فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!

متی باب ۱۹- تعلیم عیسی درمورد ازدواج، طلاق، ثروت و شاگردی

عیسی درمورد ازدواج، طلاق و زنا تعلیم می‌دهد

۱. آیات (۱-۲) عیسی به سمت یهودیه و اورشلیم می‌رود

هنگامی‌که عیسی این سخنان را به پایان رسانید، جلیل را ترک گفت و از آن سوی رود اردن به نواحی یهودیه آمد. جمعیت انبوهی در پی او روانه شدند و او ایشان را در آنجا شفا بخشید.

الف. جلیل را ترک گفت و از آن سوی رود اردن به نواحی یهودیه آمد: مکتوبات متی، مرقس و لوقا بر خدمت جلیلی عیسی متمرکز هستند و فقط بر حضور او در اورشلیم، درست قبل از مصلوب‌شدن و رستاخیز تأکید دارند. با این‌حال نباید فکر کنیم این سفر از جلیل به نواحی یهودیه برای عیسی سفری غیرمعمول بوده است. انجیل یوحنا می‌گوید بسیاری از ما قبلاً در یهودیه و اورشلیم با او ملاقات کرده‌ایم.

یک) «به منقطهٔ یهودیه از مسیر پِرائيا، بر کرانهٔ شرقی ساحل اردن.» (بروس) مرقس ۱:۱۰ و لوقا ۵۱:۹ به همین سفر اشاره دارند.

دو) «به نظر می‌رسد به احتمال زیاد مسیر سفر عیسی او را به کنار رود اردن و نه فراتر از آن هدایت می‌کرد. کلمۀ یونانی «peran»، به‌طور خاص به صورت مضاف‌الیه در اینجا همان مفهومی را دارد که در یوحنا ۲۲:۶ می‌بینیم.» (کلارک)

ب. جمعیت انبوهی در پی او روانه شدند: متی از طریق جمله به خوانندگان خود این درک را می‌دهد که شهرت و محبوبیت عیسی به جلیل محدود نمی‌شد و شواهد آن را می‌توان در یهودیه نیز مشاهده کرد.

یک) «این متن به ما می‌گوید که او آنان را شفا داد؛ ولی نمی‌گوید آنان به او ایمان داشتند.» (پول)

دو) آنها در پی او روانه شدند؛ «برخی برای تعلیم‌گرفتن -برخی برای شفا‌گرفتن- و برخی هم به دلیل کنجکاوی و برخی هم برای به دام انداختن او.» (کلارک)

۲. آیهٔ (۳) تلاش فریسیان برای به دام انداختن عیسی.

فَریسیان نزدش آمدند تا او را بیازمایند. آنان پرسیدند: «آیا جایز است که مرد زن خود را به هر علتی طلاق دهد؟»

الف. فَریسیان نزدش آمدند تا او را بیازمایند: موضوع درگیری و مخالفت با رهبران مذهبی همچنان ادامه دارد. کمی قبل در متی، هنگامی‌ که عیسی در جلیل مشغول بود. آنها در یهودیه نیز عیسی را مورد پرسش قرار دادند، اما سؤالاتشان صادقانه نبود. آنها از او سؤال می‌کردند تا او را بیازمایند. آنها امیدوار بودند عیسی را به دام بیندازند.

 ب. آیا جایز است که مرد زن خود را به هر علتی طلاق دهد: طلاق در روزگار عیسی موضوعی جدال برانگیز بود، دو مکتب اصلی حول دو تن از معروف‌ترین افراد آن مکاتب شکل گرفتند. اولی مکتب خاخام شمّای (مکتبی سختگیر و نامحبوب) و دومی مکتب خاخام هیلِل (دیدگاهی بازتر و محبوب‌تر) بود.

یک) در میان یهودیان آن زمان، ازدواج وظیفه‌ای مقدس بود. اگر مردی بعد از ۲۰ سالگی به غیر از به خاطر تمرکز بر مطالعهٔ شریعت، مجرد می‌ماند، محکوم به شکستن حکم «بارور و کثیر شوید» از سوی خدا می‌شدند. مطابق نوشتۀ بارکلی، یهودیان آن زمان می‌گفتند این افراد با نداشتن فرزند، نسل خود را به قتل رسانده‌اند و از جلال خدا بر روی زمین کاسته‌اند.

دو) یهودیان آن زمان به شکل نظری، دیدگاهی ایده‌آل نسبت به ازدواج داشتند. ولی با این احوال زنان را در جایگاهی پایین می‌دیدند. «یهودیان دیدگاه پستی درمورد زنان داشتند… زن برای ازدواج خریده می‌شد، و دارایی به حساب می‌آمد، به‌عنوان یک نیروی کار خانگی دیده می‌شدند، از لذت محروم شده بودند. در خانه نیروی کار به حساب می‌آمد و هر وقت هم که مرد دلش می‌خواست او را طرد می‌نمود» (بروس) امروزه، مردان همچنان دیدگاه پستی درمورد زنان دارند؛ متأسفانه زنان نیز این دیدگاه پست را نسبت به زنان دارند و اغلب اوقات این تفکر که زنان باید به هر طریقی از مردان متفاوت باشند را رد می‌کنند.

سه) دیدگاه پست آنان نسبت به زنان به این معنی است که دیدگاه عالی آنان نسبت به ازدواج همواه مورد مصالحه قرار می‌گرفت و آن مصالحه‌ تبدیل به قانون شده بود، مانند مکتب خاخام هیلِل. تحت تفکر خاخام هیلِل «اگر زنی شام را بسوزاند شوهرش می‌تواند او را طلاق دهد و یا اگر زنی موی خود را مرتب نکند و یا در خیابان با مردی صحبت کند و یا اگر در حضور شوهرش با بی‌احترامی از خانوادۀ شوهرش سخن گوید، یا اگر زنی باشد که صدای فریاد و نزاعش در خانۀ همسایه شنیده شود، آنگاه شوهرش می‌تواند او را طلاق دهد. خاخام آکیبا حتی فراتر رفته و می‌گفت… اگر مردی زنی را یافت و در نظرش زیباتر و بهتر از همسرش آمد، می‌تواند همسرش را طلاق دهد.» (بارکلی)

چهار) «شاید آنها امیدوار بودند عیسی چیزی بگوید که بتوانند او را درمورد ازدواج هیرودیا و هیرودیس به دام بیندازند و آنگاه عیسی نیز به همان سرنوشت یحیای تعمیددهنده گرفتار شود.» (کارسون)

ج. به هر علتی: این کلمات محور بحث بودند. هر مکتبِ فکری‌ای تصور می‌کرد که شریعت موسی در تثنیه ۱:۲۴ اجازۀ طلاق را صادر کرده است: «چون کسی زنی اختیار کرده، با وی ازدواج کند، و سپس در نظرش پسند نیاید از آن‌رو که چیزی قبیح در او بیابد، و طلاقنامه‌ای نوشته به دستش دهد و او را از خانۀ خویش براند.» آنها تثنیه ۱:۲۴ را می‌شناختند و به آن باور داشتند؛ اما سؤال این بود که «چه چیزهایی قبیح محسوب می‌شد؟»

یک) مکتب خاخام شَمّای بر این اعتقاد بود که «چیزی قبیح» به معنی بی‌عفتی است و بیان کرده که این تنها دلیل معتبر برای طلاق است. مکتب خاخام هیلل اینگ‌ونه درک کرده بود که «چیزی قبیح» به معنی هرنوع بی‌ملاحظگی است، حتی تا جایی که برخی خاخام‌ها اشاره می‌کنند که اگر زنی غذای شوهر خود را بسوزاند، باز دلیلی موجه برای طلاق‌دادن اوست.

دو) بارکلی می‌گوید خاخام‌ها گفته‌های بسیاری درمورد ازدواج بد و همسر بد داشتند. آنها می‌گفتند اگر مردی همسر بدی داشته باشد آنگاه این مرد هرگز وارد جهنم نخواهد شد، زیرا او در کنار این زن بر روی زمین تاوان همۀ گناهانش را می‌دهد. آنها معتقد بودند زندگی مردی که تحت تسلط همسرش است درحقیقت زندگی نیست. آنها همچنین اظهار می‌داشتند که همسر بد، مانند جذام برای شوهرش است و تنها راه درمان، طلاق است. آنها حتی می‌گفتند «اگر مردی همسر بدی داشته باشد آنگاه طلاق برای او وظیفه‌ای شرعی است.»

 د. تا او را بیازمایند: فریسیان سعی داشتند با پرسش خود عیسی را مجبور کنند که تعلیمی را به دیگری ارجح بداند. اگر عیسی با مکتب سست خاخام هیلل موافقت می‌کرد، آنگاه آشکار می‌شد که شریعت موسی برای او اهمیت چندانی ندارد و اگر با مکتب سختگیرانه و متعصب خاخام شمّای موافقت می‌کرد، آنگاه محبوبیت خود را نزد جماعتی که به‌طور کلی می‌خواستند به طلاق آسان دسترسی داشته باشند، از دست می‌داد. رهبران مذهبی به همین دلیل باور داشتند عیسی را بر سر دور راهی سخت قرار داده‌اند.

۳. آیات (۴-۶) اولین پاسخ عیسی به فریسیان: به ازدواج بر گردید.

عیسی در پاسخ گفت: «مگر نخوانده‌اید که آفرینندۀ جهان در آغاز ”ایشان را مرد و زن آفرید“،و گفت ”از همین رو، مرد پدر و مادر خود را ترک کرده، به زن خویش خواهد پیوست و آن دو یک تن خواهند شد“؟بنابراین، از آن پس دیگر دو نیستند بلکه یک تن می‌باشند. پس آنچه را خدا پیوست، انسان جدا نسازد.»

الف. مگر نخوانده‌اید: فریسیان می‌خواستند در مورد طلاق و عقاید خاخام‌ها صحبت کنند، اما عیسی می‌خواست به کتاب‌مقدس بازگردد و باتوجه به آن درمورد ازدواج سخن بگوید. او سخن خود را با اشاره به اولین ازدواج آغاز کرد -ازدواج آدم و حوا. او بیشتر از طلاق به کتاب‌مقدس و ازدواج تأکید داشت، و چنین روشی برای کسی که به ازدواج علاقه دارد روشی حکیمانه به حساب می‌آمد.

یک) «خداوند ما با استناد به روح‌القدس، او را حرمت نهاد. او به‌طور خاص انتخاب کرد که مُهر خود را بر قسمتی از داستان آفرینش قرار دهد، داستانی که منتقدین مدرن از آن به‌عنوان افسانه یا خرافه سخن می‌گویند.» (اسپرجن)

دو) «عیسی با اشاره به تعالیم موسی و نه شمّای یا هیلِل به پرسش آنان پاسخ داد و بدین ترتیب با فریب‌های آنان برخورد کرد و توطئۀ آنان را نیز بی‌ثمر ساخت.» (کلارک)

سه) «در مورد آدم و حوا، طلاق نه تنها امری نادرست و نابجا بود، بلکه بنابر دلیلی بسیار ساده، غیرممکن نیز بود، چرا که هیچ شخص دیگری وجود نداشت که آنان بتوانند با او ازدواج کنند.» (بارکلی)

چهار) در زندگی زناشویی وقتی مشکلات به‌وجود می‌آید، طلاق اولین گزینه نیست. ازدواج مانند آینه است و همان چیزی را منعکس می‌کند که روبروی آن قرار می‌دهیم. اگر در ازدواج یکی از طرفین و یا هر دو طرف مشتاقانه طلاق را به‌عنوان گزینۀ مناسب در نظر داشته باشند، احتمال طلاق بسیار بیشتر خواهد شد.

پنج) «اگر بنای ازدواج در آفرینش یعنی در نحوه‌ای که خدا ما را آفریده نهاده شده است، نمی‌توان آن را فقط به رابطۀ پیمانی خلاصه کرد که با شکستن وعده‌ها و شروط پیمانی از بین برود.» (کارسون)

ب. آفرینندۀ جهان در آغاز ”ایشان را مرد و زن آفرید“: در نقل‌قول پیدایش ۲۷:۱، عیسی ابتدا اشاره می‌کند که خدا زن و مرد را متفاوت آفرید و خدا در ازدواج مرد و زن را به هم پیوست. در این متن، عیسی اقتدار خدا بر ازدواج را آشکار ساخت. ازدواج نهادی از خداست، نه انسان -بنابراین منصفانه است بگوییم قوانین خدا باید اجرا شود نه انسان.

یک) عیسی با ارجاع‌دادن این موضوع به اصل کتاب‌مقدسی ازدواج، آشکار می‌سازد که زوجین باید از تجرد خود جدا شوند (مرد پدر و مادر خود را ترک کرده) و در رابطۀ ازدواج با هم یک تن شوند، حقیقت (آن دو…یک تن) و هدف یک تن بودن آنان است.

دو) «شریعت خدا این نبود که مرد هرگاه بخواهد باید همسر خود ترک کند، بلکه شریعتش این بود که مرد باید پدر و مادر خود را ترک کند و نه همسر خود را. او باید به همسر خود بپیوندد و با او زندگی کند.» (پول)

ج. به زن خویش خواهد پیوست و آن دو یک تن خواهند شد: با بازگشت به پیدایش و روایت آدم در پیدایش ۲۳:۲ می‌بینیم مردان و زنان (به‌عنوان زن و شوهر) با هم متفاوت هستند، ولی با این وجود به هم می‌پیوندند و یکی می‌شوند و یکدیگر را به‌عنوان یک تن کامل می‌کنند.

یک) آدم این را در آفرینش حوا گفت. مثل این است که آدم گفت: تو با من تفاوت داری، اما تو از من و برای من آفریده شدی. ما همسان نیستیم، اما یک تن هستیم.» در پیدایش، آدم به ما می‌گوید که مردان زنان از بدو خلقت با هم متفاوت هستند:

·             منابع متفاوت خلقت.

·             روش‌های متفاوت خلقت.

·             زمان‌های متفاوت خلقت.

·             اسامی متفاوت خلقت.

دو) باوجود این تفاوت‌های اساسی و بنیادی بین طبیعت مردان و زنان که ریشه در خلقت دارند، خدا زنان و شوهران را فراخوانده تا با هم یک همچون یک تن شوند. روند یکی‌شدن چیزهایی که شبیه هم نیستند، قسمتی از کار عظیم خدا در ازدواج است، کار تقدیس و کار مهیا‌ساختن تیم سرپرستی مناسب.

سه) عبارت یک تن خواهند شد شامل اتحاد جنسی نیز می‌شود، اما در حقیقت، این یک تن شدن بسیار فراتر از اتحاد جنسی است. «ازدواج مقرر نشده تا آنها کاری را با هم انجام دهند، بلکه برای این امر مقرر شده که زن و شوهر همۀ کارها را با هم انجام دهند.» (بارکلی)  «باید به زن خود چسبانده شود.»

چهار) «نخست، به اتحاد جسمانی اشاره دارد. اما جسم در تفکر عبری بیانگر همۀ وجود انسان است و ایدۀ اتحاد ازدواج کل طبیعت او را دربرمی‌گیرد. این امر همان‌طور که شامل اتحاد جسمانی است، شامل اتحاد جان و روح نیز می‌باشد: اتحاد در علایق، اهداف، همدردی.» (بروس)

پنج) آن دو یک تن خواهند شد: چند همسری را ممنوع می‌کند و نشان می‌دهد که هدف خدا از ابتدا این بوده است، اگرچه چندهمسری در عهدعتیق مجاز بوده، اما هرگز هدف خدا نبوده است و مردان باید همان‌طور که در پیدایش ۲۴:۲ آمده عمل می‌کردند.

د. پس آنچه را خدا پیوست: بنابراین عیسی به فریسیان خاطرنشان می‌کند که پیوند ازدواج به‌طور روحانی در حضور خدا بسته می‌شود. ازدواج فقط یک قرارداد اجتماعی نیست و همان‌طور که خدا آنها را به هم می‌پیوندد، از آنها انتظار دارد به آنچه که او پیوست، احترام بگذارند و باهم ازدواج خود را حفظ کنند.

یک) پیوست: «Sunezeuxen» به یکدیگر یوغ کرد، مانند یوغ‌کردن گاوها به گاوآهن، تا گاوآهن به موازات کشیده شود و قسمتی از زمین شخم زده شود. در زمان باستان، بر گردن افرادی که به‌تازگی ازدواج می‌کردند، یوغ می‌انداختند و یا به بازویشان زنجیر می‌بستند تا نشان دهند، آن دو یک تن هستند و به هم پیوسته‌اند و باهم به‌طور یکسان همۀ نگرانی‌ها و بارهای زندگی را حمل می‌کنند.» (کلارک)

دو) «یک تن شدن، به‌طور آشکار بیان می‌کند که ازدواج چیزی بسیار عمیق‌تر از هر قرارداد اجتماعی و پیمان بشری است… دیدن طلاق به‌عنوان عملی که کار خدا را باطل می‌سازد، باعث می‌شود که این مسأله را از زاویه‌ای جدید ببینیم.» (فرانس)

۴. آیات (۷-۹) بحث بر سر شریعت: دومین پاسخ عیسی.

به وی گفتند: «پس چرا موسی امر فرمود که مرد به زن خویش طلاقنامه بدهد و او را رها کند؟» ایشان را گفت: «موسی به سبب سختدلی شما اجازه داد که زن خود را طلاق دهید، امّا در آغاز چنین نبود. به شما می‌گویم، هر که زن خود را به علتی غیر از خیانت در زناشویی طلاق دهد و زنی دیگر اختیار کند، زنا کرده است.»

الف. پس چرا موسی امر فرمود که مرد به زن خویش طلاقنامه بدهد و او را رها کند؟: این فریسیان به اشتباه فکر می‌کردند که خدا جایی که ناپاکی بود، طلاق را حکم کرده است. خاخامی گفته است: «اگر مردی همسر بدی دارد، وظیفۀ شرعی اوست که آن زن را طلاق بدهد.» عیسی به تفاوت بین «امر» و «اجازه» اشاره کرد. خدا هرگز طلاق را امر ننمود، بلکه فقط اجازهٔ آن را داد.

یک) فریسیان تصور می‌کردند موسی طلاق را به وجود آورد و آن را به انسان ارائه کرد، اما او درحقیقت آن را کنترل می‌کرد.

ب. به سبب سختدلی شما: خدا هرگز طلاق را امر نکرد، بلکه در شرایطی خاص اجازۀ انجام آن را داد. خدا به سبب سختدلی بشر اجازۀ طلاق را داد. مانند این بود که عیسی بگوید: «در یک صحنه، ایده‌آلی که خدا مد نظر داشت و آنچه به خاطر گناه‌آلودی و قساوت دل انسان مجاز می‌دانست را می‌بینیم.»

یک) سختدلی شما: «این تفکر به‌خاطر سختدلی مردان نسبت به همسران خود نبود، بلکه به‌خاطر عدم واکنش آنان نسبت به فکر و ارادۀ خدا بود.» (فرانس)

دو) گاهی اوقات دل طرف خطاکار سخت است و نمی‌خواهد برای مصالحه در آن رابطه کاری انجام دهد. گاهی اوقات هم دل طرفی که مورد خطا قرار گرفته، سخت است و حتی باوجود توبه و پشیمانی از این خطا نمی‌گذرد و مصالحه نمی‌کند. اغلب اوقات هم دل هر دو طرف سخت است.

سه) «طلاق را نباید به‌عنوان گزینۀ خنثی از نظر اخلاقی و یا مشیّت خدا دانست، بلکه طلاق گواه گناه و سختدلی بشر است.» (کارسون)

ج. به علتی غیر از خیانت در زناشویی: عیسی مفهوم کلمهٔ ناپسند در شریعت موسی را تفسیر کرد و نشان داد این کلمه به خیانت در زناشویی اشاره دارد و نه هرچیزی که به‌نظر شوهر ناخوشایند آید. بنابراین، طلاق -و رهایی برای ازدواج دوباره بدون گناه- فقط در صورت خیانت در زناشویی مجاز است.

یک) کلمۀ یونانی باستان که اینجا به خیانت در زناشویی ترجمه شده «porneia» است و دارای طیف معنایی گسترده‌ای می‌باشد و همه نوع ناهنجاری جنسی را دربرمی‌گیرد. ممکن است شخصی بدون اینکه مرتکب عمل زنا شود، متهم به «porneia» شود. «باید اعتراف کرد که کلمۀ “porneia” بسیار گسترده است… “porneia” طیف وسیعی از چنین گناهانی را دربرمی‌گیرد…و نباید محدود شود، مگر به اقتضای مضمون.» (کارسون)

دو) پولس رسول، بی‌ایمانی همسر را نیز به موارد مجاز برای ترک همسر اضافه کرد (اول قرنتیان ۱۵:۷).

سه) باید توجه داشته باشیم که ناسازگاری، دیگر دوست نداشتن یکدیگر و تهی‌دستی زمینه‌های مجاز طلاق نیستند، اگرچه ممکن است زمینۀ مناسبی برای جدایی و متعاقباً «تجرد در ازدواج» باشند، همان‌طور که پولس در اول قرنتیان ۱۱:۷ به آن اشاره کرد. این سخن پولس نشان می‌دهد که ممکن است زوجی مسیحی در حقیقت به دلایلی غیر از دلایل موجه کتاب‌مقدسی از یکدیگر جدا شوند. ممکن است این اتفاق به دلیل درک اشتباه از هدایت روحانی باشد و یا ممکن است به دلیل نارضایتی، سوءاستفاده، اختلاف، فقر و یا اعتیاد باشد. پولس (بدون اینکه کسی را تشویق کند) ذکر می‌کند که شاید زوجی به دلیل این شرایط از یکدیگر جدا شوند، اما نمی‌توانند خودشان را به‌عنوان افرادی مطلقه و مجرد در نظر بگیرند، آنها حق ازدواج مجدد را ندارند، چون طلاق آنها به دلایل موجه کتاب‌مقدسی انجام نشده است.

چهار) باوجود اینکه اینها مشکلاتی جدی هستند، اما دلایل مجاز کتاب‌مقدس برای طلاق نیستند، این زوج ها باید حتی در جدایی خود به سوگند ازدواجشان احترام بگذارند، چون در نظر خداوند همچنان زن و شوهر هستند، پیمان ازدواج آنها به دلایلی غیر از دلایل کتاب‌مقدسی در نظر خدا هرگز شکسته نمی‌شود.

د. زنی دیگر اختیار کند، زنا کرده است: اگر زن و شوهر به دلایلی غیر از دلایلی که کتاب‌مقدس ذکر کرده است، طلاق بگیرند، در نظر خداوند طلاق آنها قابل قبول نیست به همین دلیل اگر آنها با شخص دیگری ازدواج کنند، مرتکب زنا شده‌اند. از آنجایی که ازدواج گذشتۀ آنها طبق اصول کتاب‌مقدس هنوز باطل نشده و درحقیقت محکوم به زنا هستند.

یک) «او نه با شَمای موافق بود ود نه با هیلِلِ؛ با وجود اینکه مکتب شمای سختگیرانه‌تر از هیلِل بود، ولی ازدواج مجدد را هنگامی مجاز می‌دانست که رفتار آنها مطابق هَلاقاه (قوانین رفتاری) نباشد.» )کارسون(

دو) این تعلیم عیسی نشان می‌دهد که ازدواج، وعده‌ای با خدا، همسر و دنیاست، وعده‌ای الزام‌آور که هرگز با اختیار و صلاحدید ما شکسته نمی‌شود. اگر خدا این وعده را تمام شده تشخیص ندهد، آنگاه امکان جدایی وجود ندارد.

سه) ممکن است گفته شود این تعلیمی دشوار از عیسی است. امروزه افراد دلایل بسیاری ذکر می‌کنند تا طلاق خود را که بنا بر دلایلی غیر از آن دو دلیل مجاز کتاب‌مقدسی انجام شده، توجیه کنند.

چهار) همچنین موقعیت‌هایی وجود دارد که جدایی و طلاق به دلایل مجاز کتاب‌مقدسی صورت نگرفته است، اما بعداً یکی یا هر دو طرف سبب صدور مجوز کتاب‌مقدسی می‌شوند و اغلب این اتفاق با ازدواج یا رابطۀ جنسی با شخص دیگری انجام می‌شود.

پنج) باید به یاد داشته باشیم پولس رسول در اول قرنتیان ۱۷:۷ نوشت: «باری، هرکس آن‌گونه زندگی کند که خداوند برای او در نظر گرفته و خدا او را بدان فرا خوانده است.» در این متن یکی از مواردی که پولس به آن اشاره دارد، هشدار درمورد بازگشت به گذشته در روابط است؛ خدا به ما می‌گوید از همۀ گناهان خود توبه کنیم و از آن گناهان دور شویم. اگر شما بعد از طلاقی نادرست با شخص دیگری ازدواج کنید و بعد مسیحی شدید، فکر نکنید که اکنون باید همسر فعلی خود را ترک کنید و به همسر اول خود بازگردید و سعی کنید گذشتۀ خود را جبران کنید. همان‌طور که خداوند شما را فراخوانده، اکنون باید در مسیری درست گام بردارید.

۵. آیات (۱۰-۱۲) پرسش شاگردان درمورد ازدواج و تجرد.

شاگردان به او گفتند: «اگر وضع مرد در قبال زن خود چنین است، پس ازدواج نکردن بهتر است!» عیسی گفت: «همه نمی‌توانند این کلام را بپذیرند، مگر کسانی که به ایشان عطا شده باشد. زیرا بعضی خواجه‌اند، از آن رو که از شکم مادر چنین متولد شده‌اند؛ بعضی دیگر به دست مردم مقطوع‌النسل گشته‌اند؛ و برخی نیز به‌خاطر پادشاهی آسمان از ازدواج چشم می‌پوشند. هر که می‌تواند این را بپذیرد، بگذار چنین کند.»

الف. اگر وضع مرد در قبال زن خود چنین است، پس ازدواج نکردن بهتر است: این شاگردان تعلیم عیسی درمورد ازدواج و طلاق را به‌خوبی درک کردند. آنها دریافتند که ازدواج در پیشگاه خدا پایبندی به همراه دارد و نباید با بی‌دقتی یا عجله به آن تعهد وارد شد، پس شاید ازدواج نکردن بهتر است.

یک) «ازدوج کردن بد نیست، اما خوب است که مراقب بود؛ قبل از برداشتن هر قدمی باید بسیار دقت کرد.» (ترپ)

ب. همه نمی‌توانند این کلام را بپذیرند، مگر کسانی که به ایشان عطا شده باشد: عیسی تشخیص داد که برای برخی افراد تجرد بهتر است، البته فقط برای آنانی که به ایشان عطا شده باشد (افرادی مانند عیسی و پولس رسول، اول قرنتیان ۷:۷-۹).

یک) «اگر کسی باشد که بتواند این گفته را بپذیرد و بدون ازدواج قادر باشد شهوت خود را مهار کند و بتواند مجرد و پاک زندگی کند و با شهوات بسیار، هوس‌ها و تمایلات ناپاک در حضور خدا گناه نکند، بگذارید بدین طریق عمل کند و اگر بدین طریق روحانی‌تر می‌شود و خدا را با حواسپرتیِ کمتری خدمت می‌کند و وسیلۀ مناسب‌تری برای پیشبرد ملکوت خدا در جهان می‌شود، پس بگذارید این کار را کند.» (پول)

دو) «آگوستین می‌گوید، اما هر مردی در این امر برکت نمی‌یابد و غرور باکرگی، گناهی کمتر از ناپاکی نیست.» (ترپ)

ج. زیرا بعضی خواجه‌اند، از آن رو که از شکم مادر چنین متولد شده‌اند: عبارت خواجه به‌طور نمادین برای آنانی به کار می‌رود که داوطلبانه از ازدواج خودداری می‌کنند. عیسی در اینجا به سه نوع خواجه اشاره می‌کند.

·            آنانی که خواجه متولد شده‌اند و توانایی ازدواج و روابط زناشویی را ندارند.

·            آنانی که به دست انسان مقطوع‌النسل گشته‌اند و توانایی ازدواج و رابطۀ زناشویی از آنان گرفته شده است.

·            آنانی که خودشان انتخاب کرده‌اند به‌خاطر پادشاهی آسمان از ازدواج چشم می‌پوشند.

یک) پولس گفت کسی که به‌خاطر خواندگی خود ازدواج نمی‌کند باید نگران این باشد که چگونه در جسم و در روح، مقدّس باشد (اول قرنتیان ۳۴:۷). بنابراین افرادی که به‌خاطر پادشاهی آسمان از ازدواج چشم می‌پوشند باید نسبت به تجرد خود هم به‌طور روحانی و هم به‌طور جسمانی احساس خوبی داشته باشند و نباید هم از نظر روحانی و هم از نظر جسمانی احساس عذاب مداوم داشته باشند.

۶. آیات (۱۳-۱۵) عیسی کودکان را برکت می‌دهد.

آنگاه مردم کودکان را نزد عیسی آوردند تا بر آنان دست بگذارد و دعا کند. امّا شاگردان مردم را سرزنش کردند. عیسی گفت: «بگذارید کودکان نزد من آیند و ایشان را بازمدارید، زیرا پادشاهی آسمان از آن چنین کسان است.» پس بر آنان دست نهاد و از آنجا رفت.

الف. آنگاه مردم کودکان را نزد عیسی آوردند: جالب است که حین تعلیم عیسی درمورد ازدواج، والدین فرزندان خود را نزد عیسی آوردند تا آنها را برکت دهد. امروزه نیز والدین باید همچنان فرزندان خود را نزد عیسی آورند؛ او مشتاق است کودکان را برکت دهد و در پادشاهی آسمان از آنها استقبال کند.

یک) «این رسمی یهودی بود که در عصر روز کفاره کودکان را نزد بزرگان می‌آوردند تا برای آنها دعا شود و برکت داده شوند (میشناه سوفِریم ۵:۱۸).» (فرانس)

دو) «واژه‌ای که لوقا در لوقا ۱۵:۱۸ به کار برد، ta brefh، به معنای نوزادان، یا کودکان بسیار کم سن است.» (کلارک)

ب. بگذارید کودکان نزد من آیند: این متن نکتهٔ قابل توجهی درمورد شخصیت عیسی به ما نشان می‌دهد. او مردی بود که کودکان او را دوست داشتند و کودکان اغلب شخصیت طرف مقابل را به‌خوبی داوری می‌کنند.

ج. پس بر آنان دست نهاد: عیسی با این کار، کودکان را برکت داد. دست‌گذاری در کتاب‌مقدس به‌عنوان روشی برای عطای برکت به شخص استفاده می‌شود (اعمال ۶:۶، اعمال ۱۷:۸، اعمال ۱۷:۹، اول تیموتائوس ۲۲:۵، دوم تیموتائوس ۶:۱).

یک) «او کودکان را تعمید نداد، بلکه برکت داد.» (اسپرجن)

تعلیم عیسی درمورد ثروت و پیروی از او

۱. آیات (۱۶-۱۷) مردی از عیسی در مورد حیات جاویدان سؤال می‌پرسد.

روزی مردی نزد عیسی آمد و پرسید: «استاد، چه کار نیکویی انجام دهم تا حیات جاویدان داشته باشم؟» پاسخ داد: «چرا دربارۀ کار نیکو از من سؤال می‌کنی؟ تنها یکی هست که نیکوست. اگر می‌خواهی به حیات راه یابی، احکام را به جای آور.»

الف. چه کار نیکویی انجام دهم تا حیات جاویدان داشته باشم: پرسش این مرد نشان می‌دهد که او نیز مانند همۀ انسان‌های دیگر به‌طور ذاتی تمایل دارد حیات ابدی را به‌دست آورد. او می‌خواست بداند چه کار نیک یا عمل شایسته‌ای می‌تواند انجام دهد تا حیات جاویدان را داشته باشد.

یک) هر سه انجیل (متی، مرقس و لوقا) می‌گویند این مرد ثروتمند بود. متی می‌گوید او جوان بود (متی ۲۲:۱۹) و لوقا می‌گوید او یکی از حاکمین بود.

 ب. چرا دربارۀ کار نیکو از من سؤال می‌کنی: اینجا عیسی نیکویی خود را انکار نمی‌کند، بلکه از آن مرد می‌پرسد: «آیا وقتی مرا نیکو می‌خوانی، درک می‌کنی که چه می‌گویی؟»

یک) این امر مانند این بود که عیسی بگوید: «تو نزد من آمده‌ای تا بپرسی چه کار نیکی می‌توانی انجام دهی تا حیات ابدی را به‌دست آوری. اما تو از نیکویی چه می‌دانی؟» «بحث واضح بود: یا عیسی نیکو بود یا آن مرد نباید او را نیکو می‌خواند؛ هیچ‌کس غیر از خدا نیکو نبود پس عیسای نیکو، حتماً باید خدا باشد.» (اسپرجن)

ج. اگر می‌خواهی به حیات راه یابی، احکام را به‌جای آور: پاسخ عیسی به پرسش این مرد بسیار واضح بود. اگر می‌خواهی از طریق اعمالت حیات جاویدان را به دست آوری، باید همهٔ احکام را به جای آوری و آنها را به بهترین شکل نگاه داری.

یک) «او می‌خواست با انجام این کار نجات یابد، عیسی کاری را به او گفت انجام دهد که از دست هیچ انسانی ساخته نبود و بدین طریق اشتباهش را به او نشان داد.» (ترپ)

۲. آیات (۱۸-۲۰) عیسی او را با جنبه‌هایی از شریعت موسی که درمورد روابط او با سایر افراد بود، آزمود.

آن مرد پرسید: «کدام احکام را؟» عیسی گفت: «”قتل مکن، زنا مکن، دزدی مکن، شهادت دروغ مده، پدر و مادر خود را گرامی‌دار،“ و ”همسایه‌ات را همچون خویشتن محبت نما.“» آن جوان گفت: «همۀ این احکام را به جای آورده‌ام؛ دیگر چه کم دارم؟»

الف. قتل مکن: عیسی از این مرد درمورد احکامی پرسید که در ابتدا درمورد روابط با دیگران است. این مرد جوان در پاسخ ادعا کرد «همۀ این احکام را به‌جای آورده‌ام»، و از این‌رو مدعی شد که همهٔ احکام خدا در مورد نحوهٔ رفتار ما با دیگران را به جای آورده است.

یک) هر دو لوح شریعت، هر انسانی را در حضور خدا می‌سنجند. این کافی نیست که فقط با انسان‌ها به نیکویی رفتار کنیم و افراد شایسته‌ای باشیم. ما باید با خدا نیز به‌درستی رفتار کنیم و او را همان‌طور که سزاوار است جلال دهیم و حرمت نهیم.

ب. همۀ این احکام را به‌جای آورده‌ام: می‌توان پرسید که آیا این مرد همۀ این احکام را حقیقتاً به‌جای آورده بود. به احتمال زیاد او این احکام را طوری به‌جای آورده بود که در نظر مردم پارسا باشد، به همین طریق پولس می‌توانست درمورد خود بگوید «به لحاظ پارساییِ شریعتی، بی‌عیب.» (فیلیپیان ۶:۳). اما به یقین او این احکام را به مفهوم کاملی که عیسی در موعظۀ سر کوه بیان می‌کند، به‌جای نیاورده بود.

یک) مرقس ۲۱:۱۰ می‌گوید عیسی در پاسخ به این مرد به او نگریسته، محبتش کرد. عیسی دلش به حال این مرد سوخت، زیرا که به اشتباه تصور می‌کرد می‌تواند خودش در حضور خدا پارسا باشد.

ج. دیگر چه کم دارم؟: این جمله به تنهایی نشان می‌دهد که او به‌طور کامل شریعت را به‌جای نیاورده بود، چون می‌دانست در زندگی‌اش چیزی کم است و به همین دلیل می‌پرسد «دیگر چه کم دارم؟» در زندگی او همواره چیزی کم بود که نشان می‌داد در رابطۀ او با خدا چیزی کم است.

یک) «زندگی مثال زدنی به‌علاوۀ حس نارضایتی به این معنی است که… مطابق تعالیم شما، من در مسیر درستی هستم؛ پس چرا مابقی حیات حقیقی و خداپسندانه مال من نمی‌شود؟» (بروس)

۳. آیات (۲۱-۲۲) عیسی او را با جنبه‌هایی از شریعت موسی که درمورد رابطه با خداست، آزمود.

عیسی پاسخ داد: «اگر می‌خواهی کامل شوی، برو و آنچه داری بفروش و به فقیران بده که در آسمان گنج خواهی داشت. آنگاه بیا و از من پیروی کن.» جوان چون این را شنید، اندوهگین شد و از آنجا رفت، زیرا ثروت بسیار داشت.

الف. برو و آنچه داری بفروش و به فقیران بده که در آسمان گنج خواهی داشت. آنگاه بیا و از من پیروی کن: دعوت به ترک همه‌چیز و پیروی از عیسی درحقیقت دعوت به اولویت قرار دادن خدا در هر چیز است. این کار اطاعت کامل از اولین لوح شریعت است که به رابطۀ انسان با خدا می‌پردازد.

یک) اینجا شاید دو اشتباه پیش آید. اول اینکه ممکن است تصور کنیم این امر شامل همهٔ افراد می‌شود، در حالی‌که عیسی این موضوع را هرگز به‌عنوان حکمی کلی به همۀ آنانی که می‌خواهند او را پیروی کنند، بیان نکرد، بلکه فقط به‌طور خاص به این مرد چنین حکم کرد، زیرا آشکار بود ثروت او مانع شاگردی‌اش است. از سوی دیگر، بسیاری از افراد ثروتمند می‌توانند در جهان با کسب درآمد بیشتر و با استفاده از ثروت خود، خدا را جلال دهند و برای دیگران نیز کارهای نیک به انجام رسانند. دومین اشتباه این است که تصور کنیم امروزه این امر شامل هیچ‌کس نمی‌شود، در حالی‌که امروزه نیز آشکارا همچنان افرادی هستند که بهترین کاری که از نظر روحانی می‌توانند برای خودشان انجام دهند این است که مادی‌گرایی‌ را ترک کنند، عاملی که در حال نابودی آنان است.

دو) باید توجه داشته باشیم که عیسی به او گفت: «از من پیروی کن» و به این طریق از او دعوت کرد که شاگردش باشد، او از زبان مشابهی برای دعوت بسیاری از شاگردانش استفاده کرد (متی ۱۹:۴، ۲۲:۸، ۹:۹، مرقس ۱۴:۲). عیسی به‌سادگی از این مرد دعوت کرد که یکی از پیروانش باشد، اما چنین دعوتی برای آن مرد به معنای ترک ثروتی بود که او دل به آن بسته بود.

سه) «بنابراین مانند بسیاری تصور نکنید که جهنمی به‌جز فقر و بهشتی به‌جز ثروت، وجود ندارد.» (ترپ)

ب. اندوهگین شد و از آنجا رفت، زیرا ثروت بسیار داشت: در اینجا شخص پرسشگر و ثروتمند به‌طور کامل نومید می‌شود. پول، خدای او بود؛ او محکوم به بت‌پرستی بود. از آنجایی که عیسی دل این مرد را می‌شناخت، از او خواست دارایی‌اش را ترک کند.

یک) «او می‌خواست با اعمالش نجات یابد؛ اما با این وجود اعمالش شریعت را به‌طور کامل به‌جای نمی‌آورد. او در به‌جای آوردن روح هر دو لوح شریعت، هم لوح اول و هم لوح دوم، شکست خورده بود. او برادر فقیر خودش را مانند خود دوست نداشت؛ او خداوند عیسی‌مسیح را با همۀ دل و جان محبت نکرد.» (اسپرجن)

دو) این اصل بر جای خود باقی می‌ماند: ممکن است خدا شخص خاصی را به چالش بکشد و از او بخواهد برخی چیزها را به‌خاطر پادشاهی او رها کند، در حالی‌که ممکن است به شخص دیگری اجازه دهد همان چیزها را داشته باشد. افراد بسیاری به این دلیل هلاک می‌شوند که آن چیزهایی که خدا خواسته را رها نکردند.

سه) اندوهگین شد… زیرا ثروت بسیار داشت: «چه چیزی قابل مقایسه با آرامش وجدان و فکر است؟ علاوه بر این، او گواه واضحی داشت که ثروت کمکی به آرامش او نمی‌کند، چرا که اکنون، باوجود ثروت و دارایی، همچنان نگون‌بخت است! و هر کسی که مادّیات را به‌جای خدای متعال قرار دهد، این چنین خواهد بود.» (کلارک)

۴. آیات (۲۳-۲۶) ثروت به‌عنوان مانعی در پادشاهی.

آنگاه عیسی به شاگردان خود گفت: «آمین، به شما می‌گویم، راه یافتن ثروتمندان به پادشاهی آسمان بس دشوار است. باز تأکید می‌کنم که گذشتن شتر از سوراخ سوزن آسانتر است از راهیابی شخص ثروتمند به پادشاهی خدا.» شاگردان با شنیدن این مطلب بسیار شگفت‌زده شدند و پرسیدند: «پس چه کسی می‌تواند نجات یابد؟» عیسی بدیشان چشم دوخت و گفت: «این برای انسان ناممکن است، امّا برای خدا همه چیز ممکن است.»

الف. آمین، به شما می‌گویم: ما نباید از قدرت کلام عیسی بکاهیم و یا کاربرد آنها را در جامعۀ مرفه خود نبینیم. در میان ما کسی ثروتمندتر از این حاکم جوان نیست؟

ب. راه یافتن ثروتمندان به پادشاهی آسمان بس دشوار است: ثروت یک مشکل است، زیرا می‌خواهد به‌جای اینکه مشتاق عصر آینده باشیم ما را از این زندگی راضی کند. همچنین گاهی اوقات ثروت‌ها به بهای جستجوی خدا به‌دست می‌آیند.

یک) هدف عیسی از به کار بردن این ضرب‌المثل –گذشتن شتر از سوراخ سوزن آسانتر است تا حدودی طنزآمیز بود. چون با شنیدن این ضرب‌المثل فوراً می‌فهمیم که غیر ممکن است.

دو) «شتر که از بزرگ‌ترین حیوانات است، سعی می‌کند خود را کوچک کند و از ریزترین حفره‌ها عبور کند.» (فرانس)  

سه) یکی از مشکلات ثروت این است که روحیهٔ وابستگی اشتباه را در انسان تشویق می‌کند، مانند کلیسای لائودیکیه: «دولتمندم؛ مال اندوخته‌ام و به چیزی محتاج نیستم.» (مکاشفه ۱۷:۳)

ج. شاگردان با شنیدن این مطلب بسیار شگفت‌زده شدند: تعجب و شگفتی عظیم شاگردان به این دلیل بود که تصور می‌کردند ثروت همیشه نشانۀ برکت و رحمت خداست.

یک) شاید امیدوار بودند، شاگردی عیسی آنها را ثروتمند و با نفوذ کند و همچنین آنان را در حکومت مسیحایی خود، رهبرانی برجسته سازد. «در فرهنگی که ثروت به‌عنوان نشانۀ برکت خدا دیده می‌شد و در جایی که انتظار می‌رفت معلمین مذهبی، ثروت قابل توجهی داشته باشند، سبک زندگی عیسی و شاگردانش آشکارا متفاوت بود.» (فرانس)

د. امّا برای خدا همه چیز ممکن است: ممکن است که آن مرد ثروتمند نجات یابد. فیض خدا برای نجات او کافی است؛ نمونه‌هایی از افرادی همچون زکی، یوسف اهل رامه و برنابا را داریم، همۀ اینها مردان ثروتمندی بودند که همچنان قادر بودند خدا را در اولویت قرار دهند و نه ثروت خودشان را.

یک) «عیسی نمی‌گوید که همۀ افراد فقیر وارد پادشاهی آسمان می‌شوند و هیچ یک از افراد ثروتمند وارد پادشاهی آسمان نمی‌شوند. چون چنین امری، ثروتمندانی همچون ابراهیم، اسحاق، یعقوب، داوود که بحثی جدا دارد، سلیمان و یوسف اهل رامه را از حذف می‌کند.» (کارسون)

۵. آیات (۲۷-۳۰) پرسش صریح پطرس: در ازای پیروی از تو چه چیزی به‌دست می‌آوریم؟

پطرس گفت: «اینک ما همه چیز را ترک گفته‌ایم و از تو پیروی می‌کنیم. چه چیزی نصیب ما خواهد شد؟» عیسی به ایشان گفت: «آمین، به شما می‌گویم، در جهان نوین، هنگامی‌که پسر انسان بر تخت شکوهمند خود بنشیند، شما نیز که از من پیروی کرده‌اید، بر دوازده تخت خواهید نشست و بر دوازده قبیلۀ اسرائیل داوری خواهید کرد. و هر که به‌خاطر نام من خانه یا برادر یا خواهر یا پدر یا مادر یا فرزند یا املاک خود را ترک کرده باشد، صد برابر خواهد یافت و حیات جاویدان را به دست خواهد آورد. امّا بسیاری که اوّلین هستند آخرین خواهند شد، و آخرین‌ها اوّلین!

الف. چه چیزی نصیب ما خواهد شد؟: شاگردان عیسی برخلاف آن حاکم جوان و ثروتمند، همه‌چیز خود را برای پیروی از عیسی رها کرده بودند، پس پاداش آنان چه خواهد بود؟ عیسی از حرمت خاص برای شاگردان سخن می‌‌گوید: شما نیز که از من پیروی کرده‌اید، بر دوازده تخت خواهید نشست و بر دوازده قبیلۀ اسرائیل داوری خواهید کرد. این شاگردان نقش خاصی در داوری آینده خواهند داشت، احتمالاً به مفهوم رهبری در پادشاهی هزاره است.

یک) همچنین رسولان این افتخار را داشتند که به بنای شالودۀ کلیسا کمک کنند (افسسیان ۲۰:۲) و در اورشلیم جدید احترامی خاص برای آنها وجود دارد (مکاشفه ۱۴:۲۱).

دو) «چیزی که پطرس پرسید درست بود، اما سخنی حکیمانه نبود. بلکه یک نگاهی سطحی و خودخواهانه بود… گذشته از همۀ اینها، هریک از ما برای عیسی چه چیزی را از دست می‌دهیم و آیا با چیزی که به‌ دست می‌آوریم قابل مقایسه است؟» (اسپرجن)

ب. هر که به‌خاطر نام من خانه یا برادر یا خواهر یا پدر یا مادر یا فرزند یا املاک خود را ترک کرده باشد: اما برای همۀ آنانی که به‌خاطر عیسی قربانی می‌دهند حرمتی عالم‌گیر و همه جانبه وجود خواهد داشت؛ و هر آنچه را به‌خاطر او از دست دهیم، صدها برابر بیشتر به ما بازمی‌گردد به‌علاوۀ حیات جاویدان.

یک) صد برابر، مشخص است که مقصود معنای تحت‌اللفظی آن نبوده است؛ در غیر اینصورت عیسی وعده می‌دهد که صد مادر و همسر به شاگردانش بدهد. عیسی بیشتر از آنچه ما به‌خاطر او انجام داده‌ایم را برای ما انجام خواهد داد، اما ممکن است این کار او روحانی باشد، نه مادّی. صد برابر به یقین به شکل تحت‌اللفظی از نظر روحانی درست است.

دو) متیو پول برخی از روش‌هایی که صد برابر دریافت می‌کنیم را توصیف می‌کند:

·            شادی در روح‌القدس، آرامش وجدان، دریافت محبت خدا.

·            رضایت. آنها در فکر خود احساس رضایت دارند.

·            خدا دل‌های افراد درگیر را برای فراهم ساختن خواسته‌های آنان می‌انگیزاند و آنچه مهیا می‌شود، شیرین‌تر از فراوانی آنها خواهد بود.

·            گاهی اوقات خدا در این زندگی به آنها عوض می‌دهد مانند ایوب که بعد از آزمایش‌ها ثروتی عظیم‌تر به‌ دست آورد.

سه) این اصل وجود دارد که: خدا به هیچ انسانی مقروض نمی‌ماند. امکان ندارد ما چیزی به خدا بدهیم و او بیشتر از آن به ما برنگرداند.

ج. امّا بسیاری که اوّلین هستند آخرین خواهند شد، و آخرین‌ها اوّلین: در جملات قبلی، عیسی وعده می‌دهد آنانی که به‌خاطر او و پادشاهی او قربانی دهند، پاداش خواهند یافت سپس اینجا می‌گوید اگرچه به آنان پاداش داده خواهد شد، اما با چیزی که انسان تصور می‌کند تفاوت دارد چون که ما اغلب تصور می‌کنیم اولین‌ها اول می‌شوند و آخرین‌ها، آخر. مَثَلی که در فصل بعدی ثبت شده این اصل را به‌خوبی آشکار می‌سازد.

یک) «عیسی تصریح می‌کند که در ارزیابی نهایی، شگفتی‌هایی وجود خواهد داشت… آنانی که بر روی زمین فروتن بودند، در آسمان عظیم خواهند بود و آنانی که در جهان بزرگ بودند در عصر آینده پَست و زبون خواهند بود.» (بارکلی)

دو) «بهتر است یک افسانۀ قدیمی رومی را به یاد داشته باشیم که دربردارندۀ حقیقتی عظیم بود. برادری بود که با قوّت بسیاری موعظه می‌کرد و جان‌های بسیاری را برای عیسی نجات داده بود و یک شب در خواب بر او آشکار شد که در آسمان برای کارهایی که انجام داده، پاداشی نخواهد یافت. پرسید پس پاداش به که می‌رسد، فرشته در پاسخ به او گفت پاداش به پیرمردی تعلق می‌گیرد که همیشه بر روی پله‌های منبر می‌نشیند و برای او دعا می‌کند. شاید چنین باشد، ولی احتمالش هست که هر دو تحسین ارباب را شامل حال خود کنند. ولی به هرجهت، ممکن است برخلاف موفقیت‌های ظاهری، پاداشی دریافت نکنیم.» (اسپرجن)