فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!

دوم قرنتیان باب ۱۰ – به چه شکل رسولی را باید مورد قضاوت قرار داد؟

آیا پولس برطبقِ نفس پیش می‌رود؟

 

۱. آیۀ (۱) پولس از قرنتیان استدعا می­کند.

من، پولس، که در حضور شما «زبونم» امّا به دور از شما «جسور»، با حلم و نرمش مسیح از شما استدعا دارم.

الف. من، پولس، از شما استدعا دارم: پولس این باب را با تغییر در لحن شروع می‌کند. بعضی حتی گمان کرده‌اند که دوم قرنتیان باب‌های ۱۰ تا ۱۳ در حقیقت نامۀ دیگری است که به پایان دوم قرنتیان باب‌های ۱ تا ۹ افزوده شده است. این امر محتمل نیست، اما نمایان می­سازد که پولس در انتهای نامه در حال تغییرِ لحن خود است.

یک) «او پس از به اتمام رساندن رهنمودها و نصایح خویش دربارۀ گردآوری هدایا برای تُهی­دستان، بحث خود را دربارۀ رسولان دروغین ادامه می‌دهد که تصویری منفور از پولس قدیس و خدمت و شخصیت و تأثیر او بازتاب دادند.» (کلارک)

ب. با حلم و نرمش مسیح از شما استدعا دارم: در این چند باب پیش‌‍‌‌رو، پولس نسبت به مسیحیان قرنتس اندکی «سخت­گیر» خواهد شد. با این وجود، او تمامی این اقدامات را با حلم و نرمش مسیح انجام می­دهد.

ج. که در حضور شما «زبونم» امّا به دور از شما «جسور»: در این بخش، پولس از مسئله‌ای پرده برمی­دارد که میان او و مسیحیان قرنتس مجادلۀ بسیاری ایجاد کرده است. آنها گفته‌اند که پولس شخصاً بسیار محافظه‌کار به نظر می‌رسد، ولی در نامه‌هایش جسور به نظر می‌آید.

یک) قرنتیان به نحوی از پولس انتقاد کردند که گویی سگی است که فقط از دور پارس می‌کند. او را متهم کردند که در مواجهه با مشکلات، پا پس می‌کشد.

د. که در حضور شما «زبونم» امّا به دور از شما «جسور»: یک شخص به چه صورت می‌تواند در برهه­های دیگر در حضور شما «زبون» امّا به دور از شما «جسور» باشد؟ آیا این ضد و نقیض نیست؟ این به هیچ‌وجه متناقض نیست. آنها که نمی­توانند ببینند که زبونی و جسارت می­تواند در یک شخص وجود داشته باشد، از حیات عیسی اطلاع کافی ندارند.

۲. آیۀ (۲) پولس امید دارد که قرنتیان رفتار خود را در مورد او در جایگاه یک رسول تغییر داده تا قادر باشد با مهربانی از آنها دیدار کند، نه با سخت­گیری.

و التماس می‌کنم که به هنگام آمدنم نزد شما ناگزیر نباشم با کسانی که می‌پندارند ما با میزان‌های این دنیا زندگی می‌کنیم، با جسارت بسیار عمل کنم.

الف. ناگزیر نباشم با کسانی با جسارت بسیار عمل کنم: برخی به ما یادآوری می­کنند که ما نمی­بایست گمان کنیم که تمامیِ مسیحیان قرنتس دیدگاه نامطلوبی در مورد پولس داشته‌اند. شاید تنها اقلیتی بوده‌اند که صدای خود را به گوش دیگران می‌رساندند.

ب. با کسانی که می‌پندارند ما با میزان‌های این دنیا زندگی می‌کنیم: این وَجه دیگری از افتراهایی است که توسط بعضی از مسیحیان قرنتس به پولس زده شده است. آنها بیان داشتند که او مردی است که با میزان‌های این دنیا زندگی می‌کرد.

یک) او به‌خاطر مغایرت میان ملایمت و سخت­گیری­اش در این عمل مورد اتهام قرار گرفته است.

ج. در قسمت پیش رو، پولس از حوزۀ اختیار رسالت خود دفاع می­کند. حائز اهمیت است تا ببینیم که درک پولس از حوزۀ اختیار رسالت خود به چه اندازه برای او اساسی بوده است. امروزه، انگارهٔ اقتدار رسالت به دست بسیاری که مدعیِ «رسول» بودن هستند، بی‌ارزش شده است.

۳. آیات (۳-۶) آیا پولس برطبقِ نفس خدمت می‌کند؟

زیرا هرچند در این دنیا به سر می‌بریم، امّا به روش دنیوی نمی‌جنگیم. چرا که اسلحۀ جنگ ما دنیوی نیست، بلکه به نیروی الهی قادر به انهدام دژهاست. ما استدلال‌ها و هر ادعای تکبّرآمیز را که در برابر شناخت خدا قد علم کند ویران می‌کنیم و هر اندیشه‌ای را به اطاعت از مسیح اسیر می‌سازیم. و در حالِ آماده‌باش هستیم، تا وقتی اطاعت خودِ شما کامل شود، هر نااطاعتی را به مجازات رسانیم.

الف. زیرا هرچند در این دنیا به سر می‌بریم: پولس اقرار می­نماید که او براساس معیار‌های دنیا به مفهومی که تمامی ما زندگی می­کنیم، زندگی می­کند. او انسانی از جنس گوشت و خون است، و با همان مسائلی که مسیحیان قرنتس با آنها سروکار داشتند، دست و پنجه نرم می‌کرد. با این وجود، پولس در نظر دارد به‌صراحت بگوید که او به روش دنیوی نمی‌جنگد.

ب. چرا که اسلحۀ جنگ ما دنیوی نیست: زمانی که پولس نبرد می‌کرد، اسلحه‌های او نه مادی بلکه روحانی و مناسب جنگ روحانی بودند.

یک) اسلحه­های دنیوی که پولس آنها را نمی­پذیرد، اسلحه­های مادی همچون شمشیرها و نیزه­ها نبودند. اسلحه­های دنیوی که او آنها را رد کرد، شیوه­های مَکارانه و فریبکارانه‌ای بود که حریفانش به کار می­بردند. پولس از صلاحیت رسالت خود با اسلحه­های دنیوی­ای که سایرین به کار می­گرفتند، دفاع نمی‌کرد.

دو) پولس در افسسیان باب ۶، سلاح­های روحانی که به کار برده بود را فهرست می­نماید: کمربند راستیِ، زره پارسایی، نعلین انجیل، سپر ایمان، کلاهخود نجات، و شمشیر روح. برای اتکا بر این اسلحه­ها در عوض شیوه­های دنیوی، ایمان به خدا مورد نیاز بود. اما در حقیقت این اسلحه­ها نیروی الهی قادر به انهدام دژهاست.

سه) مسیحیان قرنتس تمایل داشتند که جهت نبرد مسیحی به اسلحه­های دنیوی اتکا کنند و آنها را بسِتایند:

·     در عوض کمربند راستی، با فریب نبرد می‌کردند.

·     در عوض زره پارسایی، با تصویری از کامیابی نبرد می‌کردند.

·     در عوض کفش انجیل، با چرب‌زبانی نبرد می‌کردند.

·     در عوض سپر ایمان، با آگاهی از قدرت نبرد می‌کردند.

·     در عوض کلاهخود نجات، با ریاست بر صاحبین اقتدار نبرد می‌کردند.

·     در عوض شمشیر روح، با طرح­ها و دستورات انسانی نبرد می‌کردند.

چهار) هنگامی که عیسی به جهت نجات ما نبرد کرد، به اسلحه­های روحانی اتکا نمود. فیلیپیان ۶:۲-۸ این رویداد را شرح می­دهد: «او که همذات با خدا بود، از برابری با خدا به نفع خود بهره نجست و ذات غلام پذیرفته، به شباهت آدمیان درآمد و چون در سیمای بشری یافت شد خود را خوار ساخت و تا به مرگ حتی مرگ بر صلیب مطیع گردید. پس خدا نیز او را به غایت سرفراز کرد و نامی برتر از همه نام‌ها بدو بخشید.» شیوۀ دنیوی و انسانی چیره شدن، غالب آمدن، فریب و مانور دادن است. شیوۀ روحانی، به روش عیسی، آن است که خود را فروتن سازید، نسبت به خود بمیرید، و اجازه دهید خدا نیروی رستاخیزش را در درون شما نمایان سازد.

پنج) «جدا از احیا و تولد دوباره در کلیسا، ما نبردی محکوم به شکست را مبارزه می­کنیم، از آن‌رو که در سطوح نفسانی مقاومت می‌کنیم.» (ردپث)

شش) اسلحه­های روحانی ما مورد تمسخر دنیا قرار می‌گیرند، اما نیروهای شیطانی از آنها هراسانند. زمانی که ما با اسلحه­های روحانی حقیقی نبرد می‌کنیم، آن زمان هیچ قلمرو یا نیرویی نمی­تواند در مقابل ما ایستادگی نماید. «همانطور که بزاق خارج شده از دهان انسان اژدها را می‌کشد، آنچه از دهان خادمین وفادار خدا خارج می‌شود نیز تصورات شریرانه و استدلال دنیوی را از بین می‌برند، که مانند سپاه شیاطین در ارتباط تنگاتنگ با آن مارِ کهن‌سال هستند.» (جان تِرَپ)  

ج. انهدام دژهاست: دژها در این بستر، افکار و ادراک غلط هستند، که ناقضِ معرفت راستین از خدا و ذات او هستند. این دژها توسط استدلال‌ها و هر ادعای تکبّرآمیز که در برابر شناخت خدا قد علم کند، ابراز می­گردند.

یک) اِتِکا بر شیوه­های جسمانی و عادت به اندیشۀ دنیوی، دِژی راستین است و با سرسختی ریشه­هایی عمیق در دل و ذهن انسان می­دواند و تمامی اقدامات و اندیشه­های ما را دگرگون می­سازد. دست کشیدن از اندیشه­ای که به چیزها و شیوه­های این دنیا بَها می‌دهد، دشوار است، اما نیروی خدا در حقیقت می‌تواند این دژها را در هم بشکند.

دو) در سرزمین پولس یعنی کیلیکیه، نزدیک به پنجاه سال پیش از به دنیا آمدنش، ارتش رومیان تعداد زیادی از قلعه­های سنگی­ را نابود کردند تا دزدان دریایی را که به آن قلعه­ها گریخته بودند، مغلوب سازند. شاید پولس ویرانه­ها را مشاهده نموده و به جنگی که برای ویرانیِ آن قلعه­ها نیاز بود، فکر کرده بود.

سه) ردپث (Redpath) دربارۀ شیوه­ای کاربردی جهت نبرد با اسلحه­های روحانی و ویران ساختنِ یک قلعه می‌نویسد: «هنگامی که فکری به ذهن کسی خطور می‌کند و گفته می‌شود که فلانی فلان حرف را زده و بر ما بی‌مهری روا داشته و انتقادی از ما شده است، نفس می‌گوید که باید دست به ضد حمله زد، اما روحانیت تشخیص می‌دهد که هر کس هر چه بگوید، ذره‌ای از بدی حقیقی که شخص بر خود دارد نیست. بنابراین، دلیلی ندارد که دست به ضد حمله بزنیم بلکه یک دلیل خوب هست که می‌توانیم تسلیم شویم و فراموش کنیم.»

چهار) خدا را شکر که دژ را می­توان ویران کرد! کلارک با حیرت یک دژ که در طول تاریخ ویران گشته است را روایت می­کند: «به همان شیوۀ تعالیم اصلاحات، مقتدر به‌واسطۀ خدا، همۀ نظام وابسته به پاپ ویران گشت منهدم و به اسیری گرفته شد؛ و در عوض فرمانبرداری از پاپ، قائم مقامِ دروغین خدا بر روی زمین، فرمانبرداری از مسیح، در جایگاهِ یگانه سر کلیسا، برقرار شد، علی‌الخصوص در بریتانیای کبیر، مکانی که هنوز در آن سلطه دارد. خدا را حمد باد! خداوند قادر متعال حکومت می­نماید!» (آدام کلارک)

د. استدلال‌ها و هر ادعای تکبّرآمیز را که در برابر شناخت خدا قد علم کند: شیوه و رفتار مادی و دنیوی، استدلال‌هایی بر علیه ذهن و شیوه­های خدا هستند. آنها در نظر دارند با خدا مباحثه کنند و بیان می­دارند که شیوۀ بهتری در اختیار دارند. آنها خود را در برابر شناخت خدا می­ستایند. آنها خود را زرنگ­تر، کارکشته­تر، مؤثرتر، نیرومندتر از شیوه­های خدا می‌دانند. ذهن­های نفسانی و دنیوی فکر می­کنند بیش از خدا می­فهمند.

یک) ما باید به خود تذکر دهیم که پولس در بین مسیحیان در مورد اندیشۀ نفسانی و دنیوی سخن می­گوید. او در این قسمت دربارۀ دنیا سخن نمی­گوید، بلکه دربارۀ مسیحیان قرنتس سخن می­گوید. آنها افرادی بودند که دژهایی در ذهن و دلشان داشتند. آنها بر علیه ذهن و شیوه­های خدا استدلال می‌آوردند. آنها به هر ادعای تکبّرآمیز که در برابر شناخت خدا قد علم می‌کرد، محکم می‌چسبیدند. ما اگر گمان کنیم علاقه به فریب، تصویر کامیابی، چرب زبانی، فکر قدرت، تسلط بر حوزۀ اختیار و طرح­ها و دستورات انسانی تنها مشکلاتی در میان غیرایمانداران است، آن نکته را به تمامی اشتباه درک کرده‌ایم. پولس با این نیت و ذهنیت در کلیسا برخورد کرد.

دو) «زیرا هیچ‌چیز به اندازۀ حکمت دنیوی با حکمت روحانیِ خدا ضدیت ندارد، و هیچ‌چیز به اندازۀ توانایی ذاتیِ انسان با فیض او ضدیت ندارد.» (کالوین)

ه‍. هر اندیشه‌ای را به اطاعت از مسیح اسیر می‌سازیم: برای مبارزه با این شیوۀ اندیشه و رفتار دنیوی، تفکرات ما می­بایست اسیر شوند و به اطاعت از عیسی درآیند.

یک) زمانی که ما آغاز به اندیشیدن به این شیوۀ دنیوی می­کنیم، بایستی تفکرات خود را تمام کرده، در عیسی بر آنها چیره گردیم و با این دنیا وفق نیابیم، بلکه با نو شدن ذهن خود دگرگون گردیم. (رومیان ۲:۱۲)

دو) نخستین عمل پولس خطاب به اندیشۀ دنیوی و نفسانی مسیحیان قرنتس، سبب شد آنها از پولس متنفر شوند و به حقانیت رسالت او شک کنند. اما اصل مطرح شده توسط پولس کاربردی بسیار گسترده­تر دارد. ما قربانیان ناتوان افکار خود نیستیم. ما می­توانیم تفکرات خود را متوقف کرده، هر اندیشه‌ای را به اطاعت از مسیح اسیر ‌سازیم. افکار شهوت، افکار خشم، افکار ترس، افکار حرص و طمع، افکار تلخ، افکار اهریمنی آنها قسمتی از هر اندیشه‌ای هستند که امکان دارد و بایست به اطاعت از مسیح اسیر شوند.

سه) امکان دارد فردی مخالفت کند و بگوید: «من در نظر ندارم تفکراتم اسیر هیچ‌کسی باشند. می‌خواهم تفکراتم اسیر عیسی باشند. می‌خواهم تفکراتم رَها باشند.» این مسئله دست ‌کم در دو نکته نادرست است. ابتدا، شما از آنِ کسی هستید، ما یا به عیسی خدمت می­کنیم یا به شیطان. دوم، اگر مسیحی هستید، اموال بازخرید شدۀ عیسی‌مسیح هستید. شما از آنِ او هستید. اول قرنتیان ۱۹:۶-۲۰ این موضوع را به این صورت بیان می‌کند: «آیا نمی‌دانید که بدن شما معبد روح‌القدس است که در شماست و او را از خدا یافته‌اید، و دیگر از آنِ خود نیستید؟ به بهایی خریده شده‌اید، پس خدا را در بدن خود تجلیل کنید.»

و. و در حالِ آماده‌باش هستیم تا هر نااطاعتی را به مجازات رسانیم: پولس حاضر بود تا با مسیحیان قرنتس برخورد کند و اگر خودشان دژها را نابود نمی‌کردند، او این کار را در میان آنها انجام می‌داد.

یک) بسیاری از مفسرین گمان می­کنند جملۀ هر نااطاعتی را به مجازات رسانیم از محاکمۀ نظامی رومیان گرفته شده است. پولس می­فرماید: «تمامی ما در این جنگ همراه با هم سرباز هستیم، و من حاضرم تا به اندازه­ای فرمانبرداری را به میان این سربازان بیاورم.»

دو) وقتی اطاعت خود شما کامل شود: پولس هیچ ارجحیتی را در مقابله با سرکشی نمی‌بیند، تا وقتی که آنها از عیسی فرمان ببرند. او به آنها که در نظر دارند از اسلحه­های دنیوی کناره گیرند، فرصت می­دهد تا این کار را بکنند. سپس، او پیش می­آید تا سرکشیِ آنها را که از آن اسلحه­های دنیوی کناره‌گیری نمی­کنند، تنبیه نماید.

سه) «پولس رسول اینجا برای همهٔ کلیساهایی که اعضایی با رفتار و منشی ناشایست دارند، الگو و نمونه‌ای تهیه دیده است. این الگو توصیه می‌کند که در طرد کردن آنها عجول نباشند، بلکه روشی تدریجی را پیش گیرند. چنین روشی تأکید بر طریق‌های ملایم و منصف دارد تا آنکه به‌سادگی قابل اصلاح است را برگردانند. تنها کسانی که از اصلاح شدن سر باز می‌زنند، باید با مجازاتی روبه‌رو شوند، که باید هدف از آن حرمت نهادن و جلال دادن خدا باشد.» (پوول)

۴. آیۀ (۷) مسیحیان قرنتس به ظواهر، اتکایی نفسانی داشتند.

شما تنها به ظواهر می‌نگرید. اگر کسی اطمینان دارد از آنِ مسیح است، باید در نظر داشته باشد که ما نیز به همان اندازه از آنِ مسیحیم.

الف. شما به ظواهر می‌نگرید؟ پولس مشکل را از دردسر­سازان قرنتس می‌داند. آنها تنها به ظاهر نگاه می‌کردند و پولس از نظر ظاهری ضعیف به نظر می‌آمد و فردی چشم‌گیر نبود.

یک) گویا پولس از نظر ظاهری آنچنان چشم‌گیر نبود. این توصیفی است از پولس که از دست­نوشتۀ قرون اولیه مسیحیت، شاید حدود سال ۲۰۰، گرفته شده است: «مردی با جثه‌ای ظریف، سری کچل، پایی شَل، اما بدنی چالاک با ابروان به هم پیوسته و بینی‌ای تقریباً کج.» (به نقل از کروز) اگر حتی بخشی از این شرح از پولس صحت داشته باشد، او به هیچ وجه ظاهری جذاب نداشت.

دو) «چون پولس در قابلیت‌هایی که به‌طور معمول در بین فرزندان دنیا تحسین می‌شوند، پیشرفتی نکرد، او به‌عنوان فردی معمولی منفور بود.» (کالوین)

سه) اما آنها تنها پولس را در ظاهر و به‌طور سطحی درک می­کردند. حرف کسانی که پولس را مورد نکوهش قرار می‌دادند این بود که با دو پولس روبه‌رو هستند. یکی پولسی بود که در نامه‌ها عرضه می‌شد و دیگری خود پولس -آنها تنها شناختی شخصی از پولس داشتند.

ب. اگر کسی اطمینان دارد از آنِ مسیح است، ما نیز به همان اندازه از آنِ مسیحیم: پولس می­گوید: «اگر مدعی هستید که از آنِ عیسی‌اید، به خود بنگرید. شاید ظاهری آنچنانی نداشته باشد اما با این حال متعلق به عیسی هستید. پس ما نیز متعلق به عیسی‌ایم.»

یک) هیچ‌کدامِ ما دوست نداریم که به صِرف ظاهر قضاوت شویم. اغلب می‌خواهیم که مردم درون دلِ ما را ببینند. با این حال، مسیحیان قرنتس چیزی را که برای خود خواستار بودند، برای پولس نمی‌خواستند.

دو) پولس نمی‌گوید که سنجیدن صلاحیت یک رسول غلط است، اما قرنتیان از سنجشی غلط استفاده می‌کردند. آنها تنها از روی ظاهر داوری می‌کردند.

۵. آیات (۸-۱۱) دیدگاه پولس دربارهٔ اقتدار خود به‌عنوان یک رسول.

زیرا سرافکنده نخواهم شد حتی اگر اندکی بیش از اندازه به اقتداری فخر کنم که خداوند نه برای ویرانی بلکه برای بنای شما به ما داده است. نمی‌خواهم به نظر آید که می‌کوشم با نامه‌های خود شما را بترسانم، زیرا بعضی می‌گویند: «نامه‌های او وزین و قوی است، امّا حضورش ضعیف و بیانش رقّت‌انگیز.» آنها که چنین می‌گویند باید بدانند که هرآنچه در غیاب خود در نامه‌هامان می‌گوییم، همان را به هنگام حضور، به عمل خواهیم آورد.

الف. حتی اگر اندکی بیش از اندازه فخر کنم: گویا پولس از نوشتن در مورد اقتدارش معذب است. این مسئله به آن خاطر است که او مردی فروتن و خدا‌دوست است. او در این قسمت به شکلی مبالغه­آمیز و نزدیک به کنایه فخر را به کار می­برد تا نشان دهد که ترجیح می­دهد دربارۀ اقتدارش سخن نگوید؛ برای او حسی همچون «خودستایی» دارد. پولس می‌فهمد که به چه میزان بهتر می­بود اگر مسیحیان قرنتس صلاحیت او را به رسمیت بشناسند، تا مجبور نباشد اندکی بیش از اندازه دربارۀ آن فخر کند.

ب. که خداوند نه برای ویرانی بلکه برای بنای شما به ما داده است: پولس می‌فهمد که عیسی تنها به یک علت در کلیسا صلاحیت می­بخشد. او این عمل را به منظور گردآوریِ ایمانداران می­کند، نه جهت نابودی آنها.

یک) این امر دربارۀ هر درجه­ای از صلاحیت که خدا بخشیده است، صحت دارد. در کلیسا، در خانه، در محل کار و در حکومت، خدا درجاتی از اقتدار و فرمان‌برداری قرار داده است. او این کار را جهت بنا کردن قرار داد، نه به منظور ویرانی.

ج. نمی‌خواهم به نظر آید که می‌کوشم با نامه‌های خود شما را بترسانم، زیرا بعضی می‌گویند: «نامه‌های او وزین و قوی است، امّا حضورش ضعیف و بیانش رقّت‌انگیز.» آنها که در میان مسیحیان قرنتس پولس را دوست نداشتند، حس می‌کردند که «مدارکی» برضد او در اختیار دارند. «مدارک» آنها این بود که پولس به نظر در نامه‌های خود سرسخت می­آمد، اما حضورش در اصل ضعیف و ناشایست بود. از آن‌رو آنها این مسئله را همچون «مدرک» به کار گرفتند تا او را به‌خاطر ناتوانی و دو رویی خوار بشمارند.

یک) خطای بزرگ آنها تنها در اتکا بر ظواهر بود. تنفر ورزان به پولس تنها با نگاه به ظاهر او، گفتند: «حضورش ضعیف است». آنها تنها با شنیدن سبک و نحوۀ بیانِ موعظه­های او، نه بر مبنای خود پیغام، دربارۀ پولس گفتند: «بیانش رقّت‌انگیز است».

دو) فروتنی و تکیۀ کامل او به نیروی خدا در عوض نیروی خود، کنار نامه‌های قوی او، بر ضدش به کار گرفته شد. آنها می‌گفتند که پولس همچون سگی است که از دور دیوانه­وار پارس می­کند، اما در مواجهۀ رو در رو، یک بزدل است.

سه) از چیزی که از خدمت پولس در کتاب اعمال رسولان می‌دانیم، درک آنکه دریابیم چرا باید کسی دربارۀ او بگوید: «حضورش ضعیف و بیانش رقّت‌انگیز است» دشوار است. اما شاید پولس در مدت زمان حضورش در میانِ مسیحیان قرنتس بسیار بیمار شده باشد و امکان دارد وضعیتش او را به این صورت نشان داده باشد.

چهار) در همین حین، موقت یا دائم بودن توانایی سخنوری پولس در حضورش یا سخنوری، برای پولس مهم نبود. او می‌دانست که ضعیف است، و همین ضعف او فرصتی برای عمل کردن نیروی خدا بود.

د. آنها که چنین می‌گویند باید بدانند: پولس با صراحتی بی­نقص خطاب به متنفرین از خود، چنین می‌نویسد: «اگر خواهانِ پولس سخت­گیر هستید، پس او را خواهید دید. من با همۀ اقتداری که در نامه­هایم ابراز داشته‌ام، به حضور شما می­آیم.» اگر مسیحیان قرنتس آگاه می‌بودند که به چه اندازه جدیت دارد، این نامه را همچون اخطاری رسمی می‌پذیرفتند.

یک) دردسرسازان در بینِ مسیحیان قرنتس احتمالاً خواهان پولسی بودند که همواره مهربان باشد، پولسی که بتوانند به او به آسانی تنفر ورزند و دستور بدهند. هرچند، اگر آنها دگرگون نمی­گشتند، شاید پولسی نزد آنها می‌رفت که همیشه شدت عمل داشت.

معیارهای درست و نادرست خدمت.

۱. آیۀ (۱۲) معیار نادرست خدمت.

ما جرأت نمی‌کنیم خود را از زمرۀ کسانی بشماریم یا با کسانی قیاس کنیم که خودستایند. چه نابخردانه است که آنها دربارۀ خویشتن با میزان‌های خودشان قضاوت می‌کنند و خود را با خود می‌سنجند.

الف. ما جرأت نمی‌کنیم خود را از زمرۀ کسانی بشماریم یا با کسانی قیاس کنیم که خودستایند: مخالفان و منتقدان پولس در بین مسیحیان قرنتس هر که بودند، به یقین خود را بسیار دستِ بالا می‌دانستند. پولس به هیچ طریقی خود را با این قوم دنیوی و مادی در یک زمره قرار نمی­دهد، یا قیاس نمی­نماید.

یک) افراد زیادی هستند که آماده­اند تا خود را بستایند؛ اغلب آنها این کار را به صورت عمومی انجام نمی‌دهند، بلکه به شِکل خصوصی در ذهن خود چنین می‌کنند. «همچنین سرشار از تکبر و خود­فریفتگی هستند؛ آنها در خود به دنبال دستاوردهایی هستند که خود‌پسندی‌شان به‌زودی آن را آشکار می‌کند؛ چرا که از آن منظر واقعیت و خیال، یکی است.» (کلارک)

دو) «اوه، دعا کن تا از این قلۀ نوک­تیزِ مهلک تجلیلِ نفس محفوظ بمانی. به شریعت بی­نقص آزادی بنگر، و به خدا نزدیک شو. هرچه بیشتر به خدا نزدیک‌تر گردیم، فساد بیشتری را در مغز استخوان‌هایمان می­یابیم.» (تِرَپ)

ب. دربارۀ خویشتن با میزان‌های خودشان قضاوت می‌کنند و خود را با خود می‌سنجند: این امر شرح می‌دهد که چرا منتقدان نفسانی پولس در قرنتس می­توانستند به این میزان خود را دست بالا بگیرند. در شیوۀ اندیشیدن دنیوی‌شان بسیار ساده خود را با خود می‌سنجند و تنها دربارۀ خود با میزان‌های خود قضاوت می‌کنند.

یک) این دو معنا دارد. نخست، بدان معناست که خود را معیار سنجشِ دیگران بگذارید. دوم، بدان معناست که سایرین را معیار سنجش خود بگذارید.

دو) این دست‌کم به دو علت نادرست بود. نخست اینکه به نظر نمی‌رسید در میان مسیحیان قرنتس افراد فوقِ روحانی وجود داشته باشند که بتوان خود را با آنها مقایسه کرد. اگر کسی روحانی‌ترین شخص قرنتس خوانده می‌شد، تمجیدی والا از او به حساب می‌آمد. دوم، کار غلطی بود چون تنها طبق معیار انسانی سنجش را انجام می‌داد و بر ظاهر تمرکز می‌شد. وقتی می‌گذاریم که روح‌القدس به‌واسطه کلام خدا سنجش را انجام دهد، ما را طبق معیار خدا می‌سنجد و بر دل می‌نگرد.

سه) این امر امروزه باید برای شبان‌ها و رهبران کلیسا توضیح داده شود: از سنجش خود توسط خود دست بکشید. از قیاس خود در میان خود دست بکشید. اگر از نظر ظاهری کامیاب­تر باشیم، نباید خود را معیار سنجش سایرین قرار دهیم، از آن‌رو که حس می­کنیم نسبت به آنها والاتر هستیم. از سوی دیگر، نباید سایرین را معیار سنجش خود بگذاریم، از آن‌رو که حس می­کنیم از نظر ظاهری ناکام مانده­ایم، و آنها از این نظر کامیاب‌تر هستند.

ج. نابخردانه: این تحلیلی ساده از جهت­گیری قرنتیان است که دربارۀ خود با معیارهای خودشان قضاوت می‌کنند و خود را با خود می‌سنجند. این امر خردمندانه نیست. این امر زیرکانه نیست. این امر از خدا نیست.

۲. آیات (۱۳-۱۶) معیار صحیحِ خدمت.

ولی ما نه بیش از حدِ مجاز، بلکه در حدودی فخر می‌کنیم که خدا برایمان معین کرده است، حدودی که شما را نیز در بر می‌گیرد. ما از حدود خود پا فراتر نگذاشته‌ایم، چنانکه گویی هرگز نزد شما نیامده باشیم. زیرا نخستین کسانی بودیم که انجیل مسیح را به شما رساندیم. ما به آنچه دیگران انجام داده‌اند فخر نکرده، از حدود خود تجاوز نمی‌کنیم. امید ما این است که هر چه ایمان شما بیشتر رشد می‌کند، دامنۀ فعالیت ما در میان شما نیز گسترده‌تر شود، تا بتوانیم انجیل را در سرزمین‌هایی فراسوی شما بشارت دهیم. زیرا نمی‌خواهیم به کاری فخر کنیم که پیشتر، و آن هم در قلمرو شخصی دیگر انجام شده است.

الف. در حدودی که خدا برایمان معین کرده است: اقتدار پولس در کلیسا نامحدود نبود. خدا به او حدودی از اقتدار را عطا کرده بود و آن حدود در برگیرندۀ مسیحیان قرنتس هم می­شد، به ویژه از آن‌رو که آن کلیسا را بنیان نهاده بود (کسانی بودیم که انجیل مسیح را به شما رساندیم).

یک) ذهنیت حدودی… معین از خطوطی گرفته می­شود که مختص به دوندگان در یک مسابقه بوده است. قرنتیان این را می‌‌دانستند از آن‌رو که آنها شیفتۀ مسابقات بودند و بازی‌های معروف ایسْمیَن را در قرنتس برپا می­کردند. پولس می‌گوید: «من درحال دویدن در مسیر مسابقۀ خود هستم، نه در مسیر شخصی دیگر.»

دو) همۀ عطایای خدا حدودی دارند. برای شخص دارای صلاحیت حائز اهمیت است که از آن صلاحیت خارج از حدود استفاده نکند، و برای شخص تحت آن صلاحیت حائز اهمیت است که صلاحیتی را که تحت آن قرار دارد، به رسمیت بشناسد.

ب. هر چه ایمان شما بیشتر رشد می‌کند، دامنۀ فعالیت ما در میان شما نیز گسترده‌تر شود: همانگونه که مسیحیان قرنتس در ایمان ترقی می­کردند، کلیسای آنها رشد می­کرد و تعداد زیادی کلیساها را برپا می‌کردند. این موضوع، در همین راستا، حدود صلاحیت پولس را گسترده­تر می­سازد.

ج. به آنچه دیگران انجام داده‌اند… نمی‌خواهیم به کاری فخر کنیم که در قلمرو شخصی دیگر انجام شده است: چرا پولس بر این نکته پافشاری می‌کند که در قلمرو شخص دیگری اقتدار نداشته و نخواهد داشت؟ احتمالاً به آن خاطر که رقبای او در بین مسیحیان قرنتس دقیقاً آنگونه رفتار کردند. آنها کوشیدند به کاری فخر کنند که در قلمرو شخصی پولس انجام شده بود.

یک) به جای آن، اشتیاق پولس بشارت انجیل در سرزمین‌هایی دیگر بود (انجیل را در سرزمین‌هایی فراسوی شما بشارت دهیم). او نمی‌خواست که بر بنیانی که دیگری بنا داشته، چیزی اضافه کند و نمی‌خواست وارد حوزهٔ اختیارات دیگری شود.

دو) «اینکه انسانی در فعالیت‌های انسانی دیگر دخالت کند، و با تفرقه‌افکنی و ایجاد شک و تردید در بین مسیحیان، آنها را پریشان کرده و متفرق سازد، تا شاید بتواند گروه را به راه خود بکشاند، ذلیل، منفور و گناهکارانه است… این شرارتی است که در همۀ دوره­های کلیسا حاکم بوده است؛ اکنون نیز حدودی از آن در دنیای مسیحیت باقی است و مسیحیت به‌خاطر آن، بی­آبرو گشته است.» (کلارک)

۳. آیات (۱۷-۱۸) اهمیت ستایش خداوند.

پس «هر که فخر می‌کند، به خداوند فخر کند.» زیرا نه آن که خودستایی کند پذیرفته می‌شود، بلکه آن که خدا او را بستاید.

الف. هر که فخر می‌کند، به خداوند فخر کند: با به‌کارگیریِ این نقل‌قول از ارمیا ۲۴:۹، پولس مسیحیان قرنتس­ که جلال خود را در پولس یا برضد پولس دریافتند، نکوهش می­نماید. پولس تمام آنها را کنار می­زند، و نشان می‌دهد که ما نباید در خود و در سایرین یا برضد دیگری فخر کنیم -ما تنها بایستی به خداوند فخر کنیم.

یک) شاید پولس در نظر داشت که به آنها تلنگری بزند تا مضمون نقل‌قولش از کتاب ارمیا را به یاد آورند: بنابراین خداوند اینچنین می­فرماید: «حکیم به حکمت خویش فخر نکند و مرد نیرومند به نیروی خود نَنازد و دولتمند به دولت خویش نبالد. بلکه هرکه فخر می‌کند به این فخر کند که فهم دارد و مرا می‌شناسد و می‌داند که من یهوه هستم که محبت و عدالت و انصاف را در جهان به جا می‌آورم. زیرا از این چیزها لذت می‌برم.» (ارمیا ۲۳:۹-۲۴) مسیحیان قرنتس آن دسته از افرادی بودند که در عوض فخر به خداوند، به دنبال فخر به حکمت، قوت و دولتمندی بودند.

دو) موضوع عظیم در فخر به خداوند آن است که همواره می­توانیم به آن عمل کنیم. هیچ فردی به‌قدری والا نیست که نتواند به خداوند فخر کند. هیچ فردی به‌قدری خوار نیست که نتواند به خداوند فخر نماید. ما همگی می­توانیم به خداوند فخر کنیم!

ب. زیرا نه آن که خودستایی کند پذیرفته می‌شود، بلکه آن که خدا او را بستاید: اهمیتی ندارد که شما به چه صورت در مورد دستاوردهای خود سخن می‌گویید. آنچه که خدا دربارۀ ما می­فرماید حائز اهمیت است، و برجای خواهد ماند.

یک) پولس خواهانِ احترام مسیحیان قرنتس بود، اما آن را به‌خاطر خودشان خواستار بود، نه به‌خاطر خودش. او می‌دانست که آنها با نپذیرفتن پولس به بلوغ و رشد روحانیِ خود صدمه می­زنند. اما پولس دربارۀ خودش، از تأییدی که از طرف خداوند می‌آمد، خرسند بود. اینجاست که هر مسیحی، و به‌خصوص هر فردی که در حال خدمت است، می­بایست در آن قرار بگیرد. تحسین یا تصدیق خود عملی پرمخاطره است.

دو) «در کلیسای مسیحی، به‌راستی، تحسین خود را می­بایست به‌عنوان نشانه‌ای از عدم صلاحیت در نظر گرفت.» (هیوز)