فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!

پیدایش باب ۳۵- احیا در زندگی یعقوب

بازگشت یعقوب به بیت‌ئیل.

 

۱. آیهٔ (۱) خدا با یعقوب صحبت می‌کند و او را به بیت‌ئیل فرا می‌خواند.

و خدا به یعقوب گفت: «برخیز و به بیت‌ئیل بر‌آی و در آنجا ساکن شو. در آنجا برای خدایی که چون از حضور برادرت عیسو می‌گریختی، بر تو ظاهر شد، مذبحی بساز.

الف. برخیز و به بیت‌ئیل بر‌آی و در آنجا ساکن شو: علت وقوع حادثه شکیم سفر نادرست یعقوب به شکیم به جای بیت‌ئیل بود. سرانجام به جایی رفت که خدا به او گفته بود برود (‏پیدایش ۱۳:۳۱)‏.

یک) «تنها درمان دنیادوستی، جدا شدن از آن است» (‏بارنهاوس)‏. یعقوب مجبور شد شکیم را ترک کند و به بیت‌ئیل برود. باید از یک مکان حرکت می‌کرد و مسیر و مقصد جدیدی تعیین می‌شد. مکان جدیدی برای یعقوب و خانواده‌اش وجود داشت که در آن ساکن شوند.

دو) در پیدایش ۳۴ حتی یک بار هم به خدا اشاره‌ای نمی‌کند و این یکی از پست‌ترین باب‌های تاریخ اسرائیل است. پیدایش ۳۵ بارها و بارها به خدا اشاره می‌کند، بیش از ۱۰ بار، به‌علاوه ۱۱ بار دیگر به نام‌های بیت‌ئیل و اسرائیل اشاره کرده است.

ب. مذبحی بساز: به‌یعقوب امر شده است که به بیت‌ئیل بازگردد و زندگی خداپرستانه خود را در آنجا از سر بگیرد. این بازگشت به یهوه به‌خصوص تأثیر خوبی بر فرزندان یعقوب داشت. این به ما یادآوری می‌کند که بهترین کاری که والدین می‌توانند بر فرزندان خود بکنند این است که خودشان راه خدا را انتخاب کنند.

یک) همان‌طور که یعقوب به گذشته و به گام‌هایش با خدا نگاه کرد، اولین ملاقات او با خدا در بیت‌ئیل به نظر می‌رسید نقطه اوج او بود (‏پیدایش ۱۰:۲۸-۲۲)‏. اما یعقوب به‌خاطر اعتبار خودش، حاضر نشد فکر کند که بهترین سال‌های زندگی‌اش با خدا در گذشته‌اش بوده است. او به عشق اول خود بازگشت -به بیت‌ئیل، و خدا بازگشت او را بسیار برکت داد.

دو) «یادآوری خاطرات قدیمی می‌تواند بسیار سودمند باشد، به‌خصوص وقتی نوبت به خاطرات ایمان آوردنمان می‌رسد. ارزشمند است که به حس خود هنگامی که ابتدا متعهد به خداوند شدیم، بیاندیشیم، هنگامی که او را در بیابان دنبال کرده و راضی بودیم طرد شویم و هرچیزی را رها کنیم، تنها بدان خاطر که می‌خواستیم نزدیک به او باشیم. این خاطرهٔ خاص ارزش فراوانی برای ما دارد.» (اسپرجن)

۲. آیات (۴-۲) تقدیس خانوادهٔ یعقوب.

پس یعقوب به اهل خانۀ خویش و همۀ کسانی که با او بودند، گفت: «خدایان بیگانه‌ای را که در میان شماست، از خویشتن دور کنید و خود را طاهر سازید و جامه‌هایتان را عوض کنید. آنگاه برخاسته به بیت‌ئیل برویم، تا در آنجا برای خدایی که مرا در روز تنگی‌ام اجابت می‌کند و در راهی که رفته‌ام با من بوده است، مذبحی بسازم.» پس آنان همۀ خدایان بیگانه‌ را که در دستشان بود و نیز گوشواره‌هایی را که در گوش داشتند به یعقوب دادند و یعقوب آنها را زیر درخت بلوطی که در شِکیم بود، در خاک کرد.

الف. خدایان بیگانه‌ای را که در میان شماست، از خویشتن دور کنید و خود را طاهر سازید: خانواده یعقوب پس از اینکه یعقوب با خدا در راستی قرار گرفت، رستگار شد. این امر همچنان نقش رهبری فوق العاده‌ای را که مردان در خانواده دارند برای ما بازگو می‌کند. مردی که در مقابل خدا مقاومت می‌کند، همین تأثیر را در فرزندانش خواهد دید. مردی که با خدا در راستی قرار می‌گیرد، تأثیر آن را نیز در خانوادۀ خویش نظاره می‌کند.

یک) فرزندان یعقوب خدایان بیگانه را به خاطر مادرشان نگه می‌داشتند. راحیل بت‌های خانگی پدرش را نگه داشت (‏پیدایش ۱۹:۳۱)‏. مهم نیست که ما چقدر سخت تلاش می‌کنیم تا رفتار خداپسندانه به فرزندانمان آموزش دهیم، آنها کاری که می‌کنیم را تقلید می‌کنند.

دو) «در خانواده‌ها، هنگامی که می‌بینید همه‌چیز اشتباه است، خوب است که افراد خانواده را با یکدیگر صدا بزنیم و بگوییم: ما باید با جدیت خاصی به خداوند نزدیک شویم، زیرا به بیراهه می‌رویم. ما از دعای خانوادگی دست برنداشته‌ایم، ولی اکنون باید آن را خاص‌تر کنیم، و با غیرت و اشتیاق مضاعف به خداوند نزدیک شویم. نگرانم که بعضی از شما دعای خانوادگی را نادیده بگیرید. اگر این کار را بکنید مطمئنم که شریر در خانۀ شما عمل خواهد کرد.» (اسپرجن)

ب. و جامه‌هایتان را عوض کنید: این قدمی مهم بود، هم عیناً و هم به صوت نمادی از امری روحانی. یعقوب می‌خواست که آنها تطهیر شوند و با بهترین دیدگاه نزد خدایی که از آن غفلت کرده بودند، حاضر شوند.

یک) «در سراسر کتاب‌مقدس، پوشاک و جامه نماد شخصیت است. زندگی انسان‌هایی که گناهکار هستند با جامۀ آلوده مقایسه می‌شود.» (‏بارنهاوس)

دو) رسالۀ یهودا ۲۳ این مقصود را بیان می‌دارد: «برخی را از آتش بیرون کشیده، نجات دهید؛ و بر برخی دیگر با ترس، رحمت نشان دهید. در عین حال، حتی از جامه‌های آلوده به شهوات نفسانی متنفر باشید.» افسسیان ۲۲:۴-۲۴ توصیه مشابهی بیان می‌کند: «شما آموختید که باید به‌لحاظ شیوۀ زندگی پیشین خود، آن انسان قدیم را که تحت‌تأثیر امیالِ فریبنده دستخوش فساد بود، از تن به‌در آورید. باید طرز فکر شما نو شود، و انسان جدید را در بر کنید، که آفریده شده است تا در پارسایی و قدّوسیت حقیقی، شبیه خدا باشد.»

ج. با گوشواره‌هایی که درگوش‌های ایشان بود: ظاهراً این گوشواره‌ها ارتباطی با بت‌پرستی داشته‌اند. اگرچه می‌توان توجیهی برای نگه داشتن گوشواره‌ها پیدا کرد اما آنها از شر گوشواره‌ها خلاص شدند.

یک) برای همه مهم است که چیزهایی را که ممکن است در خانهٔ خود داشته باشند، در نظر بگیرند، چیزهایی که از خدا نیستند یا مرتبط با جادوگری هستند و باید فوراً از شر آنها خلاص شوند.

دو) «او چیزی در مورد گوشواره‌های آنها نگفته بود. آیا در گوشواره‌های آنها چیزی بود که باعث ضرر و آسیب می‌شد؟ برای زنان پوشیدن گوشواره چیز بدی نیست! شاید هم باشد، اما تصور می‌کنم که این گوشواره‌ها، جادو شده بودند و در نوعی رسوم جادوگری و بت‌پرستی خاصی مورد استفاده قرار می‌گرفتند. احتمالاً درک این موضوع که خرافه‌های شرارت به خیمه‌های او داخل شده بود، برای یعقوب بسیار دردناک بود و نتوانست چنین چیزی را تحمل کند.» (‏اسپرجن)

۳. آیات (۷-۵) حفاظت خدا از یعقوب؛ او وارد بیت‌ئیل می‌شود.

و چون کوچ کردند ترس از جانب خدا بر شهرهای اطرافشان مستولی شد، چندان که پسران یعقوب را تعقیب نکردند. یعقوب به لوز که همان بیت‌ئیل باشد و در سرزمین کنعان واقع است رسید، او و همۀ کسانی که با او بودند. در آنجا، مذبحی بنا کرد و آن مکان را ایل‌بیت‌ئیل نامید، زیرا در آنجا بود که خدا خود را بر او آشکار ساخته بود، هنگامی که از حضور برادرش می‌گریخت.

الف. ترس از جانب خدا بر شهرهای اطرافشان مستولی شد، چندان که پسران یعقوب را تعقیب نکردند: این حفاظت خدا از یعقوب و خانواده‌اش بود. این منصفانه بود که خدا یعقوب را به حال خودش رها کند تا به عواقب ناشی از فقدان رهبری گناه‌آمیزش در خانواده برسد. با این‌حال، فیض خدا حتی وقتی که گناه او آنها را آسیب‌پذیر کرده بود، یعقوب را پوشانده بود.

یک) یعقوب و خانواده‌اش به این حفاظت نیاز داشتند، چون قتل‌عام شکیم باعث نفرت آنها در میان کنعانیان شده بود، همانطور که یعقوب در پیدایش ۳۰:۳۴ از آن ترس داشت.

ب. در آنجا، مذبحی بنا کرد و آن مکان را ‌بیت‌ئیل نامید: با اینکه یعقوب مرتکب گناه شده بود، اکنون عملی نیک در مقابل خدا انجام داده بود. او این کار را با احتمال خطرناک بودن آن انجام داد و به حفاظت خدا اعتماد کرد. ممکن بود عدم اطاعت را به‌خاطر ترس توجیه کند، اما در عوض به خدا اعتماد داشت.

یک) «آنها به بیت‌ئیل وارد شدند و من هم توانستم لذت شکرگزار بودن یعقوب را در حین تماشای آن سنگ‌های بزرگ تصور کنم، او سرش را بر آنها نهاد تا بخوابد، مردی تنها. شاید همان سنگی را که بالش او بود شکار کرده بود؛ شاید هنوز بخشی از ستونی که او به یاد نیکویی خدا و خوابی که دیده بود برپا کرده بود، هنوز وجود داشته باشد. در بیت‌ئیل پشیمانی‌های بسیار، اعترافات بسیار، و شکرگزاری بسیار بود.» (‏اسپرجن)

دو) رفتن یعقوب به بیت‌ئیل خطرناک‌، اما نافرمانی از خدا برای او خطرناک‌تر بود. تنها چیزی که می‌توانست او را نجات دهد اطاعتی افراطی از خداوند بود. مهم نیست که شرایط چگونه باشد، هرآنچه اراده خداوند باشد، ایمن‌ترین کاری است که باید انجام دهیم.

۴. آیه (۸) مرگ دبوره، کنیز محبوب ربکا.

و دِبورا دایۀ رِبِکا مرد و او را زیر درخت بلوطی پایین بیت‌ئیل دفن کردند. پس آن را اَلون باکوت نامیدند.

الف. دِبورا دایۀ رِبِکا مرد: ما تا به اینجای داستان اطلاعاتی از این زن نداشته‌ایم. ظاهراً او به‌عنوان همراه ربکا برای ازدواج با اسحاق، که از حران آمده بودند، به آنجا آمده بود. واضح است که او یکی از اعضای محبوب این خانواده بود، چراکه آنها مکانی را که او در آن دفن شده‌ بود، «الون باکوت» به معنی درخت بلوط گریان نامیدند.

ب. دایه ربکا: برخی از مفسران به دلایلی تصور می‌کنند که او در خانه یعقوب بوده و از خانه مادرش آمده، اما مطمئن نیستیم که آیا این حقیقت دارد یا خیر.

۵. آیات (۹-۱۵) خداوند در بیت‌ئیل با یعقوب صحبت می‌کند.

هنگامی که یعقوب از فَدّان اَرام آمد، خدا بار دیگر بر او ظاهر شد و او را برکت داد. و خدا به او گفت: «نام تو یعقوب است، ولی از این پس دیگر نام تو یعقوب خوانده نخواهد شد، بلکه نامت اسرائیل خواهد بود.» پس او را اسرائیل نامید. و خدا به او گفت: «من خدای قادر مطلق هستم؛ بارور و کثیر شو. از تو قومی و جماعتی از قوم‌ها پدیدار شوند و از صُلب تو پادشاهان به‌وجود آیند. سرزمینی را که به ابراهیم و اسحاق دادم، به تو و پس از تو به نسل تو می‌بخشم.» آنگاه خدا در جایی که با یعقوب سخن گفته بود، از نزد وی صعود کرد. و یعقوب در آنجا که خدا با او سخن گفته بود ستونی بر پا داشت، ستونی که از سنگ بود. و هدیۀ آشامیدنی و روغن بر آن ریخت. پس یعقوب جایی را که خدا با او سخن گفته بود بیت‌ئیل نامید.

الف. و خدا بار دیگر بر یعقوب ظاهر شد…و او را برکت داد: وقتی که یعقوب بالاخره به جایی رسید که خدا به او گفت برود، او فوراً برکت عظیمی یافت. خدا بر او ظاهر شد، او را برکت داد و او را با نام جدیدش (‏اسرائیل) فرا ‏خواند.

یک) یادآوری نام جدید حائز اهمیت بود، چون یعقوب به‌جای اسرائیل مانند یعقوبِ قدیم عمل کرده بود. با این‌حال، خدا می‌خواست ذهنش را بر آن انسان جدید متمرکز کند که او را وادار به این کار کرده بود. خداوند هم همین کار را با ما می‌کند، به ما یادآوری می‌کند که ما در او که هستیم. خدا نام‌های عظیمی به ما داده است و می‌خواهد آنها را به یاد داشته باشیم و در آن نام‌ها زندگی کنیم.

دو) بلکه نام تو اسرائیل باشد: «برکت بعدی که بر او قرار گرفت، تأیید عنوان شاهزاده برای یعقوب بود که به کل خانواده‌شان اعطا شد. وقتی پدر یک خاندان شاهزاده باشد، آنگاه همۀ آن خاندان شریف خواهند بود. خداوند اکنون شأن و اصالتِ دیگری به آنها می‌دهد که پیش از این ندیده بودند، زیرا قوم مقدس، قومی شریف هستند.» (‏اسپرجن)‏

ب. خداوند به او گفت: این رابطه از سرگرفته شده و تازه ‌شد. این مثالی عالی از این بود که بازگشت به محبت اولیه چه معنایی دارد، مانند مکاشفه ۵-۴:۲ یعقوب به یاد آورد که به بیت‌ئیل برگردد. او با رهایی از همهٔ بت‌ها توبه کرد، و نخستین کارها را با ساختن مذبح و پرستش خدا مانند گذشته انجام داد.

ج. سرزمینی را که به ابراهیم و اسحاق دادم، به تو و پس از تو به نسل تو می‌بخشم: خدا به یعقوب یادآوری کرد که جای او در عهد عظیم خدا قرار دارد، عهدی که با پدربزرگش ابراهیم شروع شد. در این مورد، یعقوب نیاز به شنیدن چیز جدیدی از خدا نداشت. او فقط احتیاج داشت به چیزی که حقیقت دارد یادآور شود و دلگرمی داشته باشد که به آن وفادار بماند.

د. پس خدا از آنجایی که با وی سخن گفت از نزد وی صعود نمود: به‌نظر می‌رسد که خدا به شکل انسانی در اینجا ظاهر شده ‌است. خدا درست بعد از برگشتن یعقوب به محبت اولیه، او را بسیار برکت داد. برکت زیادی منتظر ما می‌ماند تا کاری را که خداوند به ما می‌گوید انجام دهیم.

ه‍ـ. و هدیۀ آشامیدنی و روغن بر آن ریخت: یعقوب به روشی صحیح و پسندیده اعمال مرتبط با رسوم قربانی کردن را اجرا کرد، زیرا خدا او را بسیار برکت داده بود.

یک) ایدهٔ هدیۀ آشامیدنی در چندین قسمت در کتاب‌مقدس یافت می‌شود. خروج ۴۱-۴۰:۲۰، لاویان ۱۳:۲۳ و اعداد ۵:۱۵-۷ نشان می‌دهند که در برابر مذبح خداوند شراب با قربانی ریخته شد. پولس رسول معتقد بود که بیرون ریختن زندگی‌اش در برابر خدا مانند ریختن نوشیدنی در مذبح خدا است (‏فیلیپیان ۱۷:۲ و دوم تیموتائوس ۶:۴).  

دو) دل یعقوب برای پرستش خدا، نشان‌دهندۀ قدردانی نسبت به او بود. هنگامی که ما به زندگی می‌نگریم، هرگز نباید رفتاری داشته باشیم که بگوید، «از من دزدی شده» در عوض، دل ما باید بگوید، «خدا مرا برکت داده است.» این احتمالاً مشخص خواهد کرد که زمانی که ما پیر و فرسوده شدیم آیا کاملاً بدبخت خواهیم بود یا کاملاً شاد.

 به دنیا آمدن بنیامین و مرگ راحیل

۱. آیات (‏۱۷-۱۶) تولد پسری دیگر.

آنگاه از بیت‌ئیل کوچ کردند. و هنوز اندک فاصله‌ای با اِفراته داشتند که درد زایمان راحیل آغاز شد و زایمان بسیار سختی داشت. و چون سختی زایمانش به اوج خود رسید، قابله به او گفت: «مترس، زیرا این نیز برایت پسر است.»

الف. درد زایمان راحیل آغاز شد: به‌نظر می‌رسد که دیگر آن حسادت و رقابت حول تولد این پسر آخر وجود ندارد، احتمالاً به این دلیل که بقیهٔ فرزندان در آن دوران دیگر مسن بودند. به‌علاوه، به این دلیل بود که آنها اکنون در سرزمین موعود سکونت داشتند و این مسئله به اندازه گذشته مهم نبود.

ب. چون سختی زایمانش به اوج خود رسید: نمی‌دانیم که یعقوب چه مدت در بیت‌ئیل سکونت کرد، اما ممکن است آخرین فرزند او در مکانی متولد شده باشد که یعقوب به آنجا بازگشت، مکانی که محبت اولیه او به خداوند آشکار گشت.

۲. آیه (۱۸) نام‌گذاری آخرین فرزند.

و راحیل که در حال مرگ بود، در حین جان دادن، پسر خود را بِن‌اونی نامید. اما پدرش او را بنیامین نام نهاد.

الف. پسر خود را بِن‌اونی نامید: راحیل آخرین فرزند خود را بِن‌اونی نام نهاد، به معنای «پسر غم و اندوه من.» دلیل این نام‌گذاری این است که پیش از این به‌عنوان دلیلی برای شادی و پیروزی در رقابت با خواهرش تلقی می‌شده است.

یک) این در نهایت بیهودگی رقابت را با خواهرش لیه نشان می‌دهد. اکنون در زمان آخرین «پیروزی» او، تنها چیزی که یافت غم و اندوه بود.

ب. پدرش او را بنیامین نام نهاد: یعقوب آن فرزند را بنیامین نامید که به معنای «پسر دست راست من» است. قطعاً او جایگاه مخصوصی که خدا برای بنیامین مقدر کرده بود را به‌درستی احساس می‌کرد، یا به‌سادگی او را با ارزش می‌دانست، زیرا او آخرین فرزند از زنی بود که بسیار دوست می‌داشت.

ج. بنیامین: دست راست با قدرت و افتخار بیشتری همراه بود، چون بیشتر مردم «راست‌دست» بودند. بنابراین بنیامین (‏پسر دست‌راست من)‏ مقصود «پسر قدرت من» یا «پسر شرافت من» را دارد.

یک) این مقصود در عباراتی چون خروج ۶:۱۵ بیان می‌شود «دست راست تو، ای خداوند، در قوت جلیل گشت. دست راست تو، ای خداوند، دشمن را در هم شکست.»

دو) خداوند قدرت و احترام ما است، همانطور که در مزمور ۸:۱۶ بیان می‌شود: «خداوند را همواره پیش روی خود می‌دارم. چون بر جانب راست من است، جنبش نخواهم خورد.»

 

سه) قدرت و احترام خداوند برای خاطر ما است: «جان من به تو چسبیده است، و دست راستت مرا حمایت می‌کند.» (‏مزمور ۸:۶۳)‏. «اگر چه در میان تنگی راه می‌روم، تو جان مرا حفظ خواهی کرد! دست خود را بر خشم دشمنانم دراز خواهی کرد، و دست راستت مرا نجات خواهد داد.» (‏۷:۱۳۸)

چهار) عیسی در دست‌ راست پدر که جایگاه قدرت و احترام است، نشسته و ما بایستی در آنجا با او بنشینیم! «پس چون با مسیح برخیزانیده شده‌اید، به آنچه در بالاست دل ببندید، آنجا که مسیح به‌دست راست خدا نشسته است.» (‏کولسیان ۱:۳)

۳. آیات (۲۰-۱۹) وفات و تدفین راحیل.

پس راحیل مرد و او را در راه اِفراته که همان بیت‌لِحِم است، به خاک سپردند. و یعقوب بر قبر او ستونی بر پا داشت که همان ستون قبر راحیل است که تا به امروز باقی است.

الف. پس راحیل مرد: مرگ راحیل تحقق دردناک نفرینی بود که یعقوب بر کسی که بت‌های لابان را دزدید اعلام کرد (پیدایش ۳۲:۳۱).

یک) در پیدایش ۱:۳۰ راحیل به یعقوب التماس کرد و گفت  «به من فرزندانی عطا کن وگرنه خواهم مرد!» و بسا همانطور شد و هردو اتفاق افتادند. او کودکانی به دنیا آورد، اما در نتیجه خود جان داد.

ب. یعقوب بر قبر او ستونی بر پا داشت: این همچنین نشان می‌دهد که حتی وقتی ما با خدا هم‌جهت می‌شویم و به محبت اولمان باز می‌گردیم، به این معنی نیست که حتماً بایستی زندگی آسان و راحت شود. چالش‌های مداومی برای ما پیش خواهد آمد که مجبور می‌شویم در آنها به‌خدا اعتماد کنیم.

یک) نمی‌توانیم آسایش را نسبت به هم‌جهت شدن با خدا، بیش از اندازه باارزش تلقی کنیم. برای برخی آسایش بتی است که آنها با توجه و تعقیب مداوم، پرستش می‌کنند. برخی فقط زندگی با آسایش و بی‌دردسر می‌خواهند، نه زندگی خداپسندانه. به نظر می‌رسد برای بعضی از مسیحیان نماد این بحث صندلی راحتی باشد، نه صلیبی که باید بر آن کشیده شوند.

۴. آیات (۲۱-۲۲ قسمت اول) گناه رِئوبین با کنیز پدرش

سپس اسرائیل کوچ کرد و خیمۀ خود را در آن سوی برج عیدِر بر پا داشت. در حین سکونت اسرائیل در آن سرزمین، رِئوبین رفت و با بِلهَه، مُتَعِۀ پدرش، همبستر شد و اسرائیل از آن آگاه گشت.

الف. رِئوبین رفت و با بِلهَه، مُتَعِۀ پدرش، همبستر شد: رِئوبین فرزند ارشد خانواده بود. ممکن است بهترین رفتار را از او انتظار داشته باشیم که با جدیت عهد پدران خود را بپذیرد. با این وجود، در اینجا، او نسبت به پدر و کل خانواده‌اش گناه بزرگی مرتکب شده بود.

یک) با این‌حال، لازم نیست نگران این باشیم که این رفتار گناه‌آلود از کجا آمده‌ ست. در خانه‌ای که چنان پر از کشمکش، نزاع، رقابت و خواهش‌های نفسانی بود، تقریباً انتظار چنین چیزی می‌رفت.

ب. اسرائیل از آن آگاه گشت: به نظر می‌رسید که بر اثر گناه رئوبین، شمعون و لاوی خود را از مقام والای برکت ابراهیم محروم کردند. این به پسر چهارم؛ یهودا، بستگی دارد که مسیح موعود از او بیاید.

۵. آیات (۲۲ قسمت دوم-۲۶) یعقوب دوازده پسر داشت.

پسران یعقوب دوازده بودند. پسران لیَه: رِئوبین، نخست‌زادۀ یعقوب، و شِمعون و لاوی و یهودا و یِساکار و زِبولون. پسران راحیل: یوسف و بنیامین. پسران بِلهَه که ندیمۀ راحیل بود: دان و نَفتالی. پسران زِلفَه که ندیمۀ لیَه بود: جاد و اَشیر. اینانند پسران یعقوب که در فَدّان‌اَرام برای وی زاده شدند.

الف. پسران یعقوب دوازده بودند: با توجه به آنچه که در باب‌های گذشته دیده‌ایم، اینها جمعی از مردان روحانی شگفت‌انگیز نیستند.

یک) «ما به‌شدت از تفکر کلی به این امر که نوادگان ابراهیم باید بلافاصله پس از گذشت زمان به سطحی که پسران یعقوب در این فصل قرار دارند برسند، شگفت‌زده می‌شویم.» (‏لئوپولد)

ب. اینانند پسران یعقوب: در حقیقت این خانواده‌ای به‌شدت ناکارآمد بود. خدا از این خانواده استفاده خواهد کرد، اما نه به این خاطر که آنها انسان‌های مهم یا روحانی بودند، بلکه به این خاطر که او آنها را فقط با فیض خود انتخاب کرده بود.

 وفات  اسحاق.

۱. آیه (۲۷) یعقوب آخرین بار پدرش اسحاق را ملاقات می‌کند.

یعقوب نزد پدرش اسحاق در مَمری آمد، به قریه‌اَربَع که حِبرون باشد، همان جا که ابراهیم و اسحاق غربت گزیدند.

الف. یعقوب نزد پدرش اسحاق در مَمری آمد: حدود ۲۰ سال پیش، یعقوب خانه او را ترک کرد و فکر کرد که پدرش به‌زودی خواهد مُرد. یعقوب احتمالاً انتظار نداشت که قبل از مرگش دوباره پدرش را ببیند.

یک) باید به یاد داشته باشیم که عمر ما در دستان خداست. ممکن است زندگی طولانی یا کوتاهی را برای دیگران یا خودمان انتظار داشته باشیم و کاملاً اشتباه کنیم. فقط خدا از این واقعه مطلع است.

ب. پدرش اسحاق: به نظر می‌رسد که آخرین ملاقات یعقوب و اسحاق برای آنها ناراحتی‌ای به همراه نداشت. هیچ حرف یا برکت دیگری بین آنها رد و بدل نشده و  ثبت نشده است. شاید به این علت اسحاق پیر و کهنسال گشته بود.

۲. آیات (۲۹-۲۸) یعقوب و عیسو پدرشان را با هم دفن می‌کنند.

ایام عمر اسحاق صد و هشتاد سال بود. آنگاه نفس آخرین را برآورد و بمرد، و پیر و سیر به قوم خویش پیوست. و پسرانش عیسو و یعقوب او را به خاک سپردند.

الف. و پسرانش عیسو و یعقوب او را به خاک سپردند: این پسران پیش از این با دست خدا گرد هم آمده بودند. حالا آنها دوباره با هم‌ همکاری کردند و با وفات پدرشان متحد گشتند.