فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!
دوم قرنتیان باب ۱۲ – قدرت فیض در ناتوانی
رویای پولس و میراث زندگی او.
۱. آیات (۱-۶) پولس با بیمیلی رویای خویش را توصیف میکند.
میباید که فخر کنم؛ هرچند سودی از آن حاصل نمیشود، ادامه میدهم و به رؤیاها و مکاشفات خداوند میپردازم. شخصی را که در مسیح است، میشناسم که چهارده سالِ پیش به آسمان سوّم ربوده شد. نمیدانم با بدن به آسمان رفت یا بیرون از بدن، خدا میداند. و میدانم که به فردوسْ بالا برده شد -با بدن یا بیرون از بدن، خدا میداند- و چیزهای وصفناشدنی شنید، که سخن گفتن از آنها بر انسان جایز نیست. من به چنین شخصی فخر میکنم. امّا دربارۀ خود، جز به ضعفهایم فخر نخواهم کرد. حتی اگر بخواهم فخر کنم، بیفهم نخواهم بود، زیرا حقیقت را بیان میکنم. امّا از این کار میپرهیزم تا کسی مرا چیزی بیش از آن مپندارد که در من میبیند و از من میشنود.
الف. به رؤیاها و مکاشفات خداوند میپردازم: «بزرگرسولان» حاضر در میان مسیحیان قرنتس بیتردید مدعیِ تعداد زیادی از تجربههای روحانیِ پرشکوه، همچون رؤیاها و مکاشفات خداوند شدند. پولس از آخرین باب «با بیمیلی فخر فروخته است»، پس حال به رؤیاها و مکاشفات خود از خداوند فخر میورزد.
یک) عدم تمایلِ پولس در سخنان نخست این فصل ابراز میگردد: هرچند سودی از آن حاصل نمیشود که فخر کنم. پولس از نِگاشتن دربارۀ خود به ستوه آمده است! او تمایل دارد در مورد عیسی بنویسد، اما اندیشۀ دنیوی که مسیحیان قرنتس را مجبور ساخت به حقارت در مورد پولس بیاندیشند، آنها را نیز مجبور ساخت که اندکی در مورد عیسی بیاندیشند، حتی اگر نمیتوانستند آن را بفهمند.
ب. رؤیاها و مکاشفات: چه دربارۀ فرشتگان، عیسی، آسمان یا دیگر چیزها باشد، این امور در عهدجدید بیشتر از چیزی که ما گُمان مینماییم، متداولند.
· زکریا ، پدر یحیایِ تعمیددهنده، رویایی را از یک فرشته دید (انجیل لوقا ۸:۱-۲۳).
· تبدیل هیئت عیسی همچون یک رویا برای شاگردان شرح داده میشود (انجیل متی ۹:۱۷).
· بانوانی که به جهت دیدارِ مقبرۀ عیسی آمدند، یک رویا از فرشتگان داشتند (انجیل لوقا ۲۲:۲۴-۲۴).
· استِفِان یک رویا از عیسیمسیح در زمان مرگش دید (اعمال رسولان ۱۹-۱۷:۱۰ و ۵:۱۱).
· حنانیا خوابی دید که به او میگفت به حضور سولُس برود (اعمال رسولان ۱۰:۹).
· پطرس رویایی از حیوانات پاک و نجس داشت (اعمال رسولان ۱۷:۱۰-۱۹ و ۵:۱۱).
· پطرس در زمان رهاییاش از اسارت، یک رویا از یک فرشته داشت (اعمال رسولان ۹:۱۲).
· یوحنا هنگامی که در جزیرهٔ پطموس بود، رویاهای زیادی دید (مکاشفه ۱:۱).
· پولس در مسیر دمشق مکاشفهای از سوی عیسی داشت (اعمال رسولان ۶:۲۲-۱۱ و ۱۲:۲۶-۲۰).
· پولس رویایی از شخصی در مقدونیه دید که از او تقاضا میکرد جهت کمک رساندن به آن منطقه بیاید (اعمال ۹:۱۶-۱۰).
· پولس مدتی که در قرنتس سکونت داشت، رویایی نویدبخش دید (اعمال ۹:۱۸-۱۱).
· پولس هنگامی که بر کشتی بود رویایی از فرشتهای دید که طبق آن گفت کشتی باید در همشکسته شود (اعمال رسولان ۲۳:۲۷-۲۵).
یک) از آنرو نباید حیرت کنیم اگر خدا بهواسطۀ نوعی از رؤیاها و مکاشفات با ما سخن بگوید. اما درک میکنیم که این تجارب شخصی هستند و مستعد سوءتفاهم و اِعمال ناصحیح هستند. افزون بر آن، هر مزایایی که رؤیاها و مکاشفات خداوند داشته باشند، تقریباً همواره محصور به فردی است که رؤیاها و مکاشفات را میبیند. هنگامی که شخصی رؤیا یا مکاشفهای را برای ما روایت مینماید، بایستی محتاط باشیم.
دو) «هر چند وقت مردم در نظر دارند دربارۀ رویاهایشان مرا مطلع سازند! همیشه به آن بدبین هستم. میخواهم بدانم شب پیش از آن، شام چه خوردهاند! اگر مردم چنین رویاهای ببینند، چیزی از آن به کسی نمیگویند.» (مورگان)
ج. شخصی را که در مسیح است، میشناسم: پولس این تجربه را به جای اول شخص به صورت سوم شخص شرح میدهد (او نگفت: «من خود این را تجربه دارم»). این موجب شد که برخی در عجب باشند که آیا او حقیقتاً در این قسمت درمورد خود سخن میگوید یا دربارۀ فردی دیگر سخن میگوید. اما از آنرو که وِی در آیه هفت به اول شخص تغییر دید میدهد، امکان دارد یقین حاصل کنیم که وی بهراستی دربارۀ خود مینگارد.
یک) پس چرا اصلاً سوم شخص را به کار میبرد؟ زیرا پولس، در شرحِ این تجربۀ روحانیِ استثنایی، آن چیزی را شرح مینماید که «بزرگرسولان» حاضر در بین مسیحیان قرنتس به آن فخر میورزیدند. زمانی که او تجربیات فروتنانهٔ خود را در نامۀ دوم قرنتیان ۲۳:۱۱-۳۰ بیان کرد، جهت استفاده از اول شخص در نگارش خود، تردید نکرد. هیچکس گمان نمیکرد که وِی همچون «بزرگرسولان» فخرفروشی کند اما در این قسمت با ملاحظهٔ بیشتری رفتار میکند. پولس هرکاری که بتواند را میکند تا این تجربه را بدون فخر ورزیدن به خود انجام دهد.
د. چهارده سالِ پیش: این تاریخگذاری که توسط پولس انجام شده است، به ما کمک نمیکند تا از زمان این اتفاق مطلع شویم، از آنرو که اندیشمندان دربارۀ تاریخ نوشته شدنِ نامۀ دوم پولس به قرنتیان همنظر نیستند.
یک) طبق برخی از نظرات تجربهای که شرح میدهد در ده سالی رخ داد که پولس در سوریه و سیسیلیه بود (غلاطیان ۲۱:۱-۱:۲)، هنگام سنگسار شدن او در لستره (اعمال ۱۹:۱۴) یا در زمانی که در انطاکیه بود (اعمال ۱:۱۳-۳).
دو) نکته مهمی که باید ملاحظه کرد آن است که پولس چهارده سال در این باره خاموش ماند و حال با بیمیلی آن را میگوید.
ه. نمیدانم با بدن به آسمان رفت یا بیرون از بدن، خدا میداند: پولس حقیقتاً نمیداند که در طِی این رؤیا در بدن بوده یا بیرون از بدن. گویا در ذهنش هر دو محتمل بودند.
یک) «شاید بسیاری بپرسند که بهراستی چه بر سر پولس آمد؟ آیا او با بدن به سوی آسمان برده شد، یا روحش از بدنش جدا شد و به آنجا رفت؟ تمام مطلبِ این بخش آن است که اگر خود پولس نمیدانست، ما چطور میتوانیم بفهمیم. در حقیقت، پولس با دو مرتبه تکرار این اندیشه (در آیه دو و سه) بر این مسئله پافشاری میکند. از آنرو، گمانهزنی در این مورد، بیفایده است. چون او خود نمیتوانست موضوع را روشن کند پس تلاش ما در جهت روشن ساختن آن بیمورد است.» (کلارک)
و. به آسمان سوّم ربوده شد: منظور از آسمان سوّم «درجات» گوناگونِ آسمان نیست (اگرچه این همان چیزی است که برخی از خاخامهای باستانی یهود به این مورد باور داشتند). به جای آن، پولس اصطلاحات متداول آن روزگار را به کار میگیرد، که به «آسمان آبی» بهعنوان آسمان اول، «آسمان پرستاره» بهعنوان آسمان دوم، و جایی که خدا زندگی و حکمرانی میکرد، بهعنوان آسمان سوم اشاره میکرد.
یک) «در مکتوبات مقدس از سه آسمان نام برده شده است. نخست جو زمین… دوم آسمان پرستاره… و سومی مکانی متبارک یا تخت پادشاهیِ جلال خداوند است.» (کلارک)
دو) پس، این شخص -که میدانیم خود پولس است- به آسمان سوّم که خدا در آن سکونت دارد، ربوده شد. پولس رؤیا یا تجربهای از تخت پادشاهی خدا داشت، دقیقاً همانگونه که اشعیا (اشعیا ۱:۶) و یوحنا (مکاشفه یوحنا ۱:۴-۲) آن مکاشفه را داشتند.
ز. به فردوسْ بالا برده شد: پولس این آسمان سوم را فردوسْ مینامد. واژۀ فردوسْ از واژهای فارسی گرفته شده و به معنای باغی محصور و باشکوه است که در دنیای باستان در میان خاندان سلطنت، معمول بود.
یک) بعضی از مسیحیان ابتدایی به اشتباه فکر میکردند که فردوسْ جایی است که روح ایمانداران پس از مرگ به آنجا میرفت و منتظر رستاخیز میشد. برخی از آنها (همچون اوریجن، الهیدان باستانی) حتی بر آن باور بودند که فردوسْ در محلی بر روی کرۀ زمین جای گرفته است.
ح. و چیزهای وصفناشدنی شنید، که سخن گفتن از آنها بر انسان جایز نیست: در شرح این رؤیای آسمانی، پولس آنچه را که دید نقل نمیکند، تنها وصفی مبهم از چیزی که شنید را نقل مینماید.
یک) وقتی به این موضوع فکر میکنیم، میفهمیم که پولس به چه اندازه با بسیاری از کسانی که امروزه «رؤیاهای» خود از فردوس را شرح میدهند، متفاوت است. در وصف او از تجربهاش، وجهی از خودبزرگبینی، یا حماقت نمیبینیم.
· پولس ۱۴ سال بردباری کرد تا دربارۀ آن رخداد چیزی بگوید و سرانجام با کراهت موضوع را تعریف کرد.
· پولس هر کاری که میتوانست را جهت تعریف کردن داستانش انجام داد تا تمرکز را از خود بردارد.
· او زحمت توصیف نمودن آنچه فیالواقع تجربه کرده بود را به خود راه نداد. در عوض، از چیزی که دید سخنی به میان نیاورد و تنها میگوید که چیزهایی شنیده است که سخن گفتن از آنها بر انسان جایز نیست.
دو) پولس چه شنید؟ نمیدانیم! آنها چیزهای وصفناشدنی شنید، که سخن گفتن از آنها بر انسان جایز نیست. خدا نمیخواست تا ما از آن مطلع شویم، چون پولس را مجاز ندانست که دربارۀ آن سخن گوید.
سه) با این وجود، بعضی از مفسرین نمیتوانند از گمانهزنی اجتناب کنند: «احتمال دارد که این رسول به بعضی امور دربارۀ ذات الهی و انتظام نجات اشاره داشته باشد، که در وعظ و نگارش خود بهشکلی عمومی از آن استفاده کرد. شکی نیست که آموختهٔ او در آن برهه، بنیان تعالیمش شد.» (کلارک)
ط. من به چنین شخصی فخر میکنم. امّا دربارۀ خود، جز به ضعفهایم فخر نخواهم کرد: پولس در اصل میگوید که این مرد «بینام» که این رؤیا را دیده بود، بهراستی چیزی برای فخر ورزیدن داشت. اما «پولس، خودش» بهراستی تنها میتوانست به ضعفهایش فخر بورزد که دقیقاً در دوم قرنتیان ۲۳:۱۱-۳۰ دست به چنین کاری زد.
یک) حتی اگر بخواهم فخر کنم، بیفهم نخواهم بود: دگربار، پولس به تندی -و با لحنی توأم با طنزـ خود را در نقطۀ مقابل «بزرگرسولان» در بین مسیحیان قرنتس قرار میدهد. آنها از بیان رؤیایی که پولس دیده بود، لحظهای درنگ نمیکردند. در حقیقت اگر چنین رویایی را میدیدند، لحظهای از نوشتن، ضبط کردن صدای خود و ساختن ویدئو و رفتن به سخنرانیهای مختلف دست نمیکشیدند! و اگر چنین میکردند، آنها بیفهم به حساب میآمدند نه پولس، پس او به رویای خود فخر نمیکند.
دو) در همین حین، تقریباً حس میکنیم که برای پولس اهمیت داشت که خطاب به مسیحیان قرنتس بگوید که او در حقیقت چنین تجاربی را تجربه کرده است. اغلب، آسان است که گمان کنیم تنها آنها که با خدا تجاربِ عمیق دارند، افرادی هستند که مداوم به آنها فخر میورزند. پولس هیچگاه همچون «بزرگ رسولان» به خود فخر نورزید، اما به یقین با خدا تجاربی عمیق داشت. گواه این تجارب در زندگی متحول شده، و خدمت نیرومند و راستین او یافت شد.
سه) از آنرو، پولس حس کرد که مهم است این تجربه را ذکر کند، اما آن را شرح و بسط ندهد. او بر آن نبود که از خود نزدِ مسیحیان قرنتس «تعریف کند.» در حقیقت، او آنطور که باید چیزی را توصیف نکرد (امّا از این کار میپرهیزم)، زیرا در نظر نداشت که مسیحیان قرنتس را قانع کند که وی نیز «بزرگْرسولی» دیگر است (کسی مرا چیزی بیش از آن مپندارد که در من میبیند و از من میشنود). اگر مسیحیان قرنتس فکر کرده باشند که پولس ناتوان است و از «بزرگرسولان» متمایز، این مسئله از نظر او خوب بود. او میخواست مسیحیان قرنتس جلال خدا را که در ضعف نمایان شده بود، ببینند، نه آنکه او را به شِکلی که «بزرگرسولان» مدعی بودند «برتر» بداند.
ی. چرا به پولس این رؤیا داده شد؟ نخست بهخاطر من و شما به او ارائه شد تا از چیزی که خدا بر پولس نمایان ساخت برخوردار گردیم. دوم، به او داده شد چون چیزی که خدا بهواسطۀ این رؤیا به او فرمود، او را در همۀ امتحانات الهیِ خدمتش حمایت و توانمند ساخت تا هر آنچه را خدا در نظر داشت به تمام نسلها بدهد. این رویا به پولس کمک کرد تا دور خود را تمام کند.
۲. آیۀ (۷) وجود خاری در جسم پولس.
امّا برای اینکه عظمت بیاندازۀ این مکاشفات مغرورم نسازد، خاری در جسمم به من داده شد، یعنی عامل شیطان، تا آزارم دهد و مرا از غرور بازدارد.
الف. برای اینکه عظمت بیاندازۀ این مکاشفات مغرورم نسازد: رؤیای پولس بهقدری شگفتانگیز بود که بهراحتی میتوانست بهواسطه عظمت بیاندازۀ این مکاشفات مغرور شود. او میتوانست به سبب چنین تجربهای به خود فخر ورزد یا سبب شود دیگران چنین بدان خاطر چنین حسی به او داشته باشند.
یک) پولس از خطر تکبر در امان نبود. هیچکس نیست. «برترینهای قوم خدا ریشهٔ غرور را در خود دارند، یا جایگاهی دارند که میتوانند بیش از حد مغرور شوند که مبنی بر لطف خداست که شامل حال آنها شده و بر دیگران مبرهن نیست.» (پوول)
ب. خاری در جسمم به من داده شد: به منظور اجتناب از عظمت بیاندازه، این (خار) به پولس داده شد. در این امر، پولس بهخاطر بیان حقیقت از این رؤیای آسمانی پرده برمیدارد: نه به منظور فخر ورزیدن به خود، بلکه جهت توصیف خارِ در جسمش.
یک) به نظر میرسد که همه میتوانستند خاری که پولس در جسم داشت را ببینند، این امر یک راز نبود. رویای آسمانی او تا آن موقع نهان بود، اما همگان خار را میدیدند. بعضی از مسیحیان قرنتس احتمالاً بهخاطر وجود آن خار در جسم پولس، او را حقیر میشمردند، اما از تجربهٔ روحانی که پشت آن خار بود، اطلاعی نداشتند.
دو) پولس میگوید ‘[آن خار] به من داده شد‘ او امتحانِ الهی عظیم خود را عطا میدانست. بهوضوح چنین گفته است. ‘خاری در بدنم به من داده شد‘ اما باید به داده شدن و پذیرفته شدن آن خار توجه کنیم.» (اسپرجن)
ج. خاری در جسم: خاری در جسم چیست؟ هنگامی که به خار فکر میکنیم، آزردگی جزئی به ذهنمان میرسد. اما ریشۀ واژهای که پولس در این قسمت برای خار به کار گرفت، برای اشاره به میخ چادر به کار گرفته میشد، نه پونِز.
یک) در ترجمهٔ یونانی عهدجدید که به ترجمهٔ هفتادتنان معروف است، کلمهٔ skolops (خار) چیزی را نشان میدهد «که آزار میدهد و سبب آسیب میشود.» (کروز)
د. خاری در جسمم به من داده شد، یعنی عامل شیطان، تا آزارم دهد: به شِکلی نامتعارف خار داده شد -در نهایت از سوی خدا داده شد- اما همچنین عامل شیطان نیز بود.
یک) شیطان احتمالاً با اجازۀ خدا به منظور جفا به پولس حمله کرد و این عمل را با بدطینتی نسبت به رسول انجام داد. اما خدا در تمام این امور یک نیت داشت و عامل شیطان را مجاز دانست تا با چیرگی پولس را از غرور باز دارد.
دو) تا آزارم دهد به آن مفهوم است که این خار در جسم -عامل شیطان-ـ بر پولس «مشت» کوبید. او حِس کرد که به دست این عامل شیطان بهشدت مورد ضربت قرار گرفته است.
سه) پولس بهدست شیطان آسیب دید؟ چه کسی تصورش را میکرد؟ «شاید به چهرهٔ ایمانداری مینگرید که همیشه لبخند به لب دارد و به نظر نمیرسد نگران باشد، همیشه شاد است و تابان، وقتی به شرایط خود فکر میکنید میگویید که ای کاش جای او بودم! انگار با مشکلات غریبه است. مجبور نیست که آنچه من متحملش میشوم را تحمل کند. ولی شاید مثل من، عمری از شما گذشته و میدانید درخشانترین رخسارها فشاری عظیم را پشت خود مخفی میکنند و اغلب آنکه بیش از همه متبارک است، بیش از همه توسط شیطان مورد حمله قرار میگیرد.» (رِدپث)
ه. جالب میشود که سخن مشاوری فاقد دیدگاه کتابمقدسی را به پولس در نظر بگیریم. تصور کنید که پولس از زحمت و درد عظیم خود به آن مشاور میگوید، از خار دردناکی که در بدن دارد میگوید و ضعف و ناتوانی خود را برای ادامه دادن با آن وضعیت شرح میدهد. میتوانیم بشنویم که آن مشاور میگوید «پولس، باید دیدگاهی مثبت در مقابل مشکلات داشته باشی.» یا شاید بگوید «قدرت غلبه بر این سختی را در خود داری؛ باید به باطن خود بنگری تا منبع موفقیت را بیابی.» شاید آن مشاور به پولس بگوید «نیاز اصلی تو گروهی از حامیان است.» شاید پیشنهاد دهد که داروی ضدافسردگی بخورد. یا شاید پولس را به چالش بکشد و بگوید: «اگر واقعاً ایمان داری، از این خاری که در تن داری، رها میشوی.» برخی از این نصیحتها در شرایطی متفاوت، خوب هستند، ولی پولس مشکلش را نزد مشاوری شگفتانگیز برد و آن مشاور توصیهای دیگر داشت.
۳. آیۀ (۸) دعای پولس دربارۀ خار در جسم.
سه بار از خداوند تمنا کردم آن را از من برگیرد.
الف. آن را: پولس دقیقاً همان عملی را انجام داد که به دیگران گفته بود در هنگام مشکلات انجام دهند. پولس آنچه که در فیلیپیان ۶:۴ نوشت را باور داشت: «بهخاطر هیچچیز نگران نباشید، بلکه در همهچیز با دعا و استغاثه، همراه با شکرگزاری، دعاهایتان را به خدا بیان نمایید.»
ب. سه بار از خداوند تمنا کردم: در حقیقت، پولس پشت سر هم دربارۀ این خار در جسم دعا کرده است. شاید فکر کنیم که زمانی که خار در جسم برای نخستین مرتبه پدیدار گشت، پولس با خود فکر کرد: «مشکلی نیست. من آن را در هنگام دعا به خداوند میسپارم.» اما زمانی که دعا کرد، اتفاقی نیفتاد. پس اندیشید: «این سخت است» و دوباره دعا کرد. پس از سومین مرتبه، میدانست که خدا سعی دارد به او چیزی بگوید.
یک) بعضی گمان میکنند که پولس از آرایهٔ ادبی عبری استفاده کرده است که در حقیقت به معنای بیش از سه بار است. «این امر به مفهوم سه مرتبه نیست. این آرایه ادبی عبری به مفهوم پیوسته، دنبالهدار، بارها و بارها پشتسرهم است.» (مورگان)
دو) بعضی میگویند بیشتر از یک مرتبه دعا کردن برای چیزی، غیرروحانی و دال بر ایمانِ اندک است. این برای پولس، که سه بار از خداوند تمنا کرد و برای عیسی که بدون تغییر کلمات در باغ جتسیمانی هنگامی که زجر میکشید، دعا کرد، امری ناشناخته بود (مرقس ۳۹:۱۴-۴۱).
سه) اما دعای پولس مشکلی نداشت. «خدا محاسبات دعای ما را محترم نمیداند، که چه نوع دعا میکنیم؛ و بلاغتِ دعاهای ما برای او مهم نیست، که به معنای یکپارچگی آنهاست؛ و نه ساختار دعاهای ما، که چه اندازه طویل هستند؛ و نه آوای دعاهایمان، که چه میزان دلنواز هستند؛ و نه استدلالِ دعاهایمان، که چقدر روشمند هستند؛ بلکه الوهیت دعاهایمان، یعنی به چه میزان از دل ما جوشیدهاند. نه قربانیها، بلکه نعماتی که در دعا سلطه مییابند.» (تِرَپ)
ج. از خداوند تمنا کردم: دعای پولس در این مورد پر شور بود. برای ما جای سؤال دارد که آیا او از اینکه دو بار دعایش جواب داده نشد، تعجب نکرد؟
د. که آن را از من برگیرد: دعای آغازین پولس گریز از عذابی بود که این خار در جسمش برایش پدید آورده بود. پولس خودآزار نبود. زمانی که در عذاب بود، نخستین غریزهاش آن بود که از خدا درخواست نماید که عذاب را از بین ببرد.
یک) اجابت نشدن درخواست پر شور و مکرر او، باید پولس را نگران کرده باشد. این امر جنبۀ دیگری را به این امتحان الهی افزود.
· این جنبهای مادی داشت، از آن منظر که خاری در جسم بود.
· این جنبهای روانی داشت، از آن منظر که عامل شیطان بود.
· این جنبهای روحانی داشت، از آن منظر که دعایی اجابت نشده بود.
ه. آزارم دهد: خاری که بر گوشت و تن پولس رفت دقیقاً چه چیزی بود؟ اگر بخواهیم صادق باشیم اطلاعات کافی در این زمینه نداریم، اما این امر دلیل بر این نمیشود که مفسران و دانشمندان در این زمینه نظرات خود را بیان نکنند.
یک) برخی آن را آزاری روحانی میدانند. دیگران فکر میکنند که این یک شکنجه بوده است. بسیاری معتقدند که این دردی جسمی و روحی بوده است. برخی نیز میگویند که این رویارویی پولس رسول با افکار شهوانی و گناهآلود بوده است.
دو) ترتولیانوس که یک ادیب مسیحی معروف بود، اولین حدس خود را در مورد ماهیت دقیق مشکل پولس بیان میکند. نظر او این بود که خار در تن داشتن همان سر درد و گوش درد است.
سه) سالها بعد مورخی به نام ویلیام رَمزی این پیشنهاد را ارائه کرد که ناراحتی پولس نوعی مالاریا بوده که در منطقهای که او بهعنوان مبشر خدمت خداوند را به انجام میرساند، شایع بوده است. مبتلایان به این نوع مالاریا زمانی که تحت فشار و استرس قرار میگیرند عوارض آنها تشدید میشوند و «آنها نسبت به خود احساس حقارت و نفرت میکنند و معتقدند که دیگران به همان اندازه این احساسات را تجربه میکنند.» تب مالاریا سردردهای بسیار شدیدی نیز ایجاد میکند که مبتلایان آن را به میلهٔ داغی که به پیشانی فرو میرود تشبیه میکنند.
چهار) هریک از این پیشنهادات میتواند درست باشد، اما خدا هدف مشخصی از آشکار نکردن ماهیت دقیق خار پولس داشت. اگر میدانستیم خار پولس دقیقاً چه چیزی است، آنگاه هرکسی که مبتلا شده بود (اما نه صرفاً به همان شکلی که او تجربه کرده) ممکن بود دچار شک شود که تجربه پولس ارتباطی به آنها داشته است. خدا میخواست هر کسی با هر نوع خاری در بدن قادر باشد که خود را جای پولس بگذارد. «درکل من اینطور متوجه شدهام که تمام آن مفسران و ادیبان، خاری که در بدن خودشان فرو رفته است را شرح دادهاند.» (اسپرجن)
۴. (۱۰-۹) تدارک خدا برای پولس بهواسطه خاری که در جسم او فرو میرود.
امّا مرا گفت: «فیض من تو را کافی است، زیرا قدرت من در ضعف به کمال میرسد.» پس با شادیِ هر چه بیشتر به ضعفهایم فخر خواهم کرد تا قدرت مسیح بر من ساکن شود. از همین رو، در ضعفها، دشنامها، سختیها، آزارها و مشکلات، بهخاطر مسیح شادمانم، زیرا وقتی ناتوانم، آنگاه توانایم.
الف. اما مرا گفت: خداوند جوابی منطقی برای پولس داشت. پاسخ چیزی نبود که پولس از همان ابتدا به شنیدن آن امیدوار بود، اما خداوند پاسخی بهتر برای او داشت. اگر خدا پاسخی به دعاهای ما بدهد که بداند برای زندگی ما بهتر و به نفع ما است اما آنچه که ما دلمان میخواهد نباشد، معمولاً نمیخواهیم صدای او را بشنویم و ممانعت میورزیم.
ب. فیض من تو را کافی است، زیرا قدرت من در ضعف به کمال می رسد: خدا به جای آنکه خار را از زندگی پولس بیرون بکشد، فیض خود را به پولس میبخشد. فیض خدا به پولس برای برآورده شدن تمامی نیازهای زندگی او کافی بود.
یک) پولس برای رهایی از این مشقت بسیار ناامید بود، اما دو راه برای تسکین دردش وجود داشت. میتوانست بار خود را سبکتر کند و یا شانههای خود را قویتر کند. خدا به جای برداشتن خار، شانههای پولس را قویتر کرد و قدرت خود را از طریق ضعف او نشان داد.
دو) برای انجام این کار پولس باید قانع میشد که فیض خدا کافی است. ما تا زمانی که باور نکنیم که کافی و توانا نیستیم، به فیض خدا ایمان نیاوردهایم. این یک مانع بزرگ برای بسیاری از امثال ما به ویژه در فرهنگ آمریکایی است. ما مردمانی هستیم که از «انسان خودساخته» بتی میسازیم و میخواهیم تنها به خودمان تکیه کنیم. اما تا زمانی که ضعف خود را باور نکنیم نمیتوانیم قدرت خدا را دریافت کنیم. تا زمانی که قبول نکنیم شایستگی کافی را دارا نیستیم، شایستگی دریافت فیض خدا را نخواهیم داشت.
سه) «مصیبت بزرگ قدرت خدا را برجسته میسازد. اگر هرگز مناقشه درون و غرق شدن جان خود را حس نکردهاید، قدرت برخیزاننده خدا را نشناختهاید؛ اما اگر به اعماق جان دردمند خویش وارد شوید، آنجا که با خود میگویید نکند دیگر نتوانم به بالا برگردم، آنجاست که خداوند سوار بر ارابهای میآید و پرواز میکند، شما را بر بال باد حمل کرده و جانتان را آزاد میسازد و به آسمان سوم شادمانی، میرساند. ضعف انسان باید حس شود، به رسمیت شناخته شود و فرد بهخاطر آن حزنزده شود، در غیر اینصورت قدرت پسر خدا هرگز در ما تکمیل نمیشود.» (اسپرجن)
ج. فیض من کافی است: چگونه فیض خداوند باعث ایجاد تفاوت شده است؟ چگونه در این مرحله نیاز پولس را برآورده کرده است؟
یک) فیض میتواند نیاز پولس را برآورده کند، چون بیانگر رضایت خدا از ماست. هنگامی که در پیشگاه خدا فیض او را دریافت میکنیم از لطف و رحمت برخوردار میشویم. فیض به این معناست که خدا به ما محبت میکند، او پذیرای ماست و ما رضایت و وعده توجه او را دارا هستیم.
دو) فیض میتوانست نیاز پولس را برآورده کند، چون همیشه دردسترس بود. وقتی گناه میکنیم یا شکست میخوریم دسترسی ما به فیض خدا قطع نمیشود و همیشه در دسترس است. از آنجایی که فیض بهطور رایگان توسط عیسیمسیح به ما عطا شده است نمیتوان آن را بعداً از بین برد زیرا ما لغزش میکنیم. زمانی که ایمان داریم و از طریق خون عیسیمسیح به خداوند نزدیک میشویم، فیض او همیشه در دسترس است تا ما را ملاقات کند و به ناشایستگیهای ما خدمت برساند.
سه) فیض میتوانست نیاز پولس را برآورده کند چون این همان قدرت خدا بود. در این دنیا قدرت با نابود کردن و عصیانگری تعریف میشود، اما خدا علاقه دارد قدرت خود را از طریق نیکویی و فیض به جهان نشان دهد. گاهی ما خوبی را با ترسو یا ساده بودن یکی میدانیم. با ارتکاب چنین اشتباهی، نشان میدهیم که دیدگاهی دنیوی و باطل در مورد قدرت داریم و حقیقت خدا را در مورد قدرت فیض و محبت انکار میکنیم. فیض ضعیف یا بیخاصیت نیست. در عوض این قدرت خداوند متعال است که آنچه را که ما در زندگی خود به مقدار کافی نداریم، برآورده میکند.
د. فیض من برای شما کافی است: میتوانید از هر منظری که میخواهید به این وجه تأکید کنید.
یک) «فیض من برای تو کافی است.» فیض لطف و محبت خدا در عمل است. یعنی او ما را محبت میکند و از ما راضی است. صدای خداوند که میگوید «محبت من برای تو کافی است» را میشنوی؟ آیا اینچنین صحیح نیست؟
دو) فیض من برای تو کافی است. این فیضِ کیست؟ این فیضِ عیسیمسیح است. آیا محبت و لطف او کافی نیست؟ عیسی در چه زمینهای شکست خواهد خورد؟ همچنین به یاد داشته باشید که عیسیمسیح خاری بر جسمش فرورفته است پس او هم میداند و هم اهمیت میدهد.
سه) فیض من برای تو کافی است. هم اکنون چنین است. نه اینکه روزی از راه برسد، هماکنون و در همین لحظه فیض او برای ما کافی است. گمان میکردید حتماً برای اینکه فیض او برایت کافی باشد باید اتفاقی خارقالعاده رخ دهد. گمان میکردی «فیض او فقط یک بار کافی است، لطف او ممکن است چندین بار کافی باشد، اما نه هماکنون و نه با آنچه که درگیر آن هستم.» با وجود این احساس کلام خدا همچنان محکم و استوار است. فیض من برای تو کافی است. اسپرجن مینویسد: «فعل ایمان آوردن به فیض برای زمان گذشته و آینده آسان است، اما آرامی یافتن در آن برای ضرورت کنونی، ایمان حقیقی است. ای مؤمن هم اکنون در همین حال فیض کفایت میکند، در همین لحظه هم برای شما ای عزیز، کفایت میکند.»
چهار) فیض من برای تو کافی است. رِدپَث این موضوع را به بهترین وجه توضیح میدهد: «طنز نهفته در این موقعیت را میبینید؟ فیض خدا: منِ کوچک. فیض او برای منِ کوچک کفایت میکند! مضحک است اگر فکر کنیم که برای ما قضیه متفاوت است! گویی ماهی کوچک در اقیانوس باشیم که بترسد انقدر آب بنوشد که دریا خشک شود! فیض منجی مصلوب قیام کرده، متعال، فاتح و خداوند جلال، قطعاً برای من کفایت میکند! آیا به این فکر نمیکنید که خداوند چنان فروتن است که به ما میگوید کافی است؟»
پنج) «فیض من برای تو کافی است.» از این که خدا نگفته است: «فیض من برای پولس رسول کافی است» بسیار خرسندم، اگر این اتفاق میافتاد شاید احساس تنهایی میکردم. گویی خدا مرا فراموش کرده است. اما خدا فیض را به اندازه کافی در جهان گستراند. شما میتوانید «تو» در عبارت «برای تو» باشید. فیض خدا برای تو کافی است! آیا شما والاتر از آن هستید؟ آیا شما اینقدر متفاوت هستید که افتخار میکنید؟ آیا خار بر جسم شما از خاری که بر جسم پولس رفته بود بدتر است یا کسانی که پیروزی عیسی را میدانستند؟ البته که نه. این فیض کافی برای شماست.
شش) «کلمه کفایت بدون هیچ محدودیتی در این جملات به کار برده شده است، بنابراین من معنای این متن را اینگونه میدانم که فیض خداوند ما عیسیمسیح برای حمایت از تو، برای تقویت وجود تو، برای آسایش و آسوده خاطر کردن تو، برای اینکه سختیهای زندگی برای تو مفید واقع شوند کفایت میکند. حتی برای پیروزی تو و برای بیرون آوردنت از سختی، برای بیرون آوردن تو از ده هزار مورد مشابه دیگر و برای اینکه خانهات در آسمان ایمن شود کفایت میکند… ای فرزند خدا، ای کاش میتوانستم تمامی این کافیها را برایت بازگو کنم اما حیف که نمیشود! اجازه دهید سخنم را پس بگیرم: خوشحالم که نمیتوان آن را در قالب کلمات بیان کرد، چون کلام محدود است و محدودکننده، اما چون هرگز نمیتوانیم آن را بیان کنیم، جلال بر خدا باد، و به این خاطر درخواست ما برای آن هرگز نمیتواند آنچنان عظیم باشد. با اجازه اینجا وظیفهٔ رساندن خبر خوش را به دوش میگیرم: هیچ ایمانداری نباید بترسد، چون در این لحظه، فیض خداوند عیسی مسیح برای او کافی است!» (اسپرجن)
هفت) «جان بانیان متن زیر را نوشته است که دقیقاً بیانگر آن چیزی است که خودم شخصاً تجربه کردهام. او میگوید که در زندگی بسی غمگین و هراسان بوده است اما ناگهان این سخنان الهی تقریبا سه بار به گوش او رسیده، برایش تکرار شده و منقلب شده است: «فیض من تو را کافی است، فیض من تو را کافی است، فیض من تو را کافی است». او میگوید: «گمان میکنم هر کلمهای که شنیدم آسمانی بوده است. کلماتی مانند ‘من‘ و ‘فیض‘ و ‘کافی‘ و ‘برای تو‘ آنها در آن زمان بسیار عظیم بودند و گاهی هنوز هم چنین است. کسی که مانند زنبور عسل میداند چگونه شهد را از گلها بمکد، ممکن است برروی هریک از این کلمات مردد شود و محتوایی غیرقابل بیان را به جای آن شهد روان بنوشد.» (اسپرجن)
ه. پس با شادیِ هر چه بیشتر به ضعفهایم فخر خواهم کرد تا قدرت مسیح بر من ساکن شود: خدا بهواسطه ضعفهای پولس، او را کاملاً به فیض و قدرت مسیح ساکن کرد و همۀ اینها برای نیکویی بود. وابستگی پیاپی و حتی در بعضی از مواقع اجباریِ پولس به خدا، او را حتی بیشتر از مکاشفاتی که ممکن بود او را مغرور و خودمحور سازد، قدرتمندتر ساخت.
یک) بسیاری از ما مسیحیان فکر میکنیم زمانی به بلوغ مسیحیت رسیدهایم که دیگر به خدا وابستگی نداشته باشیم. منظور این است که آنقدر به خود اطمینان داریم که دیگر به خدا نیازی نداشته باشیم. به صراحت میتوانم بگویم که این به هیچ عنوان بلوغ مسیحی نیست. خدا عمداً شرایط ضعیفکنندهای در زندگی پولس وضع کرده تا او در وابستگی مادامالعمر و کامل به فیض و قدرت خدا باشد.
دو) بسیاری از مسیحیان خدا را پدر و مادری میبینند که ما را بزرگ میکند. فکر میکنند مانند زمانی که به بلوغ میرسند و دیگر احساس میکنند باید از خانواده جدا شوند، میتوانند خدا را نیز از خود دور کنند. در این الگو برخی از ما با خدا همانگونه رفتار میکنیم که با والدین خود رفتار میکنیم. ما کمابیش به او ادای احترام میکند، دین او را بهجا میآوریم، اما احساس نمیکنیم که همچنان باید از او اطاعت کنیم. ما در قلب خود از خانه بیرون رفتهایم. تفکر ما این است که تا زمانی که هفتهای یک بار در خانه خدا شام میخوریم و کمی او را شناختهایم، میتوانیم راه و رسم زندگی خود را مشخص کنیم و بدانیم.
سه) بسیاری از مسیحیان در آرزوی روزی هستند که زندگی مسیحی «راحت» شود. در انتظار زمانی هستیم که چالشهای عظیم خود با گناه را پشت سر بگذاریم و زندگی را بدون مشکل سپری کنیم. آن روز هیچوقت نخواهد رسید. اگر شخص پولس رسول نیز ضعف را تجربه کرده است پس ما که هستیم که بخواهیم والاتر از او باشیم که در زندگی متحمل هیچ سختیای نشویم؟
چهار) در واقع توهم قدرت و استقلال آدمی را ضعیف میکند. «هیچ چیزی بیش از یک مسیحی پر غرور و با اعتمادبهنفس مانع کار خداوند نخواهد شد.» (مورگان)
پنج) «خادمان انجیل مخصوصاً باید تصور دانایی، استعداد، فرهنگ و کفایت برای کار خود را از ذهن دور کنند و بیاموزند تنها زمانی که خود را خالی میکنند میتوانند دوباره پُر شوند و فقط زمانی که بفهمند کسی نیستند آنگاه آمادۀ انجام کار خدا از طریق خودشان میشوند.» (مکلارن)
شش) «خدا از طریق انسانی که منقلب گشته و خود را طاهر ساخته، کار میکند، کسی که زندگی خود را در حضور خداوند خالی میکند و باور دارد هیچ نَفْسی نمیتواند در حضور خدا جلال داشته باشد.» (رِدپَث)
و. پس با شادیِ هرچه بیشتر به ضعفهایم فخر خواهم کرد: در نهایت، پولس تسلیم سرنوشت خود نمیشود و از آن استقبال میکند. او شادمانی میکند که خدا او را مجبور کرده که به فیض و قدرتش تکیه کند تا بتواند بگوید: «وقتی ناتوانم، آنگاه توانایم.»
یک) سطح قدرت روحانی بلوغ پولس رسول چنان بالا بود که خدا خاری بر جسم او فرو کرد. بسیاری از ما خارهایمان را خود فراهم میکنیم. اگر صادقانه به این قضیه نگاه بکنیم متوجه میشویم که آن قدر ضعیف هستیم که بایستی همیشه و تا ابد بر فیض و قدرت عیسیمسیح وابستگی داشته باشیم. با این حال، حتی اگر بخواهیم به قدرت روحانی و بلوغ پولس برسیم، خدا خطاب به ما میگوید: «باید شما را در همهچیز به خود وابسته نگاه دارم. میتوانید در این مورد بر من تکیه کنید.» اینجا مکانی برای پیروزی و خرسندی است، نه ناامیدی و شکست.
دو) «از منظر مسیحیت مکانی برای مقاومت بیهدف از سرافکندگی ناامیدانه وجود ندارد.» (هیوز)
ز. به ضعفهایم فخر خواهم کرد: فخر پولس از ضعفهایش، اندیشهٔ متفکری بیمار نیست که فکر میکند ما در برابر خدا با ضعفهای خود عادل محسوب میشویم. پولس به دنبال آن خار نبود تا بر بدنش فرو رود، آن خار خودش به سمت پولس روانه شد.
یک) «این مفهوم بعدها در کلیسا بسیار مهلک شد، مفهومی از محاکمه شهادت، تمرین ریاضت، و حتی در آغوش گرفتن آلودگی، بیماری، و فقر بهعنوان وسیلهای برای کسب رحمت خدا. این مفهوم بهشدت با تفکر رسولان و کل مفاد انجیل در تضاد است، زیرا این مفهوم، مفهومی حاکم بر شیوه زندگی است و دیدگاه کلی آن است که اعمالمان ما را در حضور خدا پارسا و مقبول میسازد، نه ایمان.» (هیوز)
ح . چون من ضعیفم آنگاه توانا هستم: عجب پیروزی شکوهمندی !دنیا با چنین مردی که چنین محکم در دستان عیسی است چه میتواند بکند؟ خداوند اجازه نداد خاری که در بدن پولس فرو رفته بود عامل تنبیه و مجازات شود و این نبود که بهخاطر ضعف انسانیش او را تضعیف کند. خداوند اجازه داد نشان دهد که پولس چه قدرت الهی خارقالعادهای دارد.
یک) به پولس رسول فکر کنید. آیا او انسان ضعیفی بود یا قوی؟ مردی که به سراسر دنیای باستان سفر میکرد و انجیل مسیح را با وجود شدیدترین شکنجهها و آزارها گسترش میداد، کسی که غرق شدن کشتی و زندان را تحمل میکرد؛ کسی که برای پادشاهان و بردگان موعظه میکرد؛ کسی که کلیساهای نیرومند را تأسیس و رهبران آنها را تربیت میکرد، او به یقین انسانی ضعیفی نبود. با توجه به اتفاقات و دستاوردهای او در زندگی میتوانیم اعتراف کنیم که پولس انسانی بسیار قوی بود. اما او فقط به این دلیل قوی بود که نقاط ضعف خود را میدانست و بهخاطر قدرت خداوند ضعفهای خود را میپذیرفت. اگر ما خواهان زندگی با چنین قدرتی هستیم، باید ضعف خود را درک کنیم و به آن اعتراف نماییم و تنها به دنبال خدا برای فیضی باشیم که ما را برای هر کاری تقویت خواهد کرد. این فیضی بود که درون پولس را پر کرده بود و میگفت: «در مسیح قوت هرچیز را دارم که مرا قوت میبخشد.» (فیلیپیان ۱۳:۴)
دو) «درهها با باران آبیاری میشوند تا حاصلخیز شوند، اما در حالی که قلههای کوههای بلند خشک میمانند و آبی به آنها نمیرسد. اگر مردی بخواهد باران آسمانی رحمت خدا را بپذیرد، باید به درهای تبدیل شود.» (کالوین)
سه) «مجموعاً از این قسمت میفهمم که بدترین آزمایشی که انسان میتواند از سر بگذارید، شاید بهترین دارایی او در این دنیا باشد؛ قاصد شیطان میتواند برای او به نیکویی فرشتهای محافظ باشد؛ ضربت دیدن از شیطان میتواند برای او به نیکویی نوازشی از خداوند باشد؛ برای نجات جان ما اساسی است که نه تنها در آبهای عمیق چنین کنیم، بلکه در آبهایی که باتلاقی و گلآلودند نیز دست به کار شویم. بدترین نوع آزمایش میتواند سهم کنونی ما باشد.» (اسپرجن)
ط. بهطور خلاصه پولس بهجای آنکه از تجربه خود برای جلال خودش (مانند «بزرگرسولان» در میان مسیحیان قرنتس) استفاده کند، حکایت میکند که چگونه کل مکاشفۀ پرشکوه او بیش از همیشه او را متواضع کرده است.
یک) تمام چیزی که دشمنان پولس میدیدند خار بود؛ اما از چگونه پدیدار شدن آن اطلاعی نداشتند. اما پولس میدانست، بنابراین او حتی از خاری که در تن او به وجود آمده بود نیز شادمانی میکرد.
دو ) ناگفته نماند که بهترین مثالی که میتوان زد این است که پولس رسول با عیسیمسیح زندگی کرده است. «جز عیسیمسیح کسی را میتوانید بیابید که بر صلیب کشیده شده باشد و همچنان فروتن باشد. او بهخاطر ما به صلیب کشیده شد تا گناهان ما بخشیده شود؟ من در عجبم از آنجا که در آن نقطه ضعف با قدرت عظیم خداوند روبهرو شد و تن مرده او را جان دوباره بخشید، این تحمل سختی خار در تن، آیا او را به یاد به صلیب کشیده شدن انداخته است یا خیر.» (ردپث)
سه) با اینحال تفکر ما نباید چنین باشد که وجود خار (سختی) در زندگی به معنای حضور برکت و قدرت روشنیبخش عیسیمسیح در زندگی ما باشد. شما میتوانید فیض خدا را منکر شوید و از اینکه مسیح را سر لوحه زندگی خود قرار دهید امتناع بورزید، اما قطع به یقین آن خار برای شما لعنت خواهد بود و برکت نخواهد داد. «بدون قدرت مقدس روحالقدس، خارها بیشتر مولد شر و بدی هستند تا خیر و خوبی. بسیاری از مردم از بحث خار هیچ چیزی عایدشان نشده است؛ این موضوع به جای آنکه وسوسهای را از میان بردارد فساد دیگری به وجود آوردهاست.» (اسپرجن)
۵. آیات (۱۱-۱۳) نتیجهگیری از «خودستایی نابهجای» پولس.
همچون بیفهمان رفتار کردهام! شما ناگزیرم کردید. میبایست مورد ستایشتان باشم، چرا که هرچند هیچم، امّا از آن ’بزرگْرسولان‘ چیزی کم ندارم. نشانههای رسالت، در نهایتِ بردباری در میان شما به ظهور رسید، با آیات و عجایب و معجزات. در قیاس با سایر کلیساها، چه اجحافی در حق شما شد، جز اینکه هرگز باری بر دوشتان نبودهام؟ برای این بدی که در حق شما کردم، مرا ببخشید.
الف. همچون بیفهمان رفتار کردهام: پولس از زمانی که این مبحث را در دوم قرنتیان ۱:۱۰ بازگو کرد، مجبور بود که بیشتر از همیشه در مقابل مسیحیان قرنتس خودستایی کند. پولس بهخاطر حرف زدن زیاد از حد درباره خودش عذرخواهی میکند زیرا میخواهد بیشتر از عیسیمسیح سخن بگوید تا خودش.
ب. میبایست مورد ستایشتان باشم، چرا که هرچند هیچم امّا از آن ’بزرگْرسولان‘ چیزی کم ندارم: اگر پولس میدانست که این «خودستایی» احمقانه است، چرا آن را انجام داد؟ نه به صلاح خودش، بلکه بهخاطر مسیحیان قرنتس. آنها از شخصیت پولس دفاع نکردند و بهعنوان یک رسول در برابر بزرگرسولان که پولس را مورد انتقاد قرار داده و او را تضعیف کرده بودند، ایستادگی کردند.
یک) آنقدری نبود که وجود بزرگرسولان پولس را آزرده خاطر کند. نفوذ آنها در میان مسیحیان قرنتس بود که رسولان واقعی را آزار میرساند.
ج. نشانههای رسالت، در نهایتِ بردباری در میان شما به ظهور رسید، با آیات و عجایب و معجزات: پولس همچنین میتوانست به آیات و عجایب و معجزات نیرومندی اشاره کند که در میان مسیحیان قرنتس به ظهور رسیده بود. هریک از اینها گواهی بر مقام رسالت پولس بودند.
د. در قیاس با سایر کلیساها، چه اجحافی در حق شما شد: اگر پولس از هر لحاظ مورد اجحاف قرار گرفته باشد، تنها به این علت است که از گرفتن پول از مسیحیان قرنتس سر باز زده است. پس با طعنه از آنها پوزش میطلبد: مرا ببخشید!
یک) «کنایهای دلپذیر، همانند این رساله که از آن غنی است». (تِرَپ)
دو) «حمایت از خدمات انجیل در میان آنها، امتیازی برای کلیساهای مسیحی است. کسانی که نقش خود را در حمایت بشارت انجیل ایفا نمیکنند، یا اهمیتی به آن نمیدهند و یا از آن سود کافی نمیبرند و یا در برخی موارد هیچ سودی نصیبشان نمیشود.» (کلارک)
پولس سومین سفر خود به قرنتس را اعلام میکند.
۱. آیات (۱۸-۱۴) پولس قصد فریب دادن قرنتیان را ندارد.
اکنون آمادهام برای بار سوّم به دیدارتان بیایم، و باری بر دوشتان نخواهم بود. زیرا نه اموال شما، بلکه خود شما را میخواهم. چرا که فرزندان نیستند که باید برای والدین خود بیندوزند، بلکه والدین برای فرزندان خود میاندوزند. پس من با شادی بسیار هر چه دارم در راه جانهای شما خرج خواهم کرد و حتی جان خود را نیز دریغ نخواهم داشت. اگر من شما را بیشتر دوست میدارم، آیا شما باید مرا کمتر دوست بدارید؟ امّا حتی اگر بپذیرید که خود بر دوش شما باری نبودهام، لابد میگویید چون شخصی مکّار هستم، باید به نحوی از شما بهرهبرداری کرده باشم. آیا بهواسطۀ آنها که نزدتان فرستادم از شما سوءاستفاده کردم؟ من تیتوس را بر آن داشتم که نزد شما بیاید و برادرمان را نیز همراهش فرستادم. آیا تیتوس از شما سوءاستفاده کرد؟ آیا ما نیز به همین شیوه رفتار نکردیم و همین رَویّه را در پیش نگرفتیم؟
الف. اکنون آمادهام برای بار سوّم به دیدارتان بیایم: پولس در اولین دیدارش از شهر قرنتس کلیسایی تأسیس کرد و یک سال و شش ماه در آنجا ساکن بود (اعمال رسولان ۱۱:۱۸). دومین دیدار او کوتاه بود، دیداری دردناک بین نگارش اول قرنتیان و دوم قرنتیان. اکنون آماده است که برای بار سوم به دیدارشان بیاید.
ب. باری بر دوشتان نخواهم بود: پولس به مسیحیان قرنتس اطمینان میدهد که برای حمایت شخصی خود از آنها پولی دریافت نخواهد کرد؛ هرچند که مقداری غنایم از مقدسین یهودی دریافت کرده است. او به کار قبلی خود در میان مسیحیان قرنتس ادامه خواهد داد تا از خود حمایت کند و باری بر دوش مسیحیان قرنتس نخواهد گذاشت.
یک) ممکن است یک خادم با دریافت حمایت در زمانی نامناسب و یا با دریافت حمایت بیش از حد، باری بر دوش جماعت ایجاد کند. «آنکه برای اهداف خدا تلاش میکند باید بهواسطهٔ آن اهداف نیز حمایت گردد؛ اما بد به حال آن که خود را بزرگ جلوه میدهد و با غنائم ایمانداران ثروتمند میشود! بهخصوص آنکه با پول فقیران، ثروتمند میشود! در دل چنین شخصی عشق به پول باید تخت سلطنتی خود را برپا کند. اما در مورد روحانیت او هیچ نمیتوانم بگویم؛ سنگ قبری سفیده شده است و از نظر خدا منفور.» (کلارک)
ج. زیرا نه اموال شما بلکه خود شما را میخواهم: این شهادت هر خادم خدادوست است. آنها برای آنچه که میتوانند از قوم خدا عایدشان شود خدمت نمیکنند، بلکه برای آنچه که میتوانند به قوم خدا بدهند خدمت میکنند. آنها شبان هستند نه مزدوران.
یک) این قلب مسیح به سوی ماست. غالباً فکر میکنیم آنچه خدا در حقیقت از ما میخواهد چیزی است که داریم؛ ولی او واقعاً خود ما را میخواهد. عیسی نیکویی ما را طلب میکند و قلبش برای ما است، نه برای چیزی که میتواند «از ما بگیرد».
دو) «پولس سایهای ضعیف از حضور عیسی است و اگر این ویژگیها در زندگی او یافت شوند تنها به این دلیل است که آنها در زندگی عیسیمسیح یافت شدهاند و هم اکنون در زندگی پولس هستند.» (رِدپَث)
د. چرا که فرزندان نیستند که باید برای والدین خود بیندوزند، بلکه والدین برای فرزندان خود میاندوزند: این دلیل عدم تمایل پولس به حمایت شدن از سوی مسیحیان قرنتس را توضیح میدهد. از آنجا که او «پدر» روحانی آنها بود و آنها «پسران» روحانی او بودند، منطقی به نظر میرسید که آنها اگر بخواهند او را حمایت کنند نبایستی باری بر دوش آنها احساس شود.
یک) اما در عینحال اگر بخواهیم منطقی بررسی بکنیم این تعریف و تمجیدی برای مسیحیان قرنتس نیست. از آنجا که پولس از سوی کلیساهای دیگر نیز حمایت میشد (فیلیپیان 19-10:4) میدانیم که این سیاست او در مورد تمام کلیساها نبوده است. در مقابل گویا منظور پولس چنین بوده است: «شما ای مسیحیان قرنتس، هنوز به بلوغ فکری کافی و روحانی نرسیدهاید که بتوانید مرا حمایت کنید. شما همچنان کودکانی روحانی هستید. تا زمانی که بزرگ نشدهاید این توانایی همکاری و حمایت را نخواهید داشت. اما تا آن زمان از حمایت کردن خودم بسیار خرسندم.»
ه. پس من با شادی بسیار هر چه دارم در راه جانهای شما خرج خواهم کرد و حتی جان خود را نیز دریغ نخواهم داشت: پولس از عدم پشتیبانی مسیحیان قرنتس ابراز انزجار نکرد. مسلماً او آن را ستایش میکرد، اما بیشتر آنچه درباره آنها گفته بود بهخاطر کاری بود که برای او کرده بودند. پولس از بخشایش خود خرسند بود. پس من با شادی بسیار هر چه دارم در راه جانهای شما خرج خواهم کرد.
یک) پولس این رشادت را دارا بود و چه حیف که مسیحیان قرنتس قدردان آن نبودند. در واقع پولس آن را بهطرز دردناکی بیان میکند: اگر من شما را بیشتر دوست میدارم، آیا شما باید مرا کمتر دوست بدارید؟ چه دردی در این کلمات نهفته است! اما پولس به هیچ عنوان اجازه نداد این درد بر زندگی او لطمهای وارد کند و خوشی را از او سلب کند. او همچنان با شادی بسیار هرچه دارد را در راه جانهای مسیحیان قرنتس خرج خواهد کرد.
دو) چند روش برای انجام آن وجود دارد؛ اما وقتی که تسلیم میشویم یا خدمت میکنیم، از آن نفرت داریم؟ یک راه خوب برای سنجش این مسئله این است که واکنش خود را در زمانی که از خدمات ما قدردانی نمیشود، ببینیم. آیا خشمگین میشویم؟ مسیحیان قرنتس از خدمات پولس قدردانی نکردند، اما این مسئله ناراحتی پولس را به دنبال نداشت بلکه در عوض با شادی هرچه دارد را در راه جانهای شما خرج خواهد کرد.
و. امّا حتی اگر بپذیرید که خود بر دوش شما باری نبودهام، لابد میگویید چون شخصی مکّار هستم: در اینجا دوباره پولس طعنهآمیز سخن میگوید. بعضی از مسیحیان قرنتس پولس را مکار میخواندند. اتهام آنها احتمالاً به این شکل بوده است: «به یقین پولس از شما پولی دریافت نکرده است، اما چنان مکار است که شما را فریب خواهد داد و آنچه که متعلق به مسیحیان اورشلیم است را میدزدد و در جیب خود میگذارد. پولس در جواب به طعنه میگوید: «مسلماً مکار هستم! من از شما سوءاستفاده کردهام و به شیوهای عالی فریبتان دادم!»
یک) مخالفان پولس، بزرگرسولان که در دوم قرنتیان ۵:۱۱ و ۱۱:۱۲، به آنها اشاره شده است، دستکم تا حدودی بهخاطر پول خدمت میکردند. آنها نمیتوانستند بپذیرند که پولس برای پول خدمت نمیکند، آنها سوء اتهاماتی را بر پولس وارد کردند.
دو) بعضیها عقیده دارند که پولس در اینجا بهطور جدی سخن گفته است و اعتراف کرده است که او در خدمت خود به مسیحیان قرنتس مکر و نیرنگ داشته است. بسیاری از مردم فکر میکنند که جملات «مکار هستم و از شما سوءاستفاده کردم» سخنان حقیقی پولس رسول هستند، نه کسانی که به او تهمت میزدند. بنابراین، نتیجه گرفتهاند که استفاده از حیله، فریب و… برای بهسرانجام رساندن هدفی نیک، موجه است. این عبارت، مفهوم کراهت دارد؛ و کلمات بهوضوح سخن مخالفان رسول است، سخنانی که در دو آیهٔ پیش رو پولس در مقابل آنها از خود دفاع میکند.» (کلارک)
ز. از شما سوءاستفاده کردم: پولس ثابت میکند که مکار بودنش دروغ است. او به مسیحیان قرنتس یادآوری میکند که هیچوقت نه پولس و نه هیچیک از مریدانش به دنبال کسب مال و اموال آنها نبودهاند.
۲. آیات (۲۱-۱۹) پولس قبل از آمدنش، قرنتیان را به توبه دعوت میکند.
آیا تا اینجا بر این تصور بودهاید که میکوشیم در برابر شما از خود دفاع کنیم؟ ما در حضور خدا و همچون کسانی سخن میگوییم که در مسیحاند، و هرآنچه میکنیم، ای عزیزان، برای بنای شماست. زیرا بیم آن دارم که نزدتان بیایم و شما را آنگونه که انتظار دارم، نبینم، و شما نیز مرا چنانکه انتظار دارید، نبینید. بیم آن دارم که در میان شما جدال، حسد، خشم، خودخواهی، افترا، غیبت، غرور و بینظمی ببینم.و نیز بیم آن دارم که چون نزد شما آیم، خدا بار دیگر مرا در حضور شما فروتن سازد و من بهخاطر برخی که در گذشته گناه کرده و از ناپاکی، بیعفتی و عیاشی خود توبه نکردهاند، اندوهگین شوم.
الف.آیا تا اینجا بر این تصور بودهاید که میکوشیم در برابر شما از خود دفاع کنیم؟ ما در حضور خدا و همچون کسانی سخن میگوییم که در مسیحاند: پولس نگران این است که مبادا دفاع کردن از خودش از دید آنها بهانهجویی باشد. اما پولس عذر و بهانه نمیآورد. او هیچ بهانه غیرمنطقیای ندارد. در عوض با شجاعت هرچه تمام میگوید: «ما در حضور خدا و همچون کسانی سخن میگوییم که در مسیحاند» پولس حقیقت را در حضور خدا بیان میکند، نه اینکه اعمالش را برای مسیحیان قرنتس توجیه کند.
ب. و هرآنچه میکنیم، ای عزیزان، برای بنای شماست: هرکاری که پولس رسول برای مسیحیان قرنتس انجام میداد، به صلاح و جهت بنا شدن آنها در عیسی مسیح بود. هر نامهای که به نگارش در میآورد، هر ملاقاتی که میکرد، هر دعایی که میکرد هدفی واحد و مشخص داشت: بنا کردن پایههای زندگی آنها در راه عیسی مسیح. دل او متعلق به آنها بود، نه خودش.
یک) اگر رقبای پولس، بزرگْرسولان که در نامۀ دوم قرنتیان ۵:۱۱ و ۱۱:۱۲ نام برده شدهاند، مجبور بودند صادقانه صحبت کنند، باید میگفتند: «عزیزان، ما برای تقدیس خویش هرکاری میکنیم.» اما پولس شخصی متفاوت بود.
دو) «هدف او آزردهخاطر ساختن قرنتیان نیست، بلکه مقصودش آن است که آنها را سر عقل آورد تا آنها را یاری دهد که خویشتن را از اثر مخربی که رسولان دروغین به جامعۀ آنها وارد کرده بودند، رها سازند.» (هیوز)
ج. زیرا بیم آن دارم که نزدتان بیایم و شما را آنگونه که انتظار دارم، نبینم: پولس دلواپس است که هنگامی که برای سومین مرتبه به ملاقات مسیحیان قرنتس برود، همان دردسرهای پیشین را در بین مسیحیان قرنتس مشاهده نماید، و آنها همچنان نادم نباشند.
یک) تنها به آن جهت که بفهمند پولس دقیقاً دربارۀ چه مینویسد، شفافسازی مینماید: بیم آن دارم که در میان شما جدال، حسد، خشم، خودخواهی، افترا، غیبت، غرور و بینظمی ببینم. تمامِ اینها حاصلِ اندیشۀ دنیوی مسیحیان قرنتس بود و آنها میبایست پیش از آمدن پولس برای سومین ملاقاتش به قرنتس دگرگون میشدند.
د. شما مرا چنانکه انتظار دارید، نبینید: پولس که چشم به راه ملاقات پیشروی خود از مسیحیان قرنتس بود، آنها را برحذر میدارد. اگر آنها در حالتی که مورد رضایت پولس (در حضور خداوند) نباشند، او را در حالتی مییابند که برای آنها رضایتبخش نیست.
ه. چون نزد شما آیم، خدا بار دیگر مرا در حضور شما فروتن سازد: اگر مسیحیان قرنتس همچنان در اندیشۀ مادیِ خود گرفتار میبودند، پولس در بین آنها فروتن میشد. او مِلاکی به جهت این تفکر داشت: «حتماً من رسول یا پیشوای نیکویی نیستم که این مسیحیان قرنتس از من فرمانبرداری نمیکنند.» آن همۀ حقیقت نبود، اما همچنان پولس را فروتن میساخت.
یک) و من بهخاطر برخی اندوهگین شوم: اگر در زمان سومین ملاقات، مسیحیان قرنتس همچنان در منجلاب دنیویشان فرو رفته بودند، پولس عصبانی میشد و همواره سختگیرانه برخورد میکرد. اما فروتن و همچنین اندوهگین میشد. تفکر دنیوی مسیحیان قرنتس به اندازۀ هرچیز دیگری پولس را بهخاطر برخی اندوهگین کرد.
دو) «پولس زمانی که بیان میکند با اندوه به معصیتهای سایرین مینگرد، ذهنیت شبانی راستین و صادق را بر ما نمایان میسازد.» (کالوین)
و. برخی که در گذشته گناه کرده و از ناپاکی، بیعفتی و عیاشی خود توبه نکردهاند: عصبانیت و اندوه پولس خطاب به آنها که گناه کرده بودند، نمیگردد. به بیان دقیقتر، خطاب به کسانی خواهد بود که در گذشته گناه کرده و از ناپاکی، بیعفتی و عیاشی خود توبه نکردهاند. پولس خواستار کمال نبود؛ او تنها خواستارِ توبه بود.