فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!

اول سموئیل باب ۲۰ – تلاش نهایی یوناتان برای آشتی دادن پدرش با داوود.

 داوود از نایوت به دیدار یوناتان می‌رود.

 

۱. آیات (۱-۴) داوود از یوناتان درباره قصد شائول سؤال می‌کند؛ و یوناتان قول کمک به او می‌دهد.

اما داوود از نایوتِ رامَه گریخته، نزد یوناتان رفت و گفت: «مگر من چه کرده‌ام؟ جرم من چیست؟ در حضور پدرت چه گناهی کرده‌ام که قصد جان من دارد؟» یوناتان به او گفت: «حاشا! تو نخواهی مرد. اینک پدرم هیچ کاری نمی‌کند، چه کوچک و چه بزرگ، مگر آنکه آن را با من در میان بگذارد. پس چرا این موضوع را از من مخفی بدارد؟ چنین نیست.» اما داوود بار دیگر سوگند خورده، گفت: «پدرت نیک می‌داند که من در نظرت التفات یافته‌ام؛ پس با خود می‌اندیشد، ”یوناتان نباید از این امر آگاه شود، مبادا محزون گردد.“ آری، به حیات خداوند و به حیات تو سوگند که با مرگ گامی بیش فاصله ندارم.» یوناتان به داوود گفت: «هر چه بگویی، برایت خواهم کرد.»

الف. اما داوود از نایوتِ رامَه گریخته: روح خدا از داوود در نایوت قدرتمندانه محافظت کرد. او مي‌توانست به‌راحتی هر چقدر که طول بکشد در آنجا بماند تا شائول بیخیال شود يا بميرد. با این حال داوود به دلیل خوبی آنجا را ترک کرد: او می‌خواست بداند که آیا قلب شائول تغییر کرده است و آیا هنوز فرصتی برای آشتی با شائول وجود دارد.

ب. مگر من چه کرده‌ام؟ در اینجا داوود رابطه‌اش با یوناتان را سنجید. او می‌خواست بداند شائول چه اندیشه‌ای دارد، اما برای داوود مهم‌تر بود که بداند یوناتان چه فکری می‌کند. با پرسیدن این که «مگر من چه کرده‌ام؟» داوود می‌خواست بداند که آیا یوناتان با پدرش شائول همداستان شده است یا نه.

ج. یوناتان به او گفت: «حاشا!» این جمله به داوود اطمینان داد که یوناتان هنوز دوست وفادار اوست و یوناتان دروغ‌های شائول در مورد داوود را باور نکرده است. یوناتان همچنین با هشدار دادن به داوود درباره نیت شائول، به او از جهت حفاظتش اطمینان داد.

یک) چرا این موضوع را از من مخفی بدارد؟ چنین نیست: ظاهراً داوود تعجب کرد که چرا یوناتان در مورد تلاش برای دستگیری او در نایوت چیزی نگفته بود. یوناتان ابراز تعجب کرد که پدرش به او نگفته بود، اما داوود را از اینکه قلبش با او همراه است، مطمئن کرد.

د. با مرگ گامی بیش فاصله ندارم: این جمله نشان از ناامیدی داوود دارد. او می‌دانست که شائول بارها برای کشتنش اقدام کرده است و به نظر می‌رسید شائول تا زمانی که داوود نمیرد، دست از کار نخواهد کشید. داوود احساس کرد که مرگ او اجتناب‌ناپذیر است و او بر روی طنابی لغزنده بر فراز دره‌ای بزرگ راه می‌رود.

ه. هر چه بگویی، برایت خواهم کرد: یوناتان همچنان به داوود قوت قلب‌ می‌‌داد، و به مردی ناامید دلگرمی و پیشنهاد کمک داد. احتمالاً می‌توانست بگوید: «ایمانت کجاست برادر؟ چرا فقط به خدا اعتماد نمی‌کنی؟» در عوض، یوناتان می‌دانست که قلب داوود در مسیر درست قرار دارد، پس به او پیشنهاد کمک داد.

۲. آیات (۵-۱۱) داوود برای امتحان کردن قصد شائول پیشنهادی می‌دهد.

پس داوود گفت: «اینک فردا جشن ماه نو است و من باید با پادشاه بر سفره بنشینم؛ اما بگذار بروم و تا شامگاهِ پس‌فردا خود را در صحرا پنهان کنم. اگر پدرت متوجه غیبت من شد، بگو: ”داوود به‌التماس از من اجازه خواست تا به شهر خویش بِیت‌لِحِم بشتابد، زیرا در آنجا همۀ طایفۀ او قربانی سالانه دارند. “اگر بگوید: ”بسیار خوب“، آنگاه خدمتگزارت در امان است. اما اگر به خشم آمد، بدان که قصد آزار من دارد. پس بر خدمتگزار خویش احسان کن، زیرا که خدمتگزارت را با خود به عهد خداوند درآورده‌ای. اما اگر در من جرمی هست، تو خودْ مرا بکش! زیرا چرا مرا نزد پدرت ببری؟» یوناتان گفت: «دور از جان تو! اگر می‌دانستم پدرم قصد آزار تو دارد، آیا تو را آگاه نمی‌کردم؟» پس داوود پرسید: «اگر پدرت تو را به‌درشتی پاسخ دهد، چه کسی مرا آگاه خواهد ساخت؟» یوناتان گفت: «بیا تا به صحرا برویم.» پس هر دو به صحرا رفتند.

الف. اگر پدرت متوجه غیبت من شد: داوود از یوناتان خواست تا واکنش شائول را بررسی کند نسبت به غیبتش در جشن مهمی که ماهانه برای مقامات عالی دولت برگزار می‌شد. داوود کنجکاو بود که آیا شائول از این فرصت استفاده خواهد کرد تا با او آشتی کند یا از این فرصت برای کشتن او استفاده خواهد کرد.

یک( من باید با پادشاه بر سفره بنشینم: قربانی‌های ویژه‌ای برای جشن ماه نو براساس تقویم یهودی آماده می‌شدند (اعداد ۱۱:۲۸-۱۵).

ب. اگر در من جرمی هست: هنوز، داوود کم‌ و ‌بیش بهت‌زده بود از این واقعیت که یوناتان درباره اقدام به دستگیری او در نایوت چیزی نگفته بود. داوود از یوناتان مي‌پرسد، «آیا من در این مورد اشتباه مي‌کنم؟ آیا هنوز من را حمایت می‌کنی؟» در اصل، داوود می‌گوید، «اگر تو واقعاً طرف پدرت هستی و با او موافق هستی که من سزاوار مرگم، پس همین الان مرا بکش.»

یک( ما بايد همه اين مسائل را از ديد داوود ببينيم. او می‌دانست که حمایت یوناتان از او با این واقعیت که پدرش بر ضد او است به چالش کشیده شده بود. او همچنین می‌دانست که حمایت یوناتان از او با این واقعیت به چالش کشیده شده بود که یوناتان جانشین طبیعی پدرش برای تاج و تخت است و به همین دلیل ممکن بود، خود بر علیه داوود اقدام کند.

دو( پاسخ یوناتان همان پاسخ  اول سموئیل ۲:۲۰ است. او نمی‌دانست که شائول برای گرفتن داوود در نایوت عازم شده بود، هر چند که قبلاً پدرش همه چیز را به او می‌گفت.

ج. دور از جان تو! با این دلگرمی، یوناتان به داوود گفت که دیگر به وفاداری او شک نکند. یوناتان حس می‌کند که داوود در وضعیت آسیب‌پذیری قرار گرفته و می‌خواهد در میان این شرایط به او دلگرمی بدهد.

د. چه کسی مرا آگاه خواهد ساخت: داوود اکنون يک مشکل جدی دارد. اگر شائول علیه داوود نیت شومی در سر داشته باشد و یوناتان بخواهد به او هشدار دهد، چگونه این کار را انجام خواهد داد؟ یوناتان چگونه می‌تواند به داوود پیام ‌دهد؟

 توافق یوناتان

۱. آیات(۱۲-۱۳) یوناتان از وضعیت قلب پدرش نسبت به داوود را آگاه می‌شود.

آنگاه یوناتان به داوود گفت: «یهوه، خدای اسرائیل شاهد باشد که تا فردا یا پس‌فردا همین وقت پدرم را به سخن خواهم آورد! اگر بر تو نظر نیکو داشته باشد، کسی را فرستاده، تو را آگاه خواهم ساخت. اما اگر قصد آزار تو کرده باشد، خداوند مرا سخت مجازات کند اگر آگاهت نسازم و به سلامت روانه‌ات نکنم. خداوند همراه تو باشد، همان‌گونه که همراه پدرم بود.

الف. پدرم را به سخن خواهم آورد: یوناتان از قلب پدرش مطلع خواهد شد و داوود را آگاه خواهد ساخت که آیا نسبت به داوود نظر خوب یا بدی دارد.

ب. اگر آگاهت نسازم و به سلامت روانه‌ات نکنم: یوناتان می‌دانست که اگر پدرش شائول قصد شرارت علیه داوود را داشته باشد به این معنی است که داوود باید از آنجا روانه شود. او دیگر در قصر مورد استقبال قرار نخواهد گرفت و در خانه نیز در امان نخواهد بود. با دادن هشدار زودهنگام به داوود در این مورد، یوناتان به داوود کمک خواهد کرد تا به سلامت روانه شود.

ج. خداوند همراه تو باشد، همان‌گونه که همراه پدرم بود: یوناتان نه تنها می‌خواست داوود را از خطری که با آن روبه‌رو بود آگاه کند، که می‌خواست به او دلگرمی نیز بدهد. «داوود، حتي اگر قصر و خانه‌ات را ترک کنی و همچون فراري بروی، خداوند همراه تو باشد. می‌توانی از این موضوع مطمئن باشی.»

یک) یوناتان بلوغ روحانی خود را نشان می‌دهد هنگامی که می‌گوید: «همان‌گونه که همراه پدرم بود،» چرا که ممکن است فکر کنیم که خداوند در واقع علیه شائول بود به جای اینکه با او باشد. یوناتان می‌دانست که خدا واقعاً همراه شائول بود زیرا خدا فرصت‌های بسیاری را برای توبه به شائول داد.

۲. آیات (۱۴-۱۷) در پاسخ، یوناتان از داوود می‌خواهد تا با او عهدی ببندد.

اما تا زمانی که زنده‌ام، محبت خداوند را در حق من به جای آور، تا نمیرم. و محبت خویش را هرگز از خاندان من دریغ مدار، حتی آنگاه که خداوند همۀ دشمنان داوود را از عرصۀ گیتی منقطع ساخته باشد.» پس یوناتان با خاندان داوود عهد بست و گفت: «باشد که خداوند از دشمنان داوود انتقام بگیرد.» و بار دیگر داوود را واداشت تا به محبتی که نسبت به او دارد، سوگند خورَد، زیرا که او را همچون جان خویش دوست می‌داشت.

الف. محبت خویش را هرگز از خاندان من دریغ مدار: یوناتان از فعالیت سیاسی بین خانواده داوود و خانواده یوناتان آگاه بود. در آن روزگار وقتی که یک خانواده سلطنتی جایگزین خانواده سلطنتی دیگری می‌شد، مرسوم بود که خانواده سلطنتی جدید تمام حاکمان بالقوه از خانواده سلطنتی قدیمی را بکشد. یوناتان می‌دانست که روزی داوود و نوادگانش بر اسرائیل حکومت خواهند کرد، پس از داوود قولی می‌خواست بگیرد که او و نوادگانش، نوادگان یوناتون را نکشند یا با آنها بدرفتاری نکنند.

ب. یوناتان با خاندان داوود عهد بست: یوناتان و داوود موافقت کردند که از یکدیگر مراقبت کنند. یوناتان موافقت کرد که در برابر تهدید شائول از داوود محافظت کند و داوود موافقت کرد که در آینده از یوناتان و خانواد‌ه‌اش مراقبت نماید. داوود این تعهد به یوناتان را محقق کرد (دوم سموئیل ۱:۹-۸ و ۷:۲۱).

۳. آیات (۲۳-۱۸) یوناتان نشانه‌ای پیشنهاد می‌کند تا داوود را از واکنش شائول اطلاع دهد.

آنگاه یوناتان به داوود گفت: «فردا جشن ماه نو است و چون جایگاه تو خالی است، متوجه غیبتت خواهند شد. بنابراین پس‌فردا، شتابان، به محلی که پیشتر در آن روز پرحادثه پنهان شدی، برو و کنار سنگِ اِزِل منتظر بمان. من سه تیر به کنار آن سنگ پرتاب خواهم کرد، گویی هدفی را نشانه گرفته‌ام. آنگاه پسرکی را فرستاده، خواهم گفت: ”برو و تیرها را پیدا کن.“ اگر به او بگویم: ”ببین تیرها در این سمت توست؛ آنها را بردار“، آنگاه تو بیا، زیرا به حیات خداوند سوگند که در امان هستی و خطری متوجه تو نیست. اما اگر به پسرک بگویم: ”ببین تیرها در آن سوی توست“، در آن صورت برو، زیرا که خداوند تو را روانه کرده است. و اما دربارۀ آنچه با یکدیگر گفتیم، اینک خداوند تا ابد بین من و تو شاهد خواهد بود.»

الف. من سه تیر به کنار آن سنگ پرتاب خواهم کرد: پس از اینکه یوناتان از قلب و قصد پدرش نسبت به داوود آگاه شد، از طریق نشانه‌ای با داوود ارتباط برقرار کرد. یوناتان تمرین هدفگیری را انجام می‌داد و جایی که تیرها را پرتاب می‌کرد جواب را به داوود می‌گفت.

ب. سه تیر: اینها یکی از دو پیام را منتقل خواهند کرد. یا قلب شائول به سمت داوود تغییر کرده است و تو در امان هستی، یا شائول هنوز مصمم به کشتن داوود بود و خداوند تو را روانه کرده است.

یک( این زمان بسیار مهمی در زندگی داوود بود. یا دوباره به قصر و خانه‌اش بر می‌گشت یا تا زمانی که شائول از جستجوی داوود دست بردارد، فراری می‌شد. خیلی چیزها بستگی داشت به پیامی که با چند تیر منتقل می‌شد.

 شائول بر داوود خشمگین می‌شود.

۱. آیات (۲۴-۳۴) شائول وقتی متوجه غیبت داوود می‌شود، به خشم می‌آید.

پس داوود خود را در صحرا پنهان کرد. هنگام جشن ماه نو، پادشاه به طعام بنشست. او بر حسب عادت در جایگاه خود کنار دیوار نشست، در حالی‌که یوناتان ایستاده بود و اَبنیر نیز کنار شائول نشسته بود. اما جایگاه داوود خالی بود. شائول آن روز چیزی نگفت، زیرا با خود اندیشید: «برای داوود چیزی رخ داده و او طاهر نیست. آری، به‌یقین او طاهر نیست.» ولی روز بعد، یعنی دوّمین روز جشن ماه نو، باز جای داوود خالی بود. پس شائول به پسر خود یوناتان گفت: «چرا پسر یَسا نه دیروز به طعام آمد و نه امروز؟» یوناتان پاسخ داد: «داوود ملتمسانه از من اجازه خواست به بِیت‌لِحِم برود. او گفت: ”رخصتم ده بروم، زیرا خاندان ما در شهر قربانی می‌گذرانند و برادرم مرا فرمان داده است که من نیز در آنجا حضور داشته باشم. پس حال اگر در نظرت التفات یافته‌ام، رخصت فرما بروم و برادرانم را ببینم.“ از این روست که داوود بر سفرۀ پادشاه حاضر نشده است.» آنگاه خشم شائول بر یوناتان افروخته شد و به او گفت: «ای پسر زن فاسد و سرکش! گمان داری نمی‌دانم که تو جانب پسر یَسا را گرفته‌ای و با این کارْ خودت را رسوا کرده و عریانی مادرت را به افتضاح کشانده‌ای؟ زیرا تا زمانی که پسر یَسا بر زمین زنده باشد، نه تو استوار خواهی شد و نه پادشاهی‌ات. پس حال بفرست و او را نزد من آور، زیرا که به‌یقین باید بمیرد.» یوناتان در پاسخ پدرش شائول گفت: «چرا باید بمیرد؟ مگر چه کرده است؟» اما شائول نیزه‌اش را به سوی او پرتاب کرد تا وی را بکشد. آنگاه یوناتان دریافت که پدرش قصد کشتن داوود را دارد. پس با خشم بسیار از سفره برخاست و در دوّمین روز ماه لب به طعام نزد، زیرا برای داوود غمگین بود، از آن رو که پدرش آبروی او را برده بود.

الف. جایگاه داوود خالی بود: انتظار می‌رفت داوود در این جشن ویژه ماه نو حضور داشته باشد، به همین دلیل غیبت او به‌وضوح مورد توجه قرار گرفت. در ابتدا این امر  برای شائول آزاردهنده نبود، زیرا فکر می‌کرد: «برای داوود چیزی رخ داده و او طاهر نیست. آری، به‌یقین او طاهر نیست.» طاهر نبودن ممکن بود باعث شود که فرد جشنی مانند این را از دست بدهد، اما طاهر نبودن تنها یک روز به طول می‌انجامید (لاویان ۳:۲۲-۷). پس وقتي روز بعد، یعنی دوّمین روز جشن ماه نو، باز جای داوود خالی بود، شائول از یوناتان توضیح خواست.

یک( مایر درباره پسر یسا گفت: «از او با تمسخر به‌عنوان پسر یسا نام برد و به این ترتیب تولد او را خوار شمرد، و رابطه‌ای که او را به خانواده سلطنتی ارتباط می‌داد، نادیده گرفت.

ب. داوود ملتمسانه از من اجازه خواست به بِیت‌لِحِم برود: یوناتان با ارائه توضیحی قابل‌قبول (و صادقانه) برای غیبت داوود، از او محافظت کرد.

یک) «به نظر می‌رسد که او ابتدا به بیت‌لحم رفته است، همان‌طور که از یوناتان خواست تا به پدرش اطلاع دهد، آیه. 6، و از آنجا، زمانی که شرایط ایجاب می‌کرد، ممکن است به محل مورد‌نظر بازگشته باشد. از طرف دیگر، ما باید از نسبت دادن یک دروغ عمدی به داوود، به‌ویژه با توجه به شخصیت با فضیلت او، خودداری کنیم، مگر اینکه شواهد روشنی برای حمایت از چنین اتهامی وجود داشته باشد.» (پول)

ج. خشم شائول بر یوناتان افروخته شد و به او گفت: «ای پسر زن فاسد و سرکش: یوناتان از این پاسخ فهمید که قلب شائول علیه داوود مملو از شر شده است. اگر قلب شائول نسبت به داوود متفاوت بود، ممکن بود از نبود او ناراحت شود، اما خشمگین نمی‌شد.

د. به‌یقین باید بمیرد: قطعاً این قصد شائول بود، با وجود سوگند قبلی‌اش (به حیات خداوند سوگند که او کشته نخواهد شد، اول سموئیل ۶:۱۹). به‌رغم نیت شائول، داوود به دست شائول یا هیچ دشمن دیگری نخواهد مرد. انسان نقشه می‌کشد، اما خدا باطل می‌کند.

ه. چرا باید بمیرد؟ مگر چه کرده است؟ یوناتان نه تنها از داوود دفاع کرد بلکه علت را جویا شد. حمایت او از داوود حمایت کورکورانه‌ای نبود؛ بلکه حمایتی بود بر اساس آنچه که در حضور خداوند درست بود. حمایت یوناتان از داوود، شائول را خشمگین کرد و شائول نیزه‌اش را به سوی او پرتاب کرد تا وی را بکشد. این نشان می‌دهد که نفرت شائول از داوود چقدر زیاد بود، او می‌خواست پسر خودش را به‌خاطر طرفداری از داوود بکشد.

یک) «یوناتان تلاشی بیهوده برای توجیه پادشاه خشمگین کرد؛ این کار شبیه تلاش برای جلوگیری از طغیان رودخانه اردن در زمان سیل بود.» (مایر)

۲. آیات (۳۵-۴۰) یوناتان از طریق تیرها به داوود خبر می‌دهد.

بامدادان یوناتان طبق قرار ملاقات خود با داوود به صحرا رفت، و پسر کوچکی همراهش بود. او به پسرک گفت: «بُدو و تیرهایی را که پرتاب می‌کنم، پیدا کن.» و چون پسرک دوید، تیری چنان پرتاب کرد که از او رد شد. چون پسرک به محل افتادن تیری رسید که یوناتان پرتاب کرده بود، یوناتان از عقب او بانگ برآورده، گفت: «آیا تیر در آن سوی تو نیست؟» سپس از عقب پسر فریاد برآورد: «بشتاب! به تندی برو و درنگ مکن!» پس پسرک تیرها را برگرفت و نزد ارباب خود بازگشت. اما پسر چیزی در این باره نمی‌دانست بلکه تنها یوناتان و داوود از آن آگاه بودند. آنگاه یوناتان اسلحۀ خود را به پسرک داد و به او گفت: «برو و اینها را به شهر ببر.»

الف. آیا تیر در آن سوی تو نیست: یوناتان برای برقراری ارتباط با داوود، حتی مخفیانه،  شجاعت به خرج می‌دهد -زیرا او می‌دانست که اگر پدرش از آن آگاه شود‌، بار دیگر خشم مرگ‌بار خود را بر یوناتان متمرکز خواهد کرد. یوناتان به‌عنوان دوست تعهد خاصی به داوود داشت.

یک) «با این حال، یک عمل اصیل‌تر این است که کسی با جسارت وفاداری خود را به خداوند عیسی در هر جمعی اعلام کند. مانند داوود، چنین شخصی ممکن است خود را در ابهام و نارضایتی بیابد. ممکن است نامش پرطرفدار نباشد و انجیلی که حمایت می‌کند ممکن است نادرست معرفی شود. پیروان این راه ممکن است با سرزنش و تحقیر مواجه شوند. در چنین مواقعی، ایستادگی برای ایمانی که فراتر از مذهبِ مرسومِ صرف است، هزینه دارد. بنابراین، بیایید هرگز عقب ننشینیم و تردید نکنیم.» (مایر)

ب. تنها یوناتان و داوود از آن آگاه بودند: یک چیز کوچک، پیام یک تیر، به داوود می‌گفت که زندگی‌اش به کل تغییر کرده است. او دیگر در قصر مورد استقبال قرار نخواهد گرفت. او دیگر در میان ارتش اسرائیل مورد استقبال قرار نخواهد گرفت. او دیگر نمی‌توانست به خانه برگردد. داوود اکنون از دست پادشاهی خشمگین و حسود فراری بود که کمر به نابودی او بسته بود.

یک) گاهی اوقات زندگی ما به‌خاطر یک اتفاق کوچک زیر و رو می‌شود. یک شب بی‌دقتی ممکن است زندگی یک دختر را برای همیشه تغییر دهد. یک شب با افراد  خلاف‌کار ممکن است برای یک پسر سابقه زندان به ارمغان بیاورد. اغلب منصفانه به نظر نمی‌رسد که تمام زندگی به‌خاطر لحظه‌ای کوتاه زیر و رو شود اما عمر چیزی جز تعداد زیادی از لحظات کوتاه نیست.

۳. آیات (۴۱-۴۲) خداحافظی غم‌انگیز یوناتان و داوود.

پس از رفتن پسر، داوود از جانب جنوبی آن سنگ برخاست و به رویْ بر زمین افتاده، سه بار به یوناتان تعظیم کرد. سپس آن دو یکدیگر را بوسیدند و با هم گریستند، اما داوود بیشتر گریست. آنگاه یوناتان به داوود گفت: «به سلامت روانه شو زیرا هر دوی ما به نام خداوند سوگند خورده، گفته‌ایم، ”خداوند تا به ابد بین من و تو و بین فرزندان من و فرزندان تو شاهد باشد.“» آنگاه داوود برخاسته، روانه شد، و یوناتان نیز به شهر بازگشت.

الف. با هم گریستند: داوود و یوناتان یکدیگر را دوست داشتند و پیوند دوستی عمیقی بین آنها بود. یوناتان و داوود احتمالاً تصور می‌کردند که با هم همکاری می‌کنند، به‌عنوان شریک، به‌عنوان دوست؛ هم قبل و هم بعد از زمانی که داوود پادشاه می‌شد. اما اکنون همه چیز از بین می‌رود چون داوود نمی‌توانست بماند و یوناتان نیز نمی‌توانست برود، پس با هم گریستند.

ب. داوود بیشتر گریست: اگر یوناتان دلیلی برای گریه کردن داشت، داوود دلایل بیشتری داشت. درد جدایی به اندازه کافی بد بود، اما برای داوود بدتر بود چون از همه چیز جدا شده بود و مقدر شده بود که سال‌ها همچون فراری زندگی کند.

یک(  «پشتِ سر صبحی آفتابی، پیشِ رو آسمانی ابری؛ پشت سر برکتِ دوستی، همسر، خانه، امتیاز سلطنتی و تحسین مردم را داری، پیش رو زندگی مطرودی فراری در انتظار توست.» (مایر)

ج. به سلامت روانه شو زیرا هر دوی ما به نام خداوند سوگند خورده: یوناتان می‌دانست که ممکن است دیگر هرگز داوود را نبيند. در واقع، داوود و یوناتان تنها یک‌بار دیگر، کمی قبل از مرگ یوناتان با هم ملاقات خواهند کرد. با این حال، در حالی‌که داوود اکنون آنجا را برای یک زندگی مخفیانه و خطرناک ترک می‌کرد، یوناتان می‌توانست او را به سلامت روانه کند زیرا هر دوی آنها متعهد شدند نه تنها به یکدیگر در طول زندگی‌شان احترام بگذارند، بلکه به خانواده‌های یکدیگر نیز بعد از مرگشان  احترام بگذارند.

د. داوود برخاسته، روانه شد: داوود تا زمانی که شائول بمیرد، و خود پادشاه شود به «زندگی عادی» باز نخواهد گشت. این مسیر بسیار تاریکی بود که داوو باید طی می‌کرد، اما راهی بود که خدا برای او مقرر کرده بود.

یک) آیا داوود در مسیر اراده خدا بود؟ چگونه کسی می‌تواند در چنین جاده تاریکی قدم بردارد و به اراده خدا پایبند باشد؟ چرا که خداوند اغلب قوم خود را حداقل برای مدتی در مسیری تاریک قرار می‌دهد، و برخی از برگزیدگان او زمان زیادی را در این مسیر می‌گذارنند -به ایوب، یوسف، پولس و حتی عیسی فکر کنید.

دو( این مسیر تاریک در زندگی داوود مهم بود، زیرا برای اینکه خدا او را در جایی قرار دهد که قوم به او تکیه کند، خدا باید به داوود یاد می‌داد که تنها به او وابسته باشد. نه به خود، نه به شائول، نه به یوناتان، و نه به هیچ‌کس جز خدا.

سه( این مسیر تاریک در زندگی داوود مهم بود، زیرا برای اینکه او اکنون امن باشد و در نهایت به سلطنت برسد، باید یاد بگیرد که به خدا به عنوان مدافع و مروج خود اعتماد کند.

چهار( این مسیر سخت در زندگی داوود مهم بود، زیرا برای اینکه بتواند به چنین مقام بزرگی برسد، داوود باید بیاموزد که تسلیم حاکمیت خدا باشد، حتی اگر از طریق مردی مانند شائول باید می‌آموخت.

پنج( »اجازه دهید خدا شما را کاملاً خالی کند تا شما را از فرسودگی روحانی نجات دهد، و شما را همواره به جلو هدایت کند. او هميشه ما را فرا می‌خواند تا فراتر از آگاهی خود به سمت ناشناخته‌ها حرکت کنیم. تاج و تخت هدف خدا برای شماست؛ صلیب راه خدا برای شما است؛ ایمان برنامه خدا برای شماست.» (ردپث)