فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!
پیدایش باب ۴۸ – یعقوب پسران یوسف را برکت میبخشد.
یعقوب پسرانش را احضار میکند.
۱. آیات (۱-۴) یعقوب وعدۀ خدا را به یاد میآورد.
پس از این امور، یوسف را خبر داده، گفتند: «پدرت بیمار است.» پس او دو پسر خویش مَنَسی و اِفرایم را با خود برگرفت و برفت. و یعقوب را خبر داده، گفتند: «اینک پسرت یوسف نزدت آمده است.» پس اسرائیل نیروی خود را گرد آورد و بر بستر بنشست. یعقوب به یوسف گفت: «خدای قادر مطلق در لوز در سرزمین کنعان بر من ظاهر شد و مرا برکت داد و به من گفت: ”اینک من تو را بارور و کثیر خواهم ساخت و از تو جماعتی از قومها به وجود خواهم آورد و این سرزمین را پس از تو به نسل تو به ملکیت ابدی خواهم بخشید.“
الف. خدای قادر مطلق در لوز در سرزمین کنعان بر من ظاهر شد: لوز اسم دیگری از بیتئیل است (پیدایش ۱۹:۲۸، ۶:۳۵)، مکانی که برای بار اول یعقوب خدا را دیدار نمود. یعقوب این رویارویی ممتاز با خدا را به وضوح به خاطر آورد.
ب. اینک من تو را بارور و کثیر خواهم ساخت: جملهبندی یعقوب یادآور همان وعدههایی است که خدا در پیدایش ۱۷ به ابراهیم داده است (پیدایش ۲:۱۷، ۶:۱۷ و ۸:۱۷). ابراهیم محتاط بود که همان کلمات عهد خدا با او را به وارثان عهد دست به دست کند، زیرا دقیقاً همان سخنان خدا حائز اهمیت بودند.
۲. آیات (۵-۶) یعقوب پسران یوسف را همچون پسران خود به فرزندخواندگی میگیرد.
و اکنون دو پسرت که در سرزمین مصر برایت زاده شدند، پیش از آن که نزد تو بدانجا بیایم، از آنِ من هستند؛ آری، اِفرایم و مَنَسی از آنِ من خواهند بود، چنان که رِئوبین و شِمعون از آنِ مَنَند. اما فرزندانی که پس از آنها بیاوری، از آنِ تو خواهند بود، و تحت نام برادرانشان میراث خواهند یافت.
الف. چنان که رِئوبین و شِمعون از آنِ مَنَند: رِئوبین و شمعون نخستزاده و و فرزند دوم اسرائیل بودند. یعقوب دو پسر یوسف را همچون فرزندخوانده در خاندان در بالاترین جایگاه مقبول ساخت (گویی آنها نخستزاده و فرزند دوم خود او بودند).
یک) و شاید، آنها همانند جایگزینان رِئوبین و شمعون بودند، که بهخاطر گناهشان به شکلی از جایگاه و رهبر در قبیلۀ اسرائیل محروم شده بودند (پیدایش ۲۵:۳۴، ۲۲:۳۵).
ب. از آنِ مَنَند: به فرزندخواندگی گرفته شدن منسی و افرایم توسط یعقوب شرح میدهد که چرا ۱۲ قبیله وجود دارد که اکثراً در ترکیبات مختلف فهرست شدهاند. بهخاطر این فرزندخواندگی، در حقیقت ۱۳ پسر از اسرائیل باقی بود. 12 نفر به دنیا آمده بودند، اما یوسف به دو قبیله تفکیک شد.
یک) از این رو، همانگونه که طایفهها از جانب عهدعتیق فهرست میشوند، میتوان آنها را به شیوههای متفاوت منظم ساخت و باز هم ۱۲ طایفه بر جا میماند. بیش از ۲۰ شیوه متفاوت برای فهرست طوایف در عهدعتیق وجود دارد.
دو) بهعنوان یک عدد، ۱۲ اغلب از دیدگاه خدا با حکومت یا سرپرستی همبستگی دارد. ۱۲ طایفه وجود دارد؛ ۱۲ رسول؛ ۱۲ شاهزادۀ اسماعیل؛ ۱۲ ستون در مذبح موسی؛ ۱۲ سنگ روی سینه بند کاهن اعظم؛ ۱۲ نان فطیر تقدّمه؛ ۱۲ دیس نقره؛ ۱۲ کاسه نقره؛ و تابۀ طلا برای خدمت خیمه؛ ۱۲ جاسوس برای تفحص زمین؛ ۱۲ سنگ یادبود؛ ۱۲ حکمران تحت فرمان سلیمان؛ ۱۲ سنگ در مذبح ایلیا؛ ۱۲ نفر در هر گروه از نوازندگان و خوانندگان پرستش اسرائیل؛ ۱۲ ساعت در روز؛ ۱۲ ماه در سال؛ ۱۲ مرد اَفِسُسی پر از روح القدس؛ ۱۲۰۰۰ نفر از ۱۲ طایفه در دوران مصیبت حفظ شدند؛ ۱۲ دروازه از ۱۲ مروارید در آسمان، و ۱۲ فرشته بر دروازهها؛ ۱۲ بنیان در اورشلیم جدید، هر یک با اسامی ۱۲ رسول بره؛ طول، عرض و ارتفاع آن همه ۱۲۰۰۰ ذراع است و درخت حیات در آسمان ۱۲ میوه دارد. عدد ۱۲ برای خدا جایگاه خاصی دارد.
۳. آیه (۷) یعقوب شهادتش را با در نظرگرفتن مرگ خود خاتمه میدهد.
و اما در خصوص من، هنگامی که از فَدّان آمدم، راحیل بر سر راه در سرزمین کنعان مرد، در حالی که هنوز مسافتی تا اِفراته باقی بود. و من او را آنجا بر سر راه اِفراته (که همان بیتلِحِم باشد) دفن کردم.»
الف. راحیل بر سر راه در سرزمین کنعان مرد: با اندوهی فراوان، اسرائیل وفات حُزنآلود همسر عزیزش راحیل را در زمان به دنیا آمدن پسرشان بنیامین به خاطر آورد (پیدایش ۱۶:۳۵-۱۸).
ب. او را در آنجا دفن کردم: خاکسپاری راحیل در پیدایش ۱۹:۳۵-۲۰ توصیف گشته است.
یعقوب منسی و افرایم را برکت میبخشد.
۱. آیات (۸-۱۲) یعقوب پسران یوسف را احضار مینماید تا برکتشان دهد.
چون اسرائیل پسران یوسف را دید، پرسید: «اینان کیستند؟» یوسف به پدرش گفت: «اینان پسران من هستند که خدا در اینجا به من بخشیده است.» آنگاه اسرائیل گفت: «آنان را نزد من بیاور تا ایشان را برکت دهم.» چشمان اسرائیل از پیری کمسو شده بود و نمیتوانست ببیند. پس یوسف پسرانش را نزدیک برد و پدرش آنان را بوسید و در آغوش گرفت. اسرائیل به یوسف گفت: «هرگز تصور نمیکردم روی تو را ببینم و اینک خدا حتی فرزندانت را نیز به من نموده است.» آنگاه یوسف آنان را از روی زانوان او برگرفت و در برابر او روی بر زمین نهاد.
الف. اینان پسران من هستند که خدا در اینجا به من بخشیده است: به خاطر میآوریم که اسامی پسران یوسف منسی (نخستزاده) و افرایم (جوانتر) بود. اسم منسی به مفهوم فراموشکاری است، و اسم افرایم به مفهوم ثمربخشی است (پیدایش ۵۱:۴۱-۵۲).
ب. روی بر زمین نهاد: یوسف چندین سال همچون شخصی والامرتبه مصری زندگی نمود، و در طول آن دوران هیچ ارتباطی با پدرش نداشت. با این وجود، این از تکریمی که وی نسبت به پدرش داشت نکاست.
۲. آیات (۱۳-۱۴) یعقوب برخلاف کوشش یوسف، دست برکت خود را بر پسر دوم میگذارد.
و یوسف هر دوی ایشان را بگرفت، اِفرایم را به دست راست خود، در برابر دست چپ اسرائیل، و مَنَسی را به دست چپ خود، در برابر دست راست اسرائیل، و آنها را نزدیک پدرش برد. ولی اسرائیل دستانش را به طور متقاطع دراز کرد، دست راستش را بر سر اِفرایم نهاد، با آنکه او کوچکتر بود، و دست چپش را بر سر مَنَسی نهاد، با آنکه مَنَسی نخستزاده بود.
الف. اِفرایم را به دست راست خود، در برابر دست چپ اسرائیل، و مَنَسی را به دست چپ خود: دست راست در کتابمقدس همواره ذهنیت جایگاه مورد رحمت را دارد، زیرا بهطور کلی بیانگر دست توانمندی و مهارت است.
یک) دست راست با توانمندی خدا (خروج ۶:۱۵)، رحمت (مزمور ۱۱:۱۶)، و یاری (مزمور ۶:۲۰) همراه است. از این روست که عیسی شرح داده شده است که در دست راست خدای پدر نشانده شده است (مرقس ۶۲:۱۴)
ب. دستانش را به طور متقاطع دراز کرد: اسرائیل بهخوبی میفهمید که قصد دارد چِه بکند. او با نهادن دست راست خود بر سر افرایم، میخواست به جوانتر برکت عظیمتری ببخشد. این در تقابل با آداب و انتظارات معمول بود.
3. آیات (۱۵-۱۶) برکت یعقوب بر منسی و افرایم.
آنگاه یوسف را برکت داد و گفت: «همانا خدایی که در حضورش پدرانم ابراهیم و اسحاق گام میزدند، خدایی که در تمام زندگانیم تا به امروز شبان من بوده، و فرشتهای که مرا از هر بدی رهانیده است، این پسران را برکت دهد. نام من و نام پدرانم ابراهیم و اسحاق در ایشان تداوم یابد، و در وسط زمین بسیار کثیر گردند.»
الف. همانا خدایی که در حضورش پدرانم ابراهیم و اسحاق گام میزدند: اسرائیل با هوشیاری از عهدی که از قول خدا به پدربزرگش ابراهیم و پدرش اسحاق پدید آمده بود، این برکت را بخشید.
ب. آنگاه یوسف را برکت داد: با برکت بخشیدن به پسران یوسف، میتوان به حق بیان داشت که اسرائیل یوسف را برکت داد. اسرائیل همان برکت را به هر دو پسر بخشید، اما پسر مورد رحمت دست راست سهم بزرگتری از برکت را دریافت.
یک) «متن مورد نظر به ما بیان میدارد که یعقوب یوسف را برکت بخشید، و ما در مییابیم که وی با برکت دادن به فرزندانش به او برکت بخشیده است؛ و این ما را به سوی سخن بعدی هدایت میکند، که میگوید هیچ رحمت والاتری بر ما عطا نمیشود، مگر دیدن آنکه فرزندانمان مطلوب خدا باشند. یوسف با دیدن برکت یافتن افرایم و منسی برکتی دو چندان مییابد.» (اسپرجن)
دو) این امر در تاریخ اسرائیل به سرانجام رسید. دو طایفه برکت یافته بودند، اما افرایم همچون یک طایفه برتر بود، حتی تا نقطهای که اسم افرایم برای ارجاع به تمام اُمت بخش شمالی اسرائیل استفاده میشد (نمونههایی را در کتاب اشعیا ۸:۷، ۱۷:۷، و ۱۳:۱۱ مشاهده کنید.)
ج. خدایی که در تمام زندگانیم تا به امروز شبان من بوده: گواه یعقوب گواهی از جنس فیض بود، نه لیاقت شخصی. او نگفت که به چه میزان نسبت به خدا امین بوده است، بلکه اینکه خدا به چه میزان نسبت به او امین بوده است.
یک) جملۀ «خدایی که در تمام زندگانیم تا به امروز شبان من بوده» بهطور لغوی به مفهوم «خدایی که من را هدایت کرده است» میباشد. این نخستین مرتبهای است که در کتابمقدس خدا همچون شبان بر اُمتش توصیف شده است.
دو) «صدای پیرمرد همانطور که گفت: ‘خدایی که مرا از روز بودنم تا امروز شبانی کرده است‘ به لرزه افتاد. اما بهتر بود که به این شکل ترجمه میشد، ‘خدایی که تمام حیاتم من را شبانی کرد‘». (اسپرجن)
۴. آیات (۱۷-۲۰) یعقوب به مخالفت یوسف دربارۀ ترتیب برکت جواب میدهد.
یوسف چون دید پدرش دست راست خود را بر سر اِفرایم نهاده است، ناخرسند شد، پس دست پدرش را گرفت تا آن را از سر اِفرایم بردارد و بر سر مَنَسی نهد. و یوسف به پدرش گفت: «ای پدر، چنین نه، زیرا نخستزاده این است. دست راستت را بر سر او بگذار.» ولی پدرش اِبا کرد و گفت: «میدانم پسرم، میدانم! او نیز قومی خواهد شد و او نیز بزرگ خواهد بود. با این حال، برادر کوچکترش بزرگتر از او خواهد بود و نسلش قومهای بسیاری خواهند شد.» پس او هر دو را در آن روز برکت داد و گفت: «به نام تو، اسرائیل برکت طلبیده خواهند گفت: ”خدا تو را همچون اِفرایم و مَنَسی گرداند.“» بدینسان، اِفرایم را بر مَنَسی تقدم بخشید.
الف. نخستزاده این است. دست راستت را بر سر او بگذار: همان ترتیبی که دو پسر یوسف در پیشگاه اسرائیل ایستادند، بزرگتر (منسی) روبروی دست راست اسرائیل و کوچکتر (افرایم) روبروی دست چپ اسرائیل بودند. یوسف آنها را به قصد مستقر ساخت تا بر اساس آداب، بزرگتر بتواند برکت دست راست را بگیرد. امّا اسرائیل دستهایش را از هم عبور داد و دست راستش را بر سر افرایم و دست چپش را بر سر منسی گذاشت.
ب. زیرا نخست زاده این است… برادر کوچکترش بزرگتر از او خواهد بود: افرایم نخستزاده نبود، اما خدا وی را انتخاب نمود تا جایگاه نخستزادگی را در یابد. کتاب ارمیا ۹:۳۱ این را شرح داده است: «از آن رو که من پدر اسرائیل هستم، و افرایم نخستزادۀ من است.»
یک) نمایانگر این است که چگونه ذهنیت نخستزادگی در کتابمقدس بیشتر مواقع جایگاهی دارای فضیلت است، نه ضرورتاً به مفهوم «اولین که از رحم خارج میشود.»
دو) داوود با اینکه جوانترین پسر بود، جایگاه نخستزادگی را داشت (اول سموئیل ۱۱:۱۶ و مزمور ۲۷:۸۹).
سه) عیسی دارای جایگاه تغییرناپذیر نخستزادگی است (کولسیان ۱۵:۱)، با این وجود، به این مفهوم نیست که عیسی نخستزاده و مخلوق خدا بود، چرا که عیسی خلق نشد.
۵. آیات (۲۱-۲۲) یعقوب ارثیهای شخصی به یوسف میبخشد.
آنگاه اسرائیل به یوسف گفت: «اینک من بهزودی میمیرم، ولی خدا با شما خواهد بود و شما را به سرزمین پدرانتان بازخواهد گردانید. و من به تو نصیبی افزون بر برادرانت میبخشم، زمینی را که به شمشیر و کمان خود از دست اَموریان گرفتم.»
الف. اینک من بهزودی میمیرم: بهراستی این دست به دست نمودن مشعلی از سوی اسرائیل به سوی یوسف بود. اسرائیل آخرین فرد از سه مشایخ بود که از صحنه روزگار بیرون شد.
یک) «اگر ابراهیم فوت کند، اسحاق باقی است؛ و اگر اسحاق فوت کند، یعقوب باقی است؛ و اگر یعقوب فوت کند، یوسف باقی است؛ و اگر یوسف فوت کند، افرایم و منسی باقی میمانند. خداوند هیچگاه فقدان قهرمان نخواهد داشت تا معیارهایش را میان بنیآدم پیاده کند. فقط دعا کنیم که خدا روز و شب خدمتگزاران با ایمان بیشتری برپا دارد. بسیارند آنان که انجیل را به فراوانی موعظه کرده و سبب پذیرش آن توسط مردم میشوند. زبان فصیح و نیک و شیوا فراوان داریم، اما به همان میزان در موعظه انجیل کامل و ساده کمبود داریم، اما خدا جانشینی رسولان را ادامه خواهد داد و هیچگاه از آن نمیترسد. زمانی که استیفان در حال مرگ است، پولس خیلی دور نیست. زمانی که ایلیا بالا برده میشود، رَدای خود را به جا میگذارد.» (اسپرجن)
ب. من به تو نصیبی افزون بر برادرانت میبخشم: به این امر اشاره داشت که یوسف پدر دو طایفه بود، حِینی که هر کدام از برادرانش تنها پدر یک طایفه بودند.
ج. خود از دست اَموریان گرفتم: گویا، یعقوب هنگامی که همچنان در کنعان بود، برای سلطۀ قسمتی از زمین با اموریان جنگید، و وی مالکیت زمین را به یوسف و فرزندانش انتقال داد. نسل یوسف حدود ۴۰۰ سال پس از آن، سرزمین را به دست میآوردند.
د. خدا با شما خواهد بود و شما را به سرزمین پدرانتان بازخواهد گردانید: این عملی خارقالعاده را در ارتباط با درک حضور خدا از سوی یعقوب در دوران حیاتش به سرانجام رساند.
· «من با تو هستم» (پیدایش ۱۵:۲۸): خدا به جوان ایماندار هر امکانی برای یقین از حضور و فیضش میدهد.
· «من با تو خواهم بود» ( پیدایش ۳:۳۱): خدا از شخص ایماندار در حال رشد توقع دارد که اطمینان داشته باشد که با او خواهد بود، حتی هنگامی که او فقط وعده حضور او را داشته باشد.
· «خدای پدرم با من بوده است» (پیدایش ۵:۳۱): خدا به شخص ایماندار به بلوغ رسیده گواهی شِگَرف میدهد، که میتواند بیان دارد خدا چگونه با او بوده است، حتی هنگامی که حضورش را آنگونه که آرزو داشت احساس نکرده است.
· «خدا با تو خواهد بود» (پیدایش ۲۱:۴۸): خدا به شخص ایماندار به بلوغ رسیده این فرصت را میبخشد که با وعدۀ حضور خدا دیگران را ترغیب نماید.
یوسف همچون تجسمی از عیسی
یوسف یکی از چشمگیرترین تجسمهای عیسیمسیح، در کُل کتابمقدس است. از بسیاری مناظر، زندگی او، زندگی و عمل آیندۀ عیسی را نمایان ساخت. اینجا چند طریق که یوسف و عیسی در آنها همانند هستند، بیان شده است.
«بهندرت نوعی شخصیت در عهدعتیق یافت میشود که بهروشنی و به شکلی بینقص بیشتر از جنس یوسف، تجسمی از خدای ما عیسیمسیح باشد.» (اسپرجن)
۱. او یک شبان بود.
۲. محبوب پدرش بود.
۳. به سوی برادرانش فرستاده شد.
۴. از سوی برادرانش مورد نفرت بود.
۵. جلال آینده خود را پیشگویی نمود.
۶. از سوی برادرانش پذیرفته نشد.
۷. مجازاتی غیرمنصفانه را از سوی برادرانش متحمل شد.
۸. به چاه محکوم گشت.
۹. به چاه محکوم گشت، با اینحال، یک رهبر درک کرد که او باید آزاد گردد.
۱۰. بهخاطر چند پاره نقره فروخته شد.
۱۱. به غیریهودیان سپرده شد.
۱۲. مرده پنداشته شد، اما از چاه برخاست.
۱۳. به مصر داخل شد.
۱۴. خادم شد.
۱۵. بهشدت وسوسه شد اما گناه نَوَرزید.
۱۶. به ناحق مورد افترا قرار گرفت.
۱۷. از خود دفاع نکرد.
۱۸. به زندان افکنده شد و با گناهکاران و مجرمان هَم رده شد.
۱۹. تنبیه غیرمنصفانه غیریهودیان را متحمل گشت.
۲۰. با دو مجرم دیگر همراه شد؛ یکی عفو شد، و دیگری مورد عفو قرار نگرفت.
۲۱. از خود ترحم نشان داد.
۲۲. در زندان پیغامی رهایی را رساند.
۲۳. میخواست به خاطر سپرده شود.
۲۴. نمایان ساخت که دارای حکمت الهی است.
۲۵. همچون کسی که دارای روحالقدس است، شناخته شد.
۲۶. توسط دوستان به او خیانت شد.
۲۷. وی پس از تحقیر شدن، جلال یافت.
۲۸. در بین غیریهودیان حِینی که همچنان از سوی برادرانش تحقیر شده بود یا به فراموشی سپرده شده بود، مورد تکریم قرار گرفت.
۲۹. به او یک عروس غیریهودی داده شد.
۳۰. ۳۰ سال سن داشت، که شغل زندگیاَش را آغاز نمود.
۳۱. جهان را با نان برکت بخشید.
۳۲. به تنها منبع نان برای جهان مبدل گشت.
۳۳. دنیا دستورالعمل داشت که به سوی او رفته و هر چه او فرمود انجام دهد.
۳۴. به «خدا سخن میگوید و او حیات میدارد» نام نهاده شد.
۳۵. برادرانش از زمین خودشان بیرون شدند.
۳۶. در دومین حضورش، وی اول به سراغ برادرانش نرفت؛ آنها به سوی او آمدند.
۳۷. او برادرانش را حتی زمانی که بر آنها ناشناس و غریبه بود، تشخیص داد.
۳۸. او برادران خود را باوجود اینکه او را نشناخته بودند، برکت بخشید.
۳۹. او قصد داشت تمامی برادرانش به سوی او در آیند.
۴۰. میان رابطه ابتدایی او با برادرانش و رابطه ثانویۀ وی با برادرانش شکاف زمانی چشمگیری وجود داشت.
۴۱. او مسیری برای رستگاری از راه جانشینی به برادرانش ارائه داشت.
۴۲. «دومین ظهور» وی به برادرانش دو جنبه داشت. او در ظهور ثانویه، هویت خود را بر برادرانش آشکار ساخت.
۴۳. او همچون مردی غمگسار نمایان گشت.
۴۴. برادران او از ترک وی با شگفتی و اشک بسیار توبه نمودند.
۴۵. هیچ مشارکتی (همچون غذا خوردن همراه با یکدیگر) را مجاز ندانست تا زمانی که برادرانش توبه نمودند و وی هویت خود را نمایان ساخت.
۴۶. برادران او جلو آمدند تا جلال وی را اظهار دارند.
۴۷. او بهخاطر برادرانش تدارکات مهیا ساخت.
۴۸. او مکانی برای برادرانش مهیا نمود و آنها را در آنجا مورد خوشامد قرار داد.
۴۹. وی یهودی و غیریهودی را در آن سرزمین دور هم جمع کرد.