فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!
پیدایش باب ۱۵ – خدا عهد خود را با ابرام تأیید میکند.
خدا با وعدهای، با ترس و تردیدِ ابرام صحبت میکند.
۱. آیه (۱) کلام یَهُوَه در یک رویا نزد ابرام میآید.
پس از این وقایع، کلام خداوند در رویا به اَبرام در رسیده، گفت: «ای اَبرام، مترس! من سپر تو هستم و تو را پاداشی بس عظیم خواهد بود.»
الف. بعد از این وقایع کلام خداوند به ابرام رسیده: کلام خداوند به روشهای مختلف بر اشخاص کتابمقدس نازل شد. ممکن بود با ظهور شخصی خدا، با صدایی شنیدنی، خوابها یا رویاها، با خدمتگزاری فرشتگان، تحت تأثیر اعمال روح خدا بر ذهن، با زنده نگه داشتن بخشی از کتابمقدس در دِل یا با خدمت یک نبی یا واعظ به وجود آید. در اینجا، کلام یهوه در رویا نزد ابرام آمد.
ب. مترس من سپر تو هستم و تو را پاداشی بس عظیم خواهد بود: دلیل خوبی برای بیان آن از سوی خدا وجود داشت. ابرام به تازگی ارتش بسیار بزرگتری متشکل از همکاری چهار پادشاه را شکست داده بود. او دلیلی برای ترسیدن داشت و انتظار حملهای بهعنوان مجازات داشت.
ج. سپر تو…پاداش تو: ابرام به یک سپر احتیاج داشت، زیرا انتظار داشت که مورد حمله قرار گیرد. او به پاداش احتیاج داشت، زیرا اجر بزرگی را که پادشاه سدوم پیشنهاد داده بود از خود منع کرده بود (پیدایش ۲۱:۱۴-۲۴).
یک) خدا به ابرام گفت با اینکه او به خاطر او فداکاری کرده است، اما به خاطر آن بازنده نخواهد بود. خدا فراتر از آنچه ابرام به خدا داد، جبران میکند.
دو) خدا میداند چگونه پاسخ نیاز ما شود. وقتی به یک سپر یا پاداشی نیاز داریم، او برای ما تبدیل به آن چیزها میشود. «فکر نمیکنم ذهن هیچ انسانی بتواند تمام مفهوم این چهار کلمه ‘من پاداش تو هستم‘ را درک کند. خدا خود پاداش قوم وفادارش است.» (اسپرجن)
سه) «اگر خدا پاداش ماست، بیایید مراقب باشیم که بهراستی از او لذت ببریم. بیایید او را به وجد آورده و بیایید که پس از شادی، دیگر به درد و ناراحتی بَرنخوریم.» (اسپرجن)
د. مترس: خدا این را به ابرام گفت زیرا او ترسیده بود و بهدلایل خوبی هم ترسیده بود. با اینحال خدا به او دلیلی داد تا ترسش را کنار بگذارد. خدا بدون ارائه دلیل برای کنار گذاشتن ترسمان به ما نمیگوید مترس.
۲. آیات (۲-۳) ابرام صادقانه تردیدهای خود را ابراز میکند.
ولی اَبرام گفت:«ای خداوندگار یهوه، مرا چه خواهی داد، زیرا که من بیفرزند ماندهام و وارث خانهام اِلعاذار دمشقی است؟» و اَبرام گفت: «اینک مرا نسلی ندادی؛ پس خانهزادم وارث من خواهد بود.»
الف. ای خداوندگار یَهُوَه، مرا چه خواهی داد: بهیقین ابرام از وعدۀ خدا استقبال میکند. در همان حال، شاید مفهومی داشت که برای ابرام تُهی به نظر میآمد. گویی ابرام گفته بود: «چه فایدهای دارد که تو سپر و پاداش من باشی؟ تنها چیزی که من با اشتیاق در زندگی میخواستم یک پسر است. پس نوادگانی كه به من قول دادهای كجا هستند؟»
یک) گویا منظور ابرام این بوده است: «خداوندا، تو از نظر مادی مرا نعمت دادی و اکنون وعده دادهای که بیشتر مرا برکت دهی و از من محافظت نمایی. اما چه فایده اگر نوادهای نباشد تا آن را به او بدهم؟ من پسری را که به من وعده دادی میخواهم!»
دو) العاذار دمشقی خدمتگزار اصلی ابرام، خادم اصلی و همکار او بود. او مرد خوبی بود، اما برای ابرام، پسر نبود.
ب. اینک مرا نسلی ندادی: صداقت جسورانهٔ ابرام در حضور خدا مثالی خارقالعاده از دعا است. به جای اینکه در ناامیدی خود دست و پا بزند، آن را با دِلی صادق نزد خدا آورد.
ج. مرا نسلی ندادی: تا حدی، این سوال نسبت به خدا تردید را نشان داد. با این وجود، میتوانیم تفاوت میان تردیدی که وعدۀ خدا را نفی میکند و تردیدی که نسبت به وعدۀ خدا اشتیاق دارد را تشخیص دهیم. ابرام میخواست ایمان داشته باشد و برای تقویت ایمانش به خدا نگریست.
۳. آیات (۴-۵) خدا با یک وعده شُبَهات ابرام را خطاب قرار میدهد.
در ساعت، کلام خداوند به او دررسیده گفت: «این مرد وارث تو نخواهد بود، بلکه کسی که از صُلب تو درآید وارث تو خواهد بود.» و اَبرام را بیرون برده، گفت: «بهسوی آسمان بنگر و ستارگان را بشمار، اگر بتوانی آنها را بشماری!» آنگاه به اَبرام فرمود: «نسل تو نیز چنین خواهد بود.»
الف. این مرد وارث تو نخواهد بود: ابرام روزهای خود را همراه با العاذار بهعنوان تنها وارث خود به پایان نمیرسانْد. خدا در واقع وعدهای را که مدتها پیش داده بود، که ابتدا در پیدایش ۲:۱۲ و بعد ۱۵:۱۳-۱۶ ثبت شده بود، تحقق میبخشد. ابرام باید نسبت به وعدههای خدا متذکر میگَشت و ما نیز به یادآوری نیاز داریم.
ب. کسی که از صٌلب تو در آید وارث تو خواهد بود: این وعده با چنان روشنی و قطعیتی برای ابرام تکرار شد که بهدرستی میتوان تصور کرد او انتظار داشت بهزودی تحقق یابد. با این وجود، در زمانبندی زندگی ابرام، به سرانجام رسیدن این وعده همچنان ۱۵ سال به تأخیر انجامید.
یک) تعجبآور نیست که نویسنده عبرانیان میگوید: «آرزوی ما این است که هریک از شما همین جدیّت را برای تحقق امیدتان تا به آخر نشان دهید، و کاهل نباشید، بلکه از کسانی سرمشق گیرید که با ایمان و شکیبایی وارث وعدهها میشوند.» (عبرانیان ۱۱:۶-۱۲). ما برای به ارث بردن وعدههای خدا به ایمان و صبر نیازمندیم.
ج. از صٌلب تو: خدا دقیقاً منظور خود را در وعده به ابرام شرح داد. منظور او این بود که یک نوادۀ روحانی (مانند العاذار) وارث وعده نیست، بلکه وارث نوادهای از گوشت و خون اوست. این شرحی ضروری بود، زیرا برخی اوقات ما وعدههای خدا را به اشتباه درک میکنیم.
د. اکنون به سوی آسمان بنگر و ستارگان را بشمار ار بتوانی آنها را بشمری: خدا نه تنها دوباره به ابرام وعده را بیان نمود، بلکه آن را با یک نگاره تأیید کرد. ستارگان در آسمان نشان دادند که تعداد نوادگانِ ابرام چقدر گسترده خواهند بود.
یک) یکی از آن نوادگان -برترینِ نوادگانش- ستاره درخشان و صبحگاهی خواهد بود (مکاشفه یوحنا ۱۶:۲۲).
۴. آیات (۶) پاسخ ایمانِ ابرام به وعدۀ خدا.
اَبرام به خداوند ایمان آورد، و او این را برای وی پارسایی شمرد.
الف. به خداوند ایمان آورد: زمانی که ابرام اعتمادش را به خدا، به ویژه به وعدهٔ خدا به او (نوادگانی که به مسیح منتهی میشوند) قرار داد، خدا این ایمان را برای ابرام پارسایی محسوب کرد.
یک) اساساً دو نوع پارسایی وجود دارد: پارساییای که ما با کوشش خود به دست میآوریم، و پارساییای که هنگام ایمان آوردن توسط کار خدا به حساب ما گذاشته میشود.
دو) از آنجایی که هیچیک از ما نمیتواند به اندازهٔ کافی نیکو باشد تا به پارسایی کامل برسد، پس با انجام کاری که ابرام کرد، پارسایی خدا به حساب ما گذاشته میشود: او به خداوند ایمان آورد.
سه) حساب خدا تظاهر نیست. خدا ما را بهعنوان شخصی متظاهر در پارسایی در نظر نمیگیرد، بلکه ما را پارسایی حقیقی در عیسیمسیح در نظر میگیرد (رومیان ۱:۴-۳).
ب. و او این را برای وی پارسایی شمرد: این یکی از روشنترین بیانها در کتابمقدس درباره حقیقتِ نجات توسط فیض و از راه ایمان است. این اولین بار است که واژهٔ ایمان در کتابمقدس مورد استفاده قرار میگیرد و نیز اولین بار است که واژهٔ پارسایی در کتابمقدس مورد استفاده قرار میگیرد. این انجیل عهدجدید در کتابمقدس عبری است، که بعدها چهار بار در عهدجدید نقل قول شد.
یک) «پس دربارۀ آنچه ابراهیم یافت، چه میتوان گفت، او که بهحسب جسم، جَد ما شمرده میشود؟ اگر ابراهیم بر پایۀ اعمال پارسا شمرده شده بود، میتوانست فخر کند؛ امّا در نظر خدا چنین نیست. زیرا کتاب چه میگوید؟ «ابراهیم به خدا ایمان آورد و این برای او پارسایی شمرده شد.» (رومیان ۱:۴-۳)
دو) «آیا این خوشابحال، تنها برای ختنهشدگان است یا برای ختنهناشدگان نیز؟ زیرا گفتیم که ایمان ابراهیم برایش پارسایی شمرده شد. امّا در چه وضعی چنین شد؟ آیا بههنگامی که او ختنه شده بود یا پیش از آن؟ البته پیش از ختنه شدن بود، نه پس از آن.» (رومیان ۹:۴-۱۰)
سه) «او بیآنکه در ایمان خود سست شود، با واقعیتِ بدن مردۀ خویش روبهرو شد، زیرا حدود صد سال داشت و رحم سارا نیز مرده بود. امّا او به وعدۀ خدا از بیایمانی شک نکرد، بلکه در ایمانْ استوار شده، خدا را تجلیل نمود. او یقین داشت که خدا قادر است به وعدۀ خود وفا کند. به همین سبب، ‘برای او پارسایی شمرده شد.‘ و این عبارتِ ‘برای او شمرده شد‘، تنها در حق او نوشته نشد بلکه در حق ما نیز، تا برای ما نیز شمرده شود، ما که ایمان داریم به او که خداوندمان عیسی را از مردگان برخیزانید.» (رومیان ۱۹:۴-۲۴)
چهار) «آیا خدا از آن جهت روح را به شما عطا میکند و معجزات در میان شما ظاهر میسازد که اعمال شریعت را بهجا میآورید، یا از آنرو که به آنچه شنیدید ایمان دارید؟ چنانکه ابراهیم ‘به خدا ایمان آورد و این برای او پارسایی شمرده شد.‘ پس میبینید کسانی فرزند ابراهیماند که به ایمان تکیه دارند.» (غلاطیان ۵:۳-۷)
ج. او این را برای وی پارسایی شمرد: رسالۀ رومیان ۹:۴-۱۰ حدود زیادی از این حقیقت را دربارۀ ابرام پیش از ختنه شدنش (که بعدها در پیدایش ۱۷ بیان شد) روایت میکند. هیچکس نمیتواند بگوید ابرام بهخاطر اطاعت یا پیروی از شریعت یا مناسک مذهبی پارسا گشته است. تنها ایمان بود که باعث شد خدا ابرام را پارسا شمرد.
یک) «وقتی مقولۀ پارسایی رد شد، همهچیز رد شد… این مقولۀ اصلی است که همۀ تعالیم دیگر از آن نشأت گرفتهاند… این به تنهایی کلیسای خدا را پدید میآورد، خوراک میدهد، میسازد، حفظ میکند و از آن دفاع میکند؛ و بدون آن کلیسای خدا نمیتواند حتی یک ساعت وجود خارجی داشته باشد.» (لوتر، به نقل از بویس)
د. او به خداوند ایمان آورد و او این را برای وی پارسایی شمرد: ایمانی که ابرام را پارسا ساخت، این نبود که به وجود خدا اعتقاد داشت (آنطور که ما معمولاً درمورد ایمان به خدا صحبت میکنیم)، بلکه باور داشتن به خدا بود. کسانی که فقط به وجود خدا اعتقاد دارند (به این معنا که او وجود دارد) در سطح دیوها هستند (یعقوب ۱۹:۲).
خدا با یک عهد شک ابرام را خطاب قرار میدهد.
۱. آیات (۷-۸) تردیدهای ابرام دوباره پدیدار میشوند.
و خداوند وی را گفت: «مَنَم آن خداوند که تو را از اورِ کلدانیان بیرون آوردم تا این سرزمین را به ملکیت به تو بخشم.» اما اَبرام گفت: «ای خداوندگار یهوه، از کجا بدانم که مالک آن خواهم شد؟»
الف. خداوند وی را گفت: نمیدانیم که آیا رویدادهای پیدایش ۷:۱۵ بهدنبال آنچه در پیدایش ۱:۱۵-۶ اتفاق میافتد است یا خیر؛ گویا جریان متن نشان میدهد که چنین بوده است.
ب. منم آن خداوند که تو را از اور کلدانیان بیرون آوردم تا این سرزمین را به ملکیت به تو بخشم: این اولین بار نبود که این وعده داده شد (همچنین به پیدایش ۱:۱۲-۳، ۷:۱۲ و ۱۵:۱۳-۱۷ مراجعه کنید). با این وجود، این بازگوییای شگرف و روشن از وعدۀ خدا برای اعطای زمین به ابرام و نوادگان عهدش بود.
ج. ای خداوندگار یَهُوَه از کجا بدانم که مالک آن خواهم شد: قدرت و روشنیِ وعده، ما را تا حدودی از واکنش ابرام متعجب میسازد. ابرام با جسارت از خدا اثبات وعده را خواستار شد.
یک) اگرچه خدا ابرام را پارسا شمرد، اما ابرام هنوز میتوانست تا حدودی شک و تردید داشته باشد، همانطور که در پرسش او نشان داده شد، «از کجا بدانم که مالک آن خواهم شد؟» ابرام چیزی را تجربه کرد که بسیاری از کسانی که عادل (پارسا) شمرده میشوند انجام میدهند. انگار میگفت: «هنگامی که خدا این را میگوید من باور میکنم، اما پنج دقیقه که میگذرد، چندان مطمئن نیستم -لطفاً آن را به من اثبات کن.»
دو) «چه!؟ ابراهیم، آیا وعدۀ خدا بر تو کافی نیست؟… اغلب ایمان با میزانی بیاعتمادی آسیب میبیند؛ یا اگر بیایمانیِ صِرف نباشد، میل به داشتن علامت و نشانهای ورای وعده خدا در کار است.» (اسپرجن)
سه) ابرام نه سند مالکیتی از زمین داشت و نه گواه رسمی مالکیتی که شخص دیگری آن را به رسمیت بشناسد. ابرام چیزی نداشت که دیگران را وادار به باور کند، باور به اینکه در واقع او مالک آن زمین است. تنها چیزی که داشت وعدۀ خدا بود.
۲. آیات (۹-۱۱) ابرام آماده میشود تا عهدی با خدا ببندد.
وی را گفت: «گوسالۀ مادهای سه ساله و بز مادهای سه ساله و قوچی سه ساله، و قمری و جوجه کبوتری برایم بیاور.» اَبرام این همه را نزد وی آورد و آنها را از میان دو پاره کرد و نیمهها را در برابر یکدیگر نهاد؛ ولی مرغان را پاره نکرد. و چون لاشخورها بر لاشهها فرود آمدند، اَبرام آنها را راند.
الف. گوسالۀ مادهای سه ساله و بز مادهای سه ساله و قوچی سه ساله و قمری و جوجه کبوتری: این بیشتر مانند لیست خرید برای مراسم عجیب و غریب بتپرستی است تا چیزی که خدا خواستار آن باشد. با این وجود، ابرام کاملاً فهمید که خدا از او خواسته است برای چه چیزی آماده گردد.
ب. آنها را از میان دو پاره کرد و نیمهها رادر برابر یکدیگر نهاد: ابرام دقیقاً میدانست که با این حیوانات چه کار کند؛ او دریافت که طبق رسوم زمان خود، خدا به او فرموده است که قراردادی را برای امضا مهیا سازد.
یک) در آن دوران، قراردادها با قطع کردن حیوانات قربانی شده به دو قسمت و قرار دادن آنها بر زمین انجام میشد. این پیمان زمانی انجام میشد که طرفینِ توافقنامه از میان تکههای حیوانات همراه با هم قدم برداشته و شرایط عهدنامه را تکرار میکردند. در پیدایش ۱۸:۱۵ آمده است که خداوند عهدی بست، ولی این آیه عیناً «خداوند عهدی مقطوع ساخت» است.
دو) کتاب ارمیا ۱۸:۳۴-۲۰ به همین مراسم عهد اشاره میکند که با تکهتکه کردن حیوانات و تکرار سوگند عهدنامه هنگام قدم برداشتن از میان تکههای حیوانات انجام میشود.
سه) این موضوع دلالت بر یک نمادگردایی روشن بود. اول، این عهدی بسیار جدی است که با خون بسته شد. دوم، اگر این عهد را زیر پا بگذارم، بگذار همین خونریزی گریبان من و حیواناتم را بگیرد.
چهار) زمانی که ابرام شک و تردید خود را داشت و از خدا درخواست اطمینان کرد، خدا به روشنی به او فرمود: «بیا قراردادی امضا کنیم و این مسئله را یکبار برای همیشه فیصله دهیم.»
ج. و چون لاشخورها بر لاشهها فرود آمدند ابرام آن ها را راند: همانگونه که ابرام منتظر بود تا خدا پدیدار شود و همراه با او از میان لاشهها قدم بردارد (برای امضای عهد)، خدا بیدرنگ نیامد. ابرام باید صبر میکرد و با کرکسها مبارزه میکرد تا اینکه خدا برای تکمیل مراسم عهد، پدیدار گشت.
یک) ابرام دلایلی داشت كه در انتظار نزول خدا بود تا با او در میان تکههای حيوانات قدم بزند، زيرا خدا قبلاً به شکلی بر او پدیدار شده بود (پيدایش ۷:۱۲). به نظر میرسد که ابرام میدانست خدا توانایی آن را دارد که بهنحوی در جسم پدیدار شود.
۳. آیات (۱۲-۱۶) مقدمه بر عهد.
هنگامی که خورشید غروب میکرد، اَبرام به خوابی عمیق فرو رفت، و اینک تاریکی سخت و ترسناکی او را فرو گرفت. آنگاه خداوند به او فرمود: «یقین بدان که نسل تو در سرزمینی که از آنِ ایشان نیست، غریب خواهند بود و در آنجا بندگی خواهند کرد و چهارصد سال بر آنها ظلم خواهد رفت. اما من قومی را که ایشان بندۀ آنها خواهند بود مجازات خواهم کرد، و ایشان پس از آن با اموال فراوان بیرون خواهند آمد. ولی تو به سلامت نزد پدران خویش خواهی رفت و در کهنسالگیِ نیکو به خاک سپرده خواهی شد. سپس در پشت چهارم به اینجا باز خواهند گشت، زیرا تقصیرات اَموریان هنوز به کمال نرسیده است.»
الف. هنگامیکه خورشید غروب میکرد: چون عصر فرا رسید، خدا همچنان ظاهر نشده بود که با ابرام در میان تکههای حیوانات قدم بردارد و عهد را ببندد. در عوض، خدا خوابی گران بر ابرام انداخت. ظاهراً حداقل قسمتی از آنچه در ادامه صورت گرفت در خواب بر ابرام واقع شد و در حالی که او در این خواب گران بود.
ب. یقین بدان که نسل تو در سرزمینی که از آن ایشان نباشد غریب خواهند بود و آنها را بندگی خواهند کرد: ابرام از خدا گواهیای محکم میخواست و خدا قرار بود بهزودی عهد را امضا کند. با این وجود، ابرام باید میدانست که دارای زمین و نوادگان خواهد بود، اما در آینده همهچیز با نوادگانش به خوبی پیش نخواهد رفت. این جنبهای هراسانگیز برای وعدهای شگفتانگیز بود.
یک) پس از آنکه خدا برخی از دشواریهای پیش روی، که برای نوادگان ابرام پدید میآمد را به وی فرمود، ممکن است ابرام گفته باشد: «اگر چنین اتفاقی قرار است بیفتد، من فرزندی نمیخواهم.» این برکت پیچیدهای بود.
ج. چهارصد سال بر آنها ظلم خواهد رفت: به طور خاص، خدا برای ابرام از سختی و بردگی قوم اسرائیل در مصر گفت (خروج ۱:۱-۱۴). اگرچه زمین به ابرام و نوادگان عهدش داده شد، اما مدتی طولانی باید در خارج از سرزمین و در رنج و سختی زندگی میکردند. با اینحال، پس از چهار نسل، آنها به اینجا (کنعان) با اموال فراوان خواهند آمد.
۴. آیات (۱۷-۲۱) عهد بسته شد.
چون خورشید غروب کرد و هوا تاریک شد، هان آتشدانی پردود و مشعلی سوزان از میان آن پارهها عبور کرد. در آن روز خداوند با اَبرام عهد بست و فرمود: «این سرزمین را به نسل تو میبخشم، از رود مصر تا رود بزرگ فرات، یعنی سرزمین قینیان و قِنزیان و قَدمونیان و حیتّیان و فِرِزیان و رِفائیان، و اَموریان و کنعانیان و جِرجاشیان و یِبوسیان را.»
الف. چون خورشید غروب کرد و هوا تاریک شد: همانطور که ابرام یا خواب بود یا احتمالاً هنوز از خواب عمیق خود بیدار نشده بود، خدا عمل شگفتانگیزی انجام داد. ابرام دید که خدا خود به تنهایی از میان تکههای حیوانات گام برمیدارد، در حالیکه ابرام در حاشیه نظارهگر آن صحنه بود
ب. آتشدانی پردود و مشعلی سوزان از میان آن پارهها گذر نمود: در قدم برداشتن از میان حیوانات قربانی شده در آداب مراسم عهد، خدا خود را با دو مُهر نمایان ساخت –آتشدانی پردود و مشعلی سوزان.
یک) آتشدان پردود زمانهای بسیاری را به ما خاطرنشان میکند که دود یا ابر بیانگر حضور خدا بود:
· همچون ستون ابر با اسرائیل در بیابان (خروج ۲۱:۱۳-۲۲)
· همچون دود در کوه سینا (خروج ۱۸:۱۹)
· همچون ابر جلال خدا (اول پادشاهان ۱۰:۸-۱۲)
دو) مشعل سوزان زمانهای بسیاری را به ما خاطرنشان میکند که آتش بیانگر حضور خدا بود:
· چون ستون آتش که در بیابان با اسرائیل همراه بود (خروج ۲۱:۱۳-۲۲).
· چون بوتۀ سوزان که حضور خدا را در پیشگاه موسی نشان میدهد (خروج ۴:۳).
· چون آتشی از آسمان که گاه قربانیهایی را که خدا را راضی میساخت در برمیگرفت (اول پادشاهان ۳۸:۱۸، اول تواریخ ۲۶:۲۱، دوم تواریخ ۱:۷).
ج. در آن روز خداوند با ابرام عهد بست: خدا با آتشدانی پردود و مشعلی سوزان نمایان شد و به تنهایی از میان تکههای حیوانات گام برداشت؛ همانطور که ابرام نظارهگر بود، خدا نمایان ساخت که این عهدی یک طرفه است. ابرام هرگز این عهد را امضا نکرد، زیرا منفعلانه نظارهگر بود، در حالیکه خدا آن را برای هر دوی ایشان در مراسم امضا مینمود.
یک) بنابراین، اطمینان عهدی که خدا با ابرام بسته است بر این مبناست که خدا چه کسی است، نه اینکه ابرام چه کسی است یا ابرام چه خواهد کرد. این پیمان نمیتوانست شکست بخورد، زیرا خداوند نمیتواند شکست بخورد.
دو) از یک دیدگاه، پدر از میان بدن شکسته و خونآلود عیسی عبور کرد تا عهد خود را با ما ببندد و خدا آن را برای هر دوی ما امضا نمود. ما تنها با ایمان وارد عهد میشویم؛ ما با خدا عهد نمیبندیم.
د. خداوند با ابرام عهد بست: با ورود به این قرارداد، مفهومی وجود دارد که براساس آن خدا گفته است: «اگر من بر حرف خود نماندم، اجازه دهید من تکه تکه شوم.» خدا، الوهیت خود را برای تأیید سوگندش به ابرام به خطر انداخت.
یک) خدا به تنهایی این پیمان را امضا کرد؛ ابرام بر سر شرایط با خدا چانه نزد. خدا معین ساخت و ابرام قبول کرد. ابرام نمیتوانست قراردادی را که هرگز امضا نکرده، زیر پا بگذارد!
دو) «یک عهد الهی توافقنامهٔ متقابل با شرایطی برابر میان طرفین نیست، بلکه وعده الهی است که تضمین شده است.» (مَکلارِن)
ه. این سرزمین را به نسل تو میبخشم،از رود مصر تا رود بزرگ فرات: با نقل قول سرزمینهای خاصی که نوادگان ابرام به ارث خواهند برد، خدا روشن کرد که این وعدۀ روحانی استعاری نیست. این امر واقعی بود و بهواسطۀ این وعده، اسرائیل سرزمینی واقعی را به ارث میبُرد.
یک) «برای مدتی بسیار کوتاه، در دوران سلیمان (اول پادشاهان ۶۵:۸) و احتمالاً دوباره در دوران یربعام دوم (دوم پادشاهان ۲۵:۱۴)، بنیاسرائیل بر این قلمرو حکومت کردند، به نشانهٔ تصاحب نهایی و دائمی آنها که در آینده خواهند داشت.» (موریس)