فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!

اول قرنتیان باب ۱۵- رستاخیز مسیح و رستاخیز ما

حقیقت رستاخیز عیسی

۱. آیات (۱-۲) مقدمه‌ای بر اعلام پولس دربارهٔ انجیل.

و اما، ای برادران، اکنون می‌خواهم انجیلی را که به شما بشارت دادم به یادتان آورم، همان انجیل که پذیرفتید و بدان پایبندید و به وسیلۀ آن نجات می‌یابید، به شرط آنکه کلامی را که به شما بشارت دادم، استوار نگاه دارید. در غیر این صورت، بیهوده ایمان آورده‌اید.

الف. انجیلی را که به شما بشارت دادم: پولس در آیات سه و چهار، محتوای انجیل را توصیف خواهد کرد. او اینجا شرح می‌دهد که چگونه انجیل می‌تواند برای انسان منفعت داشته باشد. انجیل تنها در صورتی سود ده است که پذیرفته شود و شخص بر آن پایبند باشد.

یک) کلمهٔ انجیل به معنای «خبر خوب» است. آنگونه که این کلمه در دوران باستان مورد استفاده قرار می‌گرفت، نشان می‌دهد که لزوماً پیام نجات در عیسی مسیح را توصیف نمی‌کند و می‌تواند هر خبر خوبی را توصيف کند. اما بهترین خبر این است که می‌توانیم از مجازاتی که سزاوار آن هستیم به دلیل آنچه عیسی مسیح برای ما انجام داد، نجات یابیم.

دو) مسیحیان قرنتس اول این انجیل را پذیرفتند. ابتدا باید به پیام انجیل ایمان آورید و آن را بپذیرید. همان‌طور که پولس به کلیسای تسالونیکیان نوشت، نیز ما خدا را پیوسته شکر می‌گوییم که شما به هنگام پذیرفتن کلام خدا، که از ما شنیدید، آن را نه چون سخنان انسان، بلکه چون کلام خدا پذیرفتید، چنانکه براستی نیز چنین است؛ همان کلام اکنون در میان شما که ایمان دارید، عمل می‌کند. (اول تسالونیکیان ۱۳:۲)

سه) مسیحیان قرنتس به انجیل پایبند بودند. با وجود تمام مشکلاتشان با بی‌عفتی، فهم پایین، نزاع، نفاق‌ها، بی‌اخلاقی و روحانیت عجیب و غریب، باز هم به انجیل پایبند بودند. این موضوع در تضاد با کلیسای غلاطیان است، که به سرعت به سمت انجیل دیگری رفتند (غلاطیان ۶:۱).

ب. به وسیلۀ آن نجات می‌یابید، به شرط آنکه کلامی را که به شما بشارت دادم، استوار نگاه دارید: مسیحیان قرنتس در پذیرش انجیل خوب عمل کرده بودند. آنها در پایبندی به انجیل هم به‌خوبی عمل کرده بودند. اما باید به این روند ادامه می‌دادند و به انجیلی که پولس موعظه می‌کرد، پایبند می‌ماندند. هر مسیحی باید مسئولیت خود را جدی بگیرد تا نه تنها گذشته و حال خوبی داشته باشد، بلکه با خداوند آینده‌ای عالی نیز داشته باشد.

یک) استوار نگاه دارید نشان می‌دهد که برخی از مردم و یا برخی چیزها ممکن بود به دنبال ربودن انجیل حقیقی از مسیحیان قرنتس باشند. به هر حال، به همین دلیل است که آنها مجبور به استوار نگه داشتن بودند!

ج. در غیر این صورت، بیهوده ایمان آورده‌اید: اگر مسیحیان قرنتس به استوار نگاه داشتن ادامه نمی‌دادند، ممکن بود روزی انجیل را از دست بدهند و اگر کسی انجیل را رها کند، تمام اعتقاد قبلی او بی‌فایده خواهد بود. انگار بیهوده ایمان آورده بودند.

۲. آیات (۳-۴) محتوای انجیل که پولس آن را وعظ می‌کند.

زیرا من آنچه را که به من رسید، چون مهم‌ترین مطلب به شما سپردم: اینکه مسیح مطابق با کتب مقدّس در راه گناهان ما مرد، و اینکه دفن شد، و اینکه مطابق با همین کتب در روز سوّم از مردگان برخاست،

الف. آنچه را که به من رسید، چون مهم‌ترین مطلب به شما سپردم: پولس این انجیل را درست نکرد. انجیل به او رسید (و طبق غلاطیان ۱۱:۱-۱۲ نه از انسان، بلکه از عیسی مسیح) و پولس آن را سپرد. مقصود از «انجیل پولس» این نیست که شخصاً به آن باور داشته باشد و آن را گسترش دهد.

یک) «دقت کنید که واعظ این انجیل را شکل نمی‌دهد. اگر انجیل ساختهٔ او باشد، ارزشی برای شما نخواهد داشت. اصالت در وعظ، اگر اصالت در گفتمان تعلیمی باشد، غلط است. ما سازنده و مبدع نیستیم؛ بلکه تکرارکننده‌ایم، پیغامی را می‌دهیم که دریافت‌ کرده‌ایم.» (اسپرجن)

ب. آنچه را که به من رسید، چون مهم‌ترین مطلب به شما سپردم: پولس در آیات پیش رو انجیل را توصیف می‌کند، مهم است که متوجه باشیم این انجیل تعلیمی حکیمانه یا نیکو نیست. در بطن انجیل اتفاقاتی عینی نهفته است، اتفاقات تاریخی و حقیقی. انجیل به نظرات مذهبی، ابتذال یا داستان‌های تخیلی ربطی ندارد؛ انجیل شامل رویدادهای تاریخی و واقعی است.

یک) «دین ما مبنی بر نظر ما نیست، بلکه بر واقعیت استوار است. گاهی می‌شنویم که می‌گویند، این نظر شماست و این هم نظر ما. نظر شما هر چه که باشد، مسئله‌ای کوچک است؛ واقعیت امر چیست؟» (اسپرجن)

ج. مسیح مرد: مرگ عیسی مسیح، پسر خدا مرکز انجیل است. اگرچه ایدهٔ جلال یافتن منجی در مرگش، برای دنیا ابلهانه به نظر می‌آید، برای کسانی که باور دارند، نجات محسوب می‌شود.

یک) عيسی چگونه مُرد؟ دولت روم او را با یکی از ظالمانه‌ترین و وحشیانه‌ترین اشکال مجازات اعدام که تا به حال ابداع شده بود، اعدام کرد: صلیب.

دو) «صلیب، ابداعِ رومیان نبود، اما آن را به‌عنوان نوعی از شکنجه و مجازات اعدام تکمیل کردند، و هدف از طراحی آن درد و زجر حداکثری بود.» (ادواردز) مصلوب شدن دقيقاً چه حسی داشت؟ در روزگارِ نگاشته شدنِ عهد‌جدید، این کار نیازی به توضیح نداشت. ولی بهتر است آنچه هنگام مصلوب شدن قربانی به وقوع می‌پیوست را درک کنیم.

سه) پشت قربانی ابتدا با شلاق پاره پاره می‌شد و خون لخته شده دوباره با پاره شدن لباس قربانی از پوست جدا می‌شد. هنگامی که او را بر روی زمین می‌انداختند تا دست‌هایش را به روی صلیب میخکوب کند، زخم‌ها دوباره باز و به خاک آلوده می‌شدند. سپس در حالی‌که روی صلیب آویزان بود، با هر نفس، زخم‌های دردناک پشت به چوب زمخت عمودی کشیده و خونریزی و جراحت تشدید می‌شد.

چهار)  هنگامی که میخ به مچ دست کوبیده می‌شد، عصب اصلی مچ دست قطع می‌شد و این عصبِ تحریک شده درد طاقت‌فرسا و تیزی را در دو بازو ایجاد می‌کرد و باعث می‌شد که انگشتان قربانی شکل چنگال [پرندگان وحشی] به خود بگیرند.

پنج) فراتر از درد طاقت فرسا، مشکل عمدهٔ مصلوب شدن، قطع شدن تنفس طبیعی بود. وزن بدن، پایین کشیدن بدن بر روی بازوها و شانه‌ها، باعث می‌شد که عضلات تنفسی در حال دم باقی بمانند ( عضلات شانه و بازو جزو عضلات کمکی تنفس هستند) و مانع بازدم می‌گردید. عدم تنفسِ کافی منجر به گرفتگی شدید عضلانی می‌شد که خود مانع بیشتری برای تنفس بود. برای گرفتن یک نفس خوب، قربانی باید به پاهایش فشار می‌آورد و آرنج‌ها را خم می‌کرد و شانه‌ها را بالا می‌کشید. قرار دادن وزن بدن بر روی پا، درد و سوزشی شدید ایجاد می‌کرد و خم کردن آرنج‌های دست‌های آویزان باعث جابجایی میخ‌ها می‌شد. بلند کردن بدن برای نفس کشیدن باعث کشیده شدن پشت زخمی به چوب زمخت صلیب می‌شد. هر تلاش برای نفس راحت، رنج‌آور و خسته‌کننده و منجر به مرگی سریع‌تر می‌شد.

شش) «غیر معمول نبود که حشرات در زخم‌های باز و یا چشم، گوش و بینی قربانی در حال مرگ لانه می‌کردند و پرندگان وحشی، این محل‌ها را پاره می‌کردند و می‌خوردند. همچنین رسم بر این بود که جسد را بر بالای صلیب می‌گذاشتند تا توسط حیوانات درنده خورده شود.» (ادواردز)

هفت) مصلوب شدن می‌توانست به علل مختلفی باعث مرگ بشود: شوک حاد در اثر از دست دادن خون، خستگی تنفسی؛ کم آبی بدن، سکته قلبی ناشی از استرس یا نارسایی احتقانی قلبی که منجر به پارگی قلبی می‌شد. اگر قربانی به اندازهٔ کافی سریع نمی‌مرد، پاهایش شکسته می‌شدند و چیزی نمی‌گذشت که قربانی نمی‌توانست نفس بکشد.

هشت) مصلوب شدن چقدر بد بود؟ کلمهٔ انگلیسی excrutiating را از کلمه رومی «در اثر صلیب» گرفته‌ایم. «تصور کنید که از نظر خدا، چه گناه شنیع بود که چنین قربانی‌ای را‌ می‌طلبید!» (کلارک)

نه) با این حال، از رنج جسمانی عیسی سخن نمی‌گوییم تا برای او احساس تأسف کنیم، گویی که نیازمند تأسف ماست. تأسف خوردنتان را برای کسانی بگذارید که عمل عیسی بر صلیب در جلجتا را رد می‌کنند و برای واعظانی که دل پولس در اول قرنتیان ۲۳:۱ را ندارند، زمانی که مرکزیت پیغام مسیحیت را اعلام کرد: «ما مسیح مصلوب شده را موعظه می‌کنیم.»  

د. در راه گناهان ما مرد: این جمله چه معنایی دارد؟ مرگ او چگونه برای گناهان ما کاری انجام می‌دهد؟ مردان و زنان شریف بسیاری به‌خاطر پارسایی در طول قرون جان خود را به شکل فجیعی از دست دادند. مرگ عیسی چه تأثیری بر گناهان ما دارد؟

یک) کمی قبل از مرگ او، قبل از اینکه پرده پاره شود، قبل از اینکه او به فریاد بگوید تمام شد، تراکنشی روحانی صورت گرفت. خدای پدر بار محکومیت از گناه و خشمی که به‌خاطر گناهمان لایقش بودیم را سپرد و عیسی هم به جای ما متحمل آن شد.

دو) رنج جسمانی عیسی زننده بود، اما رنج روحانی او یعنی داوری شدن به‌خاطر گناهان ما، عیسی را بیش از هر چیز از صلیب ترسانید. او از نوشیدن جام غضب عادلانه (پارسایانه) خدا بود که بر خود لرزید (لوقا ۳۹:۲۲-۴۶، مزمور ۷۵:۸، اشعیا ۵۱:۱۷، ارمیا ۱۵:۲۵). عیسی بر صلیب دشمن خدا و داوری شد و به نوشیدن جام غضب خداوند مجبور شد، تا ما مجبور به نوشیدن از آن نشویم.

سه) اشعیا ۳:۵۵-۵ به زیبایی در این‌باره می‌گوید: «خوار و مردود نزد آدمیان، مرد دردآشنا و رنجدیده. چون کسی که روی از او بگردانند، خوار گشت و به حسابش نیاوردیم، حال آنکه رنج‌های ما بود که او بر خود گرفت و دردهای ما بود که او حمل کرد اما ما او را از جانب خدا مضروب، و از دست او مصدوم و مبتلا پنداشتیم. حال آنکه به سبب نافرمانی‌های ما بدنش سوراخ شد، و به جهت تقصیرهای ما لِه گشت؛ تأدیبی که ما را سلامتی بخشید بر او آمد، و به زخم‌های او ما شفا می‌یابیم.»

چهار) «ای خواننده! قطره‌ای از این جام، جانِ تو را به ویرانه‌ای لایتناهی می‌کشاند؛ و این دردها عالم را نابود می‌کنند. او تک و تنها رنج کشید: چرا که کسی با او نبود؛ چرا که رنجش جهت کفاره گشتن به‌خاطر گناهان دنیا بود: و در عمل بازخریدِ ما، او را امدادگری نبود.» (کلارک)

پنج) و هنگامی که این کار انجام شد (چه کسی می‌داند که چه مدت می‌توانست به طول بینجامد)، عیسی هیچ دلیلی برای ماندن بر روی صلیب نداشت.  کارش تمام شد و می‌توانست به سراغ کار بعدی برود.

ه. برای گناهان ما: گناهان ما مسئول مرگ عیسی بود. او به‌خاطر هدفی سیاسی یا از روی دشمنی با حکومت یا برای حسادت کسی نمرد. عیسی به‌خاطر گناهان ما مرد. عیسی همانند شهیدان نبود که به هدفی خاص جان دهد.

و. دفن شد: ما اغلب تدفین عیسی را بخشی از انجیل نمی‌دانیم، ولی تدفین او بخشی از انجیل است. تدفین عیسی بنا به چند دلیل مهم است.

یک) مدرکی است که نشان می‌دهد او حقیقتاً جان سپرد، چون کسی که زنده نیست را دفن نمی‌کنید و مرگ عیسی بر صلیب، قبل از اینکه برای تدفین برده شود، تأیید شد (یوحنا ۳۱:۱۹-۳۷).

دو) تدفین عیسی نیز مهم است، چون کلام کتاب‌مقدس را عملی کرد و قبرش را با شریران تعیین کردند و پس از مرگش، با دولتمردان (اشعیا ۵۳:۹). عیسی در مقبره مردی ثروتمند به خاک سپرده شد (متی ۵۷:۲۷-۶۰).

ز. از مردگان برخواست: این حقیقت برای انجیل ضروری است. اگر عیسی بر بالای صلیب مرد تا هزینهٔ گناهان ما را بپردازد و محکومیت ما را از بین بُرد، پس چرا قیام عیسی اینقدر مهم است؟

یک) عیسی خشم کامل خدا را بر صلیب بر خود گرفت، گویی که محکوم و گناهکار به همهٔ گناهان ماست، حتی برای ما گناه شد (دوم قرنتیان ۲۱:۵)، خود او گناهکار نشد. اگرچه عمل برگرفتن گناه ما عملی مقدس بود، با محبت کردن به ما، خودِ عیسی خود گناهکار نشد، گرچه او محکومیت کامل گناهمان را بر خود گرفت. این پیام انجیل است! عیسی مجازات ما به‌خاطر گناهانمان بر صلیب بر خود گرفت و هنگام رنج دیدن، نجات‌دهنده‌ای بی‌نقص باقی ماند و این امر با قیام او ثابت شد.

دو) به همین دلیل او مقدس نامیده شد، حتی در مرگش (اعمال ۲۷:۲، ۳۱:۲-۳۲). از آنجا که قابل تصور نبود که مقدس خدا اسیر مرگ بماند، قیام او اجتناب‌ناپذیر بود.

سه) از این رو، قیام عیسی ضمیمه‌ای بر کار مهم‌تر او بر صلیب نیست. اگر صلیب پرداختِ بهای گناه ما باشد، مقبرهٔ خالی، رسید پرداختی است، که نشان می‌دهد پسر بی‌نقص خدا بهای گناه ما شد. خود بهای گناه ما بدون رسید، بی‌ارزش است! به همین خاطر قیام عیسی موضوعی فراگیر در موعظه‌های بشارتی کلیسای اولیه بود (اعمال ۲۴:۲، اعمال ۱۵:۳۷ اعمال ۱۰:۴، اعمال ۳۰:۱۳-۳۹).

چهار) صلیب، مرگ پیروزمندانه بود، پیروزی‌ای منفی. گناه شکست خورد، اما تا رستاخیز چیز مثبتی در دید نبود. رستاخیز نشان داد که عیسی به‌خاطر گناه از پای در نیامده است. رستاخیز اثبات غلبهٔ اوست.

ح. روز سوم از مردگان برخواست: این واقعیت که عیسی روز سوم از مردگان برخواست بخشی از انجیل است. عیسی موردی منحصر به فرد بود. او همانند دیگران در روز رستاخیزِ «عمومی»  از مردگان بر نخواهد خاست. در عوض او روز سوم از مردگان برخواست. این مورد نیز نشان از اعتبار عیسی است، زیرا او اعلام کرد که سه روز پس از مرگش قیام خواهد کرد (متی ۲۱:۱۶، ۲۳:۱۷، ۲۰:۱۹).

یک) به دلیل اشاره به روز سوم، و چون در متی ۴۰:۱۲ عیسی به سه روز و سه شب اشاره شده، برخی فکر کرده‌اند که عیسی حداقل ۷۲ ساعت را در مقبره گذرانده است. این امر بیشتر زمانبندی‌های مرگ و رستاخیز عیسی را به هم می‌زند و این پنداشت به علت عدم آگاهی از آرایه‌های ادبی باستانی است. عازر بن آذریا (حدود سال ۱۰۰ بعد میلاد مسیح) می‌گوید: «یک روز و یک شب، یک روز کامل را تشکیل می‌دهد و بخشی از روز کامل روزی کامل محسوب می‌شود.» این نشان می‌دهد که چگونه در روزگار عیسی، عبارت سه روز و سه شب، لزوماً به معنای دورهٔ ۷۲ ساعته نبود، بلکه دوره‌ای بود که حداقل شامل بخش‌های سه روز و سه شب بود.

دو) «با توجه به نظام فکری یهودیان، ‘سه روز’ شامل بخشی از بعد از ظهر جمعه، تمام شنبه و صبح یکشنبه است.» (مِر)

ط. مطابق با کتب مقدّس: چون این موضوع بسیار مهم است، پولس در این دو آیه دو بار آن را تکرار می‌کند. کار عیسی برای ما ناگهانی نبود؛ از ابتدای ابدیت برنامه‌ریزی شده بود و به صورت نبوت در کتاب‌مقدس توصیف شده بود.

یک) برنامهٔ مرگ او در متونی مانند مزامیر ۲۲ و اشعیا ۵۳ توصیف شده است.

دو)  برنامهٔ قیام او در بخش‌هایی مانند هوشع ۲:۶، یونس ۱۷:۱، مزمور ۱۰:۱۶ آمده است. نمونهٔ دیگر روایتی است که در پیدایش ۲۲ آمده، که اسحاق به‌عنوان نوعی عیسی، در سومین روز سفرشان «برخیزانده» می‌شود، درحالی‌که در آغاز آن سفر، ابراهیم پسرش را مرده حساب کرده بود.

سه) باید گفت که مفهوم مطرح شده از قیام در عهد‌عتیق مشخص نیست. بسیاری از آیات، نگاهی غم‌افزا به وجود پس از مرگ دارند (مزمور ۵:۶، ۹:۳۰، ۱۳:۳۹، ۱۰:۸۸- ۱۲، ۱۷:۱۱۵، اشعیا ۱۸:۳۸، جامعه ۴:۹-۵، ۱۰:۹). آیات دیگری هست که از امید و اطمینان پس از این زندگی سخن می‌گویند (ایوب ۱۹: ۲۷-۲۵، مزمور ۹:۱۶-۱۱، ۲۴:۷۳).

چهار) یادتان باشد که عیسی بود و نه عهد‌عتیق، که به‌واسطۀ انجیل، مرگ را باطل کرد و حیات و فناناپذیری را آشکار ساخت (دوم تیموتائوس ۱۰:۱).

۳. آیات (۵-۸) شواهد حقیقی از قیام عیسی.

و اینکه خود را بر کیفا ظاهر کرد و سپس بر آن دوازده تن. پس از آن، یک بار بر بیش از پانصد تن از برادران ظاهر شد که بسیاری از ایشان هنوز زنده‌اند، هرچند برخی خفته‌اند. سپس بر یعقوب ظاهر شد و بعد بر همۀ رسولان، و آخر از همه بر من نیز، چون طفلی که غیرطبیعی زاده شده باشد، ظاهر گردید.

الف. و اینکه خود را بر کیفا ظاهر کرد: قیام واقعی عیسی را کسی ندید. هیچ‌کس در مقبره با او حاضر نبود تا رستاخیر جسمانی او را ببیند. اگر کسی آنجا می‌بود، شاید در لحظه‌ای نوری درخشان می‌دید، جسد بی‌جان عیسی دگرگون می‌شد و گویی مانند بخار از لباس‌هایش خارج می‌شد. شاید بتوان آن را با یکی از صحنه‌های سریال قدیمی پیشتازان فضا مقایسه کرد؛ مولکول‌ها تغییر می‌کردند و فرد می‌توانست از جسم مستحکم عبور کند و دوباره خود را به فردی کامل تبدیل کند. می‌دانیم که عیسی مسیح می‌توانست این کار را پس از رستاخیز خود انجام دهد. او می‌توانست به شکلی معجزه‌آسا در اتاقی ظاهر شود که تمام درها قفل شده بود و پنجره‌ها بسته بودند. با این حال او شبح نبود؛ بدن او از گوشت و  استخوان واقعی تشکیل شده بود.

یک) اگرچه کسی قیام واقعی عیسی را ندید، اما بسیاری از مردم عیسی را پس از زنده شدن از مرگ دیدند. پولس اکنون این شاهدان رستاخیز را نام می‌برد تا بر تمام جنجال‌هایی که مربوط به زنده شدن عیسی از مردگان وجود داشت، پایان بدهد.

ب. خود را بر کیفا ظاهر کرد: عیسی پس از رستاخیر خود، به طور خاص بر پطرس ظاهر شد (لوقا ۳۴:۲۴). اطلاعات زیادی در مورد این دیدار به ما داده نشده است، اما می‌توانیم فرض کنیم که پطرس به طور خاص به تسلی و احیا نیاز داشت.

ج. و بر آن دوازده تن: این احتمالاً به اولین ملاقاتی اشاره دارد که عیسی با شاگردانی که گرد آمده بودند، داشت و در مرقس ۱۴:۱۶، لوقا ۳۶:۲۴-۴۳ و یوحنا ۱۹:۲۰-۲۵ ذکر شده است. این جلسه‌ای بود که عیسی در اتاقی با درها و پنجره‌های بسته ظاهر شد و بر روی شاگردانش دمید و روح‌القدس را به آنها داد.

یک) هنگامی که پولس می‌گوید آن دوازده تن، او از عنوانی استعاری استفاده می‌کند. در اولین ملاقات عیسی قیام کرده با شاگردانش از زنده شدن، توما غایب بود و یهودا خود را کشته بود. اما هنوز به‌عنوان دوازده تن شناخته می‌شدند.

دو) «شاید کلمهٔ دوازده در اینجا صرفاً برای اشاره به جامعهٔ رسولان به کار رفته باشد، اگرچه در این زمان تنها یازده نفر بودند، باز هم دوازده تن نامیده می‌شدند، چون این عدد اصلی آنها بود.» (کلارک)

د. بر بیش از پانصد تن از برادران: این ملاقات عیسی قیام کرده با پانصد تن از برادران مسیحی در انجیل‌ها به تفصیل گفته نشده است، اما در انجیل متی ۱۰:۲۸ و ۱۶:۲۸-۱۷ به آن اشاره شده است. در دوره پس از قیام، البته قبل از صعود او به آسمان، عیسی در بسیاری از مناسبت‌های مختلف با پیروانش ملاقات کرد.

یک) بسیاری از ایشان هنوز زنده‌اند: شهادتی قانع‌کننده دربارهٔ درستی قیام عیسی مسیح است. پولس می‌گوید: «برو از اینها که عیسی قیام کرده را دیده‌اند، بپرس. تصور نکن که تعدادی منحرف و متوهم‌اند؛ صدها نفرند که عیسای قیام کرده از مردگان را به چشم خود دیدند. آنها می‌دانستند که عیسی از مرگ برخاسته است.»

دو) حقیقتاً قبل از صعودش، ۵۰۰ پیرو بودند، گرچه اعمال ۱۵:۱ می‌گوید که تنها ۱۲۰ نفر در منطقهٔ اورشلیم بودند. عیسی با این پانصد نفر در منطقهٔ جدید ملاقات کرد. آنها می‌دانستند که عیسی از میان مردگان برخاسته است.

سه) گاهی می‌خوانیم: «شما از من می‌پرسید که چگونه می‌دانم او زنده است؛ او زنده است، او در دل من زندگی می‌کند.» اما این بهترین راه برای اثبات زنده بودن عیسی نیست. می‌دانیم که او زنده است چرا که شواهد حاکی از این امر است و وجود آنها ما را مجاب می‌کنند. اگر بتوانیم هر چیزی را در تاریخ باور کنیم، می‌توانیم شهادت قابل اعتماد و تأیید شدهٔ این شاهدان عینی را نیز باور کنیم. عیسی از مردگان قیام کرد.

چهار) در طول سال‌ها اعتراض‌های زیادی به قیام عیسی شده است. بعضی می‌گویند اصلاً نمرده است، بلکه فقط روی صلیب «بیهوش» شده و در قبر به هوش آمده است. برخی دیگر می‌گویند او واقعاً مرده است، اما جسدش دزدیده شد. هرچند دیگران می‌گویند، او واقعاً مرده است اما پیروان ناامید او دربارهٔ رستاخیز او دچار توهم شده‌اند. ساده و واضح بودن شواهد از رستاخیز عیسی همه این نظریات را از میان می‌بَرند و نشان می‌دهد که باور به این نظریات بیش از روایت انجیلی ایمان می‌طلبد.

پنج) «برادران، گمان می‌کنم که بین ما کسانی خواهند بود که به وجود قیصر یا ناپلئون شک خواهند کرد و وقتی تاریخ موثق زیر سؤال می‌رود، آن موقع چنین می‌کنند و از خود می‌پرسند آیا عیسی از مردگان قیام کرد یا نه، این واقعیت تاریخی با امری ورای شاهدین سنجیده می‌شود، بیش از هر آنچه که در تاریخ ثبت شده، چه مقدس و چه غیر از آن.» (اسپرجن)

ه. و با یعقوب: این یعقوب، برادر عیسی بود، که به‌عنوان رهبر برجستهٔ کلیسا در اعمال ۱۵ از او نام برده می‌شود. به شکل قابل توجهی، در انجیل‌ها، برادران عیسی با او و مأموریت او دشمنی داشتند (یوحنا ۳:۷-۵). با این حال در باب اول اعمال، برادران عیسی از پیروان عیسی هستند (اعمال ۱۴:۱) چه اتفاقی افتاد که نظر آنها را عوض کرد؟ قطعاً این ملاقات عیسی پس از قیام با برادرش یعقوب، تأثیرهایی داشت.

و. بر همۀ رسولان: این جمله به چند جلسهٔ مختلف اشاره دارد، مانند یوحنا ۲۶:۲۰-۳۱ یوحنا ۲۵-۱:۲۱ متی ۱۶:۲۸-۲۰ و لوقا ۴۴:۲۴-۴۹. ممکن است جلسات بسیار بیشتری بوده باشد که در انجیل‌ها شرح داده نشده‌‌اند. این جلسات برای اثبات به شاگردان مهم بود که باور کنند، عیسی کسی است که او گفته بود. در این ملاقات‌ها او با آنها غذا می‌خورد، آنها را آرام می‌کرد، به آنها فرمان می‌داد که انجیل را موعظه کنند و به آنها گفت که پس از صعودش به آسمان، در اورشلیم منتظر بارش روح‌القدس بمانند.

ز. و آخر از همه بر من نیز ظاهر گردید: شاید منظور پولس از چون طفلی که غیرطبیعی زاده شده باشد، این باشد که او دورهٔ سه ساله بارداری همانند دیگر شاگردان را نداشته است و ناگهان وسط ماجرا ظاهر شده است.

یک) پولس از اصطلاح یونانی باستانی ectroma اکتروما به معنی «سقط جنین، تولد نوزاد مرده، تولد غیر طبیعی» استفاده کرد. او از تولدی نابجا با روندی غیرعادی سخن می‌گوید. برخی فکر می‌کنند پولس از این کلمه مهم استفاده کرد زیرا مسیحیان قرنتس به طور مداوم جایگاه او را به‌عنوان رسول تقلیل می‌دادند. آنها او را واقعاً رسول پائولوس («کوچک») می‌دانستند، اما پولس در ضعف خود جلال خواهد داشت.

ح. بر من نیز ظاهر گردید: مجموعهٔ شهادت این شاهدان کوبنده است. نه تنها عیسی را پس از مرگ او دیدند، بلکه او را به شیوه‌ای دیدند که انقلابی در ایمان و اعتماد آنها به او ایجاد کرد.

یک) شخصیت تغییر یافتهٔ رسولان و تمایل آنها به مرگ در راه شهادت دادن به صحت رستاخیز، تقلبی بودن این روایت را در جایگاه توضیح مقبرهٔ خالی از میان می‌برد.

دو) چرا پولس ظاهر شدن عیسی  به زنان در مقبره را به‌عنوان مدرکی برای رستاخیز عیسی ذکر نکرد؟ احتمالاً  به این دلیل که در آن روزگار شهادت یک زن در دادگاه ارزش قانونی نداشت. شهادت آنها درست بود و در آن روزگار گواه خوبی برای رسولان بود، اما دنیای آن روز این شهادت را رد می‌کرد، زیرا شاهد زنان بودند.

۴. آیات (۹-۱۱) شهادت پولس در مورد فیض.

زیرا من در میان رسولانْ کمترینم، و حتی شایسته نیستم رسول خوانده شوم، چرا که کلیسای خدا را آزار می‌رسانیدم. امّا به فیض خدا آنچه هستم، هستم و فیض او نسبت به من بی‌ثمر نبوده است. برعکس، من از همۀ آنها سخت‌تر کار کردم، امّا نه خودم، بلکه آن فیض خدا که با من است. به هر حال، خواه من خواه آنان، همین پیام را وعظ می‌کنیم و همین است پیامی که به آن ایمان آوردید.

الف. من در میان رسولانْ کمترینم: پولس برای اعتبار رسول بودن خود به‌سختی بحث می‌کرد، زیرا می‌دانست که باید به‌عنوان رسول مورد احترام قرار بگیرد. اما او تمایلی به رقابت با دیگر رسولان برای جایزه «معتبرترین رسول» نداشت. او با کمال میل می‌گفت، من در میان رسولانْ کمترینم. در واقع پولس معتقد بود که شایسته نیست که رسول خوانده شود.

یک) برای برخی، این فقط صحبت‌های در ظاهر معنوی بود، که بیشتر مملو از غرور بود تا اینکه فروتنانه باشد. اما پولس منظوری داشت. او خود را در میان رسولان کمترین نامید زیرا چرا که کلیسای خدا را آزار می‌رسانید. پولس همیشه به یاد داشت که چگونه علیه کلیسای عیسی عمل کرده بود. او می‌دانست که بخشیده شده است؛ با این حال او گناه خود را به یاد داشت.

دو) پولس حس می‌کرد که گناهش بدتر است و حق هم داشت چون مسئول کشته شدن، زندانی شدن و عذاب مسیحیان بود که قبل از تغییر یافتن زندگی‌اش به دست عیسی مرتکب این اعمال شده بود (اعمال ۳:۸، اعمال ۱:۹-۲، غلاطیان ۱۳:۱، فیلیپیان ۶:۳ و اول تیموتائوس ۱۵:۱).

سه) «این ارجاع در مورد اینکه او منتخبِ آخر بود، صحیح است. او در میان شاگردان انتخاب شده نبود بلکه رسولی دیگر بود. چقدر به خود زحمت دادند که رسول خلاف آنچه هست سخن گوید، تلاش کردند که نشان دهند او عظیم‌ترین رسولان است، گرچه او خود را کمترین می‌خواند!» (کلارک)  

چهار) بدترینِ گناهان انواع گوناگون دارند. گناهانی که به قوم خدا آسیب می‌رسانند، از نظر خدا حزن‌انگیزترند. شما در زمان حال یا گذشته، به قوم خدا آسیب رسانده‌اید؟ «[خدا] شوخی‌ها و تیکه‌هایی که به کمترین‌ها زده می‌شود را به یاد می‌آورد، به کسانی که در آن کارها افراط می‌کنند، هشدار می‌دهد. بهتر است به پادشاه اهانت کنید، تا یکی از کوچکانِ خداوند.» (اسپرجن)

ب. امّا به فیض خدا آنچه هستم، هستم: پولس تغییر در زندگی‌اش را به حسب فیض خدا گذاشت. او مردی تغییر یافته، بخشوده شده، پاک شده و مملو از محبت بود که قبلاً پر از نفرت بود. او می‌دانست که این دستاورد خودش نیست، بلکه نتیجهٔ عمل فیض خدا در اوست.

یک) فیضی که ما را نجات می‌دهد ما را نیز تغییر می‌دهد. فیض پولس را تغییر داد. نمی‌توانید فیض خدا را دریافت کنید و تغییر نکنید. تغییرات به یکباره پیش نمی‌آیند و تا زمانی که به زندگی بعد از مرگ نرویم، کامل نمی‌شوند اما واقعاً تغییر می‌کنیم.

دو) «نشانهٔ فرزند خدا بودن این است که به فیض خدا، هست آنچه هست؛ دربارهٔ فیض خدا چه می‌دانید؟ همیشه به عبادتگاه می‌روم.اما دربارهٔ فیض خدا چه می‌دانید؟ همیشه صادق، راست‌منش و محترم بوده‌ام. خوشحالم که اینطور است؛ ولی از فیض خدا چه می‌دانید؟»

سه) «به فیض خدا، نه تنها هستیم آنچه هستیم، بلکه آنچه هستیم نیز باقی می‌مانیم. اگر فیض عظیم مسیح ما را حفظ نمی‌نمود، مدت‌ها پیش خود را نابود می‌کردیم.»‌ (اسپرجن)  

ج. فیض او نسبت به من بی‌ثمر نبوده است. برعکس، من از همۀ آنها سخت‌تر کار کردم: اگرچه فیضْ پولس را به آنچه بود تبدیل کرد، ولی همچنان سخت‌تر در فیض کار می‌کرد، تا فیض بی‌ثمر عطا نشده باشد.

یک) همان‌طور که قابل تصور است، اگر پولس آنقدر سخت کار نمی‌کرد، باز هم فیض خدا به او داده می‌شد، اما در برخی موارد بی‌ثمر می‌شد. فیض، طبق تعریف، آزادانه داده می‌شود. اما اینکه ما چگونه فیض را دریافت می‌کنیم، تعیین خواهد کرد که عطای فیض چقدر مؤثر خواهد بود.

دو) فیض به‌خاطر اعمال، حال، گذشته یا آنچه وعده داده شده، بخشیده نمی‌شود؛ فیض بخشیده می‌شود تا مشوق عمل باشد، نه اینکه الزام عمل را نفی کند. خدا نمی‌خواهد فیض او را بپذیریم و منفعل شویم.

سه) پولس می‌دانست که خدا به او فیضش را داده است، ما سخت کار می‌کنیم و کار خدا انجام می‌شود. ما با خدا همکاری می‌کنیم، نه به این دلیل که او به ما نیاز دارد، بلکه به این دلیل که می‌خواهد در کارش سهیم باشیم. پولس این اصل را به‌خوبی درک کرد و نوشت: «ما فقط همکارانی هستیم متعلق به خدا.»  (اول قرنتیان ۹:۳)

چهار) بسیاری از مسیحیان با این موضوع درگیر هستند. آیا خدا قرار است این کار را انجام‌دهد یا قرار است من این کار را انجام دهم؟ پاسخ این است: «بله!» خدا و ما این کار را انجام می‌دهیم. به خدا اعتماد کنید، به او تکیه کنید و بعد تا آنجا که می‌توانید به‌سختی تلاش کنید! این‌گونه است که ما شاهد انجام کار خدا خواهیم بود.

پنج) اگر من از بخش پایانی مشارکت خود غفلت کنم، فیض خدا تکمیل نمی‌شود و بنابراین بی‌ثمر می‌شود. بعدها، در دوم قرنتیان ۱:۶، پولس التماس می‌کند که ما باعث بی‌ثمر شدن فیض خدا نشویم: در مقام همکاران خدا، از شما استدعا داریم که فیض خدا را بیهوده نیافته باشید.

د. من از همۀ آنها سخت‌تر کار کردم: پولس خود را با دیگر رسولان مقایسه کرد. او خجل نبود که بگوید سخت‌تر از دیگر رسولان کار می‌کند. او نمی‌گوید که رسولان دیگر تنبل هستند (اگرچه برخی از آنها ممکن است این‌گونه بوده باشند)، بلکه می‌گوید که او به‌شدت سخت‌تر از بقیه کار می‌کند.

ه. نه خودم، بلکه آن فیض خدا که با من است: پولس به اندازه کافی صادق بود که بداند و بگوید که سخت کار کرده است. او همچنین به اندازهٔ کافی فروتن بود تا بداند که حتی کار سخت او نتیجهٔ کار فیض خدا در اوست.

یک) اگر قرار بود از پولس بپرسید: «پولس، آیا شما به‌عنوان رسول سخت کار می‌کنید؟» او با ژست روحانی دروغین پاسخ نمی‌داد: «نه، من کاری نمی‌کنم. همه‌اش عمل فیض خداست.» پولس می‌گفت: «شما می‌دانید که من سخت کار می‌کنم. در واقع من سخت‌تر از هر رسول دیگری کار می‌کنم.» اما پس از آن او بر روی آن حرف تأکید نمی‌کند بلکه به‌وضوح می‌داند که همهٔ آنها کار فیض خدا در او بوده‌اند.

ی. خواه من خواه آنان، همین پیام را وعظ می‌کنیم و همین است پیامی که به آن ایمان آوردید: چه پولس و چه دیگر رسولان، پیام را آورده باشند، نتیجه یکسان بود. آنها رستاخیز عیسی را موعظه کردند و مسیحیانِ اولیه رستاخیز عیسی را باور کردند.

یک) فعل وعظ می‌کنیم به زمان حال استمراری آمده است؛ پولس می‌گوید که او و دیگر رسولان همچون عادت این پیام را وعظ می‌کردند.

ارتباط قیام عیسی.

۱. آیات (۱۲-۱۳) رستاخیز عیسی ثابت کرد که رستاخیز برای همه وجود دارد.

امّا اگر موعظه می‌شود که مسیح از مردگان برخاست، چگونه است که بعضی از شما می‌گویند مردگان را رستاخیزی نیست؟ اگر مردگان برنمی‌خیزند، پس مسیح نیز برنخاسته است.

الف. اگر موعظه می‌شود که مسیح از مردگان برخاست: چرا پولس اینقدر با‌دقت رستاخیز عیسی را اثبات کرد؟ این کار به این دلیل نبود که مسیحیان قرنتس رستاخیز عیسی را باور نمی‌کردند. در واقع او در اول قرنتیان ۱۱:۱۵ به‌وضوح می‌گوید که آن را باور کرده‌اند: همین پیام را وعظ می‌کنیم و همین است پیامی که به آن ایمان آوردید. پس چرا مهم بود؟

یک) مسیحیان قرنتس قیام عیسی را انکار نکردند؛ آنها قیام ما را انکار کردند. این گروه از ایمانداران تحت تأثیر فلسفهٔ رومی (که قیام را ناخوشایند می‌دانست و «روح بودن» را حالتی والا می‌پنداشت) یا طرز فکر صدوقیان بودند (که فکر می‌کردند دنیایی دیگر، امیدی واهی است). موضوع اصلی این بود که مسیحیان قرنتس باور داشتند که ما برای همیشه زندگی می‌کنیم، ولی نه در بدن‌های قیام کردهٔ خود.

دو) یادتان باشد که قیام یا رستاخیز تنها زندگی پس از مرگ نیست؛ تداوم زندگی پس از مرگ در بدن‌های جلال یافته است که همین بدن‌های کنونی ما در حالتی جلال یافته‌اند.

ب. چگونه است که بعضی از شما می‌گویند مردگان را رستاخیزی نیست؟  مسیحیان قرنتس به دقت فکر نکردند. برخی واقعیت قیام را انکار کردند، در حالی‌که به عیسای قیام کرده ایمان داشتند. پولس نشان داد که چگونه قیام عیسی نه تنها قیام خودش را ثابت می‌کند، بلکه اثباتی بر اصل قیام نیز هست.

ج. اگر مردگان برنمی‌خیزند، پس مسیح نیز برنخاسته است: اگر این اهالی قرنتس در مورد رستاخیز درست می‌گفتند، پس عیسی هنوز مرده بود!

۲. آیات (۱۴-۱۹) اگر رستاخیز نباشد چه می‌شود؟

و اگر مسیح برنخاسته، هم وعظ ما باطل است، هم ایمان شما. به‌علاوه، برای خدا شاهدان دروغین محسوب می‌شویم، زیرا دربارۀ او شهادت داده‌ایم که مسیح را از مردگان برخیزانید، حال آنکه اگر مردگان برنمی‌خیزند، پس خدا او را برنخیزانیده است. زیرا اگر مردگان برنمی‌خیزند، پس مسیح نیز برنخاسته است. و اگر مسیح برنخاسته، ایمان شما باطل است و شما همچنان در گناهان خود هستید. بلکه آنان نیز که در مسیح خفته‌اند، از دست رفته‌اند. اگر تنها در این زندگی به مسیح امیدواریم، حالِ ما از همۀ دیگر آدمیان رقّت‌انگیزتر است.

الف. اگر مسیح برنخاسته، هم وعظ ما باطل است: اگر قیامی نباشد، پس عیسی از مرگ برنخاسته است و پولس و دیگر رسولان بی‌ثمر موعظه کرده‌اند. عیسی حقیقی و قیام کرده‌ای نیست که به او خدمت کنند.

ب. بدتر اینکه، اگر مسیح برنخاسته، پس ما برای خدا شاهدان دروغین محسوب می‌شویم. اگر اصل رستاخیز یا قیام وجود نداشت، و عیسی از مردگان برنخاسته بود، به این طریق رسولان دروغگو می‌بودند.

ج. بدتر از آن اینکه، اگر مسیح برنخاسته، ایمان شما هم باطل است و شما هنوز در گناهان خودتان هستيد! ما می‌توانیم منطق حرف‌های پولس را نکته به نکته دنبال کنیم:

• اگر اصل رستاخیز وجود نداشت، عیسی از مرگ برنخاست.

• اگر عیسی از مرگ برنخاست، پس مرگ بر او قدرت داشت و او را شکست داد.

• اگر مرگ بر عیسی قدرت داشته باشد، پس او خدا نیست.

• اگر عیسی خدا نیست، پس نمی‌تواند قربانی کاملی برای گناهان ما باشد.

• اگر عیسی نتواند قربانی کاملی برای گناهان ما باشد، گناهان ما در برابر خدا به طور کامل جبران نمی‌شود.

• اگر بهای گناهم به طور کامل در حضور خدا پرداخت نشود، پس من هنوز گناهکار هستم.

• بنابراین، اگر عیسی از مرگ برنخاسته است، او قادر به نجات کسی نیست.

د. بدتر از آنچه بالا گفته شد، این است که، اگر مسیح برنخاسته، آنگاه کسانی که در مسیح خفته‌اند نیز از دست رفته‌اند. اگر اصل رستاخیز وجود ندارد، مردگان در مسیح برای همیشه از دست می‌روند.

ه. بدتر از همه اینکه، اگر مسیح برنخاسته، پس ما که تنها در این زندگی به مسیح امیدواریم… از همۀ دیگر آدمیان رقّت‌انگیزتر هستیم. اگر اصل رستاخیز وجود نداشته باشد، تمام زندگی مسیحی شوخی رقت‌انگیز خواهد بود! اگر چیزی فراتر از این زندگی نداريم که منتظرش باشيم، چرا با زحماتی که مسيحی بودن با خود به همراه دارد، خود را عذاب بدهیم؟

یک) درست است که مسیحی بودن بسیاری از مشکلات را حل می‌کند؛ اما مشکلات دیگری را نیز به همراه دارد. پولس باور داشت (مانند آن واعظ در کتاب جامعه)، اگر تنها زندگی، همین زندگی کنونی ما می‌بود، ارزش حقیقی آن بسیار تقلیل می‌یافت.

دو) درست است که شناخت عیسی و دوست داشتن عیسی می‌تواند این زندگی را بهتر کند، اما گاهی این زندگی را بدتر هم خواهد کرد. هنگامی که ما بفهمیم منظور پولس از نوشتن این متن چیست: «اگر مسیح برنخاسته، پس ما در این زندگی فقط به مسیح امیدواریم و حالِ ما از همه آدمیان دیگر رقت انگیزتر هست.» سپس درک می‌کنیم که چقدر زندگی پولس دشوار بوده است. پولس فکر کرد: «با تمام آنچه به‌خاطر عیسی مسیح تحمل کرده‌ام، اگر رستاخیز و پاداش آسمانی بعد از این زندگی در کار نباشد، ابلهی هستم، مستحق ترحم» می‌توانیم در این عصر مرفه، چنین حرفی بزنیم؟ ترَپ در مورد پولس می‌نویسد که «چون هیچ‌کس، به جز آنان که در جهنم‌اند، به اندازهٔ قدیسان رنج ندیدند.»

سه) پولس این اصل را تنها در مورد مسیحیان به کار گرفت. او می‌نویسد، حال ما از همهٔ آدمیان دیگر رقت انگیزتر هست. برای فردی غیرایماندار، این زندگی فرصت لذت است، هر شادمانی‌ای که اکنون دارند، تمام شادمانی‌ای است که حس خواهند کرد. موضوع برای مسیحیان بسیار متفاوت است.

و. ببینید که حقیقت رستاخیز چقدر مهم است! این باوری فرعی نیست که هر کس دوست داشته باشد، می‌تواند به آن باور یابد. اگر شما باور نداری که عیسی از مرگ برخاسته و رستاخیز جسمانی به شیوه‌ای که کتاب‌مقدس می‌گوید وجود داشته است، پس حق نداريد خود را مسيحی بدانید. این یکی از تعالیم ضروری ایمان مسیحی است.

یک) «همه چیز بستگی به حفاظت ما از این باور به طور خاص دارد؛ چرا که اگر این باور متزلزل شود و دیگر نتوان بر آن حساب کرد، همهٔ باورهای دیگر بی‌ارزش می‌شوند و اعتبار خود را از دست خواهند داد.» (مارتین لوتر)

دو) «اگر عیسی برخیزد، پس این انجیل همانی است که خود می‌گوید؛ اگر از مردگان برنخاست، پس همه فریب است و وهم.» (اسپرجن)

ی. وقتی بدانید که چه چیز بر رستاخیز بنا شده است، خواهید فهمید که چرا اگر تنها در این زندگی به مسیح امیدواریم، حالِ ما از همۀ دیگر آدمیان رقّت‌انگیزتر است.

یک) الوهیت عیسی مبنی بر رستاخیز عیسی است (رومیان ۴:۱‍).

دو) حاکمیت عیسی مبنی بر رستاخیز عیسی است (رومیان ۹:۱۴).

سه) عادل‌شمردگی ما مبنی بر رستاخیز عیسی است (رومیان ۲۵:۴).

چهار) احیای ما (بخشیده شدنِ تولدی تازه به ما) مبنی بر رستاخیز عیسی است (اول پطرس ۳:۱).

پنج) رستاخیز نهایی ما مبنی بر رستاخیز عیسی است (رومیان ۱۱:۸).

شش) «حقیقت این است که بافت نقره‌ایِ قیام بر پیکرِ همهٔ برکات کشیده شده است، از تولد تازه تا جلال ابدی، و همه را به یکدیگر گره زده است.» (اسپرجن)

۳. آیات (۲۰-۲۳) رستاخیز عیسی نوبَر رستاخیز ما بود.

امّا مسیح براستی از مردگان برخاسته و نوبر خفتگان شده است. زیرا همان‌گونه که مرگ از طریق یک انسان آمد، رستاخیز مردگان نیز از طریق یک انسان پدیدار گشت. زیرا همان‌گونه که در آدم همه می‌میرند، در مسیح نیز همه زنده خواهند شد. امّا هر کس به نوبۀ خود: نخست مسیح که نوبر بود؛ و بعد، به هنگام آمدن او، آنان که متعلق به اویند.

الف. مسیح براستی از مردگان برخاسته: در بخش قبلی این باب، پولس با رفع شک و تردیدها نشان داد که عیسی از مرگ برخاسته و اهمیت آن واقعه را نشان داد. او اینجا به‌وضوح این واقعیت را بیان می‌کند: مسیح براستی از مردگان برخاسته.

ب. نوبر خفتگان شده است: نوبر معادل واژهٔ یونانی باستان aparche است. در ترجمهٔ هفتادتنان از کتاب‌مقدس، این کلمه برای نوبری که پیش‌کش می‌شود به کار می‌رفت و در بستری غیرمذهبی به حق ورود اشاره داشت.

یک) عیسی نوبر رستاخیز ما به هر دو معنا بود. در عهد‌عتیق، به‌عنوان نوبرانه‌ای که پیش‌کش می‌کردند، بافه‌ای از غله را می‌آوردند که معرف مابقی محصول بود و انتظار محصولی مشابه را می‌کشیدند (لاویان۹:۲۳-۱۴). رستاخیز عیسی نشان دهنده رستاخیز ما است، زیرا اگر ما در مرگی مانند مرگ او با او یکی شدیم، قطعاً در رستاخیزی مانند رستاخیز  او نیز با او یکی خواهیم بود (رومیان ۶:۵). رستاخیز عیسی، رستاخیز ما را نیز پیش‌بینی می‌کند، زیرا ما با بدنی مانند جسم او زنده خواهیم شد. «همان‌طور که در نوبرانه‌های پیشکش شده به خدا، یهودیان از برکت خدا در تمام برداشت اطمینان می‌یافتند؛ پس با رستاخیز مسیح، رستاخیز ما بیمه می‌شود.» (ترپ)

دو)  عید نوبرها، در شباتِ بعد از عید پسخ برگزار می‌شد (لاویان ۲۳:۹-۱۴). جالب است که عیسی نیز دقیقاً در عید نوبرها برخاست، روز بعد از شباتی که بعد از پسخ بود.

سه) هدیه در جشن نوبرها دانهٔ غله و بدون خونریزی بود (لاویان ۲). قربانی کفاره نیاز نبود چون برهٔ پسخ خود قربانی بود. این امر کاملاً با رستاخیز عیسی مطابقت دارد، چون مرگ او نیاز به قربانی کردن را پایان داد و کفاره کامل و جامع فراهم آورد.

چهار) رستاخیز عیسی نوبر رستاخیز ما نیز هست، بدان معنا که او «هزینه ورودی» ما برای رستاخیز است. عیسی هزینهٔ پذیرش ما را در رستاخیز پرداخت کرد!

ج. مرگ از طریق یک انسان آمد، رستاخیز مردگان نیز از طریق یک انسان پدیدار گشت: اینجا پولس به همان ایده‌های گفته شده در رومیان  ۱۲:۵-۲۱ را بیان می‌کند. آدم (یک انسان) یک سر سلسلهٔ نژاد بشر است و آدم کل بشریت را زیر سایهٔ مرگ قرار داد. آدم دوم، عیسی مسیح (یک انسان) سر سلسله دیگر نژاد بشر است و عیسی رستاخیز را برای کسانی به ارمغان آورد که تحت لوای او هستند.  

یک) «مردمان آنکه را می‌ستایند که ابتدا از همه کاشفِ سرزمینی جدید می‌شود… بعد مدحش را به سرود می‌خوانند و تا اقصای عالم نامش را در بوق و کرنا می‌کنند -مسیح اولین کسی بود که از چنگال مرگ گریخت، تا از فناناپذیری و نور بگوید.» (اسپرجن)

د. در مسیح نیز همه زنده خواهند شد: آیا این بدان معناست که همه دوباره زنده می‌شوند؟ بلی و خیر. همه زنده خواهند شد، بدان معنا که بدنی رستاخیزیافته خواهند یافت و تا به ابد زندگی می‌کنند. عیسی آشکارا از قیامت حیات و قیامت مکافات سخن گفت (یوحنا ۲۹:۵). پس همه زنده می‌شوند، اما همه قیامت حیات نخواهند داشت. قیامت مکافات انتظار برخی را می‌کشد، کسانی که تا ابد در بدن قیام کردهٔ خود در جهنم زندگی می‌کنند.

یک) «متن حاکی از قیامت یا رستاخیزی عمومی نیست (که تنها مختص به ایمانداران و اعضای بدن مسیح است)، اما با این حال چیزی بر خلاف آن نیز نگفته است. آنچه اینجا گفته شده، تنها از واژهٔ در مسیح در این آیه بر نمی‌آید، بلکه از کل بحث چنین تلقی می‌شود؛ که تنها مربوط به رستاخیز ایمانداران به حیات است و نه برخاستن شروران به مکافات.» (پول)

ه. هرکس به نوبه خود: عجیب و غیر قابل قبول است که ما رستاخیز را قبل از عیسی دریافت بکنیم. پس او ابتدا به‌عنوان نوبر رستاخیز را دريافت می‌کند و بعد ما به هنگام آمدن او.

یک) آمدن عیسی در اینجا از کلمه یونانی باستان parousia ترجمه شده است. این کلمه به‌سادگی می‌تواند به معنای حضور یک فرد باشد (همانند فیلیپیان ۱۲:۲ که می‌گوید، نه تنها در حضور من). اما هنگامی که برای عیسی استفاده می‌شود، اشاره ویژه‌ای به بازگشت ثانوی او دارد (همان‌طور که در متی ۲۷:۲۴ گفته شده است).

دو) اگر عیسی نوبر رستاخیز ما است، آیا این بدان معناست که او اولین کسی بود که از مرگ زنده شد؟ پسر بیوه زن در روزگار ایلیا (اول پادشاهان ۱۷:۱۷-۲۴) و ایلعازر (یوحنا ۳۸:۱۱-۴۴) و دیگران چطور؟ هر کدام از اینها از مرگ احیا شدند ولی هیچ یک از مرگ قیام ننمودند. همه در همان بدن که در آن جان خود را از دست داده بودند، زنده شدند و از مرگ برخاستند تا در نهایت دوباره مردند. رستاخیز فقط زندگی دوباره نیست؛ آن زندگی دوباره در بدنی جدید براساس بدن قدیمی ماست که کاملاً برای زندگی ابدی مناسب است. عیسی اولین کسی نبود که از میان مردگان بازگردانده شد، اما او اولین کسی بود که رستاخیز یافت.

۴. آیات (۲۴-۲۸) رستاخیز عیسی به پایان همه چیز ختم می‌شود.

سپس پایان فرا خواهد رسید، یعنی آنگاه که پس از برانداختن هر ریاست و قدرت و نیرویی، پادشاهی را به خدای پدر سپارد. زیرا او باید تا زمانی که پا بر همۀ دشمنانش بگذارد، حکم براند. دشمن آخر که باید از میان برداشته شود، مرگ است. زیرا خدا «همه چیز را زیر پاهای او نهاد» امّا وقتی گفته می‌شود ’همه چیز‘ زیر پاهای او نهاده شد، روشن است که این خودِ خدا را که همه چیز را زیر پاهای مسیح نهاد، در بر نمی‌گیرد. هنگامی که همه چیز مطیع او گردید، خودِ پسر نیز مطیع آن کس خواهد شد که همه چیز را زیر پاهای او نهاد، تا خدا کل در کل باشد.

الف. سپس پایان فرا خواهد رسید، یعنی آنگاه که پس از برانداختن هر ریاست و قدرت و نیرویی، پادشاهی را به خدای پدر سپارد: پولس در افسسیان ۱۰:۱ هدف ابدی خدا را آشکار می‌کند: به جهت ادارۀ امورِ کمالِ دوران. و آن اراده این است که همه چیز را، خواه آنچه در آسمان و خواه آنچه بر زمین است، در یکی یعنی مسیح گرد ‌آورد. پولس از «گرد آمدن» همه چیز در عیسی نوشت یا از «جمع شدن» همه چیز در او. او در اول قرنتیان به زمانی می‌نگرد که همه چیز در مسیح حل می‌شود و او آن را به خدای پدر ارائه می‌دهد، جلال را به خدا می‌دهد که نگارندهٔ برنامهٔ ابدی در همهٔ اعصار است.

ب. پس از برانداختن هر ریاست و قدرت و نیرویی: در حال حاضر خدا اندازه‌ای از ریاست و قدرت و نیرو را به انسان، به شیطان و حتی تا حدی به مرگ اعطا کرده است. اما تمام اینها موقتی است. عیسی جای بر حق خود را به‌عنوان خدای متبارک که حاکم یکتا و شاه شاهان و رب الارباب است را دریافت می‌کند (اول تیموتائوس ۱۵:۶). پس از رستاخیز، خداوند سرانجام تمام تاریخ را طبق ارادهٔ خود به نتیجه می‌رساند.

یک) «در رستاخیز مسیح، خداوند مجموعه‌ای از حوادث را راه می‌اندازد که در نهایت به از بین رفتن کامل مرگ می‌انجامد و در نتیجه ذات الهی دوباره یکی می‌شود، همانند آنچه در ازل بود، ‘همه در همه.’» (فی)

ج. او باید تا زمانی که پا بر همۀ دشمنانش بگذارد، حکم براند: پولس در اینجا اشاره به هزار سال سلطنت عیسی مسیح دارد که در مکاشفه ۱:۲۰-۶ توصیف شده است. پس از آن، دوره‌ای هست که شیطان سبب الهام طغیان و غوغا می‌شود (مکاشفه ۷:۲۰-۱۰) که عیسی آن را نابود خواهد کرد و در نهایت و برای همیشه تمام دشمنان را زیر پای خود قرار خواهد داد.

یک) واژهٔ زیر پای او که از عهد‌عتیق گرفته شده «حکایت از غلبه‌ای کامل دارد.» (مِر)

د. دشمن آخر که باید از میان برداشته شود، مرگ است: مرگ در دوران پادشاهی عیسی  حاضر خواهد بود (مکاشفه ۹:۲۰ و اشعیا ۲۰:۶۵)، اما پس از آن، مرگ محو خواهد شد. این واقعاً دشمن آخر است که باید از میان برداشته شود.

یک) پولس مورد مهمی را به ما یادآوری می‌کند: مرگ یک دشمن است. هنگامی که عیسی سر مقبره ایلعازار آمد، او از دل آهی کشید و سخت متأثر شد و گریست (یوحنا ۳۳:۱۱، ۳۵) چرا؟ نه فقط به این دلیل که ایلعازر مرده بود و عیسی او را برای مدت کوتاهی زنده کرد. بلکه بدان خاطر که مرگ عیسی را متأثر کرده بود. امروزه به برخی گفته می‌شود که مرگ را همچون یک دوست در آغوش بکشند، ولی این طرز تفکرْ کتاب‌مقدسی نیست. مرگ به‌واسطهٔ عملِ عیسی، دشمن شکست خورده‌ای است، دشمنی که روزی نابود خواهد شد و به همین دلیل دشمنی است که ما نیازی به ترس از آن نیستیم. اما مرگ با این وجود یک دشمن است.

دو) نابودیِ مرگ در رستاخیز عیسی نشان داده شد، قبرها گشوده شد و بدن‌های بسیاری از مقدسین که آرَمیده بودند، برخاستند. آنها از قبرها به در آمدند و پس از رستاخیز عیسی، به شهر مقدّس رفتند و خود را به شمار بسیاری از مردم نمایان ساختند (متی ۵۲:۲۷-۵۳). هنگامی که در رستاخیز منجی بسیاری از مقدسین بر می‌خیزند و از قبر خود بیرون آمده و به شهر مقدس می‌روند و سپس خداوندِ مصلوب شده اعلام می‌کند که بر مرگ و قبر پیروز شده است… اینها زد و خوردهای مقدماتی و طلایه‌های اولیه پیروزی بزرگی هستند که مرگ در آن سرنگون می‌شود.» (اسپرجن)

سه) «اگر مرگ از میان رفته است، پس چرا مسیحیان می‌میرند؟ «مرگ از زمان مردنِ عیسی، فلاکتی نهایی بر فرزندان خدا نیست: چرا که او آن را منسوخ ساخت و دیگر توان تقویت آن نیست. پس چرا باید مقدسین جان بدهند؟ چون بدن‌هایشان باید قبل از ورود به آسمان تغییر کند… مقدسین اکنون نمی‌میرند، بلکه منحل و منفک می‌شوند.» (اسپرجن)

چهار) «مرگ، بدترین دشمن نیست؛ مرگ یکی از دشمنان است؛ اما باید نسبت به سایر دشمنان ترجیح داده شود. چرا که هزار بار مردن بهتر از گناه کردن است. با مرگ آزموده شدن بهتر از وسوسه شدن توسط شیطان است. دردی جسمانی که بر اثر انحلال رخ می‌دهد، در قیاس با حزن شنیعی که گناه سبب آن می‌شود و بار محکومیتی که بر جان وارد می‌کند، هیچ است.» (اسپرجن)

پنج) «دقت کنید که مرگ آخرین دشمن هر مسیحی است، آخرین دشمنی که نابود می‌شود… برادران، ترتیب کنونی را به منازعه نکشید، بگذارید آخرینْ آخرین باشد. برادری را می‌شناختم که می‌خواست قبل از مردنش، مرگ را محو کند. ولی قبل از مردن به فیض مرگ نیازی ندارد. فیض مرگ، هنگامی که زنده‌اید چه فایده‌ای برایتان دارد؟ تنها زمانی به قایق نیاز پیدا می‌کنید که به نهری برسید. فیض زندگان را بطلبید و مسیح را بدان شکل جلال دهید، سپس هنگامی که مرگ سر رسد، فیض مرگ را نیز خواهید داشت.» (اسپرجن)

ه. وقتی گفته می‌شود ’همه چیز‘ زیر پاهای او نهاده شد، روشن است که این خودِ خدا را که همه چیز را زیر پاهای مسیح نهاد، در بر نمی‌گیرد: پولس به ما یادآوری می‌کند که پسر هیچ‌گاه نسبت به پدر برتری نخواهد داشت. رابطهٔ پدر با پسر ابدی خواهد بود: پسر نیز مطیع آن کس خواهد شد.

یک) کسانی که الوهیت عیسی را انکار می‌کنند می‌گویند این آیه دیدگاه آنها را تأیید می‌کند. آنها مطیع بودن خدای پسر را مدرکی می‌دانند که نشان می‌دهد او نباید با الوهیت خدا مساوی باشد. اما تسلیم عیسی و پدر بودن از تنزلی ذاتی نشأت نمی‌گیرد بلکه ترتیب امور در تثلیث است. پسر همیشه تسلیم پدر است، اگرچه هر دو در جوهر «برابر» هستند.

دو) «پسر پادشاه در برابر پدرش در تمام ویژگی‌های ذاتی برابر است، اما به طور رسمی مطیع اوست. پس پسر جاودانهٔ خدا ممکن است با پدر همسان باشد، هر چند رسماً مطیع اوست.» (هاج)

سه) «انقیاد پسر به پدر که اینجا از آن سخن گفته شده است، نابرابری او با جوهره یا قدرت پدر را ثابت نمی‌کند؛ تنها مؤید آنچه است که قبلاً گفته شد، یعنی اینکه مسیح باید پادشاهی میانجی‌گرایانه خود را به پدر تحویل دهد.» (پول)

چهار) به عبارت ساده، خدای پدر همیشه خدای پدر خواهد بود و خدای پسر همیشه خدای پسر خواهد بود و تا ابد آنها همچنان به مانند پدر و پسر با یکدیگر ارتباط خواهند داشت.

و. خدا کل در کل باشد: در اینجا، پولس به علاقهٔ خدای پسر برای جلال بخشیدن به خدای پدر در تمام مسیر ابدیت اشاره می‌کند. مهم این است که هر بخشی از تثلیث می‌خواهد بخشی دیگر را جلال بدهد. پسر پدر را جلال می‌دهد (یوحنا ۴:۱۷)، پدر پسر را جلال می‌دهد (یوحنا ۵:۱۷) و روح‌القدس پسر را جلال می‌دهد (یوحنا ۱۴:۱۶). این جنبه از ذات خدا چیزی است که خدا می‌خواهد در آن سالک باشیم، یعنی به جلال دادن دیگران و نه خودمان، توجه بکنیم (فیلیپیان ۳:۲-۴).

۵. آیات (۲۹-۳۲) دلایل بیشتر برای تأیید رستاخیز

اگر مردگان برنمی‌خیزند، آنان که به نیابت از ایشان تعمید می‌گیرند، چه کنند؟ اگر مردگان برنمی‌خیزند، چرا به نیابت از ایشان تعمید می‌گیرند؟ و یا چرا ما هر ساعت جان خود را به خطر می‌اندازیم؟ به فخری که در خداوندمان مسیحْ عیسی در مورد شما دارم قَسَم که من هر روز به کام مرگ می‌روم. اگر جنگ من با وحوش در اَفِسُس تنها به دلایل بشری بوده است، چه سودی از آن برده‌ام؟ اگر مردگان برنمی‌خیزند،

الف. اگر مردگان برنمی‌خیزند، آنان که به نیابت از ایشان تعمید می‌گیرند، چه کنند؟ به نیابت از مردگان تعمید می‌گیرند به چه معناست؟ آیاتی رازآلود است و بیش از سی بار برای تفسیر آن تلاش شده است.

یک) معنای ساده و تحت‌اللفظی آن این است که برخی افراد به جای کسانی که فوت کرده‌اند غسل تعمید داده می‌شوند. حرف پولس این است که «اگر رستاخیزی وجود ندارد، چرا این کار را می‌کنند؟ اگر زندگی پس از مرگ وجود ندارد چه اهمیتی دارد؟»

دو) واضح است که پولس نگفت: «مردگان را غسل تعمید می‌دهیم»، اما پرسید: «آنان که به نیابت از ایشان تعمید می‌گیرند، چه کنند» و «چرا پس به نیابت مردگان غسل تعمید داده می‌شوند؟» بنابراین، پولس اشاره‌ای به رسم بت‌پرستان دربارهٔ غسل تعمید به نیابت مردگان دارد. «پولس تنها از این رسم خرافی بدون تأیید کردن آن نام می‌بَرد و از آن برای تقویت استدلال در مورد وجودِ قیام از مردگان، استفاده می‌کند.» )مِر)

سه) پولس قطعاً این عمل را تأیید نکرد؛ او فقط می‌گوید که اگر رستاخیز وجود نداشت، چرا این مراسم وجود داشت؟ مورمون‌ها مردگان را غسل تعمید می‌دهند و این عمل مبنی به برداشت اشتباه آنها از این آیات است، که نه کتاب‌مقدسی است و نه منطقی.

چهار) منظور پولس واضح است: «بی‌ایمانان نیز به رستاخیز اعتقاد دارند چرا که برای مردگان غسل تعمید می‌گیرند. بی‌ایمانان آنقدر عقل دارند که به قیام باور داشته باشند، اما برخی از شما مسیحیان قرنتس اعتقاد ندارید!»

ب. چرا ما هر ساعت جان خود را به خطر می‌اندازیم: اگر رستاخیز وجود نداشت، چرا پولس زندگی خود را برای انجیل در معرض خطر قرار می داد؟ شیوه ای که پولس  برای انجیل همه جا زندگی می‌کرد، شاهدی از حقیقی بودن رستاخیز بود.

یک( بسیاری از ما آنقدر نگران زندگی راحت در اینجا بر روی زمین هستیم که زندگی ما هیچ نشانی از رستاخیز ندارد. پولس چنان به زندگی مسیحی متعهد بود که مردم می‌توانستند به او نگاه کنند و بگویند: «هیچ دلیلی وجود ندارد که او این گونه زندگی کند مگر اینکه پاداشی در آسمان منتظر او باشد.»

ج. به فخری که در خداوندمان مسیحْ عیسی در مورد شما دارم قَسَم که من هر روز به کام مرگ می‌روم: پولس اينجا اندکی افتخار می‌کند فخر او هم در مورد شماست (که در اینجا مسیحیان قرنتس است) و هم در مورد عیسی مسیح. پولس به چه چیزی افتخار مي‌کند؟ به اینکه من هر روز به کام مرگ می‌روم.

یک) وینسنت در مورد من هر روز به کام مرگ می‌روم، می‌گوید: «زندگی من در خطر مداوم است.» پولس آنقدر در عیسی مسیح زندگی می‌کرد که می‌توانست بگوید: «من هر روز به کام مرگ می‌روم.» زندگی او هميشه روی لبهٔ خطر بود؛ هميشه آدم‌هايی بودند که می‌خواستند او را بکشند. نمونه‌ای از این دست در اعمال ۱۲:۲۳-۱۳ آمده است که بیش از چهل مرد عهد کردند تا زمانی که پولس را بکشند نه غذا می‌خورند و نه می‌نوشند. با دشمنانی مثل این، تعجبی نداشت که پولس بگوید: «من هر روز به کام مرگ می‌روم» و این مایهٔ مباهات اوست!

دو) این مهم است که بفهمیم وقتی پولس می‌گوید: «من هر روز به کام مرگ می‌روم»، او از اینکه خود را از نظر روحانی مربوط به مرگ عیسی می‌داند، سخن نمی‌گوید. او از روحانیتی که جسم را به سوی مرگ می‌بَرد، سخن نمی‌گوید. او از خطر قریب‌الوقوع مداوم برای زندگی جسمانی‌اش می‌نویسد. برای مسیحیان هم مهم است و هم مفید که هر روز خود را نسبت به گناه با عیسی مسیح مرده حساب کنند (همان‌طور که در رومیان ۱۱:۶ آمد، به همین‌سان، شما نیز خود را نسبت به گناه مرده اِنگارید، امّا در مسیحْ عیسی نسبت به خدا، زنده). اما استفاده از این جمله من هر روز به کام مرگ می‌روم، برای پشتیبانی از آن حقیقت اشتباه است، چون پولس در مورد زندگی جسمانی خودش سخن نمی‌گوید.

سه) چطور می‌توانیم هر روز بميريم؟ اسپرجن هفت گام برای مرگ روزانه در موعظه‌ای با عنوان در حال مرگ روزانه ارائه می‌دهد.

·        اول، هر روز قطعی بودن مرگ را با دقت مد نظر بگیرید.

·        دوم، با ایمان روح خود را در تمام روند مرگ قرار بدهید.

·        سوم، دلبستهٔ این دنیا نباشید.

·        چهارم، هر روز امید و تجربهٔ خود را بسنجید.

·        بعد، هر روز، مانند زمان ایمان آوردنتان، پای صلیب عیسی بیایید، همچون گناهکاری فقیر.

·        ششم، به گونه‌ای زندگی کنید که اگر هر لحظه مُردید خجالت‌زده نباشید.

·        در نهایت، همهٔ امور خود را به شکلی آماده کنید که همیشه آمادهٔ مرگ باشید.

د. اگر جنگ من با وحوش در اَفِسُس تنها به دلایل بشری بوده است، چه سودی از آن برده‌ام؟ کتاب اعمال زمانی که پولس با حیوانات وحشی روبرو شد را ثبت نکرده است. شاید این اتفاق ثبت نشده باشد یا شاید پولس کاربردِ استعاری کلمهٔ «وحوش» را در نظر داشت، و به دشمنان خشن و وحشی خود اشاره کرده باشد (همان‌طور که در افسس در اعمال ۲۱:۱۹-۴۱ با آنها روبه‌رو شد).

یک) پولس به‌خاطر رستاخیز مردگان با همه چیز روبرو شد، هم رستاخیز عیسی و هم رستاخیز ایمانداران. اگرچه در زمان نوشتن اول قرنتیان تمام آنها بعداً اتفاق می‌افتد، یعنی دستگیری پولس، زندان رفتنش، و سفر او به روم، بعداً به‌خاطر قیام مردگان رخ خواهد داد (اعمال ۶:۲۳، ۱۵:۲۴، ۲۱:۲۴).

ه. بیایید بخوریم و بنوشیم زیرا فردا می‌میریم: سومین دلیل پولس برای اثبات رستاخیز در این بخش نیز قانع‌کننده است. اگر رستاخیز وجود ندارد، داوری نیز در آینده وجود نخواهد داشت و نیازی نیست که در فکر آن باشیم. سپس به قول کتاب‌ جامعه تنها «زیر این آفتاب» زندگی جریان دارد.

یک) مصریان باستان، در پایان یک مهمانی بزرگ، اغلب مجسمهٔ چوبی از مردی را در تابوتی در اطراف میزها می‌چرخاندند و به مردم می‌گفتند که از زندگی کنونی خود لذت ببرید، چون زودتر از آنچه فکر می‌کنید خواهید مرد. اگر رستاخیز وجود نداشته باشد و قضاوتی در آینده نباشد، پس ما هم می‌توانیم از زمان حال بهترین لذت را ببریم و پولس احمق بود که خود را به‌خاطر انجیل در چنین وضح ناراحت‌کننده و خطرناکی قرار داد.

۶. آیات (۳۳-۳۴) آگاهی یافتن از حقیقت دربارهٔ رستاخیزمان باید بر نحوهٔ زندگی ما اثر بگذارد.

فریب مخورید: «معاشِر بد، اخلاق خوب را فاسد می‌سازد.» سَرِ عقل بیایید و دیگر گناه مکنید؛ زیرا هستند بعضی که خدا را نمی‌شناسند. این را می‌گویم تا شرمنده شوید.

الف. فریب مخورید: «معاشِر بد، اخلاق خوب را فاسد می‌سازد»: مسیحیان قرنتس ایده‌های عجیب خود را در مورد رستاخیز از کجا گرفته بودند، ایده‌هایی که پولس این باب را صرف تلاش برای اصلاح آنها کرد؟ آنها این دیدگاه‌های ناخوشایند را با همراهی یهودیانی که به رستاخیز (مانند صدوقیان) اعتقاد نداشتند و یا با ارتباط با بی‌ایمانان، مانند انواع فلسفه‌های یونانی، که به رستاخیز اعتقادی نداشتند، به دست آوردند (اعمال ۳۱:۱۷-۳۲).  این تفکر به قدرکافی بد بود که آنها را در مورد موضوع مهمی مانند رستاخیز تحت تأثیر قرار داده بود، اما این معاشِر بد می‌توانست به مراتب باعث فساد بیشتری بشود.

یک) اینجا دربارهٔ نیاز حیاتی توصیف شده در رومیان ۱۲:۲ صحبت می‌شود: «همشکل این عصر مشوید، بلکه با نو شدن ذهن خود دگرگون شوید. آنگاه قادر به تشخیص ارادۀ خدا خواهید بود؛ ارادۀ نیکو، پسندیده و کامل اوبا داشتن معاشر بد، مسیحیان قرنتس با این دنیا همشکل می‌شدند، ولی نیاز داشتند که با نو شدنِ ذهن خود، دگرگون شوند. مسیحیان باید اجازه می‌دادند که کلام خدا و نه معاشر بدِ این دنیا ذهن آنها را شکل دهد.

دو) پولس در بخش عمده‌ای از این کتاب را به مشکلات اخلاقی قرنتیان اختصاص داد: حسادت، تفرقه، غرور، بی‌اخلاقی، طمع، بی‌ادبی و خودخواهی. چقدر از اين موارد به‌خاطر اينکه آنها معاشر بد داشتند به آنها وارد شد؟ مشکل آنها با رستاخیز نیز منبع بسیاری از مشکلات اخلاقی آنها را نشان داد.

ب. معاشِر بد، اخلاق خوب را فاسد می‌سازد: این نقل قولی از عهد‌عتیق یا حتی از سخنان عیسی نیست. پولس از یک نمایشنامهٔ کمدی باستانی و غیر‌دینی به نام تائیس نقل قول کرد که توسط مناندر نوشته شده بود. اگرچه مناندر بی ایمان بود، ولی حقیقت را گفت و پولس (و در اصل روح‌القدس)، هیچ مشکلی با نقل از یک بی‌ایمان که حقیقت را در این مورد خاص گفت، نداشت.

ج.  سَرِ عقل بیایید و دیگر گناه مکنید؛ زیرا هستند بعضی که خدا را نمی‌شناسند: برای مسیحیان مقاومت در برابر روند تحول خدا به وسیلهٔ تجدید ذهن ما به این‌گونه است که معرفتِ خدا را انکار می‌کنند. انکار آگاهانه حقیقت، گناه است.

ماهیت بدن رستاخیزی

۱. آیه (۳۵) بدن رستاخیزی چگونه است؟

امّا شاید کسی بپرسد: «مردگان چگونه برمی‌خیزند و با چه نوع بدنی می‌آیند؟

الف. مردگان چگونه برمی‌خیزند: این سؤالی است که پولس حقیقتاً در آیات زیر پاسخ نمی‌دهد، زیرا پاسخ واضح است. خدا مرده‌ها را زنده می‌کند. همان‌طور که پولس به آگریپاس در اعمال ۸:۲۶ گفت: چرا باید برای شما ای حاضرینْ باور نکردنی باشد که خدا مردگان را برخیزانَد؟

ب. با چه نوع بدنی می‌آیند: این ممکن است سؤالی ابلهانه باشد (پولس پرسشگر خیالی خود را در اول قرنتیان ۳۶:۱۵ «ابله» می‌نامد)، اما این سؤالی است که پولس به آن پاسخ خواهد داد.

۲. آیات (۳۶-۳۸) قیاس با دانه.

چه سؤال ابلهانه‌ای! آنچه می‌کاری، تا نمیرد زنده نمی‌شود. هنگامی که چیزی می‌کاری، کالبدی را که بعد ظاهر خواهد شد نمی‌کاری، بلکه تنها دانه را می‌کاری، خواه گندم خواه دانه‌های دیگر. امّا خدا کالبدی را که خود تعیین کرده است، بدان می‌بخشد و هر نوع دانه را کالبدی مخصوص به خود عطا می‌کند.

الف. چه سؤال ابلهانه‌ای: در نوشتار یونانی باستان معنی حتی شدید‌تر است: احمق‌ها! «تکانه‌ای سخت نیاز است تا گِرهِ کور باز شود، دلی کور را هم نهیبی شیوا واجب است» (ترپ)

ب. آنچه می‌کاری: پولس می‌گوید بدن ما مانند «دانه» است که در بدن رستاخیز یافتهٔ ما رشد می‌یابد. وقتی جسم ایماندار را دفن می‌کنید، «بذری» می‌کارید که به‌عنوان بدن رستاخیزی از زمین بیرون خواهد آمد.

یک) «حقیقتاً صدای ریخته شدنِ مشتی از خاک توسط عزاداران بر در تابوت، خوشایند نیست: از خاک به خاک، از خاکستر به خاکستر. برای زارع نیز گذاشتن بذر در خاکی سرد و راکد ناخوشایند است، اما ندیده‌ام که زارع اشکی برای دانهٔ کاشته شدهٔ خود بریزد.» (اسپرجن)

دو) «دوستان عزیز، اگر مرگ چنین است -اگر چیزی جز غَرَس دانه نیست، پس بگذارید بی‌ایمانی و یأس و حزن بی‌شرمانه را رها کنیم… شاید بگویید جمع خانوادگی ما از هم پاشیده است. بله، ولی از هم پاشیده شد تا باز شکل گیرد. دوست عزیزی را از دست داده‌اید: بله، او را از دست دادید تا روزی او و بیش از آنچه از دست داده‌اید را باز یابید. شما گمشده نیستید، بلکه غرس شده‌اید.»  

ج. خدا کالبدی را که خود تعیین کرده است، بدان می‌بخشد: وقتی دانهٔ گندم را می‌کارید، دانهٔ گندم کامل از زمین بیرون نمی‌آید. در عوض ساقه‌ای از گندم رشد می‌کند. بنابراین، با اینکه بدن‌های رستاخیزی ما از بدن‌های کنونی ما می‌آیند، اما نباید انتظار داشته باشیم که آنها همان بدن‌ها یا شکل «بهبود یافته» آنها باشند.

یک) برخی ایدهٔ رستاخیز یا قیام از مردگان را مسخره می‌کنند. می‌گویند: «فکر کنید اینجا جسد یک مسیحی، در گوری بدون تابوت قرار گرفته است. اتم‌های بدن او تجزیه و وارد علف‌ها ‌می‌شوند و علف توسط گوساله خورده می‌شود و گوساله ذبح می‌شود و بعد فرد دیگری گوشت را می‌خورد و آن اتم‌ها را وارد بدنش می‌کند. آن اتم در رستاخیز به کجا می‌رود؟» اما خدا برای ساخت بدن قیام کرده به تمام اتم‌های بدن فرد نیاز ندارد. از آنجا که هر سلول از بدن من شامل نسخهٔ DNA است که می‌تواند بدنی کاملاً جدید بسازد، خدا بدون شک می‌تواند با یک سلول از بدن مردهٔ من و استفاده از طرح قدیمی آن بدن رستاخیز یافته‌ای ایجاد کند.

۳. آیات (۳۹-۴۱) قیاس بین بدن‌های زنده و آسمانی.

همۀ جسم‌ها یکی نیستند. آدمیان را یک نوع جسم است، حیوانات را نوعی دیگر، و پرندگان را نوعی دیگر؛ ماهی‌ها نیز دارای نوعی دیگر از جسم‌اند. به همین‌سان، کالبدهای آسمانی وجود دارد و کالبدهای زمینی. امّا جلال کالبدهای آسمانی از یک نوع است و جلال کالبدهای زمینی از نوعی دیگر. خورشید جلال خاص خود را دارد، ماه جلالی دیگر، و ستارگان نیز جلالی دیگر؛ جلال هر ستاره نیز با جلال ستارۀ دیگر متفاوت است.

الف. همۀ جسم‌ها یکی نیستند: در خلقت خدا انواع مختلف «جسم» وجود دارد، از جمله جسم‌ها یا کالبدهای آسمانی. بدن قیام یافتهٔ ما کالبد آسمانی خواهد بود که برای زندگی در آسمان مناسب است، نه برای زندگی بر زمین.

ب. همه جسم‌ها یکی نیستند: توضیح می‌دهد که چرا حیوانات در رستاخیزْ قیام نمی‌کنند. «تنها جسم انسان است که توسط جانی معقول و غیرفانی، آگاهی می‌یابد، کالبد دیگر مخلوقات چنین نیست و تفاوت ما و آنها در همین است.» (ترپ)

ج. جسم‌ها یا ساختارهای مختلفی در جهان وجود دارد (خورشید… ماه… ستارگان) و هر کدام جلال خود را دارند و هر کدام متناسب با محیط و نیازهای خاص خود هستند. در حالی که جسم‌های کنونی به محیط محدود و زمینی سازگار شده‌اند، بدن‌های رستاخیز یافتهٔ ما با محیط ابدی و آسمان سازگاری خواهند یافت.

د. خورشید جلال خاص خود را دارد، ماه جلالی دیگر، و ستارگان نیز جلالی دیگر؛ جلال هر ستاره نیز با جلال ستارۀ دیگر متفاوت است: برداشت برخی از این قسمت این است که برای ایمانداران در آسمان درجات مختلفی از جلال هست. «درجات جلال محتمل به نظر می‌رسد، ولی وقتی که به آسمان برویم مطمئن خواهیم شد.» (ترپ)

۴. آیات (۴۲-۴۴) قیاس بین دو نوع بدن.

در مورد رستاخیز مردگان نیز چنین است. آنچه کاشته می‌شود، فسادپذیر است؛ آنچه برمی‌خیزد، فسادناپذیر. در ذلّت کاشته می‌شود، در جلال برمی‌خیزد. در ضعف کاشته می‌شود، در قوّت برمی‌خیزد. بدنِ طبیعی کاشته می‌شود، بدنِ روحانی برمی‌خیزد. اگر بدن طبیعی وجود دارد، بدن روحانی نیز وجود دارد.

الف. در مورد رستاخیز مردگان نیز چنین است: درک اینکه بدن‌های رستاخیز یافتهٔ ما چگونه خواهند بود سخت است، بنابراین پولس از تضادها برای کمک به ما استفاده خواهد کرد و چهار تضاد بین بدن کنونی ما و بدن رستاخیز یافتهٔ آینده ما را مطرح می‌کند. در تمام موارد بدن رستاخیز یافته، پیروزمند است.

فسادناپذیر بر فسادپذیر پیروز می‌شود.

جلال بر ذلت پیروز می شود.

قوت بر ضعف پیروز می‌شود.

• بدن روحانی بر بدنِ طبیعی پیروز می‌شود.

ب. آنچه برمی‌خیزد، فسادناپذیر… در جلال برمی‌خیزد…در قوّت برمی‌خیزد: بدن رستاخیز یافتهٔ ما در جلال خواهد بود.

یک) «چیزی منزجرکننده‌تر، ناخوشایندتر و منفورتر از جسد نیست؛ ولی چنین نخواهد بود، آن هنگام که بر می‌خیزد، آن هنگام است که زیبا و خواستنی می‌شود. کامل و بالغ بر خواهیم خواست (همان‌طور که تصور می‌شود) و ایرادات و نقصان‌هایی که بدنمان را در حال حاضر ناخوشایند می‌کنند، دیگر در کار نخواهند بود.» (پول)

 دو) «سه جلوه از جلال بدن دیده شد، اول در چهرهٔ موسی، سپس در تبدیل هیئت عیسی و بعد بر سیمای استیفان.» (ترپ)

سه) «پارسایان خسته و درمانده در قبر جای می‌گیرند؛ ولی دیگر بر نمی‌خیزند. با بد‌خویی و رویی لاغر اندام و پوستی چروک می‌روند؛ ولی در زیبایی و جلال بیدار خواهند شد.» (اسپرجن)

۵. آیات (۴۵-۴۹) دو آدم و بدن‌هایشان.

چنانکه نوشته شده است: «انسانِ اوّل، یعنی آدم، موجود زنده گشت»؛ آدمِ آخر، روحِ حیات‌بخش شد. ولی روحانی اوّل نیامد بلکه طبیعی آمد، و پس از آن روحانی. انسانِ اوّل از زمین است و خاکی؛ انسانِ دوّم از آسمان است. هرآنچه انسان خاکی واجد آن بود، در خاکیان نیز وجود دارد؛ و هرآنچه انسان آسمانی داراست، در آسمانیان نیز یافت می‌شود. و همان‌گونه که شکل انسان خاکی را به خود گرفتیم، شکل انسان آسمانی را نیز به خود خواهیم گرفت.

الف. اولین انسان کامل، آدم، جسمی به ما داد. دومین انسان کامل، عیسی آدم آخر، می‌تواند نوع دیگری از جسم را به ما بدهد. او روح حیات‌بخش است.

ب. همهٔ ما به شکل آدم اول به دنیا آمدیم و کسانی که به آدم آخر توکل بکنند، شکل قیام یافتهٔ او را خواهند داشت. به‌خاطر آدم اول، همهٔ ما از خاک ساخته شدیم، اما به‌وسیلهٔ آدم آخر می‌توان آسمانی شد. برای ایمانداران وعده قطعی است: ما شکل انسان آسمانی را نیز به خود خواهیم گرفت.

یک) فیلیپیان ۲۱:۳ موضوع گفتار پولس را تکرار می‌کند: او با نیرویی که وی را قادر می‌سازد تا همه چیز را به فرمان خود درآورد، بدن‌های حقیر ما را تبدیل خواهد کرد تا به شکل بدن پرجلال او درآید.

ج. چون شکل انسان آسمانی را نیز به خود خواهیم گرفت، بهترین مثال از اینکه جسم قیام‌یافتهٔ ما چگونه خواهد بود، این است که ببینیم جسم قیام کردهٔ عیسی چگونه بود. بدن قیام کردهٔ عیسی مادی بود و می‌توانست غذا بخورد (لوقا ۳۹:۲۴-۴۳)، با این حال به قوانین طبیعت مقید نبود (لوقا ۳۱:۲۴، ۳۶:۲۴-۳۷).

۶. آیات (۵۰-۵۳) نیاز به قیام.

ای برادران، مقصودم این است که جسم و خون نمی‌تواند وارث پادشاهی خدا شود و آنچه فسادپذیر است، وارث فسادناپذیری نمی‌تواند شد. گوش فرا دهید! رازی را به شما می‌گویم: ما همه نخواهیم خوابید، بلکه همه دگرگون خواهیم شد. در یک آن و در یک چشم به هم زدن، آنگاه که شیپور آخر نواخته شود، این به وقوع خواهد پیوست. زیرا شیپور به صدا در خواهد آمد و مردگان در فسادناپذیری بر خواهند خاست و ما دگرگون خواهیم شد. زیرا این بدنِ فسادپذیر باید فسادناپذیری را بپوشد و این بدن فانی باید به بقا آراسته شود.

الف. جسم و خون نمی‌تواند وارث پادشاهی خدا شود: پولس نمی‌گوید: «چیزهای مادی نمی‌توانند پادشاهی خدا را به ارث ببرند»، زیرا بدن قیام یافتهٔ عیسی بدنی مادی بود. جسم و خون، در این بافت به معنای «بدن‌های کنونی ما» است. بدن قیام یافتهٔ عیسی بدنِ «روحی خالص» نبود، بلکه بدنی مادی بود که به جای جسم و خون به گوشت و استخوان (لوقا ۳۹:۲۴) توصیف شده است. این دو ممکن است برای ما تفاوت اندکی داشته باشد، اما باید تفاوت مهمی برای خدا باشد.

ب. آنچه فسادپذیر است، وارث فسادناپذیری نمی‌تواند شد: واژهٔ فساد به معنای فساد اخلاقی نیست، بلکه فساد فیزیکی و مادی است. این جسم‌ها که در معرض بیماری، آسیب و پوسیدگی قرار دارند، برای آسمان نامناسب هستند. آنچه فسادپذیر است، وارث فسادناپذیری نمی‌تواند شد.

ج. رازی را به شما می‌گویم: در مفهوم کتاب‌مقدس، یک راز به‌وضوح چیزی است باید به‌واسطهٔ ادراک روحانی درک شود، نه ادراک انسانی. پولس چیزی را به مسیحیان قرنتس خواهد گفت که نمی‌توانستند با عقل یا تحقیق بفهمند. آنها نمی‌توانستند این راز را بفهمند مگر اینکه خدا آن را برای آنها آشکار کند.

د. ما همه نخواهیم خوابید، بلکه همه دگرگون خواهیم شد: از آنجا که خواب راه ملایم‌تری برای توصیف مرگِ ایماندار است، پولس به ما می‌گوید که همهٔ مسیحیان نمی‌میرند، بلکه یک «نسل نهایی» وجود خواهد داشت که در بازگشت عیسی قبل از اینکه با مرگ مواجه شوند، به بدن‌های رستاخیزی تبدیل خواهند شد.

یک) آیا ما همه نخواهیم خوابید، بلکه همه دگرگون خواهیم شد: به این معنی است که پولس پیش‌بینی کرد عیسی مسیح در طول زندگی او خواهد آمد؟ بارکلی می‌گوید «بله»، و اشاره می‌کند که پولس در اینجا اشتباه بدی کرد. اما برداشت هاچ این است که پولس لزوماً تنها به ایمانداران روزگار خود اشاره نمی‌کند؛ این کلامی است که در حقیقت همه ایمانداران در تمام طول اعصار را شامل می‌شود. درست این بود که پولس به گونه‌ای زندگی کند که گویی آمدن عیسی نزدیک است، هر چند که او در واقع نمی‌دانست عیسی چه زمانی برمی‌گردد. در هنگام نوشتن کتاب‌مقدس، پولس مصون از خطا بود، اما بر همه چیز آگاه نبود.

دو) «به‌وضوح مشخص است که پولس نمی‌دانست این اتفاقات چه زمانی رخ خواهد داد و هیچ جا ادعا نکرد که می‌داند. بنابراین هنگامی که او می‌گوید ما به معنای ‘ما ایمانداران’ است.» (موریس)

ه.  در یک آن و در یک چشم به هم زدن، آنگاه که شیپور آخر نواخته شود… مردگان در فسادناپذیری بر خواهند خاست و ما دگرگونه خواهیم شد: در یک لحظه، عیسی قوم خود را (هم مردگان و هم افراد روی زمین) را برای رستاخیز به گرد خود جمع خواهد کرد.

یک) پولس دوباره همین ایده را در اول تسالونیکیان ۱۵:۴-۱۸ بیان کرد. این گرد آمدنِ شگفت‌انگیز مسیحیان نزد عیسی در ابر را ربوده شدن می‌نامند که از کلمهٔ لاتین به همین معنا گرفته شده است و در اول تسالونیکیان ۱۵:۴-۱۸ نیز آمده است.

دو) روزی خواهد آمد که بر اساس نقشهٔ ابدی خداوند، او به مردگان در خداوند جسم قیام یافته می‌دهد و سپس در یک لحظه تمام قوم خود را جمع می‌کند تا عیسی را در آسمان ملاقات کنند. همه بازخرید شدگان بر زمین در آن زمان قیام خواهند کرد تا خداوند را در آسمان‌ها ملاقات کنند و جسم رستاخیز یافتهٔ خود را دریافت بکنند.

سه) مردگان در مسيح قبل از آن روز چه می‌شوند؟ آیا آنها در قبر خوابیده‌اند، و در نوعی خواب روحانی یا زیست تعویقی قرار گرفته‌اند؟ نه. پولس روشن ساخت که غایب بودن از بدن به معنای حضور نزد خداوند است (دوم قرنتیان ۸:۵) اگرچه مردگان حال حاضر در مسیح با خداوند در جسم روحانی حضور دارند، جسم قیام کردهٔ نهایی خود را انتظار می‌کشند و به دلیل ماهیت ورا زمانیِ ابدیت، آنها بدن رستاخیز یافتهٔ خود را همین حالا به دلیل اینکه در ابدیت زندگی می‌کنند، دریافت کرده‌اند.

و.  شیپور آخر چیست؟ بعضی معتقدند عیسی پس از ریختن خشم خود بر دنیایی که او را انکار کردند، مردم خود را جمع می‌کند، گاهی استدلال می‌کنند که این  شیپور آخر قضاوت است که در مکاشفه یوحنا ۱۵:۱۱-۱۹ ذکر شده است. اما لزوماً این‌طور نیست.

یک) شیپور آخر ممکن است به آخرین شیپور از هفت شیپور مکاشفه اشاره‌ای نداشته باشد، بلکه تنها به آخرین شیپوری که ایمانداران بر روی زمین می‌شنوند، اشاره دارد.

دو) ساختار این شیپور آخر ممکن است به شیپور خدا در اول تسالونیکیان ۱۶:۴ ارتباط داشته باشد، اما ارتباطی با شیپور فرشتگان در مکاشفه ۱۱ ندارد. تفاوتی بین شیپور فرشته و شیپور خدا وجود دارد. چاک اسمیت به تفاوت دستور زبانی اشاره می‌کند که اگر این شیپور، همان شیپور مکاشفه ۱۱ بود، باید بدان شکل، یعنی با همان ساختار دستوری بیان می‌شد.

سه) آیرونساید می‌گوید که شیپور آخر تمثیلی بود از ارتش وقتی که اردوگاه دشمن را درهم می‌شکستند. شیپور اول به این معنی بود که «چادرها را آتش بزنید و آمادهٔ حمله بشوید»؛ شیپور دوم به این معنی بود که «به هم ملحق بشوید»؛ شیپور سوم و آخر به معنای «رژهٔ نظامی» بود. این شیپور آخر «دستورات رژه» مسیحیان هنگام ربوده شدن کلیسا را توصیف می‌کند.

ز. این بدنِ فسادپذیر باید فسادناپذیری را بپوشد: قیام یک سرنوشت محتوم برای مسیحیان است. با توجه به همهٔ اینها، مسیحیان قرنتس چگونه می‌توانستند چنین حقیقتِ مهمی را نپذیرند؟

۷. آیات (۵۴-۵۷) قیام شکست پایانی مرگ است.

چون این فسادپذیر، فسادناپذیری را پوشید و این فانی به بقا آراسته شد، آنگاه آن کلامِ مکتوب به حقیقت خواهد پیوست که می‌گوید: «مرگ در پیروزی فرو بلعیده شده است.»

«ای گور، پیروزی تو کجاست؟

و ای مرگ، نیش تو کجا؟

«نیش مرگْ گناه است و نیروی گناه، شریعت. امّا شکر خدا را که به‌واسطۀ خداوند ما عیسی مسیح به ما پیروزی می‌بخشد.

الف. مرگ در پیروزی فرو بلعیده شده است: جسم قیام کرده، جسدی احیا شده نیست. نظم جدیدی است که هرگز نخواهد مرد. مرگ با قیام شکست می‌خورد.

یک) فروید اشتباه می‌کرد که گفت: «و در آخر معمای زجرآور مرگ در بین است، که آن را چاره‌ای نیست و احتمالاً هرگز چاره‌ای نخواهد بود.» حرف فروید را با اعلام پیروزمندانهٔ پولس مقایسه کنید: «مرگ در پیروزی فرو بلعیده شده است

ب. ای گور، پیروزی تو کجاست؟ و ای مرگ، نیش تو کجا: پولس با آگاهی از اینکه مرگ به‌خاطر کار عیسی دشمنی شکست خورده است، می‌توانست به مرگ طعنه بزند و آن را مسخره بکند. مرگ هیچ قدرتی بر فردی که خود را در عیسی مسیح یافت، ندارد.

یک)  «شاید شنیدن آوای مرگ و پژواک آن در گوش انسان، بُراترین و گوشخراش‌ترین اصوات و جسورانه‌ترین و برجسته‌ترینِ جدال‌ها… مرگ آمده و حریف می‌طلبد، بزدلان را می‌خواند و وعده داده که مرتکب بدترینِ خود می‌شود.» (ترپ)  

دو) «ای مرگ، مرا از تو هراسی نیست، چرا باید بترسم؟ مثل ماری عظیمی که نیشت را کشیده‌اند. آرواره‌هایت شکسته شده، ای شیرِ کهن سال، دیگر کسی را از تو باکی نیست! می‌دانم که تو را توان هلاک ساختن من نیست، ولی همچون قاصدی فرستاده شدی تا مرا به سوی دروازه‌های طلایی هدایت نمایی، آنجا که وارد می‌شوم و روی مکشوف منجی خویش را می‌بینیم. مقدسین در حال رحلت، همیشه گفته‌اند که آخرین بستری که بر آن خفته‌اند، بهترینِ بسترها بوده است.» (اسپرجن)

سه) برای کسانی که در عیسی مسیح نیستند، مرگ هنوز نیش خود را دارد. «نیش مرگ در این بود که ما گناه کرده و برای حضور یافتن نزد خدایی که به او اهانت ورزیده بودیم، خوانده می‌شدیم. این است نیش مرگ برای شما غیرایماندران، نه اینکه می‌میرید، بلکه پس از مرگتان داوری می‌شوید و باید در حضور داور زندگان و مردگان بایستید و حکمی در قبال گناهانتان دریافت کنید که در بدن خود بر ضد او مرتکب شده‌اید.» (اسپرجن)

ج. نیش مرگْ گناه است و نیروی گناه، شریعت: اصل رستاخیز همچنین ثابت می‌کند که ما دیگر تحت شریعت نیستیم. دیگر مشمول مجازات شریعت (مرگ) نیستیم و از گناه آزاد شده‌ایم. گناه علت نهایی مرگ است (رومیان ۲۳:۶، پیدایش ۱۷:۲) و نتیجه را نمی‌توان شکست داد، مگر اینکه علت شکست بخورد.

یک) پولس به زیبایی ایده‌های گناه، مرگ و ارتباط ما با مرگ و رستاخیز عیسی را در رومیان ۱:۶-۱۴ به هم پیوند می‌زند.

د. به‌واسطۀ خداوند ما عیسی مسیح به ما پیروزی می‌بخشد: این شکست دادن مرگ تنها برای کسانی که به‌واسطۀ خداوند ما عیسی مسیح زندگی می‌کنند، امکان‌پذیر است. برای دیگران، رستاخیز و زندگی ابدی وجود دارد، اما با عذاب جهنم. اگر شما بی‌ایمان هستید، مرگْ دوست شما نیست، دشمن شماست.

۸. آیهٔ (۵۸) چگونه رستاخیز ما باعث ثابت قدم شدن ما در راه عیسی مسیح می‌شود.

پس، برادران عزیزم، ثابت و استوار بوده، همواره با تمام وجود به کار خداوند مشغول باشید، زیرا می‌دانید زحمت شما در خداوند بیهوده نیست.

الف. برادران عزیزم، ثابت و استوار بوده، همواره با تمام وجود به کار خداوند مشغول باشید:  از آنجا که ما می‌دانیم مرگ شکست خورده است و ما سرنوشت ابدی، قیام یافته با عیسی مسیح داریم، باید محکم و بدون ذره‌ای تردید در مقابلش بایستیم. اکنون بايد سخت کار کرده و برای خداوند فعالیت کنيم، چون همین حالا ابدیت محسوب می‌شود.

ب. زحمت شما در خداوند بیهوده نیست: حتی اگر زحمت شما برای فرد دیگری بیهوده باشد و فرد دیگری آن را حقیر بداند یا از کاری که برای خداوند انجام می‌دهید قدردانی نمی‌کند، زحمت شما در خداوند بیهوده نیست. مهم نیست که شما تمجید و یا تشویق بشوید؛ بعضی وقت‌ها اينکار انجام می‌شود و بعضی اوقات نمی‌شود، اما رستاخیز به این معنی است که زحمت شما در خداوند بیهوده نیست.

یک)  «شما نه تنها باید کار کنید، بلکه باید زحمت بکشید، تمام توان خود را ارائه بدهید و باید تحت رهبری و تأثیر خداوند زحمت بکشید و کار کنید چرا که بدون او کاری از شما ساخته نیست.» (کلارک)

دو)  این باید ما را در کار خداوند ثابت قدم و استوار سازد و باید با تمام وجود کارش را پیش گیریم. نباید متزلزل باشیم، نباید تغییر مسیر بدهیم، نباید بلغزیم و نباید این راه را ترک بکنیم. «زیرا خدا بی‌انصاف نیست که عمل شما و محبتی را که به‌خاطر نام او در خدمت به مقدسین نشان داده و می‌دهید فراموش کند.» (عبرانیان ۱۰:۶) خداوند تشکر از کار و زحمت محبت‌آمیز ما را با رستاخیز  نشان خواهد داد.