فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!

متی باب ۱۴- عیسی اقتدر خود را بر طبیعت آشکار می‌سازد

هیرودیس و یحیای تعمید‌دهنده

۱. آیات (۱-۲) هیرودیس می‌ترسد که عیسی همان یحیی باشد که از مردگان برخاسته است.

در آن زمان آوازۀ عیسی به گوش هیرودیسِ حاکم رسید، و او به ملازمان خود گفت: «این یحیای تعمیددهنده است که از مردگان برخاسته و از همین روست که این قدرت‌ها از او به ظهور می‌رسد.»

الف. در آن زمان آوازۀ عیسی به گوش هیرودیسِ حاکم رسید: شهرت و آوازۀ عیسی در آن منطقه گسترش یافت. این هیرودیس به‌عنوان هیرودیس آنتیپاس معروف بود و یکی از پسران هیرودیس کبیر بود که وقتی عیسی متولد شد، سلطنت می‌کرد.

یک) «کلمه‌ای که در اینجا حاکم ترجمه شده، «tetrarch» است و به صورت تحت‌اللفظی به معنی حاکم بخش چهارم است، اما معمولاً این کلمه کاربردی عمومی داشت و اینجا هم به هر حاکمی اشاره دارد که تحت لوای حکومت اصلی به بخشی کوچک‌تر از قلمرو سلطنت می‌کند.»  مقام حاکم «tetrarch» از پادشاه پایین‌تر بود. هیرودیس آنتیپاس می‌خواست به‌عنوان پادشاه شناخته شود و بعدها از امپرتور کالیگولا این عنوان را درخواست کرد، اما کالیگولا درخواست او را نپذیرفت. چنین تحقیری بخشی از عاملی بود که بعداً هیرودیس را به گائول به تبعید فرستاد.

دو) این هیرودیسِ حاکم، که به‌عنوان هیرودیس آنتیپاس نیز معروف بود، بر جلیل فرمانروایی می‌کرد، پس چیزهای بسیاری درمورد عیسی شنیده بود. برادرش آرکلائوس بر منطقۀ جنوبی و برادر دیگرش فیلیپ بر منطقۀ شمالی فرمانروایی می‌کرد.

ب. این یحیای تعمیددهنده است که از مردگان برخاسته: هنگام بررسی گذشته چنین موضوعی ممکن است غیرمنطقی به نظر برسد، اما گناه و خرافات هیرودیس، این ترس را در او ایجاد کرده بود.

 

یک) «او تصور می‌کرد آن سر مقدس را هنوز می‌بیند و صدایش را می‌شنود که بر او فریاد برمی‌آورد، او همچنان صورت یحیی را می‌دید که از دور به او خیره می‌شد…خدا بر بدکاران، صلیب وجدانشان را قرار داده تا از آن رنجی مدام برند؛ آنگاه دیگر حتی بزرگ‌ترین دشمنان آنها نیازی نداشت که بر علیه آنان کاری انجام دهند.» «ترپ»

دو) بارکلی از نویسنده‌ای مسیحی و باستانی، به نام اوریجن نقل می‌کند که می‌گفت عیسی و یحیای تعمیددهنده از نظر ظاهری به یکدیگر شباهت داشتند. اگر این امر درست بوده باشد، آنگاه هیرودیس آنتیپاس دلیل بیشتری داشت که باور کند عیسی همان یحیی بود که از مردگان برخاسته است.

۲. آیات (۳-۱۲) رفتار وحشیانۀ هیرودیس نسبت به یحیای تعمید‌دهنده.

و امّا هیرودیس به‌خاطر هیرودیا که پیشتر زنِ برادرش فیلیپُس بود، یحیی را گرفته و او را بسته و به زندان انداخته بود. زیرا یحیی به او می‌گفت: «حلال نیست تو با این زن باشی.» هیرودیس می‌خواست یحیی را بکشد، امّا از مردم بیم داشت، زیرا یحیی را به پیامبری قبول داشتند. در روز جشن میلاد هیرودیس، دختر هیرودیا در مجلس رقصید و چنان دل هیرودیس را شاد ساخت که سوگند خورد هر چه بخواهد به او بدهد. دختر نیز به تحریک مادرش گفت: «سرِ یحیای تعمیددهنده را همین جا در طَبَقی به من بده.» پادشاه اندوهگین شد، امّا به پاس سوگند خود و به احترام میهمانانش دستور داد که به او بدهند. پس فرستاده، سر یحیی را در زندان از تن جدا کرد، و آن را در طَبَقی آورده، به دختر دادند و او نیز آن را نزد مادرش برد. شاگردان یحیی آمدند و بدن او را برده، به خاک سپردند و سپس رفتند و به عیسی خبر دادند.

الف. زیرا یحیی به او می‌گفت: «حلال نیست تو با این زن باشی.»: متی که قبلاً در مورد مرگ یحیای تعمیددهنده سخن گفته بود، اکنون درمورد چگونگی این اتفاق توضیح می‌دهد. او توضیح خود را از زمانی شروع می‌کند که یحیی به دلیل سرزنش پادشاه در زندان به سر می‌برد، اما با این وجود پادشاه هنوز او را به قتل نرسانده بود، زیرا از مردم بیم داشت.

یک) یحیی ازدواج هیرودیس را محکوم کرده بود، چون به‌شکلی نامشروع همسر سابق خود را طلاق داده و سپس هیرودیا که همسر برادرش فیلیپ بود را اغوا نمود و با او ازدواج کرد. پدر‌زن سابق هیرودیس پادشاه پطرا بود و بعدها به‌خاطر رسوایی که او بر دختر پادشاه پطرا روا داشته بود،‌ توانست با هیرودیس بجنگد و در جنگ پیروز شود.

دو) آدام کلارک درمورد هیرودیا می‌گوید: «این زن بدنام، دختر آریستوبولوس و برنیکی و نوۀ هیرودیس کبیر بود. همسر اول او، هیرودیس فیلیپ، عمویش بود و دخترش سالومه را از او به دنیا آورد: هیرودیا کمی بعد از آن، همسرش را ترک کرد و به‌طور علنی با هیرودیس آنتیپاس زندگی کرد.

سه) این تصور وجود دارد که یحیی به‌طور مکرر برعلیه هیرودیس و هیرودیا صحبت می‌کرد. «به‌علاوه شاید سخنان او چیزی بیش از یک اظهارنظر گذرا بود: کلمهٔ «می‌گفت» در زبان اصلی به حالت زمان حال ناکامل آمده که نشان از تلاشی مداوم برای انجام کاری است» (فرانس)

چهار) هیرودیس در این امر که از مردم بیم داشت، مانند بسیاری از مردم امروزی است. آنها به‌جای اینکه از خدا بترسند، از نظر مردم می‌ترسند. تنها چیزی که مانع شد که هیرودیس شرارت‌های عظیم‌تری انجام ندهد، ترس از مردم بود.

پنج) اما باید گفت هیرودیس از همسرش، هیرودیا بیش از مردم بیم داشت، چون به‌خاطر هیرودیا یحیی را به زندان انداخته بود. «هیرودیا هر طور که می‌خواست، او را بازی می‌داد، دقیقاً مانند کاری که ایزابل با اَخاب انجام داد… اما بعد از آن دیگر هیچ‌وقت اوضاع برای او خوب نشد.» (ترپ)

ب. دختر هیرودیا در مجلس رقصید و چنان دل هیرودیس را شاد ساخت: دختر هیرودیا در حضور هیرودیس و دوستانش بی‌شرمانه رقصید و به‌عنوان پاداش لطف هیرودیس و فرصت ذکر درخواست خاص را کسب کرد.

یک) این دختر هیرودیا (متی ۱۱:۱۴) به‌عنوان دختری توصیف شده و این مفهوم را می‌رساند که او دختر بچۀ بانمک نبود؛ «اصطلاح دختر برای آنانی به کار می‌رفت که در سن ازدواج بودند؛ می‌توان گفت او حداقل یک نوجوان بود.» (فرانس)

دو) «رقص معمول دختری به‌طور محض برای عیاشان سرگرمی‌ای خاص محسوب نمی‌شد، بلکه مفرح‌بودن آن در ناشایستی‌ آن نهفته بود.» (بروس)

سه) «رقص‌هایی که این دختر انجام داد، وسوسه‌‌انگیز و غیراخلاقی بود. رقصیدن یک شاهدخت در ملاءعام حیرت‌انگیز بود.» (بارکلی)

چهار) «این روزها اغلب اوقات مادران، دخترانشان را تشویق می‌کنند لباس‌هایی بپوشند که آنچنان شایسته نیست و همچنین آنان را با رقص‌هایی آشنا می‌کنند که از نظر تقدس پذیرفته نیستند. هیچ‌چیز نیکویی از این رفتار پدید نمی‌آید. این رفتار ممکن است هیرودیس را خشنود سازد، اما خدا را هرگز خشنود نمی‌کند.» (اسپرجن)

ج. دختر نیز به تحریک مادرش گفت: «سرِ یحیای تعمیددهنده را همین جا در طَبَقی به من بده.»: این درخواست هیرودیا نشان می‌دهد که این مادر برای مدت‌ها این نقشه را در سر داشته است. او همسرش را می‌شناخت و شرایط را می‌دانست و می‌دانست می‌تواند از این طریق به خواستۀ خود برسد.

یک) او به‌قدری زیرک بود که می‌خواست این کار فوراً و هنگامی‌که میهمانان هنوز در میهمانی حضور داشتند، انجام شود. «این امر، قسمت اساسی درخواست او بود. هیچ فرصتی برای توبه نباید باشد. اگر این کار تا زمانی که او تحت تأثیر شراب و خشنودی زودگذر رقص وسوسه‌انگیز آن دختر بود، انجام نمی‌شد، ممکن بود دیگر هرگز انجام نشود.» (بروس)

دو) «بسیار بد می‌شد، اگر او خودش به دنبال راهی می‌گشت برای انتقام از مرد خدا که او را با شرم گناهش روبرو کرده بود. اما باز هم بسیار ناشایست بود که او از دخترش برای رسیدن به اهداف شوم خودش استفاده می‌کرد و از او یک گناهکار بزرگ مانند خودش ساخت.» (بارکلی)

د. پادشاه اندوهگین شد، امّا به پاس سوگند خود و به احترام میهمانانش دستور داد که به او بدهند: از آنجایی که هیرودیس می‌ترسید علیه همسرش کاری کند و همچنین می‌ترسید وجههٔ خود را در برابر دوستانش از دست بدهد، پس کاری را انجام داد که می‌دانست اشتباه است.

یک) «وعده‌های عجولانه و حتی سوگندها، کار اشتباه را توجیه نمی‌کنند. این وعده، پوچ و باطل بود، چون هیچ انسانی حق ندارد، وعدهٔ انجام کار اشتباه را بدهد.» (اسپرجن)  «هیرودیس مانند بیشتر افراد ضعیف ترسید که ضعیف به نظر برسد.» (پلامپر به نقل از کارسون)

دو) «همۀ این امور به قرار گرفتن سر بریده در بشقاب در سالن ضیافت و در حضور میهمانان منتهی می‌شود؛ چه صحنۀ وحشتناکی!» (بروس)

سه) «آن سر در اختیار هیرودیا قرار گرفت، او احتمالاً از دیدن آن دهانِ بی‌زبان لذت برد، دهانی که اغلب سخنانش خاری بر بستر خطایای او می‌شد، او خشنودی شریرانه‌ای را مزه کرد؛ همچنین از بی‌حرمتی‌کردن به آن زبان که دیگر قادر به بیان نکوهش نبود، سرمست شد» (کلارک)

چهار) پایانی وحشتناک در انتظار هیرودیس بود. او برای اینکه با همسر برادرش ازدواج کند، همسر اولش را که شاهدخت پادشاه همسایۀ شرقی بود رها کرد. پدر او از این توهین خشمگین شد و برعلیه هیرودیس سپاهی تدارک دید و او را در جنگ شکست داد. سپس برادرش، آگریپاس او را متهم به خیانت علیه روم کرد و سپس به استان دور افتادهٔ رومی گائول تبعید شد. هیرودیس و هیرودیا در گائول اقدام به خودکشی کردند.

ه. شاگردان یحیی آمدند و بدن او را برده، به خاک سپردند: شاگردان یحیایِ تعمیددهنده تا جایی که می‌توانستند نام و خاطرۀ او را گرامی داشتند. او به‌عنوان یک شخص پارسا زندگی کرد و از دنیا رفت.

یک) «در مورد آن مبشر، یعنی یحیی، گفته شده: بدن او را برده، [و آن را] به خاک سپردند مشخصاً از ضمیری برای اشاره به بدن او استفاده شده که برای اشیاءِ بی‌جان استفاده می‌شد، چرا که هیچ‌کس نمی‌توانست یحیای حقیقی را دفن کند، کسی که مرده بود، اما سخنش مؤثر واقع می‌شد.» (اسپرجن)  

۳. آیهٔ (۱۳) عیسی می‌رود و نمی‌خواهد با هیرودیس ملاقات کند.

چون عیسی این را شنید، به قایق سوار شده، از آنجا به مکانی دورافتاده به خلوت رفت. امّا مردم باخبر شده، از شهرهای خود پای پیاده از پی او روانه شدند.

الف. چون عیسی این را شنید، به قایق سوار شده، از آنجا به مکانی دورافتاده به خلوت رفت: باز هم این کار عیسی به دلیل ترس نبود، بلکه به‌خاطر درک زمان‌بندی پدرش و همچنین زمان‌بندی نبوتی بود.

ب. امّا مردم باخبر شده، از شهرهای خود پای پیاده از پی او روانه شدند: عیسی می‌توانست از ظلم هیرودیس فرار کند، اما نمی‌توانست از توجه مردم بگریزد. اگرچه رهبران مذهبی و حالا رهبران حکومتی با عیسی مخالف بودند، اما او همچنان در میان مردم محبوب بود.

یک) جان ترپ، مفسر پیوریتن، سخت‌کوشی این مردم را تحسین می‌کند: «مردمی که سخت‌کوشی و وقف‌شدگی آنها محکی بر کهالت و وقف‌شدگی خود ماست: اگر مسیح منبری بر در میخانه بر پا می‌کرد، حرفش گوش شنوای بیشتری می‌داشت.»  

عیسی پنچ هزار نفر را خوراک می‌دهد.

۱. آیات (۱۴-۱۶) دلسوزی عیسی برای مردم.

چون عیسی از قایق پیاده شد، جمعیتی بی‌شمار دید و دلش بر حال آنان به‌رحم آمده، بیمارانشان را شفا بخشید. نزدیک غروب، شاگردان نزدش آمدند و گفتند: «اینجا مکانی است دورافتاده، و دیروقت نیز هست. مردم را روانه کن تا به روستاهای اطراف بروند و برای خود خوراک بخرند.» عیسی به آنان گفت: «نیازی نیست مردم بروند. شما خود به ایشان خوراک دهید.»

الف. دلش بر حال آنان به‌رحم آمده: دلسوزی عظیم عیسی بر این مردم باعث شد که آنان را تعلیم دهد و بیماران را شفا دهد (مرقس ۳۴:۶). عیسی همۀ این کارها را تا نزدیک غروب انجام داد. دلسوزی پر فیض او برای مردم بسیار قابل توجه بود.

یک) عیسی به آنجا رفت تا کمی آرامش یابد و مدتی را در سکوت و تنهایی سپری کند، اما با جمعیت گسترده‌ای از مردم روبرو شد که مشتاقانه منتظر بودند او برایشان کاری انجام دهد. او می‌توانست به‌راحتی از آنها آزرده شود. آنها به چه حقی دائماً با خواسته‌های مستمر خود به حریم خصوصی او هجوم می‌بردند؟» (بارکلی)

دو) عیسی و شاگردانش می‌توانستند توجیهات موجهی بیان کنند: «اینجا مکان مناسبی نیست.» و «الان زمان خوبی نیست.» یا «مردم باید مراقب خودشان باشند.» درحقیقت هیچ الزام جسمانی برای خوراک‌دادن به این جمعیت وجود نداشت. آنها افرادی بودند که عادت داشتند از وعده‌های غذایی خود صرف نظر کنند و به یقین انتظار چیزی را نداشتند. اما عیسی به هرحال دلش بر حال آنان به رحم آمد.

سه) رحم عیسی بسیار عظیم بود: «کلمۀ اصلی که در اینجا به کار رفته بسیار تأثیرگذار است و بدان معناست که همۀ وجود او برآشفت و بنابراین در میان آنان معجزات و اعمال فیض به انجام رسانید.» (اسپرجن)

ب. شما خود به ایشان خوراک دهید: عیسی با این جمله شفقت و ایمان شاگردان را به چالش کشید. با این وجود از آنان خواست بدون راهنمایی او، برای رفع نیاز آنان کاری انجام دهند.

یک) «اگر آنها معجزۀ تبدیل‌شدن آب به شراب در قانا را به یاد می‌آوردند (یوحنا۱:۲ـ۱۱)، باید از عیسی می‌خواستند نیاز آنان را برطرف کند، نه اینکه آنان را روانه کند.» (کارسون)

دو) هم عیسی و هم شاگردانش از آن جمعیت عظیم و نیازهای آنان آگاهی داشتند. رحم عیسی و آگاهی او از قدرت خدا، سبب شد که او این جمعیت عظیم را خوراک دهد.

·            مردم گرسنه هستند و شریعت‌گرایی محض به آنان رسوم و کلماتی پوچ می‌دهد که هرگز نمی‌تواند آنها را راضی کند.

·            مردم گرسنه هستند و ملحدان و شکاکان سعی می‌کنند آنان را متقاعد کنند که آنها اصلاً گرسنه نیستند.

·            مردم گرسنه هستند و مجریان نمایش مذهبی به آنان فیلم و نورپردازی خاص و موسیقی حرفه‌ای ارائه می‌کنند. ‌

·            مردم گرسنه هستند و سرگرم‌کنندگان به آنان سرگرمی و هیجان و هیاهو می‌دهند، آنقدر سریع و بلند که حتی لحظه‌ای فرصت فکر‌کردن نمی‌یابند.

·            مردم گرسنه هستند، چه کسی به آنها نان حیات خواهد داد؟

سه) اسپرجن از این جملۀ، نیازی نیست مردم بروند به‌عنوان اساس یک موعظه استفاده کرد. موضوع این موعظه این بود که اگر نیازی نبود این شنوندگان عادی عیسی بروند، پس چه دلیلی وجود دارد که شاگردان عیسی از ارتباط و مشارکت مستمر با عیسی محروم شوند.

·            شرایط نمی‌تواند شما را مجبور کند که بروید. شما با مسائلی بسیار سخت یا بسیار آسان روبه‌رو نمی‌شوید که به عیسی نیازی نداشته باشید.

·            در عیسی هیچ‌چیزی وجود ندارد که باعث شود بخواهید از نزد او بروید.

·            هیچ‌چیزی در آینده وجود ندارد که شما را مجبور کند از نزد عیسی بروید.

۲. آیات (۱۷-۱۹) عیسی نان را میان جمعیت توزیع کرد.

شاگردان گفتند: «در اینجا چیزی جز پنج نان و دو ماهی نداریم.» عیسی گفت: «آنها را نزد من بیاورید.» سپس به مردم فرمود تا بر سبزه‌ها بنشینند. آنگاه پنج نان و دو ماهی را برگرفت و به آسمان نگریسته، برکت داد. سپس نان‌ها را پاره کرد و به شاگردان داد و آنان نیز به مردم دادند.

الف. در اینجا چیزی جز پنج نان و دو ماهی نداریم: این پنج نان و دو ماهی نیز متعلق به پسر بچه‌ای درمیان جمعیت بود که به آنان داد (لوقا ۹:۶). شاگردان سبک سفر می‌کردند و خوراک زیادی برای خود برنمی‌داشتند، این امر برای آنان اعتبار زیادی محسوب می‌شد، چرا که مطمئن بودند عیسی نیازهایشان را تأمین می‌کند.

ب. سپس به مردم فرمود تا بر سبزه‌ها بنشینند: این فرمان نشان می‌دهد کاری که قرار است انجام شود، چیزی بیش از پر کردن شکم آنان با غذا است، زیرا این کار در حالت ایستاده نیز می‌توانست انجام شود. منظور این است که فضای مختصر ضیافت‌گونه شکل گرفته بود.

یک) «چه ضیافت عظیمی! مسیح صاحب ضیافت، رسولان پیشخدمتان آن و معجزات، تدارکات آن بودند!» (اسپرجن)

ج. به آسمان نگریسته، برکت داد: عیسی، خدای پدر را برای نانی که مهیا کرده بود متبارک خواند. ممکن است او دعای معمولی یهودی که قبل از صرف غذا خوانده می‌شد را به جا آورده باشد: «تو متبارک هستی، یهوه خدای ما، پادشاه جهان که از زمین برای ما نان مهیا می‌کنی.»

د. برکت داد. سپس نان‌ها را پاره کرد و به شاگردان داد و آنان نیز به مردم دادند: این معجزه، اقتدار کامل عیسی بر آفرینش را نمایان می‌ساخت. با این‌حال او اصرار داشت که این معجزه توسط دستان رسولان به انجام برسد. او می‌توانست خودش مستقیماً این کار را انجام دهد، اما می‌خواست از رسولان استفاده کند.

یک) هیچ‌کس نمی‌دانست این نان از کجا آمد. عیسی به ما نشان داد که خدا می‌تواند از منابعی که نمی‌توانیم ببینیم و یا حتی نمی‌توانیم تصورش را کنیم، برای ما تدارک می‌ببیند. وقتی که می‌دانیم خدا چگونه ممکن است تدارک ببیند، آنگاه ایمان داشتن آسان‌تر می‌شود، اما اغلب اوقات خدا به روش‌هایی غیرمنتظره و نامعلوم تدارک می‌بیند.

۳. آیات (۲۰-۲۱) خوراک‌دادن به جمعیت.

همه خوردند و سیر شدند و از خرده‌های باقی‌مانده، دوازده سبدِ پُر برگرفتند. شمار خورندگان، به‌جز زنان و کودکان، پنج هزار مرد بود.

الف. همه خوردند و سیر شدند: نه تنها تدارک خداوند بسیار فراوان بود، بلکه نمی‌خواست باقیمانده‌‌های آن هدر برود. پس دقت به خرج دادند تا آنچه باقی مانده بود را نگه دارند (از خرده‌های باقی‌مانده، دوازده سبدِ پُر برگرفتند).

یک) «بخشش سخاوتمندانۀ خداوند و استفادۀ حکیمانهٔ ما باید دست به دست هم دهند.» (بارکلی)

ب. شمار خورندگان، به‌جز زنان و کودکان، پنج هزار مرد بود: تعداد پنج هزار مرد بیانگر این است که اگر به این تعداد، جمعیت زنان و کودکان را اضافه کنیم، جمعیتی حدود پانزده تا بیست هزار نفر بودند.

یک) برجستگیِ این داستان -در هر چهار انجیل ثبت شده- و نشان می‌دهد که هم روح‌القدس و هم کلیسای اولیه تعلیم می‌دادند که این داستان مهم بود، مهم‌تر از نمونه‌ای از قدرت معجزه‌آسای عیسی.

·            این امر نشان می‌دهد که عیسی می‌توانست قوم خدا را خوراک دهد، همان‌طور که اسرائیل را در بیابان خوراک داد. این انتظار عمومی وجود داشت که مسیح تدارک منّا را دوباره شروع می‌کند و این امر به اعتبار مسیحایی او می‌افزود.

·            این امر نشان می‌دهد عیسی بر قوم خدا رحم و شفقت داشت و به آنان اهمیت می‌داد حتی وقتی که ممکن است انتظار داشته باشیم صبر او به سر آمده باشد.

·            این امر نشان می‌دهد که عیسی انتخاب کرد از طریق دستان رسولان کار کند، حتی وقتی برای نتیجۀ فوری ضرورتی برای این کار وجود نداشت.

·            این امر پیش نمایشی از ضیافت عظیم مسیحایی بود که مسیح با قوم خود از آن لذت خواهند برد.

دو) خوراک‌دادن به پنج هزار نفر، سه اصل در مورد تدارک خداوند به ما نشان می‌دهد.

·            برای چیزی که داری خدا را شکر کن و از داشته‌هایت با حکمت استفاده کن.

·            به منابع نامحدود خدا اعتماد کن.

·            چیزی را که خدا به شما می‌دهد، هدر نده.

راه رفتن عیسی بر روی آب و تسلی شاگردان

۱. آیات (۲۲-۲۴) طوفانی دیگر در دریای جلیل.

عیسی بی‌درنگ شاگردان را بر آن داشت تا در همان حال که او مردم را مرخص می‌کرد، سوار قایق شوند و پیش از او به آن سوی دریا بروند. پس از مرخص‌کردنِ مردم، خود به کوه رفت تا به تنهایی دعا کند. شب فرا رسید و او آنجا تنها بود. در این هنگام، قایق از ساحل بسیار دور شده و دستخوش تلاطم امواج بود، زیرا بادِ مخالف بر آن می‌وزید.

الف. عیسی بی‌درنگ شاگردان را بر آن داشت تا در همان‌حال که او مردم را مرخص می‌کرد، سوار قایق شوند: عیسی احساس کرد برای او و شاگردانش بسیار مهم است که سریعاً آنجا را ترک کنند. شاید به این دلیل بود که مردم به عیسی به‌عنوان منبع نان دائمی نچسبند. بنابراین، عیسی شاگردان را بر آن داشت که سوار قایق شوند.

یک) در حقیقت چندین دلیل برای این کار عیسی وجود داشت. او این کار را انجام داد، چون می‌خواست تنها باشد و دعا کند؛ چرا که او می‌خواست از جمعیت فرار کند و کمی استراحت کند؛ زیرا او می‌خواست جمعیت متفرق شوند و از هیاهوی مسیحایی جلوگیری شود (یوحنا ۱۵:۶).

دو) یوحنا ۱۴:۶-۱۵ می‌گوید آن مردم در واکنش به معجزۀ خوراک با سِیلی از انتظار مسیحایی خود پاسخ دادند. اگر شاگردان در این هیجان شریک می‌شدند، شاید احساس می‌کردند اکنون زمان آن است که عیسی آشکارا به‌عنوان مسیح پادشاه معرفی شود، پس برای عیسی از هر زمان دیگری مهم‌تر بود که شاگردان را از آن جمعیت هیجان‌زده دور کند.

ب. خود به کوه رفت تا به تنهایی دعا کند: عیسی برای زمان شخصی که با پدرش داشت، غیور بود. او حتی در میان خدمت عظیمش به دیگران نیز از دعا‌کردن غافل نشد و در واقع نتوانست از آن غافل شود.

یک) «دعای در خفا روح را فربه می‌سازد، همان‌طور که لقمه‌های در خفا، جسم را خوراک می‌دهد.» (ترپ)

دو) «هنگامی که شاگردان در خطر بودند و نزدیک بود هلاک شوند، عیسی داشت برای آنان دعا می‌کرد: پس او هنوز هم در دست راست پدر در اعلی برای ما در حال دعا است.» (ترپ)

ج. در این هنگام، قایق از ساحل بسیار دور شده و دستخوش تلاطم امواج بود، زیرا بادِ مخالف بر آن می‌وزید: دریای جلیل به طوفان‌های ناگهانی‌اش معروف است و عیسی در زمان این طوفان، در قایق پیش شاگردان نبود.

۲. آیات (۲۵-۲۷) عیسی برای کمک و تسلی شاگردانش آمد.

در پاس چهارم از شب، عیسی گام‌زنان بر روی آب به سوی آنان رفت. چون شاگردانْ او را در حال راه رفتن روی آب دیدند، وحشت کرده، گفتند: «شبح است»، و از ترس فریاد زدند. امّا عیسی بی‌درنگ به آنها گفت: «دل قوی دارید. من هستم، مترسید!»

الف. در پاس چهارم از شب: این زمان حدود ساعت ۳ تا ۶ صبح بود. مطابق مرقس (مرقس ۴۷:۶-۵۲)، عیسی هنگامی نزد شاگردان آمد که قایق در میان دریا بود و آنها از حرکت در میان امواج و طوفان شدید خسته شده بودند.

ب. عیسی گام‌زنان بر روی آب به سوی آنان رفت: این قدم زدن باید باعث تعجب شدید شاگردان شده باشد؛ درحقیقت آنها وحشت کرده بودند و از ترس فریاد زدند.

ج. دل قوی دارید. من هستم، مترسید: عیسی نیامده بود که آنان را وحشت‌زده کند و یا باعث ترسشان شود. بنابراین، بی‌درنگ این سخنان تسلی‌بخش را به آنان گفت.

یک) دو دلیل خوب برای کنار گذاشتن ترس هست. دلیل اول اینکه آن مشکل آنقدرها که فکر می‌کنید سخت نیست، شاید شما از این رو ترسیدید که درمورد خطر اغراق کرده‌اید. دلیل دیگر این است که حتی اگر هم مشکلی حقیقی باشد، راه حل و یاریِ عظیم‌تری در اختیار داریم.

۳. آیات (۲۸-۳۳) عمل دلیرانهٔ پطرس و عواقب کم‌ایمانی.

پطرس پاسخ داد: «سرور من، اگر تویی، مرا بفرما تا روی آب نزد تو بیایم.» فرمود: «بیا!» آنگاه پطرس از قایق بیرون آمد و روی آب به سوی عیسی به راه افتاد. امّا چون باد را دید، ترسید و در حالی که در آب فرو می‌رفت، فریاد برآورد: «سرور من، نجاتم ده!» عیسی بی‌درنگ دست خود را دراز کرد و او را گرفت و گفت: «ای کم‌ایمان، چرا شک کردی؟» چون به قایق برآمدند، باد فرو نشست. سپس کسانی که در قایق بودند در برابر عیسی روی بر زمین نهاده، گفتند: «براستی که تو پسر خدایی!»

الف. سرور من، اگر تویی، مرا بفرما تا روی آب نزد تو بیایم: اصلاً نمی‌دانیم که چه چیزی پطرس را برانگیخت تا چنین سؤالی بپرسد، اما ایمان او به عیسی قابل توجه بود. او به دعوت عیسی پاسخ داد و از قایق خارج شد.

یک) «مقدمه یا زمینه‌سازی پطرس (گر تویی) حقیقتاً شرطی را مطرح می‌کند، ‌تقریباً مثل این است که می‌گفت: چون تویی. درخواستی جسورانه است، ولی شاگردان مدتی بود که آموزش می‌دیدند و قدرت داشتند تا دقیقاً همچون عیسی دست به معجزاتی بزنند (متی ۱:۱۰). چه چیزی طبیعی‌تر از این است که ماهیگیران خطرات جلیل را بشناسند و بخواهند در این نمایهٔ تازه از قدرت ماورایی، عیسی را پیروی کنند؟» (کارسون)

ب. و روی آب به سوی عیسی به راه افتاد. امّا چون باد را دید، ترسید و در حالی که در آب فرو می‌رفت: این تصویری فوق‌العاده از برداشتن قدم ایمانی است و نشان می‌داد پطرس تا زمانی که به عیسی نگاه می‌کرد، قادر بود به انجام آن عمل معجزه‌آسا بود. وقتی باد را دید، ترسید و همین ترس باعث دردسر او شد و سپس چیزی نمانده بود که غرق شود.

یک) «پطرس روی آب راه رفت، اما از باد ترسید: ذات بشر نیز این‌گونه است، اغلب اوقات چیزهای بزرگ را به انجام می‌رساند، اما در چیزهای کوچک شکست می‌خورد.» (بروس)

ج. در حالی که در آب فرو می‌رفت، فریاد برآورد: «سرور من، نجاتم ده!»: حتی وقتی پطرس اشتباه کرد، عیسی آنجا بود تا او را نجات دهد. پطرس می‌دانست در لحظۀ بحران چه کسی را صدا کند. سپس عیسی او را به داخل قایق برگرداند.

یک) «چه صحنه‌ای! عیسی و پطرس، دست در دست، روی آب راه رفتند!» (اسپرجن)

د. ای کم‌ایمان: هنگامی‌که عیسی پطرس را نجات داد، درمورد کم‌ایمانی او صحبت کرد. این کم‌ایمانی باعث شد پطرس شک کند و تمرکزش را از دست بدهد و ممکن بود در طوفان و امواج غرق شود.

یک) «تقصیر طوفان و یا امواج خشمگین نبود که زندگی پطرس به خطر افتاد، بلکه به دلیل کم‌ایمانی خودش بود.» (کلارک)

دو) «در متن اصلی برای عبارت ای کم‌ایمان فقط یک کلمه وجود دارد. خداوند عیسی، پطرس را با یک کلمه، کم‌ایمان خطاب کرد.» (اسپرجن)

سه) پطرس در اینجا ضعف کم‌ایمانی را به ما نشان می‌دهد.

·             کم‌ایمانی اغلب در نقاطی یافت می‌شود که ممکن است انتظار ایمان عظیمی را داشته باشیم.

·             کم‌ایمانی بسیار مشتاق نشانه‌ها و آیات است.

·             کم‌ایمانی تمایل دارد تصور بالایی از قدرت خودش داشته باشد.

·             کم‌ایمانی به شدّت تحت تأثیر محیط پیرامون قرار می‌گیرد.

·             کم‌ایمانی بسیار سریع درمورد خطر بزرگ‌نمایی می‌کند.

چهار) با این وجود پطرس برخی نقاط قوت کم‌ایمان را نیز آشکار می‌کند.

·             کم‌ایمانی، ایمان حقیقی است.

·             کم‌ایمانی از کلام عیسی اطاعت می‌کند.

·             کم‌ایمانی برای رفتن نزد عیسی تلاش می‌کند.

·             کم‌ایمانی برای مدتی دستاوردهای عظیم دارد.

·             کم‌ایمانی وقتی گرفتار شود دعا می‌کند.

·             کم‌ایمانی در امنیت است، زیرا نزدیک عیسی است.

پنج) «تو واقعاً ایمان داری، اگر ایمان داری، چرا شک می‌کنی؟ اگر ایمان داری، چرا کم‌ایمانی؟ اگر شک داری، چرا ایمان داری؟ و اگر ایمان داری، چرا شک داری؟» (اسپرجن)

ه. چرا شک کردی: عیسی هنگامی‌که داشت پطرس را نجات می‌داد، این سؤال را پرسید. با این‌حال در آن زمان پرسیدن آن سؤال کاملاً منطقی بود. چرا پطرس شک کرد؟

یک) «ترس از نظر لغوی به معنای به دو قسمت تقسیم‌شدن است؛ ایمان حقیقی فقط بر عیسی متمرکز است.» (فرانس)

دو) «اگر به چیزی ایمان دارید، مدرک می‌خواهید و قبل از اینکه به چیزی شک کنید هم باید مدرکی داشته باشید. ایمان داشتن بدون مدرک، ارزش است و شک کردن بدون مدرک، حماقت. همان‌طور که برای ایمانمان مبنایی داریم باید برای شک‌هایمان نیز مبنایی داشته باشیم.» (اسپرجن)

سه) می‌توانیم بگوییم که به لحاظ نظری، ممکن است دلایلی برای شک به عیسی و وعده‌های او وجود داشته باشد.

·             اگر در موقعیت‌های پیشین، خدا را نسبت به وعده‌هایش امین نیافتید.

·             اگر شاگردان قدیمی عیسی به‌ندرت گفته‌اند که عیسی قابل اعتماد نیست.

·             اگر مشکل شما، چیز جدیدی است و آنقدر دشوار است که خدا قطعاً نمی‌تواند کمک کند.

·             اگر خدا وعده‌‌های خود را باطل کرده و دیگر آنها را معتبر نمی‌داند.

·             اگر خدا تغییر کرده است.

چهار) «شک‌های ما غیرمنطقی هستند: بنابراین چرا باید شک داشت؟ اگر دلیلی بر کم‌ایمانی وجود داشته باشد، بدیهی است دلیلی برای اعتماد عظیم نیز وجود داشته باشد. اگر اعتماد به عیسی همیشه نیکو است، چرا به او اعتماد نکنیم؟» (اسپرجن)

پنج) نیکو است که در برابر شک‌هایمان بایستیم.

·            آیا برای شکتان دلیل خوبی وجود دارد؟

·            آیا توجیه خوبی برای آن وجود دارد؟

·            آیا نتیجۀ خوبی از شکتان حاصل می‌شود؟

و. سپس کسانی که در قایق بودند در برابر عیسی روی بر زمین نهاده: آنها به سرعت از ترس طوفان به پرستش عیسی تغییر وضعیت دادند. با در نظر گرفتن اقتداری که عیسی با راه رفتن بر روی آب نشان داد و همچنین محبتی که با نجات پطرس از غرق شدن ابراز نمود، رفتار آنان واکنشی منطقی بود.

یک) «این اولین باری است که می‌بینیم که با‌صراحت عیسی به‌عنوان پسر خدا، تصدیق می‌شود.» (پول)

۴. آیات (۳۴-۳۶) شفا یافتن جمعیت زیاد، هنگامی که عیسی را لمس می‌کنند.

پس چون به کرانۀ دیگر رسیدند، در ناحیۀ جِنیسارِت فرود آمدند. مردمان آنجا عیسی را شناختند و کسانی را به تمامی آن نواحی فرستاده، بیماران را نزدش آوردند. آنها از او تمنا می‌کردند اجازه دهد تا فقط گوشۀ ردایش را لمس کنند، و هر که لمس می‌کرد، شفا می‌یافت.

الف. پس چون به کرانۀ دیگر رسیدند، در ناحیۀ جِنیسارِت فرود آمدند: انجیل یوحنا می‌گوید عبور آنها به آن سوی دریا امری معجزه‌آسا بود. به محض اینکه عیسی داخل قایق شد، به‌شکل معجزه‌آسایی قایق به آن سوی دریا رسید (یوحنا ۲۱:۶).

یک) «جنیسارت، منطقه‌ای (نه یک شهر) در کرانۀ غربی جنوب کفرناحوم بود. [این] بازگشتی شگفت‌انگیز به قلمروی آنتیپاس بود.» (فرانس)

ب. آنها از او تمنا می‌کردند اجازه دهد تا فقط گوشۀ ردایش را لمس کنند: حتی گوشۀ ردای عیسی نقطۀ ارتباطی مهمی برای ایمان آنها بود. مانند دستمال‌ها و پیش‌بندهای پولس (اعمال ۲:۱۹-۱۱ و همچنین سایۀ او  (اعمال ۱۵:۵)، ردای عیسی چیزی فیزیکی و قابل دیدن برای آنها مهیا می‌کرد و به آنان کمک می‌کرد تا شفای خداوند را در آن لحظه باور کنند.

یک) «گروه‌های متعصب مانند فریسیان و اِسِنی‌ها، شانه‌به‌شانه شدن با دیگران در میان جمعیت را امری مکروه می‌دانستند، هیچ‌کس نمی‌دانست که دیگری ممکن است با چه نجاسات شرعی‌ای تماس داشته باشد.» (کارسون)