Search
Close this search box.

فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!

دوم قرنتیان باب ۵ – سفیرانِ مسیح

سرنوشت مسیحیان.

 

۱. آیۀ (۱) وجود ما در جهان پیش رو.

اینک می‌دانیم هر گاه این خیمۀ زمینی که در آن سکونت داریم فرو ریزد، عمارتی از خدا داریم، خانه‌ای ناساخته به دست و جاودانه در آسمان.

الف. اینک می‌دانیم: پولس رنج جزئی و گذرای ما را با جلالی ابدی­ بس فزون‌تر و چیزهایی که دیدنی و گذرا هستند با چیزهایی که نادیدنی و ابدی هستند مورد مقایسه قرار داده است (دوم قرنتیان ۱۷:۴-۱۸). حال پولس بیشتر از منظر زمینی و ابدی این امر را مورد قیاس قرار می‌دهد.

یک) در این گفتمان، پولس به اندازهٔ کافی شهامت دارد که بیان کند: «می‌دانیم.» مسیحیان می­توانند بدانند که دنیای فراتر از این جهان به چه شکل است، زیرا می‌دانیم که سخن ابدی خدا چه می­فرماید.

دو) «نه اینکه چنین فکر کنیم یا بدان امید داشته باشیم؛ این والاترین نقطهٔ ایمان است، ظفرِ توکل؛ همانطور که لَتیمِر (Latimer) می‌گوید، خوراک لذیذ ضیافت وجدان نیک است. در این ضیافت تنها خوراک‌های لذیذ دیگر نیز سِرو می‌شود، اما سماطِ اصلی این است.» (تِرَپ)

ب. این خیمۀ زمینی: پولس جسم ما را همچون خیمه­ها در نظر می­گیرد ـ ساختارهایی گذرا که نمی­توان به آنها همچون تمامیت یک شخص نگریست. اگر خیمه فرو ریزد، ما همچنان اُمیدی ابدی داریم: عمارتی از خدا داریم، خانه‌ای ناساخته به دست و جاودانه در آسمان.

یک) فرو ریزد همان واژه­ای است که برای «نقش بر زمین کردنِ یک خیمه» به کار می­رود. یک روز، خدا «خیمه را نقش بر زمین خواهد کرد» و هر کدام از ما عمارتی تازه از خدا دریافت خواهیم کرد، جایی برای زندگی در آن برای همۀ ابدیت.

دو) «بسیاری از مردم در ترسی عظیم از آینده هستند، با این‌حال، در این قسمت پولس بدترین رویدادی که امکان دارد برایش رخ دهد را با چنان خرسندی­ای می­نگرد که آن را به چیزی بدتر از نقش بر زمین کردنِ خیمه،‌ مانند می‌کند، چیزی که در حال انتقال به جهت سکونت در آن برای یک فصل بود.» (اسپرجن)

سه) منظور این است که ما فراتر از جسم هستیم و شرح می‌دهد که چرا پولس می­تواند همۀ درد و سختیِ موجود در بدن خود را در سنجش با جلال ابدی، رنجی جزئی و گذرا در نظر گیرد. اشتباه است که بگوییم «تَن من، همان من نیست.» در حقیقت، تَن من، من است، اما فقط قسمتی از من. منِ بسیار بیشتری از این بدن باقی مانده است.

ج. خانه‌ای ناساخته به دست و جاودانه در آسمان: تَن­های بعدیِ ما ناساخته به دست هستند. خدا به‌طور خاص آن­ها را مطابق با محیط ابدی و آسمانی خلق می­کند؛ آنها جاودانه در آسمان هستند.

یک) عیسی فرمود، «در خانۀ پدرم، منزل بسیار است؛ پس به شما می­گویم، من می­روم تا مکانی را برای شما مهیا سازم.» (یوحنا ۲:۱۴) بر مبنای جمله‌بندی در زبان یونانی باستان، واژۀ مناسب برای منزل بهتر است «مکان اقامت» یا «جایی برای ماندن» ترجمه شود. اما با در نظر گرفتن سرشتِ خدا، بهتر است منزل ترجمه شود. این عمارتی از خدا خانه‌ای ناساخته به دست و جاودانه در آسمان، مکانی پرجلال برای اقامت خواهد بود، عمارتی برای تمام ابدیت. با این همه، عیسی از وقتی که به سوی آسمان­ صعود کرد، آن جایگاه را برای ما مهیا ساخته است.

دو) رستگاری تنها برای جان یا روح نیست، بلکه برای بدن نیز هست. رستاخیز شیوه­ای است که خدا بدن­های ما را نجات می­دهد. ما بدنی تازه و پرجلال داریم که در پیش روست. «پارسایان وامانده و خسته در قبرهایشان گذاشته می­شوند؛ اما به همین منوال بر نخواهند خاست. آنها با ابرویی چین خورده، گونه­ای گود افتاده، پوستی چروک به آنجا می­روند و زیبا و شکوهمند، بر خواهند خواست.» (اسپرجن)

۲. آیات (۲-۴) عطش ما برای بدنی آسمانی.

و به‌راستی که در این خیمه آه می‌کشیم، زیرا مشتاق آنیم که مسکن آسمانی خود را در بر کنیم، چرا که با در بر کردنش، عریان یافت نخواهیم شد. زیرا تا زمانی که در این خیمه هستیم با گرانباری آه می‌کشیم، چون نمی‌خواهیم جامه از تن به در کنیم، بلکه جامه‌ای دیگر به تن کنیم، تا فانی غرقِ حیات شود.

الف. و به‌راستی که در این خیمه آه می‌کشیم: از این‌رو مسیحیان آه می­کشند چون هم کاستی‌های این بدن، و هم برتری بدن پیش رو را مشاهده می‌کنیم. ما مشتاق آن بدن­های تازۀ خویش هستیم.

یک) بسیاری از ما مشتاق آسمان نیستیم. به آن خاطر است که بر روی زمین بسی آسوده هستیم؟ منظور این نیست که می­بایست در پی رنج باشیم، اما نباید حیات خود را صرف کسب آسودگی کنیم. مشتاق آسمان بودن اشتباه نیست؛ در موافق و همسو شدن با پولس امری در خور است، که بیان بداریم «آه می‌کشیم

ب. مشتاق آنیم که مسکن آسمانی خود را در بر کنیم… چرا که با در بر کردنش، عریان یافت نخواهیم شد: پولس خیلی ساده می­گوید که در ابدیت، ما جامه‌ به تن می­کنیم و عریان یافت نخواهیم شد به این مفهوم که ما روح­هایی بدون تَن نخواهیم بود.

یک) فیلسوفان یونانی گمان می‌کردند که روحی بدون تن، والا­مرتبه‌ترینِ وجودهاست. آنها بدن را اسارتی برای روح در نظر می­گرفتند و منفعتی در برخاستن در بدنی دیگر را نمی­فهمیدند.

دو) برای خدا، بدن به تنهایی بد نیست. مشکل در خود بدن نیست، بلکه در بدن­های فاسد و تنزل یافته­ای است که در آنها زندگی می‌کنیم. عیسی با مبدل گشتن به یک انسان، نیکوییِ زندگی جسمانی را تصدیق نمود. اگر چیزی اساساً شریر در بدن باقی می­بود، عیسی هیچ‌گاه نمی­توانست انسانیت را به اولوهیت خود اضافه نماید.

ج. چون نمی‌خواهیم جامه از تن به در کنیم، بلکه جامه‌ای دیگر به تن کنیم: ما در جایگاه مسیحیان، اشتیاقی به منظور «روحی خالص» بودن، و فرار از جسم نداریم. در عوض، مشتاق آنیم بدنی کامل و رستاخیز یافته داشته باشیم.

یک) ما حقیقتاً، اطلاعی دربارۀ حالت بدن­های رستاخیز یافتۀ خود نداریم. «اگر در پی آن مشتاقید بیشتر دربارۀ این عمارت بفهمید، می‌توانم نصیحتی را که توسط جان بونیان در این مورد ارائه شده بود، به شما کنم. شخصی از جانِ صادق پرسشی کرد که او نمی­توانست آن را جواب دهد، زیرا به آن مسئله در کلام خدا پرداخته نشده بود؛ و از آن‌رو جانِ امین به دوستش گفت که حیاتی خداپسندانه داشته باشد و خود به آسمان رفته، و پاسخ را بیابد.» (اسپرجن)

د. تا فانی غرقِ حیات شود: بدن­های تازۀ ما مشمول مرگ (فانی بودن) نمی­باشند. بلکه به همان طریق که پولس در اول قرنتیان ۵۴:۱۵ نوشت «مرگ در پیروزی فرو بلعیده شده است.» زمانی که بدن ابدیِ خویش را به دست می­آوریم، حیات به تمامی بر مرگ چیره می‌شود. اگر یک مار موشی را در دهانش فرو کند، آن موش به تمامی مغلوب می‌شود و دیگر وجود ندارد. در هر صورت، مرگ در حیات بلعیده می‌شود.

ه. بلکه جامه‌ای دیگر به تن کنیم: در دوران قرون وسطی، برخی از مسیحیان که هیچ‌وقت راهب نبودند، در جامۀ راهبین به خاک سپرده می‌شدند، به این امید که در روز داوری با جامۀ راهبان نتیجهٔ بهتری حاصل کنند. عیسی جامه‌ای بسیار بهتر به ما می‌دهد.

۳. آیات (۵-۸) دلگرمی ما.

و خداست که ما را برای این مقصود آماده کرده و روح را همچون بیعانه به ما داده است. پس همواره دلگرمیم، هرچند می‌دانیم تا زمانی که در این بدن منزل داریم، از خداوند غریبیم، زیرا با ایمان زندگی می‌کنیم، نه با دیدار. آری، ما چنین دلگرمیم و ترجیح می‌دهیم از بدن غربت جسته، نزد خداوند منزل گیریم.

الف. و خداست که ما را برای این مقصود آماده کرده: خدا هم اکنون ما را به جهت زندگی ابدی‌مان، حاضر می­کند. در این قسمت، پولس نظرات رنج جزئی و گذرای ما و جلال ابدی را به هم مرتبط می­سازد (دوم قرنتیان ۱۷:۵-۱۸). رنجِ جزئی و گذرای ما (تا حدودی) آن است که خدا به چه صورت ما را آماده کرده.

یک) شخصی در بحبوحهٔ امتحان­های دردآور، در محلۀ زندگی خودش قدم می‌زد و کارگران ساختمانی را دید که مشغول کار بر ساختمان کلیسای بزرگی بودند. او ایستاد و هنرمندی را دید که زمانی طولانی­ بر روی یک قطعه سنگ کار می‌کرد، اما نمی‌توانست مشاهده کند که این قطعه در کجا جای می­گیرد، چون اینگونه به نظر می­آمد که ساخت کلیسا به اتمام رسیده باشد. او آن مرد را می‌دید که بر روی قطعه با دقت و طبق اصول کارد می­کند و به‌تدریج طرحی دقیق به آن می‌بخشد. در نهایت پرسید: «چرا برای شکل دادن به این سنگ و تراشیدن آن زمان زیادی می‌گذارید؟» هنرمند به نوکِ منار‌ه‌ای تقریباً کامل شده اشاره کرد و گفت: «من این قطعه را در اینجا قالب می­زنم تا بالای مناره جای گیرد» مرد وسط امتحان بلافاصله دریافت که این پیغام خدا به او بود: او در اینجا آماده می­شد تا آن بالا یعنی در آسمان، جایی برای خود بگیرد.

ب. و روح را همچون بیعانه به ما داده است: هنگامی که امتحان­ها بر روی زمین دشوار است، آسودگی یافتن در سرگذشت آسمانی ما همواره راحت نیست. خدا از این امر آگاهی داشت، از آن‌رو روح را همچون بیعانه به ما داده است. او از وعدۀ بهشت با پیش‌پرداختِ حال، یعنی روح‌القدس، حمایت می­کند.

یک) بیعانه واژۀ یونانی باستان arrhabon است که وثیقه یا پرداخت قسطی­ای را شرح می­دهد که نیازمندِ پرداخت­هایی در آینده است، اما به پذیرندۀ بیعانه­، مشروعیت ادعای مالکیتِ کالای مذکور را می­دهد. در زبان یونانی مدرن، arrhabon به معنای «حلقه نامزدی» است.

دو) بسیاری از مسیحیان در حال حاضر برکتی عظیم از سوی روح‌القدس را تجربه می‌کنند. هنگامی که می‌فهمیم پیش­پرداخت چقدر عظیم است، می‌بایست در نظر داشته باشیم که تمام فیض به چه اندازه عظیم خواهد بود.

سه) «بنابراین روح‌القدس خود قسمتی از ملکوت است. عملِ روح‌القدس در روح، شکوفۀ ملکوت است. فیض آن چیزی نیست که با داخل شدن به جلال از ما گرفته شود، بلکه مبدل جلال خواهد شد. فیض گویی که به مقصودش رسیده باشد، ابطال نمی­گردد، اما به جلال، بالغ می‌گردد.» (اسپرجن)

ج. پس همواره دلگرمیم: حضور روح‌القدس در زندگی پولس به او دلگرمی داد. این امر به او اطمینان خاطر داد که خدا در او عمل می‌کند و کار او را ادامه خواهد داد. اگر نمی­توانید دربارۀ خود بگویید که همواره دلگرم هستید، پس از خدا بارش تازۀ روح‌القدس را درخواست کنید.

یک) اگر به کولسیان ۲:۳ توجه کنیم: «به آنچه در بالاست بیندشید، نه آنچه بر زمین است.» آنگاه می‌توانیم همواره دلگرم باشیم، حتی در سختی‌ها. «پس شیوۀ بقای آرامش وقتی که تغییراتی در جان رخ می­دهد، چیست؛ چرا برخی اوقات ما را به آسمان می­برند و فوراً بیرون انداخته می­شویم؟ چرا تنها راه این است که هیچ‌گاه از سعادت ظاهری یا باطنی سرمست نگردیم و هیچ‌گاه به‌خاطر مصیبت­ها یا دودلی­ها و هراس‌ها اندوهگین نشویم، زیرا شما این را فرا گرفته‌اید که نه بر­مبنای چیزهای ظاهری و نه با چیزهای باطنی، بلکه بر مبنای چیزهای آسمانی زندگی کنید، که غذای حقیقیِ روحی است که تولد تازه یافته است» (اسپرجن)

د. تا زمانی که در این بدن منزل داریم، از خداوند غریبیم، زیرا با ایمان زندگی می‌کنیم، نه با دیدار: اکنون، وجودِ خدا مسئله­ای مرتبط با ایمان است. ما در این بدن منزل داریم، پس مفهومی باقی است که بر مبنای آن از خداوند غریبیم، حداقل به مفهوم وجود بی­واسطه و پُرجلالش. پس حال، می­بایست با ایمان زندگی می‌کنیم، نه با دیدار.

یک) با ایمان زندگی کردن نه با دیدار، یکی از اصول عظیم -و سختِ- حیات مسیحیان است. این امر باید فرشتگان را شگفت‌زده سازد که ما به خدایی نادیدنی خدمت می‌کنیم که حاضریم برای او زندگی کنیم و جان دهیم. پس به او محبت می‌کنیم و برای او زندگی می‌کنیم، با ایمان زندگی می‌کنیم نه با دیدار.

دو) با ایمان زندگی کردن بدان معناست که ایمان را قسمتی از فعالیت هر روزهٔ خود قرار دهیم. زندگی کردن به تنهایی امری چشمگیر نیست و می‌توان گفت یکی از دنیوی‌ترین و خسته‌کننده‌ترین جنبه‌های حیات است. اما خدا از ما می­خواهد که با ایمان زندگی کنیم. «آنکه می‌گوید می‌توانم به ایمان موعظه کنم، هنوز روح حقیقی مسیحیت را درک نکرده، از این فرد باید بپرسم می‌توانی به ایمان کُتی برای خود بدوزی؟ می‌توانم به ایمان بروشور پخش کنم و به کلیساها سرکشی کنم. می‌توانی به ایمان شام برای خود درست کنی؟ منظورم از این دست سوالات این است که آیا می‌توانیم در روح ایمان، کارهای معمول خانه و وظایف روزانه‌ای که پیش می‌آیند را انجام دهیم؟»

سه) روزی خواهد رسید که ما دیگر از خداوند غریب نخواهیم بود، به آن مفهومی که پولس در این بخش به آن اشاره دارد. در آن روز، مجبور نیستیم که با ایمان زندگی کنیم، بلکه با چشم جلال و حضور خدا را خواهیم دید.

ه‍. آری، ما چنین دلگرمیم و ترجیح می‌دهیم از بدن غربت جسته، نزد خداوند منزل گیریم: از آن‌رو که پولس به عاقبتِ ابدی خود (بر مبنای بیعانۀ روح‌القدس) دلگرم است، از دنیای ماورا ترسان نیست. در حقیقت، او ترجیح می‌دهد از بدن غربت جسته، نزد خداوند منزل گیرد.

یک) این متن به پرسشی می‌پردازد که ذهن بسیاری را درگیر کرده است: هنگامی که ایمانداران می‌میرند چه اتفاقی برایشان می‌افتد؟ مسیحیان این بدن‌ها را رها خواهند کرد، تا در بدن­های تازه رستاخیز کنند و با خداوند باشند. اگر به‌صراحت بگوییم، از بدن غربت جستن به آن مفهوم است که ما نزد خداوند منزل خواهیم گرفت.

دو) آیا زمانی را در آسمان در وضعیتی میانی، و بدون جسم در انتظار رستاخیز زندگی خواهیم کرد؟ برخی افراد بر مبنای آیاتی همچون مکاشفه یوحنا ۹:۶-۱۱ و اول تسالونیکیان ۱۶:۴ اینگونه گمان می­کنند. اما گویا پولس با بکارگیریِ عبارت «جامه از تن به در کردن» در آیه ۴، چنین وضعیت بدون جسم را ناخوشایند در نظر می­گیرد. گویا وضعیت خوشایندتر در آیۀ ۲ و با عبارت «در بر کردن (پوشیدن)» همراه با جسم رستاخیز‌یافته بیان می‌شود. کسانی که در مسیح جان داده‌اند یا در بدن‌های روحانی همراه خداوند هستند و انتظار رستاخیز را می‌کشد یا به‌خاطر ماهیت ابدی، بدن‌های رستاخیزیافته را در حال حاضر نیز دریافت کرده‌اند چون «هم‌اکنون» در ابدیت زیست می‌کنند. [الهیات؟]

سه) این واقعیت که از بدن غربت جستن به مفهوم نزد خداوند منزل گرفتن است، نادرست بودن دو تعلیم غلط را اثبات می­نماید. این امر تعلیم غلط «خوابیدن جان» (که بیان می­دارد ایمانداران فوت‌ شده در گونه­ای از بی‌تحرکی به تعلیق در آمده و انتظار رستاخیز را می‌کشند) و تعلیم غلط «برزخ» (که بیان می­دارد مردگان با ایمان می­بایست از راه رنج و عذابشان پیش از آمدن نزد خدا «پاک گردند») را تکذیب می‌کند.

چهار) «توقع نداشت که هزار سال در آتش سوزانده شود و بعد از برزخ به سوی فردوس جهش کند، بلکه توقع داشت به محضِ از میان برداشته شدن جسم زمینی‌اش، به خانهٔ ابدی خود که آسمان‌هاست، برود. او حتی به دروغگویی در حالت ناخودآگاه فکر و در انتظار رستاخیز فکر نکرد.» (اسپرجن)

و. نزد خداوند منزل گیرد: همین است که آسمان را آسمان می‌کند، و بدین خاطر است که در پِی آنیم که نزد خداوند منزل بگیریم. آسمان به دلایل بسیاری برای ما گرانبهاست. ما در نظر داریم در کنار عزیزانی باشیم که پیش از ما فوت کرده­اند، کسانی که بسیار دلتنگشان هستیم. ما می­خواهیم با زنان و مردان برجستۀ خدا باشیم که در قرون سپری شده، پیش از ما فوت شده­اند. می‌خواهیم در خیابان‌هایی از طلا گام برداریم، دروازه‌های مروارید و فرشتگان را ببینیم که پیرامون تخت پادشاهیِ خدا، روز و شب او را می­ستایند. اگرچه هیچ‌یک از این چیزها، هرچقدر که گرانبها و نفیس باشند، آسمان را حقیقتا «آسمان» نمی­کنند. آنچه آسمان را به‌راستی آسمان می‌کند، وجودِ آزادانه و بی­قید و شرط خداوندمان است. جایگاه آسمان همچون جهنم می­گشت، اگر که قادر نمی­بودیم نزد خداوند منزل گیریم.

 

۴. آیات (۹-۱۰) هدف حیاتِ ما با در نظرگرفتن عاقبتِ ابدی‌مان.

پس خواه در بدن منزل داشته باشیم و خواه در غربت از آن به سر بریم، این را هدف قرار داده‌ایم که او را خشنود سازیم. زیرا همۀ ما باید در برابر مسند داوری مسیح حاضر شویم، تا هر کس بنا بر اعمال خوب یا بدی که در ایام سکونت در بدن خود کرده است، سزا یابد.

الف. این را هدف قرار داده‌ایم که او را خشنود سازیم: چون کاری که حالا می‌کنیم عواقب ابدی دارد، هدف ما همیشه باید این باشد که خدا را خشنود کنیم.

یک) «شما به مقر فرماندهی پاسخگو هستید. فرقی نمی‌کند دیگران چه فکری در مورد شما می‌کنند. کار شما این است که مسیح را خشنود کنید و هرچه کمتر خود را مشغول خشنود کردن مردم کنید، در این کار موفق‌تر خواهید شد.»  (مک لارن)

ب. خواه در بدن منزل داشته باشیم و خواه در غربت از آن به سر بریم: زمانی که در این تَن در غربت به سر می­بریم و در حضور خدا هستیم، قادر نیستیم عملی برای خرسندی خدا انجام دهیم. آن روز هنوز نرسیده است. ولی با این حال، می‌توانیم در مورد خشنود ساختن خداوند کاری کنیم، هنگامی که از حضور آنی او محروم هستیم و محدود به بدن‌های خود هستیم.

یک) باید مد نظر داشته باشیم که تا آنجا که می‌دانیم، فرصت­هایی برای کسب خرسندیِ خدا باقی است که تنها در مدّت منزلمان در این جسم از آن بهره‌مندیم. آنگاه که به آسمان برسیم، دیگر احتیاجی به ایمان، احتیاجی به پایداری در امتحانات، احتیاجی به دلیری به منظور بشارت عیسی به دیگران نخواهد بود. حال، حینی که در این تَن منزل داریم، تنها فرصت ما در طول ابدیت برای کسب خرسندیِ خدا در این زمینه‌هاست.

ج. زیرا همۀ ما باید در برابر مسند داوری مسیح حاضر شویم: هنگامی که از این جسم­ها به جهان ابدی عبور می­کنیم، هر کس بنا بر اعمال خوب یا بدی که در ایام سکونت در بدن خود کرده باید جزا بیند.

یک) این قضاوت تخت سفید پادشاهی نیست (مکاشفه یوحنا ۱۱:۲۰-۱۵). این قضاوتی از اعمال ایمانداران را شرح می­دهد (بنا بر اعمال خوب یا بدی که در ایام سکونت در بدن خود کرده).

دو) عبارت مسند داوری واژه­ای یگانه در زبان یونانی باستان عهدجدید است. کلمهٔ Bema عیناً به معنای «پله» است، که پایین سکو یا مسندی گذاشته می‌شود. این جایگاهی بود که حاکمِ رومی جهت قضاوت بر آن می‌نشست. Bema «مورد احترام و خوف همهٔ مردم بود.» (هاج)

د. همۀ ما باید در برابر مسند داوری مسیح حاضر شویم: چه چیزی در مسند داوری مسیح مورد داوری قرار خواهد گرفت؟ نخست چیزی که به آن عمل کرده­ایم، مورد داوری قرار خواهد گرفت (بنا بر اعمال خوب یا بدی…که کرده است) دوم، نیت­های ما برای اعمالی که انجام داده­ایم، مورد داوری قرار خواهند گرفت (بنا بر اعمال خوب یا بدی… که کرده است).

یک) ما باید با درک این امر زندگی کنیم که اعمال ما مورد داوری قرار خواهد گرفت. ممکن است که شخص نجات یافته ولی زندگی‌اش تباه شده باشد، و این موضوع بر مسند داوری مسیح مورد قضاوت قرار خواهد گرفت. این امر می­بایست دلگرمی­ای در خدمت ما برای خداوند باشد. باید به ما اصلی که در عبرانیان ۱۰:۶ آمده است را یادآوری کند: «زیرا خدا بی‌انصاف نیست که عمل شما و محبتی که به‌خاطر نام او در خدمت به مقدسین نشان داده­اید، و می‌دهید از یاد ببرد.» پولس می‌داند که دردسرهای این زندگی ارزشش را دارد، زیرا در مسند داوری مسیح سزایش را دریافت خواهد کرد.

دو) ما باید با آگاهی از این امر زندگی کنیم که نیات ما برای کارهایی که می­کنیم، مورد داوری قرار خواهند گرفت (نامۀ اول قرنتیان ۱:۱۳-۳ این دیدگاه را به اشتراک می‌گذارد). یک فرد می­تواند کارهای درستی و به حق را انجام داده اما نیتش صحیح نباشد. خدا همچنان آن فرد را به کار می­گیرد و حتی برکت بزرگی را از راه او پدید می­آورد. با این وجود، در آخر، گویا آنها هیچ کاری برای خداوند نکرده‌اند، چون نیت‌های آنها به جهت خدمتگزاری در مسند داوری مسیح در موضع صحیحی نبوده است.

سه) پولس همین انگاره را در نامۀ اول قرنتیان ۱۲:۳-۱۵ بیان می­نماید، آنجا که او از برآورد عمل هر یک در پیشگاه خداوند سخن می­گوید. در آن آیات به‌روشنی بیان می‌دارد که عملی که انجام می‌دهیم و مقصود ما از آن عمل با آتش مورد امتحان قرار می‌گیرد و آتشِ تصفیه‌کنندۀ خدا هر چیزی را که از او نیست را می‌سوزاند. ما به دلیل اقدامی که به حق در پیشگاه خدا انجام نشده است، مجازات نخواهیم شد؛ چیزهای نادرست خیلی ساده با آتش سوزانده می­شوند، گویی که هیچ‌گاه آن­ها را انجام نداده‌ایم. و برای چیزی که برجای می­ماند، پاداش خواهیم گرفت. متأسفانه، بعضی افراد با این گمان که اعمال برجسته­ای برای خدا انجام داده‌اند، به آسمان می‌روند، و بر مسند داوری مسیح در می­یابند که به‌راستی هیچ عملی نداشته­اند.

چهار) «حضور در تخت داوری مسیح از مزایای مسیحیان است. این امر در ارتباط با ارزیابی اعمال، و به شکل غیرمستقیم ارزیابی نیت‌ها می‌باشد که برای تعیین سرنوشت و جایگاه نیست بلکه برای تعیین پاداش می‌باشد.» (هریس)

۵. آیۀ (۱۱) پیغام ما با در نظرگرفتن سرنوشت ابدی.

پس چون معنی ترس خداوند را می‌دانیم، می‌کوشیم مردمان را مُجاب کنیم. آنچه هستیم بر خدا آشکار است و امیدوارم بر وجدان شما نیز آشکار باشد.

الف. پس چون معنی ترس خداوند را می‌دانیم: درمورد ترس خداوند چه می‌دانیم؟ می‌دانیم بدون عیسی، ما سزاوار ترس خداوند هستیم. و نیز می­دانیم که در عیسی از ترس خداوند رهایی یافته­ایم.

ب. می‌کوشیم مردمان را مُجاب کنیم: ما با آگاهی از جایگاه انسان‌ بدون عیسی و جایگاه انسان‌ در عیسی، می‌کوشیم مردمان را مُجاب کنیم که به سوی عیسی بیایند، و بفهمند نجات از ترس خداوند چه مفهومی دارد.

یک) پیغام، «از ترس خداوند بر حذر باشید» نیست، با اینکه جایی برای این پیغام وجود دارد. پیغام، این هم نیست که «شاید اگر مردمان را مجاب نکنم، با ترس خداوند مواجه گردم، پس بهتر است مشغول کار شوم!» بلکه پیغام این است، «من از ترس خداوند نجات یافته‌ام، و شما نیز می‌توانید نجات یابید. پس به سوی عیسی بیایید!» در حقیقت، هدف ترس خداوند بر عیسی متمرکز بود، بنابراین آنهایی که به عیسی و کار او ایمان دارند مورد هدف این ترس نیستند.

دو) ما مردمان را مُجاب می­کنیم: این باید دِلِ تمام کسانی باشد که انجیل را معرفی می­نمایند، فرقی نمی‌کند پشت منبر باشند، یا هر مکانِ دیگری. قصد داریم تا مردمان را مُجاب ­کنیم. هدف این نیست که نظرات خود را بدون توجه به نحوهٔ واکنش مردم، ارائه دهیم. ما باید همچون پولس باشیم که با شور و اشتیاق در پی آن بود که مردان و زنان به سوی عیسی بیایند. ما باید در دِل و سخنانمان، قصد مجاب کردن مردمان را داشته باشیم.

ج. آنچه هستیم بر خدا آشکار است و امیدوارم بر وجدان شما نیز آشکار باشد: پولس سخت کوشید تا مردمان را مُجاب کند، اما می‌دانست که احتیاجی به مُجاب کردن خدا ندارد. در عوض، می‌دانست که آنچه هست بر خدا آشکار است. او همچنین آرزو داشت که ای کاش احتیاجی به مُجاب کردن مسیحیان قرنتس نمی­داشت؛ او می‌خواست که مطمئن باشد پیغام و خدمت او بر وجدان آنها آشکار باشد.

یک) پولس نیاز دنیا را می‌دید، و این نیاز حاکی از آن بود که باید عیسی و عمل او را بشناسند و از شرافتمندی او جهت رساندن خبر خوش آگاه باشند. اگرچه، می‌دانست که نیازی به مجاب کردن خدا ندارد و از اینکه می‌دید باید مسیحیان قرنتس را مجاب کند، کلافه شده بود.

 پولس خدمتش را شرح داده و از آن دفاع می­کند.

۱. آیۀ (۱۲) اصلاً چرا پولس می­بایست از خدمتش دفاع کند؟

نمی‌خواهیم باز شروع به توصیه دربارۀ خود کنیم، بلکه می‌خواهیم دلیلی به شما بدهیم که به ما فخر کنید، تا بتوانید پاسخ کسانی را بدهید که به ظاهر فخر می‌کنند، نه به آنچه در قلب است.

الف. نمی‌خواهیم باز شروع به توصیه دربارۀ خود کنیم: آیا پولس خودستایی می‌کرد؟ آیا تنها می­کوشید خود را در نزد قرنتیان برجسته سازد؟ به هیچ وجه. اگرچه پولس در ضعف و نبردهایش جلال یافت، این اقدام را در مقابل مسیحیان قرنتس به منظور خودستایی کردن انجام نداده است.

ب. بلکه می‌خواهیم دلیلی به شما بدهیم که به ما فخر کنید: در مقابل، پولس با بیانِ ناتوانی­اش، امتحاناتش، و نبردهایش، در نظر داشت به مسیحیان قرنتس این فرصت را بدهد که به‌خاطر او فخر کنند (به ما فخر کنید).

یک) پولس در این قسمت با کنایه سخن می‌گوید. مسیحیان قرنتس قصد فخر ورزیدن به پولس را نداشتند یا نمی‌خواستند با در نظر گرفتن هر نوع نیکویی در آزمایشات او، به او افتخار کنند. آنها فکر می‌کردند که این دست از آزمایشات پولس را رسول و مرد خدایی نازل‌تر ساخته است، نه رسول و مرد خدایی والاتر. پولس این را به‌خوبی می‌دانست ولی به هر جهت و با کمال میل به آنها فرصت داد تا به ما فخر ورزند!

ج. تا بتوانید پاسخ کسانی را بدهید که به ظاهر فخر می‌کنند، نه به آنچه در قلب است: یکی از مشکلات مسیحیان قرنتس این بود که آنها به سوی کسانی که به ظاهر فخر می‌کنند گرایش داشتند نه به آنچه در قلب داشتند. آنها به پولس به دیدِ حقارت نگاه می­کردند، چون فخر او در ظاهر نبود، و تنها در دل بود. پولس با بیانِ چگونگی عملکردِ خدا به‌واسطۀ کشمکش­ها و امتحاناتش، به مسیحیان قرنتس، چیزی به آنها داد تا بتوانند پاسخ افرادی که آنگونه می­اندیشیدند را بدهند.

یک) به چه چیزی فخر می­ورزید؟ آیا شما از کسانی هستید که به ظاهر فخر می‌کنند، نه به آنچه در دل است؟ گفتۀ خداوند به سموئیل را به یاد آورید: «خداوند همچون انسان نمی‌نگرد. انسان به ظاهر می‌نگرد اما خدا به دل.» (اول سموئیل ۷:۱۶) ما به‌راحتی از ظاهر یک شخص متأثر می­شویم ولی به دل او نگاه نمی‌کنیم یا جوهرهٔ آن فرد برایمان مهم نیست. نه اینکه ظاهر بی‌اهیمت باشد بلکه در قیاس با دل، می‌توان گفت که اهمیت چندانی ندارد.

۲. آیات (۱۳-۱۵) پولس دیوانه نیست؛ در مقابل، او با محبتی که از خدا دریافته، انگیزه می­یابد.

اگر عقل از کف داده‌ایم، به‌خاطر خداست؛ و اگر عقل سلیم داریم، به‌خاطر شماست. زیرا محبت مسیح بر ما حکمفرماست، چون یقین داریم که یک تن به‌خاطر همه مرد، پس همه مردند. و به‌خاطر همه مرد تا زندگان دیگر نه برای خود، بلکه برای آن کس زیست کنند که به‌خاطرشان مرد و برخاست.

الف. اگر عقل از کف داده‌ایم: مسیحیان قرنتس احتمالاً پولس را مجنون در نظر می‌گرفتند، از آنجا که گویی از زندگی سرشار از درد، امتحان، و پر از عذابش که برای خدا جلال به ارمغان می‌آورد، خشنود به نظر می­آمد. پولس هم متهم شد که عقل خود را از کف داده و به عبارت دیگر دیوانه شده است، در این مورد می‌توان گفت که در دسته‌ٔ خوبی قرار گرفته است چون عیسی هم متهم به دیوانگی شد (مرقس ۲۱:۳ و یوحنا ۲۰:۱۰).

یک) «احتمالاً در میان برخی، او همچون فردی آشفته شناخته می­شد. فِستوس اینگونه می‌اندیشید: پولس، عقل از کف داده‌ای؛ بسیار آموختن مجنونت ساخته. و امکان دارد دشمنانش در قرنتس، تنها به جنون او اشاره نکرده‌اند، بلکه گفته‌اند جنون او به مطالعهٔ بسیار و آموزش عمیق ربط دارد.» (کلارک)

ب. اگر عقل از کف داده‌ایم، به‌خاطر خداست؛ و اگر عقل سلیم داریم، به‌خاطر شماست: پولس نمی‌خواهد مسیحیان قرنتس گُمان کنند که عمداً طوری برخورد می‌کند که شاید به نظر برخی مجنون به نظر آید، تنها برای آنکه دیوانه­ به نظر آید. در مقابل، او این اعمال را به‌خاطر خدا می­کند. باز هم، اگر مسیحیان قرنتس در نظر دارند گمان کنند پولس عقل سلیم دارد، می­توانند گمان کنند که او به‌خاطر آنها اینگونه برخورد می­کند.

یک) «پولس رسول به آنها می­فرماید که اگر از دیدگاه هرکدامشان عقل از کف داده‌ بود، به‌خاطر خدا بوده است، به آن مفهوم که برای جلال و افتخار خدا بوده است: یا اگر عاقل بود، به‌خاطر آنها بوده است؛ در هر خوی و مزاجی که بوده، یا به جهت خدمت به خدا بوده است یا به آنها.» (پول)

ج. زیرا محبت مسیح بر ما حکمفرماست: پولس انگیزه یافته است و این به‌خاطر محبت مسیح است. پولس مجبور بود به عملی که در خدمت به انجام رساند، اقدام کند، چون آنقدر از سوی عیسی محبت دید که مجبور به خدمت کردن به دیگران شد.

یک) این برترین بنیاد به جهت خدمت است، تمایل داشتن به دادن چیزی به دیگران، از آن‌رو که عیسی همه‌چیز را به شما داد. زمانی که ما حقیقتاً محبت مسیح را دریافت می‌کنیم، این امر ما را متاثر می‌کند و مجبور می‌کند که به دیگران خدمت کنیم.

دو) پولس از محبت مسیح احساس ناگزیری کرد. اگر شخصی سوال می‌کرد: «چرا این کارها را می‌کنی؟ چرا این همه درد و رنج را تحمل می‌کنی؟ پولس احتمالاً جواب می‌داد: «مجبورم! من محبت مسیح را دریافته­ام. محبت مسیح را در دل دارم، بدان معنا که مسیح را دوست دارم. و نیز من محبت مسیح را نسبت به تمام کسانی که عیسی به آنها محبت می‌کند، در دل دارم. من به‌واسطۀ محبت مسیح ناگزیر گشته­ام!» «رسولان بسی می‌کوشیدند، اما همۀ کوشش آنها از محبت عیسی مسیح جوانه زده بود و تکانهٔ آن بود. به همان صورتی که یعقوب منحصراً از روی محبتش به راحیل برای او سختی و مشقت کشید، مقدسین حقیقی نیز تحت اجبار محبتی نیرومند، به خداوند خدمت می‌کنند.» (اسپرجن)

سه) بیان «محبت مسیح بر ما حکمفرماست» به آن مفهوم است که محبت مسیح قدرت دارد. این محبت نیرویی دارد که قادر است ما را تجهیز کند و بر ما اثر گذارد. «محبت مسیح، قوای پولس را در یک مسیر متمرکز ساخته و آنها را به یک کانال بدل کرده، و آنها را با نیرویی شگفت‌انگیز به جلو رانده است، تا اینکه او و همراهانش نیرویی فوق تصور برای نیکویی شوند، فعال و پر انرژی.» (اسپرجن)

د. یک تن به‌خاطر همه مرد، پس همه مردند: عیسی چگونه به‌خاطر همه مرد؟ منظور این است که مرگ او توانایی آن را دارد تا همه آنها که به سویش می­آیند را نجات بخشد، و بیانگر محبت خدا به همه است؛ اما نه به آن مفهوم که همه به‌خاطر مرگ عیسی نجات یافته­اند (که تعلیم غلطی به نام رستگاری عام است).

یک) هرچند، احتمال دارد که در این متن منظور پولس هنگامی که می‌گوید همه، «همۀ نجات‌یافتگان» باشد. تردیدی نیست که از این متن برداشت می‌شود عیسی برای همهٔ دنیا جان داد: و او خود پوششی برای گناهان ماست و نه فقط برای گناهان ما، بلکه برای همۀ جهان (رسالۀ اول یوحنا ۲:۲). اما «همه» که پولس در این قسمت به آن اشاره می‌کند، احتمالاً «همۀ نجات‌یافتگان» است، چون او در ادامه می‌گوید «پس همه مردند». تنها می­توان بیان داشت کسانی که خود را با ایمان به عیسی پیوند می­زنند، از نظر روحانی مرده و دوباره با او رستاخیز یافتند (رومیان ۱:۶-۶).

ه‍. تا زندگان دیگر نه برای خود، بلکه برای آن کس زیست کنند که به‌خاطرشان مرد و برخاست: اگر عیسی برای ما مُرد، پسندیده است که ما برای او زندگی کنیم. عیسی به ما حیات تازه­ای بخشید، نه به آن جهت که برای خود زیست کنیم، بلکه تا برای او زیست کنیم. پرسش ساده است: آیا برای خویش زندگی می‌کنید یا برای عیسی؟ «او به‌خاطر ما مرد تا ما نسبت به خود بمیریم.» (کالوین)

یک) خدا ما را خلق کرد تا برای او زیست کنیم، نه برای خود. این فساد ذات ماست که سبب می­گردد بخواهیم برای خود زندگی کنیم، نه برای خداوند. در مکاشفه یوحنا ۱۱:۴ در ترجمهٔ کینگ‌جیمز آمده است: زیرا که آفریدگار همه چیز تویی و همه چیز به خواست تو وجود یافت و به خواست تو آفریده شد. ما خلق شده و هستیم تا برای خدا زیست کنیم، نه برای خود. عیسی به تمامی برای خدای پدر زیست می‌کرد.

دو) تا زندگان دیگر نه برای خود، بلکه برای آن کس زیست کنند چه معنایی دارد؟ منظور این نیست که می‌توانیم بگوییم: «من جز خدا به هیچ فرد دیگری محبت نخواهم داشت، یا خدمت نخواهم کرد.» بلکه، محبت ما به خدا، و حیات ما برای خدا، در شیوۀ خدمت ما به دیگران ابراز می­گردد. زمانی که می‌گوییم برای خدا زیست کنیم، نمی­توانیم آن را عُذری جهت غفلت از خدمت به دیگران بدانیم.

۳. آیۀ (۱۶) به‌خاطر این حیات تازه که توسط عیسی محقق گشت، دلبستگی­های دنیوی کم اهمیت­تر هستند.

بنابراین، از این پس دربارۀ هیچ‌کس با معیارهای بشری قضاوت نمی‌کنیم، و هرچند پیشتر دربارۀ مسیح این‌گونه قضاوت می‌کردیم، اکنون دیگر چنین نیست.

الف. دربارۀ هیچ‌کس با معیارهای بشری قضاوت نمی‌کنیم: چرا؟

·     از آن‌رو که «نه بر آنچه دیدنی است، بلکه بر آنچه نادیدنی است چشم می‌دوزیم، زیرا دیدنی‌ها گذرا، امّا نادیدنی‌ها جاودانی است» (دوم قرنتیان ۱۸:۴).

·     از آن‌رو که «می‌دانیم هر گاه این خیمۀ زمینی که در آن سکونت داریم فرو ریزد، عمارتی از خدا داریم، خانه‌ای ناساخته به دست و جاودانه در آسمان» (دوم قرنتیان ۱:۵).

·     از آن‌رو که «با ایمان زندگی می‌کنیم، نه با دیدار» (دوم قرنتیان ۷:۵).

·     از آن‌رو که ما به ظاهر فخر نمی­ورزیم، بلکه به قلب فخر می­ورزیم (دوم قرنتیان ۱۲:۵).

یک) به‌خاطر تمامیِ این علل، ما به شکل و ظاهر جسم نگاه نمی­کنیم، بلکه به قلب نگاه می­کنیم.

ب. هرچند پیشتر دربارۀ مسیح با معیارهای بشری  قضاوت می‌کردیم، اکنون دیگر چنین نیست: حتی آنها که عیسی را در دنیا به صورت رو در رو می‌شناختند، رابطۀ تازۀ خود با او را به‌واسطۀ روح‌القدس بسیار ارزنده­تر یافتند.

یک) به آن خاطر که پولس می‌نویسد پیشتر دربارۀ مسیح با معیارهای بشری قضاوت می‌کردیم، می‌توانیم نتیجه‌گیری کنیم که پولس در حین خدمت زمینی‌اش در مورد عیسی اطلاع داشت و احتمالاً شنیده بود که عیسی در اورشلیم تعلیم می‌دهد. حتی شاید پولس در میان بعضی از فریسیانی بود که اغلب جلوی عیسی می‌ایستادند. پولس به یقین با تمایل به چیزی که از مسیح با معیارهای بشری به‌خاطر می­آورد، می­نگریست. در همان حین، او می­دانست که رابطهٔ او با عیسی به‌واسطۀ روح‌القدس بسی برتر است.

دو) «هنگامی که مسیح را با معیارهای بشری شناخت، او را پیشوای فرقه­ای تازه یا رهبر حزبی تازه، یا دشمن مذهب مقدس، دانست. پولس می‌گوید که ما دیگر او را اینگونه در نظر نمی­گیریم. حال او را در روح و به‌واسطۀ روح می‌شناسیم.» (مورگان)

سه) پس شناخت عیسی با معیارهای بشری هیچ چیز را ضمانت نمی­نمود. «افراد بسیاری شخصاً مسیح را پیروی نمودند که بعداً آن او را رها کرده، و خواهان به صلیب کشیده شدنش شدند.» (هيوز) حتی شاگردان نيز از پیروان کم‌ایمان عيسی بودند، تا آنکه در روز پنطيكاست او را به‌واسطۀ روح شناختند.

ج. اکنون دیگر چنین نیست: بعضی گمان می­کنند که اگر عیسی بر مبنای معیارهای بشری در کنار ما حضور داشت، بهتر می­بود، اما اینگونه نمی­شد و عیسی از آن آگاه بود. به همین خاطر است که عیسی رو به شاگردانش فرمود: «که رفتن من به سود شماست؛ زیرا اگر نروم، آن مدافع نزد شما نخواهد آمد. اما اگر بروم؛ او را نزد شما می‌فرستم» (یوحنا ۷:۱۶).

۴. آیۀ (۱۷) رستاخیز عیسی حیاتی جدید به ما می‌دهد.

پس اگر کسی در مسیح باشد، خلقتی تازه است. چیزهای کهنه درگذشت؛ هان، همه چیز تازه شده است!

الف. اگر کسی: این وعده‌ای برای همه است. هر کسی! فرقی نمی­کند از چه طبقه­ای، چه نژادی، چه ملیتی، با چه زبان یا درجۀ هوشی باشد­. هرکسی می­تواند آفرینش تازه­ای در عیسی‌مسیح باشد.

ب. در مسیح باشد: این وعده‌ای برای هرکسی است که در مسیح است. این وعده برای آنها نیست که در خود، یا در دین انسان­ها، یا در شخصی یا چیزی دیگر هستند. این برای آنهاست که در مسیح هستند.

ج. خلقتی تازه است. چیزهای کهنه درگذشت؛ هان، همه چیز تازه شده است: پولس در این قسمت اصلِ برجستۀ احیا را تعلیم می­دهد. عیسی‌مسیح آنها را که با ایمان به سوی او می‌روند و در مسیح هستند را دگرگون می­سازد. نجات یافتن تنها به معنی بخشیده شده نیست، بلکه  آنها به خلقتی تازه دگرگون شده­اند.

یک) منصفانه نیست از آنهایی که در مسیح نیستند توقع داشته باشیم، به گونه­ای زندگی کنند که گویی خلقتی تازه هستند. هرچند، بی­انصافی نیست که از اشخاصی که می‌گویند مسیحی هستند، انتظار دگرگونی در حیات داشته باشیم. «فکر نمی‌کنم زبانی وجود داشته باشد، که بتواند احیایی دگرگون‌کننده‌تر و عظیم‌تر را بیان دارد، احیایی که نتیجهٔ آن خلقتی تازه است.» (اسپرجن)

دو) هرچند، خلقتی تازه بودن به مفهوم آن نیست که ما بی­نقص هستیم. بلکه به این مفهوم است که ما در حال تبدیل و دگرگون شدن هستیم.

د. خلقتی تازه است: چه کسی ما را خلقتی تازه می‌سازد؟ این عملی است که فقط خدا می­تواند در ما به سرانجام رساند. این تنها «شروعی تازه» یا «با نظم و ترتیب عمل کردن» نیست. با این وجود، خلقتی تازه چیزی نیست که خدا برای ما انجام می‌دهد، بلکه کاری است که در ما به انجام می‌رساند. پس، به ما گفته شده «آن انسان قدیم را که تحت‌تأثیر امیالِ فریبنده دستخوش فساد بود، از تن به در آورید… انسان جدید را در بر کنید، که آفریده شده است تا در پارسایی و قدّوسیت حقیقی، شبیه خدا باشد.» (افسسیان ۲۲:۴-۲۴)

یک) خلقتی تازه بودن عطایی از سوی خداست که با ایمان و باور به دست آمده است. «یقیناً خدا به همان صورتی که نگارندۀ نخستین خلقت بوده است، نگارندۀ دومین خلقت نیز هست». (هریس) «عبارتی که برجسته­ترین تبدیل حیات را شرح می‌دهد، تبدیلی که نمی­تواند به‌واسطۀ نیرویی به غیر از نیروی توانمند خدا در روح شکل گیرد.» (پول)

دو) عمل خلقتی تازه حتی از عمل خدا در آفرینش دنیا عظیم‌تر است. «برادرانم، دشوارتر آن بود که چنین اصطلاحاتی دربارۀ قدرت قادرِ مطلق اطلاق‌پذیر باشد، خلق یک مسیحی سخت­تر از خلق یک دنیا بود. هنگامی که خدا دنیا را آفرید چه چیزی برای آغاز دردسترس داشت؟ هیچ‌چیز نبود؛ اما هیچ‌چیز نمی­توانست در مقابلِ خدا بایستد. اما، برادرانم، در دلِ ما، حینی که هیچ‌چیز نمی‌توانست به خدا یاری رساند، چیزهای بسیاری بود که می­توانستند با او مقابله کنند و کردند. خواست‌های لجوجانه، تعصبات عمیق، شیفتگی ما به شرارت، همه و همه، ای خدای عظیم با تو مقابله کردند و مقصودشان بی­اثر کردن نقشه‌ات بود… بلی ای خدای عظیم، خلق یک جهان عالی بود، اما خلق موجودی تازه در عیسی‌مسیح، برتر از آن.» (اسپرجن)

سه) زندگی به‌عنوان خلقتی تازه چیزی است که خدا با به‌کارگیریِ اختیار و انتخاب­هایمان در ما به انجام می‌رساند. بنابراین، ما باید هم عطای خلقتی تازه بودن و هم چالش زیست کردن در خلقتی تازه را بپذیریم. تمام اینها اعمال خدا در ما هستند که باید مطیعش گردیم. این به ما خاطرنشان می‌کند که در اصل مسیحیت به تمامی درمورد اعمالی است که خدا برای ما به انجام می‌رساند، نه چیزی که ما می‌توانیم یا می­بایست برای خدا به انجام رسانیم. «عزیزان، اگر دینی فراتر از چیزی که هم اکنون در شما کار می‌کند، ندارید و فراتر از فیضی که در ذات‌تان یافتید، ندارید، در واقع هیچ‌چیزی ندارید. کار خارق‌العادهٔ روح‌القدس باید در هر یک از ما انجام شود، اگر مایلیم که روی خدا را با پذیرش ببینیم.» (اسپرجن)

ه‍. همه چیز تازه شده است زبانِ کامل و عمل خدا در خلق مجدد است (مکاشفه یوحنا ۵:۲۱). خدا در نظر دارد چیزی تازه در زندگی ما به انجام رساند.

یک) «انسان فقط ترمیم نشده، بلکه دوباره خلق شده است…  خلقتی تازه است، که خدا خود در جایگاه خالق آن قرار دارد، و این خلقت، چیزی است که خدا می­تواند به آن بنگرد، و بلند بگوید، بسیار نیکوست.» (کلارک)

۵. آیات (۱۸-۱۹) پیغام و خدمت آشتی.

اینها همه از خداست که به‌واسطۀ مسیح ما را با خود آشتی داده و خدمت آشتی را به ما سپرده است. به دیگر سخن، خدا در مسیح جهان را با خود آشتی می‌داد و گناهان مردم را به حسابشان نمی‌گذاشت، و پیام آشتی را به ما سپرد.

الف. اینها همه از خداست: پولس در این قسمت در نظر دارد مسیحیان قرنتس آگاه شوند که او چیزهایی را می­نگارد که همه از خداست، نه از انسان. عمل خلقتی تازه و عاقبت ابدیِ ما، اعمال خداست، نه چیزی که می­بایست کسب کنیم.

ب. خدا که به‌واسطۀ مسیح ما را با خود آشتی داده است: خدا این خدمت مصالحه را شروع کرد، با اینکه او طرف بی‌گناه در رابطۀ سرد شده است. او ما را با خود آشتی داده است؛ ما خود با او صلح نکردیم.

یک) مهم است که خدا این عمل را به‌واسطۀ مسیح به سرانجام رساند. خدا بدون در نظر گرفتن عدالت مقدسش، یا «گذشت کردن» از انسانیت گناهکار و سرکش، ما را با خود آشتی نداد. او این عمل را با قربانی­ خارق‌العاده و پارسا و محبانه انجام داد. خدا حتی اندکی کمتر از انسان تحت فرمان عیسی، پارسایی و عدالت را خواهان نیست، اما این درخواست به‌واسطۀ مسیح پاسخ یافته است.

ج. و خدمت آشتی را به ما سپرده است: به‌واسطۀ مسیح ما را با خود آشتی داده است، حال خدا از ما توقع دارد که خدمت آشتی را بپذیریم و این پیام آشتی را به ما سپرده است.

یک) مصالحه با پیام آشتی به ارمغان می­آید. خدا کلام موعظه شده را به جهت مصالحۀ زنان و مردان با خود به کار می­گیرد.

د. خدا در مسیح جهان را با خود آشتی می‌داد: از میان همۀ ترس­های صلیب، خدای پدر در خدای پسر و در کنار او عمل کرد، جهان را با خود آشتی ‌داد. پدر و پسر همراه با یکدیگر بر روی صلیب عمل کردند.

یک) این عبارت خدا در مسیح جهان را با خود آشتی ‌داد، زمانی که با در نظر گرفتن آنچه که بر صلیب رخ داد، درک شود، خارق­العاده­تر است. در بُرهه­ای پیش از مرگ عیسی، قبل از آنکه پرده دو تکه شود، پیش از آنکه عیسی به فریاد بگوید :«به سرانجام رسید»، تبادل روحانیِ خارق‌العاده­ای صورت گرفت. پدر همۀ تقصیر­ها و غضبی را که شایستۀ معصیتِ ما بود، بر پسر نهاد و عیسی به تنهایی تمام آن را بر خویش متحمل شد و عدالت خدا به تمامی برای ما انجام شد.

دو) به همان میزانی که رنج جسمانی عیسی مخوف بود، این رنج روحانی مورد داوری قرار گرفتن برای گناه به جای ما- آن چیزی بود که عیسی به‌راستی دربارۀ صلیب از آن هراسان بود. این همان کاسه کاسۀ خشم عدالت خدا بود که او از نوشیدنش به لرزه افتاد (لوقا ۳۹:۲۲-۴۶، مزمور ۸:۵۷، اشعیا ۱۷:۵۱، ارمیا ۱۵:۲۵). عیسی بر صلیب همچون دشمن خدا شد که مورد داوری قرار گرفت و وادار شد تا کاسۀ خشم پدر را سَر بکشد، تا ما مجبور به نوشیدن آن نشویم.

سه) با این وجود، در همان حِین، پولس به‌صراحت آشکار می­کند که خدا در مسیح جهان را با خود آشتی ‌داد. آنها با یکدیگر عمل می­کردند. هرچند، با عیسی به صورتی برخورد ­شد که گویی او دشمنِ خدا بود، اما اینگونه نبود. حتی موقعی که عیسی همچون گنهکاری تنبیه می‌شد، مقدس‌ترین خدمتی که تا به‌حال برای خدای پدر به جا آورده بود را انجام داد. از همین روست که در اشعیا آمده است: «خواست خدا این بود که او را له سازد» (اشعیا ۱۰:۵۳). رنج و عذاب پسر به تنهایی پدر را خرسند نساخت، اما همانگونه که عمل آشتی دادن جهان با خود را به انجام رسانید، کاملاً خدای پدر را خرسند ساخت.

چهار) رابرتسون به‌درستی می‌گوید: «امکان دارد جهت فهم راز رنج مسیح بر صلیب به اندازهٔ کافی جسارت به خرج نداده باشیم، اما این حقیقت فریاد حزن­آلود عیسی را دقیقاً پیش از مرگش آشکار می­سازد: «خدایم، خدایم، چرا مرا ترک کردی؟» در آن فریاد (متی ۴۶:۲۷ و مرقس ۳۴:۱۵)، عیسی هم مشارکتش با خدای پدر  و هم احساس زجرآورِ گرفتنِ خشم خدا را بر خود که ما مستحقش بودیم، ابراز می­نماید.

ه‍. گناهان مردم را به حسابشان نمی‌گذاشت: چرا؟ آیا از آن‌رو بود که خدا ملایم گشته و به انسان مجوز داد تا از زیر بار جهنم به نحوی بگریزد، به هیچ وجه. در مقابل، به آن خاطر بود که معصیت­هایمان بر عیسی قرار گرفت. عدالتی که باید به‌خاطر گناه خود با آن روبه‌رو می‌شدیم، برقرار شد، نه برطرف.

یک) اگر خدا خشم یا عدالتش را به جهت رستگار ساختنِ گناهکاران کنار بگذارد، آن وقت صلیب در عوض آنکه ابراز محبت باشد، نمایشی از ستم و قساوتی غیرقابل توصیف و کوششی غلط از سوی یک شخص به‌هدف نیکوکاری است. اگر می‌شد عذری برای گناه یافت، نیازی به رفع شدن آن نمی‌بود.

۶. آیۀ (۲۰) سفیرانِ مسیح.

پس سفیران مسیح هستیم، به گونه‌ای که خدا از زبان ما شما را به آشتی می‌خوانَد. ما از جانب مسیح از شما استدعا می‌کنیم که با خدا آشتی کنید.

الف. پس سفیران مسیح هستیم: پولس متوجه است که در سرزمینی بیگانه در جایگاه نمایندۀ یک حاکم خدمت می­نماید. حاکم پیغامی دارد و پولس آن پیغام را به گونه­ای ارائه می­دهد به گونه‌ای که خدا از زبان ما شما را به آشتی می‌خوانَد.

یک) انگارۀ سفیر بودن بسیار وسیع است! یک سفیر به منظور خرسند نمودن شنوندگانش سخن نمی­گوید، بلکه از سوی حاکمی که او را فرستاده، سخن می­گوید. یک سفیر با اجازۀ خود سخن نمی­گوید؛ دیدگاه­ها یا درخواست­های خودش اهمیت اندکی دارند. او به‌سادگی آنچه به او امر شده را بیان می‌کند. اما یک سفیر چیزی فراتر از یک پیام‌آور است؛ او همچنین نماینده است و افتخار و شهرت کشورش در دستان او قرار دارد.

ب. سفیران: این عنوانی پر شکوه برای پولس و باقیِ رسولان است. هرچند، پرشکوه‌تر و حیرت­آورتر از این ذهنیت نیست که خدا از روی محبت انسان را به آشتی بخوانَد. چرا خدا باید ما را به آشتی فرا بخواند؟

ج. ما از جانب مسیح از شما استدعا می‌کنیم که با خدا آشتی کنید: در جایگاه یک سفیر، پولس استدعایی ساده، محکم و بی­واسطه­ را بیان می‌کند: با خدا آشتی کنید.

یک) این به‌صراحت آشکار می­سازد که عمل مصالحه که پیشتر در این فصل بیان شد، مجزا از اختیار و انتخاب ما عمل نمی­نماید. آنها که با خدا آشتی کردند چه کسانی بودند؟ آنها که به دعوت مسیح که به‌واسطۀ سفیرانش بیان شد، پاسخ دادند.

دو) این امر، به‌صراحت آشکار می­کند که این ما هستیم که می­بایست با خدا آشتی کنیم، نه اینکه او با ما آشتی کند. خطاکار ماییم.

سه) پولس از چه کسی استدعا می­نماید؟ ضمیر دوم شخص، [که در فارسی ضمیر مستتر است] توسط مترجمین اضافه شده است. پولس احتمالاً گفته است «ما از جانب عیسی، از کل عالم استدعا داریم» یا شاید گفته باشد «از شما مسیحیان قرنتس، از جانب مسیح استدعا داریم.» به هر نحو، ایده‌ای معتبر است، و شاید هر دو مد نظر بوده است.

د. آشتی کنید: به ما فرمان داده نشده که عمل آشتی میان انسان و خدا را به انجام برسانیم. او این عمل را انجام داده است؛ پذیرفتن آن صرفاً به ما بستگی دارد. «به جای تمرکز بر آشتی دادن خود، بر آشتی کردن متمرکز شوید. خود را تسلیم او کنید که شما را هنگامی که دیگران از خود می‌رانند، با ریسمان‌های محبت خویش گرد آورده و به سوی خود می‌کشد…خود را تسلیم کنید. خود را تسلیم دستانی کنید که به صلیب میخکوب شد.» (اسپرجن)

۷. آیۀ (۲۱) خدا به چه صورت آشتی را میسر ساخت.

او کسی را که گناه را نشناخت، در راه ما گناه ساخت، تا ما در وی پارساییِ خدا شویم.

الف. او کسی را که گناه را نشناخت: انگارهٔ امکان بی‌گناه بودن انسان برای ذهنی یهودی بیگانه بود (جامعه ۵:۸). علیرغم آن، هنگامی که عیسی ادعا کرد که بی‌گناه است (یوحنا ۴۶:۸)، کسی او را به چالش نکشید.

ب. او کسی را که گناه را نشناخت، در راه ما گناه ساخت: پولس بر مبنای الهام روح‌القدس سخنان خویش را به دقت برمی­گزیند. او نمی‌گوید، عیسی آفریده شده بود تا گناهکار گردد. عیسی هیچ‌گاه تبدیل به فردی گناهکار نشد، او در راه ما به گناه مبدل شده است. حتی مبدل شدنش به گناه، اقدامی پارسایانه از روی محبت بود، نه اقدامی گناهکارانه.

یک) عیسی یک گناهکار نبود، حتی بر روی صلیب. بر روی صلیب، پدر به طریقی با او برخورد ­کرد گویا یک گناهکار است، با این‌حال، در تمام آن مدت گناه در «ظاهر» عیسی بود نه در «باطن» او، و بخشی از ذات او نبود (آنگونه که دربارۀ ما است).

دو) «مسیح گناهکار نبود، و نمی‌توانست مجرم شناخته شود؛ اما به گونه­ای با او برخورد ­شد که گویی مجرم است، زیرا او عزمش را جزم کرده بود که در جایگاه مجرم بایستد. آری، با او تنها همچون گناهکار رفتار نشد، بلکه به شکلی با او برخورد شد که گویی به شکل انتزاعی، خودِ گناه است. سخنی شگرفت است. آن شخص بی‌گناه به گناه بدل شد.» (اسپرجن)

سه) «نمی‌گویم که جانشین ما متحمل جهنمی شد که توجیه‌ناپذیر بود. نخواهم گفت که مجازات دقیق گناه، و آنچه شایسته‌اش بود را تحمل کرد؛ ولی می‌گویم آنچه تحمل کرد، عدالت خدا را سیراب کرد و این اتفاق تأثیرگذارتر محکومیت هر گناهکاری بود که به‌خاطر گناهشان جان داد.» (اسپرجن)

چهار) «ما به‌روشنی در حاشیۀ رازی عظیم قرار داریم که فَهم ما از آن در کمترین حالت است.» (کروز)

ج. او را… ساخت: ما به‌خوبی آن را ملاحظه می­نماییم. این عمل خودِ خدا بود! پدر و پسر و همین‌طور روح در عمل بر صلیب در تعاملی بی­نقص بودند. این به آن مفهوم است که عمل کفاره بر صلیب اقدامی از سوی خدا بود. «اگر خدا این کار را کرده است، به‌درستی انجام شده است. من کسی نیستم که از عملی که از سوی خداست دفاع نمایم: بگذارید انسانی که شهامت متهم ساختنِ خالقش را دارد، گمان نماید که در پِی چه است. اگر خودِ خدا قربانی را مهیا ساخت، یقین داشته باشید که آن را پذیرفته است.» (اسپرجن)

د. تا ما در وی پارساییِ خدا شویم: عیسی معصیت ما را متحمل گشت، اما پارساییِ خود را بر ما عطا کرد. این تبادلی شگرف است که به تمامی نشأت گرفته از محبت خدا به ماست!

یک) «شخص ایماندار نه تنها بر مبنای ایمان به عیسی در حضور خدا، موقعیت به حقی از سوی خدا دریافت می­نماید (فیلپیان ۹:۳)، بلکه پولس در این قسمت می‌گوید که در مسیح ایماندار در حقیقت در پارسایی­ای که ویژگی خودِ خداست، شریک است.» (هریس)

دو) پارساییِ خدا: «چه سخنی عظیمی! او ما را از راه پارساییِ عیسی پارسا می­کند؛ فقط ما را پارسا نمی­نماید، بلکه ما را به پارسایی تبدیل می‌کند. خیر، این تمام ماجرا نیست، او ما را به پارسایی خدا مبدل می‌کند؛ که فزون‌تر از پارساییِ آدم در باغ عدن است، این کاملیت الهی از کاملیت فرشتگان، بیشتر است.» (اسپرجن)

سه) «پارسایی­ای که آدم در باغ (عدن) دارا بود، کامل بود، اما پارساییِ انسانی بود: پارساییِ ما از آنِ خداست.» (اسپرجن)

چهار) این همۀ حقیقتِ کفاره است که بسیار ساده بیان شد: گناهان ما بر عیسی بود و پارساییِ او بر ما. و «همانگونه که مسیح با گناهی که در او ذاتی باشد، گناه نشد، ما نیز با پارسایی ذاتی خود پارسا نشده‌ایم، بلکه با پارسایی‌ای که مسیح در ما قرار داد.» (پول)