فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!

متی باب ۲۵- سخنان عیسی بر کوه زیتون (قسمت دوم)

مَثَل ده باکره

۱. آیهٔ (۱) ده باکره برای ملاقات با داماد بیرون رفتند.

در آن روز، پادشاهی آسمان همچون ده باکره خواهد بود که چراغ‌های خود را برداشته، به استقبال داماد بیرون رفتند.

الف. پادشاهی آسمان: متی ۲۴  با مَثلی به پایان رسید که بر آمادگی برای آمدن عیسی تأکید داشت. متی ۲۵ با مَثلی دیگر درمورد همان اصل شروع می‌شود.

ب. همچون ده باکره خواهد بود که چراغ‌های خود را برداشته، به استقبال داماد بیرون رفتند: در آن زمان، ازدواج یهودی سه مرحله داشت. مرحلۀ اول خواستگاری بود ‌-توافقی رسمی بین پدر داماد و پدر عروس. مرحلۀ دوم نامزدی‌ـ‌مراسمی که در آن هر دو طرف وعده‌هایی به هم می‌دهند. مرحلۀ سوم، ازدواج ‌-تقریباً یک سال بعد داماد در زمان غیرمنتظره‌ای به دنبال عروس خود می‌آمد.

یک) «وقتی که داماد می‌آمد، خدمتکاران عروس و یا دوشیزگانی که همراه عروس بودند، با چراغدان‌های روشن برای استقبال داماد می‌رفتند تا او و همراهانش را تا خانۀ دختری که قرار بود عروس شود، همراهی کنند.» (پول)

دو) برخی می‌پرسند چرا عیسی به ده باکره اشاره کرده و نه به تعداد دیگری. طبق گفته‌ها، مرجعیت تلمودی بیان می‌دارد که ده چراغدان باید در دستهٔ همراهان عروس باشند. چنین تعدادی برای مهمانی عروسی منطقی بود.

سه) «آن‌طور که تصور می‌شود، اینجا موضوع باکرگی آنها نیست، بلکه تعداد آنهاست که ده تن (عددی رُند و رایج) به عروسی دعوت شده بودند.» (کارسون)

ج. به استقبال داماد بیرون رفتند: در این مثل، دو مرحلۀ ازدواج انجام شده بود. اکنون جشن عروسی (ده باکره) منتظر داماد بود تا دنبال عروس خود بیاید.

یک) «با توجه به متی ۱۵:۹ به نظر می‌رسد که عیسی همان داماد است. این مثالی جسورانه برای اوست که از آن استفاده کرد، زیرا در عهدعتیق اغلب خدا (و نه مسیح) به‌عنوان داماد و اسرائیل به‌عنوان عروس توصیف شده است (اشعیا ۴:۵۴-۵؛ ۵:۶۲، ارمیا ۲:۲ هوشع ۱-۳ و غیره).» (فرانس)

۲. آیات (۲-۱۳) زنان جوانی که آماده نبودند، نتوانستند به جشن عروسی داخل شوند.

پنج تن از آنان دانا و پنج تن دیگر نادان بودند. باکره‌های نادان چراغ‌های خود را برداشتند، امّا روغن با خود نبردند. ولی دانایان، با چراغ‌های خود ظرف‌های پر از روغن نیز بردند. چون آمدن داماد به درازا کشید، چشمان همه سنگین شده، به خواب رفتند. در نیمه‌های شب، صدای بلندی به گوش رسید که می‌گفت: ”داماد می‌آید! به پیشواز او بروید!“ آنگاه همۀ باکره‌ها بیدار شدند و چراغ‌های خود را آماده کردند. نادانان به دانایان گفتند: ”قدری از روغن خود به ما بدهید، چون چراغ‌های ما رو به خاموشی است.“ امّا دانایان پاسخ دادند: ”نخواهیم داد، زیرا روغن برای همۀ ما کافی نخواهد بود. بروید و از فروشندگان برای خود بخرید.“ امّا هنگامی‌که آنان برای خرید روغن رفته بودند، داماد سر رسید و باکره‌هایی که آماده بودند، با او به ضیافت عروسی درآمدند و در بسته شد. پس از آن، باکره‌های دیگر نیز رسیدند و گفتند: ”سرور ما، سرور ما، در بر ما بگشا!“ امّا او به آنها گفت: ”آمین، به شما می‌گویم، من شما را نمی‌شناسم.“ پس بیدار باشید، چون از آن روز و ساعت خبر ندارید.

الف. پنج تن از آنان دانا و پنج تن دیگر نادان بودند: برخی از کسانی که به عروسی دعوت شده بودند، دانا بودند و برای آمدن داماد آماده بودند. برخی دیگر از مدعوین نادان بودند، چون آماده نبودند.

یک) «دانا و نادان، خوب و بد نیست، بلکه محتاط و بی‌تدبیر، باملاحظه و بی‌ملاحظه است.» (بروس)

ب. چون آمدن داماد به درازا کشید، چشمان همه سنگین شده، به خواب رفتند: همۀ آن ده باکره خوابیدند، چرا که داماد دیر کرده بود. در این مثل هم افراد دانا و هم افراد نادان به خواب رفتند، اما دانایان آماده بودند وقتی به‌طور ناگهانی بیدار شدند، به سرعت عمل کنند در حالی‌که باکره‌های نادان آماده نبودند.

یک) «آنها آماده هستند داماد را در این صف‌پیمایی سنتی که احتمالاً آخرین مرحله از مراسم آوردن عروس از خانه به جشن عروسی بود، همراهی کنند.» (فرانس)

دو) چشمان همه سنگین شده، به خواب رفتند: «به نظر می‌رسد عبارت چشمان آنها سنگین شد و به خواب فرورفتند، دستور زبان و زمان فعل یونانی را به خود گرفته باشد.» (فرانس)

ج. نادان چراغ‌های خود را برداشتند، امّا روغن با خود نبردند: از آنجایی که باکره‌های نادان در دست خود چراغ داشتند به نظر می‌رسید برای آمدن داماد آماده هستند. اما آنها درحقیقت آماده نبودند، زیرا روغن با خود نبردند.

یک) «ظاهراً این صف‌پیمایان، گروهی مشعل‌ به دست بودند، چراغدان‌ها احتمالاً مشعل‌هایی (با پارچه‌ای آغشته به روغن بر تکه چوبی) بودند، نه چراغدان‌های پایه‌دار، که با واژگانی متفاوت در متی ۱۵:۵ و ۲۲:۶ توصیف شده‌اند؛ کلمه‌ای که اینجا به کار رفته معمولاً به معنای مشعل است.»  (فرانس)

دو) «مشعل‌های آنان شامل عصایی چوبی بود که در دست گرفته می‌شد، و ظرفی بالای آن قرار داشت که پارچۀ آغشته به روغن یا هر سوخت دیگری را در آن قرار می‌دادند.» (بروس)

سه) ظرف‌های پر از روغن: باکره‌های دانا روغن اضافه با خود به همراه داشتند.

د. در نیمه‌های شب، صدای بلندی به گوش رسید که می‌گفت: ”داماد می‌آید! به پیشواز او بروید!“ آنگاه همۀ باکره‌ها بیدار شدند و چراغ‌های خود را آماده کردند: در ساعتی که انتظارش را نداشتند، داماد برای مراسم عروسی آمد. گروه عروسی (همۀ باکره‌ها) فوراً شروع به روشن کردن چراغ‌های خود کردند.

یک) «آماده کردن چراغ‌ها، به شکل ‌تحت‌اللفظی به معنای مرتب کردن چراغ‌ها است.» (فرانس)

دو) «این هشداری است مختص افراد داخل کلیسا و تصور می‌کنند آیندۀ آنها بدون هیچ قید و شرطی تضمین شده است؛ انتظار می‌رود هر ده باکره در جشن عروسی حضور داشته باشند و تا زمانی که آن لحظه فرا رسد، تفاوت مشخصی بین آنها مشهود نیست بحران است که آمادگان را از ناآمادگان جدا می‌نماید.» (فرانس)

 ه. قدری از روغن خود به ما بدهید، چون چراغ‌های ما رو به خاموشی است: باکره‌های نادان آماده نبودند، چون روغن کافی برای چراغدان‌های خود نداشتند. در بسیاری از متون کتاب‌مقدس، روغن سمبل روح‌القدس است (مانند زکریا ۱:۴-۷). گروه عروسی، بدون روغن، برای داماد آماده نبودند. هیچ‌کس بدون روح‌القدس برای بازگشت عیسی آماده نیست.

یک) روغن زیتون به بسیاری دلایل نمایانگر خوبی از روح‌القدس است.

·            روغن روان می‌کند، هنگامی‌که به این منظور به کار رود -در میان کسانی که با روح خدا روغن کاری شده‌اند، اصطحکاک و سایش کمی وجود دارد.

·            روغن شفا می‌دهد و در کتاب‌مقدس بارها به‌عنوان درمان پزشکی مورد استفاده قرار گرفت (لوقا ۳۴:۱۰) روح خدا شفا و احیا را جاری می‌کند.

·            روغن وقتی در چراغ سوزانده شود، روشن می‌کند -جایی که روح خدا هست، آنجا نور هست.

·            روغن وقتی به‌عنوان سوخت برای شعله استفاده می‌شود، گرم می‌کند -جایی که روح خدا هست، آنجا گرمی و آرامی هست.

·            روغن وقتی برای ماساژ استفاده شود، نیرو می‌بخشد -روح خدا برای خدمت او ما را نیرو می‌بخشد.

·            روغن وقتی به‌عنوان عطر استفاده می‌شود، زینت می‌بخشد ـ‌‌ روح‌القدس ما را زینت می‌بخشد و پیرامون ما را خوشایندتر می‌سازد.

·            روغن وقتی برای براق کردن فلز استفاده می‌شود، جلا می‌بخشد روح‌القدس نیز لکه‌های ما را پاک می‌کند و لبه‌های زبر ما را صاف می‌کند.

دو) هیچ‌کس بدون اینکه روح‌القدس در او ساکن باشد، نمی‌تواند مسیحی حقیقی باشد همان‌طور که در رومیان ۹:۸ گفته شده است و اگر کسی روحِ مسیح را نداشته باشد، او از آنِ مسیح نیست. احتمالاً عیسی در این مثل قصد نداشت «مسیحیان پر از روح» و «مسیحیان خالی از روح» را جدا کند؛ تمایز بین مسیحیان واقعی و ایمانداران دروغین محتمل است.

سه) با این وجود، کلید آمادگی مسیحی این است که دائماً از روح‌القدس پر شود (افسسیان ۱۸:۵). بسیاری از ضعف‌ها، شکست‌ها و چالش‌ها در زندگی مسیحی ما هنگامی ایجاد می‌شوند که ما از روح‌القدس پر نیستیم.

 و. در بسته شد… آمین، به شما می‌گویم، من شما را نمی‌شناسم: جزای این باکره‌های نادان بسیار سخت بود. به آنها اجازه داده نشد که به جشن عروسی داخل شوند و به بدترین حالت در به روی آنان بسته شد.

یک) «درخواست دختران و پاسخ داماد، سخنان دلخراش متی ۲۲:۷-۲۳ را به یاد می‌آورد هرگز شما را نشناخته‌ام. این جمله بیشتر ترکیبی قاطعانه برای رد کردن است تا اظهار نظری صِرف.» (فرانس)

دو) «وقتی در به یکباره بسته شود، دیگر هرگز باز نمی‌شود. برخی به اشتباه رویای باز شدن این در را برای آنانی دارند که بدون توبه از این دنیا رفته‌اند، اما در کتاب‌مقدس تضمینی برای چنین انتظاری وجود ندارد. هر امیدی فراتر از آنچه که کلام خدا مکاشفه کرده، فریب و دام است.» (اسپرجن)

ز. پس بیدار باشید، چون از آن روز و ساعت خبر ندارید: نکتۀ این مثل ساده است -آماده بودن. بهای آماده نبودن بسیار سنگین است.

مَثَل قنطارها

۱. آیات (۱۴-۱۵) عیسی اربابی را توصیف کرد که قبل از عازم شدن به سفری طولانی، اموال خود را به خادمینش سپرد.

همچنین پادشاهی آسمان مانند مردی خواهد بود که قصد سفر داشت. او خادمان خود را فرا خواند و اموال خویش به آنان سپرد؛ به فراخور قابلیت هر خادم، به یکی پنج قنطار داد، به یکی دو و به دیگری یک قنطار. آنگاه راهی سفر شد.

 

الف. مانند مردی خواهد بود که قصد سفر داشت. او خادمان خود را فرا خواند و اموال خویش به آنان سپرد: چنین ایده‌ای در دنیای باستان عجیب نبود و خادمان (غلامان) اغلب اوقات مسئولیت‌های بزرگی داشتند و این مطمئن‌ترین و عاقلانه‌ترین کاری بود که شخص می‌توانست با دارایی خود انجام دهد.

یک) «بهترین کاری که او می‌توانست در زمان غیاب خود با اموالش انجام دهد، تقسیم کردن آن در میان خادمان منتخب و سپردن کار به آنها بود.» (بروس)

دو) «این مَثل پرسشی را مطرح می‌کند، پرسشی که باکره‌ها آن را بی‌پاسخ گذاشتند: آماده بودن چیست؟» (فرانس)

ب. به یکی پنج قنطار داد، به یکی دو و به دیگری یک قنطار: منظور از قنطار، توانایی نیست (اگرچه این مَثل برای توانایی‌های ما نیز کاربرد دارد)، بلکه واحد پولی است که در دنیای امروزی دست‌کم حدود ۱۲۰۰ دلار و حتی شاید بیشتر است.

یک) «قنطار، سکه نبود، بلکه وزن بود؛ بنابراین ارزش آن به‌وضوح به به کار رفتن مس، طلا یا نقره در ساخت سکه بستگی داشت.» (بارکلی)

دو) «کاربرد کلمهٔ قنطار در زبان انگلیسی (talent) برای استعداد طبیعی (یا فراطبیعی) از این مَثَل ناشی می‌شود… اما البته کلمۀ یونانی (talanton) به‌سادگی به معنای مبلغی پول است. به‌طور کلی معادل ۶۰۰ دینار بود.» (فرانس)  «اگر یک قنطار شش هزار دینار ارزش داشت، پس آنگاه کارگری روزمزد باید بیست سال کار می‌کرد تا چنین مبلغی را به دست آورد.» (کارسون)

سه) در کاربرد این مَثل می‌توان منابع زندگی را به‌عنوان قنطارها در نظر گرفت  -مانند وقت، پول، توانایی‌ها و اختیارات.

ج. به فراخور قابلیت هر خادم: هریک از خادمین طبق قابلیت خود، مقدار پول متفاوتی را دریافت کرد. یک خادم فقط یک قنطار دریافت کرد، با این وجود باید بدانیم که همین مقدار نیز مبلغ کمی نبود. برخی خادمین دیگر قنطار بیشتری دریافت کردند، اما همۀ آنان قنطار دریافت کردند و البته همۀ آنها مبلغ بالایی دریافت کردند.

 

یک) «قنطاری که هر شخص دریافت می‌کند، بسیار مناسب او و شرایطش است و فقط غرور و جنون باعث می‌شود آنان به فیض و قنطارهایی که دیگران دریافت می‌کنند حسادت کنند و حسرت بخورند. برای برخی پنج قنطار بسیار زیاد است و برای برخی یک قنطار بسیار کم است.» (کلارک)

۲. آیات (۱۶-۱۸) خادمین پول ارباب را مدیریت می‌کنند.

مردی که پنج قنطار گرفته بود، بی‌درنگ با آن به تجارت پرداخت و پنج قنطار دیگر سود کرد. بر همین منوال، آنکه دو قنطار داشت، دو قنطار دیگر نیز به دست آورد. امّا آنکه یک قنطار گرفته بود، رفت و زمین را کَند و پول ارباب خود را پنهان کرد.

الف. مردی که پنج قنطار گرفته بود، بی‌درنگ با آن به تجارت پرداخت: هریک از آنانی که از ارباب خود قنطار دریافت کردند، کاری را انجام دادند که فکر می‌کردند مناسب است. دو نفر از آنها با قنطارها به تجارت پرداختند و قنطار بیشتری به دست آوردند (پنج قنطار دیگر سود کرد).

یک) به تجارت پرداخت: این عبارت به‌طور ضمنی به کاری فوری اشاره دارد. «اینجا نکته این است که خادمان نیکو نسبت به وظیفۀ خود احساس مسئولیت کردند و بدون هیچ تأخیری رفتند و شروع به کار کردند.» (کارسون)

دو) اشاره نشده که آنها با قنطارهایشان به چه تجارتی پرداختند. شاید وام دادند و سود آن را دریافت کردند، شاید هم از این پول استفاده کرده و چیزهایی خریدند و بعداً آنها را با قیمت بیشتری فروختند. نکته این است که آنها از چیزی که داشتند استفاده کرده و با این کار به آنچه داشتند افزودند.

سه) در مورد کار دو خادم اول می‌توان چیزهای بسیار نیکویی گفت:

· آنها بی‌درنگ کار خود را انجام دادند.

· آنها مصرّانه کار خود را انجام دادند.

· آنها با موفقیت کار خود را انجام دادند.

·  آنها آماده بودند که به ارباب خود حساب پس دهند.

ب. امّا آن که یک قنطار گرفته بود، رفت و زمین را کَند و پول ارباب خود را پنهان کرد: خادم سوم با پول ارباب خود هیچ کاری انجام نداد. او فقط مراقب بود آن را از دست ندهد (با پنهان کردن آن)، اما برخلاف دو خادم اول، با این پول کار مثبتی انجام نداد.

۳. آیات (۱۹-۲۳) داوری شدن دو خادم نخست.

پس از زمانی دراز، ارباب آن خادمان بازگشت و از آنان حساب خواست. مردی که پنج قنطار دریافت کرده بود، پنج قنطار دیگر را نیز با خود آورد و گفت: ”سرورا، به من پنج قنطار سپردی، این هم پنج قنطار دیگر که سود کرده‌ام.“ سرورش پاسخ داد: ”آفرین، ای خادم نیکو و امین! در چیزهای کم امین بودی، پس تو را بر چیزهای بسیار خواهم گماشت. بیا و در شادی ارباب خود شریک شو!“ خادمی که دو قنطار گرفته بود نیز پیش آمد و گفت: ”به من دو قنطار سپردی، این هم دو قنطار دیگر که سود کرده‌ام.“ سرورش پاسخ داد: ”آفرین، ای خادم نیکو و امین! در چیزهای کم امین بودی، پس تو را بر چیزهای بسیار خواهم گماشت. بیا و در شادی ارباب خود شریک شو!“

الف. پس از زمانی دراز، ارباب آن خادمان بازگشت: تأخیر طولانی ارباب، خادمین را وسوسه کرد که فکر کنند هرگز از آنها برای مدیریتشان حساب پس گرفته نمی‌شود، اما به یقین آنان باید حساب پس می‌دادند.

 ب. در چیزهای کم امین بودی، پس تو را بر چیزهای بسیار خواهم گماشت: پاداش دو خادم نخست یکی بود، حتی با وجود اینکه به یکی از آنها پنج قنطار و به دیگری دو قنطار داده شده بود. هر دوی آنها مطابق منابعی که در اختیارشان گذاشته شده بود، عمل کردند.

ج. آفرین، ای خادم نیکو و امین: این امر نشان می‌دهد که ارباب در خادمان خود به دنبال نیکویی و امانتداری بود. هر موفقیت مالی که این خادمان از آن برخوردار بودند به این دلیل بود که آنها نیکو و امین بودند. این ارباب ابتدا به دنبال این خصائص شخصیتی بود و نه مبلغ خاصی پول.

یک) «او نگفت: آفرین خادم نیکو و باهوش. چرا که شاید این مرد هرگز در نظر کسانی که به دنبال پول و زرق‌وبرق هستند، نمی‌آمد. همچنین نگفت: آفرین خادم بزرگ و برجسته. چرا که ممکن است هرگز در جایی فراتر از روستای زادگاهش شناخته نشود.» (اسپرجن)

دو) «بهتر است در ردهٔ شیرخوارانْ امین باشیم تا اینکه در ردهٔ جوانان نجیب باشیم و امین نباشیم. بهتر است ساکن دهکده‌ای صد نفری باشیم و وفادار تا اینکه ساکن در شهری بزرگ و ناامین، چیزی که هزاران عاقبت نابودکننده دارد. بهتر است در یک مشارکت خانگی در خانه‌ای محقر باشیم و از مسیحی سخن بگوییم که به جای آن پنجاه روستایی به صلیب کشیده شد و امین باشیم تا اینکه در ساختمان بزرگی با جماعتی هزار نفری باشیم، ولی امین نباشیم.» (اسپرجن)

د. بیا و در شادی ارباب خود شریک شو: این جمله طنینی از آسمان را در خود دارد. منظور این است که مکانی از شادی وجود دارد که به ارباب این خادمان تعلق دارد و آنها دعوت شدند تا با ارباب خود در این مکان همراه شوند. این عبارت برای این دو خادم امین مفهوم آسمان را دارد.

یک) «این سهم خادم نیست، بلکه سهم ارباب است که با خادمان امین خود آن را شریک می‌شود… ما از خودمان شادی نداریم، بلکه به شادی خداوندمان وارد خواهیم شد.» (اسپرجن)

دو) درمورد پاداش دو خادم نخست چنین می‌توان گفت:

·            آنها از سوی ارباب خود تمجید دریافت کردند.

·            آنها وعدۀ برکت آینده را دریافت کردند.

·            آنها جلال را دریافت کردند «شادی ارباب خود

۴. آیات (۲۴-۲۵) از خادم سوم حساب پس گرفته شد.

آنگاه خادمی که یک قنطار گرفته بود، نزدیک آمد و گفت: ”چون می‌دانستم مردی تندخو هستی، از جایی که نکاشته‌ای می‌دِرَوی و از جایی که نپاشیده‌ای جمع می‌کنی، پس ترسیدم و پول تو را در زمین پنهان کردم. این هم پول تو!“

 

الف. آنگاه خادمی که یک قنطار گرفته بود: ارباب هر یک از خادمین را به‌طور جداگانه داوری کرد. او آنها را یک گروه در نظر نگرفت و با خود نگفت: آنها خیلی خوب عمل کردند، ۸ قنطار به آنها دادم و ۱۵ قنطار پس دادند. بلکه تلاش و وفاداری هریک از آنها فرداً مورد داوری و قضاوت قرار گرفت.

یک) «شنوندگان، به یاد داشته باشید در روز داوری حساب شما به‌طور شخصی رسیدگی می‌شود؛ خدا از شما نخواهد پرسید کلیسایتان چگونه عمل کرد -بلکه خواهد پرسید تو خودت چطور عمل کردی.» (اسپرجن)

ب. چون می‌دانستم مردی تندخو هستی، از جایی که نکاشته‌ای می‌دِرَوی: خادمی که قنطارهایش را دفن کرده بود، سعی داشت خودش را با قدرت عظیم ارباب توجیه کند. درحقیقت او معتقد بود اربابش به نوعی قادر مطلق است: از جایی که نکاشته‌ای می‌دِرَوی و از جایی که نپاشیده‌ای جمع می‌کنی.

یک) مردی تندخو: «حریص، خسیس، همه‌چیز را برای خودش می‌خواهد، هیچ فرصتی به خادمین خود نمی‌دهد.» (بروس)

دو) اف. بی. مایر نحوهٔ تفکر این خادم را بیان کرد: «می‌توانم کار کمی انجام دهم و این کار اندک تفاوت چندانی با کاری نکردن ندارد: من نباید این پول را از دست می‌دادم. تلاش ناچیز من تأثیری در میزان دارایی او نداشت.»

سه) «این نبوغ افراد شریر است که تقصیر ناکامی خود را بر گردن دیگران بیندازند، و اغلب اوقات خدا را مقصر می‌دانند.» (پول)

ج. این هم پول تو: به نظر می‌رسد خادم سوم به خود می‌بالید. از آنجایی که ارباب بسیار قدرتمند بود (در نظر این خادم این‌طور بود) نیازی به کمک او نداشت، خادم سوم فکر می‌کرد ارباب خوشحال می‌شود از اینکه او هیچ‌کاری نکرده و توانست بگوید «این هم پول تو.» به نظر می‌رسد او نمی‌دانست ارباب خود را بسیار ناراحت کرده است.

یک) می‌توان درمورد خادم سوم گفت حداقل او هنوز درک می‌کرد که چیزی که به او داده شده به استادش تعلق دارد. او گفت «این هم پول تو.» بسیاری از خادمین امروزیِ خداوند فکر می‌کنند وقتی خدا برخی چیزها را به آنها می‌دهد، دیگر آن چیزها به خدا تعلق ندارند، بلکه مال آنها می‌شود و هرکاری که دلشان بخواهد با آن می‌کنند.

دو) با این‌حال «اگرچه این مرد برای ارباب خود هیچ‌کاری انجام نداده بود، خودش را خادم بی‌منفعت نمی‌دانست. در او نه فروتنی دیده می‌شد و نه پشیمانی. او مانند یک فرمانده جسور بود و بدون هیچ شرمی گفت: ببین الان آنچه مال تو بود را به تو برگرداندم.» (اسپرجن)

سه) درمورد کار خادم سوم می‌توانیم بگوییم:

·            او فکر نکرد.

·            او کار نکرد.

·            او حتی تلاش نکرد.

·            او بهانه آورد.

۵. آیات (۲۶-۳۰) داوری خادم سوم.

اما سرورش پاسخ داد: ”ای خادم بدکاره و تنبل! تو که می‌دانستی از جایی که نکاشته‌ام، می‌دِرَوَم و از جایی که نپاشیده‌ام، جمع می‌کنم، پس چرا پول مرا به صرّافان ندادی تا چون از سفر بازگردم آن را با سود پس گیرم؟ آن قنطار را از او بگیرید و به آن که ده قنطار دارد بدهید. زیرا به هر که دارد، بیشتر داده خواهد شد تا به‌فراوانی داشته باشد؛ امّا آن که ندارد، همان که دارد نیز از او گرفته خواهد شد. این خادم بی‌فایده را به تاریکیِ بیرون افکنید، جایی که گریه و دندان بر هم ساییدن خواهد بود.“

الف. ای خادم بدکاره و تنبل! تو که می‌دانستی از جایی که نکاشته‌ام، می‌دِرَوَم: محکومیت خادم سوم که اینجا خادم بدکاره و تنبل خوانده می‌شود، شدید بود. حاکمیت ارباب هرگز تنبلی خادم را توجیه نمی‌کند، بلکه تنبلی را بیشتر محکوم می‌کند.

یک) آنانی که به‌خاطر حاکمیت خدا برای او کار نمی‌کنند یا دعا نمی‌کنند یا بشارت نمی‌دهند، خودشان را به‌خاطر تنبلی محکوم می‌کنند. آنها با اعمال خود (یا بدون اعمال) نشان می‌دهند مانند خادم شریر در این مَثَل هستند. آنها به هیچ‌وجه دل ارباب خود را نمی‌شناسند. «ارباب خادم بی‌منفعت به او می‌گوید محکومیت او به دلیل تنبلی و شرارت خودش است و ترس او از اربابش فقط یک تظاهر بیهوده و بهانۀ بی‌دلیل است.» (پول)

دو) جرم خادمی که قنطارها را دفن کرد، تنبلی و شرارت بود. ما به‌ندرت تنبلی را به‌عنوان یک گناه حقیقی می‌بینیم که به توبه در حضور خدا نیاز دارد. اگر تنبلی یک عطای روحانی یا خواندگی بود، این مرد بهترین می‌بود.

سه) «او ناصادق نبود ‌ـ‌‌ارباب به غلط چنین برداشتی از او داشت‌ـ‌ اما تنبل، بیکار و ترسو …بود، او در کل موجودی بیچاره، مشکوک، ترسو، بزدل، بی‌انگیزه و بیکار بود.

چهار) ممکن است بگوییم این خادم ترس درستی از ارباب خود نداشت، بلکه ترسی نابجا از اشتباه و خطر داشت.

ب. پس چرا پول مرا به صرّافان ندادی تا چون از سفر بازگردم آن را با سود پس گیرم؟: این مرد می‌توانست با چیزی که دارد کاری انجام دهد. حتی اگر نمی‌توانست این پول را دو برابر کند، می‌توانست کمی سود کسب کند.

یک) «اگر نتوانیم به‌طور مستقیم و شخصی با حساب خداوند خود تجارت کنیم، اگر مهارت و درایت مدیریت جامعه یا سرمایه‌گذاری برای او را نداریم، می‌توان حداقل در کاری که دیگران انجام می‌دهند سهیم شویم و سرمایۀ خود را با آنها شریک شویم، بدین طریق ارباب می‌تواند سودی که مستحق آن است را دریافت کند.» (اسپرجن)

دو) «عهدعتیق اسرائیلیان را از گرفتن سود از یکدیگر منع کرده بود (خروج ۲۵:۲۲، لاویان ۳۵:۲۵-۳۷، تثنیه ۱۹:۲۳ و مزامیر ۵:۱۵ و…) اما گرفتن سود پولی که وام داده شده از غیریهودیان مجاز بود (تثنیه ۲۰:۲۳)… در زمان عهدجدید، دانشمندان یهودی بین وام دادن با بهره و ربا“’ (به مفهوم مدرن) تمایز قائل شده بودند.» )کارسون(

 ج. زیرا به هر که دارد، بیشتر داده خواهد شد تا به‌فراوانی داشته باشد؛ امّا آنکه ندارد، همان که دارد نیز از او گرفته خواهد شد: برخی افراد چیزهایی دارند (مانند خادمی که یک قنطار داشت), اما آنها را طوری نگه می‌دارند که گویی چیزی ندارند. همان چیزی که این افراد دارند نیز از آنها گرفته خواهد شد. به آنانی که دریافتی خود را همچون زنان و مردان امین حفظ می‌کنند، بیشتر داده خواهد شد.

یک) «بدانید که شما بیهوده فیض خدا را دریافت نکرده‌اید و نباید به آنانی که بیشتر دارند حسادت کرد؛ باید انتظار تفاوت‌ها را داشته باشید.» (ترپ)

دو) «نباید منتظر آیند‌ه‌ای عظیم باشیم تا از قنطارهایمان استفاده کنیم یا آنها را چند برابر کنیم. آنها اکنون نیز در دستان ما در حال کم شدن هستند.» (مایَر)

د. این خادم بی‌فایده را به تاریکیِ بیرون افکنید: از آنجایی که خادم سوم بدکاره و تنبل بود، نشان داد که به هیچ‌وجه خادم حقیقی ارباب خود نبوده است. پس به‌جاست که او (و همۀ کسانی که چنین دلی دارند) از حضور ارباب بیرون انداخته شوند.

یک( همان‌طور که در سرنوشت دو خادم امین مفهومی از آسمان وجود داشت، در سرنوشت این خادم بدکاره و تنبل نیز مفهوم نیرومندی از جهنم وجود دارد.

دو) نکتهٔ این مَثَل در مضمون وسیع‌ترِ متی ۲۵، واضح است: آمادگی ما برای بازگشت عیسی از طریق مباشرت ما از منابعی که او در اختیار ما قرار داده، مشخص می‌شود.

سه) برخی معتقدند که آمادگی ما برای بازگشت عیسی امری بسیار روحانی و انتزاعی است. ولی در حقیقت این‌طور نیست -بلکه این موضوع مربوط به امور و کار ما برای خداوند است. با توجه به این مَثَل باید از خودمان بپرسیم: ما با دانشمان چه کرده‌ایم؟ با وقتمان؟ با پولمان؟ با توانایی‌هایمان؟ گناه غفلت (کاری که نمی‌کنیم) ممکن است در نهایت خطرناک‌تر از گناه ارتکاب (کاری که می‌کنیم) باشد.

داوری قوم‌ها

۱. آیات (۳۱-۳۳) قوم‌ها در حضور تخت خدا گردهم می‌آیند و سپس جدا می‌شوند.

هنگامی‌که پسر انسان با شکوه و جلال خود به همراه همۀ فرشتگان بیاید، بر تخت پرشکوه خود خواهد نشست و همۀ قوم‌ها در برابر او حاضر خواهند شد و او همچون شبانی که گوسفندها را از بزها جدا می‌کند، مردمان را به دو گروه تقسیم خواهد کرد؛ گوسفندان را در سمت راست و بزها را در سمت چپ خود قرار خواهد داد.

الف. هنگامی‌که پسر انسان با شکوه و جلال خود به همراه همۀ فرشتگان بیاید: این یک مَثل نیست، بلکه توصیفی از صحنۀ داوری آینده بعد از بازگشت ثانویه و پرجلال عیسی است (توصیف شده در متی ۳۰:۲۴).

ب. بر تخت پرشکوه خود خواهد نشست: عیسی در اینجا هم محکومیت خودبزرگ پنداری (توهم درمورد قدرت و اهمیت خود) را آشکار می‌سازد و هم نشان می‌دهد به‌راستی او خدای جلال است که همۀ قوم‌ها را در حضور تخت خود داوری خواهد کرد. به نظر می‌رسد این تخت برروی زمین خواهد بود، چون زمانی این واقعه رخ می‌دهد که پسر انسان با شکوه و جلال خود به همراه همۀ فرشتگان بیاید.

در عرض سه روز او مصلوب خواهد شد؛ با این‌حال از این صحبت می‌کند که پسر انسان با شکوه و جلال خود به همراه همۀ فرشتگان بیاید.

پیرامون او را تعدادی شاگرد فراگرفته‌اند ‌‌ـ‌‌یکی از آنها به او خیانت می‌کند، دیگری او را انکار می‌کند؛ با این‌حال او از این سخن می‌گوید که به همراه همۀ فرشتگان است.

او در سادگی مطلق زیست کرد، تقریباً در فقر و تقریباً توسط همۀ مردان بزرگ و قدرتمند جهان طرد شد؛ با این‌حال از این صحبت می‌کند که بر تخت پرشکوه خود خواهد نشست.

ج. همۀ قوم‌ها در برابر او حاضر خواهند شد و او… مردمان را به دو گروه تقسیم خواهد کرد: به نظر می‌رسد این داوری خاص با داوری در حضور تخت سفید که در مکاشفه ۱۱:۲۰-۱۵ توصیف شده، متفاوت است. این داوری قوم‌ها به دلایل متعددی با داوری نهایی متمایز است.

·            این داوری در زمان متفاوتی اتفاق می‌افتد. داوری در حضور تخت عظیم و سفید در مکاشفه ۱۱:۲۰-۱۵ به‌طور واضح بعد از هزار سال حکومت مسیح و مقدسین او به انجام می‌رسد. داوری قوم‌ها در متی ۲۵ ناگهان بعد از بازگشت پرجلال عیسی رخ می‌دهد (متی ۳۲-۳۱:۲۵)

·            این داوری در مکانی متفاوت اتفاق می‌افتد. داوری در حضور تخت عظیم و سفید در مکاشفه ۲۰ در آسمان به انجام می‌رسد. داوری قوم‌ها در متی ۲۵ بر روی زمین رخ می‌دهد.

·            این داوری بنابر موضوعات متفاوتی انجام می‌شود. داوری در حضور تخت عظیم و سفید در مکاشفه ۲۰ به‌طور مؤکد شامل همۀ مردان و زنان نجات نیافته می‌باشد. به نظر می‌رسد داوری قوم‌ها در متی ۲۵ فقط شامل قوم‌ها می‌شود. این غیریهودیان هستند که تا حد زیادی به دلیل مهربانی و توجهشان نسبت به قوم یهود (برادران من) مورد قضاوت قرار می‌گیرند. ممکن است یهودیانی که از آن مصیبت عظیم جان سالم به در بردند دیگر وارد این داوری قوم‌ها نشوند.

·             این داوری بر اساسی متفاوت انجام می‌شود. این امر در قسمت بعدی توضیح داده شده است.

د. گوسفندان را در سمت راست و بزها را در سمت چپ خود قرار خواهد داد: پسر انسان -خود عیسی- این اقتدار را دارد که بشر را در این داوری جدا سازد. در اینجا سه دسته وجود ندارد، بلکه دو دسته هست: گوسفندان و بزها، راست و چپ.

یک) «در حومۀ شهر گوسفندان و بزها در طول روز کنار یکدیگر هستند، اما اغلب اوقات، شب هنگام از هم جدا می‌شوند: گوسفندها هوای خنک را تحمل می‌کنند، ولی بزها برای گرم شدن باید کنار هم جمع شوند.» (کارسون)

 

دو) این در مورد داوری نهایی بشر نیز صادق است، هنگامی که بشر به دو گروه تقسیم می‌شود، فقط دو گروه. با این‌حال به نظر این مفسر (که قطعاً جز اقلیت است)، عیسی اینجا در مورد داوری نهایی صحبت نکرد، بلکه از جدایی صحبت کرد که بعد از بازگشت پرجلال او به وقوع خواهد پیوست، اما قبل از داوری نهاییِ آنانی است که از آن مصیبت عظیم جان سالم به دربرده‌اند.

سه) در آخر آن مصیبت عظیم (که در متی ۲۴:۲۱ و دیگر متون به آن اشاره شده) جمعیت زمین به دلیل برخی عوامل به‌شدت کاهش خواهد یافت:

·            ربوده شدن کلیسا (در اول تسالونیکیان ۱۶:۴-۱۷ توصیف شده است) میلیون‌ها ایماندار مسیحی را از روی زمین بر می‌دارد.

·            شکنجه و شهادت بسیاری از آنانی که بعد از ربوده شدن کلیسا و در زمان آن مصیبت عظیم به عیسی ایمان می‌آورند، باعث می‌شود عدۀ بسیاری از روی زمین برداشته شوند.

·            مرگ هولناک و نابودی ناشی از آن مصیبت عظیم باعث می‌شود بسیاری از روی زمین برداشته شوند.

·             فاجعۀ جنگ آرماگدون و بازگشت پرشکوه عیسی به زمین باعث می‌شود بسیاری از روی زمین برداشته شوند.

چهار) با این وجود می‌توان تصور کرد که حتی با عظمت همۀ اینها باز هم عدۀ بسیاری  -شاید سه میلیارد یا بیشتر- تا زمان بازگشت عیسی در جلال در پایان دورۀ هفت ساله همچنان باقی بمانند. از جمله ۱۴۴۰۰۰ نفر که به‌طور خاص در مصیبت عظیم مُهر و حفظ شدند و با برۀ خدا بر کوه صهیون در زمان بازگشت عیسی می‌ایستند (مکاشفه ۱:۱۴-۵). منطقی است بپرسیم «چه اتفاقی برای این سه میلیارد یا شاید بیشتر، که از آن مصیبت عظیم و جنگ آرماگدون جان سالم به در می‌برند می‌افتد؟» داوری قوم‌ها به این پرسش پاسخ می‌دهد.

۲. آیات (۳۴-۴۰) داوری و پاداش آنانی که در سمت راست هستند.

سپس به آنان که در سمت راست او هستند خواهد گفت: ”بیایید، ای برکت‌یافتگان از پدر من، و پادشاهی‌ای را به میراث یابید که از آغاز جهان برای شما آماده شده بود. زیرا گرسنه بودم، به من خوراک دادید؛ تشنه بودم، به من آب دادید؛ غریب بودم، به من جا دادید. عریان بودم، مرا پوشانیدید؛ مریض بودم، عیادتم کردید؛ در زندان بودم، به دیدارم آمدید.“ آنگاه پارسایان پاسخ خواهند داد: ”سرور ما، کِی تو را گرسنه دیدیم و به تو خوراک دادیم، یا تشنه دیدیم و به تو آب دادیم؟ کِی تو را غریب دیدیم و به تو جا دادیم و یا عریان، و تو را پوشانیدیم؟ کِی تو را مریض و یا در زندان دیدیم و به دیدارت آمدیم؟“ پادشاه در پاسخ خواهد گفت: ”آمین، به شما می‌گویم، آنچه برای یکی از کوچک‌ترین برادران من کردید، در واقع برای من کردید.“

الف. بیایید، ای برکت‌یافتگان از پدر من، و پادشاهی‌ای را به میراث یابید که از آغاز جهان برای شما آماده شده بود: پاداش آنانی که در سمت راست او هستند (گوسفندان) این است که وارد پادشاهی پدر شوند.

ب. زیرا گرسنه بودم، به من خوراک دادید؛ تشنه بودم، به من آب دادید: آنها براساس کارهایشان اثبات می‌شوند. در اینجا هیچ اشاره‌ای به بخشش یا ایمان وجود ندارد. این داوری صرفاً براساس مهربانی اخلاقی آنها بود.

ج. آنچه برای یکی از کوچک‌ترین برادران من کردید، در واقع برای من کردید: این تمایز واضح دیگری بین داوری قوم‌ها و داوری نهایی است. تخت سفید داوری در مکاشفه ۲۰ براساس آنچه است که در کتاب حیات نوشته شده. داوری قوم‌ها در متی ۲۵ براساس رفتار انسانی با دیگران است، مخصوصاً با مسیحیان و یهودیان (کسانی که به‌طور خاص در نیمۀ آخر مصیبتِ عظیم مورد نفرت و شکنجه قرار می‌گیرند).

یک) اگرچه ممکن است به نظر خواننده ابتدا برادران مسیحی و یهودی عیسی خطور کند، اما با شناختن ذات عیسی می‌توان گفت دیگران مستثنی نیستند. «برادران، در جایگاه اول، مسیحیان فقیر، نیازمند و رنج‌دیده هستند، اما در نهایت و نتیجتاً همۀ رنج‌دیدگان، هر جا که هستند را شامل می‌شوند.» (بروس)

 

۳. آیات (۴۱-۴۶) داوری و محکومیت آنانی که در سمت چپ او هستند.

آنگاه به آنان که در سمت چپ او هستند خواهد گفت: ”ای ملعونان، از من دور شوید و به آتش جاودانی روید که برای ابلیس و فرشتگان او آماده شده است، زیرا گرسنه بودم، خوراکم ندادید؛ تشنه بودم، آبم ندادید؛ غریب بودم، جایم ندادید؛ عریان بودم، مرا نپوشانیدید؛ مریض و زندانی بودم، به دیدارم نیامدید.“ آنان پاسخ خواهند داد: ”سرور ما، کی تو را گرسنه و تشنه و غریب و عریان و مریض و در زندان دیدیم و خدمتت نکردیم؟“ در جواب خواهد گفت: ”آمین، به شما می‌گویم، آنچه برای یکی از این کوچکترین‌ها نکردید، در واقع برای من نکردید.“ پس آنان به مجازات جاودان داخل خواهند شد، امّا پارسایان به حیات جاودان.

الف. آنچه برای یکی از این کوچکترین‌ها نکردید، در واقع برای من نکردید: جُرم گمشدگان مربوط به هیچ تخلف اخلاقی نبود، بلکه بی‌تفاوتی آنها به عیسی (و قوم او) بود. بی‌تفاوتی آنها، حکم هلاکتشان را مُهر کرد. کل این باب بر این نکته تأکید داشته است: بهای بی‌تفاوتی بسیار سنگین است.

·            نمی‌توانیم نسبت به عیسی و بازگشت او بی‌تفاوت باشیم.

·            نمی‌توانیم نسبت به روح‌القدس که ما را برای بازگشت عیسی آماده می‌کند، بی‌تفاوت باشیم.

·            نمی‌توانیم نسبت به منابعی که خدا به ما داده، بی‌تفاوت باشیم.

·            نمی‌توانیم نسبت به افراد نیازمند اطرافمان بی‌تفاوت باشیم.

·            نمی‌توانیم نسبت به بشریت گمشده که در برابر داوری می‌ایستد، بی‌تفاوت باشیم.

یک) «محکومیت ملعونان به‌خاطر انجام کارهای اشتباه نیست، بلکه به‌خاطر قصور در انجام کارهای درست است… کاری نکردن، مسیری به سوی محکومیت است.» (فرانس)

ب. ای ملعونان، از من دور شوید و به آتش جاودانی روید که برای ابلیس و فرشتگان او آماده شده است: عیسی به‌طور آشکار اشاره می‌کند که جهنم برای ابلیس و فرشتگان او آماده شده است. انسان فقط به این دلیل به آنجا می‌رود که با کمال میل خود را در جبههٔ شیطان و فرشتگانش قرار داده است.

یک) «آنها با رد کردن وفاداری به خداوند، به شیطان می‌پیوندند؛ بنابراین به‌جا بود که با تقلید از سرکشی و طغیان او، در مجازات او شریک شوند.» (اسپرجن)

دو) آتش جاودانی… مجازات جاودان: معنای تحت‌الفظی این کلمۀ باستانی «‌مادام‌‌العمر» است. همان‌طور که بروس می‌گوید «معنای دقیق (جاودانی): مادام‌العمر است، نه جاودانی.» به همین دلیل برخی بر این عقیده‌اند که رنج کشیدن ملعونان ابدی نیست. برخی نیز می‌گویند ملعونان در واقع احیا و به آسمان آورده می‌شوند (انگارهٔ امیدی عظیم‌تر)؛ برخی نیز باور دارند که آنها از هستی بازمی‌ایستند (انگارهٔ نابودی).

سه) با این‌حال، دلایل خوبی برای این باور وجود دارد که مفهوم aionion در این متن در واقع جاودان است. «aionion ممکن است به حیات یا مجازات در عصر آینده اشاره داشته باشد و یا می‌تواند به بازهٔ زمانی محدود شود که به آن اشاره می‌کند (همان‌طور که در متی ۱۹:۲۱ آمده)،  اما در بستر آخرت‌شناسی و آخرالزمانی این کلمه تنها به معنای تعلق داشتن به عصر مسیحیایی نیست، بلکه بدان خاطر که این عصر همیشه در حضور خدا سپری می‌شود، پس جاودان نیز هست.» (کارسون)

چهار) به‌علاوه در متی ۴۶:۲۵ کلمهٔ جاودان که دو بار به کار رفته ترجمهٔ یک کلمه از زبان یونانی باستان است و در برخی از برگردان‌ها «جاودان…ابدی» نیز ترجمه شده است. اگر شخص پارسا حیات را برای همیشه مال خود کند، پس باید گفت شخص گناهکار نیز مجازات را برای همیشه تجربه می‌کند. «اما برخی بر این باورند که این مجازات پایانی دارد: اگر این‌گونه باشد، پس جلال شخص پارسا نیز باید پایانی داشته باشد: زیرا همان کلمه‌ای که برای اشاره به مدت مجازات به کار رفته، برای اشاره به مدت زمان جلال نیز به کار رفته است.» (کلارک)

پنج) «همان‌طور که اوریجن باور داشت، آنها به مجازات جاودانی داخل می‌شوند، نه مجازات برای مدتی.» (پول)

شش) «اما آنها این اراده را دارند که تا ابد گناه کنند؛ و به دلیل بی‌ارزش بودن، نمی‌توانند خدا و عدالت او را خشنود سازند، بنابراین آتش آنها ابدی است.» (ترپ)

ج. مجازات جاودان… حیات جاودان: این اشاره به حیات جاودان باعث می‌شود که اکثراً باور داشته باشند عیسی اینجا درمورد داوری نهایی سخن می‌گوید. اما برای آنانی که از مصیبت عظیم جان سالم به در می‌برند، به یقین ورود به پادشاهی هزاره، دروازه‌ای به سوی حیات ابدی است. آنانی که به پادشاهی هزاره داخل نمی‌شوند، به یقین مجازات جاودان دریافت خواهند کرد.

یک) هدف داوری قوم‌ها، جدا ساختن مردم قبل از شروع پادشاهی هزارۀ عیسی است. شریران و ظالمان وارد نخواهند شد؛ نیکان و پارسایان وارد خواهند شد.