فصل به فصل، آیه به آیه، استفاده آسان و همیشه رایگان!
لوقا ۸. اهمیت و قدرت کلام عیسی
بخش اول: حکایت خاکها
۱. آیات (۱-۳) زنانی که عیسی را خدمت کردند.
پس از آن، عیسی شهر به شهر، روستا به روستا میگشت و به پادشاهی خدا بشارت میداد. آن دوازده تن نیز با وی بودند، و نیز شماری از زنان که از ارواح پلید و بیماری شفا یافته بودند: مریم معروف به مجدلیه که از او هفت دیو اخراج شده بود، یوآنا همسر خوزا، مباشر هیرودیس، سوزان و بسیاری از زنان دیگر. این زنان برای رفع نیازهای عیسی و شاگردانش تدارک میدیدند.
الف. عیسی شهر به شهر، روستا به روستا میگشت: به نظر میرسد این دومین تور عیسی در سراسر نواحی جلیل بود (تور اول او در لوقا ۴: ۴۲-۴۴ ثبت شده است). به احتمال زیاد عیسی به همان شهرها و روستاهایی که قبلا رفته بود باز برای موعظه سفر کرد.
یک. در این تور دوم، دوازده رسول همراه او بودند. وقتی او تور اول جلیل را آغاز کرد، آن دوازده رسول هنوز به طور رسمی انتخاب نشده بودند.
ب. به پادشاهی خدا بشارت میداد: موضوع موعظههای عیسی پادشاهی خداوند بود. او خبر خوش انجیل را به مردم میرساند. این خبر خوش را که مسیح خداوند و پادشاه اکنون در میان آنان حاضر است و این ملکوت خداست.
ج. شماری از زنان: لوقا به طور خاص نام شماری از زنان را که پیرو عیسی بودند ذکر میکند. زیرا در آن زمان چنین چیزی امری نامتعارف بود. دیدگاه عیسی نسبت به زنان با دیدگاه رهبران و معلمان مذهبی آن زمان تفاوت داشت.
یک. «ربیها از تعلیم دادن به زنان خودداری کرده و آنها را در جایگاهی پایین قرار میدادند.» (موریس) جالب است یادآور شویم که در چهار انجیل، تمام دشمنان عیسی، مردان بودند.
دو. یکی از این زنان مریم معروف به مجدلیه بود. او دیو زده بود و توسط عیسی آزاد شد. بسیاری عقیده دارند که او به دلیل فساد و بیبندوباری درگیر ارواح پلید شده بود. اما در متن کتابمقدس چنین چیزی گفته نشده است. «مسیحیان تصورات متفاوتی از مریم مجدلیه دارند. عده بسیاری او را زنی زیبا میدانند که مسیح او را از زندگی ناپاکش نجات داد. اما هیچ منابع موثقی درباره این تصورات وجود ندارد.» (موریس)
سه. یوانا همسر خوزا، مباشر هیرودیس: «مباشر هیرودیس پادشاه. شخصی که هر پادشاهی باید کنار خود داشته باشد و او یکی از داراییهای خصوصی پادشاه محسوب میشد. مشورتهای او اداری بود و سودهای مالی پادشاه را در پی داشت. او باید قابل اعتمادترین شخص و مهمترین کارمند اداری پادشاه میبود.» (بارکلی)
چهار. «جالب است که مریم مجدلیه را با آن گذشته تاریک و یوانا، بانوی درباری در این فهرست در کنار یکدیگر میبینیم.» (بارکلی)
پنج. مریم و یوانا جزو اولین شاهدان قیام (رستاخیز) عیسی بودند. (لوقا ۲۴: ۱۰)
د. و بسیاری از زنان دیگر، این زنان برای رفع نیازهای عیسی و شاگردانش تدارک میدیدند: میتوانیم ذات فروتن عیسی را ببینیم که چگونه مشتاقانه خودش را وابسته به دیگران نشان میدهد. او نیازی ندارد به کسی وابسته باشد. زیرا میتوانست هر چقدر پول و غذا که احتیاج دارد را برای خود بیافریند. عیسی به قدری فروتن و به قدری با خدا بود که از دیگران (کمک) دریافت میکرد.
یک. بسیاری از ما به قدری مغرور هستیم که کمک دیگران را نمیپذیریم. گاهی اوقات توانایی دریافت کردن با فروتنی معیار بهتری برای شباهت به مسیح است تا توانایی بخشندگی ما. بخشیدن ما را در جایگاه بالاتری قرار میدهد. در حالیکه دریافت کردن ما به جایگاه پایینتری میآورد.
دو. «اصطلاحی که برای حمایت زنان از خدمت عیسی استفاده میشد، به معنای مکانی که همانند خیریه در کنار کلیسا کار میکرد.» (پیت)
۲. آیات (۴-۸) حکایت خاکها
چون مردم از بسیاری از شهرها به دیدن عیسی میآمدند و جمعیتی انبوه گرد آمد، او این حکایت را آورد: «روزی برزگری برای پاشیدن بذر خود بیرون رفت. چون بذر میپاشید، برخی در راه افتاد و لگدمال شد و پرندگان آسمان آنها را خوردند. برخی دیگر بر زمین سنگلاخ افتاد، و چون رویید، خشک شد. چرا که رطوبتی نداشت. برخی نیز میان خارها افتاد و خارها با بذرها نمو کرده، آنها را خفه کرد. اما برخی از بذرها در زمین نیکو افتاد و نمو کرد و صد چندان بار آورد.» چون این را گفت ندا در داد: «هرکه گوش شنوا دارد، بشنود!»
الف. جمعیتی انبوه گرد آمد: عیسی در یک نشست عده زیادی را تعلیم داد. حتما او تعلیم به گروههای کوچک یا خصوصی را بدش نمیآمد. اما در بسیاری مواقع در گروههای بزرگ تعلیم میداد. او در هر شهری جمعیت بسیاری را به خود جلب میکرد.
یک. در متی ۱۳: ۱-۳ و مرقس ۴: ۱-۲ میبینیم به قدری جمعیت زیاد بود که عیسی برای اینکه بتواند به آنها تعلیم دهد مجبور شد سوار قایق شود و از روی قایق به آنها تعلیم دهد. جمعیت در ساحل بودند و عیسی توانست از قایق به عنوان منبر استفاده کند.
ب. او این حکایت را آورد: مفهومی که در کلمه «حکایت» وجود دارد «به گوشهای پرتاب کردن» است. داستانی است که در دل خود، حقیقتی را تعلیم میدهد اما در ظاهر آن حقیقت پنهان و پوشیده شده است. این حکایات، «داستانهای زمینی با مفاهیم آسمانی» خوانده میشوند.
یک. کلمه یونانی که برای حکایت به کار برده میشود، مفهومی وسیعتر از مَثَل و حکایت در زبان ما دارد؛ این کلمه دربردارنده حکم و جملات قصار و حکیمانه است که در قالب حکایت بیان میشود. متی از عیسی میخواهد حکایت را رمزگشایی کند (متی ۱۵: ۱۰-۱۱ ، ۱۵) و در متی ۲۴: ۳۲ از کلمه درس برای بیان حقیقت نهفته حکایت استفاده شده است.» (فرانس)
دو. «شنیدن حکایت دارای دو مزیت است: اول اینکه، در خاطر میماند چرا که ما معمولاً داستانها را آسانتر به یاد میآوریم. دوم اینکه، یادگیری آن آسانتر است. وقتی حکایتی را که شنیدهایم به یاد میآوریم، مفهوم آن را نیز به یاد میآوریم.» (پول)
دو. به طور کلی حکایتها یک موضوع و یا اصل را به ما تعلیم میدهد. ما نباید فکر کنیم که حکایت نظامهای پیچیده الهیاتی هستند که با کمترین جزئیات، حقایق پنهان را آشکار میسازد. «حکایت با تمثیل تفاوت دارد. تمثیلها داستانهایی هستند که در آنها هر یک از اجزا یک مفهوم درونی دارد و البته تمثیلها باید خوانده و مطالعه شوند. در حالی که حکایات همان شنیدهها هستند. باید بسیار مراقب باشیم که حکایت (مَثل) را با تمثیل اشتباه نگیریم.» (بارکلی)
ج. روزی برزگری برای پاشیدن بذر خود بیرون رفت: عیسی حکایاتش را طبق رسوم و فرهنگ آن زمان بیان میکرد. در آن زمان ابتدا بذر را میپاشیدند و بعد زمین را شخم میزدند. آنها تا زمان درو، از کیفیت هر قسمت از زمین به طور دقیق نمیتوانستند آگاهی داشته باشند.
د. چون بذر میپاشید، برخی در راه افتاد … برخی دیگر بر زمین سنگلاخ افتاد … برخی نیز میان خارها افتاد … اما برخی از بذرها در زمین نیکو افتاد: در این حکایت بذرها بر چهار نوع زمین متفاوت افتادند. اگرچه نام این حکایت، حکایت برزگر است اما بهتر بود حکایت خاکها نامیده شود. در این داستان میبینیم که بذرها با یکدیگر هیچ تفاوتی ندارند، بلکه تفاوت در نوع زمینی است که بذرها بر آن میافتند.
یک. راه مسیری بود که عابران در آن راه میرفتند و هیچ گیاهی در آنجا رشد نمیکرد زیرا زمین آنجا بسیار سخت بود.
دو. سنگلاخ زمین سنگی بود که لایه نازکی از خاک آن را پوشانده بود. بر روی این زمین، به دلیل حرارت خاک بذرها خیلی سریع رشد میکنند. اما بخاطر لایه سنگی زیرین نمیتوانند ریشه بدهند.
سه. خارها بیانگر زمین حاصلخیز است. شاید هم خیلی حاصلخیز. زیرا خارها هم به خوبی محصول در آنجا رشد میکنند. خارها محصول نیکو را از بین میبرند و در نتیجه ثمره زیادی بدست نمیآید.
چهار. زمین نیکو هم حاصلخیز است هم عاری از علف و خار. محصول پرثمر و نیکو در زمین نیکو رشد میکند. این محصول میتواند صد چندان ثمر دهد.
ه. هرکه گوش شنوا دارد، بشنود! این همانند صدا کردن دیگران برای شنیدن نبود. بلکه صدایی برای دریافت یک پیام خاص بود برای کسانی که از نظر روحانی آماده و حساس بودند. صحت این موضوع را میتوانیم در آیههای بعد که عیسی هدف از بیان این حکایت را توضیح میدهد، دریابیم.
۳. آیات (۹-۱۰) هدف از بیان این حکایت
شاگردان معنی این حکایت را از او پرسیدند. گفت: «درک رازهای پادشاهی خدا به شما عطا شده است، اما با دیگران در قالب حکایت سخن میگویم تا: «بنگرند، اما نبینند، بشنوند، اما نفهمند.»
الف. شاگردان معنی این حکایت را از او پرسیدند: مفهوم این حکایت برای شاگردان خیلی واضح و قابل درک نبود. در ظاهر درک حکایات برای آنها به راحتی درک بیان صریح حقایق روحانی نبود.
ب. درک رازهای پادشاهی خدا به شما عطا شده است، اما با دیگران در قالب حکایت سخن میگویم: باوجود اینکه عیسی از حکایات استفاده میکرد اما این حکایات برای آنها گیج کننده بود و برای درک آنها احتیاج به توضیح داشتند. فقط آنانی که «کلید درست» را داشتند میتوانستند درک کنند. شاگردانی که مشتاق کلام خدا بودند، درک رازهای پادشاهی خدا به آنها بخشیده شده بود و به همین دلیل عیسی به سادگی با آنها سخن میگفت. اما اغلب اوقات با دیگران به کمک حکایات سخن میگفت.
یک. رازهای پادشاهی خدا: در کتابمقدس، راز چیزی است که ما از درک آن عاجز هستیم و هرگز نمیتوانیم آن را درک کنیم مگر آنکه خداوند آن را برای ما مکاشفه کند. در مفهوم کتابمقدسی، ممکن است کسی از یک راز مطلع شود اما با اینحال همچنان یک راز باقی میماند. زیرا اگر کسی رازی را بفهمد و درک کند به این معنی است که خداوند مفهوم آن را برای ایشان آشکار ساخته است.
ج. بنگرند، اما نبینند، بشنوند اما نفهمند: عیسی با نقلقول از اشعیا ۶: ۹ توضیح داد که حکایات او توصیفاتی نبودند که درک مطالب سخت را آسان کند. آنها روشی برای ارایه پیام خداوند به کسانی که از نظر روحانی حساس هستند بودند چرا که آنها میتوانستند درک کنند. اما کسانی که قلب سختی دارند با شنیدن حکایات، صرفاً یک داستان بدون مفهوم روحانی را میشنود و هیچگونه احساس الزام و یا پشیمانی از انکار کلام خدا در آنها به وجود نمیآید.
یک. این حکایت، خیلی واضح و گویا نیست. یک معلم خوب میتواند با تکیه بر حقیقت حکایات را توضیح دهد و سپس حقیقت را از طریق آنها و یا از طریق تمثیلها تصویرسازی و ملموس سازد. اما عیسی وقتی از حکایات استفاده میکرد، از همان ابتدا به بیان حقیقت نمیپرداخت بلکه حکایات مانند یک در ورودی بودند. شنوندگان عیسی در کنار در وروردی میایستادند و به او گوش میدادند. اگر حکایت برای آنها خوشایند نبود، همانجا بیرون درِ ورودی میماندند. اما اگر حکایت برای آنها خوشایند بود، میتوانستند از در عبور کنند و داخل شوند و در مورد حقیقت روحانی که در پشت حکایت نهفته بود و کاربرد آن در زندگیشان بیشتر فکر کنند.
دو. « برای اینکه آنان بیش از این احساس گناه نکنند، عیسی هیچوقت آنها را بهطور مستقیم مورد خطاب قرار نداد. مخصوصا در زمانی که نزدیک به مصلوب شدنش بود و فقط با بیان حکایات با آنها صحبت کرد.» (گلدنهایز)
سه. «اگر نکته حکایت را درک نکنیم در حقیقت هیچی از آن حکایت را درک نکردهایم. میتوانیم تصور کنیم، وقتی عیسی داشت این حکایت را بدون هیچ تفسیری بیان میکرد، مخاطبان متفاوتی که در آنجا حضور داشتند هر یک چه فکری کردند.
· کشاورز با خود فکر میکرد: «او به من میگوید، وقتی بذرها را میپاشم باید بیشتر مراقب باشم. من حدس میزنم مقدار زیادی از بذرها را هدر می دهم.»
· سیاستمدار با خود فکر میکرد: «او به من میگوید، من باید برای کشاورزان آموزش کشاورزی بگذارم تا کشاورزان بتوانند به طور بهینهای بذر پاشی کنند. این حتما کمپین من را برای انتخابات بعدی تقویت خواهد کرد.»
· خبرنگار روزنامه با خود فکر کرد: «او به من میگوید، در اینجا یک داستان خوب درمورد تأثیر پرندگان بر کشاورزی وجود دارد. این یک ایده خوب برای ستونهای سریالی در روزنامه است.»
· فروشنده با خود فکر کرد: «او مرا برای فروش کود تشویق میکند. چون اگر کشاورزان از محصولات من استفاده کنند، بیشتر از آن چیزی که فکر میکنند برایشان مفید است و محصولات بیشتری برداشت خواهند کرد.»
چهار. اما هیچیک از آنها تا وقتی عیسی نکته و کلید این حکایت را بیان نکرد، نتوانستند حقیقت روحانی آن را درک کنند: منظور از بذر همان کلام خداست (لوقا ۸: ۱۱). اگر این نکته را ندانیم معنی حکایت را متوجه نمیشویم. اگر فکر کنیم بذر به معنی پول است، مفهوم حکایت را از دست دادهایم. اگر فکر کنیم بذر، عشق است، مفهوم حکایت را از دست دادهایم. اگر فکر کنیم، بذر کار است، مفهوم حکایت را از دست دادهایم. فقط زمانی میتوانیم مفهوم حکایت را درک کنیم که که کلید حکایت را پیدا کنیم و آن این است که بذر کلام خداست.
د. بنگرند، اما نبینند: خوش به حال کسانی که حکایتهای عیسی را درک میکنند. آنها افراد مبارکی هستند. آنها نه تنها از حقایق روحانی که برایشان آشکار شده، نفع میبرند بلکه نشان میدهند که تا چه حدی پذیرای روحالقدس هستند.
۴. آیات (۱۱-۱۵) عیسی معنی حکایت را توضیح میدهد.
«معنی مثل این است: بذر، کلام خداست. بذرهایی که در راه میافتد، کسانی هستند که کلام را میشنوند، اما ابلیس میآید و آن را از دلشان میرباید، تا نتوانند ایمان آورند و نجات یابند. بذرهایی که بر زمین سنگلاخ میافتد کسانی هستند که چون کلام را میشنوند، آن را با شادی میپذیرند، اما ریشه نمیدوانند. اینها اندک زمانی ایمان دارند، اما به هنگام آزمایش، ایمان خود را از دست میدهند. بذرهایی که در میان خارها میافتد، کسانی هستند که میشنوند، اما چون میروند نگرانیها، ثروت و لذات زندگی آنها را خفه میکند و به ثمر نمیرسند. اما بذرهایی که بر زمین نیکو میافتد، کسانی هستند که کلام را با دلی پاک و نیکو میشنوند و آن را نگاه داشته، پایدار میمانند تا ثمر آورند.»
الف. بذر، کلام خداست: عیسی کلام خدا (هم کلام مکتوب و هم کلام شفاهی) را به بذر تشبیه میکند. اگر بذر در شرایط نیکو قرار بگیرد (کاشته شود) در خودش قدرتی عظیم برای تولید نسل و حیات دارد.
یک. این ایده که کلام خدا همان بذر است، در کتابمقدس بارها تکرار شده است. پولس از این تشبیه در اول قرنتیان ۳: ۶ استفاده میکند. همچنین پطرس مینویسد «زیرا تولد تازه یافتهاید، نه از تخم فانی بلکه تخم غیر فانی، یعنی کلام خدا که زنده و باقی است.» (اول پطرس ۱: ۲۳).
دو. «واعظ کلام خدا مانند برزگر است. او خودش بذر را خلق نمیکند بلکه آن را از سرور الهی دریافت کرده است. هیچ کس نمیتواند حتی کوچکترین بذری که روی زمین رشد میکند را خلق کند چه برسد به بذر آسمانی که همان حیات ابدی است.» (اسپورجن)
ب. بذرهایی که در راه می افتد، کسانی هستند که کلام را می شنوند، اما ابلیس میآید و آن را از دلشان میرباید، تا نتوانند ایمان آورند و نجات یابند: همانطور که پرندگان بذرهایی که کنار راه افتادند را با ولع میبلعند (لوقا ۸: ۵)، کسانی که با قلبهایی سخت کلام خدا را دریافت میکنند، ابلیس میآید و بذر کلام را از آنها میرباید. کلام خدا در آنها هیچ تأثیری ندارد زیرا هرگز در قلبشان نفوذ نمیکند و خیلی زود از آنها ربوده میشود.
یک. زمین سر راه، بیانگر کسانی است که کلام خدا را شنیدهاند اما هرگز آن را درک نکردهاند. کلام خدا قبل از اینکه ثمر بیاورد، باید درک شود. یکی از کارهای اصلی شیطان این است که افراد را در تاریکی درک کلام خدا نگه دارد و مانع فهم انجیل شود. (دوم قرنتیان ۴: ۳-۴).
دو. این مثل به ما میگوید زمانی که کلام خدا موعظه و یا تعلیم داده میشود، شیطان به سختی شروع به کار کردن میکند. به نظر میرسد شیطان بیش از بسیاری از واعظان، قدرت کلام خدا را باور دارد. او میداند زمانی که کلام خدا موعظه یا تعلیم داده میشود باید مانع انجام این کار شود.
سه . سپس ابلیس میآید. ابلیس در انجام کار خودش بسیار وقتشناس و دقیق است. او میداند به طور دقیق چه زمانی از موعظه باید وارد شود. او میداند در چه لحظهای و چطور باعث حواسپرتی افراد شود و ذهن آنها را منحرف کند. گاهی اوقات واعظ خودش فرصتهایی برای این حواسپرتی به وجود میآورد. گاهی اوقات به طور تصادفی با گفتن یک کلمه یا داستان، شرایط برای حواسپرتی ایجاد میشود. گاهی اوقات هم ذهن افراد درگیر برنامه روزانه دیروز یا فردا و یا کارهایی که باید بعد از کلیسا انجام دهد، است. گاهی اوقات هم یک کودک با نمک و یا بغل دستی که در گوش دیگری زمزمه میکند، باعث انجام این مزاحمت و حواسپرتی میشود.
چهار. اما ابلیس میآید و آن را از دلشان میرباید؛ عیسی در اینجا به ما میگوید شیطان فقط سعی نمیکند این کار را انجام دهد، بلکه واقعاً چنین کاری میکند. او برای این کار قدرت دارد. او میبیند، میآید و مغلوب می سازد. اگر چنین چیزی برای مخالفت با کار روحالقدس نبود آنگاه در هنگام موعظه کلام خدا هیچ اتفاقی در جهت ایجاد مزاحمت رخ نمیداد.
پنج. آن را از دلشان میرباید؛ این جمله هدف شیطان را نشان میدهد. او واقعاً یک استاد الهیات ماهری است و به خوبی میداند که نجات و ایمان از شنیدن کلام خدا میآید. او به سختی کار میکند تا مانع نجات و قوت روحانی کسانی شود که کلام خدا را میشنوند. در غیر اینصورت ممکن است آنها از تاثیر نیکوی شنیدن انجیل بهرهمند شوند.
شش. اگر ما کلام خدا را دریافت کنیم حتی میتوانیم از استراتژی شیطان هم حکمت بیاموزیم. اگر قلب ما به طور مداوم در ارتباط با خدا بماند، فرصتی نیکو برای توبه و ایمان برایمان ایجاد میشود.
ج. بذرهایی که بر زمین سنگلاخ میافتد کسانی هستند که چون کلام را میشنوند، آن را با شادی میپذیرند، اما ریشه نمیدوانند. اینها اندک زمانی ایمان دارند، اما به هنگام آزمایش، ایمان خود را از دست میدهند: دانههایی که در زمین سنگی میافتند که پوشش خاک آن نازک است، خیلی زود رشد میکنند و خیلی زود هم خشک میشوند و از بین میروند (لوقا ۸: ۶)، آنها با اشتیاق و فوری به کلام خدا پاسخ میدهند اما خیلی زود از بین میروند.
یک. آنها بذر نیکو و محیط گرم دارند. آنها با شادی کلام خدا را میپذیرند؛ هیچیک از اینها مشکلی ندارد. اما آنها به این دلیل از بین میروند که رطوبت کافی ندارد (لوقا ۸: ۶) بنابراین نمیتوانند ریشه بدوانند و به هنگام آزمایش، ایمان خود را از دست میدهند.
دو. «آنها در ارتباط با روح خدا یک چیزی کم داشتند. چرا که این روح خداست که به کلام آب میدهد. «وقتی از شبنم روحانی صحبت میکنیم، در حقیقت به کار روحالقدس اشاره میکنیم. وقتی از رودخانه حیات صحبت میکنیم، منظورمان چیزهای مقدسی است که از طریق کار روحالقدس از تخت خداوند بر ما سرازیر میشود.» (اسپورجن)
سه. اسپورجن برخی از مسائلی که باعث کمبود این رطوبت میشود را بیان میکند:
· اعتقاد بدون احساس
· تجربیات روحانی بدون فروتنی
· عمل بدون محبت قلبی
· ایمان بدون توبه
· عمل بدون روحانیت
· اشتیاق بدون مشارکت
چهار. «ما به روحالقدس احتیاج داریم؛ و اگر خداوند روزانه ما را از چشمههای حیات آبیاری نکند، حتما خشک خواهیم شد و از بین خواهیم رفت. پس ای خواهران و برادران، مراقب باشید که رطوبت روح یعنی همان تاثیر پر جلال روحالقدس در شما از بین نرود.» (اسپورجن)
د. بذرهایی که در میان خارها میافتد، کسانی هستند که میشنوند، اما چون میروند نگرانیها، ثروت و لذات زندگی آنها را خفه میکند و به ثمر نمیرسند: بذرهایی که در میان خارها میافتند، رشد میکنند و ساقههایشان بلند میشود اما خیلی زود خفه میشوند (لوقا ۸: ۷). این افراد به کلام خدا پاسخ میدهند و تا زمانی رشد میکنند اما خیلی زود توسط چیزهای غیرروحانی خفه میشوند و رشد روحانی آنها متوقف میشود.
یک. این زمین بیانگر خاک حاصلخیز برای کلام خداست. این زمین بهقدری حاصلخیز است که همهچیز در آن رشد میکند و همین باعث خفه شدن کلام خدا میشود. در این آیه برخی از خارهایی که در این زمین رشد میکند را نام میبرد: نگرانیها، ثروت و لذات زندگی.
ه. اما بذرهایی که بر زمین نیکو میافتد، کسانی هستند که کلام را با دلی پاک و نیکو میشنوند و آن را نگاه داشته، پایدار میمانند تا ثمر آورند: برخی افراد مانند زمین نیکو هستند و کلام خدا را با دلی پاک و نیکو میپذیرند. آنها کلام خدا را در خود حفظ میکنند و ثمر میدهند و هدف از این بذرها را تحقق میبخشند.
یک. این زمین بیانگر کسانی است که کلام خدا را دریافت میکنند و در زمین خود ثمره نیکو و متناسب میدهند. (لوقا ۸: ۸).
و. پایدار میمانند تا ثمر آورند: واضح است که این خواسته مطلوب برزگر و موعظه کننده است. ما نباید با شنیدن این حکایت با خود بگوییم: «این زمین به طور دقیق تو هستی! و یا، این زمین، من هستم!» بلکه این مثل باید در هر شنوندهای این چالش را به وجود آورد که با کمک خداوند، زمین قلبش را حاصلخیز سازد و فقط به این طریق کلام نیکوی خداوند در زندگی او بهترین تاثیر را داشته است.
یک. ما از درک این نکته که بخشی از این چهار خاک در وجود ما هست میتوانیم سود ببریم.
· مانند زمین کنار راه، گاهی اوقات اجازه میدهیم این کلام جایی در زندگی ما نداشته باشد.
· مانند زمین سنگلاخ، گاهی اوقات در دریافت کلام خدا اشتیاق نشان میدهیم اما خیلی زود این اشتیاق از بین میرود.
· مانند زمین پر از خار، نگرانیهای این دنیا و یا ثروت فریبدهنده دائماً، کلام خدا و حاصلخیزی در زندگیمان را در خطر خفگی قرار میدهد.
· مانند زمین نیکو، کلام خدا در زندگی ما ثمر میدهد.
دو. باید به تفاوت هر زمین توجه داشته باشیم. برزگر از یک نوع بذر استفاده میکند و یک نوع بذر میپاشد و شما نمیتواند بذرها را به خاطر محصولات بدست آمده بدون کیفیت سرزنش کنید. تنها عامل به وجود آمدن محصولات متفاوت، زمینهای متفاوت است. «ای شنوندگان عزیزم! امروز خودتان را ارزیابی کنید! شاید شما واعظ را قضاوت کنید اما بهتر است بدانید مهمتر از قضاوت کردن واعظ، قضاوت کردن خودتان است زیرا همین کلامی که وعظ میشود شما را داوری خواهد کرد.» (اسپورجن)
سه. این حکایت باعث تشویق شاگردان شد. حتی اگر به نظر برسد هیچ عکسالعمل و پاسخی وجود ندارد اما در نهایت همهچیز تحت کنترل خداوند است و بذرها روزی ثمر خواهد داد و این به طور قطع درمورد کسانی است به مخالفت با عیسی پرداختند. «شاید همه به این کلام پاسخ ندهند اما بعضیها خواهند بود که به این کلام پاسخ میدهند و ثمر و محصول نیکو به بار میآورند.» (فرانس)
چهار. حکایت خاک شنوندگان را وادار میکند تا از خود بپرسند: «من کدام نوع زمین هستم؟ چطور میتوانم قلب و ذهنم را آماده کنم تا به زمینی نیکو تبدیل شوم؟» این مثل ما را دعوت میکند تا کلام خدا را دریافت کنیم و در زندگی به کار ببریم.
بخش دوم: مسئولیت آنانی که کلام خدا را دریافت میکنند
۱. آیات (۱۶-۱۷) آنانی که این کلام را دریافت میکنند مسئولیت دارند حقیقت کلام خدا را آشکار کنند و آن را به دیگران هم برسانند.
«هیچکس چراغ را بر نمیافروزند تا سرپوشی بر آن نهد یا آن را زیر تخت بگذارد! بلکه چراغ را بر چراغدان میگذارند تا هرکه داخل شود، روشنایی را ببیند. زیرا هیچچیز پنهانی نیست که آشکار نشود و هیچچیز نهفتهای نیست که معلوم و هویدا نگردد.»
الف. هیچکس چراغ را بر نمیافروزند تا سرپوشی بر آن نهد یا آن را زیر تخت بگذارد! بلکه چراغ را بر چراغدان میگذارند: حقیقت به دلیل ماهیت و مفهومی که دارد، آشکار میشود؛ و البته خداوند هم وعده داده است که این اتفاق خواهد افتاد (بلکه چراغ را بر چراغدان میگذارند تا هرکه داخل شود، روشنایی را ببیند).
ب. تا هرکه داخل شود، روشنایی را ببیند: اگر حقیقت خدا را بدانیم، این مسؤلیت بزرگ بر گردن ماست که در هر شرایط و طریقی که خداوند به ما میدهد آن را گسترش دهیم. درست همانند کسی که درمانی برای بیماریهای مهلک زندگی دارد و مسؤلیت اخلاقی ایجاب میکند که این درمان را گسترش دهد. خداوند چراغ ما را روشن نکرده که آن را پنهان کنیم.
یک. هر شخصی باید کلام خدا را انتشار دهد و یا دیگران را در حضور کسی که کلام خدا را انتشار میدهد ببرد. بهتر است که هر دو کار را انجام دهیم.
۲. آیه (۱۸) کسانی که کلام خدا را میشنوند، پاسخگو خواهند بود و بنابراین باید مراقب باشیم چطور این کلام را میشنویم.
«پس دقت کنید چگونه میشنوید، زیرا به آن که دارد بیشتر داده خواهد شد و از آن که ندارد، همان هم که گمان میکند دارد، گرفته خواهد شد.»
الف. پس دقت کنید چگونه میشنوید: شنیدن کلام خدا بسیار خوب است. اما بهتر آن است که دقت کنیم چگونه به این کلام گوش میدهیم. عیسی به شنوندگانش هشدار میدهد زمین قلب و ذهنتان را آماده سازید. مانند کسانی نباشید که فقط واعظ کلام را قضاوت میکنند. بلکه خودتان را به عنوان شنوندگان قضاوت و ارزیابی کنید.
یک. ما نباید کلام خدا را منفعلانه فقط بشنویم، در حقیقت شنیدن کلام خدا بدون درگیر شدن قلب، ذهن و اراده امری خطرناک است. فقط شنونده کلام خدا بودن و بجا نیاوردن آن کلام به معنای نابودی است. (لوقا ۶: ۴۹).
دو. عیسی در موعظهاش میگوید «دقت کنید چگونه میشنوید». چارلز اسپورجن برخی از روشهای با دقت شنیدن کلام خدا را ذکر میکند:
· با دقت گوش کنید، با تمرکز.
· با ایمان گوش کنید، مطیعانه.
· بدون غرضورزی گوش کنید، صادقانه.
· فداکارانه گوش کنید، با سرسپردگی.
· با اشتیاق گوش کنید، در روح.
· با حساسیت گوش کنید، با احساس.
· متواضعانه گوش کنید، شکرگزارانه.
ب. به آن که دارد بیشتر داده خواهد شد: وقتی کلام خدا را میشنویم و با شادی آن را دریافت میکنیم، از گنجینههای روحانی خداوند بیشتر به ما داده خواهد شد.
یک. بیشتر داده خواهد شد: چه چیزی بیشتر؟ اشتیاق بیشتر در شنیدن. درک بیشتر از چیزی که میشنویم. بدست آوردن برکات بیشتر از آنچه که میشنویم.
دو. بیشتر داده خواهد شد: عیسی به ما یادآوری میکند که رشد روحانی یک حرکت است در جهت مثبت یا منفی. وقتی که ما به دریافت کلام و به جا آوردن آن عادت داریم، این عادات در ما رشد میکند. وقتی این عادات روحانی را از دست بدهیم، پیدا کردن دوباره آنها با سختی همراه خواهد بود.
ج. همان هم که گمان میکند دارد: گاهی اوقات افراد فکر میکنند روحانی هستند اما فقط روحانی به نظر میآیند. فریسیان جزو این گروه بودند. کلیسای لائودیکیه هم مانند این گروه از افراد بودند (مکاشفه ۳: ۱۴-۲۲). اعضای کلیسای لائودیکیه به خودشان میگفتند «ما ثروتمندیم، مال اندوختهایم و به چیزی محتاج نیستیم.» اما نمیدانستند در حقیقت «تیرهبخت، اسفانگیز، مستمند، کور و عریان» بودند.
۳. آیات (۱۹-۲۰) با شنیدن و اطاعت از کلام خدا نشان میدهیم که به عیسی نزدیک هستیم.
در این هنگام، مادر و برادران عیسی آمدند تا او را ببینند. اما ازدحام جمعیت چندان بود که نتوانستند به او نزدیک شوند. پس به وی خبر دادند که: «مادر و برادرانت بیرون ایستادهاند و میخواهند تو را ببینند.» در پاسخ گفت: «مادر و برادران من کسانی هستند که کلام خدا را میشنوند و به آن عمل میکنند.»
الف. در این هنگام، مادر و برادران عیسی آمدند تا او را ببینند. اما ازدحام جمعیت چندان بود که نتوانستند به او نزدیک شوند: شاید انتظار داشتیم که خانواده عیسی از امتیاز و جایگاهی خاص نزد او برخوردار باشند و با دیدن این که چنین امتیاز ویژهای برای آنان وجود نداشت، متعجب میشویم.
یک. به نظر میرسد برادران عیسی قبل از مرگ و قیام او، هرگز از خدمت او حمایت نکردند (یوحنا ۷: ۵، مرقس ۳: ۲۱).
ب. برادران… برادران… برادران: واضح است که عیسی برادران و خواهران بسیاری داشت. نظریه کاتولیکهای رومی درباره این که مریم باکره باقی ماند، با مفهوم متون انجیل در تضاد است.
یک. «به سادگی میتوانیم درک کنیم که «برادران» در این متن، اشاره دارد به پسران مریم و یوسف و در نتیجه آنها برادران عیسی از طرف مادرش مریم بودند.» تلاش برای این که بخواهیم بگویم برادران معنی دیگری دارد تنها حمایت بیثمر از یک عقیده متعصب دینی است که خیلی بعد از عهدجدید ایجاد شد.» (کارسون)
دو. «فیتزمر دانشمند کاتولیک به حقیقت این امر اعتراف میکند. او در مورد این که مریم همیشه باکره ماند مینویسد در عهدجدید هیچ مدرکی مبنی بر باکرگی همیشگی مریم یافت نمیشود. این باور و یا باورهایی این چنین فقط امکان دارد از قرن دوم رواج یافته باشند.» (پیت)
ج. مادر و برادران من کسانی هستند که کلام خدا را میشنوند و به آن عمل میکنند: عیسی اعلام میکند که نزدیکترین اعضای خانواده او کسانی هستند که کلام خدا را میشنوند و اطاعت میکنند. با شنیدن و بهجا آوردن کلام خدا میتوانیم به عیسی نزدیک شویم. انجام مداوم این کار به ما رابطهای نزدیکتر از یک رابطه معمولی خانوادگی با عیسی میبخشد. این جمله تکاندهنده است.
یک. ممکن است کسی تمام روز دعا کند، پرستش کند و یا روزه بگیرد اما کلام خدا را نشنود و به آن عمل نکند. این افراد در حقیقت به خدا نزدیک نمیشوند.
بخش سوم: عیسی طوفان را آرام میکند
۱. آیات (۲۲-۲۳) دریای طوفانی جلیل
روزی عیسی به شاگردان خود گفت: «به آن سوی دریاچه برویم.» پس سوار قایق شدند و به پیش راندند. و چون میرفتند، عیسی به خواب رفت. ناگاه تندبادی بر دریا وزیدن گرفت، چندان که قایق از آب پر میشد و جانشان به خطر افتاد.
الف. به آن سوی دریاچه برویم: عیسی با بیان این کلمات، به شاگردان وعدهای داد. او نگفت: «بیایید برویم و در دریای جلیل نابود شویم.» او به شاگردانش وعده داد که آنها به آن سوی دریاچه خواهند رفت.
یک. «دریاچه جلیل در طولانیترین قسمت 21 کیلومتر طول و در عریضترین قسمت حدود 13 کیلومتر پهنا دارد. در این قسمت خاص آنها در حدود 8 کیلومتری ساحل بودند.» (بارکلی)
دو. «یونس به دلیل نافرمانی از کلام خدا اسیر طوفان شد اما شاگردان به دلیل اطاعت از خدا گرفتار طوفان شدند.» (ویرسبی)
ب. چون میرفتند، عیسی به خواب رفت: این حقیقت که عیسی احتیاج به خواب داشت، شاید برای ما شگفتانگیز باشد اما این موضوع ذات انسانی او را نشان میدهد. او نیز خسته میشد و گاهی اوقات هرجایی که میتوانست میخوابید، حتی در جاهای نامتعارف.
یک. «این خوابی بود که از یک زندگی سخت سرچشمه میگرفت که شامل فشار مداوم فکری و جسمی بود.» (بروس)
دو. شاید این حقیقت که او میتوانست در این شرایط بخوابد ما را تحت تاثیر قرار دهد. ذهن و قلب او به اندازه کافی آرام بود و به محبت و مراقبت پدر آسمانی خود در آسمان اعتماد داشت. به همین دلیل میتوانست حتی در چنین طوفانی هم بخوابد.
ج. ناگاه تندبادی بر دریا وزیدن گرفت: دریای جلیل به دلیل طوفانهای ناگهانی و سهمگین معروف بود. وحشت شاگردان (که بسیاری از آنها به عنوان صیاد، طوفانهای این دریا را تجربه کرده بودند) نشاندهنده شدت این طوفان است. (مرقس ۴:۴۰)
۲. آیات (۲۴-۲۵) عیسی طوفان را آرام میکند.
شاگردان نزد عیسی رفتند و او را بیدار کرده، گفتند: «ای استاد، ای استاد، چیزی نمانده غرق شویم!» عیسی بیدار شد و بر باد و امواج خروشان نهیب زد. توفان فرو نشست و آرامش برقرار شد. پس به ایشان گفت: «ایمانتان کجاست؟» شاگردان با بهت و وحشت از یکدیگر میپرسیدند: «این کیست که حتی به باد و آب فرمان میدهد و از او فرمان میبرند.»
الف. شاگردان نزد عیسی رفتند و او را بیدار کرده، گفتند: «ای استاد، ای استاد، چیزی نمانده غرق شویم!»: شاگردان از اینکه عیسی خوابیده بود، ناراحت بودند و تصور میکردند او طوری خوابیده که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است. آنها به کمک او احتیاج داشتند پس رفته و او را بیدار کردند.
یک. وقتی که آنها فریاد زدند «ای استاد، ای استاد، چیزی نمانده نابود شویم.» منظورشان عیسی نیز بود. اگر قایق آنها غرق میشد، همه آنها با قایق غرق میشدند- مأموریت او، امید آنها، هدف مهمی که او آنها را برایش خوانده بود، همه باهم از بین میرفت. (مورگان)
دو. «چقدر در حین انجام مأموریتی که خدا ما را برای آن فراخوانده، نگران و مضطرب میشویم! وقتی طوفان میآید تصور میکنیم همهچیز از بین خواهد رفت. اما او به ما میگوید: «ایمانتان کجاست؟» (مورگان)
ب. عیسی بیدار شد و بر باد و امواج خروشان نهیب زد: عیسی فقط طوفان و دریا را آرم نکرد بلکه بر باد و امواج خروشان نهیب زد و به آنها فرمان داد. همین باعث ترس شدید شاگردان شد. روش برخورد عیسی با این اتفاق، چنین تفکری را ایجاد میکند که شیطان در این طوفان به طرز چشمگیری دست داشته است.
یک. به عقیده آدام کلارک، «احتمال دارد دریا توسط شیطان خروشان شده بود. زیرا که او رییس قدرت هواست. او میخواست نویسندگان و واعظان انجیل را که همگی در یک قایق کوچک بودند را غرق کند تا از این طریق اهداف خدا را در هم بشکند و مانع نجات بشر از دنیای نابود شود. چه موقعیت بینظیری برای دشمن بشر فراهم شده بود!»
ج. ایمانتان کجاست؟ عیسی نگفت «اوه، چه طوفانی!» بلکه به آنها گفت «ایمانتان کجاست؟» طوفان نتوانست عیسی را پریشان کند، اما بیایمانی شاگردانش توانست و او را پریشان کرد.
یک. بی ایمانی آنها به این دلیل نبود که از این شرایط هولناک ترسیده بودند بلکه به این خاطر بود که عیسی به آنها گفته بود «به آن سوی دریاچه برویم.» (لوقا ۸: ۲۲) عیسی نگفته بود «بیایید سعی کنیم از رودخانه عبور کنیم و شاید در این راه همه غرق شویم.»
دو. شرایط سخت (مانند طوفانها) نشاندهنده بیایمانی نیست. بیایمانی، انکار وعده و یا فرامین خداوند است که در یک شرایط خاص آشکار شده است.
سه. شاگردان باید میدانستند که خدا اجازه نخواهد داد مسیح در یک قایق در حال عبور از دریای جلیل غرق شود و جانش را از دست بدهد. امکان نداشت داستان عیسی مسیح با غرق شدن در دریای جلیل پایان پذیرد.
چهار. این گزارش نشاندهنده مراقبت مداوم عیسی از قومش است. «امروزه بسیاری از مسیحیان وجود دارند که فکر میکنند قایقشان در حال غرق شدن است! من از شنیدن ناله و تکرار این طرز فکر در میان برخی دوستانم خسته شدهام. این قایق نمیتواند غرق شود زیرا عیسی در آن حضور دارد.» (مورگان)
د. شاگردان با بهت و وحشت: آنها باید از آرام شدن طوفان، آرامی میگرفتند و خیالشان راحت میشد اما وقتی آنها در میان چنین طوفان سهمگینی بودند و عیسی این طوفان را آرام کرد، وجود آنها پر از ترس شد.
یک. شاگردان بهتزده شدند. دیدن چنین اقتداری بر طبیعت، باعث شد بپرسند «این کیست؟» فقط خداوند، یهوه، میتواند چنین کاری کند، فقط او چنین قدرت و اقتداری دارد: «ای یهوه، خدای لشکرها، کیست مانند تو؟ خداوندا، تو در قدرت و امانت بینظیری. بر خروش دریا فرمان میرانی، و چون امواجش برخیزند، آنها را فرو مینشانی.» (مزامیر 8:89-9).
دو. در این لحظات کوتاه، شاگردان هم ذات انسانی عیسی را دیدند (اینکه از فرط خستگی خوابش برده بود) و هم ذات خدوندی او را. آنها دیدند که عیسی واقعی کیست: خدای کامل و انسان کامل.
بخش چهارم: شفای مرد دیو زده.
۱. آیات (۲۶-۲۹) توصیف شخص دیو زده
پس به ناحیه جراسیان رسیدند، که آن سوی دریا، مقابل جلیل قرار داشت. چون عیسی قدم بر ساحل نهاد، مردی دیو زده از مردمان آن شهر بدو برخورد که دیرگاهی لباس نپوشیده و در خانهای زندگی نکرده بود، بلکه در گورها به سر میبرد. چون او عیسی را دید، نعره برکشید و به پایش افتاد و با صدای بلند فریاد برآورد: «ی عیسی، پسر خدای متعال، تو را با من چه کار است؟ تمنا دارم عذابم ندهی!» زیرا عیسی به روح پلید دستور داده بود از او به درآید. آن روح بارها او را گرفته بود و با آنکه دست و پایش را به زنجیر میبستند و از او نگهبانی میکردند، بندها را میگسست و دیو او را به جاهای نامسکون میکشاند.
الف. ناحیه جراسیان: بر طبق تحقیقات بسیار، این منطقه در قسمت شرقی دریاچه جلیل بود و بیشترین قسمت آن، در منطقه غیریهودی دکاپولیس، ناحیه وسیعی از شهرهای غیریهودی بود.
ب. مردی دیو زده از مردمان آن شهر بدو برخورد: این جزییترین توصیف از یک شخص دیو زده در کتابمقدس است. این مشخصات توصیف شناخته شدهای یک شخص دیو زده است.
· این شخص برای مدت طولانی در تسخیر دیو بود.
· او لباس نپوشیده بود و زندگی او بیشتر به حیوانات شباهت داشت تا به انسانها. (در خانهای زندگی نکرده بود، بلکه در گورها به سر میبرد. دیو او را به جاهای نامسکون میکشاند).
· این مرد در میان مردگان و بدنهای فاسد شده (در گورها) زندگی میکرد که خلاف شریعت یهود و غریزه انسانی بود.
· او قدرت غیرطبیعی داشت. (بندها را میگسست.)
· او خودش را شکنجه میکرد و به خود آسیب میرساند. «با سنگ خودش را زخمی میکرد.» (مرقس ۵: ۵)
· او رفتاری غیرقابل کنترل داشت. «هیچکس را قادر به رام کردن او نبود.» (مرقس ۵: ۴)
یک. متاسفانه برخی مسیحیان فکر میکنند روحالقدس با روشی مشابه و این چنین عمل میکند؛ یعنی کنترل عملکرد بدن را تحتالشعاع قرار میدهد و شخص را به کارهای عجیب و متناقض وا میدارد.
دو. میتوانیم مطمئن باشیم که زندگی این شخص از اول بدینگونه نبوده است. او زمانی با دیگران در شهر و یا روستایش زندگی کرده است، اما رفتارهای عجیب و وحشیانه او باعث شد تا مردم روستایش متقاعد شوند که او یک دیو زده و یا حداقل دیوانه است. آنها او را با زنجیر میبستند تا به دیگران آسیب نرساند. اما او هر دفعه زنجیرها را پاره میکرد. سرانجام آنها او را از شهر بیرون کردند و از آن پس او در قبرستان زندگی کرد. بدین ترتیب یک مرد دیوانه در میان قبرها به تنها کسی که میتوانست آسیب برساند، خودش بود.
سه. دیو او را میکشاند: «همانند اسبی که سوارش او ر ا میراند و همانند پارویی که قایق را به حرکت در میآورد.» (تراپ)
ج. مردی دیو زده … بدو برخورد: این جمله به این معناست که عیسی یکراست به دنبال او نرفته بود. اما او خودش به سمت عیسی آمده بود.
د. عیسی به روح پلید دستور داده بود از او به درآید: این مرد نمیتوانست خودش را برهاند. اما عیسی بر تمام ارواح پلید اقتدار دارد.
ه. تو را با من چه کار است؟ تمنا دارم عذابم ندهی! این خواسته آن مرد نبود بلکه روح پلید بود که در او سخن میگفت. روح پلید نمیخواست بدنی را که در آن سکونت داشت را ترک کند.
یک. دیو زدگی زمانی اتفاق میافتد که یک روح پلید در بدن یک شخص سکونت کند و از آن زمان به بعد شروع به نشان دادن شخصیت خودش از طریق شخصیت شخص میزبان میکند. دیوزدگی در دنیای امروز نیز وجود دارد. ما نباید نسبت به فعالیتهای ارواح شریر بیتوجه باشیم و آنها را نادیده بگیریم و البته نباید بیش از حد نیز به این فعالیتها توجه نشان دهیم.
دو. در این متن به طور دقیق به ما گفته نشده است که چگونه یک شخص، دیو زده میشود. البته میتوانیم استنباط کنیم که دیو زدگی میتواند با یک دعوت (آگاهانه یا ناآگاهانه) انجام پذیرد.
سه. خرافات، فال گیری، اعمال و بازیهای به ظاهر بیخطر فرای طبیعی، احضار ارواح، ریاکاری روحانیت نسل نو، جادوگری، مصرف موادمخدر و سایر چیزها درها را برای فریب ایمانداران باز کرده و برای بیایمانان خطر تسخیر توسط ارواح شریر را به همراه دارد.
چهار. مردم اغلب به این دلیل خود را درگیر جادوگری و کارهای شیطانی میکنند که به نظرشان از اینگونه کارها جواب میگیرند. متاسفانه این طور نیست که این چیزها جواب بدهند بلکه شخصی در پشت این چیزها مشغول کار است و آن هم روحی شیطانی است.
پنج. میتوان گفت ارواح شریر به همان دلیلی خواهان زندگی در بدنهای اشخاص است که یک شخص قاتل خواهان اسلحه. بدن افراد، اسلحهای است که آنها میتوانند از آن برای کارهایی ضد خداوند استفاده کنند. ارواح پلید همچنین به انسانها حمله میکنند زیرا از صورت خداوند در انسان نفرت دارند. بنابراین سعی میکنند با توهین به انسان و مجبور کردن او به فعالیتهای شریرانه، این صورت را از بین ببرند.
شش. ارواح شریر همه یک هدف در رویایی با مسیحیان دارند و آن نیز خراب کردن صورت خداست. اما ترفندهای آنان محدود شده است. در رابطه با مسیحیان میتوان گفت ارتش ارواح شریر با کاری که عیسی بر روی صلیب کرد خلع سلاح شدند (کولسیان ۲: ۱۵). اما با این وجود آنها همچنان قادر به فریب و ترساندن مسیحیان هستند و میتوانند وجود آنها را از ترس و بیایمانی درگیر کنند.
هفت. تمنا دارم عذابم ندهی! این یک اصطلاح کنایهآمیز است. زیرا که این مرد به طور مداوم توسط ارواح پلید شکنجه میشد. او در بدن، فکر و روانش عذاب میکشید. با اینحال فکر میکرد عیسی میخواهد او را عذاب دهد.
و. ای عیسی، پسر خدای متعال: این پاسخ روح پلید در برابر فرمان عیسی به ترک بدن آن مرد، بود. این یکی از روشهایی بود که از طریق آن در برابر کار عیسی مقاومت میکردند.
یک. در پشت صحنه همه این داستان، یک باور باستانی وجود دارد که میگوید اگر اسم طرف مقابل را بدانی و یا او را به نام بخوانی، آنگاه اقتدار روحانی بر آن شخص خواهی داشت و به همین دلیل است که این روح ناپاک عیسی را با نام کامل مورد خطاب قرار میدهد: ای عیسی، پسر خدای متعال. بر طبق این باور در میان مردمان آن زمان، این کار روح پلید مانند یک شلیک به سمت عیسی بود که بینتیجه ماند.
دو. بنابراین، ارواح پلید در مورد خطاب قرار دادن عیسی، درک الهی درستی داشتند اما قلب درستی نداشتند. ارواح پلیدی که در آن مرد ساکن بودند به نوعی به عیسی «ایمان» داشتند. آنها هویت عیسی را حتی بهتر از رهبران مذهبی میشناختند. اما ایمان و شناخت آنها نسبت به عیسی آنگونه نبود که باعث نجاتشان شود. (یعقوب ۲: ۱۹).
۲. آیات (۳۰-۳۳) اقتدار عیسی بر ارواح پلید
عیسی از او پرسید: «نامت چیست؟» پاسخ داد: «قشون» زیرا دیوهای بسیاری به درونش رفته بودند. آنها التماسکنان از عیسی خواستند که دستور ندهد به هاویه روند. در آن نزدیکی، گله بزرگی خوک در دامنه تپه مشغول چرا بود. دیوها از عیسی خواهش کردند اجازه دهد به درون خوکها روند، و او نیز اجازه داد. پس، دیوها از آن مرد بیرون آمدند و به درون خوکها رفتند، و خوکها از سراشیبی تپه به درون دریا هجوم بردند و غرق شدند.
الف. نامت چیست؟ بر طبق رسوم اخراج ارواح در یهودیت در آن زمان، باید شخصی که این کار را انجام میدهد نام آن روح پلید را بداند تا بتواند بر آن اقتدار داشته باشد و شخص دیو زده را آزاد سازد. با اینحال عیسی با وجود اینکه نام آن دیو را پرسیده بود اما برای آزادسازی از نام او استفاده نکرد. اقتدار او بر دیوها و ارواح پلید فراتر از باورها و خرافات بود.
ب. پاسخ داد: «قشون»: شاید عیسی نام آن دیو را پرسید تا ما بتوانیم متوجه وسعت این مشکل شویم. نام آن دیو نشان داد که آن مرد توسط تعداد بسیاری روح پلید تسخیر شده بود. باید توجه داشته باشیم که قشون تنها یک اسم نبود بلکه تلاشی بود برای ایجاد رعب و وحشت.
یک. یک قشون رومی اغلب از شش هزار مرد جنگی تشکیل می شد. البته این حقیقت به این معنی نیست که شش هزار روح پلید در آن مرد ساکن بودند بلکه به این معنی است که تعداد آن ارواح بسیار زیاد بود.
دو. شاید آن ارواح با گفتن این نام تلاش کردند عیسی را بترسانند. یک حیوان شکاری معمولا سعی میکند خودش را بزرگتر از شکارچیانی که در پی او هستند، نشان دهد. این ارواح شریر ادعا کردند بسیار زیاد هستند و به اشتباه تصور کردند میتوانند عیسی را بترسانند. قشون در واقع گفت: «ما بسیار زیاد هستیم، ما متحد هستیم، ما آماده جنگ هستیم، ما قدرتمند هستیم.»
سه. بر طبق باورهای آن زمان، مردم فکر میکردند ارواح ناپاک بسیار قدرتمند هستند و کسی توان مقاومت با آنها را ندارد. آن ارواح پلید عیسی را میشناختند و نام کامل او را اعتراف کردند. وقتی عیسی نامشان را پرسید آنها از پاسخ دادن طفره رفتند و سرانجام امیدوار بودند با تعداد زیادشان باعث ترس عیسی شوند. اما عیسی گرفتار دام خرافات باستانی نشد و به راحتی ارواح ناپاک را از آن مرد بیرون کرد.
ج. آنها التماسکنان از عیسی خواستند که دستور ندهد به هاویه روند: ارواح پلیدی که در آن مرد بودند نمیخواستند در هاویه اسیر شوند. هاویه گودال بیانتهایی است که در مکاشفه ۹: ۱۱ توصیف شده است. به ظاهر مکانی است برای زندانی کردن ارواح پلید است.
یک. این ارواح نمیخواستند فعالیتشان را متوقف کنند. «برای ارواح فعالیت نداشتن مانند زندانی بودن در جهنم است.» (تراپ)
د. پس، دیوها از آن مرد بیرون آمدند و به درون خوکها رفتند: این تصور که دیوها میتوانند در بدن حیوانات ساکن شوند به نظر عجیب است اما در پیدایش 3 این حقیقت نشان داده شده است. همچنین این ارواح ناپاک تمایل داشتند به درون خوکها که حیوانات حرام گوشتی ( در دین یهود) بودند، فرستاده شوند.
یک. توجه کنید که دیوها نمیتوانستند بدون اجازه عیسی خوکها را گرفتار کنند. «از آنجایی که ارواح پلید نمیتوانند بدون اجازه خداوند، حتی به یک خوک وارد شوند، پس چقدر قدرت آنها در برابر کسانی که زیر حفاظت خداوند هستند، اندک و ناچیز است!» (کلارک)
دو. «شیطان ترجیح میدهد حتی در جایی که نمیتواند شرارتی انجام دهد، خشم ایجاد کند. او آنقدر به انجام شرارت علاقه دارد که اگر نتواند درمورد انسان کار شریرانهای انجام دهد، بر روی حیوانات شرارت انجام میدهد.” (اسپورجن)
سه. عیسی به ارواح پلید اجازه داد وارد خوکها شوند چون هنوز زمان انجام اقتدار کامل او بر دیوها و ارواح ناپاک فرا نرسیده است. این زمان از هنگامی که او روی صلیب میرود فرا میرسد. کولسیان ۲: ۱۵ به ما میگوید که صلیب عیسی دیوها و ارواح پلید را در حمله به ایمانداران خلع سلاح کرد. او با کارش بر روی صلیب بر آنها پیروز شد و شکست آنها به طور عمومی نمایان شد.
ه. خوکها از سراشیبی تپه به درون دریا هجوم بردند و غرق شدند: ذات نابودگر ارواح شیطانی با تاثیر آنها بر خوکها نمایان شد. آنها مانند ارباب خود، شیطان هستند که تمایل به دزدی، کشتن و نابود کردن دارد. (یوحنا ۱۰: ۱۰).
یک. این حقیقت کمک میکند تا بهتر درک کنیم که چرا عیسی اجازه داد دیوها وارد خوکها شوند. او میخواست هدف واقعی این دیوها را نشان دهد. آنها میخواستند آن مرد را از بین ببرند، همانطور که خوکها را از بین بردند. از آنجایی که انسان در تصویر خدا آفریده شده است، آنها نمیتوانستند به راحتی آن مرد را از بین ببرند. اما نیتشان همین بود که او را کاملا نابود کنند.
دو. برخی عقیده دارند این کار عیسی، نوعی بیعدالتی در حق صاحب خوکها بود. «صاحبان خوکها اموال خود را از دست دادند. بله، و با این اتفاق فهمیدند که ثروتهای موقت در برابر خداوند چقدر بیارزش هستند. شاید عیسی باعث آزاردگی آنها شد. اما گاهی اوقات آزردگیها ما را از طریق فیض آزاد میسازند؛ گاهی اوقات عدالت، ما را به دلیل بدست آوردن و حفظ ناعادلانه برخی چیزها مجازات میسازد.» (کلارک)
سه. اسپورجن نظرات خوبی درباره از بین رفتن خوکها دارد:
· «خوکها، مرگ را به دیوزدگی ترجیح میدادند؛ و اگر انسانها از خوکها بدتر نباشند پس آنها هم باید همین عقیده را داشته باشند.»
· «آنها تند دویدند زیرا که شیطان آنها را میراند.»
· «شیطان گله خود را به سمت تباهی سوق میدهد.»
۳. آیات (۳۴-۳۷) واکنش رهگذران از دیدن رهایی مرد دیو زده
چون خوکبانان این را دیدند، گریختند و در شهر و روستا، ماجرا را باز گفتند. پس مردم بیرون آمدند تا آنچه روی داده بود ببینند و چون نزد عیسی رسیدند و دیدند آن مرد که دیوها از او به درآمده بودند، جامه به تن کرده و عاقل پیش پاهای عیسی نشسته است، ترسیدند. کسانی که ماجرا را به چشم دیده بودند، برای ایشان باز گفتند که مرد دیو زده چگونه شفا یافته بود. پس همه مردم ناحیه جراسیان از عیسی خواستند از نزدشان برود، زیرا ترسی عظیم بر آنان چیره شده بود. او نیز سوار قایق شد و رفت.
الف. ترسیدند… ترسی عظیم بر آنان چیره شده بود: آنها از مرد شفا یافته و آزاد بیشتر از یک مرد دیو زده ترسیدند. آنها وقتی دیدند آن مرد، عاقل شده و پیش پاهای عیسی نشسته است، ترسیدند.
یک. قسمتی از ترس آنها به این دلیل بود که باورها و خرافات آنها از هم گسیخته شده بود و نمیتوانستند این اتفاق را با افکار قدیمیشان تطبیق دهند. بر طبق باور غلط آنها، ارواح پلید قدرت بسیار زیادی دارند و آنها حتی بر عیسی نیز اقتدار دارند و چیزی را که دیده بودند نمیتوانستند باور کنند. آنها احتیاج به زمان داشتند تا این حقیقت را بپذیرند.
ب. پس همه مردم ناحیه جراسیان از عیسی خواستند از نزدشان برود: به نظر میرسد برای آنها مهم نبود که آن مرد دیو زده و آزاردهنده را در میان خود داشته باشند اما برایشان مهم بود که عیسی را در میان خود نداشته باشند. آنها از او خواستند که آنجا را ترک کند. او هم همین کار را کرد.
یک. کار عیسی باعث اتحاد جمعیت شد و آنها برای ملاقات و صحبت با عیسی بیرون آمدند. البته این یک اتحاد نیکو نبود. «در اینجا شهری را داریم که با هم متحد دعا کردند، آنها بر ضد برکت خودشان دعا کردند. این یک دعای هولناک بود. اما خداوند آن دعا را شنید و برآورده ساخت. پس عیسی آنجا را ترک کرد و از سواحل آنها دور شد.» (اسپورجن)
دو. گاهی اوقات مردم از کاری که عیسی میخواهد در زندگیشان انجام دهد بیشتر از کاری که شیطان در آن لحظه در حال انجام دادن در زندگیشان است، میترسند. آنها اغلب عیسی را پس میزنند و عیسی هم آنها را ترک میکند.
۴. آیات (۳۸-۳۹) واکنش مردی که عیسی او را از دیوها آزاد کرده بود.
مردی که دیوها از او بیرون آمده بودند، از عیسی تمنا کرد بگذارد با وی همراه شود. اما عیسی او را روانه کرد و گفت: «به خانه خود برگرد و آنچه خدا برایت کرده است، بازگو.» پس رفت و در سرتاسر شهر اعلام کرد که عیسی برای او چه کرده است.
الف. مردی که دیوها از او بیرون آمده بودند: شاید این مرد برای باقی زندگیاش، با همین نام خوانده شود. این یک نام شگفتانگیز است، زیرا به یاد آورنده کار عظیمی است که عیسی برای او انجام داده است.
ب. از عیسی تمنا کرد بگذارد با وی همراه شود: میتوانیم تصور کنیم که این مرد نزد پاهای عیسی نشسته است (لوقا ۸: ۳۵). اما بعد میخواهد با عیسی همراه شود و به عنوان یکی از شاگردانش او را پیروی کند.
یک. این مرد تنها کاری را که عیسی میتوانست برایش انجام دهد نمیخواست. بلکه تغییر قلبش نشان میدهد که او خود عیسی را نیز میخواهد.
ج. اما عیسی او را روانه کرد: اشتیاق این مرد برای پیروی از عیسی، امری نیکو بود اما عیسی به او اجازه چنین کاری را نداد. زیرا عیسی میدانست او خدمت مهمتری در خانواده و جامعهاش میتواند انجام دهد.
یک. گاهی اوقات ما به سختی میتوانیم راههای عیسی را درک کنیم. مردم این شهر درخواستی نامبارک از عیسی داشتند (از او خواستند آنجا را ترک کند) و عیسی به دعای آنها پاسخ مثبت داد. مردی که دیوها از او بیرون آمده بودند، درخواستی مبارک از عیسی داشت: بگذارد با وی همراه شود، اما عیسی به دعای او پاسخ منفی داد.
دو. البته مخالفت عیسی برای همراهی او، به این دلیل بود که این شخص میتوانست، نوری باشد در میان مردم شهرهای غیریهود که عیسی و شاگردانش نمیتوانستند به آن مکانها بروند و یا اینکه آنها را در این شهرها نمیپذیرفتند. عیسی نه تنها او را از ارواح پلید آزاد ساخت بلکه او را از هر خرافات و باور غلطی شفا بخشید. او فکر میکرد برای اینکه دیگر آن ارواح پلید برنگردند، باید نزدیک عیسی بماند. «شاید دعای او به این جهت برآورده نشد که باید بر ترسهایش غلبه میکرد. به نظر من او میترسید مبادا دیوها بازگردند و این مرد به همین دلیل مشتاق بود که همراه عیسی برود. اما عیسی ترس را از او برداشت و گفت: نیازی نیست کنار من باشی، من تو را شفا بخشیدم و هرگز دوباره بیمار نخواهی شد.» (اسپورجن)
سه. «در اینجا میتوانیم یک اشتباه و ضعف دیرینه بشر را ببینیم. آن مرد به شدت میخواست در کنار حضور جسمانی مسیح باشد. اما مسیح نمیخواست این مرد به حضور فیزیکی او وابسته باشد؛ بلکه میخواست به قدرت مطلقش وابسته باشد.» (تراپ)
د. پس رفت و در سرتاسر شهر اعلام کرد که عیسی برای او چه کرده است: این یک پیغام بزرگ است و پیغامی است که همه پیروان عیسی باید بتوانند آن را موعظه کنند. داستان این مرد نشان میدهد که هر زندگی و حیاتی برای مسیح ارزش دارد و به همین دلیل او به آن سوی دریاچه جلیل رفت. همچنین داستان این مرد نشان میدهد که با عیسی هیچکس ناامید نمیشود زیرا اگر این مرد توانست تغییر کند پس هر کسی میتواند.
یک. عیسی به او گفت آن چه خدا برایت کرده، بازگو، و آن مرد با دیگران در مورد اینکه عیسی برای او چه کرده است، صحبت کرد. در این دو جمله هیچ تضادی وجود ندارد زیرا عیسی، خداوند است.
بخش پنجم: شفای یک زن و برخاستن یک دختر از مردگان
۱. آیات (۴۰-۴۲) تقاضای پدری از عیسی برای شفای دخترش
چون عیسی بازگشت، مردم به گرمی از او استقبال کردند. زیرا همه چشم به راهش بودند. در این هنگام، مردی یایروس نام، که رییس کنیسه بود، آمد و به پای عیسی افتاده التماس کرد که به خانهاش برود. زیرا تنها دخترش که حدود دوازده سال داشت، در حال مرگ بود. هنگامی که عیسی در راه بود، جمعیت سخت بر او ازدحام میکردند.
الف. مردم به گرمی از او استقبال کردند: عیسی مناطق غیریهودی در نواحی دریای جلیل، جایی که آن مرد دیوزده را ملاقات کرده بود را ترک کرد. او اکنون به شهرهای یهودی در آن سوی دریاچه بازگشت و جمعیت زیادی در آنجا منتظر او بودند.
ب. رییس کنیسه بود: رییس کنیسه در آن زمان، شبیه کشیش امروزی بود. او هم مسایل روحانی و هم مسایل مادی کنیسه را مدیریت میکرد. یایروس نزد عیسی آمد و به پای عیسی افتاده التماس کرد زیرا دخترش در حال مرگ بود.
یک. «رییس کنیسه، مسئولیت رسیدگی به ساختمان کنیسه و مدیریت خدمات را بر عهده داشت.» (لین)
دو. وقتی آن نظامی رومی در شرایطی مشابه نزد عیسی آمد (لوقا ۷: ۱-۱۰). عیسی برای شفای غلام او، حتی به خانهاش هم نرفت. او از راه دور فرمان داد تا آن غلام شفا یابد.
دو. «در کفرناحوم همه مردم یایروس را میشناختند. اما هیچکس نمیدانست او به عیسی مسیح ایمان دارد تا زمانی که دخترش در بستر مرگ افتاد. در آن هنگام بود که او به ایمانش اعتراف کرد.» (موریس)
ج. هنگامی که عیسی در راه بود: عیسی انتظار نداشت که یایروس هم همان ایمان نظامی رومی را نشان دهد. عیسی به ایمان یایروس پاسخ داد و با وجود اینکه جمعیت سخت بر او ازدحام میکردند، همراه او به خانهاش روانه شد.
یک. کلمه یونانی باستانی که در اینجا ازدحام ترجمه شده است، به معنی «در حد خفه کردن است، و این کلمه نشاندهنده جمعیت عظیمی بود که او را احاطه کرده بود» (کلارک). کلمه دیگری که از همین ریشه یونانی گرفته شده است، در توصیف خفه شدن بذر کلام خدا به کار رفته است (لوقا ۸: ۷).
۲. آیات (۴۳-۴۴) شفای زن مبتلا به خونریزی.
در آن میان زنی بود که دوازده سال دچار خونریزی بود و [ با اینکه تمامی دارایی خود را صرف طبیبان کرده بود،] کسی را توان درمانش نبود. او از پشت سر به عیسی نزدیک شد و لبه ردای او را لمس کرد. در دم خونریزیاش قطع شد.
الف. در آن میان زنی بود که دوازده سال دچار خونریزی بود: این زن در شرایط بسیار بدی به سر میبرد. این خونریزی باعث شده بود او از نظر شرعی و اجتماعی نجس محسوب شود. او این بار ننگین و طاقتفرسا را دوازده سال تحمل کرده بود.
یک. بر اساس عقاید یهودیان آن زمان، اگر این زن کسی را لمس میکرد آن شخص نیز نجس میشد و شخص نجس مجاز نبود در هیچ قسمت از مراسم عبادت اسراییل شرکت کند. (لاویان ۱۵: ۱۹-۳۱)
ب. با اینکه تمامی دارایی خود را صرف طبیبان کرده بود، کسی را توانِ درمانش نبود: او نزد پزشکان رفته بود تا درمان شود. اما نه تنها بهتر نشده بود بلکه عذاب و فقر بیشتری نصیبش شده بود. لوقا که خودش پزشک بود میدانست که هزینههای پزشکی تا چه حد میتوانست تمام دارایی شخص را بگیرد.
یک. ربیهای باستان، روشهای مختلفی برای کمک به این زن گرفتار داشتند. «ربی یوکانان میگوید: مقداری صمغ درخت اسکندر، مقداری زاج سفید، مقداری ساقه گل ادریس را گرفته باهم کوبیده و با مقداری شراب به زنی که مشکل خونریزی دارد، بدهید. اما اگر این کارساز نبوده، نه پره از یک پیاز ایرانی را در شراب جوشانده و به او بدهید تا بنوشد و سپس بگوید: مرا از خونریزی برهان. و اگر این نیز مفید نبود، او باید ظرف شرابی را در دست بگیرد و آن را بالای سرش ببرد و بگذارد یک نفر از پشت سر بیاید و او را بترساند، آنگاه بگوید: مرا از شرم خونریزی برهان.» (کلارک)
دو. امروزه وقتی روح افراد بیمار است، اغلب، آنها نزد پزشکان مختلف میروند و پول و زمان زیادی را صرف درمان میکنند اما شفایی حاصل نمیشود. یک روح بیمار ممکن است نزد «پزشک سرگرمی» رود اما درمانی نیابد. ممکن است برای ویزیت «پزشک موفقیت» هزینه بسیار متقبل شوند، اما او نیز نمیتواند درد آنها را مداوا کند. «پزشک لذت»، «پزشک شریعت» و… هیچیک نمیتوانند درمان حقیقی را ارایه دهند. بلکه فقط «عیسای پزشک» میتواند این کار را انجام دهد.
ج. او از پشت سر به عیسی نزدیک شد و لبه ردای او را لمس کرد: این زن به دلیل شرایطش بسیار شرمنده و خجل بود. زیرا از نظر شرعی، نجس بود و برای اینکه عیسی را لمس کرده بود و حتی برای اینکه وارد چنین جمعیت شلوغ و تحت فشاری شده بود، باید مجازات میشد. او میخواست مخفیانه این کار را انجام دهد و نمیخواست مستقیم از عیسی بخواهد او را شفا دهد.
یک. «کلمه یونانی که برای لبه به کار رفته به معنی منگولهای است که در گوشه بیرونی ردای مردان یهودی دوخته میشد.» (پیت)
دو. این زن با درجهای از خرافات به عیسی نزدیک شد چرا که فکر میکرد قدرت در لباس عیسی است. اما درجهای از ایمان نیز در او وجود داشت. زیرا شواهدی از این که عیسی قبلا کسی را با این روش شفا داده بود وجود نداشت.
سه. باوجود اینکه در ایمان او کمی خرافه و باورهای نادرست وجود داشت، او به قدرت شفابخشی عیسی اعتقاد داشت. لبه ردای مسیح به عنوان نقطه برخورد ایمانش عمل کرد. اشتباهات بسیاری میتوانیم در ایمان این زن بیابیم اما باوجود همه آنها او به عیسی ایمان داشت و موضوع ایمان او از کیفیت ایمانش مهمتر بود.
د. در دم خونریزیاش قطع شد: بر طبق تفکر آن زمان، وقتی این زن نجس عیسی را لمس کرد، او نیز نجس میشد. اما به دلیل ذات عیسی و قدرت خدا چنین چیزی درمورد عیسی رخ نداد. وقتی آن زن لبه ردای عیسی را لمس کرد، او ناپاک نشد بلکه آن زن پاک شد. وقتی ما با گناهانمان نزد عیسی میرویم و گناهانمان را بر او میگذاریم، او را گناهکار نمیشود بلکه ما بی گناه میشویم.
۳. آیات (۴۵-۴۸) عیسی با زن شفا یافته سخن میگوید.
عیسی پرسید: «چه کسی مرا لمس کرد؟» چون همه انکار کردند، پطرس گفت: «استاد، مردم از هر سو احاطهات کردهاند و بر تو ازدحام میکنند!» اما عیسی گفت: «کسی مرا لمس کرد! زیرا دریافتم نیرویی از من صادر شد!» آن زن چون دید نمیتواند پنهان بماند، ترسان و لرزان پیش آمد و به پای او افتاد و در برابر دیدگان همگان گفت که چرا او را لمس کرده و چگونه در دم شفا یافته است. عیسی به او گفت: «دخترم، ایمانت تو را شفا داده است. به سلامت و در آرامش برو.»
الف. چه کسی مرا لمس کرد: این سوال برای شاگردان بیمفهوم بود. لوقا به ما میگوید جمعیت سخت بر او ازدحام میکردند (لوقا ۸: ۴۲). اما به نظر میرسد عیسی ادعا میکند کسی او را لمس کرد. افراد بسیاری او را احاطه کرده بودند و با وی برخورد میکردند و به نوعی با او تماس داشته و لمسش کرده بودند.
ب. استاد، مردم از هر سو احاطهات کردهاند و بر تو ازدحام میکنند: پطرس و دیگر شاگردان نمیتوانستند تفاوت بین لمس معمولی و لمس از روی ایمان را درک کنند.
یک. میتوانیم تصور کنیم برخی به دلیل ازدحام و فشار، با عیسی برخورد میکردند. وقتی معجزه شفای این زن آشکار شد، به طور احتمال آنها گفتند: «من با عیسی برخورد کردم، من او را لمس کردم اما چرا شفا نگرفتم.» اما در اینجا تفاوت بسیار بزرگی بین برخورد با عیسی و لمس ناشی از ایمان وجود دارد. شما میتوانید هر هفته به کلیسا بروید و با عیسی «برخورد کنید» اما این برخورد، لمس کردن عیسی از روی ایمان نیست.
دو. «هر تماس و برخوردی با مسیح منجر به نجات نمیشود؛ همین موضوع ما را بر میانگیزاند که به او نزدیک شویم و لمسی شخصی و از روی ایمان نسبت به مسیح داشته باشیم زیرا که این نوع لمس باعث نجات میشود.» (اسپورجن)
سه. «ممکن است ما خیلی به مسیح نزدیک باشیم و با او زیاد در برخورد و تماس باشیم. اما هیچ لمسی انجام نشود. امکان ندارد کسی او را لمس کند (حتی به آرامی) و فیض دریافت نکند.» (مایر)
ج. زیرا دریافتم نیرویی از من صادر شد: وقتی آن زن عیسی را لمس کرد و در دم شفا یافت، عیسی احساس کرد چیزی اتفاق افتاده است. عیسی احساس کرد که یک نفر شفا یافت.
د. آن زن چون دید نمیتواند پنهان بماند: شاید وقتی عیسی داشت میگفت «کسی مرا لمس کرد» مستقیم داشت به آن زن نگاه میکرد (مرقس ۵: ۳۲ روایت میکند که، «اما عیسی به اطراف مینگریست تا ببیند چه کسی این کار را کرده است.»). آن زن جلو آمد زیرا عیسی میدانست او این کار را کرده است. عیسی او را فراخواند اما او شرمنده شد، هدف عیسی این نبود که باعث شرمندگی و خجالت او شود بلکه این زن را فراخواند تا او را برکت دهد.
یک. عیسی این کار را انجام داد تا او یقین بداند که شفا یافته است. درست است که او احساس کرد در دم خونریزیاش قطع شد. اما این زن هم مانند اشخاص دیگر بود و خیلی زود نسبت به شفایش دچار شک و ترس شد. او نگران بود که بیماریاش دوباره برگردد. ولی عیسی به او گفت ایمانت تو را شفا داده است. عیسی او را فراخواند تا او حتما یقین یابد که شفا یافته است.
دو. عیسی این کار را انجام داد تا دیگران بدانند او شفا یافته است. این زن بیماری مزمنی داشت که هیچکس نمیتوانست آن را ببیند. او از اجتماعات عمومی طرد شده بود. اگر فقط خودش اعلام میکرد شفا یافته است ممکن بود، بسیاری این اعلامش را نپذیرند. ممکن بود آنها تصور کنند این زن به دروغ ادعا میکند شفا یافته است که دوباره از نظر جامعه «پاک» محسوب شود. عیسی آن زن را فراخواند تا دیگران به یقین بدانند او شفا یافته است و او نیز در برابر دیدگان همگان گفت که چرا او را لمس کرده و چگونه در دم شفا یافته است.
سه. عیسی این کار را کرد تا آن زن بداند چرا شفا یافته است. وقتی عیسی گفت: «ایمانت تو را شفا داده است» نشان میدهد که لمس ردای مسیح باعث شفای او نشده بود. بلکه ایمان به مسیح او را شفا داده بود.
چهار. عیسی این کار را انجام داد زیرا نمیخواست این زن فکر کند که برکت را دزدیده است و با این طرز فکر هرگز نتواند دوباره به چشمان عیسی نگاه کند. او هیچ چیزی را ندزدیده و آن را از طریق ایمان دریافت کرده بود و عیسی میخواست آن زن، این حقیقت را بداند.
پنج. عیسی این کار را انجام داد تا یایروس بتواند ایمان این زن را ببیند و درمورد شفای دخترش دلگرم شود. عیسی او را فراخواند تا دیگران را در ایمان تشویق و دلگرم کند.
شش. عیسی این کار را انجام داد زیرا میخواست به روشی خاص آن زن را برکت دهد. عیسی او را «دخترم» خواند. عیسی هرگز کسی را با این عنوان نخوانده بود. عیسی میخواست او جلو بیاید و این عنوان خاص را که با لحنی دلسوزانه او را صدا میکند، بشنود. وقتی عیسی ما را فرا میخواند، میخواهد ما را به روشی خاص برکت دهد.
هفت. عیسی شاید از ما بخواهد کاری انجام دهیم که به نظر بیاید باعث شرم و خجالت ما شود. اما او از ما نمیخواهد کاری را فقط به این دلیل که باعث خجالت ما میشود انجام دهیم. او هدفی بزرگتر دارد، حتی اگر ما نتوانیم آن را ببینیم. اگر از شرم و خجالت که گاهی مهمترین چیز در زندگی هایمان است، اجتناب کنیم، آنگاه فخر و غرور خدای ما میشود. ما بیشتر از آنکه عاشق عیسی باشیم، عاشق خودمان و تصویری که از خودمان ارایه میدهیم هستیم.
هشت. یایروس بیچاره! در تمام این مدت، دختر بیمارش در خانه نشسته و با مرگ و زندگی میجنگد. احتمالاً او از اینکه میدید دخترش در خانه رنج میکشد ولی عیسی اینجا با خدمت به این زن وقت را از دست میدهد بسیار عذاب میکشید. خداوند هرگز دیر نمیکند. اما اغلب اوقات اینطور به نظر میرسد که او وقت را تلف میکند و این بسیار آزاردهنده است.
۴. آیات (۴۹-۵۰) عیسی یایروس را به ایمانی بنیادی با وعدهای بنیادی میخواند
عیسی هنوز سخن میگفت که کسی از خانه یایروس، رئیس کنیسه آمد و گفت: «دخترت مرد، دیگر استاد را زحمت مده.» عیسی چون این را شنید به یایروس گفت: «مترس! فقط ایمان داشته باش! دخترت شفا خواهد یافت.»
الف. دخترت مرد: میتوانیم تصور کنیم وقتی یایروس این خبر را شنید، چقدر قلبش به درد آمد. شاید با خودش فکر کرد، «میدانستم دیر میشود. میدانستم عیسی نباید برای این زن نادان وقت را هدر میداد. حالا دیگر کاری از دست کسی بر نمیآید.»
ب. عیسی چون این را شنید به یایروس گفت: عیسی به یایروس گفت، دو کار انجام دهد. اول، به او گفت: مترس. دوم به او گفت: فقط ایمان داشته باش.
یک. مترس: این سخن عیسی به شخصی که همان لحظه دخترش را از دست داده بود، ظالمانه به نظر میرسید. اما او میدانست ترس و ایمان هرگز در کنار هم قرار نمیگیرند. قبل از اینکه یایروس بتواند به عیسی اعتماد کند باید تصمیم بگیرد ترس را از خود دور کند.
دو. فقط ایمان داشته باش: سعی نکن همزمان هم ایمان داشته باشی و هم بترسی. سعی نکن هم ایمان داشته باشی و هم همهچیز را بفهمی. سعی نکن هم ایمان داشته باشی و هم احساس کنی دیر شده است. بلکه درعوض فقط ایمان داشته باش.
ج. فقط ایمان داشته باش! دخترت شفا خواهد یافت: تنها چیزی که یایروس باید باور میکرد و ایمان خود را بر آن قرار میداد، کلام عیسی بود. هر چیز دیگری غیر از کلام عیسی به او میگفت که دخترش برای همیشه از دنیا رفته است. این قسمت هم بهترین قسمت است و هم سختترین.
۵. آیات (۵۱-۵۶) عیسی آن دختر کوچک را زنده میکند.
هنگامی که به خانه یایروس رسید، نگذاشت کسی جز پطرس و یوحنا و یعقوب و پدر و مادر دختر با او به خانه درآیند. همه مردم برای دختر شیون و زاری میکردند. عیسی گفت: «زاری مکنید، زیرا نمرده بلکه در خواب است.» آنها ریشخندش کردند، چرا که میدانستند دختر مرده است. اما عیسی دست دخترک را گرفت و گفت: «دخترم، برخیز!» روح او بازگشت و در دَم از جا برخاست. عیسی فرمود تا به او خوراک دهند. والدین دختر غرق در حیرت بودند، اما او بدیشان امر فرمود که ماجرا را به کسی باز نگویند.
الف. نگذاشت کسی جز پطرس و یوحنا و یعقوب و پدر و مادر دختر با او به خانه درآیند: اغلب اوقات این سه شاگرد، به عنوان لایه درونی شاگردان عیسی محسوب میشدند. شاید به این دلیل بود که عیسی دیدی خاص به این سه نفر داشت.
ب. همه مردم برای دختر شیون و زاری میکردند: در آن زمان رسم بود برای اینکه در مراسم سوگواری، درد و ماتم بیشتری به فضا اضافه کنند، سوگواران حرفهای کرایه میکردند. اما این سوگواران حرفهای فقط میتوانستند به طور سطحی شیون و ماتم کنند. آنها خیلی سریع از حالت گریه شروع به خنده تمسخر کردند (ریشخندش کردند.)
یک. عیسی اغلب اوقات مورد تمسخر و ریشخند قرار میگرفت. «مردم اصل و نسب او مسخره میکردند. مردم کارهای او را مسخره میکردند. مردم ادعای مسیح بودن او را به مسخره میگرفتند. در تمام تاریخ جلوهای ظالمانه و وحشیانهتر از تمسخر و ریشخند به صلیب، وجود ندارد.» (موریسن)
دو. شاید حتی امروزه بیشتر از زمان عیسی، ما در عصر تمسخر و لودگی زندگی میکنیم. امروزه مردم خیلی راحت هر چیزی که خوب به نظر میرسد و یا ادعای خوب بودن میکند، را به مسخره میگیرند. «دوست دارم به آنانی که هر چیزی را مسخره میکنند بگویم، شاید در تمام شخصیت انسان هیچ چیزی خطرناکتر از این نباشد که ما بهترین و با ارزشترین چیزها را در دیگران مسخره کنیم، با همین عادت، قدرت باور به ارزشهای خودمان را نیز تخریب میکنیم.» (موریسن)
ج. زیرا نمرده بلکه در خواب است: عیسی وقتی این سخن را بیان کرد، غیرواقعی فکر نمیکرد. او سعی نمیکرد تظاهر کند. او این سخن را گفت زیرا حقیقتی بزرگتر را میدانست. حقیقتی روحانی که قدرتمندتر و قطعیتر از مرگ بود.
د. نگذاشت کسی … به خانه درآیند: عیسی با کسانی که به وعدههای او ایمان ندارند، کاری انجام نمیدهد. او آنها را از خانه بیرون کرد تا ایمان یایروس را متزلزل نکنند.
یک. «این یک کار احساسی نبود. آنها عیسی را مسخره کردند، او نیز تمسخرکنندگان را از اتاق معجزه بیرون کرد. این درست همان کاری است که همیشه خداوند با مردان و زنان تمسخرگر انجام میدهد: او در را به روی آنها میبندد تا نتوانند معجزات را ببینند.، معجزاتی که جهان با آنها به وجد میآید. اما تمسخر کنندگان، دیدن بهترین چیزها را از دست میدهند زیرا آنها در حماقت خودشان کور شدهاند.» (موریسن)
ه. دخترم، برخیز: عیسی خداوند است و میتواند با این دختر از دنیا رفته مانند شخص زنده سخن بگوید. رومیان ۴: ۱۷ میگوید «او که مردگان را زنده میکند و نیستی ها را به هستی فرا میخواند.» عیسی با قدرت خدا با این دختر صحبت کرد و او از مردگان برخاست.
و. عیسی فرمود تا به او خوراک دهند: شاید عیسی این را فقط به خاطر آن دختر نگفت. بلکه بخاطر مادرش گفت. مادر دختر از این واقعه بسیار متحیر شده بود و غذا دادن به دختر باعث میشد تا آسانتر از حالت ناباوری آن لحظه بیرون بیاید.
یک. «اگرچه این دختر از طریق معجزه زنده شد اما قرار نبود با معجزه زنده بماند. طبیعت، وسیله مهمی در دستان خداوند است و او از کار کردن با آن لذت میبرد. اما از قدرت مطلق خودش و از معجزه برای فراهم آوردن نیازهای روزانه استفاده نمیکند. (کلارک)
ز. والدین دختر غرق در حیرت بودند: عیسی درخواست یایروس را رد نکرد. او درخواست آن زن بیمار را نیز رد نکرد. اما او برای اینکه به هر دو نفر خدمت کند، احتیاج داشت ایمان یایروس کمی فراتر رود.
یک. در همه این اتفاقات میتوانیم ببینیم که عیسی حتی در میان افراد و شرایط یکسان، متفاوت عمل میکند. اگر عیسی میتوانست هر نیازی را از این طریق برطرف سازد، آنگاه میتوانست نیازهای ما را هم به همان روش برطرف سازد.
· یایروس یک دختر دوازده ساله داشت (لوقا ۸: ۴۲) که در حال مرگ بود. این زن نیز دوازده سال خونریزی داشت و به نظر میرسید نسبت به شفای خود ناامید شده بود.
· یایروس رییس کنیسه و شخص مهمی بود. اما آن زن شخص مهمی نبود و ما حتی نام او را نمیدانیم.
· یایروس احتمالاً ثروتمند بود زیرا شخص مهمی بود. اما آن زن فقیر بود زیرا همه دارایی خود را برای درمان صرف کرده بود.
· یایروس به طور علنی نزد عیسی آمد. اما آن زن مخفیانه آمد.
· یایروس فکر میکرد عیسی برای شفای دخترش باید کار زیادی انجام دهد. اما آن زن فکر میکرد فقط کافیست ردای مسیح را لمس کند.
· عیسی به آن زن سریع پاسخ داد. اما به درخواست یایروس با تأخیر پاسخ داد.
· دختر یایروس در خفا شفا یافت. اما آن زن به طور علنی و در میان جمع شفا یافت.
برای تغییر این متن بر روی دکمه ویرایش کلیک کنید. لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.