فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!

متی باب ۱۸- ویژگی و نگرش شهروندان پادشاهی

 

در میان جامعۀ تجزیه‌طلب در قمران (کومران) -آنانی که طومارهای دریای مرده را نگه داشته بودند و در قرن بیستم کشف شدند- چیزی به نام «دفترچۀ راهنمای انضباط» وجود داشت (که بین پژوهشگران به 1QS معروف است). برخی تصور می‌کنند باب ۱۸ متی نسخه‌ای از «دفترچۀ راهنمای شاگردی» کلیسای اولیه بود. با این‌حال تفاوت عظیمی بین متی ۱۸ و آنچه که در اساس قمران نهفته بود، وجود دارد. دفترچۀ راهنمای شاگردی آنان شامل اصول خاصی بود، اما اینجا عیسی اصول و دیدگاه‌هایی را ذکر کرده است که قوم او باید به آنها شناخته شوند.

دل کودک و اهمیت دادن خدا به این کوچکان.

۱. آیهٔ (۱) شاگردان پرسشی را مطرح می‌کنند.

در آن هنگام، شاگردان نزد عیسی آمدند و پرسیدند: «چه کسی در پادشاهی آسمان بزرگ‌تر است؟»

الف. چه کسی در پادشاهی آسمان بزرگ‌تر است؟: شاگردان اغلب اوقات نگران همین موضوع بزرگ‌تر بودن، بودند. به نظر می‌رسد آنها این سؤال را پرسیدند، چون فکر می‌کردند عیسی یکی از آنها را به‌عنوان بزرگ‌ترین شخص انتخاب کرده یا گویی که از عیسی درخواست می‌کردند تا یکی از آنان را انتخاب کند.

یک) می‌توانیم تصور کنیم که بین خودشان درمورد این موضوع بحث می‌کردند که چه کسی بزرگ‌تر است (همان‌طور که در لوقا ۴۶:۹ و در آیات دیگر به آن اشاره شده) و سپس گفتند: «بگذارید عیسی موضوع را حل کند.»

دو) «او درمورد فروتنی و کوچکی خودش سخن می‌گفت، اما آنان در همان حال به فکر پیشرفت خودشان بودند.» (اسپرجن)

 

ب. در پادشاهی آسمان: شاگردان می‌خواستند بدانند در پادشاهی‌ای که عیسی به‌زودی تأسیس می‌کند، چه کسی بالاترین جایگاه را به‌دست می‌آورد.

یک) «آنها بدون تردید به پادشاهی موقت مسیح فکر می‌کردند، جایی که در آن به هریک از آنان جایگاهی واگذار می‌شد.» (پول)  «آنها آرزوی توزیع افتخارات و مقاماتی مانند پادشاهی‌های زمینی را داشتند.» (ترپ)

۲. آیات (۲-۴) عیسی یک کودک را الگوی فروتنی قرار داد.

عیسی کودکی را فرا خواند و او را در میان ایشان قرار داد و گفت: «آمین، به شما می‌گویم، تا دگرگون نشوید و همچون کودکان نگردید، هرگز به پادشاهی آسمان راه نخواهید یافت. پس، هر که خود را همچون این کودک فروتن سازد، در پادشاهی آسمان بزرگ‌تر خواهد بود.

الف. عیسی کودکی را فرا خواند: عیسی می‌توانست به این پرسش که «چه کسی بزرگ‌تر است؟» با اشاره به خودش پاسخ دهد، اما او با الگو قرار دادن یک کودک، توجه آنها را معطوف به ذات خود کرد.

یک) این حقیقت که وقتی عیسی کودکی را فراخواند، آن کودک نزد او آمد، چیزهایی درمورد عیسی به ما می‌گوید. عیسی از آن دسته افرادی بود که کودکان با اشتیاق نزدش می‌آمدند.

دو) این پرسش چیزهایی درمورد پطرس نیز به ما می‌گوید. اگر واقعاً قرار بر این باشد که طبق الاهیات و تاریخ کلیسای کاتولیک رومی، پطرس اولین پاپ محسوب شود، پس عیسی در اینجا باید اعلام می‌کرد که پطرس در پادشاهی آسمان از همه بزرگ‌تر است.

سه) «طبق یکی از سنت‌های موجود، این کودک وقتی بزرگ شد، ایگناتیوس انطاکیه شد، کسی که بعدها خادم بزرگ کلیسا، نویسندۀ بزرگی شد  و درنهایت برای مسیح شهید شد.» (بارکلی)  کلارک بیان می‌کند این سنّت از نویسندۀ مسیحی به نام نیسِفُروس می‌آید، او می‌گوید ایگناتیوس در سال ۱۰۷ پس از میلاد، توسط تراجان کشته شد. کلارک همچنین در مورد نیسِفُروس می‌نویسد که «آنچنان قابل اتکا نبود، چرا که هم ضعیف بود و هم زودباور».

 ب. تا دگرگون نشوید و همچون کودکان نگردید، هرگز به پادشاهی آسمان راه نخواهید یافت: این امر احتمالاً باعث نومیدی عظیمی در شاگردان شد. آنها می‌دانستند در آن زمان کودکان بیشتر به‌عنوان اموال دیده می‌شدند و نه یک شخص. کودکان فقط دیده می‌شدند، اما شنیده نمی‌شدند. عیسی گفت ما باید در چنین جایگاه فروتنی قرار بگیریم تا بتوانیم به پادشاهی آسمان وارد شویم و بدین ترتیب در آنجا بزرگ‌تر خواهیم بود.

یک) «در جامعۀ یهود، کودک کسی بود که از هیچ‌گونه اهمیتی برخوردار نبود و تسلیم اقتدار بزرگ‌ترها بود، او جدی گرفته نمی‌شد مگر به‌عنوان یک مسئولیت، او باید تحت مراقبت می‌بود، ولی کسی توجهی به او نمی‌کرد.» (فرانس)

دو) کودکان تهدید محسوب نمی‌شوند؛ ما از برخورد با یک کودک پنج ساله در کوچۀ تاریک نمی‌ترسیم. وقتی حضور ما دلهرهآور و ترسناک است آنگاه شبیه عیسی نیستیم.

سه) بچه‌ها در فریب دادن به هیچ‌وجه مهارت ندارند. آنها در فریب دادن والدین خود ناکام می‌شوند. وقتی ما به‌خوبی می‌توانیم خود را پنهان کنیم و دیگران را فریب دهیم، آنگاه شبیه عیسی نیستیم.

چهار) «کودک به‌عنوان یک ایده‌آل در نظر گرفته می‌شود البته نه از نظر بی‌گناهی، پاکی یا ایمان، بلکه از نظر فروتنی و اهمیت ندادن به جایگاه اجتماعی.» (کارسون)

پنج) عیسی می‌دانست که ما برای اینکه بتوانیم کمی شبیه کودکان شویم باید دگرگون گردیم. ما به‌طور ذاتی تمایل نداریم خودمان را فروتن کنیم و در جایگاه پایین قرار بگیریم.

ج. پس، هر که خود را همچون این کودک فروتن سازد، در پادشاهی آسمان بزرگ‌تر خواهد بود: عیسی سپس موضوع بزرگی را مورد بحث خود قرار داد. وقتی خود را در جایگاه پست کودکان آن فرهنگ قرار دهیم، آنگاه در مسیر بزرگی در پادشاهی او قرار می‌گیریم.

یک) «خود را خار ساخت به ریاضت مستبدانه و یا ریاکاری و فروتنی کاذب اشاره ندارد… بلکه منظور پذیرش موقعیت و جایگاه پست است (همان کاری که عیسی انجام داد، فیلیپیان ۸:۲، همین عبارت به کار رفته است.)» (فرانس)

دو) «کودکان سعی نمی‌کنند فروتن باشند، بلکه فروتن هستند و در حقیقت درمورد افراد پر از فیض نیز همین‌طور است. تظاهر و تقلیدِ فروتنی بسیار منزجر کننده است، اما فروتنی حقیقی جذب کننده است.» (اسپرجن)

سه) می‌دانیم که تنها یک شخص در پادشاهی آسمان از همه بزرگ‌تر است: عیسی‌مسیح. منظور این است که عیسی خودش مانند کودکی فروتن بود. او نگران موقعیت اجتماعی خود نبود. او تمایل نداشت مرکز توجه باشد. او نمی‌توانست فریب دهد و حضور او رعب‌آور نبود.

۳. آیات (۵-۶) وای بر آنانی که باعث لغزش یکی از این کوچکان شود.

و هر که چنین کودکی را به نام من بپذیرد، مرا پذیرفته است. «امّا هر که سبب شود یکی از این کوچکان که به من ایمان دارند لغزش خورَد، او را بهتر آن می‌بود که سنگ آسیابی بزرگ به گردنش بسته، در اعماق دریا غرق شود!

الف. هر که چنین کودکی را به نام من بپذیرد: از آنجایی که ذات عیسی مانند این کودکان است، طرز رفتار ما با آنانی که مانند کودکان فروتن هستند، نشان می‌دهد درمورد ذات عیسی چگونه فکر می‌کنند.

یک) «آنها به این دلیل که بزرگ، حکیم و قدرتمند هستند مورد استقبال قرار نمی‌گیرند، بلکه به این دلیل که به نام او وارد می‌شوند، مورد استقبال قرار می‌گیرند، چرا که به او تعلق دارند.» (کارسون)  « حقیقت اساسی در عمل تحول مسیح این است که او بزرگان را به کودکان کوچک بدل می‌کند.» (مورگان)

 

دو) در حقیقت تحقیر افراد فروتن آسان است. آنها بازنده هستند؛ این افراد هرگز اهل رقابت و تهاجم در جهان نیستند و دنبال جلو زدن از کسی هم نیستند. با این‌حال وقتی افراد فروتن را تحقیر می‌کنیم، درحقیقت عیسی را تحقیر کرده‌ایم.

 ب. امّا هر که سبب شود یکی از این کوچکان که به من ایمان دارند لغزش خورَد: عیسی سبب لغزش شدن کوچکان خود را امری بسیار جدی می‌داند. عبارت «این کوچکان» فقط به معنی کودکان نیست، بلکه به معنی آنانی است که خودشان را فروتن می‌سازند.

یک) گناه کردن کاری ناپسند است و سوق دادن دیگران به سوی گناه کاری بسیار بدتر از آن. اما سوق دادن یکی از این کوچکان به سوی گناهکاری بسیار شریرانه است، چون شخص را وارد عمل یا الگوی گناه می‌کنید و هر‌گونه معصومیتی که دارد را تباه می‌سازید.

ج. او را بهتر آن می‌بود که سنگ آسیابی بزرگ به گردنش بسته، در اعماق دریا غرق شود: در اینجا مجازاتی بسیار هولناک توصیف شده است. برای شخص متخلف بهتر این بود که این مجازات سنگ آسیاب را دریافت کند.

یک) این سنگ و هر کسی که به آن بسته می‌شد به یقین غرق می‌شد و هرگز دیگر روی آب نمی‌آمد. این سنگ آسیاب بزرگی بود. «بیشتر سنگ‌های آسیاب ابزاری دستی بودند که کاربری خانگی داشتند… سنگی که در اینجا به آن اشاره شده، بسیار بزرگ بود و برای چرخاندن آن از الاغ استفاده می‌شد.» (کارسون)

دو) «در اعماق دریا» (بروس) «علاوه بر این، تصویر غرق شدن شخص یهودی وحشتناک بود. گاهی اوقات غرق شدن مجازاتی رومی بود، اما یهودیان هرگز از چنین روشی استفاده نمی‌کردند.» (بارکلی)

۴. آیهٔ (۷) لغرش اجتناب‌ناپذیر است، اما نباید سبب لغزش شویم.

 

وای بر این جهان به سبب لغزش‌ها! زیرا هرچند لغزش‌ها اجتناب‌ناپذیرند، امّا وای بر آن که آنها را سبب گردد!

الف. وای بر این جهان به سبب لغزش‌ها!: اولین وای، فریاد افسوس برای جهانی است که در خطر لغزش قرار دارد. دومین وای هشدار به شخصی است که سبب گناه و شرارت دیگران می‌شود.

یک) «خداوند در حکمتِ مشیّت خود مقدر ساخته که شهوات دل انسان را مهار نکند، اما کسانی که در راه‌های خودشان قدم برمی‌دارند، رنج خواهند کشید.» (پول)

ب. امّا وای بر آن که آنها را سبب گردد!: ما در دنیای سقوط کرده زندگی می‌کنیم و گناه، آسیب و لغزش اجتناب‌ناپذیر است. با این وجود، شخصی که سبب لغزش شود، در حضور خدا گناهکار است و هیچ توجیهی برای او نیست.

یک) این امر به ما می‌آموزد که می‌توانیم خشم و تلخی ناشی از اشتباهاتی که دیگران در حقمان کرده‌اند را رها کنیم. خدا وعده داد با آنانی که سبب لغزش می‌شوند برخورد کند.

دو) این امر که اگر خدا وعده داده است با آنانی سبب لغزش کوچکان او شوند برخورد می‌کند، نشان می‌دهد او از کوچکان خود دفاع و حفاظت می‌کند. از این حقیقت درمی‌یابیم که در عیسی‌مسیح، هیچ‌کسی نمی‌تواند زندگی ما را نابود کند. اگر کسی در زندگی ما سبب لغزش شود، خدا خودش با او برخورد می‌کند و ما را اکنون یا در ابدیت رها نمی‌کند.

۵. آیات (۸-۹) با توجه به مجازاتی که در انتظار کسانی است که سبب لغرش دیگران می‌شوند، شایسته است در جنگ بر علیه گناه قربانی دهیم.

پس اگر دستت یا پایت تو را می‌لغزاند، آن را قطع کن و دور انداز، زیرا تو را بهتر آن است که لنگ یا شَل به حیات راه یابی تا آنکه با دو دست یا دو پا در آتش ابدی افکنده شوی. و اگر چشمت تو را می‌لغزاند، آن را به در آر و دور انداز، زیرا تو را بهتر آن است که با یک چشم به حیات راه یابی تا آنکه با دو چشم در آتش دوزخ افکنده شوی.

الف. پس اگر دستت یا پایت تو را می‌لغزاند، آن را قطع کن و دور انداز: برخی افراد فقط در صورتی از گناه دوری می‌کنند که کار آسان و ساده‌ای باشد. عیسی به ما هشدار می‌دهد که در جنگ با گناه باید مشتاق قربانی دادن باشیم، هیچ‌چیزی بدتر از روبرو شدن با خشم خدای عادل نیست. درحقیقت، بهتر است اکنون در جنگ با گناه قربانی دهیم تا اینکه بعداً با مجازات ابدی روبرو شویم.

ب. اگر چشمت تو را می‌لغزاند، آن را به در آر و دور انداز: این کلمات را اگر به‌جای اینکه به‌عنوان یک نگرش کلی در نظر بگیریم، بخواهیم به شکل تحت‌اللفظی مورد استفاده قرار دهیم، با مشکلات قابل توجهی روبرو خواهیم شد. مشکل فقط در صدمات جسمانی نیست که افراد به خود وارد می‌کنند، بلکه مشکل این است که بریدن قسمتی از بدن، برای کنترل گناه کافی نیست و اثری بر آن ندارد. باید از درون تبدیل شویم.

یک) اگر دست راست خود را قطع کنم همچنان می‌توانم با دست چپم گناه کنم. اگر چشم چپم را درآورم، همچنان می‌توانم با چشم راستم گناه کنم، اگر همۀ اعضای بدن خود را قطع کنم، همچنان می‌توانم در فکر و دل خود گناه کنم. خدا ما را فرامی‌خواند تا به‌جای صدمات و آسیب‌های جسمانی که می‌توانیم به خود وارد کنیم، عمیقاً دگرگون شویم.

۶. آیهٔ (۱۰) اشارۀ دیگر به مسئولیت ما در حفاظت از کوچکان خداوند.

آگاه باشید که هیچ‌یک از این کوچکان را تحقیر نکنید، زیرا به شما می‌گویم که فرشتگان ایشان در آسمان همیشه روی پدر مرا که در آسمان است، می‌بینند.

الف. هیچ‌یک از این کوچکان را تحقیر نکنید: از آنجایی که فکر و نگاه خداوند همیشه بر این کوچکان است، پس بهتر است با محبت و احترام با آنها رفتار کنیم. خدا از فروتنان محافظت می‌کند.

ب. فرشتگان ایشان: اغلب اوقات این عبارت به‌عنوان اشاره‌‌ای به «فرشتگان محافظ» در نظر گرفته می‌شود. به یقین ما فرشتگانی را داریم که مراقب ما هستند و ما را خدمت می‌کنند (عبرانیان ۱۴:۱)، اما نیازی نیست آنها را فقط به «فرشتگان نگهبان» بودن، محدود کنیم.

۷. آیات (۱۱-۱۴) شاگردان باید دل و مراقبتی که عیسی برای افراد دارد را درک کنند.

[زیرا پسر انسان آمده است تا گمشده را نجات بخشد.] چه گمان می‌برید؟ اگر مردی صد گوسفند داشته باشد و یکی از آنها گم شود، آیا آن نود و نه گوسفند را در کوهسار نمی‌گذارد و به جستجوی آن گمشده نمی‌رود؟ آمین، به شما می‌گویم، که اگر آن را بیابد، برای آن یک گوسفند بیشتر شاد می‌شود تا برای نود و نه گوسفندی که گم نشده‌اند. به همین‌سان، ارادۀ پدر شما که در آسمان است این نیست که حتی یکی از این کوچکان از دست برود.

الف. آیا آن نود و نه گوسفند را در کوهسار نمی‌گذارد و به جستجوی آن گمشده نمی‌رود؟: این داستان ارزشی که خدا برای هر فرد قائل است را نشان می‌دهد. عیسی ما را تشویق می‌کند که به همین طریق رفتار کنیم.

یک) این مَثَل شبیه مَثَل گوسفند گمشده است که در لوقا ۳:۱۵-۷ مطرح شد، اما با این‌حال با آن تفاوت دارد. «این گواه بیان می‌کند که این دو مَثَل مشابه هستند، توسط عیسی تعلیم داده شده‌اند، اما اهداف بسیار متفاوتی دربردارند.» (کارسون)

دو) عیسی بر محبت و مراقبتی که ما باید نسبت به همۀ افراد در جامعۀ مسیحی داشته باشیم، تأکید داشت. «اولین دلیل وسوسۀ تحقیر شخص این است که چون همین یک نفر است، پس او را حقیر شماریم، دومین دلیل وسوسۀ تحقیر شخص این است که او کوچک است، بعدی و شاید خطرناک‌ترین دلیل وسوسۀ تحقیر شخص می‌تواند این باشد که او گمراه شده است.» (اسپرجن)

سه) یکی از آنها گم شود: «وقتی گناهکار بودیم، عیسی ما را محبت کرد و جان خود را برای ما داد، پس ما هم باید گناهکاران را محبت کنیم! باید مستانی که هنوز جام به دست هستند را مراقبت کنیم، حتی باید ناسزاگویان را در همان حالی که صدای ناسزای آنها به گوش می‌رسد، محبت کنیم… نباید منتظر بهبودی آنها باشیم، بلکه باید آنها را همان‌طور که هستند -گمراه و گم‌گشته- مورد توجه و محبت قرار دهیم.» (اسپرجن)

 ب. که اگر آن را بیابد، برای آن یک گوسفند بیشتر شاد می‌شود: این شبان وقتی گوسفند گمشده را پیدا کرد، شاد ‌شد. او به‌خاطر تلاش و زمانی که صرف پیدا کردن آن کرده بود، خشمگین و تلخ نبود. شادی او بسیار مشهود بود.

یک) بارکلی اشاره می‌کند که این مَثل نشان‌دهندۀ ویژگیِ محبت خدا است، نشان می‌دهد که او مانند شبان به گوسفند گمشدۀ خود اهمیت می‌دهد.

·            محبتی شخصی است.

·            محبتی صبورانه است.

·            محبتی جوینده است.

·            محبتی شادی‌بخش است.

·            محبتی محافظت‌کننده است.

ج. به همین‌سان، ارادۀ پدر شما که در آسمان است این نیست که حتی یکی از این کوچکان از دست برود: برخی این را تضمین نجات کودکان قبل از سن مسئولیت‌پذیری می‌دانند. به یقین می‌توان گفت این امر فقط شامل فرزندان ایمانداران می‌شود (اول قرنتیان ۱۴:۷). درمورد سایر کودکان باید به دانش و رحمت خدا اعتماد کنیم که داور همۀ زمین است و به حق آن را مورد داوری قرار می‌دهد (پیدایش ۲۵:۱۸).

برخورد با گناه در اجتماع پادشاهی

۱. آیهٔ (۱۵) اگر کسی به تو گناهی ورزید، مستقیم با او برخورد کن.

اگر برادرت به تو گناه ورزد، نزدش برو و میان خودت و او خطایش را به او گوشزد کن. اگر سخنت را پذیرفت، برادرت را بازیافته‌ای؛

الف. نزدش برو و میان خودت و او خطایش را به او گوشزد کن: این امر بسیار اساسی است که ابتدا نزد برادر خطاکار برویم، نه اینکه نزد دیگران شایعه‌پراکنی و غیبت او را کنیم، به‌خصوص تحت عنوان دعا و یا درخواست مشورت. درعوض باید با او مستقیماً صحبت کرد.

یک) این اشتباه است که شخصی کلام عیسی را اینجا به‌عنوان حکم در نظر بگیرد و به‌خاطر هر نوع گناهی که برادرت در حق شما انجام داده، انتظار داشته باشند این‌گونه رفتار کنید. کتاب‌مقدس می‌گوید باید متحمل یکدیگر باشیم. با این‌حال، آشکار است که برخی چیزها وجود دارند که نمی‌توانیم متحمل آنها باشیم و باید با آنها برخورد کنیم.

 دو) می‌توان گفت عیسی دو گزینه در مورد زمانی که برادرت به تو گناه ورزد، می‌دهد. در این هنگام، می‌توان مستقیم نزد او رفت و با او صحبت کرد و یا می‌توان این امر را متحمل شد. گزینه‌های دیگر -تلخ شدن، تلافی کردن، نزد دیگران غیبت کردن- مجاز نیستند.

سه) «نباید اجازه دهیم این خطا در سینهٔ ما با سکوت چرکین گردد، همچنین نباید این موضوع را در جای دیگر بازگو و پخش کنیم، بلکه باید شخص خاطی را بجوییم و با او درمورد خطایش سخن بگوییم. شاید آن شخص از اشتباه خود آگاه نباشد.» (اسپرجن)

ب. اگر سخنت را پذیرفت، برادرت را بازیافته‌ای: به دو طریق او را بازیافته‌ای: اول، برطرف شدن مشکل. شاید بفهمید از برخی لحاظ حق با اوست و او نیز دریابد از برخی لحاظ دیگر حق با شماست و مشکل حل می‌شود. دوم، شما او را بازیافته‌اید، چون نسبت به برادر خود خطا نکردهاید و نزد دیگران درمورد او غیبت نکردید و از بحث ‌و جدل دوری کرده‌اید.

یک) مهم است بدانیم که عیسی نگفت برادرت باید خیلی زود در حضور تو توبه کند. در ابتدا همین کافی است که سخنت را بپذیرد.

۲. آیات (۱۶-۱۸) اگر شخصی در کلیسا سرسختانه از توبه اجتناب می‌کند، باید از مشارکت کنار گذاشته شود.

امّا اگر نپذیرفت، یک یا دو نفر دیگر را با خود ببر تا ”هر سخنی با گواهیِ دو یا سه شاهد ثابت شود.“ اگر نخواست به آنان نیز گوش دهد، به کلیسا بگو؛ و اگر کلیسا را نیز نپذیرفت، آنگاه او را اَجنبی یا خَراجگیر تلقی کن. آمین، به شما می‌گویم، هرآنچه بر زمین ببندید، در آسمان بسته خواهد شد؛ و هرآنچه بر زمین بگشایید، در آسمان گشوده خواهد شد.

الف. امّا اگر نپذیرفت، یک یا دو نفر دیگر را با خود ببر: اگر شخص خاطی از پذیرش امتناع کند، آنگاه فقط دایرۀ افراد وسیع‌تر می‌شود. اگر همچنان سرسختانه بر دیدگاه توبه نکردۀ خود باقی بماند، باید از پذیرش او در مشارکت خودداری شود (آنگاه او را اَجنبی یا خَراجگیر تلقی کن).

یک) همچنین درست است که آن یک یا دو نفر پس از شنیدن داستان هر دو طرف، ممکن است با سپردن مسئولیت‌ها به روشی متفاوت از آنچه که شخص رنج دیده تصور می‌کرد، مشکل را حل کنند. «آنکه نخست به قاضی می‌رود برحق می‌نماید، تا آنگاه که طرف دیگر می‌آید و او را می‌آزماید.» (امثال ۱۷:۱۸) هدفْ بازیابی رابطه است و نه اثبات اینکه حق با چه کسی است.

دو) «اگرچه دخالت در مشاجرات کار حکیمانه‌ای نیست، با این وجود از این متن مشخص است که باید تمایل داشته باشیم یکی از آن دو یا سه نفری باشیم که به حل اختلافات کمک می‌کنند.» (اسپرجن)

ب. آنگاه او را اَجنبی یا خَراجگیر تلقی کن: با شخصی که توبه نمی‌کند باید همچون اجنبی و یا خراجگیر رفتار کرد، با فیض عظیم و با این هدف که توبه و مصالحه را برقرار کنیم.

یک) بنابراین اگر مشکل حل نشود، آنگاه باید او را همچون اجنبی یا خراجگیر در نظر گرفت. منظور این است که او از حضور و مشارکت با بدن مسیح محروم شود، یعنی همان چیزی که پولس بیان کرد (اول قرنتیان ۱:۵-۸) او را به شیطان بسپارید. می‌توان گفت شخص ناتوبه‌کار با خارج شدن از برکت و ایمنی مشارکت مجازات می‌شود.

دو) «البته در این آیه هیچ اشاره‌ای نشده که چگونه یا توسط چه عاملی، اختیار جماعت باید به کار گرفته شود. به رهبران یا مشایخ کلیسا اشاره نشده است.» (فرانس)

ج. هرآنچه بر زمین ببندید، در آسمان بسته خواهد شد: اگر این روند با فروتنی و مطابق این کلام انجام شود، می‌تواند کاملاً در چشمان خدا بسته شود، حتی اگر این افراد ناتوبه‌کار به کلیسای دیگری بروند.

یک) «به‌طور کلی بستن و باز کردن = قضاوت کردن درمورد یک رفتار، در اینجا به‌طور خاص = برخورد با گناه برای بخشش و یا برعکس.» (بروس)

دو) «هر کلیسایی کلیدهایی برای ورودی خود دارد. هنگامی‌که این کلیدها توسط مجموعۀ چرخ‌دنده‌ها در پایین به‌درستی چرخانده شوند، آنگاه آن عمل در بالا تصویب می‌شود.» (اسپرجن)

۳. آیات (۱۹-۲۰) ناتوبه‌کاران از برکت و قوت مشارکت محروم می‌شوند.

باز به شما می‌گویم که هر گاه دو نفر از شما بر روی زمین دربارۀ هر مسئله‌ای که در خصوص آن سؤال می‌کنند با هم موافق باشند، همانا از جانب پدر من که در آسمان است برای ایشان به انجام خواهد رسید. زیرا جایی که دو یا سه نفر به نام من جمع شوند، من آنجا در میان ایشان حاضرم.

الف. هر گاه دو نفر از شما بر روی زمین: در توافق در دعا و در حضور عیسی، قدرت حقیقی وجود دارد. این دقیقاً همان چیزی است که افراد ناتوبه‌کار از آن محروم می‌شوند.

یک( در یونان باستان کلمۀ موافق به شکل تحت‌اللفظی به معنی «همصدا بودن» است. عیسی از ما خواست تا مانند ارکستر سمفونی با هم بنوازیم. «این استعاره است که از تعدادی از آلات موسیقی گرفته شده که در یک کلید تنظیم شده‌اند و یک نوا را می‌نوازند: اینجا منظور توافق کامل دل‌ها، تمایلات، خواسته‌ها و صدای دو نفر یا بیشتر است که به درگاه خدا دعا می‌کنند. (کلارک)

 ب. همانا از جانب پدر من که در آسمان است برای ایشان به انجام خواهد رسید: باید از این قدرت توافق سود بجوییم، این همان اصلی است که در لاویان ۲۶:۸ عمل می‌کند، جایی که پنج نفر می‌توانند با صد نفر از دشمنان بجنگند و صد نفر می‌توانند با ده هزار تن بجنگند. در دعای موافق قدرتی حقیقی و نمایان وجود دارد.

یک) «شاید دقیقاً به درخواست مشروح در دعا پاسخی واضح داده نشود. ولی به یاد داشته باشید که خدا غالباً دعایِ دعاهای ما را می‌شنود و اکثراً بیشتر به آنها پاسخ می‌دهد تا خود دعا.» (اسپرجن)

ج. دو یا سه نفر: عیسی اظهار می‌دارد که ملاقات‌های قومش‌ -حقیقتاً ملاقات‌های پر از قدرت و اقتدار به آسمان وصل می‌شوند- ‌لازم نیست اجتماعات بزرگی باشند. بلکه می‌تواند دو یا سه نفر از پیروان او باشند.

یک) «عیسی به همان اندازه که در ملاقات‌های عظیم حضور دارد در جمع‌های کوچک نیز حضور دارد… او بندهٔ تعداد نیست.» (بارکلی)

دو) جمع‌های کوچک به‌راحتی می‌توانند تشکیل شوند. ممکن است همیشه یک نفر در دسترس باشد و پیدا‌کردن مکانی برای ملاقات این جمع کوچک سخت نیست.

سه) «اشاره به دو یا سه نفر، نباید سبب شود که دیگران در جمع غایب باشند، بلکه هدف تشویق چند نفر وفادار است که برخلاف رفتار برخی، جمع شدن کنار هم را فراموش نمی‌کنند.» (اسپرجن)

·            این امر نشان می‌دهد که تعداد بالا، عنصری مهم به حساب نمی‌آید.

·            این امر نشان می‌دهد که مهم نیست اشخاص از چه سطحی هستند.

·            این امر نشان می‌‌دهد که مکان خاص عنصر مهمی نیست.

·            این امر نشان می‌دهد که زمان خاص عنصر مهمی نیست.

·            این امر نشان می‌دهد الگوی خاص ملاقات‌ها عنصر مهمی نیست.

د. به نام من جمع شوند: این امر نشان می‌دهد عنصر مهم در آن ملاقات، نام عیسی است.

·            جمع‌شدن در نام عیسی به این معنی است که ما با او و با نام او شناخته می‌شویم.

·            جمع‌شدن درنام عیسی به این معنی است که او هدف جمع ماست؛ ما گرد او جمع می‌شویم.

·            جمع‌شدن در نام عیسی به این معنی است که این جمع مطابق با شخصیت و ذات عیسی است.

·            جمع‌شدن در نام عیسی به این معنی است که به نحوی جمع شویم که او بپذیرد.

ه. من آنجا در میان ایشان حاضرم: منظور این نیست که عیسی در بالا و پیشاپیش این جمع قرار دارد و به خادمین و رهبران نزدیک‌تر است. او در میان ایشان است. در جایی که به همه نزدیک است. برخی افراد کلیسا را ترک می‌کنند و می‌گویند: «آنها خداوندم را از من دور کردند و نمی‌دانم او را کجا قرار داده‌اند.»

یک) «وقتی جمع ما در نام عیسی باشد آنگاه او نزدیک به همهٔ ماست، و قربت او تنها مختص رهبران یا خادمین نیست، بلکه در میان ماست و از این‌رو به هر پرستنده نزدیک است.» (اسپرجن)

دو) من آنجا در میان ایشان حاضرم: «هیچ‌کس غیر از خداوند نمی‌تواند این کلمات را بگوید، او با حقیقت این کلام را به آنان می‌گوید، زیرا فقط خدا همه‌جا حاضر است و این کلمات به حضور مطلق او اشاره دارند… بیایید ببینیم که عیسی برای جاسوسی گناهان آنان در میانشان نیست و یا برای نشان‌دادن نقص‌های پرستش آنان، بلکه او آنجا حضور دارد برای تعلیم‌دادن، تسلی و قوت‌بخشیدن و برای خدمت به آنان.» (کلارک)

بخشش در جامعۀ پادشاهی: مَثَل خادم بی‌رحم

۱. آیات (۲۱-۲۲) پرسش پطرس درمورد بخشش و پاسخ عیسی.

سپس پطرس نزد عیسی آمد و پرسید: «سرور من، تا چند ‌بار اگر برادرم به من گناه ورزد، باید او را ببخشم؟ آیا تا هفت‌ بار؟»عیسی پاسخ داد: «به تو می‌گویم نه هفت‌ بار، بلکه هفتادْ هفت ‌بار.

الف. آیا تا هفت‌ بار: پطرس با توجه به سخن عیسی درمورد توافق و اتحاد، امیدوار بود پیشنهاد بخشش برادر خطاکار تا هفت ‌بار، بسیار محبت‌آمیز به نظر برسد، چون خاخام‌های یهودی آن زمان تعلیم می‌دادند که سه بار بخشش حدی مقبول است.

یک) «این خاخام‌ها درمورد این موضوع بحث می‌کردند و بیش از سه بار را توصیه نمی‌کردند… بنابراین پیشنهاد پطرس درمورد هفت بار سخاوتمندانه بود، اما پاسخ عیسی همهٔ محدودیت‌ها و محاسبات را کنار می‌زند.»  (فرانس)

ب. بلکه هفتادْ هفت بار: عیسی پاسخی دور از انتظار داد و گفت ما باید افراد توبه‌کار را به دفعات نامحدود ببخشیم. قطعاً مقصود از هفتادْ هفت بار امری نامحدود بوده است؛ عجیب می‌شد اگر عیسی می‌خواست تعداد خطایا را بشماریم و وقتی به ۴۹۰ و ۴۹۱ رسیدیم، بخشش خود را دریغ کنیم.

یک) «اشارۀ عیسی به پیدایش ۲۴:۴ به شکلی زیرکانه، انتقام نامحدود لَمک را در تضاد با بخشش نامحدود از سوی شاگردان قرار می‌دهد.» (فرانس)

۲. آیات (۲۳-۲۴) بدهی خادم اول

از این رو، می‌توان پادشاهی آسمان را به شاهی تشبیه کرد که تصمیم گرفت با خادمان خود تسویه حساب کند. پس چون شروع به حسابرسی کرد، شخصی را نزد او آوردند که ده هزار قنطار به او بدهکار بود.

الف. تصمیم گرفت با خادمان خود تسویه حساب کند: پادشاهِ این مَثَل از خادمانش انتظار داشت امین باشند و با صداقت به تجارت و کار او بپردازند. بنابراین روزی کار آنها را بررسی کرد و با آنان تسویه حساب نمود

ب. که ده هزار قنطار به او بدهکار بود: مفسران ارزش امروزی ده هزار قنطار را بین ۱۲ میلیون تا یک میلیارد دلار تخمین می‌زنند. این ارقام به‌طور آشکار بدهیِ غیرقابل پرداخت را نشان می‌دهد.

۳. آیات (۲۵-۲۷) ارباب بدهی او را بخشید.

چون او نمی‌توانست قرض خود را بپردازد، اربابش دستور داد او را با زن و فرزندان و تمامی دارایی‌اش بفروشند و طلب را وصول کنند. خادم پیش پای ارباب به زانو درافتاد و التماس‌کنان گفت: ”مرا مهلت ده تا همۀ قرض خود را ادا کنم.“ پس دل ارباب به حال او سوخت و قرض او را بخشید و آزادش کرد.

الف. اربابش دستور داد او را…بفروشند: این مرد نمی‌توانست قرض خود را بپردازد. پس اربابش دستور داد این شخص بدهکار را با خانواده‌اش و هرآنچه داشت بفروشند. اما بازهم بدهی او تسویه نمی‌شد؛ برده‌ها حتی در بالاترین قیمت هرکدام یک قنطار فروخته می‌شدند (وبیشتر مواقع ارزان‌تر فروخته می‌شدند). این کار تا حدودی عدالت را برقرار می‌کرد.

یک) «بیشترین قیمت برای یک برده، یک قنطار بود، یک‌دهم یک قنطار یا چیزی کمتر از آن قیمتی بود که معمولاً پرداخت می‌شد.» (کارسون)

ب. مرا مهلت ده تا همۀ قرض خود را ادا کنم: این وعدۀ خادم هیچ مفهومی نداشت. او طوری سخن گفت که گویی همهٔ چیزی که نیاز دارد مهلت است و اگر فرصت کافی به او داده می‌شد، می‌توانست این بدهی سنگین را بپردازد. شاگردانی که به عیسی گوش می‌کردند فکر کردند سخنی طنزآمیز است.

یک) «بسیاری از فقرا در آخر ثروتمند می‌شوند. خادم مقروض فکر می‌کرد تنها چیزی که نیاز دارد مهلت است، اما درحقیقت به بخشش نیاز داشت!» (اسپرجن)

ج. پس دل ارباب به حال او سوخت و قرض او را بخشید و آزادش کرد: ارباب از روی دلسوزی به او رحمت نشان داد و قرضی که آشکار بود نمی‌تواند پرداخت کند را علیرغم وعدهٔ خادم، بخشید.

۴. آیات (۲۸-۳۰) خادم بخشیده‌شده، حاضر نشد بخشش نشان دهد

امّا هنگامی‌که خادم بیرون می‌رفت، یکی از همکاران خود را دید که صد دینار به او بدهکار بود. پس او را گرفت و گلویش را فشرد و گفت: ”قرضت را ادا کن!“ همکارش پیش پای او به زانو درافتاد و التماس‌کنان گفت: ”مرا مهلت ده تا همۀ قرض خود را بپردازم.“ امّا او نپذیرفت، بلکه رفت و او را به زندان انداخت تا قرض خود را بپردازد.

الف. یکی از همکاران خود را دید که صد دینار به او بدهکار بود: این خادم که بدهی غیرقابل پرداختش بخشیده شده بود، وقتی بیرون رفت یکی از همکاران خود را دید که مقداری پول به او بدهکار بود و به محض اینکه چشمش به او افتاد به او حمله کرد (گلویش را فشرد) و بدهی‌اش را طلبید.

یک) این بدهی حقیقی بود، صد دینار برابر با دستمزد صد روز بود و مبلغ ناچیزی محسوب نمی‌شد، اما هرگز با بدهی بخشیده‌شدۀ او به اربابش قابل قیاس نبود. بدهی آن همکار به او تقریباً یک ششصد هزارمِ بدهی‌ای بود که باید به ارباب اولش می‌داد.

دو) او را گرفت و گلویش را فشرد: «کلمه‌ای را سراغ ندارم که بتوانم با استفاده از آن مقصود و معنای اصلی را بیان کنم… اما واژه‌ای آنگلوساکْسونی به‌خوبی معنای اصلی را بازتاب می‌دهد: «throttle» همچون واژ‌ه‌ای که در زبان یونانی به کار رفته، به معنای نیمه خفه کردن شخص با گرفتن گلوی اوست.  

سه) «بدهی بسیار بسیار ناچیزی بود، اما با تخاصمی فروان طلب شد. ما هنگام مطالبه‌های کوچکمان از همنوعمان‌ مستعد هستیم که آنها را تحت فشار قرار دهیم و در این زمینه مروتی به خرج نمی‌دهیم.»  (اسپرجن)

ب. مرا مهلت ده تا همۀ قرض خود را بپردازم: کسی که بدهی کمتری داشت، از همان تقاضا و وعده‌ای استفاده کرد که سبب رحمت دیدن مردی شد که بدهی سنگین‌تری داشت. اما چیزی به دست نیاورد، و خادم بخشیده‌شده آن که به او بدهکار بود را به زندان انداخت.

۵. آیات (۳۱-۳۴) داوری خادم بی‌رحم.

هنگامی‌که سایر خادمان این واقعه را دیدند، بسیار آزرده شدند و نزد ارباب خود رفتند و تمام ماجرا را بازگفتند. پس ارباب، آن خادم را نزد خود فرا خواند و گفت: ”ای خادم شریر، مگر من محض خواهش تو تمام قرضت را نبخشیدم؟ آیا نمی‌بایست تو نیز بر همکار خود رحم می‌کردی، همان‌گونه که من بر تو رحم کردم؟“ پس ارباب خشمگین شده، او را به زندان افکند تا شکنجه شود و همۀ قرض خود را ادا کند.

الف. هنگامی‌که سایر خادمان این واقعه را دیدند: در این مَثَل هیچ اشاره‌ای نشده که وجدان خادم اول او را به‌خاطر رفتارش محکوم کرده باشد، بلکه این سایر خادمان بودند که کار اشتباه او را تشخیص دادند.

یک) «اگر او خودش نمی‌توانست شرارت کارش را ببیند، اما دیگران قادر به تشخیص آن بودند.» (اسپرجن)  گاهی اوقات شرمسارانه نسبت به رفتار گناه‌آلود جسمانی خود کور هستیم.

ب. ای خادم شریر… او را به زندان افکند تا شکنجه شود و همۀ قرض خود را ادا کند: وقتی ارباب این موضوع را شنید، به‌شکل قابل درکی عصبانی شد. برای شخصی که بدهی بسیار سنگینش بخشیده شده بود، چنین عدم بخششی بسیار اشتباه بود. پس او به خادم اول چیزی را داد که سزاوارش بود -عدالت بهجای رحمت.

۶. آیهٔ (۳۵) بخشش حقیقی و از ته دل از همۀ کسانی که بخشیده شده‌اند، انتظار می‌رود.

به همین‌گونه پدر آسمانی من نیز با هر یک از شما رفتار خواهد کرد، اگر شما نیز برادر خود را از دل نبخشید.

الف. به همین‌گونه پدر آسمانی من نیز با هر یک از شما رفتار خواهد کرد: این اصل بدیهی است. خدا چنین بدهی عظیمی را بخشیده است، بدهی‌هایی که دیگران به ما دارند در قیاس با این بدهی عظیم به یقین بسیار ناچیز است. هیچ‌کس نمی‌تواند به اندازه‌ای که گناهان من خدا را آزرده کرده است، مرا بیازارد. این اصل باید هم در خطایای کوچک و هم در خطایای بزرگی که نسبت به ما انجام می‌شود، اعمال گردد.

یک) «ما با امتناع از بخشش همۀ مقروضین خود، متحمل خشم بیشتری می‌شویم.» (اسپرجن)

ب. اگر شما نیز برادر خود را از دل نبخشید: عیسی با این مَثل اصل بسیار مهمی را درمورد بخشش تعلیم داد که اغلب اوقات مورد غفلت قرار می‌گیرد. مسیحیان سرسپردۀ بسیاری وجود دارند که به دلایلی اشتباه از بخشش دیگران خودداری می‌کنند و احساس می‌کنند کارشان درست و موجه است.

یک) دلایل آنها این‌گونه است که: شخصی که در حق ما گناه کرده را تا زمانی که به‌درستی توبه نکند، نباید بخشید. زیرا به توبه در مضمون احکام بخشش اشاره شده است (مانند لوقا ۴:۱۷) و بخشش ما نسبت به دیگران باید از بخشش خدا نسبت به ما الگو بگیرد. از آنجایی که اگر ما توبه نکنیم، خدا ما را نمی‌بخشد، پس ما نیز تا زمانی که دیگران نسبت به ما توبه نکنند، نباید آنها را ببخشیم. ما حتی وظیفه داریم که بخشش خود را دریغ کنیم و توبۀ آنها را مورد قضاوت قرار دهیم، چرا که در نهایت این کار به نفع آنان است.

دو) این طرز فکر -حتی اگر منظور خوبی هم داشته باشد- اشتباه و در نهایت خطرناک است. این مَثَل نشان می‌دهد چرا اشتباه است که فکر کنیم «اگر من توبه نکنم، خدا مرا نمی‌بخشد؛ بنابراین من نیز نباید کسانی که در حق من خطا کرده‌اند را تا وقتی به‌درستی توبه نکرده‌اند ببخشم.» این تفکر اشتباه است، چون در این معادله نمی‌توانیم خود را در جایگاه خدا قرار دهیم، چرا که خدا در جایگاه شخصی قرار گرفته که هرگز بخشیده نشده و نیازی به بخشش ندارد؛ ولی ما در جایگاه کسی هستیم که بخشیده شده و همواره نیاز به بخشش دارد.

سه) بنابراین -اگر ممکن باشد- باید قبل از اینکه خدا شخصی را ببخشد، او را بدون هیچ شرطی برای توبه، ببخشیم زیرا ما گناهکارانی بخشیده شده هستیم که باید دیگران را ببخشیم. ما بیشتر از خدا باید ببخشیم.

چهار) از آنجایی که ما بسیار بخشیده شده‌ایم، این حق را نداریم که از بخشیدن دیگران خودداری کنیم. ما مقروضینی بخشیده‌شده با قرض‌هایی بی‌نهایت هستیم. پس آیا باید از بخشش قرض‌های کوچک دیگران امتناع کنیم؟ اگر کسی وجود داشته باشد که حق نبخشیدن داشته باشد، آن شخص فقط خداست، اما او رهاتر و کاملتر از هرکسی که می‌شناسیم می‌بخشد. ما چه حقی داریم که بخشش خود را دریغ داریم؟

پنج) همچنین مهم است درک کنیم که می‌توان و باید بین بخشش و مصالحه تمایز قائل شد. مصالحۀ صحیح روابط فقط زمانی می‌تواند رخ دهد که هر دو طرف موافق باشند و این امر ممکن است مستلزم توبۀ یک یا هر دو طرف درگیری باشد، در حالی‌که بخشش می‌تواند یک طرفه باشد.

شش) به‌علاوه، بخشش لزوماً اشخاص را در برابر پیامدهای عملی و مدنیِ گناهانشان حفظ نمی‌کند. برای مثال، ممکن است صاحبخانه کسی را که از خانه‌اش دزدی کرده شخصاً ببخشد، اما آن سارق همچنان دستگیر و به زندان انداخته شود. بخشش در سطح شخصی لازم است، اما آن شخص در سطح مدنی و اجتماعی باید توسط مقامات تنبیه شود (رومیان ۱۳).

هفت) با وجود اینکه این اصل آشکارا برقرار است، اما متن این مَثَل ما را به بخشش بیشتر و نه کمتر دعوت می‌کند. هیچ‌کس نمی‌تواند به‌طور منطقی این مَثل را بخواند و فکر کند عیسی سعی داشت بخشش را در شاگردانش محدود کند.

هشت) افرادی که این متن را این‌طور می‌خوانند: «بنابراین در بخشش بخیل باشید همان‌طور که پدر شما در آسمان به‌طریقی در بخشش بخیل است» این افراد اصل مطلب مَثَل را نفهمیده‌اند. این متن در حقیقت می‌گوید: «پس رحیم باشید، چنانکه پدر شما رحیم است.» (لوقا ۳۶:۶).

نه) از دل: این عبارت حکم بخشش را قوت بیشتری می‌بخشد. «اگر فقط به زبان و نه از قلب ببخشیم، آنگاه تحت همان محکومیت باقی خواهیم ماند.» (اسپرجن)

ج. به همین‌گونه پدر آسمانی من نیز با هر یک از شما رفتار خواهد کرد: اشتباه است که تصور کنیم این متن ما را به سوی عدم بخشش هدایت می‌کند، زیرا عدم بخشش خودش گناهی نابخشودنی است. بهتر است بگوییم بخشش، گواه درستی از بخشیده شدن است و عدم بخشش مکرر ممکن است نشان دهد که قلب شخص هرگز حقیقتاً توسط محبت عیسی لمس نشده است.

یک) «آنانی که نمی‌بخشند نمی‌توانند انتظار بخشش داشته باشند.» (فرانس)   همان‌طور که یعقوب در رسالۀ خود نوشت: «زیرا داوری نسبت به آن که رحم نکرده باشد، بی‌رحم خواهد بود.» (یعقوب ۱۳:۲)

دو) به‌علاوه، باید در مَثَل عیسی، مجازات شخصی که از بخشش امتناع می‌کرد را به خاطر داشته باشیم: پس ارباب او را به زندان افکند تا شکنجه شود. بسیاری هستند که با دریغ‌داشتن بخشش از دیگران، شکنجه را به جان خود راه می‌دهند.