فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!

پیدایش باب ۴۱ ـ یوسف رویای فرعون را تعبیر می‌نماید و به‌سوی پیشرفت ترقی می‌کند.

رویاهای فرعون و دور راهی او

 

۱. آیهٔ (۱) دو سال پس از رهاییِ ساقی و اعدام نانوا…

پس از سپری شدن دو سال، فرعون در خوابی دید که بر لب رود نیل ایستاده است.

الف. پس از سپری شدن دو سال: ساقی فرعون، یوسف را فراموش کرد و او دو سال کامل در سیاه‌چال به سر ‌برد. در آن سال‌ها برای یوسف دشواری و یأس بَرجا بود، اما با این‌حال، گمان می‌داریم که او به خدا اطمینان داشت. درس‌های بسیاری از این واقعه می‌توان گرفت.

·    بعضی اوقات اعمال نیکی که انجام می‌دهیم بی‌ارزش به‌نظر می‌آید.

·    انتظار امری متداول در زندگی یک مسیحی است.

·    خدا اکثراً ما را بر انتظاری بس بیشتر از آنچه در نظر می‌داریم، می‌گُمارد.

·    خدا نقاط آغاز و ایست ما را مقرر می‌سازد.

·    دست خدا در این رویداد دخیل بود: وقتی موقع مناسب فرا رسید، ساقی دقیقاً می‌‌دانست که در چه مکانی یوسف را بیابد. اگر وی زودتر آزاد شده بود، چه کسی از کجا باید او را پیدا می‌کرد؟

ب. فرعون خوابی دید: آیات پیش رو رویای نامأنوس فرعون را شرح می‌نماید.

۲. آیات (۲-۷) رویاهای آشفته‌کنندۀ فرعون

و اینک هفت گاو زیبا و فربه از رود نیل بیرون آمدند و در نیزارها به چرا مشغول شدند. سپس هفت گاو دیگر که زشت و لاغر بودند، از نیل بیرون آمدند و کنار گاوهای پیشین بر لب رودخانه ایستادند. و آن گاوهای زشت و لاغر، گاوهای زیبا و فربه را خوردند. آنگاه فرعون بیدار شد. و دوباره به خواب رفت و بار دیگر در خواب دید که هفت خوشه گندم سالم و خوب بر ساقه‌ای می‌روید. و سپس هفت شاخه دیگر رویید که لاغر و از باد شرقی خشکیده بود. و آن هفت خوشه لاغر، هفت خوشه سالم و پر را بلعیدند. آنگاه فرعون بیدار شد و دریافت که خواب دیده است.

الف. هفت گاو زیبا و فربه از رود نیل بیرون آمدند: در رویای فرعون هفت گاو فربه از رود نیل خارج شدند و هفت گاو زشت و لاغر را فرو بردند. این رویأی نامأنوس او را از خواب بیدار نمود، اما وی دگربار به خواب فرو رفت.

ب. هفت خوشه گندم سالم و خوب بر ساقه‌ای می‌روید: در رویای دوم، هفت خوشه لاغر، هفت خوشه سالم و پر را فرو بردند.

ج. آنگاه فرعون بیدار شد و دریافت که خواب دیده است: این رویایی دیوانه‌وار و در عین حال واقعی بود، با این حال پیغامی از سوی خدا بود.

یک) خدا امروزه نیز با ما سخن می‌گوید. او شاید روش‌های فوق طبیعی و چیزهای خلاف عادت، حتی چیزهایی دیوانه‌وار را مورد استفاده قرار دهد. به طورمعمول، خدا به‌واسطۀ کلامش با ما سخن می‌گوید. عبرانیان ۱:۱-۲ را به‌خاطر می‌آوریم: «در گذشته، خدا بارها و از راه‌های گوناگون به‌واسطۀ پیامبران با پدران ما سخن گفت، امّا در این ایام آخر به‌واسطۀ پسر خود با ما سخن گفته است، پسری که او را وارث همه چیز مقرر داشت و به‌واسطۀ او جهان را آفرید.»

۳. آیهٔ (۸) روح مغشوش فرعون.

بامدادان فرعون آشفته‌خاطر بود. پس فرستاد و همۀ جادوگران و حکیمان مصر را فراخواند و  خواب‌های خود را بدیشان بازگفت. ولی کسی نبود که بتواند آنها را برای فرعون تعبیر کند.

الف. بامدادان فرعون آشفته‌خاطر بود: فرعون آن امر را تنها خوابی دیوانه‌وار برداشت نکرد. وی در دِلَ درک ‌کرد که چیز مهمی در این باره حاکم است.

ب. فرعون خواب‌های خود را بدیشان بازگفت. اما کسی نبود که بتواند آنها را تعبیر کند: یوسف به ساقی و نانوا در سیاه‌چال گفت: «آیا تعبیرها از آن خدا نیست» (پیدایش ۸:۴۰). تعبیر از آن خدا بود و او آن حکمت را در اختیار جادوگران مصر نگذاشت.

۴. آیات (۹-۱۴) یوسف برای تعبیر رویاهای فرعون احضار می‌گردد.

آنگاه رئیس ساقیان به فرعون گفت: “امروز خطایای خود را به یاد آوردم. زمانی فرعون به خدمتگزاران خود خشم گرفت. و مرا با رئیس نانوایان در زندان امیر قراولان در حبس گذاشت. ما هر دو در یک شب خوابی دیدیم. و خواب هریک از ما تعبیری از آن خود داشت. جوانی عبرانی در آنجا با ما بود که خدمتگزار امیر قراولان بود. ما خواب‌های خود را به او بازگفتیم و او آنها را برای ما تعبیر کرد و به هریک تعبیری مطابق خوابش داد. و درست همانگونه که او برای ما تعبیر کرد روی داد. من را به منصبم باز گردانیدند و آن مرد دیگر به دار آویخته شد. آنگاه فرعون فرستاده یوسف را فراخواند. پس او را زود از سیاه‌چال بیرون آوردند. یوسف پس از تراشیدن صورت و عوض کردن جامه‌اش به پیشگاه فرعون آمد.

الف. امروز خطایای خود را به یاد آوردم: ساقی بالاخره یوسف را به ‌خاطر آورد، و به اشتباهی که در حق او مرتکب گشته بود اقرار نمود. او یوسف را همچون مردی که رویا را تعبیر می‌نماید، به فرعون پیشنهاد داد.

ب. نگاه فرعون فرستاده یوسف را فراخواند. پس او را زود از سیاه‌چال بیرون آوردند: هنگامی‌که وقت آن فرا رسیده بود که خدا یوسف را از سیاه‌چال خارج گرداند، این کار زود انجام شد. اغلب ما احساس می‌کنیم مدت‌هایی طولانی هستند که خدا اقدامی نمی‌کند، اما هنگامی‌که زمان او برسد، همه‌چیز می‌تواند در یک آن، دست به دست هم دهد.

یک) در لحظاتی که گمان می‌کنیم خدا اقدامی نمی‌کند، او در حال انجام مهم‌ترین عملش است: شخصیت ما را رشد می‌دهد و ما را به شباهت عیسی مسیح شکل می‌دهد.

دو) سخنان پولس در رومیان ۲۸:۸ را دوست می‌داریم: «می‌دانیم در حق آنان که خدا را دوست می‌دارند و بر طبق ارادۀ او فرا خوانده شده‌اند، همۀ چیزها با هم برای خیریت در کار است.» رومیان ۲۹:۸: «زیرا آنان را که از پیش شناخت، ایشان را همچنین از پیش معین فرمود تا به شکل پسرش درآیند، تا او فرزند ارشد از برادران بسیار باشد.» عمل خدا در زندگی ما این است که ما را به شباهت عیسی مسیح همانند سازد و این کار به طول می‌انجامد.

سه) در اینجا ما شیوه دیگری را مشاهده می‌نماییم که یوسف عیسی را بر ما می‌نمایاند: کسی که همچنین از گمنامی طولانی به برجستگی عظیم رسید.

۵. آیات (۱۵-۱۶) فرعون رویایش را برای یوسف تعریف می‌کند.

فرعون به یوسف گفت: “من خوابی دیدم و کسی نیست که آن را تعبیر کند ولی دربارۀ تو شنیده‌ام که چون خوابی را بشنوی می‌توانی آن را تعبیر کنی.” یوسف به فرعون پاسخ داد: “از من نیست ولی خدا فرعون را پاسخی نیکو خواهد داد.”

الف. من خوابی دیدم و کسی نیست که آن را تعبیر کند: رؤیای فرعون در حقیقت مکاشفه‌ای از سوی خدا بود. او آن را دریافت کرد، اما نمی‌توانست آن را درک کند. مانند آن بود که فردی کتاب‌مقدس می‌خواند، اما برای درک آن به یاریِ یک یا زن خدا محتاج است.

ب. از من نیست: فرعون امکانی طلایی در اختیار یوسف نهاد تا خود را جلال دهد، اما یوسف رَد کرد. او از این امکان پیش آمده برای جلال خود در پیشگاه فرعون استفاده نکرد، بلکه تنها برای جلال خدا این کار را انجام داد.

ج. ولی خدا فرعون را پاسخی نیکو خواهد داد: یوسف بسیار حکیم‌تر و شاید فروتن‌تر از پیش به چشم می‌آمد. اگر این که در گذشته وی رویاهای پیشین خود را به شیوۀ جلال خود به برادرانش گفته بود حقیقت داشت، حال اینگونه اعتماد به خود را ترک کرده بود. یوسف فهمید که تنها خدا پاسخ را دارد.

یک) عمل شکل دادن شخصیت از سوی خدا برای یوسف رو به تکمیل شدن بود، حتی شاید هنگامی‌که وی گمان می‌نمود هیچ‌چیزی در حال انجام نیست.

۶. آیات (۱۷-۲۴) فرعون رویایش را برای یوسف شرح می‌دهد.

پس فرعون به یوسف گفت: “در خواب دیدم که بر لب رود نیل ایستاده‌ بودم که ناگاه هفت گاو فربه و زیبا از رود بیرون آمدند و در نیزارها به چرا مشغول شدند. و اینک هفت گاو دیگر، پس از آنها بیرون آمدند که نحیف و بسیار زشت و لاغر بودند. من در تمام سرزمین مصر گاوهایی بدان زشتی ندیده بودم. و آن گاوهای لاغر و زشت، هفت گاو فربه پیشین را خوردند. اما حتی پس از خوردن آنها هیچ معلوم نبود که آنها را خورده‌اند، زیرا همچنان مانند اول زشت بودند. آنگاه بیدار شدم. و باز خوابی دیدم که اینک هفت خوشه گندم پر و خوب بر ساقه‌ای می‌رویید. پس از آنها هفت خوشه دیگر رویید که پژمرده و لاغر و از باد شرقی خشکیده بود. و آن خوشه‌های لاغر، هفت خوشه خوب را بلعیدند. من این را به جادوگران گفتم، ولی کسی نبود که بتواند برای من توضیح دهد.”

الف. فرعون به یوسف گفت: رهبر مصر رویا را برای یوسف شرح داد، به‌همان شکلی که در پیدایش ۲:۴۱-۷ می‌خوانیم.

ب. زیرا همچنان مانند اول زشت بودند: جزئیات بیشتری از رویا با دومین شرح آشکار می‌شود. زمانی‌که گاوهای لاغر گاوهای فربه را خوردند، آنها خودشان فربه نشدند.

 یوسف رویای فرعون را تعبیر می‌نماید.

۱. آیات (۲۵-۳۲) یوسف رویای فرعون را تعبیر می‌نماید.

یوسف به فرعون گفت:” هردو خواب فرعون یکی است. خدا آنچه را که قصد انجامش دارد، به فرعون گفته است. هفت گاو خوب هفت سال است و هفت خوشه خوب، هفت سال. هر دو خواب یکی است. هفت گاو لاغر و زشت که پس از آنها بیرون آمدند و نیز هفت خوشه خالی که از باد شرقی خشکیده بود، هفت سال خشکسالی است. چنانکه به فرعون گفتم، خدا آنچه که قصد انجام آن را دارد به فرعون نمایانده است. اینک هفت سال فراوانی بسیار در سرتاسر  سرزمین مصر می‌آید. ولی پس از آن هفت سال قحطی پدید خواهد آمد، و همه فراوانی در سرزمین مصر فراموش خواهد شد. و قحطی این  سرزمین را تباه خواهد کرد. و فراوانی در آن معلوم نخواهد بود، به سبب قحطی که پس از آن خواهد آمد. زیرا که بسیار سخت خواهد بود. و تکرار خواب فرعون بدین معناست که این امر از جانب خدا تعیین شده و خدا آن را به‌زودی به انجام خواهد رسانید.

الف. هردو خواب فرعون یکی است. خدا آنچه را که قصد انجامش دارد، به فرعون گفته است: هفت سال فراوانی و نعمت و پس از آن هفت سال نیاز و قحطی در پیش خواهد بود. سال‌های قحطی به اندازه‌ای بد خواهند بود که سال‌های فراوانی فراموش می‌شوند.

ب. تکرار خواب فرعون بدین معناست که این امر از جانب خدا تعیین شده: یوسف تأیید خدا را در تکرار رویا دریافت. یوسف این اصل که پس از آن در تثنیه ۱۵:۱۹ آشکار گشت را می‌‌دانست: «به گواهی دو یا به گواهی سه شاهد هر سخنی ثابت خواهد شد.»

یک) می‌‌توانیم دربارهٔ پیغام مهم خدا به ما -کتاب‌مقدس- بفهمیم که این امر از جانب خدا تعیین شده است. بیان نمودن آن، امروزه از مُد افتاده است، اما حقیقت برجا می‌ماند: کلام خدا حقیقت است. کتاب‌مقدس به روش‌های متفاوتی سخن می‌گوید، اما به هر روشی که باشد، حقیقت است. و آن شامل تاریخ حقیقی، احکام حقیقی، اشعار حقیقی، حکمت حقیقی و نبوت حقیقی است.

ج. خدا آن را به‌زودی به انجام خواهد رسانید: تأیید خواب همچنین نشان از اضطرار پیغام داشت. تمام آن وقایع به‌زودی واقع می‌شد.

یک) خدا تمام این امور را توسط یوسف گفت و از یوسف همچون راهنمایی برای فرعون استفاده نمود. بعضی از ما خواهان آن هستیم که خدا چنین هدایت‌های فراطبیعی را بر ما عطا بدارد.

دو) بسیاری از ما همچون یک نقشه از خدا درخواست هدایت می‌کنیم، که آشکار سازد به کجا برویم و چه کار کنیم. اغلب عیسی همچون یک راهدان به سوی ما می‌آید و می‌فرماید: «نزدیک من بمان، و من تو را در طول این مسیر هدایت می‌کنم.» به جای اینکه در پی نقشه باشید، در پی راهنما باشید -راهنما، پیام‌رسان از جانب خدا، عیسی مسیح.

۲. آیات (۳۳-۳۶) یوسف توصیه‌اش را به فرعون می‌رساند.

پس اکنون فرعون باید مردی بصیر و حکیم بیابد و او را بر سرزمین مصر بگمارد. نیز فرعون باید ناظران بر زمین بگمارد که در طول هفت سال فراوانی، یک پنجم محصول مصر را بگیرند. و همه آذوقه این سال‌های نیکو را که خواهد آمد، گرد آورند و غله را زیر دست فرعون ذخیره نمایند و خوراک در شهرها نگاه دارند. این آذوقه باید برای مملکت به جهت هفت سال خشکسالی که در سرزمین مصر خواهد آمد ذخیره شود، تا مملکت در اثر خشکسالی تباه نگردد.”

الف. فرعون باید مردی بصیر و حکیم بیابد: تا این نقطه، یوسف به فرعون شناخت بخشید، به او گفت که چه رخ خواهد داد، همانگونه که در رویاهایی که پیغامی از سوی خدا بود مکاشفه شد. حال، یوسف شروع به به‌کارگیری حکمت از طریق شناخت کرد.

یک) نیکوست که تمایز میان شناخت و حکمت را به یاد داشته باشیم. شناخت به شما بیان می‌دارد که چه در حال وقوع است؛ حکمت به شما می‌گوید که دربارۀ آن چه اقدامی انجام دهید. شناخت عیب‌شناسی است؛ حکمت در راستای علاج است. شناخت نیکو و واجب است؛ اما کافی نیست.

دو) جهان ما شناخت را بسیار بیشتر از حکمت دارا می‌باشد. دانشمندان، شاعران، سیاستمداران و دیگران اکثراً می‌توانند سختی‌ها را در یابند. حکمت حقیقی در می‌یابد که عیسی راهِ چاره است.

ب. ناظران بر زمین بگمارد که در طول هفت سال فراوانی، یک پنجم محصول مصر را بگیرند: یوسف با حکمت خدادادی خود مشاهده نمود که این بحبوحۀ عظیم پیش رو محتاج مدیریتی متناسب است.

·    مشکل باید درک می‌شد.

·    مقصود و شناخت رسیدن به مقصود باید تنظیم می‌شد.

·    اشخاص درست باید در جایگاه مناسب گماشته می‌شدند (ناظران بر زمین).

·    آنها باید چشم‌انداز عظیم و نقش خود در آن را می‌فهمیدند.

·    یک نفر باید یقین پیدا می‌کرد که تمامی امور براساس نقشه پیش می‌رود.

·    کارها باید حساب می‌شد.

·    خدا از یک مرد استفاده می‌نماید تا تمام این امور را به جریان اندازد‌ -‌آن امر با چیزی که ما به‌طور طبیعی همچون یک معجزه به آن می‌اندیشیم، اتفاق نمی‌افتد.

یک) یک پنجم یعنی ۲۰ درصد خراج. بعضی منابع باستانی شرح می‌دهند که فرعون در حالت عادی ۱۰ درصد غلۀ مصر را از روی خراج دریافت می‌نمود. اگر این صحیح بوده باشد، یوسف خراج را طی هفت سال پیش رو دو برابر کرد.

ج. تا مملکت در اثر خشکسالی تباه نگردد: پیغام خدا به وسیلۀ رویاهای فرعون، بحبوحۀ حقیقی پیش رو بود. اگر تمهیدات را انجام نمی‌دادند، زمین از قحطی تباه می‌گشت. این دعوتی اضطراری برای دست به کار شدن بود.

یک) یهوه نیاز را توسط یک انسان برآورده ساخت. «خدا همواره توسط افرادی که وظایفشان را بر روی زمین به‌درستی انجام می‌دهند، تدابیر  خود را عملی می‌کند.» (بارنهاوس).

۳. آیات (۳۷-۳۸) فرعون به وجود روح خدا در یوسف پی می‌برد.

فرعون و همه خدمتگزارانش این سخن را پسندیدند. پس فرعون به خدمتگزارانش گفت: “آیا کسی را مانند این مرد توانیم یافت، مردی که روح خدا در او باشد؟”

الف. فرعون و همه خدمتگزارانش این سخن را پسندیدند: فرعون دریافت که یوسف نه فقط تعبیر صحیحی از رویا دارد، بلکه پبشنهاد مناسبی برای واکنش به این پیغام آسمانی نیز دارد.

ب. مردی که روح خدا در او باشد: فرعون کاهنان، جادوگران، و مردان اِلهی بسیاری در اختیار داشت. چیزی که وی (تا اینکه یوسف را دید) نداشت، مردی با روح خدا بود. این دلیل بر آن شد که یوسف در بین دیگران متمایز گردد (آیا کسی را مانند این مرد توانیم یافت).

یک) این اولین اشارۀ کتاب‌مقدس به روح‌القدس است که بر یک شخص قرار گرفته است. شایان توجه است که دربارۀ امور عملی‌تر بوده است. یوسف بر آن نبود که برای فرعون موعظه نماید یا نیایشی را بیان کند تا وجود روح خدا را در او مشاهده نماید. وی ‌توانست آن را در شخصیتش، در پیغامش، در شناختش، در حکمتش، و در فروتنی‌اش مشاهده نماید.

دو) وجود و قدرت روح‌القدس می‌تواند به روش‌های بس عملی، در شخصیتمان، در فروتنی‌مان دیده شود.

۴. آیات (۳۹-۴۱) ترفیع درجۀ یوسف به جایگاه شخص دوم در قلمرو حکومت مصر.

آنگاه فرعون به یوسف گفت: “چون خدا همه اینها را بر تو آشکار کرده است پس هیچ‌کس همچون تو صاحب بصیرت و حکمت نیست. تو را بر خانۀ خود میگمارم و تمامی مردم من به فرمان تو گردن خواهند نهاد. تنها بر تخت سلطنت، از تو بالاتر خواهم بود. پس فرعون به یوسف گفت:” بنگر که تو را بر تمامی سرزمین مصر گماشته‌ام.”

الف. چون خدا همه اینها را بر تو آشکار کرده است پس هیچ‌کس همچون تو صاحب بصیرت و حکمت نیست: این نخستین نشانهٔ قابل‌توجهی بود که نمایان می‌ساخت فرعون در نظر دارد یوسف شخصی باشد که با برنامه‌ریزی و تمهیدات حکیمانه مصر را رهایی بخشد. احتملاً این امر یوسف را مبهوت ساخت.

ب. تو را بر خانۀ خود میگمارم: یوسف شناخت و حکمت لازم را در اختیار داشت، اما فرعون دارای حق انتخاب بود. او بر آن شد که اختیار همۀ امور را بر یوسف واگذارد. وی نگفت: «به‌خاطر توصیه سپاسگزارم. شخصاً به آن رسیدگی می‌کنم.» فرعون خردمندانه تسلیم شناخت، حکمت، و توانایی یوسف گشت.

·    یوسف بر خانه فرعون، پیشکار شخصی او شد.

·    یوسف با کلام خود بر تمام قوم مصر حکومت کرد.

·    یوسف پس از فرعون، شخص دوم در قلمرو پادشاهی شد.

·    یوسف بر تمامی زمین مصر اقتدار دارای اختیار شد.

یک) به نظر می‌رسد یوسف تنها شخصی بود که ناگهان به کامیابی رسید. در واقع، سیر گذر او از سیاه‌چال تا به رأس قدرت رسیدن، ۱۳ سال دشوار به‌طول انجامید. این بخش از روایت یوسف به ما بعضی از اصول مهم دربارۀ ترفیع و ترقی را متذکر می‌شود.

·    ترفیع و ترقی از سوی خدا است (مزمور ۶:۷۵-۷). این به آن مفهوم نیست که پُشتکار، آمادگی، عادات نیکو، و باقی نمودهای انسانی در دست‌یابی به کامیابی اثری ندارند -آنها به‌روشنی این تأثیر را دارند. با این وجود، حتی آن چیزها هم عطایا و استطاعت‌هایی از سوی خدا هستند و باید با خشوع و قدردانی نسبت به او در نظر گرفته شود.

·    ترفیع و ترقی بدون وجود خداوند هیچ‌گاه کفایت نمی‌کند. شما نمی‌توانید به اندازه‌ای پیشرفت یا ترقی کنید که دیگر محتاج عیسی نباشید. اکثرا، ترفیع و کامیابی ما را وادار می‌سازد محتاج بودنمان را به عیسی بیشتر از همیشه دریابیم.

·    عیسی برترین ترفیع یا ترقی را کسب نمود. راه یوسف از یک خادم حقیر و اسیر به حکمرانی مقتدر مبدل و به پیشگویی برای خود عیسی ‌گردد. فیلیپیان ۵:۲-۱۱ ترفیع نهایی را شرح می‌دهد.

۵. آیات (۴۲-۴۴) اثرات جایگاه والا مرتبۀ یوسف.

آنگاه فرعون انگشتری خویش را از دست بیرون کرد و آن را بر دست یوسف گذاشت و او را به ردای کتان فاخر آراست و طوقی زرین بر گردنش نهاد. و او را بر ارابه دوم خود سوار کرد و پیش رویش ندا می‌کردند:”زانو زنید!” این‌گونه فرعون یوسف را بر تمامی سرزمین مصر برگماشت. به‌علاوه فرعون به یوسف گفت: “من فرعون هستم، ولی بدون اجازه تو هیچ‌کس در سراسر سرزمین مصر حق ندارد دست یا پای خود را دراز کند.”

الف. آنگاه فرعون انگشتری خویش را از دست بیرون کرد و آن را بر دست یوسف گذاشت: انگشتر نشانۀ حاکمیت فرعون بود. حال، یوسف آن اقتدار را داشت. زمانی او زندانیِ در بند بود؛ حال انگشتر فرعون را در دست داشت.

ب. او را به ردای کتان فاخر آراست: زمانی یوسف لباس‌های کهنه‌های سیاه‌چال را بر تن داشت؛ حال جامه‌ای مقتدر بر تن داشت، کتان فاخر.

ج. طوقی زرین بر گردنش نهاد: یوسف زمانی بندهای یک برده را داشت؛ حال با طوقی زرین مزین گشته بود.

د. او را بر ارابه دوم خود سوار کرد: یوسف زمانی همچون یک برده پیاده گام بر می‌داشت؛ حال با ارابه‌های برجسته گردش می‌کرد. او از ناز و نعمت بسیار برخوردار شد.

ه‍ـ. ولی بدون اجازه تو هیچ‌کس در سراسر سرزمین مصر حق ندارد دست یا پای خود را دراز کند: این گفته، دگربار ذهنیّت اختیار و حاکمیت را ابراز می‌دارد. در برهه‌ای یوسف تنها می‌توانست از فرامین پیروی نماید؛ حال او فرمان هم می‌توانست بدهد.

یک) به این شیوه‌ها، یوسف فرزند خدا را نمایان می‌سازد. در عیسی ما اقتدار، جامه، آذین، و غنا داده می‌شویم.

دو) با این وجود، به شیوه‌ای حتی برتر، یوسف نمایی از عیسی‌مسیح است، در کسی که هست، در عملی که کرده است، و در موقعیتی که باید در زندگی ما داشته باشد.

·    عیسی پیغام‌آوری از جانب خداست.

·    عیسی راستی را دربارۀ آینده بیان می‌دارد.

·    نقشه عیسی، نان حیات را تأمین می‌نماید.

·    اقتدار، به ‌انتخاب، به عیسی واگذارد شده است.

۶. آیه (۴۵) به یوسف اسم و زن داده می‌شود.

و فرعون یوسف را صفنات فعنیح نامید و اَسنات دختر فوطی فارَع کاهن اون را بدو به زنی داد و یوسف با اقتدار بر سرزمین مصر بیرون رفت.

الف. و فرعون یوسف را صفنات فعنیح نامید: اسطوره‌های یهودی بیان می‌دارند هر حرف از اسم مصری یوسف مفهومی دارد. با جفت کردن تمامی‌شان به همدیگر، این اسطوره‌ها بیان می‌دارند که مفهوم اسم مصری یوسف «ناظر – منجی – پیامبر – پشتیبان – تعبیر‌کنندۀ خواب‌ها – زیرک – ملاحظه کار -حکیم» بوده است.

یک) احتمال بیشتری می‌رود که این نام به این مفهوم است که «خدا سخن می‌گوید و او حیات ‌دارد» و اشاره دارد به سخن خدا که به واسطۀ یوسف آمد، محافظت خودش و شیوه‌ای که او مصر و تمامی منطقه را پاسداری نمود.

ب. اَسنات دختر فوطی فارَع کاهن اون را بدو به زنی داد: اسطوره‌های یهودی (که در اصل ساختگی هستند) بیان می‌دارند اَسنات به‌راستی دختر دینه و شکیم بوده است که سال‌ها پیش در مرز مصر ترک شده بود و بنابراین توسط کاهنی مصری به فرزندخواندگی گرفته شد.

زندگی یوسف همچون صدر اعظم

۱. آیات (۴۶-۴۹) هفت سال فراوانی گذر کرد.

و یوسف سی ساله بود که به خدمت فرعون پادشاه مصر درآمد. و یوسف از پیشگاه فرعون بیرون رفته، در سراسر سرزمین مصر می‌گشت. در هفت سال فراوانی، زمین محصول بسیار داد. یوسف همه آذوقه را که در آن هفت سال فراوانی در مصر فراهم آمده بود، گرد آورد و در شهرها ذخیره نمود. او آذوقه فراهم آمده از مزرعه‌های اطراف هر شهر را در همان شهر گذاشت. و یوسف غلۀ بسیار زیاد همچون ریگ ذخیره کرد تا آنجا که از حساب کردن آنها دست بداشت، زیرا از حساب افزون بود.

الف. و یوسف سی ساله بود که به خدمت فرعون پادشاه مصر درآمد: یوسف مردی جوان بود که چنین اقتداری به او داده شد. با این وجود، وی در مدرسۀ خدا، دورۀ طولانی عمق گرفتن ایمان و شکل‌گیری شخصیت را گذراند. وی در سن ۱۷ سالگی به‌عنوان برده به فروش رسید (پیدایش ۲:۳۷).

ب. همه آذوقه را که در آن هفت سال فراوانی در مصر فراهم آمده بود، گرد آورد: یوسف کاری را که صحیح بود، کرد. او به‌راستی در دوران هفت سال فراوانی و غنا، غله را انبار نمود. این چالشی منطقی و حساب و کتابی حائز اهمیت بود.

ج. یوسف غلۀ بسیار زیاد همچون ریگ ذخیره کرد: به نظر می‌آید این امر که فرعون ۱۰ درصد غله در مصر را به‌عنوان خراج دریافت می‌نمود، معمول بود. اساساً، یوسف خراج را در دورۀ هفت سال پیش رو دوبرابر کرد (پیدایش ۳۴:۴۱ به یک پنجم، یعنی ۲۰٪ اشاره می‌دارد).

۲. آیات (۵۰-۵۲) دو پسر یوسف و احوال دِلش.

پیش از آن که سال‌های خشکسالی فرا رسد، دو پسر برای یوسف زاده شد. اَسِنات دختر فوطی فارَع، کاهنِ اون، آنها را برای او بزاد. یوسف نخست‌زاده‌اش را مَنَسی نامید، زیرا گفت: «خدا تمامی مشقت من و همۀ خانۀ پدرم را از یاد من برده است». او پسر دومش را اِفرایم نامید، زیرا گفت: «خدا مرا در سرزمینِ مذلتم بارآور ساخته است.»

الف. یوسف نخست زاده ‌اش را منَّسی نامید: یوسف از همسر مصری خود، صاحب فرزندی به نام منَّسی شد که اسمش به مفهوم فراموشی است. این امر از آن‌رو بود که خدا کاری کرد که یوسف همۀ دردها و مصیبت‌های پیشین زندگی‌اش را از یاد ببرد. پسر دومش افرایم، که به مفهوم بارور بودن است، زیرا خدا یوسف را در مصر بارور گردانید.

یک) ما تا وقتی که فراموش نکنیم، نمی‌‌توانیم دو چندان بارور نیز باشیم. سی. اس. لوئیس در کتابش، «شکاف عظیم»، جهنم را مکانی توصیف می‌کند که هیچ‌کس هیچ‌چیز را از یاد نمی‌بَرد، هر سخن نسنجیده و ظالمانه را به‌خاطر می‌آورد و هر ستمی که بر او شده است، و هیچ‌کس در آنجا چیزی را نمی‌بخشد. اما در آسمان، تمامی آن چیزها درگذشته است، زیرا همه‌چیز نو شده است.

ب. زیرا خدا از یاد من برده است… زیرا خدا مرا بارآور ساخته است: یوسف ایمان پدرانش را از یاد نبرد، با اینکه در مصر به منزلت دست یافت و زنی مصری داشت. نشانۀ این امر، فرزندانش هستند که به جای آنکه نام‌هایی مصری داشته باشند، نام‌هایی عبری بر آنها گذاشته شد.

۳. آیات (۵۳-۵۷) هفت سال قحطی شروع می‌شود.

و هفت سال فراوانی که در سرزمین مصر بود، به پایان رسید و همان‌گونه که یوسف گفته بود، هفت سال خشکسالی آمدن آغاز کرد. همۀ سرزمین‌ها را قحطی فرا گرفت، ولی در سراسر سرزمین مصر خوراک بود. و چون تمامی سرزمین مصر به گرسنگی گرفتار شدند، مردم برای خوراک نزد فرعون فریاد برآوردند. آنگاه فرعون به تمامی مصریان گفت: «نزد یوسف بروید و آنچه به شما می‌گوید بکنید.» پس آنگاه که قحطی همۀ مملکت را فرا گرفته بود، یوسف انبارها را گشوده، غله را به مصریان می‌فروخت، زیرا قحطی در سرزمین مصر بسیار سخت بود. به‌علاوه تمامی مردمان روی زمین برای خرید غله نزد یوسف به مصر آمدند، زیرا قحطی بر تمامی زمین بسیار سخت بود.

الف. همۀ سرزمین‌ها را قحطی فرا گرفت، ولی در سراسر سرزمین مصر خوراک بود: از روی تمهیدات حکیمانۀ یوسف، مصر به منشأ تأمین آذوقه برای تمام منطقه مبدل گشت، که از این قحطی شدید رنج می‌برد.

ب. تمامی مردمان روی زمین برای خرید غله نزد یوسف به مصر آمدند: مردم کنعان‌ -از جمله قبیلۀ یوسف، نیز از این قحطی عذاب می‌کشیدند. اما خدا یوسف را پیش از همۀ آنها فرستاد تا آذوقه‌ای حکیمانه (گرچه پیش‌بینی نشده) برای آنها مهیا کند.

یک) می‌دانیم در حق آنان که خدا را دوست می‌دارند و بر طبق ارادۀ او فرا خوانده شده‌اند، همۀ چیزها با هم برای خیریت در کار است (رومیان ۲۸:۸). یوسف نامه رومیان ۲۸:۸ را بر روی کاغذ در اختیار نداشت، اما آن را در قلبش داشت. شاید امروزه یک مسیحی آن را به شکلی زیبا و بر روی کاغذ در اختیار داشته باشد، اما نه در دل.