فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!

لوقا ۱۵.  شادی باز یافتن گمشده ‌ها

بخش اول: گوسفند گمشده، سکه گمشده

۱. آیه (۱-۳)‌ عیسی به اتهام یک فریسی پاسخ می‌دهد.

و اما خراج گیران و گناهکاران جملگی نزد عیسی گرد ‌می ‌آمدند تا سخنانش را بشنوند. اما فریسیان و علمای دین همهمه ‌کنان می‌ گفتند: این مرد، گناهکاران را می‌ پذیرد و با آنان همسفره می‌شود. پس عیسی این مثال را برایشان آورد:

الف. اما خراج گیران و گناهکاران جملگی نزد عیسی گرد ‌می ‌آمدند تا سخنانش را بشنوند: وقتی عیسی با جمعیت بسیاری صحبت می‌کرد (لوقا ۱۴: ۲۵)، آنها را درمورد شاگردی و مشارکت به چالش کشید. این چالش شدید او باعث نشد که مردم از او دور شوند، بلکه آنها را به خود جذب کرد.

ب. پس عیسی این مثال را برایشان آورد: این فصل یکی از محبوبترین فصلهای کتاب مقدس است. چرا که شامل داستانهایی است که عیسی در پاسخ به کسانی که به او اتهام زدند، بیان می‌کند. بسیاری او را متهم کرده و گفتند: «‌این مرد، گناهکاران را می ‌پذیرد و با آنان همسفره می‌شود

یک. این داستانها خطاب به فریسیان و علمای دین که همهمه می‌کردند گفته شد. رهبران مذهبی زمان عیسی، مردم را به دو دسته تقسیم می‌کردند: افراد نجس و افراد پارسا. آنها می‌خواستند تا جایی که می‌توانند از افراد نجس دوری کنند. برخی ربی های زمان عیسی به قدری در این کار جدی بودند که حتی از تعلیم کلام خدا به افراد نجس خودداری می‌کردند. (موریس).

دو. «اجازه نده هیچکس با شخص شریر مشارکت کند، حتی اگر او را به سمت شریعت خدا می آورد.» ( ام. مک خروج ۱۸: ۱، استناد شده توسط پیت)

سه. با اینکه این داستانها خطاب به فریسیان و علمای دین بیان شد، اما خراج گیران و گناهکارانی که برای شنیدن سخنان عیسی به او نزدیک شده بودند هم داشتند به این داستانها گوش می ‌دادند و روی سخن عیسی با آنان نیز بود.

۲. آیات (۴-۷)  پیدا کردن گوسفند گمشده

«کیست از شما که صد گوسفند داشته باشد و چون یکی از آنها گم شود، آن نود و نه را در صحرا نگذارد و در پی آن گمشده نرود تا آن را بیابد؟ و چون گوسفند گمشده را یافت، آن را با شادی بر دوش می ‌نهد و به خانه آمده، دوستان و همسایگان را فرا می ‌خواند و می‌گوید: «با من شادی کنید، زیرا گوسفند گمشده خود را باز یافتم.» به شما می‌ گویم، به همین ‌سان برای یک گناهکار که توبه می‌کند، جشن و سرور بزرگتری در آسمان بر پا می‌شود تا برای نود و نه پارسا که نیاز به توبه ندارند.»

الف. چون یکی از آنها: برای آنها گم شدن گوسفندان و یا جستجوی شبان در پی گوسفندان امری عجیب نبود. بلکه چیزی که عجیب به نظر می ‌رسید این بود که شبان نود و نه در صد گله گوسفندان را به خاطر یک درصد به خطر بیندازد. در حالی که نکته این داستان در شادی برای آن یک گوسفند است و نه غافل شدن از  نود و نه درصد به خاطر یک درصد.

یک. «گوسفند تنها جانوری است که به راحتی راهش را گم می‌کند. گوسفندان وقتی از گله جدا می‌شوند قادر نیستند راه خود را پیدا کنند و به گله بازگردند. من اغلب متوجه شده ‌ام وقتی برای گوسفندی این اتفاق می‌ افتد آنها شروع به بع بع می‌کنند ولی باز هم در جهت مخالف گله می ‌دوند.» (کلارک)

ب. در پی آن گمشده نرود تا آن را بیابد؟:  گوسفندان گمشده هرگز نمی‌توانند خودشان به تنهایی نجات یابند و یا شبان را پیدا کنند. اگر شبان برای پیدا کردن آنها کاری نکند، آن گوسفند تلف خواهد شد.

یک. بسیاری از ربی ‌های آن زمان باور داشتند که خدا گناهکاری را می ‌پذیرد که خودش از راه درست نزد او آید. اما اینجا در داستان شبان و گوسفند گمشده عیسی آموزش می‌دهد که خداوند می‌ کوشد تا گمشده را پیدا کند. او با اکراه این کار را انجام نمی‌دهد، بلکه به دنبال آنها می‌رود و آنها را جستجو می‌کند. پیش از آنکه شخص گناهکار خدا را پیدا کند، خدا او را پیدا می‌کند.

دو. «محقق بزرگ یهودی می‌گوید این در واقع یک تعلیم جدید است که عیسی درباره خداوند به بشر می‌دهد؛ اینکه خداوند به دنبال انسان می‌آید.»(بارکلی)

ج. آن را با شادی بر دوش می‌ نهد: وقتی عیسی گمشده ‌ای را می یابد او را بر دوش خود حمل می‌کند. «هنگامی که ما هنوز ناتوان بودیم، مسیح در زمان مناسب به‌ خاطر بی ‌دینان جان داد.» (رومیان ۵: ۶).

د. با من شادی کنید… جشن و سرور بزرگتری در آسمان بر پا می‌شود: تاکید این داستان بر تعداد نیست بلکه بر شادی به خاطر پیدا شدن گمشده است. اشتباه فریسیان و علمای دین که همهمه می‌کردند نیز همین بود. آنها از اینکه گناهکاران و مالیات گیران  به عیسی نزدیک شدند خشنود نبودند. 

ه. برای یک گناهکار که توبه می‌کند، جشن و سرور بزرگتری در آسمان بر پا می‌شود تا برای نود و نه پارسا که نیاز به توبه ندارند: با اینکه گوسفند گمشده نمی‌تواند کاری برای نجات یا توبه خود انجام دهد، اما عیسی در آخر داستان به نیاز توبه اشاره می‌کند. او در حقیقت می‌گوید «گوسفند توبه نمی‌کند اما وقتی خدا به دنبال تو می‌آید و تو را پیدا می‌کند آنگاه نیاز است که توبه کنی.»

 

۳. آیات (۸-۱۰) یافتن سکه گمشده

«و یا کدام زن است که ده سکه نقره داشته باشد و چون یکی از آنها گم شود، چراغی بر نیفروزد و خانه را نروبد و تا آن را نیافته، از جستن باز نایستد؟ و چون آن را یافت، دوستان و همسایگان را فرا می ‌خواند و می‌گوید: «با من شادی کنید، زیرا سکه گمشده خود را باز یافتم.» به شما می‌ گویم، به همین ‌سان، برای توبه یک گناهکار، در حضور فرشتگان خدا جشن و سرور بر پا می‌شود.»

الف. و یا کدام زن است که ده سکه نقره داشته باشد و چون یکی از آنها گم شود: اگر شبان برای یکی از صد گوسفند خود نگران می‌شود،  پس قابل درک است که ‌زن نیز برای یکی از ده سکه خود نگران باشد. او سکه گمشده خود را نا دید نمی ‌گیرد و نمی‌گوید مهم نیست.

یک. بروس می‌گوید احتمال دارد این سکه، به همراه چند سکه دیگر، زنجیر نقره‌ ای باشد که زنان متاهل به عنوان نشان تاهل دور سر خود می‌ پیچیدند. این یک زیور آلات با ارزش برای زنان بود به همین دلیل اگر گم می ‌شد، آنها بسیار احساس ناراحتی می‌کردند.

دو. در واقع، شخص گمشده متعلق به خداوند است چه خودش این را بداند چه نداند. «سکه نقره گمشده بود، اما خواستار داشت. توجه داشته باشید این زن آن پول گمشده را همچنان «سکه گمشده من» می ‌نامید. او باوجود اینکه مالکیت خود را از دست داد اما حق خود را از دست نداد؛ آن سکه وقتی از دست آن زن به زمین افتاد، مالِ شخص دیگری نشد.» (اسپورجن)

ب. چراغی بر نیفروزد و خانه را نروبد و تا آن را نیافته، از جستن باز نایستد: زنی که در این داستان به او اشاره شده است؛ اول چراغ روشن کرد و سپس خانه را جارو و تمیز کرد و با دقت همه جا به دنبال سکه گمشده اش گشت، و تا آن را پیدا نکرد دست از جستجو بر نداشت.

یک. کلیسا نیز به این گونه به رهبری روح القدس به دنبال جانهای گم شده می گردد. ابتدا روشنی کلام خدا رو پیش می گذارند، سپس مکان خود را جارو زده و تمیز می‌کنند و سپس با دقت به دنبال گم شدگان می گردند.

دو. «یکی از اولین چیزهایی که از این مثال ها می توان فهمید اهمیت «ارزش حتی یک جان» است. تنها به خاطر یک گوسفند چوپان در جستجو بود و تنها برای یک سکه بود که زن کل خانه را گشت. (موریس)

ج. با من شادی کنید: وقتی آن زن بالاخره سکه ‌اش را پیدا کرد، به طور طبیعی بسیار خوشحال شد. به همین طریق، خدا نیز وقتی یک گناهکار توبه می‌کند، خوشحال می‌شود. اما رهبران یهود وقتی گناهکاران و مالیات گیران به عیسی نزدیک ‌شدند تا سخنان او را بشنوند، شروع به شکایت و ابراز ناراحتی ‌کردند.

یک. ما اغلب به شادی خداوند فکر نمی ‌کنیم. اما این متن به ما می‌گوید او در این شرایط شادی می‌کند. «چنانکه داماد از عروس خویش به وجد می‌آید، همچنان خدایت از تو به وجد می‌آید.» (اشعیا ۶۲: ۵). «یهوه خدایت در میان توست، او جنگاور است و نجات خواهد داد. او بر تو شادی بسیار خواهد کرد و در محبتش آرام خواهد پذیرفت؛ او با سرود ها بر تو شادی خواهد نمود.» (صفنیا ۳: ۱۷).

دو. طبق گفته بارکلی، بسیاری از رهبران مذهبی زمان عیسی باوری متفاوت داشته و می‌ گفتند: «وقتی حتی یک گناهکار در حضور خدا نابود می‌شود آنگاه در آسمان شادی به پا خواهد شد.» امروزه مسیحیان باید مراقب باشند تحت چنین تاثیری قرار نگیرند مخصوصا وقتی با تعصب درمورد گناهان فرهنگی رایج صحبت می‌کنند.

د. برای توبه یک گناهکار: غیرممکن است که سکه‌ های گمشده توبه کنند. بنابراین عیسی این اصل را به سخنانش اضافه کرد تا هم گناهکاران و هم رهبران مذهبی که سخنان او را می‌ شنیدند دریابند که توبه برای افراد گمشده بسیار مهم است.

 

بخش دوم: پسر گمشده

۱. آیات (۱۱-۱۶) بازگشت پسر گمشده

سپس ادامه داد و فرمود: «مردی را دو پسر بود. روزی پسر کوچک به پدر خود گفت: «ای پدر، سهمی را که از دارایی تو به من خواهد رسید، اکنون به من بده.» پس پدر دارایی خود را بین آن دو تقسیم کرد. پس از چندی، پسر کوچکتر آنچه داشت گرد آورد و راهی دیاری دوردست شد و ثروت خویش را در آنجا به عیاشی بر ‌باد داد. چون هر چه داشت خرج کرد، قحطی شدید در آن دیار آمد و او سخت به تنگدستی افتاد. از این رو، خدمتگزاری یکی از مردمان آن سامان را پیشه کرد، و او وی را به خوکبانی در مزرعه خویش گماشت. پسر آرزو داشت شکم خود را با خوراک خوکها سیر کند، اما هیچ ‌کس به او چیزی نمی‌‌داد.

الف. مردی را دو پسر بود: بیشترین قسمت این مثال درباره پسر کوچکتر صحبت می‌کند. اما در آخر داستان به طور واضح و خاص، پسر بزرگتر را مورد خطاب قرار می گیرد.

ب. سهمی را که از دارایی تو  به من خواهد رسید، اکنون به من بده: در آن زمان پدرها می‌توانستند سهم ارث فرزندانشان را قبل یا بعد از مرگ خود به آنها ببخشند. اما معمولا بعد از مرگ آنها این کار انجام می ‌شد (گلدنهایز). این پسر جوان به خاطر حماقت و طمع خواست که سهم ارث خود را قبل از مرگ پدرش دریافت کند.

یک. این پدر به طور واضح بیانگر محبت خداوند است. محبت او اجازه می‌دهد تا افراد آزاد باشند و در حقیقت به اراده انسان احترام می ‌گذارد. این پدر با آنکه می‌دانست خواسته پسرش احمقانه و از روی حماقت است، با این حال اجازه داد که برود و کاری که می‌خواهد انجام دهد.

ج. راهی دیاری دوردست شد و ثروت خویش را در آنجا به عیاشی بر ‌باد داد: پسر کوچکتر آن منطقه را ترک کرد تا بدون وابستگی به پدرش در عیاشی (در حماقت، بی مسئولیتی و بی فکری) زندگی کند. بدون شک در ابتدا این سبک زندگی برای او جالب و لذت بخش بود.

د. چون هر چه داشت خرج کرد، قحطی شدید در آن دیار آمد: این پسر به خاطر اینکه ثروت خود را با حماقت و عیاشی هدر داده بود، کاملا سزاوار سرزنش بود. هر چند قحطی شدید تقصیر او نبود اما ناگزیر مصیبتش بر او وارد شده بود.

ه. خدمتگزاریِ یکی از مردمان آن سامان را پیشه کرد، و او وی را به خوکبانی در مزرعه خویش گماشت: این پسر وقتی نیازمند و گرسنه شد، مشغول به انجام کاری شد که برای یهودیان پارسا غیرقابل قبول و توهین آمیز بود. زیرا در شریعت یهود، خوکها حیوانات نجسی هستند (لاویان ۱۱: ۷).

و. اما هیچ‌ کس به او چیزی نمی‌‌داد: بدبختی این پسر عیاش، احساس شفقت ما را برمی‌ انگیزاند. این بدبختی در نهایت باعث نیکویی او می‌شود که در آیه بعدی توصیف شده است.

۲. آیات (۱۷-۱۹)  تصمیم پسر گمشده برای بازگشت به خانه پدرش

سرانجام به خود آمد و گفت: «ای بسا کارگران پدرم خوراک اضافی نیز دارند و من اینجا از فرط گرسنگی تلف می‌ شوم. پس بر می‌خیزم و نزد پدر می ‌روم و می گویم: پدر، به آسمان و به تو گناه کرده ‌ام. دیگر شایسته نیستم پسرت خوانده شوم. با من همچون یکی از کارگرانت رفتار کن.»

الف. سرانجام به خود آمد: سرانجام پسر گمشده در بدبختی، به خودش آمد و آشکارا قادر به تفکر شد. قبل از این ممکن بود گفته شده باشد او واقعاً خودش نبوده و مانند شخص دیگری فکر می‌کرد اما سرانجام به خود آمد.

یک. به نظر می‌رسد، او در سرکشی و نا اطاعتی، خودش نبود. «در سالهایی که در سرکشی به سر می‌برد، او خودش نبود. او وقتی خودِ واقعی‌ اش بود، شخص عیاشی نبود. واقعیت این مرد، شخصی بود توبه کار نه عیاش.» (موریس)

دو. او وقتی به خودش آمد و به درستی فکر کرد به این فکر نکرد که چطور موقعیت خود را در طویله خوکها را بهبود بخشد. او پدر، برادر، دوستان، رییس یا حتی خوکها را سرزنش نکرد. او فهمید که نباید بر بدبختی خودش تمرکز کند بلکه باید تمرکزش را بر پدرش قرار دهد.

ب. پس بر می‌خیزم و نزد پدر می ‌روم: عیسی نگفت که این مرد به شهر یا خانه ‌اش فکر کرد، بلکه به پدرش فکر کرد. وقتی این پسر نزد پدرش بازگشت، به شهر و خانه‌ اش نیز بازگشت اما تمرکز اصلی او بر پدرش بود.

یک. ما نیز به همین طریق نیاز داریم نزد خدا باز گردیم. قبل از اینکه به کلیسا و یا نزد دوستان مسیحی خود باز گردیم، باید اول نزد خدا بازگشت کنیم.

ج. پدر، به آسمان و به تو گناه کرده ‌ام. دیگر شایسته نیستم پسرت خوانده شوم. با من همچون یکی از کارگرانت رفتار کن: این پسر گمشده در سخنرانی که حاضر کرده بود، همه احساس بی ‌ارزشی که داشت را نشان داد و اعتراف صادقانه به گناهش داشت. او هرگز این درخواست را نداشت که مانند فرزند پسر با او برخورد شود، بلکه انتظار داشت مانند یکی از کارگران با او رفتار شود.

یک. به آسمان و به تو گناه کرده ‌ام: این جمله نشان دهنده تغییر کامل طرز فکر است. او دیگر مانند گذشته فکر نمی‌کرد اکنون تلاش نکرد که گناهش را توجیه کند.

دو. «یک برده معمولی به نوعی به عنوان یکی از اعضای خانواده محسوب می‌شود اما برده یا کارگری که روز مزد بود، در پایان روز و اتمام کار ممکن بود اخراج شود. زیرا او به هر حال یکی از اعضای خانواده محسوب نمی ‌شد.» (بارکلی)

سه. عیسی در داستان پسر گمشده به طور خاص درمورد توبه صحبت می‌کند در حالی که در دو مثل قبلی یعنی داستان سکه گمشده و گوسفند گمشده به توبه اشاره ‌ای نکرده  است. طرز فکر این پسر بعد از بدبختی‌ که به آن گرفتار شد درمورد پدرش، خودش و خانه ‌اش تغییر یافت. او درخواست دو چیز داشت: اول اینکه «پدر، به من بده.» و سپس «پدر مرا کارگر خود کن.» فقط درخواست دوم شادی و خوشی به همراه می ‌آورد.

 

۳. آیات (۲۰-۲۴)‌ پدر با خوشحالی پسر گم شده را می پذیرد

پس برخاست و راهی خانه پدر شد. اما هنوز دور بود که پدرش او را دیده، دل بر وی بسوزاند و شتابان به سویش دویده، در آغوشش کشید و غرق بوسه‌اش کرد. پسر گفت: «پدر، به آسمان و به تو گناه کرده ‌ام. دیگر شایسته نیستم پسرت خوانده شوم.» اما پدر به خدمتکارانش گفت: «بشتابید! بهترین جامه را بیاورید و به او بپوشانید. انگشتری بر انگشتش و کفش به پاهایش کنید. گوساله پرواری آورده، سر ببرید تا بخوریم و جشن بگیریم. زیرا این پسر من مرده بود، زنده شد؛ گم شده بود، یافت شد!» پس به جشن و سرور پرداختند.

الف. پس برخاست و راهی خانه پدر شد: پسر گمشده در ابتدا شروع به فکر کرد و از تفکر دست بر نداشت. او فقط احساس تاسف نکرد و درمورد توبه فقط فکر نکرد بلکه آنها را به طور عملی انجام داد.

یک. «اکنون سخن من با کسانی است که فقط فکر می‌کنند و فکر می‌کنند، اما هیچ عملی انجام نمی‌دهند. تا جایی که بیم دارم این افکار، باعث مرگ روحانی و تباهی آنها شود. باشد که شما با فیض خداوند از تفکر به ایمان بازگردید در غیر اینصورت این افکارتان مانند کِرمی که هرگز نمی ‌میرد به عذاب دادن شما ادامه خواهد داد.» (اسپورجن) 

دو. «او هرگز نخواست حقوق شهروندی خود در آن دیار را دوباره بدست آورد و نگفت «دستمزد مرا پرداخت کنید وگرنه از اینجا می‌ روم.» او تمرکز خود را بر کارفرمای فعلی خود قرار نداد. زیرا که فهمید «گمشده» است و سعی کرد از این وضعیت خود را نجات دهد. من می‌خواهم گناهکاران با پناه بردن به عیسی که سرپناه گناهکاران است، پیمان خود را با مرگ بشکنند و عهدشان را با جهنم نقض کنند.» (اسپورجن)

ب. اما هنوز دور بود که پدرش او را دیده، دل بر وی بسوزاند و شتابان به سویش دویده: عشق پدری منتظر می ‌ماند و هرگز فراموش نمی‌کند. این محبت پدر، محبتی بود که فرزندش را به طور کامل و بدون قید هیچ شرطی پذیرفت نه اینکه او را ارزیابی کند. این عشق در این موقعیت بسیار قابل توجه است. زیرا پسری که با زندگی ناشایست و عیاشی خود باعث بی آبرویی خانواده شده است را می ‌پذیرد.

یک. «عمق توبه پسر فقط به عمق محبت پدر بستگی دارد.» (پیت)

ج. شتابان به سویش دویده، در آغوشش کشید و غرق بوسه ‌اش کرد: می ‌توانیم حقیقت و میزان پذیرش پدر را در دویدن او به سوی پسرش (در فرهنگ آن زمان، این کار برای مردان بالغ امری بسیار ناشایست بود) و بوسیدن او درک کرد.

د. پدر، به آسمان و به تو گناه کرده ‌ام: پسر شروع به گفتن سخنانی که از پیش آماده کرده بود کرد، اما به نظر می‌رسد پدر سخنان او را نمی‌ شنود بلکه درعوض دستور داد تا با این جوان گمشده‌ مانند فرزند پسر رفتار شود نه یک کارگر.

ه. بشتابید! بهترین جامه را بیاورید و به او بپوشانید. انگشتری بر انگشتش و کفش به پاهایش کنید. گوساله پرواری آورده، سر ببرید: پدر فرمان داد برای پسر گمشده که اکنون توبه کرده بود چهار چیز بیاورند و البته آوردن هیچ یک از آنها ضروری نبود، بلکه همه آنها به معنای برزگداشت پسر بود و اینکه به او بفهماند هنوز هم مورد لطف و محبت پدر است. پدر فقط نیازهای پسر را تامین نکرد بلکه کاری بیش از آن انجام داد.

و. پس به جشن و سرور پرداختند: پیدا کردن گوسفند و یا سکه گمشده بسیار لذتبخش است اما پیدا شدن فرزند گمشده بسی لذتبخش تر است. آنها مهمانی بزرگی گرفتند و لباسها، جواهرات خاص خود را در آن مهمانی استفاده کردند و بهترین خوراکها را خوردند.  این مهمانی فقط به مناسبت پیدا شدن پسر گمشده نبود بلکه بخاطر بازگشت او از مرگ نیز بود.

۴. آیات (۲۵-۳۲) ناراحتی و نارضایتی پسر بزرگتر

«و اما پسر بزرگتر در مزرعه بود. چون به خانه نزدیک شد و صدای رقص و آواز شنید، یکی از خدمتکاران را فرا خواند و پرسید: «چه خبر است؟» خدمتکار پاسخ داد: «برادرت آمده و پدرت گوساله پرواری سر بریده، زیرا پسرش را به سلامت بازیافته است.» چون این را شنید، برآشفت و نخواست به خانه درآید. پس پدر بیرون آمد و به او التماس کرد. اما او در جواب پدر گفت: «اینک سالهاست تو را چون غلامان خدمت کرده ‌ام و هرگز از فرمانت سرپیچی نکرده ام. اما تو هرگز حتی بزغاله ‌ای به من ندادی تا با دوستانم ضیافتی به پا کنم. و حال که این پسرت بازگشته است، پسری که دارایی تو را با فاحشه ها بر باد داده، برایش گوساله پرواری سر بریده ‌ای!» پدر گفت: «پسرم، تو همواره با من هستی، و هرآنچه دارم، مال توست. اما اکنون باید جشن بگیریم و شادی کنیم، زیرا این برادر تو مرده بود و زنده شد؛ گم شده بود و یافت شد!‌»

الف. و اما پسر بزرگتر در مزرعه بود: پسر بزرگتر هرگز مانند پسر کوچکتر در عیاشی زندگی نکرده بود و در مزرعه به سختی کار می‌کرد، حتی وقتی برادرش به خانه بازگشته بود او همچنان مشغول کار در مزرعه بود و در همان حال صدای مهمانی (صدای رقص و آواز) توجه او را جلب کرد و با پرس و جو از یکی از خدمتکاران متوجه شد برادرش بازگشته است.

ب. برآشفت و نخواست به خانه درآید: برادر بزرگتر از اینکه پدرش با شادی برادر کوچکترش را پذیرفته، خشمگین شد. او شروع به شکایت کرد زیرا احساس می‌کرد این کار پدر باعث توهین به اطاعت و وفا داری او شده است.

یک. هرگز از فرمانت نا اطاعتی نکردم. اما تو هیچوقت حتی بزغاله ‌ای به من ندادی: گفتن اینگونه سخنان مبالغه آمیز برای افرادی که در تلخی به سر می‌ برند بسیار رایج است. پسر بزرگتر بالاخره تلخی خود را که سالها قلب او را زخمی‌کرده بود، به پدرش نشان داد.

دو. پسر بزرگتر قدر دان چیزهایی که داشت، نبود. «او هر روز با پدر مشارکت داشت، او محفل مبارک خانه و خانواده ‌اش را داشت. محبت پدر به طور مداوم با او بود و هرچه پدر داشت، از آنِ او بود» (موریس). با این وجود «غرور و خود بینی باعث شده بود همیشه احساس کند، آن گونه که سزاوار است با او رفتار نمی‌شود.» (موریس)

سه. در حقیقت پسر بزرگتر با اینکه مطیع پدر بود اما قلبش از او دور بود. این تصویر کاملی از رهبران مذهبی بود که از عیسی به دلیل اینکه گناهکاران و مالیات گیران را می ‌پذیرفت، خشمگین بودند. «داستان پسر بزرگتر نشان می‌دهد که امکان دارد کسی در خانه پدر زندگی کند اما نتواند قلب پدر را درک کند.» (مورگان)

ج. پس پدر بیرون آمد و به او التماس کرد… پسرم، تو همواره با من هستی: پدر همواره پسر بزرگتر را محبت کرده بود و با اشتیاق به او التماس کرد.

یک. «در متن اصلی یونانی، پدر در اینجا او را «پسر» خطاب نکرد بلکه به او گفت «فرزند». زیرا کلمه فرزند بیشتر مفهوم احساس شفقت و مهربانی را می‌ رساند.» (موریسن)

د. اکنون باید جشن بگیریم و شادی کنیم: این جمله به شکایت رهبران مذهبی که در ابتدای این فصل مطرح شد، پاسخ می‌دهد. آنها هیچ دلیل برای شکایت نداشتند بلکه همه دلایل منجر به شادی می ‌شد.

یک. در هریک از این داستانها، پیغام عیسی به گناهکاران و خراجگیران بسیار واضح بود: توبه کنید و به خانه پدر باز گردید. پیغام عیسی به رهبران مذهبی هم واضح بود: وقتی گمشده‌ ای پیدا می‌شود، توبه می‌کند و به خانه پدر باز می گردد، شادی کنید.

دو. به طور کلی می ‌توان گقت که این سه داستان بیانگرِ کار جستجوگر خدای پسر (که مانند شبان عمل می‌کند) و روح القدس (که از طریق کلیسا عمل کی کند) و خدای پدر است.

سه. «حقیقتی که در اینجا بیان شده این است که: فیض دست خود را به سوی بیچارگان دراز می‌کند. فیض گناهکاران را می‌ پذیرد؛ با افراد ناشایست، بی ‌ارزش و نا لایق ارتباط برقرار می‌کند. او آنانی را می ‌پذیرد که می ‌دانند پارسایی خودشان باعث دریافت شفقت الهی نمی‌شود. بلکه محکومیت و بی ‌لیاقتیِ آنها باعث دریافت فیض بیکران خداوند می‌شود. به طور خلاصه نجات به خاطر لیاقت و شایستگی نیست بلکه فیض است که باعث نجات می‌شود.” (اسپورجن)