فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!
مرقس باب ۱۲ – عیسی با صاحبان قدرت مباحثه میکند.
داستان دهقانان مستأجر.
۱. آیات (۱-۸) مَثَلی دربارهٔ باغدار و مستاجرانش.
سپس عیسی به مثلها با ایشان سخن آغاز کرد و گفت: «مردی تاکستانی غَرْس کرد و گِرد آن دیوار کشید و چرخُشتی در آن کَند و برجی بنا نهاد. سپس تاکستان را به چند باغبان اجاره داد و خود به سفر رفت. در موسم برداشت محصول، غلامی نزد باغبانان فرستاد تا مقداری از میوۀ تاکستان را از آنها بگیرد. امّا آنها غلام را گرفته، زدند و دستخالی بازگرداندند. سپس غلامی دیگر نزد آنها فرستاد، ولی باغبانان سرش را شکستند و به او بیحرمتی کردند. باز غلامی دیگر فرستاد، امّا او را کشتند. و به همینگونه با بسیاری دیگر رفتار کردند؛ بعضی را زدند و بعضی را کشتند. او تنها یک تن دیگر داشت که بفرستد و آن، پسر محبوبش بود. پس او را آخر همه روانه کرد و با خود گفت: ”پسرم را حرمت خواهند نهاد.“ امّا باغبانان به یکدیگر گفتند: ”این وارث است؛ بیایید او را بکشیم تا میراث از آن ما شود.“ پس او را گرفته، کشتند و از تاکستان بیرون افکندند.
الف. سپس تاکستان را به چند باغبان اجاره داد و خود به سفر رفت: در زمان عیسی اجارهکردن زمین توسط کشاورزان رایج بود، بهویژه در منطقهٔ جلیل. باستانشناسان مستنداتی از اختلافاتی مربوط بین زمینداران و کشاورزان مستأجر کشف کردهاند.
یک) «زمانی که سند زمین قطعی نبود، هر کسی که به مدت سه سال از زمین استفاده کرده بود، مالک آن محسوب میشد، مگر اینکه مدعی دیگری پیدا میشد.» (موریس)
ب. تا مقداری از میوۀ تاکستان را از آنها بگیرد: چون عیسی با مخاطبان یهودی صحبت میکرد، آنها میدانستند که در عهدعتیق از تاکستان بهعنوان تصویری از اسرائیل استفاده شده است (اشعیا ۱:۵-۷). بنابراین، بهطور کلی باغبانان بیانگرِ حاكمان اسرائیل بودند و تاكستان نیز بیانگر قوم خدا بود.
ج. امّا آنها غلام را گرفته، زدند و دستخالی بازگرداندند: باغبانان تاکستان را نخریده و نساخته بودند. مالک سخاوتمندی به آنها اجازه داده بود که در تاکستانش کار کنند، اما آنها به مخالفت با آن مالک برخاستند و بالاخره روزی مجبور بودند که برای این مخالفت جواب پس بدهند.
یک) سپس غلامی دیگر نزد آنها فرستاد… باز غلامی دیگر فرستاد… به همینگونه با بسیاری دیگر رفتار کردند: آن مالک بسیار صبور بود. او فرستادگانِ بسیاری را روانه کرد، هر چند که همۀ آنها مورد آزار و بدرفتاری قرار گرفتند. از آنجا که مالک تاکستان در آنجا نبود، دهقانان به اقتدار او شک کرده و آن را به سخره گرفتند. ولی خیلی زود فهمیدند که حتی اگر نمیتوانستند آن مالک را ببینند، اما اقتدار او هنوز واقعی بود.
دو) این وارث است؛ بیایید او را بکشیم تا میراث از آن ما شود: دهقانان بسیار احمق بودند. آنها ظاهراً فکر میکردند که اگر پسر مالکِ تاکستان را بکشند، او منصرف شده و به آنها اجازه میدهد تاکستان را تصاحب کنند.
د. پس او را گرفته، کشتند و از تاکستان بیرون افکندند: این مَثَل میگوید که عیسی میدانست که آن پسر، پسر خدا است و میدانست بهزودی کشته خواهد شد.
یک) آن پسرِ آخرین فرستاده بود. هیچ فرستادهٔ دیگری نخواهد بود. یا پیغام پسر را قبول میکردند یا با داوری معینی روبرو میشدند. «اگر حرف پسر محبوب خدا را نمیشنوید، آخرین امید خود را رد کردهاید. او اولتیماتوم خداست. وقتی مسیح رد شود، چیزی باقی نمیماند. هیچکس دیگری نمیتواند فرستاده شود؛ آسمان هیچ پیامآورِ دیگری ندارد. اگر مسیح رد شود، امید رد شده است.» (اِسپِرجن)
۲. آیات (۹-۱۲) عیسی کاربرد مَثَل را شرح میدهد.
حال، صاحب تاکستان چه خواهد کرد؟ خواهد آمد و باغبانان را هلاک کرده، تاکستان را به دیگران خواهد سپرد. مگر در کتب مقدّس نخواندهاید که:
«”سنگی که معماران رد کردند، مهمترین سنگ بنا شده است؛ خداوند چنین کرده و در نظر ما شگفت مینماید“؟»
آنگاه بر آن شدند عیسی را گرفتار کنند، زیرا دریافتند که این مَثَل را دربارۀ آنها گفته است، امّا از جمعیت بیم داشتند؛ پس او را ترک کردند و رفتند.
الف. حال، صاحب تاکستان چه خواهد کرد؟ دهقانان آنقدر نادان بودند که فکر میکردند اگر پسر مالک را بکشند، تاکستان مال آنها خواهد شد. عیسی نکتهٔ درستی را بیان کرد، باغبانان همۀ فرستادگان صاحب باغ را رد کرده و در نهایت پسر مالک را نیز رد کردند، بنابراین روز حساب پسدادن آنها فرا رسید (خواهد آمد و باغبانان را هلاک کرده، تاکستان را به دیگران خواهد سپرد).
ب. مگر در کتب مقدّس نخواندهاید که: عیسی از «مزمور هوشیعانا» (مزمور ۲۲:۱۱۸-۲۸) به آنها تعلیم داد، چون مسیحِ موعود رسماً به اسرائیل ارائه شده بود. خصومت رهبران یهود نشان داد که او رد شد، گرچه در ابتدا با فریادهای هوشیعانای مزمور ۱۱۸ مورد استقبال قرار گرفت.
ج. سنگی که معماران رد کردند، مهمترین سنگ بنا شده است: عیسی در کتابمقدس اغلب به سنگ یا صخره تشبیه شده است. او همان صخرهای است که در بیابان در پی اسرائيل بود و نیازشان را برای آنها مهیا نمود (اول قرنتیان ۴:۱۰). او سنگ لغزشدهنده است (اول پطرس ۸:۲). او تخته سنگی است که بدون آنکه کسی به آن دست بزند، از کوه جدا شده و پادشاهیهای این جهان را خُرد میکند (دانیال ۴۵:۲).
د. زیرا دریافتند که این مَثَل را دربارۀ آنها گفته است: دلهای آنها جریحهدار شد و توسط روحالقدس محکوم شدند. واکنش آنها به محکومیت روحالقدس، با ردکردن عیسی نشان داده شد، نه با پذیرفتن او. آنها به جای اینکه در حضور عیسی توبه کنند، نقشه کشیدند او را بکشند.
خدا و قیصر.
۱. آیات (۱۳-۱۵قسمت اول) فریسیان سعی میکنند با سؤالی در مورد مالیات عیسی را به دام اندازند.
سپس بعضی از فَریسیان و هیرودیان را نزد عیسی فرستادند تا او را با سخنان خودش به دام اندازند. آنها نزد او آمدند و گفتند: «استاد، میدانیم مردی صادق هستی و از کسی باک نداری، زیرا بر صورت ظاهر نظر نمیکنی، بلکه راه خدا را بهدرستی میآموزانی. آیا پرداخت خَراج به قیصر رواست یا نه؟ آیا باید بپردازیم یا نه؟»
الف. سپس بعضی از فَریسیان و هیرودیان را نزد عیسی فرستادند تا او را با سخنان خودش به دام اندازند: ترس از افکار عمومی سبب شد کاری به عیسی نداشته باشند، بنابراین سعی کردند جریان افکار عمومی را مخالف او بگردانند. آنها با استفاده از پرسشی هوشمندانه میخواستند کاری کنند که به نظر برسد عیسی بر ضد یهودیان و طرفدار حکومتی رومی است.
یک) اینجا دوباره میبینیم که فَریسیان و هیرودیان با هم کار میکنند (آخرین بار در مرقس ۶:۳ اینگونه بود). دشمنان سابق بهخاطر عیسی دور هم جمع شدند، اما به این دلیل که هم مخالف عیسی بودند و هم میخواستند او را هلاک نمایند.
ب. استاد، میدانیم مردی صادق هستی و از کسی باک نداری، زیرا بر صورت ظاهر نظر نمیکنی، بلکه راه خدا را بهدرستی میآموزانی. آیا پرداخت خَراج به قیصر رواست یا نه؟ عیسی خوب میدانست که به این تملقگوییِ دشمنان خود توجه نکند. بعضی اوقات دشمنان چاپلوسیمان را میکنند، چون میخواهند به ما آسیب برسانند. بعضی اوقات دوستانمان نسبت به ما تملقگویی میکنند، چون به ما لطف دارند و نیتشان کمککردن است. در هر صورت، زیاد حسابکردن روی سخنان خوب یا بد دیگران دربارهٔ ما، اشتباه است.
یک) چارلز اِسپِرجن به شبانان گفت: «بهتر است از آنچه دوستان و دشمنانتان در مورد شما میگویند اطلاع نداشته باشید و به دنبال آگاهییافتن از آن هم نباشید. آنهایی که از ما تعریف میکنند، احتمالاً به اندازهٔ کسانی که به ما توهین میکنند در اشتباه هستند.»
دو) «دستکشی دلپسند است که بر دستی پلید کشیده شده… کسانی که در رویتان لبخند میزنند و در همان حین گلوی شما را میبرند.» (ترَپ).
ج. آیا پرداخت خَراج به قیصر رواست یا نه؟ یهودیان از سال ۶ میلادی به بعد، مجبور شدند مستقیماً به خزانهٔ امپراتور مالیات بپردازند. برخی از میهنپرستانِ یهودی (مانند گروه غیوران) از پرداخت این مالیات امتناع میورزیدند، چرا که نمیخواستند حکومت روم را قانوناً به رسمیت بشناسند. اکثر مردم با کراهت آن را پرداخت میکردند، اما همه از آن متنفر بودند. مسئله فقط پول نبود، بلکه اصل پرداخت مالیات به رومیان ظالم هم مطرح بود.
یک) رومیان سه نوع مالیات بر یهودیه وضع کردند. اول، «مالیات بر زمین» بود که عبارت بود از ۱۰٪ کل غلات و ۲۰٪ کل شراب و میوهها. دوم، «مالیات بر درآمد» بود که به ۱٪ از درآمد سالیانه شخص میرسید. سوم، «مالیات سرانه» بود که مردان ۱۲ تا ۶۵ ساله و زنان ۱۴ تا ۶۵ ساله آن را میپرداختند. مبلغ این مالیات یک دینار در سال برای هر نفر بود، یعنی دستمزدِ روزانهٔ یک کارگر.
د. آیا باید بپردازیم یا نه؟ به نظر میرسید که آنها عیسی را در دام انداختند. اگر او با پرداخت مالیات موافقت میکرد، پس گویی حاکمیت خدا بر اسرائیل را انکار کرده و در نتیجه حمایت عمومی را از دست میداد. اگر عیسی موافقت میکرد که مالیات نباید پرداخته شود، علناً خود را دشمن روم اعلام میکرد و مانند یک فرد انقلابی با او رفتار میشد.
یک) تقریباً میتوانیم لبخند مغرورانه و صورت از خودراضی فریسیان و هیرودیان را ببینیم که چگونه ماهرانه این سؤال را از عیسی پرسیدند. آنها فکر کردند عیسی در دام افتاده و راه گریزی ندارد، اما کسی نمیتواند عیسی را به دام بیندازد.
۲. آیات (۱۵قسمت دوم-۱۷) عیسی به سؤال مربوط به مالیات پاسخ میدهد.
امّا عیسی به ریاکاری آنها پی برد و گفت: «چرا مرا میآزمایید؟ دیناری نزد من بیاورید تا آن را ببینم.» سکهای آوردند. از ایشان پرسید: «نقش و نام روی این سکه از آنِ کیست؟» پاسخ دادند: «از آنِ قیصر.» عیسی به آنها گفت: «پس مال قیصر را به قیصر بدهید و مال خدا را به خدا.» آنها از سخنان او حیران ماندند.
الف. چرا مرا میآزمایید؟ هرگز نباید بگوییم که عیسی با بیاخلاقی به دشمنانش طعنه زد، بلکه اجازه داد بفهمند که هرگز نمیتوانند در برابر او پیروز شوند.
ب. دیناری نزد من بیاورید تا آن را ببینم: بر سکهای که به عیسی نشان دادند، نقش صورت تیبِریوس، امپراتور روم، حک شده بود. در اطراف سر او حروف مخفف «تیبریوس قیصر، خداوندگار آگوستوس» نگاشته شده بود. در پشت سکه عنوان «پونتیفکس ماگزیموس» قرار داشت که اعلام میكرد قیصر، كاهنِ اعظم امپراتوری روم است.
یک) عیسی سکه را در دست گرفت و میدانست که حکومت قیصر بهزودی دستانش را سوراخ کرده و او را به صلیب میکشد. بااینحال گفت: «مالیات خود را به دولت روم بپردازید.»
ج. نقش و نام روی این سکه از آنِ کیست؟ اساساً عیسی گفت: «وقتی از سكههای قیصر استفاده میكنید، درحقیقت اقتدار مدنی او را به رسمیت میشناسید. بنابراین، موظفید مالیاتی که درخواست میکند را به او پرداخت کنید.»
د. پس مال قیصر را به قیصر بدهید: اگر از مزایای قوانین حکومتی بهرهمند شویم، موظف هستیم تا زمانی که خدشهای به خدمت ما به خدا وارد نشود، مطیع دولت باشیم. به زبان ساده، عیسی به ما میفرماید که مالیات خود را پرداخت کنیم. پولس رسول همین مسئله را در رومیان ۶:۱۳-۷ تکرار کرده است.
یک) «عیسی میگوید که ما همزمان شهروندان آسمان و زمین هستیم.» (موریس)
دو) با توجه به وعدههای برکت و لعنت در عهدعتیق، اگر یهودیان آنچه از آنِ خدا بود را به او داده بودند، هرگز مجبور نمیشدند چیزی به قیصر بپردازند. یهودیان، تحت سلطۀ رومیان قرار گرفته بودند و این به دلیل دورشدن آنها از خداوند بود.
ه. و مال خدا را به خدا: همانطور که دادن مال قیصر به قیصر مهم است، باید آنچه به خدا تعلق دارد را نیز به او بدهیم. آن سکه به قیصر تعلق داشت، چون تصویر او بر آن نقش بسته بود. باید خود را به خدا تقدیم کنیم، چون تصویر او بر ما نقش بسته است.
یک) سکه را به قیصر بدهید، اما زندگیتان را به خدا تقدیم کنید. شاید کشتهشدن در راه میهن برای شما ارزشمند باشد، تنها خدا ارزش زیستن را دارد.
دو) پاسخ عیسی به ما میگوید که قیصر از همۀ اقتدار و اختیارات برخوردار نیست؛ بعضی چیزها باید فقط به خدا داده شوند. وقتی دولت از ما چیزی میخواهد كه فقط به خدا تعلق دارد، موظف هستیم كه ابتدا از خدا اطاعت كنیم.
سه) «این پاسخ مملو از حکمتی تمام و کمال است. محدودیتها را تعیین و حق و حقوق را مدون میکند و حوزهٔ استحفاظیِ دو امپراتوریِ آسمان و زمین را از هم متمایز مینماید.» (کلارک)
و. از سخنان او حیران ماندند: آنها شگفتزده شدند، اما تغییر نکردند. درحقیقت، آنها این پاسخ خردمندانۀ عیسی را به اتهامی دروغین علیه او تبدیل کردند. در لوقا ۲:۲۳ میخوانیم که آنها عیسی را متهم کردند که مردم را از پرداخت مالیات به قیصر منع میکرد، درحالیكه او درحقیقت خلاف این را گفت!
یک) گاهی مهم نیست که چقدر پاسخ خوبی میدهید؛ برخی از مردم هنوز هم سخنان خوب شما را تحریف میکنند. همین کار را هم با عیسی کردند، اما حقیقت خدا مستولی شد. خدا در پاسخِ عیسی جلال داده شد، قیصر راضی شد، مردم تأدیب شدند و منتقدان عیسی مبهوت ماندند.
سؤال دربارۀ رستاخیز.
۱. آیات (۱۸-۲۳) صدوقیان پرسش مسخرهای از عیسی پرسیدند.
سپس صَدّوقیان که منکر قیامتند، نزد وی آمدند و سؤالی از او کرده، گفتند: «استاد، موسی برای ما نوشت که اگر برادر مردی بمیرد و همسرش فرزندی نداشته باشد، آن مرد باید او را به زنی بگیرد تا نسلی برای برادر خود باقی گذارد. باری، هفت برادر بودند. برادرِ نخستین زنی گرفت، و بیفرزند مرد. پس برادر دوّم آن بیوه را به زنی گرفت، امّا او نیز بیفرزند مرد. برادر سوّم نیز چنین شد. به همینسان، هیچیک از هفت برادر فرزندی به جا نگذاشت. سرانجام، آن زن نیز مرد. حال، در قیامت، آن زن همسر کدامیک از آنها خواهد بود، زیرا هر هفت برادر او را به زنی گرفته بودند؟»
الف. حال، در قیامت، آن زن همسر کدامیک از آنها خواهد بود: صدوقیان بسیار تحصیلکرده، خِبره، بانفوذ و ثروتمند بودند. آنها به جاودانگی، ارواح و فرشتگان اعتقادی نداشتند. هدفِ پرسش آنها این بود که ایدۀ وجود رستاخیز پس از مرگ را پوچ و بیمعنی نشان دهند.
یک) نظر موریس در مورد صدوقیان: «محافظهکار، اشرافی، در پیوند با کاهنان اعظم، دارای تفکر دنیوی و بسیار آماده برای همکاری با رومیان بودند که البته آنها را قادر میساخت موقعیت ممتاز خود را حفظ نمایند.»
دو) شریعت موسی (در تثنیه ۵:۲۵- ۶) چیزی را بنیان نهاد که ازدواج لِویرات نامیده میشود که از کلمه لاتین لِویر (levir) به معنای «برادر شوهر» گرفته شده است. این عرف اساساً اطمینان میداد که اگر مرد متأهلی بدون فرزند بمیرد، برادرش مجبور است زن بیوهٔ او را به همسری بگیرد تا پسر و وارثی برای مرد متوفی فراهم آید و نام خانوادگی و میراث وی از بین نرود.
ب. هفت برادر بودند: سؤال آنها مُضحِک بود. شبیه به این سؤال بود: «چند فرشته میتوانند روی سر یک سوزن برقصند؟» یا «آیا آدم ناف داشت؟» دربارهٔ خدا بودنِ سؤالی مضحک، از مسخرگی آن نمیکاهد.
یک) صدوقیان معتقد بودند که وقتی بدن میمیرد، روح نیز میمیرد. کتابمقدس نه تنها به ما میگوید که روح بعد از مرگِ جسم زندگی میکند، بلکه دارای بدن جدیدی نیز خواهد شد، بدنی مناسب ابدیت، بدنی برای رستاخیز.
۲. آیات (۲۴-۲۵) عیسی سوءِتفاهم آنها در مورد زندگی پس از مرگ را تصحیح نمود.
عیسی به ایشان فرمود: «آیا گمراه نیستید، از آنرو که نه از کتب مقدّس آگاهید و نه از قدرت خدا؟ زیرا هنگامی که مردگان برخیزند، نه زن میگیرند و نه شوهر اختیار میکنند؛ بلکه همچون فرشتگان آسمان خواهند بود.
الف. آیا گمراه نیستید: صدوقیان فکر میکردند که اگر قیامتی وجود داشته باشد، درست مانند همین زندگیِ روی زمین است، ولی تا ابد. عیسی با این اصل که هنگامی که مردگان برخیزند، نه زن میگیرند و نه شوهر اختیار میکنند، نشان داد که آن موقع با اصلی کاملاً متفاوت و در ابعادِ غیرقابل تصور زندگی خواهیم کرد.
یک) بسیاری از مردم دربارۀ بهشت همان اشتباهِ صدوقیان را مرتکب میشوند. آنها فکر میکنند، بهشت فقط نسخهای باشکوه از زمین است. بومیانِ آمریکا نیز بهشت را شکارگاهی مُفرح میدانستند. وایکینگهای باستانی بهشت را والْهالا (Valhalla) میدانستند، جایی که تمام روز چون جنگجویان مبارزه میکردند و در پایان روز همۀ کشتهها و زخمیها دوباره سلامت میشدند و تمام شب را در ضیافت شام جشن میگرفتند و با جمجمهٔ دشمنانشان شراب مینوشیدند. همۀ این نظرات آسمان را با زمینی بهتر اشتباه گرفتهاند. زندگی در بهشت کلاً نظامی دیگر دارد.
ب. آیا گمراه نیستید، از آن رو که نه از کتب مقدّس آگاهید و نه از قدرت خدا؟: عیسی توضیح داد که چرا صدوقیان تصورات اشتباهی در مورد رستاخیز داشتند. تفکر غلط آنها ناشی از جهل و نادانی (نه از کتبمقدس آگاهید) در مورد دو چیز بود: کتب مقدس و قدرت خدا.
یک) وقتی کتب را نمیشناسیم، پایه و بنیانی برای حقیقت و ایمان نداریم. وقتی قدرت خدا را نمیشناسیم، در توانایی خدا برای انجام آنچه که در کتب مقدس وعده داده، شک میکنیم.
دو) «صدوقیان در تضاد با سنتگرایانی در مقابل فریسیان، ژست میگرفتند، چون فهم و دانش خود را والاتر از آنها میپنداشتند… و با این وجود در مورد این مسئله چیزی از کتبمقدس نمیدانستند.» (رابرتسون) امروزه بسیاری از افرادی که بهعنوان باهوش و فهیم در نظر گرفته میشوند، وقتی صحبت از عیسی میشود نادان پنداشته میشوند.
ج. نه زن میگیرند و نه شوهر اختیار میکنند؛ بلکه همچون فرشتگان آسمان خواهند بود: نمیتوانیم روابط فعلی خود را در نظر بگیریم و فکر کنیم که در آسمان هم به همین شکل خواهد بود. روی زمین، روابط انسانی عمدتاً به زمان و مکان بستگی دارند، مرد میتواند فرزند پسر باشد، سپس بزرگ شود و بعد شوهر، سپس پدر و الی آخر. در آسمان، همۀ اینها تغییر میکند.
یک) طبق دانستههای ما، فرشتگان بچه ندارند. فرشتگان مستقیماً توسط خدا آفریده شدهاند. در رستاخیز، دیگر بچه نخواهیم داشت. از این نظر دقیقاً مانند فرشتگان خواهیم بود. «ازدواج در آسمان دیگر دارای وجه جنسی نخواهد بود.» (کول)
دو) میدانیم که زندگی در بهشت مثل روی زمین نخواهد بود، اما نمیتوانیم با اطمینان بگوییم که چگونه خواهد بود، فقط میدانیم که ناراحت و مأیوس نخواهیم شد.
سه) دانستن اینکه قیام مردگان حقیقت دارد، به همۀ سؤالات ما پاسخ نمیدهد. رمز و رازهایی وجود دارد که باقی میمانند، اما حقیقتِ اساسی رستاخیز را از بین نمیبرند.
۳. آیات (۲۶-۲۷) عیسی رستاخیز را از کتابمقدس ثابت میکند.
امّا دربارۀ برخاستن مردگان، آیا در کتاب موسی نخواندهاید که در ماجرای بوته، چگونه خدا به او فرمود: ”من هستم خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب“؟ او نه خدای مردگان، بلکه خدای زندگان است. پس شما بسیار برخطایید!»
الف. دربارۀ برخاستن مردگان، آیا در کتاب موسی نخواندهاید: عیسی به صدوقیان شکاک اطمینان داد که حقیقتاً رستاخیز مردگان وجود داشت، اطمینان داد که مردگان قیام میکنند و این امر توسط کتابمقدس نشان داده شده است.
یک) «او قبلاً منظور خود را از ناآگاهیِ آنها نسبت به قدرت خدا توضیح داده است. اکنون منظور خود را از جهل و نادانی آنها دربارهٔ کتب مقدس توضیح خواهد داد.» (کول)
دو) صدوقیان گفتند که به کتابمقدس ایمان دارند، اما توضیح دادند که کتابمقدس واقعی تنها شامل پنج کتاب اولِ عهدعتیق است. این یکی از دلایلی بود که عیسی با استفاده از باب ۳ کتاب خروج رستاخیزِ مردگان را ثابت کرد، کتاب خروج یکی از کتابهای کتابمقدس بود که صدوقیان میگفتند اصیل و واقعی است.
ب. من هستم خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب: اگر ابراهیم، اسحاق و یعقوب به زندگی خود ادامه نداده بودند، خدا به زمان حال سخن نمیگفت و نمیگفت که خدای آنهاست. بلکه میگفت که خدای آنها بود. بنابراین، کتابمقدس ثابت کرده که رستاخیز مردگان وجود دارد.
۴. آیات (۲۸-۳۴) بزرگترین حکم کدام است؟
یکی از علمای دین نزدیک آمد و گفتگوی آنها را شنید. چون دید که عیسی پاسخی نیکو به آنها داد، از او پرسید: «کدام یک از احکام، مهمترینِ همه است؟» عیسی به او فرمود: «مهمترین حکم این است: ”بشنو ای اسرائیل، خداوندْ خدای ما، خداوندِ یکتاست. خداوندْ خدای خود را با تمامی دل و با تمامی جان و با تمامی فکر و با تمامی قوّت خود محبت کن.“ دوّمین حکم این است: ”همسایهات را همچون خویشتن محبت کن.“ بزرگتر از این دو حکمی نیست.» آن عالم دین به او گفت: «نیکو فرمودی، استاد! بهراستی که خدا یکی است و جز او خدایی نیست، و به او با تمامی دل و با تمامی عقل و با تمامی قوّت خود مهرورزیدن و همسایۀ خود را همچون خویشتن محبتکردن، از همۀ هدایای تمامسوز و قربانیها مهمتر است.» چون عیسی دید که عاقلانه پاسخ داد، به او فرمود: «از پادشاهی خدا دور نیستی.» از آن پس، دیگر هیچکس جرأت نکرد چیزی از او بپرسد.
الف. کدام یک از احکام، مهمترینِ همه است؟ آنها با این سؤال عیسی را آزمایش کردند تا ببینند که آیا نسبت به بعضی از قسمتهای شریعت موسی بیتوجهی یا غفلت نشان میدهد. عیسی به جای اینکه حکمی را بر حکمی دیگر برتری دهد، ماهیت شریعت را تعریف کرد: خدا را با تمام وجود محبت کنید و همسایهٔ خود را مثل خودتان محبت کنید.
ب. خداوندْ خدای خود را… محبت کن… همسایهات را همچون خویشتن محبت کن: در این آیات میبینیم که آنچه خدا واقعاً از انسان میخواهد محبّت است. ما میتوانیم از خدا اطاعت کنیم بدون اینکه او را دوست داشته باشیم، اما اگر او را دوست داشته باشیم، قطعاً از او اطاعت نیز خواهیم کرد.
یک) عیسی به او گفت مهمترین حکم این است.
· این اولین حکم از نظر زمانی بود. قبل از اینكه آدم و حوا حکم دیگری داشته باشند، به آنها فرمان داده شد که خداوند خدای خود، یعنی آفرینندهٔ خود را محبت نمایند.
· این اولین حکم از نظر تقدم بود. اگر اول خدا را دوست نداشته باشیم، هر عمل اطاعت ما پوچ و بیاعتبار است.
ج. به او با تمامی دل… مهر ورزیدن و همسایۀ خود را همچون خویشتن محبتکردن، از همۀ هدایای تمامسوز و قربانیها مهمتر است: پاسخ آن کاتب به عیسی کاملاً درست و دقیق بود. خیلی ساده میتوان فکر کرد که مراسم و عبادات مذهبی مهمتر از محبت به خدا و همسایه است، اما اصلاً چنین نیست. برای خدا هزار قربانی سوختنی مهمتر از عمل محبتآمیز در نام او نیست.
سؤالها، هشدارها و فرمانهای عیسی.
۱. آیات (۳۵-۳۷) عیسی سؤال میپرسد: چطور مسیح میتواند هم پسر داوود باشد و هم خداوند داوود؟
هنگامی که عیسی در صحن معبد تعلیم میداد، پرسید: «چگونه است که علمای دین میگویند مسیح پسر داوود است؟ داوود، خود به الهامِ روحالقدس گفته است:
”خداوند به خداوند من گفت:
«به دست راست من بنشین تا آن هنگام که دشمنانت را کرسیِ زیر پایت سازم.“
اگر داوود خود، او را خداوند میخوانَد، او چگونه میتواند پسر داوود باشد؟» انبوه جمعیت با خوشی به سخنان او گوش فرا میدادند.
الف. چگونه است که علمای دین میگویند مسیح پسر داوود است؟ چون عیسی همان مسیح است، اینجا دربارهٔ خودش صحبت میکند. کاتبان، فریسیان و صدوقیان سعی میکردند با سؤالکردن از عیسی، او را به دام بیاندازند. عیسی قصد نداشت همان رفتار را با آنها داشته باشد؛ بلکه به اصل مطلب پرداخت: «آیا واقعاً میدانید من کیستم؟»
یک) این رهبران مذهبی فکر میکردند که همه چیز را در مورد مسیح میدانستند. عیسی این فکر آنها را به چالش کشید و از آنها خواست که فکر کنند ممکن است چیزی برای یادگیری وجود داشته باشد.
ب. اگر داوود خود، او را خداوند میخوانَد، او چگونه میتواند پسر داوود باشد؟ عیسی نه تنها پسر داوود است، بلکه خداوند داوود نیز هست. و همانطور که مکاشفه ۱۶:۲۲ میگوید که همریشه و نسل داوود نیز میباشد. عیسی با این سؤال، رهبران مذهبی را به چالش کشید و از آنها پرسید که «آیا این حقیقت دربارۀ مسیح را میفهمید؟»
۲. آیات (۳۸-۴۰) عیسی دربارهٔ ریاکاری کاتبان هشدار میدهد.
پس در تعلیم خود فرمود: «از علمای دین برحذر باشید که دوست دارند در قبای بلند راه بروند و مردم در کوچه و بازار آنها را سلام گویند، و در کنیسهها بهترین جای را داشته باشند و در ضیافتها بر صدر مجلس بنشینند. از سویی خانههای بیوهزنان را غارت میکنند و از دیگر سو، برای تظاهر، دعای خود را طول میدهند. مکافات اینان بسی سختتر خواهد بود.»
الف. از علمای دین برحذر باشید: علمای دین درحقیقت، «عالمان کتابمقدس» در روزگار عیسی بودند. حفظ، یادگیری و تعلیمِ کلام خدا به جهانیان به آنها سپرده شده بود. آنها مردانی بودند که قوم خدا باید میتوانست به آنها اعتماد کند، اما در عوض، عیسی گفت که از علمای دین برحذر باشید. کاتبان تصویر کاملاً متضادی از شاگرد را به نمایش میگذاشتند -شاگردی که باید خادم، کودک و کسی باشد که صلیب را حمل میکند. عیسی گفت که باید علاوه بر کلام آنها، به آنچه که میکنند هم توجه کنیم.
یک) از علمای دین برحذر باشید، چون دوست قبای بلند بپوشند. علمایِ دین تنآسا بودند و فقط کارکردن دیگران را تماشا میکردند.
دو) از علمای دین برحذر باشید، چون دوست دارند که مردم به آنها سلام کنند. آنها میخواستند که مردم سلوکشان با خدا را ببینند و تشخیص دهند، دوست داشتند که چهرۀ مقدسی از خود به تصویر بکشند.
سه) از علمای دین برحذر باشید، چون دوست داشتند در کنیسه بهترین جای را داشته باشند و در ضیافتها بر صدر مجلس بنشینند و نشان میدادند که خواهان آن غرور ناشی از موقعیت و امتیازات اجتماعی بودند.
چهار) از علمای دین برحذر باشید، چون برای تظاهر، دعای خود را طول میدهند. آنها نسبت به اقشار ضعیف و آسیبپذیر گناه میكردند و خود را تبرئه مینمودند، چون خود را بسیار روحانی میپنداشتند. آن موقع، استاد یهودی نمیتوانست بابت تعلیم پولی بگیرد، اما میتوانست هدیه دریافت کند. ظاهراً بسیاری از علمای دین با استفاده از تملقگویی و چربزبانی کاری میکردند تا از کسانی که استطاعت مالی چندانی نداشتند -مثلاً بیوهها- هدایای گزافی بگیرند. معلمان یهودی زمان عیسی تعلیم میدادند كه باید تقریباً به اندازهٔ خدا محترم شمرده شوند؛ میگفتند که بیش از هر کس دیگری در دنیا سزاوار عزت و احترام هستند. آنها تعلیم میدادند که بزرگترین کاری که شخص میتواند انجام دهد این است که به معلم یا استادش پول بدهد. البته این خود معلمان بودند که چنین تعالیمی میدادند.
پنج) از علمای دین برحذر باشید، چون برای تظاهر، دعای خود را طول میدهند. رابطۀ آنها با خدا بیشتر نمایشی بود تا واقعی. علمای دین فکر میکردند که به دلیل دعاهای طولانیشان روحانیترند. اما جورج كَمْبِل مورگان (G. Campbell Morgan) نوشته است كه وقتی مردی از همسرش دور باشد و سفرش كوتاه، نامههای کوتاهتری مینویسد. هرچه از همسرش دورتر بماند، نامههایش طولانیتر میشوند. مورگان میگوید كه بعضی از مردم باید خیلی دور از خدا باشند که چنین دعاهای طولانی میکنند.
ب. مکافات اینان بسی سختتر خواهد بود: همانطور که در مرقس ۱۱:۶ آمده، عیسی در مورد مکافات بسی سختتر صحبت میکند، برخی قضاوت و محکومیت بدتری نسبت به دیگران دریافت خواهند کرد.
۳. آیات (۴۱-۴۲) عیسی هدیهٔ پیر زن را نظاره میکند.
عیسی در برابر صندوق بِیتالمال معبد به تماشای مردمی نشسته بود که پول در صندوق میانداختند. بسیاری از ثروتمندان مبالغ هنگفت میدادند. سپس بیوهزنی فقیر آمد و دو قِران در صندوق انداخت.
الف. عیسی در برابر صندوق بِیتالمال معبد به تماشای مردمی نشسته بود که پول در صندوق میانداختند: دیدن این بیوۀ فقیر، باید منظرۀ خوشی برای عیسی پس از تحمل آن همه سؤالات دشمنانش بوده باشد.
یک) صف پرداخت هدایا جلوی صندوق هدایا و غرور ثروتمندان به هنگام هدیهدادن نشان میدهد که داشتن صندوق برای جمعآوری هدایا لزوماً روحانیتر از این نیست که کیسهٔ هدایا را در کلیسا دستبهدست کنیم. مسئله این نیست که کدام روش درست است، باید ببینیم کدام روش سادهتر است و هنگام جمعآوریِ توجه را به هدایا جلب نمیکند.
ب. به تماشای مردمی نشسته بود که پول در صندوق میانداختند: هنگامی که هدیه میدهیم عیسی به ما نگاه میکند و متوجه میشود که چگونه این کار را میکنیم. وقتی عیسی نگاه میکند، بیشتر علاقه دارد ببیند که به چه شکلی هدیه میدهیم تا اینکه چقدر هدیه میدهیم. منظور از به چه شکل، روش هدیهدادن نیست. عیسی بیشتر به انگیزه و دل ما نگاه میکند.
ج. بسیاری از ثروتمندان مبالغ هنگفت میدادند. سپس بیوهزنی فقیر آمد و دو قِران در صندوق انداخت: عیسی متوجه صفِ طولانی از ثروتمندان شد که مبلغ زیادی در صندوق میانداختند، شاید به نوعی کار میکردند که توجه دیگران را به هدایای خود جلب مینمودند. آن بیوهزن فقیر متفاوت بود و دو قِران هدیه داد.
یک) مرقس میگوید که دو قِران میشود یک کُدْرانتِس. متیو پول (Matthew Pool) نیز در این مورد میگوید که میتوانیم ارزش یک قِران را بر اساس ارزش یک دینار محاسبه کنیم که برابر بود با دستمزد یک روز کارگر مرد. طبق محاسبات آقای پول، یک دینار برابر بود با شش میه (meah). یک قِران معادل بود با دو ایسارین و یک ایسارین معادلِ یک هشتم قِران و دو قِران یک درصدِ دینار بود. شاید مثل این بود که به پول امروز معادل یک دلار در سبد هدایا انداخته شود.
دو) کُدْرانتِس (مذکور در زیرنویس ترجمهٔ هزاره) که در اینجا به «قران» برگردانده شده، سکهٔ رومی بود. مرقس به خوانندگانِ رومی خود کمک کرد که بفهمند یک فَلْس چقدر ارزش داشت. یک فَلْس ارزش زیادی نداشت.
سه) کلمهٔ یونان لِپتون به معنای «چیزی کوچک» است و در زبان قدیم به «قِران» یا «پول خرد» ترجمه میشد که از کلمهٔ «خرده نان» یا «لقمهٔ کوچک» گرفته شده است.
د. دو قِران: نکتۀ فوقالعاده در مورد هدیۀ این بیوه این بود که او دو قِران داشت و هر دو را هدیه کرد. امکانش را داشت که یک قِران را برای خودش نگه دارد و اگر این کار را میکرد هیچکس او را سرزنش نمیکرد. در عوض، او با سخاوتمندی عجیبی هدیه داد.
۴. آیات (۴۳-۴۴) عیسی هدیهٔ بیوهزن را ارزیابی میکند.
آنگاه عیسی شاگردان خود را فرا خواند و به ایشان فرمود: «آمین، به شما میگویم، این بیوهزن فقیر بیش از همۀ آنها که در صندوق پول انداختند، هدیه داده است. زیرا آنان جملگی از فزونی دارایی خویش دادند، امّا این زن در تنگدستی خود، هرآنچه داشت داد، یعنی تمامی روزی خویش را.»
الف. این بیوهزن فقیر بیش از همۀ آنها که در صندوق پول انداختند، هدیه داده است: عیسی نگفت که او بیش از یکی از آنها هدیه داد، بلکه گفت که بیش از همۀ آنها هدیه داد-همهٔ آنها با هم.
ب. زیرا آنان جملگی از فزونی دارایی خویش دادند، امّا این زن در تنگدستی خود، هرآنچه داشت داد: این آیه توضیح میدهد که عیسی چطور میتوانست بگوید که بیوهزن از همۀ آنانی که در خزانه انداختند، بیشتر هدیه داد. چون بقیه از فزونی خود هدیه دادند، اما او فداکارانه هدیه داد.
یک) قانون عیسی اینجا به ما نشان میدهد که در نظر خدا، روحیۀ هدیهدادن بیش از مقدار آن، ارزشِ هدیه را تعیین میکند. خدا پولی که از روی بیمیلی و احساس گناه هدیه شود را نمیخواهد. خدا دهندهٔ شادمان را دوست دارد.
دو) هدیهٔ بیوهزن و نظر عیسی در مورد آن، به ما نشان میدهد که ارزش هدیه با توجه به اینکه چقدر برای شخص هدیهدهنده هزینه دارد، تعیین میشود. این چیزی است که هدیۀ بیوهزن را بسیار ارزشمند کرده است. داوود حاضر نشد برای خداوند «قربانیهای سوختنی بیارزش، بگذراند.» (دوم سموئیل ۲۴:۲۴)
سه) قانون عیسی اینجا به ما نشان میدهد که خدا به پول ما نیازی ندارد. اگر خدا به پول ما احتیاج داشت، آنوقت مقدار پولی که هدیه میدهیم مهمتر از انگیزه و دل ما میشد. در عوض، این به نفع ماست که به خدا هدیه بدهیم و نیاز داریم که این کار را بکنیم، چون به نفع خود ماست، نه خدا.
ج. در تنگدستی خود: این زن فقیر بود، چون بیوه بود و شوهری نداشت که او را حمایت کند. شاید این نکته نیز شایان ذکر باشد که عیسی بهتازگی در مورد علمای دین هشدار داد و گفت: «خانهٔ بیوهزنان را غارت میکنند» و از آنها انتقاد کرد. و بعد از آن، بیوهزن تنها چنان هدیهٔ بارزی را به خدا تقدیم میکند. شاید یکی از علمای دین خانهٔ او را غارت کرده بود.
یک) بیوهزن این طرز تفکر را به چالش کشید که میگوید: «وقتی بیشتر داشتم، هدیه خواهم داد.» بیوهزن عملاً چیزی نداشت، با اینحال، بخشنده بود. این بدین معناست که همه میتوانیم با هدیهدادنِ خود خدا را به همان اندازهای خوشنود کنیم که ثروتمندترین انسان میتواند چنین کند. هر آنچه که فداکارانه به خدا تقدیم میکنیم، او آن را میبیند و از آن خوشنود است.