فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!
متی باب ۲۱- شروع هفتۀ آخر عیسی
ورود ظفرمندانه
۱. آیات (۱-۶) عیسی درمورد آمادهسازی ورود ظفرمندانه خویش به اورشلیم، به شاگردانش دستوراتی داد.
چون به اورشلیم نزدیک شدند و به بِیتفاجی در دامنۀ کوه زیتون رسیدند، عیسی دو تن از شاگردان خود را فرستاده، به آنان فرمود: «به دهکدهای که پیش روی شماست، بروید. بهمحض ورود، الاغی را با کُرهاش بسته خواهید یافت. آنها را باز کنید و نزد من آورید. اگر کسی سخنی به شما گفت، بگویید: ”خداوند بدانها نیاز دارد،“ و او بیدرنگ آنها را خواهد فرستاد.» این امر واقع شد تا آنچه نبی گفته بود تحقق یابد که:
«به دختر صَهیون گویید،
فروتن و سوار بر الاغ،
بر کُرّۀ الاغ.“»
آن دو شاگرد رفتند و طبق فرمان عیسی عمل کردند.
الف. چون به اورشلیم نزدیک شدند: عیسی میدانست رهبران مذهبی قصد دارند او را دستگیر و محکوم کنند و مورد تمسخر قرار دهند و تازیانه بزنند و سپس او را تسلیم رومیان کنند تا مصلوبش کنند (متی ۱۹:۲۰). با این وجود او نه تنها این دلیری را داشت که وارد اورشلیم شود، بلکه تا جایی که توانست به شکل علنی به آن شهر درآمد. این امر با الگوی قبلی ممانعت برای خدمات علنی در تضاد بود.
یک) اگر عیسی عمداً اشتیاق عمومی را برای خودش و اعتبارش بهعنوان مسیح سرکوب نکرده بود، اگر عیسی چنین خواستهای میداشت، آنگاه چنین اتفاقی مدتها قبل بارها و بارها رخ میداد.
دو) «عیسی نمیتوانست لحظۀ دگرگونکنندهتری را انتخاب کند. او وارد شهری شد که مردم با انتظارات مذهبی منتظر او بودند.» (بارکلی)
سه) «تشویق جمعیت امری بود که هرگز برنامهریزی نشده بود، این اتفاقات در هر شرایطی رخ میدادند. اما سوار شدن بر کره الاغ از آنجایی که برنامهریزی شده بود، میتوانست فقط یک نشانه باشد، عملی عمدی و خودافشاگر… مخفیکاری از میان برداشته شد.» (کارسون)
ب. الاغی را با کُرهاش بسته خواهید یافت: عیسی قرار بود سوار بر حیوان جوانتر یعنی کره الاغ شود. او به شاگردان گفت چطور این حیوانات را خواهند یافت و به آنها دستور داد که هر دو حیوان را با خودشان بیاورند.
یک) متن عبری زکریا ۹ به یک حیوان اشاره میکند، نه به دو حیوان. «اگر فرض کنیم که متی زبان عبری را متوجه میشد، این نقل قول، تأیید میکند که عیسی سوار بر کره الاغ شد، نه بر مادر آن. مرقس و لوقا میگویند این حیوان بهقدری جوان بود که قبلاً کسی هرگز بر آن سوار نشده بود. در میان جمعیت هیجانزده، حیوانی دستنخورده زیر دستان مسیح موعود که طبیعت را کنترل میکند، آرام میماند.» (کارسون)
دو) «مرقس به ما میگوید که کسی هرگز بر این کره الاغ سوار نشده بود (مرقس ۲:۱۱)، پس عیسی محتاطانه عمل میکند و مادر کره الاغ را نیز میآورد تا در میان آن جمعیت پر سروصدا، کره الاغ اطمینان خاطر داشته باشد.» (فرانس)
سه) «بدانها نیاز دارد: او به دلیل خستگی به آنها نیاز نداشت: او که پیاده از جلیل تا بیت عنیا سفر کرده بود، میتوانست ۲ مایل (۳.۲ کیلومتر) دیگر نیز طی کند. اما او باید همانطور که در زکریا ۹:۹ نبوت شده بود، وارد اورشلیم شود.» (پول)
چهار) «چه ترکیبی از کلمات مفرد را اینجا میبینیم: خداوند، نیاز دارد! عیسی بدون اینکه ماهیت قادر مطلق خود را کنار بگذارد، ماهیتی سرشار از نیاز بر خود گرفت؛ اما با وجود این که در نیاز بود، میتوانست به زیردستان خود فرمان دهد و اموال آنها را بستاند.» (اسپرجن)
ج. این امر واقع شد تا آنچه نبی گفته بود تحقق یابد: عیسی بهطور واضح نبوتها را تحقق بخشید، مخصوصاً نبوت هفتاد هفتۀ دانیال نبی که بسیاری بر این باور هستند عیسی دقیقاً در همان روز با ورود ظفرمندانۀ خود این نبوت را تحقق بخشید (دانیال ۲۷-۲۴:۹).
یک) «شاید متی این آیات را از زبان عیسی نقل کرده باشد.» (کارسون)
د. هان پادشاهت نزد تو میآید فروتن و سوار بر الاغ، بر کُرّۀ الاغ: عیسی فروتنانه وارد اورشلیم شد، اما با اینحال همچنان عظمت خود را داشت. او بهجای اینکه بهعنوان یک ژنرال فاتح، سوار بر اسب بیاید، بر کره الاغ سوار شد، همانطور که برای حاکمین مرسوم بود. او بهعنوان پادشاه صلح وارد اورشلیم شد.
یک) «الاغها حیواناتی باستانی بودند که بزرگان بر آنها سوار میشدند، داوران ۱۰:۴، ۱۴:۱۲. اما بعد از سلیمان، یهودیان نژادی از اسبها را به کار گرفتند؛ بنابراین از آن به بعد فقط افراد فقیر سوار بر الاغ میشدند و اغلب نیز برای بارکشی از آن استفاده میکردند.» (پول)
دو) «بنابراین برای آنانی که با چشمان خود میدیدند، عیسی نه تنها مسیح بودنِ خود و تحقق وعدههای کتبمقدس را اعلام کرد، سیاق محبتآمیز خود نسبت به آن شهر را نشان داد.» (کارسون)
سه) «این ورود به اورشلیم بهعنوان ظفر مسیح شناخته شد. درحقیقت این ورود، ظفر فروتنی بر غرور و بزرگی دنیا، ظفر فقر بر توانگری، ظفر ملایمت و حلم بر خشم و تکبر بود.» (کلارک)
۲. آیات (۷-۱۱) عیسی بهعنوان مسیح ستایش و تمجید شد.
آنان الاغ و کُرّهاش را آوردند و رداهای خود را بر آنها افکندند و او بر رداها نشست. جمعیت انبوهی نیز رداهای خود را بر سر راه گستردند و عدهای نیز شاخههای درختان را بریده، در راه میگستردند. جمعیتی که پیشاپیش او میرفتند و گروهی که از پس او میآمدند، فریادکنان میگفتند:
«هوشیعانا بر پسر داوود!»
«مبارک است آنکه به نام خداوند میآید!»
«هوشیعانا در عرش برین!»
چون او وارد اورشلیم شد، شور و شوق همۀ شهر را فرا گرفت. مردم میپرسیدند: «این کیست؟» و آن جماعت پاسخ میدادند: «این است عیسای پیامبر، از ناصرۀ جلیل!
الف. رداهای خود را بر آنها افکندند… نیز رداهای خود را بر سر راه گستردند و عدهای نیز شاخههای درختان را بریده، در راه میگستردند: همۀ اینها برای تجلیل از عیسی بهعنوان یک شخص بزرگ و فاتح که در زمان پِسَخ وارد اورشلیم شد، انجام شدند.
یک) وایزْمَن درمورد گستراندن جامهها برای ییهو در دوم پادشاهان ۱۳:۹ میگوید: «پهنکردن رداها به مفهوم به رسمیت شناختهشدن، وفاداری و وعدۀ حمایت بود.» وایزْمَن
دو) «حملکردن برگها و شاخههای نخل نماد پیروزی و موفقیت بود. رجوع کنید به اول مکابیان ۱۳:۵۱: دوم مکابیان ۷:۱۰ و مکاشفه ۷:۹.» (کلارک) «در روز بیستوسوم از ماه دوم، در سال یکصدوهفتادویک، یهودیان با فریادهای شادی وارد ارگ شدند، آنها شاخههای نخل را با خود حمل میکردند و تکان میدادند. آنها چنگ و سنج مینواختند و غزلها و سرودها میخواندند، زیرا دشمن عظیم اسرائیل نابود شده بود.» (اول مکابیان ۱۳:۵۱)
سه) این جمعیت به نوعی پرشکوه بود. «اشتیاق کلیسا، نشاندهندۀ حضور خداست. گاهی اوقات شکایاتی به گوش ما میرسد، حاکی از اینکه احیا با قلیان احساسات همراه است. شاید جایی خودداری نیز به جا باشد، ولی من میخواهم کمی شاهد اشتباهات هم باشم. مردم این عصر معمولاً بهخاطر اینکه بیش از حد نگران امور آسمانی هستند، مرتکب گناه نمیشوند. آنقدر در سوی دیگر پیش رفتهایم که کمی افراط به سوی غیرت بدترینِ بلاها محسوب نمیشود؛ از آزمودن آن هراسی ندارم.» (اسپرجن)
چهار) از جهتی دیگر، این جماعت مضحک بود، البته از نظر دنیوی. «چرا؟ چون اگر پیلاطس خبر را میشنید، میگفت: “جای ترسی نیست، این مرد قادر به آزردن قیصر نیست؛ نمیتواند شورشی میان سپاهیان راه اندازد؟ شمشیرشان کجاست؟ شمشیری ندارند! فریادی از گلوگاهِ آنها بر نمیآید که شورش قلمداد گردد؛ سرودهایشان هم چند آیه از مزامیر هستند“ باید میگفت کل این ماجرا خوار و مسخره است.
ب. هوشیعانا بر پسر داوود!: این یک تجلیل آشکار مسیحایی بود که درمورد عیسی انجام شد. آنها برای نجات خود چشم به عیسی داشتند. (هوشیعانا یعنی «اکنون نجات بده!» و خطاب به پادشاهان گفته میشود، مانند دوم سموئیل ۴:۱۴ و دوم پادشاهان ۲۶:۶). آنها آشکارا به عیسی عنوان شایستۀ مسیح را دادند (پسر داوود… که به نام خداوند میآید).
یک) عیسی این پرستش را پذیرفت و تشویق کرد. زیرا که این است روزی که خداوند ساخته است. (مزامیر ۲۴:۱۱۸)، روزی که نبوت دانیال نبی تحقق یافت و مسیح بهعنوان نجاتدهنده وارد اورشلیم شد.
دو) «کلمهٔ هوشیعانا در زبان عبری به معنای فریادی برای کمک است: “نجات بده!“ ….با گذشت زمان این کلمه تبدیل به طلب برکت و حتی تصدیق شد… مردم خدا را در اعالی علین به خاطر فرستادن مسیح ستایش میکردند و اگر هوشیعانا میزانی از نیروی اصلی خود را حفظ کند، به معنای فریاد به او بر آوردن برای رهایی نیز هست.» (کارسون)
سه) «درحقیقت هوشیعانا، فریاد کمک برای رهایی و یاری در زمان مصیبتهایشان بود؛ این فریاد قوم مظلوم نزد نجاتدهنده و پادشاه خودشان است.» )بارکلی(
چهار) «آنها عبارت «Vox populi, vox Dei» را میگفتند، اما این گفته اشتباه بود: وقتی قوم فریاد میزدند هوشیعانا در عرش برین، ممکن است، صدای آنها همچون صدای خدا به نظر برسد؛ اما وقتی فریاد میزدند: مصلوبش کنید، مصلوبش کنید. صدایشان مثل که بود؟» )اسپرجن(
ج. چون او وارد اورشلیم شد، شور و شوق همۀ شهر را فرا گرفت: عیسی همچنین نشان داد که از فریسیان و کاهن اعظم هراسی ندارد. او میدانست آنها برای قتل او توطئه کردهاند، ولی با این وجود علناً بهعنوان مسیح وارد این شهر شد.
یک) «وقتی مجوسیان برای یافتن پادشاه یهود آمدند، همۀ اورشلیم در مصیبت بهسر میبرد (متی ۳:۲). اکنون وقتی این پادشاه وارد اورشلیم میشود، همۀ شهر به جنبش در میآید.» (فرانس)
دو) «چه عجیب است که همین مردم… پنج روز بعد فریاد هوشیعانای خود را به فریاد اعدامش کنید! مصلوبش کنید! مصلوبش کنید! تغییر دادند. این جمعیت چقدر بیثبات هستند! حتی وقتی کار درستی را انجام میدهند، امید کمی هست که به آن کار ادامه دهند!» (کلارک)
سه) درست همینجا بود، قبل از ورود به شهر، به آن نگاه کرد و گریست، زیرا میدانست داوری بر اورشلیم خواهد آمد (لوقا ۴۱:۱۹-۴۴).
چهار) «خداوند ما دوست دارد که قومش شاد باشند. وقتی برای اورشلیم گریست، اشکهایش را مخفی نگاه داشت، اما شادی را میان مردم تقسیم کرد، از اینرو حتی دختران و پسرانی که در خیابانهای اورشلیم بودند، صحنهای معبد را با قدمهای مبارک و نغمههای شاد خود به صدا درآوردند.» (اسپرجن)
د. این است عیسای پیامبر، از ناصرۀ جلیل: معرفی عیسی بهعنوان عیسای ناصری همچنان ادامه مییابد (متی ۲۳:۲). این امر برای بسیاری عجیب بهنظر میرسید – مخصوصاً برای نهادهای مذهبی- که پیامبری از ناصره که شهری بدنام و بیاهمیت بود، بیاید.
یک) «وقتی خداوند کلیسایش را احیا میکند، مردم و جماعت بیرون از کلیسا میپرسند: این شور و اشتیاق از کجاست؟ معنی این امور چیست؟ این مسیح کیست و نجات او چیست؟ این روحیۀ پرسشگری بسیار دلپسند است. اکنون تنها مسالهٔ باقی مانده این است که با دعای فوری باید پاسخ این پرسشها جستجو شوند.» (اسپرجن)
دو) «آنها بهقدر کافی از مسیح بهرهمند نشده و در سِر مسیح پیش نرفته بودند که بدانند او متولد بیت لحم است.» (ترپ)
عیسی معبد را تطهیر میکند.
۱. آیات (۱۲-۱۳) عیسی بهزور هتک حرمت تجاری معبد را متوقف میکند.
آنگاه عیسی به معبد خدا درآمد و کسانی را که در آنجا داد و ستد میکردند، بیرون راند و تختهای صرّافان و بساط کبوترفروشان را واژگون ساخت و به آنان فرمود: «نوشته شده است که، ”خانۀ من خانۀ دعا خوانده خواهد شد،“ امّا شما آن را ’لانۀ راهزنان‘ ساختهاید.»
الف. کسانی را که در آنجا داد و ستد میکردند، بیرون راند: به نظر میرسد این کار با تطهیر صحنهای معبد که در یوحنا ۱۳:۲-۲۲ در زمان شروع خدمت زمینی عیسی ذکر شده، متمایز است. با این وجود هدف همان بود؛ عیسی تاجرانی را بیرون میکند که با همکاری کاهنان، زائرین اورشلیم را فریب میدادند و آنها را مجبور به خرید حیوانات قربانی با ارزهای مجاز به قیمتهای بالا میکردند.
یک) بارکلی اشاره میکند: «یک جفت کبوتر بیرون معبد به بهای بسیار ناچیز ۴ قنطار فروخته میشد، در حالیکه در معبد به ارزش ۷۵ قنطار به فروش میرسید.» این قیمت بیش از ۲۰ برابر ارزش واقعی آنها بود.
دو) با این وجود عیسی به همان اندازه که از فروشندگان خشمگین بود، از خریداران نیز خشمگین شد. «فروشندگان و خریداران بهعنوان همکار دیده میشدند، روحی یکسان داشتند، پس باید معبد از همۀ آنان پاک میشد… تعمیم لازم بود، ممکن بود برخی از آنان بیگناه بوده باشند، اما به هر حال روح تجارت بهزودی باعث سوءاستفادههایی میشد که بدون شک در آن دوره بیداد میکرد.» (بروس)
سه) کاری که عیسی انجام داد بیشتر مانند به اجرا در آمدن مَثَل بود تا انجام دادن کاری. «هیچ نشانی نیست، و محتمل هم نیست که دست به اصلاحی ماندگار زده باشد؛ بیشک میزها در روزهای باقیماندهٔ هفته سرجایشان برگشتند و عیسی دیگر اقدامی در این مورد انجام نداد.» (فرانس)
چهار) فرانس میگوید در آن زمان این انتظار وجود داشت که مسیح معبد را پاکسازی میکند، هم از فاتحان بتپرست (مانند آنتیکوس اپیفانْس و پُمپئی) و هم از پرستش دروغین خدا توسط قوم خود.
پنج) «فکر نمیکنم کلیساها را باید از طریق مصوبات پارلمانی یا انجمنهای اصلاحطلب یا با اغتشاشات یا هیچ عامل انسانی دیگر بهطور کامل تطهیر کنیم. دستی جز دست سوراخ شدهٔ او بر صلیب نمیتواند تازیانه را به دست بگیرد و تاجران را بیرون راند. بگذارید خداوند این کار را انجام دهد و آنگاه این کار انجام خواهد شد، چون کار انسان نیست و هیچ انسانی نمیتواند آن را به انجام رساند.» (اسپرجن)
ب. خانۀ من خانۀ دعا خوانده خواهد شد: این صرافان و فروشندگان در صحن معبد کار میکردند، یعنی تنها جایی که غیریهودیان میتوانستند بیایند و دعا کنند. بنابراین، این مکان دعا تبدیل به بازار و بیحرمت شده بود (’لانۀ راهزنان’).
یک) روایت مرقس دربردارندۀ نقلقولهای کاملتری از عیسی است که به اشعیا ۷:۵۶ اشاره دارد: «مگر نوشته نشده است که، خانۀ من خانۀ دعا برای همۀ قومها خوانده خواهد شد؟» (مرقس ۱۷:۱۱). موضوع این است که اشعیا نبوت کرد و خواستِ عیسی این بود که معبد مکانی برای دعای همۀ قومها باشد. این عمل داد و ستد در صحن بیرونی باعث شده بود غیریهودیان مشتاق نتوانند به معبد بیایند و دعا کنند.
دو) «در آن فضای شلوغ دادوستد، حراج و چانهزنی، دعاکردن غیرممکن بود. آنانی که مشتاق حضور خدا بودند بهخاطر افرادی که در خانۀ خدا بودند از حضور خدا محروم میشدند.» (بارکلی)
۲. آیهٔ (۱۴) عیسی کار شفقت خدا را در صحن معبد به انجام رسانید.
در معبد، نابینایان و لنگان نزدش آمدند و او ایشان را شفا بخشید.
الف. نابینایان و لنگان نزدش آمدند: عمل دلیرانۀ عیسی در بیرونکردن صرافان و فروشندگان از معبد باعث دلسردی نیازمندان از آمدن نزد عیسی نشد.
یک) نابینایان و لنگان مجاز بودند فقط در صحن غیریهودیان حضور داشته باشند؛ آنها نمیتوانستند بیشتر از این به معبد نزدیک شوند و نمیتوانستند برای قربانی گذراندن به مذبح نزدیک شوند. عیسی بعد از پاکسازی صحن غیریهودیان از فروشندگان و صرافان و دزدان، شروع به خدمت افراد مطرودی کرد که در آنجا تجمع کرده بودند.
ب. او ایشان را شفا بخشید: عیسی بعد از بیرون کردن فروشندگان و صرافان از صحن معبد، «مجمعی برای تطهیر معبد» تأسیس نکرد. او به خدمت مسیحایی خود پرداخت، یعنی مشغول انجام کاری شد که قدرت خدا را در رحمت و شفقت نسبت به مردم نشان میداد.
۳. آیات (۱۵-۱۷) خشم رهبران یهودی.
امّا چون سران کاهنان و علمای دین اعمال خارقالعادۀ او را مشاهده کردند و نیز دیدند که کودکان در معبد فریاد میزنند: «هوشیعانا بر پسر داوود،» خشمناک شدند. پس به او گفتند: «آیا میشنوی اینها چه میگویند؟» پاسخ داد: «بله. مگر نخواندهاید که،
«”از زبان کودکان و شیرخوارگان
ستایش را مهیا ساختی“؟»
پس عیسی ایشان را ترک گفت و از شهر خارج شده، به بِیتعَنْیا رفت و شب را در آنجا به سر برد.
الف. خشمناک شدند: آنها در واکنش به اعمال خارقالعادۀ عیسی و جاریشدن ستایش از زبان کودکان و شیرخوارگان در صحنهای معبد، خشمناک شدند. ریاکاری رهبری مذهبی کاملاً مشهود است. طمع و دزدی در معبد آنها را آزار نمیداد، اما ستایش عیسی باعث آزار آنان میشد.
یک) «در میان یهودیان امری رایج بود که از کودکان برای اعلانات عمومی استفاده کنند، بنابراین آنان عادت داشتند به خاخامهای محبوب خود درود بفرستند. فریاد کودکان در آن سرزمین امری عجیب نبود: خشم آنها از این بود که آنها کسی را تمجید کردند که رهبران یهود نفرتی عمیق نسبت به او داشتند.» (کلارک)
دو) این امر خاطرنشان میکند که کودکان باوجود اینکه هنوز کودک هستند، اما میتوانند رابطهای حقیقی با خدا و زندگی روحانی داشته باشند. «اگر پسربچهای بادی مردانه به غبغب اندازد و خود را مرد جلوه دهد، در اصل به خود آسیب زده و این کار تقدیس به حساب نمیآید. اگر دختری هم به دنبال این باشد که خود را کسی دیگر جلوه دهد و لحن و منش مادر محتاط خود را به تن گیرد، در اصل شیطنت کرده. خدا کودکان را بهخاطر مردانگی تقدیس نمینماید، بلکه آنها را در کودکی خود تقدیس مینماید.» (اسپرجن)
ب. آیا میشنوی اینها چه میگویند؟: عیسی این پرسش را از سران کاهنان و علمای دین پرسید. پاسخ این پرسش بسیار واضح بود: بله، او چیزی که آنها میگفتند را میشنید -کلمات آنها ستایش کاملی در گوشهای خدا بود.
یک) «لوتر وقتی دریافت این کودکان برای دعا گردهم آمده بودند، بسیار دلگرم شد. اوگفت: خدا صدای آنها را خواهد شنید. اکنون که کودکان شروع به دعا کردند دیگر شیطان نمیتواند ما را شکست دهد.» (اسپرجن)
ج. پس عیسی ایشان را ترک گفت و از شهر خارج شده، به بِیتعَنْیا رفت و شب را در آنجا به سر برد: در زمان پِسَخ هزاران زائر در اورشلیم جمع میشدند. بسیار عادی بود که برخی در اطراف روستاها میماندند و بیتعنیا نیز بسیار به آنجا نزدیک بود.
یک) «در زمان پِسَخ بهسختی امکان داشت در شهر اقامتگاهی برای سکونت پیدا شود، اما درِ خانۀ مریم و مرتا به روی عیسی باز بود (برگرفته از لوقا ۳۷:۲۱) (بروس)
درس درخت انجیر
۱. آیات (۱۸-۱۹) عیسی یک درخت انجیر را سرزنش میکند.
بامدادان عیسی در راهِ بازگشت به شهر، گرسنه شد. در کنار راه، درخت انجیری دید و به سوی آن رفت، امّا جز برگ چیزی بر آن نیافت. پس خطاب به درخت گفت: «مباد که دیگر هرگز میوهای از تو بهبار آید!» در همان دم درخت خشک شد.
الف. گرسنه شد: برخی تعجب میکنند که چرا عیسی وقتی هنگام صبح منزل مریم و مرتا را ترک کرد، گرسنه بود. اسپرجن حدس میزند که چون صبح بسیار زود برخاسته بود تا با پدر آسمانی وقت داشته باشد، بنابراین فرصتی برای خوردن خوراک نداشته است.
یک) «او بهطور کامل انسان بود و بنابراین گرسنگی جسمانی را تجربه میکرد، زیرا گرسنگی نشانۀ سلامت است.» (مورگان)
ب. مباد که دیگر هرگز میوهای از تو بهبار آید: عیسی به روشی بسیار غمانگیز و تأثیرگذار، یکی از معدود معجزات نابود کنندهاش را به انجام رسانید. لعن او باعث خشکشدن درخت انجیر شد.
یک) لازم به ذکر است هدف این دو معجزۀ نابودکنندۀ عیسی (درخت انجیر و سرانجام هلاکتبار گلۀ خوکها در متی ۸: ۳۰-۳۲) بهطور مستقیم، افراد نبودند.
ج. امّا جز برگ چیزی بر آن نیافت: این امر توضیح میدهد که چرا عیسی چنین معجزۀ تخریبکنندهای انجام میدهد. اساساً درخت انجیری که برگ دارد، اما میوه ندارد تصویری از تبلیغات دروغین است. ولی این درختان انجیر نباید اینگونه باشند، چون معمولاً بدون میوهٔ انجیر برگ نمیآورد.
یک) «آدم نخستین، نزد درخت انجیر آمد تا از برگهایش استفاده کند، آدم دوم به دنبال میوههای آن بود.» (اسپرجن)
دو) عیسی در این مَثل عملی از درخت بیثمر درمورد داوری آینده بر اسرائیل بیثمر هشدار داد. این امر نشاندهندۀ ناراحتی خدا از قومی بود که فقط برگ داشتند و ثمری در آنها یافت نمیشد. «این داستان واضح و ساده است و نکتۀ آن نیز آشکار است و بر این امر تأکید دارد که چیزی که به حساب میآید، عملکرد است و نه وعده.» (فرانس)
۲. آیات (۲۰-۲۲) عیسی چطور این کار را انجام داد؟
شاگردان که از دیدن این واقعه حیرت کرده بودند، از او پرسیدند: «چگونه درخت انجیر چنین زود خشک شد؟» عیسی در پاسخ به آنان گفت: «آمین، به شما میگویم، اگر ایمان داشته باشید و شک نکنید، نه تنها میتوانید آنچه بر درخت انجیر گذشت انجام دهید، بلکه هر گاه به این کوه بگویید ”از جا کنده شده، به دریا افکنده شو،“ چنین خواهد شد. اگر ایمان داشته باشید، هرآنچه در دعا درخواست کنید، خواهید یافت.»
الف. چگونه درخت انجیر چنین زود خشک شد؟: عیسی توضیح داد که این معجزه درحقیقت نتیجۀ دعای با ایمان بود (اگر ایمان داشته باشید و شک نکنید). سپس او شاگردان متعجب خود را تشویق کرد که چنین ایمانی داشته باشند و مطمئن باشند که خدا صدای آنها را میشنود.
ب. هرآنچه در دعا درخواست کنید، خواهید یافت: این وعده که خدا به دعای با ایمان پاسخ خواهد داد، فقط به شاگردان عیسی داده شد، نه به دیگران. این وعده به آنانی تعلق دارد که عیسی را پیروی میکنند.
یک) «برای ایمان حقیقی چیزی آنقدر بزرگ نیست که بهدست نیاید، اما آن ایمان باید وعدهای داشته باشد که به آن تکیه کند.» (پول)
دو) «هنگامی میتوانیم چنین باوری داشته باشیم که با خدا در اتحاد کامل باشیم و به این طریق فکر و هدف او آزادانه از ما جاری گردد، تا به ما نشان دهد که باید برای چه دعا کنیم و ما را به نقطهای برساند که بین ما و ذهن الهی همفکری و درک وجود دارد. ایمان همیشه محصول چنین چارچوبی است.» (مایِر)
پاسخ عیسی به رهبران یهود
۱. آیات (۲۳-۲۷) هنگامیکه عیسی به معبد بازگشت، رهبران یهود از او سؤالاتی پرسیدند.
آنگاه عیسی وارد معبد شد و به تعلیم مردم پرداخت. در این هنگام، سران کاهنان و مشایخ قوم نزد او آمدند و گفتند: «به چه اجازهای این کارها را میکنی؟ چه کسی این اقتدار را به تو داده است؟» عیسی در پاسخ گفت: «من نیز از شما پرسشی دارم. اگر پاسخ گفتید، من نیز به شما میگویم با چه اقتداری این کارها را میکنم. تعمید یحیی از کجا بود؟ از آسمان یا از انسان؟» آنها بین خود بحث کردند و گفتند: «اگر بگوییم از آسمان بود، به ما خواهد گفت، ”پس چرا به او ایمان نیاوردید؟“ و اگر بگوییم از انسان بود، از مردم بیم داریم، زیرا همه یحیی را پیامبر میدانند.» پس به عیسی پاسخ دادند: «نمیدانیم.» عیسی گفت: «من نیز به شما نمیگویم با چه اقتداری این کارها را میکنم.
الف. آنگاه عیسی وارد معبد شد و به تعلیم مردم پرداخت. در این هنگام، سران کاهنان و مشایخ قوم نزد او آمدند: عیسی در روز قبل و در حضور قبلی خود در معبد، صرافان و دستفروشان را از صحن معبد بیرون کرد. اکنون او بدون ترس از رهبران مذهبی به آنجا بازگشت تا تعلیم دهد.
یک) «وقتی به کارهای عجیب و مافوق طبیعی که عیسی انجام داد، فکر میکنیم نمیتوانیم از اینکه مقامهای یهود از او پرسیدند به چه حقی چنین اعمالی را به انجام میرساند، شگفتزده شویم.» (بارکلی)
ب. به چه اجازهای این کارها را میکنی؟: رهبران مذهبی اقتدار عیسی را زیر سؤال بردند و عیسی با زیر سؤال بردن صلاحیت آنها بر قضاوت در مورد این مسائل به آنها پاسخ داد. توانایی آنها برای داوریکردن یحیای تعمیددهنده و خدمتش، معیار قابلیت آنها برای داوریکردن عیسی نیز بود (تعمید یحیی از کجا بود؟).
یک) «پرسش او بسیار عمیقتر بود. اگر رهبران مذهبی بهدرستی پاسخ میدادند، آنگاه برای پرسش خود نیز پاسخ درستی پیدا میکردند.» (کارسون)
دو) «از اینرو، هر روزه همان سؤالات پاپگونه از اساتید حقیقت پرسیده میشود: با چه اجازهای چنین کارهایی انجام میدهید؟ خواندگی شما از کجاست؟ مجوزتان کجاست؟ مذهب شما قبل از لوتر کجا بود؟ کتابمقدس یک بار بهخوبی به این پرسش پاسخ داد و گفت این اقتدار هرگز از سوی شما نبود.» (ترپ)
ج. نمیدانیم: آنها بعد از اینکه عواقب سیاسی پاسخ خود را سنجیدند، به عیسی پاسخ دادند. به نظر میرسد آنها تمایلی نداشتند صادقانه پاسخ دهند، بلکه فقط میخواستند پاسخی هوشمندانه دهند. این امر نشان میدهد نظر مردم برای آنان بیشتر از ارادۀ خدا اهمیت داشت، پس عیسی نیز به پرسش آنان جواب نداد.
یک) «آنها نمیتوانستند بگویند: از انسان، زیرا ترسو بودند. همچنین نمیتوانستند بگویند: از آسمان، چرا که ریاکار بودند.» (مورگان)
دو) عیسی با شفقت و مهربانی، نیازهای آن جمعیت دردمند را پاسخ داد، همانطور که در متی ۱۴:۲۱ ذکر شده است. اما عیسی با آنانی که با تکبر از او پرسش کردند و امیدوار بودند او را از طریق سخنان خودش به دام اندازند، صبورانه برخورد نکرد. او هرگز به دام آنها گرفتار نشد.
۲. آیات (۲۸-۳۲) مَثَل دو پسر.
«نظر شما چیست؟ مردی دو پسر داشت. نزد پسر نخست خود رفت و گفت: ”پسرم، امروز به تاکستان من برو و به کار مشغول شو.“ پاسخ داد: ”نمیروم.“ امّا بعد تغییر عقیده داد و رفت. پدر نزد پسر دیگر رفت و همان را به او گفت. پسر پاسخ داد: ”میروم، آقا،“ امّا نرفت. کدامیک از آن دو پسر خواست پدر خود را به جا آورد؟» پاسخ دادند: «اوّلی.» عیسی به ایشان گفت: «آمین، به شما میگویم، خَراجگیران و فاحشهها پیش از شما به پادشاهی خدا راه مییابند. زیرا یحیی در طریق پارسایی نزد شما آمد امّا به او ایمان نیاوردید، ولی خَراجگیران و فاحشهها ایمان آوردند. و شما با اینکه این را دیدید، تغییر عقیده ندادید و به او ایمان نیاوردید.
الف. مردی دو پسر داشت: این مَثَل تفاوت بین دو پسر را نشان میدهد. آنها هر دو در یک خانه زندگی میکردند و میتوان گفت این پدر حق داشت از هر دو پسرش بخواهد او را خدمت کنند. شاید آنها مایل بودند پدر دست از سر آنها بردارد، اما پدر چنین نکرد. درست و نیکو بود که پدر انتظار داشته باشد، پسرانش برای او کار کنند.
یک) با توجه به اصل کلی کتابمقدس میتوان گفت وظیفۀ ما این نیست که آنها را قضاوت و جدا کنیم مگر با توسل به وجدان و برای نصیحت و هدایت. جدایی قطعی در پایان این عصر در انتظار آنهاست، اما تا آن زمان گندم و کرکاس با هم رشد میکنند.
ب. پسرم، امروز به تاکستان من برو و به کار مشغول شو: در همین چند کلمهٔ ساده از پدر به پسر حرفهای بسیاری نهفته است.
· پدر بهطور شخصی با این پسر صحبت کرد؛ او با هر دو پسر باهم صحبت نکرد. باوجود اینکه او هر دو پسر را برای یک کار فراخواند (پدر نزد پسر دیگر رفت و همان را به او گفت)، این یک دعوت شخصی برای کار بود.
· پدر در ابتدا او را بهعنوان پسر مورد خطاب قرار داد. دانستن اینکه او پسر پدرش است، باید باعث میشد او مشتاق بهجای آوردن خواستهٔ پدر شود.
· پدر از پسر درخواست انجام کار را داشت، تا با هم در تجارت خانوادگی سهیم باشند. با این وجود این یک کار بود، نه بازی.
· پدر از پسر خواست امروز برایش کار کند، نه در آینده.
· پدر از پسر خواست در «تاکستان من» کار کند، این تاکستان متعلق به پدر بود به همین دلیل این مکان باید برای پسر اهمیت داشته باشد.
ج. پاسخ داد: ”نمیروم.“ امّا بعد تغییر عقیده داد و رفت: پسر اول از انجام کار پدر خود امتناع کرد. او نمیخواست ارادۀ پدر خود را بهجای آورد. اما با اینحال تغییر عقیده داد و رفت. او سخن نادرست گفت، ولی عمل درست را انجام داد.
د. پسر پاسخ داد: ”میروم، آقا،“ امّا نرفت: پسر دوم سخن درست را گفت و سخن خود را با احترام (آقا) بیان کرد، اما او کاری که گفته بود را انجام نداد.
یک) بسیاری افراد در کلیسا هستند که مانند پسر دوم رفتار میکنند.
· آنها تأیید میکنند که کلام خدا حقیقت است.
· آنها تصمیم دارند روزی درمورد آن جدی باشند.
· آنها درمورد انجام کار پدر صحبت میکنند.
· آنها ظاهر مذهبی خود را حفظ میکنند، اما قلبشان با خدا صاف نیست.
· آنها فکر میکنند سخنان و وعدهها کافی هستند.
دو) «پسر دوم گفت: میروم، آقا. ولی نرفت. این افراد باوجود اینکه میگویند میرویم، اما نمیروند. آنها میگویند توبه میکنیم، اما نمیکنند. آنها میگویند ایمان داریم، اما هرگز ایمان ندارند. آنها فکر میکنند تسلیم خدا هستند، اما هنوز خود را تسلیم او نکردهاند. آنها میگویند وقت آن است که یوغ خود را بشکنند و خدا را بطلبند، اما هرگز روی او را نمیطلبند. همۀ اینها فقط در یک وعدۀ محض پایان مییابد.» (اسپرجن)
سه) آنها برضد نور گناه میکنند، چون بهتر میدانند. کار خطرناکی است، چون دروغ گفتن به روحالقدس است و خطرناک و وجدان را سخت میکند.
ه. کدامیک از آن دو پسر خواست پدر خود را بهجا آورد؟: نکتۀ این مَثَل بسیار آشکار است. موضوعی که مهم است زندگیکردن برای خداست و نه گفتن سخنان درست. رهبرانِ مذهبی سخنان مذهبی درستی میگفتند، اما دل سخت و توبه نکردۀ آنان نشان داد که گناهکاران توبهکار، پیش از آنان به پادشاهی خدا راه مییابند.
یک) «ارزش تکاندهندۀ اظهارات عیسی را تنها زمانی میتوان درک کرد که احترام نازلی که به خراجگیران و علیالخصوص فاحشهها گذاشته میشد را در نظر بگیریم.» (کارسون)
و. و شما با اینکه این را دیدید، تغییر عقیده ندادید و به او ایمان نیاوردید: این مذهبیون مغرور با دیدن توبۀ گناهکاران بدنام باید بیشتر توبه میکردند، اما این کار را انجام ندادند.
۳. آیات (۳۳-۴۱) مَثَل غلامان شریر.
«به مَثَل دیگری گوش فرا دهید. صاحب مِلکی تاکستانی غَرْس کرد و گِرد آن دیوار کشید و چَرخُشتی در آن کَند و برجی بنا نهاد. سپس تاکستان را به چند باغبان اجاره داد و خود به سفر رفت. چون موسم برداشت محصول فرا رسید، غلامان خود را نزد باغبانان فرستاد تا میوۀ او را تحویل بگیرند. امّا باغبانان غلامان او را گرفته، یکی را زدند و دیگری را کشتند و سوّمی را سنگسار کردند. دیگر بار، غلامانی بیشتر نزد آنها فرستاد، امّا باغبانان با آنها نیز همانگونه رفتار کردند. سرانجام پسر خود را نزد باغبانان فرستاد و با خود گفت: ”پسرم را حرمت خواهند داشت.“ امّا هنگامیکه باغبانان پسر را دیدند، به یکدیگر گفتند: ”این وارث است. بیایید او را بکشیم و میراثش را تصاحب کنیم.“ پس او را گرفتند و از تاکستان بیرون افکنده، کشتند. با این اوصاف، وقتی صاحب تاکستان بیاید با این باغبانان چه خواهد کرد؟» پاسخ دادند: «آن افراد بیرحم را با بیرحمی تمام نابود خواهد ساخت و تاکستان را به باغبانان دیگر اجاره خواهد داد تا میوۀ آن را در فصلش به او بدهند.»
الف. صاحب مِلکی تاکستانی غَرْس کرد و گِرد آن دیوار کشید: عیسی درمورد صاحب ملکی صحبت میکند که بادقت تاکستان خود را آماده میکرد و مردانی را استخدام کرد که به آن رسیدگی کنند (باغبانان). این افراد که برای رسیدگی به تاکستان گماشته شده بودند با فرستادگان مالک بدرفتاری کرده و آنان را کشتند. در نهایت او پسر خود را فرستاد، اما آنان پسر را نیز کشتند، آنها با خودخواهی باور داشتند که باید کنترل تاکستان را در دست بگیرند. با این حال واکنش صاحب باغ تسلیمشدن به باغبانان نبود، بلکه آنها را داوری و نابود کرد.
یک) عهدعتیق اغلب از تصویر تاکستان برای سخن گفتن دربارۀ اسرائیل استفاده میکند (تثنیه ۳۲:۳۲، مزامیر ۸:۸۰، ارمیا ۲۱:۲ و بهطور خاص اشعیا ۱:۵-۷)
ب. پسرم را حرمت خواهند داشت… این وارث است. بیایید او را بکشیم و میراثش را تصاحب کنیم: عیسی دیوانگی کاهنان اعظم و مشایخی را به تصویر کشید که برای کشتن پسری توطئه کرده بودند که پدرش او را نزد رهبران سرکش اسرائیل فرستاده بود.
یک) «باغبانان با فرستادگان به وحشیانهترین و بیرحمانهترین شیوه رفتار کردند: آنها را مورد ضرب و شتم قرار دادند، به قتل رساندند، سنگسار کردند؛ در حوزۀ طبیعی چنین چیزی بسیار غیرممکن است، اما مَثَلها احتمالات طبیعی را نقض میکنند تا رفتار حقیقی افراد را در حوزۀ روحانی توصیف کنند.» (بروس)
دو) «خادمانی که نزد باغبانان فرستاده شدند، بدون شک بهعنوان آن پیامبران خارقالعاده درک میشوند.» (پول)
سه) «آنها او را در باغ جتسیمانی دستگیر کردند؛ آنها او را از شورای خود در کاخ قیافا بیرون کردند و او را خارج از دروازههای اورشلیم بردند؛ آنها او را در جلجتا کشتند.» (اسپرجن)
ج. آن افراد بیرحم را با بیرحمی تمام نابود خواهد ساخت: پیغام این مَثَل به اندازۀ کافی آشکار است. سران کاهنان و مشایخ با این پاسخ درک کردند که خادم شریر مستحق چه چیزی است. بهدرستی آنانی که بدین طریق در برابر ارباب خود سرکشی میکنند، سزاوار داوری هستند.
یک) آنها میدانستند صاحب تاکستان حق دارد محصول را در موسمش انتظار داشته باشد. به همینسان خداوند نیز از رهبری اسرائیل، محصول را میطلبد، اما محصول ناچیزی مییابد (همانطور که در واقعۀ درخت انجیر نشان داده شد).
دو) «آه، خداوند نوعی از بشر را بلند خواهد کرد که محصول را در موسمش میدهد! ویژگی بارز خادم امین این است که جلال هر کاری که خدا او را قادر به انجامش نموده به خود او میدهد. آنچه خدا را جلال ندهد، باعث برکت انسان نخواهد شد.» (اسپرجن)
ب. تاکستان را به باغبانان دیگر اجاره خواهد داد تا میوۀ آن را در فصلش به او بدهند: رهبران اسرائیل بهقدری فاسد بودند که خدا این رهبری را به دیگران سپرد -بهطور خاص به رسولان و سپس به کلیسای یهود و غیریهود که تحت هدایت آنها بودند.
۴. آیات (۴۲-۴۶) هشدار عیسی به رهبران مذهبی درمورد پیامد اصرار آنها در انکار عیسی
آنگاه عیسی به آنان گفت: «آیا تا به حال در کتبمقدس نخواندهاید که،
مهمترین سنگ بنا شده است.
خداوند چنین کرده
و در نظر ما شگفت مینماید“؟
پس شما را میگویم که پادشاهی خدا از شما گرفته و به قومی داده خواهد شد که میوۀ آن را بدهند. [هر که بر آن سنگ افتد، خُرد خواهد شد، و هر گاه آن سنگ بر کسی افتد، او را در هم خواهد شکست.]»
چون سران کاهنان و فَریسیان مَثَلهای عیسی را شنیدند، دریافتند که دربارۀ آنها سخن میگوید. پس بر آن شدند که او را گرفتار کنند، امّا از مردم بیم داشتند زیرا آنها عیسی را پیامبر میدانستند.
الف. آیا تا به حال در کتبمقدّس نخواندهاید: این حالت سخن گفتن با سران کاهنان و مشایخ باید باعث خشمگین شدن آنان میشد. عیسی با الاهیدانان برجستۀ اسرائیل سخن میگوید و از آنها میپرسد آیا تا بهحال کتبمقدس خود را خواندهاند.
ب. سنگی که معماران رد کردند، مهمترین سنگ بنا شده است: عیسی از مزمور ۱۱۸ نقلقول میکند تا به آنها خاطرنشان کند وقتی آنها عیسی را رد میکنند، در حقیقت محکومیت و داوری آیندۀ خود را نمایان میسازند و نه عیسی را. باوجود اینکه آنها عیسی را رد میکنند، اما او همچنان مهمترین سنگ بنا است، این امر تحقق مزمور مسیحایی ۱۱۸ است.
یک) عیسی نیز مانند اثر نقاشی هنرمندی بزرگ، توسط کسانی که به او نگاه میکنند، در آزمایش قرار نمیگیرد. این رهبرانی که عیسی را رد میکردند، باید درمورد عواقب حتمی کار خود آگاه میشدند.
دو) عیسی آشکارا ادعا کرد که رد کردن او در حقیقت رد کردن همان سنگی است که در مزامیر ۲۲:۱۱۸-۲۴ به آن اشاره شده است، یعنی همان سنگی که خدا قرار داده تا سنگ اصلی بنا شود. او همچنین همان سنگ اشعیا ۱۵-۱۳:۸ است که باعث لغزش مردم میشود، سنگ بنا و سنگ زاویۀ ارزشمند اشعیا ۱۶:۲۸ و سنگ دانیال ۲:۳۴، ۴۴-۴۵ که جهان طغیانگر در برابر خدا را نابود میکند.
ج. پادشاهی خدا از شما گرفته و به قومی داده خواهد شد که میوۀ آن را بدهند: عیسی به رهبران مذهبی هشدار میدهد که اگر به رد کردن خدا و مسیح او ادامه دهند، باید انتظار داشته باشند که خدا رهبریِ کار خودش بر روی زمین را از آنان بگیرد و به دیگران بدهد.
یک) «آنان سلب امتیاز میشوند و در نهایت هلاک خواهند شد، پادشاهی از آنان گرفته و به دیگران داده خواهد شد.» (بروس)
دو) «جایی که باید به دنبال کار خدا برای نجات باشیم، دیگر در میان قوم اسرائیل نیست، بلکه در میان قومی دیگر است. این امر فقط شامل غیریهودیان نمیشود (چون در این صورت باید از کلمهٔ جمع ethnesin استفاده میشد نه کلمهٔ مفرد ethnei)، بلکه قوم خدا از همۀ قومهای جهان مشتق شده است، هم یهود و هم غیریهود.» (فرانس)
سه) «این برای کشور ما یک هشدار است! ما نیز میبینیم قربانی و اولوهیت خداوندمان زیر سؤال برده میشود و کلام مقدس او توسط کسانی که باید مدافعین آن باشند، مورد حمله قرار میگیرد. تا زمانی که اصلاحی سریع صورت نگیرد، ممکن است خداوند چراغدان را بردارد و قومی دیگر بیابد که نسبت به او و انجیل از ما وفادارتر باشند.» (اسپرجن)
د. هرکه بر آن سنگ افتد، خُرد خواهد شد، و هرگاه آن سنگ بر کسی افتد، او را درهم خواهد شکست: انتخابی که پیش روی رهبران مذهبی قرار گرفته انتخابی است که پیش روی هرکسی قرار گرفته است. ما میتوانیم در تسلیم فروتنانه به خدا درهم شکسته شویم و یا میتوانیم کاملاً در داوری درهم شکسته شویم.
ه. پس برآن شدند که او را گرفتار کنند: رهبران مذهبی بهجای آنکه توبه کنند با خشم به سخنان عیسی واکنش نشان دادند و به گناه خود در رد کردن عیسی ادامه دادند.
یک) دریافتند که دربارۀ آنها سخن میگوید: «این امر را چه کسی به آنان گفت، آیا وجدانهای محکوم خودشان؟» (ترپ)