فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!

مرقس باب ۶ – رد کردن، عقاید و معجزات

مقدمه: طرد‌شدن عیسی از زادگاهش 

 

۱. آیات (۱-۳) همشهریان عیسی به او بی‌احترامی کردند.

سپس عیسی آنجا را ترک گفت و با شاگردان خود به شهر خویش رفت. چون روز شَبّات فرا رسید، به تعلیم‌دادن در کنیسه پرداخت. بسیاری با شنیدن سخنان او در شگفت شدند. آنها می‌گفتند: «این مرد همۀ اینها را از کجا کسب کرده است؟ این چه حکمتی است که به او عطا شده؟ و این چه معجزاتی است که به دست او انجام می‌شود؟ مگر او آن نجّار نیست؟ مگر پسر مریم و برادرِ یعقوب، یوشا، یهودا و شَمعون نیست؟ مگر خواهران او اینجا، در میان ما زندگی نمی‌کنند؟» پس در نظرشان ناپسند آمد.

الف. این مرد همۀ اینها را از کجا کسب کرده است؟ عیسی در زادگاهِ خود با جمعیتی روبرو شد که متعجب بودند چگونه او در عمل و سخن چنین قدرتمند شده است. عیسی شهر ناصره را به‌عنوان نجاری معمولی ترک کرد و در جایگاه معلم (خاخام) به همراه شاگردان که مکمل او بودند، به این شهر بازگشت. جای تعجبی ندارد که ببینید مردم محلی ناصره چگونه شگفت‌زده شده‌اند، «چه اتفاقی برای عیسی افتاد؟»

ب. مگر او آن نجّار نیست؟ این تعریف و تمجید نبود. به این طریق، اشاره شد که عیسی تعلیم الهیاتیِ رسمی ندیده بود. او هرگز شاگرد رسمیِ هیچ خاخامی نبود، چه برسد به عالم برجستهٔ یهودی.

یک) در طول قرن‌ها، برخی تصور می‌کردند که شغل عیسی به‌عنوان نجار، پیام او را به نوعی بی‌ارزش می‌کند. در روم باستان، تحت امپراتوریِ ژولیان آزار و اذیت و ستم فراوان بود. آن موقع، فیلسوف ایمانداری مسیحی را مسخره می‌کند و از او می‌پرسد «فکر می‌کنی پسر نجار الان چه می‌کند؟» آن مسیحی از روی حکمت و زکاوت پاسخ داد: «تابوتی برای ژولیان می‌سازد.»

ج. آن نجّار: کلمهٔ نجّار در‌حقیقت بسیار وسیع‌تر از کسی بود که فقط با چوب کار می‌کند. این واژه به معنای «معمار» نیز بود. ممکن است عیسی به اندازهٔ چوب با سنگ هم کار کرده باشد، چون در آن زمان و مکان، مصالح ساختمانی سنگی بسیار رایج‌تر بودند.

یک) جالب است که فکر کنیم خداوند ما، از بین تمام حرفه‌هایی که می‌توانست داشته باشد، نجّاری را انتخاب کرد. خدا بنّا و معمار است و می‌داند که چگونه زندگی‌ِ ما را بنا کند و چگونه کار را به پایان برساند.

دو) چند نکته که عیسی به‌عنوان نجّار آموخت:

·      او آموخت که نیرویِ پنهانی زیادی در کُندهٔ درخت است.

·      او آموخت که برای ساختن چیزی قابل استفاده، کار و زمان لازم است.

·      او یاد گرفت که بهترین چیزها از سخت‌ترین چوب ساخته می‌شوند.

د. پسر مریم: مقصود از این سخن تمجید نبود و احتمالاً هدف از این عبارت تحقیر بود. توصیف این‌گونه مردی به‌عنوان پسر مادرش، حتی در زمان بیوه بودن آن زن، غیر از اصطلاحات توهین‌آمیز، برخلاف عرف یهودیان بود. به نظر می‌رسد شایعات مبنی بر اینکه عیسی فرزندی نامشروع بود در زمان حیات وی پخش شده و شاید مقصودِ نهان از چنین اشاره‌ای همین باشد.» (لین)

یک) «چقدر سوءِظن و تحقیر در پس این توصیف خاص از او، پنهان شده است؟» (مورگان)

دو) نام نبردن از یوسف شاید اشاره به این باشد که او در زمان کودکی یا جوانیِ عیسی وفات یافته است. عیسی احتمالاً برای تأمین معاش خانوادهٔ خود در خانه ماند تا کوچک‌ترین بچه‌ها به اندازهٔ کافی بزرگ شوند و بتوانند از عهدهٔ تأمین هزینهٔ خانواده برآیند.

ه. خواهران او: ما می‌دانیم که عیسی برادرانی داشت (مرقس ۳۱:۳)، اما اینجا متوجه می‌شویم که او خواهرانی نیز داشته است. مریم پس از به دنیا آوردنِ عیسی باکره باقی نماند.

و. آنها از او لغزش خوردند: همسایگان عیسی با او «بسیار آشنا» بودند. آنها شناخت كمی از او داشتند كه تصور كنند همه چیز دربارهٔ او را می‌دانند.

۲. آیات (۴-۶) واکنش عیسی به طردشدگی و نادیده گرفته شدن توسط هموطنان خود.

عیسی بدیشان گفت: «نبی بی‌حرمت نباشد جز در شهر خود و در میان خویشان و در خانۀ خویش!» او نتوانست در آنجا هیچ معجزه‌ای انجام دهد، جز آنکه دست خود را بر چند بیمار گذاشت و آنها را شفا بخشید. او از بی‌ایمانی ایشان در حیرت بود. سپس، عیسی در روستاهای اطراف گشته، تعلیم می‌داد.

الف. نبی بی‌حرمت نباشد جز در شهر خود: عیسی طرد‌شدن را به‌عنوان بهایی كه نبیِ وفادار باید بپردازد پذیرفت، هر چند چون توسط دوستان و همسایگان طرد گردید، باید درد شدیدتری کشیده باشد.

ب. او نتوانست در آنجا هیچ معجزه‌ای انجام دهد: کار او در این جو و شرایط با ناباوری و بی‌ایمانیِ محدود بود. به این معنا که قدرت عیسی به‌خاطر ناباوری و بی‌ایمانی هموطنانش محدود شد.

یک) این امر با توجه به اصل مشارکتِ خدا با انسان بود. خدا شاید بتواند با بی‌اعتقادی کنار آید، ولی با ناباوری (بی‌ایمانی) نمی‌تواند چنین کند.

ج. از بی‌ایمانی ایشان در حیرت بود: عیسی از بی‌ایمانی آنها متحیر شد. ناتوانیِ ما در ایمان به خدا و اعتماد به او حقیقتاً شگفت‌آور است.

یک) عیسی فقط از بی‌ایمانی یهود و ایمان غیریهودی حیرت زده شد (لوقا ۹:۷). آیا عیسی از ایمان شما یا از بی‌ایمانی شما تعجب خواهد کرد؟ «بی‌ایمانی باید گناهی عظیم باشد که مسیح را متحیر می‌کند.» (تْرَپ)

دو) هرگز نخوانده‌ایم که عیسی از هنر یا معماری یا حتی از شگفتی‌هایِ خلقت تعجب کرده باشد. او هیچ‌وقت از نبوغ و اختراع انسان تعجب نکرد. او از تقوای یهودیان یا سلطۀ نظامی امپراتوری روم تعجب نکرد. اما عیسی از ایمانی که در موقعیتی دور از انتظار بود و فقدان ایمانی که در موقعیتی انتظار می‌رفت، شگفت‌زده شد.

د. در روستاهای اطراف گشته، تعلیم می‌داد: عیسی اجازه نداد که این طرد‌شدن و نادیده گرفته شدن توسط هموطنانش او را تضعیف و تحقیر کند. عیسی به کار تعلیم و خدمت ادامه داد.

۳. آیات (۷-۱۳) آن دوازده نفر برای موعظه فرستاده می‌شوند.

او آن دوازده را نزد خود فرا خواند و آنها را دو‌به‌دو فرستاد و ایشان را بر ارواح پلید اقتدار بخشید. به آنان دستور داد: «برای سفر، چیزی جز یک چوبدستی با خود برندارید؛ نه نان، نه کوله‌بار و نه پول در کمربندهای خود. کفش به پا کنید، امّا پیراهن اضافی نپوشید. چون به خانه‌ای درآمدید، تا هنگام ترک آن محل، در آن خانه بمانید. و اگر در جایی شما را نپذیرند، یا به شما گوش فرا ندهند، به هنگام ترک آنجا، خاک پاهایتان را نیز بتکانید، تا شهادتی باشد بر ضد آنها.» پس آنها رفته، به مردم موعظه می‌کردند که باید توبه کنند. ایشان دیوهای بسیار را بیرون راندند و بیماران بسیار را با روغن تدهین کرده، شفا بخشیدند.

الف. آنها را دو‌به‌دو فرستاد: عیسی در انجیل یوحنا گفت: «همان‌گونه که پدر مرا فرستاد، من نیز شما را می‌فرستم.» (یوحنا ۲۱:۲۰) عیسی اینجا شاگردان خود را برای انجام همان کارهایی که خودش انجام داده بود فرستاد: موعظه‌کردن و بشارت‌دادن، شفای بیماران و آزاد‌کردن مردم از تسخیرشدگی توسط ارواح پلید.

ب. به آنان دستور داد: «برای سفر، چیزی… با خود برندارید: شاگردان برای موعظهٔ پیامی ساده به ابزارهای آخرین مدل احتیاج نداشتند. وسایل اضافی، مانع پیام ضروری آنها می‌شد.

یک) میان خاخام‌ها قانونی رواج داشت که شما نمی‌توانستید با چوبدستی، کفش یا کیسهٔ پول وارد محوطهٔ معبد شوید، چون باید از انجام هر کار دیگری به جز خدمتِ خداوند جلوگیری کنید. شاگردان به چنان کار مقدس (بشارت انجیل و جاری‌نمودن شفای خداوند) مشغول بودند، به حدی که حتی نمی‌توانستند انگیزهٔ دیگری را تصور کنند.

ج. نه نان، نه کوله‌بار و نه پول در کمربندهای خود: سبک سفر‌کردن آنها را وابسته به خدا باقی می‌گذاشت. آنها مجبور بودند، برای همه چیز به خداوند اعتماد کنند، چون چیز زیادی با خود نبردند. اگر واعظ به خدا اعتماد ندارد، چگونه می‌تواند به دیگران بگوید که به او اعتماد کنند؟  

د. و اگر در جایی شما را نپذیرند، یا به شما گوش فرا ندهند، به هنگام ترک آنجا، خاک پاهایتان را نیز بتکانید، تا شهادتی باشد بر ضد آنها: وظیفۀ آنها به‌عنوان واعظ تغییر ذهن مردم نبود. آنها باید پیام را به نحوی مجاب‌کننده ارائه می‌کردند. اما اگر شنوندگان آن را نپذیرند، چاره‌ای نیست جز ترک آن مکان و تکانیدنِ خاکِ آن از پاهایشان هنگام رفتن.

یک) آن موقع، اگر یهودیان مجبور بودند به داخل شهر غیر‌یهودی بروند یا از مسیر داخل شهر عبور کنند، هنگام ترک آنجا گرد و غبار پاهایشان را می‌تکانند. این حرکت به این معنا بود که «نمی‌خواهیم از این شهر غیریهودی چیزی با خود ببریم.» پس اساساً مقصود عیسی این بود که شهری یهودی که پذیرای پیام نیست را شهری غیریهودی در نظر گیرند.

ه. پس آنها رفته: آنها در‌حقیقت این کار را کردند. می‌توانیم تمام روز کلام عیسی را بشنویم، اما تا وقتی که این کار را انجام ندهیم، چیزی کم است.

و. پس آنها رفته، به مردم موعظه می‌کردند: موعظه‌كردن صرفاً به معنای اعلام‌كردن است، به معنای اعلامِ خبر به دیگران است. برخی از بهترین و مؤثرترین موعظه‌ها هرگز در کلیسا رخ نمی‌دهند. این اتفاق زمانی می‌افتد که پیروان عیسی با دیگران یک‌به‌یک بنشینند و از آنچه عیسی برای آنها انجام داده تعریف کنند و شهادت دهند.

یک) نظر مورگان در مورد عبارت به مردم موعظه می‌کردند: «ابتدا باید موعظه کرد و بعد مردم توبه كنند. چنین اعلامی نیاز به بررسیِ دقیق دارد. این بدان معنا نیست که آنها به مردم گفتند که توبه کنند، بلکه آنها به گونه‌ای موعظه می‌کنند که تشویق به توبه‌کردن نمایند.»

دو) «وقتی رسولان برای موعظه به مردم بیرون رفتند، پیامی از خود نساختند، بلکه آنها پیام را انتقال دادند.» (بارکلی)

ز. بیماران بسیار را با روغن تدهین کرده، شفا بخشیدن: اشارهٔ دیگر به تدهین با روغن برای شفا در یعقوب ۱۴:۵-۱۵ است. می‌دانیم که تدهین و مسح با روغن تصویری از بارشِ روح‌القدس بود، اما ممکن است در آن روزگار خاصیت دارویی نیز داشته باشد.

یک) «ممکن است که استفاده از روغن (روغن زیتون) به‌عنوان دارو اساس چنین عملی باشد… این روغن بهترین داروی قدیمی‌ها بود و استعمال خارج و داخلی داشت… واژۀ «آلیفو» می‌تواند به‌عنوان روغن مالیدن یا مسح و تدهین بدون تشریفات، ترجمه شود.» (رابرتسون)

مرگ یحیای تعمید‌دهنده

۱. آیات (۱۴-۱۶) هیرودیس دربارهٔ خدمت عیسی می‌شنود و متحیر می‌گردد.

هیرودیس پادشاه این را شنید، زیرا نام عیسی شهرت یافته بود. بعضی از مردم می‌گفتند: «یحیای تعمیددهنده از مردگان برخاسته و از همین روست که این قدرت‌ها از او به ظهور می‌رسد.» دیگران می‌گفتند: «‌ایلیا است.» عده‌ای نیز می‌گفتند: «پیامبری است مانند پیامبران دیرین.» امّا چون هیرودیس این را شنید، گفت: «این همان یحیی است که من سرش را از تن جدا کردم و اکنون از مردگان برخاسته است!»

الف. هیرودیسِ پادشاه: در‌حقیقت، امپراتور آگوستوس لقب «پادشاه» برای هیرودیس را نپذیرفت. هیرودیس که تحت تأثیر خواسته‌های جاه‌طلبانه و بلند‌پروازانهٔ هیرودیا قرار داشت، بارها و بارها برای گرفتن این عنوان او را تحت فشار قرار داد تا جایی که دربارِ امپراتور را چنان آزرده خاطر کرد که به‌عنوان خائنْ مطرود و اخراج شد. مرقس از عنوان هیرودیس پادشاه استفاده کرد، چون رسم محلی بود که او را پادشاه می‌نامیدند، یا به احتمال زیاد از روی طعنه آن را به کار برد. همهٔ خوانندگان قدیمیِ او، شخصیت این مرد را به‌خاطر می‌آورند.

ب. ‌ایلیا است: برخی از مردم تصور می‌کردند که عیسی ایلیاست، چون نبوت شده بود که ایلیا قبل از مسیح خواهد آمد (ملاکی ۵:۴). دیگران فکر می‌کردند او پیامبری است که موسی گفت پس از او خواهد آمد (تثنیه ۱۵:۱۸).

ج. این همان یحیی است که من سرش را از تن جدا کردم و اکنون از مردگان برخاسته است: هیرودیس می‌ترسید که عیسی همان یحیای تعمیددهنده باشد. سردرگمیِ هیرودیس از وجدان گناهکار خودش ناشی شد. به‌سختی می‌توان فهمید که دقیقاً عیسی کیست، وقتی در گناه و عصیان به سر می‌بریم.

۲. آیات (۱۷-۲۹) مرگِ ناخوشایند و ناراحت‌کنندهٔ یحیای تعمیددهنده.

زیرا به دستور خودِ هیرودیس یحیی را گرفته و او را بسته و به زندان افکنده بودند. هیرودیس این کار را به‌خاطر هیرودیا کرده بود. هیرودیا زن فیلیپُس، برادر هیرودیس بود که اکنون هیرودیس او را به زنی گرفته بود. یحیی به هیرودیس گفته بود: «جایز نیست که تو با زن برادرت باشی.» پس هیرودیا از یحیی کینه به دل داشت و می‌خواست او را بکشد، امّا نمی‌توانست. زیرا هیرودیس از یحیی می‌ترسید، چرا که او را مردی پارسا و مقدّس می‌دانست و از این‌رو از او محافظت می‌کرد. هر گاه سخنان یحیی را می‌شنید، حیران و پریشان می‌شد. با‌این‌حال، به خوشی به سخنان او گوش فرا می‌داد. سرانجام فرصت مناسب فرا رسید. هیرودیس در روز میلاد خود ضیافتی به پا کرد و درباریان و فرماندهان نظامی خود و والامرتبگان جلیل را دعوت نمود. دختر هیرودیا به مجلس درآمد و رقصید و هیرودیس و میهمانانش را شادمان ساخت. آنگاه پادشاه به دختر گفت: «هر چه می‌خواهی از من درخواست کن که آن را به تو خواهم داد.» همچنین سوگند خورده، گفت: «هر چه از من بخواهی، حتی نیمی از مملکتم را، به تو خواهم داد.» او بیرون رفت و به مادر خود گفت: «چه بخواهم؟» مادرش پاسخ داد: «سَرِ یحیای تعمیددهنده را.» دختر بی‌درنگ شتابان نزد پادشاه بازگشت و گفت: «از تو می‌خواهم هم‌اکنون سر یحیای تعمیددهنده را بر طَبَقی به من بدهی.» پادشاه بسیار اندوهگین شد، امّا به پاس سوگند خود و به احترام میهمانانش نخواست درخواست او را رد کند. پس بی‌درنگ جلادی فرستاد و دستور داد سر یحیی را بیاورد. او رفته، سر یحیی را در زندان از تن جدا کرد و آن را بر طَبَقی آورد و به دختر داد. او نیز آن را به مادرش داد. چون شاگردان یحیی این را شنیدند، آمدند و بدن او را برداشته، به خاک سپردند.

الف. به دستور خودِ هیرودیس یحیی را گرفته و او را بسته و به زندان افکنده بودند: هیرودیس به دلیل توبیخ و سرزنش جسورانهٔ گناه خود و یحیی را به زندان انداخت. در همان زمان، هیرودیس از ترسِ جمعیت نمی‌خواست یحیی را بکشد‌، ‌چون می‌دانست که یحیی مردی پارسا و مقدس است.

یک) هیرودیس بیش از بی‌رحم بودن، ضعیف بود، او با علاقه‌ای انکارناشدنی به یحیی نگاه می‌کرد. سخنان یحیی او را متحیر و منقلب کرد. و از موعظه‌های مقتدرانهٔ این مرد مقدس خوشش می‌آمد، مردی که زندگی دشوراش قدرت بیشتری به حقانیت کلام کاوش‌گرش می‌داد، خوشی و لذتی عجیب بود. عاجزتر از آن بود که توصیه‌های یحیی را عملی کند، ولی با اینحال مجبور بود به آنها گوش فرا دهد.» (لین)

ب. یحیی به هیرودیس گفته بود: «جایز نیست که تو با زن برادرت باشی.»: هنگامی که یحیی توبه را موعظه نمود، برای او ثروتمندان و قدرتمندان هم فرقی نداشتند. او هیرودیس و همسرش، هیرودیا، را به توبه فراخواند، چون هیرودیا همسر فیلیپ برادر هیرودیس بود.

یک) جان تِرَپ دربارۀ برخورد جسورانه نسبت به گناه پادشاه می‌گوید: «بنابراین لاتیمِر برای سال نو به پادشاه هِنْری هشتم جلدی از عهد‌جدید به همراه دستمال گلدوزی شده هدیه داد. روی دستمال چنین نوشته شده بود: خدا بی‌بند و بارها و زناکاران را داوری خواهد کرد.»

ج. دختر هیرودیا به مجلس درآمد و رقصید و هیرودیس و میهمانانش را شادمان ساخت: دختر هیرودیا جلوی هیرودیس و دوستانش بدون شرم و حیا رقصید و با درخواستش توجه همه را به خود جلب کرد.

یک) «با حرکات دست و پا و چرخیدن روی انگشت پا، که دور از نجابت بود، آن زناکار پیر چنان تحت تأثیر قرار گرفت و آنقدر منقلب شده بود، که قسم خورد هرچه آن دختر از او بخواهد به او بدهد.» (تِرَپ)

دو) «چنین رقصی برای زنان دارای مقام و حتی محترم تقریباً اتفاقی بی‌سابقه‌ بود. اجرایی مقلدانه و لگام گسیخته بود که اشخاص حرفه‌ای آن را انجام می‌دادند.» (رابرتسون)

د. او بیرون رفت و به مادر خود گفت: «چه بخواهم؟» مادرش پاسخ داد: «سَرِ یحیای تعمیددهنده را.» پاسخِ فوریِ هیرودیا نشان داد که مادر در تمام مدت این نقشه را داشته است. او شوهرش را می‌شناخت و از موقعیت آگاه بود و می‌دانست از این طریق می‌تواند به هر آنچه می‌خواهد می‌رسد.

یک) «سؤال دختر، نشانگر این بود که او به فکر چیزی برای خودش است. بدون شک برای شنیدن پاسخ هولناکِ مادرش آماده نبود.» (رابرتسون)

ه. پادشاه بسیار اندوهگین شد، امّا به پاس سوگند خود و به احترام میهمانانش نخواست درخواست او را رد کند: از آنجا که هیرودیس می‌ترسید از خواستهٔ همسرش بگذرد یا در مقابل دوستانش وجههٔ خود را از دست بدهد، کاری که می‌دانست اشتباه است را انجام داد.

یک) «عمق پریشانی که هیرودیس به درخواست سالومه برای سر یحیای تعمید دهنده تجربه کرده است، با کلمهٔ یونانی «پریلیپوس» به معنای «بسیار پریشان» کاملاً واضح بیان می‌شود. این همان کلمه‌ای است که برای توصیف عذاب و رنجی که عیسی در باغ جتسیمانی متحمل گردید، استفاده شده است (مرقس ۳۴:۱۴).» (وِسِل)

دو) «مدت زمان زیادی نگذشت که این هیرودیسِ ظالم از آسمان بهای عمل خود را دریافت کرد.» (تِرَپ) هیرودیس برای گرفتن هیرودیا، همسر برادرش، همسر اول خود را که شاهزاده خانمی از پادشاهی همسایه شرق کشور بود، کنار گذاشت. به‌خاطر بی‌حرمتی که به پدر آن شاهزاده خانم شد، او با سپاهی به مقابله با هیرودیس آمد و در جنگ او را شکست داد. سپس برادر هیرودیس آگریپا او را به خیانت علیه روم متهم كرد و به ایالتِ دوردست غلاطی در روم، تبعید نمود، هیرودیس و هیرودیا هر دو آنجا خودكشی كردند.

عیسی قدرت خود را بر قوانین طبیعت نشان می‌دهد.

۱. آیات (۳۰-۳۴) دلسوزی و شفقت عیسی نسبت به جمعیت.

و امّا رسولان نزد عیسی گرد آمدند و آنچه کرده و تعلیم داده بودند به او بازگفتند. عیسی به ایشان گفت: «با من به خلوتگاهی دورافتاده بیایید و اندکی بیارامید.» زیرا آمد و رفت مردم چندان بود که مجال نان خوردن هم نداشتند. پس تنها، با قایق عازم مکانی دورافتاده شدند. امّا به هنگام عزیمت، گروهی بسیار ایشان را دیدند و شناختند. پس مردم از همۀ شهرها پای پیاده به آن محل شتافتند و پیش از ایشان به آنجا رسیدند. چون عیسی از قایق پیاده شد، جمعیتی بی‌شمار دید و دلش بر حال آنان به رحم آمد، زیرا همچون گوسفندانی بی‌شبان بودند. پس به تعلیم آنان پرداخت و چیزهای بسیار به ایشان آموخت.

الف. با من به خلوتگاهی دورافتاده بیایید و اندکی بیارامید: شاگردان با موفقیت از خدمتی که جهت آن توسط عیسی به شهرهای جلیل فرستاده شده بودند، بازگشتند (مرقس ۷:۶-۱۲). هنگامی که بازگشتند، عیسی می‌دانست که به زمانی برای استراحت نیاز دارند. عیسی می‌دانست چه زمانی وقت کار و  چه موقع وقت استراحت است.

یک) عیسی اهمیت کار سخت را بهتر از هر کسی می‌دانست. او فرمود: «تا روز است باید کارهای فرستندۀ مرا به انجام رسانیم؛ شب نزدیک می‌شود، که در آن کسی نمی‌تواند کار کند.» (یوحنا ۴:۹) در همان زمان، می‌دانست که ما فقط زمانی می‌توانیم در کار مؤثر باشیم که برای استراحت وقت بگذاریم. عیسی و شاگردان دائماً مشغول بودند (زیرا آمد و رفت مردم چندان بود که مجال نان خوردن هم نداشتند)، پس عیسی آنها را برای استراحت به خلوتگاه برد.

دو) «استراحت برای کسانی که زحمت می‌کشند لازم است و مبشرِ غیور انجیل به‌عنوان غلامان فرمانبردار که وظیفهٔ پارو زدن را در کشتی بر عهده دارند، اغلب محتاج استراحت هستند.» (کلارک)

ب. گروهی بسیار ایشان را دیدند و شناختند. پس مردم از همۀ شهرها پای پیاده به آن محل شتافتند: شاید جمعیتی بی‌ادب، پر مُدعا و طلبکار بودند. شاگردان می‌خواستند آنها را مرخص کنند (مرقس ۳۶:۶)، اما عیسی دلش بر حال آنان به رحم آمد.

یک) شاگردان غالباً جمعیت را به‌عنوان کار و طلب‌کنندگانِ همیشگی و دائمی می‌دیدند، خصوصاً در چنین زمانی که استراحت حق آنها بود؛ ولی جمعیت، مزاحم استراحتشان بود. اما عیسی دلش بر حال آنان به رحم آمد. هر چهره‌ای، نیاز، گرسنگی یا آسیب و صدمه‌ای را نشان می‌داد. عیسی که کاملاً فردی «دگر-محور» بود، بیشتر از اینکه به نیازهای خودش توجه کند، به نیازهای اشخاص دیگر اهمیت می‌داد.

ج. زیرا همچون گوسفندانی بی‌شبان بودند: عیسی می‌دانست که گوسفندان بدون شبان، به مشکل برمی‌خورند. آنها نمی‌توانند در مقابل شکارچیان از خود دفاع کنند و در یافتنِ آب و غذای مورد احتیاجشان مشکل داشتند. عیسی به جماعتی که احاطه‌اش کرده بودند ترحّم فرمود، چون می‌دانست نیازهای زیاد آنها، تقاضاهای مبرم و شدیدشان را بر می‌انگیزاند.

د. پس به تعلیم آنان پرداخت: عیسی به‌عنوان شبان وفادار به شدیدترین و مبرم‌ترین نیاز آنها رسیدگی کرد. او آنها را با کلام خدا تغذیه کرد.

۲. آیات (۳۵-۴۴) عیسی جمعیت را خوراک می‌دهد.

نزدیک غروب، شاگردان نزدش آمدند و گفتند: «اینجا مکانی است دورافتاده و دیروقت نیز هست. مردم را روانه کن تا به روستاها و مزارع اطراف بروند و برای خود خوراک بخرند.» عیسی در جواب فرمود: «شما خود به ایشان خوراک دهید.» گفتند: «آیا می‌خواهی برویم و دویست دینار نان بخریم و به آنها بدهیم تا بخورند؟» فرمود: «چند نان دارید؟ بروید و تحقیق کنید.» پس پرس‌و‌جو کردند و گفتند: «پنج نان و دو ماهی.» آنگاه به شاگردان خود فرمود تا مردم را دسته‌دسته بر سبزه‌ها بنشانند. بدین‌گونه مردم در دسته‌های صد، و پنجاه نفری بر زمین نشستند. آنگاه پنج نان و دو ماهی را برگرفت و به آسمان نگریسته، برکت داد. سپس نان‌ها را پاره کرد و به شاگردان خود داد تا پیش مردم بگذارند؛ دو ماهی را نیز میان همه تقسیم کرد. همه خوردند و سیر شدند، و از خرده‌های نان و ماهی، دوازده سبدِ پر برگرفتند. شمار مردانی که نان خوردند پنج هزار بود.

الف. مردم را روانه کن تا… برای خود خوراک بخرند: هم عیسی و هم شاگردان دقیقاً همان نیاز را در بین جماعت دیدند. راه حلِ شاگردان جهت رفع این نیاز این بود که نیازمند را دور کنند. عیسی راه حل دیگری دید و از شاگردان خواست که آن را نیز مشاهده کنند (شما خود به ایشان خوراک دهید).

ب. آیا می‌خواهی برویم و دویست دینار نان بخریم و به آنها بدهیم تا بخورند؟ سخت می‌توان فهمید که آیا شاگردان خشمگین هستند یا نمی‌توانستند باور کنند که عیسی چه می‌گوید. واضح است که آنها فکر می‌کردند، خرج‌کردنِ درآمد حدود یک سال جهت تأمین یک وعده خوراک برای این جماعت نه تنها غیرممکن، بلکه کاری بیهوده است.

یک) قابل درک است که هرگز به ذهن آنها خطور نکرد عیسی ممکن است با معجزه‌ای، برای بسیاری از مردم خوراک فراهم آورد. خدا منابعی دارد که ما از آنها هیچ اطلاعی نداریم، بنابراین می‌توانیم به او اعتماد کنیم و آرام باشیم، حتی زمانی که نمی‌توانیم بفهمیم چگونه نیاز آن لحظه را فراهم می‌کند.

دو) پیشنهاد عیسی به نظر شاگردان بسیار افراط‌آمیز به نظر می‌رسید. «عیسی، اگر ما این مقدار پول را داشتیم، هرگز آن را خرج یک وعده خوراک برای این جمعیت نمی‌کردیم. اذیتمان می‌کنند و احتمالاً چند ساعت بعد دوباره گرسنه می‌شوند. آیا نباید پول جهت چیز دیگری هزینه شود؟» اما عیسی معجزهٔ عجیبی خواهد کرد، چون می‌خواست با بسیاری از مردم برای صرف خوراک بنشیند، چون او، آنها را دوست داشت.

ج. چند نان دارید؟ بروید و تحقیق کنید: راه مهیاگریِ خدا همیشه با آنچه در حال حاضر داریم آغاز می‌شود. او می‌خواهد از آنچه در حال حاضر داریم، حکیمانه استفاده کنیم. اگر از آنچه خدا در حال حاضر به شما داده، به طریقی خداپسندانه استفاده نمی‌کنید، پس احمقانه است که برای بیشتر داشتن دعا نکنید.

یک) آنچه داشتند مسخره بود. پنج نان و دو ماهی تقریباً برای یک یا شاید دو نفر کافی بود، چون نان‌ و ماهی‌ کوچکی بودند. با اینکه مقدار آن اندک بود، عیسی با آنچه که داشتند شروع کرد.

د. آنگاه به شاگردان خود فرمود تا مردم را دسته‌دسته بر سبزه‌ها بنشانند: عیسی این كار را كرد، چون این جماعت مانند گوسفندان بدون شبان بودند و عیسی مانند شبان با آنها رفتار می‌كرد. شبان نیکو در مرتع‌های سرسبز مرا می‌خواباند (مزمور ۲:۲۳).

ه. بدین‌گونه مردم در دسته‌های صد، و پنجاه نفری بر زمین نشستند: عیسی جمعیت را سازماندهی کرد. او صحنه‌ای از انبوه مردم را نمی‌خواست؛ او تمایل داشت شامی خوب با این افراد میل کند. خدا نظم‌بخشی و مشارکت را دوست دارد، مخصوصاً وقتی که صحبت از مدیریت آنچه او برای ما فراهم کرده، باشد.

یک) کلمهٔ یونان باستان برای دسته‌ها «کلمه‌‌ای بسیار توصیفی است. این کلمهٔ عادیِ یونانی برای ردیف‌های سبزیجات در باغ سبزیجات استفاده می‌شد. وقتی به گروه‌های کوچک نگاه می‌کردید، گویی آنها در صف‌هایِ منظم خود نشسته بودند، آنها مانند سبزیجات کاشته شده در ردیف‌هایی از زمین‌های قطعه‌بندی شده در باغ، به دنبال آنچه که از دنیا می‌گیرند، بودند» (بارکلی)

و. به آسمان نگریسته، برکت داد. سپس نان‌ها را پاره کرد: عیسی قبل از صرف غذا، خودِ خوراک را برکت نداد، بلکه خدا را برای مهیا‌کردن آن متبارک خواند. او خداوند را به‌خاطر تهیهٔ آن خوراک برکت داد. مقصود از دعا‌کردن قبل از هر وعده خوراک این نیست که خوراک را برکت دهید. بدان معناست که خدا را با شکرگزاری و تکریم برای غذایی که فراهم آورده، متبارک بخوانیم.

یک) «عیسی در کمال امانتداری نُرمِ پذیرفته شده و عرف جامعه را دنبال کرد: نان را در دستان خود گرفت، برکت را اعلام نمود و سپس نان را تکه و توزیع کرد. تنها اختلاف با عمل عادی و عرف جامعه این بود که هنگام دعا‌کردن، طبق دستور به جای اینکه پایین را نگاه کند، به سوی آسمان نگریست.» (لِیْن)

ز. همه خوردند و سیر شدند: عیسی به‌طرز معجزه‌آسایی نان‌ها و ماهی‌ها را چند برابر کرد، تا اینکه بیش از ۵۰۰۰ نفر تغذیه شدند. ظاهراً این معجزه در دستان عیسی اتفاق افتاد.

یک) واقعاً خیلی عجیب به نظر می‌رسد. چرا جمعیت را خوراک داد تا وقتی که سیر شدند و دیگر اشتهایی به خوردن نداشتند؟ چرا فقط غذایی مختصر به آنها نداد؟ آیا این کافی نبود؟ نه. همراهان عیسی کسانی بودند که می‌خواست برای شام بمانند و همیشه بیش از حد نیاز غذا خواهد فراهم خواهد کرد. به همین ترتیب چقدر عیسی آنها و ما را محبت می‌کند.

دو) عیسی در کمالِ سادگی و افراط غذا تهیه کرد. تا زمانی که به‌طرز معجزه‌آسایی غذا درست می‌کرد، می‌توانست استِیک و کباب و هر چیز دیگر را فراهم کند. اما به‌سادگی مردم را نان و ماهی داد. وقتی مهیا‌کننده عیسی باشد، نباید از مهیاگریِ سادهٔ او تعجب کنیم.

سه) اگر کسی گرسنه می‌ماند به این دلیل بود که نانی که عیسی فراهم کرده بود را رد کرده بود و یا رسولان نان را بین همه توزیع نکرده بودند. عیسی خوراک فراوانی برای همه مهیا کرد تا غذای خوبی بخورند. اما هرکسی مجبور بود خودش خوراک بخورد. بعضی اوقات وقتی ما در وعدهٔ خوراکِ روحانی مشارکت می‌کنیم، برای همه به‌جز خودمان خوراک فراهم می‌کنیم.

چهار) اطمینان خاطر از اینکه عیسی می‌تواند ـحتی با معجزه‌- همهٔ نیازهای ما را مهیا کند، باید برای ما ارزشمند باشد. این برای اولین مسیحیان بود. بر روی دیوارهای نقاشی شدهٔ گورستان‌ها و سایر مکان‌های هنری مسیحیان اولیه، نان و ماهی تصاویر معمول است.

خ. و از خرده‌های نان و ماهی، دوازده سبدِ پر برگرفتند: عیسی می‌توانست به این خرده‌ها توجهی نکند، اما این کار را نکرد. عیسی سخاوتمندانه مهیا می‌کند، اما نمی‌خواهد چیزی هدر برود. چنین کاری بدان دلیل نیست که عیسی شخصی حقیر است یا به مهیاگری آینده اعتماد ندارد. او به‌سادگی می‌دانست که اسراف و اتلاف، خداوند را تحت هیچ شرایطی جلال نمی‌دهد.

۳. آیات (۴۵-۴۶) عیسی به جهت دعا‌کردن راه می‌افتد.

عیسی بی‌درنگ شاگردان خود را بر آن داشت تا در همان حال که او مردم را مرخص می‌کرد، سوار قایق شوند و پیش از او به بِیت‌صِیْدا در آن سوی دریا بروند. پس از روانه‌کردن مردم، خود به کوه رفت تا دعا کند.

الف. پس از روانه‌کردن مردم: عیسی جمعیت را محبت می‌کرد، اما جمعیت او را آزار نمی‌داد. او می‌دانست چه زمانی باید با مهربانی به آنها بگوید که به خانه‌هایشان بروند (پس از روانه‌کردن مردم).

ب. خود به کوه رفت: یک روز طولانی و دشوار برای خدمت به نیازهای روحانی و جسمانیِ جمعیت را عیسی با خستگی سپری کرد. اما آن روز سخت عیسی را به سوی دعا کشید، نه اینکه از دعا دور کند.

۴. آیات (۴۷-۵۲) عیسی بر روی آب راه می‌رود.

چون غروب شد، قایق به میانۀ دریا رسید و عیسی در خشکی تنها بود. دید که شاگردان به زحمت پارو می‌زنند، زیرا بادِ مخالف می‌وزید. در حدود پاس چهارم از شب، عیسی گام‌زنان بر روی آب به سوی آنان رفت و خواست از کنارشان بگذرد. امّا چون شاگردان او را در حال راه رفتن بر آب دیدند، گمان کردند شبحی است. پس فریاد برآوردند، زیرا از دیدن او وحشت کرده بودند. امّا عیسی بی‌درنگ با ایشان سخن گفت و فرمود: «دل قوی دارید، من هستم. مترسید!» سپس نزد ایشان به قایق برآمد و باد فرو نشست. ایشان بی‌اندازه شگفت‌زده شده بودند چرا که معجزه نانها را درک نکرده بودند، بلکه دلشان سخت شده بود.

الف. قایق به میانۀ دریا رسید: عیسی شاگردان را به آن طرف دریای جلیل فرستاد (مرقس ۴۵:۶). هنگامی که عیسی در ارتفاعات بالای دریای جلیل دعا می‌کرد، دید که شاگردان به زحمت پارو می‌زنند، چون که قصد عبور از دریاچه در جهت باد مخالف را داشتند. بدون آگاهیِ شاگردان، عیسی متوجه زحمتی که می‌کشیدند شد و از آنها مراقبت نمود.

یک) عبور از دریا دشوار بود، چون «دریا با وزش باد شدید به تلاطم افتاد.» (یوحنا ۱۸:۶) آنها اکثر شب را پارو زده بودند و فقط به نیمهٔ راه دریاچه رسیدند (یوحنا ۱۹:۶).

دو) «رسولان که خدمهٔ کشتی بودند، پارو زدند و پارو زدند و تقصیری نداشتند که هیچ پیشرفتی نمی‌کردند، چون باد مخالف می‌وزید. ایمانداران شاید پیشرفتی کم یا اصلاً هیچ پیشرفتی نداشته باشند، اما با این وجود تقصیر او نیست، چون باد مخالف می‌وزد. خداوندِ نیکوی ما اراده‌اش را به انجام می‌رساند و پیشرفت ما را نه با پیشرفت ظاهری، بلکه با نیت قلبی که پاروها آن را به حرکت درمی‌آورند، حساب خواهد کرد.‌» (اِسپرجن)

سه) در حدود پاس چهارم از شب: تقریباً ساعت ۳ صبح است.

ب. عیسی گام‌زنان بر روی آب به سوی آنان رفت: عیسی تقریباً با آرامش راه می‌رفت، چون خواست از کنارشان بگذرد. عیسی تنها زمانی به سوی آنها رفت که وحشت‌ کردند و فریاد بر آوردند.

ج. سپس نزد ایشان به قایق برآمد: همان‌طور که عیسی با آنها سوار قایق شد، به‌طرز معجزه‌آسایی کشتی فوراً به کنارهٔ دریا منتقل گشت (یوحنا ۲۱:۶). عیسی شاگردان خود را از کار بیهوده نجات داد. این معجزه‌ای بود که به آنها اطمینان می‌داد، در‌حقیقت او کنترل امور را در دست دارد و همیشه با مهربانی حضور خواهد داشت تا به آنها کمک کند آنچه را که او فرمان داده انجام دهند.

یک) «او بر روی امواج قدم‌زنان آمد. بنابراین تمام طوفان‌های سهمگین زندگی را زیر پایش قرار می‌دهد. پس ای مسیحیان٬ چرا باید ترسان باشید؟» (آگوستین)

دو) همچنین می‌دانیم که همین موقع بود پطرس از کشتی خارج شد و روی آب به طرف عیسی قدم می‌زد (متی ۲۸:۱۴-۳۱). بنا به دلایلی که از تاریخ و سرنخ‌های ناملموس و نه شواهدی از کتاب‌مقدس ـاین باور وجود دارد که پطرس منشاءِ اصلی انجیل مرقس بوده است. اگر این موضوع صحت داشته باشد، شاید پطرس این روایت را ذکر نکرده، چون نمی‌خواست به‌خاطر راه رفتن روی آب بزرگ جلوه کند ـیا برای غرق‌شدن خود را فروتن نشان دهد.

سه) «مرقس واقعهٔ راه‌رفتن پطرس روی آب و شروع به غرق‌شدن را بیان نمی‌کند. شاید پطرس علاقه‌ای به گفتن آن داستان نداشت.» (رابرتسون)

۵. آیات (۵۳-۵۶) عیسی بسیاری را به روش‌های غیرمعمول شفا می‌دهد.

چون به کرانۀ دیگر رسیدند، در سرزمین جِنیسارِت فرود آمدند و در آنجا لنگر انداختند. از قایق که پیاده شدند، مردم در دم عیسی را شناختند و دوان‌دوان به سرتاسر آن منطقه رفتند و بیماران را بر تخت‌ها گذاشته، به هر جا که شنیدند او آنجاست، بردند. عیسی به هر روستا یا شهر یا مزرعه‌ای که می‌رفت، مردم بیماران را در میدان‌ها می‌گذاشتند و از او تمنا می‌کردند اجازه دهد دست‌کم گوشۀ ردایش را لمس کنند؛ و هر که لمس می‌کرد، شفا می‌یافت.

الف. هر که لمس می‌کرد، شفا می‌یافت: مرقس با این توصیف از خدمت شفای عیسی، به این‌صورت از این بخش کوتاه نتیجه‌گیری می‌کند که در آن ما قدرت عیسی را بر قوانین طبیعت می‌بینیم. به‌طور معمول، پنج هزار تن را نمی‌توان با وعدهٔ غذایی مختصر تغذیه کرد. به‌طور معمول، انسان‌ها روی آب راه نمی‌روند. به‌طور معمول، بیماران فوراً شفا نمی‌یابند. هیچ‌یک از این اتفاقات طبیعی نیستند، مگر اینکه به قدرتِ خدا انجام گردند.