فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!

متی باب ۲- مردان حکیم از شرق، فرار به مصر و بازگشت دوباره

مردانی حکیم از سوی شرق برای تجلیل عیسی آمدند.

1. آیات (۱-۲) ورود مردان حکیم شرقی به اورشلیم

چون عیسی در دوران هیرودیسِ پادشاه، در بِیت‌لِحِمِ یهودیه به دنیا آمد، هان چند مُغ از مشرق‌زمین به اورشلیم آمدند و پرسیدند: «کجاست آن مولود که پادشاه یهود است؟ زیرا ستارۀ او را در مشرق دیده‌ایم و برای پرستش او آمده‌ایم.»

الف. چون عیسی در دوران هیرودیسِ پادشاه، در بِیت‌لِحِمِ یهودیه به دنیا آمد: متی چیز زیادی در مورد تولد عیسی به ما نمی‌گوید. در لوقا باب ۲ جزئیات بیشتری در این مورد ثبت شده است. متی بیشتر درمورد وقایعی که بعد از تولد عیسی رخ داد صحبت می‌کند.

یک) بیت لحم، خانۀ اجدادی داوود، پادشاه بزرگ اسرائیل و بنیانگذار تخت سلطنت بود. با این وجود بیت‌لحم شهری بزرگ یا مهم نبود. «بیت‌لحم شهری کوچک و آرام بود که حدود یک کیلومتر تا جنوب اورشلیم فاصله داشت. در روزگار باستان این شهر افرات یا افراتاه نامیده می‌شد.» (بارکلی)

دو) «خیلی زود بعد از تولد مسیح انگیزشی آغاز گشت، حتی بدون اینکه سخنی بر زبان آورد و یا دست به معجزه‌ای زند و یا تعلیمی دهد، فقط زمانی که متولد شد، حینی که آوایی جز صدای گریهٔ طفلی شنیده نمی‌شد و چیزی غیر از ضعف کودکانه در او دیده نمی‌شد، همچنان تأثیر او بر دنیا تجلی یافت. وقتی عیسی به‌دنیا آمد، مردانی از شرق نزد او آمدند و مابقی داستان را که خودتان می‌دانید. حتی قدرت در طفل منجی هم بی‌حد‌و‌حصر بود.» (اسپرجن)

ب. در دوران هیرودیسِ پادشاه: او شخصی بود که به‌عنوان هیرودیس کبیر شناخته می‌شد. هیرودیس حقیقتاً کبیر و بزرگ بود؛ او به‌عنوان حاکم، سازنده و مدیر شخص بزرگی بود. به عبارت دیگر او در سیاست و بی‌رحمی شخص بزرگی بود.

یک) «او ثروتمند، سیاستمدار، بسیار متعهد، مدیری عالی و به‌قدری باهوش بود که توانست برای امپراتوری روم موفقیت‌های بسیاری کسب کند. راهکارهای او برای مقابله با قحطی بسیار کارآمد بودند، او ساخت و سازهای عظیمی را انجام داد (مانند بنای معبد که در سال ۲۰ قبل از میلاد شروع شد)، سازه‌های او حتی مورد تحسین دشمنانش نیز قرار می‌گرفتند. اما او دلباختهٔ قدرت بود، مالیات‌های سنگینی برای مردم وضع کرد و از این حقیقت که بسیاری از یهودیان وی را غاصب می‌دانستند، دلخور بود. او در سال‌های آخر عمر خود از بیماری‌ای رنج می‌برد که اختلال شخصیت پارانویا را در او تشدید کرد، او بسیار سنگدل و ظالم شد و به دلیل حسادت و خشم خود بسیاری از نزدیکان و همکاران خود را به قتل رساند.» (کارسون)

دو) «آگوستوس، امپراتور روم با تلخی گفت، ایمن‌تر است که خوک هیرودیس باشید تا پسر او . (در زبان یونانی، این گفته فقط یک سخن قصار بود، زیرا در زبان یونانی hus به معنای خوک و huios به معنای فرزند پسر می‌باشد.)» (بارکلی)

سه) حکومت هیرودیس نقطه تاریخی مهمی را به ما نشان می‌دهد. «عیسی قبل از مرگ هیرودیس کبیر تولد یافت که در حدود سال چهارم میلادی بود. تاریخ دقیق تولد مسیح مشخص نیست.» (فرانس)

ج. چند مُغ از مشرق‌زمین: این مسافرین، مغ نامیده می‌شدند که در یونانی باستان به آنها مجوسی می‌گفتند. سوءتفاهمات و افسانه‌های متعددی درمورد این مردان وجود دارد. آنها پادشاه نبودند، بلکه مغ بودند که به معنی اخترشناس است. آنها تنها سه نفر نبودند، بلکه احتمالاً گروهی بزرگ بودند. به نظر می‌رسد آنها در همان شب تولد عیسی به آنجا نیامدند، بلکه احتمالاً چند ماه بعد در آنجا حضور یافتند.

یک) چندین قرن بعد از دوران عهدجدید، کلمۀ مجوسی، مفهوم حقیقی خود را از دست داد و دایرۀ معنایی گسترده‌تری به خود گرفت و همۀ افرادی را شامل شد که در زمینه‌های تعبیر خواب، طالع‌بینی، جادوگری، کتاب‌هایی که اشاره‌هایی رمزآلود درمورد آینده دارد، فعالیت می‌کنند.» (کارسون)

دو) آنها اهل شرق بودند، از این‌رو با یهودیانی که قرن‌ها پیش، از یهودا و اسرائیل تبعید شده بودند، ارتباط داشتند. «در این موضوع که بسیاری از یهودیان با افرادی ترکیب شده بودند، شک چندانی وجود ندارد؛ و این مجوسیان شرقی یا فلاسفه یا اخترشناسان و یا هرچیز دیگری که بودند، وعدۀ مسیح را می‌دانستند و اکنون مانند سایر یهودیان ایماندار منتظر تسلی اسرائیل بودند.» (کلارک)

سه) همگان در انتظاری کلی برای مسیح یا مردی بزرگ از یهودا به سر می‌بردند. کمی بعد از تولد عیسی، سِئوتونیوس تاریخ‌نگار رومی نوشت: «باوری قدیمی و تثبیت شده در سرتاسر مشرق زمین گسترش یافته بود، باوری که می‌پنداشت مقدر شده آنکه از یهودا می‌آید بر دنیا حکومت کند.» تاسیتوس مورخ رومی دیگری نوشت: «اقناعی قاطعانه وجود داشت…در آن زمان مشرق زمین باید قدرتمند شود و حاکمانی از یهودا، باید حکومت جهان را در دست بگیرند.» (به نقل از بارکلی).

چهار) «این سنت که مغ‌ها پادشاه بودند را می‌توان تا ترتولیان (متوفی در سال ۲۲۵) ردیابی کرد. احتمال دارد این تفسیر تحت تأثیر این متن از عهدعتیق باشد که گفته است پادشاهان برای پرستش مسیح خواهند آمد (مانند مزامیر ۲۹:۶۸، ۳۱، ۱۱-۱۰:۷۲؛ اشعیا ۷:۴۹، ۱:۶۰-۶)» (کارسون)

پنج) حتی سنّت کلیسا، نام این افراد را هم ذکر می‌کند: ملچور، جاسپر، بالتازار. همچنین جمجمه‌های احتمالی آنان را می‌توانید در کلیسای جامع کلن آلمان مشاهده کنید.

د. به اورشلیم آمدند: این افراد توسط پدیدۀ ستاره‌شناسی به آن منطقه هدایت شدند، آنها به آن ناحیه آمدند و انتظار داشتند پاسخ پرسش‌های خود را در اورشلیم بیابند. آنها انتظار داشتند رهبران و مردمان پایتخت بزرگ یهودیان بیشتر از آنان مشتاق و هیجان‌زده باشند. متی به‌طور خاص نمی‌گوید که ستاره آنها را تا اورشلیم هدایت کرد.

یک) «ملاقاتِ مجوسیان با نِرون در سال ۶۶ شباهت‌هایی به این اتفاق دارد که محتمل بودن داستان را بالا می‌برد.» (فرانس) «هیچ نیازی نیست که تصور کنیم داستان آمدن مجوسیان نزد گهوارۀ عیسی تنها افسانه‌ای زیباست. به‌سادگی می‌توان دریافت در دنیای باستان این اتفاق حقیقتاً رخ داده است.» (بارکلی) 

دو) «به‌درستی گفته شده است که شبانان راه خود را گم نکردند و بی‌درنگ نزد عیسی آمدند، در حالی‌که مجوسیان با وجود هدایت آن ستاره، مسیر را گم کردند و به‌جای بیت‌لحم به اورشلیم رفتند و به‌جای آنکه به آخور، جایی که مسیح متولد شده بود، بروند، به قصر هیرودیس داخل شدند.» (اسپرجن)

ه. کجاست آن مولود که پادشاه یهود است؟: آنها مسافتی طولانی سفر کرده بودند تا پادشاه را تجلیل کنند؛ اما در تلاش آنها برای اکرام پادشاه یهود، ابهام وجود دارد. در آن زمان، قوم یهود به دلیل رسوم و باورهای خاص خود و همچنین به دلیل موفقیت و کامیابی‌هایش، نزد قوم‌های دیگر منفور و بی‌عزت بود. اغلب نژادی پست، دردسرساز و مغلوب تصور می‌شدند. لازم به ذکر است که مغ‌ها به خودشان زحمت فراوان راه دادند تا طفلی پادشاه را حرمت نهند، اما بیش از آن شایان ذکر آن است که برای حرمت نهادن پادشاه یهود آمده بودند.

یک) «آنها گفتند، کجاست آن مولود که پادشاه یهود است؟ یهود؟ چه کسی به یهودیان اهمیت می‌دهد؟ به‌خصوص اینکه در آن زمان به دلیل اینکه به شرق به اسیری آورده شده بودند، بسیار مورد تحقیر قرار می‌گرفتند. با وجود اینکه آنها قوم برگزیده و ملوکانهٔ خدا بودند، اما قوم‌های دیگر با دیدۀ تحقیر به آنان می‌نگریستند.» (اسپرجن)

دو) جالب است که می‌گفتند این مولود که پادشاه یهود است. عجیب است کودک، پادشاه به دنیا آید. معمولاً مدتی طولانی قبل از اینکه پادشاه شوند، شاهزاده هستند. «مقام پادشاهی‌اش بعداً به او داده شد؛ از زمان تولدش چنین بود.» (کارسون)

و. زیرا ستارۀ او را در مشرق دیده‌ایم: درمورد این ستارۀ خاص، نظرات بسیار متفاوتی وجود دارد. برخی می‌گویند این ستاره، اتصال مشتری و زحل بود. برخی دیگر معتقدند این ستاره، پیوندهای سیاره‌ای بود. برخی دیگر هم بر این باورند که این ستاره، ابرنواختر بود. عده‌ای هم تصور می‌کنند یک ستاره دنباله‌دار و یا ستاره یا نشانه‌ای منحصربه‌فرد بوده است.

یک) این ستاره هرچه که بود، خدا از آن استفاده کرد و با مجوسیان در مکان مورد نظر خود ملاقات کرد: او ستاره‌‌شناسان را از طریق یک ستاره هدایت کرد. این امر تحقق نبوت اعداد ۱۷:۲۴ بود. «ستاره‌ای از یعقوب ظهور خواهد کرد، و عصایی از اسرائیل برخواهد خاست» اغلب پژوهشگران یهودی باستان این واقعه را به‌عنوان پیشگویی دربارهٔ مسیح موعود درنظر داشتند.

دو) توجه داشته باشید در این آیه گفته شده ستارۀ او: «این ستاره، ستارۀ مسیح بود و دیگران را به سوی مسیح هدایت کرد. این ستاره مسیر خود را به سوی عیسی ادامه داد. غم‌انگیز است که واعظ به‌عنوان یک راهنما به این ستاره اشاره می‌کند، اما هرگز آن را دنبال نمی‌کند. کاهنان اعظم نیز در اورشلیم این‌گونه عمل می‌کردند: آنها می‌دانستند که مسیح کجا به دنیا خواهد آمد، اما هرگز برای پرستش او نرفتند؛ همۀ آنها نسبت به مسیح و تولد او رفتاری یکسان داشتند.» (اسپرجن)

ز. برای پرستش او آمده‌ایم: این مجوسیان ابتدا به اورشلیم رفتند، زیرا تصور می‌کردند رهبران یهود از تولد مسیح موعودشان خبر دارند و بدین خاطر هیجان‌زده هستند، اما دریافتند که به هیچ وجه این‌طور نیست.

۲. آیهٔ (۳) نگرانی هیرودیس از اخباری که مجوسیان اعلام کردند.

چون این خبر به گوش هیرودیسِ پادشاه رسید، او و تمامی اورشلیم با وی مضطرب شدند.

الف. چون این خبر به گوش هیرودیسِ پادشاه رسید… با وی مضطرب شدند: هیرودیس دائماً در حال دفاع از خود در برابر خطرات احتمالی برضد حکومتش، مخصوصاً از طرف خانواده‌اش بود. او بسیاری از افراد خانواده و نزدیکان خود را به این دلیل که تصور می‌کرد در حال خیانت به وی هستند، به قتل رسانده بود. اضطراب و نگرانی قسمتی از شخصیت او بود.

 

یک) هیرودیس می‌خواست مورد پذیرش یهودیانی قرار گیرد که بر آنان حکومت می‌کرد، البته او به هیچ‌وجه یهودی نبود، بلکه ادومی بود و حکومت روم او را به‌عنوان نائب‌الحکومه بر یهودیه منصوب داشته بود. یهودیان، پروژه‌های ساختمانی وی مانند پیشرفت‌های عظیم در ساختمان معبد دوم را تحسین می‌کردند.

دو) بارکلی اشاره می‌کند هیرودیس حاکمی ظالم و خونخوار بود: «چیزی از به سلطنت رسیدنش نمی‌گذشت که دست به نابودی سنهدرین زد… سیصد افسر دادگاه را سر برید… او همسر خود ماریامْنِه، مادرش الکساندرا، پسر بزرگش آنتی‌پاتِر و دو پسر دیگرش الکساندر و آریستوبولوس را به قتل رسانید.

ب. او و تمامی اورشلیم با وی مضطرب شدند: مضطرب شدنِ تمامی اورشلیم از هیرودیس امری قابل توجه است. این بدان خاطر بود که مردم اورشلیم به حق می‌ترسیدند که هیرودیس با شنیدن خبر تولد پادشاهی رقیب، دچار تشویشی پارانوئیک شود یا به‌خاطر تعداد و وجاهت کاروان از شرق چنین حالی به او دست دهد.

یک) این اضطراب، شهادتی دوباره به عظمت و بزرگی عیسی بود‌‌، حتی باوجود طفل بودنش. «عیسی ناصری عاملی بسیار قدرتمند در دنیای ذهن است که خیلی زود باوجود ضعف و طفولیت، پادشاهی خود را آغاز کرد. قبل از آنکه بر تخت سلطنت بنشیند دوستان هدایای خود را تقدیمش کردند و دشمنان درصدد قتل او برآمدند.» (اسپرجن)

۳. آیات (۴-۶) سران کاهنان و کاتبان، آمدن مسیح را برای هیرودیس توصیف کردند.

پس او همۀ سران کاهنان و علمای دینِ قوم را فرا خواند و از آنها پرسید: «مسیح کجا باید زاده شود؟» پاسخ دادند: «در بِیت‌لِحِمِ یهودیه، زیرا نبی در این باره چنین نوشته است:

«ای بِیت‌لِحِم که در سرزمین یهودایی، تو در میان فرمانروایان یهودا به هیچ روی کمترین نیستی، زیرا از تو فرمانروایی ظهور خواهد کرد که قوم من، اسرائیل، را شبانی خواهد نمود.»

الف. پس او همۀ سران کاهنان و علمای دینِ قوم را فرا خواند: این اولین ارتباط بین سران مذهبی و عیسی بود. آنها از اطلاعات کتاب‌مقدسی درک درستی داشتند، اما در به کار بردن آنها در زندگی خود قصور می‌ورزیدند.

یک) سران کاهنان: شامل کسانی بود که زمانی در مقام کاهن اعظم بودند. اغلب اوقات هیرودیس کاهن اعظم را عوض می‌کرد، چون این انتصابی سیاسی بود.

دو) علمای دین: «معلمین شریعت و یا کاتبان در برخی از ترجمه‌ها، کسانی بودند که در عهدعتیق، رسوم و سنّت‌های شفاهی کارشناس بودند. کار آنها (برعکس مفهومی که کلمۀ کاتب دارد) فقط کپی‌کردن طومارها و نسخ دست‌نویسِ عهدعتیق نبود، آنها معلم عهدعتیق نیز بودند.» (کارسون)

ب. پاسخ دادند: «در بِیت‌لِحِمِ یهودیه: سران کاهنان و علمای دین با نقل‌قول از میکاه ۲:۵ دریافته بودند مسیح باید در بیت‌لحم یهودیه متولد شود، آنها این شهر را از شهر همنام در شمال متمایز ساختند.

یک) آنها با توجه یه این متن در میکاه دریافته بودند که نه تنها مسیح در بیت‌لحم متولد خواهد شد، بلکه فرمانروایی خواهد بود که قوم اسرائیل را شبانی خواهد کرد.

دو) متأسفانه، این متخصصین اطلاعات صحیحی داشتند، ولی به نظر شخصاً علاقه‌ای نداشتند که مسیح را ملاقات نمایند.

سه) «اگر آنها با شبانان بیت‌لحم ملاقات می‌کردند می‌توانستند اطلاعات بهتری نسبت به اطلاعات کاتبان و رهبران فرهیخته دریافت کنند.» (تْرَپ)

۴. آیات (۷-۸) هیرودیس کوشید از طریق مجوسیان آن طفل را پیدا کند و به قتل برساند.

پس هیرودیس مُغان را در نهان نزد خود فرا خواند و زمانِ دقیقِ ظهور ستاره را از ایشان جویا شد. سپس آنان را به بِیت‌لِحِم روانه کرده، بدیشان گفت: «بروید و دربارۀ آن کودک به‌دقّت تحقیق کنید. چون او را یافتید، مرا آگاه سازید تا من نیز آمده، سَجده‌اش کنم.»

الف. زمانِ دقیقِ ظهور ستاره را از ایشان جویا شد: از آنجایی که هیرودیس کمی بعد دستور داد همۀ نوزادان پسر دو ساله و کوچک‌تر در آن منطقه را به قتل برسانند می‌توانیم تصور کنیم که این مجوسیان اولین بار آن ستاره را حدود یک سال پیش و یا پیشتر از آن دیده بودند (در شبی که عیسی متولد شد). سفر آنها از شرق به یهودیه سریعاً انجام نشد، بلکه بعد از مهیا گشتن تدارکات سفرشان، راهی شدند.

یک) هیرودیس خبر خوش کتاب‌مقدس دربارهٔ مکان تولد مسیح را شنید، اما این خبر خیری برای او نداشت. «هنگامی‌که پادشاه زمینی دستی در الاهیات نیز دارد، آنچه می‌گوید هیچ اثری از حقیقت بر خود ندارد. هیرودیس باوجود اینکه در میان علمای دین و کاهنان بود، اما همچنان هیرودیس بود. برخی ممکن است در کتب‌مقدس به‌خوبی تعلیم دیده باشند، اما نسبت به آنچه کشف نموده‌اند، فردی ناشایست باشند.» (اسپرجن)

ب. مرا آگاه سازید تا من نیز آمده، سَجده‌اش کنم: کنایۀ قابل توجهی در این قسمت بیان شده است. هیرودیس در حالی‌که می‌خواست عیسی را به قتل برساند، ادعا کرد که مشتاق پرستش او است.

یک) «توجه داشته باشید که این مجوسیان هرگز قول ندادند که نزد هیرودیس بازگردند. شاید آنها حدس زدند که چنین غیرتی برای مسیح آن‌طور که به نظر می‌رسید، خالصانه نیست، سکوت آنها نشانۀ رضا نبود.» (اسپرجن)

۵. آیات (۹-۱۲) مجوسیان هدایایی پیشکش عیسی کردند و بدون اینکه به هیرودیس اطلاع دهند، آنجا را ترک کردند.

ایشان پس از شنیدن سخنان پادشاه، روانه شدند. و هان ستاره‌ای که در مشرق دیده بودند، پیشاپیش آنها می‌رفت تا سرانجام بر فراز مکانی که کودک بود، بازایستاد. ایشان با دیدن ستاره بی‌نهایت شاد شدند. چون به خانه درآمدند و کودک را با مادرش مریم دیدند، روی بر زمین نهاده، آن کودک را پرستش نمودند. سپس صندوقچه‌های خود را گشودند و هدیه‌هایی از طلا و کُندُر و مُر به وی پیشکش کردند. و چون در خواب هشدار یافتند که نزد هیرودیس بازنگردند، از راهی دیگر رهسپار دیار خود شدند.

الف. و هان ستاره‌ای که در مشرق دیده بودند، پیشاپیش آنها می‌رفت: این ستاره همچنان به هدایت مجوسیان ادامه داد و احتمال دارد دوباره بر آنان ظاهر شده باشد. می‌توانیم حدس بزنیم ستاره چندین ماه قبل ظاهر شد و این مردان را به سوی منطقه‌ای راهنمایی کرد و سپس وارد اورشلیم شدند تا اطلاعات بیشتری دریافت کنند. بعد از آن، ستاره دوباره ظاهر شد تا به‌طور خاص آنها را هدایت کند. واضح است که این امر پدید‌ه‌ای فوق‌طبیعی بود.

یک) «باور داریم این اتفاق، پدیده‌ای درخشان در آسمان بوده است. شاید مرتبط با پدیده‌ای بود که فرزندان اسرائیل را در بیابان هدایت می‌کرد، آنان توسط ابری در روز و در شب توسط ستون آتشی هدایت می‌شدند. در این متن اشاره‌ای نشده که این پدیدۀ نورانی در شب دیده می‌شد یا در روز.» (اسپرجن)

دو) سرانجام بر فراز مکانی که کودک بود، بازایستاد: آدام کلارک می‌گوید که این قسمت را می‌توان تحت‌اللفظی به «ستاره بالای سر طفل قرار گرفت» ترجمه کرد. به نظر او، این پدیده نوعی شهاب سنگ بود که آنان را دقیقاً به منزلگاهی که عیسی در آن حضور داشت، هدایت کرد. او در ادامه می‌گوید که درخشش دور سر عیسی که درخششی ستاره‌‌گونه بود، ریشه‌ای شد برای هالهٔ نور در هنر باستانی و قرون وسطایی.

سه) «این کلمات به‌طور تحت‌اللفظی به این مفهوم هستند که ستاره آمد و ایستاد و می‌تواند فقط به این مفهوم باشد که مجوسیان تنها با هدایت ستاره به آنجا آمده بودند.» (فرانس)

ب. چون به خانه درآمدند و کودک را با مادرش مریم دیدند: باید توجه داشته باشیم که عیسی در اینجا کودک نامیده شد، یعنی کودکی حدود ۶ تا ۱۸ ماهه. همین‌طور باید توجه کنیم که (برخلاف رسوم) به این کودک قبل از مادرش اشاره می‌شود.

یک) «احتمالاً یوسف سر کار بود و یا به هر دلیلی آنجا حضور نداشت تا مبادا او به‌عنوان پدر واقعیِ کودک اشتباه گرفته شود.» (ترپ)

ج. سپس صندوقچه‌های خود را گشودند و هدیه‌هایی از طلا و کُندُر و مُر به وی پیشکش کردند: در آن زمان، به‌خصوص در مشرق زمین مرسوم بود که وقتی شخصی به حضور مقامی سلطنتی و یا شخصی مهم می‌رفت حتماً باید با خود هدیه‌هایی می‌برد و به آن شخص تقدیم می‌کرد. با نظر داشتن باور این سه مرد حکیم به هویت آن کودک، جای تعجبی ندارد که چنین هدایای نفیسی به او تقدیم نمودند.

یک) این ایده که مجوسیان سه نفر بودند از این حقیقت نشأت می‌گیرد که آنان سه هدیه به عیسی تقدیم کردند. می‌توان گفت طلا به پادشاهی و سلطنت اشاره دارد، کندر به الوهیت و مُـر به مرگ. اما قطعاً مجوسیان این کار را ناآگاهانه انجام دادند؛ آنها به‌سادگی تنها می‌خواستند، پادشاه را تجلیل کنند.

د. هدیه‌هایی… به وی پیشکش کردند: این هدایای گران‌قیمت به مریم و یوسف تقدیم نشد، بلکه به عیسی پیشکش شد. بدون شک عیسی در دوران طفولیت از آنها هدایا استفاده نکرد یا آن هدایا را به نحوی صرف خود نکرد، بلکه والدین او از آن هدایا به جای عیسی بهره بردند. امیدواریم که حکیمانه آنها را صرف کرده باشند.

یک) به همین‌سان امروزه نیز وقتی می‌خواهیم هدیه‌ای به عیسی تقدیم کنیم، لازم نیست حتماً آن را به‌طور مستقیم به عیسی پیشکش کنیم، بلکه می‌توانیم آن را حکیمانه و امیدوارانه به قوم او و از جانب او تقدیم کنیم.

دو) «این طلا در ماه‌های پیش رو به درد یوسف خورد! این هدایا به او کمک کرد تا هزینه‌های سفر به مصر و بازگشت از آن فراهم شود و همچنین خرج سنگینی که باید آنجا می‌کردند را پوشش داد. پدر آسمانی نیازهای آنان را می‌دانست و پیشاپیش آنها را تأمین کرد.» (مایِر)

ه. روی بر زمین نهاده، آن کودک را پرستش نمودند: چیزی که مهم‌تر از هدایای آنان بود، پرستشی بود که آنها به عیسی تقدیم کردند. دیدن این صحنه که اشخاصی والا مقام همچون مجوسیان، در برابر کودک شما تعظیم می‌کنند، عجیب است.

یک) اینجا سه واکنش متفاوت نسبت به عیسی می‌بینیم؛ می‌توان گفت همۀ انسان‌ها به‌واسطهٔ یکی از این روش‌ها به عیسی پاسخ می‌دهند.

·        هیرودیس نسبت به عیسی علناً نفرت و تلخی‌ نشان داد.

·        سران کاهنان و علمای دین در حالی‌که احترام مذهبی خود را حفظ می‌کردند، نسبت به عیسی بی‌تفاوت بودند.

·        مجوسیان عیسی را جستجو و پرستش کردند‌‌، حتی با اینکه برای آنها بهای گزافی داشت.

دو) با مقایسۀ دیدار مجوسیان و دیدار شبانان (لوقا ۱۵:۲-۲۰، می‌بینیم که:

·        عیسی ابتدا نزد یهودیان آمد و سپس نزد غیریهودیان.

·        عیسی ابتدا نزد فروتنان و اُمی‌ها آمد سپس والامقامان و تحصیل‌کرد‌ه‌‌ها.

·        عیسی ابتدا نزد فقرا آمد، سپس نزد ثروتمندان.

سه) باید از این مجوسیان درس‌هایی فراگیریم.

·        آنها فقط به نگاه‌کردن به ستاره و تحسین آن بسنده نکردند؛ آنها با مشاهدهٔ آن کاری را شروع کردند و ستاره را دنبال کردند.

·        آنها در پیروی از ستاره و جستجوی آن پابرجا عمل کردند.

·        آنها با سخنان دلسرد‌کنندۀ رهبران مذهبی، ناامید نشدند.

·        آنها از دیدن ستاره شاد شدند.

·        آنها وقتی به مقصدی که ستاره هدایت کرد، رسیدند، به آنجا داخل شدند.

·        وقتی داخل شدند، پرستش کردند.

·        آنها همان لحظه‌ای که عیسی را دیدند، شروع به پرستش کردند و پرستش خود را به آینده موکول نکردند.

·      وقتی پرستش کردند، قرار بود هدایا نیز تقدیم کنند، ستایش آنها با دست خالی نبود.

چهار) اینجا الگویی جالب را شاهد هستیم: «آنانی که عیسی را جستجو می‌کنند، او را خواهند یافت: آنانی که حقیقتاً او را ببینند، او را پرستش خواهند کرد: آنانی که او را پرستش می‌کنند، خود را تقدیس کرده و به او تقدیم می‌کنند.» (اسپرجن)

و. و چون در خواب هشدار یافتند که نزد هیرودیس بازنگردند، از راهی دیگر رهسپار دیار خود شدند: پرستش آنها در اطاعت تجلی یافت. آنها مطیع رویای آسمانی هستند و بدون اینکه به هیرودیس اطلاع دهند، آنجا را ترک کردند.

سفر به مصـر و بازگشت به ناصره

1. آیات (۱۳-۱۵) یوسف، مریم و عیسی به مصر پناه بردند.

پس از رفتن مُغان، فرشتۀ خداوند در خواب بر یوسف ظاهر شد و گفت: «برخیز، کودک و مادرش را برگیر و به مصر بگریز و در آنجا بمان تا به تو خبر دهم، زیرا هیرودیس در جستجوی کودک است تا او را بکشد.» پس او شبانگاه برخاست، کودک و مادرش را برگرفت و رهسپار مصر شد، و تا مرگ هیرودیس در آنجا ماند. این واقع شد تا آنچه خداوند به زبان نبی گفته بود تحقق یابد که «پسر خود را از مصر فرا خواندم.»

الف. برخیز، کودک و مادرش را برگیر و به مصر بگریز: این دستور، اضطراری نبود و آنها زمانی این سفر را آغاز کردند که مجوسیان از نزد آنان عزیمت کردند. به نظر نمی‌رسد برای یوسف فرار به مصر، امری عجیب باشد. در مصر، اجتماع بزرگی از یهودیان وجود داشت. عجیب نبود که روح‌القدس یوسف را هدایت کرده باشد که خانوادۀ خود را از آنجا ببرد.

یک) «مصر مکانی برای گریختن و پناه گرفتن بود. مصر خارج از حکومت روم و هیرودیس بود، اما با این وجود به این نواحی نزدیک بود و طبق گفتۀ فیلـو (در سال ۴۰ میلادی) مصر، جمعیتی حدود یک میلیون یهودی را در خود جای داده بود.» (کارسون)

ب. هیرودیس در جستجوی کودک است تا او را بکشد: این واکنش هم با شخصیت هیرودیس و به‌طور کل با انسانیت سازگار بود. وجههٔ خوبی برای انسانیت ندارد که هنگامی که خدا انسانیت را به الوهیت خود افزود و در کمال صلح بر زمین آمد،‌ عکس‌العمل بخشی از بشریت این بود که تمام تلاش خود را برای به قتل رساندن او بکند.  

ج. پس او شبانگاه برخاست، کودک و مادرش را برگرفت و رهسپار مصر شد: اطاعت کامل و فوری یوسف (شبانگاه برخاسته و عازم سفر شد) بسیار تأثیرگذار است. به نظر نمی‌رسد وقتی او با مریم ناصری نامزد کرد، حتی چنین چیزی را تصور کرده باشد.

یک) «گفته نشده که یوسف به کدام قسمت مصر سفر کرد و چه مدت در آنجا ماند: شاید حدود شش یا هفت سال را آنجا سپری کردند؛ شاید هم حدود سه یا چهار ماه.» (پول)

د. پسر خود را از مصر فرا خواندم: در این میان، نبوت دیگری تحقق یافت. در نگاه اول، ممکن است از نحوۀ تحقق این نبوت در هوشع ۱۱:۱ توسط عیسی شگفت‌زده شویم. متی آشکار می‌سازد که همان‌طور که اسرائیل به‌عنوان یک قوم از مصر بیرون آمد، پسر خدا نیز از آنجا خواهد آمد.

۲. آیات (۱۶-۱۸) قتل‌عام بی‌گناهان.

چون هیرودیس دید که مُغان فریبش داده‌اند، سخت برآشفت و فرستاده، همۀ پسران دو ساله و کمتر را که در بِیت‌لِحِم و اطراف آن بودند، مطابق زمانی که از مُغان تحقیق کرده بود، بکشت. آنگاه آنچه به زبان اِرمیای نبی گفته شده بود، به حقیقت پیوست که:

«صدایی از رامَه به گوش می‌رسد،

صدای شیون و زاری و ماتمی عظیم.

راحیل برای فرزندانش می‌گرید

و تسلی نمی‌پذیرد،

زیرا که دیگر نیستند.»

الف. همۀ پسران دو ساله و کمتر را که در بِیت‌لِحِم و اطراف آن بودند، مطابق زمانی که از مُغان تحقیق کرده بود، بکشت: اگرچه در تاریخ جهان، توصیفی دقیق از این واقعه ثبت نشده، اما این قتل‌عام با شخصیت هیرودیس خونخوار و ظالم کاملاً مطابقت داشت.

یک) «عجیب نیست؟ هیچ‌چیزی از شخصی که همسر و پسران خود را به قتل رسانیده، عجیب نیست. این حقیقت، مسیحیان را بسیار متحیر می‌سازد؛ اما این یک کار کوچک در زندگی هیرودیس و تاریخ معاصر است.» (بروس)

دو) هیرودیس، به‌خصوص در سال‌های آخر زندگی خود بسیار بدبین و بی‌رحم شده بود. وقتی فهمید زمان مرگش فرارسیده، بسیاری از رهبران یهودی در اورشلیم را با اتهامی دروغین دستگیر کرد و فرمان داد به محض مرگش، همۀ آن یهودیان را به قتل برسانند، او می‌دانست هیچ‌کس برای مرگ او زاری نخواهد کرد، بنابراین تصمیم گرفت بدین طریق عده‌ای در زمان مرگ او عزادار شوند و اشکی بریزند.

سه) «درحقیقت، این داستان در تطابق کامل با شناختی است که نسبت به هیرودیس در آخرین سال‌های حیاتش داریم… مرگ تعدادی کودک (شاید دوازده کودک یا کمی بیشتر، در قیاس با جمعیت پایینِ بیت‌لحم) در شرایط مملو از خشونت آن زمان، ارزش ثبت‌شدن را نمی‌یافت.» (کارسون)

ب. صدایی از رامَه به گوش می‌رسد صدای شیون و زاری و ماتمی عظیم: این آیه، نقل‌قولی از ارمیا ۱۵:۳۱ می‌باشد که دراصل اشاره دارد به غمگساریِ مادران اسرائیل در زمان اشغال و اسارت این قوم. اینجا، راحیل بیانگر مادران بیت‌لحم است.

یک) «این نبوت زمانی تحقق یافت که یهودا به اسیری برده شد؛ در آن زمان نالۀ مادران از میان قبایل بنیامین و یهودا به فراوانی شنیده می‌شد، آنها برای فرزندانِ به قتل رسیده و به اسارت برده شده، می‌گریستند. اکنون نیز این نبوت برای بار دوم تحقق یافت و تأیید شد.» (پول)

دو) «راحیل در همۀ زمان‌ها نماد مادر اسرائیل بود که برای بدبختی فرزندان خود دلسوزی و زاری می‌کرد.» (بروس)

۳. آیات (۱۹-۲۱) بازگشت به اسرائیل.

پس از مرگ هیرودیس، فرشتۀ خداوند در مصر به خواب یوسف آمد و گفت: «برخیز، کودک و مادرش را برگیر و به سرزمین اسرائیل برو، زیرا آنان که قصد جان کودک داشتند، مرده‌اند.» پس او برخاست، کودک و مادرش را برگرفت و به سرزمین اسرائیل رفت.

الف. برخیز، کودک و مادرش را برگیر: یک‌بار دیگر خدا در رویا از طریق فرشته با یوسف سخن گفت. همچنین باید به اطاعت فوری یوسف توجه داشته باشیم.

ب. کودک…کودک … کودک: به‌طور مکرر کودک در این روایت در الویت قرار دارد.

ج. و به سرزمین اسرائیل رفت: امکان دارد مسیح چندین سال را در مصر به‌عنوان پناهنده سپری کرده باشد، اما بعد از آن مدت به اسرائیل بازگشت.

 

یک) برخی به اشتباه تعلیم می‌دهند که مجوسیان و جادوگران مصری بر عیسی تأثیر گذاشتند و حتی معجزات او حقه‌ها و ترفندهای مصری بود. لازم به ذکر است که هیچ شواهدی مبنی بر صحتِ این ادعا وجود ندارد و حتی شواهد و مستندات موجود، برعلیه این ادعاها می‌باشد. به‌طور خاص، تعلیم و شیوۀ خدمت عیسی متأثر از عهدعتیق یهود بود، نه عرفان مصریان.

۴. آیات (۲۲-۲۳) این خانواده از بیم پسر شریر هیرودیس (آرکِلائوس) به سوی شمال و شهر ناصره رفتند.

امّا چون شنید آرکِلائوس به جای پدرش هیرودیس در یهودیه حکم می‌راند، ترسید به آنجا برود، و چون در خواب هشدار یافت، رو به سوی نواحی جلیل نهاد و در شهری به نام ناصره سکونت گزید. این واقع شد تا کلام انبیا به حقیقت پیوندد که گفته بودند ’ناصری‘ خوانده خواهد شد.

الف. امّا چون شنید آرکِلائوس به جای پدرش هیرودیس در یهودیه حکم می‌راند: یوسف دلیل خوبی داشت برای اینکه نسبت به آرکلائوس با احتیاط برخورد کند. او پسر هیرودیس بود و ثابت کرد که حاکمی ظالم و بی‌لیاقت است که به درخواست یهودیانِ یهودیه در سال ۶ میلادی حکومت روم او را برکنار و به‌جای او والی منصوب کرد.

یک) این آرکلائوس، مانند پدرش، هیرودیس کبیر، شخصی ظالم بود. «مردی با ذاتی شبیه پدرش، بدبین و سرسخت (یوسفوس، آنتیکیتس 17،11،2) که باید از او ترسید و اجتناب کرد، به همان دلیلی که پدرش مورد ترس و اجتناب دیگران قرار گرفته بود.» (بروس)

دو) «گزارش شده است که برادر او، هیرودیس آنتیپاس، خلق‌و‌خوی آرام‌تر و ملایم‌تری داشت. یوسف با هدایت خدا به سوی سرزمین خودش، جلیل حرکت کرد.» (پول)

ب. و چون در خواب هشدار یافت، رو به سوی نواحی جلیل نهاد: یوسف دوباره هدایت را در رویا دریافت کرد. او بیرون از مناطق مذهبی مانند اورشلیم و یهودیه و در منطقهٔ پر جمعیت جلیل اسکان یافت، این ناحیه نسبت به یهودیه یا اورشلیم جمعیت غیریهودی بسیار بیشتری داشت.

یک) «شانز (Schanz) با اشاره به آگوستین بیان می‌کند که یوسف اشتیاق داشت در اورشلیم سکونت کند و آنجا را بهترین خانه برای مسیح می‌دانست، اما خدا جلیل مطرود را مهد پرورش و آموزشی بهتر برای منجی آیندۀ گناهکاران، طردشدگان و بت‌پرستان می‌دانست.» (بروس)

ج. رو به سوی نواحی جلیل نهاد و در شهری به نام ناصره سکونت گزید: لازم به ذکر است که یوسف به ناصره، زادگاه مریم (و شاید هم یوسف) بازگشت (لوقا ۲۶:۱-۲۷). این موضوع بسیار حائز اهمیت است، چون ناصره شهر مهمی نبود و همۀ مردم آنجا، مریم و یوسف را می‌شناختند و از بارداری و تولد عجیب فرزند آنها باخبر بودند.

یک) ناصره شهری بدون دیوار و حفاظ و البته شهری بدنام بود؛ نَتَنائیل گفت «مگر می‌شود از ناصره هم چیزی خوب بیرون بیاید؟» (یوحنا ۴۶:۱) عیسی طبق نقشۀ خدا در مکانی کوچک و بی‌اهمیت به‌دنیا آمد. شهری که فقط به بدی شهرت داشت. عیسی در این شهر رشد کرد و بزرگ شد.

د. این واقع شد تا کلام انبیا به حقیقت پیوندد که گفته بودند ’ناصری‘ خوانده خواهد شد: در میان همۀ اشارات متی به عهدعتیق و نبوت‌ها، این مورد شگفت‌انگیزترین میان آنهاست. این متن به‌طور خاص با همین ترتیب و کلمات در عهدعتیق وجود ندارد که «ناصری خوانده خواهد شد

یک) برخی براین عقیده‌اند که منظور متی این است که مسیح باید ناصری باشد. ناصری‌بودن به این مفهوم بود که شخص به‌طور خاص خود را وقف نذر نذیره کرده، همان‌طور که در اعداد ۶:۱-۲۱ توصیف شده است. وقتی شخصی تحت عهد نذیره قرار می‌گرفت، به‌طور خاص خود را وقف خدا می‌کرد و موهای خود را کوتاه نمی‌کرد، شراب نمی‌نوشید و از محصول میوۀ مو نمی‌خورد و از تماس با هر نوع جسدی اجتناب می‌کرد. به‌طور قطع مسیح شخص وقف‌شدۀ خاصی بود، اما به نظر می‌رسد که متی نه تنها به‌طور غیرمستقیم به ایدۀ نذیره اشاره می‌کند، بلکه بر رابطۀ شهر ناصره با این عهد نیز تأکید می‌کند.

دو) با این حال کدام نبوت خاص از عهدعتیق درمورد اینکه مسیح از ناصره می‌آید سخن می‌گوید؟ فرانس اشاره می‌کند که در بیان متی از این اشاره، چیز عجیبی وجود دارد. «باید توجه داشته باشیم که فرمول بیان این نقل‌قول با الگوهای معمول به دو شکل متفاوت است: این امر به نبوتی خاص اشاره ندارد، بلکه به چندین نبوت اشاره می‌کند. منظور این نیست که از یک نبوت خاص نقل‌قول شده، بلکه خلاصه‌ای از نبوت‌ها را ذکر می‌کند… بنابراین گفته شده که متی در گمنامی ناصره، تحقق نبوت‌های عهدعتیق از مسیح طرد‌شده و فروتنی را نشان می‌دهد.» (فرانس)

سه) اگر متی متن خاصی در ذهن داشت، احتمالاً آن متن اشعیا ۱:۱۱ بوده است «نهالی از کُندۀ یَسا سر بر خواهد آورد، و شاخه‌ای از ریشه‌هایش میوه خواهد داد.» کلمه‌ای که در اینجا شاخه‌ها ترجمه شده است، به نظر کلمۀ “نذیر” (neser) می‌آید. «یروم (Jerome) دانشمند یهودی زمان او، باور داشت که این قسمت به‌طور عمده بر اشعیا ۱۱ اشاره دارد، یعنی جایی که به شاخه‌ای اشاره شده است که یسا از آن روییده می‌شود… صفت ناصری به این معنی است: شخصی از ناصره، شهر ساقۀ کوچک.» (بروس)

چهار) «منظور او این است که انبیا، مسیح را به‌عنوان شخصی منفور و مطرود توصیف می‌کنند. آنها مسیح را در بازگشت ثانویه، شاهزاده و فاتح توصیف می‌کنند، اما در اولین آمدن به‌عنوان ریشه‌ای رسته از زمین خشک و بایر از او سخن گفته می‌شود، کسی که هنگام دیده شدن، جلوه‌ای خواستنی برای دیگران ندارد. این انبیا گفتند که مسیح با لقبی منفور خوانده می‌شود و به همین دلیل هموطنانش او را ناصری می‌نامند.» (اسپرجن)

پنج) «خدا با مشیت خاص خودش این‌طور مقدر ساخت که عیسی برخلاف همۀ ناصری‌ها باشد، او یک ناصری نیکو و شخصی تقدیس‌شده بود که در ناصره تعلیم یافت بدون اینکه هیچ شباهتی به آن شهر بدنام داشته باشد.» (پول)

ه. ’ناصری‘ خوانده خواهد شد: خدای پدر نجات را طرح‌ریزی کرد، روح‌القدس آن را الهام بخشید و خدای پسر نیز آن را دربرگرفت، مسیح در شهری منفور رشد کرد. درحقیقت عیسی به‌عنوان «عیسای ناصری» و شاگردانش به‌عنوان «نصرانی» شناخته شدند.

یک) وقتی عیسی در راه دمشق بر پولس خودش را ظاهر ساخت‌ -بعد از قیام و صعودش به آسمان و بعد از اینکه در جلال بر دست راست خدای پدر جلوس کرد‌- ‌خودش را این‌طور به او معرفی کرد: «من عیسای ناصری هستم.» (اعمال ۸:۲۲)

دو) در اعمال ۵:۲۴ دادستانِ پولس در زمان قضاوت او گفت: «بر ما ثابت شده که این مرد، شخصی است فتنه‌انگیز که در میان یهودیانِ سراسر جهان شورش به پا می‌کند. همچنین از سرکردگان فرقۀ ناصری است.»

سه) «به‌طور قطع برای مدت زیادی ناصری می‌شد، هم توسط یهودیان و هم بی‌ایمانان متخاصم. دشمنانش با انزجار بر زمین آب دهان می‌انداختند و بارها زیر لب او را ناصری نامیدند، به‌طوری‌که گویی اوج تحقیر است.» (اسپرجن)

چهار) «همیشه برخی شهرها یا روستاها وجود داشتند که مورد تمسخر و شوخی دیگران قرار می‌گرفتند. مردم این مناطق معمولاً احساس حقارت، بی‌فرهنگی و حماقت می‌کنند. ناصره نیز یکی از این مناطق بود.» (اسپرجن)

پنج) عیسی در ناصره رشد کرد و بزرگ شد. او مسئولیت‌هایی که به‌عنوان بزرگ‌ترین فرزند پسر از او انتظار می‌رفت را به انجام رساند، حتی در برخی موارد می‌بینیم که یوسف از صحنه کنار می‌رود و عیسی به‌عنوان «مرد خانواده» ظاهر می‌شود. او پیشۀ خود را داشت و از خانواده‌اش حمایت کرد، خدا را محبت نمود و در همۀ چیزهای کوچکی که بر آنها گماشته شد، وفاداری خودش را به‌خوبی، قبل از گماشته‌شدن به خدمت، نشان داد و ثابت کرد، ولی با این وجود کسی از روبرو‌شدن با این ناصری هراسی نداشت؛ چون این طرز فکر وجود داشت که شخص بی‌درنگ خود را از فردی اهل ناصره بهتر بداند.