فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!

لاویان باب ۲۷ – در خصوص چیزهایی که به خدا داده می‌شود.

وقف اشخاص برای خداوند.


۱. آیات (۱-۲) هنگامی‌که کسی، نذر می‌کرد شخص خاصی را وقف خدا کند.

خداوند به موسی گفت: «بنی‌اسرائیل را خطاب کرده، بدیشان بگو: اگر کسی برای خداوند نذر مخصوصی بکند که مستلزم برآورد ارزش اشخاص باشد.

الف) اگر کسی برای خداوند نذر مخصوصی بکند: این باب به مواردی می‌پردازد که طی نذر به خدا داده می‌شود. بدین معنا که آنان طبق فرمانی از شریعت الزامی نبودند، بلکه نذر هدیه‌ای بود که آزادانه به خدا وعده داده شده بود. در این مورد، به اشخاصی می‌پردازد که طی نذر به خداوند وعده داده شده بودند.

یک) «نذر، قول و وعده‌ای است که از روی اختیار انجام می‌شود و نه به‌منظور اطاعت از الزامات الهی.» (مورگان)

دو) برای مثال، کسی از قبیله یهودا، در زمان پریشانی، یا به‌دلیل سپاسگزاری، یا از روی حس دعوت ممکن است پسر خود را به خداوند وقف نماید. او نمی‌توانست پسرش را برای خدمت خیمه بدهد، زیرا که از خانواده کهانت نبود. بنابراین برای وقف پسرش می‌بایست مواردی را که در آیات بعد آمده است رعایت می‌نمود.

سه) «بر طبق داوران ۲۹:۱۱-۴۰ و اول سموئيل ۱۱:۱ این امکان وجود داشت که شخصی، فرد دیگری را به خدا وقف و تقدیم نماید… انتظار می‌رفت که شخصی که این‌چنین وقف شده است در قدس مشغول به خدمت گردد. اما این متن نشان می‌دهد که چنین شخصی می‌توانست با پرداخت مبلغی آزاد گردد.» (پیتر کونتس)

ب) اگر کسی برای خداوند نذر مخصوصی بکند: زیبایی این دستورات این است که به شخصی که این نذرِ وقف را می‌کند، کاری معین و مشخص برای انجام دادن ارائه می‌دهد. بنابراین نذرِ وقف چیزی فراتر از سخنان صرف بود، بلکه عملی معلوم و معین به‌همراه داشت ــ و قوم را از انجام نذر‌های پوچ به خدا باز‌می‌داشت.

یک) «اجتناب از نذر کردن گناه تلقی نمی‌شد (تثنیه ۲۲:۲۳)، اما آنکه نذر می‌کرد می‌بایست به آن وفا می‌نمود (تثنیه ۲۱:۲۳-۲۳، اعداد ۲:۳۰ و جامعه ۴:۵-۶). در نذر امکان جایگزینی وجود داشت، و به‌هرحال، این امکانِ جایگزین‌سازی بود که نذر را از قربانی‌هایی که بر مذبح تقدیم می‌شد متمایز می‌ساخت.» (روکِر)

۲. آیات (۳-۷) تعیین ارزش برای اشخاصی که با نذر وقف شدند.

در آن صورت ارزش مردی که سنش بین بیست تا شصت سال است، پنجاه مثقال نقره بر حسب مثقال قُدس خواهد بود. اگر زن باشد، ارزش او سی مثقال خواهد بود. اگر سن او بین پنج تا بیست سال باشد، ارزش او برای جنس مذکر بیست مثقال و برای جنس مؤنث ده مثقال خواهد بود. اگر سن او بین یک ماه تا پنج سال باشد، ارزش او برای جنس مذکر پنج مثقال نقره و برای جنس مؤنث سه مثقال نقره خواهد بود. اگر سن شخص شصت سال یا بیشتر باشد، ارزش او برای جنس مذکر پانزده مثقال و برای جنس مؤنث ده مثقال خواهد بود.

الف) در آن صورت ارزش مردی که سنش بین بیست تا شصت سال است: اشخاص باتوجه به سن و سودمندی عمومی‌شان در جامعه ارزش‌گذاری می‌شدند. به‌ویژه در جامعه‌ای مبتنی بر کشاورزی، مفهومی معین وجود داشت که در آن مردی بین ۲۰ تا ۶۰ ساله ارزشمندتر از یک کودک یک ماهه تا پنج ساله بود.

سن                                مرد                                زن

۰ – ۴ سال                        ۵ مثقال                          ۳ مثقال

۵ – ۱۹ سال                       ۲۰ مثقال                         ۱۰ مثقال

۲۰ ۵۹ سال                     ۵۰ مثقال                         ۳۰ مثقال

۶۰ و بالاتر                        ۱۵ مثقال                         ۱۰ مثقال

ب) پنجاه مثقال نقره… سی مثقال… بیست مثقال: این ارزش‌گذاری از نظر تخمین و برآورد ارزش کار بدنی فرد بود. یک مرد بیست و پنج ساله بیشتر از یک پسر پنج ساله می‌توانست در امور خیمه کار کند.

یک) «بهای (ارزش) افراد می‌بایست یا به‌عنوان دستمزد یک کارگر (که در دورهٔ کتاب مقدس یک مثقال در ماه بود)، و یا ارزشِ نسبی از ارزیابی خدمات شخص در خیمه درک می‌شد. چنانچه این خدمات شامل کار بدنی سنگین در کار با حیوانات قربانی یا حمل و نقل خیمه بود، به آسانی می‌توان متوجه شد که چرا به مردان جوان ارزش بیشتری داده می‌شد.» (روکِر)

۳. آیهٔ (۸) تدارک برای فقرا که با نذر وقف شدند.

اگر کسی فقیرتر از آن باشد که توانایی پرداخت وجه تعیین شده را داشته باشد، در آن صورت باید او را به حضور کاهن بیاورند، و کاهن ارزش او را برآورد کند. پس کاهن ارزش او را بر حسب توانایی شخص نذرکننده، تعیین نماید.

الف) اگر کسی فقیرتر از آن باشد که توانایی پرداخت وجه تعیین شده را داشته باشد: نکتهٔ مهم این بود که هیچ‌کس به‌خاطر اینکه پول کافی نداشت از انجام نذرِ وقف منع نمی‌گردید، بلکه اگر شخص فقیر بود، کاهنان در خصوص ارزش‌یابی این مورد انعطاف‌پذیر بودند.

یک) همه می‌توانند جان (حیات) را به خداوند دهند، هیچ‌کسی خیلی کوچک، خیلی ناچیز و بی‌اهمیت و خیلی بی‌فایده نیست. خدا می‌خواهد از تک‌تک افراد استفاده نماید.

ب) کاهن ارزش او را بر حسب توانایی شخص نذرکننده، تعیین نماید: هنگامی‌که خدا جایگزینیِ پول را به‌جای نذر واقعی پذیرفت، کاهن می‌بایست توانایی مالیِ شخصی که نذر کرده است را به حساب ‌آورد. خدا نمی‌خواست تنها افراد ثروتمند چیزهایی برای او نذر  کنند؛ بلکه می‌خواهیم این مهرورزی (فداکاری) و وقف خاص در دسترس همگان قرار گیرد.

یک) «خوانندهٔ عزیز، آیا تاکنون خودتان را و یا بخشی از دارایی‌تان را وقف خدمت و خالق خویش نموده‌اید؟ اگر چنین است، آیا به نذر خود وفا کرده‌اید؟ یا هدف خود یا هدیه خودتان را تغییر داده‌اید؟» (کلارک)

بازخرید اموالی که با نذر به خدا وقف شده‌اند.

۱. آیات (۹-۱۳) بازخرید حیوانات.

اگر نذر او، حیوانی است که به‌عنوان قربانی به خداوند تقدیم می‌شود، هر چیزی از اینها که کسی به خداوند بدهد مقدس خواهد بود. نباید آن را مبادله کند، و یا خوب را با بد، یا بد را با خوب عوض کند. اگر حیوانی را با حیوان دیگر عوض کرد، هم اوّلی و هم جایگزین آن، هر دو مقدس خواهند بود. اگر حیوان، نجس باشد و نتوان آن را به‌عنوان هدیه به خداوند تقدیم کرد، در آن صورت باید آن حیوان را به حضور کاهن حاضر سازد. کاهن ارزش آن را چه خوب و چه بد، برآورد کند. هر ارزشی که کاهن تعیین کرد، همان قیمت آن باشد. اما اگر بخواهد حیوان را بازخرید کند، باید یک پنجم بر قیمت آن بیفزاید.

الف) اگر نذر او، حیوانی است که به‌عنوان قربانی به خداوند تقدیم می‌شود: اگر حیوانی طاهر است (مناسب برای قربانی کردن)، و خواستار بازخرید (فدیه) آن از نذرِ وقف شده به خداوند هستید (شاید به‌دلیل اینکه حیوان به‌طور خاص مفید بوده است) می‌توانید آن را با حیوانی دیگر جایگزین نمایید ــ مادامی که آن حیوان نیز طاهر باشد و برای قربانی نمودن مناسب.

ب) اگر حیوان، نجس باشد: اگر حیوان نجس بود (برای قربانی کردن نامناسب باشد) همچنان می‌توانست برای خداوند نذر شود و سپس بازخرید گردد. اما کاهن به جهت حیوان ارزشی را تعیین می‌نمود، و شخص یک پنجم یعنی (۲۰٪) به ارزش آن افزوده و مجموع آن مبلغ را به خزانهٔ خیمه می‌داد.

یک) باز هم اگر کسی می‌خواست حیوان نجس خویش (برای مثال الاغ) را به خداوند بدهد، می‌توانست حیوان را به کاهن دهد، که یا از آن حیوان استفاده نماید یا آن را بفروشد و سپس پول آن را به خزانه خیمه بدهد. اما اگر فرد مایل بود که حیوان را نگاه دارد، در حالی‌که هنوز با نذری وقف خداوند بود، در این‌صورت می‌بایست بهای حیوان را به اضافهٔ ۲۰٪ می‌پرداخت. می‌توان الاغ را داد و همچنین از آن استفاده نیز کرد، اما بهای آن الاغ به اضافه ۲۰٪ برای شخص هزینه داشت (تمام می‌شد).

۲. آیات (۱۴-۱۵) بازخرید خانه.

اگر کسی خانۀ خود را به‌عنوان هدیه‌ای مقدس به خداوند وقف کند، کاهن ارزش آن را، چه خوب و چه بد، برآورد کند. هر ارزشی که کاهن تعیین کرد، همان قیمتش باشد. اگر وقف‌کننده بخواهد خانۀ خود را بازخرید کند، باید یک پنجم بر قیمت آن بیفزاید، و از آنِ وی خواهد بود.

الف) اگر کسی خانۀ خود را به‌عنوان هدیه‌ای مقدس به خداوند وقف کند: در مورد وقف خانه نیز همچون مورد حیوان نجس، اگر کسی می‌خواست خانه خویش را با نذری، وقف خداوند نماید، در حالی‌که همچنان از آن استفاده می‌کند، کاهن می‌بایست بر آن خانه ارزشی را برآورد می‌کرد.

ب) باید یک پنجم بر قیمت آن بیفزاید: پس از برآورد ارزش خانه، ۲۰٪ مبلغ اضافی بر آن افزوده می‌شد. و مبلغ کل به خزانهٔ خیمه داده می‌شد و بدین ترتیب نذر انجام شده محسوب می‌شد.

۳. آیات (۱۶-۲۱) بازخرید زمینی که با تخصیص (توزیع) به خانواده تعلق دارد.

اگر کسی قطعه‌ای از زمینِ مِلکِ خود را به خداوند وقف کند، ارزش آن به اندازۀ بذر لازم برای کِشت آن خواهد بود؛ ارزش هر حومِر بذر جو، پنجاه مثقال نقره باشد. اگر مزرعۀ خود را از سال یوبیل وقف کند، ارزش آن همان خواهد ماند. اما اگر مزرعۀ خود را بعد از یوبیل وقف کند، در آن صورت، کاهن قیمت را بر حسب سالهایی که تا سال یوبیل باقی است برآورد کند، و بدین‌گونه از قیمت آن بکاهد. اگر کسی که مزرعه را وقف کرده است بخواهد آن را بازخرید کند، در آن صورت، یک پنجم بر قیمت آن بیفزاید، و از آنِ وی خواهد ماند. اما اگر نخواهد مزرعه را بازخرید کند و مزرعه به شخصی دیگر فروخته شده باشد، دیگر قابل بازخرید نخواهد بود. بلکه چون آن مزرعه در سال یوبیل آزاد گردد، مانند مزرعه‌ای که وقف شده است برای خداوند مقدس خواهد بود؛ کاهن آن را به مِلکیت خواهد بُرد.

الف) اگر کسی قطعه‌ای از زمینِ مِلکِ خود را به خداوند وقف کند: این بخش به زمین‌هایی می‌پردازد که بر اساس تقسیم و توزیع زمین به خانواده‌ یا قبیلهٔ خریدار تعلق داشت، که این امر بعدها در یوشع ۱۳-۲۱ اتفاق افتاد.

ب) اگر کسی که مزرعه را وقف کرده است: در مورد زمین، ارزش آن براساس تولید بالقوهٔ آن و همچنین براساس تعداد سال‌ها تا سال یوبیل بود.

۴. آیات (۲۲-۲۵) بازخرید زمینی که با تخصیص (توزیع) به خانواده تعلق ندارد.

اگر کسی مزرعه‌ای را که خریده است و بخشی از میراث خود او نیست به خداوند وقف نماید، در آن صورت کاهن ارزش آن را تا سال یوبیل برآورد کند، و او قیمت آن را در همان روز به‌عنوان هدیۀ مقدس به خداوند بدهد. در سال یوبیل، مزرعه به آن که از وی خریداری شده بود، یعنی به آن که زمین مِلکِ موروثی او بود، بر خواهد گشت. هر برآوردِ ارزش باید بر حسب مثقال قُدس باشد: یک مثقال بیست قیراط است.

الف) اگر کسی مزرعه‌ای را که خریده است و بخشی از میراث خود او نیست به خداوند وقف نماید: این بخش به زمین‌هایی می‌پردازد که بر اساس تقسیم و توزیع زمین به خانواده یا قبیلهٔ خریدار تعلق نداشت، که این امر بعدها در یوشع ۱۳-۲۱ اتفاق افتاد. به‌معنایی، در واقع این زمین خریداری نشده بود؛ بلکه تنها تا سال یوبیل اجاره داده شده بود.

ب) کاهن ارزش آن را برآورد کند: کاهن با احتساب و در نظر گرفتن تعداد سال‌ها تا سال یوبیلِ بعدی، ارزش آن زمین را برآورد می‌کرد. سپس این مبلغ به‌عنوان هدیه‌ای مقدس به خداوند داده می‌شد، و خدا زمین را وقفی حقیقی به خود در نظر می‌گرفت.

یک) «”قیراط” واحدی برای وزن بود که بر طبق این آیه، یک بیستُم مثقال بود. خروج ۱۳:۳۰ را نیز مقایسه نمایید… قیراط کوچکترین واحد اندازه‌گیری در ساختار مورد استفاده در آن زمان بود، و تقریباً معادل نیم گرم بود.» (پیتر کونتس)

۵. آیات (۲۶-۲۷) بازخرید نذرِ وقف برای نخست‌زاده.

اما نخست‌زادۀ حیوانات را کسی نباید وقف کند، زیرا چون نخست‌زاده است، به خداوند تعلق دارد؛ خواه گاو و خواه گوسفند، از آنِ خداوند است. اگر از حیوانات نجس باشد، باید آن را به قیمتش فدیه دهد، و یک پنجم بر آن بیفزاید. اگر فدیه داده نشد، باید به قیمتش فروخته شود.

الف) اما نخست‌زادۀ حیوانات را کسی نباید وقف کند، زیرا چون نخست‌زاده است، به خداوند تعلق دارد: از آنجایی‌که نخست‌زاده از قبل به خدا تعلق داشت (خروج ۲:۱۳)، لذا نذر کردن آن جایز نبود. اگر نخست‌زادۀ حیوان، حیوانی طاهر بود آنگاه می‌بایست آن را قربانی می‌کردند.

ب) باید به قیمتش فروخته شود: به‌هرحال، حیوان نخست‌زادهٔ نجس را می‌توان فروخت یا آن را از خداوند بازخرید نمود.

۶. آیات (۲۸-۲۹) کسی نمی‌تواند اشخاص یا اشیاء وقف شده به خداوند را بازخرید نماید.

ولی هیچ چیز را که کسی از دارایی‌خود به خداوند وقف کند، خواه انسان، خواه حیوان، و خواه مزرعۀ موروثی، نمی‌توان فروخت یا بازخرید کرد؛ هر چه وقف شود، برای خداوند بسیار مقدس است. هیچ انسانی را که وقف شده است، یعنی کسی را که باید به نابودی کامل سپرده شود، نمی‌توان فدیه داد؛ او باید حتماً کشته شود.

الف) هر چه وقف شود، برای خداوند بسیار مقدس است: وقف (اختصاص دادن) به خداوند گامی فراتر از وقف با نذر است، در این مفهوم، اغلب به‌معنای نابود کردن (اعدام شخص) می‌باشد به‌طوری‌که فرد دیگری قادر به استفاده از آن نمی‌باشد، و تمام ارزش و بهای آن به خداوند داده شده است. بنابراین آنچه که پیشتر تحت عنوان هدیهٔ وقف اعلام گردیده است را نمی‌توان در قالب نذر (به خدا) داد. لذا به خدا تعلق داشت و برای خداوند بسیار مقدس بوده است.

یک) یوشع ۱۷:۶، در میان سایر عبارات ــ این واژهٔ وقف شده را به کلمهٔ ملعون ترجمه می‌کند ــ زیرا آنچه که وقف خدا شده بود، نابود می‌شد و به هیچ منظور دیگری قابل استفاده نبود.

ب) ولی هیچ چیز را که کسی از دارایی‌خود به خداوند وقف کند: به همین دلایل، اقلام وقف شده به خدا نمی‌توانست با بهایی بازخرید گردد. این اقلام به خداوند تعلق داشت و می‌بایست به او داده می‌شد.

یک) «هیچ چیز وقف شده: یعنی چیزی که مطلقاً به خدا وقف شده باشد همانگونه که کلمه عبری بر این امر دلالت می‌کند؛ اگر بر حسب نذرِ خویش از آن صرفنظر نکنند (خود را از آن خلاص نکنند)؛ برای خود و دیگران لعنت به‌همراه دارد.» (پول)

ج) هیچ انسانی را که وقف شده است، یعنی کسی را که باید به نابودی کامل سپرده شود، نمی‌توان فدیه داد؛ او باید حتماً کشته شود: در این مفهوم نیز، از طریق بازخرید نمودن از خداوند، فرد نمی‌توانست از اعدام بگریزد. بنابراین می‌بایست با سرنوشت و کیفر خویش روبرو می‌شد.

یک) نمونه‌ای از این موضوع در اول سموئیل ۱۵ یافت می‌شود، جایی که به شائول پادشاه دستور داده شد تا داوریِ خدا را بر عمالیقان بیاورد. به نابودی کامل سپرده و… باید حتماً کشته شود. اما شائول نتوانست این کار را انجام دهد و خدا را بسیار ناراضی ساخت.

دو) «قانون مذکور در این دو آیه توسط دشمنان مکاشفهٔ الهی به‌عنوان سند و مدرکی مورد استناد قرار گرفته است، که در دوران موسی، قربانی انسانی به خدا تقدیم می‌شده است؛ اما این امر هرگز مورد تصدیق نیست. اگر چنین قانونی وجود داشت، به‌یقین با صراحت بیشتری آشکار می‌شد، و تنها در محدوده و تیررس کلماتی رها نمی‌شد که اثبات و تشخیص معنای آنان بسیار دشوار باشد، و خودِ این کلمات توسط اکثر مفسران به‌شکلی متفاوت ترجمه شده است.» (کلارک)

۷. آیات (۳۰-۳۳) پرداخت ده یک.

ده‌یکِ زمین، خواه از بذر زمین و خواه از میوۀ درخت، از آنِ خداوند است و برای خداوند، مقدس. اگر کسی بخواهد چیزی از ده‌یک خود را بازخرید کند، باید یک پنجم بر آن بیفزاید. تمامی ده‌یکِ رمه و گله، یعنی یک‌دهمِ هر چه از زیر عصای چوپان بگذرد، برای خداوند مقدس است. شخص نباید در مورد خوبی و بدی آن پرسش کند، یا آن را عوض کند. اگر آن را عوض کرد، هم آن و هم جایگزین آن مقدس خواهند بود، و نباید بازخرید شوند.

الف) ده‌یکِ زمین: در این متن، ده‌یک به‌سادگی به‌معنای «یک‌دهم» یا «ده‌درصد» است. قوم اسرائیل ده‌درصد از گله، غلات و میوه‌ها را به خدا می‌داد. این ده‌یک یا ده‌درصد برای خدا مقدس و جدا شده بود (برای خداوند، مقدس).

یک) «کلمهٔ «ده‌یک» (ma aser) به عدد ده مربوط است و بنابراین به ده‌یک اشاره دارد. مفهوم ده‌یک برای قوم اسرائیل مفهومی تازه نبود؛ زیرا ما این مفهوم را پیش از شریعت نیز مشاهده می‌کنیم (پیدایش ۲۰:۱۴ و ۲۰:۲۸-۲۲) از این‌رو آنچه که در لاویان ۲۷ داریم، در واقع نظام‌بندی امری کهن است.» (روکر)

دو) اسرائيل باستان حداقل دو نمونه ده‌یک را نگاه می‌داشتند. در اینجا یعنی لاویان ۳۰:۲۷-۳۳ یک ده‌یک کلی وجود دارد که به‌نظر می‌رسد در تثنیه ۲۲:۱۴-۲۷ نیز توضیح داده شده است. تثنیه ۲۸:۱۴-۲۹ نیز دومین ده‌یک را توضیح می‌دهد که هر سه سال به لاویان و فقرا داده می‌شد. برخی بر این باورند که لاویان ۳۰:۲۷-۳۳ و تثنیه ۲۲:۱۴-۲۷ دو نمونه ده‌یک الزامی را توصیف می‌کنند، اما با این‌حال هیچ دلیلِ مجاب‌کننده‌ای (الزام‌آوری) برای تفاوت این دو وجود ندارد.

سه) در حالی‌که در عهد‌جدید به ده‌یک فرمان و تأکید نمی‌کند، و دادن آن را به‌عنوان وظیفهٔ قوم خدا می‌داند و در مورد ده‌یک سخنی منفی نمی‌گوید. عیسی ده‌یک دقیقِ رهبران مذهبیِ دوران خود را تأیید کرد (لوقا ۴۲:۱۱)؛ در حالی‌که آنان را به‌خاطر آنچه انجام نداده بودند سرزنش می‌کرد. ابراهیم نیز هنگامی‌که از همه چیز به ملکیصدق ده‌یک داد مورد ستایش قرار گرفت (عبرانیان ۴:۷-۱۰). عهد‌جدید برای دادنِ ایمانداران در عهد‌جدید اصولِ بسیاری را ارائه داده است.

·      به دهندگی امر شده است و اختیاری نیست (اول قرنتیان ۱:۱۶-۲).

·      دهندگی باید منظم و برنامه‌ریزی شده و متناسب باشد. و هرگز نباید مخدوش گردد (اول قرنتیان ۲:۱۶).

·      دهندگی واقعی زمانی حاصل می‌گردد که ابتدا خود را به خداوند بدهیم، و سپس منابع مالی خویش را آنگونه که باید (دوم قرنتیان ۵:۸).

·      هیچ فرد ایمانداری را نمی‌توان در لحظه‌ای خاص به دهندگی دستور داد، حتی توسط یک رسول (دوم قرنتیان ۸:۸).

·      بخشش و دهندگی آزمونی معتبر برای صمیمیت محبت ما نسبت به خدا و دیگران است (دوم قرنتیان ۸:۸).

·      دهندگی را باید به‌عنوان سرمایه‌گذاری تلقی نمود نه صرف پول (دوم قرنتیان ۶:۹).

·      دهندگی نباید با بی‌میلی و اجبار باشد (دوم قرنتیان ۷:۹).

·      خدا بخشندهٔ شادمان را دوست دارد (دوم قرنتیان ۷:۹).

·      دهندگی باید پیوسته دادن به خادمینی باشد که به‌طور مستقیم ما را تغذیه روحانی می‌کنند. (دوم قرنتیان ۷:۹-۱۳).

چهار) به‌دلیل اینکه تأکید عهد‌جدید بر دادنِ بیشِ از ده‌یک است، بنابراین هیچ پاسخی برای این پرسش وجود ندارد که «چقدر باید بدهیم؟» بسیاری به قوانینِ عهد‌عتیق درباره ده‌یک رجوع می‌کنند. از آنجا که دهندگی باید متناسب باشد (اول قرنتیان ۲:۱۶)، پس باید درصدی ــ و ده درصد معیار خوبی است ــ برای آغاز قرار دهیم! باید نگرش برخی از مسیحیان اولیه را داشته باشیم که اساساً می‌گفتند: «ما مقیّد به ده‌یک نیستیم، بلکه می‌توانیم بیشتر هم بدهیم.» دهندگی و مدیریت مالی، موضوعاتی روحانی هستند، نه تنها موضوعاتی صرفاً مالی (لوقا ۱۱:۱۶).

ب) اگر کسی بخواهد چیزی از ده‌یک خود را بازخرید کند، باید یک پنجم بر آن بیفزاید: ده‌یک را نیز می‌توان از خداوند بازخرید نمود. برای مثال، در عوضِ ده‌یک بذرِ نیکو از مزرعه، فرد کشاورز می‌توانست مبلغ بذر را به اضافهٔ ۲۰ درصد پرداخت نماید.

یک) هر چه از زیر عصای چوپان بگذرد: «به گفتهٔ مفسران یهودی، این عبارت کنایه‌ای بر نحوهٔ انتخاب حیوان برای ده‌یک است. حیوانات در حالی‌که در یک صف از زیر عصای گله‌دار عبور می‌کردند، شمارش می‌شدند. هر دهمین حیوان با چوب قرمز رنگی علامت‌گذاری می‌شد تا حاکی از این باشد که برای ده‌یک برگزیده شده بود.» (پیتر کونتس)

۸. آیهٔ (۳۴) جمع‌بندی: این است فرامین.

این است فرامینی که خداوند بر کوه سینا برای بنی‌اسرائیل به موسی امر فرمود.

الف) این است فرامین: این فرامین، سنت‌ها و رسوم صرف نبودند، اگرچه انسان‌ها شروع به اضافه کردن سنت‌ها و رسومی به این فرامین شدند؛ این‌ها همه فرامین (نه پیشنهادات) خداوند بودند و هستند.

ب) که خداوند بر کوه سینا برای بنی‌اسرائیل به موسی امر فرمود: همانگونه قبلاً در لاویان مشاهده کردیم، عبارت «در حضور خداوند» بیش از ۶۰ مرتبه تکرار شده است ـ بیش از هر کتاب دیگری در کتاب مقدس. آنچه که در لاویان اتفاق می‌افتد در حضور خداوند اتفاق می‌افتد، و هر نکتهٔ اطاعتی از ما دعوت می‌کند تا ــ خواه با فرمانی خاص و خواه با تصویری ارزشمند ــ چگونگی گام برداشتن در حضور خداوند را به تصویر بکشیم (نشان دهیم).

یک) «خوانندهٔ عزیز، اکنون شما تمام این جالب‌ترین کتاب را به‌طور دقیق مرور کرده‌اید، کتابی که مسیحیان به موضوع آن توجه اندکی می‌کنند. در اینجا ممکن است که دستورات کتبی عدالت الهی، غیراخلاقی بودن گناه، وسعت بیش از حد فرامین، و غایت کمال انسان و… را که نزد شریعت و قانون معرفت و شناخت است، کشف نمایید اما شفای گناه وجود ندارد… بنابراین می‌بینیم که برای هر کس که ایمان می‌آورد، مسیح غایتِ شریعت برای عدالت (برای پارسا شمردن) بود.» (کلارک)