Search
Close this search box.

فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!

متی باب ۲۷- محاکمه، مرگ و تدفین عیسی

مرگ یهودا

۱. آیات (۱-۲) عیسی به پیلاتس تحویل داده شد.

صبح زود، همۀ سران کاهنان و مشایخ گرد آمده، با هم شور کردند که عیسی را بکشند. پس او را دست‌بسته بردند و به پیلاتُسِ والی تحویل دادند.

الف. همۀ سران کاهنان و مشایخ گرد آمده، با هم شور کردند که عیسی را بکشند: این گردهمایی رسمی شورای یهود بود که بعد از آن جلسۀ شبانۀ غیررسمی (و غیرقانونی) انجام شد، همان‌طور که در لوقا ۶۶:۲۲-۷۱ روایت شده است. همان‌طور که لوقا توصیف می‌کند، این محاکمۀ صبحگاهی اساساً همان بازجویی غیررسمی قبلی بود.

یک) «اما از آنجایی که اقدام علیه زندگی کسی در شب با همۀ اصول شریعت در تضاد است، به‌نظر می‌رسد آنها برای چند ساعت از هم جدا شدند و سپس هوا که روشن شد دوباره گرد هم آمدند و وانمود کردند اجرای محاکمه را بر طبق همۀ اصول شریعت به انجام می‌رسانند.» (کلارک)

ب. پس او را دست‌بسته بردند و به پیلاتُسِ والی تحویل دادند: شورای یهود عیسی را به پیلاتس والی که حاکم منصوب روم بر یهودیه بود، تحویل دادند، چون خودشان این اختیار کشتن او را نداشتند.

یک) «در واقع پیلاتس در سال ۲۶ بعد از میلاد توسط تیبریوس سزار به سمت والی یا پیشکار منصوب شد. والی‌ها مناطق کوچک را حکمرانی می‌کردند و در موارد قضایی آنها دارای قدرت‌هایی مانند فرمانروایان قدرتمند و نمایندگان امپراتوری بودند؛ به‌طور خلاصه، آنها قدرت کشتن یا زنده نگه داشتن را داشتند.» (کارسون)

دو) «به‌طور معمول محل زندگی والی‌ها قیصریه در ساحل دریا بود، اما مرسوم بود که در ایام پِسَخ با دسته‌ای از سربازان در اورشلیم به‌سر ببرند تا مراقب امنیت عمومی باشند.» (بروس)

سه) فیلو، دانشمند یهودی باستان اهل اسکندریه، پیلاتس را این‌طور توصیف می‌کند: «به فساد، اعمال وحشیانه، تجاوز، عادت به توهین به مردم، ظلم و کشتار مستمر افرادی که محکوم نشده بودند و رفتار غیرانسانی بی‌پایان شهره بود.» (بارکلی)

چهار) رهبران یهود وقتی نزد پیلاتس رفتند، دلیلی برای انتظار نتیجۀ دلخواه خود داشتند. تاریخ دنیا نشان می‌دهد که او مردی ظالم و بی‌رحم بود و تقریباً هیچ‌گونه احساسات اخلاقی نسبت به دیگران نداشت. به یقین، آنها فکر می‌کردند پیلاتس، عیسی را خواهد کشت.

پنج) پیلاتس علاقه‌ای به اتهام کفرگویی علیه عیسی نداشت، زیرا این امر به‌عنوان موضوع مذهبی برای روم اهمیتی نداشت. پس همۀ سران کاهنان و مشایخ با سه اتهام دروغین عیسی را نزد پیلاتس آوردند: عیسی یک شورشی بود؛ او مردم را ترغیب می‌کرد خراج پرداخت نکنند؛ او ادعا می‌کرد پادشاهی مخالف قیصر است (لوقا ۲:۲۳).

۲. آیات (۳-۱۰) پایان تأسف‌بار یهودا.

چون یهودا، تسلیم‌کنندۀ او، دید که عیسی را محکوم کرده‌اند، از کردۀ خود پشیمان شد و سی سکۀ نقره را به سران کاهنان و مشایخ بازگردانید و گفت: «گناه کردم و باعث ریختن خون بی‌گناهی شدم.» امّا آنان پاسخ دادند: «ما را چه؟ خود دانی!» آنگاه یهودا سکه‌ها را در معبد بر زمین ریخت و بیرون رفته، خود را حلق‌آویز کرد. سران کاهنان سکه‌ها را از زمین جمع کرده، گفتند: «ریختن این سکه‌ها در خزانۀ معبد جایز نیست، زیرا خون‌بهاست.» پس از مشورت، با آن پول مزرعۀ کوزه‌گر را خریدند تا آن را گورستان غریبان سازند. از این رو آن مکان تا به امروز به ’مزرعۀ خون‘ معروف است. بدین‌سان، پیشگویی اِرمیای نبی به حقیقت پیوست که گفته بود: «آنان سی سکۀ نقره را برداشتند، یعنی قیمتی را که بنی‌اسرائیل بر او نهادند، و آن را به جهت مزرعۀ کوزه‌گر دادند، چنانکه خداوند به من امر فرموده بود.»

الف. از کردۀ خود پشیمان شد و سی سکۀ نقره را به سران کاهنان و مشایخ بازگردانید: یهودا بسیار پشیمان شد، اما توبه نکرد. حتی باوجود اینکه می‌دانست دقیقاً چه کرده است (گناه کردم و باعث ریختن خون بی‌گناهی شدم)، بیشتر از اینکه به‌خاطر خود گناه متأسف باشد، برای نتیجۀ آن متأسف بود. تفاوت بسیار عظیمی بین متأسف بودن درمورد گناه و متأسف بودن برای گناه هست.

یک) با ریختن این پول در معبد (طبق گفتۀ فرانس در  naos که به شکلی شایسته در محراب درونی بود که فقط کاهنان اجازۀ ورود به آنجا را داشتند)، یهودا می‌خواست کاهنان را نیز در جُرم خود شریک کند و بدین طریق خواست به آنان بگوید: «شما هم در این مورد مقصرید.»

سه) وقتی همۀ این وقایع رخ داد دید که عیسی را محکوم کرده‌اند. «شاید یهودا انتظار داشت عیسی به‌طور معجزه‌آسایی خودش را از آن شرایط نجات دهد و وقتی دید که او را محکوم کردند، ندامت او را فراگرفت و پاداش جنایت خود را به جنایتکاران همدست خود بازگرداند.» (اسپرجن)  

چهار) خون بی‌گناهی: «یهودا هم در مکان و انظار عمومی با خداوند بود و هم در مکان‌های خصوصی و شخصی و اگر می‌توانست رخنه‌ای در شخصیت مسیح بیابد، اکنون زمان اشاره به آن بود. اما حتی این خائن هم در سخنان قبل از مرگش اعلام کرد که عیسی بی‌گناه است.» (اسپرجن)

 ب. ریختن این سکه‌ها در خزانۀ معبد جایز نیست، زیرا خون‌بهاست: ریاکاری این کاهنان کاملاً آشکار بود. آنها نمی‌خواستند خودشان را با این خون‌بها آلوده کنند، حتی باوجود اینکه خودشان این بها را پرداخته بودند.

یک) رهبران مذهبی با خدمتکار خود، یهودا رفتار بدی داشتند. «وسوسه‌گران هرگز تسلی‌دهندگان نیستند. آنها ابزار شیطان هستند برای فرمان دادن، به دام انداختن یا وسوسه کردن انسان‌ها به گناه؛ وقتی افراد برای انجام کاری که آنها خواسته‌اند به دردسر می‌افتند، تسلی و آرامی به این افراد نمی‌دهند.» (پول)

دو) «خدا در تثنیه ۲۳:۱۸ آوردن مُزد فاحشه یا سگ را به معبد ممنوع کرده بود. آنها این حکم را برای کسب هر نوع سود پلید به هر شکل که می‌خواستند تفسیر کرده بودند.» (پول)

سه) «این خزانه، شاید منبعی بود که از آن به یهودا پول پرداخت شد و مکانی طبیعی برای واریز کردن پول باقیمانده در معبد بود، اما استفاده از آن به‌عنوان خون‌بها، آن را ناپاک ساخته بود. خرید زمین برای گورستان (که مکانی ناپاک بود)، استفادۀ مناسبی از این پول به حساب می‌آمد.» (فرانس)

ج. بیرون رفته، خود را حلق‌آویز کرد: یهودا در تأسف و پشیمانی که به توبه منجر نشد، اقدام به خودکشی کرد. او «فرزند هلاکت» شد (یوحنا ۱۲:۱۷) و یقین داریم به مجازات ابدی وارد شد.

یک) برخی بر این باورند که روایت متی از مرگ یهودا با اعمال ۱: ۱۸-۱۹ متفاوت است. اعمال این‌طور بیان می‌کند که یهودا در مزرعه‌ای به روی افتاد و از میان پاره شد و همۀ امعا و احشایش بیرون ریخت. بسیاری با بیان این که یهودا خود را حلق‌آویز کرد و سپس جسد او را بر زمین انداختند و آنگاه جسدش ترکید و از میان پاره شد، این دو متن را با هم سازش می‌دهند. 

دو) «اگر یهودا خود را حلق‌آویز کرده بود، هیچ یهودی‌ای نمی‌خواست در ایام عید نان فطیر با دفن کردن جسد او، خود را نجس سازد؛ و ممکن است آفتاب سوزان باعث تجزیۀ سریع او شده باشد و جسدش بر زمین افتاده و ترکیده باشد.» (کارسون)

د. بدین‌سان، پیشگویی اِرمیای نبی به حقیقت پیوست: پرسش‌های بسیاری درمورد این نقل‌قول از پیشگویی ارمیا هست، زیرا این متن در زکریا ۱۲:۱۱-۱۳ یافت می‌شود. متی می‌گوید پیشگویی ارمیای نبی، در حالی‌که این متن در زکریا ثبت شده است.

 

یک) برخی معتقدند ممکن است اشتباه نسخه‌برداران باشد. شاید متی نوشته بود زکریا، اما نسخه برداران اولیه به اشتباه نوشتند ارمیا، و این اشتباه نادر در نسخ بعدی تکرار شد.

دو) برخی معتقدند که ارمیا این نبوت را بیان کرد و زکریا آن را ثبت نمود -عبارت پیشگویی اِرمیای نبی که توسط زکریا ثبت شد.

سه) برخی هم معتقدند متی به طومار ارمیا اشاره دارد که شامل کتاب زکریا نیز بود.

عیسی در حضور پیلاتس

۱. آیات (۱۱-۱۴) عیسی به‌شدت پیلاتس را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

امّا عیسی در حضور والی ایستاد. والی از او پرسید: «آیا تو پادشاه یهودی؟» عیسی پاسخ داد: «تو می‌گویی!» امّا هنگامی که سران کاهنان و مشایخ اتهاماتی بر او وارد کردند، هیچ پاسخ نگفت. پس پیلاتُس از او پرسید: «نمی‌شنوی چقدر چیزها علیه تو شهادت می‌دهند؟» امّا عیسی حتی به یک اتهام هم پاسخ نداد، آن‌گونه که والی بسیار متعجب شد.

الف. امّا عیسی در حضور والی ایستاد: تاریخ نشان می‌دهد پیلاتس مردی بی‌رحم و ظالم بود. او با یهودیان نامهربان بود و همه چیز را جز قدرت محض، حقیر می‌شمرد. اینجا به نظر می‌رسد او به گونه‌ای دور از شخصیت خود با عیسی رفتار کرد. به نظر می‌رسد عمیقاً عیسی بر او تأثیر گذاشته است.

یک) متی روایت کامل را خلاصه می‌کند و فقط به حضور دوم عیسی در مقابل پیلاتس اشاره می‌کند. اولین حضور عیسی در مقابل پیلاتس در لوقا ۱:۲۳-۶ بیان شده است. پیلاتس امیدوار بود با فرستادن عیسی نزد هیرودیس، حاکم جلیل از داوری او اجتناب کند (لوقا ۶:۲۳-۱۲). عیسی از گفتن چیزی به هیرودیس امتناع کرد، بنابراین همان‌طور که در متی بیان شده، هیرودیس عیسی را نزد پیلاتس بازگرداند.

 

ب. آیا تو پادشاه یهودی؟: وقتی آنها عیسی را نزد پیلاتس آوردند، رهبران یهود عیسی را متهم کردند، به اینکه او خودش را پادشاه مخالف قیصر می‌داند (لوقا ۲:۲۳). آنها می‌خواستند باعث شوند عیسی شورشیِ خطرناک بر ضد امپراتوری روم به نظر برسد. بنابراین پیلاتس این سؤال ساده را از عیسی پرسید.

یک) «این سؤال آشکار می‌سازد که شورای یهود چطور اتهامات خود را ارائه کردند.» (بروس)

دو) البته فقط می‌توانیم از این در شگفت باشیم که پیلاتس وقتی اولین بار به چشمان عیسی نگاه کرد، وقتی این مرد خونی و مضروب را در مقابل خود دید، چه فکری کرد. عیسی وقتی در برابر پیلاتس ایستاد، به‌طور خاص پرشکوه یا شاهانه به نظر نمی‌رسید به همین دلیل این حاکم رومی احتمالاً وقتی از او پرسید: «آیا تو پادشاه یهودی؟» لحنی طعنه‌آمیز و کنایه‌آمیز داشت.

سه) «آشکار است پیلاتس از اتهامی که علیه عیسی بیان شد، نگران نشد. چرا؟ ظاهراً او در نگاه اول دید مردی که روبرویش ایستاده به نظر نمی‌رسد به هیچ وجه مدعی سلطنت باشد، پس لازم نبود خودش را به زحمت بیاندازد… کلمۀ (تو) در موقعیت تأکیدی در آیه ۱۱ به این مفهوم است=تو، پادشاه یهود!» (بروس)

ج. تو می‌گویی: هیچ دفاع پرشکوهی و هیچ معجزۀ عظیمی برای نجات زندگی خودش به انجام نرساند. عیسی درعوض همان پاسخ ساده‌ای را به پیلاتس داد که به کاهن اعظم داده بود (متی ۶۴:۲۶). این باعث تعجب پیلاتس شد؛ پس پرسید: «نمی‌شنوی چقدر چیزها علیه تو شهادت می‌دهند؟» پیلاتس نمی‌توانست باور کند چنین مرد قوی و بلندمرتبه‌ای -و همین‌طور خونی و مضروب- در برابر این اتهامات سکوت کند. والی بسیار متعجب شد.

یک) زمانی برای دفاع از دلایل و خود وجود دارد، اما این زمان‌ها بسیار نادر هستند. وقتی برای دفاع خودمان برمی‌خیزیم، بیشتر مواقع بهتر است سکوت کنیم و به خدا اعتماد کنیم تا از ما دفاع کند.

دو) اسپرجن توضیح می‌دهد که چرا پیلاتس بسیار متعجب شد: «او در یهودیانی که تحت اسارت بودند، تعصب شدید و بی‌پروا را دیده بود، اما هیچ تعصبی در مسیح وجود نداشت. او همچنین در بسیاری از زندانیان حقارتی را دیده بود که هر کاری انجام می‌دادند و هر سخنی می‌گفتند تا از مرگ رهایی یابند؛ اما او چنین چیزی را در خداوند ندید. او در عیسی ملایمت و فروتنی غیرعادی‌ای را دید که با عظمت پرجلالی آمیخته شده بود. او تسلیم آمیخته با بیگناهی را در عیسی مشاهده کرد.» (اسپرجن)

۲. آیات (۱۵-۱۸) پیلاتس امیدوار بود عیسی را آزاد کند.

والی را رسم بر این بود که هنگام عید یک زندانی را به انتخاب مردم آزاد سازد. در آن زمان زندانی معروفی به نام باراباس در حبس بود. پس هنگامی که مردم گرد آمدند، پیلاتُس از آنها پرسید: «چه کسی را می‌خواهید برایتان آزاد کنم، باراباس را یا عیسای معروف به مسیح را؟» این را از آن رو گفت که می‌دانست عیسی را از حسد به او تسلیم کرده‌اند.

الف. والی را رسم بر این بود که هنگام عید یک زندانی را به انتخاب مردم آزاد سازد: پیلاتس طبق قضاوت خود از عیسی چیزی متفاوت -و بی‌گناه- در عیسی می‌دید، پیلاتس امیدوار بود رسم آزاد کردن یک زندانی، این مشکل را حل کند.

ب. زندانی معروفی به نام باراباس: مرقس ۷:۱۵ می‌گوید چه چیزی باراباس را معروف کرده بود. او یکی از شورشیانی بود که مرتکب به “قتل در یک بلوا” شده بود. باید این‌طور در نظر بگیریم که باراباس چیزی شبیه یک تروریست شورشی امروزه بود.

ج. می‌دانست عیسی را از حسد به او تسلیم کرده‌اند: پیلاتس این امر را از طریق سخنن ساختگی رهبران مذهبی دریافت. او می‌دانست انگیزۀ آنها حسد بود و نه هیچ نگرانی دیگری.

یک) از حسد: «به یاد داشته باشیم که کینه‌توزی اغلب از حسادت سرچشمه می‌گیرد، همان‌طور که از خشم سرچشمه می‌گیرد.» (کلارک)

۳. آیات (۱۹-۲۰) پیلاتس تحت تأثیر همسرش و رهبران مذهبی قرار گرفت.

هنگامی که پیلاتُس بر مسند داوری نشسته بود، همسرش پیغامی برای او فرستاد، بدین مضمون که: «تو را با این مرد بی‌گناه کاری نباشد، زیرا امروز خوابی دربارۀ او دیدم که مرا بسیار رنج داد.» امّا سران کاهنان و مشایخ، قوم را ترغیب کردند تا آزادی باراباس و مرگ عیسی را بخواهند.

الف. هنگامی که پیلاتُس بر مسند داوری نشسته بود: هنگامی که پیلاتس در مسند داوری عیسی نشست و در اجرای عدالت شکست خورد. پیلاتس همۀ شواهدی که برای انجام عادلانۀ این کار -تبرئۀ عیسی- نیاز داشت را در دسترس داشت.

·            او قوّت و شأن عیسی را دید، او می‌دانست او شورشی یا مجرم نبود.

·            او می‌دانست عیسی به‌خاطر هیچ اتهامی در برابر مسند داوری او نایستاده است -بلکه فقط بخاطر حسد رهبران مذهبی بود.

·            او دید عیسی با خدای خود آنقدر در صلح و سلامتی است که نیازی نداشت به هیچ‌یک از اتهامات آنها پاسخ دهد.

·            او قبلاً اعلام کرده بود عیسی بی‌گناه است (سببی برای محکوم کردن این مرد نمی‌یابم لوقا ۴:۲۳).

ب. همسرش پیغامی برای او فرستاد، بدین مضمون: بعلاوۀ همۀ اینها، پیلاتس یک پیغام منحصربفرد و قابل توجه داشت -خواب همسرش. ما فقط می‌توانیم حدس بزنیم او در خواب چه دید. شاید عیسی را مرد بی‌گناهی دید که تاج خاری بر سر داشت و مصلوب شد. شاید آمدن او در جلال و بر ابرهای آسمان دید. شاید عیسی را نشسته بر تخت سفید داوری دید که او و همسرش در برابرش ایستاده بودند.

یک) می‌دانیم که تصویر عیسی در خوابش، باعث رنجش او شده بود (خوابی دربارۀ او دیدم که مرا بسیار رنج داد). «خواب او هر چه بود، در خواب احساسات دردناک مکرری را تجربه کرد که باعث رنجش او شده بود و مبهوت و متحیر از خواب بیدار شده بود.» (اسپرجن)

دو) این اتفاقی قابل توجه بود. او صبح دیر از خواب بیدار شد و از خوابی که دیده بود پریشان بود. سپس از خادمین خود پرسید شوهرش کجاست و آنها گفتند او را صبح زود برای انجام وظیفه‌اش به‌عنوان حاکم فراخواندند -رهبران مذهبی اورشلیم یک زندانی را برای محاکمه آورده بودند. ناگهان از قاصدی خواست نزد شوهرش برود و او را از اخبار خوابی که دیده بود، آگاه سازد.

سه) «ما بیشتر خواب‌ها را کاملاً فراموش می‌کنیم. شاید فقط چند خواب معدود را قابل توجه بدانیم و گاهی فقط یکی از آنها ما را به‌قدری تحت تأثیر قرار می‌دهد که برای سال‌ها آن را به‌خاطر می‌آوریم. ممکن است به‌ندرت کسی از ما خوابی ببیند که ما را بر آن دارد تا برای قاضی‌ای که در مسند داوری نشسته، پیغامی بفرستیم.» (اسپرجن)

چهار) به‌خاطر همۀ اینها، اضطرار عظیمی بر او بود که پیغام خود را به پیلاتس بفرستد. او در فرستادن آن پیغام دلیر بود و به همسرش استغاثه کرد به این مرد، یعنی عیسی کاری نداشته باشد. «بگذار او برود. او را بفرست برود. او را حتی اندک مجازاتی هم نکن.» این هشدار و تأثیری بود که متأسفانه پیلاتس آن را نادیده گرفت. این پیغام رحمت خدا به پیلاتس بود. پیغام رحمتی که او آن را رد کرد.

 ج. امّا سران کاهنان و مشایخ، قوم را ترغیب کردند تا آزادی باراباس و مرگ عیسی را بخواهند: رهبران مذهبی بهترین روش تحت تأثیر قرار دادن پیلاتس را می‌دانستند. این روش نه از طریق قضاوت خود عیسی و نه از طریق همسرش و نه به‌طور مستقیم از طریق رهبران مذهبی بود. بهترین روش قرار دادن پیلاتس در مسیری قطعی، صدای قوم بود.

یک) در اینجا مردی هست که می‌داند کار درست چیست و به طرق قانع‌کننده‌ای می‌داند که کار درست چیست. با این وجود با اطاعت از قوم، کار اشتباه و هولناک را انجام داد.

دو) «اما به‌نظر می‌رسد آنها این کار را به تحریک کاهنان اعظم انجام دادند. در اینجا می‌بینیم کاهنان (کشیشان) شریر و خطرناک در کلیسای مسیح چطور هستند؛ وقتی شبانان فاسد هستند، قادرند گلۀ خود را فریب دهند که باراباس را به عیسی، دنیا را به خدا و لذت جسم را به رستگاری جان ترجیح دهند.» (کلارک)

۴. آیات (۲۱-۲۳) جمعیت خواستار آزادی باراباس و مصلوب شدن عیسی شدند.

پس چون والی پرسید: «کدام‌یک از این دو را برایتان آزاد کنم؟» پاسخ دادند: «باراباس را.» پیلاتُس پرسید: «پس با عیسای معروف به مسیح چه کنم؟» همگی گفتند: «بر صلیبش کن!» پیلاتُس پرسید: «چرا؟ چه بدی کرده است؟» امّا آنها بلندتر فریاد برآوردند: «بر صلیبش کن!»

الف. «کدام‌یک از این دو را برایتان آزاد کنم؟» پاسخ دادند: «باراباس را.»: صدای جمعیت همیشه صدای خدا نیست. وقتی پیلاتس پرسید: «چه بدی کرده است؟» این جماعت به درخواست او برای ارائۀ مدرک یا اثبات پاسخ ندادند. آنها فقط به فریاد برای مرگ عیسی ادامه دادند. آنها بیشتر خواستار مرگ او بودند ‌‌ـ‌آنها خواستار مرگ او با شکنجه از طریق صلیب بودند («بر صلیبش کن!»).

یک) «فریادِ بر صلیبش کن، بر لب‌های جماعت یهود بود، و این امری قابل توجه است، زیرا مصلوب کردن شیوۀ مجازات رومی بود و برای بیشتر یهودیان بسیار منفور بود.» (فرانس)

دو) همگی گفتند: «در میان آن جمعیت هیچ‌کس نبود که در سکوت با منجی همدردی کند؛ آنها همگی گفتند، بر صلیبش کن!» (اسپرجن)

سه) وقتی جمعیت باراباس را به‌جای عیسی انتخاب کردند، این امر ذات سقوط‌کردۀ همۀ بشریت را بازتاب داد. نام «باراباس» بسیار  شبیه عبارت «پسر پدر» به گوش می‌رسید. آنها گناه را انتخاب کردند، پسر شرور پدر را به‌جای پسر راستین پدر انتخاب کردند. این امر پیش نمایشی از به آغوش کشیدن باراباس نهایی است -کسی که به‌ نام ضدمسیح معروف است.

چهار) «بشریت را برای تکرار نهایت حماقت ممکن، به‌خاطر مصلوب کردن مسیح، بهترین دوست خود استیضاح می‌کنم. عیسی‌مسیح فقط دوست بشر نبود، بلکه او به همان میزان ذات بشر را بر خود گرفت و دوست گناهکاران شد و به جهان آمد تا گمشدگان را بجوید و نجات دهد.» (اسپرجن)

پنج) امروزه انسان‌ها همچنان عیسی را رد می‌کنند و چیز دیگری را انتخاب می‌کنند. ممکن است باراباسِ آنها، شهوت باشد و یا مستی باشد، ممکن است باراباس آنها خودشان و راحتی زندگی‌ باشد. «تا وقتی که بشر شهوت‌های جسم را به حیات جان‌ خود ترجیح می‌دهد، هر روزه دست به این انتخاب اشتباه می‌زند.» (ترپ)  

ب. پاسخ دادند: «باراباس را.»: اگر فقط یک نفر می‌دانست منظور از اینکه عیسی به‌جای او می‌میرد، چیست، آن شخص باراباس بود. او قاتل و یاغی بود و با این‌حال آزاد شد و عیسی مصلوب شد. صلیبی که عیسی بر آن آویخته شد در اصل برای او آماده شده بود.

یک) می‌توان باراباس را در زندانی تاریک با پنجرۀ کوچک تصور کرد که در انتظار مصلوب شدن بود. او از پنجره می‌توانست صدای جمعیتی را بشنود که در حضور پیلاتس، در قلعۀ آنتونیا که از زندان او زیاد دور نبود، جمع شده بودند. شاید او نتوانست بشنود پیلاتس چه گفت: «کدام‌یک از این دو را برایتان آزاد کنم؟»، اما به یقین شنید که جمعیت پاسخ دادند: «باراباس را» شاید او نتوانست صدای پیلاتس را بشنود که پرسید: «پس با عیسای معروف به مسیح چه کنم؟»، اما به یقین فریاد جمعیت را شنید که در پاسخ گفتند: «بر صلیبش کن!» اگر همۀ چیزی که باراباس از سلول زندان خود شنید این بود که جمعیت نام او را فریاد زدند و سپس گفتند: «بر صلیبش کن!»، وقتی سربازان به سلول او وارد شدند، مطمئناً فکر کرد زمان آن رسیده تا شکنجه و سپس اعدام شود. اما وقتی سربازان گفتند: «باراباس، تو محکوم و گناهکار هستی -اما آزاد خواهی شد، زیرا عیسی به‌جای تو مُرد»، باراباس بهتر از هرکسی مفهوم صلیب را درک کرد. البته ما نمی‌دانیم آیا این امر را در دل پذیرفت.

۵. آیات (۲۴-۲۵) پیلاتس تلاش می‌کند مسئولیت سرنوشت عیسی را به عهده نگیرد.

چون پیلاتُس دید که کوشش بیهوده است و حتی بیم شورش می‌رود، آب خواست و دست‌های خود را در برابر مردم شست و گفت: «من از خون این مرد بَری هستم. خود دانید!» مردم همه در پاسخ گفتند: «خون او بر گردن ما و فرزندان ما باد!»

الف. چون پیلاتُس دید که کوشش بیهوده است: این در شخصیت پیلاتس نبود که تسلیم رهبران مذهبی و مردم شود. او می‌توانست انتخاب دیگری داشته باشد.

ب. آب خواست و دست‌های خود را در برابر مردم شست: پیلاتس دست‌های خود را شست و گفت «این کار از دست من خارج است. شخصاً نمی‌خواهم عیسی آسیبی ببیند، اما بعضی وقت‌ها این‌طور می‌شود.» با این‌حال قدرت و مسئولیت بلایی که بر سر عیسی آمد متوجه او بود. گفتن «خطایی در او نمی‌بینم» به تنهایی کافی نبود. جستجوی راه‌حلی هوشمندانه در پِسَخ راه‌حل مفیدی نبود. شستن دست‌هایش مفهومی نداشت. بنابراین او نمی‌توانست از مسئولیت این اتفاق فرار کند، او تا ابد در جُرم فرستادن عیسی بر روی صلیب شریک است و این حقیقت در طول تاریخ بازتاب داده شده است (او به حکم پیلاتس مصلوب شد).

یک) «آه، در نظر خدا، پیلاتس مرتکب قتل شد و سپس آن را انکار کرد. در برخی افراد آمیختگیِ عجیبی میان جسارت و ترس وجود دارد، آنها از انسان می‌ترسند، اما از خدای ابدی که می‌تواند جسم و روح را با هم در جهنم نابود کند، نمی‌ترسند.» (اسپرجن)

ج. من از خون این مرد بَری هستم: در تلاش پیلاتس برای بری ساختن خود از خون عیسی، اعلام بی‌گناهی عیسی پنهان بود. وقتی او عیسی را این مرد خواند، تأیید کرد که عیسی بی‌گناه بود -نه پیلاتس. فقط به‌خاطر اینکه پیلاتس گفت بری هستم به این مفهوم نیست که او درحقیقت بری بود.

یک) عجیب است در دوره‌های بعد یهودستیزی مسیحی، برخی مسیحیان سعی کردند پیلاتس را بری کنند و می‌خواستند همۀ تقصیر را بر گردن یهودیان قرار دهند. حتی برخی گفتند پیلاتس و همسرش مسیحی شدند و تا به امروز کلیسای قبطی، پیلاتس و همسرش را مقدسین می‌دانند.» (بارکلی)

د. خون او بر گردن ما و فرزندان ما باد: آنها درحقیقت درکی از چیزی که خواستند، نداشتند. آنها جلال خون پاک‌کنندۀ عیسی را درک نمی‌کردند و چقدر جالب که همینطور هم می‌شود و خون او بر گردن ما و فرزندان ما قرار گرفت. آنها عظمت جنایت درخواست اعدام پسر بی‌گناه خدا و همچنین مجازاتی که فرزندانشان حدود چهل سال بعد در نابودی اورشلیم با آن روبرو شدند را درک نمی‌کردند.

یک) این یکی از آیاتی است که به غلط جفا رساندن یا روا داشتن جفا به یهودیان توسط مسیحیان شریر و منحرف را به وسیلهٔ آن توجیه می‌کنند. آنها درک نمی‌کردند که حتی اگر این امر، باعث لعنت این مردم و فرزندان آنها شده بود، هرگز وظیفۀ کلیسا این نبود که این لعنت را بر یهودیان تحمیل کند. درعوض همان‌طور که خدا به ابراهیم وعده داد: «برکت خواهم داد به کسانی که تو را برکت دهند، و لعنت خواهم کرد کسانی را که تو را لعنت کنند.» (پیدایش ۳:۱۲) مسیحیانی که آنقدر شریر و خودخواه بودند که یهودیان را لعن کنند، در حقیقت خودشان به طریقی مورد لعنت خدا قرار گرفته‌اند.

رنج عیسی مسیح

۱. آیهٔ (۲۶) تازیانه: مقدمه‌ای مرسوم برای مصلوب شدن.

آنگاه پیلاتُس، باراباس را برایشان آزاد کرد و عیسی را تازیانه زده، سپرد تا بر صلیبش کِشند.

الف. و عیسی را تازیانه زده: این ضربات با تازیانه‌ای بود که رشته‌های چرمی بسیاری داشت و در انتهای هر رشته تیغه‌هایی از استخوان یا فلز وجود داشت. این تازیانه باعث می‌شد پوست کمر شخص کَنده شود و به گوشت بدون پوست تبدیل شود و غیرعادی نبود که مجرم حتی قبل از مصلوب شدن، توسط این تازیانه جان خود را از دست دهد.

یک) «تازیانه، مقدمه‌ای قانونی برای هر اعدام رومی بود و فقط زنان و سناتورهای رومی یا سربازان (اگر فراری نبودند) از این مجازات معاف می‌شدند.» (دکتر ویلیام ادواردز در مقالۀ «مرگ جسمانی عیسی مسیح» از مجلۀ انجمن پزشکی آمریکایی، ۳\۲۱\۸۶)

دو) هدف تازیانه این بود که قربانی را ضعیف کند تا روند اعدام کوتاه شود و زود جان خود را از دست بدهد. «در حالی‌که سربازان رومی با همۀ نیروی خود به‌طور مکرر بر پشت قربانی ضربه می‌زدند و توپ‌های آهنی باعث کوفتگی‌های عمیقی می‌شد و بندهای چرمی و استخوان‌های تیز، پوست و بافت‌های زیر پوست را پاره می‌کرد. همان‌طور که شلاق زدن ادامه می‌یافت، جراحات، ماهیچه‌های اسکلتی زیرین را نیز پاره می‌کردند و نوارهای گوشتی در حال خونریزی را ایجاد می‌کردند. درد و خونریزی به‌طور کلی زمینۀ شوک در گردش خون را فراهم می‌کرد. وسعت خونریزی تعیین می‌کرد قربانی چه مدت بر روی صلیب زنده می‌ماند.» (ادواردز)

سه) به احتمال زیاد تازیانۀ وحشیانه همراه با درد شدید و از دست دادن خون بسیار، عیسی را در شرایط پیش شوک قرار داد. به‌علاوه هماتیدروز، پوست او را به‌شدت حساس کرده بود. فشارهای روحی و جسمی که توسط یهودیان و رومیان به او تحمیل می‌شد به همان اندازۀ گرسنگی، تشنگی و بی‌خوابی او را ضعیف کرده بود. بنابراین شرایط جسمانی عیسی حتی قبل از مصلوب شدن حقیقی بسیار بحرانی بود.» (ادواردز)

ب. و عیسی را تازیانه زده: معمولاً با اعتراف مجرم به جرم خود، ضربات شلاق کاهش می‌یافت. عیسی ساکت ماند، او هیچ جرمی نداشت که اعتراف کند، بنابراین ضربات تازیانه با تمام قدرت ادامه یافت.

 

۲. آیات (۲۷-۳۱) عیسی مضروب و تحقیر گشت.

سربازانِ پیلاتُس، عیسی را به صحن کاخِ والی بردند و همۀ گروه سربازان گرد او جمع شدند. آنان عیسی را عریان کرده، خرقه‌ای ارغوانی بر او پوشاندند و تاجی از خار بافتند و بر سرش نهادند و چوبی به دست راست او دادند. آنگاه در برابرش زانو زده، استهزاکنان می‌گفتند: «درود بر پادشاه یهود!» و بر او آبِ دهان انداخته، چوب را از دستش می‌گرفتند و بر سرش می‌زدند. پس از آنکه او را استهزا کردند، خرقه از تنش به در آورده، جامۀ خودش را بر او پوشاندند. سپس وی را بیرون بردند تا بر صلیبش کِشند.

الف. همۀ گروه سربازان گرد او جمع شدند: آنها فقط به یک گروه شامل چهار سرباز -به نام کواترنیون- برای اجرای اعدام نیاز داشتند. با این وجود همۀ گروه سربازان گرد او جمع شدند. البته این امر برای جلوگیری از فرار او نبود، همچنین برای جلوگیری از نجات او توسط جمعیت خشمگین نبود و یا برای این نبود تا شاگردان او را دور نگه دارند.

یک) «مراقب ارتکاب گناه در جمع باش. مرد جوان، این نظر که می‌توانی به همراه جمعیت گناه کنی را کنار بگذار. مراقب این فکر باش چون بسیاری مرتکب یک گناه شدند، پس محکومیت کمتری متوجه هریک از آنان است.» (اسپرجن)

دو) «سربازان والی، نیروهای کمکی بودند، آنها ارتشی‌های رومی نبودند و همچنین از میان ساکنین یهودی مناطق اطراف نیز استخدام نمی‌شدند (برای مثال فینیقی، سوری و شاید سامری بودند).» (فرانس)

سه) گروه سربازان: «این دستۀ سربازان speira نامیده می‌شدند، یک speira حدود ششصد سرباز بود. البته به نظر نمی‌رسد این تعداد بسیار سرباز در اورشلیم بوده باشند. آنها سربازان محافظ پیلاتس بودند که از قیصریه، جایی که مقر دائمی او بود، او را همراهی می‌کردند.» (بارکلی)

چهار) صحن کاخِ والی: «این نام از والی می‌آید که قاضی اصلی در میان رومیان بود و وظیفۀ او اجرای عدالت در غیاب فرماندار بود. این مکان به انگلیسی دادگستری و یا سالن اجتماعات نامیده می‌شود.» (کلارک)

ب. استهزاکنان می‌گفتند: «درود بر پادشاه یهود!»: همۀ این کارها به منظور تحقیر عیسی انجام شد. حاکمان یهودی عیسی را به مسخره مسیح خواندند (متی ۶۷:۲۶-۶۸). اکنون قدرت‌های رومی او را به مسخره پادشاه خواندند.

·            آنان عیسی را عریان کرده: وقتی زندانی مصلوب می‌شد، اغلب اوقات او را عریان بر صلیب می‌کِشیدند و همین امر به‌سادگی باعث تحقیر بیشتر آنها می‌شد. عیسی هنوز مصلوب نشده بود که شروع به تحقیر او کردند و او را به‌طور علنی عریان کردند.

·            خرقه‌ای ارغوانی بر او پوشاندند: پادشاهان و حاکمان اغلب ارغوانی می‌پوشیدند، زیرا این رنگ‌هایی که در ساخت این پارچه به‌کار می‌رفت رنگ بسیار گرانی بود. خرقه‌ای ارغوانی به‌عنوان کنایۀ بی‌رحمانه استفاده شد.

·            و تاجی از خار بافتند و بر سرش نهادند: پادشاهان تاج می‌گذاشتند، اما نه تاجی از خار. بوته‌های خار خاص آن منطقه، تیغ‌هایی بلند، تیز و سخت داشتند. این تاج سر پادشاهی که آن را بر سر می‌گذاشت زخمی، سوراخ و خونی می‌کرد.

·            چوبی به دست راست او دادند: پادشاهان عصا در دست می‌گرفتند، اما عصایی پرشکوه  و تزئین شده که نماد قدرت آنها بود. آنها برای تمسخر عیسی یک عصا دست او دادند، اما چوبی، نازک و ضعیف بود.

·            در برابرش زانو زده: پادشاهان مورد احترام قرار می‌گرفتند، پس آنها این پادشاه را به تمسخر پرستش کردند.

·            «درود بر پادشاه یهود!»: پادشاهان با القابی سلطنتی تجلیل می‌شدند. پس آنها با انداختن آب دهان بر عیسی و خواندن او با این لقب، او را مسخره کردند. منظور این بود که عیسی را تحقیر کنند، اما درحقیقت یهودیان را تحقیر کردند، زیرا گفتند: «این بهترین پادشاهی است که آنها می‌توانستند داشته باشند.»

یک) البته شاید نظر ما بر خلاف آن باشد، و بگوییم، عیسی به پادشاهان و حاکمان این عصر می‌گوید تاج‌های آنان دروغین و عصاهایشان تکه چوبی بیش نیست.

دو) همچنین می‌توانیم تصمیم بگیریم خلاف کاری که آنها با عیسی کردند را انجام دهیم. «ما نیز با سربازانی که اقدام به بی‌آبرو نمودن پادشاه کردند، شریک بودیم! بیایید مسیح را حقیقتاً اکرام کنیم، نه آنطوری که این سربازان وانمود به اکرام او کردند.» (اسپرجن)

ج. بر او آبِ دهان انداخته، چوب را از دستش می‌گرفتند و بر سرش می‌زدند: اکنون آنان از تمسخر دست کشیده و شروع به بی‌رحمی کردند. آنها عصای طعنه‌آمیز را گرفتند، ردای پادشاهی ساختگی را از تن او درآوردند و به او آب دهان انداختند و شروع به مشت زدن به سر عیسی کردند.

یک) «بر او آب دهان انداختند و از عصا که نماد اقتدار پادشاهی او بود استفاده کردند و شروع به ضربه زدن به سر او کردند و این کار را تکرار کردند (در اینجا زمان فعل ناکامل است).» (کارسون)

دو) حتی دستانی که به دست‌های او بر صلیب میخ کوبید، فقط کاری را انجام دادند که به آنها دستور داده شده بود. با این وجود آنها بر صورت او آب دهان انداختند، و فقط برای لذتی که این کار داشت، آن را انجام دادند. «اما برادران، برخی تصور می‌کنند انسان هرگز آنقدرها هم بد نبود -یا بهتر است بگوییم بدی‌هایش هرگز آنقدر آشکار نشد- تا زمانی که تمام آن کینه، غرور، شهوت و سرکشی خود را جمع کرده و این شرارت نفرت‌انگیز خود را در آب دهان بر صورت پسر خدا انداخت.» (اسپرجن)

 

سه) حتی با این وجود عیسی در جایگاه گناهکاران قرار گرفت. انسان سرکش می‌خواهد پادشاه باشد، اما با این‌حال به نوعی یک پادشاه تأسف‌ برانگیز است، اما عیسی متحمل تحقیر و تمسخر افرادی شد که او با طعنه او را پادشاه خواندند.

چهار) ممکن است ما با شیوۀ زندگی خود او را مورد تمسخر قرار دهیم. «شما با پرستش‌های پوشالی او را مسخره کرده‌اید و بدین طریق آن ردای ارغوانی را بر او پوشانیدید، زیرا که آن ردای ارغوانی به این مفهوم بود که آنها او را پادشاه ساختگی می‌دانستند، پادشاهی که در حقیقت پادشاه نبود، بلکه فقط یک نمایش بود. دینداری روز یکشنبۀ شما که در روزهای دیگر هفته آن را فراموش می‌کنید، عصایی از یک تکه چوب است که نشانۀ عدم اقتدار و فقط برای حفظ ظاهر است. حتی ممکن است در دعاها و سرودهای خود، او را مسخره و به او توهین کنید، زیرا دینداری شما، تظاهر است که دلی در آن حضور ندارد؛ شما پرستشی را نزد او آوردید که درحقیقت پرستش نبود و همین‌طور اعترافی را بیان کردید که درحقیقت اعتراف نبود و دعایی را اعلام کردید که درحقیقت دعا نبود. آیا این‌طور نیست؟» (اسپرجن)

پنج) اسپرجن در شگفت است که متی چطور درمورد این تاج خار و تمسخری که نسبت به عیسی انجام شد، آگاه است. او تصور می‌کند که احتمالاً اینها را از یکی از سربازانی شنیده است که بعداً نجات پیدا می‌کند و به مسیح ایمان می‌آورد. «چهرۀ مضروب، اما حلیم خداوند چنان موعظه‌ای را وعظ نمود که هرکس به او خیره می‌شد، قدرت اسرارآمیز آن را حس می‌کرد و درمی‌یافت چنین صبری بیش از توان انسان است و منجی را که تاج خاری بر سر داشت از آن پس به‌عنوان خداوند و پادشاه خود پذیرفت.»

د. سپس وی را بیرون بردند تا بر صلیبش کِشند: راهپیمایی تا محل صلیب نوعی تبلیغات برای روم بود و به اغتشاشگران احتمالی هشدار می‌داد که اگر حکومت روم را به چالش بکشند، چنین سرنوشتی در انتظارشان است. به‌طور معمول ژنرالی سوار بر اسب این دسته را رهبری می‌کرد و یک منادی فریاد می‌زد و جرم شخص محکوم را اعلام می‌کرد.

یک) «شخص محکوم از طولانی‌ترین مسیر ممکن به صحنۀ اعدام (صلیب) هدایت می‌شد بنابراین افراد بسیاری می‌توانستند او را ببینند و از دیدن این صحنۀ تلخ عبرت بگیرند.» (بارکلی)

دو) همان‌طور که عیسی به سوی صلیب هدایت می‌شد، مانند بسیاری از قربانیان صلیب، مجبور شد چوبی که قرار بود بر آن آویخته شود را با خود حمل کند. وزن کامل صلیب به‌طور معمول ۱۳۶ کیلو بود. قربانی فقط چوبۀ افقی آن را حمل می‌کرد که وزن آن از ۳۴ کیلو بود تا ۵۶ کیلو. وقتی قربانی چوبۀ افقی را حمل می‌کرد، اغلب اوقات عریان بود و دستانش به آن چوب بسته شده بود.

سه) ستون‌های عمودی صلیب معمولاَ به‌طور دائم در مکانی قابل رؤیت در خارج از دیوارهای شهر در کنار جادۀ اصلی نصب شده بود. این احتمال وجود دارد که عیسی در بسیاری مواقع که از آن مسیر عبور می‌کرد، افرادی را دیده که بر صلیب آویخته شده بودند.

چهار) وقتی عیسی گفت: «اگر کسی بخواهد مرا پیروی کند، باید خود را انکار کرده، صلیب خویش برگیرد و از پی من بیاید.» (متی ۲۴:۱۶) دقیقاً همین صحنه را در ذهن داشت. همۀ آنها می‌دانستند صلیب چه بود -ابزار وحشیانۀ مرگ، و فقط مرگ. صلیب مراسم مذهبی نبود؛ یک رسم و یا احساس روحانی نبود. صلیب، روشی برای اعدام بود. اما در این بیست قرن بعد از مرگ عیسی، ما صلیب را شسته و پاکسازی کرده‌ایم. اگر عیسی می‌گفت: «هر روز در صف اعدامی‌ها بایست و از من پیروی کن» چگونه پذیرای این حکم می‌بودیم؟ برداشتن صلیب، سفری تفریحی نیست، بلکه سفری یک‌طرفه است و بلیط بازگشتی ندارد؛ هرگز قرار نبود راه بازگشتی داشته باشد.

 

۳.آیات (۳۲-۳۴) در مسیر جلجتا (به لاتین، Calvary)

هنگامی که بیرون می‌رفتند، به مردی از اهالی قیرَوان به نام شَمعون برخوردند و او را واداشتند صلیب عیسی را حمل کند. چون به مکانی به نام جُلجُتا، که به معنی مکان جمجمه است، رسیدند، به عیسی شراب آمیخته به زرداب دادند. چون آن را چشید، نخواست بنوشد.

الف. مردی از اهالی قیرَوان به نام شَمعون: احتمالاً این مرد بازدیدکنندۀ شهر اورشلیم و یهودی معتقدی بود که پِسَخ را به‌جای می‌آورد. او راه طولانی از قیروان در شمال آفریقا را (حدود ۱۳۰۰ کیلومتر دورتر) برای بازدید از اورشلیم آمده بود.

ب. او را واداشتند صلیب عیسی را حمل کند: شمعون کمی درمورد عیسی می‌دانست و تمایلی نداشت با این مرد که به‌عنوان جنایتکار محکوم به مرگ شده بود، مشارکتی داشته باشد. با این‌حال رومیان فرمان دادند و شمعون انتخاب دیگری نداشت. او را واداشتند صلیب عیسی را حمل کند. شاید او به این دلیل انتخاب شده بود که کاملاً مشخص بود یک غریبه است و در میان جمعیت بسیار انگشت‌نما بود.

یک) به‌طرز شگفت‌انگیزی دلیلی داریم که باور کنیم شمعون درک کرده بود که برداشتن صلیب و پیروی از عیسی به چه مفهومی است. برخی شواهد وجود دارد که نشان می‌دهد پسران او در میان مسیحیان اولیه از رهبران بودند (مرقس ۲۱:۱۵ و رومیان ۱۳:۱۶).

دو) «اگر او همان شناختی را نسبت به عیسی داشت که بعد از این ماجرا به‌دست آورد، آنگاه حمل کردن صلیب عیسی چقدر برایش آسان می‌شد.» (مایِر)

ج. به مکانی به نام جُلجُتا، که به معنی مکان جمجمه است: بیرون از دیوارهای شهر اورشلیم -البته بسیار نزدیک به شهر- مکان خاصی وجود داشت که محل مصلوب کردن افراد بود. در این مکان به نام جُلجُتا عیسی برای گناهان ما مُرد و نجات ما تحقق یافت.

یک) جلجتا– در لاتین «Calvary» (لوقا ۳۳:۲۲) به معنی «مکان جمجمه» است. این مکان بدین دلیل به این نام خوانده می‌شد که به منظور مصلوب کردن مجرمین در نظر گرفته شد. این مکان برای مرگ تحقیرآمیز و ظالمانه بود و به نظر می‌رسد بیرون دیوارهای شهر و در کنار جادۀ اصلی قرار داشت. همچنین ممکن است این تپه ظاهری شبیه جمجمه داشته باشد و همان‌طور که مکانی وجود دارد معروف به باغ جمجمه و ظاهری شبیه جمجمه دارد.

د. به عیسی شراب آمیخته به زرداب دادند. چون آن را چشید، نخواست بنوشد: مرسوم بود به کسانی که در شرف مصلوب شدن بودند، نوعی بی‌حس‌کننده و یا نوشیدنی بی‌حس‌کننده می‌دادند تا از عذابی که در انتظارشان بود آگاهی کمتری داشته باشند. اما عیسی از خوردن داروی بی‌حس‌کننده امتناع کرد. او انتخاب کرد تا با هوشیارانه با این عذاب روحانی و جسمانی روبه‌رو شود.

یک) «این شراب احتمال دارد شراب ترش و یا posca باشد که سربازان رومی آن را استفاده می‌کردند. در مرقس ذکر شده که عیسی بدون چشیدن آن، از نوشیدن امتناع کرد و تمایل داشت با ذهنی هوشیار رنج بکشد.» (بروس)

۴. آیهٔ (۳۵ قسمت اول) عیسی مصلوب می‌شود.

هنگامی که او را بر صلیب کشیدند،

الف. او را بر صلیب کشیدند: ما هنوز تصویر دقیق و کاملی از مصلوب شدن در رسانه‌های مدرن ندیده‌ایم. اگر چنین صحنه‌ای به تصویر کشیده شود، احتمالاً فقط برای مخاطبین بزرگسال خواهد بود، زیرا شدت خشونت و وحشت آن بسیار بالاست.

یک) کتاب‌مقدس از توصیف وحشتناک عذاب جسمانی عیسی خودداری می‌کند و به‌سادگی بیان می‌کند او را بر صلیب کشیدند؛ زیرا در روزگار متی همۀ افراد با وحشت و عذاب صلیب آشنایی داشتند، اما به‌طور خاص به این دلیل از توصیف چنین امری خودداری می‌کند که جنبۀ عذاب روحانی عیسی، بسیار عظیم‌تر از جنبۀ جسمانی بود.

دو) «منشاء صلیب از ایران بود و از این باور سرچشمه گرفته بود که آنها زمین را از آنِ خدای اهورامزدا می‌دانستند و به همین دلیل آن را مقدس می‌شمردند، پس شخص جنایتکار باید از روی زمین بالا برده می‌شد تا زمینی که دارایی خدا بود را نجس نکند.» (بارکلی)

سه) در سال ۱۹۸۶ دکتر ویلیام ادواردز در مجلۀ معتبر انجمن پزشکی آمریکا مقاله‌ای تحت عنوان «مرگ جسمانی عیسی‌مسیح» نوشت. در زیر برخی از مشاهدات دکتر ادواردز و همکارانش ذکر شده است. نقل‌قول‌ها متعلق به این مقاله است و بسیاری از متن بیان محتوای مقاله با کلماتی متفاوت است.

چهار) «اگرچه رومیان مخترع صلیب نبودند، اما آن را طوری طراحی و تکمیل کردند که به نوعی شکنجه و مجازات اعدام باشد و باعث مرگ تدریجی با بیشترین میزان درد و رنج شود.»

پنج) «ابتدا پشت قربانی با تازیانه مجروح می‌شد و سپس وقتی در محل صلیب لباس او را از تنش درمی‌آوردند، خونی که منعقد شده بود با درآوردن لباس دوباره شروع به خونریزی می‌کرد و روی آن جراحات دوباره باز می‌شد. هنگامی که بر روی زمین پرت می‌شد تا دست‌هایش بر تیرک افقی صلیب میخ شود، زخم‌هایش دوباره باز، عمیق و با خاک آلوده می‌شد. وقتی به تیرک عمودی صلیب متصل می‌شد، هر نفسی که می‌کشید باعث می‌شد زخم‌های دردناک پشتش بر چوب زبر تیرک عمودی خراشیده شود و تشدید یابد.

شش) زدن میخ به مچ دست، باعث قطع شدن عصب بزرگ میانی می‌شد. تحریک شدن این عصب باعث ایجاد درد شدید در هر دو بازو بود و اغلب دردی مانند فرو رفتن چنگال در دستان قربانی ایجاد می‌کرد.

هفت) ورای آن درد طاقت‌فرسا، تأثیر اصلی مصلوب شدن، بر روی تنفس طبیعی بود. وزن بدن قربانی، بازوها و شانه‌های او را به پایین می‌کشید و باعث قفل شدن ماهیچه‌های تنفسی در حالت دم می‌شد و مانع انجام عمل بازدم می‌شد. عدم تنفس کافی منجر به گرفتگی شدید عضلانی می‌شد و حتی تنفس را بیشتر مختل می‌کرد. شخص برای اینکه بتواند نفس بکشد، باید پاهایش را فشار می‌داد و آرنج‌هایش را خم می‌کرد و شانه‌هایش را به سمت بالا می‌کشید. فشار آوردن وزن شخص بر روی پاها، منجر به درد بیشتری می‌شد و خم کردن آرنج‌ها باعث پیچیدن دست‌هایش می‌شد که به صلیب میخ شده بودند. بالا بردن بدن برای اینکه شخص بتواند نفسی بکشد، بسیار دردناک بود و پشتش بر چوب سخت و خشن تیرک عمودی صلیب خراشیده می‌شد. تلاش برای تنفس بسیار عذاب‌آور، طاقت‌فرسا و خسته‌کننده بود که باعث می‌شد، شخص زودتر جان خود را از دست بدهد.

هشت) غیرعادی نبود که حشرات به زخم‌های باز، چشم‌ها، گوش‌ها و بینی قربانی درمانده و در حال مرگ راه یابند یا در آنها فرو روند، البته پرندگان شکاری نیز این قسمت‌های بدن قربانی را مجروح می‌ساختند. علاوه بر این، مرسوم بود که جسد را بر روی صلیب رها می‌کردند تا توسط حیوانات درنده، خورده شوند.»

نه) مرگ بر روی صلیب ممکن بود به دلایل مختلف رخ دهد: شوک حاد ناشی از خونریزی شدید؛ خسته شدن از تقلا برای نفس کشیدن؛ بی‌آبی؛ حملۀ قلبی ناشی از استرس و یا نارسایی احتقانی قلب که منجر به پارگی قلب می‌شد. اگر مرگ قربانی با تأخیر انجام می‌شد، پاهای او را می‌شکستند، آنگاه قربانی دیگر قادر به نفس کشیدن نبود.

ده) مجازات مصلوب شدن شامل شهروندان رومی نمی‌شد، مگر با دستور مستقیم قیصر، آن هم فقط برای بدترین مجرمان و پایین‌ترین طبقات. جای تعجبی نیست که سیسِرو سیاستمدار رومی درباره مصلوب شدن گفت: «گرفتن و بستن شهروند رومی جرم است. تازیانه زدن به او کاری شرورانه است؛ اعدام او قتل است: درمورد مصلوب کردن او چه باید بگویم؟ عملی به‌قدری نفرت‌انگیز که نمی‌توانم کلمه‌ای برای بیان آن بیابم.» تاسیتوس تاریخ‌نگار رومی مصلوب کردن را «شکنجه‌ای مناسب برده‌ها» خواند -و فقط آن را مناسب بردگان دانست، چون آنها افراد مادون بشری دیده می‌شدند.

یازده) مصلوب کردن چقدر بد بود؟ کلمۀ انگلیسی excruciating (طاقت‌فرسا و دردناک) از  کلمۀ رومی out of the cross (از صلیب) گرفته شده است. «توجه داشته باشید در نظر خدا گناه چقدر قبیح است که نیازمند چنین قربانی است!» (مفسر آدام کلارک)

ب. او را بر صلیب کشیدند: یادآوری این نکته قابل توجه است که عیسی به‌عنوان قربانی شرایط رنج نکشید. در یوحنا ۱۸:۱۰ عیسی درمورد جان خود گفت: «هیچ‌کس آن را از من نمی‌گیرد، بلکه من به میل خود آن را می‌دهم.» روبرو شدن با چنین شکنجه‌ای وحشتناک بود، اما او به‌خاطر محبت، آزادانه آن را انتخاب کرد. آیا باز هم می‌توانیم نسبت به محبت خدا به خودمان شک کنیم؟ آیا او برای ابراز چنین محبتی تا به غایت افراط ننمود.

۵. آیات (۳۵قسمت دوم-۳۷) سربازان رومی در کنار صلیب عیسی.

برای تقسیم جامه‌هایش، میان خود قرعه انداختند و در آنجا به نگهبانیِ او نشستند. نیز، تقصیرنامه‌ای بدین عبارت بر لوحی نوشتند و آن را بر بالای سر او نصب کردند: «این است عیسی، پادشاه یهود.»

الف. برای تقسیم جامه‌هایش، میان خود قرعه انداختند: عیسی حتی در زمان مصلوب شدن لباس‌های خود را نیز از دست داد. او عریان و تحقیرشده بر روی صلیب میخکوب شد.

یک) عیسی همۀ راه را از نردبان پایین آمد تا نجات ما را تحقق بخشد. او همه چیز را رها کرد ‌ـ‌‌حتی لباس‌هایش راـ‌ و برای ما کاملاً فقیر شد، تا ما بتوانیم در او دولتمند شویم.

ب. تا آنچه به زبان نبی گفته شده بود، تمام شود: با این وجود در میان همۀ این گناهان، درد، عذاب و بی‌عدالتی، خدا همه‌چیز را برای تحقق ارادۀ خود هدایت کرد. ممکن است به نظر برسد عیسی هیچ کنترلی بر این وقایع نداشت، اما دستان نامرئی خدا همۀ این وقایع را هدایت کرد، بنابراین نبوت‌های خاص به‌طور خاص تحقق یافتند.

ج. در آنجا به نگهبانیِ او نشستند: این کار برای این بود که کسی نتواند عیسی را از صلیب نجات دهد. «کسانی بودند که بعد از پایین آورده شدن از صلیب همچنان زنده بودند.» (کارسون) 

د. این است عیسی، پادشاه یهود: در یوحنا ۲۱:۱۹ می‌خوانیم رهبران مذهبی در میان یهودیان به این عنوان اعتراض می‌کردند. آنها فکر می‌کردند این یک عنوان اشتباه است، زیرا باور نداشتند عیسی پادشاه یهود بود. آنها همچنین باور داشتند، این عنوان در عین‌حال تحقیر کننده است، زیرا قدرت رومیان در تحقیر کردن و شکنجۀ حتی پادشاه یهود را نشان می‌داد. با این‌حال پیلاتس این نوشته را تغییر نداد و وقتی از او خواستند آن لوح را پایین بیاورد، پاسخ داد: «آنچه نوشتم، نوشتم.» (یوحنا ۲۲:۱۹)

یک) «تقصیرنامه (یا titulus) به‌طور معمول پیشاپیش مجرم در مسیر اعدام برده می‌شد و یا آن را به گردن او آویزان می‌کردند و سپس بر بالای صلیب نصب می‌کردند، بنابراین اثر بازدارندگی مجازات را تقویت می‌کرد.» (فرانس)

دو) عبارت «بر بالای سر او» نشان می‌دهد که صلیب عیسی بیشتر به همان شکل سنتی t بوده است و نه شکل T که اغلب استفاده می‌شد.

۶. آیات (۳۸-۴۴) عیسی بر روی صلیب مورد تمسخر قرار گرفت.

دو راهزن نیز با وی بر صلیب شدند، یکی در سمت راست و دیگری در سمت چپ او. رهگذران سرهای خود را تکان داده، ناسزاگویان می‌گفتند: «ای تو که می‌خواستی معبد را ویران کنی و سه روزه آن را بازبسازی، خود را نجات ده! اگر پسر خدایی از صلیب فرود بیا!» سران کاهنان و علمای دین و مشایخ نیز استهزایش کرده، می‌گفتند: «دیگران را نجات داد، امّا خود را نمی‌تواند نجات دهد! اگر پادشاه اسرائیل است، اکنون از صلیب پایین بیاید تا به او ایمان آوریم. او به خدا توکل دارد؛ پس اگر خدا دوستش می‌دارد، اکنون او را نجات دهد، زیرا ادعا می‌کرد پسر خداست!» آن دو راهزن نیز که با وی بر صلیب شده بودند، به همین‌سان به او اهانت می‌کردند.

الف. دو راهزن نیز با وی بر صلیب شدند، یکی در سمت راست و دیگری در سمت چپ او: عیسی بر روی صلیب درست در مرکز بشریت گناهکار ایستاد. جنایتکاران نیز او را مورد تمسخر قرار دادند و با این کار، عیسی به‌طور کامل توسط قوم خود طرد شد. حتی مجرمین هم او را طرد کردند.

یک) «یهودیان او را در میان آن دو راهزن قرار دادند تا شاید بگویند او بدترین گناهکار در میان سه نفر است.» (کلارک)

دو) یکی از راهزنان توبه کرد و به عیسی ایمان آورد، ولی دیگری این کار را نکرد (لوقا ۳۹:۲۳-۴۳).

ب. رهگذران سرهای خود را تکان داده، ناسزاگویان می‌گفتند: عیسی در میان آن نمایش عظیم محبت، مورد احترام قرار نگرفت، بلکه به او ناسزا گفتند و دشمنانش او را تمسخر کرده و گفتند: خود را نجات ده! اگر پسر خدایی از صلیب فرود بیا!

یک) «هیچ‌چیزی به اندازه تمسخر، انسان را در هنگام درد، عذاب نمی‌دهد. وقتی عیسی‌مسیح به کلمات شفقت و نگاه‌های محبت‌آمیز نیاز داشت، آنانی که از آنجا عبور می‌کردند او را دشنام داده و سرهای خود را بر او تکان می‌دادند.» (اسپرجن)

دو) به‌طور قابل توجهی آنها عیسی را به‌خاطر آنچه که بود و هست مسخره کردند.

·            آنها او را به‌عنوان یک منجی مسخره کردند.

·            آنها او را به‌عنوان یک پادشاه مسخره کردند.

·            آنها او را به‌عنوان یک ایماندار که به خدا توکل دارد، مسخره کردند.

·            آنها او را به‌عنوان پسر خدا مسخره کردند.

سه) آنها طوری رفتار کردند که گویی اگر عیسی به آنچه گفته بود عمل کند، به او ایمان می‌آورند. با این‌حال او دقیقاً به همین دلیل خود را نجات نداد که بتواند دیگران را نجات دهد. محبت، عیسی را بر روی صلیب نگه داشت، نه میخ‌ها! عیسی کاری عظیم‌تر از پایین آمدن از روی صلیب انجام داد؛ او از میان مردگان برخاست، اما آنها حتی بعد از این اتفاق هم ایمان نیاوردند.

چهار) عیسی همچنین به ما نشان داد چطور باید به تحقیر و تمسخر دنیا واکنش نشان دهیم نباید به آن اهمیتی دهیم. «تحقیر! بیایید تحقیر کنیم. آیا دنیا به ما می‌خندد؟ بیایید به خندۀ دنیا بخندیم و بگوییم، آیا ما را تحقیر می‌کنی؟ این نصف آن چیزی نیست که ما تو را تحقیر می‌کنیم. ای دنیا، پدران ما شمشیر تو، سیاهچال‌های تو، قفس‌های تو، ترکه‌های تو را تحقیر کردند و آیا فکر می‌کنی ما از تمسخر و تحقیر تو خواهیم لرزید؟» (اسپرجن)

ج. آن دو راهزن نیز که با وی بر صلیب شده بودند، به همین‌سان به او اهانت می‌کردند: درمورد مصیبت عیسی بر روی صلیب، نکات منفی بسیاری وجود داشت، اما به یقین این یکی از تحقیرآمیزترین آنها بود. حتی در میان آن دو شخص مصلوب، عیسی در پایین‌ترین جایگاه قرار داشت.

یک) این اوج محبت خدا برای انسان بود: چنین چیزی را برای نجات انسان متحمل شد. اما اوج نفرت انسان از خدا نیز بود. خداوند به زمین آمد و انسان با او چنین کرد.

دو) عیسی باید به تنهایی و خارج از دروازه، این رنج را متحمل می‌شد. او از اجتماع بریده شد، تا بتوانیم به جامعۀ او بپیوندیم و همچنین برای اینکه تجربۀ انزوای ما را بازخرید کرده باشد و به فرصت‌های مشارکت با او تبدیل شود.

مرگ عیسی

۱. آیۀ (۴۵) تاریکی عجیب بر آن سرزمین

از ساعت ششم تا نهم، تاریکی تمامی آن سرزمین را فرا گرفت.

 

الف. از ساعت ششم تا نهم: طبق ساعت فرضی رومی، تقریباً از ساعت ۱۲ ظهر تا ۳ بعدازظهر بود. این تاریکی عجیب سه ساعت طول کشید، یعنی بیش از هر خورشید‌گرفتگی طبیعی دیگر.

یک) این تمام مدت زمانی نبود که عیسی بر روی صلیب بود، بلکه آخرین بخش آن زمان بود. مطابق مرقس ۲۵:۱۵ و ۳۴:۱۵ می‌توان دریافت که عیسی حدود ۶ ساعت بر صلیب آویخته بود (تقریباً بین ساعت ۹ صبح تا ۳ بعدازظهر).

دو) سه ساعت اولی که عیسی بر روی صلیب بود و رنج می‌کشید، روشنایی طبیعی روز بود، پس همه می‌توانستند ببینند که عیسی حقیقتاً بر روی صلیب است و کسی جایگزین او نشده یا کسی خود را در نقش او جا نزده است.

سه) این تاریکی به‌طور خاص قابل توجه است، زیرا دقیقاً در زمان ماه کامل اتفاق افتاد -در مدت زمانی که همیشه پِسَخ برگزار می‌شد- و در زمان ماه کامل، غیرممکن بود که به‌طور طبیعی خورشیدگرفتگی رخ دهد.

ب. تاریکی تمامی آن سرزمین را فرا گرفت: این تاریکی قابل توجه در تمام زمین، عذاب خلقت در رنج خالق خود را نشان داد.

یک) «این تاریکی نماد خشم خدا نسبت به کسانی است که پسر محبوب او را کُشتند. خدا عصبانی بود و نور روز را از میان برداشت… این نشانه به ما می‌گوید که خداوند ما عیسی متحمل چه چیزی شد. تاریکی‌ بیرون، تصویری از تاریکی درون او بود. در باغ جتسیمانی تاریکی غلیظی بر روح خداوند ما نشست.» (اسپرجن)

دو) در دوران معاصر مدرکی در مورد این تاریکیِ غیرعادی به‌ دست رسید. «اوریجن (Contra Celsus ii,33) و یوسیبوس (Chron) سخنانی را از فلگون (تاریخ‌نگار رومی) نقلقول می‌کنند که اشاره دارد به خورشید گرفتگی و زمین لرزۀ غیرعادی که در زمان مصلوب شدن عیسی رخ داد.» (گِلدِنهایز در تفسیر خود از لوقا)

سه) فِلگون تاریخ‌نگار رومی نوشت: «در سال چهارم دویست و دومین المپیاد، خورشیدگرفتگی عجیب و غیرعادی رخ داد: در ساعت ششم، روز همچون شب تاریک شد، به‌طوری‌که ستارگان آسمان نمایان شدند و زمین‌لرزه‌ای رخ داد.» (به نقل از کلارک)

۲. آیات (۴۶-۴۹) عیسی در عذاب خود به سوی پدر فریاد برآورد.

نزدیک ساعت نهم، عیسی با صدای بلند فریاد برآورد: «ایلی، ایلی، لَمّا سَبَقْتَنی؟» یعنی «ای خدای من، ای خدای من، چرا مرا واگذاشتی؟» برخی از حاضران چون این را شنیدند، گفتند: «ایلیا را می‌خوانَد.» یکی از آنان بی‌درنگ دوید و اسفنجی آورده، آن را از شراب تُرشیده پر کرد و بر سر چوبی نهاد و پیش دهان عیسی برد تا بنوشد. امّا بقیه گفتند: «او را به حال خود واگذار تا ببینیم آیا ایلیا به نجاتش می‌آید؟»

الف. ای خدای من، ای خدای من: عیسی با نقل قول از مزمور ۲۲، تحقق این نبوت را هم در رنج آن و هم در شادی آن اعلام کرد. مزامیر در ادامه می‌گوید: «مرا اجابت کرده‌ای! نام تو را به برادرانم اعلام خواهم کرد و در میان جماعت، تو را خواهم ستود.» (مزامیر ۲۱:۲۲-۲۲)

یک) «این احتمال هست که عیسی به زبان عبری سخن گفته باشد. چنین امری استدلالی بر ضد عدم ‌درک ‌نظاره‌گران نیست، چرا که سخن او خطاب به انسان نبود.» (بروس)

دو) «فعل با صدای بلند فریاد برآورد (anaboao فقط همین یک بار در عهدجدید به کار رفته است) فعلی قوی و بیانگر احساسات قدرتمند و یا تقاضا از خدا است.» (فرانس)

سه) شایان توجه است که در اناجیل هم‌نظر این تنها باری است که عیسی خدا را پدر خطاب نمی‌کند.» (فرانس)

ب. چرا مرا واگذاشتی؟: عیسی درد و رنج عظیمی (هم جسمانی و هم احساسی) را در طول زندگی‌ خود شناخته بود، اما هرگز جدایی از پدر را نشناخته بود. در این لحظه، او چیزی را تجربه کرد که تابحال تجربه نکرده بود. مفهوم عظیمی در چیزی که عیسی در آن لحظه با واگذاشته شدن توسط پدر احساس کرد، وجود داشت.

یک) «نالۀ او مربوط به خدایش بود و نه مربوط به اینکه بگوید: پطرس چرا مرا واگذاشتی؟ یهودا چرا به من خیانت کردی؟ او به‌خاطر اینها اندوهگین بود، اما بیشترین اندوه او مربوط به خدا بود.» (اسپرجن)

دو) در این لحظه یک معاملۀ مقدس رخ داد. خدای پدر، خدای پسر را به‌عنوان یک گناهکار دید. همان‌طور که پولس رسول بعدها نوشت: «او کسی را که گناه را نشناخت، در راه ما گناه ساخت، تا ما در وی پارساییِ خدا شویم (دوم قرنتیان ۲۱:۵)

سه( با این وجود عیسی نه تنها واگذاشته شدن از مشارکت با خدا را متحمل شد، بلکه به‌عنوان جایگزین بشر گناه‌آلود، خشم خدا حقیقتاً بر او ریخته شد.

چهار) این امر هرچقدر هم که هولناک بود، اما نقشۀ نیکو و محبت‌آمیز خدا برای رهایی انسان را تحقق بخشید. همان‌طور که اشعیا بیان کرد: «اما خواست خداوند این بود که او را لِه کرده، به دردها مبتلا سازد.») اشعیا ۱۰:۵۳).

پنج) در عین‌حال، نمی‌توان گفت که این جدایی بین خدای پدر و خدای پسر بر روی صلیب کامل بود. پولس این امر را در دوم قرنتیان ۱۹:۵  آشکار می‌سازد که روی صلیب «به دیگر سخن، خدا در مسیح جهان را با خود آشتی می‌داد.»

شش) «حتی به جرأت می‌گویم اگر این امکان وجود داشت که محبت خدای پدر نسبت به پسر خود افزایش یابد، آنگاه که به‌عنوان نمایندۀ رنج‌دیدۀ قوم برگزیدۀ خود ایستاد، بیشتر از او شادمان می‌شد.» (اسپرجن)

ج. چرا مرا واگذاشتی؟: عذابی که در این فریاد وجود داشت بسیار قابل توجه است. به‌ندرت پیش می‌آید که انسان از جدایی از خدا و یا از اینکه سزاوار خشم خداست، اندوهگین شود. قبل از مرگ عیسی، قبل از اینکه پردۀ هیکل پاره شود، قبل از اینکه او فریاد برآورد تمام شد، معاملۀ روحانی مهیبی رخ داد. خدای پدر، همۀ محکومیت و خشم از گناهی که ما سزاوار آن بودیم را بر خدای پسر قرار داد و او خود در خودش نیز به‌طور کامل متحمل آن شد، به‌طور کلی خشم خدا را از ما برداشت.

یک) باوجود اینکه رنج‌ جسمانی عیسی هولناک بود، اما در حقیقت او از رنج روحانی صلیب یعنی به‌جای ما برای گناهان ما قضاوت شدن‌- می‌ترسید. این همان پیاله‌ بود که باید از آن می‌نوشید، پیالۀ خشم عدالت خدا (لوقا ۳۹:۲۲-۴۶ مزامیر ۸:۷۵، اشعیا ۱۷:۵۱، ارمیا ۲۵:۱۵). عیسی بر روی صلیب دشمن خدا شد و مورد قضاوت قرار گرفت و پیالۀ غضب خدا را نوشید. او این کار را انجام داد تا ما دیگر مجبور به نوشیدن آن پیاله نباشیم.

دو) اشعیا ۳:۵۳-۵ به نیرومندی توصیف می‌کند: «خوار و مردود نزد آدمیان، مرد دردآشنا و رنج‌دیده. چون کسی که روی از او بگردانند، خوار گشت و به حسابش نیاوردیم. حال آنکه رنج‌های ما بود که او بر خود گرفت و دردهای ما بود که او حمل کرد، اما ما او را از جانب خدا مضروب، و از دست او مصدوم و مبتلا پنداشتیم. حال آنکه به سبب نافرمانی‌های ما بدنش سوراخ شد، و به جهت تقصیرهای ما لِه گشت؛ تأدیبی که ما را سلامتی بخشید بر او آمد، و به زخم‌های او ما شفا می‌یابیم.»

سه) «اکنون پدر او، آن نهر مقدس مشارکت محبت‌آمیز که تا آن زمان در همۀ زندگی زمینی او جاری بود را خشک کرد… ما نیز آن را از دست می‌دهیم، اما وقتی تجربۀ لذت‌بخش مشارکت آسمانی را از دست می‌دهیم، سقوط می‌کنیم؛ این فقدان کشنده است: و این دریا برای خداوند ما عیسی‌مسیح خشک شد منظورم دریای مشارکت با خدای بی‌پایان است.» (اسپرجن)

چهار) می‌توان پاسخ به این سؤال عیسی را تصور کنیم: چرا؟ «زیرا پسرم، تو انتخاب شدی که در جایگاه گناهکاران محکوم بایستی. تو هرگز گناه را نشناختی، تو قربانی ابدی گذراندی تا گناه شوی و خشم عدالت من نسبت به گناه و گناهکاران را دریافت کردی. تو این کار را به‌خاطر محبت عظیم خودت و به‌خاطر محبت عظیم من انجام دادی.» آنگاه ممکن بود پدر، نگاهی اجمالی از گوشه‌ای از پاداش کار پسر را به او نشان داده باشد -‌انبوهی از مردم قومش که ردای پارسایی بر تن دارند و در خیابان‌های طلایی آسمان حضور دارند، «همگی آنها ستایش منجی خود را می‌سرودند، همۀ آنها نام یهوه و بره را می‌خواندند؛ و این بخشی از پاسخ به این پرسش بود.» (اسپرجن)

پنج) شناختن این عذاب پسر خدا بر روی صلیب باید بر روی طرز نگاه ما به گناه تأثیر داشته باشد. «ای آقایان، اگر برادر عزیزی داشتم که به قتل رسیده است، ولی من برای چاقویی که به خون او آغشته بود، ارزش قائل می‌شدم آنگاه درمورد من چه فکری می‌کردید؟ اگر با آن قاتل دوست می‌شدم و هر روز با قاتلی که بر قلب برادرم خنجر فرو کرده بود معاشرت می‌کردم، چه؟ به یقین من هم شریک جرم محسوب می‌شدم! گناه، عیسی را به قتل رساند. آیا شما با آن دوست خواهید بود؟ گناه، قلب خدای مجسم را سوراخ کرد؛ آیا می‌توانید آن را دوست داشته باشید؟» (اسپرجن)

د. ایلیا را می‌خوانَد: متأسفانه عیسی تا آن پایان تلخ، مورد تمسخر و سوءتفاهم قرار گرفت. این تماشاچیان همۀ این وقایع را به‌عنوان یک مورد آزمایشی در نظر داشتند که ببینند ایلیا واقعاً می‌آید.

یک) هنگامی که عیسی بر صلیب آویزان شد، شنوندگانش سخن او را اشتباه متوجه شدند. او گفت «ایلی، ایلی، لَمّا سَبَقْتَنی؟» آنها نه تنها چیزی که شنیدند را اشتباه درک کردند، (عیسی گفت ایلی و نه ایلیا)، بلکه فقط یک کلمه از چیزی که گفت را شنیدند. این امر درمورد شاگردان حقیقی عیسی صدق نخواهد کرد؛ ما نه تنها کلمه به کلمۀ حرف‌های عیسی را می‌شنویم، بلکه هر کلامی که از دهان خدا خارج می‌شود را درک می‌کنیم.

دو) یکی از اولین چیزهایی که درمورد عیسی می‌دانیم این بود که او مورد سوءتفاهم یا سوءبرداشت قرار گرفت. وقتی یوسف و مریم او را در اورشلیم جا گذاشتند، درک نکردند که او باید به کار پدر مشغول باشد. اکنون در پایان زندگی زمینی‌اش بر روی صلیب نیز مورد سوءتفاهم قرار گرفت.

سه) عیسی می‌دانست که سوءِبرداشت از انگیزه‌هایش چگونه است. او مردم را شفا می‌داد و مردم می‌گفتند به قوت شیطان چنین کرده. به گناهکاران رسیدگی می‌کرد و مردم او را میگسار صدا می‌زدند. گاهی از انگیزه‌های شاگردان عیسی نیز سوءبرداشت می‌شود.

چهار) عیسی می‌دانست که سوءِبرداشت از سخنانش چگونه است. او گفت «این معبد را خراب کنید و در سه روز دوباره آن را بنا خواهم کرد» بدون شک او به بدن خود اشاره داشت. با این‌حال مردم اصرار داشتند که بگویند او عیناً درمورد معبد اورشلیم سخن گفت. در زمانی دیگر او می‌دانست ایلعازر مرده است، اما به دیگران گفت او خوابیده است. آنها از سخن او سوء‌برداشت کردند و فکر کردند منظورش این است که ایلعازر به خواب بیشتری احتیاج دارد. گاهی از سخنان شاگردان عیسی نیز سوءِبرداشت می‌شود.

پنج) عیسی می‌دانست چگونه از سکوتش سوءبرداشت می‌شود. وقتی اولین بار در حضور پیلاتس ایستاد، پیلاتس او را نزد هیرودیس فرستاد. وقتی هیرودیس از او سؤال کرد، او هیچ سخنی نگفت. هیرودیس سکوت او را اشتباه به‌عنوان ضعف و ناتوانی درک کرد. هیرودیس نسبت به قدرت و عظمت سکوت عیسی کور بود. گاهی اوقات سکوتِ شاگردان عیسی نیز اشتباه درک می‌شود.

۳. آیهٔ (۵۰) مرگ عیسی.

عیسی بار دیگر به بانگ بلند فریادی برآورد و روح خود را تسلیم نمود.

الف. عیسی بار دیگر به بانگ بلند فریادی برآورد: بیشتر قربانیان صلیب ساعات پایانی خود را قبل از مرگ در خستگی و ناآگاهی کامل به سرمی‌بردند. اما عیسی مانند آنان نبود. اگرچه بسیار شکنجه و ضعیف شده بود، اما تا لحظۀ قبل از مرگش، کاملاً هشیار و قادر بودکه به‌درستی سخن بگوید.

یک) «پدران کلیسا این فریاد بلند را به‌عنوان دلیلی درنظر گرفتند که عیسی به‌طور داوطلبانه مُرد، مرگش از خستگی جسمانی نبود. اما برخی مفسرین مدرن این فریاد بلند را به‌عنوان سخنی از شخصی با قلبی پاره که در حال مرگ است در نظر گرفتند.» (بروس)

دو) یوحنا ۳۰:۱۹ به ما می‌گوید عیسی گفت «تمام شد» که این جمله در یونانی باستان فقط یک کلمه بود – tetelestai,به معنی «به‌طور کامل پرداخت شد.» این فریاد یک شخص برنده است، زیرا عیسی قرض گناهی که ما مقروض بودیم را به‌طور کامل پرداخت کرد و هدف نهایی صلیب را تمام کرد.

ب. و روح خود را تسلیم نمود: هیچ‌کس زندگی عیسی را از او نگرفت. عیسی بر خلاف هر انسان دیگری، روح خود را تسلیم نمود. مرگ بر پسر بی‌گناه خدا هیچ قدرت عادلانه‌ای نداشت. او در جایگاه گناهکاران ایستاد، ولی خود هرگز گناهکار نبود یا گناهکار نشد. بنابراین او نمی‌توانست بمیرد مگر آنکه خودش روح خود را تسلیم نماید.

یک) همان‌طور که عیسی گفت: «پدر، مرا از این رو دوست می‌دارد که من جان خود را می‌نهم تا آن را بازستانم. هیچ‌کس آن را از من نمی‌گیرد، بلکه من به میل خود آن را می‌دهم. اختیار دارم آن را بدهم و اختیار دارم آن را بازستانم. این حکم را از پدر خود یافته‌ام.» (یوحنا ۱۷:۱۰-۱۸)

دو) «هر انسانی از آنجایی که سقوط کرده است نه تنها مرگ بر او قدرت دارد، بلکه سزاوار مرگ نیز هست به همین روی همه بشر به‌خاطر گناه، مُرده‌اند. عیسی‌مسیح بدون گناه متولد شد و هرگز گناه نکرد، پس نمی‌توانست بمیرد، به همین دلیل می‌توان او را به‌طور طبیعی و به‌درستی جاودانه دانست.» (کلارک)

سه) «او جان خود را داد، زیرا این‌طور اراده کرد، وقتی او اراده کرد پس به انجامش رسانید.» (آگوستین)

۴. آیات (۵۱-۵۶) نتایج آنی مرگ عیسی

در همان دم، پردۀ معبد از بالا تا پایین دو پاره شد. زمین لرزید و سنگ‌ها شکافته گردید. قبرها گشوده شد و بدن‌های بسیاری از مقدسین که آرَمیده بودند، برخاستند. آنها از قبرها به در آمدند و پس از رستاخیز عیسی، به شهر مقدّس رفتند و خود را به شمار بسیاری از مردم نمایان ساختند. چون فرماندۀ سربازان و نفراتش که مأمور نگهبانی از عیسی بودند، زمین‌لرزه و همۀ این رویدادها را مشاهده کردند، سخت هراسان شده، گفتند: «براستی او پسر خدا بود. بسیاری از زنان نیز در آنجا حضور داشتند و از دور نظاره می‌کردند. آنان از جلیل از پی عیسی روانه شده بودند تا او را خدمت کنند. در میان آنها مریم مَجدَلیّه و مریم مادر یعقوب و یوسف، و نیز مادر پسران زِبِدی بودند.

الف. پردۀ معبد از بالا تا پایین دو پاره شد: این پرده، قدس را از قدس‌الاقداس معبد جدا ساخته بود. این جدایی بیانگر جدایی انسان و خدا بود. شایان توجه است که این پرده از بالا تا پایین پاره شد و خدا آن را پاره کرد.

یک) «معبد که گویی از قتل وحشیانۀ خداوند خود شوک شده بود، جامۀ خود را درید، مانند کسی که از جنایتی هولناک، وحشت زده شده باشد.» (اسپرجن)

دو) اعمال ۷:۶ می‌گوید در دوران کلیسای اولیه، «جمعی کثیر از کاهنان نیز مطیع ایمان شدند» شاید این پاره شدن پردۀ هیکل برای آنها بیانگر عظمت کار عیسی بود. احتمالاً چگونگی پاره شدن پردۀ هیکل به آگاهی همگان رسید.

سه) «این پارگی کوچک نبود، بلکه از بالا تا پایین بود و به آن طریق راه ورودی برای عظیم‌ترین گناهکاران به داخل باز شد. اگر فقط یک سوراخ کوچک ایجاد شده بود، تنها خطاکاران کوچک می‌توانستند داخل شوند، اما این چه رحمت عظیمی است که پرده از وسط پاره شد، از بالا تا پایین؛ تا رئیس گناهکاران نیز داخل شود.» (اسپرجن)

ب. زمین لرزید و سنگ‌ها شکافته گردید: طبیعت با مرگ پسر خدا لرزید.

یک) «دل بشر به فریادهای دردناک منجی که در حال مرگ بود، پاسخی نداد، اما سنگ‌ها پاسخ دادند: سنگ‌ها لرزیدند. او برای سنگ‌ها جان خود را نداد، اما با این‌حال سنگ‌ها نرم‌تر از دل مردمی بودند که او خون خود را برای آنها ریخت.» (اسپرجن)

دو) احتمالاً میان انتهای متی ۵۱:۲۷ و آغاز متی ۵۲:۲۷ فاصله و شکافی وجود داشت. قرار نیست تصور کنیم در مدت زمان مصلوب شدن عیسی که زمین‌لرزه رخ داد و سنگ‌ها شکافته شدند، قبر برخی از مقدسین نیز باز شد تا آنها سه روز در قبرهای گشوده منتظر بمانند و پس از رستاخیز عیسی از قبرها بیرون آیند. بهتر است این‌طور درک کنیم که متی قصد داشت به ما بگوید آن زمین‌لرزه در همان روزی رخ داد که عیسی مصلوب شد. سپس در روزی که او رستاخیز یافت، نور و شکوه حیات جدید به‌قدری عظیم بود که برخی از پارسایان مرده را زنده کرد.

ج. قبرها گشوده شد و بدن‌های بسیاری از مقدسین که آرَمیده بودند، برخاستند: این یکی از عجیب‌ترین متون در انجیل متی است. ما درمورد این واقعه نمی‌توانیم از منبع دیگر چیزی دریابیم و متی نیز چیز زیادی درمورد آن نمی‌گوید. پس درحقیقت همه‌چیز را درمورد آن نمی‌دانیم، اما ظاهراً این مقدسین که زنده شده بودند، یک بار دیگر مُردند زیرا آنها به همان مفهومی که ایلعازر زنده شده بود، از مردگان برخاستند -نه برای زندگی رستاخیز یافته، بلکه برای دوباره مُردن.

یک) آنها برخاستند «نه برای گفتگو کردن دوباره با مردم، آن‌طور که در گذشته بودند، بلکه برای همراهی با مسیح که آنها را از بهشت برخیزانید، تا مانند بسیاری از مستندات دیدنی بیانگر قدرت حیات‌بخش مسیح باشند.» (ترپ)

دو) «این اولین معجزات انجام شده در ارتباط با مرگ مسیح، نمونه‌ای از شگفتی‌های روحانی بود که تا زمان بازگشت مسیح ادامه خواهد یافت -دل‌های سنگی می‌لرزند، قبر گناه گشوده می‌شود، آنانی که در گناه و خطا مُرده‌اند و در مقبره‌های شهوت و شرارت دفن شده‌اند، زنده می‌شوند و از میان مردگان برمی‌خیزند و به شهر مقدس اورشلیم جدید وارد می‌شوند.» (اسپرجن)

د. براستی او پسر خدا بود: صحنۀ مصلوب شدن عیسی به‌قدری تأثیرگذار بود که حتی فرماندۀ رومی سختدل اعتراف کرد، براستی او پسر خدا بود. این شخص شاید مرگ صدها تن دیگر توسط صلیب را نظاره کرده بود، اما می‌دانست درمورد عیسی به یقین چیز خاصی وجود داشت.

یک) او پسر خدا بود: تنها چیز اشتباه در کلام او زمان فعلی بود که به کار برده بود؛ عیسی پسر خدا است. به نظر می‌رسد فرماندۀ رومی تصور کرد او دیگر پسر خدا نیست.

دو) «برخی تصور می‌کنند این سربازان که عیسی را شکنجه کردند در حقیقت با معجزاتی که دیدند ایمان آوردند، مطابق آنچه عیسی برای آنها دعا کرد، لوقا ۳۴:۲۳.» (ترپ)

ه‍. بسیاری از زنان نیز در آنجا حضور داشتند و از دور نظاره می‌کردند. آنان از جلیل از پی عیسی روانه شده بودند تا او را خدمت کنند: عیسی نه تنها بر مردان سختدل و خشنی مانند افسر رومی تأثیر گذاشت، بلکه بر زنان نیز تأثیر گذاشت، حتی زنانی مانند مریم مجدلیه (او قبلاً زن دیوزدۀ جلیلی بود که به عیسی ایمان آورده بود، مطابق لوقا ۲:۸)

یک) بسیاری از زنان: «این زنان نسبت به شاگردانی که وعده داده بودند با عیسی بمیرند و هرگز ترکش نکنند، دلیری و دلبستگی محبت‌آمیزتری به خداوند و استاد خود داشتند، تا ابد درورد بر آنها.» (کلارک)

دو( به کسانی که پای صلیب بودند فکر کنید.

·            مردان و زنان.

·            یهودیان و غیریهودیان.

·            دولتمند و فقیر.

·            افراد سطح بالا و افراد سطح پایین.

·            مذهبی و غیرمذهبی.

·            محکوم و بی‌گناه.

·            دشمنان و دوستان عیسی.

·            ظالمان و مظلومان.

·            ماتمیان و تمسخرکنندگان.

·            با سواد و بی‌سواد.

·            متعصب و بی‌تفاوت.

·            نژادهای متفاوت، ملّیت‌های گوناگون، زبان‌های مختلف، فرهنگ‌های متفاوت.

سه) «آن جمعیت گوناگون به یقین یک نبوت بود. انسان‌ها در هر شرایطی که بودند و از هر نوعی که بودند، توسط صلیب جذب و یکجا جمع شدند.» (مورگان)

تدفین عیسی.

۱.آیات (۵۷-۶۱) یوسف اهل رامه، عیسی را در مقبرۀ خودش نهاد.

هنگام غروب، مردی ثروتمند از اهالی رامَه، یوسف نام، که خودْ شاگرد عیسی شده بود، نزد پیلاتُس رفت و جسد عیسی را طلب کرد. پیلاتُس دستور داد به وی بدهند. یوسف جسد را برداشته، در کتانی پاک پیچید و در مقبره‌ای تازه که برای خود در صخره تراشیده بود، نهاد و سنگی بزرگ جلو دهانۀ مقبره غلتانید و رفت. مریمِ مَجدَلیّه و آن مریم دیگر در آنجا مقابل مقبره نشسته بودند.

الف. نزد پیلاتُس رفت و جسد عیسی را طلب کرد: مرسوم بود که اجساد قربانیان بر بالای صلیب واگذاشته شوند تا توسط حیوانات وحشی دریده و خورده شوند. اما یهودیان نمی‌خواستند چنین صحنۀ وحشتناکی در ایام پِسَخ دیده شود، رومی‌ها برای تدفین صحیح افراد اعدام شده، جسد آنها را به خویشان و آشنایان آنها می‌دادند.

ب. یوسف جسد را برداشته، در کتانی پاک پیچید: یوسف مراسم تدفین آن زمان را به‌جای آورد -با توجه به اینکه آنها زمان کمی داشتند، زیرا شَبّات نزدیک بود، او بهترین کاری که می‌توانست را انجام داد. (لوقا ۲۳:۵۴)

 

ج. در مقبره‌ای تازه که برای خود در صخره تراشیده بود، نهاد: او از یک باکره به این جهان آمد؛ او از یک قبر دست نخورده دوباره به این جهان بازگشت. هیچ جسد دیگری در آن قبر گذاشته نشده بود. وقتی او از آن قبر بیرون آمد و قبر خالی شد، امکان نداشت که آنها شک کنند کدام جسد بیرون آمده است.

یک) «این قبری جدید بود که قبلاً در آن هیچ جسدی نهاده نشده بود، بنابراین وقتی او از قبر بیرون آمد بی‌شک جسد دیگری برنخاسته بود و نمی‌توان تصور کرد که از طریق لمس کردن استخوان‌های نبی پیشین، زنده شده باشد، گویی او در قبر الیشع دفن شده باشد.» (اسپرجن)  

د. سنگی بزرگ جلو دهانۀ مقبره غلتانید:  این روش مرسوم برای مُهر‌وموم کردن مقبره‌های گران‌قمیت بود. مرد ثروتمندی مانند یوسف اهل رامه احتمالاً مقبره‌ای تراشیده شده در صخره داشت؛ این مقبره در باغی نزدیک محل صلیب بود (یوحنا ۴۱:۱۹). این مقبره به‌طور معمول ورودی کوچک داشت و شاید یک یا چندین جایگاه داشت که معمولاً بعد از اینکه اجساد را با ادویه‌ها، ضمادها و پارچه‌های کتان مومیایی کردند، در آنجا قرار می‌دادند. مرسوم بود یهودیان این اجساد را برای چند سال در همانجا می‌گذاشتند تا پوسیده شوند و فقط استخوان‌ها باقی بماند و سپس استخوان‌ها را در یک جعبۀ سنگی کوچکی قرار می‌دادند. این جعبه با بقایای سایر اعضای خانواده در مقبره باقی می‌ماند.

یک) در ورودی مقبره از یک سنگ گِرد و سنگین ساخته شده بود که در یک شیار قرار داشت در کانالی غلطانیده می‌شد، بنابراین جابجا کردن آن امکان نداشت مگر اینکه چند مرد قدرتمند با هم آن را جابجا کنند. این کار برای اطمینان از اینکه کسی نتواند به بقایای اجساد دسترسی داشته باشد، انجام می‌شد.

دو) سنگی بزرگ جلو دهانۀ مقبره غلتانید: «روشی مرسوم برای بستن در مقبره بود؛ یهودیان این سنگ را golal، غلطک می‌نامیدند.» (بروس)

 

سه) یوحنا ۴۱:۱۹ به‌طور خاص می‌گوید مقبرۀ یوسف اهل رامه که عیسی در آن نهاده شد، نزدیک مکان صلیب بود (و هر دو مکان پیشنهادی برای مرگ و رستاخیز عیسی این را ثابت می‌کند). یوسف احتمالاً مایل نبود ارزش مقبرۀ خانوادگی‌اش پایین بیاید، زیرا رومیان تصمیم گرفته بودند افراد را در نزدیکی آن مصلوب کنند -با این‌حال این امر به ما خاطرنشان می‌کند که در نقشه‌های خدا، صلیب و قدرت رستاخیز همیشه به‌طور دائم و بسیار نزدیک به هم مرتبط هستند.

چهار) مقبره‌های این چنینی بسیار گران بودند. یوسف اهل رامه با هدیه کردن آن مقبره دست به فداکاری تمام عیاری زد، اما عیسی فقط چند روز از آن استفاده کرد!

۲. آیات (۶۲-۶۶) مقبره مهر‌و‌موم شد و نگهبانان بر آن قرار داده شد.

روز بعد، که پس از ’روز تهیه‘ بود، سران کاهنان و فَریسیان نزد پیلاتُس گرد آمده، گفتند: «سرورا! به یاد داریم که آن گمراه‌کننده وقتی زنده بود، می‌گفت، ”پس از سه روز بر خواهم خاست.“ پس فرمان بده مقبره را تا روز سوّم نگهبانی کنند، مبادا شاگردان او آمده، جسد را بدزدند و به مردم بگویند که او از مردگان برخاسته است، که در آن صورت، این فریب آخر از فریب اوّل بدتر خواهد بود.» پیلاتُس پاسخ داد: «شما خود نگهبانان دارید. بروید و آن را چنانکه صلاح می‌دانید، حفاظت کنید.» پس رفتند و سنگ مقبره را مُهر و موم کردند و نگهبانانی در آنجا گماشتند تا از مقبره حفاظت کنند.

الف. سرورا: این رهبران مذهبی به پیلاتس لقبی از احترام و هیبت می‌دادند، اما روز قبل شاه شاهان را رد کردند. آنها عیسی را در ملاءعام مسخره و تحقیر کردند در حالی‌که پیلاتس را تکریم نمودند.

یک) روز بعد: «باید منظور این باشد که سران کاهنان و فریسیان در روز شَبّات نزد پیلاتس رفته و از او درخواست کردند. اگر آنها چنین کرده باشند، واضح است که به‌طور علنی شریعت شَبّات را شکستند.» (بارکلی)

 

ب. به یاد داریم که آن گمراه‌کننده… می‌گفت، پس از سه روز بر خواهم خاست: به‌طور کنایه‌آمیزی دشمنان عیسی وعدۀ رستاخیز او را بهتر از شاگردانش به یاد داشتند.

ج. وقتی زنده بود: دشمنان عیسی با این گفته تأیید کردند که عیسی مُرده است. آنها «نظریۀ بیهوشی» را قبول نداشتند؛ این نظریه بیان می‌کند عیسی هرگز نمُرد و فقط روی صلیب بیهوش شد و به‌طور شگفت‌انگیزی در قبر احیا شد و همچنین رستاخیز را انکار می‌کند.

یک) نامۀ طنزآمیزی به سردبیر یک مجلۀ مسیحی «نظریۀ بیهوشی» را به دقت بررسی می‌کند:

ایتایکوس عزیز: واعظ ما می‌گفت، در روز عید پاک، عیسی فقط بر روی صلیب بیهوش شده بود و شاگردانش از او پرستاری کردند تا سلامتی خود را بازیافت. تو چه فکر می‌کنی؟ ارادتمند، بیویلدِرد.

بیویلدِرد عزیز، به واعظ خود ۳۹ ضربۀ شلاق بزن، او را بر صلیب میخکوب کن و برای ۶ ساعت زیر آفتاب رهایش کن و سپس نیزه در پهلویش فرو کن، او را تدهین کن و سپس در قبری بدون هوا به مدت ۳۶ ساعت قرار بده و ببین چه می‌شود.

ارادتمند، ایتایکوس.

د. مبادا شاگردان او آمده، جسد را بدزدند: آنها نمی‌توانستند از شاگردان او ترسیده باشند، زیرا می‌دانستند آنها ترسیده و مخفی شده بودند. آنها می‌دانستند شاگردان او از همان صحنۀ صلیب گریخته بودند. منابع آگاه و خبرچینان آنان به آنها خبر داده بودند که شاگردان فرار کرده‌اند. درحقیقت آنها از قدرت عیسی می‌ترسیدند.

یک) بعد از همۀ اینها، به این کلمات دقت کنید: بگویند که او از مردگان برخاسته است. اگر قرار بود چنین چیزی رخ دهد، چرا فقط به شاگردان نگویند «خب، پس عیسی کجاست؟ بدن به ظاهر زندۀ خداوند خود را به ما نشان دهید!» آنها می‌‌دانستند ربودن جسد عیسی برای شاگردان هیچ فایده‌ای ندارد، زیرا نمی‌توانستند جسد مُرده را نشان دهند و وانمود کنند زنده است. این هیچ‌چیزی را ثابت نمی‌کرد. چیزی که آنها واقعاً از آن می‌ترسیدند، قدرت رستاخیز عیسی بود.

دو) ناراحت‌کننده است که رهبران مذهبی از قدرت رستاخیز عیسی می‌ترسیدند، اما خوب است که حداقل آن را باور داشتند. صبح روز شنبه، سران کاهنان و فریسیان رستاخیز عیسی را بهتر از شاگردان موعظه کردند.

سه) «ژوستین می‌گوید چنین داستان‌هایی هنوز در اواسط قرن دوم به‌شکلی فعال منتشر می‌شد (دیالوگ ۱۰۸). حقیقت چنین تبلیغاتی به نوعی در خود اعلام می‌کند که نمی‌توان واقعۀ مقبرهٔ خالی را انکار کرد؛ چیزی که مورد سؤال بود این بود که چطور این واقعه رخ داد.» (فرانس)                                                

ه‍. پس فرمان بده مقبره را تا روز سوّم نگهبانی کنند… شما خود نگهبانان دارید… آن را چنانکه صلاح می‌دانید، حفاظت کنید: این امر نشان می‌دهد که هم رهبران یهودی و هم رومیان می‌دانستند این قبر به حفاظت نیاز دارد و تا جایی که نیاز بود آنجا را تحت نظارت قرار دادند. این میزان از حفاظت به‌سادگی شهادت عظیم‌تری از معجزۀ رستاخیز را بیان می‌کند. اگر قبر عیسی تحت نظر قرار نمی‌گرفت، ممکن بود کسی ادعا کند شخص و یا اشخاص ناشناسی جسد عیسی را ربودند و آنگاه به‌سختی می‌شد چنین ادعایی را انکار کرد. اما از آنجایی که قبر به‌شدت تحت حفاظت بود، می‌توان یقین داشت که جسد او دزدیده نشد.

یک) شما خود نگهبانان دارید: این وعدۀ پیلاتس برای مهیا کردن محافظ رومی بود. «به نظر نمی‌رسد که یهودیان برای استقرار محافظین خود به اجازۀ پیلاتس نیاز داشتند. به‌علاوه کلمۀ نگهبان (در عهدجدید منحصربفرد است) و آوانویسی کلمۀ لاتین custodia است. بنابراین بیشتر به نظر می‌رسد از ارتش پیلاتس استفاده شد؛ رهبران یهود خواستار بیشترین حد نظارت و حفاظت بودند.» (فرانس)

 

دو) «مردان بیهوده! گویی همان قدرتی که برای رستاخیز و زنده کردن این مُرده نیاز بود، قادر نبود آن سنگ را جابجا کند و امنیتی که آنان برقرار کرده بودند را بشکند، اما بجای آنکه تلاش و حفاظت بسیار آنان مانع رستاخیز عیسی شود، حقیقت رستاخیز عیسی را برای همۀ جهان تأیید کردند.» (پول)

و. سنگ مقبره را مُهروموم کردند و نگهبانانی در آنجا گماشتند: این توصیف، میزان امنیت مقبرۀ عیسی را نشان می‌دهد.

یک) مقبره با یک سنگ محافظت شد که مانعی مادی بود. این سنگ‌ها بسیار بزرگ بودند و در یک کانال شیب‌دار قرار داده می‌شدند. این سنگ مانع واقعی بود. برای اطمینان، چنین امکانی وجود نداشت که این سنگ از درون غلطانده شود. به‌علاوه آنها باید با هم تلاش می‌کردند تا بتوانند آن سنگ را کنار بزنند و چنین چیزی بعید به نظر می‌رسد.

دو) مقبره با مهر‌و‌موم محافظت می‌شد که مانع اقتدار انسانی بود. این مُهروموم طنابی بود که از عرض، سنگ ورودی قبر را می‌پوشاند. در هر دو طرف در ورودی، تکه‌ای موم وجود داشت که طناب دور سنگ را نگه می‌داشت. تکان دادن سنگ بدون شکستن مهر و موم امکان‌پذیر نبود. مهم بود که نگهبانان شاهد مهر و موم شدن باشند، زیرا آنها مسئول هرچه مهروموم می‌شد، بودند. این نگهبانان رومی وقتی سنگ مهروموم می‌شد، باید با‌دقت آن را نظاره می‌کردند، زیرا می‌دانستند اگر قصوری رخ دهد، شغلشان و حتی شاید زندگی‌شان به خطر بیافتد. این مهروموم رومی حاوی اقتدار قانونی و چیزی بیش از یک نوار زرد امروزی بود که ورود به صحنۀ جرم را ممنوع می‌کرد. شکستن مهر و موم رومی، سرپیچی از اقتدار رومی بود. آن سنگ با اقتدر امپراتور حفاظت شده بود.

سه) مقبره با نگهبان محافظت شد که مانع قوت انسانی بود. به‌طور معمول نگهبانی رومی، شامل چهار سرباز بود. دو تن از آنان وقتی آن دو تن دیگر خواب بودند، نگهبانی می‌دادند. ممکن است این نگهبانی شامل سربازان بیشتری بوده باشد. این سربازان به‌طور کامل مسلح بودند -شمشیر، سپر، نیزه، خنجر و زره. باید به یاد داشته باشیم اینها سربازان رومی بودند و به عیسی و شریعت یهود و آداب و رسوم اهمیتی نمی‌دادند. آنها خوانده شده بودند تا از قبر یک مجرم محافظت کنند. برای آنها تنها چیز مقدس در این قبر، مهر‌و‌موم رومی بود، زیرا اگر شکسته می‌شد، آنها شغل خود را از دست می‌دادند و حتی ممکن بود اعدام شوند. آن سربازان به اندازه‌ای کافی بی‌رحم بودند که بر سر لباس‌های یک شخص در حال مرگ قمار کردند، از آن دسته افرادی نبودند که توسط شاگردان متزلزل فریب بخورند و یا با خوابیدن بر سر پست، جان خود را به خطر بیاندازند.

چهار) هیچ‌یک از این موانع مهم نبودند. همۀ آنها در برابر او کنار می‌روند!

·            موانع مادی در برابر عیسای قیام کرده،ایستادگی نمی‌کنند. 

·            اقتدار انسانی در برابر عیسای قیام کرده، ایستادگی نمی‌کند.

·            قوت انسانی در برابر عیسای قیام کرده، ایستادگی نمی‌کند.