فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!
دوم قرنتیان باب ۴- رنج اندکِ ما
عهدی پُرجلالتر به چه صورت میبایست عرضه شود.
۱. آیات (۱-۲) پولس چگونه انجیل پرجلالتر را موعظه کرد.
پس چون در نتیجۀ رحمتی که بر ما شده است از چنین خدمتی برخورداریم، دلسرد نمیشویم. بلکه از روشهای پنهانی و ننگین دوری جستهایم و به فریبکاری توسل نمیجوییم و کلام خدا را نیز تحریف نمیکنیم، بلکه بهعکس، با بیانِ آشکار حقیقت، میکوشیم در حضور خدا مورد تأیید وجدان همه باشیم.
الف. پس چون از چنین خدمتی برخورداریم، دلسرد نمیشویم: پولس انجیلش را با شهامت موعظه کرد. هنگامی که پولس به عظمت خواندگی خود پی برد، به او شجاعت آن را داد تا با تمام سختیهایش مواجه شود. ما اغلب دلسرد میشویم، چون گمان نمیکنیم که خدا به چه اندازه در عیسی ما را فرا میخواند.
یک) ایدهٔ پشت واژۀ یونانی باستانِ «دلسرد شدن»، «ترسوی بزدل» است. واژۀ یونانی باستان در این قسمت نه فقط مفهوم کمبود شجاعت را در بر میگیرد، بلکه رفتار بد و اقدام شرورانه را نیز میدهد.
دو) «واعظ یا باید در نام خدا سخن بگوید یا چیزی نگوید. برادر، اگر خداوند به تو پیغامی نداده، به کارهای روزانهٔ خود برس، بخواب یا درس بخوان، یا به مزرعهات رسیدگی کن؛ چون آن چیزی که از خود میگویی چه اهمیتی دارد؟ ولی اگر آسمان پیغامی به تو داده، آن را بلند اعلام کن، همچون کسی که خوانده شده است تا دهان خداوند باشد.» (اسپرجن)
ب. چون رحمتی بر ما شده است: پولس اِنجیلش را متواضعانه موعظه کرد. او درک میکرد که فراخوان پرجلالش به خدمت نه از روی اعمال خود، بلکه به دلیل رحمت است. رحمتی که او شایستگی آن را ندارد.
ج. روشهای پنهانی و ننگین دوری جستهایم و به فریبکاری توسل نمیجوییم و کلام خدا را نیز تحریف نمیکنیم: پولس انجیلش را با صداقت و درستی موعظه کرد. واژۀ یونانی باستان که به فریبکاری ترجمه شده، فعلی است که تنها در عهدجدید یافت میشود و به مفهوم «ناخالص یا تقلبی ساختن» است. پولس انجیلی مخفی (دوری جستن از روشهای پنهانی و ننگین) یا اِنجیل فاسد (فریبکاری…روشهای پنهانی و ننگین) را موعظه نمینمود، پیغام را با حکمت انسانی ترکیب نمینمود یا آن را کمرنگ و بیاهمیت جلوه نمیداد تا آن را با مخاطبانش همسو سازد. پولس یک انجیل را توأم با صداقت و درستی، موعظه نمود.
یک) تعداد زیادی از مبلغان درست در این نقطه ناکام میمانند. آنها انجیل حقیقی را دارند، اما چیزهایی از حکمت و هوش انسانی به آن میافزایند. اکثراً، اموری تقلیلدهنده را به آن اضافه میکنند، زیرا گمان میکنند اضافه نمودن آنها انجیل را پُراهمیتتر میسازد یا سبب افزایش شانس شنیده شدن آن میشود. آنها همچنان به همان عملی اقدام میکنند که پولس پافشاری مینمود هیچگاه به آن اقدام نخواهد کرد، و کلام خدا را تحریف میکنند.
دو) «برخی مسیحیان میگویند که باید حقیقت را با پیشرفت عصر وفق دهند، که به این مفهوم است که باید آن را کشته و جنازهاش را برای سگها بیاندازند…که به زبان ساده یعنی دروغی مردمپسند جایگاه حقیقتی رنجاننده را خواهد گرفت.» (اسپرجن)
سه) فریبکاری از «آمادگیِ مکارانه به منظور قبولاندن هر حقه یا ترفندی، جهت تحقق مقاصدی که ایثارگرانه نیستند» سخن میگوید. (هیوز)
د. با بیانِ آشکار حقیقت: پولس انجیلی علناً حقیقی را موعظه کرد. هرکسی میتوانست به چیزی که پولس موعظه نموده بود، بنگرد و حقیقت علنیِ آن را دریابد. او مجموعهای پر از جزئیات و راز و رمز را موعظه ننمود.
ه. میکوشیم مورد تأیید وجدان همه باشیم: پولس انجیلی از راستی را موعظه نمود. هرکسی میتوانست به انجیل و خدمت پولس بنگرد، و پس از آن با آگاهی و درک خود، آن را مورد قضاوت قرار داده و متوجه شود که این انجیل مملو از راستی است.
یک) بعضی با سخنان خود به پولس حمله کردند، و بعضی با اقداماتشان. با اینحال، پولس میفهمید هم خدمت و هم پیغامش در وجدان هر انسانی تصدیق شده است، حتی اگر او، آن را انکار میکرد.
و. در حضور خدا: پولس انجیلش را در حضور خدا موعظه نمود. برای پولس حائز اهمیت بود که بفهمد وجدان همه، شیوۀ خدمتش را تصدیق مینمایند، اما بسی پراهمیتتر بود که بفهمد عملی که او به سرانجام رساند در حضور خدا به حق بود.
یک) «نگاهی موشکافانهتر از وجدان انسان وجود دارد: هریک از خادمان انجیل در آخر و به صورت جاویدان به خدا جواب پس میدهند.» (هیوز)
دو) کمی بعد در این فصل، پولس یک مرتبه دیگر دربارۀ رنجهایش تفکر مینماید. در این دو آیۀ نخست، پولس روشن میکند که بهخاطر عدم امانتداری در خدمت به انجیل، رنج ندیده است. برای دشمنان پولس راحت بود که مُدعی شوند، «او بسیار رنج متحمل میشود چون خدا او را به دلیل بیوفاییاش تنبیه میکند»، اما چنین چیزی هرگز صحت نداشت.
۲. آیات (۳-۴) چرا افراد بیشتری نسبت به این انجیل پرجلال واکنش و پاسخی از خود نشان نمیدهند.
حتی اگر انجیل ما پوشیده است، بر کسانی پوشیده است که در طریق هلاکتند. خدای این عصر ذهنهای بیایمانها را کور کرده تا نورِ انجیلِ جلالِ مسیح را که صورت خداست، نبینند.
الف. حتی اگر انجیل ما پوشیده است، بر کسانی پوشیده است که در طریق هلاکتند: عدم پاسخگو بودن مردم به این انجیل پر شکوه، تقصیر پولس یا انجیلش نیست. تنها آنها که در طریق هلاکتند در دریافت این پیغام خطا میکنند.
یک) «کوریِ غیرایمانداران به هیچ طریقی از شفافیّت انجیل نمیکاهد، همانطور که خورشید بهخاطر اینکه نابینایان نور آن را نمیبینند، کمتلألو محسوب نمیشود.» (کالوین)
دو) نسخه کینگجیمز پایان آیۀ چهار را به این شکل ترجمه میکند: «برای آنها که گم گشتهاند، نَهان شد.» اسپرجن به نیکویی نظر خود را بیان میکند: «طبق متن، آنکه بر عیسی مسیح ایمان ندارد، انسانی گمگشته یا از دست رفته است. خدا تو را از دست داده است؛ تو خادم او نیستی. کلیسا تو را از دست داده؛ تو برای حقیقت کار نمیکنی. دنیا حقیقتا تو را از دست داده؛ تو هیچ خدمتِ ماندگاری برای آن نمیکنی. تو حقوق، شادمانی و آسمان را از دست دادهای. تو گمگشتهای، گمگشتهای، گمگشتهای… مسئله تنها آن نیست که گم خواهی شد، بلکه حالا هم گمگشتهای… حتی حال نیز گمگشتهای.»
ب. خدای این عصر ذهنهای بیایمانها را کور کرده: آنها که در طریق هلاکتند و انجیل بر آنها پوشیده است، به دست شیطان، خدای این عصر، کور شدهاند.
یک) منظور این نیست که آنها قربانیان معصوم عمل نابیناکنندۀ شیطان هستند. عمل شیطان بر آنها تنها علت نابینا گشتنشان نیست. انجیل یوحنا ۱۹:۳ میگوید: «و محکومیت در این است که نور به جهان آمد، امّا مردمان تاریکی را بیش از نور دوست داشتند، چرا که اعمالشان بد است. با آنکه انسانها تاریکی را پسندیدند، و تاریکی را برگزیدند، شیطان همچنان به سختی میکوشد تا آنها را نسبت به انجیل پُرجلال نور، و رستگاری در عیسی کور باقی نگاه دارد.
دو) همچنین متوجه میشویم که این ذهن بیایمانها است که کور شده است. البته که شیطان نیز بر روی دِل و عواطف گمگشتگان کار میکند، اما میدان اصلی نبردش ذهن است. آیا نمیتوانیم راهبرد سختکوشانهٔ شیطان را ببینیم که مردم را به فکر کردن، یادگیری و استفادهٔ کمتر از ذهنشان میکشد؟ و همچنین به همین خاطر است که خدا سخن را به منظور پراکندن اِنجیل برگزیده است، زیرا سخن ذهن ما را تحت تأثیر قرار میدهد و میتواند ذهنهایی را که خدای این عصر کور کرده است، تحت تأثیر قرار دهد.
ج. خدای این عصر: لقب خدای این عصر در هیچ قسمت دیگری در کتابمقدس برای شیطان به کار نرفته است، اما آن ذهنیت در قسمتهایی مثل یوحنا ۳۱:۱۲، یوحنا ۳۰:۱۴، افسسیان ۲:۲، افسسیان ۱۲:۶، و اول یوحنا ۱۹:۵ بیان شده است.
یک) این قسمت حس واقعی و برجستهٔ حکومت شیطان بر این دنیا را با خود دارد. البته نه به مفهوم غاییاش، «زمین و هر آنچه در آن است، از آنِ خداوند است، جهان و همهٔ ساکنانش» (مزمور ۱:۲۴). با این وجود، عیسی به ادعای شیطان برای حکمرانی بر عصر حاضر، اعتراض نکرد (لوقا ۵:۴-۸)، زیرا مفهومی باقی است که بر مبنای آن، شیطان حکمرانِ «برگزیدۀ مردمپسند» این عصر است.
دو) «در حقیقت سلطۀ جهانی شیطان بیشتر از حقیقت آشکار است؛ از آنرو که تنها خدا ‘پادشاه سرمدی‘ است (اول تیموتائوس ۱۷:۱)، یعنی در همه اعصار، گذشته، حال، و آینده» (هیوز). «این شیطان است که اینجا خدای این عصر خوانده میشود، زیرا او بر مهمترین بخش جهان حکم میراند، و آنها خدمتگزاران و بردگان او هستند… اگرچه ما هیچ جای دیگری نمیبینیم او خدای این عصر خوانده شود. با این وجود منجیِ ما دو بار او را حاکم این دنیا نام مینهد.» (پول)
سه) حقیقتی کتابمقدسی که میگوید شیطان خدای این عصر است میتواند به شیوهای نادرست تفهیم شود. بعضی از مسیحیان بعدها (همچون پیروان مانیِ نقاش) مفهومی دو گانه از خدا و شیطان را نشر دادند و بر عبارتِ خدای این عصر تأکید نمودند. نظر آنها این بود که خدا و شیطان «رقیبان و دشمنان مساوی» هستند، ولی باید میدانستند که شیطان به هیچ وجه نقطهٔ مقابل خدا نیست. در واکنش به این تعالیم غلط، تعداد زیادی از مفسرین اولیه مسیحی (همچون آگوستین، اوریجن، کریسوستوم، و مابقی) این آیه را به صورتی نامتعارف تفسیر کردند و هدف خلع سلاح کردن اهل بدعت بود. ولی کارشان اشتباه بود. تنها به این خاطر که کسی حقیقتی را به یک سو سوق میدهد، بدان معنا نیست که میتوانیم آن را به سویی دیگر و برای «جبران خسارت» جهت دهیم. کالوین بهخوبی این رویکرد را شرح میدهد، «از آنرو که توسط رقبایشان بهشدت در تنگنا بودند، بیشتر به دنبال توبیخ کردن آنها بودند تا تشریح سخنان پولس.»
چهار) در عوض، کالوین تفهیم درستی از چیزی که باید از عبارت خدای این عصر بفهمیم به ما ارائه میدهد: «شیطان خدای این عصر نام نهاده میشود، درست همانطور که بَعل، خدای آنها که او را میپرستیدند نامیده میشد، یا سگ، خدای مصر بود.»
د. بیایمانها: شیطان تنها قادر است آنها را که بیایمانند، نابینا کند. اگر از کور شدنِ ذهنتان به دستِ خدای این عصر، به ستوه آمدهاید، آنگاه به این امر که عیسی چه کسی است و چه کاری برای شما کرده، اطمینان کنید. آنگاه شیطان دیگر قادر نخواهد بود تا شما را نابینا سازد.
یک) «خدای این جهان تنها توانایی آن را دارد که ذهن بیایمانها را نابینا سازد… اجتناب از ایمان آوردن، رمز و دلیل نابیناییای است که برای مردم رخ میدهد». (مورگان)
ه. تا نورِ انجیلِ جلالِ مسیح را که صورت خداست… را ببینند: دیدن این جلال، سبب نجات یافتن میشود. به همین دلیل شیطان انرژی خود را به کار میگیرد تا انسانها را کور کند تا آنها نور انجیل جلال مسیح را نبینند.
یک) درک استراتژی شیطان در قبال بیایمانها باید شیوۀ دعای ما برای گمگشتگان را تحت تأثیر قرار دهد. ما باید از خدا درخواست کنیم که نور خود را بتاباند، تا عمل نابینا سازندۀ شیطان را مغلوب نماید، و ایمانی عطا کند تا بر بیایمانی که در پی کوری میآید، چیره گردد.
و. تا ببینند: پولس زمانی که این نامه را نگاشت فهمید دربارۀ چه مسئلهای حرف میزند. او خود کاملاً نسبت به حقیقت کور بود تا آنکه خدا تاریکی را کنار زد. در حقیقت، زمانی که پولس برای نخستین مرتبه با عیسی روبهرو شد، خداوند او را با نابیناییای به مفهوم واقعی شوکه کرد که بعداً بهبود یافت و چشمانش -چه از دید روحانی و چه از دید مادی– به جهت دیدن شکوه و جلال عیسی مسیح گشوده شد (اعمال رسولان ۱:۹-۱۹).
یک) نوری که در اینجا به آن اشاره شده است، واژۀ معمول یونان باستان برای نور نیست. این واژهای است که در نسخۀ هفتادتنان از مزمور ۳:۴۴ به مفهوم «نور روی تو» و در مزمور ۱۴:۷۸ به کار رفته است، «در روز ایشان را با ابر هدایت فرمود، و تمام شب به نور آتش». هاج بیان میدارد: «از آنرو این واژه به درخششی ساطع شده از جسمی تابان اشاره دارد.»
گنجینهای در ظروف خاکی
۱. آیات (۵-۶) مبحث موعظۀ پولس: عیسی، نه خود.
زیرا ما خود را موعظه نمیکنیم، بلکه عیسی مسیح را بهعنوان خداوند موعظه میکنیم، و از خودْ تنها بهخاطر عیسی، و آن هم فقط بهعنوان خادم شما سخن میگوییم. زیرا همان خدا که گفت: «نور از میان تاریکی بتابد»، نور خود را در دلهای ما تابانید تا شناخت جلال خدا در چهرۀ مسیح، ما را منوّر سازد.
الف. زیرا ما خود را موعظه نمیکنیم: پولس به منظور موعظۀ کردن خود بر منبر نرفت و در برابر حضار نایستاد. او مهم و مرکز توجه نبود. عیسی مرکز توجه بود، از آنرو پولس میتوانست با قدرت بیان کند: ما خود را موعظه نمیکنیم. به جای خود، تمرکز باید بر عیسیمسیح بهعنوان خداوند باشد. اوست که باید در موردش موعظه شود!
یک) هر شخصی که کتابمقدس را باز میکند و شروع به سخن گفتن میکند، در حال موعظه عیسیمسیح بهعنوان خداوند نیست. بسیاری از واعظان به جای عیسی خود را موعظه میکنند. اگر تمرکز بر روی روایتهای خندهدار یا تجربههای اثرگذار زندگی واعظ باشد، امکان دارد او در حال موعظه نمودنِ خود باشد.
دو) اغلب مردم علاقه دارند که واعظ خودش را موعظه کند، چرا که گویاتر، صمیمانهتر و سرگرمکنندهتر است. این امر برای واعظ نیز وسوسهکننده است، چون هنگام موعظهٔ خود و اختصاص دادن پیغام به خود، متوجه نحوهٔ واکنش مردم میشود. ولی به هر جهت، آن واعظ نمیتواند شما را نزد خدا ببرد و جان ابدیتان را نجات بخشد؛ تنها عیساست که میتواند چنین کند. پس عیسی را موعظه کنید!
سه) آیا بیان لطیفه و یا به کار بردنِ روایتی از زندگی شخصی توسط واعظ، اشتباه است؟ البته که نه، اما مسئلۀ تناسب است. همانند آن است که پرسیده شود «نمک در سوپ ریختن مشکلی ندارد؟» البته، اما بیش از حد نباید بریزید. اگر هر هفته واعظْ خود را موعظه کند، کار اشتباهی کرده است. اِی. تی. رابرتسون گفته است که موعظه کردنِ خود «به یقین چنین است که واعظ قادر نیست موضوعی بدتر و نفرتانگیزتر بیابد.» آیا ما پیغامی برتر و مهمتر از خود نداریم؟
ب. عیسیمسیح بهعنوان خداوند: موضوع فقط این نبود که پولس خود را موعظه نکرد. او انجیلی جهت اصلاح اخلاقی یا فهرستی از قواعد برای پارسا گشتن نزد خدا را موعظه نکرد. او عیسی را موعظه کرد، او عیسی را بهعنوان خداوند موعظه کرد.
یک) هدف پولس از موعظه کردن، آوردن انسانها به سوی عیسی بود، نه به وجود آوردنِ دگرگونیِ اخلاقی در آنها. «اگر جای دادن پرهیزگاری را هدف نهایی موعظه قرار دهیم و بدین طریق به دنبال آن باشیم که انسان را صادق، هشیار، خیرخواه و وفادار سازیم، حکمت و غایتی را دنبال کردهایم که از نظر خدا بلاهت است. بدان ماند که بخواهیم بیدرختْ میوه پرورش دهیم. هنگامی که شخص، مسیح را خداوندِ خود میداند و او را محبت میکند و میپرستد، به شباهت مسیح در میآید. اخلاقگرایان دیگر چه میخواهند؟» (هاج)
ج. از خودْ تنها بهخاطر عیسی، آن هم بهعنوان خادم: هنگامی که پولس خود را عرضه نمود، اینگونه به آن کار دست زد. نه در جایگاه یک ارباب، نه در جایگاه یک رئیس، بلکه بهسادگی در جایگاه خادمان شما بهخاطر عیسی.
یک) این امر نیز حائز اهمیت است که پولس بهخاطر عیسی خود را خادمِ مسیحیان قرنتس در نظر میگرفت. اگر بهخاطر خودش یا بهخاطر مسیحیان قرنتس میبود، پایدار نمیبود، یا به آسانی به مسئلهای نفسانی مبدل میشد. پولس همواره بهخاطر عیسی به دیگران خدمت مینمود. او این عمل را برای خرسند کردن عیسی کرد، نه برای خرسندی انسان.
د. خدا که گفت: «نور از میان تاریکی بتابد: پولس میگوید «خدایی که نور را در جهان مادی خلق نمود، میتواند دلِ شما را با نور روحانی سرشار سازد، حتی اگر توسط خدای این عصر نابینا گشته باشید.» فعالیت نابینا ساختن توسط شيطان عظیم است، اما عمل خدا در آوردن نور عظیمتر است.
یک) پولس مستقیماً انگارهٔ پیدایش ۳:۱ را بازگو میکند: سپس خدا فرمود: «روشنایی بشود» و نور پدید آمد. پولس بهراستی توصیف آفرینش را همانگونه که در پیدایش ۱ شرح داده شده بود باور داشت. پیدایش ۳:۱ میگوید که خدا نور را با یک فرمان آفرید، او باور داشت که این امر دقیقاً به همان صورت رخ داده است.
ه. در دلهای ما تابانید: این امر ایمان خود پولس را شرح میدهد (اعمال رسولان ۱:۹-۹). او به منظور آزار و اذیت و کشتن مسیحیان عازم دمشق شد، که به ناگاه نوری از آسمان دور تا دور او تابید. این نخستین رویارویی با عیسی در طول حیات شائول (سولس) طرسوسی بود (که بعدها به نام پولس رسول نیز شناخته شد).
یک) این باید شیوۀ نیکویی به منظور شرح داده شدن هر مسیحی باشد: مردمانی با دلهایی تابان. خدا در دلهای ما تابید و این باید در حیات تابان برای عیسی مسیح نمایان شود.
و. تا شناخت جلال خدا، ما را منوّر سازد: بهراستی خدا چه چیزی را در دلهای ما تابانید؟ نور شناخت جلال خدا را. هر فرد مسیحی باید تا حدودی نسبت به جلال خدا شناخت داشته باشد. اگر مسیحی است و میتواند چنین بیان کند: «من در حقیقت از نور شناخت جلال خدا اطلاعی ندارم»، بنابراین وِی میبایست صمیمانه در پِی خدا باشد تا آن (نور) را در دلش بتاباند.
یک) تا ما را منوّر سازد: خدا نور شناخت خود را به ما میدهد و ما این مسئولیت را برعهده داریم تا آن را بیرون بکشیم. او آن را «به درون ما تاباند» تا بتوانیم آن را به بیرون بتابانیم نه اینکه مثل بعضی از مسیحیان آن را وسیلهٔ خودنمایی کنیم.
سه) مردی را در اتاقی آفتابگیر تصور کنید که از آفتاب لذت میبرد، ولی آن را تنها برای خود میخواهد. او میگوید: «پردهها را میکشم تا ذرهای از این تابش خارج نشود!» و دگر بار خود را در تاریکی مییابد. زمانی که میکوشیم نور را درون خود جمع کنید، قطعاً آن را از دست خواهیم داد.
ز. در چهرۀ مسیح: ما با مشاهدۀ نور شناخت جلال خدا در چهرۀ مسیح به معرفت دست مییابیم. خدا به ما جلوه، تصور، و نمایندهای از جلال خود ارائه کرد: پسرش، عیسی مسیح. عیسی فرمود: «هر کسی که مرا دیده است، پدر را دیده است» (اِنجیل یوحنا ۹:۱۴). و نیز دعا کرد که در جلال او، جلال خدای پدر را مشاهده کنیم: «تا جلال من را بنگرند، همان جلالی که تو به من بخشیدهای.» (یوحنا ۲۴:۱۷)
۲. آیۀ (۷) گنجینهای عظیم در ظرفی چنین محقر.
امّا این گنجینه را در ظروفی خاکی داریم، تا آشکار باشد که این قدرت خارقالعاده از خداست نه از ما.
الف. این گنجینه: گنجینه، برتریِ انجیل عیسیمسیح است، و جلال خدا که از راهِ انجیل عیان شده است. این همان تابش نور خدا و نور معرفت جلال خداست که در صورت عیسیمسیح بازتاب شده است. این عظیمترین گنجینه در همۀ آفرینش است!
ب. ما این گنجینه را در ظروفی خاکی داریم: زمانی که پولس ما را ظروفی خاکی در نظر میگیرد، جسم را حقیر نمیبیند، یا آن را صرفاً ظرفی برای روح در نظر نمیگیرد. در عوض، پولس «ارزش» تابش نور و جلال خدا، و «ارزش» چیزی را که او برای گنجاندن نور و جلال خود در آن میگزیند، قیاس میکند. زمانی که آن دو را با هم قیاس مینمایید، دشوار نیست که در عجب باشید که خدا چنین گنجینۀ مهمی را در ظروف خاکی گنجانده است.
یک) چه فردی شایستگی آن را دارد تا «ظرفی» برای نور و جلال خدا باشد؟ هوشمندترینِ افراد هم به اندازۀ کافی حکیم نیستند، حتی پاکترین افراد هم به اندازۀ کافی پاک نیست، روحانیترینِ افراد هم به اندازۀ کافی روحانی نیست، و با استعدادترینِ آنها هم به اندازۀ کافی مستعد نیست. تمامیِ ما تنها ظروفی سفالی هستیم که گنجینهای بینهایت ارزشمند را در خود گنجاندهایم.
دو) ظروفی خاکی: ظروف خاکی در تمام خانهها در جهان باستان متداول بودند. این ظروف (در قیاس با فلز)، بادوام نبودند و اگر میشکستند بلا استفاده میشدند (حتی شیشه هم میتواند دوباره ذوب شود). «به همین خاطر ارزان بودند و ارزش حقیقی اندکی داشتند.» (کروس) خدا برگزید که نور و جلال خود را در ظرفی معمولی بگنجاند، نه در ظرفی مرغوب.
سه) ما تقریباً همواره مجذوب چیزی میگردیم که برترین ظاهر و پوشش را دارد، اما برترین عَطایا اغلب پوششی ناخوشایند دارند. زمانی که عیسی در جایگاه یک انسان به زمین آمد، خدا الزامی برای «تجسم» عیسی در نظر نگرفت. عیسی از آنکه همچون ظروفی خاکی زندگی کند شرمنده نبود. خدا از آنکه افرادی همچون ما را در ظروف سفالی به کار ببرد، شرمنده نیست.
ج. تا آشکار باشد که این قدرت خارقالعاده از خداست نه از ما: چرا خدا این گنجینۀ پراهمیت را در این ظروف کمدوام گنجانده است؟ تا آشکار باشد که این قدرت خارقالعاده از خداست نه از ما. تا شاهدی باشد برای آنها که چشم دارند تا ببینند این عمل بهواسطۀ قدرت خدا انجام میشود، نه بهواسطۀ قدرت ظرف.
یک) چرا خدا ظروف پرخطر و خاکی را به جای ظروف ایمن و آسمانی برگزید؟ زیرا ظروف «بینقص» بیخطر هستند، اما برای خود جلال میآورند. ظروف خاکی پرمخاطرهاند، اما میتوانند جلال عظیمی را برای خدا به بار آورند.
دو) در داستان جدعون، شکستن ظروف بود که سبب تابش نور شد، و قوم خدا را غالب گرداند (داوران ۲۰:۷). در دنبالۀ باب، پولس نشان خواهد داد که خدا به چه صورت ظروف سفالی خود را «میشکند» تا آشکار باشد که این قدرت خارقالعاده از خداست نه از ما.
۳. آیات (۸-۱۲) رنج در خدمت پولس سبب حیات شد.
ما از هر سو در فشاریم، امّا خُرد نشدهایم؛ متحیّریم، امّا نومید نیستیم؛ آزار میبینیم، امّا وانهاده نشدهایم؛ بر زمین افکنده شدهایم، امّا از پا درنیامدهایم. همواره مرگ عیسی را در بدن خود حمل میکنیم تا حیات عیسی نیز در بدن ما ظاهر شود. زیرا ما که زندهایم، همواره بهخاطر عیسی به مرگ سپرده میشویم تا حیات او در بدن فانی ما آشکار گردد. پس مرگ در ما عمل میکند، امّا حیات در شما.
الف. ما در فشاریم: این جمله مفهوم «شکار شده» را در خود دارد. پولس بهخاطر آنچه برای عیسی بود، فراری بود و دیگران در تعقیبش بودند. در اعمال رسولان ۱۲:۲۳، چهل مرد با یکدیگر همپیمان شدند تا وقتی که پولس را به قتل نرسانده باشند، چیزی نخورند و ننوشند. پولس درک میکرد که شکار شدن به چه معناست.
ب. امّا خُرد نشدهایم: زندگی پولس در جایگاه مردی فراری و شکار شده به مفهوم اضطرابی مخوف است، که در هر موقع از روز احساس میگردد. با این وجود، پولس بهخاطر این اضطراب خُرد نشد. وِی همچنان قادر بود خداوند را جلال دهد.
ج. در فشار… متحیّر… آزار دیده… بر زمین افکنده شده: زندگی پولس دشوار بود، و بهخاطر پیروی پراشتیاقش از عیسی مسیح و انجیل او با این مشکلات دست و پنجه نرم میکرد. با اینحال، به کامیابی عیسی در حیات پولس نگاه کنید: خرد نشده… نومید نشده… وانهاده نشده… از پا درنیامده. پولس قدرت و اقتدار عیسی در زندگیاش را درک میکرد، چون مدام در شرایطی قرار میگرفت که تنها قدرت و اقتدار عیسی قادر بود احتیاجش را مرتفع سازد.
یک) امروزه هنگام سخن گفتن دربارهٔ رنج یا آزار، بهآسانی فکر میکنیم که این امر مربوط به «امور روحانی» میشود، چون بعضی از ما زندگی بسیار راحتی داریم و هرگز سختی زیادی نمیکشیم. به هر حال، باید به یاد داشته باشیم که هر چیزی که پولس دربارۀ سختی بیان کرده، در جایگاهِ مردی گفته که احتمالاً بیشتر از شما یا هر شخص دیگری که تا به حال دیدهاید، سختی و مصیبت کشیده است. این موضوع برای پولس یک نظریه نبود، بلکه تجربهٔ حقیقی زندگیاش بود.
د. همواره مرگ عیسی را در بدن خود حمل میکنیم تا حیات عیسی نیز در بدن ما ظاهر شود: پولس، همچون هر مسیحی دیگری، در نظر داشت حیات عیسی در او ظاهر شود. پولس میفهمید که این فقط در حالتی میتوانست رخ دهد که مرگ عیسی را در بدن خود حمل کند. بعضی از جنبههای اعمال بزرگ خدا در زندگی ما تنها از راه امتحان و سختی به وقوع میپیوندد.
یک) منظور پولس از نوشتن همواره مرگ عیسی را در بدن خود حمل میکنیم، این بود که حس میکند گویی مرگ عیسی به شکل روحانی در او عمل میکند. او میگوید که مرگ عیسی تنها واقعیتی تاریخی نیست، بلکه حقیقتی روحانی در زندگی اوست.
دو) پولس در فیلیپیان ۱۰:۳ دربارۀ جلال معرفت (شناخت) عیسی سخن میگوید: «میخواهم مسیح و نیروی رستاخیزش را بشناسم و در رنجهای او سهیم شده و با مرگش همشکل شوم.» افراد زیادی در پی آنند که نیروی رستاخیزش را درک کنند، اما نمیخواهند هیچ ارتباطی با رنجهایش یا همشکل شدن با مرگش داشته باشند. با این وجود، رایحههای بهخصوصی وجود دارند که خدا تنها میتواند بهواسطۀ یک پیالۀ شکسته منتشر نماید، از آنرو، پولس از درک سختی و جلال نیز خرسند بود. او درک میکرد که آن دو به یکدیگر مرتبط هستند.
ه. همواره به مرگ سپرده میشویم… مرگ در ما عمل میکند، امّا حیات در شما: پولس میدانست که غَنای روحانی که او برای مسیحیان قرنتس به ثمر رسانده تا اندازهای بهواسطۀ رنجی همانند مرگ که در خدمت دچارش شد، کسب شده است. خدا پولس را بهواسطهٔ رنج در خدمت اثرگذارتر ساخته است.
یک) گاهی فکر میکنیم که اگر کسی حقیقتاً روحانی است یا حقیقتاً توسط خدا به کار گرفته میشود، همیشه زندگیای پیروزمندانه خواهد داشت که یعنی زندگی همیشه برایش آسان خواهد بود. با درکِ آنچه پولس نوشت، میبینیم که خادمین خدا نه تنها ممکن است رنجی همچون مرگ را تحمل کنند، بلکه شاید خدا هدفی نیک و شکوهمند را در آن دنبال میکند.
دو) جی. کمپبل مورگان روایت واعظ جوانی را شرح میدهد که در ابتدای خدمتش اثرگذار بود. یک بار مرد جوانی را وادار کرد که در کلیسایش سخن بگوید، و پس از موعظه، مورگان از همسرش سوال کرد: «عالی نبود؟» همسرش به آرامی جواب داد: «بله، اما هنگامی که در رنج باشد، خارقالعادهتر خواهد بود.» مورگان اضافه میکند: «چون رنج کشید، پر قوتتر بود.»
و. مرگ در ما، امّا حیات در شما: این قسمت کمی طعنهآمیز است. مسیحیان قرنتس، به پولس بهخاطر رنجهای عظیمش و بهخاطر چیزی که گمان میکردند «پیروزی» حیات عظیم آنها بوده، نفرت میورزیدند. آنها نمیدانستند که حیات پیروزمندانهشان فقط به این خاطر امکانپذیر است که خدا بهواسطۀ رنج، پولس را به خادمی اثرگذار مبدل کرد.
یک) «مفسران حاذق این سخنان را بیان طعنهآمیز و زیرکانهای در نظر میگیرند، که بهواسطۀ آن پولس رسول دربارۀ دستهای از افراد در این کلیسا سخن میگوید که از رنجهای او بر ضد صحتِ تعالیمش یا لطف خدا نسبت به او نتیجهگیری میکردند.» (پول)
۴. آیات (۱۳-۱۵) ایمانِ پولس به خدای حیات بخش.
در کتب مقدّس آمده که «ایمان آوردم، پس سخن گفتم.» با همین روحِ ایمان، ما نیز ایمان داریم و سخن میگوییم. زیرا میدانیم او که عیسای خداوند را از مردگان برخیزانید، ما را نیز با عیسی برخیزانیده، با شما به حضور او خواهد آورد. اینها همه بهخاطر شماست، تا فیضی که شامل حال عدۀ بیشتر و بیشتری میشود، سبب شکرگزاری هر چه بیشتر برای جلال خدا گردد.
الف. ایمان آوردم، پس سخن گفتم: این اصلی مهم است که ایمان، شهادت را پدید میآورد. پولس بهراستی بر این باور بود که خدا از رنجهای مرگآور او مقصودی داشت و حقیقتاً بر این باور بود که حیات رستاخیز عیسی را تجربه نموده است. بنابراین جهت سخن گفتن در این مورد، تردید به خود راه نمیداد.
یک) اگر نمیتوانید بیان کنید «ما نیز ایمان داریم»، پس نباید سخن بگویید. «این یکی از رازهای عظیم قدرت و کامیابی در خدمت مسیحی است. اگر ایمان ندارید، چیزی نگویید. این سخنی برای خادمان جوان است. اگر ایمان ندارید، سخن نگویید.» (مورگان)
ب. میدانیم او که عیسای خداوند را از مردگان برخیزانید، ما را نیز با عیسی برخیزانیده: پولس از این امر آگاه بود؛ بنابراین، در سختیهایش درمانده و نومید نشد. هر آزمایشِ مرگ مانندی تنها پیش درآمدی بر نیروی رستاخیز بود.
ج. اینها همه بهخاطر شماست: این مقصود ابتدایی خدمت پولس بود. دلش با خدمت به مسیحیان قرنتس و مسیحیان دیگر شهرها بود. و نیز خدمت پولس هدفی غایی داشت، که شاید سبب شکرگزاری هر چه بیشتر برای جلال خدا گردد. در پایان، پولس با جلالِ خدا انگیزه مییافت.
یک) برخی افراد مقصود ابتدایی را از یاد میبرند و مدعیِ نوعی اَبَر روحانیت آسمانی هستند. برخی دیگر مقصود غایی را از یاد برده و تمرکزشان بر انسان است، یا متکبر میگردند یا مأیوس. ما باید هر دو را مد نظر داشته باشیم، درست مثل پولس.
رنج جزئی و گذرای ما.
۱. آیۀ (۱۶) چرا دلسرد نمیگردیم.
پس دلسرد نمیشویم. هرچند انسانِ ظاهری ما فرسوده میشود، انسان باطنی روزبهروز تازهتر میگردد.
الف. پس دلسرد نمیشویم: پولس این باب را با این جمله: «پس چون در نتیجۀ رحمتی که بر ما شده است از چنین خدمتی برخورداریم، دلسرد نمیشویم» آغاز نمود (دوم قرنتیان ۱:۴) سپس در این باب، همۀ رنجهای مرگمانند را که میبایست در خدمت به آن دچار میشد را توصیف کرد. گویا پولس این سؤال را پیشبینی میکند که «چگونه میتوانی دلسرد نشوی؟»
یک) پس قسمتی از جواب است، چون ما را به سوی چیزی که پولس در آنجا نوشته است، ارجاع میدهد. پولس فقط شرح داد که امتحانی همچون مرگش خدمت اثرگذارتر و زندگیبخشتری را برای مسیحیان قرنتس پدید آورد. آگاهی از این مسئله، سبب شد در بحبوحۀ امتحانها و سختیها دلسرد نشود.
ب. هرچند انسانِ ظاهری ما فرسوده میشود، انسان باطنی روزبهروز تازهتر میگردد: علّت دیگری که پولس دلسرد نمیشود آن است که با آنکه همۀ سختیهایش بر انسانِ ظاهری صدمه وارد میکند، با این وجود، انسان باطنی رو به احیا شدن و برکت یافتن است.
یک) انسانِ ظاهری ذهنیتی چون ظروف خاکی در دوم قرنتیان ۷:۴ و بدن فانی در دوم قرنتیان ۱۱:۴ دارد. پیغام یکی است: «در ظاهر ما سختی (رنج) میکشیم، و صدمه میبینیم، اما در باطن، خدا ما را برکت میدهد و احیا میکند!»
۲. آیات (۱۷-۱۸) جلالی پیش رو که بر رنجهای این دوره فائق میآید.
زیرا رنجهای جزئی و گذرای ما جلالی ابدی برایمان به ارمغان میآورد که با آن رنجها قیاسپذیر نیست. پس نه بر آنچه دیدنی است، بلکه بر آنچه نادیدنی است چشم میدوزیم، زیرا دیدنیها گذرا، امّا نادیدنیها جاودانی است.
الف. رنجهای جزئی: هنگامی که پولس به «رنجهای جزئی» اشاره میکند، امکان دارد در عجب باشیم که آیا او هیچگاه امتحانهای «حقیقی» را شناخته است؟ بعضی ممکن است گمان کنند، « پولس، شاید رنج تو جزئی است، اما رنج من اینگونه نیست. فقط اگر آگاه بودی که من چگونه رنج میکشم! چرا، چون تحملناپذیر است!»
یک) پولس در جایگاه یک کودک مهدکودکی در مدرسۀ رنج و عذاب ننوشت -او درجۀ تحصیلِ فوق لیسانس را دارا بود. وِی بعضی از رنجهای خویش را با این اصطلاحات در نامه دوم قرنتیان 23:11-28 توصیف کرد:
· تازیانهها.
· زندانها.
· کتک خورده.
· سنگسار شده.
· در کشتی غرق شده.
· مخاطرات دریا.
· راهزنان.
· در خطر از طرف قوم خویش.
· در خطر از طرف غیریهودیان.
· در مخاطرات درون شهرها.
· در مخاطرات صحرا.
· در مخاطرات دریایی.
· در خطر قرار گرفتن در بین برادران دروغین.
· درماندگی و محنت.
· اغلب در بیخوابی.
· در گرسنگی و تشنگی.
· اغلب در روزه.
· در سرما و عُریانی.
دو) اینها تنها رنجهای جسمانی و ظاهری بودند –بارهای روحانی که حمل مینمود، و حملات روحانی که با آن مواجه بود، چطور؟ «او بهواسطهٔ تجربه خود و تحمل رنجی که مسیح برد، الهیات رنج را شکل داد که در طول زمان سرشته شد.» (هَریس)
سه) پس هنگامی که پولس مینویسد رنج جزئی و گذرای ما، میتوانیم دریابیم منظورِ خدا رنج جزئی و گذرای ما است. اگر پولس میتوانست چنین بگوید که مصیبتش جزئی و گذرا بوده است، پس رنج ما چگونه است؟
ب. رنج جزئی و گذرای ما: چرا رنج ما جزئی و گذراست، و سخت و دشوار نیست؟ از آنرو که حتی بدترینش، با معیار و سنجشِ ابدی، تنها لحظهای گذراست. این تا قسمتی صحت دارد به آن مفهوم که بیشتر دردسرهای ما در حال گذرند، و «این نیز میگذرد.» این موضوع همچنین بدان معنا صحیح است که حتی عمری دراز بر مبنای معیارهای این جهان در مقیاس ابدی، هیچ است. حتی اگر فردی میتوانست صد سال زندگی کند و هر روزه در رنج باشد، در مقیاس ابدی تنها لحظهای گذرا است.
ج. رنج جزئی و گذرای ما: چرا رنج ما جزئی و گذراست، و سخت و دشوار نیست؟ به دلیل عملی که خدا بهواسطۀ رنج ما در ما به نتیجه میرساند: با جلالی ابدی قیاسپذیر نیست.
یک) کلام خدا روشن است: اگر به راستی با او در رنج هستیم در جلال او نیز هستیم (رومیان ۱۷:۸). جلال به رنج گره خورده است و خدا در ما جلالی سهمگینتر از هر سختیای که تا به حال دچارش شدیم را به عمل میآورد. «رنج چیزی نیست که میبایست برای دستیابی به جلال متحمل آن شد. بلکه رَوندی است که جلال را پدید میآورد. در میان درد و زحمت، زایش شِکل میگیرد.» (مورگان)
دو) گویا پولس چنین گفته است: «بروید و ترازو را بیرون بیاورید. همۀ رنجهایتان را در یک سویِ ترازو گذاشته و حتی انگشت شست خود را در آن سو قرار دهید. سپس اجازه دهید جلال ابدی را در کفهٔ دیگر ترازو قرار دهم، و نظاره خواهید کرد که بهراستی چه رنج جزئی و گذرایی دارید.»
سه) آری، رنجِ ما جزئی و گذرا است!
· رنج ما در قیاس با چیزی که دیگران تجربه میکنند، جزئی و گذرا است.
· رنج ما در قیاس با چیزی که لایق آن هستیم، جزئی و گذرا است.
· رنج ما در قیاس با چیزی که عیسی بهخاطر ما متحمل آن شد، جزئی و گذرا است.
· رنج ما در قیاس با برکاتی که از آن بهرهمند میشویم، جزئی و گذرا است.
· همانطور که نیروی پایدار فیض خدا را حس مینماییم، رنج ما جزئی و گذرا است.
· رنج ما هنگامی که جلالی را که به آن میانجامد، میبینیم جزئی و گذرا است.
چهار) با فهم این مسئله، بهراستی میتوانیم همراه پولس بگوییم، «رنج جزئی و گذرای ما».
د. جلال ابدی: شکرگزاری بهخاطر جلال ابدی راحت نیست، از آنرو که جلالی ابدی است. اغلب، مشکل در چیزی نیست که دربارۀ رنج جزئی و گذرای خود بدان میاندیشیم، بلکه در آن است که ما آنچنان که باید به جلال ابدی پیش روی خود فکر نمیکنیم.
یک) «در هر جایی مشهود است که زبان عبری پولس بر زبان یونانی او تأثیرگذار بوده است: Chabad به مفهوم سنگین و پر ابهت بودن است؛ پولس رسول در زبان یونانی خود این دو مفهوم را یکی در نظر گرفته و میفرماید: جلال ابدی. [یا در برخی ترجمهها، سنگینیِ جلال]» (دادز، به نقل از کلارک)
ه. نه بر آنچه دیدنی است، بلکه بر آنچه نادیدنی است چشم میدوزیم: مقصود پولس بهخصوص دربارۀ زندگی و خدمتش بود. از نظر دنیا، زندگی پولس ناکامیای غیرقابل قبول بود. او شغل آیندهدارِ خود را در اوج رها کرد و زندگی پررنج و زحمتی را پیش گرفت که در آن جفا دید و در آخر شهید شد. پولس میدانست که دنیا ظاهر را میبینید نه امور ابدی را.
یک) زمانی که بر آنچه دیدنی است چشم میدوزیم، همۀ آنچه که میبینیم رنج جزئی و گذرای ما است، پس آنچنان جزئی و گذرا به چشم نمیآید! اما هنگامی که بر آنچه نادیدنی است چشم میدوزیم، جلال ابدی را مشاهده کرده و بهخاطر آن شکرگزاری میکنیم.
دو) پولس نمیگوید که تمام رنجها به شِکل خودکار سبب تولید جلال میگردند. امکان دارد که رنج ما را از بین ببرد و یا ما را تلخ، نگونبخت و خود محور کند. با این وجود، اگر بر آنچه نادیدنی است چشم میدوزیم، پس رنج ما جلالی ابدی در ما پدید میآورد.