Search
Close this search box.

فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!

لوقا ۱۸. دعا، فروتنی و شاگردی

بخش اول: حکایتی درباره ایستادگی در دعا

۱. آیه (۱)  هدف این  داستان: نباید در دعا اشتیاق خود را از دست بدهیم.

عیسی برای شاگردان مثالی آورد تا نشان دهد که باید همیشه دعا کنند و هرگز دلسرد نشوند.

الف. باید همیشه دعا کنند: انسان با غریزه روحانی آفریده شده است (جامعه ۳: ۱۱). پس دعا کردن به طور طبیعی از درون او سرچشمه می‌ گیرد. اما با این حال، موانعی بر سر راه دعای مداوم و موثر قرار دارد. به همین دلیل عیسی به ما تعلیم می‌دهد و ما را تشویق می‌کند که همیشه دعا کنیم.

یک. در اینجا منظور عیسی این نیست که ما باید به طور مداوم با چشمانی بسته بر روی زانوهایمان در حال دعا باشیم. بلکه باید همیشه در روح در دعا باشیم. پولس در اول تسالونیکیان ۵: ۱۷ به این موضوع اشاره می‌کند «پیوسته دعا کنید.» بسیار سخت است که بتوان گفت که دعای پیوسته یعنی چه مقدار دعا و یا ما در روز چقدر باید دعا کنیم که کافی باشد و یا دعای ناکافی چقدر است.

ب. هرگز دلسرد نشوند: اغلب اوقات به دلیل اینکه دلسرد می ‌شویم، دعاهایمان موثر واقع نخواهد شد. ممکن است نا امید شویم و آنگاه به اندازه کافی دعا نکنیم.

یک. ممکن است به آسانی در دعا کردن دلسرد شویم. زیرا دعا کاری دشوار است و ما اغلب با جدیت کافی آن را انجام نمی‌دهیم. در کولسیان ۴: ۱۲ پولس از شخصی به نام اپافراس تجلیل می‌کند زیرا «او همواره در دعا مجاهدت می‌کرد.» پولس می‌دانست که دعا کاری دشوار است و نیازمند مجاهدت و سخت کوشی است. موریسون تلاش می‌کرد تا توضیح دهد چرا دعا امری دشوار است. طبق گفته او در دعا، سه بخش وجودی انسان درگیر می‌شود: «باید در دعا، درک وجود داشته باشد تا بتوانیم، این کار را با فکری درست و عاقلانه انجام دهیم؛ باید در دعا قلب انسان نیز حضور داشته باشد تا این کار را با اشتیاق انجام دهد؛ باید در دعا اراده انسان نیز دخیل باشد تا این کار را با جدیت انجام دهد.» (موریسن)

دو. ممکن است به آسانی در دعا کردن دلسرد شویم. زیرا شیطان از دعا نفرت دارد. اگر در دعا کردن قدرتی وجود نداشت، آنگاه شاید انجام این کار تا این حد سخت و دشوار نبود.

سه. ممکن است به آسانی در دعا کردن دلسرد شویم. زیرا حقیقت قدرت دعا را به خوبی درک نکرده ‌ایم. اغلب اوقات، دعا آخرین راه حل ما می‌شود به جای اینکه اولین چاره ما باشد.

چهار. باید به یاد داشته باشیم که عیسی، زندگی سرشار از دعا داشت و او حتی اکنون نیز در حال دعا برای قوم خداست (عبرانیان ۷: ۲۵). پس ما نیز نباید هرگز از دعا کردن دلسرد شویم.

 

·      آن زن کنعانی با وجود اینکه در ابتدا دعایش پذیرفته نشد اما همچنان به دعایش ادامه داد.

·      یعقوب حتی زمانی که پایش آسیب دید باز هم از دعا کردن دست نکشید

·      راحیل به یعقوب گفت: «به من فرزندانی بده و گرنه از دنیا خواهم رفت.»

۲. آیات (۲-۸) داستان بیوه زن و قاضی نا عادل

فرمود: «در شهری قاضی بود که نه از خدا باکی داشت، نه به خلق خدا توجهی. در همان شهر بیوه‌ زنی بود که پیوسته نزدش می‌ آمد و از او می‌خواست دادش از دشمن بستاند. قاضی چند گاهی به او اعتنا نکرد. اما سرانجام با خود گفت: «هرچند از خدا باکی ندارم و به خلق خدا نیز بی ‌توجهم، اما چون این بیوه ‌زن مدام زحمتم می‌دهد، دادش می ‌ستانم، مبادا پیوسته بیاید و مرا به ستوه آورد!“» آنگاه خداوند فرمود: «شنیدید این قاضی بی‌ انصاف چه گفت؟ حال، آیا خدا به داد برگزیدگان خود که روز و شب به درگاه او فریاد بر می‌ آورند، نخواهد رسید؟ آیا این کار را همچنان به تاخیر خواهد افکند؟ به شما می‌ گویم که به ‌زودی به داد ایشان خواهد رسید. اما هنگامی که پسر انسان آید، آیا ایمان بر زمین خواهد یافت؟»

الف. در شهری قاضی‌ بود که نه از خدا باکی داشت، نه به خلق خدا توجهی: با وجود اینکه این قاضی هم در زندگی شخصی خودش و هم در شغلش به عنوان قاضی، شخص با خدایی نبود، اما با این حال در آخر، به درخواست این زن پاسخ داد و تنها دلیلی که باعث شد این قاضی درخواست زن را اجابت کند این بود که زن از پافشاری بر درخواستش دست بر نداشت و به طور مداوم برای دریافت پاسخ مزاحم قاضی می ‌شد.

یک. بارکلی معتقد است که این قاضی، یهودی نبوده زیرا در جامعه یهود، برای رسیدگی به مشاجره ‌ها و دعواها نزد مشایخ می ‌رفتند. «این قاضی یکی از قاضی ‌های گماشته شده توسط هیرودیس یا رومیان بود. چنین قاضی ‌هایی معمولا افراد بدنامی بودند.» (بارکلی)

دو. وقتی او با نارضایتی و شکایت گفت که این زن او را به ستوه آورد، در حقیقت منظورش این بود که «او مرا مستاصل کرده است. در اینجا استعاره‌‌ای به کار رفته است که اشاره دارد به بوکسورها در زمانی که از شدت ضربات، یکدیگر را کبود کرده ‌اند»  (کلارک). «همچنین کلمه ‌ای که در متن یونانی در اینجا به کار رفته است به طور لغوی به معنی «کبود کردن چشم کسی» است (اول قرنتیان ۹: ۲۷) و می توان گفت در اینجا تفسیر تمثیلی به کار رفته است.» (پیت)

ب. «هرچند از خدا باکی ندارم و به خلق خدا نیز بی ‌توجهم، اما چون این بیوه ‌زن مدام زحمتم می‌دهد، دادش می ‌ستانم، مبادا پیوسته بیاید و مرا به ستوه آورد!»: این قاضی نا عادل با اکراه به درخواست بیوه زن پاسخ داد. عیسی این داستان را بیان نکرد تا به ما بگوید خدا مانند این قاضی نا عادل است. بلکه منظور او این بود که خدا مانند این قاصی ناعادل نیست. خدا دوست دارد به دعاهای ما پاسخ دهد، و حتی در دعا کردن به ما کمک نیز می‌کند. وقتی دعا می‌ کنید خداوند با شماست نه بر ضد شما (نه مانند این قاضی ناعادل که بر ضد بیوه زن بود).

یک. این زن باید دودلی قاضی را  مغلوب می‌کرد. ما هم اغلب احساس می ‌کنیم وقتی دعا می ‌کنیم باید به همین روش عمل کنیم؛ یعنی آن قدر در دعا پافشاری کنیم که  به تردید خدا  غلبه کنیم. چنین طرز فکری، پیام این داستان را به طور کامل از بین می‌برد. عیسی به ما نگفت که باید دایم در دعا باشیم و دلسرد نشویم چون خدا در دادن جواب به ما دو دل است؛ خداوند دو دل نیست و همین باید تشویقی برای دعا کردن ما باشد.

دو. ممکن است گاهی اوقات به نظر برسد خدا در پاسخ دادن به دعای ما دو دل است؛ اما باید بدانیم تاخیر در پاسخ دعا به این دلیل نیست که خدا نیاز دارد تغییر کند بلکه به این دلیل است که ما باید تغییر کنیم. اصرار در دعا، باعث ایجاد تغییر در زندگی ما می‌شود و شخصیت ما را بیشتر به خدا شبیه می‌کند. خدا از این راه، قلبی در ما ایجاد می‌کند که نگران چیزهایی است که خودش هم نگران آنهاست. «بسیاری از دعاهای ما مانند یک پسر فراری است، او می‌آید در می ‌زند و تا قبل از اینکه صاحبخانه در را باز کند، او فرار می‌کند و می‌رود.» (اسپورجن)

سه. هم عیسی (مرقس ۱۴: ۳۹) و هم پولس (۱۲: ۸) به طور مکرر برای چیزهای تکراری دعا می‌کردند. البته ما نباید با بی ‌ایمانی دعاهایمان را تکرار کنیم (یعنی تکرار دعا با این دیدگاه که خداوند همان دفعه اول صدای ما را نمی ‌شنود و باید آنقدر تکرار کنیم که بشنود.)

چهار. در این داستان می‌ توانیم چندین تضاد بین آن قاضی ناعادل و خداوندی که صدای دعای ما را می ‌شنود، مشاهده کنیم:

·      این قاضی، ناعادل بود؛ خدای ما عادل است.

·      این قاضی هیچگونه توجه خاصی به این بیوه زن نداشت؛ خداوند کسانی را که دادخواهی خود را نزد او می ‌برند دوست دارد و مراقب آنهاست.

·      این قاضی فریاد این زن را بدون اشتیاق قلبی پاسخ داد؛ خدا دوست دارد برای نیکویی قومش، آنها را برکت دهد.

ج. آیا خدا به داد برگزیدگان خود که روز و شب به درگاه او فریاد بر می ‌آورند، نخواهد رسید؟: شاید عیسی در اینجا به دعا های ایماندارانی اشاره می‌کند که تحت جفا بوده و مشتاق برقراری عدالت هستند و همچنین کسانی که برای دادخواهی روز و شب نزد خدا فریاد بر می ‌آورند.

یک. آنانی که در آتش شکنجه به سر می ‌برند به فیض خاصی نیاز دارند تا بتوانند در دعا استقامت داشته باشند و دلسرد نشوند. آنها نیاز دارند، اطمینان داشته باشند خداوند مانند قاضی نا عادل نیست بنابراین باید همواره نزد خدایی که عادلانه همه چیز را حل می‌کند، دعا کنیم.

دو. خدای ما قاضی عادل و عجیب است.

·      ما نزد قاضی می‌آییم که شخصیتی نیکو و کامل دارد.

·      ما نزد قاضی‌ می‌آییم که دوست دارد از فرزندانش مراقبت کند.

·      ما نزد قاضی‌ می‌آییم که مهربان و پر از فیض است.

·      ما نزد قاضی می‌آییم که ما را به خوبی می ‌شناسد.

·      ما با یک وکیل مدافع نزد این قاضی‌ می ‌آییم. او دوستی است که برای ما نزد قاضی وساطت می‌کند.

·      ما با وعده‌ های دلگرمی و تشویق آمیز نزد این قاضی می ‌آییم.

·      ما با حق حضور مداوم، نزد این قاضی می ‌آییم، زیرا او قاضی‌ است که مشتاق پرونده ماست.

د. اما هنگامی که پسر انسان آید، آیا ایمان بر زمین خواهد یافت؟: عیسی با این جملات، این تعلیم را به تعلیمی که در آخر فصل قبل درمورد بازگشتش بیان کرده بود، ربط داد . اگر خدا را به خوبی نشناسیم (فکر کنیم او مانند قاضی ناعادل است) و اگر در دعا دلسرد ‌شویم، پس هنوز آن ایمانی که عیسی هنگام بازگشتش در پی آن می ‌گردد را نداریم.

 

 

 

بخش دوم: درسهایی درباره فروتنی

۱. آیات (۹-۱۴)‌ داستانی درباره سرزنش فخر به پارسایی خویشتن

آنگاه برای برخی که از پارسایی خویش مطمئن بودند و بر دیگران به دیده تحقیر می ‌نگریستند، این داستان را آورد: «دو تن برای عبادت به معبد رفتند، یکی فریسی، دیگری خراجگیر. فریسی ایستاد و با خود چنین دعا کرد: «خدایا، تو را شکر می‌ گویم که همچون دیگر مردمان دزد و بدکاره و زناکار نیستم، و نه مانند این خراجگیرم. دو بار در هفته روزه می‌ گیرم و از هر چه به دست می ‌آورم، ده ‌یک می ‌دهم.» اما آن خراجگیر دور ایستاد و نخواست حتی چشمان خود را به سوی آسمان بلند کند، بلکه بر سینه خود می‌ کوفت و می‌ گفت: «خدایا، بر من گناهکار رحم کن.» به شما می‌ گویم که این مرد، و نه آن دیگر، پارسا شمرده شده به خانه رفت. زیرا هر که خود را برافرازد، خوار خواهد شد، و هر که خود را خوار سازد، سرافراز خواهد گردید.»

الف. برخی که از پارسایی خویش مطمئن بودند و بر دیگران به دیده تحقیر می نگریستند: ارتباط بین کسانی که از پارسایی خویش مطمئن هستند و کسانی که بر دیگران به دیده تحقیر می ‌نگـرند، اجتناب ناپذیر است. اگر ما به خاطر شرایط روحانی ‌مان و از اینکه با خداوند راه می ‌رویم بر دیگران فخر بفروشیم و بر خودمان مغرور شویم، آنگاه بسیار آسان است که تصور کنیم دیگران در شرایط مساعد روحانی به سر نمی‌ برند و بخوبی آنها با خدا راه نمی‌روند و در نتیجه به دیده تحقیر بر دیگران نگاه کنیم.

ب. دو تن برای عبادت به معبد رفتند:  در این داستان، هر دو مرد قصد دعا دارند اما هر دو از یک طریق نزد خداوند حاضر نمی‌شوند. فریسی برای دعا به معبد می‌رود اما در حقیقت دعا نمی‌کند، او با خودش حرف می ‌زند نه با خدا. او ایستاد و با خود دعا کرد و در این دعای کوتاه پنج بار به خودش اشاره کرد.

یک. ممکن است ما در دعا با کلماتمان، خودمان را مورد خطاب قرار دهیم و در حقیقت به خودمان دعا کنیم نه خداوند. زیرا در این شرایط تمرکزمان بر خودمان قرار می‌ گیرد و نه بر خدا. ممکن است در دعا اشتیاقمان بر مسایل خودمان باشد نه خدا و مشتاق باشیم که اراده ما انجام شود و نه خدا. قلب این شخص پر از ستایش و شادی بود «اما نه برای خدا بلکه برای خودش.» (پیت)

ج. خدایا، تو را شکر می‌ گویم که همچون دیگر مردمان دزد و بدکاره و زناکار نیستم: این فریسی در دعایش، خودش را ستایش می‌کرد و خودش را با دیگر مردمان مقایسه می‌کرد. وقتی خودمان را با دیگران مقایسه می‌ کنیم به راحتی می‌ توانیم دیدگاه مغرورانه‌ ای نسبت به خودمان داشته باشیم. زیرا اغلب اوقات پیدا کردن اشخاص ضعیفتر از خودمان کار سختی نیست.

یک. نه مانند این خراجگیرم: «ضمیر اشاره این در متن یونانی منعکس کننده تفاوتهای بین شخص فریسی و شخص روبروی او در معبد است.» (پیت)

دو. یک ربی قدیمی (شمعون ربی، پسر جوکای) نمونه‌ای از این نوع غرور فریسیایی است زیرا او معتقد بود که: «اگر فقط سی شخص پارسا در جهان وجود داشته باشد، من و پسرم حتما دو تن از آنها خواهیم بود؛ اگر فقط بیست شخص پارسا وجود داشته باشد، من و پسرم حتما در بین آنها خواهیم بود؛ اگر ده تن پارسا وجود داشته باشند، من و پسرم حتما در بین آنها خواهیم بود؛ اگر پنج شخص پارسا وجود داشته باشد، من و پسرم حتما در بین این پنج تن خواهیم بود؛ اگر دو شخص پارسا وجود داشته باشند، حتما آن دو تن، من و پسرم خواهیم بود؛ و اگر فقط یک شخص پارسا در جهان وجود داشته باشد، آن یک تن، حتما من خواهم بود.» (کلارک)

سه. دو بار در هفته روزه می ‌گیرم: در آن زمان بسیاری از یهودیان روز دوم و پنجم هر هفته را در روزه به سر می‌بردند. زیرا معتقد بودند موسی برای دریافت شریعت، در روز پنجم هفته از کوه سینا بالا رفت و در روز دوم هفته به همراه شریعت از کوه پایین آمد. «آن یهودیانی که مشتاق بودند امتیاز ویژه ‌ای از خداوند دریافت کنند، در روز دوشنبه و پنجشنبه روزه می‌گرفتند. قابل ذکر است که این روزها، روزهایی بود که بازارهای هفتگی تشکیل می ‌شد و مردم برای خرید بیرون می‌ آمدند و شهر اورشلیم در این روزها بسیار شلوغ می ‌شد. افرادی که روزه بودند، صورتهای خود را سفید می‌کردند و لباسهای مندرس می ‌پوشیدند و در شلوغی شهر، توجه و دلسوزی بسیاری از مردم شهر را به خود جلب می‌کردند.» (بارکلی)

چهار. «کسی که فکر می‌کند مانند بقیه مردم نیست و از آنها بهتر است در حقیقت بسیار در اشتباه است زیرا از همه مردمان بدتر است.» (تراپ)

پنج. «چیزی که این فریسی در مورد خودش گفت کاملا درست بود. مشکل او این نبود که از راه درست کمی دور بود بلکه او کاملا در راه غلطی بود.» (موریس)

د. اما آن خراجگیر دور ایستاد و نخواست حتی چشمان خود را به سوی آسمان بلند کند، بلکه بر سینه خود می ‌کوفت و می‌ گفت: «خدایا، بر من گناهکار رحم کن.»: این شخص فریسی، با اعمال و پارسایی خود به حضور خداوند آمده بود. اما خراجگیر با فیض و رحمت خدا نزد او آمده بود. او می‌دانست که گناهکار بوده و به فیض خدا احتیاج دارد.

یک. می ‌توانیم تصور کنیم این فریسی با کلمات فصیح و حالت روحانی و مغرورانه‌ ای دعا می‌کرد. هر کسی که دعای او را می ‌شنید فکر می‌کرد که او به درستی شخصی بسیار روحانی است. در مقابل می‌ توانیم تصور کنیم شخص خراجگیر به طور ناشیانه و با ترس و عبارات ساده و کوتاه دعا می‌کرد و البته دعای او، خداوند را خشنود ساخت.

دو. بلکه بر سینه خود می ‌کوفت: این عبارت به مفهوم این است که شخص به طور کامل از گناه و فساد قلب خود آگاه است و به نشانه مجازات بر سینه خود می‌ کوبد.  طبق گفته موریس، زمان این فعل (می‌ کوفت) در متن یونانی باستان، بیانگر عملی استمراری است؛ او همچنان این کار را انجام می ‌داد. «در متن اصلی گفته نشده که او فقط یکبار بر سینه خود کوبید بلکه گفته شده است که او دوباره و دوباره بر سینه خود کوبید. این یک عمل مستمر است. با این کار اینطور به نظر می‌رسد که او می‌گوید: اوه ای قلب ناپاک من! او بارها و بارها بر سینه خود زد و در فرهنگ شرق، این کار نشان دهنده اندوه بسیار است، او نمی‌دانست با چه روش دیگری غم و اندوه خود را بیان کند.» (اسپورجن)

سه. شخص فریسی فکر می‌کرد شبیه مردمان دیگر نیست بلکه از آنها بهتر است. شخص خراجگیر هم فکر می‌کرد شبیه مردمان دیگر نیست بلکه از آنها بدتر است. «او در حقیقت اینطور دعا کرد: ای خداوند بر من رحم کن، زیرا که من گناهکاری بیش نیستم و حتی از همه گناهکاران گناهکارترم.» (بارکلی) «اگر فقط یک گناهکار در جهان وجود داشت، آن گناهکار او بود. و در دنیای گناهکاران او از بزرگترین گناهکاران بود (گناهکارترین گناهکاران). او با تاکید بسیار خودش را گناهکار می ‌داند.» (اسپورجن)

چهار. کلمه ‌ای که در اینجا «رحم کن» ترجمه شده است، در متن اصلی یونانی کلمه ‌ای است که به مفهوم قربانی کفاره می‌ باشد. کامل ترین مفهومی که سخنان او داشت این بود که «خداوندا، بر من رحم کن از طریق قربانی برای کفاره گناهان زیرا من شخصی گناهکارم.» این کلمه فقط در یک جای دیگر در عهد جدید در عبرانیان ۲: ۱۷ به کار رفته که «برای گناهان قوم کفاره کردن» ترجمه شده است.

پنج. «در متن یونانی، کلماتی که برای این دعا به کار رفته‌ است بسیار کمتر از ترجمه انگلیسی. کاش انسان یاد می‌گرفت که با کلمات کمتر اما با مفهوم بیشتر دعا کند! در این دادخواست کوتاه، چه مفاهیم عظیمی گنجانده شدند! خدا، رحمت، گناه، ندامت، بخشش.» (اسپورجن)

ه. این مرد، و نه آن دیگر، پارسا شمرده شده به خانه رفت: پارسا شمرده شدنِ این خراجگیر امری ناگهانی بود. او با فروتنی نزد خدا آمد و حاضر بود برای گناهانش  کفاره بدهد و مورد قبول واقع شد. او ادعا نکرد که شخصی پارسا است و به همین دلیل به سادگی پارسا شمرده شد.

یک. او پارسا شمرده شد زیرا به عنوان یک گناهکار، با فروتنی برای دریافت رحمت دعا کرد؛ رحمت به مفهوم قربانی کفاره. او اینطور دعا کرد «ای خداوند، قربانی کفاره خود را شامل حال من کن و گناهان مرا ببخش.»

·      او نگفت «خداوندا، بر من رحم کن زیرا من فریسی نیستم.»

·      او نگفت «خداوندا، بر من رحم کن زیرا من گناهکاری توبه کارم.»

·      او نگفت «خداوندا، بر من رحم کن زیرا من گناهکاری دعاگو هستم.»

·      او نگفت «خداوندا، بر من رحم کن زیرا من هم یک انسان هستم.»

·      او نگفت «خداوندا، بر من رحم کن زیرا سعی می‌ کنم بهتر باشم.»

·      او به سادگی دعا کرد، با جسم، روح و روان خود. «خدایا بر من گناهکار رحم کن

و. زیرا هر که خود را برافرازد، خوار خواهد شد، و هر که خود را خوار سازد، سرافراز خواهد گردید: در حقیقت شخص فریسی، زندگی روحانی و دعایش را به عنوان راهی برای سرافراز کردن خود می ‌دید. اما شخص خراجگیر با فروتنی نزد خداوند آمد.

یک. فروتنی حقیقی، به سادگی همه چیز را همانطور  که واقعا هست می ‌بیند. آن فریسی خودش را بیش از چیزی که بود می ‌دید و خراجگیر خودش را همان طور که بود می ‌دید یعنی گناهکاری که نیازمند فیض خداوند است.

دو. اگر با دروغ و غرور نزد خداوند آییم، هیچ چیزی بدست نخواهیم آورد. اصول خداوند اینگونه است: «او در برابر متکبران می‌ایستد؛ اما فروتنان را فیض می ‌بخشد.» (امثال۳: ۳۴، یعقوب ۴: ۶، اول پطرس ۵: ۵).

۲. آیات (۱۵-۱۷)  عیسی از کودکان به عنوان نمونه فروتنی یاد می‌کند.

مردم حتی نوزادان را نزد عیسی می ‌آوردند تا بر آنها دست بگذارد. شاگردان چون این را دیدند، مردم را سرزنش کردند. اما عیسی آنان را نزد خود فرا خواند و گفت: «بگذارید کودکان نزد من آیند؛ ایشان را باز مدارید، زیرا پادشاهی خدا از آنِ چنین کسان است. آمین، به شما می ‌گویم، هر که پادشاهی خدا را همچون کودکی نپذیرد، هرگز بدان راه نخواهد یافت.»

الف. مردم حتی نوزادان را نزد عیسی می ‌آوردند تا بر آنها دست بگذارد: کودکان دوست داشتند نزد عیسی بیایند و این امر چیزهایی درباره نجات دهنده ما به ما نشان می‌دهد و آن  اینکه کودکان عیسی را دوست داشتند و او نیز کودکان را دوست داشت. عیسی شخصی بد اخلاق و شریر نبود زیرا کودکان افراد بد اخلاق و شریر را دوست ندارند.

یک. «در آن زمان رسم بود که مادران فرزندان خود را در اولین تولدشان نزد یک ربی خاص می ‌آوردند تا آنها را برکت دهد.» (بارکلی)

ب. تا بر آنها دست بگذارد: عیسی می‌دانست این نوزادان، اگرچه سخنان و تعالیم او را درک نمی‌کردند اما می‌توانستند به لمس او پاسخ دهند. عیسی می ‌داند چطور با ما بر طبق نیازی که داریم ارتباط برقرار کند.

یک. متی ۱۹: ۱۳ می‌گوید «آنگاه مردم کودکان را نزد عیسی آوردند تا بر آنان دست بگذارد و دعا کند.» عیسی با انجام این کار، بچه ‌ها را برکت می ‌داد. در کتاب مقدس، از دست گذاشتن بر شخص دیگری به عنوان راهی برای برکت دادن استفاده می ‌شد (اعمال ۶: ۶، اعمال ۸: ۱۷، اعمال ۹: ۱۷، اول تیموتائوس ۵: ۲۲، دوم تیموتائوس ۱: ۶).

دو. «او کودکان را تعمید نمی‌‌داد بلکه آنها را برکت می ‌داد.» (اسپورجن)

ج. بگذارید کودکان نزد من آیند: از آن جایی که کودکان عیسی را دوست داشتند، ما هرگز نباید مانع شده  و یا در فراهم کردن راه برای آنها کوتاهی کنیم. ما اکنون بیش از آن زنان یهودی، عیسی را می ‌شناسیم. بنابراین هیچ دلیل نیکویی وجود ندارد برای اینکه مانع شویم کودکانمان نزد عیسی بیایند.

د. زیرا پادشاهی خدا از آن چنین کسان است: کودکان از عیسی برکت یافتند بدون اینکه سعی کنند شایسته آن باشند و یا وانمود کنند به آن نیازی ندارند. ما نیز برکت خدا را به همین طریق دریافت می ‌کنیم.

یک. «عیسی نه تنها این انسان های کوچک را به عنوان اعضای ملکوت خدا با خوشحالی می ‌پذیرد، بلکه آنها را به دلیل اطمینان و محبتشان به عنوان الگویی از شهروندان این ملکوت معرفی می‌کند.» (پیت)

 

بخش سوم: ثروتمندان و شاگردی حقیقی

۱. آیات (۱۸-۱۹)‌  حاکم ثروتمند نزد عیسی آمد

یکی از رییسان از او پرسید: «استاد نیکو، چه کنم تا وارث حیات جاویدان شوم؟» عیسی پاسخ داد: «چرا مرا نیکو می ‌خوانی؟ هیچ‌ کس نیکو نیست جز خدا فقط.

الف. یکی از رییسان: این شخص به عنوان حاکم جوان ثروتمند معروف بود به همین دلیل در اینجا به عنوان رییس (لوقا ۱۸: ۱۸) و در (لوقا ۱۸: ۲۳) به عنوان ثروتمند و در (متی ۱۹: ۲۲) به عنوان جوان معرفی شده است. البته ما نمی‌دانیم اقتدار او در دنیای سیاست بود یا در دنیای مذهب.

ب. استاد نیکو: این یک روش تاثیرگذار و شاید هم جالب برای خطاب کردن عیسی بود. استاد نیکو عنوانی بود که در زمان عیسی هرگز برای ربی های دیگر استفاده نمی ‌شد. این عنوان برای شخصی به کار می ‌رفت که نیکوی کامل و بدون گناه بود. عیسی و اشخاص دیگر می‌دانستند استاد نیکو، یک عنوان بی نظیر بود.

یک. «در هیچ قسمتی از تلموت، نمونه‌ای وجود ندارد که یک ربی با عنوان استاد نیکو خطاب شده باشد. (به نقل از گلدنهایز). آنها بسیار اصرار داشتند که فقط خدا را باید نیکو خواند.

ج. چه کنم تا وارث حیات جاویدان شوم؟: این پرسش نشان می‌دهد که این مرد مانند همه افراد دیگر به طور طبیعی تمایل داشت زندگی ابدی را بدست آورد. او می ‌خواست بداند چه کار نیکویی و یا چه عمل شرعی باید انجام دهد تا بتواند وارث حیات جاویدان شود.

د. چرا مرا نیکو می ‌خوانی: عیسی در اینجا، نیکویی خودش را انکار نمی‌کند. بلکه از آن مرد می ‌پرسد «آیا وقتی مرا استاد نیکو خواندی، درک کردی چه چیزی گفتی؟» زیرا هیچ کس نیکو نیست جز خداوند.

یک. عیسی در حقیقت گفت: «تو نزد من آمدی و می ‌پرسی چه کار نیکویی باید انجام دهیم تا حیات ابدی را به میراث ببریم.  اما تو در حقیقت درباره نیکویی چه می ‌دانی؟» «این بحث واضح است: یا عیسی نیکو است یا او نباید عیسی را نیکو می خواند. اما از آن جایی که هیچ کس جز خدا نیکو نیست، عیسی که نیکو است باید خدا باشد.»

دو. ممکن است بگوییم این حاکم جوان واقعا عیسی را نمی‌شناخت. اگر می ‌شناخت مانند شخص خراجگیر که در اول این فصل که عیسی داستانش را تعریف کرد (لوقا ۱۸: ۱۰-۱۴ )، در مقابل عیسی احساس فروتنی می‌کرد. آیات بعدی نشان می‌دهد که این حاکم در حقیقت عیسی را به خوبی نمی‌ شناخت.

 

۲. آیات (۲۰-۲۱)  عیسی از این حاکم درمورد زندگی‌ اش می‌ پرسد.

احکام را می ‌دانی: زنا مکن، قتل مکن، دزدی مکن، شهادت دروغ مده، پدر و مادر خود را گرامی دار.» گفت: «همه اینها را از کودکی به جا آورده‌ ام.»

یک. احکام را می‌ دانی: این حاکم، در زمان خودش یک یهودی تحصیل کرده بود. بنابراین احکام را می‌دانست. عیسی ‌توانست بر اساس دانش مشترکی که با این مرد داشت در مورد موضوع خاصی صحبت کند.

یک. ممکن است مردان و زنان امروزی چنین دانشی نداشته باشند و یا با احکامی که عیسی در اینجا بدان اشاره می‌کند، موافق نباشند. اما با وجود همه اینها، آنها ک این احکام  به طور کلی می ‌پذیرند. زیرا خدا از طریق جهان آفرینش و آگاهی با بشر سخن می‌گوید. (رومیان ۱: ۱۹-۲۰، ۲: ۱۴-۱۵)

دو. اگرچه امروزه افراد بسیاری این احکام را از طریق شریعت و یا بصیرت خود می‌ دانند، اما عده کمی مشتاق این پرسش هستند که  چه کنم تا وارث حیات جاویدان شوم؟

ب. قتل مکن : عیسی از این مرد درمورد احکامی که درباره رابطه با افراد دیگر است، سوال کرد. مرد جوان در پاسخ ادعا کرد  همه اینها را از کودکی به جا آورده ‌ام. و ادعا کرد همه احکام خدا در رابطه با دیگران را به خوبی انجام داده است.

ج. همه اینها را از کودکی به جا آورده‌ ام: منطقی است که از این شخص خواسته شود همه این احکام را به درستی بجا آورد. به نظر می‌رسد او واقعا این احکام را طوری انجام داده است که در نظر انسان او شخص پارسایی محسوب می شد. همان طور که پولس درمورد خودش گفت «به لحاظ پارسایی شریعت، بی عیب.» (فیلیپیان ۳: ۶) اما به طور قطع او به اصولی که عیسی در موعظه سر کوه بیان کرد به طور کامل عمل نکرده بود و آن اصول را بدون هیچ قصوری انجام نداده بود.

یک. «ممکن است در مقیاس زمان بندی ذهن او، بر طبق سنت یهود، شروع زمان انجام شریعت، سن سیزده سالگی باشد که شخص نا بالغ، بالغ می‌شود و از این سن به بعد شخص مکلف به انجام شریعت موسی می‌شود.” (پیت)

۳. آیات (۲۲-۲۳)‌ عیسی حاکم را تعلیم می‌دهد.

عیسی چون این را شنید، گفت: «هنوز یک چیز کم داری؛ آنچه داری بفروش و بهایش را میان تنگدستان تقسیم کن، که در آسمان گنج خواهی داشت. آنگاه بیا و از من پیروی کن.» آن مرد چون این را شنید، اندوهگین شد، زیرا ثروت بسیار داشت.

الف. عیسی چون این را شنید: عیسی در ادامه سخنان این مرد، شروع کرد به تعلیم دادن در مورد موضوعی که او مطرح کرده بود. با وجود اینکه سخنان او در اینجا ظاهرا تعلیمی شخصی برای یک شخص خاص بود اما برای همه افراد کاربرد دارد.

یک. مرقس در گزارش خود در اینجا، موضوع دیگری را نیز اضافه می‌کند. او می ‌نویسد: «عیسی به او نگریسته، محبتش کرد و گفت» (مرقس ۱۰: ۲۱). عیسی با محبت به این مرد پاسخ داد و نه با تردید. زیرا دریافته بود که او دچار سوتفاهم شده است. ممکن است کسی بگوید این مرد از پله ‌های موفقیت بالا رفته بوده اما وقتی به بالا رسیده بود متوجه شده بود که نردبانش به بنای اشتباهی تکیه کرده است.

ب. هنوز یک چیز کم داری: اگرچه این مرد همه چیز داشت اعم از ثروت، پارسایی ظاهری، احترام و جایگاه اجتماعی، اما عیسی به او گفت هنوز یک چیز کم داری. این مرد همه چیز داشت اما می‌دانست حیات جاویدان ندارد. پس در حقیقت هیچی نداشت.

ج. «هنوز یک چیز کم داری؛ آنچه داری بفروش و بهایش را میان تنگدستان تقسیم کن، که در آسمان گنج خواهی داشت. آنگاه بیا و از من پیروی کن.»: عیسی به جای اینکه با این مرد در مورد انجام شریعت بحث کند و او را به چالش بکشد (کاری که او معمولا آن را انجام می ‌داد) او را متوجه احکام نخستین شریعت کرد یعنی احکامی که در مورد رابطه ما با خدا هستند. عیسی او را در مورد اولویت قرار دادن خدا و اجرای حکم شریعت در مورد محبت به خداوند به چالش کشید؛  «یهوه خدای خود را با تمامی دل و با تمامی جان و با تمامی قوت خود محبت کن» (تثنیه ۶: ۵).

یک. عیسی با گفتن این موضوع که آنچه داری بفروش و بهایش را میان تنگدستان تقسیم کن، که در آسمان گنج خواهی داشت. آنگاه بیا و از من پیروی کن، آن مرد را به چالش کشید. عیسی گفت او باید خدا را بیش از پول و مادیات دوست داشته باشد، اما مرد در این چالش شکست خورد. در حقیقت او یک بت پرست بود. او پول و مادیات را بیش از خدا دوست داشت. این امر نشان می‌دهد هر دو مورد از احکام شریعت (احکامی که در مورد رابطه با خدا هستند و احکامی که در مورد رابطه با دیگران هستند) در انسان ها مورد سنجش قرار خواهد گرفت.

دو. عیسی از این حاکم جوان خواست تا ثروتش را تسلیم خدا کند زیرا متوجه شده بود که ثروت برای او یک بت است. عیسی از او خواست ثروت خود را به نیازمندان بدهد زیرا می‌دانست او دیگران را آن طوری که باید محبت کند، محبت نمی‌کند.

د. آنچه داری بفروش و بهایش را میان تنگدستان تقسیم کن، که در آسمان گنج خواهی داشت. آنگاه بیا و از من پیروی کن: عیسی او را دعوت کرد تا هر آنچه دارد کنار بگذارد و این دعوت در حقیقت دعوتی بود بر اولویت قرار دادن خدا. این کار، اطاعت کامل از حکم اول شریعت است، حکمی که در مورد رابطه انسان با خداست.

یک. ممکن است در اینجا دچار اشتباه شویم. ممکن است برخی فکر کنند همه ایمانداران خوانده شده‌ اند تا این کار را انجام دهند. در حالیکه عیسی این دعوت را به عنوان یک حکم کلی مطرح نکرد بلکه این یک دعوت خاص برای شخصی بود که ثروتش مانع شاگردی او می ‌شد. بسیاری از افراد ثروتمند وجود دارند که می‌توانند با ثروتشان کارهای بسیار نیکویی در دنیا انجام دهند. آنها با کسب درآمد و استفاده از منابعشان، خدا را جلال می‌دهند. دومین اشتباهی که ممکن است پیش بیاید این است که برخی فکر می‌کنند این دعوت برای هیچ کس دیگری غیر از همان جوان ثروتمند کاربرد ندارد. این طرز فکر برای آنانی که به شدت مادی­گرا هستند بسیار لذتبخش است و می‌ توانند با این طرز فکر از انجام این حکم مهم سر باز زنند. فرانسیس آسیسی شخص بسیار برجسته ‌ای بود که وقتی این تعلیم عیسی را شنید، دانست که مخاطب عیسی در اینجا، او می‌ باشد و هر آنچه داشت را برای خداوند داد و از عیسی پیروی کرد.

دو. باید توجه داشته باشیم عیسی این شخص را به شاگردی دعوت کرد و به او گفت  بیا و از من پیروی کن. او از این نوع زبان برای دعوت بسیاری از شاگردانش استفاده کرد (متی ۴: ۱۹، ۸: ۲۲، ۹: ۹؛ مرقس ۲: ۱۴). عیسی به سادگی از این مرد دعوت کرد تا شاگرد او باشد. اما برای او این دعوت به معنی ترک ثروتی بود که همه قلب و زندگی خود را بر آن گذاشته بود.

سه. «بنابراین مانند بسیاری از مردم فکر نکنید که هیچ جهنمی بد تر از فقر وجود ندارد و هیچ بهشتی بهتر از ثروت نیست.» (تراپ)

ه. آن مرد چون این را شنید، اندوهگین شد، زیرا ثروت بسیار داشت: در سه انجیل آمده است  که آن مرد «از آنجا رفت.» (متی ۱۹: ۲۲، مرقس ۱۰: ۲۲). لوقا در اینجا واکنش احساسی او را نشان می‌دهد: اندوهگین شد. او وقتی دعوت عیسی برای شاگردی را شنید با خود گفت: «من نمی‌توانم این کار را انجام دهم. نمی‌توانم چنین قربانی برای خداوند بدهم. پس حتما به جهنم خواهم رفت.»

یک. او اندوهگین شد، زیرا ثروت بسیار داشت؛ این ترکیبی ناراحت کننده اما بسیار رایج است در میان ثروتمندانی که ثروت را بت و خدای خود ساخته ‌اند.

دو. این اصل به ما یادآوری می‌کند که: ممکن است خدا ما را به چالش بکشد و از ما بخواهد به خاطر ملکوت او چیزی تقدیم کنیم. در حالی که ممکن است چنین چیزی را از شخص دیگری نخواهد. چه بسا افرادی که حاضر نشدند کاری را که خدا از آنها می‌خواهد انجام دهند و همین امر باعث هلاکت آنها شد.

سه. اندوهگین شد، زیرا ثروت بسیار داشت: « اندوه و ثروت چه هستند در مقابل آرامش وجدان و آسودگی خیال ؟ او شواهد روشنی برای نپذیرفتن دعوت عیسی داشت اما هیچ چیزی باعث آرامش او نمی ‌شد. با وجود این که همه چیز داشت اما اکنون بدبخت بود! او دارایی‌ های این دنیا را به جای خدای متعال قرار داد.” (کلارک)

 

۴. آیات (۲۴-۲۷) مشکل ثروتمندان

عیسی به او نگاه کرد و گفت: «چه دشوار است راه یافتن ثروتمندان به پادشاهی خدا! گذشتن شتر از سوراخ سوزن آسانتر است از راه یابی شخص ثروتمند به پادشاهی خدا.» کسانی که این را شنیدند، پرسیدند: «پس چه کسی می‌ تواند نجات یابد؟» فرمود: «آنچه برای انسان نا ممکن است، برای خدا ممکن است.»

الف. عیسی به او نگاه کرد: وقتی آن مرد داشت می ‌رفت، عیسی پیشنهادی که به او داده بود را عوض نکرد. او از این شرایط و از اندوه این مرد استفاده کرد و به شاگردانش و دیگر شنوندگان تعلیم داد.

ب. چه دشوار است راه یافتن ثروتمندان به پادشاهی خدا!: مشکل ثروتمندان این است که متمایل به رضایت مندی از زندگی در این دنیا هستند به جای این که در حسرت زندگی آخرت باشند. البته گاهی اوقات ثروتمندانی هم پیدا می‌شوند که طالب ملکوت خدا باشند.

یک. عیسی خیلی واضح می‌گوید که ثروت یک مانع برای رسیدن به ملکوت خداست در حالیکه معمولا ما فقر را به عنوان یک مانع می‌بینیم. اما عیسی می‌گوید ممکن است گاهی ثروت مشکل بسیار جدی ‌تری باشد.

دو. شاید اغلب اوقات سعی می کنیم در مورد چیزی که عیسی در اینجا تعلیم داده است خودمان را توجیه کنیم چرا که خودمان را ثروتمند نمی‌دانیم، اما باید بدانیم ممکن است در میان ما افراد کمی باشند که از این حاکم جوان ثروتمند، ثروتمندتر نباشد.

ج. گذشتن شتر از سوراخ سوزن آسانتر است از راه یابی شخص ثروتمند به پادشاهی خدا: عیسی با استفاده از این تصویر طنزآمیز نشان داد که ثروت چقدر می‌ تواند ورود به ملکوت خدا را دشوار سازد. ممکن است در ابتدا این امر به نظرمان غیرممکن باشد.

یک. «تلاشهای بسیاری در جهت توضیح منظور عیسی از شتر و سوراخ سوزن انجام شده است. برخی می ‌گویند ممکن است بجای کلمه شتر، کلمه دیگری مانند طناب به کار رفته باشد و منظور عیسی رد شدن طناب از سوراخ سوزن است؛ اما همه این توضیحات، دچار سوء برداشت شده ‌اند و فراموش کرده ‌اند عیسی در اینجا از یک توصیف طنز آلود استفاده کرده است.» (موریس)

دو. «معمولا ربی‌ ها برای بیان امری غیرممکن از عبارت «رد شدن فیل از سوراخ سوزن» استفاده می‌کردند.” (بارکلی) شاید عیسی این مثل معروف را برگرفت و آن را کمی از حالت متداول تغییر داد. یک شتر از یک فیل کوچکتر است ولی با این وجود هنوز هم از سوراخ سوزن بسیار بزرگتر است.

د. پس چه کسی می ‌تواند نجات یابد؟: این پاسخ از طرف شنوندگان عیسی، امری طبیعی بود. شاید ما هم به سختی بتوانیم درک کنیم که چطور ثروت می ‌تواند مانع ما برای ورود به ملکوت خدا شود. زیرا ما اغلب به برکات و نیکویی هایی که ممکن است ثروت به همراه داشته باشد فکر می ‌کنیم.

یک. آنها امیدوار بودند که پیروی از عیسی، آنها را در حکومتهای مسیحی، رهبرانی ثروتمند، تاثیرگذار و برجسته سازد. «در فرهنگی که ثروت به عنوان نشانه ‌ای از برکت خدا در نظر گرفته می ‌شد و انتظار می ‌رفت که یک معلم مذهبی حداقل به طور نسبی ثروتمند باشد، طرز زندگی عیسی و شاگردانش، حقیقتی متفاوت را نشان می‌دهد.» (فرانس)

دو. به یاد داشته باشیم پولس به تیموتائوس گفت: «اما آنان که سودای ثروتمند شدن دارند، دچار وسوسه می‌شوند و به دام امیال پوچ و زیانباری گرفتار می‌آیند که موجب تباهی و نابودی انسان می ‌گردد. زیرا پولدوستی ریشه ‌ای است که همه گونه بدی از آن به بار می‌آید، و بعضی در آرزوی ثروت، از ایمان منحرف گشته، خود را به دردهای بسیار مجروح ساخته ‌اند.» (اول تیموتائوس ۶: ۹-۱۰)

ه. «آنچه برای انسان نا ممکن است، برای خدا ممکن است.»: باید به یاد داشته باشیم که نجات افراد ثروتمند امری غیرممکن نیست. در کتاب مقدس نمونه ‌هایی از ثروتمندانی را داریم که نجات یافتند مانند زکی، یوسف رامی و برنابا. همه اینها افرادی بودند که توانستند خداوند و نه ثروتشان را در اولویت قرار دهند.

یک. «عیسی هرگز نگفت همه فقیران وارد ملکوت آسمان می‌شوند و هیچ ثروتمندی نمی‌تواند به آن داخل شود. اگر چنین چیزی صحت داشت، ابراهیم، اسحاق و یعقوب وارد ملکوت نمی شدند و داوود، سلیمان و یعقوب رامی نیز که بسیار ثروتمند بودند هرگز نجات نمی یافتند.» (کارسون)

دو. «انسان همچنان تلاش می‌کند تا به طور شخصی و اجتماعی با تلاش انسانی وارد ملکوت خدا شود و این کار هرگز منجر به پیروزی نخواهد شد زیرا فقط با خداوند همه چیز ممکن است.» (مورگان)

۵. آیات (۲۸-۳۰)  پاداش و راه حل ما برای مشکل ثروت

پطرس گفت: «ما که خانه و کاشانه خود را ترک گفتیم تا از تو پیروی کنیم!» عیسی به ایشان گفت: «آمین، به شما می ‌گویم، کسی نیست که خانه یا زن یا برادران یا والدین یا فرزندان را به‌ خاطر پادشاهی خدا ترک کند، و در همین عصر چند برابر به دست نیاورد، و در عصر آینده نیز از حیات جاویدان بهره‌ مند نگردد.»

الف. ما که خانه و کاشانه خود را ترک گفتیم تا از تو پیروی کنیم!: رسولان برخلاف حاکم جوان ثروتمند، همه چیز (یا دست کم بسیاری چیزها) را برای پیروی عیسی، رها کرده بودند. در حالی که آن حاکم از حکمی که عیسی به او داده بود سرپیچی کرد، رسولان از آن حکم اطاعت کردند و پطرس مشتاق بود بداند چه پاداشی در انتظار آنان خواهد بود.

یک. برای این شاگردان افتخار خاصی وجود داشت. آنها جایگاه خاصی در زمان داوری خواهند داشت و به احتمال زیاد وظیفه مدیریت در سلطنت هزاره به عهده آنها خواهد بود. رسولان همچنین این افتخار را داشتند که در بنای شالوده کلیسا تاثیر بسزایی داشته باشند (افسسیان ۲: ۲۰) و در اورشلیم جدید نقش خاصی دارند (مکاشفه ۲۱: ۱۴).

ب. آمین، به شما می‌ گویم، کسی نیست که خانه یا زن یا برادران یا والدین یا فرزندان را به‌ خاطر پادشاهی خدا ترک کند: شاید این دوازده رسول پاداش منحصر به فردی دریافت کنند اما برای همه آنانی که برای عیسی قربانی می‌دهند، پاداش بزرگی در انتظار است. با این وجود آنانی که مطابق دعوتی که خداوند از آنها دارد، قربانی می‌  دهند، در همین عصر و در عصر آینده خیلی بیشتر از چیزی که از دست داده‌ اند به آنها بازگردانده خواهد شد.

یک. چند برابر: واضح است که درمورد مادیات سخن نمی‌گوید. عیسی هرگز وعده صدها مادر و یا همسر را نمی‌دهد. وعده چند برابر به طور روحانی محقق می‌شود.

دو. متیو پول در مورد برخی نمونه ‌هایی که چند برابر در زندگی این افراد حاصل می‌شود صحبت می‌کند:

·      شادی در روح القدس، آرامش وجدان، دریافت محبت خدا.

·      رضایت، این افراد رضایت خاطر دارند.

·      خداوند قلب دیگران را برای تأمین نیازهای آنها بر می ‌انگیزاند و این نوع تأمین نیاز، از داشتن ثروت برای آنها شیرین تر خواهد بود.

·      گاهی خداوند در این دنیا به آنها پاداش داده همان طور که به ایوب داد.

سه. این اصل همواره استوار است: خدا به هیچ انسانی مقروض نیست. امکان ندارد بتوانیم بیش از آن کاری که خدا برای ما انجام داده است، برای او انجام دهیم. داشتن یک قلب سخاوتمند شما را از فساد توسط ثروت حفظ خواهد کرد. همه ما باید مطابق مزمور ۶۲: ۱۰ عمل کنیم. زیرا در اینجا یک کلید به ما داده شده است. «هرچند بر دارایی ‌تان افزوده گردد، دل بدان نبندید.»

۶. آیات (۳۱-۳۴)‌  عیسی یکبار دیگر درباره آنچه در اورشلیم بر او واقع خواهد شد صحبت می‌کند.

آنگاه آن دوازده تن را به کناری کشید و به ایشان گفت: «اینک به اورشلیم می‌ رویم. در آنجا هر آنچه انبیا درباره پسر انسان نوشته ‌اند، به انجام خواهد رسید. زیرا او را به اقوام بیگانه خواهند سپرد. آنها او را استهزا و توهین خواهند کرد و آب دهان بر او انداخته، تازیانه ‌اش خواهند زد و خواهند کشت. اما در روز سوم بر خواهد خاست.» شاگردان هیچ ‌یک از اینها را درک نکردند. معنی سخن او از آنان پنهان بود و در نیافتند درباره چه سخن می‌گوید.

الف. اینک به اورشلیم می‌ رویم: این سخن برای شاگردان، تعجب برانگیز نبود. حتی اگر عیسی به طور مستقیم این را نگفته بود، حرکت آنها از جنوب جلیل در زمان عید پسح نشان می داد که عیسی و شاگردانش برای پسح در اورشلیم خواهند بود.

ب. در آنجا هرآنچه انبیا درباره پسر انسان نوشته ‌اند، به انجام خواهد رسید: عیسی با گفتنِ هر آنچه، بر جنبه‌ هایی از زندگی پسر انسان تاکید می‌کند که به طور معمول یهودیان آن زمان نسبت به آن غفلت ورزیده و یا آن را نادیده گرفته ‌اند. مسیح باید رنج بکشد و مانند یک گناهکار بمیرد.

ج. او را به اقوام بیگانه خواهند سپرد. آنها او را استهزا و توهین خواهند کرد و آب دهان بر او انداخته، تازیانه ‌اش خواهند زد و خواهند کشت: عیسی رنج و مرگش را به ما یاد آوری می‌کند و بر شرم و تحقیرش تآکید می‌کند.

یک. او را به اقوام بیگانه خواهند سپرد: این عبارت درباره خیانت به عیسی سخن می‌گوید؛ یکی از شاگردانش در ازای مقداری پول، او را به رهبران مذهبی تسلیم می‌کند. به طور قطع عیسی این خیانت را ترتیب نداده بود اما با اطمینان می‌گوید که این اتفاق خواهد افتاد.

دو. آنها او را استهزا و توهین خواهند کرد و آب دهان بر او انداخته: عیسی تحقیر و تمسخر خود را به همراه عذابی که بر او واقع خواهد شد، پیشگویی کرد (کاری که انجام آن برای بشر غیرممکن است.) «آنها موهای او را گرفتند، بر گونه او سیلی زدند و بر صورتش آب دهان انداختند. تحقیر بیش از این وجود نداشت. این کار، ظالمانه، توهین آمیز و خوار کننده بود.» (اسپورجن)

سه. تازیانه ‌اش خواهند زد: این شلاق تیز و وحشیانه بود و عذاب و تحقیر زیادی به همراه داشت.

چهار. خواهند کشت: رنج عیسی با تحقیر کردن و ضربات شدید شلاق به پایان  نرسید بلکه به مرگ ختم شد.

پنج. همه اینها باهم یک تصویر کلی از عذابی بزرگ را نشان می‌دهد.

·      رنج به دلیل بی وفایی دوستان.

·      رنج به دلیل بی عدالتی.

·      رنج به دلیل مورد حقارت و توهین قرار گرفتن.

·      رنج به دلیل درد جسمانی.

·      رنج به دلیل افترا و ناسزا.

د. اما در روز سوم بر خواهد خاست: عیسی پیروزمندانه به شاگردانش گفت این داستان با عذاب، تحقیر و مرگ او به پایان نخواهد رسید؛ او در جلال در روز سوم برخواهد خاست.

یک. این وقایع، امری بود که عیسی به طور آشکار بر آن کنترل نداشت اما با این وجود با اطمینان به شاگردانش گفت که تمام این وقایع تحقق خواهد یافت.

ه. شاگردان هیچ ‌یک از اینها را درک نکردند: آنها این سخنان را از دهان عیسی شنیدند و مفهوم آن را در صورت او دیدند اما باز هم نتوانستند او را درک کنند. زیرا معنی سخن او از آنان پنهان بود. تا زمانی که خداوند چشمان آنها را باز نکرد آنها نتوانستند حقیقت را ببینند و درک کنند.

یک. شاید خداوند به این دلیل چشمان آنها را باز نکرد که نمی‌توانستند با این حقایق کنار بیایند. اگر آنها واقعا می‌دانستند چه اتفاقی برای عیسی خواهد افتاد و چقدر با چیزی که از جلال مسیح انتظار داشتند تفاوت دارد، ممکن بود همه چیز را رها کنند و بروند.

۷. آیات (۳۵-۳۹)‌ در اریحا، مردی نابینا سعی می‌کند توجه عیسی را جلب کند.

چون نزدیک اَریحا رسید، مردی نابینا بر کنار راه نشسته بود و گدایی می‌کرد. چون صدای جمعیتی را که از آنجا می ‌گذشت شنید، پرسید: «چه خبر است؟» گفتند: «عیسای ناصری در گذر است.» او فریاد برکشید: «ای عیسی، پسر داوود، بر من ترحم کن!» کسانی که پیشاپیش جمعیت می ‌رفتند، عتابش کردند و خواستند خاموش باشد. اما او بیشتر فریاد برآورد که: «ای پسر داوود، بر من ترحم کن!»

الف. چون نزدیک اَریحا رسید: پر تردد ترین جاده  از جلیل به اورشلیم، از اریحا عبور می‌کرد. وقتی عیسی وارد این شهر باستانی شد، از اورشلیم زیاد دور نبود و سرنوشتش در آنجا در انتظار او بود. مرقس ۱۰: ۴۶ می‌گوید «گدایی کور به نام بارتیمائوس، پسر تیمائوس، در کنار راه نشسته بود.»

یک. مرد نابینا نمی‌توانست عیسی را ببیند اما می‌توانست صدای او را بشنود. بنابراین، چون صدای جمعیتی را که از آنجا می ‌گذشت شنید، پرسید: «چه خبر است؟». او نمی‌توانست عیسی را ببیند و او را با دیدگانش جستجو کند اما تسلیم نشد. بلکه از طریقی که می‌توانست او را جستجو کرد: با شنیدن.

دو. در انجیل متی (۲۰: ۲۹) و مرقس (۱۰: ۴۶) گفته شده است این معجزه زمانی رخ داد که عیسی به همراه جمعیت در حال ترک کردن اریحا بود. این تناقض که در اینجا وجود دارد را می ‌توان در سایه باستان شناسی درک کرد. باستان شناسان دریافتند که در زمان عیسی دو شهر اریحا وجود داشت: شهر باستانی و شهر رومی جدیدتر. این معجزه در بین این دو شهر اریحا اتفاق افتاد، یعنی زمانی که عیسی در حال ترک یک اریحا و ورود به اریحای دیگر بود.

ب. او فریاد برکشید: این مرد شنید که عیسای ناصری در گذر است. او نا امید بود از اینکه بتواند عیسی را متوجه خود کند، اما با این حال شرمنده نشد و خاموش نماند. او می‌دانست عیسی، پسر داوود یعنی مسیح است پس فریاد زد و از او درخواست رحمت کرد.

یک. ویلیام بارکلی معتقد است که در متن یونانی باستان، برای توصیف عملی که این مرد نابینا در لوقا ۱۸: ۳۸ و ۱۸: ۳۹ انجام داده است، از کلمات متفاوتی استفاده شده است و این امر نشان دهنده درماندگی او است.

·      او فریاد برکشید (لوقا ۱۸: ۳۸): «فریاد بلند و معمولی برای ایجاد جلب توجه.»

·      او بیشتر فریاد برآورد (لوقا ۱۸: ۳۹): «فریادی غریزی ناشی از احساسات غیرقابل کنترل، جیغ، چیزی شبیه نعره حیوانات.»

ج. بر من ترحم کن: این مرد نابینا می‌دانست که به ترحم عیسی نیاز دارد. او اینطور فکر نمی‌کرد که خداوند به او بدهکار است؛ او محتاج ترحم و رحمت بود.

 

۸. آیات (۴۰-۴۳)‌  عیسی مرد نابینا را شفا می‌دهد.

آنگاه عیسی باز ایستاد و امر فرمود آن مرد را نزد او بیاورند. چون نزدیک آمد، عیسی از او پرسید: «چه می‌ خواهی برایت بکنم؟» گفت: «سرور من، می‌خواهم بینا شوم.» عیسی به او گفت: «بینا شو! ایمانت تو را شفا داده است.» کور همان دم بینایی خود را باز یافت و خدا را سپاس‌ گویان، از پی عیسی شتافت. مردم چون این را دیدند، همگی خدا را سپاس گفتند.

الف. عیسی باز ایستاد: هیچ چیزی نمی‌توانست او را از سفرش به سمت اورشلیم باز دارد .اما در اینجا او باز ایستاد تا به درخواست مصرانه این مرد برای رحمت پاسخ دهد.

ب. چه می ‌خواهی برایت بکنم؟: این یک سوال ساده و عجیب است که عیسی همواره آن را می ‌پرسد. گاهی اوقات چیزی از خدا دریافت نمی ‌کنیم. زیرا وقتی خدا می‌خواهد چیزی به ما بدهد، به این سوال او پاسخ نمی ‌دهیم «اما به دست نمی‌ آورید، از آن رو که درخواست نمی ‌کنید!» (یعقوب ۴: ۲).

یک. عیسی با اینکه کاملا می‌دانست این مرد نابینا است، اما باز هم از او این سوال را می ‌پرسد. او می‌دانست آن مرد چه چیزی نیاز دارد و چه می‌خواهد اما خداوند همواره از ما می‌خواهد تا نیازهایمان را با اعتماد کامل به او بگوییم و به او تکیه کنیم.

ج. سرور من، می‌خواهم بینا شوم: مرد نابینا می‌دانست چطور از عیسی درخواست کند. او عیسی را «سرور خود» خواند و از او «درخواست کرد» تا «بینا»  شود.

د. بینا شو! ایمانت تو را شفا داده است: عیسی درخواست این مرد را پاسخ داد و نابینایی ‌اش را شفا داد. عیسی شفای این مرد را با ایمانش ارتباط می‌دهد. جنبه ‌های قابل توجهی در ایمان این مرد وجود داشت که او را آماده دریافت رحمت از عیسی کرد.

·      ایمان او بود که خواستار عیسی بود.

·      ایمان او بود که می‌دانست عیسی کیست.

·      ایمان او بود که می‌دانست شایسته دریافت رحمت از جانب عیسی است.

·      ایمان او بود که توانست به عیسی بگوید چه می‌خواهد.

·      ایمان او بود که توانست عیسی را سرورم بخواند.

ه. کور همان دم بینایی خود را باز یافت و خدا را سپاس‌ گویان، از پی عیسی شتافت: این مرد نابینا، اکنون شفا و نجات یافته و شروع به پیروی از عیسی کرده است. راه عیسی اکنون راه او شد و به طور خاص باید در نظر داشته باشیم عیسی در راه اورشلیم و در مسیر مرگ بود.