وسوسه شده است: عیسی می­تواند با ضعف و وسوسه ما همدردی کند، اما نمی­تواند با گناه ما همدردی نماید. نمی‌بایست فکر کنیم که این امر سبب شده تا عیسی کمتر با ما همدردی کند و فکر کنیم که اگر خودش گناه کرده بود، بهتر می‌توانست ما را درک کند.

یک) «توجه کنید! تصور نکنید که اگر عیسای خداوندْ گناه کرده بود، نسبت به شما منعطف‌تر می­بود، زیرا گناه همیشه ماهیتی سخت‌کننده دارد. اگر مسیحِ خدا می‌توانست گناه کند، ذاتِ همدرد خود را از دست می‌داد.» (اسپرجن)

۳. آیۀ (۱۶) یک دعوت: به تخت فیض نزدیک شوید.

پس آزادانه به تخت فیض نزدیک شویم تا رحمت بیابیم و فیضی را حاصل کنیم که به‌هنگام نیاز یاری‌مان دهد.

الف. پس آزادانه به تخت فیض نزدیک شویم: از آنجا که ما یک کاهن اعظم داریم که هم قادر مطلق است و هم دلسوز، می‌توانیم آزادانه و دلیرانه به تخت او بیاییم. دلسرد کردن ما از این دسترسی، راهبرد اصلی شیطان است. شیطان گاهی اوقات از ما می‌خواهد که عیسی را غیرقابل دسترس بدانیم -شاید ما را تشویق می‌کند که به‌جای عیسی توسط مریم یا قدیسان به او نزدیک شویم. گاهی شیطان از ما می‌خواهد که عیسی را ناتوان از کمک کردن و نه به‌عنوان کسی که بر تختی در آسمان می‌نشیند، بدانیم.

یک) آزادانه به معنای مغرور، متکبرانه یا با گستاخی نیست.

·      آزادانه یعنی می‌توانیم دائماً بیاییم.

·      آزادانه یعنی می‌توانیم بدون وقت قبلی بیاییم.

·      آزادانه یعنی می­توانیم بدون سخنانی فصیح، بیایم.

·      آزادانه یعنی می­توانیم با اعتماد به نفس بیاییم.

·      آزادانه یعنی می‌بایست با سماجت و اصرار بیاییم.

ب.تخت فیض: تخت خدا تخت فیض است. وقتی بیاییم ممکن است رحمت بیابیم. (این به دست آوردن چیزی نیست که لایق آن هستیم) و فیض را حاصل کنیم به‌هنگام نیاز (این به دست آوردن چیزی است که لیاقتش را نداریم ).

یک) خاخام­های یهودی باستان تعلیم می­دادند که خدا دو تخت دارد، یکی تخت رحمت و دیگری تخت داوری. این را می‌گفتند چون می­دانستند خدا هم رحیم است و هم عادل، اما نمی­توانستند این دو صفت خدا را با هم آشتی دهند. آنها فکر می­کردند که شاید خدا دو تخت دارد تا دو جنبه شخصیت او را نشان دهد. او بر یک تخت داوری را برقرار می‌کند و بر تخت دیگر رحمت را حاصل می‌آورد. اما در اینجا، در پرتو کار تمام شدهٔ عیسی، رحمت و داوری را می­بینیم که در تخت فیض آشتی می­یابند.

دو) به یاد داشته باشید که فیض عدالت خدا را نادیده نمی­گیرد. این فیض در اجرای عدالت خدا، در پرتو صلیب عمل می­کند.

ج. فیضی را حاصل کنیم که به‌هنگام نیاز یاری‌مان دهد: خدا را شکر، خدا در زمان نیاز ما کمک می­کند. هیچ درخواستی خیلی کوچک نیست، چون او چنین می‌خواهد: برای هیچ چیز نگران نباشید… درخواست‌های خود را به خدا ابراز کنید. (فیلیپیان ۶:۴)